*شناخت، ذکر، عمل صالح و مراقبت از ایمان، کلید رسیدن به "قلب سلیم" و محل تجلی خداوند است.[0:35]
*سلامت قلب باطنی؛ شرط لازم برای باز شدن چشم و گوش روح به روی حقیقت و مشاهده خداوند در لحظات اضطرار. [07:25]
*بیماری: بیحالی در عبادت... نشانه: ضعف جریان ایمان در بدن....درمان: پمپاژ ایمان از قلب سلیم.[14:20]
*عامل حیات دل، ذکر خداست؛ و عامل مرگ و تیرگی دل، زیادخندیدن، غفلت و دوری از یاد امام حسینعلیهالسلام[22:25]
*هر واکنش به آیات قرآن، آیینهایست از سلامت یا بیماری دل![26:00]
*آغاز مرگ دل با "ناپرهیزی فکری و روحی"؛ انسداد عروق قلبِ معنوی بهواسطه خوراک مسموم رسانههای شیطانیست، نه فقط نخوردن ذکر الهی.[28:30]
*ایمان درمان است، به شرط باز بودن رگهای دل، و حال خوب دل، عامل حال خوب جامعه![35:17]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
این شد: وضعیت ظاهر و باطن. پمپاژ را چه باید بکند؟ قلب باطنی باید ایمان را پمپاژ کند، ایمان را برساند به همهی این اعضا و جوارح؛ و هر کدام کار خودشان را انجام دهند. بله، خودمان باید هی ایمانمان را تقویت کنیم. از ایمانمان مراقبت کنیم؛ با عمل صالح ایمان را نگه داریم و ارتقا دهیم.
راه افزایش ایمان یکیاش خود عمل صالح است، یکیاش مراقبت. توجه، معرفت، سوخت میخواهد. سوختش معرفت است. فکر میخواهد، بینش اعتقادی درست میخواهد، شناخت میخواهد. دنیا را بشناسم، خدا را بشناسم، خودم را بشناسم، دشمنم را بشناسم، شیطان را بشناسم. شناخت اینها، توجه. حالا وقتی شناختم، به آن چیزی که شناختم توجّه داشته باشم. آقا، شیطان اینها حواسم باشد، دنبالش بگردم. نه اینکه بیاعتنایی کنم. ذکر میخواهد که بحث ذکر کثیر و چند جلسهای اینجا خدمتتون داشتیم. ذکر کثیر میخواهد. در تمام این ابعاد، یک یادی هست، آن باید مدّ نظر من باشد. یک توجّهی هست، آن باید ازش غافل نشوم.
حالا، آقا، ما یک سری بیماریها در دل داریم. «فی قلوبهم مرض». این هم علامت صالحهای است، خیلی جالب است. حالا بنده مقداری بررسی کردم. دوستانی که حالا در این حوزهها متخصّص ان، انشاءالله دقیقتر بررسی کنند. جای بحث جدّی دارد. خیلی کارها میشود کرد. مثلاً یکی از بیماریهای دلِ این قلب ظاهری، حالا اسمهای تخصّصیاش را اگر درست بگویم، مثلاً نارسایی سیستولی و نارسایی دیاستولی. سیستولی میگویند که این پمپاژ سست میشود. این موقع انقباض، این فشرده نمیشود. اسفنجی که حالا توضیحاتش را اینجا تکتکش را دارم، چون حالا نمیخواهم وارد آن بحث تخصّصی بشوم. میخواهم وارد این تشبیهش بشوم.
حالا اجمالاً عرض میکنم. این باعث میشود که در بطنهای این خون زیادی میماند. این باید خوب انقباض پیدا کند، آنقدر انقباض پیدا نمیکند. و خدمت شما عرض کنم که خون میماند در بطن؛ نارسایی. یک نارسایی دیگر این است که دیواره عضلهاش ضخیم میشود، باعث میشود که بطنها پر نمیشوند از خون. زور انقباضش خوب است، ولی حجم خروجی کم است؛ که افرادی که فشار خونشان بالاست اینجوری میشود. و در سالمندان هم این اتّفاق میافتد. بطن چپ و بطن راست هم اگر مشکل پیدا کند، اگر بطن چپ مشکل پیدا کند، خون در ریه جمع میشود. این باعث میشود که تنگی نفس پیدا میکند.
حالا ببینید قرآن چه کار کرده است! علامت صالحی را اگر فوقالعاده است دیوانه میکند آدم. خصوصاً وقتی که دراز میکشد، تنگی نفس پیدا میکند؛ چون خون میآید در ریه. اگر در بطن راست جمع شود، تمام اینها فرایندی است که این گردش خوب انجام نمیشود. خون میآید در قلب، قلب نمیتواند تغذیه کند؛ به دلایلی، به دلایل مختلف. یک بخشیش مشکل از خود قلب است: عضلات قلب است، دریچههای قلب است. یعنی خود عضله. گاهی قلبم درد گرفته بود، کجا بردم یادم نیست، گفتش که عضله قلبت مشکل دارد، عضله قلبت گرفته است. خیلی جالب بود! عضله قلبت گرفته است.
چقدر پیچیده است آقا! همین همینی که جلوی چشم همهمان است، غافلیم و انقدر پیچ و خم دارد. آن باطنیه چیست که آن دیگر مرکز همهی اسرار و حقایق عالم است؟ میفرماید هیچ چیزی در این عالم گنجایش من را نداشت، من در هیچی جا نمیشدم، الّا قلب عبدی المؤمن. مگر دل بندهی مؤمن. یک جا فقط خدا جا میشود، آن هم به خاطر اینکه جاگیرش بینهایت است. خدا یعنی چی؟ یعنی یک ظرفی است که میتواند خدا را آنجا درک بکند، معرفت پیدا کند، با خدا ارتباط برقرار بکند. آن هم قلب باطنی انسان که میفرماید: «القلب حرم الله» خدا را میتواند ببیند.
فرمود من خدایی که ندیدم، نپرستیدم. عبارت را ببینید چقدر فوقالعاده است! فرمود دیدن منظورم دیدن چشم نیست. «و لاکن القلوب» دلها میبینند. با چی؟ «به حقایق ایمان». حالا دل با چی خدا را میبیند؟ با حقیقت ایمان. دلی که سالم است، خون را به همهی این اعضا و جوارح رسانده است، از ذرهای آلودگی و خباثت و کثیفی و نوسان و نقصان و اینها هم در امان است؛ که قرآن ازش تعبیر میکند به «قلب سلیم». این قلب سلیم خدا را میبیند یا در همین دنیا، اگر نشد، بعدش خدا را میبیند؛ یعنی آنچنانی که هست. وگرنه همه میبینند، ولی آنچنانی که ظرفیتش را دارند. گاهی خدا را با اسماء جلالی میبیند. اسم منتقم خدا را میبیند. اسم «اشدّ المعاقبین» خدا را میبینند، اسم قهّار را میبینند، قاسم الجبّارین را میبینند. ولی مؤمن که به عالیترین حد ایمان رسیده است، خدا را آنچنانی که هست الرحمان را میبیند، ارحیم را میبیند.
«سلام قولاً مِن ربٍّ رحیم» که میگوید، وقتی این را میشنوم، چهل روز یا چهل سال بهشتیها غش میکنند. قلب قرآن سوره یاسین است. حالا این هم قلب بودید دیگر. «قلب قرآن خود همه چی قلب دارد». سورهی قرآن هم قلب دارد. آقا، قلب قرآن سوره یاسین، و برخی گفتند قلب سوره یاسین هم این آیه است: «سلام قولاً مِن ربٍّ رحیم». آن هم ممکن است. آن آیه «أحصَیناهُ فی إمامٍ مُبین» را هم بعضی گفتند. آن هم به همین مرتبط است. به هر حال قلب هستی است دیگر. قلب امام قلب هستی است. آن آیاتی که به امام ربط دارد و احوالات قلب امام میتواند قلب قرآن باشد. «سلام قولاً مِن ربٍّ رحیم» قلب حقیقی این است. این را دریافت میکند، از خدا میشنود. خب، چه کردیم که نمیشنویم؟ گوش مشکل دارد دیگر. چه کردیم که نمیبینیم؟ چشم مشکل دارد. چرا چشم مشکل دارد؟ چرا گوش مشکل دارد؟ یک بخشش در آن اعمال صالحش بوده، نکرده. کاری که پیغمبر فرمود: «غُضّوا أبصارَکُم عمّا حَرَّمَ الله عَلَیکُم» چشمتان را نسبت به حرام ببندید، «تَرَوُا العَجائِب» عجایب میبینید.
این یک روایت. یک روایت دیگر دارد: «غُضّوا أبصارَکُم عمّا حَرَّمَ عَلَیکُم الله، تَرَوُا ما أری». هر چه من پیغمبر میبینم، شماها میبینید. یعنی چی؟ مگر میشود؟ میشود! چشم قلب است دیگر. قلبی که میتواند خدا را ببیند، اینها که دیگر، وقتی خدا را میشود دید با قلب، اینها که دیگر چیزی نیست. خب، خدا خدا اولاً چیست؟ بعد با قلب دیدن چیست؟ در آن لحظه اضطرار تا حالا واقع شدید که مثلاً هواپیما میخواست سقوط کند؟ یا مثلاً ماشین میخواهد چپ کند؟ یک لحظه خودت را با مرگ سینهبهسینه میبینی. جدیداً پروازمان از نجف، صبح شب قدر، بیست و سوم، آمدیم نشستیم و هواپیما رفت بالا، دو تا صندلی جلوتر، همین که پرواز رفت بالا، طرف از دنیا رفت. زن و بچّه جیغ و داد و گریه و زاری. و هواپیمای عراقی هم بود، این زنهای سرلخت هم خدمه پرواز ریختند. یکی دست حاجی را بمال، یکی پای حاجی را بمال. دیگر با گریه و زاری. گفتم فقط یک دکتر پیدا بشود. یک بنده خدایی آمد مثل اینکه از پزشکهای حج و زیارت قدیماً، دیگر آمد ماساژ و «چی» و اینها. و آرامآرام بنده خدا را برگرداندند. دیگر تمام شد و نشستیم. بهش گفتم: حاجی چی شد؟ مثل اینکه افت فشار پیدا کرده، چون دیشبش هم نخوابیده بود و روز قبلش هم خیلی اعمال و فلان و اینها. سفر و در راه و اینها خسته و کوفته آمد در هوا. هواپیما که خوابیده بود، استراحت کامل کرد.
بعد، بعد بهش گفتم یک قایمباشک با حضرت عزرائیل گاهی در خواب برای آدم پیش میآید، گاهی در بیداری پیش میآید، گاهی در تصادف است، گاهی یک جایی یک لحظه کاملاً خالی می شوی از همه چیز. به خاموشی فکر، البته خاموشی فکر عالمی دیگری دارد. همه چیز رفت. در آن لحظهای که هواپیما ذهنت از همهجا خالی میشود، اکبر و ممّد و به این زنگ بزنم و آن پیام بدهم و هیچی نمانده. اصلاً نمیرسد به آنجا که بخواهی فکر بکنی من و خلبان و این و آن و دستگیره و از اینها هم گذشتی، یکهو در وجودت، در قلبت یکی را پیدا میکنی که او همهکاره است. او میتواند، داری میبینیاش. میبینیاش. این دیدنهاست. ولی خب ضعیف است. یعنی آنی است و ضعیف است. اگر تقویت بشود، میرود عالی. از همه چیز فارغ میشود هم آنی. بالاخره یک هواپیما میترکد یا سالمیم که گردن یا ابوالفضل و همه چیز و اینها تا میرسیم فرودگاه، میبینی همان دوباره روسریها و وضعیتها و بندگان خدا روال قبلی. ممّد و اکبر و تقی و اینور آنور، زنگ میزنیم و همان حال پس مییابیم. این را، این هر چه قویتر بشود، شدیدتر بشود، از همهجا فارغ میشود، این میشود مشاهده حق تعالی و مراتب هم دارد.
این قلب سلیم این است. فرمود: قیامت نه پول به دردت میخورد نه بچه. «لا مال و لا بَنون الا من اتی الله بقلب سلیم.» جالب است. در مورد حضرت ابراهیم میفرماید: قلب سلیم داشت. «إنَّ مِن شیعَتهِ لَإبراهیم.» چه ویژگی ابراهیم چی بود؟ قلب سلیم داشت. شیعه درجه یک بودن. بین اوضاع و احوال قلبه. قلبت شبیه او باشد. ما نهایتاً دست و پایمان، اگر هم آن هم شبیه باشد، دست و پایمان شبیه امام باشد، به این نمیشود شیعه. باید قلب شبیه امام بشود. شیعه واقعی آن است. البته آن هم که دست و پایش هم شبیه باشد بالاخره یک ربطی دارد، ولی خیلی فاصله است.
حالا غرضم این است که آقا، این وضع قلب این شکلی است. اگر مشکل پیدا کند، اختلال پیدا کند خودش و این روند خونرسانی و رساندن ایمان به این اعضا و جوارح، این میشود قلب بیمار. حالا قلب بطن چپش مشکل پیدا کند، خون در ریه جمع میشود. بطن راستش مشکل پیدا کند، در رگهای پا و شکم پس زده میشود و ورم مچ و سنگینی کبد برای طرف ایجاد میشود.
خدمت شما عرض کنم که سرفه و خسخس و تپش قلب و ضربان نامنظّم و عرض کنم که خستگی و ضعف زودرس و اینهایی که قلبهای ضعیف دارند دائم خسته کسلان، بیحالان، بیانرژیان، بیانگیزه اند. یعنی بدنه جان ندارد. این دمویها که خونشان زیاد است و خوب پمپاژ میشود، اینها سرحال اند، خسته نمیشوند. مثل شهید رئیسی رحمهالله خسته نمیشود. از آن به خاطر ایمانش است. ولی بدن پرخون، این اعضا پرخون است؛ این سر انگشتها که سرخِ سرخ است، زیر لبها سرخِ سرخ است، هر جا را بزنی خوب فواره میزند. آن بدبخت زرد است، سفید است، اصلاً جان ندارد. به زور از کل بدنش بتوانند یک سرنگ خون بکشند. این یکی یک بیشتر بهش میخورد، فواره خون میزند. اینها اثر دارد در آن احوالات. آن ایمان هم همین است. چرا ما کسلیم؟ چرا حال نداریم؟ چرا حال نماز نداریم؟ چرا حال عبادت نداریم؟ این گردش ایمان، ایمان ضعیف است. مثل پمپاژ خون، خون ضعیف است. یک چیز خیلی اندکی به این اعضا وصل است. این گردش و جان بخور و نمیر. آن گردش، آن شتاب، آن قوّت نیست. آن اگر باشد، زیر و زبر میکند احوالت را.
این را حالا بگذار من چند تا تشبیه از این احوالات قلب خدمت شما عرض کنم. قلب ظاهری و قلب باطنی بگویم. خدمت شما عرض کنم که پس اگر این خون را رساند، ایمان را رساند به همه اعضا، این میشود ایمان و عمل صالح؛ چون همه اعضا دارد کار میکند دیگر. این که اعضا دارد کار میکند، قرآن بهاش میگوید عمل صالح. پایهی همهی آن وظایفی که دارند انجام میدهند، میشود عمل صالح. ایمانم که هست در چرخش. میگوید حیات طیّبه. به این میگوید زنده. آنی که اینجوری نیست، بهاش میگوید مرده. این دلش مرده، حیات طیّبه ندارد.
یکی از آن مشکلات قلب ظاهری گرفتگی رگ است که سکته میشود. این یا لخته خون میآید شریان را میبندد. مثلاً سکته مغزی این است دیگر، یک لختهای میآید یکی از این رگهای مغز را میبندد. یکی از این رگها فنر زدن برای همین است دیگر، آن لخته را باز میکند. پس لخته میگیرد، بند میآید. یا یک وقتهایی چربی است، چربی شریان را میبندد. چربی رگها زیاد است، این بم میآورد مسیر رفتوآمد خون را. و این باعث میشود که عضله میمیرد. یعنی این عضله دیگر حیاتش از بین میرود. این حجابی است که نمیگذارد رفتوآمد خون در این قلب ایجاد بشود.
خب، ببینید چقدر حالا قشنگ است! برای قلب باطنی چیست که حجاب میکند، نمیگذارد آن یعنی باعث مرگ آن قلب میشود؟ قرآن ازش تعبیر میکند به «رین». «بل ران علی قلوبهم رانه.» در شما که مطفّفین رین دل، چند آیه داریم در قرآن. حالا میگویم من نرسیدم. این بحث، بحث مفصّل است، اساتید میفرمایند. من در مورد احوالات دل در قرآن، حالا اجمالاً دارم عرض میکنم. خیلی جای کار و بررسی دارد که این دقیقاً این ویژگی ظاهریه چیست، دقیقاً معادل باطنیش چیست.
حالا یک سری اصطلاحاتی که در قرآن به کار رفته را اجمالاً یک مروری میکنیم. این باعث میشود ایمان کم و کم و کم میشود. بعد دیگر اصلاً یک وقتی نیست، فقط ظاهرش زنده است. که از این تعبیر به چی کردیم؟ نفاق. اول بیماری دل، شدیدتر که شد میشود نفاق. شدیدتر که شد میشود کفر. از آنور فرمود: قیامت آنی که کاربرد دارد سلامت دل است. معلوم میشود که اینها در نوسان است. همانطور که در قلب خودمان هم این شکلی است. به یک آدم میگوییم سالم، ولی یک بیماریهایی دارد، ولی بیماریها غلبه نکرده، به فرایند بدن و سیستم خونرسانی اختلال هنوز ایجاد نکرده. قندش بالاست. درسته؟ خیلی جالب استها! از هر طرف که چقدر این موضوع، موضوع جالبی است.
مثلاً طرف چربی خونش بالاست، قندش بالاست، ولی هنوز زمینش نزده. هنوز به حدی که بخواهد انسولین استفاده بکند و دارو، دارو خاص و اینها نرسیده. شدیدتر بشود، باید فعلاً پرهیز بکند، فعلاً هشدار. با یکم مراقبت هم درست میشود. ورزش و کارهای این شکلی که هم آن به کار گرفتن اندامها باشد، پویا کردن اندامها باشد، اصلاً کاملاً متعادل میشود. درسته؟ اینجا هم همین است. این بیماری را در دلمان داریم. مثلاً حسادت، همه دارند، بیتعارف، همه دارند. حسادت و تکبر و همه دارند، ولی یک وقتی شدید میشود، غلبه میکند.
چقدر فوقالعاده است! میگوید: حسد ایمان را میخورد، آنجوری که آتش هیزم را میخورد. وقتی که دیگر شعله میگیرد. چقدر لطیف است. حسادت شعله میگیرد، یک جای شعلهور میشود. باید مراقبت بکنی شعلهور نشود. حسد. بله، من آقا نسبت به این آقا حساس هستم که با سن کمتر از ما، سواد کمتر از ما، از ما معروفتر است. بیماری دیگر، بیماری دل. یک وقت در خودم مییابم، فرصت بیرون ریختنش را نمیدهم. نمیگذارم شعلهور بشود. کجا شعلهور میشود؟ وقتی که به کلام من می رسد. یک غیبتی بکنم، یک تیکه بیندازم، یک فحش بدهم خرابش کنم، پشتش و رو بریزم، زیر آبش را بزنم. این شعلهور شدن است. شعلهور که بشود، میشود لخته خون. انسداد. ایمان را میخورد، از بین میبرد، قلب میمیرد.
تهمت. حالا از آنور فرموده: تهمت به برادر مؤمنش بزند، مثل نمکی که در آب حل میشود، ایمانش تمام پودر شد. چقدر دقیق است. به عنوان تشبیه و تمثیل و بابا، این همان است. آقا، عمل صالحیای! همان است. اینجا در دنیا چه شکلی جلوه میکند؟ آنجا هم در آن عالم آن شکلی. درسته؟ بیماریها اینهایی که همه هست، زمینه اختلال هست. باید مراقبت بشود که غلبه نکند. چربی و اوره و قند و اینها همه هست. غلبه نباید بکند. باید یک حد میزانی فعلاً از آن حد استانداردش بیرون نزند. غلبه نکند به بقیه آن اعضا و آن قطعاتی که در این خون دارد فعالیت میکند. به آنها چیره نشود.
این مرحله اولش خیلی زیباست. مرحله اول مراقبت این است که غلبه نکند. حسادت داری، غلبه نکند. تکبر، غلبه نکند. یعنی بروز پیدا، در رفتار من ظهور. ظهور غلبه است دیگر. «فَاسبَحُوا ظاهرین.» غلبه کردن. ظهور یعنی غلبه. ظهور پیدا نکن. غلبه نکند. مهار. غیبت نکنم. اینجا زبان به مرحله زبان نرسد. این خونی که در زبان من است، این خونی که در چشم من است، آن سم است، آن آلودگی به این خون نرسد. زبانم را از کار میاندازد، چشمم را از کار میاندازد. درسته؟
این مدیریت اول این مراقبت است. این توجه. ذکر. یاد. آقا، آن عامل اصلی حیات دل «بِذِکرِکَ عاشَ قَلبی». یاد خداست که حالا ازش تعبیر به ذکر کثیر کرد. غفلت باعث مرگ دل میشود. هر چیزی هم که غفلت بیاورد، باعث مرگ دل میشود. هر چیزی هم که نشانه غفلت باشد، باعث مرگ دل میشود. مثلاً دارد: «کثرت الضحک تُمیِّت القلب». زیاد خندیدن دل را میمیراند. اگر یکی یک دو زار اهل مراقبه باشد، میفهمد که یک مدّت آدم به آن درش میزند، بیپروا. اگر حرام باشد که هیچی. پنج ساعت است نشستیم جوک میگوییم میخندیم، حالا حرام هم انجام ندادی. آدم این و دلش یکجوری است، سنگین، کدر، سیاه شده. یک روضه امام حسین میرود، میبیند دل شفاف شد. این دقیقاً همان کار حجامت و چه میدانم فست و کارهای این شکلی را میکند. کثافات، آلودگیها را میکشد میآورد بیرون. هر چه آلودگی از این خون، خودش هم که شفافترین خون عالم است دیگر. «ثارالله» امام حسین. توجّه به او و تزریق او به وجود ما، خودش دیگر اصلاً ایمان، اصلاً محلل، چی بگویم؟ آقا، چه تعبیری؟ نمیدانم معادل پزشکیش چی میشود. این وقتی تزریق بشود، این بیاید در خون، سلامت صد از صد فابریک. اصلاً این خون آقا، انقدر شفاف است. تغذیه بهت بشود مثل روزی که از مادر متولد شدی. این را کجا شنیدهای؟ در زیارت امام حسین میگوید. زیارت اباعبدالله میرود: «کیومَ وَلَدتهُ»، تشبیه خود قضیه است. بابا، آن «ثارالله» چطور؟ خون بچه چقدر سالم است. خون بچه نه چربی دارد، نه اوره دارد، تمیز تمیز، درجه یک. یک بچه بیماری دارند برای عمل جراحی و اینها. انشاءالله خدای متعال به برکت امام حسین شفا بدهد همهی بیماران را، خصوصاً این بچه.
صاف صاف. آنی هم که آقا وصل است به امام حسین، میشود یاد امام حسین، اشک امام حسین، امام حسین. این اتصال به «ثارالله» میشود مثل روزی که از مادر متولد شده. خون پاک پاک. بعد از آنور گریه برای امام حسین چی؟ فرموده: میگوید هر وقت پیغمبر امام حسین را میدیدند، میفرمودند: «یا عبرة کل مؤمن». ای اشک هر مؤمن. اشک هر مؤمن. خودش فرمود: «لا یذکرنی مؤمنٌ الا استعبر». مؤمنی من را یاد نمیکند مگر اینکه اشکش جاری میشود. علامت ایمان این است. معلوم میشود که دل سالم است. واکنش نسبت به امام حسین علیهالسلام، حسش نسبت به امام حسین علیهالسلام. خیلی اینها مهم است.
پس این گرفتگی عروق که باعث سکته میشود و باعث مرگ قلب میشود، قرآن در باطنش ازش تعبیر میکند به «رین». «رین» همین گرفتگی عروق است. «بما کانوا یَکسِبونَ». چقدر زیباست این قرآن! حالا سوره مطففین را هم وعده کرده بودیم بخوانیم. یکی دو تا از آن همینجا نقد. یک مروری بکنیم. آیه ۱۴: «کلا إِذَا تُتْلَی عَلَیهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ». وقتی آیات ما به اینها میخورد، بابا، اینها که یک مشت شعر است. قبلیها گفتند، افسانههای دروغین قبلی. اساطیر. اسطورهها، اسطورههای پیشینیان. اسطوره معادل فارسیاش میشود افسانه. افسانه است بابا! این شخصیتهای ابراهیم کجا بود؟ موسی کجا بود؟ فرعون چیست؟ فرعون را این طور کردی، موسی آن طور شد. افسانه است بابا! اینها همه شعر است. بابا، این حرفها چیست؟ همهچیز در پول است. از تو دریا این را رد کردیم، آن را در دریا غرق کردیم. جمعش کن بابا! وقتی آیاتمان برایش تلاوت میشود میگوید: اینها اساطیر الاولین است. چرا؟ چرا واکنش این است؟ چرا واکنش مؤمنانه ندارد؟ در حالی که برای مؤمن وقتی این آیات تلاوت میشود، این از ایمان. نشانه ایمانش همین است. دقّت بکنید. وقتمان هم کم شده. شبها حرفمان هم زیادتر شده. میخواستم سر ده تمام کنم. تقریباً یک ربع مانده.
ببین به کجا میرسد! هنوز هشتاد درصد مطالبی که امشب آورده بودم مانده. انقدر که بحث مفصلی است. مؤمن وقتی بهش تزریق میشود، وقتی این توجه داده میشود، این پمپاژ میکند. این قلب شتاب پیدا میکند. مثل این قرصهای، قرص چیست؟ رقیق میکند. یاد موسی، یاد ابراهیم، یاد مرگ، یاد برزخ، یاد قیامت، یاد بهشت، یاد جهنم، یاد خدا. این رگهای بسته را وا میکند، انسدادش را باز میکند. خون را رقیق میکند، به میاندازد. مؤمن اگر باشد، ایمانش افزایش پیدا میکند، حالش خوب میشود. حالش که بد میشود یکم یاد مرگ میکند، حالش خوب میشود. این برای اینکه حالش خوب بشود یاد مرگ نمیکند که حالش خوب بماند. این با یاد نکردن مرگ، حال با یاد من، حالش بد میشود به خاطر قلبش مریض است. همه چیز به این داستان قلب برمیگردد. همه چیز. خوبی، چرا دلش مریض است؟ فدای این قرآن. قرآن به حرف کشید. قرآن آنجا که امیرالمؤمنین فرمود: و تو پزشک گفتند: پس بگو ببینم این چی میشود؟ «استنطق القرآن». کلاًّ نه بابا، فکر نکن اینها، این حرفها که میزنند مثلاً باورش است. این فهم، یک چیزی حالیش میشده که این را گفته. نه. بله. «رانَه» گفت سر سفره به طرف گفتند ران یا سینه، گفت: «بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم». چرک، زنگار که اینجا در این خون میشود همان گرفتگی از رسوبات، از گرفتگی عروق، انسداد عروق. «بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم». نه. دلها رگاش بند است. این دلش مرده به خاطر اینکه رگاش بند بود، لخته داشت، چربی داشت، عروق انسداد داشت. چرا عروق انسداد کرد؟ به خاطر ناپرهیزی. فدای این! چطور آنی که سکته کرد رگاش بند آمده بود؟ به خاطر چی رگاش بند آمده بود؟ به خاطر ناپرهیزی.
چقدر زیباست! آن مربوط به غذا و خوراک. این خوراک اینجا، خوراک فقط این نیست، خوراک اصلی روح. خوراک گوش. «آدمی فربه شود از راه گوش» به قول مولوی. «لقمه جان از راه گوش». میگوید اولو کنا نسمع او نعقل. اگر حرف گوش میدادیم جهنم نمیرفتیم. گوش دادن و شنیدنها، به چیها گوش میدهد؟ و دیدنها، فالو کردنها، پیگیری کردنها، تبعیت دائم از کجا دارد؟ چه کانالی زده به وجودش؟ اطلاعات کی و کجا؟ لقمههای کی دارد میآید؟ دستپخت کی؟ دستپخت ترامپ و نتانیاهو و مسیح علینژاد و یک مشت روانی، یک مشت چرک، یک مشت کثیف، یک مشت نجاست. دستپخت اینهاست در وجودش. ناپرهیزی. «ما کانوا یکسبون.» ناپرهیزی کرده در خوراک، خوراک روح، خوراک فکر. «ان السمع والبصر والفؤاد.» سمع و بصر و فؤاد، اینها دریافتهایش خوب نبوده. چیها گوش داده؟ چیها دیده؟ چیها خوانده؟ پدر همهمان همین را درآورده دیگر. از کجا اطلاعات میگیرد؟ تحلیل کی را پیگیری میکند؟ اخبار از کی میشنود؟ ناپرهیزی کرده. چرک، کثیف، آلوده میآید، آلوده میکند. چربی رگها را بند میآورد. این دیگر آقا انتقال ندارد دیگر. خون به قلب نمیرسد. حیات و ایمان به قلب دل مرده. نه ایمان میگیرد، نه ایمان میدهد. «لتصغی الیه افئدة الذین لا یؤمنون بالله». چه قرآنی شد حالا! تکتک این آیات ببین غوغا میکند. کیا دل میدهند به شیاطین؟ گوش با دل اصغای چند بار بسته شده؟ اصغا با صاد و غین. گوش با دل تو بگو ببینم. من همه باورم این است که تو میگویی. با وجودش مینشیند اینترنشنال نگاه میکند. با وجودش بیبیسی نگاه میکند. گوش میدهد برای باور. نه برای تحلیل، نه برای بررسی. آن بوده پسر فلانی خورده. پسر فلانی هم که آنجا بوده، این بوده. خب حله. میگویم این فلان فلان. این میشود چی؟ رگها را بند میآورد، دل میمیرد. دیگر ایمان به دل نمیرسد. از دل ایمان به اعضا نمیرسد. بعد حالا چشمش مؤمنانه نمیبیند، زبانش مؤمنانه نمیگوید، انتخابهایش دیگر مؤمنانه نیست، رفتارهایش دیگر مؤمنانه نیست، واکنشهایش دیگر مؤمنانه نیست. نسبت به یک قضیه باید واکنش مؤمنانه داشته باشد. در یک دعوای بین مؤمن با یک کافری باید طرف مؤمن باشد. میرود طرف کافر را میگیرد، تو سر مؤمن میزند. آقا، مؤمن را بردار بیاور اینجا! حالا گوشش را بتابان، حالا گوشش را بپیچان. نه! وقتی که در دست دشمن اسیر و دستگیرش کردند، آنجا داری انتقام میگیری. این رفتار مؤمنانه نیست. «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ». رحم نسبت به مؤمن نداری؟ چرا؟ چون مؤمن نبودی. مؤمن اگر بودی، با مؤمنین رئوف رحیم. قلبت رحمت دریافت میکرد و رحمت پمپاژ میکرد. نه رحمت دریافت میکنی، نه خدا برایت با مؤمنین رئوف رحیم است. نه رأفتی بهت، نه رحمتی؛ چون مردی. خودت رگها را بند آوردی. نمیدانم در آسمانها هستید یا نه؟ اینها فقط شنیدن است. «شنیدن کی بود مانند دیدن؟» بند آوردی، رحمت نمیرسد. حال دلت خراب است. مؤمن دریافت رأفت و رحمت میکند. دل اصلاً در نماز که میایستد، اللهاکبر که میگوید، رئوف رحیم بهش رو میکند، به قلبش رحمت میریزد، رأفت میریزد. «أفْرِغْ عَلَینَا صَبْرًا». علامه بحث ذیل این آیه دارد. «أفْرِغْ عَلَینَا» میگوید قلبشان را تشبیه کردند به یک پیاله که توی آن جام صبر میریزند. «أفْرِغْ عَلَینَا صَبْرًا». مؤمن که میشود، خدا در این ظرف وجود این صبر میریزد، در ظرف وجود این آرامش میریزد، طمأنینه میریزد. «بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». در آن آیه هم فرمود خدا سکینهاش را بر مؤمنین نازل میکند؛ اول سوره مبارکه فتح. خدا به مؤمن فتوحات میدهد، گشایش میدهد، آرامش میدهد. آقا، همهی بدبختیها و مشکلات با ایمان حل میشود. ایمان درمان همهچیز است. فقط این رگها بند نباشد، این خون برسد به این، و از اینجا پمپاژ بشود. رحمت بگیرد، رحمت بدهد. به مؤمنین رحمت، به کفار شدت. به مؤمنین ذلت، به کفار عزت. این علامت ایمان است. ندارد. مرتد است. یک جا خرابش کرده. یک رگی را بند آورده. مرتد است، برگشته. خون برمیگشته، از قلب من میرفته، برمیگشته. به قلب من میرسیده، برگشته. چقدر زیباست! میبینی حالا تکتک عبارات قرآن دیوانه میکند آدمها را. بند آورده، نمیرسد. نه رأفت میگیرد، نه رأفت میدهد. بعد حالم خوب باشد که من بتوانم رحمتی دریافت بکنم که رحمت بدهم. با چی رحمت دریافت میکنی؟ مؤمن باشی رحمت دریافت. از آن مبدأ رحمت، رحمت میآید به مؤمنین. رحمت میآید. همهی این بیماریها به خاطر همین عدم رحمت است. یا عدم رحم به مؤمنین است، یا عدم شدّت به کفار. تمام حسادت و تکبر و عجب و همهی مرضهای اخلاقی که میگویند به خاطر این است که حبّ دنیا و این چیزها. آنهایی که مربوط به دیگران است، این روال به هم ریخته. محبت به مؤمنین، شدت نسبت به کفار. برای آنها دم تکان میدهد، تو سر اینها میزند. این بیماری قلب است. شدت پیدا کند میشود نفاق. میبینی دیگر. ترامپ آمده، این همه بالا و پایین مملکتمان شسته و برده و اینها، به دیپلماسی هیچ آسیبی نمیزند. یک بدبخت یک گوشه فیلم ضبط کرده، کل روابط دو کشور را به هم ریخته. تمام سران سعودی همه هم برایش کف زدند. الحمدلله به هیچ جای دیپلماسی آسیب وارد نشد. یکی چهار تا جمله گفته. خیلی عجیب استها! احوالات دل. همهی زور و نفرتش را میگذارد در حذف این، در انتقام از این.
اشتباه کرده میگفت در مسجد داشتن یک زن و مردی فحشا میکردند. یارو آمد دید، اعصابش خرد شد، تف کرد. میگفت همه ریختند سر اینکه تف کرده بود. گرفتند زدندش. گفت تف کردن در مسجد میدانی حکمش چیست؟ این داستان ماست. حالا یکی هم یک فحشایی دیده، تف کرده. برو بیرون مسجد تف کن آقا. اینجا جای تف نبوده. از هستی ساقطش میکنند. محبت و عداوتش مشکل دارد. بعد، وقتی دل مرد به خاطر «ما کانوا یکسبون»، ناپرهیزی داشته و کسبش مشکل داشته، حالا که دل مرد چی میشود؟ «کلا إنهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون». قرار بود دل دریافت بکند، دل ببیند دیگر. از خدا بگیرد، با خدا مرتبط بشود. حرم خدا بود. محجوب شد. دل مرد. از آنور پمپاژی ندارد، از اینور هم دریافت ندارد. محجوب شد از خدا. چقدر فوقالعاده است! حالا از سینه و روانشناسی. در روانشناسی اینهاست. من که فلان قرص روزی سه بار بینداز. تحریک بعضی از این عضلات و بعضی از این ترشحات و اینها. دوپامین مثلاً ترشح کند. فکر میکند حالش خوب شده. بابا، دل باید حالش خوب باشد. دل دل تمیز باشد، دل و خالی باشد. همهاش در این است. خب، این یک بیماری بود. وقتمان چقدر داریم؟ تمام شد. فعلاً یکیاش را امشب رسیدیم. سکته را امشب گفتیم. فشار خون، انشاءالله فردا شب. بسته پزشکیش جذابتر بود. از کدام بخش جذاب؟ انشاءالله فردا شب. من میخواستم آن ادامه سوره نسا را بخوانم ولی به نظرم رسید این بحث، آره هم مهم است و هم جا دارد. یعنی همه آنها به این ربط دارد. خود اینکه میلش میکشد نسبت به طاغوت: «یریدون أن یَتَحاکموا الی الطاغوت». خود اینکه دوست دارد: «یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا». یک بحثی داشتیم در خارج، غیبت بود. مگر دوست داشتن گناه است؟ میفرماید آنهایی که دوست دارند فحشا بین مؤمنین شیوع پیدا کند، به آنها خدا وعده عذاب الیم داده است که مفصل است. حالا یک کتابی هم آیتالله عراقی نوشتهاند، من امروز سفارش دادم، هنوز دستم نرسیده بود، بحث را گذاشتم آنجا، آن کتاب را بخوانم. یک سری نکات هم از آنجا بگویم در مورد فقه جوانحی که اصلاً مگر میشود در مورد قلب احکام بتراشیم که آقا این بر قلب واجب است. آن این دوست داشتن حرام است، به خاطر دوست داشتنش میروی جهنم. یک بحثی البته ما آنجا مفصل بحث میکردیم، ولی حالا جای کار بیشتر دوست دارند فاحشه به معنای فحشا و گناه بین مؤمنین شیوع پیدا کند، میروند جهنم. دوست دارند، نه خود شیوع دادهاند. دوست دارد آنی که دوست دارد کار را ببرد پیش کافر، مؤمن نیست. آنی که پیغمبر حکم میکند، یکم دلش چرکبین میشود. این ایمان ندارد. آقا همهاش را دل که فحش بدهد، شمشیر بکشد، گردن بزند. این خوشش نیامد. پیغمبر حکم، من هم از تو خوشم نیامد. این خوشش میآمد که بن سلمان اینجا وساطت کند. دوست داشت طاغوت این وسط یک کاری بکند. این به آن علاقه داشت. این به آن کشش داشت. اینها همهاش میگوید کفر است؛ چون حاکی از احوالات دل است. ایمان آنجاست جایش. از آنجا به بقیه جاها پمپاژ میشود. آنجا مشکل دارد. آنجا مرده است که خب یک بحثی دارد. انشاءالله بیشترش را در جلسات بعد. ببخشید که وقت عزیزان را هم میگیریم و سرتان را هم درد میآوریم. انشاءالله که خدای متعال فهم این معارف را به همهمان عنایت بفرماید. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهر.
در حال بارگذاری نظرات...