
جلسه نود و چهارم : اخلاص در تبلیغ و پرهیز از خودنمایی فکری
این جلسات شرحی عمیق، زنده و الهامبخش از کتاب «رحمت واسعه» و سیرهی عرفانی و اخلاقی آیتاللهالعظمی بهجت هستند؛ گفتوگوهایی که ایمان را از سطح دانایی به مرحلهی زیست مؤمنانه میبرند. در این مجموعه، از یقین و توکل تا تربت امام حسین (علیهالسلام)، از حقیقت ذکر و صلوات تا حضور در مجالس روضه و معنای عشق در وادی اهلبیت (علیهمالسلام)، همه با زبانی زلال و دلنشین روایت شده است. این جلسات نه فقط شرح کتابی فقهی یا عرفانی، بلکه تجربهای از دیدار با نور، محبت و حضور خدا در زندگی روزمرهاند؛ جایی که کلمهها تبدیل به ذکر میشوند و معرفت، رنگ حضور میگیرد
پرهیز از تکیه بر مکاشفات و علوم غریبه در تبلیغ دینی
محوریت یقینیات در سخن مبلغ و دوری از مشکوکات
اتصال مردم به قرآن و عترت به عنوان معیار هدایت
هشدار نسبت به بیاستادی و خوداجتهادی در علوم دینی
لزوم تبعیت از آثار علما و منابع معتبر فقهی و تفسیری
خطر گسترش عرفانهای مجازی و آموزههای بیپایه
جایگاه صلوات در رفع نسیان و جلا دادن به قلب مؤمن
اصول فقهی نذر، نذورات و ادای صحیح زیارت عاشورا
وظیفه مبلغان در شرایط تقیه و حفظ وحدت اسلامی
اربعین به عنوان نقطه آغاز بروز آثار نهضت حسینی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.
پرسش بعدی: «پرسند خواهشمندم در مورد تبلیغ، حقیر را راهنمایی فرمایید.»
بسمه تعالی. الحمدلله وحده و الصلاه علی سید انبیائه محمد و آله ساداته.
«مبلغ اگر از یقینیات تجاوز نکرد، پشیمان نخواهد شد.» این جمله اول ایشان است که چند بار عرض شد. به هر صورت، موارد فراوانی هم هست که باید ملاحظه کرد، مراعات کرد، دقت کرد. تازگی یکی از دوستان دنبال استاد میگشت. رفتم تو خط علوم غریبه و کف و رمل. آنجا به من اسامی دادند، گفتند «سیامک پیدا کنم»، «نمیدانم چی پیدا کنم». من مثلاً فلان استادی که معرفی کرده بودی، دیگر نرفتم، استفاده نکردم. حالا میگوید «چیکار کنیم؟». گفتم: «به یقینیات عمل کن. اینها که عمل کردی، همش یا مشکوکات است، یا وهمیات.» خیلی جالبش بود که جلو چشم ما استخاره، کدام عقلش را گذاشته؟ یقینش را گذاشته؟ «استخاره عمل به شک است.» «جفر این را گفته.» «حضور... احتمال میدهم از فلانی دیدم.» «شاید این جوری باشه.» بازیهایی که سر ما در میآورد و فقط هم عمر ما را تلف میکند. ما هم همینجور خدای ناکرده هستیم. همه دنبال همین بازیها. فقط یاقوتی پیدا کنیم که مثلاً این جوری واسه هرچی. ماوراییش میکنیم، چنان نمیشود. برایم واضح است. این را باید عمل کرد.
در تبلیغ هم همین. که انتقال بدیم، بیخیالم راحت باشد. ذمهمان مشغول نیست، گردنمان گیر نیست. چه جوری؟ بابا نگفتیم که! این یه چیز دیگه بفهمه، یک چیز دیگه بشود. تو این سالها گفته شد. جلسهاش بحثی بود، عمومی نبود. فکر نمیکردیم اینجور منتشر بشود. ویژگیهایی داشت. «نگاه این زنده است.» «او خوبه.» «این به خاطر فلان...» کدام یک؟ دانا باشد، طرف را عاقل فرض میکند. شرایط را میسنجد. مسئله را حلاجی میکند. چقدر اثر... مسئله قابل طرح است. یکی از بزرگان به ما فرمود که: «فکر نمیکردیم اینجور منتشر بشود.» بعضی مطالب که بودیم، تفاوت هم نداشت. آن جمع... فضای مجازی آمد، دیگر بین دو نفر و دو میلیونش فرقی نیست. دیگر همهگیره. چقدر آدم توجه داشته باشد. فقط باید به یقینیات اکتفا کرد. به همان مسئله مشخص واضح. البته خیلیها، نوع مردم، مشکوکات را خوششان میآید. متشابهات و همین چیزهای اضافی. اینها جذابیت دارد. سخنرانیهای بزرگان علما معمولاً جذابیت چندانی ندارد. واضحات را میگویند و اصل راه را میگویند. اصل حرف را میزنند. مخلفات دارد، اصل ندارد، مایع ندارد، آب توش زیاد است. اینها معمولاً طرفدارش بیشتر است. میفهمند که پشیمان نخواهد شد. ما پشیمان شدیم به یقینات عمل نکرده.
«اگر از یقینیات تجاوز نکرد، پشیمان نخواهد شد.»
«مبلغ باید مؤمنین را متصل به ثقلین، هم درست، یا اتصالشان را محکمتر نماید.» به خواب و مکاشفه و کرامت و کی چی دیده و جن و جنبازی و جفر و رمل، به اینها نباید متصل کند. قرآن و عترت. همین. به عترت هم به واضحات عترت. نماز. به امور مشکوک موهومی که معلوم نیست چی به چیه. ساختگی ساختگی نیست؟ متن قرآن، متن سنت. اگر در مسلمات مردم با ثقلین شدند خودشان تعقیب از تعلم موالید و مستخلجات صحیحه. یادگیری آنچه در غیر مسلمات از بیانات ثقلین استخراج میشود، از آنها میگیریم. و اگر [مردم در] مسلمات مسلمات و ثقلین گرفتن، دیگر بقیهاش را خود طرف میفهمد. دیگر هر جا سوالی دارد، دیگر میآید. آن مایه اصلی وقتی پیدا کرد، آن لب مسئله وقتی برایش جا افتاد، وصل شد بهش، دیگر بقیهاش را خودش راه میافتد. او طالب است. او میآید. دیگر جزئیات هم. بقیه را اصل نگاه طرف، رویکرد طرف، دیدگاه طرف عوض میشود با همین متن، با همین لب ماجرا. غیرمسلمات را هم خودش دنبالش میافتد یاد بگیرد.
«در مداحی و مصائب و معارف، اختصار بر کتب علما یا مقبول نزد علما نمایند.»
متنی که دارد میکند، مصیبتی که دارد میخواند، معرفتی که دارد میدهد، اختصار بر کتب علما. همینی که علما گفتند. همینی که بزرگان میگویند. آدم چشمش به دهان علما باشد. این بزرگان ما اینها چی میگویند؟ از خودمان چیزی در نیاریم. از خودمان چیزی تولید نکنیم. از خودمان چیزی اضافه نکنیم. «علما گفتن با یک بیان سادهتری، شکیلتری، مرتبترین برنامه، اونی که جدیدترین گفته رو به بچهم نمیتونم حالی کنم، روش فکر میکنم، دو تا مثال از توش در میارم.» این مطلب من نیست، این باز مطلب شهید مطهری است. ولی وقتی آدم خودشو آورد این وسط، «نظر من اینه»، «برداشت من اینه»، اینها خراب میکند. به گردن آدم گیر است و معمولاً هم عاقبت به شری نصیب آدم میشود. این هم باید... شهریار... تفاوت شهریار که طرف آخر عرقخور میشود، تفاوتش این است که آن عرقخور میشود، یک نفر میرود جهنم. این یک طایفهای را با خودش میبرد جهنم. اینهایی که این مسیر رفتند و مقصود رسیدند. این علمای بزرگ ما، مثل مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت، مثل شهید، مثل مرحوم آیتالله ممدوحی. استاد دیروز میدیدم شهید مطهری چهل سال پیش، چهل و خوردهای سال پیش چه تعریفاتی از آیتالله ممدوحی کرده بود و باز حسرت ما را... گوش کنید.
«در هر عصری دو سه نفر کتاب فصوص الحکم را میفهمند. فیلسوف کرمانشاهی جزء نوادر دهر است که این کتاب را تدریس میکند.»
ایشان واقعاً تو برخی مسائل همرتبه شهید مطهری است. تو برخی مسائل شاید قویتر از شهید مطهری. ممدوح. خدایا توفیق بده. نیتش هست که بعضی آثار ایشان را بشود مقایسه بکنیم، بخونیم. خیلی آثار قابل استفاده است. این علمای بزرگان، علامه طباطبایی رضوان الله علیه که در اوج. آثار ایشان، المیزان، مطالب دیگری که دارند. آدم به اینها مقید باشد. حرف از اینها باید گرفت. بقیه بافتنی زیاد است. بعضی از این کتابها که کتابهای ویترینی و پشت میز بازار پرکن. جمع به هم میچسبانی، کتاب بنویسی، پول در... پرفروش. کتابهایی که دقیق و اینها معمولاً کسی خیلی خبری ازشان ندارد. دنبال اینها سرچشمه آب را گرفت از معدنش، از مرکزش. این وسط مسا زباله زیاد قروقاطی زیاد میشود. اصل حرف از علما. از اونی که مطلب دستش است، ذهیات نداشته باشد. ذهیات هم اگر دارد با مبنا باشد. هرچی که به ذهن آدم قشنگ میآید، خوب میرسد، خوشگل میرسد. «روش ذوق» ذوق به معنای منطقی شعر و مغالطه مغالطه است. یعنی برهان ندارد، مطلب عقلی نیست، پاش به جای بند نیست. یک وقت ذوقیات آیتالله جو... سفته استخوان. اینجا مطلب زاویه ایشان، آدم میشنود پرواز میکند. آنقدر که این مطلب قشنگ.
نوجوان بودیم درس ایشان میرفتیم، مطالب هنوز تو ذهنمان حک است. ماجرای حضرت موسی را که «ادخل یدک فی جیبک»، دست را بکن تو گریبانت بیا. طلبه باید دستش در جیب خودش باشد، نه در جیبش. دست به مطلب از قرآن دارد میجوشد، حکمت دارد میجوشد. از این علما باید آدم مطلب را بگیرد، درس بگیرد. حسن. الحمدلله خدا را شکر فعلاً که سایهشان رو سرمان است. خدا انشاءالله سال اینها را دوام بدهد. یکی یکی هم که دارند باز اید، دوستان خوبمان، خوبان روزگار، جناب آقای اسلامی که گمنام هم بودند. از شاگردان خوب مرحوم آیتالله پهلوانی تهرانی که بعد هم بعد از ایشان شاگرد برخی از شاگردان درجه یک ایشان شد و برای بزرگان. ایشان سلامت شاگردانشان بود، در مراتب عالی بود. دیروز به رحمت خدا [رفت]. انشاءالله همنشین اباعبدالله بشود. دیگر دارد قشنگ خالی میشود. دارد میبیند که یکی یکی دارند میروند و دستمان. جا خالی. استفاده کرد از نفس اینها، از کلام اینها، علم، عمل، از نور اینها.
«اختصار بر کتب علما یا مقبول نزد علما یا خود علما یا اونی که علما تایید میکنند. مقبول پیش علما است.»
دائم همیشه باید نظر به حرف علما باشد. بزرگان عالم بیهوا. عالم خالص، عالمی که مبنا دستش است، اخلاص دارد، هوا ندارد، به خاطر خدا کار میکند، به خاطر خدا نظر میدهد. مطلب را از خودمان بگیری یا چیزی که او تایید میکند و در احادیث بر کتب معتبره معروفه اکتفا نماییم. مطلب شاز و نادر رو هوا و اینها. خود علما آنقدر حساسیت دارند در یک فتوای فرعی فقهی که میخواهند بدهند که مثلاً این نجاست را آدم دوبار بشوید یا سهبار بشوید. درس خارج یک ماه بحث میشود. این روایت ضعیف است به آن دلیل. او میگوید این روایت با آن روایت تعارضش چی میشود؟ یک ماه بحث که آخر معلوم بشود آقا این قطعه نجس را دوبار بشوییم یا سهبار بشوییم؟ حالا وقت امثال من تو بحث تربیت کودک میخواهد نظر بدهد. یک روایت رفته توی کتاب پیدا کرده، تازه عربیش هم که بلد نیست، ترجمهاش هم خوانده، آمده دارد بر اساس همان فتوا میدهد. پس چرا باید اینجوری کرد؟ بابا آن غذای نجس را میخواهند بشویند آنقدر زحمت میکشند. با روح و روان آدم طرفی، با ابدیت یک نفر طرفی. راهکار چقدر باب شده متأسفانه. «مکتب تربیتی!» باید نظام تربیتی فلانی. مجتهد، عالم، باسواد، مبنا دارد، روایت تشخیص میدهد، رجال بلد است، درایه بلد است، تعارض، تعادل، تراجی میفهمد، اصول دستش است، قواعد فقهیه میداند. بعد این بحثها بحثهای تخصصی است. سخت است. اینها دو برابر آن بحث. دیگر کار میخواهد. باب شده هرکس هر جا در کتاب روایت «این راهکار تربیتی، راهکار خانوادگی، راهکار طبی» میدهد. با افزایش اوضاع، حواسمان جمع باشد. ما وقتی که تولید میکنند، مشتریاش میشویم، میگیریم. او تشویق میشود بیشتر تولید. مستند به کجاست؟ تحصیلات تو چقدر است؟ چقدر بلد هستی؟ چقدر درس خواندهای؟ کی تو را تایید کرده؟ شاگرد کی بودی؟ این هم که دیگر الحمدلله باب شده علفهای خودرو در فضاهای علمی ما مد شده. یک و دو بته به عمل میآید. نه استادی، نه درسی، نه کلاسی. اساتید مدل شده جدیداً. استاد نداشته، خودش کار کرده. چهار تا کتاب. مگر میشود بدون استاد مسائل علمیاش؟ بدون استاد نمیشود. تو مسائل معنویاش که قطعاً نمیشود.
آیتالله پهلوان تهرانی از علامه طباطبایی سوال میکنند: «حافظ کی بوده؟» احتمال دادند فلانی وضعیت فلانی. ولی دقیقاً معلوم نیست. آیتالله پهلوان تهرانی به علامه عرض میکنند که: «آقا حافظ که استاد داشته؟» علامه میفرماید: «مگر بدون استاد میشود؟» قطعاً استاد. به نصرت، به جایی میرسد. الان که دیگر باب شده الحمدلله. یک دوستی بود سبزوار. بنده خدا کشاورز بود. تحصیلات ابتدایی هم نداشت. یعنی حالا حوزوی که هیچی. مدرسه و اینها. ابتدایی. منزل ما جلساتی که بود. یکی از دوستانشون. پیرمرد. خوشحال میشدیم که مثلاً تو این سن حالا هنوز علاقه دارد به اینکه جلسات شرکت. کانال ۵۰ ۶۰ هزار نفره تو تلگرام دارد. عبدالحکیم دستور میدهد و شاگرد دارد. استاد. سوال آخرش هم توبه کرد. اعلان کرد: «من غلط کردم.» قبول نکرده. هنوز. طلبه پیش من. بنده خدا کار خوبی کرد. جهنمش رو نجات داد. فضای مجازی لجنزار. خوبش. عرفان و اخلاق و معنویتش این است. رفتار غلام. هر کانالی که آدم عضو نمیشود. هر جا که مطلب. مطلبی که نمیخواند، پیگیری نمیکند. امکان قشنگی... خب کی دارد تشخیص میدهد؟ شما برای تشخیص. تشخیص با شماست. قشنگ است؟ خوب است؟ درست است؟ حرف علما را دارد میزند؟ تایید علما را دارد؟ مطالبی که نقل میکند، مطالبی که خودش دارد تولید میکند. آنهایی که تولید میکند، خودش جایگاهش چیست؟ تایید کرده؟ خیلی باید مراقبت کرد. بحث دینمان است. آدم هر دستور پزشکی در مورد کبد چرب یا کانال باشد، همینجور آدم میرود هرچی نوشتهاند عمل میکند، میخواند؟ یک دندانش را آدم دست هر کسی نمیدهد. تابلو زدهاند آقا تحصیلات خوب است. دیگر حالا دو سه نفر رفتند قبلاً. دندانم را دست این نمیدهد. آدم دست آرایشگر موهایش را نمیدهد بزند. مو که دو هفته دیگر در میآید. قلبش؟ آدم دست روحش را دست هر کسی میسپارد؟ هرکی هرچی میگوید. شیطان چه بلاهایی سر ما در میآورد؟ چالههایی که شیطان سر راه ما میگذارد. هر پیجی، هر کانالی، جلسهای، هر منبری، خیلی باید مراقبت کرد. بزرگان خیلی تو این مسائل. اونی که ما دیدیم در اساطیر بزرگان، تو این مسائل وسواس داشتند.
جای دیگر، اینجاها وسواس. یک کم اگر انحراف دیده میشد، درس علمی آدم استفادهاش را میکند. حواسش هم جمع است. یک استفادههای اخلاقی و معنوی. یک کم اگر انحراف... وسایل این شکلی. یک کم اگر زاویه از انقلاب و رهبری و اینها بود، سریع خط را عوض میکردند. سریع آنجا واکنش نشان دادن. حساسیت نشان دادن. یک کلمه طرف میدیدند، احساس میکردند که این انگار با انقلاب و رهبری و اینها صاف نیست. سریع حساب جدا. حق سوزن نسبت به کسی نداریم. خود تشخیص. این هم که کی صاف است و کی دارد درست میرود و اینها. خود این هم کار امثال بنده نیست. کار بزرگان است. نشسته سیگار هم میکشد. آهنگ دسته عقل ناقص من باشد، میروم علامه طباطبایی را نگاه میکنم آقا رفتیم دارد سیگار میکشد. خب دیگر. یکی دیگر هم ممنوع از دست آدم برسانم یا نه؟ یعنی خود همین هم که تشخیص بدهد کی کارش درست است، کی کارش غلط است. اینی که دارد این آقا سیگاری که میکشد این قرص سلب عدالتش میشود، اشکال ندارد؟ درست است؟ این غلط است؟ اینها خودش ضابطه دارد، مبنا دارد. مکارم فتوا داده سیگار کشیدن حرام است. پس ما دیگر. جلسه نوپا آدم زیاد میبیند. با همین قواعد این شکلی که مثلاً یک فتوایی آقای [بهجت] داده. مسئله این شکلی. مسائل فرعی مشتبه. اینجوری میخواهد یک کسی را آنالیز بکند؟ علامه طباطبایی را به خاطر شبهه. «ناکه! جلسات خدمت علامه ترک کنید!» افق بلند علامه هرکسی نمیفهمد. این مطلب شما. اهلی اگر ترک کنم تا چند روز تعلقش اذیتم میکند. حیف است من توجهم به این بره. کم می [شد] مرد بزرگ. میخواست توجه نکند به سیگار؟ که سیگار میکشد؟ ارباب عدم تعلق بود. نه از باب تعلق. این خیلی فرق میکند با این سیگار کشیدن امثال ماها. مبنا میخواهد. دیگر ثابت است. یکی مثل ایشان میفهمید آقا اینها توجیه هوای نفس. همش این حرفا. حرف نمیشود. این چرا نماز مسجد نرفت؟ چرا نماز تو خونه؟ هواش ارونقی بود. چرا پیرهنش این شکلی؟ یقه َش چرکخواب بود؟ او دیدم حرم رفت اینجوری بود. حکومتش و این شکلی است. از هرکی هم که یک چیزی پیدا میشود همیشه باعث محرومیت. یکی یکی اینها میروند آدم این بود. ضابطه میخواهد. همش هم همان یقینیات. یقینیات را بگیر. ببین آن یقینیات را این بابا دارد یا ندارد؟ صلاحیت را دارد یا ندارد؟ اینها خیلی نکته مهمی است که دیگر حالا آخر این کتاب است و باید حواسمان را جمع.
«اکنون مرسوم شده که همه اینها را از حفظ انجام میدهند و لازمش این است که مردم از بسیاری محروم میشوند و مبلغ با تکرار انجام تبلیغ. اولاً این است که غیر احادیث را از روی کتابهای مقبوله بخوانند و اختیار نمایند آنچه احسن است.»
کتابهای معتبر مطالب ناب و زبده و درستش را برداریم بیاریم، منتقل کن. و در احادیث از روی کتب معروفه معتبره شیعه انجام دهند با ترجمه صحیحه تا افاده و استفاده احسن و اکثر باشد. کتاب معتبر شیعه. کتاب کافی. کتب مرحوم شیخ صدوق. کتاب ثواب الاعمال. چه کتاب خوبی است! این کتاب توحید مرحوم صدوق که البته سنگین است و خود شرحی نوشتم. بنده دیروز فهمیدم چقدر خسارت. دیروز فهمیدم ایشان تازه کتاب صندوق. این همه با منزلشون رفته. اومدیم. کتاب تو دسترس نیست. خون گریه کن از این همه فقدان و محرومیتی که ماها. اینها هستند جلو دستمان محروم. این کتاب توحید صدوق که دیگر اصل در معارف است. خیلی کتاب خوبی است. خصوصاً نیاز به شهرداری و اساتیدی که مثل ایشان مبنا دستشان باشد و اینجور بیان قوی و خوب و سادهای داشته باشند. از جهت بیان بینظیر بود. یعنی یک عمق فلسفی را با یک مثال ساده به وجد میآمد آدم که رضوان خدا. اختصاصات ایشان و خدا عنایت کرده. آنقدر ساده و گیرا و جذاب. مثال دقیق و درست. و هر بحثی که ایشان میگذاشت، آدم دوست داشت برود شرکت کند. میدانست همش متقن، درست، بیان ساده و گیرا. مدا میفهماند به آدم. به همه ها. ظاهراً کلاس ایشان تخصصی بود ولی افراد عادی هم میآمدند. کاسب و بازاری لذت میبردند. از اینها باید استفاده کرد. اینها چراغ علمند. این بزرگان استوانه هدایت. رهبر انقلاب. عالم با فضیلت. در مورد ایشان. خلاصه.
کتابهای مرحوم صدوق، کتاب کافی، آثار علامه طباطبایی، شهید مطهری، آیتالله مصباح یزدی، آیتالله جوادی آملی را معرفی کرد. آثار جناب آیتالله حسینی تهرانی. آثار خوبی. سادهتراش. آثار جناب قرائتی. تفسیر ایشان. حالا ایشان هم مطلب ذوقی دارند ولی مقیدند به اینکه از آن لب بحثهای قرآنی جدا نشود. اساتیدمان عنایت داشتند به آثار قرائتی و سفارش میکردند. زیاد سفارش میکردند که بحث خوانده. بحثهای خوب و درست و به درد بخور است. همینها را هم اگر مشغولش بشویم، شعر مطالعاتی و کتاب و اینها. همینها یک عمری آدم را مشغول میکند. شما همین ۱۵ جلد شرح نهجالبلاغه [ی آقای] ۲۷ جلدی مگه تفسیر نمونه. دیگر از قرآن نهجالبلاغه است دیگر. الان خود این دو تا اثر ۴۳ جلد است. ۴۳ جلد تقریباً ۴۰۰ صفحهای، ۴۰۰ الی ۵۰۰ صفحه. امید. ۴۳ ۴۳ جلد چند سال طول میکشد خواندنش؟ با سرعتهای معمولی ما سه چهار سال طول میکشد. این هم میشود. پس برایمان مطلب ساده، متقن، دقیق، درست، جذاب. هم قرآن، هم عترت، هم تاریخ است، هم حکمت. همهچی. اونی که لازم داریم تا ابد از علم و معرفت و راه و بینش.
پرسش: «میپرسند در جایی منبر دارم و در آنجا وهابیها هم هستند. چه چیزی بگویم مناسب است؟»
میفرمایند: «اگر میخواهید تقیه بکنید باید کلیاتی را که همه به آن معتقدند تقویت کنید.»
در باطن این کلیات، همه خصوصیات هست. رو اصل توحید. مکارم میفرمود که یک آقایی یک جا منبر. این همش از توحید میگفت. حروف که بعضی از پامنبری بازاریها آمدند روزهای آخر آخر ماه. «همش از توحید گفتی. اینجا کسانی هستند تو این جلسه که صورتشونو میتراشند. تذکری میدادی، اصلاحی بکند.» ایشان فرمود: «من بذر توحید رو در دل اینها میکارم، جوانههاش از صورتشون میزنه.» بذر توحید و در دل اینها می [کارم]. یعنی واقعاً همه مسائل به توحید برمیگردد. یکی توحید، یکی معاد. مبدأ و معاد. این دو تا جزئیات را خود طرف میرود پیگیری میکند. این حل بشود. حالا یک بخشش بحث عقلی است. یک بخشش بحث قلبی است. لزوماً با استدلال حل نمیشود که. توجه قلبی میخواهد. موانع توجه باید برداشته بشود. «آقا من با وهابی چیکار کنم؟» میفرمایند که: «تو کلیات رو بگو. از جزئیات، فروع و مسائل اختلافی শুরু [نکن].» اول کلیات اگر حل بشود، اصلاً اینها حل بشود. اصل بحث خدا، ملکوت، بحثهای این شکلی. اصل بحث آن یقینیاتش. باز نه بسته به فرعی و شکی کار بکند. از تو دل اینها بحثهای جزئی هم در...
پرسش بعدی: «شیخنا! حافظهام کم است. فراموش میکنم. منبر هم میروم. چه کنم؟»
میفرمایند که: «تکثیر الصلاه علی النبی و آله.»
صلوات زیاد. کلاً آقای بهجت. شاهکلیدهای درمانیشان همین ذکر شریف صلوات است. برای مسائل مختلف. برای مسائل مختلف ذکر صلوات را. حالا این نیاز به بحث مفصل دارد. چرا صلوات این شکلی است؟ صلوات هم دعاست، هم دعای مستجاب است، هم نور، هم حب. غبارها را کنار میزند. حجابها را کنار میزند. جوشش عشق و عاطفه و نور و صفا و این. کمی حافظه عمدتاً. حالا یک بخشش بحثهای مزاجی. مثلاً اینهایی که بلغمشان بالاتر میرود، مزاجشان بلغم غلبه میکند. این نسیان بیشتر. حافظه ضعیف میشود. هی فراموش میکند. رطوبت وقتی زیاد میشود مثل آب. دیگر آب وقتی چیزی بهش میدهی، حل میشود. آب ریاضی نه. مزاج آبی است. برای سوداییها حافظه قوی دارد. بلغم که حالا هم تو خود مزاج بلغم، هم تو مزاج دَمالغم هست. اینها فراموشیشان زیاد است. زود یادشان میرود. هی یادشان میرود. یک بخش مزاج، بحثهای این است که این بلغم رو کم کرد که حالا راهکارهایی دارد. اصطلاحاً بلغم را سوزاند. بلغم را سوزاند. بلغم را خشک کرد: خوردن مویز و بحثهای این شکلی و اینها تا دستورات دیگری که میدهند. یک بخش این است. یک بخشش هم ملکوتی است. جنبه مزاج دارد، جنبه ملکوتی دارد. جنبه ملکوتیاش این است که بین انسان و آن داراییهای علمیاش حجاب میافتد. ظلمت. انگار شما توی خانهای هستی، اتاقی داری، اتاق تاریک است. تو پیدا نمیکن [چیزی]. داری. من که نداشته باشم. داری ولی پیدایش نمیکنی. کجای است؟ آنقدر باید بگردی. یک کلید که میزنی، چراغ که روشن میشود، نور که میافتد، سریع پیدا میشود. «آهنگ سوزن اینجا بود.» «آن سنجاق آنجا بود.» تو روایات هم هست. امام حسن علیهالسلام به حضرت خضر فرمود. حضرت خضر سوال کرده امیرالمومنین [را]: «که دلیل فراموشی چیست؟» حضرت فرمودند: «کودک من جواب تو را میدهد.» خضری که استاد حضرت موسی بود و آخرینبار هم رها شده، رفت. اینجور. کلمه به خاطر ظلمتی است که میافتد و نور. نور الهی وقتی آمد، انسان حافظ. خیلی از این کارهایی که گفته شده است که «نکنید، محافظت را ضعیف میکند» به خاطر همین جنبه قدسی و ملکوتی و نورانیاش ظلمت میآورد و تعلقات ایجاد میکند. تعلقات مادی. تعلقات مادی نسیان میآورد، حافظه کم. تعلقات آدم در آمد. بزرگان را ببینید تو این سنین بالا. ماشاءالله چه حافظههای قوی. چلو صافی گلپایگانی الان حول و حوش ۱۰۴ سال. آیتالله وحید خراسانی امسال ۱۰۰ سالشان است. تا قبل کرونا آیتالله وحید درس خارجشان برقرار [بود]. ۹۹ سال سن. بعد. ۵۰ سال در میان [حوزه] نه حافظه، نه هوش. دیگر مشکلات فراوان از آلزایمر و فلان و اینها گرفته تا سلامتی بده به همه اینها که گرفتن. مشکل علما. جنبه قدسی و ملکوتی قوی است. از آنجا اداره میکند. از آنجا مطلب قویتر بشود، بالاتر. حالا این نورانیت هرچی بالا برود، یکیش بحث قرائت قرآن است. یکیش صلوات بر اهلبیت است. یکیش زیارت است. اینها اثر دارد. اینها نورانیت میآورد. کمحافظگی را از بین میبرد. حالا ذکر حرف زیاد است. برخی مقید بودند و هستند شبانهروز هرچقدر توانستند صلوات میفرستادند. این خیلی هم خوب است. بعضی بودند روز ۱۴ هزار تا صلوات از صبح بیدار میشدند. تسبیح دستشان بود. همین کارهای خانه را که دارند میکنند. غذا دارد درست میکند. جارو میکند. آشپزی میکند. خیاطی میکند. این خیلی گرفتاریها، مشکلات را حل میکند. خیلی عرض میکنم بحثم به صلوات خیلی زیاد است. حالا فرصت. خیلی از مسائل بهجت: «آنقدر صلوات بفرست، صلوات بفرست، صلوات بفرست.» لطیف. بعد بیا با هم. لطیف. سکه صلوات لطافت میآورد، نورانیت میآورد، صفا میآورد. این محبت را در انسان تقویت شدید میکند. علاقهها سطح بالا میکند. از این ظلمتها و این حجابها آدم را در میآورد. اتصال به کانون نور. فرموده بودند که: «گشتیم و گشتیم و ذکر صلوات بالاتر.» صلوات و استغفار. صلوات از استغفار هم بالاتر است. تو ذکر صلوات باعث بخشیده شدن گناه هم میشود. ذکر اگر بخواهیم بگوییم که آقا اینها همه داشته باشند و مقید بشوند و این اصل باشد، ذکر شریف «اللهم صل علی محمد و آل محمد».
سوال بعدی: «اگر چند نفر به یک شخص پول بدهند تا در شب عاشورا روضه امام حسین بخوانند، آیا با یک روضه میتواند نیت تمام آن نذرها را بنماید یا باید برای هر یک روضه جداگانهای بخواند؟»
زمانی که باید برای هر کدام روضه جداگانه. قرار شده است برای تبلیغ به مسکو به روسیه برم ولی آنجا چه توصیهای دارید؟ پاسخ:
«ببینید آنجا در نزدیکیهای شما چه کسانی هستند؟ چه هستند؟ مطالب مناسب [را در نظر بگیرید].»
امروز چقدر ایشان زمانشناس و بصیر بوده! تو هر منطقه نگاه کنید. آن شبهاتی که دارد میآید، انحرافاتی که دارد میآید، حرفهایی که دارد میآید. آنها را پیدا کنید. طبیب اینجوری است دیگر. طبیب وقتی میرود به گروه، مشکلشان چیست؟ اینجا مالاریا دارند. آنجا مالیخولیا دارند. آنجا آنفولانزا دارم. الان مثلاً مشکل مردم کرونا. من بیام مثلاً داروی دنداندرد، داروی سنگ کلیه میدانم. بدتر اثر معکوس میگذارد. اسمش دارو است. بیماری را شدیدتر میکند، بدتر میکند. عالم باید حواسش باشد به این احوال، به این شرایط، به حال و روز طرف. موقعیت. درگیر چین، روسیه فضادار. ژاپنی فضادار. آمریکایی فضادار. اروپایی فضادار. ایران خودمان جابجا کاملاً متفاوت است. ما تهران منبر میرفتیم. شمال شهر یک جور بود، جنوب شهر یک جور. قشنگ چهار طرف تهران قشنگ ۴ مدل مختلف. چهار طرفش. رفته و می [گوید]: «قشنگ شمال یک جور است، جنوب یک جور.» کاملاً متفاوت از این. حرفی که جنوب تهران میزدی، شمال تهران میزدی، پس میزدی. مقبولیت آنجا بود، اینجا نه. کاملاً این کلیت بحث یکسان بود ولی فضای زندگی مردم، آن حال و روز و شرایط، درگیریهای ذهنیشان کاملاً متفاوت. فضاش خیلی یک دسته امت واحد است. دیگر امت واحده در مسیر انحراف متأسفانه. یک ولی به هر حال این تفاوتها را آدم میبیند. مشهد با تهران تفاوت دارد. مشهد با نیشابور تفاوت دارد. مشهد محل به محل تفاوت دارد. جابجا تفاوت دارد. یک وقت مسجد است، یک وقت دانشگاه است، یک وقت هیئت ساده تو خانه. تکیه داده، پشتی. بنده خدا آنجا دانشگاه. اینجا هی. اینجا مخاطب همه مثلاً خانمند. آنجا همه جوان ۱۸ ساله. خودت را یکی فرض کردی؟ میگویند چرا اینجوری؟ این باعث شد که ما مجبور بشویم یک سری فایلها را کلاً دیگر در دسترس نداریم اینجوری منتشر. همراهی فکری نباشد. اینجوری این گفتگو، این فضای حرف زدن. بعضی جلساتمان هم که دیگر به سانسور شدید. الان یک ۲۰ ساعت یک بحثی صحبت کردیم که همه منتشر نشده. ۵ ساعت سانسور میشود، ۱۵ ساعت. بس که حرف اینجا همه خندیدند. آنجا همه فلان. «چرا همه میخندند؟» «حرف بزنی.» تو همین فضای گفتگو و خنده و شوخی و طنز: «چه شرایط [را] بسنجید از تقیه دست برندارید اما مطلب را بفهمانید.» دست برندارید. تغییر داشته باشید ولی مطلب را هم بفرمایید.
سوال بعدی: «میخواستیم به تبلیغ برویم کدام موفقترمان کند؟»
«انشاءالله به تبلیغاتی که تمام جهات واجبش ملحوظ باشد.»
واجبات را مد نظر داشته باشد. انسان در و معلوم باشد و راه خلاف نرود. معلوم باشد راه خلاف. اشتباه نکن. اشتباه به کسی چیزی نگوییم. به اشتباه نندازیم. مراقب باشید که پر است از مخالفین. از همین شیعه هم میبینیم حرفهای دیگری زده میشود. فضلاً از مخالفین. همینهایی که شیعهاند مثلاً به اصطلاح ظاهر آخوند شیعه به حساب میآید. آنقدر آدم حرفهای پرت و پلا میشنود چه برسد به آنها که غیر شیعه. آقای بهجت. فضای مجازی و فضای تبلیغ. اینها سکاندارش کیان؟ همینهایی که مردم دعوت به لاابالیگری و «جهنم نیست» و «جهنم که اصلاً اینجوری نیست» و «مشرک جهنم نمیرود» و «جهنم برود در میآید» و «توبه» تو تو کجا. هیچ بقالی پیدا نمیشود. این حرفها؟ چقدر هم خواهان دارد این حرفها. میلیونی طرفدار. مسیر حق و حقیقت مشتریاش کم است دیگر. «لا تستوحشوا فی طریق الحق لقلة اهله.» تو مسیر حق از کمی اهلش نترس. این مسیر کلاً اینجوری است. تک و توکی دارند میروند. شعبه دبیرستان که بودید. دبیرستانی. چقدر داریم؟ دانشآموز ابتدایی چقدر داریم؟ مثلاً ۵ میلیون. دانشآموز دبیرستانی چقدر داریم؟ مثلاً ۴ [میلیون]. از اینها چقدرشان دانشجو میشوند؟ مثلاً ۳ [میلیون]. چقدر چون دانشگاههای خوب دولتی درجه اول میروند؟ مثلاً ۱۰۰ [هزار]. از این ۱۰۰ هزار تا چندتاشان دوره کاردانی کارشناسی؟ بگوییم ۷۰ هزار. کارشناسی ارشد؟ بگوییم ۲۰ هزار. دکترا؟ هزار، ۲۰۰۰ تا. چندتاشان میروند هیئت علمی اینها میشوند؟ ۵۰۰. هرچی میرود جلوتر کمتر میشود. هی تصفیه میشود. هرچی کار سختتر جلوتر [میرود] ارتقا پیدا میکند. محدود تنهایی. و هرچی هم که قروقاطی میکند اضافه میکند، بیشتر میشود. طرفدارش بیشتر میشود. خواهانش بیشتر میشود. آنهایی که خالصترند، مشتریاش کمتر. مگر قاطی زیاد دارد؟ همین الانش هم این جنس. گلاب، گلاب اصل خواهانش بیشتر یا گلابی که قاطی دارد؟ شعر. گلابهایی که تو مغازه است کدامش؟ نوک قاطی دارد. از همه جا هست. ارزان. گلاب اصل میگوید این گلاب دوآتیشه اینجوری دارم. یک شیشه ۱۰۰ هزار تومان. میگوید او همین ۵۰۰۰. گلاب است دیگر. حالا مسائل دنیا که برای مردم اهمیت دارد این است. آخرت که اصلاً اهمیتی هم ندارد. امام. تهش دیگر این است. روضه امام حسین. مجلس امام حسین. چیزهای دیگری در میآید. هرچی آدم بیشتر میرود بیشتر دور میشود از امام حسین. بعضی جلسات این شکلی است. سخنرانیها و اینها.
«در همین جا که هستیم، در همین نمازی هم که میخوانیم، از آنها بعضی کاغذها به ما میرسد. این علامت این است که آنها هم در اینجا حاضر میشوند.»
همه حاضرند. حالا یا مامورند به اینکه «برویم و ببینیم چه خبر است؟ به چه میگویند؟» یا علت دیگری دارد. مسجد ما، نماز ما. میخواهیم رخنه کند. نفوذی. این جهان بهجت هم نفوذیها. میخواهند منم خراب کنند، در منم رخنه کنند. چه برسد به این عوامالناس بیچاره، بندگان خدا. ایادی شیطان همه جا هستند. توهین میکردند آنقدر بزرگش. کریمه کیست؟ چه میگویند؟ یا علت دیگری. بالاخره که نباید هیچ جا «تقیه» را فراموش کرد. «لا دین لمن لا تقیة له.» باطری [که] چهار نفر شدند بیشتر از ۴۰۰ میلیون. تقیه چهار تا شیعهای که اول بعد پیغمبر بودند. اینها تبدیل شدند به ۴۰۰ میلیون شیعه. نباید تقیه را فراموش کرد. «الصلاة خلفهم صلاة خلف رسول الله.» «نماز پشت سر اینها مثل نماز پشت سر پیغمبر.» همین نماز اهل سنتی که میروید مکه. پشت این بابایی که وضویش معلوم نیست چیه. غسلش چی بوده. نماز شیعه. احکام عجیب و غریب. نماز شد. پشت همین که نماز بخوانی انگار پشت پیغمبر نماز خواندهای. آنقدر بحث وحدت و تقیه و اینها مهم است. دیگر ببینید از این بالاتر میشود.
«دوست ما میخواهند برای تبلیغ به بوشهر بروند. درس و بحث را قم در قم رها کنند، صلاح میدانید بروند یا بمانند؟»
«درس و بحث میخواهند در همان نقاط تبلیغ بروند در ماه رمضان، محرم، سفر. امام جمعه آنجا گفتند که کلاً باید به آنجا بیاید جاودان.»
«اگر آنجا ممکن است درس بخواند، بحث طلب.»
گفتم: «آقا بعید است بتواند.» نه خیر. درس واجب است. تبلیغ هم واجب است. اما من به الکفایه برای تبلیغ هست. یعنی یک نفر منبر میرود توی شهر. یک مبلغ که هست. حالا ۵ تا مبلغ بشوند، ۱۰ تا باشند، هی بهتر. ما بیشتر لازم داریم ولی به هر حال الان جماعت میخواهند اینجا حاضر بشوند تو این جلسه. اینجا منبری ندارد. خب همین هم تو آن یکی جلسه درس. لحاظ درس واجب است. این خیلی پرسیدند که در محیط دانشگاه تبلیغ و تدریس و غیره الان چه حکمی دارد؟ میفهمند.
«هیچ جایی نیست که تبلیغ حقایق ممنوع باشد.»
قواعد کلی آقای بهجت خیلی قشنگ به صورت کلی. هیچ جایی نیست تبلیغ حقایق ممنوع باشد. همه جا ما وظیفه داریم که حقایق را تبلیغ کنیم. هرجا به فراخور خودش به شرایط. احتیاطاً.
«منتها اگر ناجورها در کار هستند، باید طوری دین حق را تثبیت بکند.»
و با کسانی که منحرفند از دین حق نداشته باشد. یک جوری رفت و آمد بکند دین تثبیت بشود. درگیری تنش اضافی درست نکند. الکی که مزاحم کارش بشود. یک جوری نباشد که حاشیه ایجاد بشود برای کارش. کار خودش را انجام میدهد. اثر خودش را.
میپرسند: «در آنجا یکی از کشورهای غیر شیعه خیلی بر روی ما فشار است. مثلاً اجازه نمیدهند در ماه محرم یک دسته کوچک سینهزنی از این کوچه به آن کوچه برود. اگر کسی بخواهد لباس مذهبی، لباس روحانی بپوشد، شدیداً ممانعت میکنند.»
آقای بهجت که جواب طولانی برای این سوال داد که جالب است. سوال این شکلی را آنقدر مفصل جواب دادن. میفهمند که:
«بگذارید ممانعت کنند. دستهها را در همان خانهها بیاورید. اینجا و آنجا نروید.»
در همان خانه که میآورند، یک قدری کم و کیفش را بالا ببرند. مثلاً فرض کنید اطعام به شربت بدهند. چیزهای مناسب بدهند. آنجایی را که دیگر قدغن نیست و مانعی ندارد، تکمیل بکنند. تو خیابان، تو خانه که میتوانی. این همان استانبولی است که آقا سید محسن [امین]، سید محسن امین صاحب اعیانالشیعه نوشته است. از فلان سال در عاشورا هزار قمهزن در خیابان استانبول قمه زدند در زمان کی در زمان عبدالحمید یا عبدالمجید که دیگر شرق و غرب ممالک اسلامی دست اینها بوده است. حکومت عثمانی همه تابع اینها بودند. حتی ایران. غصه نخورید. فقط چیزی که هست ما کار را بدتر نکنیم. غصه بهتریش را نخوریم. خرابش نکنیم. خرابتر نکنیم. میآید کسی که کار را بهتر [میکند]. حالا یا منظور امام زمان یا نه. دست نصرت الهی. شما همینقدر زورت را بزن. این خراب از این بدتر نشود. بعدها باز تقویت پیر استخوان خرد کرده راه خدا این فقیه. تالیتلو اهلبیت. این قله انسانیت. آقای بهجت این حرفها خیلی قیم نعمت خداست که جماعتی رو به دلشون انداخت این شور افتاد که حرفهای ایشون رو ثبت و ضبط بکنند، مکتوب بکنند. لطف. این نظر رحمت امام زمان به ما. آی به از پشت در. به خدا اگر کار خدا بود که آوردش جلو. حرفهاش جوری به گوش ما برسه راه رو به ما نشان بده. جنبه هدایتگری امام زمان جلوه کرده در شخص آقای بهجت.
«فقط چیزی که هست این است که این که حالا چه باید کرد، تشخیصده تشخیص وظیفه ایشون وقتی فرموده بود که تشخیص وظیفه کمر اولیاء خدا را شکسته. اونی که کمر میشکنه تشخیص وظیفه من چیه؟ این همه سختی کار عمل به وظیفه خیلی سخت. تشخیص وظیفه خیلی. اینجا وظیفه در رفتنه؟ نرفتنه؟ گفتنه؟ نگفتنه؟ اینها خیلی.»
اینکه حالا روضهها را چطور باید آورد تشخیص بدهید. در خانه را ببندید و غیرخصوصیها و غیر شیعه را در کارتان وارد نکنید. در خانه میخواهید سینه بزنید گریه بکنید میخواهم بگویم که اصل ارتباطتان با همدیگر باید حفظ بشود. چهار تا یکی آنجا هستید. تقویت کنیم. آنقدری که میشود. آنقدری که در دسترس است. امکانش هست. گریه بکنید، زنجیر بزنید. هرچی میخواهید بکنید همانجا بکنید. فرقی نمیکند. همانجا را حساب بکنید که کربلاست. این جمله دیگر عالی است. این مال روز اربعین ما. این تکهاش. امام سجاد میفرماید: «عالمی بوده که خیلی آدم حسابی بوده است. خدا رحمتش کند. من خودش را ندیده بودم ولی کسی که در منبرش بوده دیده بودم.» آن آقا بالای منبر میگفته است:
«وقتی که میخواهید به روضه بروید اگر از شما سوال کردند که کجا میخواهید بروید، نگویید میخواهید بروید روضه. بگویید میخواهیم برویم کربلا.»
چرا؟ چون کربلا داریم. امروز روز اربعین. کجا میروید؟ نگو میروم روضه. بگو دارم میروم کربلا. محمد. مجلس روضه را کربلا فرض بکنید. مرد بزرگ. ملکوت دارد زندگی میکند. میفهمد اینجا مجلس روضه نیست. اینجا الان خانه فلانی است. تا یک ساعت قبل خانه فلانی بود. تو این یک ساعت روضه شد کربلا. دوباره بعد روضه میشود خانه فلانی. قبر او «فی قلوب» من و قبر او تو دلهای شکسته و توی این مجالس انس. و اینجاها کربلاست.
خب حالا ادامه کتاب را باز بخوانیم. میفرماید که:
«این بهائیهای ملعون وقتی انقلاب ایران شد، اینها چطوری احساس کردند که باید از اینجا فرار کنند؟»
بهائیهای ملعون. یادتان هست گفتم عبارت اذان و [اینها]. چطور شد که احساس کردند که برای آنها خطر است؟ شاید هم برای خیلیهایشان خطر داشت. خصوصاً صاحب ثروتهایشان که معلوم برایشان خطر. بالاخره فهمیدند که باید از ایران خارج شد. اینجا نمیتوانند مجلس و محفل بگیرند و این دستگاهها رو داشته باشند. گفتند: «چه کار باید کرد؟» نشستند.
«تشخیص دادند. چه تشخیص عجیب و غریبی! آیا ما خیالش را میکردیم؟ فرار کردن راه دارد. آدم فرار میکند.»
آن اوایل میتوانستند با قاچاق و فلان فرار بکنند. اینها اکتفا به این نکردند که فرار بکنند. فرار کردند جوری که تا توانستند ارز را خارج [کنند]. آنجا فرار کردند کسانی که مثلاً میلیونها اینجا دارند و به آنها نمیرسد. هرچه ببرند پیش او نصفش را به این بدهند. خب این اهل این مسلک و مرام با این پول چه کار میکند؟ این مرام را در خارج طوری بالا میبرند که مثل این است که در اینجا آمدند و تبلیغات میکنند. آنجا بهائی تولید کردند. بهائیها اصلاً تبلیغ کار بهائیها است. پاسخ تبلیغ را یاد بگیرد. تبلیغ، تبلیغ بهائی. ما در منطقه بزرگ شدیم که منطقه بهائینشین بود. آنقدر اینها کار روابط عمومی و جذب بکنند. تبلیغشان قوی است. هنرمندانه است. جدّیاند. سفتاند. اقلیت هم هستند ولی کوتاه نمیآیند. شل نمیشوند. سفت کار میکنند. آنجا بهائی تولید کردند. ببینید راه شیطنت چطور برای اهلش آسان است. ما این چیزها را بلدیم. ما اگر تعاطف داشتیم و همدیگر را نگهداری میکردیم، اینجور گرگها ما را میخوردند. مگر به فکر هم بودیم؟ به داد هم میرسیدیم؟ کمک هم بودیم؟ برای هم دلسوزی میکردیم؟ پشت هم بودیم؟ اوضاعمان این بود؟ هر مملکت شیعهای میان. اوضاع آذربایجان شما ببینید. کشوری که ۹۵ درصد شیعه. الان درگیر با ارمنستان. این افغانستان بغل ماست. این پاکستان. این هند است. این ایران خودمونه که ۷۲ ملیتیم. این عراق است. این کویت است که تعداد زیادی شیعه. بحرین اکثریت قریب به اتفاق شیعه. اوضاع ما اگر با هم بودیم، دشمن جرأت بکند. بهائیها را ببین چطور پشت هم. یک دانه بهائی پیدا نمیکنیم که زیر آب یک بهائی دیگر بزند. پشتش بد بگوید. خرابش. جورابزنی کن. زیر پایش را خالی کند.
«اینها محرومیت خوردند و روی آن آب هم خوردند. به خدا میسپاریم شما را. از خدا میخواهیم تثبیت شما را. تق تنبیه یعنی آگاهی شما را. اینکه راه و چاه را به شما نشان بدهد. خدا توفیق شما را زیاد بکند. محفوظ، موفق باشید.»
سوال بعدی: «اگر کسی نذر کند که زیارت عاشورا بخواند، آیا باید با صد لعن و صد سلام بخواند یا بدون آن نیز کافی است؟»
باید زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام اگر نذر کرده، بخواند. به شکل درستش باید انجام داد. به شکل دقیق. همونی که اصلیاش است باید انجام داد. زیارت عاشورا اصلش به همان صد سلام. مگر اینکه عاشورا غیرمعروفه یا همین زیارت عاشورایی این شکل مثلاً قید کند همین زیارت هر روز بخونم. نمیشد. از فردا که چله اربعین امروز تمام میشود. خوشا به سعادت همه آنهایی که این چهل روز موفق بودند و زیارت عاشورا داشتند با صد سلام. انشاءالله از فردا زیارت عاشورامون رها نشود. اگر به همین نحو بتوانیم ادامه بدهیم که چقدر. اگر نشد همان که عرض شد. «اللهم العنهم جمیعاً» صد بار بگوییم. آن سلام آخر هم صد بار. دیگر ۱۲ دقیقه نهایتاً وقت میبریم. صد سال [با] صد سلام.
پرسش بعدی: «برخی از مردم در گذشته نذرهای متناسب با آن زمان نموده و به آن عمل میکردند؛ مثل آب دادن به عزاداران با مشک، روشن کردن شمع در امامزاده و... که برخی از آن موارد در این زمان از امور مرجوح و مصداق اسراف به شمار میرود. آیا ادامه چنین نذرهایی لازم است؟»
یعنی کار الان [را] شاهی نداریم چون کار اینا را انجام بدیم. میفرماید:
«اگر نذری از تمام جهات مرجوح شد، یعنی هیچ جنبه رجحانی نداشت، یک وقت از یک جنبه رجحان دارد. وقتی هیچی جنبهاش. دچار. اگر اینجوری شد لازم نیست به عمل شود. نذر من. نذر کنم خونه بابام هیدروجانی. وقتی رجحانی توش نیست، یک هفته نمیروم. یک چیز خوبی است. مثلاً گناهی ترک میشود. فلانی نمیخواهم ببینم. ولی هیچ رجحانی توش نیست. نذر منعقد نمیشود. نذر مرجوح منعقد [نیست].»
اما در فرض سوال به صورتهای غیر مرجوح در رابطه با نذر عمل کنیم. آب دادن به عزاداران با مشک و اینها. بگردم مواردی پیدا کنیم که رجحان دارد. آنها را عمل کنید. که همه از عمل کرده باشند، هم رجحان داشته باشد.
سوال بعدی: «صندوقی به نام حضرت ابوالفضل علیهالسلام در مغازه شخصی است و مردم به نام حضرت پول میریزند و اسمی هم از نذر نمیبرند. آیا [صندوق] حضرت ابوالفضل [علیهالسلام را باید خرج]؟»
«احتیاط در این است که به مصارفی که با حضرت ابوالفضل علیهالسلام نسبت دارد، مانند مجالس عزاداری ایشان و کمک به زائرین آن حضرت در مسیر حضرت عباس علیهالسلام.»
سوال بعدی: «فردی نذر اطعام در روز معین یا خواندن زیارت عاشورا در روز معین را نموده ولی فراموش میکند آن را به جا آورد، آیا قضای آن بر وی لازم است؟»
«زمان احتیاطاً باید آن را نیت کرده. مثلاً روز عاشورا.»
سوال بعد: «هر سال ممکن است مقداری از پول و نذوراتی که مردم جهت مجالس عزاداری کمک میکنند، اضافه بیاید. با توجه به اینکه برخی از مواد خوراکی را نمیشود تا سال دیگر نگهداری کرد، تکلیف آن اموال اضافه را؟»
«در همان روز به همان مجلس و حوالی و همسایگان آنجا مصرف» همان روز تو همان مجلس بدهند به همسایهها.
سوال بعدی: «برخی از مساجد، امامزادهها و اماکن متبرکه نذورات فراوان و بیش از نیاز سالانه و متداول دارند. پس از هزینه بخشی از نذورات در مصارف ضروری همان محل، اضافه آن باید صرف چه اموری شود؟»
«زمان برای نیازهای مترقبه در آینده [ذخیره کنند]، بدن نیاز پیدا میکنند. دیگر بدن استفاده [نکند]. برای همان محل نگهدارند. نیازهایی که بعداً پیش میآید، استفاده کنم. مثل تعمیرات یا توسعه آن محل. و در صورتی که هیچ نیازی به عین یا مالیت آنجا نباشد، خرج تعمیر نداریم. هیچ خرج دیگری نداریم. صرف آن در مسجد دیگری و امامزاده دیگر مانع»
سوال بعدی: «نذورات ائمه طاهرین علیهمالسلام و نیز حضرت ابوالفضل علیهالسلام را که مؤمنین متوسل میشوند، در صورت احراز رضایت صاحبان پول، آیا میشود صرف اموراتی مانند بقعه و عزای حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام و مثل آن نمود؟»
«کتاب نذورات هر یک از ائمه طاهرین یا از ابوالفضل علیهالسلام را میتوانید صرف مجالس روضه و اطعام برای خود آن حضرت بنمایید.»
سوال بعدی: «نظر شما درباره سند زیارت عاشورا چیست؟ آیا صالح بن عقبه بن قیس و علقمه را موثق میدانید؟»
اینها چون از اینها نقل شده است. میفرماید:
«لفظ زیارت عاشورا چیزی نیست که محتاج به سند باشد. از احادیث قدسیت.»
این هم خیلی جالب است. یکی از علما بود وقتی میخواست عاشورا را تفسیر میکرد، خیلی کار قشنگی میکرد. خیلی حرکت جالب و بکری. هر قطعهای که میخواست بخواند زیارت عاشورا وقتی میخواست شرح بکند اینجوری میگفت. میگفت: «قال الله تبارک و تعالی. السلام علیک یا...» یعنی قدسی. خدا فرموده. «قال الله تبارک و تعالی. خدا فرمود سلام بر حسین. سلام بر تو ای اباعبدالله.» از احادیث قدسی است. «خود روایت این حدیث خودش موجب توثیق است.» یعنی همچین حدیثی راوی وقتی روایت میکند، آن راوی ثقه میشود. اینجا نباید رفت دید راوی کیست. پلاک [او را] معتبر قبول کنیم. اینجا نباید رفت ببینیم که اول ببینیم کی روایت کرده بعد قبول کنیم. مطلب که این است. هرکی این را روایت کرده، او خودش ثقه شد. خودش راوی درست شد.
«نکته عجیب زیارت عاشورا تقریباً ضروری مذهب است.»
اما جامع بین همه روایاتش ضروری مذهب. بحث مهم سریال. فرصتش نیست بحث بکنیم. بعضیها درباره سند زیارت عاشورا خدشه کردند. بعضیها به مرحوم محدث نسبت دادند که ایشان فرمودند سندش ضعیف است. خودشان یعنی محدث قمی، شیخ عباس قمی. خودشان هم در کتابهای دیگرشان دارند که فلانی سندش را پیدا کرده است. عوالم ظاهراً به نظرم سند موثقی دارد. مستحبات دیگر سند لازم ندارد مستحبات سند. مضافاً بر اینکه متن زیارت عاشورا خیلی قوت دارد. خیلی قرائن صدق دارد که این از احادیث قدسیه [هست]. خیلی مهم است. مضافاً بر این الی ماشاءالله شیعه ملتزم به این هستند و مدعی هستند که از زیارت عاشورا کرامتها دیدند. اینها کافی نیست؟ این همه آدم. اثر ندارد؟
سوال: «با اینکه این همه وضعیتش را تاکید شده، چرا بعضی افراد مثل مرحوم قاضی رحمت الله علیه به ذکر یونسی بیشتر تاکید میکردند؟»
«ذکر یونسی که «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» است.»
جواد آقا میفرمایند که: «در بین اذکار میشود.» آقای ملکوتی. «در اذکار سه تا ذکر رو دیدم که اینها بینظیر.» جلسه آخر بحث بگوییم سفارش نمیشود به نحو عمومی. دستور از استاد میخواهد ولی آن دو تای اولش اشکال [ندارد]. امشب ستایش. میفرمایند که: «این اذکار بینظیر است.» آثار فوقالعاده را تو این ستاره. یکی شب جمعه، یکی غروب جمعه، عصر جمعه بزرگان سفارش میکردند. شب جمعه هدیه کند به روح اموات. عصر جمعه را هدیه کند به حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها. به قول بزرگان. یک دانه اش اشکال [ندارد]. عدد ۴۰۰ تا اینها که دیگر دستورات [و اذان از بزرگان] است. آن دیگر نیاز به اذن استاد دارد. استاد باید دستور. قاضی سبک یونسی. بیشتر زیارت عاشورا تاکید. نه بیشتر تاکید کردن نبوده است.
سوال بعدی: «کسی در خواندن زیارت عاشورا وقتی میخواهد صد بار لعن یا سلام را بگوید، نمیتواند تمرکز پیدا کند و دائم حواسش پرت میشود. چه باید بکنیم؟ بالاخره که آیا با تکرار و با اعاده میتواند انجام بدهد یا نه؟ آن هم مشکل است.»
«یعنی هی به مرور بالاخره یک بار دوبار. صد بار که میخواند دیگر آرام آرام. اگر مشکل شد آن طرقی که صد بار گفتن ندارد، زیارت عاشورایی که صد بار گفتن ندارد، آن را اختیار کند، خیلی، خیلی عالی است.»
زیارت عاشورای غیر معروف. آنی که نوشته. زیارت عاشورای غیر معروفه. نباید بنویسید. غیر معروفه یعنی غیر معروفه. لازم نبود دیگر نوشتن غیر معروفه.
پرسش بعدی: «نظر شما درباره زیارت ناحیه امام حسین علیهالسلام از طرف حضرت صاحبالزمان علیهالسلام چیست؟»
«زمان مثل سایر زیارات است. با تسامح در سند. همه اینها با تسامح در سند همه اینها درست میشود.»
خشخاش گذاشت. چون متن روایت، متن زیارت و دعا قوی است دیگر. به سندش ما کار نداریم.
«اگر هم متن زیارت محتاج به تأویل است با قرائن سابق و لاحقه تأویل میشود.»
یک جاهایش میبینیم که خیلی جور در نمیآید. قبل و بعدش را که بررسی میکنیم، میبینیم که این هم باید اینجوری بفهمیم که دیگر باز مشکلی پیش. خوب.
سوال بعدی: «نماز زیارت عاشورا را باید قبل از زیارت بخوانیم یا بعد از زیارت؟»
«ظاهراً هر دو روایت دارد.»
رضا محمود حقشناس هم فرمود که دو رکعت قبلش بخواند و دو رکعت هم بعدش. حالا زیارت عاشورای امروز. اگر کسی نخوانده که روز آخر چله. اول دو رکعت نماز زیارت بخواند. سلام. زیارت پایانی که امروز خیلی مهم است ولی پایان چله است و آثار و برکاتی. سال آخر در زیارت عاشورا عدد مهم است؟
«چهل بار باید بخواند یا ۴۰ روز باید بخواند؟»
میفرماید: «اگر نذر کرد که ۴۰ روز بخواند، ۴۰ روز خواندن واجب میشود.»
اما اگر نذر نکرده حتماً باید ۴۰ باشد؟ ۴۱ نه، ۳۹. چهل موضوعیت. موضوعیت دارد ولی چله گرفتنش اثرات خاص و فوقالعادهای دارد. خب عدد ۴۰ عدد مقدس چیست؟ عدد خاصی. عدد تثبیت. بچه در عالم جنین هر چهل روز مقامی پیدا میکند. به هر چهل روز یکی رشدی برایش حاصل میشود. چهل عدد مقام عدد ملکه است. یک چیزی ملکه میشود برای کسی در عدد ۴۰. تعداد. روز اربعین از این جهت روز مهم. عدد ۴۰. حضرت موسی علیهالسلام [برای] ۳۰ روز خدا او را نجوای با خودش دعوت کرد «تتمّناها بعشر» ده روز هم اضافه شد «فتمّ میقات ربّه اربعین لیلهً». چهل شب. چون مناجات با خداست. اونی که مربوط به خداست خلوت میخواهد، میگویند شب. اونی که مربوط به مردم است جلوت میخواهد، میگویند روز. چهل شب، چهل روز. عدد ۴۰ عدد تثبیت. یک چیزی وقتی ۴۰ بار انجام شد، تثبیت میشود. عدد ۴۰ عدد تبدیل از یک برههای وارد برهه بعد میشود با عدد ۴۰. بار. یک کار انجام بده. ۴۰ روز یک کار انجام بده. کلاً چلهها مختلف است. روز چهل ماه. ۴۰ سال. سالیانه است. بعضی چیزها ماهیانه. روزانه است. ۴۰ هفته. ۴۰ شب جمعه. ۴۰ شب چهارشنبه. ۴۰ روز جمعه. ۴۰ روز جمعه، غسل جمعه. ۴۰ شب جمعه مثلاً کربلا برود. ۴۰ عدد. ۴۰ عدد موضوعیت دارد. تثبیت میکند یک چیزی [را].
مقام خود امام حسین علیهالسلام هم در واقع در این ۴۰ روز بعد از شهادت، از روز عاشورا تا اربعین در حال حرکتی بودند و فعالیتی داشتند. این ۴۰ روز دوره خاصی است و دوره تثبیتی. این ۴۰ روز دوره تثبیت شهادت و فرهنگ شهادت ایشان و اثر خون بود. در واقع از عاشورا تا اربعین داشتند اثر خونشون رو تثبیت میکردند. هم امام حسین علیهالسلام هم زینب کبری سلام الله علیها. زوج. اربعین روز خاصی است و این زیارت اربعین هم وجهش این است که ما انگار داریم میگوییم آقا بهش پیام اعلام کنیم. شما خونت تثبیت شد. اثر خون تثبیت شد. امروز اربعینی که ما زیارت میرویم، این را میخواهیم اعلام کنیم. «علامت مومن» که گفتم: «چرا این همه زیارتهای دیگر را نگفته، حتی روز عاشورا را نگفته، روز اربعین را گفته؟» چون این ۴۰ روز میخواهیم بگوییم شماها این همه زحمت کشیدید، تلاش کردید، سختی دیدید، آزار دیدید برای تثبیت این خون. این خون در رگهای عالم جاری بشود. انشاءالله خونش عالم را بگیرد و جاری بشود در تمام این عوالم. چهل روز شما این کار را کردید. روز اربعین تثبیت شد. لذا اثرش همان اربعین اول هم ظاهر شد که زیارت جابر بن عبدالله بود. اولین. عرض کردم تو این ۴۰ روز کسی زیارت نیامده بود. اولین زائر بود. دیگر انگار امام حسین دوره جدیدی را در عالم رقم زدند. تا این ۴۰ روز این دیگر کوران این مصائب و مظلومیتها بود. خصوصاً دیگر در شام که دیگر اینها به اوج رسید و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها. دیگر آن دیگر قله این آزارها بود. دیگر خون تثبیت شد اینجا و این خانواده از شام دیگر راهی شدند. کار تمام شد. دیگر حسین است و این عالم و این خلق الله و این دلها و کندن این دلها و بردن به سمت خدا. دیگر از روز اربعین کار امام حسین از این جنبه شروع شد.
یکی از بزرگان فرموده بود: «من مسیری را میرفتم با مرکبم تو روستا بود. این تشرف برایش حاصل شده بود ولی خبر نداشت. میگفت که آقایی کنار من قرار گرفت و از من پرسید.» این هم روضهخوان بود. منبری. «فلانی خبر داری این دو واقعه رو که وقتی خواستند مزار سیدالشهدا را در دوران متوکل خراب بکنند، شخم بزنند. تعدادی گاو رو بهشون. گاوآهن [دادند] که اینها بیایند قبر اباعبدالله را شخم بزنند. اینها وقتی رسیدند کنار قبر هر کاری کردند که اینها شخم بزنند این قبرها [را]. اینها هیچ کاری نکردند. قدم از قدم برنداشتند. دیگر کاری نمیشود کرد و این گاوها را برگرداندند. گفت: این را شنیدی؟ میدانی؟ خبر داری؟» اسب تاخت بر بدن اباعبدالله، اسب تاخت بر بدن امام حسین. اسب که به حسب ظاهر باهوشتر هم هست از گاو. آنجا چرا گاو قدم از قدم برنداشت؟ اینجا اسب بر این بدن. بزرگ متحیر شد از این سوال حضرت [خواستند]. خواستند این پیام را برسانند. نمیدانم البته نمیدانست حضرت است. بعداً فهمید. من که آنجا دوره مظلومیت اباعبدالله بود. به خدا میخواست این مظلومیت به اوج برسد. لذا اجازه داد هر آنچه از این مظلومیت در این عالم هست بر او روا داشته بشود. ولی اینجا دوره بروز آثار. دیگر تو آثار خدا نگذاشت آسیبی به آثار اباعبدالله. نه کسی نتوانست کاری بکند. آن دوره چون دوره مظلومیت بود مقامات بالا رفتن، عبور. همه اینها را خدا اجازه داد رقم بخورد. همه اینها باعث ارتقا میشد. اینها دیگر الان ارتقا است. الان دیگر بروز آثار و کمالات. اینها را دیگر خدا اجازه نمیدهد اتفاقی بیفتد. تا روز اربعین هرچی که بود دوره مظلومیت بود. از روز اربعین به بعد دیگر دوره بروز آثار است. دیگر ما از بعد اربعین مظلومیتی در اهلبیت به این شکل نمیبینیم. در این خاندان اسرا.
جلسه آخرمان است. نزدیک ۱۰۰ جلسه. این کتاب رحمت. خدا را شکر زنده بودیم. زنده بودیم که رزق حسینی این شکلی داشتیم. با یکی از مخلصین درگاه اباعبدالله، مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت. ایشان برای ما از خدا گفت. برای ما از امام حسین گفت. انشاءالله روز اربعین هم سلام به امام حسین برسانم. ما دیگر یکجورایی با این کتاب حق پیدا میکنیم دیگر حق [بر ایشان]. زمان حیاتش که احدی رو از دعا فراموش نمیکرد. الان که دستش هم باز است و کنار اباعبدالله مقیم آن آستان قدس امام علیهالسلام امسال ما که اینجوری شده. بالاخره محروم شدیم. این بزرگوار برای ما بگیرند از دست اباعبدالله الحسین. جلسه آخر این کتاب و این بحث و روز اربعین و سال و خوردهای بحث کتاب طول کشید. محضرش بوده. این جلسه حالا روز اربعین هم هست. این روضه روضه آخر ما باشد. حُسن ختام جلسات باشد. این خانواده رو وقتی که برگرداندن مدینه. وقتی رسیدند مدینه. عرض کردم قبلاً امام سجاد یکی از آن سه درخواستی که داشتند اصرار یزید این بود که چیزهایی که از ما به غارت [بردهاید برگردانید]. طبعاً مقداری از اینها که در [دست اهلبیت بود] در [میان آنها بود] گوشواره و گردنبند و دستبند طلایی و خلخالی بود. اینها رو برگردانند به خانواده. یزید هم که دستور داده بود از شام تا مدینه کسانی با این کاروان باشند سربازان سختگیر نباشند، تندخو نباشند، خشن نباشد، بددهن نباشد، جسارتی به این زن و بچه نکند. همراهی کنند، همدلی کنند با هم تا مدینه. حق ندارد ظلم بکند. خب اینها هم که به حسب نقد این شکلی تو مسیر درخواست کردند. «ما را کربلا» که مثل امروز رسیدن کربلا زیارت اربعین و بعد زیارت هم که مدینه. اینجا تو نقل تاریخ دارد که زینب کبری امام سجاد را صدا زده. «عزیز برادر! قوطی رو...» حضرت یک ظرف در آوردند. فرمودند: «این را بگیر. از طرف من ببر. هدیه بده به این ساربانی که مسئول این کاروان با او بود. این سربازان زیر دستش بودند. مأمورش بودند. از شام تا مدینه ما را آورد.» امام سجاد آوردند به ساربان دادند. فرمودند: «این هدیه عمه ماست.» میخواهم بگویم که امروز هدیه باید بگیریم. عطاست. روز اربعین روز مژده است. «هدیه عمه ما زینب کبری به شما.» باز گوشواره و دستبند و النگو و همینهایی که به غارت برده بودند. زینب کبری در ظرفی کرده به اینها برگردانده. «اینها را تقسیم کن بین سربازهایی که با ما بودند.» گفت: «من از این لطف شما ممنونم ولی بابت چی؟ بابت چی این را دارید به ما میدهید؟ ما مگر چیکار کردیم؟» فرمود: «عمّهم فرمودند که بابت همین که کاری نکردید دیگر. دست رو بچهها بلند نکردید. تازیانه نزدید. دشنام ندادید. سر به نیزه. تشکر کنم بابت همه کارهایی که نکردید.» یک هدیه عمه ما به شما. نشست هی به سر کوبید. هی خودشو زد. «اینها چه خاندانی بودند؟» روز اربعین خانم! هر سال عطای شما به ما این بود. این محرم و سفر ما که روضه و نوکری بلد نیستیم. ما در واقع بابت همین کارها. بابت همین که عاشورا شد، مسخره نکردی. گریه نکردیم [؟]. به هیئتها، هیئتیها توهین نکردیم. هدیه شما به ما بابت این است. وگرنه نوکری و اشک و ناله و گریه و مصیبت و ماتمسرایی کار شماست. «مدّعی را گو مزن بیهوده لاف عاشقی / این تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است.» گریه کن شمایی. صاحب عزا شمایی. نه ما. امام زمان. زینب کبری باشد. یک گوشه میایستند میگویند: «این مجلس مال زینب است. روضه مال زینب است. ما که کاری نکردیم که مزد بخواهیم.» هر سال [که] نکرده شما دعوت میکردین. اربعین کربلا بودین. زیارت اربعین میخواندین. گرد و غبار برمیداشتن ما رو. چقدر خوشحال بودیم. شما رو دارن از شام. ما هم داریم میاییم کربلا. روز اربعین همه با هم کربلا جمع میشویم. عمه سادات داره میاد. امسال جدا شدی. مصلحت چی بود نمیدانم. نخواستید ما رو. نه طلبیدید ما رو. دوست نداشتین. خواستین آتیشمون تندتر بشه. حسین! اینجا به ما عنایت کنی. نمیدانم ولی به هر حال ما ما نوکریم. نوکرم عذر میخواهد. نوکر عطا میخواهد. لااقل این جور که دیگر میتوانیم بگوییم بابت سیلی که نزدیم. بابت دستی که بلند نکردیم. نخندیدیم به شما. سنگ نزدیم. شما آنقدر سفره [پهن کردی]. ما میدانیم شما خاندان کرمی. جد شما رسول الله. سنگش را میزدند. دعا میکرد: «اللهم...» نمیدانم اینها رو. «شما اونهایی که سنگ میزنن کینه سنگم بخوریم.» روز اربعین خانم! روز زائرنوازی. حسین! روز پذیرایی اباعبدالله. فرمود: «من ۴۰ مشغله داشتم. شهر به شهر باید میرفتم. کار داشتم. سفرامو رفتم.» چه پذیرایی کنم از شما؟ «بیاین ببینم چی میخواید.» ما آمدیم یا اباعبدالله. این دست خالی گدایی ماست. این نداری ماست. یک حال گرفتاریهای دنیا و آخرت ماست. از شما چی میخواهیم؟ اگر بماند به گدا، گدا خیلی چیزها میخواهد. گدا سرتاپا گدایی نیاز. ولی ما از شما چی میخواهیم؟ حاج اسماعیل دولابی میفرمود:
«در خونه اهلبیت رفتی از اهلبیت دست پر نخواه.»
دست پر و کی میآورند وقتی در میزنی؟ دست دراز میکنی. از آنور یک لقمه نانی میآورند. یک ظرف غذایی میآورند. یک پولی میآورند. دست پر که میآورد یعنی چی؟ «این نان رو بگیر برو.» فرمود: «از اهلبیت دست پر نخواه. از اهلبیت دست خالی.» دست خالی یعنی چی؟ وقتی دست دراز میکنی کسی دست خالیش رو سمتت دراز میکنه یعنی چی؟ یعنی بگیر بیا. امروز از شما دست خالی. دست ما رو بگیرید ببرید تو. سید جعفر شوشتری فرمود: «در عالم اشاره کردم گفت که دلم. مردم گفتن تو که بلد نیستی روضه بخونی. دلم شکست. گفتم یا اباعبدالله ما بیعرضهایم. بلد نیستی. شما که میدونی.» شبش خواب دیدم. دیدم وارد خیمهگاه اباعبدالله شدم. حضرت آمدند به استقبال. «مهمان [آمده] بود.» گفت که حضرت به حبیب فرمودند: «حبیب درست آب در خیمه نداریم ولی حلوا که داریم. برای شیخ جعفر ما حلوا بیار.» «یک کم حلوا به من بزن و دیدم عالم من عوض شد. آتشی در درونم به پا شد از این حلوا.» دست ما را [بگیرید]. روز اربعین، روز آخر. هی میخواهم یک جا باشم. یک روضه ببینم. نمیشود. هی این پراکندگی جایش هم هست. واقعاً ارباب. قبری نشسته یک روضهای شروع کرد خواندن. یکی با علی اکبر حرف میزند. یکی با عباس حرف میزد. یکی با علی اصغر حرف میزد. یکی اربعین دیگر پخش و پلا بودن همه برای خودشان. روضهها همینجور پراکنده. یکی از اساتید میفرمود یک سال ما کربلا آمدیم. زیارت کردیم. شبش حالا یا ایشان دیده بود یا یکی از همراهانشون. میگفت: «در عالم معنا دیدن که آقازاده از ضریح خارج شد با دست اینجور اشاره کرد به این زائرها. رو کرد داخل قبر گفت: پدر جان! از اینها پذیرایی نمیکنی؟» فهمیدم حضرت قبول کرد. یا اباعبدالله! مهمان شما هستیم. همیشه این ایام خاصتر مهمان شما بودیم. سر سفره این کتاب. این جماعت. این عزیزان. با سختی. با عشق. با شور. هر روز آدم مشغله دارد. بچه دارد. زندگی دارد. کار دارد. با چه سختی از روز فردا به این ساعت [برود]. نخورد، این ساعت میخواهیم برویم. رفت و برگشت. حضور و رفت و آمد و همه اینها با هم روزی ۳ ساعت ۴ ساعت وقت میگرفته به عشق شما بوده اینها. در راه شما. چیزی پذیرایی کن. ولی آخه به کرم شما میخورد. به شما. آن حسینی که ما میشناسیم که «خوش آمدید بفرمایید.» آقا خیاط میگفت که یک روز مجلس روضه خواندن. «پدرم گریه کرد. منبر رفتند. روضه خواندند. پدرم مداح. هومن روضهخوان. پدرم گریه کرد. مجلس تموم شد. دیدم باز نشسته داره بلند بلند [گریه میکند]. گفتم: آقا روضه تموم شد. مجلس تموم شده.» گفت: «پسرم! این لحظه آخر تو این جلسه امام [حسین را] دیدم. اونهایی که از اول آمده بودند پذیرایی کرد. منبر نشسته بودند پذیرایی کرد. روضه نشسته بودند پذیرایی کرد. منبر نبودند موقع روضه. بعد آمدم پذیرایی کرد. موقع روضه نبود. ناهار آوردن. کسی رو نداریم.» کتاب این بود. بابا شمر هم ندارد. به این آقا میگوید: «من سر بریدم ولی حسین. [نه].» برود. بگویم این روضه رو دیگر. شاید هم گفتم. امسال خواندم. هم روز است، هم نوکری است، هم عرض حاجت با این بسته بشود پرونده ما. یا اباعبدالله! شما خیلی کریمی. شما دست خالی رد نمیکنید. مثلاً این قاعده است. هرکی سمت شما بیاد. همیشه هم همینطور بوده دیگر. هر کسی به فراخور استعداد و شرایط و دست خالی رد نمیکند. شاهد میخواهیم. این شاهد تو گودی قتلگاه. مگر کسی رو دست خالی رد کرد؟ همه دست پر بیرون آمدند. هرکی با یک چیزی بیرون آمد. همه دست پر بیرون آمدند از حسین. کسی دست خالی. یکی سر [را] زیر هوا گرفته بود. بیرون آمد. یکی زره برداشته بود. یکی شمشیر برداشته بود. [یکی] برداشته بود. یکی چکمه برداشته بود. از سپر نگاه کردی چیزی نمانده. دیگر لختش کردند. عریان رهایش کردند. ملکوتی حواس این را جمع کردند. یک انگشتر. هنوز این هم باشد. ناراحت. او اینجا بود که گفتند بعضی گفتند هر کار کرد نتوانست در بیاورد. حسین دیگر دست خالی که رد نمیکند. دست خالی برود. یا انگشتر رو که میخواهد. انگشتر رو با انگشت.
«السلام علیک یا اباعبدالله. علی الارواح التی حلّت به فناک. علیک سلام الله ابداً ما بقیت و بقی الّیل و النّهار. السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اصحاب الحسین.»
به تو از دور سلام. به سلیمان جهان از طرف مور سلام. به حسین از طرف وصله ناجور. از راه دور. همینی که صادق به ما یاد دادهاند که از خیر زائرها جا نمونیم. سه بار «صلی الله علیک یا اباعبدالله». «صلی الله علیک یا اباعبدالله». «صلی الله علیک یا اباعبدالله». «السلام علیکم یا اهل بیت النبوة جمیعاً و رحمة الله و برکاته.»
«اللهم اعز الإسلام و المسلمین. و اعظمک یا الله یا رحمان و یا رحیم. یا مقلب القلوب. الهی. یا حمید، به حق یا عالی، به حق علی، یا فاطمه، به حق فاطمه، یا محسن، به حق الحسن، یا قدیم الاحسان، به حق الحسین، اللهم عجل لولیک الفرج.»
خدایا به حق این اربعین، به اباعبدالله، به حق عشق تو به اباعبدالله، به حق عشق اباعبدالله به تو، فرج امام زمان منتقم خون اباعبدالله را برسان. در این اربعین که حتماً آقامون کربلا زائرند. آقا و آقای ما حضرت بقیه را در ثواب زیارت آقامون شریک بفرما. دعای آقامون شامل حال ما بفرما. نظر رحمت شامل حال ما بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت. همه ذویالحقوق [و] هرکسی حق به گردن این خوبانی که یکی یکی از دنیا میروند. اساتید، دوستان، بزرگان، ای عزیزانی که با کرونا غریبانه از دنیا میروند. شیعیان امیرالمومنین. از این ساعت اربعین کربلا مهمان نایبالزیاره و دعاگوی ما در محضر اباعبدالله قرار بده. شب اول قبر اباعبدالله را به فریادمون برسان. در دنیا زیارت در آخرت شفاعت اهلبیت را نصیب ما بفرما. خدایا آنی یا کمتر از آنی ما رو به خودمون واگذار مکن. هرچه به خوبان عالم عنایت فرمودهای، به آنهایی که چله گرفتهاند از عاشورا تا اربعین. خوبان. خسیسین. این مخلصین. هرچه به اینها عنایت فرمودهای، تفضلاً به ما هم عنایت بفرما. عجب خوبان درگاهت دور داشتهای. تفضلاً از ما هم دور بدار. توفیق اخلاص، مراقبه، حضور قلب، توجه، بندگی خالصانه به ما عنایت کن. شیاطین جن و انس از ما دور بفرما. شر ظالمین به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. رهبر عزیز انقلاب حفظ و نصرت و عنایت بفرما. مرزهای اسلام. شفای عاجل و کامل عنایت کن. حاجت حاجتمندان روا بفرما. بچه گفتی و سلام ما بود. هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
«بان نبی و آله رحم الله من الفاتحة مع الصلوات.»
جلسات مرتبط

جلسه هشتاد و نه : محبت اهل بیت؛ اصل همه طاعات
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود : تفاوت خطا و خطیئه در سلوک رهبران دینی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود و یک : زیارت با معرفت و حدود گفتوگو با اهل بیت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود و دو : معنای حقیقی شادی و حزن در مکتب اهل بیت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود و سه : مرز میان عزاداری مشروع و وهن مذهب
شرح کتاب «رحمت واسعه»
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه دو : کودکی آیت الله بهجت و شوق زیارت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه یک : راز «رحمت واسعه» در نگاه بزرگان
شرح کتاب «رحمت واسعه»