
جلسه نود و دو : معنای حقیقی شادی و حزن در مکتب اهل بیت
این جلسات شرحی عمیق، زنده و الهامبخش از کتاب «رحمت واسعه» و سیرهی عرفانی و اخلاقی آیتاللهالعظمی بهجت هستند؛ گفتوگوهایی که ایمان را از سطح دانایی به مرحلهی زیست مؤمنانه میبرند. در این مجموعه، از یقین و توکل تا تربت امام حسین (علیهالسلام)، از حقیقت ذکر و صلوات تا حضور در مجالس روضه و معنای عشق در وادی اهلبیت (علیهمالسلام)، همه با زبانی زلال و دلنشین روایت شده است. این جلسات نه فقط شرح کتابی فقهی یا عرفانی، بلکه تجربهای از دیدار با نور، محبت و حضور خدا در زندگی روزمرهاند؛ جایی که کلمهها تبدیل به ذکر میشوند و معرفت، رنگ حضور میگیرد
مرز مشروعیت و بدعت در برپایی شعائر حسینی
• معیارهای فقهی لطم و گریه و حدّ ضرر در عزاداری
• نقد موسیقی مذهبی و غنا در مراسم دینی
• تفاوت فضای شاد و سبک در هیئتهای اهل بیت
• اهمیت تعامل محترمانه زائران در شهرهای زیارتی
• ضرورت عقلانیت و استناد در نقل روضهها و مقاتل
• کارکرد گریه در تربیت روحی و درمان معنوی مؤمنان
• شعر توحیدی و نقش تربیتی آن در فرهنگ مذهبی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل بیته الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم من الان الی قیام یوم الدین.
سؤال بعدی که مطرح کردم: «زنان در عادت ماهیانه میتوانند زیارت عاشورا بخوانند؟» میفهمند که بله، میتوانند. هرچند نماز زیارت (نماز زیارت ندارند) نمیخوانند، ولی اصل زیارت عاشورا را میتوانند بخوانند. مطلبی از سورههای سجدهدار و اینها در آن نیست. یک آیهای از سورههای سجدهدار را دارد؛ چون آن آیه هست در دعای کمیل. به خاطر همان نمیشود کل دعای کمیل را کامل خواند، مگر اینکه انسان آن تکه را نخواند از دعای کمیل. سورههای سجدهدار هم که مشخص است نمیشود گفت؛ ولی زیارت عاشورا و دعای توسل را آدم میتواند بخواند، از کار... اصلاً خوب است. در دوره از کار هر چقدر گفته میشود به جای نماز قضا، مستحب است که وقت نماز بود، زمانی که برای نماز داشته ده دقیقه، یک ربع مشغول ذکری باشد یا قرآن بخواند یا مشغول ذکری باشد، به هر حال.
اگر کسی چله حقشناس را شروع کرده و به این ایام میخورد، اینجا هم باید نایب بگیرد. خانم در این ایام هیچ چیزش را ایشان فرمود که نباید بخواند. مرکز، خانهی نمازش (برایش گناه بگیرد) اول با نماز شروع میشد، آخر میشد، اول آخرش. نماز کامل باید واگذار کند به کسی؛ حالا مثلاً یکی از محارمش باشد. آن برایش انجام بدهد. در این ایام خاص، در این ایام، آن زیارت عاشورا را هیچ چیزش را نمیشود انجام داد.
«نظر شما دربارهی شعائر حسینی چیست؟ پاسخ کسانی که میگویند این مراسمی است که چون در زمان ائمه اطهار نبوده است، مشروعیت ندارد. پاسخ شما چیست؟»
زیارت اربعین کی در دوران اهل بیت بوده؟ به مسائلی از این قبیل، نیمه شعبان کجا، لیسه میکشد، این جوری، خلاصه میگویم که اینها بدعت است.
پاسخ آقای بهجت این است: «هر آنچه موجب یادآوری مصائب امام حسین (علیه السلام) شود از شعائر الهی است.» هر چیزی که نشان بدهد اهل عالم به مردم، امام حسین (علیه السلام) مظلوم بودند، مصیبت تحمل کردند، «تا زمانی که با فعلی که به خودی خود حرام است، انجام نشود، خداوند و رسول او آن را دوست دارد.»
یک وقت است که فعلی انجام میشود، این فعل حرام است؛ وضعیت آزار دیگران، وَهن مذهب، تضعیف اسلام و مسلمین و این جور چیزها، تقویت کفار، گزک شدن دست دشمن. یک وقت اینهاست. اینها دیگر محبوب خدا و رسول نیست. تا وقتی که اینها را ندارد، محبوب خدا و رسول است. این امر با توجه به روایات و به حسب سیرهی اهل حق ثابت است و دیگر به اینکه برای جاهلان یا معاندان ثابت نیست، توجهی نمیشود. گفته و مبانی و ادله شرعی ما هم تأیید میکند. آدم نادان یا دشمن قبول ندارند و زیر بار نمیروند. به اینها کار نداریم و توجهی نمیکنیم.
این امر در مورد مصائب سایر معصومان نیز جاری است. در مورد مصیبتهای بقیهی اهل بیت هم اگر کسی کاری بکند که یادآوری بکند مظلومیت اینها را، مصیبت اینها را، در دلها اهمیت توجه به این معصوم را زنده کند. برپایی مجالس عزا در ایام حُزن ایشان با ذکر مصائب آن حضرات مانند برپایی مجالس شادی با ذکر مسرّات ایشان است. فرقی بین این دو نیست. در ایام عزا باید مجلس حزن گرفت و ذکر مصیبت اهل بیت. ایام مسرت و شادی اهل بیت هم باید مجلس شادی گرفت و هر دو هم جزء شعائر الهی است؛ چه مجلس شادی، چه مجلس حزن. «یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا و یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا.» (با شادی ما شاد میشوند و با حزن ما اندوهگین میگردند.) بعضی در مجلس شادی هم حزن دارد، حالا اشکال ندارد. اگر حزن ما بابت چیز دیگری، به نحو دیگری است، یک جوری که فضای جلسه را تحتالشعاع قرار ندهد. مجلس جشن را تبدیل به مجلس عزا نکند. صف اشک ریختن در مثلاً حتی ذکر مصیبت در مجلس شادی لزوماً مشکل ندارد؛ ولی یک وقتی اصلاً تحتالشعاع قرار میگیرد. رنگ و بوی این جلسه رنگ و بوی شادی نیست. حالا شادی هم لزوماً یعنی رقص و فلان و اینها نیست. حالت انبساطی که آدم دارد، به بستی که دارد، این بحث باعث میشود که رابطهی گرمی با بقیه دارد. ارتباطی قوی و محکم و صمیمانهای برقرار میکند با بقیه. به داد هم میرسند، مشکلات هم برطرف میکنند. یک رابطهی عاطفی و یک گرهگشایی در این رابطه برقرار است. اینها با همدیگر این جوری ارتباط برقرار میکنند. این شکل فضای شاد. نه فضای شاد یک نفر بیاریم استندآپ... فضای شادی که الان خیلی جاهای بدی است. اصلاً مجلس شادی اهل بیت این است. بعد دیگر آن هم حالا حق و باطل و راست و دروغ و درست و غلط و همین جور با هم قاطی میکنی. یک چیزی وقت این مجلس گرفته میشود. شأن این مجلس هم نیست. یعنی این بساط فراهم شده برای اینکه معارف اهل بیت بسط پیدا کند. این همه آدم دور هم جمع میشوند به مناسبت نیمه شعبان. الان هم که باب شده آهنگهای نمیدانم مثلاً چی چی، چهار تا خواننده. حالا کاری به حلال و حرامش ندارم. اصل قضیه اداره توسعه پیدا میکند در مجلس، خصوصاً در دانشگاه متأسفانه خیلی رایج است. خواننده هم میآورند. مثلاً خوانندهی مذهبی است، بعد با ارگ و تشکیلات و فلان و اینها بزن و بکوب، فقط اشعارش در مورد امام زمان است. بیست دقیقه جلسه به این میرود. ما را در یکی از این جلسات هر چی اصرار کردم، شأن این جلسات نیست. اصلاً شماها باید حواستان باشد. حالیتان در واقع باشد که مثل کسی را اصلاً برای این جلسه نباید دعوت بکنیم. این توهین به آن طلبه و روحانیون این است که بخواهد بیاید صحبت بکند، استندآپ کمدی. فضای آن جلسه معارف الهی عمق میخواهد، تفکر میخواهد. بله، حالا یک وقتی آدم با فضای گفتگو و خنده و اینها، خود حال و هوای بحثهای ما و جلسات ما همیشه در فضای دانشگاهی هم شکلی بوده با شوخی و طنز و گفتگو و بگو بخند و اینها همیشه بوده؛ تا جایی که حتی گاهی خود ما را گاهی که چه عرض کنم، بعضی وقتها لگدی زدند، تسویهحساب میکنند بعضیها را. اینو اصلش را ما حرفی نداریم که باید فضای شادی باشد، گفتگو؛ ولی نه این جوری. فضای سبک، فضای شاد با فضای سبک فرق میکند. میشود وقتی معارف را منتقل کرد، گفتگو کرد، فکر کرد و در عین حال فضا، فضای شاد و بانشاطی. فضا، فضای سبکی است. آنجا دیگر اصلاً فضای معارف اهل بیت نیست. این اصلاً در شأن جلسهی اهل بیت نیست.
این را هم بگویم که باز بعضی وقت مجلس شادی باز از این ور میافتد. خیلی دیگر سنگین میشود و خیلی رسمی. شادی اساتید و علما و بزرگان دیدیم که در مجلس شادی واقعاً شاد بودند و فضای فرحی حاکم بود. مرحوم آیت الله یعقوبی خیلی شوخ بودند. حتی روزهایی که جلساتی هم عید و شادی اهل بیت بود، ایشان فضای جلسه را کامل فضای شوخی و طنز و خنده و اینها. روزهای شادی اصلاً فضای جلسهی کاملاً متفاوت. یک جشنی بود مشخص بود آن حالت نشاط خود ایشان. فضای صمیمانه حاکم بر جلسه و نوع رابطه، جنس جلسه قشنگ مشخص بود این جلسه، جلسهی جشن. مثلاً روز عید غدیر و گاهی هم آدمهای مذهبی، آدم میبیند آدمهای اخمو، در هم کشیده. اصلاً جالب نیست، غلط است. یعنی قطعاً این جوری نیست. پیغمبر اکرم، «کانَ مِن اَفقَهِ الناس.» هیچ کس پیغمبر اهل فکاهه نبود. اهل شوخی و طنز، کلمات لطیف و استفادههای بامزه از کلمات… نماز آن اشک، آن قدر این جور کلمات لطیفی داشت. به مناسبت استفاده میکرد و شوخی میکرد، میخندیدند.
یکی از شاگردان پرسید: «نظرتان در مورد بایزید چیست؟» بایزید بسطامی. گفتند: «بایزید چیست؟ با یزید نباش، با حسین باش.»
دانلود شهر یزد. کدام شهر است که اگر یک «یا» به آن اضافه شود، میشود یزید؟ شوخیهای جدیت و صلابت و معنویت و اینها میشناختند. کسی میآمد سمت ایشان، ایشان کلمات نمکین و شیرینی داشت. در اساتید دیگر این دیده میشود؛ شهید مطهری، علامه طباطبایی بودند با شاگردانشان. با کسانی که مؤمن هستند، این شکلی است. مؤمن باید لطیف باشد، نرم باشد، دوستداشتنی باشد، اهل دعا باشد. به تعبیر روایت، دو آبی دارد. شوخی دارد، طنز دارد؛ ولی دل شکستن اینها ندارد. حرف بیخود نمیزند، حرف لغو و باطل نمیزند. اینها هم خیلی فرق میکند با هم.
در جلسات مذهبی آدم میبیند که دیگر غلظت جدیت خیلی رفته بالا. حالا یک وقت در فضای نامحرم است. این خوب مشخص است. باید هم همین طور باشد. آقایان با هم، خانمها با هم. اینها خیلی فضای رسمی و جدی و خشک و عصاقورتدادهای است. اولین اثرش این است که اینها خودشان با همدیگر روابطشان روابط محکمی نیست. اثر بعدی و بدترش این است که کسی را از بیرون جذب نمیکند. فقط دافعه دارد؛ بلکه مخرب هم هست. از بیرون که نگاه میکنند، زده میشوند از آدمهای مذهبی و جلسات مذهبی.
تصور در مورد هیئت این است: «یک نفر لبخند میزند، میگوییم: نخند آقا! جلسهی قرآن است.»
همچین خشک و... نسل دوم و سوم ابداً پایشان را در جلسه نمیگذارند. به بچهها میگوییم: «بچه! شوخی نکن! بچه! سر و صدا نکن! مسجد جای ک... نیست.» «از نماز چی نفهمیدی؟» «مسجد این بچه است. جای شما نیست.» «شما که کارتان تمام است، دیگر آخر.»
مسجدهای ما که خانهی قبل از خانهی آخر است، هیچ خبری از جوان و نوجوان و کودک و اینها نیست. با اینکه اینها خیلیهایشان هم نماز میخوانند. بسیاری از این جوانها ما در دانشگاه بودیم، سالها دیدیم. چقدر ما جوان دانشجوی نمازخوان داریم که یکی از اینها پایش را در مسجد نمیگذارد. یکی از اینها ابداً حاضر نیست در مسجد. خود من هم تقریباً یک دوره این شکلی شده بودیم. از مسجد زده شده بودیم. فضا، فضای تنش است. اینجا نماز... نمازی که آرامش بیارد، نشاط بیارد، صمیمیت بیارد.
پیامبر اکرم سه روز کسی نماز نمیآمد، پیش او میگرفتند، میرفتند عیادتش. «راه گم کردی این طرفها؟» به جای اینکه بپرسند: «چرا سه روز نبودی؟» میگوید: «چرا؟»
برعکس مساجد ما مشکلات این جوری زیاد دارد. اینها تعظیم شعائر نیست. اینها به شعائر آسیب میزند. دلها جمع بشود، پیوند بخورد. همینی که در زیارت اربعین میدیدیم و انصافاً ما ایرانیها خیلی هم وصله ناجور بودیم در این زیارت اربعین. واقعاً آنجایی که فضای صفا و صمیمیت و محبت بود، چیزهایی از آدم، از ایرانیها میدیدیم، واقعاً تعجب میکردیم.
دیشب یکی از این خاطرات را میخواندم. گفته بود که ساعت دو شب یک کاروانی از این خانمهای اهل افغانستان را از یکی از موکبهای ایرانی بیرون بیدار کردند، بیرون کردند. مسافر از ایران میآید. بعد میگفت که شنیدم مسئولش به آن یکی گفت: «باز اگر ایرانی بودند یک چیزی، افغانی که ما نمیتوانیم الان زائر امام حسین را نصف شب در سرما بیرون کنند.» صد و پنجاه تا زن و چهل تا زن گریون با دل شکسته. این هم اربعین ماست. خدا از ما گرفت. آن بیانصافیهایی که میکردند. نفر اول میگرفت یا کارهای دیگر که خیلی اصلاً آبروریزی بود بعضی کارها. آن پول جمع کردن که ما... تعجب میکردم. هر موکب عراقی یک دونه... یک گهوارهی علیاصغر، اگر دیده بودید، جلوی در موکب دارند. ابداً شما این همه کربلا رفتید، یک بار از کسی شنیدید که یک عراقی بگوید: «آقا بیاین کمک کنین. کمک به هیئت، کمک به موکب.» هر کسی میخواست، موکب جلوی در که کسی بفهمد. پولش را... گهواره از علیاصغر است و همه موکبهایشان هم دارند. ایرانیان سر و صدا، کیسه میگردند، وای من و اینها چه کار میکنند. یک کارهایی اصلاً.
بعد نحوهی برخورد از موضع بالا نگاه کردن و حرف زدن. «سردار سلیمانی آنها را آدم کرد!» «اگر سردار سلیمانی نبود...» خیلی آنها واقعاً فکر جدی... یک سالی جدا شدیم و فاصله افتاده. بنشینیم با خودمان کار کنیم. زشت است. بله، مدافعان حرم ما هستند و آنها به ما چه؟ آنها بچههای خوب و پاکی هستند که کف دست گرفتهاند. ما که امام حسین میرفتیم. این در حرف زدنمان، «این عربا این جوریان، اون عربا فلان.» یکی خیلی آدم هی میشنود، میشنود با تحقیر و با لحن تماس. «کثیفاند اینها! چقدر بو میدهند اینها! همش دنبال شکماند! نمیدونم فلاناند! اینها اَلَن!» اینها حرف زیاد است در مورد اربعین. یک سال روز اربعین در یک موکب ایرانی که مال خودمان بود، غذا گرفته بودم. من باید نیم ساعت تأخیر میآمدم. غذا هم بود هنوز در آشپزخانه. غذا هست. خیلی زننده این جوری که من دلم شکست. بغض کردم. خیلی زود برگشتم و با ناراحتی نشستم. این رفقا رفته بودیم غذا بگیریم. غذایشان را خورده بودند. گفتند: «چی شد؟» گفتم که: «روز اربعین یک ایرانی، یک ایرانی را این جایی که بیست میلیون آدم غذا میخورند، غذا نداد.» ایرانی، ایرانی. این زیارت این نیست. شعائر این نیست. شعائر همان است که عراقیها دارند. خیلی خالصانه است. کار اینها خیلی دوستداشتنی است. حالا کاری به بقیهی مسائلشان ندارم. مشکل دیگر، هزار جای دیگر هم داشته باشند؛ کثرت ضعف فرهنگی و ضعف علمی و رفع اعتقادی و اینها زیاد است در عراق؛ ولی شعائر این است. همبستگی بشود، دلها باید با هم یکی بشود، یک رنگ بشوند. اگر اختلافی هم هست، باید برطرف بشود. بعضی خاطرات دارم، چون بعداً ممکن است به گوش بعضی برسد، به قضاوت برسد، نمیتوانم بگویم. از این چالشهایی که یک جوری شد که ما دیگر این اواخر تصمیم گرفتیم تا ابد اگر ما پیادهروی اربعین رفتیم، با کاروان ایرانی نرویم. تنها برویم یا با خانواده برویم. آخرش هم یک اردوی دانشجویی بود که ما پشت دستمان را داغ کردیم. این جوری، جماعت این شکلی قدرش را که تبعات دارد و ماجرا داریم، مشکلاتی که پیش میآید، خیلی... زیارت باید دلهای ما را به هم نزدیک بکند، ما را صمیمی بکند. از هم فاصله میدهد. این ملاک اصلی در شادیهای اهل بیت و در حزن اهل بیت باید یک جوری باشد که در حزن اهل بیت همه با هم ناراحت باشیم. در شادی اهل بیت همه با هم خوشحال باشیم. این همه با هم بودن، یکرنگ بودن، این رُکن اصلی ماجرا است. این کلید اصلی یک رنگ شدن، یک دل شدن، «من» و «تو» از بین رفتن. نه من اینجا هستم، نه تو. بعضی وقتها ماها من میخواهم بگویم من سخنرانم، او میخواهد بگوید من مداحم، او میخواهد بگوید من فلان. این همش من، من، من باید برود کنار.
حقیقتی که به خاطرش دور هم جمع شدیم، او باید دیده بشود. اگر مسجد، خدا، نماز، آن قدر اصل باشد. اگر هیئت، روضهی امام حسین (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام). امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). امام رضا (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام). ابزار کاسبی سر میبُرید. این هم باز چوب دیگری است که اینجا متأسفانه چیزهایی که میبینیم در این شهر امام رضا (علیه السلام). ایام زیارتی امام رضا (علیه السلام) با زائر امام رضا (علیه السلام). البته آدم خوب خیلی دارد. نمیخواهم خدای نکرده ذهنیت بدی ایجاد کنم. آدم خوب خیلی داریم، آدم خالص، دلسوز. از کرج با پدر و مادر آمده بودیم. یک ماجرایی شد. از آن کاروانمان جدا شده بودیم در خیابان که عزیزی در ماشین نشسته بود. ما تازه معمم شده بودیم. گفتند: «کجا دنبال جا میگردی؟» خیلی جالب. در خیابان دارد میرود که معلوم نیست. گفتیم: «آره.» گفت: «بوی حوزه تو هم، طلاب رایگان. هر چقدر دوست داشتید بمونید و اگر هم دوست داشتید پولی بذارید. اگر هم دوست نداشتید، نذارید.» خیلی خوب شد. ما یک برکات شد برای مشهدیای این شکلی داریم. مشهدی باصفا، امام رضایی. این کاسب میشود برای امام رضا (علیه السلام). دلال محبت امام رضا (علیه السلام) میشود. ذهنیتها نسبت به امام رضا (علیه السلام) عوض میکند.
یکی از مواردی که متأسفانه زیاد دیدیم در این شهر درخت، یکی از حسینیههای اطراف حرم سخنرانی داشتیم. سال مثلاً نود و هشتاد و نه نود، ماشین حاجی آقای شریفی رفته بودیم در دور بزنیم. این یک مغازهای بود. سنگش بیرون بود. این با ماشین که ما دور زدیم، این لبهی زیر ماشین خورد به آن گوشهی سنگ بیرون مغازه. طرف حالا من با لباس و ظاهر مشخص، گفت که: «من این سنگ را باید بروم از نو بیندازم.» حالا به قیمت آن موقع گفت: «این سنگ.» حالا این هم قانون فقهیاش این است که خسارت بدونی. خیلی خسارت این جوری میگیرند و این خودش از هر نجسی نجستر است. خسارت گرفتن وقتی که یک چیزی این جوری بخرد، پول کلش این است. تفاوت قیمت اینی که الان اینجا بوده، اینی که الان این شکلی شده. یعنی این سنگ را اگر میخواستی تا نیم ساعت لب پر بفروشی، قیمتش چقدر بود؟ الان که لب پر شده قیمتش چقدر است؟ مثلاً پنج هزار تومان خورد در سرش این هیچی. پنجاه هزار تومان از ما گرفت. همچین ما را بیزار کرد، یک نفرتی ایجاد کرد. یک گوشهی سنگ باید بری آقا؟ تو ظاهر امام رضایی. فدای سرت شکل فلان. اینها که در عراقیها زیاد میدیدیم. سیلیها خواهد خورد. من بغل حرم وایستادی، داری ظاهر ما را بیزار میکنی؟ لااقل عرضه نداری کسی را جذب کنی. ما را به خیر تو امید نیست. شهرستان اینها بحث شعائر. اینکه این همه گفته میشود کاسب مشهدی، یک راننده تاکسی مشهدی. حالا مشهد میگویم؛ نمونه قم، شاه عبدالعظیم. هر جا. زده میکند آدم را؛ که بله، متأسفانه زیاد شنیدم از رفقا ته برخورد با ما شد. مشهد فلان هتل، مسافرخانه فلان. تهران دست کم نداریم. یک نوع دیگری برخورد شهروندی بکنم که این شهر روبروی آن شهر. این حرفم این نیست. میخواهم بگویم وقتی ما به امام رضایی... دیگر این، فرمود که تو هر کار خوبی که بکنی، دو برابر، چون تو را به ما میشناسند. دیگر بحث این شهر و آن شهر و این روحیه و آن روحیه و این خانواده و آن خانواده نیست. بحث نسبت داشتن با امام رضا (علیه السلام) است. بدتر از مشهد، قم. آن هم دست کمی ندارد. آنجا متأسفانه چیزهایی که آدم میبیند، خیلی بعضی وقتها ناجور و افتضاح است که آن هم خیلیها را زده. باز هم عرض میکنم، من خدای نکرده نمیخواهم جسارتی به اهل این شهر، به اهل آن شهر بکنم. آدم خوب داریم هم در مشهد، هم در قم. آبرو هستند و مایهی عزتمان. محبوب اهل بیت هم هستند. رفتار این کارهای اینها جذب میکند به اهل بیت؛ ولی متأسفانه اگر دو تا هم باشد این جوری، این آسیبش را میزند. دیگر همان جوری که مردم وقتی یک طلبهی بد میبینند، دیگر به آن هزار تا طلبهی خوب کار ندارند. یک طلبهی بد ذهنیت بد ایجاد میکند.
هر امری که به یک جنبهی قدسی و معنوی مربوط میشود، این شکلی است. یعنی شیطان آنجا خیلی فعالیت میکند. یک وقتی حالا طلبه است، یک وقتی شهر زیارتی است. این میگوید: «آقا! من دیگر مشهد نیامدم.» دارید بعضی موارد این جوری. از وقتی فلان برخورد. چرا این همه کار میکنند فضای مشهد را بد جلوه بدهند که مثلاً عربهای فلان منطقه مثلاً میآیند مشهد که فلان کار را بکنند؟ مثلاً سرمایهگذاری میکنند، کار میکنند. حسابی. آن وقت شما در هواپیما که نشستی، در قطار که داری میآیی، عربی کنارت میبینید، دارد میآید مشهد، ذهنت خراب میشود. در فرودگاه که میبینی، یک جور دیگر فکر میکنی. در حرم که میبینی، یک جور دیگر. به جان هم انداختن، تخریب شعائر است. هر از هر طریقی که بتوانند، یک جوری آسیب میزنند. شیطان اینجا دو برابر کار میکند. کار میکند در تاکسیهایی که در مشهد است؛ آنجا هم دو برابر کار، دو برابر تحریک. بد برخورد بکند، این فرق میکند با مثلاً فرودگاه مهرآباد تهران. رانندهی بدی بود. اینجا بد برخورد میکند، هم راننده بد میشود، هم مشهد و مشهدی و حرم و امام رضا (علیه السلام). از همه اینها طرف زده میشود. دقت داشته باشیم. اینها یا خوباند، آنها یا بدند؟ اینها نیست. عوض اینکه این خیلی ما باید دقت داشته باشیم. کارهای ما. ایام زیارتی نرخ… بعضی وقتها بعضی جاها ممکن است فلان جا را تا قبلش مثلاً قیمتها این جوری بوده. دههی آخر صفر قیمتها این جوری. دو برابر رفته بودند. گوش زائر بریدن خیلی بد است.
کربلا، اربعین، در هر خانهای را بزنید نصف شب. اینجا فرهنگش نیست. هنوز نیامده متأسفانه. سخت هم هست. میدانم. یکهویی هم نمیشود کار آن جوری کرد. فکر کنیم ببینیم چه کار میتوانیم بکنیم که ما واسطه باشیم. به خاطر ما زائران امام رضا (علیه السلام) با این وضعیت اقتصادی که الان این جوری است، کمر مردم شکسته. کسی لااقل دیگر به خاطر مشکل جا و خوراک و اینها از زیارت امام رضا (علیه السلام) امسال نمانده باشد. یعنی دلش گرم باشد بگوید: «بریم مشهد. بابا! آنجا آن قدر آدم خوب داریم. همه بفهمند ما زائریم. جا به ما میدهند. خوراک به ما میدهند. پذیرایی میکنند.» نه اینکه ما جرأت نداریم با پلاک تهران در شهر. مرکز دردسرهایی که ما اینجا داریم، پلاکمان را میبینند. «شما تهرانیها که وضعتان خوب است.» «شما که آخوند هم که باشی، دیگر هیچی.» اینها زدگی میآورد. دلها را جدا میکند از یک طایفه و یک شهر و اینها. از امام رضا (علیه السلام) دور میکند. این خیلی بد است.
مخاطراتی هست. «خربزه داشتم میخوردم پایین خیابون صد سال پیش. خادم حرم آمد جمع کنس از اینجا.» حالا من یک کلیاتی از آن در ذهنم است. در خیابان پایین حرم. شبش خواب دیده بود که امام رضا (علیه السلام) دستور دادند که این را گرفتن. از پا آویزان کردند. فلکش کردند. گریه و زاری کرده بود. امام جواد (علیه السلام) واسطه شده بودند. مراسم امام جواد (علیه السلام). میگفت من آزاد شدهی امام جواد (علیه السلام) وقتی که حرم نمیگذاشتند کسی بخوابد. چشمهایش را هم میرفت که این هم یک چیز عجیبی بود. واقعاً چقدر مشمئز کننده بود این کار و احمقانه بود این کار. استاد: «چشمهایم را بسته بودم. این خادم میآمد با این چوب پر میزد. میگفت: «از دوربین به من میگویند چشمهایش را. یکی را بیدار میکنند.» آن طرف به اسم یک منفور امام رضا (علیه السلام) خوابیده. کی گفته؟ کجای دین آمده که خوابیدن زائر خستهای که از راه دور پاشده آمده، جا نداشته، خسته بود، یک گوشه. بیحرمتی هم نکرده. اینجا هم خوابگاه نشده. دور و زرین رفته، یک گوشه کنج پیدا کرده، خودش نشسته. حالا الحمدالله خدا خیر بدهد حاجی آقا مهدی را. آمد فضا را عوض کرد. جا درست کردند. زائران میروند استراحت میکنند. میخوابند. این کارهای ما نفرت میآورد.
یعنی شیطان حرم که قرار است مغناطیس همه با هم دورش جمع بشویم و یک قدرت فزایندهای پیدا بکنیم، دشمن را نابود بکنیم، خود مرکز اختلاف و درگیری و دشمنی ما به خاطر همین جا به جان هم میافتند. همدیگر را سر کیسه میکنیم. سر دشمنی با امام رضا (علیه السلام) است. از امام رضا (علیه السلام) میخورد. آن بحث شخصی تو نیست که تو حق تو طمع شخصی. تو به من آسیب زدی. تو به اسم... به شهر من و به حرم من و تو نسبت به من بدبین کردی. نسبت به من بدبین کردی. این یک چیز دیگری است. خیلی باید حواسمان جمع باشد.
در بحث شعائر میپرسند: «نظر شریف حضرت عالی دربارهی مراسم حسینی چیست؟ در صورتی که با لطم شدید یا گریه بسیار زیاد باعث ضرر به خود شود.» حالتی که کوبیدن حالا با دست یا به صورت میکوبد یا به سینه میکوبد. «اگر ضرر بزند به خودش، این محکم میزند صورت مثلاً مربوط میشود یا خونی میشود سینه خونی میشود یا گریه شدید گاهی ضرر.» «مقدار از لطم و گریه که در آن ضرری که باعث بیماری شود نباشد. کبودی بیماری نیست. میزند یکم تنش سرخ میشود. بیمار میشود. یعنی آسیب میزند به چشمش، آسیب میزند به صورتش، یک عضوی آسیب وارد میشود.» «اگر باعث بیماری نشود و همچنین مخالف تقیه واجب برای دفع آزار دشمنان حق و اهل آن و نیز اهل ضلال و اضلال نباشد جایز است.» مخالف تقیه نکند. یک جایی هست که شیعه به خطر میافتد. با این کارهای ما استفاده میکنند. ریگی میگفت: «من شبهایی که میخواستم عملیات راه بیندازم، صحبتهای فلان روحانی را میگرفتم، پخش میکردم که این علیه خلفا صحبت کرده بود.» یکی از روحانیون مشهور. «صحبتهای این را میگرفتم، پخش میکردم. مجموعهای که با ما همراه بودند، اینها به شور میآمدند برای عملیات تروریستی فرداش اقدام میکردند.» بعضی از این هیئتهای ما، عزاداریهای ما اینها را که میگیرند، فیلمهایش را به ما نشان میدهند. «چیه؟ بکشم.»
پس مخالف تقیهی واجب نباشد. آن تقیهای که باید داشته باشیم تا دشمن را دفع کنیم، دشمنان حق و اهلش را و اهل ضلال و اضلال. اهل ضلال و اضلال را هم باید دفع بکنیم با تقیه. این جایز است. «بلکه به خاطر اینکه در این اعمال حزن و اظهار ناراحتی از کارهای کسانی که خدا و اهل بیت معصوم و مطهر او را آزردند، وجود دارد مستحب هم هست.» یعنی این جور ناراحتی. چون داریم اعلام میکنیم که ما واسه خودمان ناراحت نیستیم. واسه جیبمان نیست. واسه نمیدانم زمین ما را نگرفتند، پول ما را نگرفتند. مسألهی شخصی و مادی و منفعتهای حقیر این شکلی برای ماها نیست. اثر دین. سر خدا. سر امور قدسی و ملکوتی و حقیقی عالم. بحث سر این است که به معصوم، به ولی خدا ظلم کردند. این برای ما سخت است. این را نمیتوانیم هضم کنیم. نمیتوانیم قبول کنیم. نمیتوانیم باهاش کنار بیاییم.
این خودش بالاترین و بهترین تبلیغ دین است. یعنی چهار نفر دیگر هم که دلهایشان حالا یا رمیده است از خدا و اهل بیت یا بینابین، بیتفاوتند. اینها با این کارها جذب میشوند. این میگوید: «فلانی من دیدم.» ببینید حضرت امام همان جایی که عرض کردم بچهاش را از دست داده، گریه نمیکند. روضه حضرت علیاکبر را میخوانند، رو به پهنای صورت اشک میریزند. به تازگی میخواندم که آیتالله اراکی میفرمود که در مراسم دفن مرحوم آیت الله سید محمدتقی خوانساری که نماز باران خواند و باران آمد در قم. میگفت که حضرت امام آقا روحالله که خوب خیلی صمیمی بودند با آقای اراکی، این جوری که ایشان گریه میکرد در این مراسم، بچههای خوانساری گریه نمیکردند. گفت: «صحنه یادم نمیرود. این شانههایش این بالا پایین میشود. پهنای صورت مثل ابر بهار گریه میکند.»
همان امامی است که آمد در خانه، گفتند: «بچهات افتاده در حوض.» یک کلمه نه گریه، نه ناراحتی. آن شهید حاج آقا مصطفی را از دست داد. یک کلمه. این گریه پس گریهی عاطفی مثلاً تعلق این چیزها نیست. اَنسی داشتیم، رفیق بودیم، همسایه بودیم، فامیل بودیم. اینها نیست. این گریه، گریهی مظلومیت دین و ضرر خوردن به دین و آسیب معنویت و دیانت مردم. این گریه آن جور گریه است. گریه برای حق. این وقت دلها را قرص میکند. این جور اشک. رهبر انقلاب که نماد صلابت است، در سختترین مشکلات روم خم به ابرو نمیآورد. نماز دفن، نماز میت شهید حاج قاسم سلیمانی، چه اشکی میریخت. اشک. اشکی که دین را تقویت میکند. هیچ کس نمیگوید که این علامت ضعف اینهاست. دارند از خودشان ضعف نشان میدهند. دقیقاً برعکس است. این اشک ازش ضعف فهمیده نمیشود. این اشک ازش رزم فهمیده میشود. دقیقاً وقتی شما گریه میکرد. این تعابیر را به کار برد که: «الحمدلله الذی رزقنا الجهاد فی سبیل الشهادة فی شکر خدا که شهادت را در مسیر خودش نصیب ما کرد. جهاد در مسیر خودش را نصیب کرد. اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک یا مولا». خیر. ایشان گریه میکرد. اینها را وقتی دشمن میبیند، دلش خالی میشود. دوست میبیند، دلش گرم میشود. گریهای است که دوست میبیند، دلش خالی میشود. دشمن خوشحال میشود. اشک باید این شکلی باشد. دشمن به خودش بلرزد از این اشک که اینها با این اشک آمادهی فداکاری، آمادهی رزم. تعلق به خود و خودی و دنیا و امور پست و مادی ندارد. با اینها نمیشود اینها را فریب داد. با فشار قرار داد. عزمشان را جزم کردند. اینها آمادهی حرکتند. نا آمادهی نبرد. کوتاه نمیآیند از این مسیری که انتخاب کردند. اشک باید این جوری باشد که قاعدتاً هم همین است. اشک برای امام حسین (علیه السلام) این اگر باشد، این میشود هم تعظیم شعائر، هم مستحب.
«و اگر این طور نبود، خود گریه از خوف خدا یا شوق رضای خداوند متعال نیز مضر و در نتیجه حرمت داشت.»
گریه برای خدا هم بالاخره ضرر دارد دیگر. برای چشم ضرر دارد. نمیدانم. قدرت چی چی. گریه برای شوق رضای خدا هم. بگوییم که حضرت یعقوب هم آن قدر گریه کرد که نابینا شد. اگر بحث ضرر و این هاست که دیگر آن دکتر کیش از کشمش میشود. بعضیهاشان اولین چیزی که فقط به مریض میگویند یکم بیماری قلبی دارد و مشکل غدد و عروق و اینها، میگویند: «فقط روضه نرو. گریه نکن.» اولین نسخه از برای بعضی افراد: «برای چشم ضرر دارد. برای قلبت ضرر دارد.» قلب آدم را جلا میدهد. قلب را از این پایین فانی بیخود در میآورد. انسان درمان بیماریهاست. ما همه افسردگیها به خاطر این است که به این مادی پوچ دل بستیم. بالا ناراحت میشویم. پایین میآید خوشحال میشویم. بهار حالمون خوبه. زمستان حال. مشکلات ما. امام حسین (علیه السلام) میآید از اینها در میآورد. افق بالاتری، یک سطح بالاتری، کلاس بالاتری. درمان بیماری، درمان افسردگی است. گریه بر اباعبدالله (علیه السلام). چون همه افسردگی از این پژمردگیهای مادی و دنیایی، از این سر در آخور طبیعت داشتن. اینجا مرکز غم است. اینجا مرکز شرّ است. اینجا مرکز ناراحتی. سرما اینجاست. اینجا سرد است. آنجا عالم نور است. آنجا عالم عشق است. عالم شور. امام حسین (علیه السلام) ما را آنجا میبرد. آنجا کسی افسرده نمیشود. «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.» اولیا خدا که خوف و حزن ندارند. امام حسین (علیه السلام) آدم را ولی خدا میکند. وقتی ولی خدا شد، از این حزنها ندارد.
اگر بنا بود که هر گریه بد باشد، باید آن گریه حضرت یعقوب هم بد باشد. خود ضرربوده. آن قدر گریه کرد که نابینا شد. معلوم میشود که گریه برای امور معنوی و قدسی تا حتی اگر به نابینایی کشیده بشود، اشکال ندارد. در مورد حضرت شعیب هم دارد که آن قدر گریه کرد که نابینا شد. دوباره خدا بینایش کرد. دوباره آن قدر گریه کرد، نابینا. سه بار، آنی که در ذهنم است از روایت، سه بار آن قدر گریه کرد، نابینا شد. خدای متعال بهش فرمود که: «تو چرا آن قدر گریه میکنی؟» گفت: «کار...» عرض کرد به حق تعالی که: «این کار عشق است. عشق من است به تو. نمیتوانم گریه نکنم.»
حالا که این جوری است، من کلیم خودم را خادم تو میکنم. این شد که حضرت موسی را فرستاد آنجا و شد داماد حضرت شعیب. ده سال خدمت. حالا که تو این جور عاشقانه و صادقانه گریه میکنی، من کلیم خودم را میفرستم، خادمی تو را بکند. خلاصه اینها این گریه حضرت شعیب است. آن گریه حضرت یعقوب، آن گریه حضرت یحیی است. اهل اشک بودند. حضرت آدم (علیه السلام) آن قدر گریه کرد. خود حضرت یوسف هم طبق برخی روایات، تمام این سالها که دور بود از هستی یعقوب، گریه کرد. گریه خودش بله، مطلوبیت دارد. اگر برای امور معنوی و قدسی باشد، که اهل ادیان اصلی همگی برخلاف مطلب حکم میکنند. همه ادیان قبول دارند که این انبیا و اولیا اهل گریه و زاری و ناله و شور این شکلی بودند. هیچ کس نمیگوید اینها بد است. در ارتباط با خدا.
«با توجه به کراهت خواندن شعر در مساجد، لطفاً حکم اشعاری که در متن یا مرثیه اهل بیت یا موعظه و مناجات با خداوند است را بفرمایید. شعر خواندن در مسجد کراهت دارد. خب، اینها که در مسجد میخوانند چی میفهمند؟»
اشعار با موضوعات ذکر شده اشکال ندارد. اشعاری که سابق بوده، اشعار عشق و عاشقی بود و از همینهایی که در این ترانهها میخوانند، اشعار بیخود، بیخاصیت، پوچ، بیسر و ته. پس از آن تیتراژ سریالهای تلویزیونی بعضی وقتها. آدم هر چی گوش میدهد، میبیند یک کلمه، محض رضای خدا، حرف به درد بخور. این شعر نیست. پنج دقیقه این دارد میخواند. یک کلمه اش به درد بخور ندارد. یک کلمه یک چیز آموزنده. یک کلمه حرف درست حسابی ندارد. فقط یک کلمات را به هم بافتهاند. بیخاصیت، اثر هیچ، پوچ. این اشعار کراهت دارد. اینها در مسجد خواندنش کراهت دارد. شب جمعه کراهت دارد. حفظ کردنش کراهت دارد؛ ولی آن اشعار مثل اشعار حافظ.
اولی که من رفته بودم نجف، اوایلش آقای قاضی (رحمت الله علیه) یک روز آمدند به ما سر بزنند. روز جمعه بود و حالا اشعارش را گفتند الان در ذهنم نیست. گفتند: «آقای قاضی آمدند فلان قصیده را خواندند در منزل مان.» من هم در حال و هوا نبودم آن موقع. با خودم گفتم: «روز جمعه و شعر خواندن. روز جمعه و شعر خواندن قاضی.» تعجب کردم که ایشان روز جمعه شعر میخواند. هیچ اشکالی ندارد. اصلاً آن شعر با این شعر تفاوت دارد. این اشعار را در مسجد خواندن جایز است. بلکه چه بسا خوب هم است. اشعاری که آدم را یاد خدا بیندازد. حالا در بین اعراب و اشعار عربی ابن فارض خیلی معروف است. در بین ایرانیان که حافظ خیلی است.
اشعار توحیدی و اصلاً جلا میدهد به قلب آدم. زنده میکند آدم را. البته از این شعرها هم داریم. افراد دیگری که برخی اشعار مولوی این جوری است. عطار مثلاً اشعار این جوری دارد. حکیم سبزواری، فیض کاشانی که حالا انشالله اگر خدا توفیق بدهد، کتاب که تمام شد و برگردیم به آن بحثی که سابق داشتیم. اگر انشالله توفیقی باشد، حیاتی باشد، انشالله هر جلسه یک دونه از این اشعار فیض را بعد هر جلسه میخوانیم. خیلی اشعار زیبا و فوقالعاده. دیوان فیض کاشانی، اشعار عرفانی و معنوی و بسیار زیبا و بسیار لذتبخش. این اشعار هیچ اشکالی ندارد. بزرگان هم اهل این اشعار بودند. دیوان حافظ که دیگر اصلاً از دست علامه طباطبایی زمین نمیآمد. آن قدر که علامه حافظ را دوست داشت و به اشعار حافظ عشق میورزیدند. واقعاً پهلوان تهرانی فرمود: «به ایشان عرض میکردم آقا غیر از خواجه یعنی حافظ دیگر کی به شما در اشعار تأیید و تعریف میکند؟»
فرمودند: «حافظ.» گفتم: «غیر حافظ.» گفتم: «حافظ.» «فقط حافظ. مشکلی هم تفعل میزنم به حافظ، جواب میگیرم.» فال حافظ را نرم افزار دکمه میزنیم، جواب میآید. بعد پایینش هم نوشته که: «این شعر که آمد، این فالش این است.» بعد از عجایب این است که آن هم معمولاً جواب میدهد. یعنی آن قدر روح حافظ روح بزرگ و مشرف است که همان جوری هم معمولاً جواب میدهد؛ ولی اصل تفعل مثل استخاره است. یعنی آنی که الهام بشود به آدم. آدم با حال خودش این بیت، آن غزل را که میخواند، میفهمد که دارد چی میگوید حافظ. آن مهم است. حافظ واقعاً فوقالعاده است. اشعار او اشعار بینظیری است. حساب حافظ و اینها فرق میکند. این جور اشعار فرق. اینها خواندنش در مسجد و اینها کراهت ندارد و حفظ کردنش هم چه بسا خوب است. بزرگان هم اشعار را حفظ بودند. آیتالله پهلوانی تهرانی ده جلد شرح دیوان حافظ نوشته. چندین سال جلسات خصوصی که خدمت علامه میرفتند، غزلهای حافظ را میبردند، بیت به بیت میخواندند. علامه شرح میکردند. جلسه را اصلاً با حافظ نگه داشته بود. مرحوم آیتالله یعقوبی این شکلی بود. یکی دیوان حافظ بود، جلساتشان که به تبعیت از استاد انصاری همدانی این جوری بود. یکی دیوان وفایی بود که ایشان زیاد در جلسه میخواندند. یکی مثنوی طاقدیس جناب نراقی بود. کتابهای قشنگ. دیوان فیض، مثنوی طاق. دوست نزدیکتر. اشعار خیلی جالبی. اشعاری که توش موعظه است. اشعار پروین اعتصامی بعضیهاش خیلی عالی است. اشعار فوقالعادهای دارد پروین اعتصامی. خیلی اثرگذار. اشعار توحیدی بسیار جالب که بعضیهاش را در بعضی جلسات اشاره کردیم به برخی ابیاتش. اینها خیلی خوب است. اینها را هم بلد باشیم، هم به بچهها یاد بدهیم. اهل بیت به بچههاشان اشعار حضرت ابوطالب را یاد میدادند. از بچگی شعر حفظ میکردند. شعر حفظ کردن کار تربیتی بچهها. مذاقشان با شعر خیلی سازگار است؛ چون شعر آهنگ دارد، ریتم دارد. وقتی که حفظ میکند، احساس میکند یک داشتهای، یک آوردهای دارد. یک فضیلتی دارد. آن طبع لطیف بچه خیلی تناسب دارد. ظرافت دارد، هنر دارد. در عین حال معارفی توش است، حکمتی توش است. حالا بعضی وقتها شعرهای بیخودی که در مهد کودک متأسفانه یاد میدهند به این بچهها مفت نمیارزد. این اشعار عاشقانه و بعضی از این آهنگهای آن ور آب که یکی دو سال اخیر دیدید در مدارس چه غوغایی کرد. اسم ببرم که بدانید مثلاً این ساسی مانکن. اشعار آهنگهای افتضاح، آهنگهای بیخود و که بیشتر محتوا و مضمونشان جنسی است. مدارس همه حفظ. یعنی سر یک کلاس میگذاشتند آهنگ میگفت، همه با هم میخواندند. خانوادههای مذهبی کلمات را از کجا یاد گرفته؟ رها شده دیگر. مملکت کلاً رها شده. آموزش و پرورش و تربیت و فرهنگ و همه اینها رها شده.
یاد دادن شعر به بچه خیلی خوب است. اشعار ساده، عمیق، پرمحتوا. اینها را به بچهها یاد بدهیم. حالا چه در مهد کودک، چه در مدارس ابتدایی، چه در کار فرهنگی که با بچهها میخواهیم بکنیم. شعر بچهها باید زیاد بلد باشند. از کودکی معارف در قالب شعر. اهل بیت اشعار حضرت ابوطالب را یاد میدادند به بچهها. اشعار توحیدی و ناب، حکمتآمیز.
سؤال میکنند: «حکم طبلزنی، نواختن موسیقی، زنجیرزنی و سینهزنی عریان و غیر عریان در هیئات عزاداری چیست؟»
فرمان: «هر موسیقی که در غیر این مورد حرام باشد، یعنی غنا، در اینجا هم حرام است و طبلزنی اگر نداشته باشد در اینجا مرجوح (یعنی بحث موسیقی همان موسیقیای که همه جا هست).» یعنی موسیقی تنها نباید باشد که حالا در مورد غنا بحثش مفصل است که نظر رهبر انقلاب با بقیهی مراجع تفاوت دارد در این بحث. برخی گفتند کلاً اگر شادیآور باشد یا متناسب با مجلس لهو و لعب باشد، این میشود. رهبر انقلاب نظرشان این است که باید هم لهو باشد، هم مضر باشد. اضلال میآورد. گمراه کند آدم را. چون هر موسیقی را حتی اگر شاد بکند، حرام نمیدانند. تفاوت است در فتوای ایشان با بقیه.
گمراهکنندگی حالا چه در محتوای شعر، گمراهکننده است. مثل همین بابایی که الان اسم بردم که شعرش هم آهنگش همهاش اضلال است. حرام به معنای واقعی کلمه است. یک وقت در شعرش است. یک وقتی در آهنگش است. شعر خوب است. شعر حافظ را دارد میخواند با آهنگ آن چنانی. یک وقت آهنگ خوب است. شعر محتوا ندارد. آهنگ شاد نیست. بزن بکوب، رقص ندارد. دارد غم میآورد. افسردگی میآورد. آدم را بدبین میکند. این هم همان هم آهنگش هم محتوایش موزیک. این غنا. موسیقیهایی هم که در دستگاه اهل بیت این جوری استفاده میشود، این دو تا نباید باشد که حالا مثال نیمه شعبان را عرض کردم که بعضی وقتها واقعاً آن آهنگهاش یعنی آدم اگر گوش ندهد که این دارد چی میخواند و محتوای شعرش چیست، یک بزن بکوب یا قشنگ رسماً فقط محتوایش را برداشتند. خدا و اهل بیت و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، جمکران و اینها را توش جاساز کردند. اثرش هم بدتر است. چون ذائقهی آدم را خراب میکند به اسم خدا و امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت. بعد آرام آرام ذائقه جوری میشود که میرود آخر همان ساسی مانکن تهش گوش میکند. خیلی تفاوتی ندارد. آن هم با این خیلی تفاوتی ندارد. همین جوری است دیگر. ماجرای قورباغه که در آب انداختنش. آب جوش انداختند، پرید بیرون. در آب سرد انداختیم، آرام آرام زیرش را گرم کردند. آدم این جوری. شیطان این جوری آدم را از راه پس میزند.
«موسیقیاش باید حرام نباشد. طبلزنی هم میفرماید اگر مصلحت نداشته باشد، مرجوح است. مرجوح یعنی چی؟ یک راجح داریم، یک مرجوح داریم. یک کاری که خوب است، رجحان بیشتر دارد، میگویند راجح. کاری که رجحان کمتر دارد، میگویند مرجوح. مثلاً بنده با دست تمیز غذا بخورم و با دست کثیف غذا بخورم. با دست تمیز غذا خوردن میشود راجح. با دست کثیف غذا خوردن میشود مرجوح. طبل زدن اگر مصلحت نداشته باشد یا مصلحتی دارد. یک شور نظامی، جنگی، فلان و این. یخ مصلحتی ندارد. شاید آزاری هم داشته. مصلحت نداشته باشد، مرجوح است.»
«روحانی نظرشان به استفاده از طبل و سنج و شیپور در مراسم عزاداری چه حکمی دارد؟»
میفرماید: «خلاف احتیاط است.» این هم مسأله. نظر شریفشان بر این بوده که از اینها تا حد امکان استفاده نشود. از طبل و سنج و شیپور و مسائل این شکلی در دستهها. مگر اینکه همان که فرمودند، مصلحتی داشته باشد. مصلحتش هم مصلحت درست حسابی. هر سال راه میافتیم. مصلحتش این است که هر سال ما... مصلحت یعنی که با طبل قوی اتفاقی بیفتد که بدون طبل آن اتفاق نمیافتد. اتفاق مفید مثبت. که اگر طبل نباشد، این اتفاق نمیافتد. نمیدانم واقعاً حالا داریم این جوری یا نه. مصلحتی میشود در نظر گرفت.
برخی مراجع که اصلاً گلپایگانی بل کل حرام میدانستند استفاده از اینها را. دسته راه میافتاد. تا پشت در خانه ایشان که میآمدند، داری و تعطیل میکردم. میگذاشتم از کوچهی ایشان رد میشدم، بعد دوباره میزدند. مشکل گلپایگانی و الان هم آیت الله صافی گلپایگانی در بحث غنا و موسیقی فتوایشان باز آن طرفی فرق میکند. یعنی خیلی با جزئیات بیشتری رو و موارد بیشتری را مشکلدار میداند. رهبر انقلاب و امام این طرف. یعنی خیلی مسائل در نظر این دو بزرگوار.
«آیا شرعاً میشود بلندگوهای بیرون مسجد را جهت عزاداری امام حسین (علیه السلام) روشن گذاشت تا مردم از آن بهره بیشتری ببرند؟ اگر علم به رضایت مردم داشته باشیم چطور؟»
«اگر موجب اذیت دیگران نباشد.» آن موجب اذیت هم که قبلاً توضیح دادیم یعنی چی. خاطرتان هست؟ «اگر کسی خواست بخوابد، بتواند بخوابد. این میشود اذیت نکردن. کسی خواست بخوابد، اذیتتان نیست.»
«بله، اذیت. صدا میآید. طرف صدای تلویزیونش را بیشتر میکند. میگوید دارم اذیتمان میکنم. در خیابان هم که میروی صدای ماشین میآید، اذیت میشوی. هیچ ماشین در خیابان. ماشین که روشن میکنی در خیابان میآیی، صدا تولید میکند. اتوبانها صدا دارد. همه اینها میشود حق الناس اذیت میشود. ماشین. الان ماشین، قبلاً اسب بوده. اسب هم داشته باشی در خانهات شیهه میکشد. سر و صدا میکند. در خیابان هم که میآیی صدای نعلش به زمین میخورد، اذیت میشوند دیگر.» این جوری حساب کنی، کلاً همهاش اذیت میشود دیگر. هر کاری آدم میخواهد بکند، اذیتی دارد. اینکه ملاک نیست در اذیت. اذیت یعنی همین. یعنی یک چیز، یک ضرر واقعی، اثرگذار. میخواهد بخوابد، نمیتواند. یعنی صدا این جوری دارد اذیتش میکند. نه اینکه یک صدایی از دور. اذیتکننده واقعاً اذیت میکند. بعضی صداها، صدای بلندگو بلند مداحیام. مداحی تند با یک سر و صدا و شور و سر و صدا. خودش دارد جیغ میکشد و داد. این آدم واقعاً میماند چه کاری. سرسامآور. بعضی وقتها آدم سردرد میگیرد از این صدا. در یک محلی نیم ساعت، چهل دقیقه، یک ساعت این صدا مدام دارد میآید. چه تبلیغی برای اهل بیت (علیه السلام)؟ چه جور ما داریم مشتری جلب میکنیم برای اهل بیت (علیه السلام)؟ آدم نمیفهمد. فقط دارد دفع ایجاد میکند. خیلی باید حواسمان جمع باشد.
«آیا پول دادن به مرثیهسرایانی که بعضی از مطالب بیمدرک یا ضعیفالسند را میخوانند یا با اشعار را میخوانند، جایز است؟»
میفرماید: «اگر به نحو حرام بخوانند، جایز نیست؛ مگر اینکه به عنوان مزد کار حرام نباشد.»
پس دو تا: یکی اینکه به نحو حرام نخوانند. طرف بیاید مثلاً با غنا اشعاری بخواند، بعد ما بهش پول بدهیم. یکی این باشد. یکی هم اینکه اگر بهش به عنوان مزد کار حرامش، بابت این اشعاری که خوانده، بهش ندهیم. کرایه مثلاً این جوری. هزینهی تجهیزاتی که آورده، سوار کرده، برده. اینها را بهش بدهیم. نه بابت آن خواندنش. پول آن اشکال دارد.
«استفاده از چلچراغ در دستههای عزاداری چه حکمی دارد؟» اشکال ندارد.
«برپا کردن مجالس عزاداری، جشن و میهمانی در منزل بدون اذن شوهر جایز است؟» رفته سر کار. «شاید اگر بفهمد، مثلاً ناراحت بشود.» «همین جوری خودمان مخفیانه بدون اینکه بفهمد چند نفر جمع کردیم مجلسی بگیریم.»
«اگر منزل مال شوهر باشد، جایز نیست.» این هم فتوای جالبی از آقای... «اگر خانهی خودت است» بعضی خانهها خانم مالک است. «اگر خانهی خودت است، اشکال ندارد؛ اگر خانهی شوهر باشد بدون اجازهی شوهر، نه مجلس عزا میشود گرفت، نه مجلس جشن؛ مگر با اطمینان به رضایت همسر که یقین داشته باشی که اگر باخبر بشود، ناراضی نیست.»
«مقاطه معتبر اعم از فارسی و عربی از نظر حضرت عالی کدامند؟»
«کتبی که بزرگان از علمای امامیه (رضوان الله علیهم) نوشتند. این مقاطه معتبر.» عرض کردیم همین لهوف سید بن طاووس کتاب خوبی است. نفس المهموم شیخ عباس قمی کتاب خوبی است. منتهی الآمال شیخ عباس که کلاً در مورد سیرهی چهارده معصوم است، کتاب خوبی است. از صحیح من مقتل سیدالشهدا (علیه السلام) که ترجمه فارسی شده از جناب آقای [ناواضح] ری شهری کتاب خوبی است. مقتل جامع سیدالشهدا از جناب آقای پیشوایی کتاب خوبی است. قصهی کربلا از جناب آقای نظری منفرد کتاب خوبی است. دیگر خدمت شما عرض کنم، کتاب این جوری زیاد داریم. علما و بزرگان. آثار. کتابهای خوب. حالا این مقدارش هم در ذهنم بود. موارد خیلی بیشتر از این هم حالا بعضی مقاتل هم معتبر تاریخی نیست؛ ولی به هر حال علما نقل کردند. مثل الخصائص الحسینیه از مرحوم آیتالله شوشتری کتاب خوب و قابل استفادهای است. در باب مفصل سید الشهداء (علیه السلام).
«اگر روایت ضعیف هم باشد، میتواند در مصیبت نقل بکند؟ مثلاً به کتابی استناد کنیم که آن را ضعیف میدانیم، آیا اشکالی دارد؟»
عرض کردم مثلاً اسرار ال شهادت مرحوم دروندی را معمولاً قوی نمیدانند؛ وانگ خود محمود الوندی آدم برجستهای است. از محمود مازندرانی مؤلف سپهر یک کتابیه که اونقدری معتبر نیست. مازندرانی آدم معتبری است. حالا کتابهای این جوری داریم. از آن کتاب اگر بخوانیم چی؟ کتاب ضعیفی است. ما ازش نقل میکنیم. بالاخره طوری نباشد که دیگران را گمراه بکند. یک وقت مسألهای است که اگر بگوییم لااقل سوءظنی نسبت به کربلا و امام حسین (علیه السلام) و اینها ایجاد نمیکند و عقلاً هم ممکن است این جوری بوده باشد. بعضی روضهها از نقل ضعیف هم آدم میبیند، میبیند بعید نیست. یعنی از آن حال و هوا، آن فضا همین برداشت میشود. بعضی وقتها چیزهایی که جوان دانشجو دارد این را میشنود. از آن ور دنیا آدمهایی که در آن فضا هستند، دارند میشنوند و میخندند به ریش ما. میبینی در این فضای مجازی چقدر از این کلیپها را برمیدارند. از این حرفهای مداحها و بعضی وقتها متأسفانه بدبختانه از بعضی از این منبریهای بیسواد معروف هم هستند. یک روایتهای عجیب و غریب اینها میخوانند. سریع آن شبکهی وهابی برمیدارد، پخش میکند. ضد انقلاب پخش میکند. این کبوتر آمد به آن کبوتر این جوری گفت و بعد امیرالمؤمنین، حضرت زهرا (سلام الله علیها). «عمامه را امیرالمؤمنین داد بالا، نورش خورد به صورت حضرت زهرا.» نمیدانم مثلاً بیه سند ندارد یا اینجا نباید گفت. مخاطب میخندد واسه تمسخر. «اینها چقدر آدمهای نفهمی هستند.» عرض کردم. آقا منبر رفته بود، گفت: «خدا نشسته یک گوشهای. امیرالمؤمنین در عالم اداره میکند. خدا نگاه میکند.» کلیپش پخش میشود. آن آدم فرهیخته، دانشجوی دانشمند گوش میدهد. این زده میشود از هر چی هیئت و منبر و... میگوید: «اینها کین؟ اینها چقدر پرتن؟» آن ور دنیا یک شیعهای دسترسی به معارف ندارد. این را میگیرد، گوش میدهد. زده میشود از این حرفها. یکی میخواهد تازه بیاید شیعه بشود. این حرفها را میشنود. حرف بیسند، سبک، بیمغز. واسه وَهن است، تمسخر. ما سبک میشویم. «اینها چقدر بیمنطقاند؟ اینها چقدر خرافیند؟ اینها چقدر بیعقلاند؟ با چه حرفهایی گریه میکنند؟ فقط احساسات اینها را تحریک میکنند. اینها منبری دارد سواری میگیرد از اینها. یک مشت جاهل پای صحبتش نشستند.» یک مشت جاهل نشستند. اینها از این جاهلها. «اینها از جهل مردم نون در میآورند.» بعد میگوید: «اینها هر چی دارند از جهل شماها، از بیسوادی شماست.» منبر باید عالمانه باشد. روضه باید عالمانه باشد، محققانه باشد، عاقلانه باشد. یک چیزی هم که هست، همینه. آدم فرهیختهام وقتی اینها را گوش میدهد، غیر مسلمان هم وقتی اینها را گوش میدهد، محزون میشود. دلش میشکند. میبیند خیلی منطقی است. خیلی درست است این حرف. نقلهای عجیب و غریبی که شهید مطهری (رحمت الله علیه) در حماسهی حسینی خیلی اینها را میکوبیدند. حسابی شمشیر میکشیدند روی اینها که چقدر اینها آسیب میزند به حیثیت شیعه.
یک مقدار دیگر هم بخوانیم. یکی دو صفحه دیگر. سریع بخوانم.
«آیا مسافرت کردن و تبریک سال نو در روز عاشورا یا شهادت معصوم که مقارن اعیاد نوروز شده است، اشکال دارد؟»
امسال بود دیگر شهادت موسی بن جعفر (علیه السلام) بود روز اول سال. باز سال بعد البته فکر کنم میشود میلاد امام حسین (علیه السلام) میخورد. یکی دو سال بعد، دو سه سال بعد میخورد به شبهای قدر. خب، حالا ما سال تحویل شده، میخواهیم تبریک بگوییم. اشکال دارد؟
از مرحوم آیت الله [ناواضح] عیاضی. سال هشتاد بود به نظرم که روز اول سال شده بود روز پنجم ششم محرم. خاطرتان است؟ خیلی سال پیش. عاشورا افتاده بود روزهای اول عید. رحمت الله عیاضی فرموده بود که: «من نفرین میکنم هر کسی که این ایام نوروز را تبریک میگوید. تبریک بگوید که ایام عاشورا میشود. من نفرینش میکنم.»
در جلسهی خصوصی یکی از اساتید میفرمودند که ما خدمت ایشان بودیم. این حرفها را ازشان شنیدیم. بعد گفتم: «داشتیم از شمال راه میافتادیم سمت تهران در ماشین بودیم. جادهی هراز.» ایشان گفتش که: «من بچهام در بغلم بود. جلو نشسته بودم. راننده گوشیش دستش بود و پشت فرمان بود. روز اول سال بود. گفت که تماس گرفت. گفت: «سلام آقای فلانی! حالت چطوره؟ عید را بهت تبریک میگویم.»» گفت: «اینو گفت، خورد در ستون. یک جوری که بچه من پرت شد. چشمم دیدم که قشنگ تا مرگ رفتیم. معجزه بود که ما زنده ماندیم از آن تصادف.» میگفت: «تا خوردیم یاد جملهی آیت الله عیاضی افتادم که ایشان نفرین کرده بود. تا گفت خوردیم. تا تبریک گفت، خوردیم. تا خوردیمم یاد آیت الله عیاضی افتادم که ایشان گفت: «من نفرین میکنم هر...»»
«ایام عزای اباعبدالله (علیه السلام) تبریک ندارد که آدم به سرباز خوشحالی چهار روز بدتر. حالا به همه میرسند. بعضی کارهای قشنگ. لعنت بر یزید. جفتش را هم داشته باشیم با.»
میفرمایند که: «هر چند حیثیت شهادت معصومین با عید نوروز متفاوت است؛ اما مقارنت زمانی میتواند مستلزم هَتک احترام باشد.»
مستلزم هتک احترام. یعنی نباید بگذاری که هتک حرمت بشود. همه این جشنها بعد عاشورا، بعد این مراسم. الحمدالله کار خوبی شد. روز اول صدا و سیما که خب فضا، فضای جالبی. یعنی تا روز غروب شهادت عزاداری. از بعد غروب یک هو بزن بکوب شروع میشود. اذان مغرب که میگویند یک هو جشن میشود. به حسابشان جشن میشود. مخصوصاً اگر روز قبلش هم شهادت بوده باشد. مثلاً روز عید قربان. اذان مغرب روز عرفه را که میگویند. حالا مثلاً در تهران اذان مغرب گفتند. هنوز کرمانشاه روز عرفه را در عرفه میخوانند. تلویزیون شروع میکند بزن بکوب. تعجب میکنیم. افراط و تفریط. روز شهادت مراعاتی میشود. میخواهم تبریک بگویم، فردایش زنگ میزنند تبریک میگویند. خانه هم میروند. هتک حرمت نباید بشود. نباید در مصیبت و ناراحتی اهل بیت ما شاد باشیم و شاد دیده بشویم. شاد دیده بشویم. نه اینکه کلاً نخندد آدم. مثلاً اگر به مناسبتی اخم و فلان. شاد نباید دیده بشویم. کسی نباید از ما شادی ببیند. ما را در یک موقعیت شاد ببینند.
«گذاشتن وسایل هیئت عزاداری امام حسین (علیه السلام) در مساجد چگونه است؟»
«اگر در کنار مزاحمت با نمازگزاران نداشته باشد، اشکال ندارد. غذا خوردن، سفره انداختن در مسجد چه حکمی دارد؟ اگر برای عزاداری امام حسین (علیه السلام) باشد چطور؟»
«اگر با نمازگزاران مزاحمت نداشته باشد و با اذن متولی باشد. به خودی خود همهاش مهم همین است. گاهی مسجد را برای هیئت کسی نماز نمیتواند برود. مشکل دارد؛ ولی جوریشی به نماز آسیب نزند. وسایل کنار تشکیلاتشان، تجهیزاتشان مزاحم نماز باشد.»
«حکم پخش کردن آهنگهای مذهبی در مساجد و حسینیهها چیست؟»
«انجام اموری که موجب هتک حرمت مسجد میشود، حرام است. گناهش هم مضاعف است.»
حالا موسیقی حرام که نباید در مسجد پخش بشود. موسیقی حلالش را هم تازه باز جوری نباشد که کسر شأن مسجد. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله روحانی. ایشان خیلی حساس بود. گفت: «روز انتخابات صندوق برمیدارند، میآورند در مسجد برای رأیگیری. مسجد فرشها را جمع میکنند. از نماز که میاندازند.» ملت واقعاً نفهمیدم برای چی باید رأیگیری در مسجد باشد. این همه جای دیگر داری. مدرسه و جای دیگر میشود در نظر گرفت. درست کرد. این رأیگیری در مسجد فلسفهاش را نفهمیدم که یک روز نماز کلاً از صبح تا شب تعطیل. بعضی جاها هم که انتخابات طول میکشد. مجلس انتخابات. مجلس در تهران دو روز، سه روز طول میکشد. سه روز مسجد تعطیل است. رادیو هم که روشن. اینجا دیگر خیلی آیت الله روحانی داغ میکرد. میفرمود که: «موسیقی آن چنانی هم گذاشتهاند. رادیو دارد پخش میکند.» حالا وضع این خانمها که بعضی هم متأسفانه رعایت نمیکنند. ایام خاصی که نام مسجد رأی میدهند، هیچ شأنی از مسجد رعایت نمیشود. موسیقی گناهش مضاعف است. فکر جدی بکنید برای این کار. نباید اجازه دهید این کار انجام شود.
خب، در مورد مسجد چون شد، این را هم عرض بکنم. «کف زدن در مسجد و حسینیه در جشنهای ائمه چه حکمی دارد؟» «خود ائمه در شادی این کار را میکردند یا ما از آنها مقدستریم؟»
خود اهل بیت وقتی میخواستند شادی کنند، کف میزدند؟ مثلاً جشن عید غدیر را امام صادق (علیه السلام) چه جوری برگزار میکردند؟ نیمه شعبان مثلاً امام عسکری (علیه السلام) چه شکلی برگزار کرد؟ نیمه شعبان برای امام عسکری (علیه السلام) جشنش به این بود که حضرت، آنی که در ذهنم است، سیصد تا گوسفند عقیقه کردند برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). نمیدانستید این روایت را؟ جشن نیمه شعبان جشن عقیقه است. جشن قربانی و فرهنگ میشود بین همه. قربانیها را بگذاریم. قربانی کلان. سیصد تا گوسفند خیلی حرف است. دیدم حالا با نود و پنج درصد احتمال میدهم سیصد سنگین است. جشنهای اهل بیت همیشه این شکلی بوده است. اطعام بوده، سفره پهن کردن بوده. غم زدودن از غم واقعی، رفع مشکل بوده، حل مشکل بوده. این جشن اهل بیت. مردم به معنای واقعی کلمه شاد. تولیدی ایجاد بشود. اشتغالی درست بشود. مسأله حل بشود. زندانی آزاد بشود.
رهبر انقلاب، ببینید هر مناسبتی جشنهای معنوی و مذهبی. زندانی آزاد میکنند. کمک میکنند به از محل درآمدهای بیت المال به جاهایی که نیاز به کمک دارند. میشود. جشن واقعی. مردم شاد میشوند. جمع بشویم برای هر جشنی این پولها، هزینههایی که حالا نمیگویم داربست و تشکیلات و اینها را کلاً جمع بشود. بالاخره اینها هم اثر دارد؛ ولی این هزینههایی که خیلیهایش گاهی الکی است. یک دانشگاه مثلاً برای مراسم نیمه شعبان سی میلیون هزینه کرد. مثلاً حداقل. شاید بعضی وقتها این جوری سی میلیون میتوانید پنج تا زندانی را باهاش کوچک بشود. ولی اعلام میکنند: «آقا این جشن این هدیه ماست. این شادی دل شیعه.» آن پنج تا خانواده چقدر خوشحال میشوند. شما پنج تا خانواده را جذب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در این جشن سی میلیونی که میگیری. پنج نفر جذب بشوند، پنج نفر متحول بشوند. ولی با این کارت پنج نفر متحول میشوند، پنج تا خانواده. یک هیئت مذهبی، دانشجوی مذهبی، آدمهای مذهبی. زندان مدتها زندان است. خانواده چقدر آسیب میبیند. آثار فرهنگی تربیتی که روی بچهاش دارد. هزار تا هیئت بگیری نمیتوانی مداوای اثر آن باشی. بابایش را برمیگردانی. مشکل برطرف میشود. اینها را دقت دارید دیگر. خیلی کارها این شکلی میشود کرد. این میشود جشن اهل بیت. حالا ما کف بزنیم و این موسیقیهای آن چنانی. حالا با کف زدن مخالفتی نداریم. خشکی مقدسی که نداریم که نگاه و نگاه فقهی اینجا نیست. نگاه، نگاه فلسفی است. نگاه روانشناختی. نگاه حکمی. خاصیتش چیست؟ اثرش چیست؟ کار مهمتر از این ما نداریم. کار بهتر نمیشود کرد.
حالا شربت دادن خوب است. شکلات دادن، شیرینی دادن. اینها همهاش خوب است. عیدی دادن. نمیخواهیم اینها را تعطیل کنیم؛ ولی بریم به سمت کارهای بزرگتر و بهتر. هی اتفاقات. عید غدیر، روز عید اطعام است. برده آزاد کنند. یتیم را برسند. پوشاک ببرند. این عیدهای بزرگ. لوازم التحریر. الان که دیگر مشکلات مردم که دیگر واقعاً آنهایی که تا دو سال پیش طبقهی متوسط به بالا بودند، الان آمدند زیر خط فقر. آنهایی که زیر خط فقر بودند که دیگر نابود شدند. بندگان خدا وضع اقتصادی به شدت افتضاح است. این هم مسئولین ما که آدم واقعاً میماند، حیرت میکند.
«بعضی روضهخوانی برای اهل بیت (علیه السلام) اولویت دارد یا شبیهخوانی؟» همین حالت تعزیه و اینها که قدیم میگرفتند. میفرمایند که: «ممکن است روضهخوانی تعین داشته باشد.» یعنی اصلاً شبیهخوانی نکند. فقط روضهخوانی.
«تشبه به اهل بیت در نمایش و تعظیم و غیره چه حکمی دارد؟»
«اگر هتک احترام نشود، مانعی ندارد.»
نمایش اجرا کردن و اینها لزوماً اشکالی ندارد. فقط هتک حرمت نباید باشد. تعزیه و شبیهخوانی بخشهایی از تاریخ سند معتبری ندارند. «مثل ازدواج حضرت قاسم چه حکمی دارد؟»
«اگر معلوم باشد که نقل از بعضی تواریخ و روایتهاست، اشکال ندارد.» یعنی سندش باید ممنون باشد. بحث قمهزنی دیگر مطرح میشود که این دیگر برود برای جلسهی بعد. چون سه چهار تا سؤال در مورد قمهزنی است. انشالله بحثش.
خلاصه مجالس رو، اینها امانت خدا دست ماست. خط قدیمیها با چنگ و دندان این مجالس را رساندند. این زیارت امام حسین (علیه السلام) و زیارت اهل بیت (علیه السلام) یک شبه دست ما نرسیده. کار یک روز نبوده که ما چشم وا کنیم ببینیم یک هو یک سفره آماده برای ما پهن کردهاند. دیروز عرض کردم دولت صدام چکار میکرد برای اینکه کسی پیاده اربعین، زیارت اربعین نرود و چه بلاها و شکنجههایی سر اینها در میآورد! در دورههایی کسی میخواست برود، دستش را میبریدند، پایش را میبریدند که رد بشود. از این دو تا دست را داده بود. سری بعد که میآمد، میگفت: «پایم را قطع کن.» خیلی حرف است. تصور این و فضای احساسی. آدم یک چیزی میگوید: «دستش را قطع کرده.» یعنی الان از زیارت برمیگردد. از بسیاری از امورش ناتوان شده. گفته: «ارزشش را دارد که من برم زیارت. دستم را هم بدهم.» این جوری زیارت به ما رساندند. با خون دل آب بسته بود حرم اباعبدالله (علیه السلام) که حالا پرسیدند: «حائر حسینی این آب بستن کی بوده؟ آب کی بوده؟» حالا یک بخشش همین بخش آب بستن بوده. حالا قبل و بعدش هم بوده. حتماً باران. ولی دوران متوکل آب بستن. یعنی اصلاً اینجا را زمین مزروعی کرد. آب به قبر امام حسین (علیه السلام) انداخت زیر آب. شالیزارش کرد یا مثلاً گندمزار کرد. در این وزن میرفتند و در این آب غرق میشدند.
پرچم زیارت را نگذاشتند روی زمین بنشیند. البته حالا امسال وضع متفاوت است. به هر نحوی شده کربلا بروند. امسال موظفیم از این راه دور. الحمدالله امام حسین (علیه السلام) حرم شلوغ است. دیشب تلویزیون نشان داد. دور حرم غلغله بود و مردم عراقیها سنگ تمام گذاشته بودند. زیارت اباعبدالله (علیه السلام). الحمدلله. خدا خلوت نشد و تعطیل نشد. زیارت اولین فرصت باز بشود و با شور بیشتری همه برویم انشالله. الان وظیفه نیست که بخواهیم این جوری برویم؛ ولی اگر یک وقت هم وظیفه بشود، آدم شده مال و فرزندش را بدهد، سلامتیاش را. زیارت این شکلی به ما رساندند. این جور خون دل خوردند علما و بزرگان. زحمت کشیدند که این بساط زیارت برای ما پهن شد.
این حرم امام رضا (علیه السلام) حجمها و چه خطراتی داشته در طول تاریخ. چه جانفشانیهایی شده برای اینکه این حرم حفظ بشود. مواظبت بشود. همین الان هنوز که هنوز است توسعههایی میشود. برنامهی بعضیهاش را ما خبر داریم. برنامهریزی کلان برای بمبگذاری در حرم. همین اواخر. نابود میکردند. اگر این حرم با مشهد نابود میشد. برنامههای سنگین که کجا بمبگذاری، کجا تجهیزات را بچینند. لطف خداست و زحمتی که یک عدهای دارند شبانهروز میکشند. به زائر امام رضا (علیه السلام) آسیب نخورد. به حرم امام رضا (علیه السلام) آسیب. اینها لقمه آمادهای است که دست ما را رساندند. ما وظیفه داریم نسبت به نسل بعد.
وظیفه چیست؟ مجالس را باید نگه داشت. با همان سلامت. این روضهها را باید حفظ کرد. این زیارت را پاک نگه داشت. تکلیف و وظیفهی ماست. چیزی که ما را رساند. ریشهاش هم منزل امام سجاد (علیه السلام) بود. مجالس روضه بانی این مجالس که یک تنه بعد از کربلا، یک تنه به معنای واقعی کلمه. یک نفره بنیانگذار نهضت حسینی و مناسک و شعائر حسینی بود امام سجاد (علیه السلام). یک نفره قیام را آغاز کرد. مجلس روضه و زیارت و همهی اینها به دست باکفایت امام سجاد (علیه السلام) بود. خون دلها خورد آدم. چهل سال گریه کند برای اینکه این فرهنگ بشود. چهل سال ناله، ضجه و مو. فرهنگ بشود این اسم باقی بماند. به دست ما برسد این معارف و این حقایق. با کربلا آشنا بشویم. با روضه آشنا بشویم. با مقتل آشنا بشویم. بفهمیم چه خبر بوده. دیگران تحریف نکنند. متن واقع به ما برسد. فیلم کربلا چه خبر بود. مظلومیت اباعبدالله (علیه السلام) باخبر بشویم. هر آبی که آوردند، هر غذایی که آوردند امام سجاد (علیه السلام) گریه کرد. این جوری رساند. امام سجاد (علیه السلام) این به این یک از امام سجاد (علیه السلام) به گردن ماست. امانت. یکی از امام سجاد (علیه السلام) به دست ما رسیده. برسانیم سالم و صحیح به دست امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). این مجالس روضه را و این مجالس هم به شدت مورد عنایت اهل بیت است.
به شدت مورد. خودشان این جوری هزینه کردند که این مجالس راه بیفتد. وقتی ببینند ما با شور و شوق، با دست خودمان، با فداکاری این جلسات را میگیریم، چقدر خوشحال میشوند اهل بیت. شما اگر نمیگرفتید، مواظب بودیم چقدر هزینه کنیم، چقدر زحمت، عرق بریزیم، خون بریزیم که شما پنج نفر دور هم جمع بشوید. خودتان دور هم جمع شدید. خودتان هزینه میکنید. خودتان خرج میکنید. خودتان عرق میریزید. خیلی محبوب است برای اهل بیت این جور جلسات و مورد عنایت، مورد عنایت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. شکی در این نیست. مجالس روضههای وحشت (رضوان الله علیه) جزو وصایایشان بود که بعد از مرگ من جلسهی روضه را ادامه بدهید. ارثی که باقی میگذارم، یک سوم این را خرج این مجالس کنید. جمعهها مجلس روضه باید ادامه پیدا کند. مرد بزرگ میدانست چه خبر است در مجالس. چقدر این محل توجه خدا و اهل بیت است.
این روزهای پایانی این جلسه و این کتاب، این روضه را عرض میکنم. روضهای غریب است. از وقتی که امام سجاد (علیه السلام) داشتند از شام در میآمدند. مرحوم سید بن طاووس، لهوف، این را نقل میکند. میفهمیم که یزید ملعون به امام سجاد (علیه السلام) گفتش که: «حالا که شما دارید راهی میشوید، میخواهم شما را از شام راهی کنم. سه تا درخواست از من داشته باش. من برآورده کنم.»
امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «ما را به تو کاری نداریم.»
گفت: «نه. حالا من بنا دارم یک کاری کرده باشم برای شما. بخواب. اگر چیزی میخواهی بخواه.»
امام سجاد (علیه السلام) فرمودند که: «پس حالا که این جوری است، من سه تا چیز میگویم. سه. یکی اینکه اگر قرار است من را بکشی، اینجا نگه داری، مرد امینی را همراه این کاروان کن. این کاروان مردی همراهشان باشد تا مدینه که میخواهند بروند. مردی همراه اینها باشد. اینها را ببر.»
یزید ملعون گفتش که: «خودت را زنده نگه میدارم. خودت با اینها.»
حاجت دوم امام سجاد (علیه السلام) این بود که: «ان تُردّ الیه راس...» سر پدرم را به من برگردان. من وداع کنم. سر پدر را در آغوش بگیرم و...
یزید ملعون گفتش که: «نه، دیگر نخواهی دید و این مقدور نیست. این کار را نمیکنم. برایت سر را بهت برنمیگردانم.»
به درخواست سوم امام سجاد (علیه السلام) که این حرف توش است، توش مطلب. سجاد. درخواست سومشان این بود که هرچی که از این زن و بچه به غارت بردند، دستور بده برگردد. «هر چی از ما، از خیمهها به غارت بردند، برگردانیم.»
یزید ملعون گفت: «من دو برابر آنی که به غارت بردند، پول به شما میدهم. اینهایی که به غارت بردند را کار نداشته باشید. سخت است بخواهم تک تک اینها را بروم جمع کنم. مقدور نیست.»
یک جمله امام سجاد (علیه السلام) فرمودند. این جملهی معنادار. روضهی امروز روی حال و هوای دیگری میدهد و جای دیگری میخواهیم با این روضه.
امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «اینی که من میگویم برگردان، بحث مالیاش نیست که ما مثلاً چشممان پشت آن طلا و جواهرات و وسایل این شکلی که از ماست. یک چیز گرانبهایی بین اینهاست. من به خاطر آن دارم میگویم: "لَعْنٌ فیها لَهْفَةَ فاطِمَة وَثِیابَهَا و مقَنعَةَها"». حالا تعبیر غریبی این است. فرمود: «اینی که میگویم برگردان، به خاطر این است که پیراهن مادرم و گردنبند مادرم فاطمه زهرا، لباس مادرم فاطمه زهرا جزو این لباس بود که به غارت بردند. آنی که برای ما عزیز است، این گردنبند و این... این به خاطر فاطمه زهراست. من میگویم اینها را به ما برگردان.» به خاطر ارزش مالیاش نیست؛ یکی به خاطر اینکه تعلقشان را برسانند به حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها) که ما یاد مادرمان را این شکلی گرامی میداریم. بین خودمان وقتی چیزی منسوب به مادر ما باشد، این جور برای ما عزیز است. یک بخشش این است. یک بخشش هم غیرت امام سجاد (علیه السلام) است که در واقع میخواهند بگویند من طاقت ندارم گردنبند مادرم دست نامحرم باشد. نامحرمها به تاراج ببرد. این گردنبند، گردنبند مادر ماست. غیرت من اجازه نمیدهد.
لا اله الا الله. این ایام، ایام شهادت امام مجتبی (علیه السلام) را هم داشتیم. یادمان از این آقای غریب کنیم. امام سجاد (علیه السلام) که به حسب ظاهر از جهت دنیایی فاطمه زهرا را ندیدند. نبودند در زمان فاطمه زهرا. این جور غیرت دارند. «گردنبند مادر ما دست دشمن باشد، ما طاقت نداریم. بگویید این را برگردانند.»
جان بسوزد برای غیرت امام مجتبی (علیه السلام) در قلب سوزناک. قربان غیرت شما. امام سجاد (علیه السلام) از گردنبندی که دست نامحرم افتاده، این جور در تلاطم است. چی بگویم آن آقایی که گوشواره را روی زمین دید در کوچه؟ آن هم چه گوشوارهای. گوشوارهای که با سیلی از گوش مادر جدا شد، روی زمین افتاد. پیراهن مادر دست نامحرم باشد برای امام سجاد (علیه السلام) سخت است. نامحرم دست روی مادر بلند کند جلوی چشم من. فدای مظلومیت شما یا امام حسن (علیه السلام)!
خیلی سخت بود این مصیبت و ممتاز بود امام حسن (علیه السلام) در مصیبت حضرت زهرا (سلام الله علیها). بعضی چیزها انحصاری ایشان بود. خب اصل از دست دادن مادر، این سختیها، مادر این جور پژمرده شد در سه ماه جلوی چشم این بچهها. این ایام هی گفتیم «غریب مادر». از اشک فاطمه (سلام الله علیها) برای اباعبدالله (علیه السلام) گفتیم. امروز یکم از اشک اباعبدالله (علیه السلام) برای فاطمه (سلام الله علیها) بگوییم. او گریه کن مادر است. درسته: «مادر گریه کن حسین است» و هی میگوید: «بُنَیَّ تُتِلُو عَزیز دلم، عَزیز مادر.» ولی اباعبدالله (علیه السلام) گریه کن مادر است. ظهر عاشورا وقتی تیر به سینهی او نشست، فرمود: «قَتَلَنی فُلانٌ وَ فُلان» من با این تیر کشته نشدم. من با آن دو تایی که دست روی مادر ما بلند کردند، خانه را آتش زدند. آنها من بودند (که کشته شدم). «قَتَلَنی فُلانٌ وَ فُلان» آنها کشتند من را. من سالها تحمل کردم روی پای خود ایستادم. آن تیر ۵۰ ساله من را از پا درآورده. اینجا کار آن تیر دارد تمام میشود با این تیر مسموم حرمله. و اصل تیر را آنها زدند به قلب من. قلب از آن جا مجروح شد. ما را در سقیفه کشتند. فقط مادر ما بین در و دیوار تلف شدیم. همه ما را آنجا کشتند. بی مادر جلوی این بچهها آب شد در این چند، در این دو سه ماه.
بچههای کوچک، بچههای پنج شش ساله، سن و سالی نداشتند این بچهها. مادر هجده ساله. سنی ندارد این خانم. قربان بچهها، آب شد. تلف شد این مادر تک و تنها در این مردم بیمعرفت مدینه. یکی نمیآمد سر خانم. مشکلی، دردی، مسألهای. تازه آمدند گفتند به فاطمه بگو آرام گریه کند. صدای گریهاش اذیت میکند. دست دعا بلند کرد: «خدایا مرگ فاطمه». این مردم خلاص بشوند از صدای گریه. امام حسین (علیه السلام) اینها را دیده. اینها همش دردها و غصههای روی قلب ابا. امام حسین (علیه السلام) همه اینها را دیده و خبر دارد؛ ولی امام حسن (علیه السلام) ممتاز در این مصیبت، در این روضه. یک جور دیگر از مصیبت مادر برای امام حسن (علیه السلام). همه اینها را امام حسن هم دیده. این "ما الرأس" بودن مادر را که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مازالت اُمّنا بعد اَبِیها معصومَةً عن الرأس.» مادر ما بعد از پیغمبر دائماً سرش را بسته بود. از شما میپرسم. یا خانم کی سرش را میبندد؟ یک بخشش به خاطر خدایا! من خجالت میکشم روضههای حضرت زهرا را واقعاً خواندن. یک بخشش به خاطر این زایمانی بود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به این نحو داشتند و این جور فشار وارد شد بر ایشان. این بدن آسیب دید. بستن سر یک بخشش به خاطر این است. یک بخشش به خاطر گریههایی است که میکرد. به فشار میآورد. فشارشان میافتاد. حالا به قول امروزیها، کمخونی، کمبنیهگی. یک بخشش هم به خاطر ضرباتی بود که معصوم الرأس ناهلة الجسم، مادر آب میشد. بعد پیغمبر استخوانهای بدن دیده میشد. دیگر پوست استخوانها دیده میشود. اینها را هم امام حسن دیدند، هم امام حسین دیدند، زینب، همه این بچهها دیدند. اینها مشترک است بین همه. بقیه گریه میکنند به خاطر اینها است. آستین به دهان گرفتن. ناله میزنند به خاطر مظلومیت مادر را دیدن. غربت مادر را دیدن. دردهای مادر را دیدن. کبود، دست به دیوار گرفتن مادر را دیدن. دیدند جلوی چشممان آب شد؛ ولی امام حسن آستین رها کرد و داد زد و ناله زد. این چون مصیبتش ممتاز بود. این روضه را عرض کردم. هر سری خواندم، آیت الله حسنزاده آملی این روضه را میخواندند و اگر ایشان نمیگفتند شاید روضه را میخواندیم که وقتی داشتم غسل میدادم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را. امیرالمؤمنین سفارش حرکت کرده بودند. این بچهها آستین به دهان بگیرند. آرام گریه کنند. مردم مدینه نفهمند. من اینجا دارد این پیکر غسل داده میشود. وصیت مادر این بوده که مخفیانه. این بچهها پشت در نشستند. داخل اتاق هم نیامدند. اتاقکی که حضرت با اسما مشغول غسل دادن شدند که خود حضرت هم حال پریشانی داشت. آنجا در حین ناگهان دیدند صدای گریه یکی از این بچهها بلند شده. دارد هق هق. آمدند دیدند. حالا توقع مثلاً از این میرفت که زینب باشد. بچهای که باید جور بیتابی کند، دختر کوچک عاطفیش بیشتر است. امام مجتبی (علیه السلام) است. این پسر رشید. آن یکی آستین به دهان گرفته. این بیتابی میکند، داد میزند.
در آغوشش گرفتند. «عزیز دلم، پسرم. تو باید اینها را آرام کنی و تحمل کنی. تو خودت بریز. عزیز دل. چرا این جور بیتابی میکنی پسرم؟ چرا این جور جزع میکنی؟»
امام مجتبی (علیه السلام) دیگر انگار نتوانست اینی که تا حالا مخفی کرده بود و کتمان کرده، پیش خودش نگه دارد. گفت: «بابا! اینها هیچ کدام در کوچه نبودند. من دستم در دست مادر. من دیدم چه جور سیلی به مادر زدند. مادرم نقش زمین شد. گوش. لعنت الله علی القوم الظالمین و سیعلمُ الذین ظلموا ایَّ منقلبٍ ینقلِبون.»
خدایا! در فرج آقامون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل را بر سر سفره با برکت حضرت زهرا (سلام الله علیها) مهمان بفرما. شب اول قبر حضرت زهرا (سلام الله علیها) به فریادمان برسان. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما، آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وامگذار. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت (علیه السلام) نصیب ما بفرما. هر چه به خوبان عالم عنایت فرمودی به تفضل بر ما عنایت بفرما. هر چه از خوبان عالم دور داشتهای، به تفضل از ما دور بفرما. توفیق اخلاص، مراقبه، توجه، بندگی خالصانه به ما عنایت بفرما. رهبر عزیز انقلاب، حفظ و نصرت عنایت. شب ظالمین به خودشان برگرد. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. هر چه گفتیم و صلاح ما بود، هر چه نگفتیم و صلاح ما را میدانی، برای ما رقم بزن. النبی و آله. رحم الله من قرأ فاتحه مع صلوات.
جلسات مرتبط

جلسه هشتاد و هفت : فقر فرهنگی؛ درد عمیقتر از فقر اقتصادی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد و هشت : آسیب تبلیغ بیتقوا و فتنههای پنهان
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد و نه : محبت اهل بیت؛ اصل همه طاعات
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود : تفاوت خطا و خطیئه در سلوک رهبران دینی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود و یک : زیارت با معرفت و حدود گفتوگو با اهل بیت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود و سه : مرز میان عزاداری مشروع و وهن مذهب
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود و چهارم : اخلاص در تبلیغ و پرهیز از خودنمایی فکری
شرح کتاب «رحمت واسعه»
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه دو : کودکی آیت الله بهجت و شوق زیارت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه یک : راز «رحمت واسعه» در نگاه بزرگان
شرح کتاب «رحمت واسعه»