* همه هوش وگوش عبد
* فضیلت تلاوت سوره قدر در شب و روز جمعه
* علامت کسی که بیدار است
* کشف تکلیف و وظیفه، سخت ترين کارها
* عجین بودن با معارف قرآنی
* قرب حقیقی در مقابل قرب ظاهری
* گناه، عامل غفلت از خدا
* مناجات تائبین
* نشانه علاقه قلبی
* بالاترین درد
* از چه کسانی دور و به چه کسانی نزدیک باشیم
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. در این کتاب (رحمت واسعه) تا صفحه ۴۳ در محرم و صفر خوانده شد و نکاتی عرض شد که انشاءالله جلسات، یک ربعی یا کمی بیشتر خواهند شد. هر جلسه مقداری از آن را خواهیم خواند تا از کلمات نورانی و کلمات ایشان انشاءالله بهرهمند بشویم.
آیتالله بهجت در مقام قرب نوافل بودند. روایت فرمود: «اگر کسی به قرب نوافل برسد، خدای متعال فرمود: من میشوم زبانش، من میشوم چشمش، من میشوم گوشش.» آیتالله بهجت قطعاً در این مقام مقیم بودند به شهادت همه بزرگان؛ و زبان ایشان، زبان خدا بود. چشم ایشان، چشم خدا. این کلمات از این جهت برای ما خیلی ارزشمند است. ایشان یکی از بزرگان استثنایی طول تاریخ بودند؛ که باید مسلمان را به امثال سلمان و ایشان قیاس کرد. لذا این کلمات، کلماتی است که گرهگشای ماست برای دنیا و آخرتمان. هم از جانب کسی است که آدم دلش قرص است نسبت به حرف او: یک فقیه زحمتکشیده و وارسته و به منزل رسیده، موازین دین دستش است، بیّنات را میشناسد، کشش باطنی هم ندارد به سمت انحراف و هرآنچه که دیده، در این مسیر برایش واضح شده، آن را دارد میگوید.
قبلاً هم در وصف آیتالله بهجت نکاتی عرض کردیم؛ سلام عرض میکنیم. بعداً هم عرض میکنیم: «ذکر صالحین رحمَه». «اِنّا ذِکرَ الصّالِحِینَ تَنَزّل الرَّحمَه». وقتی صالحین یاد مطرح بشود –به یاد آورده شوند– رحمت خدا نازل میشود. خصوصاً در پنجشنبه و شب جمعه که گفتند یاد کنید از بزرگان و صالحین، لااقل ده نفر را یاد کن. در شبهای جمعه خیلی برکات خوبی برای آدم دارد. بزرگان هم سفارش میکردند: «شب جمعه و عصر جمعه آدم صد تا سوره قدر (انا انزلناه) بخواند، این را میتواند هدیه کند به اموات، هدیه کند به ائمه.» بهترش البته این است که شب جمعه به اموات هدیه کند، عصر جمعه به مادر امام زمان. اساتید برخی میفرمایند: «غروب جمعه، که انسان در واقع با این کار مورد توجه خاص امام زمان قرار میگیرد.» به مادر حضرت عنایت انسان داشته باشد، توجه خاصی از جانب حضرت (میرسد)؛ شب جمعه هم به اموات که بالاخره محتاجاند و چشمشان به این خیرات و صدقات و مبرات است که مردم انجام بدهند. «ذکر صالحین رحمَه» برکت. بخوانیم متن کتاب.
میفرماید: «خدا تنبّه دهد و ما را بیدار کند تا تکلیف الهی نسبت به خود را بدانیم.» پس این یک بیداری است. کسی که حواسش نیست به اینکه چه تکلیفی دارد، این خواب است. اگر نگوییم که مرده است، این علامت خواب آدم، علامت محرومیت، بلکه آدم از حیات محروم است. علامت اینکه آدم زنده میشود، علامت اینکه آدم بیدار شده –به قول بزرگان به یَقظه رسیده– این است که درگیر تکلیف میشود؛ فکر و ذکرش میشود تکلیفش، وظیفه من.
تو هر واقعهای دنبال این است، نه اینکه دنبال این باشی که من چهکار بکنم که حل بشود. مثلاً اگر فرزند من با همسرش به اختلاف خورده، خوب الان درگیریم چیست؟ اولین مسئله این است که تکلیف من در برابر این دو تا چیست؟ حالا این را وقتی پیدا کردم، حالا یک بخش از تکلیف من این است که اختلاف اینها را حل کنم. آخه بعضیها میروند دنبال حل اختلاف اینها از این باب که ما گرفتار نشویم؛ توجه دارید؟ یا بعضیها میخواهند مسئله را حل بکنند که خلاص بشوند، راحت باشند که دیگر بعدش به تکلیفی نیفتند. ولی اونی که بیدار است، تو هر مسئلهای میخواهد تکلیفش را عمل کند. دنبال این نیست که صورت مسئله را پاک کند. «صورت مسئله پاک بشود، کلاً خلاص! فلانی را نبینیم که دیگر مشکلی پیش نیاید. چهکار کنیم که دیگر این را نبینیم؟» نه، شما بگوئید که وقتی من این را دیدم، چهکار کنم نسبت به این؟ کلاً وظیفه من چیست؟ وظیفه من این است که ببینمش؟ نبینمش؟ وقتی دیدم، چهکار کنم؟ وقتی ندیدم، چهکار کنم؟ چون اگر نبینم هم، باز نسبت بهش تکلیف دارم. این خیلی مهم است. همه هوش و گوش بنده به تکلیف. همین که امام صادق بصری فرمودند جملات: «اشتغاله فیما امره الله تعالی و نهاها» (همه اشتغال و درگیری و فکر و ذکرش این است که خدا بهش چه امر کرده و از چه نهی کرده)، این میشود بنده خدا. این عبْد.
نسبت به دانشگاه رفتن: «چرا دانشگاه برود؟ تو همه میروند دانشگاه، خوب است برویم دکتر بشویم، برویم پول در بیاوریم.» خوب معلوم میشود که هنوز بیدار نشده، این هنوز خواب است. اونی که بیدار است، میگوید: «من دانشگاه آمدم چون فهمیدم تکلیفم این است که بیایم دانشگاه.» خوب، این جور آدمی قبل اینکه دانشگاه برود، میشود تکلیفش را بررسی میکند. بعد ممکن است به نتیجه برسد که تکلیف من این نیست که دانشگاه بروم. «تکلیفم این است که ازدواج کنم.» «تکلیفم این نیست که ازدواج کنم.» «تکلیفم این است که بچهدار بشوم.» «تکلیفم این نیست که بچهدار بشوم.» «تکلیفم این است که خانهام تو این محل باشد.» «تکلیفم این است که خانهام تو آن محل باشد.» دارد میرود یک محله بهتر؛ چرا؟ چون بهترین عقْد نیست. محله بهتر چون تکلیفش است. مثلاً محله برایش بهتر و بدتر ندارد. این محل، آن محل ندارد. هر جا که هر محلی که تکلیفش است، آنجا باشد.
البته قبلاً هم عرض کردیم کشف تکلیف، یکی از سختترین کارهاست؛ خیلی سخت است. خدا باید به آدم کمک بکند، آدم تشخیص بدهد وظیفهاش چیست؟ کجا باید باشد؟ خیلی.
بعد ایشان میفرمایند که: «ما تکلیف الهی را نسبت به خودمون بدانیم. از کسانی که باید دوری کنیم، دوری کنیم.» حالا یک بخش خاصی از تکلیف را دارم اینجا میگویم: «بفهمیم نسبت به که باید از که دور باشی.» این خیلی بیدارکننده است. خدا ما را نسبت به تکلیف آشنا کند. بفهمیم از که باید دور باشیم و به آنها که باید نزدیک شویم و مأمور به محبت و قرب به آنها هستیم. یعنی قرآن و عترت نزدیک. حواسمان جمع باشد به که باید نزدیک بشویم، از که باید دور باشیم. به که باید نزدیک باشیم؟ قرآن و عترت.
خوب، ما چقدر به قرآن نزدیکیم؟ چقدر در شبانهروز با قرآن کار داریم؟ چقدر درگیر قرآن هستیم؟ چقدر با این معارف قرآنی عجین آمیختهایم؟ چقدر با حرف این و آن درگیریم؟ «یک تلفن زدنمون به خانه مادرمون، به خانه کی، به خانه کی، یک ساعت طول میکشد. هیچ هم اساس اینکه وقت گذشت» (حرف نمیزنیم). «همسایه میآید، دو ساعت مینشینی با هم صحبت میکنیم، هیچ هم احساس نمیکنی.» ولی قرآن خواندنِ منِ بیچاره بدبخت آلوده، «آیه اول را با مصیبت خواندم، شد. آیه دوم. دیگر آیه سوم که میرسد، دیگر مرگمه! کی تمام میشود؟»
معلوم میشود که من با اونی که باید نزدیک باشم، از اونی که باید دور باشم، این ریخته به هم. نمیگویم که حالا با همسایه صحبت نکن، با مادر صحبت نکن. عرضم این است که این اولویتبندیها، این را باید درست رتبهبندی کرد. و آنها را دوست داشته باشیم. (که خب میفرمایند) این نزدیک شدن به این دوست داشتن است، علاقه قلبی. در شبانهروز چقدر آدم توجه به اینها پیدا میکند؟ چقدر دلش تنگ میشود برای اینها؟ چقدر حواسش به اینهاست؟ این علامت دوری و نزدیکی آدم است. به کسی و چیزی نزدیک است که بهش فکر میکند و ذکرش را با خودش دارد. از چیزی دور است که یادش نمیآید. دقت داشته باشید، نکته دوری و نزدیکی! دوری و نزدیکی فیزیکی نیستا! الان ممکن است که شما –ممکن است که نه، قطعاً همینطوری است– توی جلسه فامیلی مثلاً مینشینید، فلان فامیل شما هم نشسته. این مثال شهید مطهری هم داشتند، فرمودند که: «مثلاً طرف یک بچهاش تو اروپا، یک بچهاش کنارش است؛ این بچه الان تو مبل بغل او نشسته، ولی آن بچهای که تو اروپاست، او را بیشتر دوست دارد.» کدامیک از این دو تا بچه، و این بچه هم ازش دلخور است. کدامیک از این دو تا بچه به بابا نزدیکتر است؟ اونی که تو اروپاست. این نزدیکی فیزیکی دارد، آن نزدیکی حقیقی دارد، قرب حقیقی دارد. قرب و بعدی که گفته میشود، منظور همین است. یعنی اینکه قلب به او نزدیک باشد. آدم وقتی بیدار شد، میفهمد که دلش را باید به کی توجه بدهد. قلبش با کی باشد؟
بله، با همسایه آدم مینشیند دو ساعت هم صحبت میکند، ولی قلبش با او نیست. قلبش جای دیگر است. گاهی هم آدم دو ساعت حرم میرود، زیارت میکند، قلبش با امام نیست. قلبش تو بازار، قلبش تو آشپزخانه است، قلبش تو مهمانی شب است. اینها غنایم (دوری). گاهی هم حرم نیست، ولی توجه به حضرت تو حرم، در زیارت معیار نزدیکی و دوری است که خدا انشاءالله نصیب ما بکند.
قبل ماه محرم بنا داشتیم که هر جلسه یک دعایی از صحیفه سجادیه را بخوانیم. آخرین جلسه کدام دعا را خواندیم؟ به خاطرش هست کسی؟ از آخر قرار بود که شروع کنیم. دعای چهلم. نمیدانم من الان یادم نمیآید دعای چندم را خواندیم. مناجات خمس عشر هم میشود. هر جلسه یکیاش را بخوانیم خوب است. با توجه باشیم انشاءالله که کلمات نورانی و قدسی امام سجاد (علیه السلام) در قلب ما اثر بکند، ما را متوجه خودمان و خدای تبارک و تعالی بکند.
مناجات اول، «مناجات تائبین». این یک سیری انگار در این مناجات خمس عشر هست، پله به پله حضرت دارند سوق میدهند. قدم اولش توبه است که آدم بنا داشته باشد از این مسائل غیر الهی، از این آلودگیها خودش را جدا کند. حالا مضمون مناجات تائبین این است که: «خدایا من با گناه، خودم را بیچاره کردم، آلوده کردم، نابود کردم، ذلیل کردم. از تو دور کردم. قلبم را میراندهام. قلبم مرده. قلبم دیگر اصلاً نمیفهمد به چه باید نزدیک باشد، از که باید دور باشد، که او را دوست دارد، که با او دشمن است، به که باید توجه کند، از چه باید غافل باشیم.» باعث این میشود که آدم از خدا غافل بشود. به همهچیز توجه دارد جز خدا. چه مرگی بالاتر؟ چه دردی بالاتر؟ آدم در شبانهروز به یاد همهچیز هست، قلبش برای همه کس میتپد، برای همه این امور بیخود و بیارزش، ارزش قائل است. از صبح تا شب، یک بار هم یادی از خدا نمیکند.
چند جمله شمارد حدید. جمله عجیب و دردمندانه: «وقتش نشد یکم به یاد من باشی؟ الم یعنی حسین، پدر و مادری که بچه هی میرود بیرون بازیگوشی میکند.» این را میگویند که: «خوبی؟ بیا بنشین ناهارت را بخور، بیا تو خانه، بیا استراحت کن.» آخر شب میشود، این پدر و مادر میآیند: «وقتت نشد بمیری؟» بیا با همه رفتی، با همه پریدی. سن و سالی از پدر و مادر بگذرد: «یک سر به ما بزن. یک هفته بعد میآیم. یک ماه دیگر میآیم. دو هفته دیگر میآیم.» بعد یک سال بگوید: «نشد! آن یک هفتهات نشد، یک ماهت نشد؟» وقتت نشد یادی از ما کنی؟ «قُلُوبُهُمْ لِذِکرِالله». وقت کی وقتش میشود که دلت برای من هم نرم بشود؟ دلت برای من هم تنگ بشود؟ انگار حرف خداست. خیلی تعابیر امام سجاد در این دعا، تعابیر خاصی است. اگر با توجه بخوانیم، خیلی اثر دارد در اینکه آدم متوجه باشد وضعیتی که دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم.
«اِلهی اَلبَسَتْنِی الْخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتِی، وَ جَلَّلَتْنِیِ الْمَساوِی ثَوْبَ رِیانی، وَ اَماتَ قَلْبِی عَظِیمُ جِنایَتی، فَحْیِه بِتَوبَتٍ مِنْکَ یا اَمَلِی وَ مُنْیَتی، وَ یا سُؤْلی وَ مُنْیَتی، فَوَ عِزَّتِکَ ما اَجِدُ لِسِواکَ غافِراً، وَ لا لِکَسرِی غَیْرُکَ جابِراً».
به عزتت قسم، کسی غیر از تو نمیتواند مرا از این گناهان پاک کند، کسی نمیتواند شکستگیهایم را جبران کند.
«فَقَدْ اَتَیْتُکَ بِالْاِنابَهِ اِلَیْکَ، وَ الْتَمَسْتُ الْقَبُولَ مِنْکَ، وَ لَبِسْتُ ثَوْبَ الذُلِّ وَ الْخُضُوعِ وَ التَّمَسْکَ بِسْتِیقِنِ بِاَسْمائِکَ، فَفَعَلْتُ ذلِکَ حینَ اَمَرَْتَنِی اَنْ أَفْعَلَ، فَکَیْفَ اَغْفَلُ عَنْ اَمْرِکَ»
«فَبِمَنْ اَلُوّذُ؟ وَ کَیْفَ اَجْزِمُ عَنْ جَنابِکَ بِمَن اَلُوذُ؟»
اگر تو مرا از در برانی، به کی پناه برم؟ اگر تو از خودت دور کنی، به کی پناه برم؟
«فَوا أَسَفا مِنْ خَجْلَتی، وَ وا أَسَفا مِنْ سُوءِ عَمَلِی وَ جُرْأَتِی».
آه چقدر خجالت میکشم! چه افتضاحی! چه افتضاحی به بار آوردم! و «وَا لَحْفی مِن سُوءِ عَمَلی وَ جُرْأَتی». چقدر بد کردم، چقدر آلودهام، چقدر اشتباه کردم.
«اَسْئَلُکَ یا غافِرَ الذَنْبِ الْعَظِیمِ، وَ یا جابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ».
ای کسی که استخوان شکسته را بند میزنی، دست و پای من هم شکسته، نه دستی برایم مانده برای طلب، نه پایی برایم مانده برای راه رفتن و دویدن. همه استخوانهایم را گناه شکسته.
«اَنْتَ وَلِیُّ مُوَفَّقی عَلَیْهِ فَاْفْضِلْ عَلَیَّ، وَ لا یُضْلِلْنِی فِی مَشْعَرِ الْقِیمَهِ مِنْ بَرَدِکَ».
نکند در قیامت محروم بمانم از فضل و کرم و عفو و به تعبیر امیرالمومنین در دعای دیگر، من اینجا تو این همه مغفرتت را دیدم و چشیدم، تو آخرت خیلی بیشتر بهش نیاز دارم، نکند آنجا مرا محروم کنی از مغفرتت.
«مِنْ جَمِیلِ صَفْحِکَ اِلَهِی عَلَی ذُنُوبِی». تمام رحمت امر رحمتت را روی گناه من ببین. «وَ اَرْسِلْ عَلَی عُیُوبِی سِحَابَ رَحْمَتِکَ.» ابر رحمتت را روی عیوب من بینداز.
امام رضا (علیه السلام) «اِلَهِی عَبْدٌ غَیْرُهُ اِلاّ مَوْلاَه» مگر برده آخرش به کی برمیگردد؟ غیر از صاحبش! من هم به تو برگشتم. کی غیر از مولا آخر به داد بندهاش میرسد، زخمهایش را میبندد، دستش را میگیرد؟
«اِلَهِی اِنْ کَانَ النَّدَمُ عَلَی الذَّنْبِ تَوْبَهً، فَاِنِّی وَ عِزَّتِکَ مِنْ النّادِمینَ».
اگر پشیمانی از گناه، توبه به حساب میآید، پس به عزتت قسم منم پشیمانم.
«وَ اِنْ کَانَ الْاِسْتِغْفَارُ مِنْ الْخَطِیئَهِ حِطَّهً، فَاِنِّی لَکَ مِنْ الْمُسْتَغْفِرِینَ».
اگر استغفار از گناه موجب ریزش گناه میشود، منم اهل استغفار هستم. تو حق داری مرا سرزنش کنی، تو سر من بزنی، بزن، ولی از من راضی باش.
«بِرَحْمَتِکَ الَّتِی عَلَیْهِ تَبُوبُ، وَ بِعِلْمِکَ اَبِی یَرْفَأُ».
«اِلَهِی اَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبادِکَ اِلَی عَفْوِکَ سَبیلاً، وَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَهَ، فَمَنْ اَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ».
الهی، اگر گناه از بنده بد بود، بخشش هم از بزرگان توست؛ بخشیدن از توست.
«اِلَهِی ما اَنَا بِاَوَّلِ مَنْ اَذْنَبَ وَ تابَ». من اول نیستم که گناه کرده و توبه کرده. خیلیها قبل از من گناه کردند و توبه کردند، بخشیدیشان. خیلیها قبل از من خطاکار بودند، مورد جود تو واقع شدند.
«یا مُجیبَ الْمُضْطَرِّینَ، یا کاشِفَ الضُّرِّ الْعَظِیمِ الْبَرِّ، یا عَلِیمُ بِما فِی الرِّیاءِ، یا جَمِیلَ السِّتْرِ، اِسْتَشَفَعْتُ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ، وَ تَوَسَّلْتُ بِجَنابِ فَسْتَجِبْ دُعائی، وَ لا تُخَیِّبْ فِی رَجائی، وَ تَقَبَّلْ یا اَرْحَمَ الرّاحِمِینَ».
عاقبتبهخیرمان بکند در مسیر اصلاح نفس و حرکت قرار بدهد و فرج آقایمان که امروز تعلق به ایشان دارد را برساند، از سربازان و خادمان حضرت قرار بدهد. رهبر عزیزمان را طول عمر و نصرت عنایت بفرماید. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.