محل دفن رأس مبارک امام حسین علیه السلام در کنار بدن شریف امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ایراد زیارت امین الله اولین بار توسط امام سجاد علیه السلام
آیا صرف بیان عبارات زیارتنامه و دعا بدون توجه، اثر دارد؟
انسان چیزی جز توجه و تعلق نیست.
آیا نامگذرای فرزندان به نام ائمه اثری دارد؟
تقدیس ملائکه از خانهای که در آن نام فرزاندان به نام ائمه است.
خدای متعال توجه تام به ذوات مقدسه دارد.
اولین تسبیح تربت اسلام از خاک محل دفن حضرت حمزه
جایگاه امام حسین علیه السلام در عرش
توجه امام حسین علیهالسلام به کسی که برایش گریه میکند.
جایگاه حضرت حمزه در خواب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
حسرت حضرت جبرئیل
در روز قیامت پرونده چه کسی اول مورد بررسی قرار میگیرد؟
تنها تعصبی که سر از بهشت در میآورد.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین. لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
زیارت امینالله را با عزیزان مروری میکردیم، برخی از معارفش را. بیمناسبت نیست که این بخش، توصیف زیارت را که تا به حال نگفتهایم (فکر میکنم حدود ۲۰ جلسه است که خدمت عزیزان هستیم)، در حدود دو ثانیه (چند جلسه است؟ درس اولش کی بود؟ آنجا بودیم. گوسفندهی سال ۱۴۰۰! حالا مهر ماه اینها بحث را آغاز کردیم). این نکته را آن موقع بگوییم و وقفه افتاد.
توصیف زیارت امینالله را عرض بکنم: «گنجینه مهروموم میکنند، تحویل امام زمان میدهند تا از حضرت تحویل بگیریم زیارتش را.» که خیلی توصیف عجیبی است این بیان. و فقط در مورد زیارت امینالله، یک بیان دیگری هم هست که در واقع حکایتی است از اینکه این زیارت توسط امام سجاد علیه السلام خوانده شد.
این را جابر بن یزید جُعفی، که شخصیتی استثنایی و عجیب و غریب است و ۷۰ هزار روایت از امام باقر علیه السلام دارد، [نقل کرده است]. حضرت فرمودند: «اگر لعنت خدا و ملائکه...» (این را چاه کن بپوش) «...آنقدر که گفتی بزنیم. میخواهی ببینی چه خبر است؟ ملکوت این عالم سخت برداشته شد. دست مرا گرفتند، با پرواز روح، حضرت لباس عوض کردند و حجرههایی را به من نشان دادند.»
مفصلِ مجلسی. این برزخ، هر کدام از ما معصومینیم و آبی که خضر از آن خورده، مسائل مختلف در منزلی که روایت است که جابر بن یزید جعفی از امام باقر علیه السلام شنیده. میگوید که امام باقر فرمود: «کان ابی علی بن الحسین علیه السلام...» (این قضیه زیارت امینالله را امام باقر برای جابر بن یزید تعریف کرد که چه بوده). امام باقر فرمودند که پدرم، امام سجاد علیه السلام، (کمتر شنیدیم) «قَدِ اتَّخَذَ مَنْزِلاً مِن بَعْدِ مَقْتَلِ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ».
پدرم امام سجاد علیه السلام، بعد از شهادت پدرش حضرت اباعبدالله، یک خانهای از مو، [موی] شتر، یک خیمه این شکلی درست کرده بود. اقامت در بادیه: رفته بود در بیابان خیمه زده بود. خیمه از مو. همان مدل همین خیمههای عشایر و اینها که همیشگی، چندین سال، چندین سال پدرم در بیابانها خیمهنشین بود بعد از شهادت امام حسین علیه السلام. به تعبیر امام باقر علیه السلام: «کراهیتاً لمخالطة الناس.» حالاتش جوری بود که اقتضای حالاتش این بود که نمیتوانست با مردم باشد و معاشرت کند.
و «کان یسیر من البادیة بمقام بها الی العراق.» از همان بادیه و بیابانها که ساکن بود، مدتها از آنجا دوباره برگشت برای زیارت کربلا. آمد؛ آمد که هم امام حسین را زیارت کند، هم امیرالمومنین را. هیچکس خبر ندارد که همچین بنایی دلم میخواهد برای زیارتی! خیلی چیز عجیبی است این قضیه، نحوهی حکایت.
قال محمد بن علی: امام باقر فرمود که «فخرج سلام الله علیه متوجهاً الی العراق». در حالی از خیمه خودش در بیابان خارج شد که قصد کرد برود عراق برای زیارت، زیارت امیرالمومنین علیه السلام. اولاً زیارت امیرالمومنین. و «لیس معنا موجوداً روح دار» دیگر غیر از من و پدرم نبود، مگر دو شتر من و پدر از امام سجاد. «فلم نَنْتَهِ الی النجف.» تازگی در نجف، سریع امیرالمومنین را خواندم.
اولین بار بود زیارت امام صادق علیه السلام مفصل در جلد ۹۷ بهار بود. آداب زیارت [بود که] ندیده بودم تا حالا که از او حالات عجیبی بهشان دست داد، روی قبر خودشان انداختند و نالههای عجیب و غریب امام صادق علیه السلام. که تنها زیارت امام سجاد علیه السلام (نجف)، از بلاد کوفه، از منطقه کوفه رفتیم به نجف رسیدیم.
قبر امیرالمومنین مخفی بود، دیگر زمان هارون الرشید قبر امیرالمومنین مخفی بود و «سارَ الی مکان». پدرم امام سجاد به قبر شریف امیرالمومنین رفت. عرض بکنم اینجا خیلیها نمیدانند، به این مسئله توجه ندارند: رأس مبارک اباعبدالله الحسین، امام حسین علیه السلام، در کنار امیرالمومنین دفن شده است. به این نکته توجه ندارند.
در خود زیارت نجف ما این را داریم. چندین زیارتنامه داریم: زیارت سر امام، یکی زیارت امیرالمومنین است، یکی زیارت آدم و نوح است، یکی زیارت سر مبارک امام حسین علیه السلام. سر مبارک امام حسین علیه السلام جلوتر از بدن شریف امیرالمومنین دفن شده است؛ بالای سر میشود، بیرون ضریح میشود.
حضرت امام رحمت الله علیه هیچوقت پایشان را بالای [ضریح] ننهادند؛ فرمودند که من ادب میکنم. این زیر رأس مبارک اباعبدالله. سلام موالیان ما عجیبی است. تعبیر حزنآوریم: فرمود در شام، آن قضایایی که شده، اینها. یکی از موالی ما این سر را به سرقت برد و ملحق کرد به قبر پدرش امیرالمومنین و رأس مبارک در نجف دفن است که خب خیلی به این مسئله توجه ندارند.
سر امام حسین علیه السلام در نجف، کنار امیرالمومنین علیه السلام. چندین زیارتنامه، زیارت سر امام حسین در نجف. ۹۷ زیارت حرم نیاوردند. تعابیر عجیبی هم هست در آن زیارتنامههایی که اشاره به این دارد که سر امام حسین علیه السلام در نجف مبارک کجا دفن است. ظاهراً قویترین همین است که موافق با زیارات هم هست. بزرگان هم مقید به همین بودند که عرض کردم حضرت امام رحمت الله علیه هیچوقت پایشان را [بالای ضریح] [نگذاشتند]، خیلی ادب میکردند نسبت به این مکان.
به هر حال اینجا دارد که امام سجاد علیه السلام آمدند به زیارت امیرالمومنین. وقتی رسیدند به قبر امیرالمومنین، «فَبَکَى حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ بِالدَّمْعِ». آنقدر امام سجاد علیه السلام گریه کردند که این محاسن، اشک، توی این محاسن را پر کرده بود، خیس کرده بود و خضاب شد. کجا عرض میکنم؟ «السلام علیک یا امیرالمومنین و رحمة الله و برکاته.» بعدش «السلام علیک یا امین الله فی ارضه و حجته. أشهد لقد جاهدتَ يا أميرالمؤمنين في سبيل الله حقّ جهاده، وعملتَ بكتابه، واتّبعتَ سنن نبيه (صلى الله عليه وآله)، حتّى دعاك الله إلى جواره، فقبضك إليه باختياره، معروفاً لك كريم ثوابه، والزم أعدائك الحجة، وأمالك من الحجج خلقه.» ادامه زیارت تا در اقبال، جلد ۱ چاپ قدیمش، جلد ۱، صفحه ۴۷۰، که حکایت زیارت امینالله این است و در واقع اولین بار توسط امام سجاد علیه السلام با همچین وضعی این بیانات ایراد شده است.
آموزش دادن این زیارت را به مردم و زیارتش هم عامه است. میدانید عرض کردم در هر حرمی میشود این را خواند. آنجاهایی هم که دو تا امام مدفونند میشود اینها را از کتاب «تَسْویَة» خواند. «سلام علیکم یا امین الله.» امینالله خیلی عنایت داشتند. اصل زیارت هم همین تکه است، بقیهاش دعاست. برخی بزرگان مقید بودند تا همین تکهاش را کراراً میخواندند به نیابت از دیگران.
زیارتش را ما به این عبارت رسیدیم: «آیا توجه لازمه که صرف خواندن کفایت میکند؟ یعنی آن اتصال باشد توش؟ باید همان شرایط باشد یا نه، صرف اینکه شما مثل دعا میخوانی؟» سوالشان را عرض بکنم که عزیزان سوال را هم میشنوند. میفرمایند: «صرف اینکه این عبارات بیان بشود، کفایت میکند برای اینکه این ثواب را داشته باشد؟ یا توجه؟»
ببینید، توجه، بزرگان میفهمند مراتب دارد دیگر. اصلاً همینی که این انسان پا شده، این مسافت را رفته تا زیارت، آن هم باز همینی که قصد میکند زیارت بکند، قصد میکند این عبارات را بگوید، این خودش اجمالاً یک توجهی دارد دیگر. حالا هر چقدر که توجه او عمیقتر بشود، این خضوع و انقیاد و این کشش باطنی در او شدیدتر بشود، آثار بیشتر میشود. وگرنه ظاهراً همینقدر که این عبارات بیان بشود، با ارادت و علاقه، و بالاخره صرف همین کلمات هم از دهان هر کسی بیرون نمیآید دیگر. هر کسی که این کلمات را حتی حاضر نیست بگوید. بعضی از اینها عجیب و غریبند. بعضی افراد دیده میشود عناد دارند حتی نسبت به یک کلمه، حتی نسبت به یک سلام.
امام جماعت ملعون مسجد النبی، وهابی سعودی، نقل شده از او گفته بود: «۵۰ سال چقدر اینجا نماز خواندم، افتخارم این است که در این ۵۰ سال یک بار نگفتم السلام علیک یا رسول الله.» «افتخار میکنم که بالاخره اینی که این عبارت به زبان جاری بشود، خود همین خیلی عقبه دارد، توفیقات میخواهد.» و حتی بعضی از این نقلها و این تجربیات نزدیک به مرگ، مؤید همین قضیه است که حتی آن لحظهای که «مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُر» طرف دارد یک چیزی را تلفظ میکند، نمیداند، آن هم تجربه این آقای ایمان، پسر جوانی که تصادف کرده بود پارسال، نشان میداد. خیلی برای خود بنده جالب بود، خیلی نکات داشت. شلوغترینش هم همان بود. سه جلسه، پربینندهترین هم همان. ۴۰ تا شاهد داشتیم؛ ما قیچی کردیم.
گفتش که «من همین که تصادف کردم، ذکر یا ابوالفضل گفتم.» میگفت که «آن لحظهای که میگفت که مثلاً توی آن حالتی که تو کما بودم، با اتفاقات عجیب و غریب که مواجه میشدم، میترسیدم و یا ابوالفضل میگفتم.» بعد آن شهید که امین کریمی است (اگر اشتباه نکنم) میآید باهاش گفتگو میکند. حقالناسی که داشته و میگوید «مرا حلال کن و اینها، اگر حلال نکنی حضرت عباس میآید شفاعت مرا میکند.» جالب است که این شهید هم شهید روز تاسوعاست. این هم باز نکته جالبی است.
بعد او میگوید: «من حلال کردم.» و بعد او گفتش که «اگر حلال کنی از [طرف] سرباز میآید شفاعتت میکند.» بامزه هم تعریف میکند. جوان سادهدل میگوید که: «دیدم که خبری نشد. گفتم ای بابا! کلاه رفت سر ما! این شهید را هم بخشیدیم، هیچی به هیچی. حضرت عباس نیامده. مات و مبهوت وایستادیم.» «یکهو یک چهره خیلی باشکوه و با عظمتی [آمد]، ناخودآگاه گفتم یا ابوالفضل!» حتی همین کلمهای که طرف ما میگوییم ناخودآگاه، کلی داستان دارد. دارد همانجوری پشت سر هم بیان میکند با یک توجهی. توجهش هر چه عمیقتر بشود، خب بالاخره آن اثرش هم در جان او بیشتر میشود، آن کشش، آن ارتباط و اتصال قویتر میشود. ولی همینی که این عبارات را دارد میگوید، خود همین آثارش را دارد.
امیرالمومنین، باید هر امامی که قصد میکنیم [زیارت کنیم]. دیگر اگر از راه دور است، طبیعتاً برای امیرالمومنین بهتر است. همین بحث توجه بزرگان سوال شد برای اینکه دری باز بشود از جهت معنوی، توجهات و اینها. فرمود: «سر سفره [باشید].» «آیا لحن خیلی خاص؟ هم صمیمی، هم سنگین و گرم، و صدای آیفون.» پایین غار امیرالمومنین، از امیرالمومنین پاسخ [میشنوید]. کدام یک از آقایان؟ ناق [شاگرد] کشمیری بود. او که دیگر اصلاً عجیب بود.
محبت امیرالمومنین، توی دمای ۶۰ درجه نجف، گرمای تابستان، ظهرها میشود. آفتاب نجف میسوزاند. میگفت که «من اینجا مست همهی گنبد[ها] و بهاءالدینی، عاشق همهشان هستم، ولی دیوانه امیرالمومنینم، گرفتار امیرالمومنین.» حساب امیرالمومنین، برخورد اهل بیت، حساب ثواب زیارت امام صادق. تعابیر «یا ابتا!» پدر جان! امام صادق علیه السلام در زیارت محضر امیرالمومنین.
بله. حالا بحث توجه که گفته میشود، اساساً انسان حالا دیگر بزرگان میگویند چیزی جز همین توجه و تعلق نیست دیگر. ما فلسفه بعضی مقالات را هم اینها را شاید ظاهراً کار کردند. دکتر خانی، قابل ندانستند، [فرمودند] چند دقیقهای صحبت بفرمایید.
عرض کنم که انسان را میگویند وجود ربطی، عین ربط، عین تعلق. ما در واقع تنها سرمایه و تنها دارایی و چیزی که از خودمان داریم، تعلقمان و توجه است. یعنی انسان به هر چیزی که توجه میکند، تعلقش را بر او مترتب میکند. خیلی امر عجیب و غریبی است که حتی یک لحظه توجه به چیزی، یک لحظه توجه به چیزی مساوی است با همسان شدن با همان. «میشوی هر چه یک لحظه توجه کنی، همان میشوی.»
تعلق است دیگر، اتصال است دیگر. در اتصال، همه کمالات را به تو داده بشود. در اتصال، ملحق به این دریا ملحق میشود. اتصال دریا. خال جوش نمیزند این تعلق. لذا فرمود: «هَلِ الدِّينُ إِلاَّ الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ؟» اصلاً دین مگر چیزی جز تعلق است؟ یک روایت جالبی هم هست، جایی هم که این را به کار بردند خیلی عجیب است.
سوال کرد، گفت که: «آقا! ما بچههایمان را نامگذاری کنیم، ابناءنا به اسمائکم، اسم شماها را بگذاریم روی بچههایمان؟» «هل ینفعونا ذالک؟» به دردمان میخورد این قضیه؟ به کارمان میآید؟ به بچهها میگوییم حسن، حسین. خاصیتی هم دارد؟ همه دین، این تعلق است، توجه به آن کسی که تعلق داری. این را داری به او نسبت میدهی و اینکه این بچه را به او داری منصوب میکنی. یاد او، نام او را دارد و [دل] میزند که به واسطه این یاد او کند. همه دین. فلسفه خلقت، فلسفه خلقت که اسم بچهات را به نام [بگذارد].
بعضی روایات دارد که وقتی شنیدند که نام بچه را فاطمه گذاشتند، امام صادق علیه السلام آنقدر گریه کردند. امام صادق علیه السلام بعد فرمود: «یک وقت سر این بچه داد نزنی، حواست باشد، از رویش بلند نکن.» «تعلق پیدا میکند. رستمی [به] جایگاه پیدا میکند.» فرمود: «اگر در مجلسی از شما کسی همنام پیغمبر اکرم وارد شد، جلو [بایستید].»
میفرماید که «روز قیامت افرادی به نام مبارک رسول الله (نام خاصی که صلوات میفرستند)، خدای متعال اینها جهنمیانند.» در روایت میفرماید که «باید بروند جهنم.» خدای متعال بهشان خطاب میکند، میگوید: «از حبیب من خجالت نکشیدی که نام حبیب من به تو بود و گناه کردی؟» «بد ندا میرسد از خدا، ولی من از حبیبم خجالت میکشم که همنامش را عذاب کنم. من از حبیبم. رهایش کن.» همنام حبیب. روایت عجیب و غریب در بحث نامگذاری و این اسامی و اینها به واسطه همین تلفظ این اسم چه اتفاقاتی رقم میخورد!
آن بیتی که نام اهل [بیت] را به بچههایشان [میگذارند]، ولو یکی از این بچهها وقتی این نام تلفظ میشود در آن خانه، فرمود: «یُقَدَّسُ هَذَا الْبَیْتُ فِی کُلِّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرّاتٍ.» این خانه را روزی ۵ بار ملائکه تقدیس میکنند. نام حسنی میآید، نام حسین، نام احمدی میآید، نام علی میآید. بس که خدای متعال شدت محبتش به این اسامی بالاست، «لَوْلَاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاکَ» (قوانین آسمانها و زمین). آنها خلق نمیشدند. همه هستی به عشق اینهاست.
ملائکه نازل میشوند، هر حاجتی. امام زمان یا در آن جلسه حاضر میشوند یا توجه خاص به آن جلسه دارند. منشأش تعلق میشود، توجه. خدای متعال توجه تام دارد به این ذوات مقدسه تا جایی که [میفرمایند] مقدس [هستند]، صلوات میفرستند. «اللهم صل علی محمد و آل محمد.» اسماء شریفه ذوات مقدسه، آن نگاه رحمتآلود خدای متعال جاری میشود از شدت اتصال خدای متعال و محبت خدای متعال به این اسامی، به این ذوات مقدسه که روایات عجیب و غریب است در مورد محبت خدای متعال به ذوات مقدسه.
حالا ایام شهادت حضرت حمزه هم هست، شخصیت هم شخصیت فوقالعادهای است که کمی هم مظلوم واقع شده است. پیغمبر اکرم فرمود: «أَحَبُّ أَعْمَامِی حَمْزَةُ وَ أَحَبُّ إِخْوَانِی عَلِيُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.» محبوبترین برادرم علی بن ابیطالب، محبوبترین عموی من حمزه است. «بچهدار شدیم. چه اسمی بگذاریم رویش؟ «محمود» اسمی را بگذار که پیش من محبوبترین آن اسم حمزه است.» عمو حمزه سیدالشهدا. و در روایت دارد که میفرماید که پیغمبر اکرم فرمود که حضرت حمزه راه میافتد روز قیامت، تکتک محبین حمزه سیدالشهدا را این کار را میکند. امام حسین چه کار خواهد کرد؟ تکتک محبینشان را.
چون پیغمبر روضهخوانی حمزه را باب کرد. مراسم گرفتند، حمزه گریهکن نداشت، آن هم همچین شهادتی که حالا عرض خواهم کرد انشالله. ظاهراً نه فهمیده میشود. استوری؟ فقط خواهر ایشان بود، جناب صفیه که حالا عرض خواهم [کرد]. حجلهای نزدند، مراسم ندارد، گریهکن ندارد. فرمود: «أَمَّا حَمْزَةُ فَلَا بَوَاکِیَ لَهُ.» حمزه گریهکن ندارد. با باب کردم مجلس روضه حمزه را و خود اهل بیت هم شروع کردند، یعنی از صدیقه طاهره نشستند، اینها شدند گریهکنهای حمزه.
و حضرت زهرا سلام الله علیها از خاک قبر حمزه تسبیح درست کرد. تا قبلش تسبیح پنبهای و پشمی بود. حضرت زهرا سلام الله علیها تسبیح تربتی که در عالم اسلام درست شد، تسبیحی که حضرت زهرا سلام الله علیها از خاک حمزه درست کردند و تشویق میکردند که از این تربت تسبیح درست کنیم تا شهادت امام حسین علیه السلام. تسبیح اهل بیت تسبیح تربت حمزه بود.
مراسم هفتگی پیادهروی به سمت مزار حمزه. حضرت زهرا سلام الله علیها هفتهای دو روز کاروان راه میانداختند و روایتگری میکردند از حضرت زهرا سلام الله علیها. به حضرت زهرا برای زنهای مدینه میگفتند: «این جنگ از اینجا شروع شد، اینجا فلانی کشته شد، اینجا فلانی جنگید.» روایت جالبی امروز میدیدم. دارد که در ستون خیلی تعابیر عجیبی است. جای تحلیل مفصل در روایت دارد که در عرش، بر ستون عرش، قائمهی عرش، این تعبیر نوشته شده که «حمزه شیر خدا و شیر رسول است».
عرش کجاست؟ به دیوار بیت رهبری یک چیزی زده. رقیب ستون عرش نوشته. ستونش یعنی چی؟ نوشتن آنجا یعنی چی؟ این حقیقت چه ربطی به آنجا دارد؟ عجیب! جناب حمزه سلام الله علیه خیلی جایگاه ویژهای دارد. گله دارم ازش! کسی که مزار حمزه نرود، [یعنی] وزن این در روایتم هست. یک روایت قشنگی هم دارد. یادم بیاید [میگویم].
پیامبر اکرم صبحها بعد از نماز صبح، ولی خدا، وقتی انسان توجه پیدا میکند، آن توجهی که خدای متعال به آن ولی خودش دارد، این توجه به آن توجه گره میخورد، همان رحمتی که خدا به آن عبد خالص و خاصش دارد، میدهد به واسطه توجه شما به او، به شما.
آقا! الان امام حسین، بحثمان کلاً جای دیگر رفت. اشکالی ندارد. فرمود که «حسین بن علی الان در سمت راست عرش و هو ینظر من یمین العرش.» حالا عرش کجاست؟ سمت راست عرش چیست؟ امام حسین آنجاست، یعنی چی؟ چه کار میکند؟ سمت راست عرش. «الا اربعۃ مواطن.» توجه تام دارد به چهار موطن. زواری اول به ظاهرش، علی به محبینش، «الا مصرعه» به محل شهادتش و «الی بکائه» به کسانی که برایش گریه میکنند.
از سمت راست عرش. شب جمعه، امام حسین علیه السلام خطاب میکند به زائرین و گریهکنان و اینها: «یا ایها الباکی، یا عبدالله! ای بنده خدا! ایها الباکی! گریهکن! اگر میدانستی من چه توجهی الان به تو دارم، گریه نمیکردی از شدت شوق و شادی میمردی به واسطه توجهی که تو به من کردی، من چه توجهی به تو کردم!» توجه این است، توجه چیز عجیب و غریب نیست. یک لحظه توجه، یک لحظه توجه.
یادم میآید، به مناسبت محمود عبدالله جعفری فرمود که در محضر علامه طباطبایی روایت خوانده شد و علامه روایت را قبول داشتند. ابولهب در جهنم به تمام روزهای هفته در عذاب است غیر از دوشنبهها. دوشنبهها روز رحمت. داستانش چیست؟ داستانش این است: روز دوشنبه که پیغمبر اکرم به دنیا آمد، وقتی خبر دادند به ابولهب برادرش که از دنیا رفته بود، فرزندش به دنیا آمد. چون [وقتی] پیغمبر [به دنیا آمد]، میگوید که ابولهب خوشحال شد. خدا را شکر که اگر عبدالله نیست، این نسل این برادرم ناتمام نماند، یک بچهای دارد. خوشحال شد از تولد پیغمبر اکرم که روز دوشنبه از باب پیغمبر و این حرفها آقای علاقهای نشان داد.
«محمود! به خاطر همین دوشنبهها عذاب از او برداشته شد.» در برابر ابراز علاقه، زخم برات برمیداری، پول خرج میکنی، صورت [خودت را] آتش [نمیگذاری] بسوزاند. کربلا جواب صادق علیه السلام به طور خاص تکتک: «فَرَحِمَ اللَّهُ تِلْکَ الْوُجُوهَ.» خدایا رحم کن به این صورتهایی که به خاطر ما رنگشان عوض شد. عرض کردند: «من اینها را به تو امانت میدهم، [به خاطر ما] دلشان جریحهدار شده، اینها که در راه زیارت ما پول خرج میکنند، زخم برمیدارند.» تکتک. هویت بن عمار میگوید: «دیدم در سجده امام صادق های های گریه میکرد.»
امام صادق در روایت دارد که پیامبر اکرم فرمود که «صبحها معمولاً پیغمبر وقتی مسجد میآمدند.» این جمله جالب و عجیبی است. دارد که بعد نماز خطاب به جمعیت میفرمود: «هَلْ مِنْ مُبَشِّرَاتٍ؟» مبشر جدیدی دارد؟ خواب خوب؟ خواب جدید؟ چیزی از عالم غیب؟ بشارتی؟ چیزی هست؟ به ما خواب میدیدند و میگفتند؟
خود پیغمبر اینجا دارد در روایت، به نظرم مرحوم مفید مشهدی در امالی نقل دارد که پیغمبر فرمود که: «خب حالا شما خواب. من خودم دیشب خواب دیدم.» پیغمبر هم دیشب خواب دیدم عموی خودم حمزه سیدالشهدا و برادرم جعفر طیار را و در به حکایت برزخی پیامبر دیدم در یک قصر مجلل، یک جایگاه عجیب. حمزه جز کسانی است که ایمان و محبت بهش واجب است. پیامبر: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.» دشمن اهل بیت به نظرم جز آن چند نفری هم است که پیغمبر فرمود که بهشت به اینها اشتیاقش بیشتر است. اشتیاق به اینها.
فرمود که «دیدم طبری جلویشان [بود]، برمیدارند انگور، برمیدارند میشود خرما، برمیدارد میشود یک چیز دیگر. هی میوه تحول و تبدل پیدا میکند.» پرسیدم که «با چی به اینجا رسیدیم؟» پیامبر اکرم میفرماید: «به حمزه و جعفر.» اولش این بود: «الصلاة علیک یا رسول الله.» صلوات: «یا رسول الله! اللهم صل علی محمد.» دومیش آب دادن به تشنه. در روایت دارد که جبرئیل یک حسرت فقط دارد که چرا بشر نیست. حسرت جبرئیل. حاجم که مقامی بود در [آن عالم]. اولین صلوات بود، دومیش آب دادن تشنه، سومیش همان حب علی بن ابیطالب صلوات الله.
مقامات این شهدا از محبت امیرالمومنین علیه السلام بوده، خیلی عجیب است. چون هر سنشان اینها بالاتر بودند، جعفری که برادر امیرالمومنین، جعفر طیار، حمزه هم عموی امیرالمومنین. سنشان بالاتر بودند. امیرالمومنین در اولینها، بر اثر سنی [بود]. خب خیلی کار کرد. اول هم به شهادت رسید در جنگ احد. آنها آن دوران محبت امیرالمومنین عجیب بود.
چون وقتم رو به اتمام است، من دیگر کمکم تمام کنم بحث را و وقت بیشتری نگیرم. من فقط یک روایت را تقدیم بکنم و عرضم را تمام بکنم. درباره این آیه میخواستم در مورد جهاد فی الله نکاتی را عرض بکنم که دیگر روزی امشبمان نبود. انشالله جلسه [بعدی] خدمت عزیزان برسیم. انشالله قاعدتاً ماه ذیالقعده میشود. انشالله ماه امام رضا. انشالله آنجا بحثش را داشته باشیم.
یکی از مصادیق بارز جهاد فی الله همین جناب حمزه است و در روایت دارد که این آیهای که «هذان خصمان اختصموا فی ربهم.» (دو تا گروه به خاطر ربشان با هم جنگیدند). در روایت فرمود که امیرالمومنین علیه السلام، این روایت مال صحیح بخاری هم هست، جالب است. در صحیح بخاری دارد که امیرالمومنین فرمود: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.» اولین کسی که در محضر خدای متعال زانو میزند تا به گلایهاش رسیدگی بشود، خصومت شنیده بشود، منم. اولین کسی که به خصومتش رسیدگی میشود، به قول ما اولین پروندهای که رسیدگی میشود در قیامت، پرونده امیرالمومنین، چون مبدأ همه ظلمها هم هست.
در ادامه روایت، قیس بن عباس میگوید که شش نفرند که این آیه «هذان خصمان اختصموا فی ربهم» در مورد این شش نفر نازل شده است. سه نفر، سه نفر. این شش نفر در جنگ بدر سران شاخص بودند. سه تا در سپاه پیغمبر، سه تا در سپاه ابوسفیان. سپاه پیغمبر کیا بودند؟ علی و حمزه و عبیدة. عبیده هم فرزند عبدالمطلب (اگر اشتباه نکنم) دلاور. آن طرف هم عُتبَة و شَیبَة که این دو تا فرزندان ربیعه بودند و ولید بن عُتبَة. لعنت [خدا بر آنها]!
دو گروه که در راه خدا، در راه ربشان جنگیدند. در شش نفر نازل شده است: علی و حمزه و عبیده. که عجیبی است در وصف جناب حمزه و دلاوری این مرد، شجاعت این مرد. میدانی که اولین بار هم سر قضیه شکمقه بود که بهش برخورد. حمزه، مدل همین بچه لازانیا، مدل همین شاهرخ ضرغام و اینها بود. حالا صورت بگیرد، چاپ بشود، واقعاً جا دارد. شهدای غریب جناب حمزه و شخصیتهای این شکلی همهشان داستانهای عجیبی دارند.
شهدای صدر اسلام. حتی مثلاً گزارش در مورد شرابخواری حمزه هم داریم ولی تعصب به خرج داد سر قضیه توهینی که به پیامبر کردند و اینها و دیگر نتوانست تحمل بکند که این پسر برادر. تعصب مال جهنم است، مگر تعصب حمزه؟ پیغمبر رگ گردنش زد بالا. اَجَل از این حرفها. مثلاً دارد روز بعد دو تا شمشیر دستش بود. دو تا شمشیر میجنگید. مدل دو دیوار! اصلاً یک حس عجیبی بود. یک پر شترمرغ هم گفتند به سینه زده بود. میزد تو دل دشمن. گفتش که «ما هر چه کشیدیم از این بابا بود. این لشکر ما را تار و مار کرد.» دشمن قرار بود دو تا را بزنی؟ وحشی، خدا لعنتش کند. نکند تو پیغمبر؟ بعد از فتح مکه، وحشی را بخشیدند. وحشی توبه کرد، مسلمان شد. فرمودند: «بخشیدمت، ولی طاقت ندارم تا آخر عمر ببینمت.»
عجیب! قاتل حمزه و کسی که بدن حمزه را مثله کرد. گفتش که «علی میزد به عمق ولی حواسش به همهجا بود. حمزه میزد به عمق، به همهجا را حواسش فرو نمیزد دیگر، میرفت و...» و دارد که در جنگ اُحد هم که جناب حمزه به شهادت رسید، ۳۱ نفر از لشکر دشمن را کشته بود. ۳۱ نفر را کشته بود. خلاصه شخصیتی [بزرگ]. امیرالمومنین تنها شدی؟ گفت: «اگر به جای عقیل، حمزه بود، تنها نمی[شدم].» صحیفه که دست امیرالمومنین را بستند، فرمود: «اگر به جای عباس، حمزه بود، به جای عقیل برادرشان جعفر، به جای این دو تا، آن دو تا اگر بودند، کار یکجوری رقم میخورد.»
دو نفر خیلی [مهمند]. شخصیت حمزه علیه السلام. و خب شهادت جناب حمزه هم خیلی اتفاق عجیبی بود. مادر معاویه، هند ملعونه، حرکت عجیبی کرد دیگر. دستور داد که این بدن را پارهپاره کنند برای او. همان در صحنه این کار را هم کردند، یعنی به محض اینکه به شهادت رسید. خیلی ناگوار است این قضیه تاریخی که از این قطعات صورت جناب حمزه که صورت مبارک، بینی، شماره در گوش شمردن، تکهتکه صورت. از اینها گردنبند درست کردند.
جگرخوار! مادر ملعون افتخار میکرد که حمزه را قطعقطعه کرد. چون بالاخره حمزه رشادت کرده بود و قلع و قمع کرده بود لشکر ابوسفیان را و کشته بود بالاخره همه نزدیکان اینها را کشته بود. و ظاهراً به دندان گرفت. و خب بدن جناب حمزه خیلی وضع فجیعی داشت در روز احد. و خدمت شما عرض کنم که حالا دو تا نقل تاریخی به بنده عرض بکنم و روضهمان همین بشود شب جمعه کربلا.
حمزه، خواهرش جناب صفیه، مادر زبیر. خب ظاهراً هم غیر از همین خواهر، تعدادی از مادر و پدر و اینها که مدل این خانم این جناب صفیه شخصیت بزرگواری بود. خاطرم باشد اولین کسی که بدن امیرالمومنین را در کعبه تحویل گرفت، صفیه بود، زایمان کرد. آن صفیه. شخصیت شهادت جناب حمزه اینجا در روایت دارد: «خبر نداشت که حمزه به شهادت رسیده. خبر نداشت همچین وضعیتی سر حمزه درآوردند.» جا دارد که بعد از جنگ باخبر بشوند اوضاع چطور شد و عزیزانشان چه شدند.
صفیه آمد، رسید به امیرالمومنین و زبیر. امیرالمومنین که صفیه دارد میآید، به زبیر فرمودند: «از کنار امّت [برگرد]. به مادرت قضیه را بگو با حمزه چه کردند.» زبیر [گفت]: «از او برنمیآید چه اتفاقی افتاده. تو برای عمت تعریف کن. من نمیتوانم.» اینجا دارد که صفیه رسید به امیرالمومنین و زبیر. گفت: «ما فُعِلَ بِحَمْزَةَ؟» حمزه چی شد؟ آنقدر این مصیبت سنگین بود: «فَحَزازَتُهَا أَنَّهَا لَا تُطَاقُ.» چی شده؟ خبر ندارد.
آمد پیش پیغمبر اکرم. [فرمود]: «میترسم به صفیه بگویم با حمزه چه کردند، عقلش را از دست بدهد. بشنود با حمزه چه کردند، عقلش را [از دست بدهد].» صفیه خدمت پیامبر اکرم. «فوضع یده علی صدرها.» پیغمبر دست گذاشتند روی سینه صفیه، «فدعا لها.» دعا کردند. نقل دیگری هم هست که وقتی که زبیر را گفتند که به مادر خبر بدهی قضیه چی شده و برو برش گردان. [زبیر] دیدم که دارد میآید قبلاً. «برو برش گردان، نیاید باخبر شود.»
وقتی به صفیه گفت، زبیر گفتش که: «خبر به من رسیده که حمزه را مُثله کردند و شما میخواهید که من پیکر حمزه را نبینم. مدح را به حساب در راه خدا چیز کمی نیست. راضیام. با خدا راضی هستم.» پیامبر دیدند که این روحیه این زن، روحیه قُدسی است و طاقت دارد. فرمودند: «اشکالی ندارد. بگذارید که [ببینَد].»
آمد کنار بدن حمزه نشست. پیغمبر اکرم و فاطمه زهرا هم نشستند. شروع کرد صفیه گریه کردن. پیغمبر هم با گریه صفیه گریه کردند. بعد کمکم شروع کرد هقهق کردن صفیه کنار نعش حمزه. دارد که پیغمبر هم به هقهق صفیه هقهق کردند و فاطمه زهرا کنار بدن مُثله جناب حمزه سیدالشهدا. شب جمعه است امشب. همه شهدای کربلا و خود حمزه هم امشب کربلا هستند.
دیگر با این روضه واقعاً گریز زدن از این روضه دشوار است که چیزی بگوییم از این روضه را. روی تکتک این عبارات میشود بحث کرد. پیامبر اکرم فرمودند: «أَخَافُ عَلَى عَقْلِهَا.» میترسم بشنود با برادرش چه کردند، عقلش را از دست بدهد. فدای آن عقیلهای که تنها شاهد میدان بود آن لحظات آخر. نه اینکه بشنود گزارش بهش برسد. شاهد میدان. لا! و خیلی هم تفاوت بود بین بدن اباعبدالله با همه مصیبتی که بود حمزه، ولی تفاوت از زمین تا آسمان بود.
اذیتتان خیلی نکنم، روضه را جمع و جور کنم، اشک بریزیم، دلمان کربلا باشد انشالله. پیغمبر اکرم دست گذاشتند روی سینه صفیه و قلب صفیه را آرام کردند قبل از اینکه صفیه ببیند بدن حمزه را. فدای آن خانمی بشوم که کسی نبود، تک و تنها بود، از تل زینبیه نگاه میکرد به این گودی قتلگاه. معلوم است که آن عنایت تکوینی پیغمبر که دست گذاشت و قلب صفیه را آرام کرد، معلوم است اینجا زینب به همان عنایت نیاز داشت سلام الله علیها. ولی خب به حسب ظاهر پیغمبر نیست که دست روی قلب او بگذارد. چه کرد؟ رو کرد به مدینه، صدا زد: «یا رسول الله! حسین مقطع الأعضاء!»
نمیخواهم روضه را شرح بدهم. روضه، روضه عاشوراست ولی تعابیر، تعابیر عجیبی است. این قضیه چیزی است که برای حمزه هم رخ نداده. این چیزی که زینب کبری اشاره کرد، تعبیر «مُرَمَّلٌ بالدِّمَاءِ». باز میکنم واژه امروزیش، معادل امروزیش نمیشود. توی لغتنامهها گفتهاند: «مثلاً یک شکلاتی که افتاده در دهان وقتی روی خاک میافتد و همه خاک را به خودش میگیرد.» «آنقدر خاک به این شکلات میگیرد که دیگر شکلات دیده نمیشود، همهاش خاک است. این را میگویند مُرَمَّلٌ.»
غلطانده شده در خون، از این تن آمده و در این خون غلطانده شده. بدن همه گِل شده، خطوطش [محو] شده. مرحله اول که تنی هست، یک پیکره یکپارچهای است و در خون غلطانده است. قطعه دوم روضه چیست؟ همین هم یک قطعه است. هر قطعهای از این تن یک جایی از بیابان افتاده. زینب میخواهد بگوید: «یا رسول الله! نمیشناسی؟ اگر الان نگاه کنی، این همان حسینی است که روی شانه تو بود.»
ابوالمحسنی که سجده طولانی میکردی که این بچه اذیت نشود، یک وقت از رویش بلند نکنی، نگران بودی زمین نخورد. یا رسول الله! در روایت دارد پیغمبر بالای منبر بود. امام حسین وارد مسجد شد. انتهای مسجد پایش گرفت، افتاد زمین. میگوید پیغمبر سراسیمه، با اضطراب از بالای منبر تا محل زمینخوردن امام حسین دوید و بچه را بغل کرد. هی لبهایش را بوسید، هی بازوهایش را بوسید. حسین این زمین خورد، نه خاکی شد، نه زخمی شد، نه خون جاری شد. [این کجا، آن کجا؟] «السلام علیک یا اباعبدالله، علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار، ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم.»