‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث جناس را تا جناس ناقص، مثالهایی را از نهج البلاغه برای جناس ناقص مثال آوردیم که میشود همان غیرتام. قسم اول "غیرتام"؛ آیهای که داشتیم: «وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ إِلَىٰ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ». گفتیم ناقص کدام است؟ دومی یک حرف بیشتر دارد که اگر یک حرف بیشتر داشته باشد میشود "مُطَرَّف" و اگر بیش از یک حرف باشد، میشود "مُزَیَّن".
مثالهایش از نهج البلاغه: خطبهی ۱۳۲، خط ۶: «أَمَا رَأَيْتُمُ الَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيداً وَ يَبْنُونَ مَشِيْداً وَ يَجْمَعُونَ كَثِيْراً؟» ندیدید کسانی را که آرزوهای طول و دراز دارند و خانههای سفت و قرص میسازند و اموال زیادی را جمع میکنند؟ «كَيْفَ أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً وَ مَا جَمَعُوا بُوراً»؟ خانههایشان چطور قبرهاشان شد؟ این «کیف اصبحت قبورهم»؛ چگونه روشن شدند؟ صبح، چیزی روشن میشود. فکر میکردند که خانهی اوست، نگو قبرش بوده است. این همه داشته خرج میکرده؛ چون قبلاً در خانههایشان دفن میکردند دیگر. مقبرههایشان در منازل بوده، در کاخها بوده، در منازل بوده. این همه دارد معمار و بنا و گچکار میآیند و میروند و اینها، آیا نمیدانم که دارد قبر؟ بله. «كَيْفَ أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً وَ مَا جَمَعُوا بُوراً». اینجا "بور" دومی حرف کمتر دارد. کدام یک از اقسام ناقصه است؟ این را نداشتیم. دومی حرف بیشتر داشت. دومی همیشه نه، یعنی اولی و دومی، یعنی یکیشان از یکی بیشتر. "مُطَرَّف".
«وَ مَا جَمَعُوا بُوراً». "أَصْبَحَتْ" آن که چیزی که آن مفعول است چی چی است؟ ناقص باشد چه، خبر مقدم چه، «کیف اصبحت قبوراً» که روشن است. "کیف" هم استفهامیه باشد. ادات استفهام سر جمله آمد. خبر آن و حل استفهام همیشه باید نقش داشته باشد. حل استفهام "کیف" اگر برای استفهام باشد اسم است یا حرف است؟ ۲۴۷. "کیف" استفهامیه، "نکره" است جوابش. جوابش نکره است. استفهام معنای غالبی "کیف" است. ممکن است به صورت حقیقی و مجازی باشد یا خبر میشود یا حال میشود. بعد نه. اگر خبر باشد، بعدش باید مبتدا یا مبتدا میآید یا «كَيْفَ كَانَ عُقُولُ الْمُفْسِدِينَ». اگر بخواهد حال باشد، از یکی از اسما بعد از خود که اینجا محل منصوب باشد، در صورتی که بعد از آن لفظی است که نیاز به خبر ندارد، مثل اینکه م-س، صدایی که خبر داد فَلَكُلِّ كَيْفَ سَقَطَ اللَّهِ. خبر مقدم گاهی در این صورت مفعول مطلق واقع میشود وقتی که حال باشد. «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ؟» «كَيْفَ أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً؟» در چه حالی شد؟ حالش چیست؟ در چه حالتی قبرشان شد؟ قاعده را که کامل نگفتند. آنجا اگر بعد از "کیف" تند باشد مقدم، گاهی هم آقا بدل میشود اصلاً. «كَيْفَ أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَىٰ الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ؟» «كَيْفَ خُلِقَتْ» بدل از اب مفعول با واسطه برای "ینظرون". کیفیت خلقهها. جمله ی با حال اگر دو خبر بگیرد یعنی چی؟ یعنی بهشت به بدل باشد برای همدیگر. مَشِیْدَةٌ هست یا نیست؟ «كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ أَهْدًا؟» بله، سورهی توبه. "یکون" اسمخبر دارد. معنا الآن این "کیف" یا به "اصبحت" معنای حالی است. اسلحه قرص و تمیز بشود، از حیث قبور بودن تمیز. باید مفرد باشد. مفرد یا جمع منصوب. جامع را همون حال بگیریم، باشد. "قبور" هم که خبر. "بور" جمع. «مَا جَمَعُوا بُوراً». اینجا "بور" مفعول به جمع. «كَيْفَ أَصْبَحَتْ مَا جَمَعُوا بُوراً». اینجوری باید باشد: «كَيْفَ أَصْبَحَتْ مَا جَمَعُوا بُوراً». این "ما جمعو" عطف به "بیوتهم قبور" نیست، عطف به «اَصْبَحَتْ کیف اصبحت بُیوتهم قبوراً و کیف اصبحت ما جمعوا بوراً». بله. اما جمعِ او، اونی که جمع کردند "بوراً" شد، نابود. مویی که رویش، صورتی که رنگش رفته است. زمین بائر که ما میگوییم، بائر همین است دیگر. «كَيْفَ مَا جَمَعُوا بُوراً». مفعول به نمیتواند باشد. آنچه جمع کردند، جمع ما را شما چه جوری میخواهید موصوله؟ آنچه جمع کردند بور را، چطور آنچه جمع کردند بور شد؟ "شد" ش از کجا دارد درمیآید؟ اذان، اسلحه ردیف و با سرعت آورده. بهترین قرینه. بله. سار داخل خود یه جمله است. انگار "اصبحت" حتی قرینهی بهتری شد برای اینکه تا اینجا از فردش کار میکرد، از اینجا به بعد آسان. باز ببینید: «صَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِينَ، أَزْوَاجٌ آخِرِينَ». باز یه قرینهی دیگر برای اینکه اون ساعتم سر چند تا آمده است. لا خطبه. بله. «أَمْوَالُهُمْ أَزْوَاجٌ». اون چیه جناس؟ جناس که نیست. "ازواج" ها بالای خط، بالا "غیرف" نمیشود. "بعیداً"، "مَشِیداً". تازه اینجا بحث اعراب نیستها. اختلاف شما در وزن عروضی. منظر و منظر. مشیدن. کثیران. مراعات نظیر. اگه بتونی تو همونم باشه. خب کجا رفت؟ نه، خواهش میکنم. ندما؟ نه، نه.
خطبهی ۵۶، خط ۴. میفرماید که از اون خطبههای خیلی قشنگه. من چندین بار این را بالای منبر خواندم پیغمبر که بودیم. سال ۸۸ یادم است. محرم ۸۸ میخواندم. داد میزنم: «آرامتر صحبت کنیم.» محل بدون امام حسین بوده. جایی بود که بعداً شلوغکاری شد و اینها. صدا بیرون میرود و اینها، ملت تحریک میکردیم. مردم میفرماید که شما که شما خیلی بیعرضه هستید. امیرالمومنین میفرماید: «شماها که بیعرضهاید.» پیغمبر که بودیم باباهامون را میکشتیم، بچههامون را میکشتیم، «اِخْوَانُنَا وَ أَعْمَامُنَا». برادرها، عموهامون. تازه این کارم میکردی. «وَمَا يَزِيْدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِيمَاناً وَتَسْلِيماً». هرچی بیشتر میکشیدمون، بیشتر میشد. «رَمَيْنَا عَلَى اللُّغْمِ وَ صَبَرْنَا عَلَى الْمَكْرُوضِ وَ جَدَّ الْأَدْوَفِ». میفرماید: میآید جلو. بعد میفرماید که درگیری را توضیح میدهد که چطور درگیر میشدند. خدا وقتی صدق ما را دید، «أَنْزَلَ بِعُدْوَنَا كَبْتاً». این را از سقا هم زیاد خواندم. بر دشمن ما خواری را فرستاد و «أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ حَتَّى اسْتَقَرَّ الْإِسْلامُ مُلَاقِينَ جَرَانَهُ». تا اینجا آمد که اسلام حفظ شد، جاری شد بر سرزمینها، خلاصه گسترده شد و «مُتَبَوِّئاً أَوْانَهُ». زمین خودش را پیدا کرد و «أَمْرِي لَوْ كُنَّا نَعْنِي مَا أَتَيْتُمْ بِجَانِ قِسْمَ». به جان خودم قسم، اگه ما مثل شما بودیم، «مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ». یه ستون برات این دین سرپا نمیایستاد. «وَلَا خَضِرَ لِلْإِيمَانِ عُودٌ». عمود و عود با همدیگر چیایند؟ آقا جناس مُطَرَّف. دیگه چی؟ «وَايْمُ اللَّهِ لَتُحْلَبُنَّهَا دَماً وَلَتَتْبَعُنَّهَا نَدَماً». دما؟ ندماً؟ نجیب. زنی میخواهم که خانهدار و نجیب باشد. گفت: خب، اینکه هر کس هست. گفت: نه. یعنی خانه داشته باشد و نجیب یعنی جیب، نه با جیب کار نداشته باشد. «نَدَمٌ، دَمٌ». خوب، به خدا قسم، از این شتر به جای شیر خون خواهید دوشید و در پشت سرشم ندم خواهید داشت. شتر خلافت تشبیه شده است. خلافت را مثل اینکه از شتری استعاره است دیگر. استعاره. بله. آ، ساری، که اون طرفش حذف میشود.
خطبهی ۹۱، خط ۱. بله خطبهی اشباح. خط ۹۱: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لاَ يُفَرِّحُ الْمَنَاعَةَ وَ الْجُمُودَ وَ لاَ يُكْدِيهِ الْإِعْطَاءُ وَ الْجُودُ». "یفرح" از "وفور" میآید. حمد مخصوص خدایی است که منع و جمود برای او وفور نمیآورد. مالک اگر نبخشی زیاد میشود؟ ندادن! «وَ لاَ يُكْدِيهِ». اکتفا نمیکند به تکدیهگری. او را وادار نمیکند. اکتار، اکتفاع، گدا کردن، بیچاره کردن، تغییر کردن. فرقی نمیکند. «إِعْطَاءٌ وَ الْجُودُ». هرچی ببخشد فقیر نمیشود. نبخشم پولدار نمیشود. بله. خب اینجا چیه آقا جان؟ جمود و جود. جناس ناقص مطرف. جناس ناقصی هفت فاصله دارد دیگر. ناقص و مطرف. دیگر "غیرتام ناقص مطرف". یکیش یه حرف اختلاف شبه.
خب، بریم سراغ فواید و قواعد. خط بعدی دیگر زدیم رفت. قصار ۲۶۵: «إِنَّ كَلاَمَ الْحُكَمَاءِ إِذَا كَانَ صَوَاباً كَانَ دَوَاءً وَ إِذَا كَانَ خَطَأً كَانَ دَاءً وَ». ۲۶۵ جواب. بله. کلام حکما وقتی که صواب باشد، دوا است. حرف درست حکما وقتی حرف درست بزنند، حرفشان دارو است. وقتی حرف غلط بزنند، حرفشان درد. "دوا" و چی آقا؟ ناقص مطرف.
بریم سراغ جناس مضارع. مضارع کدام است؟ اختلاف دارند ولی تقارب هم دارند. اختلاف هست ولی تقارب هم هست. سورهی انعام، آیهی ۲۶: «وَ هُمْ يَنْهَوْنَ وَ يَنْعَوْنَ عَنْهُ». سورهی انعام، آیهی ۲۶. ینْهَوْن و ینْعَوْن. ها و حمزه. خبره.
خطبهی ۳، خط ۶. خطبهی ۸۳، خط ۶. خطبه قرا: «فَسَاكُمُ عَدًّا وَ وَظَّفَ لَكُمْ مَدَداً». اینا چیایند؟ با هم اختلاف دارند، تقارب هم ندارد. "عدد". "مدد". عین و میم با هم تقارب بی قرار. خبره. خبره! مدار! عبرت! خبره. خبره امشب. مضار. جفتش حلقه خواب. «أَنْتُمْ مُخْتَبِرُونَ فِيهَا وَ مُحَاسَبُونَ عَلَيْهَا». یعنی کمر آدم میشکند. آنقدر بلاغت تو این نهجالبلاغه خوابیده. همین که مخرجش از یه جاست کفایت مضارع. جفتش هم کجاست؟ اولش. خوب. اقتصاد. اول، وسط و آخر کلمات میشود. برایش نیاورده. بله. خسره! خطبهی ۸۳، خط ۱۶. ۳ خط چند گفتم؟ ۱۶: «اسْتِفَامَةُ عِبَادٍ مَخْلُوقُونَ احْتِضَاراً وَ مَرْبُونُونَ اخْتِصَاراً». دال و سین. مضارع. تازه "احتضار" هم به نظر میرسید با "اختصار" میتواند بیاید. سین که به هم نزدیک است. قاف و هم به هم نزدیک نیست. یه ترکیبی از این دو تا میشود درآورد بین مضارع و لاح. یه چیز جدیدی بگذاریم. "احتضار" را همونجا بگذار. وزن، شکل، تناسبی چیزی با هم ندارد. «أَخْشَىٰ لَا يَتَوَلَّيَنَّ عَلَيْكُمُ الْعُمُدَ». مضار. فال. عام. «شَافِيَةٌ، ذَاكِيَّةٌ». گاهی ۱۹. بله.
خطبهی ۵۲، خط ۴: «وَ لاَ يُغْلِ الْعَمَلُ وَ لاَ يَتَوَلَّيَنَّ عَلَيْكُمُ الْعُمُدَ». عمل و احمد. لام و دال. قریبالمخرجند. نظام مضارع. حالا بعداً یه خطبه را بگذاریم وسط اینا که خواندیم، رویش پیاده بکنیم، پدرمان درمیآید؛ یعنی یه خط ۵۰ تا نکتهی بلاغی دارد.
آخریش هم از جناس مضارع: "عمل" و "معمول". خطبهی ۱۹۳، خط ۲۱. ۲۱. خطبهی متقین. "معمول" و "مامون" چی میشود؟ مضارع. صفحه ۱۸، خط ۲۱. "معمول" و "معمول". باز هم بریم آقا. اجازه بفرمایید. بریم نهجالبلاغه محضرش باشیم. عقبی میخورده. بلاغت را تمامش کنیم تا آخر سال. "معمول" و "معمول" مضارع.
خوب، بریم جناس لاحق. لاحق چی بود؟ اختلاف دارد ولی تقارب ندارد. «کَرّهٍ کَسِ حِلْمٍ وَ تَعَادَلٍ». کرره. خطبهی ۶۶، خط ۳. فرمود: «اینجا اگه خونده نشه، دیگر تو عمرتون، دیگر تو عمرتون باهاش نهجالبلاغه هم همینطور است. شاید اولین و آخرین بار باشه بعضی خطبهها را میبینیم. خودم را عرض میکنم، شما که سالی یکبار نهجالبلاغه را سالی یکبار بیشتر حرفهای شدنا، انشاءالله. من دیده بودم اساتید سفر میبردند. قرآن، سه تار، و حافظ. همین که پک دانشجوییش را زدند. اساطیر ناشران ندارد. کادو روز مادر، همینو خریدیم. من معمولاً کتابهایی که میخواهم هدیهی روز زن میخرم، میبرم میدهم. هفتهی بیست و هشتم، ۸ مارس، روز بیحجابی.
روز زن. روز زن غربیها. «الدُّنْيَا دَارُ الْوَلَاءِ لَا يَسْلَمُ مِنْهَا إِلَّا مَنْ فِيهَا وَ لَا يُنْجَى بِشَيْءٍ كَانَ لَهَا». دنیا. «اُبْتُلِيَ النَّاسُ بِهَا فِتْنَةً». به قول استادمان آیتالله ممدوحی، امیرالمومنین توی نهجالبلاغه برای دنیا حیثیت نه، حیثیت دنیا را به باد داد. «وَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أَخْرَجُوهُ مِنْهَا سَبَباً لَهُ غَيْرُهَا». هرچی از دنیا برداری، برای دنیا باید بدهی به خود دنیا. هرچی از دنیا برداری، برای غیر دنیا مال خودت است. خیلی عجیب است. «قَدِّمُوا عَلَيْهِ وَ أَقِيمُوا فِيهِ فَإِنَّهَا عِنْدَ أُولِي الْعُقُولِ كَفَاءٌ». این است که بیحیثیت کرد. خطبهی ۶۳. ۶۶ گفتم. عابدالکر. بله. حالا این را خواندیم دیگر. حالا ۶۶. ۶۶ خط ۳. این ۶۳. الآن عکس نهاد العقول. و در نظر عاقل، دنیا در نظر عاقل مثل سایهای است که هنوز پهن نشده. تازه پهن هم نیست که بخواهی بروی زیرش استراحت کنی. لب سایه افتاده. کی با این سایه کار دارد؟ سایهی سر ظهر کجای آدم میآید که چی؟ اصلاً چی مفت نمیارزد؟ «بَيْنَا تَرَاهُ سَابِقاً حَتَّى خَلَلْتَهُ، وَ زَائداً حَتَّى نَقَصْتَهُ». تا میخواهد بیاید اضافه بشود، رفته. پهن بشود، رفته.
خوب، خطبهی ۶۶، خط ۳: «وَلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللَّهِ وَ مَعَ ابْنِ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَوْدِ الْكَرْهَ اسْتَحِي مِنْ الْفِرَارِ». خجالت بکشید از فرار. «فَأَوْدِ الْكَرْهَ». کرهتان را تکرار کنید. معاوده داشته باشید. «فَإِنَّهَا نَارٌ». آرام آرام. عابدالکر یعنی پشت سر هم حمله کنید. «فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الْأَعْقَابِ». نسلهای بعدی میآیند خجالت میکشند: «آره، برای اعقاب. بابای ما جنگ رفته بود اونجا.» آره، در عقاب است و «نَارٌ يَوْمُ الْحِسَابِ». آر و نار. این میشود جناس لاحق.
خب، "صادرا" و "ساحراً". خطبهی ۸۳، خط ۴۹. ۴۹ بله. «ظَلَّ صَادِراً وَ بَاتَ سَاحِراً». "صادراً". "سدر". معنای "صادره" ساحره است دیگر. دال و ها قریبالمخرج نیست. معنای "صادره"، "صادراً" گفتن که حالت حیرت بدون مقدمه. "صدر" یک همچین چیزی. «سدرة المنتهى» جایی است که انسان میرود و دیگر انتهای حالت حیرت است. «سدْرَةِ الْمُنْتَهَىٰ» واژهی عرفانی است. در قرآن آمده است: فنای کامل آنجاست. سد و اینها که گفته میشود: «وَلَقَدْ رَآهُ نَزَّةً أُخْرَىٰ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَىٰ عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ مِنْ خَشْیَةِ سِدْرَةِ مَا يَخْشَىٰ». سورهی نجم. یعنی روزها در صدر، در حیرت. «بَاتَ سَاحِراً». شبها در سحره. سحر با ه دو چشم یعنی چی؟ بیداری. سحر با ح جیمی یعنی وقت قبل از طلوع فجر. سحر با ه دو چشم یعنی بیداری. اون سحر با ساده که یعنی داماد. بله. مصاحبهی ۵ خط بالا سر این «حافظان، حافظان، حافظا». و پنج خط یعنی خط چند. «حافظان و لافْزَنْا و لاَ هزِنْا». سه تا اصطلاح! زن با "لاف زن" میشود. «حافظاً» با "لاف زن". بله. دیگر آخرش است دیگر. یعنی بلاغت را کپسول کردند توی هم. بخونیم آقا. باز هم از نهجالبلاغه که سیر نمیشوید.
جناس قلب. دو تا سه تا دیگر بخونیم، تمام. بحث جناس خلاص. چیز خاصی نداشتیم. اسمی برایش نبود. «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَمْ يَكُنْ نَصْرُهُ وَ لاَ خِذْلاَنَهُ بِكَثْرَةٍ وَلاَ بِقِلَّةٍ». چقدر این تعابیر جاندار است! واقعاً زنده میشود آدم وقتی نهجالبلاغه میخواند. ۱۴۶، خط ۱. اولش: «این امر نصرت و خذلانش با کمی و زیادی نیست.» اینجوری نیست که فکر کنی زیاد رأی دادن یعنی نصرت شدی. کم رأی دادن یعنی خاذل شدی. زیاد آمدن یعنی نصرت. کم آمدن یعنی خذلان. نخیر. «وَ هُوَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي أَظْهَرَهُ». این دین خداست که اظهارش کرده است. کثرت و قلت. بله. نصرت و خذلان. کثرت و قلت. طبق دو به دو میشود چی؟ مقابله. مقابله. نصرت کثرت، خذلان و قلت. خذلان با هم مقابله بود دیگر. دو به دو بود. «جُنْدُهُ الَّذِي عَهْدَهُ وَ أَمَدَّهُ حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ وَ طَلَعَ حَيثُ طَلَعَ». جند او که اعداد کرده او را و امداد کرده او را. اعداد و امداد. فصل و نسل. یکی از اساتید، یکی که کلامشان، که خدا به نسل و فصلتون برکت بدهد. نسل و فصل به فصل و نسل. این مال فصل و نسل ماست. مثلاً دور و دیر. جان. فصل یعنی مثلاً تو این دوره با نسل. فصل، فصل دیگر. فصل بهار، فصل فلان، فصل. دور و دیر. مثلاً قوری گل قرمزی. اینا قریب المرجان است. مضارعها را میگردم پیدا میکنند. بغل داریوش چایی مثلاً مضارع لایق. دانلود. نزدیک مخرج. مخرج که دارد. حالا تو عربی آخری در جناس لاحق را هم بخوانیم.
کلمهی قصار. ما چند سال پیش یه شهری برایش نوشتیم. "شاخص". کدامم؟ خودم. گلزار شهدا. شهیدش کردند. شهید شد به دست شهیدش کردند. "شاخص". قصار ۳۹۰. محمدی که زن گرفت، محصول برکت یه جلسهی نهجالبلاغه بود. همون جلسه، ایشون بختش باز شد. برای شماها اینجور نباشه. پس برکات نهجالبلاغه اینا نباشه. چیزهای دیگه باشه. «لِلْمُؤْمِنِ ثَلاَثُ سَاعَاتٍ». مؤمن سه ساعت دارد. ساعتم که گفتیم منظور ۶۰ دقیقه نیست. «قَطَعَ بِخَطِّ مِنْ زَمَانِ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ». یه ساعتی که درش با ربش مناجات میکند که من تقریباً ندارم این را. «وَ سَاعَةٍ يَرْمُقُ مَعَاشَهُ». ساعتی که دنبال معاشش میرود که باز هم این را من تقریباً ندارم. «وَ سَاعَةٍ يُخْلِي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ بَيْنَ لَذَّاتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ». که منم اینم تقریباً. مشکلم چی است؟ بله. یه ساع. «يُحِلُّ وَ يُجْمُلُ». خلاصه، خلوت میکند. حلال و جمال. «وَ الْعَاقِلُ أَنْ لاَ يَكُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِي ثَلاَثٍ». عاقل نباید شاخص باشد، مگر در سه چیز. در حرکت باشه، مگر در سه چیز. «مُرَمِّمٌ لِمَعَاشٍ أَوْ خُطَّةٍ فِي مَعَادٍ مَعَاشٍ وَ مَعَادٍ». معاش و معاد چی است؟ لایحه، آخرالکلمه است. فی غیر محرم. حرکت در شبانهروز باید سه تا باشد. یا باید یه جایی از زندگیش را درست میکند، یا دارد یه جایی از آخرتش را آباد میکند، یا داره یه لذت غیرحرام میبرد که نه دنیاست نه آخرت. بله. «رَزَقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ».
بریم سراغ قلب. تقریباً اینم یه چیز خوبی است. این هم دنیاست، هم آخرت. دنیاست، هم آخرت. اینم بخوانیم. جناس قلب را هم بخوانید. بله. سماها. نامهی ۶۸، خط ۱. صفحهی ۴۳۲. نامه ۳. کدام بود؟ آدم بزنه بنگاهی. ان شاء الله دنیا خانه. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيِّ». مثل دنیا مثل مار است. «لَيِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سُمُّهَا». نرم. وقتی دست میزنی نرم. سمش میکشد. دست که میزنی خشخط و خاله، قشنگ است، جذاب است ولی سمش میکشد. دلبستگی سمش. «أَمَّا مَا يُعْجِبُكَ فِيهَا». اونایی که به اعجاب وادارم میکند. «وَلَهْتُ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا». ولش کن. کمه. با این همنشینی با این وضع، آنک حمومها. پیوند عمر بسته به موی است. هوشدار. مرحوم آیتالله سعادت پرور زیاد میخوانده. ماه رجبم که نزدیک است. «پِیوندِ عمر بسته به موییست هُش دار، غمخوار خویش باش غم روزگار چیست؟» حمومها. «لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقٍ». غم و غصهی دنیا را رها کن چون یقین داری به فراقش. خب، این مست و سم با همدیگر قلب. جناس قلب. قلب رستم. این قلب الکل است دیگر.
آخریش هم بخوانیم و بحثمان تمام. قصار ۳۶۶: «الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنِ اعْلَمَ عَمِلَ وَ الْعِلْمُ يَهْدِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ». علم مقرون به عمل است. هر کس که بداند عمل میکند و علم یحدف بالعمل. صدا میزند. الان امروز یا میگویند تلفن میزند. هاتف، تلفن. علم به عمل تلفن میکند. اگه جوابش را که داد، داد. اگه نداد، ولش میکند. میگوید من بیایم باید عملم باشه. به شرط شیء من میایم به شرط اینکه عمل باشد. عمل نباشد، منم میگذارم میروم. علم و عمل، نسبتش این است. خب، اینا قلب چی است؟ قلب البعث. بله. همان آمدنش را که فرمود دیگر. میآید تماس میگیرد برای آمدنش مشکل ندارد. برای ماندنش. بله. الان خوب. پس باز کنم. خطبهی ۱۳۳. همین الان بگردیم.
خب، اینم اینجا بحث ما تمام. جناس هم تمام شد و یه دو، سه تا بحث فرعی دیگر میماند. «وَقَادَتْ لَهُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ بِعِظَمِهِمَا». این باید یه فهرستی داشته باشیم از اینایی که خواندیم. عنوانها را داشته باشیم با یه توضیح کوتاه کنارش. خبر. همینجوری اگه داشته باشیم عالی. اگه داشته باشیم. «وَ قَضَتْ إِلَيْهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُونَ صَلَوَاتٌ أَرَاذِلُهُمْ.» با هم زده است. مقال. بحث جناسش را پیدا بکنیم. «وَ سَاجَدَتْ لَهُ الْغُلُوِّ وَ الْأَشْرَارُ نَاظِرَةٌ وَ إِذَا قَدَحَتْ أُخْرَاهُمْ مَدَّ وَ آتَتْ أُكُلَهَا بِكَلِمَاتِهِ الثِّمَارُ الْيَانِعَةُ لِسَانِ أَرْكَانَ أَعْوَانَ فَقُلِ اسْتَبْصِرُوا مِنْهَا شَاخِصَ وَ الْأَعْمَى إِلَيْهَا شَاخِصَ». جناس تام. «بَصِيرٌ مِنْهَا شَاخِصَ، أَعْمَى إِلَيْهَا شَاخِصَ». آدم بینا، بصیر از دنیا حرکت میکند. کور به دنیا حرکت میکند. خب، این شاخص تو هر دو تا جمله است. آقا حرکت میکند. از سیرش از بصیر. کور سیرش به دنیاست. سمت دنیا حرکت میکند. از دنیا حرکت میکند. از دنیا هجرت کرده. او به دنیا هجرت کرد. کور معنوی باطنی به سمت دنیا و «الْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَ الْأَعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ». خطبهی ۱۳۳، خط ۵. آدم بصیر، ببین بصیرت که میگویند، بصیر، بصیر از دنیا توشه جمع میکند. کور برای دنیا توشه جمع میکند. آدم بیبصیرت اینطورند دیگر. «برای کجات داری جمع میکنی؟» ۱۳۳، خط ۵. شاخص و شاخص. «مُتَزَوِّدٌ وَ مُتَزَوِّدٌ». بله. تازه میخنده. اونایی که بینا هستند، میخنده. بله. ساختن و خریدن ندارند. حسادت میکنم به ما که میتوانیم. بله. خوب. شاخص و شاخص تام. مماثل. متذبط و متذبط. تا نگاه به دنیا با نگاه از دنیا. «مُتَزَوِّدٌ مِنْهَا، مُتَزَوِّدٌ لَهَا». دو تاست. «مُتَزَوِّدٌ مِنْهَا، مُتَزَوِّدٌ لَهَا». بصیر هست. مسابقه، مسابقه یا تضاد یا تکاپو. دنیا و آخرت. باز سماوات، ارضون آمده است. اشعار ناظره. میدان شاخههای درخت. میوههای رسیده. چی مناسبت؟ مراعات نظیر. اسناد داشته باشم اینجا. معنوی، لفظی. کتاب خوب. چیکار کنیم؟ دستیار فقط بگیریم. بلاغتی بود؟ بلاغتیها. یعنی از این سرش رفتیم از اون سرش در آمدیم. علم بدیع چند جلسه شده است فعلاً شده. خوب. جناس. سجع و ردالاجز علی الصدر. افتتان. مبالغه. مشاکله. تئوری. استدلال. استخدام. لغو و نشر. باغ مقابله. مرآت نظیر. عکس. چی شد آقا؟ از اولش چندتایی را همین جناس و سجعش را هم پیدا کنیم. بس است به نظرم. سجع چی بود نادر؟ چه نوع سجعیه؟ «سَجَدَتْ لَهُ وَ قَدَحَتْ لَهُ». سجع. «سَجَدَتْ، قَدَحَتْ، آتَتْ». این سه تا. «قَدَحَتْ، آتَتْ». لسان و ارکانه اعوان. «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فِطْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْعَصْرِ الْفُقَهَاءِ الرُّسُلِ الرُّسُلِ». بالا با الرسل پایین جناس تام مماثل. رسول قبلی. رسول بعدی. ختم به «وَلُودِ الْمُدَبِّرِينَ عَنْهُ الْعَادِلِينَ بِخَلْقِهِ». خط بالایی. «تَهَدُّمٌ وَ تَهَزُّمٌ». جناس دال و ذال. لاحق. احس. ارکان اعوان. چی است با هم؟ ارکانه. ای کاش همینجوری یه لیستی برایش داشتیم. سجاد. خوب.
بریم جلوتر. خط ۶. اقسام سجاد دوباره بررسی کنیم. «أَلا وَ یَكَادُ صَاحِبُهُ یَشْفَعُ مِنْهَا وَ یَمْنَعُونَ الْحَیَاةُ فَإِنَّهُ لَا یَجِدُ فِي الْمَوْتِ رَاحَةً». «یَشْبَعُ مِنْهَا وَ یَمْنَعُونَ». مرصع. فکر کنم بزم قافیه. یک مسابقه هم داریم. «حَیَاتٌ لِلْقَلْبِ الْمَیِّتِ، بَصَرٌ لِلْعَیْنِ الْعَمْیَاءِ، سَمْعٌ لِلْأُذُنِ الصَّمَّا، رِيٌّ لِلظُّمَآنِ». اینا چی است دیگر؟ لغاتش ساده است. حیات از خط ۷. حیات است برای دل مرده. بیناییاش برای چشم کور. شنوایی است برای گوش کر. سیرابی است برای تشنه. «وَ فِيهِ غِنَاهُ كُلُّهُ وَ السَّلَامَةُ». همه غنا و سلامت در اوست. در حکمت. «كِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ فَتَنفُقُونَ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ»، «تُبْصِرُونَ، تُنفِقُونَ، تَسْمَعُونَ». مراعات نظیر. بازی. «یَخْتَلِفُ فِيهِ وَ لَا يُخَالِفُ بِهِ صَاحِبَهُ عَنِ اللَّهِ». «یَخْتَلِفُ، یُخَالِفُ». «یَخْتَلِفُ، یُخَالِفُ». جناس. جناس لاحق. «یَخْتَلِفُ وَ یُخَالِفُ». جمع اشتراکی هم میشود گرفت. یه حرفش اختلاف دارد و تقارب هم ندارد ولی خب، جمع اشتباهی هم میشود گرفت. «قَدِ اسْتَحْكَمَ عَلَى الْقُلُوبِ فِيمَا بَيْنَهُ وَ نَبَتَ الْمَرْعَى عَلَىٰ دِمَنِكُمْ». آمل اموال. آمل اموال چیه؟ مدرس. یه خورده همچین با تسامح. چون آ و جز تتریک توش بزن. «لَقَدِ اسْتَحْوَذَ بِكُمْ الْخَبِيثُ وَ طَاحَبَكُمْ الْغُرُورُ». از سهام. طاها. سهام. طی. سهام. مستحام. است ومه. حومه. طیف. «وَ اللَّهُ الْمُسْتَأْنِسُ لَا نَفْسِي وَ إِنْ فُسِتْ تَصَافَيْتُمْ، تَعَدَّيْتُمْ». اینا چیه؟ «تَصَافَيْتُمْ، تَعَدَّيْتُمْ». سجع. سجع متوازی. «يُنْطِقُ بَعْضُهُ، يُنْطِقُ، يَشْهَدُ». مراعات نظیر. قلب با مرعا. مراعات نظیر. «قَلْبٌ بِالْمَرْعَی حُبُّ الْآمَالِ، کَسْبُ الْأَمْوَالِ». حب و کسب. ۹. حب و کسب. آخرش با دارد. جفتش خوب. کسب. یه چیزی میشد از اقسام سجع. آخرشون یکی بود. تمام کلمات.
در حال بارگذاری نظرات...