‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث بعدی ما در بلاغت، در محسنات لفظی، بحث جناس است؛ از مباحث مهم و پرکاربرد. تعریفی که از آن کردهاند: سکاکی گفته که تشابه دو کلمه در لفظ. خطیب قزوینی هم حرفش با سکاکی فرقی نمیکند. ابوهلال عسگری اینجور تعریف کرده: «جناس این است که متکلم ایراد کند در کلام کوتاه، مثل بیتی از شعر و جزئی از رساله یا خطبه، چه ایراد کند؟ دو تا کلمه را که هر یک از اینها همجنس صاحبش هست در تألیف حروفش، سیر حروف شکل گرفته.» (صفحه ۱۱۴)
مثلاً تعریف محدثین دقتش بیشتر است و آن این است که دو تا لفظ از جهت نطق با هم تشابه داشته باشند ولی از جهت معنا با هم اختلاف داشته باشند. آیتالله جوادی خیلی از جناس استفاده میکنند. ایشان متخصص این کار هستند و این واژهها خیلی برایشان پرکاربرد است. بحث جناس، انواع جناس درنظر بلاغیون، دو نوع است: یکی جناس تام و دیگری هم جناس غیرتام.
**جناس تام**
جناس تام آنی است که در آن، دو تا لفظ متجانس، با هم در چهار امر اختلاف دارند: یکی نوع حروفشان، متفقند؛ عددش، هیئتش و ترتیبش.
«یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ.»
ساعت اولی به معنای قیامت، ساعت دوم به معنای مدتی از زمان است.
«لا عبرت فی تعریف الاولا و تنکیر ثانیه.» اولی را معرفه آورد و دومی را نکره. عبرتی نیست در معرفه آوردن اولی و نکره آوردن دومی، یعنی به چیز خاصی نظر ندارد. بله، گفته که غیر از این، در قرآن هیچ جا الف و لامش از ساعتی که مال الان باشد یا ساعت قیامت باشد، مهد ذهنی باشد، یعنی خوب.
جناس تام اقسامی دارد:
1. **تام مماثل**: آنی است که در آن، دو تا لفظ متجانس از یک نوع باشند؛ حالا یا اسم باشند، مثل آن آیه قبلی، یا فعل باشند:
«لَمَّا قَالَ لَدَیْهِمْ قَالَ لَهُمْ...» که اولی به معنای «قیلوله» است، اول به معنای نامه و نام وقت قیلوله. دو تا «قال» داریم دیگر. گفتیم «او قاله» اول به معنای این است که قیلوله کرد، دومی برای این است که صحبت کرد.
یا اینکه دو تا حرف باشند مثل:
«قَدْ یَجُوزُ الْکَرِیمُ وَ قَدْ یُثْرَی الْجَوَادُ.»
«قد» اولی مفید تکثیر، «قد» دومی مفید تقلیل. خب اینها تام مماثل هستند.
2. **تام مستوفی**: دو تا لفظ متجانس در آن از دو نوع مختلفاند، مثل اسم و فعل:
«مَا مَاتَ مَکْرَمُ الزَّمَانِ فَإِنَّهُ یَحْیَا لَدَی یَحْیَی ابْنِ عَبْدِاللهِ.»
یحیی و یحیی؛ یکی فعل است و یکی اسم.
3. **جناس مرکب مرفو**: قاعدتاً باید همان از کلمه «رفو» گرفته شده باشد. بله، اصلاح میکنم، واژه عربی است. «مرفو» یعنی «رفو شده». جناس مرکب رفو شده.
و آن این است که یکی از دو لفظش مرکب باشد. مرکب نامیده میشود به خاطر اینکه یکی از دو لفظش مرکب است و مرفو نامیده میشود به خاطر اینکه مرکب، مؤلف از کلمه و بعضی کلمه است. یکیش کلمه است و یکی بعضی کلمه.
«وَلَا تَلْهَ أَن تَذْکَارًا بِکَ وَبْکَهْ بِدَمٍ یُحَاکَلُ وَبْلَ الْحَالِ مُصَابَهْ.»
و مثل «لِعَیْنَیْکِ الْحَمَامُ وَوَقْعَةُ وَرَوْعَتُ مَلْقًا وَمَطْعَمِ مُصَابِهَا.»
جناس در «مصابهها» است. متن «مصابحی»، متن «مصاحبه»، «مطعم مصابهی»، دو تا کلمه با هم میشود جناس. آن «مشابهیِ» بالا، «مطعم مطعم و صابهیِ» دو تا کلمه است، ولی چون آخرش «مصابهیِ» میشود، با آن «مصاحبه» بالا جناس میشود. جناس مرکب مرفوع چون این «مطعم و صابهیِ» که خودش یک کلمه نیست، نه اسم است نه فعل. خود «مطعم و صابهیِ» یک حرف از یک کلمه است با یک کلمه دیگر. از «مطعم»، یک «میم» داریم با یک «صابهیِ». این میشود رفو، کلمه و بعض کلمه.
خب، در مصاحبه، بیت اول و مصابی، بیت دوم، لفظ تام در اولی، ولی در دومی مرکب است. «میم» مفتوحه از «مطعم» گرفته شده و اضافه شده به ساق ی که چیست؟ یک شجری است که مزهاش تلخ است و جناس مرکب به وسیله آن تمام شده.
خطیب قزوینی از اقسام این جناس مرکب مرفو سخن گفته و آنها را تقسیم کرده. تقسیمش این است:
یکیش **متشابه**؛ آنی که لفظ دو تا لفظ درش تشابه داشته باشد در خط، مثل:
«إِذَا مَلَکَ لَمْ یَکُنْ رَاهِبًَا فَدَعْهُ فَدَوْلَةٌ ذَاهِبَهْ.»
«راهبه» و «ذاهبه». «راهب» بله، دیگر معنای مالک و صاحب و اینها «راهبتن». «هبم» که مصدرخبر «یکان» است.
آیتالله جوادی خیلی از این درس میفرمودند که: «طلبه نباید دستش در جیبش باشد. طلبه باید دستش در باشد.»
«ادخل یدک فی جیبک تخرج بیضاء من غیر سوءٍ.»
خدا به حضرت موسی فرمود که دستت را بکن تو جیبت. جناس دارد دیگر. حالا از این کارها، از این الفاظ، یک لطافتهای خاصی جنگ بین گردن و گریبان دارند. اینجا لفظ تشابه دارد ولی معنا اختلاف دارد. بله، خیلی، مخصوصاً در کارهای قلمی خود ایشان که فراوان است. یعنی اصلاً پدر آدم درمیآید بعضی وقتها جعل کلمه میشود و کلمه به هم نزدیک و ذکر و ذکر و بعد نمیدانم چی ذکر، چیست، ذکر و چیست، فلان و چیست. خیلی زیاد است این در آثار قلمی ایشان. متن سنگین است. متنهای قلمیشان بعضی کتابها، مرکب از آثار قلمی ایشان با آثار صوتیشان که پیاده شده، قشنگ محسوس است: این تکه را خودشان نوشتهاند، این تکه مال سخنرانی بوده که پیاده شده.
جناس معنایش این است: یک اسم و یک فعل. «یحیی» خودش یعنی کلمه «مستوفی» به معنای «استیفا شده» یا «حقوق تو را استیفا کن». «وفا» به معنای لبریز شدن، یک چیزی پُر بشود. بعد «استیفا»، طلب وفا است. وقتی که چیزی «توفی» که گفته میشود، همین است دیگر. تفاوت «توفی» و «وفات» به قول علامه حسنزاده: «ما وفات نمیکنیم آقا! توفی میشویم آقا!»
از این اصطلاحات ایشان هم از این لطافتها دارد. ما وفات نمیکنیم. وفات از ماده «فوت» و «از بین رفتن» است که «از بین نمیریم». متوفی میکنیم از ماده «وفی»؛ همه حقیقت ما گرفته میشود. «توفی» یعنی حقیقت یک چیزی کاملاً اخذ شود. «استیفا» یعنی یک چیزی به نحو کامل اخذ شود، گرفته شود. «تام مستوفا» معنای اصطلاحیاش این است. حالا «مصطفی» بحث، بحث مستوفایی میطلبد. بحث سر جای خودش خیلی مفصل و تکمیل و کامل و زیبایی کلامی دارد دیگر. همین «جی» و «جیب» چقدر قشنگ است. شاید حدود ۱۲ سال پیش از آیتالله جوادی درس شنیدم، هنوز یادم است به خاطر اینکه هنر به کار رفته بود تو این عبارت. برای یکی از اساتیدم تعریف میکردم، یک وقتی تو راهی بودیم از اراک میآمد، «یادداشت کن، خوبه، حیف است برای اینجور عبارات.» میماند دیگر. اصلاً خاصیت هنر این است که ماندگار میکند کار را. این همه حرف خوب زده میشود، این همه حرف مزخرف زده میشود، ولی هنر دارد ماندگار میکند کار را. هر چه شعرت پایین تنه باشد، ماندگار شده، هنری که توش به کار رفته. اشعار ایرج میرزا جانبخش عمدتاً از همین فضاها کمک گرفته، ولی به خاطر هنری که دارد، مخصوصاً جنسی که بعضاً توش به کار رفته، جذاب است. ایرج میرزا میشود یکی از شاعران بزرگ ایران. هجویات گفته، هنرمند است. بله، از ابزار هنر باید استفاده کرد.
من دیدم واقعاً یک وقتی حرص میخورم برای ماجرای اسکاری که گرفته شد و اینها. از طلبهها تو اینستاگرام مثلاً از خودشان فیلم منتشر کرده بودند، موضع گرفته بودند. از منبریهای مشهور. واقعاً اصلاً جا خوردم. چقدر زمخت! کمترین ابزار هنر تو این ماجرا که کمترین بیان هنرمندانه و هنرآمیز!
«بسم الله الرحمن الرحیم. تسلیت عرض میکنیم محضر امام زمان. این تبریک ندارد. تسلیت دارد. باید بر سرمان بزنیم که فلان کردم.»
آقا ما هنر با تشبیه، کنایه، لطافت، داستانی، جمله دوپهلو، جمله پهلو خیلی کار میکند. «خندیدی به ریش ولی خندیدی به ریش هر چه قلمها قوی فکران زوایا هنرمندانه متن طنزآمیز گاهی همین است.» از همین جناسها استفاده میشود. بحث ادب، سمت خدا بحثی داشتیم، گفتند که بحث ادب را کردم و اینها. گفتم که: «کسانی که مثلاً این جور عمل نمیکنند، میشوند آدمهای ادب، بیادب، بیادب ضایع بود ولی بیادب.»
انقدر فکر خود این هنر است دیگر. انسان یک وقفه که میاندازد، کار را، ولی اولین مرکب از «زا» به معنای صاحب و «هب» است و دومی غیر مرکب است.
**مفروق** هم آن دو تا لفظ در آن اختلاف دارند در خط. مثل قول بستی که گفته:
«کُلُّکُمْ قَدْ أَخَذَ الْجَامَةَ وَلَا جَامَ لَنَا.»
به معنای «مدیرِ جام لو»، «جام لنا». انصافاً قشنگ گفته. «کُلُّکُمْ قَدْ أَخَذَ الْجَامَةَ وَلَا جَامَ لَنَا.»
«جامه» این مفروق است. جهت خطی «الجامَ». حالا این «الجام» آن میمش، آن بتازه «لاجولَ مَلَنا» هم خود «الجام» که اصلاً یکی است. آن «لاجولَ مَلَنا»، «لو جام لنا». اینها جهت لفظی با هم اتفاق دارند. تمام حروفشان یکی است ولی از جهت خطی اختلاف دارند. جناس مفروق. و این از کدامیک از اجناس چیز، جناس، از کدامیک از اقسام جناس است؟ جناس مرکب مرفوع. شرحش گذشت. یک جلسه دیگر که داریم. چرا؟ الان میرسیم، میبینید کلاس بعدی.
جناس دو تا لفظ در آن. آن متشابه مفروغ، اقسام مرکب مرفوع بود. تام و غیرتام. تام سه قسم بود: مماثل، مستوفی، مرکب مرفوع. قسم سوم که مرکب مرفوع بود دو قسم بود: متشابه و مفروق.
**جناس غیرتام**
حالا میرویم سراغ جناس غیرتام. آنی است که در آن، دو تا لفظ در یکی یا اکثر از امور اربعه سابقه، اختلاف دارند. آنهایی که گفتیم یکسان بود. حالا تو هر کدام از اینها وقتی اختلاف باشد، دیگر میشود جناس غیرتام. عددش با هم فرق کند مثلاً این چند. یک قسمش جنس جناس ناقص است. یکیش این است که تازه خود جناس ناقص دو وجه و یکی دیگر این است که اختلاف در انواع حروف باشد که جناس مضارع، جناس لاحق، جناس قلب. جناس قلب خود دو قسم است. بعد باز چند قسم دیگر را بلاغیون به صورت جناس گفتند. اینها را قاطی نشود. چون خیلی هی دارد دستهدسته میشود. باید فهرست کنارش تنظیم کرد.
جناس مصحف و محرف و ملحق به جناس. که باز این خود ملحق به جناس دو قسم است: اشتقاق لفظی جمع بشود و مشابهت جمع بشود. که میشود بحث جناس. بحث مادر جناس اینجا تمام میشود. فیلم صنایع نهجالبلاغه شش.
جناس غیرتام، اولینش **جناس ناقص** است. در جناس ناقص، دو تا لفظ در آن، در عدد حروفشان فقط اختلاف دارند. این هم دو وجه:
1. یکی اینکه اختلاف داشته باشند به زیاده حرف در اولی. یعنی دومی نسبت به اولی یک حرف اضافه دارد.
«وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ.»
ساق و مساق. غیرتام. ناقصی که اختلاف در زیاده دارد. (۱۷)
خودش جناس تام. اینها دو تا ولی خب، تو جناس تام من باید از جهت معنایی با همدیگر فرق میکرد. تو یه عده گفتند که اینجا ساق اول با ساق دوم فرق میکند. «التفت الساق» این «ساق» به آن «ساق»، این ساق پا به ساق پای ملک، ملک مرگ، گفتند نه پیچیده میشود. خود این ساق به آن ساق بگردد. من مصطفی بحث دیگری دارد. اینجا میفرماید که این «ساق» اصلاً از ماده «سوق» است. آنی که «سوق» میدهد آدمی که «سوق دنیا به سوق آخرت» التفاف پیدا میکند. اگر اینجوری باشد دو تا میشود. میشود جناس تام. دو تا لفظ اینجا ساق که دومی «میم» دارد نسبت به اولی زیادتر است. در وسط مثل «جدی» و «جهد». تو ادعیه صحیفه سجادیه از این تعابیر اینجوری جناس و اینها زیاد است. «جدی» و زیادِ حرفها در وسط کلمه «جهدی». و زیاده در دیگری نیست.
2. بعد "زیاده در آخر" باشد.
«یَمُدُّونَ مِن عَیْدٍ عَواصِمَ تَسولَ بِأَثْیَافِ قَوَازِمٍ قَوَاضِبٍ.»
«عواصم و قواضب»، «حواس و حواسم».
دوبار در واقع توی کلام. خب، یکی اضافه. دوبار اینجوری شده. نه «قواص و قواصب». تعداد حروفش یکی است. «حواس و حواسم» هم که «میم» اضافه دارد. «حواسم».
خطیب قزوینی اسم این نوع دیگر را گذاشته **مُطرَّف**. این را خاطرتان باشد. به این نوع که اختلاف در یک حرف است، جناس غیرتامی که اختلاف در یک حرف است. خطیب قزوینی چی گفته؟ جناس. این اسمش سخت است. فقط بلاغت. آنی که دافعه دارد در بلاغت، حفظ کردن اسامی است. خود مطالب شیرین است. اگر مثالهای کاربردی باشد، خود مطالب شیرین است. ولی خب، عمدتاً اینها تو ذهن نمیماند. همین الان من مراجعه میکنم به ذهنم. اینها همینهایی که تازگی بحث کردیم خیلیهایش. واژههایش را باید تمرین کرد، کار کرد. مخصوصاً بعضیهایش خب خیلی ضروری است. تو بحثهای تفسیری باید حتماً انسان مسلط باشد.
دومینش این است که اختلاف به زیاده از یک حرف باشد. بیش از یک حرف اختلاف.
«وَشِفَاءٌ مِنَ الْجَوَا بَیْنَ الْجَوَانِحِ.»
«جوا» و «جوانح». «جوا» و «جوانح». «جوانح» دو تا حرف اضافه دارد. این را بهش میگویند **مزین**. پس مطرف، مزین.
این قسم اول از جناس غیرتام بود که جناس چی بود اسمش؟ جناس ناقص. قسم دوم که اصلاً خود جناس ناقص فقط تو عدد تفاوت داشت. قسم دوم در انواع حروف اختلاف دارند به شرط اینکه اختلاف به بیش از یک حرف نرسد. اینجا جناس اقسامی دارد:
1. قسم اول: **جناس مضارع**. وقتی که دو تا حرف اختلاف داشته باشند و متقارب باشند و باشد.
یا در اولی، مثل:
«بَیْنِی وَ بَیْنَکَ لَیْلٌ دَامِسٌ وَ طَرِیقٌ طَامِسٌ.»
«دامس» و «طامس»، یعنی حرف اولشان. بین اولی یعنی حرف اولشان با همدیگر قریب المخرج باشد.
یا در وسط، مثل:
«الْبَرَایَا أَهْدَافُ الْبَلایَا.»
«لام برایا» و «بلای». شما فکر کردید که خانمها کارشان خانهداری است؟ نخیر، خانمها کارشان کارخانهداری است. کارخانهداری چیست؟ گفت: «کارخانه انسانسازی». اشعار حافظ و مولوی و اینها مشحون از همین بحثهای جناس است. خیلی مسلط میکند آدم را تو بحث.
یا در کلام پیغمبر:
«الْخَیْلُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِیِهَا الْخَیْرُ.»
«دریاچه همهتان خالی.» ما رفتیم دست کشیدیم به این. «معقود به نواصی» یعنی موی پیشانی اسب. همه خیر آنجا نهفته است. «خیل» و «خیر». حرف آخرش است. پس چی شد؟ جناس مضارع یا حرف اولشان با همدیگر فرق کند ولی قریب المخرج باشد یا حرف وسط یا حرف آخر. حرف اول «دامس طامس»، حرف وسط «برایا بلایا»، حرف آخر «خیل خیر». حالا بحث جهاد و اینها بیشتر متناسب با مد یعنی با این است که امنیت حفظ میشود و با این است که.
2. دومین **جناس لاحق** است. جناس لاحق آنی است که در آن، دو تا حرفی باشد که مختلف است و متقارب هم نیست. هم اختلاف و هم تقارب نیست. توی جناس مضارع اختلاف بود ولی تقارب بود. اینجا تقارب نیست.
حالا این یک وقتی تو حرف اولش است:
«وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ.»
تفاوت همزه و لمزه. «کریمی دیگر.»
«How a lame? معنا چه فرقی میکند با هم؟ جفتش به معنای متلک است.» من مصطفی میفهمم که حرف هاء سبک، لام شدت. متلکی که با سبک بیشرم و طعم کمی داشته باشد، میشود همزه. اسم فاعلش هم هست، یعنی «کننده» صفت مشبهه. «لومزم» یعنی «همز و لمز». مصدرش «همز و لمز». لمز آن تکهای است که صریح باشد، روبروی طرف باشد. «یلمزونک فی الصدقات.» همزه در قرآن ظاهراً غیر از این یک جا، جای دیگر نداشته. «همّاز مَشّاء بنمیم.» آنجا فقط داریم. ولی «لمز» را چند جایی داریم.
«لمز»، آن کنایههای سیاسی و صریح و رودررو. «همز»، کنایههای ساده و سبک و زیرپوستی و مثلاً تیکه انداختن و اینها. مثلاً فارسی. فرق اینها چیست؟
مثلاً یک کسی حرف خیلی صریح بزند شما را، یا تو لفافه بزند، تیکه میاندازد. متلکها مثلاً متلک و تیکه را فرق میگذاریم بینشان یا نه؟ متلک این هم همین است. لمز سنگینتر از همزه است. ایشان از خود حرف دارد استفاده میکند. خیلی هم توی آن تحقیق ایشان از آن بار معانی حرفی استفاده میکنیم. سنگین. بعد مثلاً فرداش گزارشها به دفتر ما میآید. میشود باز کنایه سنگین: «گزارش میآید. خبر داریم چه خبر است. مردم شاکین، گله. مردم گلهمندند.» بله، یا مبالغه باشد. فعله «نوّمه». مثلاً من اسم فاعل هم میدهد ولی فکر کنم مبالغه باشد. مبلغ شدت است. بله، چون «همّاز» را هم داریم. جای دیگر هم ثابت هم شدید است. سکوت، مشبهه میتواند برداشته بشود.
«بعد مدت بله، تو یک مدتی.» خب، یک وقتی تو وسطش است، مثل «شهید» و «لشدید». شهید و شدید. مضارع چی شد؟ مضارع قریب المخرج بود. «دامس و طامس». «دال» و «تا» از یک مخرج است ولی توی جناس لاحق، مخرجها یکی نیست.
«H و `ala`M` از یک مخرج نیست. ها و و و دال مثلاً از یک مخرج نیست.»
تو آخرش است. «إِذَا جَاءَ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَمَرَ آمِنٌ.»
الی ماشاءالله. مثال تو ذهنم. «جوکهایی که میسازند و همش جنسی است.» نامیده میشود این جناس لاحق. به اسم جنّ مضارع به همین هم جناس مضارع بعضیها گفتند.
سومین نوع از جناس غیرتام، مضارع. اصلاً خود معنای مضارع که میدانی چیست؟ خود کلمه مضارع یعنی چی؟ مشابه سوره الرحمن. خود کلمه زارع. بله، عرض کنم که «یوزارعو» خلاصه اولاً «زرع» که حالا خودش معنایی دارد. بعد «مضارع» به «مشابه به فعل مضارع» هم شبیه اسم در مورد در جهت اعراب شبیه اسم. چون اصل در فعل مبنی بودن، شبیه اسم اوج شباهت دارند دیگر. «دامس و طامس» میشود مضار.
3. سومین حالتش وقتی است که اختلاف داشته باشند در ترتیب حروف. ترتیبش با هم فرق کند. از آنجا وام گرفته، از خودشون که چیزی ندارد. به این جناس میگویند **جناس قلب**. دو نوع هم هست: یکی قلب الکل، قلب البعض.
**قلب الکل**، مثل:
«حُسَامُهُ هُوَ فُتْحَانٌ لِأَوْلِیَاءَ، هُدًی لِأَعْدَاءَ.»
«فت» و «حس». اینها شاید داخل در نار باشند ولی «خالد» در نار بودنشان محل بحث است. داخل، «خالد»، دخول، «خلود». خیلی فراوان از اینها. خیلی رایج. جناس خلود، «خلده»، «دخله». برعکس، قلب حروف جابجا شد. قلب کل، کلاً چپه شده.
**قلب البعض**، مثل این:
«رَحِمَ اللَّهُ امْرَئًا أَمْسَکَ مَا بَیْنَ فِکِّهِ وَ أَطْلَقَ مَا بَیْنَ کَفَّیْهِ.»
بین دو تا فک را ببندد، بین دو تا کف را باز کند. خدا رحمت کند کسی را که بین دو تا فک را ببندد، بین دو تا کف را باز کند. این را ببندد، این دو تا را وا کند. اینها بسته است. این دو تا باز است. «عمو فضول کلام و فضول طعام را بده.» فضول کلام را نگه، حرف اضافه پیش خود نگه دار. مال اضافی را بده به بقیه. نگه دار فضول طعام را بده. این از مال امیرالمؤمنین است که آقا اصلاً اینها را میخواهیم. فقط یعنی ریخته. همینجور کلمه به کلمه جمله به جمله.
«وَاللَّهِ سُکْرُ الْخَمُورِ أَبْعَدُ إِفَاقَةً مِن سُکْرِ الْغُرُورِ. إِنَّ سُکْرَ الْغُرُورِ أَبْعَدُ إِفَاقَةً مِن سُکْرِ الْخُمُورِ.»
«خمور» و «غرور» جناس نیست؟ این چیست؟ فیلم س... اولش «خمور» و «غرور». شناسه آن یکی سگ. همراه «خمور» و «غرور». وزن و یکی وزن شکی. خلاصه حضرت فرمود که آنی که مست غرور است دیرتر افاقه میشود تا آنی که مست خمور است. «خمر» شراب. آنی که عرق خورده زودتر به هوش میآید تا آنی که مست غرور است. متوازی، مصوّر، مترق، قافیهها یکی، وزن یکی، ریموت بازی یکی بود. تمام کلمات. پنج دقیقه کلی به ما حال میدهند. حالت خوشی. پیرمرد ۷۵ ساله. همچین کل سیستمش را بهم ریخته بود. کی؟ فولاد ۷۵ ساله. آن رد شد. یک پسر ۱۷ ساله حشیش کشیده بود. اینها باید سفت بشود که آنجاها شل بشود. بله، گفت که «چوب دار» شنیدید دیگر. چوب دار به چوب منبر گفتش که من هر چه میکشم تقصیر توست. گفتم چرا؟ گفته بود: «دور تو اگر شلوغ باشد، دور من خلوت میشود. دور تو خلوت است که دور من شلوغ است. بچهام نماز میخواند. از وقتی که صحبت این بابا را گوش میدهد، سید جدیدالتأسیس نماز صبح کنار و رو آورده به گناه.»
خب «فک» و «کف» قلب بعض است.
«ممانعت منعمه ردا یکلف لفظ الطیر وقوعاً مم نعم نع.»
بلاغیون اجناس دیگری را هم برای جناس ناقص ذکر کردند:
1. یکیش **جناس مصحف**. آنی که دو تا لفظ در آن از جهت خط شبیهند ولی از جهت نطق فرق میکند.
«الَّذِینَ ظَنُّوا سَعْیَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا.»
«یحسبون» و «یحسنون». خطی شبیه. مثل تسکین و سبعین. خطی شبیه. نطقی فرق میکند. نامیده میشود. همچنین **جناس خط**. آن هم این است که حروف در لغت با همدیگر اختلاف داشته باشند؛ یعنی حروف یکی است، نقطهها فرق میکند. نقطهها بالا. بگو بعضی تفاوت هور با خر. یک نقطه. رحیم و رجیم یک نقطه تفاوت دارد.
«والذی هو یطعمنی و یسقین.» یاسین و یشفین. فقط این «نقاط». نقطه آن یاسین یک نقطه ازش کم شده. در سه نقطه هم به سین اضافه شده.
2. یکی **جناس محرف**. «خیارمیار مشهدیها خیلی رایج بینشان.»
جناس محرف: آنی که دو تا لفظ در آن شبیه در حروف و در حرکات با همدیگر.
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا فِیهِمْ مُنْذَرِینَ فَنَظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِینَ.»
«مُنْذَرین و مُنَذِّرین». حروف حرکت فقط تفاوت. بله، همه چیزش درست است، فقط حرکتش.
خب بحث آخر ما، **آنچه که ملحق به جناس میشود**.
خطیب قزوینی گفته که آقا دو تا چیز اولش این است که اشتقاق لفظی جمع بشود.
«وَجْهُکَ الدِّینُ الْقَیُّومُ أَقِمْ قَیِّمَ.»
«أَقِم» فعل امرش است. «قَیِّم» صفت مشبهه از یک ریشه لغوی است.
دوم اینکه مشابهت جمع بشود بینشان. و این همان است که شبیه به اشتقاق است. شبیه اشتقاق است ولی اشتقاق نیست.
«وَجَنَّتَیْنِ دَانٍ جَنَّتَیْنِ جَنَّهْ.»
از ماده «جَنَّه»، از ماده «جَنَن». اشتقاق نیست. البته در معنایی که ما گفتیم میشود اشتقاق اکبر.
«فَجَنَّهَا وَ جَنَّتَیْنِ.»
تشابه حروف از جهت حروف شباهت دارند ولی ریشههایشان دو تا است. من این کلام بطری هم گفته:
«إِذَا مَا رَأَیْتَ وَجُودَکَ حُمِّلَتْ سَارَ قَوْلُ الْعَذُولِ فِیهَا هَبَاءً.»
«حُبَّت» و «هَبَا». یکی از ماده «حَبَبَه» یکی از ماده «حَبَّه».
تمرینهایش را این چند تا را چون میدانم که مقیدید. چه اولین دوست آقای محمدی مقید انجام ندیدید. این چیزه: طنز و طنز. طنز در موقعیتی که به لفظ. بله، متلک و تیکه. این را بهش میگویند مطایبه. در مطایبه یک اصطلاح دیگر هم دارد. حضرت فرمود که: «بین شماها چی هست؟ اصطلاح شبیه به مطایبه.» چندین واژه داریم برای شوخی و اینها. مزاح، نه. آیه دارد. پیغمبر یک عرب سیاهی بود. خیلی شوخی میکرد. مرحوم علامه تو سنن النبی نقل کرده. خیلی شوخی میکرد و پیغمبر گاهی دلشان. عرب، عرب سیاه کجاست؟ بعد میآمد مثلاً هدخمس و اینها را میآورد جلو پیغمبر، میگفت: «خب دیدی آقا جان؟ من ببرم. با خود حضرت امام مثلاً خیلی حساب کنیم. با همدیگر حساب میکنیم.» مثلاً اصطلاح خاصی داشت که حضرت فرمودند: «این بین شماها هست یا نیست؟» گفتند: «نه آقا، ما خیلی جدی سنگین مینشینیم.» تو «حقوق الاخوان» شاید تو «مسابقات الاخوان» مرحوم صدوق هم باشد این روایت. توی جلد ۲ بهار ۷۵ که موارد ۷۲ کتاب العشره. بله آنجا. روایت آنجاست. آنجا دیدم یک بابی دارد در مورد مزاح و مطایبه و اینها. برخی اقسامش که مطرود. خیلی بحث خوبی هم هست. یک بحث درس خارج هم میشود کرد. مثلاً هفت هشت قسم ما شوخی داریم. بعد از اینها، بعضیهاش حلال است، بعضیهاش مکروه است، بعضیها مستحب است، بعضیهاش حرام است. ممکن در حد وجوب باشد. احکام خمسه قشنگ روی اینها بار میشود. بحث خیلی متنوع و جالبی. عمدتاً ماها نمیدانیم چی به چی است. روایت هم خیلی مختلف. خدا رحمتشان کند. در مورد مزاح را خواند که مزاح عقل را کم میکند. آقا آمدیم بیرون یکی از این طلاب اینجوری دیگر، من دیگر مزاح نمیکنم. مشکینی گفتند که بابا خود یک سری بحثهای اینجوری واقعاً لازم است. بحث فقهی و وسایل. چیزی لازم.
«قَالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقَالِینَ.»
این چهجور چیزی است؟ خالی، خالی. کالین، کدامیک از اقسام جناس است؟ لفظاً یکی است، معنا با هم فرق میکند. جناس تام. «قال» و «قال» یکی است. «قال من القالین». «قالین» از ماده چیست؟ «دلیل عملکم من القالین» قمله نیست. قلیه. «ما ودعک ربک و ما قلی». قلی یعنی چی؟ ول کردن. «إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقَالِینَ.» به نظرم حضرت لطف فرمود. سوره شعرا ۱۶۸. ملاحظه میفرمایید. به نظر میآید کلام از لوط بشود. قلعه، رها کردن، ول کردن. قلیان هم همین است دیگر. ول میدهد توی. این نه آن «قیله»، این «قلعیه». ۱۶۸ کلام لوط است. همان است. من این کار شما را رها کردم. مقاله و قلیه. اینها با همدیگر قبله و قلیه چه نوع جناسی دارند؟ جناسش تام است دیگر. نمیشود جناس مجازات تام. به قول چیز همین یکی را داشتیم تو قرآن. به قول سیوطی، دیگر دنبال جلسه تام. جناس غیرتام ناقص فرمودید؟ ناقص نه، ناقص حرف اضافه داشت. اینجا چیست؟ حرفها مختلف، متقارب هم نیست. جناس لاحق میشود. بله. چطور؟ «قال» که نبوده. «عالی» بوده. جمع «قالین» در نظر بگیریم. این «قال» بوده، این «قالی» بوده. اضافه میشد بهشان. باید این مفهوم را باید بگیریم. معروف ترکیبی از یک حرف یک کلمه بود خشک کلمه است. مصحف، مصحف هم نیست. محرف هم نیست. ملحق به جناس بشود که باز از. آها، این باید همان مشابهت به نظرم بگیرد. نوشابه الاشراق. بله. اصلاً ما این «مشابهه» را باید چی بگیریم؟ بگوییم همان اشتقاق اکبر. شاه اکبر دارد. با میشود. پس همین ملحق به جناس قسم دومش. «ان یجمعهم المشابه.»
«فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ.» دست شما. مینویسید جناس دو غیرتام. تام خودش قسم اول. تام مماثل، مماثل دوم مستوفی، مماثل. یا دو تا اسم باشند. سه قسمت: دو تا اسم باشد، دو اسم، دو تا اسم باشد، دو تا فعل باشند، یا دو تا حرف. تام مستوفی مختلف. مثل اسم و فعلش را نوشتیم. مختلف. دو نوع مختلف. دو نوع مختلف. سومین ترکیب مرفوع. ترکیب مرفوع. ترکیب مرفوع یکی از دو تا لفظش مرکب است. بله، یکی از دو تا لفظ. دو تا لفظ مرکب است. مرکب لفظ غلط. اینجا دیگر باید بگوید دو کلمه مرکب. حالا خود این سه قسم است. قسم اول متشابه. قسم دوم مفروغ. دو قسمت؟ سه قسمت فرق دارد. متشابهش در خط تشابه دارند. تشابه دارند. مفروغ در خط اختلاف دارد. اختلاف.
جناس غیر تام، دومیش میشود اینها. بله سه قسم: تام، مماثل و مستوفی و مماثل. الف بغل، الف و. بکنیم رنگیش. جری آقا. جری استاد لهجه داشت. «تخم مرغ حسن پنج تخم مرغ دارد.» «پنج تخم مرغی دارد.» چرا نمیشود؟ «تخم مرغ» من بگویم؟ «تخم مرغ» تو حالیت نمیشود؟ «تخم مرغ».
جناس غیر تام ناقص هم بگویید. مشکل ندارد. چهار. خیلی قروقاطی بود اینجا.
نوع اولش **جناس ناقص**.
یک خودش دو وجه:
1. اختلاف در عدد. اختلاف عدد حروف. اختلاف در عدد عدد. قسم اول اسم اول.
2. دومین یک حرف بیش از اولی دارد. بیش از اولین دارد. دومی بیش از آن یکی بیش از یک حرف. دومین بیش از اسم ندارد. اختلاف. این هم از این کالا.
جناس غیر تام، قسم دومش میشود اختلاف در انواع حروف. آنجا آن دو تا را هم گفتیم اسمشان را. در یک حرف بیشتر دارد. میشود جناس مطرف. مطه پایش میشود مزین. ذالزارها. مذالف میگویند پارسا. زلف در مذل دوم انواع حروف اختلاف دارد. اسپام فلندر اختلاف. اینجا حالا باز خودش ۱۲ دو قسمت. اولیاش **جناس مضارع**. اختلاف در حروف تقرب در مخرج. اختلاف + تقرب. تقارن. تقارن، تقرب. یا در اول حروف. سه قسم میشود. اول، وسط، آخر. اول حروف. اول کلمه و کلمات دو تا کلمه با هم. اولش اختلاف، وسط، آخر. آخر اسم کلش میشد جناس مضارع. پایش میشود **جناس لاحق**. اختلاف - تقارن. این هم دوباره اول، وسط، آخر. بله، اول، وسط.
بعد میآییم سومین از جناس غیر تام. جناس غیر تام اولینش ناقص بود. دومیش همین بود که اسم نداشت. سومیش میشود **جناس قلب**. قلب الکل، قلب البعض. قلب البر. پیرمرد بلبل میشود. مثل یکی از دیپلماتهای اسکاتلند. زمانی که تشخیص میرفتیم، رفتیم پزشک قانونی، دیدیم یک آدم هیکلی بدنساز خوابیده روی سکوی نعش. تیپش چقدر خوشگل است. گفت: «آره، این اسکاتلندی است. دیشب از بس مشروب زده، تشریف برده.» تشریف. خداوند گفت: «چون دیپلمات است، باید یک بررسی کامل پزشک قانونی بشود. چه مدارک تنظیم بکنیم که این قطعاً فقط به خاطر این بوده. یکهو سمی نمیدانم. ضربهای چیزی نبوده. به خاطر همین کل بدن را کامل پاشاندند. از معدهاش نمونه گرفتند. از کبدش نمونه گرفتند. مغزش را کامل باز کردند با اره. غش میکنند معمولاً بدبخت بیچاره بدبخت بیچارهگی آن بنده خدا به ذهن استادمان هم. استاد آنجا را میشناختم. گفت: «این خیلی آدم حساسی است روی این جور چیزها. من باید الان دقیقاً اینجور چیزها برایش گزارش کنم که فردا به من نامه نزند که چرا اینها را بررسی نکردی.» کلاً لختش کردند. اینها را شکمش را باز میکردند بنده خدا.
بحث بعدیاش میشود الان بندهی هوا و خدا دارد. امیرالمؤمنین بنده خدا. یکیش چیز است. یکی مضاف و مضافالیه. یکیش مرکب است. بنده خدا یک کلمه است. انگار اینجا یک سری اجناس دیگر گفتند برای جناس ناقص. لباس ناقص. بله. حالا این را چرا آمده اینجا دارد تعریف میکند من نمیدانم. یکی جناس را تمام کرد. ملحقات نرسیده. قلب را گفت. تمام که شد بحث جناس. حالا شاید این جناس ناقص آن ماجرا بوده. کل جناس ناقصی که اینجا گفته منظورش جناس غیرتام باشد نه آن جناس ناقص بیشتر داشته باشد. خط و نقطه یا نقطه و حرکتش مثلاً تفاوت. اضافه کنیم پایش.
به علاوه دو تا ملحقات خود غیرتام؛ یعنی چهار و پنجش بشود در واقع ملحقات. بله، یکیاش جناس مصحف. خود این دو تا ملحقاتش دو تا است. این صفحه ملحقات به جناس است اصلاً. به خود جناس. ملحق به چیزه. به مخزنه. این ملحق به قسم است. جناس نیست ولی میآید کنار خود جناس. اینها واقعاً جناس هست. ملحقات. ملحقات غیرتام. بعد ملحقات به خود جناس. الان ما مخزنمان چیست؟ جناس. جناس تام غیر. اینها ملحق میشود به غیرتام. بله، چهار و پنج ملحقات خودش میشود. آها. مصحف، محرف. جناس الخط مصحف و خط یک خورده تفاوت داشت با هوا. مصحف و خط با همدیگر تفاوت دارد. آن قسم اول بود و خودش دو قسم بشود. بله، الفش دو نوع. مصحف، خط. تو مصحف، خطش یکی است. نقطهها تفاوت دارد. تو دومی حروف در نقطهها اختلاف دارد. صبور و یحسنون. فقط مختص نگاه نقطهای. همین را میشود دوباره نگاه وزنی هم بهش بکنی توی محرم بیاید. مصحف، خط. اتفاق در خط، اختلاف در نقطه. اتفاق در خط، اختلاف در نقطه. جناس محرف. اتفاق در حرف، اتفاق در حرف، اختلاف در حرکت. اختلاف در حرکت. حرکت محرف.
وزن عروسی. در وزن عروسی. حالا دو تا چیز ملحق به خود جناس. جناس بله.
1. یکی اینکه جمع اشتقاقی بین دو تا لفظ. جمع اشتقاقی بین دو تا لفظ. بله، که از یک ریشه ولی از یک ریشه.
2. تو دومیش جمع مشابهی. جناس یا تام یا غیرتام است. نجمه ملحقات غیرتام. جیمش میشود آنجا. نه، جناس یا تام یا غیرتام است. دو تا چیز هم داریم. ملحق به خود جناس است. اصلاً اینها جناس نیست. به جناس.
دوم: جمع مشابهی، ولی اشتقاق نیستند. اشتقاق نیست و از یک ریشه نیست.
حالا تمرینها را حل کنیم. بعد هم بنویسیم. ما هم باید بنویسیم. «فرو اروح و ریحان». خیلی خوب شدم. خدا خیرتان بدهد. دست شما درد نکند. ای کاش تو مماثل هم توضیحش را مینوشتیم. نه، داشته باشد. جناس تام. نوع حروف، عددش، هیئتش، ترتیبش. خود جناس تام. خود جناس تام در چهار. آن مال مماثل. مواصل. بعدش یکی از اقسام این همه جناس تام، این ویژگی را دارد. چه موصل چه مستوفی چه مفهوم. یکی از اقسامش تو هم آنی که ۹ عدد هیئت ترتیب حروفش یکی باشد. پایینتر بیاورید. خطی برایش باز بکنیم. اتفاق در چهار چیز: در چهار چیز نوع حروف، عدد، هیئت، ترتیب حروف از یک نوع. اتفاق از یک اتفاق در نوع. دو تا اسمی که در نوع مختلف. در نوع بود. اینجا اتفاق در نوع کلمه. خیلی. حالا یا هر دو اسم، هر دو فعلند، هر دو حرف. خدا خیرتان. خب مرکبم که گفتیم. و حالا این «و ریحان». اشتقاق لوه و ریحان. کریمی اینجا باید توی تطبیقها اول بحث ذهن انسان برود به سمتش. اینها همخانوادهاند. از یکیشان. از یک ریشه نیستند. اشتباهش با هم چطور است؟ احسنتم. روی یخ از یک اشتقاق نیستند ولی جمع مشابههای دارد. روح با ریش. خب آنی که یک حرفش با هم فرق میکرد چیست؟ پس.
«جِئْتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ.»
همان جمع مشابههای. «جئتک من سبا بنباء یقین.» «سبع» و «نبأ». «سبع» و «نبأ». سین و نون تقرب دارد. میشود لاحق. جناس لاحق. اختلاف در اول کلمات.
«ذَلِکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ.»
«تفرحون» و «تمرحون». از این چیزها نیست. مصحف و اینها نیست. یکی خطن یحسن. تو خط کوفی کیا «می» و «فا» نزدیک به هم است. این تو دلش خوابیده که نقطه بیاید. مثلاً روی پا یعنی «می» و توی چیزها اشتباه گهگاهی. پا خیلی برایم شبیه است که توی روایتها اختلاف میشود. میم و فا اختلاف میشود. بله، به نظر همان لاحق میآید. لاحق در اول در اول کلمات. بسم الله. مصحف. الان «فا» و «میم» نزدیک هستند. یکی نیست.
«الْبِدْعَةُ شِرْکُ الشَّرِکِ.»
خیلی قشنگ است. «البدعه شرک و شر» میشود جناس تامی که مختلف در اسم. یکیش بله، یکی شرک به معنای شریک مطلق، شریک. یکی شرک به معنای شریک خداست. شرک دوم مصدری است که چیز میدهد. معنای اسم فاعل. معنای صفت مشبهه. شریک و شرک. «شریک الشرک البدعة شریکه الشرک.»
«شرک و شرک.»
«اشعارٌ بِشَاربِِ کشاربِِ» مثال معروف طلبگی. مماثل در دو اسم. این بله. اشارب به شاره. «اشعارٌ بشارٍ کشارٍ.» نه، این سیبیل میگویند. «شاره شو.» کسی که آب میخورد، آب به سیبیلش میخورد. «اشعارٌ بشارٍ کشارٍ.» به عرق. خم. بله، انقدر قوی است. طلبگی اشاره. حالا میشود از ضربالمثلش برای وضعش برای سیبیل بلند آب بخوری. مثل اینکه انگار داری عرق میخوری. علامت سفیان بوده. آن هم شیعه بشود. ملحق به اینکه تجری به کفار. «اشعارٌ بشارٍ کشارٍ.» میشود چی؟ معاصر. همهاش هم سه تا اسم. شارب اول یک معنا دارد. شارب دوم یک معنا دارد. شارب سومی معنای. خیلی خوب. بحث جناس را هم تمام کردیم.
حالا چند تا مثال از نهجالبلاغه. یک مثال فقط از نهجالبلاغه بخوانیم برای جناس تام. بعدش متن هم بنویسیم.
«حِسَنٌ بَیْتَیْنِ رُوَّنَةُ شِعْرٍ أَوْ بَیْتٍ مِنَ الشَّرْمِ أَوْ بَیْتٍ مِنْ شَعْرٍ.»
یا یک بیت شعر یا یک خانهای از مو. در دو بعد. در دو بیت رونقش را نشان میدهد. یکی تو یک بیت شعر. یکی تو یک بیت شعر. احمد خطبه ۸۲ خط ۲.
«فِی مَائِمَ مُتَکَلِّمٌ غَیْرَ مَاثِلٍ.»
فیلمهای مماثل میشود شعر خوانده میشود. شعر. اسباب شعری همان شعر خوانده میشود. این هم میشود اختلاف در حرکت اگر باشد. شعر و شهر. بله، خب خطبه ۸۲ خط ۲. فرقی نمیکند. جفتش درست است. شعر است دیگر. خودش شعر است.
«مَنْ سَاعَاهَا فَاَتَحَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا ذَاتَهُ فَاَتَحَ وَ وَاتَتْهُ.»
«واتت» هم سجع دارد هم جناس. یا جناس است. نه، میتواند سجع باشد هم جناس باشد. ۱۰ تا محسن معنوی باشد. هیچ مشکلی هم ندارد. «واتت». الان چیست؟ اختلاف در یک حرفی که «فا» و «واو» هم با همدیگر تقرب دارند. میشود مضارع. «فا» و «واو» تقارب در اول کلمات مضارع. جناس مضارع. حالا ادامهش.
«مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ.»
«أَبْصَرَ» و «أَبْصَرَتْ». با همدیگر چیست؟
«أَبْصَرَ إِلَیْهَا.» هر کسی که با دنیا نگاه کند، دنیا بهش بصیرت میدهد. هر کسی به دنیا نگاه کند، دنیا کورش میکند. من یک مثالی میزدم برای دانشگاه. خیلی خوششان میآمد. دنیا مثل فرمان میماند. شما یا مثل عینک میماند. الان این عینکی که روی چشم من است، من اگر با عینک نگاه کنم، میبینم ولی به عینک نگاه کنم، الان من توجهم جلب بشود روی این عینک. الان من به این عینک متوجه بشوم. بین عینک متوجه بشوم، دیگر نمیبینم. توجه من به عینک تار میشود. پشتش هیچ دیده نمیشود.
«أَبْصَرَ بِهَا.» با عینک ببینی یا به عینک نگاه کنی. به تویش نگاه کنی یا بهش نگاه کنی. فرق میکند.
«بِهِ یُنظَرُ فِی إِلَیْهَا.» تفاوتش اینجاست. یا باش. باهاش نگاه کن یا بهش نگاه کن. نه، تویش را نگاه کنیم. دو تا فرق. آنجا به آینه نگاه میکنید، یک وقت به آینه نگاه میکنید، یک وقت توی آینه خودتان را میبینید. درست شد؟ اینجا خود آینه دل ببر از آدم یعنی توجه برود به خدا. آه، به خود آینه نگاه میکنی، یک وقت از توی آینه میخواهی چیزی را ببینی. دو تا حالت. جفتش «فیه». دو تا حالت دارد. اینجا الان دارید به عینک نگاه میکنید ولی از توی عینک رد میشوید به پشتش یا تو خود عینک توجه. این افسر. پس دو تا است. میشود مماثل در دو تا فعل. «بها» و «الیها». خوب. افسره اول تعقل. افسره دوم نگاه.
مثال برای جناس محرف:
**فیه منظرین و منظرین** که مثالش را گفته مثال قرآنیش هم مثال نهجالبلاغهاش هم:
«فَإِنَّ التَّقْوَی الْیَوْمَ حِرْزٌ وَ جُنَّةٌ.» خطبه ۱۹۱ خط ۶.
خطبه ۱۹۱ خط ۶. «فَإِنَّ التَّقْوَی الْیَوْمَ حِرْزٌ وَ جُنَّةٌ.» امروز تقوا حرز است و جنّه. خطبه ۱۹۱ خط ۶. میخواهم بروم اصفهان. چه ذکری، حرزی به ما میدهید؟ اصفهان، مشهد، شمال. اینها فرقی نمیکند. ذکرش این است که نیت کنید تا ابد عالماً و عامداً یک گناه مرتکب نشوید. این حرز است. حرز شما همین ذکر و حرز و اینها. حرف فرمایش امیرالمؤمنین. «تقوا امروز حرز و جنه.» سپر. «جننه الْجَنَّةَ.» فردا چی؟
«وَ فِی غَدٍ طَرِیقٌ رَفِیقٌ إِلَی الْجَنَّةِ.»
جَنَّتُهُ. فردا از طریق الی الجَنَّةِ. جنّت میشود جناس محرف. اختلاف فقط توی یک حرکت است. «الجنّه، الجنّه.»
در حال بارگذاری نظرات...