محبت اهل بیت بهعنوان ریشه ایمان و عبادت انسان
رابطه دوطرفۀ محبت قلبی و اعمال ظاهری در دین
ولایت اهل بیت بالاترین واجب و اصل همه اعمال
آثار ترک معصیت در اعتقاد و عمل بر رشد محبت
جایگاه مداحان و روضهخوانان در ترویج محبت اهل بیت
روایت رؤیای آیتالله فشارکی و عظمت روضهخوانی
هدیه امام رضا به دعبل؛ لباس هزار رکعت نماز شب
اطاعت، راه شعلهور شدن عشق الهی در دل مؤمن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا أَبِي الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
بخش پرسشها و پاسخها. سؤال: «آیا محبت اهل بیت و بغض دشمنان ایشان بهتنهایی و در صورتی که به انجام عمل و عبادت منجر نشود برای انسان مفید است؟» پاسخ: «محبت خداوند متعال و محبت انبیا و اوصیای آنها و اولیای خدا و بغض دشمنان خداوند متعال و اولیای ایشان، اصلِ همۀ طاعات است و عبادات فرع بر این دو، یعنی حبّ و بغض. و این دو، یعنی حبّ و بغض، از واجبات عقلی و نقلی است.»
هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ؛ آیا دین چیزی به جز حبّ و بغض و مودّت به القربا -یعنی اهل بیت پیامبر- نیست؟ تنها اجر رسالت است که در قرآن کریم به تصریح بیان شده.
سؤال میکنم که محبتِ خالی داشته باشیم، نفرتِ خالی از دشمنان اهل بیت، کاری هم نکنی، همین محبت خالی خاصیّتی دارد، فایدهای دارد؟ میفرمایند که اصل همۀ طاعات همین محبت است، یعنی از دل محبت است که بقیۀ طاعتها در محبت خوب ازش طاعات درمیآید، محبت بد ازش معصیت. این اصل است. اصلاً طاعت هم آدم انجام میدهد برای اینکه محبتش بیشتر بشود. اثر و خاصیت طاعت، تقویت محبت است. محبت را بیشتر میکند؛ محبت به خدا و اولیای خدا را بیشتر. شما هر وقت برای امام حسین خرجی میدهید، کاری میکنید، فعالیتی، اقدامی، اثرش این است که محبتتان به امام حسین بیشتر میشود. برای خدای متعال آدم کاری میکند محبتش بیشتر میشود و همۀ دین هم همین حبّ و بغض است. جایش قلب است و سرمایۀ اصلی انسان قلب است. ایمان هم قلبی است، شرک قلبی، نفاق قلبی، کفر قلبی، اینها همهاش جایگاهش قلب است و هیچ چیزی با اینها معادل نمیشود. هیچ گناهی معادل شرک نیست. هیچ طاعتی هم معادل ایمان و ایمان قلبی. شرک هم قلبی. انسان از طریق قلب، اتصال قلب؛ یعنی همین محبتها و تعلّقات و ادراکات. اونی که در سوز و گداز است، اونی که وابستگی دارد، عمل هم انجام میشود به خاطر اینکه این غبار زدوده بشود از این.
پس بهتنهایی اگر انسان در قلب خودش احساس محبت، ولو هیچ عملی هم نیامده، همین هم ارزش دارد. البته طبیعتاً دوامی ندارد، محبت قدری کش پیدا نمیکند اگر عملِ بعدش نباشد و معرفت نیاید، این بعد مدتی فروکش میکند؛ ولی به این معنا نیست که الان که هست و هنوز فروکش نکرده ارزش ندارد؛ ارزش دارد. اگر میخواهی نگهش داری باید عمل بکنی. نه تنها ارزش دارد، بلکه اصلاً ارزش آن عمل به همین است. فقط این ارزش دارد، عمل به خاطر این ارزش دارد. عمل جدای از این ارزش، اگر این محبت قلبی نباشد و عمل باشد، آن عمل ارزش ندارد.
کسی نماز بخواند، ما در قرآن مگر نفرین نداریم نسبت به نمازخوانها: «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ». پس خدای متعال از ما نماز نمیخواند، از ما ایمان میخواهد. نماز را هم میخواهد چون ایمان میخواهد. نماز را هم میخواهد چون ایمان بنده به نماز است. چون اگر نماز نباشد ایمان هم میرود، ایمان تضعیف میشود، از بین میرود. چون ایمان با نماز تقویت میشود؛ «معراج المومن»، مؤمن را عروج میدهد. ایمان داری، یعنی در واقع عروج میدهد چون ایمان وابسته به نماز است. نماز هم روزه هم ارزش پیدا میکند. حجم این ایمان، همین محبت قلب است. اونی که اصل است همین است.
حالا کسی در عمل میلنگد، مشکلاتی دارد، کاستیهایی دارد، اصلاً در برخی روایات هم هست: حسنهای است محبت امیرالمؤمنین که هیچ سیّئهای ضرر نمیزند. وقتی محبت باشد یک حسنه است که هیچ سیّئهای دیگر به آدم ضرر نمیزند، یعنی همین محبت دستِ آدم را میگیرد. آخرین تعلّقی که آدم دارد در صحنۀ محشر محبتها بروز پیدا میکند. چسبندگیها، ملکوت هویدا میشود. آدم میفهمد به چه کسی بند بوده است.
اگر «لَوْ أَحَبَّ رَجُلٌ حَجَراً حَشَرَهُ اللَّه» اگر یک آدمی سنگی را دوست داشته باشد، خدا با همین سنگ... یعنی محبت انقدر اثر دارد. محشر. حشر هر کدام از ما به آن چیزهایی است که دوستش داریم. دلبستگیهایمان، علاقهها. حالا علاقه به خدا و اهل بیت یک ذره هم باشد، یک کم هم باشد، این آخر آدم را نجات میدهد و آخرش بروز پیدا میکند. هیچ چیزی معادل محبت نیست.
البته گاهی هم توهم محبت است. محبت سر و صدا و هیجان و این چیزها نیست. محبت آن حالت کشش قلبی و «های و هوی» و «جیغ و داد» و... نه. محبت آن کشش درونی است. آدم از درون علاقهمند. البته جاهایش نشانش هست دیگر. بالاخره محبت بدون هیچ بروزی که نمیشود. یک آقایی به خانمش بگوید «من خیلی تو را دوست دارم»، هفته به هفته خانه نمیآید، خرجی نمیدهد، با او غذا نمیخورد، جایی نمیبرد، ابراز محبت نمیکند، بلکه تازه بیاید ابراز نفرتم بکند، بگوید «از تو بدم میآید، به زبانم نگاه نکن مهم دلم است»، چه کسی باورش میشود؟ دلی که محبت دارد بالاخره یک بروزی هم دارد.
از امام صادق علیه السلام پرسیدند که: «آقا ما اسم شما را روی بچههایمان میگذاریم. هَل یَنفَعُنا ذالِک؟» خاصیّتی هم برایم دارد؟ حسن و حسین و جعفر و علی، فایدهای هم دارد؟ مگر چیزی غیر از محبت؟ کینه. این خود دین است، این اصل دین است. اسم بچهاش را میگذارد. خوب این از محبت است دیگر. آدم علاقه دارد که این کار را می کند. ارزش قائل است برای اهل بیت که اسم عزیزترینش را به اسم آنها میگذارد. بعضیها هم که اسمشان به اسم اهل بیت است، بعداً خودشان میروند عوض میکنند. این هم اعراض از ذکر خداست و چوبهای سنگینی دارد بیاعتنایی و بیحرمتی به اهل بیت.
الان که باب شده میگویند: «این اسم را گذاشتی بدبختی میآورد، شر میآورد. اسم زینب سنگین است، اسم فلان... فلا... اسمت را عوض کن.» یا همان اول رأی طرف را میزنند که اسم را عوض کند یا بعداً. قطعاً چوب بیاعتنایی و بیحرمتی به اهل بیت است. اگه هرچه شر است تو اسمهای دیگر است. اسم اهل بیت که میرسد میگوید: «این شر است.» آن اسمهای عجیّ و غریبی که میگذارند، آنها خیر است؟ اسم زینب شد اسم شر. خدا عقل بدهد به انسان، معرفت بدهد. این سر را در آخور وقتی آدم میکند، سر را در این کثافت دنیا وقتی میکند، اینجور فهمش از ملکوت معوّج میشود و انسان دچار نفهمی میشود. خدا کمک کند ما را.
پس ایمان اصل است. اصل ایمان هم حبّ و علاقه است. این محبت انقدر ارزشمند است که در روایت در آیۀ قرآن فرمود که «عِلَّتُ الْمَوَدَّةِ فِی الْقُرْبَى أَجْرُ الرِّسَالَةِ» محبت خاندان پیغمبر است. اجر رسالت یعنی چه؟ پیغمبر که از ما اجر، یعنی چه؟ یعنی معادل، یعنی جایگزین، یعنی یک چیزی که بتواند جای چیزی را پُر کند. اولا که پیغمبر از ما اجری نمیخواهد که! آمدند ما را نجات دادند، از حیوانیّت درآوردند، چشم ما را به سمت ملکوت باز کردند. ما را وارد عالم انسانیت کردند، عالم بقا. چقدر ارزش دارد؟ چه کاری معادل این است؟ به کسی یک لقمه نان به ما بدهد، یک ماشین زیر پای ما بندازد، یک عمر فراموشش نمیکنیم که کار ما را راحت کرده، از سختیهای این پنج روزۀ دنیا ما را درآورده. حالا پیامبر اکرم برای تکتکِ ما را از سختیهای ابدی درآورده. به ما یاد داده چه جوری زندگی کنیم که تا ابد آسایش و آرامش داشته باشیم. حالا در ازای این کار هم از ما هیچی نمیخواهد، اجرش با خداست. میداند ولی یک چیز اگر بتواند معادل کار پیغمبر باشد و اجر کار پیامبر به حساب بیاید -که البته آنها هم باز نفعش به خود ما برمیگردد- آن مودّت ذات القرباست. پیوند بین خانواده و علاقه به این، یک سرش به حسب ظاهر دارد نفعش به پیغمبر میرسد که دارند یاد پیغمبر را زنده میکنند، حرمت او را نگه میدارند توی خانوادهاش و بچههایش. یک سرش هم به خود ما میرسد و ارزش کار را نشان میدهد. یک چیز همسنگ رسالت پیغمبر است، آن هم چیست؟ مودّت ذات القربا. دوست داشتن همسنگ است. این هم ارزش رسالت پیامبر است. انقدر چون رسالت پیغمبر نتیجهاش چیست؟ سعادت ابدی. محبت اهل بیت نتیجهاش چیست؟ سعادت. هر دو یک است، یک امشب. اجر رسالت پیغمبر. محبت انقدر دلالِ محبت است، انقدر ارزش میدهد. اگر کسی بتواند یک سر سوزن محبّتِ از اهل بیت در دل کسی واسطۀ محبت باشد، دلالِ محبت باشد. بخشهای قبلی که خواندیم در همین زمینه بود. آنهایی که اهل تبلیغ و آن ماجرایی که فرمود بهجت در مورد صاحب جواهر که گفت: «من ثواب اعمالم را بدهم یک قصیدهای که عُذری گفته بیا تو پروندۀ اعمال من.» چرا آن قصیده محبت ایجاد میکند؟ محبت هم معادل رسالت. کتاب نوشتن معادل رسالت پیامبر نیست ها. درس دادن، مرجع تقلید بودن، اینها هیچ کدام ارزشی به آن حد نمیرسد که بخواهد معادل رسالت پیغمبر باشد. فقط محبت اهل بیت.
اونی که در رأس هم است این کارها هم خوب است بالاخره ثواب دارد ولی معادل رسالت پیغمبر نمیشود. نفرمود: «من از شما اجری نمیخواهم مگر اینکه بعد از من قرآن درس بدهید، قرآن بخوانید.» «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» یک چیز فقط میخواهم. آن هم این است که این بچهها و این خانواده را دوست داشته باشید. این معادل رسالت من است. این اگر بود همه چی هست، قرآن هم هست، درس هم هست، تعلیم و تعلّم هم هست، همه چی هست. این اگر نبود هیچی نیست. همه چی از سر جایش در میرود، همه چیز را نابود میکند.
آنهایی که واسطۀ محبتاند، حق سنگینی دارند و کارشان بسیار عظیم است. برخی مطالب هم مطالب ناگفتنی است که حالا نمیشود جایی طرح کرد در مورد عبارات برخی بزرگان در وصف مداحها و روضهخوانها که اینها در عالم برزخ و قیامت چه جایگاه عظیمی دارند، کم از رتبۀ انبیا، بلکه حالا شاید بسیاری از انبیا هم بالاتر. مرحوم آیتالله سید محمد فشارکی که از مراجع بزرگ بود و در سامرا دست و دستور زیارت عاشورا را داد، وقتی وبا آمد. ماجرای معروف که شاید شنیدهاید. ایشان وبا آمد تو سامرا. سامرا بیشتر اهل تسنن بودند تا شیعه. حکم میکنند از جایگاه مرجعیت خودم حکم میکنم که همۀ مردم سامرا زیارت عاشورا بخوانند، هدیه کنند به نرجس خاتون. اینجا تعریف از نرجس خاتون. روز سوم دیدند دیگر شیعهای از دنیا نمیرود. فقط اهل سنت. جنازههایشان میآمد غسالخانه. گفت: «شما چه کار کردید؟ سه روزه ریشهکن شد و با تو شماها با هم زندگی میکنیم.» گفتند که مرجع آنها هم شروع کردند زیارت عاشورا خواندن، با اینکه بعضی جاها لعن افرادی است که محترم میدانند. شروع کردند آنها زیارت عاشورا خواندن. به یک هفته ظاهراً نکشید که ریشهکن شد وبا در سامرا.
این هم از آیتالله سید محمد فشارکی، استاد شیخ عبدالکریم حائری که ذکر خیرشان هم شد. ایشان فرموده بودند که دیشب خواب دیدم صحرای محشر، حساب و کتاب، درهای ورودی بهشت، دیدم ابواب (درها). یک در همه علما وایسادند پشت در و امام صادق هم آن سر، تکتک این آقایان میآیند. ازت کتابی دستشان است. حضرت سین جین میکنند اینها را (بازجویی میکنند). رو پا، هی از این پا به آن پا، از آن پا به این. پرسیدم: «این چیست؟» گفتند که: «این صف علماست. تکتک فتاوایی که دادند باید پاسخگو باشند محضر امام صادق. چرا این را؟ به چه دلیل؟ برای چه؟» طولانی و خستهکننده. روح آدم کشیده میشود تا بخواهد از اینجا عبور کند. یک صف هم بغل آن است. یک دری است پرواز میکنند و میروند. گفتم: «آن چیست؟» گفت: «آن صف روضهخوانهاست.» نوع حساب کتاب، راحت عبور میکنند. گفتم: «تو عالم رؤیا تو صحرای قیامت، میشود من را هم جزو آنها حساب کنی؟» گفتم: «تو که روضه نمیخواندی.» گفت: «اگر همین جا بخوانم قبول است؟» دو خط روضه خواندم، من را بردند در بغل، پرواز کردم رفتم محضر اباعبدالله. رفته. از خواب میپرد با اشک و گریه. مرجعیت و اینها همه به کنار.
روضهخوان، ظاهراً برنامه در نظر میگیرند شبها برای خانواده یک خط دو خط. این کاری که همهمان میتوانیم انجام بدهیم. آنقدر که خانواده همراهی میکنند با همسرمان، لااقل بچههایمان اگر همراهی دارند، یک مقتلی بگیریم. همین کتاب مقتل سید بن طاووس، این کتابهای دیگر، کتاب قصۀ کربلا جناب آقای نظری منفرد که متن سادهای دارد. نفس المهموم شیخ عباس، کتابهای این شکلی، همین کتاب مقتل جناب آقای ری شهری که ترجمه شده. این را بگیریم شبی، حالا هفتهای، یک خط دو خط از رو بخوانیم با هم.
گویند که ظاهراً شاگردان میرزای شیرازی بوده. ایشان آمده بود ایران برای زیارت و العظیم شهر ری. ایشان از دنیا میرود و همانجا دفنش میکنند. خبر به استاد که میرسد -حالا میرزا شیرازی بوده یا شیخ انصاری، یکی از این بزرگان- خبر بهشان که میرسد در نجف، درس را تعطیل میکند. اتفاق مهمی است تعطیل کردن درس. معمولاً برای مراجع درس را تعطیل نمیکنند. این آقا فقیه بوده ولی حالا در حد مرجعیت نبود. آن استاد بزرگش نجف درس را تعطیل میکند. این ماجرا را برایتان تعریف کنم. آقا برایش یک اتفاقی پیش آمده بود، بگویم چی بود که ایشان حالا آنقدری که در ذهنم است با جزئیاتش حالا الان چون خیلی سال گذشته. جناب آیتالله وحید خراسانی نقل کرده که این آقا یک وقتی از حرم امیرالمؤمنین بیرون میآید و دلش میشکند، میگوید که: «ما یک عمر منبر، حالا مثلاً شاید رفته باشیم، درس خواندیم و روضه نخواندیم. روضه هم بلد نیستیم. صدام...» میگوید که: «یک کتاب مقتل میخرم میآیم شبها با خانواده شب به شب خط از رو میخوانم. همین را نیت میکنم.» میآورد و خانه خط به خط میخوانند. حالا اشکی میریزند، حالی پیدا میکنند. میگوید سحر خواب دید اباعبدالله علیه السلام امام حسین علیه السلام همراهشان قمر بنی هاشم سلام الله علیهما و دفتردار بود. حضرت عباس علیه السلام دفتر بزرگی بود. اسمها را یادداشت میکردند، اسمهای نوکرها را انگار جیرۀ این نوکرها را مثلاً مقرر میکردند توی این دفتر. میگوید حضرت اشاره کردند به کسی -آن آقا گفته بود که من اسم این را شنیدم ولی اسم نمیفرمودند- «فلانی را اسمش را از این دفتر خط بزنیم، حذف کنیم. به جایش این آقا را اسمش را بنویسید.» اونی که همان شب رفته بود مقتل گرفته بود خط به خط بخواند. به جایش ایشان را بنویسید. شروع کردم خط به خط شب به روضهخوانی و اسمم توی آن لیست قرار گرفته است و به کرّات این شنیده شده است. نوکرها خصوصاً اگر اخلاص باشد که مورد عنایت شدید اهل بیت بودند و محبت شدید اهل بیت و نظر داشتن اهل بیت به آنها. جاهای مختلف دلال محبتند. کار اینها اجر رسالت است.
آقای بهجت در عالم رؤیا به کسی فرموده بودند که: «اینکه دعبل خزاعی شعری خواند برای امام رضا علیه السلام و حضرت پیراهنی دادند.» خب شما تصور کنید این وقتی میگویند عبایی که مثلاً باهاش نماز شب خوانده شده، لباسی که باهاش نماز شب خواندند، این خیلی ارزش دارد. رهبر انقلاب دوبار به دو تا شهید شهید احمد کاظمی بود که گفتند: «این را مثلاً چندین سال باهاش ایشان نماز شب خوانده.» یک و حاج قاسم سلیمانی که گفتند: «۱۴ سال آقا با این.» یعنی از زمان شهادت حاج احمد که سال ۸۴ بود تا ۹۸، ۱۴ سال نماز شبشان را با این خوانده بودند. چقدر عزت و افتخار است که بگویند: «من این لباس را باهاش مدتها نماز شب خواندم.» هدیه میدهم به شما. امام رضا به دعبل خزاعی لباس دادند، باهاش هزار شب هزار رکعت نماز خوانده. اینجوری که حالا تو ذهن عالم رؤیا اینجوری نیست که این کار را فقط امام رضا انجام داده باشد و یک بار انجام داده باشند برای یکی. امام زمان از این لباسها زیاد دارند و به هر روضهخوان، یکی از اینها، به هر روضهای که روضهخوان میخواند یکی از اینها میدهد. رؤیا به کسی امام زمان به هر روضهای که روضهخوان میخواند یکی از اینها عنایت میکنند. اینجا حالا یا بهش میدهند نقداً یا آنها را آن طرف میگذارند که بیشتر نیاز دارد. این میشود دلال محبت بودن، واسطۀ محبت. واسطۀ علاقه، علاقه ایجاد میکند. کسی عشق امیرالمؤمنین را در دلها اگر بتواند بگذارد، عشق اباعبدالله را در دلها، خودمان وجودمان مشتعل بشود از عشق این خاندان و هم واسطهای باشیم این آتش را در دلها به پا کنیم. به واسطۀ ما این دلها گداخته بشود در محبت اهل بیت و واسطهای باشیم برای اینکه دست افراد را بگذاریم توی دست اهل بیت. آن علاقه. این پیوند قلبی با امام زمان، با حضرت صدیقه، با اباعبدالله، با اهل بیت پیغمبر. هیچ چیزی معادل این نیست. کسی اگر اینجور باشد این انگار نسخۀ کوچک پیغمبر اکرم است. همان پیامبر. پیغمبر که گفته شد: «تو پیغمبرم همۀ کارش را کرد که دست مردم را بگذارد توی دست این خانواده. علت مودّه نسبت به این خانواده ایجاد کنید.» واسطۀ این محبت و این شور. این خیلی.
حالا بعد سؤال میکنند که: «چگونه رابطۀ خویش را با اهل بیت و مخصوصاً امام زمان علیه السلام تقویت کنیم؟» سؤالات خیلی مهم است و پاسخهای ایشان هم در عین کوتاه بودن خیلی جامع است. «اصل مطلب فمن اطاعت و فرمانبرداری از خداوند بعد از شناخت او موجب محبت به او تعالى و محبت کسانی است که خداوند آنها را دوست دارد.»
این کشش درونی و این شعلهور شدن آتش از درون که آتش عشق باشد، وابسته به اطاعت است. چون ما درگیر حجاب عالم مادهایم، درگیر غفلتیم، نسیان. یادمان رفته، توجهمان به این است. الان ما توجهمان به هرچه هست، علاقهمند به همان هم هستیم. آدم وقتی که توجهش به همین زن و زندگی و خانواده و شوهر و غذا و به اینها باشد، وقتی اینها را ازش میگیرند، از درون متلاشی میشود.
دیشب میخواندم از مرحوم آیتالله اراکی میفرمود: «یک روزی رفتیم خدمت مرحوم جواد آقای ملکی تبریزی. در ایامی بود که وبا آمده بود. گفت که نشستیم خدمت ایشان. آقازادۀ داشتند ظاهراً اسمش علی آقا بوده. بین ۲۵ تا ۳۰ سالش بوده. خیلی فاضل و هم از جهت علمی هم از جهت عملی خیلی عالی بود. خیلی آرام با یک نشاطی، با یک سبکی (لهجه). «علی آقا رفت امروز، از قم، مشهد رفته.» جایی مراسم تشییع این شکلی: «تازه فهمیدیم وبا گرفته بوده.» از دنیا رفته بوده، پسر. پسر در این سن و سال با این کمالات. گفتم دیدیم ابداً عین خیالشان نیست. لحنشان این بود که: «رفت مسافرت، رفت علی آقای ما.» گفت: «نه اشکی دیدیم، نه ناراحتی دیدیم. هیچ.» مردان الهی این شکلیاند. اتصال به جای دیگری دارند. البته اینها وقتی بزرگان از دنیا میروند، «رضوان الله علیه». شب رحلتش ۳۰۰ تا طلبه در فیضیه خواب دیدم. ۳۰۰ تا طلبه شوخی نیست. در قم ۳۰۰ طلبه با همدیگر این خواب را دیدند که فردا تابوتی روی دوش مردم. پیغمبر اکرم زیر این تابوت به سینه میزند. دیدند فردا میگویند: «جواد آقا از دنیا رفت.» تشییع جنازه. عظمت آدم به کجا میرسد؟ آدم به کجا اتصال. این شکلی. شبها سحر، هر سحر ایشان در قنوت نماز شب این بیت را میخواند: «زان پیشتر که عالم فانی شود خراب / ما را ز جام بادۀ گلگون خراب کن.» این عشق و توجه به جای دیگری است. از کجا میآید؟ از اطاعت. اطاعت خدا و اهل بیت. اطاعتی که محبت میآورد، چون توجهمان از اینجا برمیگردد جای دیگر. الان حواسمان پرت است، حواسمان پرت دنیا و قسمتهای دنیا. این زندگی دنیا. الان ناراحتیها توی همین سکه، دلار، اینها. چی میشد زمین، چند میشود خانه، چی میشد؟ اجاره خانهها. متهم کنیم به اینکه تو داری از مسئولین دفاع میکنی یا داری مثلاً حرفهایی میزنی که ما دست از سر مسئولین برداریم. وضع ما که روشن است. ما که دیگر اینجا انقدر حرفش را زدیم که دیگر همه میدانند حرف ما را. میگویم که اینها حسابی گیرند. حسابی گیرند بابت این خیانتهایی که عرض میکنم یک چیز دیگر است. اینها با همه مسئولیتی که دارند، هر کسی که دارد اختلالی میکند در زندگی مردم، معیشت، اقتصاد. ما حواسمان به چی است؟ امام سجاد گفتند که: «آقا خیلی جنسها گران شده.» فرمود: «خدای ارزانی و خدای گرانی چیست؟» همان خدای من است که رازق من همانی که تو ارزانی میرساند تو گرانی هم میرساند. میگفت: «آقا میدان بهارستان تهران میرفتیم. این پرندهها نوک میزدند این دانهها را برمیداشتند از لای این چمنها.» استاد برگشت به من گفتش که: «اینها برایشان این دانهها گران باشد یا ارزان باشد فرقی میکند؟ دانه گران میشود کبوترها ناراحت میشوند؟ ارزان میشود خوشحال میشوند؟» رزق اینها دارد میرسد. خدا رزقش را میرساند. دانه گران بشود میرسد، ارزان باشد هم. توکل حال این کبوتر است. هیچ کبوتر غصۀ دانۀ فردا را ندارد که فردا ارزان یا... حال آدم باید اینجوری باشد. توجه این شکلی. این دنیا دلار الان ۳۰ هزار تومان است، ۳ میلیون تومان هم بشود رازق همان است که ۳۰۰ تا تک تومانی هم باشد همان است. رازق ۳۰۰ میلیون هم باشد همان رازق است. زمین متری ۵۰ هزار تومان بشود هم همان رازق است، متری ۵۰ میلیون هم باشد همان. البته تکلیف آنهایی که خیانت میکنند، ظلم میکنند، تکلیف آنها روشن است. آنها گردنشان بدجور گیر است. «حال ما چیست؟» نوسان پیدا میکند این قیمتها. ما هم حالمان نوسان پیدا میکند یا نه؟ «لا یُبالی مَن أُکِلَ الدَّهْرُ» یک حال آدمی است، مؤمن و متوکل این است که حالا این هم رفت بالا، آمد پایین. حالا من چه فرقی؟ اگر محبت خدای متعال باشد آدم اینجوری میشود. محبت اهل بیت باشد این شکلی.
اطاعت خدا توجه ما را منصرف میکند. جملات «اشتغال فی ما أَمَرَه الله تعالی و حفظ» فرمودند: «همۀ اشتغال این آدم به این است که خدا بهش چی تکلیف میکند.» الان وظیفۀ من آقا دلار رفت بالا وظیفۀ من چیست؟ آمد پایین وظیفۀ من چیست؟ زمین گران شد وظیفۀ من چیست؟ کرونا آمد وظیفۀ من چیست؟ هرچه هست وظیفۀ من چیست؟ الان از من چی میخواهد؟ او از من چی میخواهد؟ باید چه کار کنم؟ همین. این به مرور آرام آرام آتش عشق را در آدم شعلهور میکند. بزرگان میگویند اول عشق جمالیه، بعد کمکم عشق جلالی میشود. ابدی شور و عشقی است که آدم بیتاب میشود در محبت خدا. به نحو عاشقانه به او. یک کم که میرود جلوتر که حالا تعبیر میکنند به هیجان. یک جوری میشود که این هیبت خدا توی دلش میافتد. در عین عشق اصلاً جرئت نمیکند پلک روی پلک بزند. قدم از قدم بردارد در برابر خدا. عظمت حق تعالى. این هم عشق است دیگر. اوج عشق است که این یک وقت محبوب سر سوزنی ناراحت نشود، ناخوش نباشد برایش. اوج مقامات خاصی است که مقامات و درجات توحیدی همهاش درجات که خدا نصیب بکند انشاءالله توی محرم و صفر به واسطۀ اباعبدالله روزی همه ما.
فال از سر باز کردن نیست وقتی میگویند گناه، ترک نخود سیاه. این اصل ماجراست. آدم همه هوش و گوشش به این باشد که من تکلیف، بارها عرض شد و باز هم عرض میکنیم: رساله را واجب است برای ما به صورت جدی و جزئی یاد بگیریم، با ریزهکاریهایش عمل کنیم. یک ریزهکاریهایی آسیب است. توی حرف زدنمان جزئیات. این غیبت نباشد، این تمسخر نباشد، این دل شکستن نباشد، این حق الناس نباشد. اینها همهاش آدم را عقب میاندازد. آسیب میزند. ساعت... خدای متعال اطاعت محبت میآورد. قرب میآورد. آدم را نزدیک میکند. دوستش بیشتر از همه جفتک میاندازد، حرف گوش نمیدهد، بددهنی میکند. کسی که بچهاش را دوست دارد بیشتر از همه حرف گوش میدهد. هرچه میشود فقط میگوید که: «بابا تو چی میخواهی؟ مامان تو چی؟» این روحیۀ این بچه. بچه محبوب میشود. پدر و مادر عاشق این بچه میشوند. این از خودش حرفی ندارد، از خودش درخواستی ندارد. هر وقت غذا را بیاوری هرچقدر بیاوری، هرچه بهش بدهی. با او غذا چرا این کنارش نیست؟ «ایموجی محض» (انگار) با شما یگانه میشود دیگر. وقتی مطیع بود آدم با او احساس یگانگی میکند. خدای متعال همین شکلی. وقتی کسی مطیع بود، خدا با احساس یگانگی. خدا نه احساس. «نداری ما توی فارسی با هم نداریم.» «بابا همین حرفها را. نداری ما با هم یکی ایم.» خدای متعال پردهها میرود کنار. حجابی دیگر نیست. «با هم ندار بودن» (حال یکی بودن) خدا روزی کند. حتی تصور اینها آدم را به شور میآورد. آدم به این جا برسد با خدا. این شکلی. خدای متعال همۀ کمالات. قدرت مطلق و عزت مطلق. علم، حیات. آن حیات مطلق، آن کمال مطلق. به آدم توجه داشته باشد. نظر داشته باشد. محبت. «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ» «يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» میگوید: «اهل توکل است.» خدا دوستش دارد. خدا دوستش دارد. وقتی خدا دوست دارد، یعنی امام زمان محبوب امام. اطاعت محبت، معصیت جدایی میآورد. آدم دور فاصله میافتد. فاصله میافتد.
محبت کسانی که خدا آنها را دوست دارد. پس یک بخش اطاعت است، یک بخش محبت است. علاقهمند باشیم به کسانی که خدا اینها را دوست دارد. این مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت، محبوب خدا. این اولیای خدا، این شهدا، این شهید حاج قاسم سلیمانی تلاش کرد «معشوق من، معبود من، من دلتنگ توأم، من را به ملاقات خودت بپذیر. بارها تو را در جاهای مختلفی دیدم.» حق تعالی عرض میکند شهید حاج قاسم سلیمانی: «بیتاب دیدار تو.» اینها عاشق خدا بودند. کدام عاشق یک سال شهادتش میگذرد. آدم عزیزش را از دست میدهد تا ۴۰ روز نهایتاً این حس را دارد. این داغی که تو این دلها انگار هنوز چهلم حاج قاسم نشده. همه بیتابند. این محرمیم که داغ شدیدتر شد. توی عراق با آن خانم مصاحبه کرده بودند، زائر عراقی میگفت: «از شدت دلتنگی برای حاج قاسم غذا نمیتوانم بخورم.» سخت. غوغایی کردند امسال عراقیها برای حاج قاسم و شهید ابومهدی المهندس. این محبت را اباعبدالله توی دلها میاندازد. این محبت. محبت اباعبدالله وقتی کسی خالصانه عاشق بود، اینجور. همۀ دلهایی که مغناطیس اباعبدالله این دلها را در سمت خودش میکشد. فانی در حسین شده. به این هم میکشند. همه. هر کی حسین را دوست دارد حاج قاسم سلیمانی این اثر دوست داشته. راه محبت پیدا کردن همین است. محبت بین اولیای خدا با عظمت به اینها نگاه کردن، با عظمت در مورد اینها صحبت کردن، حفظ حرمت این، حفظ جایگاه اینها. محبوب خدا، محبوب خدا چیزی میگوید از چشم خدا. و این خلایق هم خیلیها محبوب خدا. ماها نمیدانیم، نمیشناسیم. توی رانندگیهایمان و توی این خیابان و توی این صفها و توی فروشگاهها، یا خدای ناکرده به کسی چیزی نگوییم. نکند این ولی خدا، محبوب خدا باشد. یهو دلش بشکند. اوضاعی بشود برای ما. از چشم خدا بیفتیم. خدا کمک کند.
در رأس این محبوبین خدا، انبیا و اوصیا که محبوبترین ایشان به خداوند حضرت محمد و آل علیه و علیهم السلام می باشند. و نزدیکترین ایشان به ما صاحبالامر. ابراز علاقه امام زمان، ابراز علاقه کردن، بگوییم که: «آقا ما شما را دوست داریم.» میلانی میفرمود که: «هر طلبهای هر شبانهروز یک خلوتی بکند چند دقیقه با زبان مادری، با همان لهجۀ خودش: «یا صاحب!» با علاقهمندی با همۀ این گرفتاریهای درونی، مشکلاتمان، وضع بدی که داریم، گناهانمان و آلودگی خطاهایمان به شما علاقهمندیم.» این خودش نظر حضرت را جلب میکند. سحرها انسان آیه شریفه که برادران یوسف خطاب به حضرت گفتند: «یا ایها العزیز مسنا و اهلا» یادم خطابه. امام زمان وقت سحری بگوید، صبحی بگوید، آخر شبی رو به قبله آدم سلام: «قبله زیارت آل یاسین.» اگر کسی مقید اهلش باشد. این نظر رحمت حضرت. او که به یاد همۀ ما توجه به ما دارد. محبت به ما دارد. اگر محبت او نبود که این گرگها تا حالا ما را دریده بودند. چیزی از ما نمانده بود. این همۀ شیاطین، شیاطین جن و انس کمر بستند به نابودی ما. به هرچی میزنند به جایی نمیرسد. این از برکت دعای امام زمان، نفس امام امام زمان، عنایت امام زمان است. نظر حضرت که نظرش هست با این شیعیان. توجه دارد، محبت دارد، علاقه دارد، دلسوزی میکند، به یاد ما هست. اگر کسی توجه به او داشته باشد، این توجه از جانب حضرت بیشتر میشود. عنایت از جانب حضرت بیشتر میشود.
عنایت اونی است که محبوب امام زمان است. اگر آدم انجام بدهد محبوب میشود. گریه بر اباعبدالله. این توسل. این محبوب امام زمان. زیارت، محبوب امام زمان. قرائت قرآن محبوب امام زمان. در رأس همۀ اینها اخلاص. مخلصتر حضرت به اسم یاد میکنند. سحرها با اسم یاد میکند. چه شرافتی برای کسی که حضرت: «من که باشم که برات خاطره قاطر گذرم / لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم» با کی باشیم که اسم ما را ازت بخواهد به زبان بیاورد. از ما یاد بکنند. از محبت زبانی که در طول تاریخ برای علامه حلیها و شیخ محمدتقی بهجتها دعا کرده. بخواهد به یاد ما هم باشد. در مورد آقای بهجت باشد. نایبالزیاره باشد. دلتنگ ما باشد. او دلتنگ ما باشد. زهی سعادت. و نصیب ما بشود. نام محبت میآورد. این ایجاد عشق میکند. رابطه با حضرت بقیه الله نزدیک میکند. باز هم در سؤالات میپرسند که حالا اینها چون همهاش بحث محبت و در مورد محبت صحبت کردیم. یک مقدار دیگر از اینها بخوانم انشاءالله بعد روضه را عرض میکنم.
«فرصت، خواهشمندم بفرمایید چطور میشود بهتر با خدا و ائمه اطهار انس یافت؟» پاسخشان همین است: «با طاعت خدای تعالى و رسول و ائمه علیهم السلام و ترک معصیت در اعتقاد و عمل.» آدم اگر اهل معصیت نبود محبوب میشود و محبت هم پیدا میکند. این مواظبتها محبت میآورد در آدم. هی محبت آدم را که خصوصاً معصیت در اعتقاد. این خیلی نکتۀ مهمی است. معصیت اعتقادی که قبلاً هم اشاراتی اینجا کردیم، جلساتی هم مفصل در موردش صحبت شده. معصیت اعتقادی. بعضی افکار ما و عقاید ما اینها ما را از خدا دور میکند. ولو آدم طاعت عملی دارد ولی آن معصیت اعتقادی فاصله ایجاد میکند. این است که مثلاً فکر میکند کفار پیشرفتهاند. اینها خوبند. اینها بهرهای از زندگی دارند. اینها از ما جلوترند. آنها را در یک رتبۀ ممتاز و بالاتری میبیند. اینها میشود همهاش معصیت اعتقادی. از نمازش، روزه و اینها هم حرفی نمیبندد. اثری نمیبیند. چون معصیت اعتقادی ظلمت باطنی دارد. ظلمت باطنی را باید ازش در آمد. معصیت اعتقادی یکی از معصیتهای عملی. مهمترین این دو تا اگر بود، ترک معصیت اعتقادی، ترک معصیت عملی، آدم اوج میگیرد، پرواز میکند و این علاقه و محبت میآید.
باز میپرسند: «روایاتی در کافی مذکور است که مفاد آنها این است که محبت اهل بیت بدون عمل و بندگی مفید نیست و خداوند با کسی خویشی ندارد و میزان در قرب و بعد و ثواب و عقاب طاعت و معصیت خداست. گفتند که اگر کسی محبت اهل بیت داشت و اهل عمل نبود، نماز نمیخواند، واجباتش، محرماتش را مراعات نمیکرد، این فایدهای ندارد. این روایت را چگونه تفسیر میفرمایید؟» «دیدن یک روایت بدون ادلۀ دیگر، نظیر تنها به قاضی رفتن است. نمیشود روایت را دید. با همان حکم محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام خود یک عمل است و موجب محبت اهل بیت هم عمل. عمل قلبی از همۀ اعمال هم بالاتر است. چون عمل قلبی قبلاً در مورد عمل قلبی عرض کردیم، هیچ عملی به عظمت عمل قلبی نمیرسد. همۀ اعمال مقدمۀ عمل قلبیاند. محبت اهل بیت عمل قلبی است و واجب هم هست، بلکه از اعظم طاعات و واجبات است. هیچ واجبی به این اندازه واجب نیست. هیچ طاعتی به این اندازه طاعت نیست. به حدی که فرمودند: «لَمْ یُنادى بِشَی ءٍ کَما نُوْدِیَ بِالْوِلایَةُ» به هیچ چیزی مثل ولایت فراخوانده نشده است. البته نماز و روزه و زکات و حج هم واجب است و محبت هر قدر رتبهاش بیشتر باشد، اثر آن در اعمال دیگر بیشتر خواهد شد.» در قرآن شریف میفرماید: «الا المودة فی القربا». محبت هرچه بالا برود وقتی نماز هم ارتقا پیدا میکند، روزه هم ارتقا پیدا میکند. نماز هم اگر توش توجه انسان بیشتر باشد، باز آن محبت بالا میرود. رابطه دو طرفه است. هرچه محبت بالا میرود، این اعمال ظاهریمان هم ارتقا پیدا میکند. هرچه اعمال ظاهری ارتقا پیدا کند، محبت هم بالا میرود.
«اگر چیز دیگری غیر از مودت اهل بیت علیهم السلام برای مردم نافعتر بود بیان میشد.» یعنی میفرمود: «محبت اهل بیت و نماز، محبت اهل بیت.» «البته ما متأسفانه به آنها محبت داریم اما در راه و مکتب آنها نیستیم.» نه محبتهای ما، محبتهای سطح پایین باید تقویت بشود. بیاییم توی خط اهل بیت. ترجیح میدهیم به دشمنانش ولی آن اثر خاص را ازش نمیبینیم. این محبت با محبتی که علامه طباطبایی و علمای اینها نماز نمیخوانیم و مثل آنها حج بجا نمیآوریم. نماز ما کجا، نماز امیرالمؤمنین کجا؟ حج ما کجا، اهل بیت کجا؟ این فاصله به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه تبعیت از آنها نکردیم. اگر تبعیت میکردیم محبتمان شدید میشد. محبت شدید میشد، آنها شبیه میشد. نفس همهاش در اثر محبت و تبعیت.
یک بخش دیگر از این را بخوانیم که حالا دیگر خود اینها کمکم وارد مقتل میکند ما را. «در کتاب کامل الزيارات آمده است، روزی امام حسین علیه السلام در دامن حضرت رسول در خانه نشسته بود. آن حضرت خطاب به حضرت فاطمه فرمودند: «إن العلّی الأعلی ترالی فی بیتک» خدای متعال در این خانۀ تو، در همین لحظه، در بهترین هیئت «فی ساعتی هذه فی احسن صورتِ و ابهی» در زیباترین صورت و قشنگترین هیئت، خدا برای من تجلّی کرد. به من فرمود که: «حسین را دوست داری؟» «فقلت: نعم، قرة عین و ريحانتی» بله، نور چشم من است، ریحانۀ من است، میوۀ دل من است. «وجد ما بین عین» پوست بین دو چشم من است. به من فرمود: «یا محمد و وضع يده علی رأسالحسین» خدا دستش را گذاشت روی سر امام حسین علیه السلام. «بورک من مولود علیه» برکات من بر او، صلوات من بر او، رحمت من بر او، رضوان من. ماجرا چی بود که فرمود خدا را دیدم، علی اعلی برای من خودش را نشان داد. به من از دستش را گذاشت روی سر امام موسی علیه السلام. این یعنی چی؟ توی این روایت میفهمند که شاید مقصود از وضع دست مبارک خود رسول الله یا دست یا ید رحمت حضرت. خود پیغمبر دستشان را گذاشتند روی سر امام حسین یا دست رحمت خدا. منظور از «تِراعالی» هم قطعاً رؤیتِ حسی که محال است نیست. یعنی خدا که جسم ندارد که خدا را اینجوری دیده بشود. رؤیت قلبی، همین که میگویند شهود و مشاهدهای کرد. پیغمبر اکرم شهود قلبی، خدا را با چشم دل دید. خدا اینجور تجلّی کرد، عنایت به امام حسین را نشان داد به پیغمبر اکرم. چرا رؤیت حصری مستحیل است هم در دنیا و هم در آخرت. با چشم سر که نمیشود خدا را دید. نه تو دنیا، نه تو آخرت. خدا ابعادی ندارد که کسی بخواهد با این چشم ببیند خدا را. لذا نباید به رؤیت بعداً اینکه مثلاً مثل اینکه همدیگر را میبینیم تحلیل شود. نباید بگوییم مثل خدا را رؤیت ممکنه قلبیه به همه وجوهش ممکن. آن رویتی که امکان دارد رؤیت قلبی است. آن هم همیشه ممکن است. در دنیا و در آخرت به هر وجهی هم در دنیا و هم در آخرت و این رؤیت هم نه با، نه با همه کس یا همه جا یا برای هر کس است. بلکه ماجرای این روایت امر خاصی است. این هم نیست که هر کسی هرجا خدا را. این یک مقدماتی دارد. شرایطی دارد، ضوابطی دارد. ماجرای این روایت امر خاصی است که خداوند میخواهد آن امر خاص تنفیذ شود. خدا دارد به پیغمبر حقیقتی را نشان میدهد به قلب پیغمبر اکرم که مرکز درک حقایق. حقیقت مربوط به امام حسین. این نکته هم برای ما درس است. و امام حسین علیه السلام مشمول رحمت خاصه میخواهد بگوید که من رحمت اینجا قرار دادم آقازاده. در این فرزند تو این کانون رحمت من است. این همان است که میگوییم رحمت واسعه. همین و معاهدهای است با رسول الله و حضرت فاطمه. مگر حضرت فاطمه راضی میشد؟ خدا میخواهد حضرت زهرا را راضی کند به اینکه او رضا بدهد به شهادت این فرزند. من راضی شدن حضرت زهرا به این نیست که تعلق مادی دارد مثل ماها و مثلاً خدا را یک طرف دوست دارد، امام حسین یک طرف دوست دارد. میخواهد مثلاً هی از خدا جایزۀ چربتری بگیرد که راضی بشود امام حسین را به خدا ببخشد. نه این نیست. آن هدیه و پاداشی که حضرت زهرا میخواهد در مورد امت، همان «مودت فی القربا». به چی راضی میشود؟ میگوید: «خدایا من نمیخواهم خون این بچه ریخته بشود. نتیجهاش فقط شهادت او باشد و توی دورۀ تاریخ من میخواهم تا ابد همه با او هدایت بشوند. این باید این چتر رحمت گسترده بشود به آن گستردهترین حالت ممکن. من به این فقط راضی هستم.» «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً.» آیۀ قرآن دارد که مادرش او را با ناخوشی باردار شد و با ناخوشی به دنیا آورد. توی روایت داریم در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها است که حضرت اباعبدالله را با ناخوشی باردار شد و با ناخوشی به دنیا باردار شد. گفتند چون از شهادت اباعبدالله خبر داشت کراهت داشت نسبت به اینکه باردار بشود این بچه را و به دنیا بیاید. کراهتش به چه شکلی بود؟ مثل ماها بود که اگه بفهمیم همین الانش اگه به خیلی از خانمهای مؤمن بگویند که شما خدا میخواهد یک بچهای که بعداً شهید بشود مثل حاج قاسم سلیمانی، الان به خود شماها اگر بگویند که خدا میخواهد جنینی به شما عطا بکند که این بشود حاج قاسم سلیمانی، کسی الان بین ما هستش که کراهت داشته باشد، بدش بیاد؟ افتخار میکنیم.
حالا حضرت زهرا سلام الله علیها ناراحت میشوند از اینکه بچهشان میخواهد بشود امام حسین. کراهت ما نیست که بخواهد بچه را از دست بدهد. کراهت به این است که: «خدایا خون بچۀ من پایمال نشود. حرف بچۀ من هم نیست. خون این ولی تو، این عزیز تو، این حبیب تو. اگر من واسطۀ به دنیا آمدن این بچهام، من به این راضی میشوم که باید به هر قطره خون او دروازههایی از رحمت و عنایت و هدایت باز شود.» اگر این میشود من راضی. خدای متعال انقدر بخشید، بخشید، بخشید تا از زهرا راضی شدند و توی قیامت هم دارد که صحرای محشر که وارد میشود حضرت زهرا سلام الله علیها وارد بهشت نمیشود. اول میایستد. اینجا گفتند شفاعت میکند. اول محبین حسین را. بعد محبین محبین حسین را. بعد محبین محبین محبین حسین را. گفتند اگر به اندازه خردلی محبت اباعبدالله و دوستان اباعبدالله در دلی باشد، فاطمه زهرا نمیگذارند او وارد، جداش میکنند که تعبیر امام باقر علیه السلام روایت این است. گفتند دیدید یک مرغ وقتی دارد دانه را جدا میکند از لای سنگها. این سنگریزهها وسط یک دانه است. این را سوا میکند. «فاطمه» به این حرکت میگویند فاطم. این حال که یک دانه را از لای چند تا سنگ، از بین خاکها و زبالهها. و فاطمه، فاطمه کسی است که اینجور جدا میکند یک دانه را از بین زبالهها. گفتند مادر، او هم مادر اباعبدالله فاطمه است. اینجور جدا میکند. اگر سر سوزنی محبت در دلی باشد، اینجور سوا میکند، کنار میکشد.
خدای متعال حقیقت را نشان داد تا راضی بشوند. مگر حضرت فاطمه راضی میشد؟ البته خدا هرچه بخواهد میکند و فاعل ما یشا لما یشا است. بخواهد برای هر منظوری بخواهد میکند. آنها تسلیمند و راضی و صابر هستند. منتها به این ترتیب میخواهد از آنها امضا بگیرد. چنانکه در روز عاشورا درباره حضرت امام حسین علیه السلام دارد که: «خیره بین النصر علی اعدائه و بین لقاء الله تعالی فخطار لقاء الله تعالی.» مخیر شدم اباعبدالله که پیروز بشود بر دشمنان یا برود ملاقات خدا. خودش اختیار کرد. گفت پیروزی بر دشمن نمیخواهم. من ملاقات حضرت حق را میخواهم. همچنین در روایت است که آن حضرت به کربلا نرسیده طایفۀ جن آمدند و گفتند: «اجازه دهید الان همه دشمن.» چنین کاری را هم میتوانستند بکنند ولی حضرت در جواب آنها فرمودند: «و اذا اقمتوا به خلق المطعه» من در جای خودم بمانم. این خلق نابود شده. با چه چیزی ابتلا و امتحان بشوم؟ به خدا سوگند ما قدرتمان برای نابودی بیشتر از شماست. ما نیاز به جن نداریم اگر بخواهیم اینها را نابود کنیم. حضرت اینها را برگرداندند. با آن قدرت اشد و سختترین بلاها را تحمل نمود. صبر آنها دلیل بر فوق العاده بودن آنها در افراد بشر میباشد و اینکه باید آنها یا نبی باشند یا وصی نبی. اینها صبر را در این راه داشتند برای اینکه این محبت خدا را بیاورند، رخنه بدهند تو این دلها. تکبهتک با این مظلومیتها یک دلی تکان بخورد. این بود که حضرت زهرا راضی.
امام حسین این را اختیار کرد. اینکه امام رضا فرمود: «ان کُنتَ باکیَ الحسین» معنایش این است یعنی به تعداد مصیبتها و ابتلائات و سختیها و تلخیهای عالم امام حسین دروازه ایجاد کرد بین مخلوقات و خدا. هیچ مصیبت و بلایی نیست که شما تو زندگی ببینید به یاد اباعبدالله نیفتید. این دریچه، دریچۀ رحمت. این رحمت واسعه این است. یعنی برای هر چیزی بخواهی گریه کنی، اینجا حسین توی این مصیبت و مظلومیت اولویت دارد. گریه کردن شما. مصیبتی به من بگویید من به شما بگویم توی این مصیبت میشود برای امام حسین گریه کرد یا نه. از از دست دادن بچه و دور افتادن از وطن و غریب شدن و هتک حرمت و هر سختی شما بگویید آدم سرش میآید تو زندگی. الان یک دریچه است فقط کافیه بگوید: «جانم به قربان مظلومیت تو یا اباعبدالله.» تو هر سختی یک در باز است. کرب و بلا، دیگه کرب و بلا. هرچه بلا و کرب آنجاست. یک تنه به جان نازنین خودش خرید اباعبدالله الحسین.
همین ایام کرونا. همین سختی و مصیبتها. این هم یک دروازهای از رحمت واسعۀ خداست. اینی که حضرت زهرا راضی شدند اینجور. راضی. تا قیامت پروندهها را آوردند محضر حضرت زهرا امضا کردند و دیدند تا ابد حسین او حضور دارد در قلب عالم. این عشق اباعبدالله میتپد. آنجا رضایت داد به اینکه بعد از من این خون این شکلی ریخته میشود و این فرزند اینجور شهید کند وگرنه راضی نمیشد. راضیه مرضیه است. رضایت او برای خدای متعال شرط است. به رضایت او هیچی در این عالم رقم نمیخورده. به این راضی. مثلاً شاید اینجور بوده دیگر چون وقایع را تا قیامت نشان حضرت زهرا دادند. همین ماجراهای ما و این کرونا و اینها هم حتماً به امضای شریف صدیقه کبری رسیده، به محضر شریف عرضه کردند. اباعبدالله در متن این ماجراها حضور دارد و توی همین روضهها و سختیهایی که ما الان این شرایطی که داریم، باز میتوانیم چنگ بزنیم به دامن اباعبدالله و عشق اباعبدالله و نجات پیدا کنیم. باب امت اباعبدالله.
عزیزی از اقوام ما پریروز با کرونا از دنیا رفت. دیروز گفتند که جانباز شیمیایی بود و سردار پاسدار عزیزی بود. انسان بسیار متخلق، مهربان، دوستداشتنی. ولی خانوادۀ او هم حالا کرونا گرفته بودند. خود او هم با کرونا از دنیا رفت و گفتند تک و تنها این عزیز را بدون حضور خانوادهاش و هیچ کدام از اق بَردند دفنش کردند و هیچ کسی هم حضور نداشت غیر از آن افرادی که دفن کردند. خب خیلی برای خانواده سخت است. برادر شهید هم بود. مادرش مادر شهید و این عزیز هم در واقع با آن حالت شیمیایی که داشت شهید شد توی این واقعه و شهادت مظلومانه این سرداری که کلی دوست و آشنا و اقوام و... و باید قاعدتاً مثلاً آن منطقه از تهران یک تشییع باشکوهی برایش میگرفتند ولی تک و تنها چهار نفر، چهار سر این بدن مطهر را گرفتند توی قبر مظلومانه گذاشتند. فقط آدرس قبر را به خانواده دادند که: «هر وقت خواستید بروید بدانید فلان جا.» دلش میشکند وقتی این مظلومیتها را میبینیم. این دفن شدنها اینجور غریبانه. ولی امام حسین در متن این روضهها حضور دارد. سختیها.
آن خانواده الان دری از رحمت به رویشان باز است. اینجا. این عنایت و رحمت واسعه است. اینجا امام رضا به اینها میفرمایند: «ان کنت باکی لشیء، فبک الحسین.» میخواهی برای عزیزت گریه کنی؟ غریبانه دفنش کردند؟ دوست داشتی کنار بدنش باشی؟ موقع درد؟ تشییع باشکوه برایش نگرفتند؟ حقش ادا نشد؟ بگذار من برایت روضۀ حسین بخوانم. لااقل عزیز تو را دفن کردند، با احترام دفن کردند. آدرس زن و بچه با عزت و احترام توی خانه نشستند گریه کردند دورادور. درسته کسی نیامد به شما سر بزند. تماس گرفتند تسلیت گفتند. دورادور به شما محبت کردند دیگر. این زن و بچه را که به اسارت نبردند. شهر به شهر با بسته بسته. کسی به اشک شما نخندید. کسی به شما خارجی نگفت. کسی به شما سنگ پرتاب عزیز شما را چهار نفر دفن کردند با عظمت دفن کردند، با احترام دفن کردند. آداب دفن را رعایت کردند. عزیز شما که تنش روی خاک بیابان تو گرما رها متلاشی شده و قطعهقطعه رها نکردند. کسی روی این بدن دیگر اسب نیدوانید. کسی به غارت نبرد این لباس، ادوات عزیز را.
برای هرچی میخواهی گریه کنی، میبینی مصیبت اجازه نمیدهد. هرچه مصیبت بود یک تنه خرید اباعبدالله. دفن کردند با احترام. خاک ریختند، کفن کردند. همینهایی که کرونا دارند و این بدن سراسر ویروس است. عزیزانی آمدند مجاهدانه گفتند: «ما به عهده میگیریم، ما کفن میکنیم، ما غسل میدهیم.» خطر دارد برایمان ولی مؤمنه، مسلمان است، عظمت دارد، ارزش دارد. مگر میشود مؤمن را بدون غسل و کفن دفن کرد؟
السلام علی المدفونین بلا اکفان، السلام علی المغسول بدم الجراح. سلام بر آن بدنهایی که این کرونایی با اینکه همۀ تن ویروس است، میگویند عظمت دارد، احترام دارد، مسلمان است. مگر میشود غسلش نداد؟ ماسک میزنی، میپوشانیم خودمان را ولی مسلمان و باید غسل بدهیم. مسلمان و باید. مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود؟ اگر حسین تشنه لب عزیز مصطفی نبود؟
به قربان تو یا اباعبدالله. از یک کفن برایت. اباعبدالله را بدون غسل دفن کردند به یک معنا. ولی به یک معنا غلط است. چون امام زمان در زیارت ناحیه تعبیری دارد. این نشان میدهد که اباعبدالله غسل داده شد. عرض بکنم این آخرین جلسه است که ما اینجا حسینیه امام سجاد توی محرم و صفر برگزار کردیم. انشاءالله این گریهها به امضای نازنین امام سجاد برسد. حضرت از اینها راضی باشند، بگویند این گریهها التیام قلب من بود. این ایام مونس من روضهها در این ماتم. اشک ما کجایی یا امام سجاد؟ مظلومیت و درد شما کجا؟ عنایتی به ما کنید. قربانتان بشوم. این روضه «حسن ختام» با تو. این مجلسی که این محرم و صفر، سفرهای که شما برای ما پهن کردید. اینجا عنایت کردید. این روضه که درد دل شما. این بدن را دفن کردید. شما دوست داشتید این بدن را غسل بدهید. امام زمان فرمودند: «نگویید حسین را غسل ندادند.» چرا غسل «السلام علی المغسول بدم الجراح.» درسته غسل ظاهری ندادند ولی انقدر در خون خودش غلطید. سلام بر کسی که با خون خودش غسل داده شد. همۀ خاک بیابان با این خون آغشته شد. همۀ بدن گل، یک لایه از گل تمام بدن را گرفت. «السلام السلام علی الخد التریب.» سلام بر آن صورت گِلآلود. سلام بر آن. «السلام علیک یا اباعبدالله.» سلام از راه. این زیارت اربعین. «السلام علی الحسین و علی اولاد الحسین. السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.»
خدایا در فرج آقامان امام. قلب نازنینش از ما راضی کن. قرار بده دستمان نوکران حضرتش قرار. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل سر سفرۀ با برکت اباعبدالله مهمان بفرما. خدایا شر ظالمین به خودشان برگردان. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت ما بفرما. رهبر عزیز انقلاب عنایت بفرما. هرچه به خوبان عالم عنایت فرمودی تفضلاً به ما عنایت بفرما. هرچه از خوبان عالم دور داشتی تفضلاً از ما دور بدار. توفیق پلاس مواظبه، توجه، حضور، بندگی خالصانه به ما عنایت بفرما. خدایا ما را به عیوبمان واقف بفرما. عیوب ما، کاستیهای ما، ضعفهای اشتباهات ما. آنی کمتر از آنی ما را از اینها غافل مکن. کمتر از آنی ما را به خودمان وا مگذار. دعای امام زمان، لبخند رضایت امام زمان، رضایت امام زمان نصیب ما بفرما. خدایا مرزای اسلام خصوصاً این بیماران عزیز کرونایی شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجت حاجتمندان روا بفرما. رهبر عزیز انقلاب، همۀ خدمتگزاران، همۀ دلسوزان، همۀ کسانی که خادمی شریعت و دین تو را میکنند مورد رضایت امام زمان هستند، مؤید و محفوظ و منصور بدار. روح بلند حضرت امام، مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت، علما، شهدا، فقها، زبل - ذوی الحقوق- سر سفرۀ اباعبدالله میهمان و دعاگوی ما قرار بده. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.