‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
بحث دیگری که در بلاغت داریم، در بحث بدیع و **محسّنات معنوی**، "تقسیم" است. تقسیم مثل این میماند که شما امور متعددی را ذکر کنید، سپس حکم هر یک از افرادش را بهتفصیل ذکر کنید.
**سوره حاقه، آیه ۴:**
«كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ * وَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ * وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ»
*کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ*، بعد *أَمَّا ثَمُودُ* اینطور، *أَمَّا عَادُ* آنطور. (این) تقسیم (است.) ثمود به خاطر طاغیه هلاک شد، عاد به خاطر «ریح صرصر عاتیه» هلاک شد. اول دوتایش را میگوید، بعد تقسیم میکند.
دو نوع تقسیم دیگر هم داریم:
۱. تقسیمی که تمام انواع یک شیء را در بر میگیرد؛ تمام انواع یک شیء را در بر میگیرد.
**سوره شوری، آیه ۴۹:**
«لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ * أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ»
*لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّكُورَ* (یخلق ما یشا) هرچی بخواهد خلق میکند.
به هر کی بخواهد دختر، به هر کی بخواهد پسر میدهد، اینها را به هم ترکیب میکند؛ بله! یا دختر میدهد یا پسر میدهد یا *یزوّجهم* دوقلوی دختر- پسری میدهد، ترکیبی دختر- پسری.
این آیهای که در مورد دوقلوهاست، این است. شورا ۴۹: دوقلو میدهم، دخترم پسر؛ این الان تقسیمه دیگر. تقسیمی که همه اقسام را در بر میگیرد، دیگر هیچ قسمی دیگر نمیماند غیر از این؛ یا پسرند یا دختر، یا هم پسر و هم دختر. دیگر چیز دیگری (که) داریم (یا) خنثی هم داریم. آخرش (را) نگاه کنید، بابا و ننه بابا است، خود بچه که دیگر عقیم نیست که، خود (او) یا پسر یا دختر.
**سوره واقعه، آیه ۸:**
«فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ * وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»
یا چپند، یا راست، یا سابقون هستند. در قیامت مردم یا اصحاب میمنه یا اصحاب مشأمه یا سابقون. چپ راست جلو.
**نهج البلاغه، خطبه ۱۶، خط ۷:**
«شُغِلَ مَنْ الْجَنَّةُ وَالنَّارُ أَمَامَهُ * فَسَاعٍ سَرِيعٌ نَاجٍ وَطَالِبٌ بَطِيءٌ رَاجٍ وَمُقَصِّرٌ فِي النَّارِ هَاوٍ * الْیَمِینُ وَالشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَالطَّرِيقُ الْوَسْطَى هِیَ الْجَادَّةُ»
“مشغول است کسی که بهشت و جهنم را در برابر خودش ببیند.” مشغول تکلیف میشود، مشغول عبادت میشود، مشغول بندگی میشود، بقیش ولن بقیه، علاف. کی مشغول (است)؟ کسی که بهشت و جهنم (را) روبروی خودش ببیند. حالا سه دسته دارد. مردم سه دستهاند:
یکی که *سَاعٍ سَرِيعٌ نَاجٍ*؛ یکی دارد سعیش را میکند، سریع هم دارد میرود، این نجات پیدا میکند.
یکی *طَالِبٌ بَطِيءٌ رَاجٍ*؛ اینکه، یکی هم هستش که میخواهد حالا بهش (نجات) برود، طالب است ولی شل و کند است، حالا این هم امید (دارد).
و *مُقَصِّرٌ فِي النَّارِ هَاوٍ*؛ یکی دیگر هم هستش که اصلاً دیگر ول کرده ماجرا را، اصلاً عین خیالش نیست، افتادن، پرت شدن، پایین آمدن، میآید میافتد توی (جهنم)، افتادی توی آتش.
خوب! این تقسیم است دیگر. هر سه قسم را ذکر (میکند).
۲. نوع دوم این است که شما بیایید حالات یک شیء را ذکر کنید، حالات یک شیء ذکر شود و به هر یک از آن حالات متعلقاتی را که مناسب آن است ذکر کنند. معلوم شد چیست؟ دیگر چه میخواهیم بگوییم؟
**أخَا الْخِيَانَةِ الْخِيَانَةِ**
**خطبه ۲۳، خط ۴:**
«فَكَذَلِكَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ الْبَرِيءُ مِنَ الْخِیَانَةِ یَنْتَظِرُ مِنْ اللَّهِ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ»
"انسان مسلمانی که از خیانت بریء (است)، از جانب خدا منتظر یکی از این دو تا حسنه است، یکی از این دو حسنا (است)."
«إِمَّا دَاعِيَةً مِنْ اللَّهِ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لَهُ وَإِمَّا رِزْقًا مِنْ اللَّهِ وَمَالًا وَمَعَهُ دِينٌ وَحَسَبٌ»
بله، یکی (از) داعیهی خدا، یا داعیهی خدا را *یَنْتَظِرُ*، این *دَاعِيَةٌ* چرا منصوب است؟ بدل از احدی الحسنی.
یا داعیهی خدا را، یعنی دعوتکنندهٔ خدا را، یعنی جناب عزرائیل را، یعنی ملکهی مرگ را، *فَمَا عِنْدَ اللَّهِ* که اینجا اونی که پیش خداست، برایش (بهتر است.)
و *إِمَّا رِزْقًا مِنَ اللَّهِ*؛ آقا این منتظر دو تا چیز است، تقسیم است دیگر. یا داعیهی خدا، رزقش بدهند و مال و معه دین و حسبه. خیلی! (در) نهجالبلاغه (هست.) چرا چرا نیست؟ شما میدانی چرا نیست؟ نهجالبلاغه کجاست؟ فرق ما با اهل سنت چیست؟ امیرالمؤمنین شفاعت میکند، او (اهل سنت) شفاعتش نیست. تفاوت او چیست وقتی جفتمون نهجالبلاغه را ول کردیم؟
یکی داعیهی خدا را، یا رزق خدا را، که اینجا اهل و مالی دارد، دین و حسبی دارد.
*وَإِنَّ الْمَالَ وَالْبَنُونَ حَرْثُ الدُّنْيَا وَالْعَمَلَ الصَّالِحَ حَرْثُ الْآخِرَةِ وَقَدْ يَجْمَعُ اللَّهُ لِأَقْوَامٍ هَذَيْنِ*
«فَاحْذَرُوا مِنَ اللَّهِ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ وَاخْشَوْهُ خَشْیَةً لَيْسَتْ تَعْذِيرًا وَاعْمَلُوا فِي غَیْرِ رِيَاءٍ وَلَا سُمْعَةٍ فَإِنَّ مَنْ يَعْمَلُ لِغَیْرِ اللَّهِ يَكِلُهُ اللَّهُ لِمَنْ عَمِلَ لَهُ»
وای خدایا! *نَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَمُعَاشَرَةَ السُّعَدَاءِ وَمُرَافَقَةَ الْأَنْبِيَاءِ*
خلاصه یا میرود آنور، خدا رزقش میدهد، خدا تح... خدا...! یکی از این دو تا (حسنه) را خلاصه کسی که اهل خیانت نیست، یکی این دو تا را دارد؛ یا دنیا بهش میدهند یا آخرت بهش (میدهند). بعدش، آقا جان، این وقتی خواندیم، وقتی این را خواندیم، حالا دوباره اشکال ندارد، چه اشکال دارد؟ این همه حرفای خدا را صد بار میخوانیم و میشنویم.
**سَرِيعُ الْمُبْتَلَى**
**خطبه ۹۹، خط ۸:**
«أَوَلَمْ تَرَوْا إِلَی الْمَاضِينَ مِنْكُمْ لَا يَرْجِعُونَ * وَإِلَی الْخَلَفِ الْبَاقِينَ لَا يَبْقُونَ»
"نمیبینی آنهايی که رفتند، برنمیگردند. و اینها که ماندند، بقا ندارند. اولستید؟”
«أَوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيَا يُصْبِحُونَ وَيُمْسُونَ عَلَى أَحْوَالٍ شَتَّى فَمَيِّتٌ يُبْكَى وَآخَرُ يُعَزَّى وَصَرِيعٌ مُبْتَلًى وَعَائِدٌ يَعُودُ وَآخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ وَطَالِبٌ لِلدُّنْيَا وَالْمَوْتُ مُتَكَرِّرُهُ وَغَافِلٌ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ وَآثَرُ الْمَاضِي مَا يُمَثِّلُ الْبَاقِي وَالْخَلَفُ الْبَاقِي لَا يَبْقُونَ»
مردم صبح و شب که میکنند، توی این چند حالت:
*فَمَيِّتٌ يُبْكَى*؛ یکی مرده، دارم برایش گریه (میکنند)،
*وَآخَرُ يُعَزَّى*؛ یکی تسلیت میگوید،
*وَصَرِيعٌ مُبْتَلًى*؛ یکی افتاده زمین،
*وَعَائِدٌ يَعُودُ*؛ یکی آمده عیادتش،
*وَآخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ*؛ یکی دیگر هم که چی بود آقا جان؟ در حال جان کندن است،
*وَطَالِبٌ لِلدُّنْيَا وَالْمَوْتُ يَتَّلِيهِ*؛ یکی هم که دنبال دنیاست، مرگ دنبالش است،
*وَغَافِلٌ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ*؛ یکم که غافل، در حالی که ازش غفلت نمیشود.
*وَآثَرُ الْمَاضِي مَا يُمَثِّلُ الْبَاقِي* همینجوری. خیلی باری ندارد توی بحث بلاغتش. دیوارهای بحث بلاغتی خاصی توش آدم نمیبینم. زیرمجموعهٔ کلیاتی است که کلامی رو تقسیم بکنید. این خودش هنر است ها! مردم که سه دستهاند...
مردم الان تو این وضعیت... مردم... اون جملهی شهید باکری هست. من اصلاً چرا خیلی رمز جذابیتش تقسیم باشد، میگوید: "بعد از جنگ مردم سه دستهاند: آنان که رفتند، کاری حسینی کردند، آنکه ماندهاند، یا باید شریعتی، ظاهراً، یا باید کار آوینی (کنند) یا شریعتیان، فکر کنم، یا باید کاری... یا باید کار زینبی کنند وگرنه یزیدیاند." یعنی این تقسیمی که ما از این سه دسته آدم خارج نداریم. حصرش هم هست. بله، خود تقسیمش هم باز نکتهی علی (علیهالسلام) به نظر استقلال (است.) یه چشمانداز شما میکنی. هفت تا گروه الان تو مردم میتونی چیز کُنِی (تقسیم کنی). دارد تو روایت الان مردم از امام سجاد (علیهالسلام)، مردم هفت دستهاند؛ یا گرگ است یا سگ است یا گوسفند است یا روباه یا چیچی است. مؤمنان گوسفندان (هستند). خیلی قشنگ است. در عمل تقسیم میکند. این تقسیم خودش جذابیت دارد. توی جمعهای نوجوانها و جوانها و اینها معمولاً سعی میکنم سخنرانی (را) همفاز تقسیمی (کنم.) پنج تا چیز، مثلاً فلان آقای رفیعی سیستمش اینجوری است، کامل پنج تا عامل فلان و شش تا عامل. روایتهای تقسیمی، مثل همین خصال و اینها، که تقسیمی است. خیلیشون از این سیستم استفاده (میکنند.) جذابیت دارد، یعنی بحث تنوعی دارد. ریاکار سه تا نشانه دارد. حالا شما توی اولیش، کلی موضوع واحد. در عین حال یک بحث جدیدی هم دارد باز میشود که طرف نمیگوید: "از موضوع خارج شد." این هم ربطی به همان قبلی دارد. یک جذابیتی دارد این تقسیمات اینشکلی. علیأیحال، بحث تقسیم، حالا اینطور.
حالا بعدش، جمع با تقسیم؛ یعنی متکلم دو یا چند چیز را تحت یک حکم واحد گرد آورد و سپس آنها را تقسیم کند.
**سوره فاطر، آیه ۳۲:**
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا ۖ فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ»
قبل از یاسین، صفحه ۶۲. *ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا * فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ*. کتاب را دادیم به کسانی که به ارث دادیم، کسانی را که از بندگانمان انتخاب کرده بود. جمع چی؟ دو یا چند چیز رو تحت یک حکم آورده، بعد تقسیم. بله، بعد تقسیم کرد.
**خطبه ۱ نهجالبلاغه، خط ۱۸:**
«ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمَاوَاتِ الْعُلَی فَسَوَاهُنَّ أَطْبَاقاً * وَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِكَةٍ * مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا يَرْكَعُونَ وَرُكُوعٌ لَا يَتَصَوَّرُونَ»
«ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمَاوَاتِ الْعُلَی فَسَوَّاهُنَّ أَطْبَاقًا وَمَلَأَهُنَّ أَطْوَارًا مِنْ مَلَائِكَةٍ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا يَرْكَعُونَ وَرُكُوعٌ لَا يَنْتَصِبُونَ وَصَافُّونَ لَا يَتَزَايَلُونَ وَمُسَبِّحُونَ لَا يَسْأَمُونَ - لَا يَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ وَلَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَلَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَلَا غَفْلَةُ النِّسْيَانِ - وَمِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَی وَحْيِهِ وَأَلْسِنَةٌ إِلَی رُسُلِهِ وَمُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَأَمْرِهِ - وَمِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ وَالسَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ - وَمِنْهُمُ الثَّابِتَةُ فِي الْأَرَضِينَ السُّفْلَی أَقْدَامُهُمْ وَالْمَارِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْیَا أَعْنَاقُهُمْ - وَالْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْكَانُهُمْ وَالْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَكْتَافُهُمْ - نَاكِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ - قَدْ ضُرِبَتْ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ وَأَسْتَارُ الْقُدْرَةِ - لَا يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ وَلَا يُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِينَ - وَلَا يَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاكِنِ وَلَا يُشِيرُونَ إِلَيْهِ بِالنَّظَائِرِ»
آسمانها را از هم گشود، بعد همه را پر کرد از اقسام ملائکه، ملائکهی گوناگون؛
یک دسته از اینها *سُجُودٌ لَا يَرْكَعُونَ*؛ هماکنون تو سجده (اند و) رکوع نمیرند.
و *رُكُوعٌ لَا يَنْتَصِبُونَ*؛ هماکنون تو رکوعند، بلند نمیشوند. یعنی یک مَلِکی خلق شد در تمام عمرش در رکوع، ایستادن ندارد، منصوب.
و *صَافُّونَ لَا يَتَزَايَلُونَ*؛ یک عدهای هستند که جفت پا وایسادن، صافّون، در صف، در سفر، لایتزایل، تزیل ندارد، از هم جدا نمیشود.
و *مُسَبِّحُونَ لَا يَسْأَمُونَ*؛ یک عدهای همیشه تسبیح (میگویند)، خسته نمیشوند.
*لَا يَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ*؛ چشمهایشان را خواب نمیگیرد.
*وَلَا سَهْوُ الْعُقُولِ*؛ سهوِ عقود نمیآید سراغشان.
*وَلَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ*؛ خستگی بدن نمیآید، فراموش کنم، حواسش پرت بشود.
*وَلَا غَفْلَةُ النِّسْيَانِ*؛ فراموشی هم (ندارند).
و *مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْيِهِ*؛ یک دسته دیگرشان امینان بر وحی خدا هستند.
و *أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ*؛ عبارت کاربردی خیلی بحثها را حل میکند، زبانهایی به سمت رُسُلشان هستند، رسول خدا.
و *مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَأَمْرِهِ*؛ اینها تردد دارند با قضا و امر خدا، مختلف (بودن به معنی) اختلاف رفت و آمد به قضا (و) امر خدا.
و *مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ*؛ و تعداد دیگر از ملائکه حافظان و...
*وَالسَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ*؛ اینها دربانِ بهشتاند.
و *مِنْهُمُ الثَّابِتَةُ إِلَى الْأَرَضِينَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ*؛ یک تعداد دیگرشان هستند که پاهایشان (در) طبقات پایین زمین است.
*وَالْمَارِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْيَا أَعْنَاقُهُمْ*؛ کف پا رو پایینترین بخش زمین است، گردن تو بالاترین بخش آسمان است. یعنی ملائکه داریم که از زمین تا آسمان (را) پر کردند؛ کامل. از کف زمین، یعنی شما عمق دریا را ببینید کجاست، اقیانوس آرام ۴۰۰۰ متر چقدر ارتفاع دارد، عمق دارد، آنجا کف پاش، برفرض اگر آنجا عمق زمین باشد، گردنش زیرِ ا... یعنی هواپیما هرچی دارد میرود دارد سیر میکند در این ملک.
و *الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْكَانُهُمْ*؛ ارکان وجودشان دیگر از اقطار جهان بیرون است. امیرالمومنین دارد دیدهی اینها را میشناسد و (به) ما خبر میدهد.
و *الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَكْتَافُهُمْ*؛ کتفهایشان را ستونهای عرش، موازی ستونهای عرش آماده است برای ستونِ عرش.
*نَاكِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ*؛ حالا با این همه عظمت، روبروی عرش سرا، چشمها پایین.
*مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ*؛ بالهایشان را آنجا آن زیر به هم پیچیدند، اینجوری حالت عبد ذلیل. حالا این تمام (قدش) ۳۰سانت، قدش از آن یکی بلندتر است، اینجوری بهش نگاه میکند. دیدید (با) چه حقارت و ذلت، یک خرده قدش کوتاهتر، ۲۰ سال (سن دارد)، چطور نگاهش میکنند! این از اینجا تا بالاست.
*مَضْرُوبَةٌ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ*؛ بین اونها با پایینتری یا حجابهای عزت و...
*وَسْتَارُ الْقُدْرَةِ*؛ پردههای قدرت.
*وَلَا يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ*؛ نسبت به ربشان توّهم تصویر ندارند.
*وَلَا يُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِينَ*؛ صفات مصنوعین را بر او جاری نمیکنند، ساختهشدهها.
*وَلَا يَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاكِنِ وَلَا يُشِيرُونَ إِلَيْهِ بِالنَّظَائِرِ*؛ خدا در مکانی محدود نمیکنند و با چشم بهش اشاره نمیکنند به نضائر. نضار (نضائر) جمع نظیر، جمع نظر نیست. به نظیر اشاره نمیکند، حالا همانند آوردن، معنی (اشاره به همانند آوردن است). با چشم بهش اشاره نمیکند. ترجمه دشتی، نهجالبلاغه دشتی: «نه به همانند آوردن به او اشاره میکند.» اینها در اسرار قدرتند دیگر. اینها تو پردهاند. بقیه اینها را نمیتوانند ببینند ولی مراتب دارد. ملاک ...
بحث بعدی: **اِفْتان** (افتنان).
افتنان جمع آوردن بین دو فن مختلف. اینجا نام جمع و تقسیم. جای دیگر اصلاً ملائکه دیگر. امیرالمؤمنین ملائکه السما، ملائکه الارض (است). جمع آوردن بین دو فن مختلف، مثل غزل با حماسه، مدح با هجاء، تعزیت با تسلیت.
**خطبه ۲، خط ۱۲ (۱۳):**
«زَرَعُوا الْفُجُورَ وَسَقَوْهُ الْغُرُورَ وَثَمَرُهُ الْحَسَرَةُ» (حَبَّاتُ الْحَسْرَةِ)
«زَرَعُوا الْفُجُورَ وَسَقَوْهُ الْغُرُورَ وَثَمَرُهُ الْحَسْرَةُ »
تا الان مثل طلبههای چیز نباشیم، یه وقتی میخوانیم یه تلنبار کنیم بریم جلو. چی بود دوباره؟
اول خط ۱۲: «زَرَعُوا الْفُجُورَ وَسَقَوْهُ الْغُرُورَ وَثَمَرُهُ الْحَسْرَةُ».
"خیلی واضح است: زراعت کردن فجور را (فجور را زراعت کردند)، یعنی بذرش را کاشتند. و *سَقَوْهُ الْغُرُورَ* با، با آب، با آب غرور آبیاریش کردند. و *ثَمَرُهُ الْحَسْرَةُ* (نمیدانم)، بدبختی و هلاکت و نابودی و ترور کرد ترور درونکد."
خب! چی؟ این سه تا مراعات نظیر.
«لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَلَا يُسَوَّی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً»
"قیاس نمیشود به خانوادهی پیامبر از این امت احدی. و *وَلَا يُسَوَّی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً*؛ آنهايی که *مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمُ* اینها بر او (جاری شده است)، خیلی جالب است. مساوی نمیشود با این خانواده کسی که جاری شده نعمت این خانواده بر او. یعنی بقیه که سر سفرهی اهل بیت نشستهاند، شما دارین قیاس میکنید با خود اهل بیت. نونخور را دارین قیاس میکنید با صاحبخانه؟
*هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ* اینها اساس دینند."
خب! افتتان اینجا دو تا چیز را با هم دارد دیگر. هم دارد مدح میکند هم دارد هجاء. در اول *لَا يُقَاسُ*، فلان، تعریف از اهل بیت، *لَا يُسْوَی بِهِمْ* فلان، دشمنهایش.
اولش *زَرَعُوا الْفُجُورَ* دشمنها. بعد اهل بیت. بدی اونا به خوبی ما. دو تا را با هم میآورد. اولش دارد هجاء میکند، دارد بد میگوید، هجو میکند از دشمنهای اهل بیت و فلان. بعدش دارد مدح میکند از خود اهل بیت.
بحث بعدی **مذهب کلامی** است. دیگر تند تند میگویم، سریع یادداشت بفرمایید:
"متکلم برای اثبات مُدّعای خود زر و سقایت و حسد، حسد، کاشت، داشت، برداشت، استدلال قاطعی را (که) دو تا چیز را میگفت، این دو تا چیز رو توضیح میداد." تورّاط نظیر واژهها به هم چیز بود، نزدیک. از همه توی یک فضا بود، جابجا میآمد. مراعات نظیر، جمع آوردن بین دو یا چند امر متناسب، *الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ*. شمس و قمر با هم تناسب. مساوی معنویه، اشتباه کرده است. "استدلال قاطعی را که نزد شنونده مسلم است بیاورد. شنونده مسلم است بیاورد." کلامی به این ترتیب، "این همون بحث جدل منطقه (منطق) است که قبول مقدمات مستلزم قبول مطلوب و مُدّعا باشد."
**سوره انعام، آیه ۷۶:**
«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»
*فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ*. از مسلّمات طرف مقابل میگیرد دیگر، جدل.
خب! امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه، قصار ۱۹۰. «لِلَِّهِ بِلَادُ فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَمْرَ وَدَاوَى الْعِلَّةَ وَوَضَعَ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَحَمَلَ صَفِيًّا فَاسْتَرَاحَ النَّاسُ مِنْ دَاءٍ وَأَقْرَرَتْ عَيْنُ كُلِّ عَيْنٍ»
*وَاجِبَاتُ تَكُونُ الْخِلَافَةُ بِالصَّحَابَةِ وَلَا تَكُونُ بِالصَّحَابَةِ وَالْقَرَابَةِ*. تعجب است! آیا خلافت به صحابت میشود، با صحابت و قرابت نمیشود؟ صرف اینکه یکی جزءِ صحابه باشد، میشود خلیفه. حالا یکی هم صحابه باشد، هم داماد پیغمبر باشد، نمیشود خلیفه! اگر به صحابه بودن که آمد، بیشتر از این داریم. اگر او سروان (است)، ما سرداریم. نه! فقط باید سروان باشد. اگه کسی میخواهد...
**مبالغه** را خونده بودیم آقا جان؟ مبالغه را نگفته بودیم؟ نه! مبالغه را بگوییم و تجرید را هم بگوییم و محسّنات معنوی تمام. امروز میتوانی محسّنات لفظیه را هم بگوییم و پروندهی این بخش رو ببند (ببندیم.) چرا خیلی کم است!
**مبالغه:** "متکلم ادعا کند صفتی در شدت و یا ضعف به حدی بعید یا محال رسیده است." سه نوع: تبلیغ، اغراق، غلو.
**تبلیغ:** "ادعای متکلم (که) آقا مبالغه، یعنی مبالغه واقعاً محال است هم عقلاً هم عادتاً."
**سوره حج، آیه ۲:**
«يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَىٰ وَمَا هُمْ بِسُكَارَىٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ»
*يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا*. جان! خوب! اینجا چی میشود؟ "تذهل. ذهول یعنی شما از وحشت یک کاری را رها کنی از سر ترس و وحشت.” روزی که میبینی آن را، تو (در) فضای قیامت مردم را میبینی. مادر را میبینی، کی بچه شیرخواره را رها میکند از اثر وحشت؟ پرت میکند میرود. *عَمَّا أَرْضَعَتْ*، شیر دادن. *وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا*؛ هر آنجا که ما شیرخواره و زایمان نداریم. این دارد مبالغه میکند. چرا؟ زنی که با بچه تو شکمش فوت کرده، حالا به دنیا میآید؟ نه! زایمان میکند. مسجد (مجرد) ترس! اینقدر فضا (چیزی است) که طرف داره باردار است، اونی که داره بچه را شیر میدهد بچه را ول میکند وسط شیر دادن، اونی هم که حامله است بچه را میاندازد. ترس! این تبلیغ است دیگر. یعنی دیگر اوج عادتاً محال است. کدام مادری پرت میکند ولی اینجا پرت میکند؟ *عَمَّا أَرْضَعَتْ*! ولش میکند میرود. حالت پرت کردن، رها کردن. دیگر خیلی دیگر مبالغه است. حالا شاید واقعیت داشته باشد. باید دید که... یک بحثی است، شبههای است که حل نشد در (آن) درسی وقتی مطرح شد با استاد که «ما میشود قیامت برای کسانی باشد که برزخ ندارد؟» چون فرمودند: بله! مستقیم. بله! حالا مستقیم از دنیا وارد قیامت بشود. خیلی اثبات نشد. من نفهمیدم چطور میشود کسی برزخ نداشته باشد.
خب! **نهجالبلاغه خطبه ۳۵، خط ۴:**
«وَقَدْ أَبَيْتُمْ عَلَی أَبَاءِ الْمُخَالِفِينَ الْجُفَاةِ وَالْمُنَابِذِينَ الْعُصَاةِ حَتَّى صَارَ النَّاصِحُ بِنُسْخَتِهِ مُتَخَيَّرًا وَالْقَاطِعُ لِسُرِّهِ وَاحِدًا»
«فَكُنْتُ أَنَا وَإِيَّاكُمْ كَمَا قَالَ أَخُو هَوَازِنَ: أَمَرْتُكُمْ أَمْرِي بِمُنْعَرَجِ اللُّوَى وَلَمْ تَسْتَبِينُوا النُّصْحَ إِلَّا ضُحَى الْغَدِ»
"فرمود که من هر جا نظر خالصی داشتم، به شما گفتم. اگه *لَقَصِیرٌ أَمْرٌ* هر کسی، حالا کسی گوش میداد، *فَأَبَيْتُمْ عَلَیْهِ* شما ابا کردید. مثل مخالفین جفاکار، این جور ابا کردید از گوش دادن حرف من. و منابذین اوساط و کسانی که پیمان میشکنند، مثل کسی که انگار اصلاً آمده من را بکشد. این جور حرف من را گوش نمیدادید. حضرت به سربازانش و اُمّتش و اینها (میگوید): “پدَرکشتگی داشتید با من!” سپاه معاویه این جور با حرف من تقابل ندارد. مبالغه است دیگر. بیعت کردن با حضرت، علاقه دارند به حضرت. در عین حال... آمریکایی (نه)! ببخشید.
**تبلیغ:** "عادتاً ممکن است. ممکن است کسی از شدت (وحشت) بچهاش را رها بکند، زایمان بکند. بله! بزرگ.” خب! این پس ممکن است. اینجا ممکن است کسی اینقدر تمرد بکند، دشمن این جور هیچی حساب نمیکند.
دومیش **اغراق** است. "عقلاً ممکن است، عادتاً محال است."
«عقلاً ممکن است، عادتاً محال است.»
**خطبه شقشقیه، خط ۲:**
«انْهَدَرَ عَنِّي سَيْلٌ لَا يُرْقَا وَلَا يُرْقَى إِلَيْهِ الطَّيْرُ»
*يَنْهَدِرُ عَنْ سَيْلٍ وَلَا يَرْقَی إِلَیْهِ الطَّيْرُ*. "از من سیل جاری است و پرندهای بالاتر از من حرکت نمیکند.” یعنی من یک آبشار بلندم. امیرالمؤمنین میفرماید: "من آبشار بلندم که پرنده به نوکش نمیرسد.” خب! عقلاً ممکن است، بله! عادتاً چی؟ پرنده نتواند برود؟! اون که مبالغه نیستش که، توصیف میکند. بله! مخصوصاً که اگه جای انسان باشد، آبشار هم نباشد، من اینقدر بالایم که پرنده از بالا سرم رد نمیشود. (آیا) داریم جایی که یک انسان برود ولی پرنده نرود؟ (پرنده، بالای او نرود؟)
سومیش آقا **غلو** است: "عقلاً و عادتاً محال است."
**سوره نور، آیه ۳۵:**
«يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ»
*يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ*. "نزدیک است که این روغن زیتون خودش نور بدهد، آتیش هم بهش نرسد، خودش دیگر شعلهور میشود، اینقدر دیگر مستعد.” "سن عقلاً داریم؟ نه! عادتاً داریم روغن زیتون بدون حرارت روشن بشود؟" نداریم! آتیش بگیرد بدون روشن شدن نور بدهد. *يَكَادُ* داردها، نزدیک است که. نزدیک بودنش که محال نیستش که. خودش.
**عَنْ قَلِیلٌ**
**خطبه ۱۰۳، خط ۴ و ۵:**
«رَحِمَ اللَّهُ امْرَءاً تَفَكَّرَ فَاعْتَبَرَ وَاعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ وَمَا هُوَ فِی الدُّنْیَا إِلَّا کَائِنٌ مِنْهَا قَلِیلٌ وَقَلِیلٌ لَمْ یَزَلْ وَكُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ وَكُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ وَكُلُّ آتٍ غَرِیبٍ»
"این چیست آقا؟ تا اینجا چی بود؟ تشابه اطراف. *فَاعْلَمْ هَلْ أَنَّهُ كَائِنٌ مِنَ الدُّنْيَا عَنْ قَلِيلٍ أَمْ قَلِيلٍ لَمْ يَزَلْ وَكُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ وَكُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ وَكُلُّ آتٍ غَرِيبٌ*”
"دان (بدان) گوی آنچه که از دنیاست اصلاً به زودی انگار اصلاً (مثل این است که) نبوده. دنیا اینقدر (مدت ندارد) انگار اصلاً از اول نبوده. آخرت اینقدر هست انگار از اول بوده.” دیگر مبالغه است دیگر. میشود (گفت که) دینی مشکل ندارد. اصلاً نبوده. *لَمْ يَكُنْ*. اصلاً دنیا نبود! دنیا که اصلاً نیست غیر خدا. کسی نیست تو این عالم. نیست یعنی اصلاً چیزی به حساب نمیآید. نیستش. واقعاً هست؟ چیزی به حساب (میآید) *لَمْ يَكُنْ شَيْأً مَذكُورَا*. شیر مذکور، همونجا بحث کردند. بوده، مذکور هم بوده، ارزش نداشته ذکر بشود، ارزش گفتن.
*هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا*. برعکس. اصلاً دورهای از روزگار آمد که "شیء مذکور” نباشد. اینه ترجمه. برعکس ترجمه.
*هَلْ أَتَى* فی شأن علی؟ *هَلْ أَتَى* شیء فی شأن علی؟
**تجرید** را هم بگوییم آقا، تمامش کنیم.
"متکلم چی؟ چون هست که مشاکله میشود. باشد. هلطای اول *هَلْ أَتَى* سوالی. هلطای دوم عبارت مشاکله استخدام میتواند باشد.”
**تجرید:** "متکلم از موصوفی که دارای صفتی است، موصوف دیگری را که دارای همان صفت است، انتزاع کند. برای اینکه در کامل بودن موصوف اول در صفت خود مبالغه کند، به گونهای که موصوف دیگری با همان صفت از آن انتزاع شده است.” دو قسم است: یا با "من تجریدیه” میآید یا با "بای تجریدیه” میآید.
صفحه نهجالبلاغه، چاپ اول، کدام بوده؟
**خطبه ۹۷، خط ۹:**
«يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ مَنَيْتُ بِكُمْ بِثَلَاثٍ وَاثْنَتَيْنِ»
*يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ*. خب (این) با "من” تجریدیه، بر سر موصوف اول آمده. *مُنِيتُ مِنْكُمْ بِثَلَاثٍ وَاثْنَتَيْنِ*. مبتلا شدم به شما به سه چیز و دو چیز:
*صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ*؛ کرهایی که گوش دارند.
*وَبُكْمٌ ذَوُو كَلَامٍ*؛ آدمهای لالی که حرف میزنند.
*وَعُمْيٌ ذَوُو آبَارٍ*؛ امیّون یعنی حیثیت نداشته امیرالمومنین برای مردم کوفه. و اون بحثی داشتیم، یک سه جلسهای در مورد این تعابیر امیرالمومنین، شخصیتشناسی مردم کوفه در کلمات امیرالمومنین، و *أَبْصَارٍ*. کورانی که چشم دارد.
*لَا أَحْرَارَ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ*؛ وقتی ملاقات میکنند آزادگانِ صدق نیستند.
*وَلَا إِخْوَانَ عِنْدَ الْبَلَاءِ*؛ موقع بلا هم برادران مطمئن نیستند.
*تَرِّبَتْ أَيْدِيكُمْ*. ای دستاتون به خاک بشینه! ما خاک بر سر که میگوییم، این تعبیر عربیاش *تَرِّبَتْ أَيْدِيكُمْ* ناسزا نیست، سزاست.
*يَا أَشْبَاهَ الْعِبْلَةِ الَّذِي غُيِّنَ عَنْهُ رُوَاتُهَا*؛ مثل شترایی که صاحبشون ول کرده رفتن. شترای بیصاحاب.
*كُلَّمَا جَمَعَتْهُ مِنْ جَانِبٍ تَفَرَّقَتْ مِنْ آخَرَ*؛ از یک گوشه که جمعشون میکنی، یک جا دیگه پخش و (پلا میشوند).
*وَاللَّهِ لَأَنْي بِكُمْ فِيمَا أَخْوَالِكُمْ*؛ به خدا قسم شما رو این جور میبینم، اخوالکم، این جور خیالتون میکنم!
*لَوْ حَمَتِ الْوَقَى وَهَمَى الضِّرَابُ*؛ "اگر جنگ سخت بشود، آتشش زبانه بکشد،
*قَدْ فَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ انْفِرَاجَ الْمَرْأَةِ عَنْ قُبُلِهِ*؛ چطور بچه زایمان میشود، به دنیا میآید، از مادر جدا میشود، مادر یک طرف، بچه یک طرف، اگر جنگ بشود شما با علی اینطوری (میکنید).”
"من که میدانم وظیفهام چیست، راه برایم روشن است و منهاج من از جانب پیغمبر منهاج دارم. و *لَأَنِّي لَعَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ أَلْقِطُهُ الْقَطًّا*؛ من راهی که قدم به قدم روشنی (است و) لَقیتُ، چیزی آدم پیدا میکند تو این راه. چطور حواسش هست، اون جور حواسم جمع است. قدم به قدم با توجیه” خلاصه اینجا آقا جان این *مِنْكُمْ* که اومده اینجا، "صمّون” دارند میگویند کر. ولی "کری که گوش دارد.” خب! یعنی چی؟ گوش (دارد)، یعنی از کر یک کر دیگر را اراده کرده. کر باطنی دیگر را اراده کرده.
این تجرید با "باء” میآید: «لَئِنْ سَأَلْتَ فُلَانًا لَتَسْأَلَنَّ بِهِ بَحْرًا»؛ اگر از فلانی سوالی بکنی، از او دریایی سوال کرده (ای). دریا است! بله، دریا جواب تو را میدهد. مثلاً از یک دریا شخص ازش دریا اراده تج... بله!
اینترنت، *يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ* در اولش دیگر مردهاشون که نیستند.
*يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَلَا رِجَالَ*؛ جدید نامردها، تعبیر نامرد خیلی خوب (است).
این از محسّنات معنوی. مستقیم با پیغمبر رودربایستی داشتند وقتی که جوان بود. به چه چیزها هیچکی گیر نمیدادند. اومده جمعیت اومدن رفتن یمن و امیرالمؤمنین تک و تنها فتح کرده، برگشتند. خسته شدیم دیگر. همش هی نماز وایمیستاد، امام جماعت همین قل هو الله. میخواهم شکایت از علی پیش من (بکنید)، "شکایت نکنید.” نبود. منصوص فی ذات الله، چیچیه؟ بینش هم حساسی. دینش هم چشم نداری. ببین قل هو الله میخواند. خیلی بله! خیلی حساس بودند آقا. چیزی که پیدا کردن (مییابند) دیگر.
"مریض الیوم یوم البلاغه” صفحه جناس و...
در حال بارگذاری نظرات...