پیشنهاد سیر مطالعاتی فلسفه توسط استاد یزدانپناه و امینینژاد
• ضرورت سؤالمحور بودن مطالعه برای تثبیت علمی و عملی
• تجربه ورود به المیزان از مسیر آثار موضوعی و مباحثه
• تأثیر آیتالله جوادی و آیتالله مصباح در گرایش علمی
• تحول روحی ناشی از مطالعه موضوعی المیزان
• نقش مباحثه جمعی در رشد علمی و جلوگیری از خطای فردی
• پرهیز از تدریس کتاب بدون اشراف علمی و تأیید استاد
• توصیه به خانمهای خانهدار برای خودسازی بر پایه منابع متقن
• مرز ظریف میان تبلیغ ساده اعتقادی و ورود به عرصه تخصصی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
اینها نکاتی بود که حالا به آن پرداختیم. خب، آقای موسوی بفرمایید:
سلام علیکم و رحمة الله. ببخشید استاد، مزاحم شدم. استاد، من برخی از اینها را شما در این جلسات توضیح دادهاید، ولی ممکن است قطع و وصل شده باشد و متوجه نشده باشم. استاد، یکی اینکه در بحث فلسفه، استاد، متأسفانه هم در حوزه و هم در دانشگاه درست آموزش داده نمیشود و اکثر مشکل دارند؛ یعنی اگر کلاس هم میروند، چیز خاصی دستگیرشان نمیشود. حالا میخواستم بگویم امکانش باشد یک سِیر مطالعاتی در زمینه فلسفه لطف بفرمایید.
یکی اینکه استاد، شما در فرمایشاتتان خیلی به تفسیر المیزان ارجاع میدهید و خیلی تأکید داشتید که حالا طلبهها مثلاً ورود بکنند به المیزان و اینها. حقیقتاً از وقتی که حالا با فرمایشات شما مواجه شدیم، سعی کردیم که طبق فرمایش شما آمدیم سمت آثار شهید مطهری و المیزان.
سؤالی که داشتم استاد، این بود که خودتان ورودتان به المیزان چگونه بود؟ یعنی به صورت مطالعه بود یا مقایسه بود؟ و سبک مطالعاتیتان را هم اگر لطف کنید بفرمایید تا استفاده بکنیم. کدام شهید مطهری را، الحمدلله خیلی پربار و پرثمر هستش؟ بعضی از اساتید میفرمایند که شما در دور اول فقط بخوانید که خوانده باشید، حالا هم بفهمید، ولی رد بشوید؛ خیلی به یادداشتبرداری و این مسائل نپردازید؛ چون ممکنه از مسیر جا بمانید، یا مثلاً کنار. نظر خودتان را بفرمایید. ممنون.
خواهش میکنم. ممنونم از شما. سلامت باشید. اول اینکه حالا چیزهایی که فرمودید، دربرگیرنده که صادق نیست؛ یعنی حُسن ظن شماست و انشاءالله خدای متعال به واسطهی حُسن ظنی که دارید، ما را هم اهل این حُسن ظن قرار دهد.
نکتهای که هست این است که در مورد سیر مطالعاتی در فلسفه، جناب آقای استاد یزدانپناه و جناب استاد امینینژاد مطالبی دارند که میتوانید مراجعه کنید؛ هم در کتابهایشان هست و هم به نحو صوتی گفتهاند که تازگی هم اتفاقاً جناب استاد یزدانپناه تازگی مطالبی فرمودند که میتوانید مراجعه کنید و حالا دوستان هم میتوانند بگذارند توی این کانال مدرسه تعالی که دوستان استفاده کنند برای سیر مطالعاتی فلسفه.
در مورد المیزان هم روش مطالعه؛ چون سؤالی که شما داشتید در مورد روش مطالعه است. روش مطالعه خودش یک مهارت است و جداگانه باید به آن پرداخته شود، مثل روش مثلاً منبر میماند، مهارت منبر رفتن، مهارت تبلیغ. مطالعه خودش یک مهارت است اینکه انسان چه شکلی مطالعه بکند که با کمترین میزان مطالعه، بیشترین آورده و بهیادسپاری نصیبش بشود. خب، الان هم دورههایی هست و تدریس میکنند، ولی آن چیزی که تجربه بنده بوده و جواب دیدم، خود بنده از این نحوه مطالعه... مطالعه، چالشی را حل نمیکند و ماندگاری هم ندارد.
یک وقت با یک سؤالی، با یک نیازی [است که] این کتاب را آوردهای [یعنی] این مطالعه، سؤالمحور است. اگر هم کتاب را میخواهید بخوانید، سعی کنید اول در خودتان طرح سؤال و سؤالاتتان را حاضر کنید هنگام ورود به مطالعه کتاب. گناهان کبیره میخوانید، خدا میخواند و میرود. یک وقت میگوید که من میخواهم ببینم الان آن مدلی که حرف میزنم غیبت میشود یا نمیشود. بگذارید غیبتش را بخوانم. آها! ببین اینجا گفت: این اگر نباشد، غیبت نیست. آن گفت: آنجوری غیبت است. این گفت: آن فلان غیبت است.
غیبتم را ترک کنم. همین حواسم باشد که این عقوبتش چیست. ببین عقوبتها را اینجور گفت. با اینجور مطالعه کردن، این تثبیت میشود. رفت توی عمق جان شما؛ چون بنا به عمل دارید و برای یک نیاز و یک مسئله دارید مطالعه میکنید و این اصلاً خودش هم برکت میآورد و توفیق عمل هم میآورد، انشاءالله. و توفیق عمل که بیاورد، خودش علم را باز تثبیت میکند در وجود شما و رشدش میدهد. یاد گرفتیم، فزاینده میشود در وجودتان. دو تا یاد گرفتیم، ولی میشود ده تا، رشد میکند.
در مورد المیزان هم ما البته کلاس میرفتیم اوایل. المیزان را ولی ارتباطی برقرار نمیشد بین ما و المیزان. اول اول که نسبت به علامه طباطبایی بنده، خلاصه تقصیرات [را] نگذارید [گردن من]. در یک دوره دچار سوءظن بودم. آن هم دلیل داشت. با یک مجموعههایی در ارتباط بودیم. یک مجموعه آثاری را ما میخواندیم و با شاگردان آن آقا، که خدا او را رحمت بکند، [و او] حق هم دارد به گردن ما، در ارتباط بودیم. آنها خیلی حال و هوایشان با علامه طباطبایی جور نبود. ذهن ما را خراب کردند نسبت به تفسیر المیزان. ما فکر میکردیم المیزان مثلاً یک تفسیر دمدستی، کممایه، بدون عمق، مثلاً با یک روش غلط و اینها [است].
بعد توی دورهای که مثلاً علاقهمند شدیم به اینکه، اول اولش ما علاقهمند به علامه طباطبایی بودیم. چند دوره اول، علاقهمند به علامه طباطبایی بودیم، ولی شناخت نسبت به علامه نداشتیم. علامه طباطبایی ما از دریچه آیتلله جوادی [آیتالله] طباطبایی بود؛ یعنی از این جهت که ایشان استاد آیتالله جوادی [است]، در واقع ما اول طلبگیمان عشق به دو نفر خیلی در ما اثرگذار بود و اصلاً موجب طلبگی ما بود. این دو نفر مرحوم آیتالله مصباح بود که خب خیلی بنده به ایشان علاقه داشتم و اصلاً به عشق ایشان آمدم قم، و یکی هم آیتالله جوادی بود که بنده قبل طلبگی خوابی دیدم از این بزرگوار که حالا نیازی به گفتنش نیست و خواب خیلی عجیب و خاصی هم بود. خیلی بشارت هم بود. انشاءالله که به لطف خدای متعال محقق [شود] و آن خیلی در ما انگیزه ایجاد کرد نسبت به طلبگی.
تابستانی بود، شمال بودیم. اتفاقاً به نظرم در همان شمال خواب ایشان را دیدم. البته فقط ایشان نبودند، ولی خب ما کنار ایشان بودیم در آن رؤیا. عرض کنم خدمت شما که و خیلی شوق در ما ایجاد کرد که طلبه بشویم و بعد علاقه به آیتالله مصباح... ما شناختمان از علامه در همین بود که اینها شاگرد علامه طباطبایی بودند دیگر، شناخت دیگری نداشتیم. بعد آمدیم مطالعه شدیم و یک سال بعد طلبگی آمدیم قم و از همان سال دوم میرفتیم درس آیتالله جوادی. تصور ما هم بر این بود که ما درس آیتالله جوادی را برویم، مطالب علامه را داریم به علاوه تحلیلهای آیتالله جوادی آملی.
این را چند سالی داشتیم تا خوردیم به تور آن گروهی که عرض کردم خدمتتان که کلاً از این حال و هوای علامه و جوادی و اینها ما را درآوردند. بعد چند سال متنبه شدیم. خود قضیه فتنه ۸۸ هم خیلی برکت داشت؛ چون خط سیاسی بعضی از این حضرات یکهو معلوم شد چقدر چپ است! ما دیگر از اینها کنده شدیم و آرام آرام دوباره متمایل شدیم به آیتالله جوادی و این تصور را داشتیم که خب آیتالله جوادی، تفسیرشان همان تفسیر المیزان است.
بعدها یکم جدیتر در اثر ارتباط با یکی از اساتید معظم که خب ایشان دیگر در رتبه یک اساتید ما است، [بود و] درست است ما قابل این نبودیم که شاگرد این بزرگوار به حساب بیاییم، ولی آن استاد بزرگوار بالاترین حق را در زندگی ما دارند. خدا انشاءالله سایه ایشان را مستدام بدارد بر سر ما و خب در اثر انس و ارتباط با ایشان که ایشان شاگردان علامه طباطبایی هستند و از شاگردان معنوی علامه طباطبایی هم عرض کنم که ایشان خیلی جنبه را برای ما پر رنگ کرد که علامه را جدی بگیریم. با خود ایشان هم تدریس المیزان داشتند. درس المیزان ایشان را هم میرفتیم. آرام آرام این قضیه برای ما هویدا شد که مثل اینکه تفسیر المیزان با تفسیر آیتالله جوادی تفاوتهای جدی دارد. این نیست که تو اگر تصرف بخوانی، المیزان به علاوه مثلاً جوادی آملی [بشود]. نه، یک کمی اصلاً ظاهراً قرائتها و نحوه نگاه این بزرگواران متفاوت و شیوه تفسیریشان هم متفاوت است.
بعد خب قضیه علامه و المیزان برای ما جدیتر شد. خیلی آنچنان ارتباط عمیق با المیزان با اینکه دیگر کلاس و اینها میرفتیم، هنوز پیدا نشده بود. به مرور کم کم حالا، قضایایی پیش آمد که مفصل، اینها هی زمینه ارتباط ما را با المیزان و علامه طباطبایی و علقه ما را بیشتر کرد تا دیگر یک تحولاتی در یک دورههایی برای ما اتفاق افتاد. سال ۹۴ بیمار شدیم و ما تا دم مرگ رفتیم و در بستر بیماری، مبحث موضوعی از تفسیر المیزان و کتابی بود. بنده تب و لرز شدید داشتم. کنار بخاری دراز بودم و خیلی حال بد عجیب و غریبی داشتم. محصول پیادهروی اربعینم بود این حال ما.
خدمت شما عرض کنم که در آن بستر بیماری با آن حال نزار، کتابی که اول برادر خانم ما داده بود و من گفتم به درد نمیخورد، بعد در آن حال دیگر نشستم به خواندنش. یکهو احساس کردم انگار این کتاب یک چیز دیگری است و ما یک جور دیگر داریم با این کتاب. کتابش هم همین کتاب «از علم تا عمل» بود که این بچههای مدرسه دانشجویی قرآن و عترت چاپ کردند که به صورت موضوعی از المیزان، این به شدت ما را گرفت. اصلاً یک تحول جدی در آن حال مشفوع به مرگ برای ما ایجاد شد. احساس کردیم یک علامه طباطبایی دیگری است این [کتاب]، و این مطالب هم یک مطالب دیگری است. کلاً اصلاً قضیه چیز دیگری است.
یک اِنسی در ما ایجاد کرد نسبت به مباحث موضوعی المیزان، آرام آرام بحث موضوعی را خواندیم و بعد ارتباطمان با المیزان هی قویتر شد و البته همان ایام یک مباحثه از المیزان داشتیم که به مقدارش منتشر شده، مقدار دیگرش هم منتشر نشده. آن بحث روششناسی المیزان و مباحث این شکلی بود. بحثهای حروف مقطعه علامه طباطبایی را داشتیم. یک سری مباحث دیگر علامه طباطبایی [را] مقایسه میکردیم و این دیگر هی در ما زمینه ارتباط و انس عمیقتر با علامه طباطبایی شد. الان هم ادعا نداریم که ما علامه را فهمیدیم و میشناسیم و مثلاً مطالب ایشان را [درک کردیم]. فقط این شوق هی روز به روز در ما بیشتر شد و عطش بیشتر شد و درک این نکته که علامه طباطبایی پاسخگوی نیازهای بنده به عنوان یک مسلمان و آن چالشها و گیر و گورهای ذهنی من [است]. و علامه طباطبایی از پسش برمیآید و شیوه ارتباطی ایشان با معارف، شیوهای بسیار بدیع و نوآورانه و متقنی است و پاسخگو و کارآمد است.
این شیوه باعث شد که ما ارتباطمان با علامه طباطبایی، این علقه ما در واقع قویتر بشود و حیف از علامه طباطبایی که بخواهد به خاطر ما در اندازه بنده و با تعریف بنده، [و] توضیح بنده، اینقدر سطحش بیاید پایین. علامه طباطبایی را واقعاً نشناختیم، [و] نفهمیدیم، ولی خب علاقهمندیم و هرچی هم که جلوتر آمدیم، بیشتر برایمان اثبات شده که علامه از پس سیر علمی و فکری برای نسل ما و برای این بشر امروز برمیآید و به هر حال این، آن روش ارتباط ما با المیزان بود. مهمترین مسئله همان مسئلهمحور بودن است و سؤال داشتن و برای حل سؤال مراجعه کردن به کتاب و با نگاه و عینک سؤال مطالب را خواندن و فهمیدن. این به نظر میرسد که نکته مهمی است. حالا برای مطالعه و شوق و اینها هم خیلی راهکارها هست؛ یکیش همین مثلاً مطالعه فهرست است. بله، فهرستخوانی خیلی خوب است.
عرض کنم که مثلاً حالا این روشهای تندخوانی، تلخیصخوانی، این مقالات مثلاً یک خلاصهنویسی دارد. بعضی از این کتابها مثلاً خلاصه دارد، کدام مطالعه خلاصهها خیلی اثر دارد. بعضی کتابها تدریسی که شده، یک استاد مسلّط و استادی که سازگار باشد با شما، باب طبعتان باشد، یک کتابی را تدریس کرده. خود اینها در ارتباط ما با المیزان و علامه خیلی اثرگذار بود. یک دور ما این درسهایی که بعضی از آقایان تدریس کرده بودند، [و] آثار علامه را گوش دادیم. این به شدت در ما اثر داشت. رساله «الانسان» علامه طباطبایی، رسائل توحیدیه ایشان و تفسیر «البیان» ایشان، اینها را و رساله «الولایه» ایشان، اینها همه را ما صوت گوش دادیم از اساتیدی که خودمان اساتید هم خوب فهمیده بودند، هم خوب بیان میکردند مطالب علامه را. به شدت اثر داشت توی علقه ما به علامه طباطبایی و رسیدن به یک فهم جدیدی نسبت به علامه طباطبایی و مطالب ایشان.
خانم رفیعی، خدمت شما هستیم.
سلام، سلام علیکم و رحمة الله. خسته نباشید. میخواستم ببینم ما که خانهدار هستیم و در این حضّار شرکت کردیم، ما طلبهایم، انشاءالله. بله. حالا خیلی فرق میکند بین کسی که پای کلاس مینشیند، حالا کتابی از نزدیک دستش هست. میخواستم یک مشورتی بکنم اینکه من حالا چون یک جلسهای خانهام را گذاشتم انگار که با دوستام گفتم حالت خودسازی داشته باشیم، توصیه شده جمع مؤثرتر است تا فرد، تبدیل شد به یک جلسه تقریباً چهل، پنجاه نفری. حالا از آنجایی که من چون احساس میکنم اطلاعات دیپلم داشتم، وارد سخنرانی شما را خیلی گوش میکنم. چه گروهی [است که] سخنرانی [دارد؟ و در آن] حالت مباحثه انجام میدهیم. بعد میخواستم ببینم که این کار اشتباه است [که] زبانم دیپلم باشد. استادم نیستم مثل شما. فقط آمدم که بتوانیم خودسازی کنیم و در آخرالزمان اصلی انشاءالله بتوانیم قومی برای زمینهسازی ظهور برداریم. شما مشهد تشریف دارید، درست است؟ ادامه بدهم حرف من نیست. یعنی الان کتابی که شروع کردیم، کتاب آیتالله مصباح در مورد وصیتنامه امیرالمؤمنین علیهالسلام به امام حسن مجتبی است. مخصوصاً توی خانمهای خانهدار این خلا خیلی احساس میشود. هیچ سوادی ندارم. خودم اول راهم. یک مبحث میگویم. این همه خانم میآیند. اینقدر استقبال میکنند. اینقدر در زندگیها مؤثر [است]. اتفاقات خیلی [خوب] افتاد. خیلی کسانی که بیاعتقاد بودند، متحول شدند، برگشتند. خب، بعد باز هم ماندم که راه خطرناکی [است که] وارد [آن] شوم؟ برگردم؟ تحصیلات درسی نخواندم. کدام حرف شیطان [است؟] ادامه بدهم یا چشم؟ ممنونم از شما. خواهش میکنم.
عرض کنم خدمت شما که حالا چند تا نکته بود اینجا. یک نکته اینکه به هر حال خب انسان خودش در مسیر تحصیل است و یاد گرفتن و اینها که آن هم هر چقدر با یک انسجام و انضباطی باشد، طبعاً نزدیکتر به موفقیت و نتیجه [است] و خب لازم است که آدم با یک چینشی، با یک برنامهای درس بخواند. خب، الان در این شجرات همین اتفاق دارد میافتد. عملاً با یک نظمی، با یک نظامی دوستان دارند مطالبی را پیش میبرند. خب، این خیلی خوب است.
نکته بعدی در مورد کار تبلیغی کنار این درسهاست. خب، عرض کردیم کار تبلیغ به نظر میرسد که ضرورت است و در هر دوره [و] اندازهای که آدم هست، به همان اندازه باید سعی داشته باشد به اینکه به هر حال زنجیره انتقال این معارف باشد. ولی آن نکته را هم توجه بکنید که ما باید همان «عُرفَه قدره» [را] هم داشته باشیم؛ یعنی اندازه خودمان را بدانیم. خیلی وقتها در این شرایط آدم خواه ناخواه یادش میرود؛ یعنی خیلی به هر حال هم نفسمان این وسط فریب میدهد ما را، هم شرایط بیرونی کم کم ما را به یک محاسبات غلطی میاندازد و آدم مثلاً کم کم فکر میکند حالا دیگر به هر حال این حرف اثرگذار است و مثل اینکه من مثلاً وجاهت و جایگاه را دارم که مثلاً بتوانم مطالبی را حالا بگویم و اینها.
اصل قضیه که خوب است، ولی این خیلی مدیریت میخواهد. اگر مثلاً جلسهی اخلاقی است، محور خود همان کتاب باشد و فقط فقط کتاب باشد، دیگر مثلاً به سمت تدریس کتاب و توضیح کتاب و اینها نباشد، مگر اینکه یک صلاحیتی در ما تأیید شده باشد از جانب یک بزرگتری. با او در ارتباط باشیم، برود محک بزند ما را. آن هم کار پنج دقیقه [و] دو دقیقه نیست که بگوییم آقا یک امتحان سرپایی از من بگیر. باید یک ارتباطی باشد. او ببیند این اندازهاش چقدر است، سؤالات او [چیست]، سطح فهم او و یک تأییدی بکند که حالا مثلاً ایشان از پس این کلاس، این موضوع، این مبحث برمیآید. حالا تأیید مهم است. این تأیید اگر انسان نداشته باشد، تازه آن هم که تأیید دارند، به شدت در معرض خطرند. اولین تأیید اگر نباشد، دیگر اصلاً عملاً قطرش خیلی بیشتر است و دیگر میرود تا ناکجاآباد.
اگر هم میخواهد انسان کار اینجوری بکند و حالا دسترسی به تأیید ندارد، در همان مسائل ابتدایی عرض کردم، بحثهای اعتقادی، مباحث این شکلی، مثلاً ورود داشته باشد در بحثهای جنبههای عملی و دستورالعمل و راهکار و اینها ورودی نداشته باشد. بحثهای اعتقادی، مباحث روشن، بینات، واضحات بر اساس یک منبع متقن با مطالعه، با تحقیق و با یک سیر مطالعاتی؛ یعنی همین نباشد که من اینجور بد بنده بیایم یک کتابی را بردارم، یک تیکههایش را بخوانم، بیایم بگویم. نه، این مبحث نیاز دارد به اینکه کلی پیرامون این حوزه انسان مطالعه کرده باشد، چهار تا چیز از اینور و آنورش اگر مطرح شد، از پسش بربیاید. این که حالا مثلاً من کتاب «گناهان کبیره» [یا] هیچ کتاب اخلاقی اینها را نخواندم، کبیره خواندم، تازه کامل خوانده باشم، پنج صفحهاش را مثلاً ارائه میدهم. خب، این یک وقت در حد ارائه دادن است. یک وقت دیگر این تدریس این کتاب است. مثلاً تدریسش را کسی باید یک اشرافی داشته باشد به اینور قضیه، آنور قضیه. اگر سؤالی شد، مسئلهای شد. وگرنه به شدت در معرض آسیب است و آسیب میزند و آن تدریس نیاز دارد به آن تأیید.
اگر فقط در حد مباحثه است، یعنی افرادی هستند و کتاب میخوانیم، میآییم با همدیگر، آنها هم از جهت سطح علم، اندازه من [هستند]. اگر من خطا گفتم، اشتباه من را میگیرند، تصحیح میکنند. خب، مباحثه خیلی خوب است. افرادی با همدیگر کتابی را میخوانیم، با هم مقایسه [میکنیم]. وضعیت علمی هم آنها یا اندازه مناند یا بالاتر از مناند و اشکال من را میگیرند. خب، این خیلی خوب است. ولی یک وقتی من با افرادی در سطح پایینتر از علمی خودم میخواهم کتابی را ارائه بدهم، نه آنقدر اشراف به این موضوع دارم [و] مطالعه دارم، نه تأییدی از استاد. اینها دیگر میشود آن جنبههای خطرناک و پرتگاه.
آقای ادهمی بفرمایید.