
جلسه نود و سه : مرز میان عزاداری مشروع و وهن مذهب
این جلسات شرحی عمیق، زنده و الهامبخش از کتاب «رحمت واسعه» و سیرهی عرفانی و اخلاقی آیتاللهالعظمی بهجت هستند؛ گفتوگوهایی که ایمان را از سطح دانایی به مرحلهی زیست مؤمنانه میبرند. در این مجموعه، از یقین و توکل تا تربت امام حسین (علیهالسلام)، از حقیقت ذکر و صلوات تا حضور در مجالس روضه و معنای عشق در وادی اهلبیت (علیهمالسلام)، همه با زبانی زلال و دلنشین روایت شده است. این جلسات نه فقط شرح کتابی فقهی یا عرفانی، بلکه تجربهای از دیدار با نور، محبت و حضور خدا در زندگی روزمرهاند؛ جایی که کلمهها تبدیل به ذکر میشوند و معرفت، رنگ حضور میگیرد
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنةالله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
بحث بعدی که مطرح میشود، در سؤالات میپرسم. نظر مبارکتان را در مورد قمهزنی بیان فرمودید: «حکمش به عنوان اولی، عدم ضرر رساندن به خود یا دیگری است به حدی که حرام باشد. پس اگر مضر نباشد و مفسدهای هم بر آن مترتب نباشد، فی نفسه اشکال ندارد.»
عرض شد که یک عنوان اولی داریم، یک عنوان ثانوی. در اینجور مباحث بحث ضرر است؛ به خودش یا دیگری ضرر نرسد. اگر ضرر نرسید، اشکالی ندارد. آن ضرر هم باید ضرر زیادی باشد؛ ضرری باشد که در حدی باشد که ضررهای کم را… همینکه در خیابان راه میرویم، بههرحال یکسری آلودگی هست در هوا، آلایندههایی هست، اینها برای ریه ما در هر صورت ضرر دارد. شما همین الان اگر بیایید تو این خیابانهای اصلی شهر، محلههای پرتردد، کرونا هم نباشد، روز معمولی باشد، حالا مخصوصاً تهران، مثلاً از محلهها [که] هم ترافیک بیشتر است، هم شلوغتر. این ضرر دارد برای آدم، ولی کسی نمیگوید رفتن تو خیابان حرام است، مگر اینکه دیگر آن حد آلودگی خیلی بالا برود و انسان هم آسیبپذیریاش خیلی بالا باشد. میگویند مثلاً آنهایی که بیماری قلبی دارند، بیماری ریوی دارند، امروز از خانه نباید بیرون بیایند؛ بیرون ضرر جدی دارد. آن حرام است. در حد اندکش، معمولیش، طبیعی [است].
در مورد قمه میفرمایند که حکم اولیهاش همین ضرر نداشته باشد. ضرری اینشکلی، اگر مضر نباشد، مفسدهای هم نداشته باشد، فینفسه اشکالی ندارد. مفسده هم نداشته [باشد]. حکم عنوان اولیهاش [همین است]. ولی در مورد عنوان ثانویهاش: بحث اینکه وهن مذهب بشود و باعث بشود که شیعه را مسخره کنند.
الان تو دنیا شما شیعه را به انگلیسی که سرچ میکنید تو اینترنت، انگلیسیزبان [باشید]، آدم غربی میخواهد ببیند که شیعه چه میگوید، تشیع چیست؟ این شیعه را که به انگلیسی سرچ میکند، تقریباً هزار تا پست/تصویر قمهزنی و خونوخونریزی صفحات گوگل [را میگیرد]. ۸ صفحه باید همینجوری برود تا یک مطلب دیگری پیدا کند غیر از قمهزنی و اینجور چیزها. خیلی بد است دیگر؛ یعنی شیعه را تصویر اولیه که ازش دارند، خونریزی است؛ تصویری که از سرش خون میچکد. و نکته جالب اینکه خود آنها [که] اول خونریز عالم [هستند]؛ غربیها، چه در آمریکا، چه در اروپا، آب خوردن آدم میکشند، بعد ما تصویرمان بد میشود، ما میشویم نماد خونریزی و آدمکشی؟
عکس میگذارند: زرافه بچهاش را دارد میبوسد، شیعه دارد چاقو میزند تو سر بچهاش! قرمزی [آن] از آنها بدتر است! حیوانات محبت سرشان میشود. بچه مثلاً یکساله را [که] مادر از بغلش [خون] جار [ی شده]، همه لباس و اینها [است]. نفرت ایجاد میشود. هیچکس نمیآید شیعه [شود]. دو تا کار اینجوری که میشود، همان چهار نفری هم که میخواستند بیایند شیعه بشوند، ول میکنند، زده [میشوند]. مدل معروف مولوی که میگفت: «یک مؤذنی بود، خیلی بدصدا بود. یک یهودی آمد برایش کادو آورد. تشکر کرد، شما تشکر میکنی؟» گفت: «دختر من خیلی متمایل شده بود به مسلمانی. صدای اذان تو که پخش میشود، دو سه بار که پخش شد، از هرچه اسلام و مسلمین [است]، زده شد. این [است که] تشکر کنم که سبب خیر شدی، بچه ما نیامد [مسلمان شود].»
گاهی اینجوری است. ما عرضه نداریم دو نفر [را] برداریم بیاوریم، چهار نفر را هم پس میزنیم. این قمهزنی اینشکلی [است]. پس عنوان اولیهاش آدم، [مثلاً] برای حجامت… حالا این حجامت سر [است]. آدم خونی را از بدن جاری میکند، خون جاری کردن تا وقتی ضرر نرسد… الان این تست دیابت که میگیرند، سر انگشت را میزنند، [خون میآید]. خب، این الان حرام است؟ نه، ضرری نیست. انگشتش را در بیاورد، میخواهد فرق سرش را در بیاورد. تا آن حدی که ضرر ندارد برای بدن، آسیب جدی ندارد، اشکالی ندارد. اما عنوان ثانویهاش: اگر این کار مورد بهرهبرداری قرار بگیرد، دیگران استفاده کنند، سوءاستفاده کنند. تو قرآن هم دارد که به پیامبر اکرم میگفتند: «راعنا».
پیامبر اکرم سخنرانی که میکردند، خیلی شمردهشمرده صحبت میکردند. میگفتند: «چطوری پیامبر صحبت میکردند؟ تعداد کلمات پیغمبر را میشد شمرد.» آرامآرام، کلمهبهکلمه حضرت حرف میزد. [اگر] یادداشت میکردند، گاهی خب نه، دستشان کند بود، پیرمرد بودند، پیرزن بودند. یادداشت که داشتند میکردند، به پیامبر میگفتند: «راعنا». «راعنا» مثل کلمه «شیر» تو فارسی است، دو تا معنا دارد. شیر خوراکی، شیر حیوان. این کلمه در زبان عربی دو تا معنا دارد. یکیش معنای مراعات: «مراعات ما را بکن»؛ «راعنا» یعنی آرامتر، کمی مراعات، کمی [نگه دار]. «راعنا الذی اخرج المرعی»، «رعی» به چه معناست؟ «چراگاه»، «رعای» یکی از معانیاش «چراگاه» است. «راعنا» یکی از معانیاش این میشود که «به ما علف بده»، علفی که به گوسفند میدهند!
اینها برگشتند پیغمبر [به آنها] گفتند: «راعنا». یهودیها سوءاستفاده کردند، دست گرفتند بالا. کار رسانهایشان قوی است دیگر، همیشه یهودی [ها] استفادههای اینجوریشان خیلی خوب است. علف بریز، علف بریز بالا، علف گوسفند میخورد! آنهایی که قصد بدی هم نداشتند، حرفشان هم حرف بدی نبود. دشمن اثر کثافت و خباثت خودش را سوءاستفاده میکرد. آیه قرآن نازل شد. تو ذهنم هست که دو تا آیه داریم در این زمینه که: «لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا.» «انظرنا» نگاه کن به ما، حواست به ما باشد. حالا دو تا معنا دارد: یکی اینکه به ما نگاه کن، یکی دیگر هم مهلت بده. دو تا معنایش هم خوب است. این کلمه را بگویید که دو تا معنای خوب دارد، نه آن کلمهای که ازش میشود بهرهبرداری [کرد].
از مطالب بسیار ناب قرآن و خیلی هم بین ما [مورد بحث] است، همیشه وقتی که از کار ما سوءاستفادهای دارد میکند جریان باطل، افراد نانجیب و خبیث. تو خانواده، تو شراکت، محیط کار، فضای سیاسی، فضای رسانهای، هرجایی ما کاری انجام بدهیم، یک طیفی، یک جریانی از کار ما سوءاستفاده بکند برای تخریب چهره اسلام و مسلمین و آسیب زدن به اینها، یک چهره احمقانه نشان دادن، یک چهره کثیف نشان دادن، پلشت نشان دادن. میخواهند بگویند: «این آدمهای عوام، سادهلوح، احمق اینجوریند. اینها همهاش احساسات و هیجانند. عقلانیت ندارند. چیزی حالیشان نیست. بیسوادند. جوگیرند. خونریزند. بداخلاقند. تندخویند. پرخاشگرند.» هر تصویری که اینجوری میخواهند بسازند و ما زمینهسازش میشویم. ما تو همهی تبعات شریک [هستیم]. تو همهی تبعات شریک [هستیم]. هر کسی با دیدن این تصویر از اسلام زده بشود، مدل [آن مؤذن بدصدا]، رویش را برگرداند، هیچوقت نباید پازل جریان بدخواه، آن جناح دشمن را تکمیل کرد. هیچ کاری نباید [کرد]. «فلن اکون للکافرین ظهیرا». آدم نباید باشد یک حرفی بزند، اینها تقویت بشوند، اینها «بول» بگیرند، به اصطلاح معروف. دست [گیرند]، تیتر روزنامه ازش سوءاستفاده میکند. آدم باتقوا اینجوری نیست. یک بار هم اگر یک حرفی زد، اینجوری شد، سریع برمیگردد، سریع اصلاح میکند. تکان میخورد «از این حرف من اینجوری استفاده شد؟» سریع اصلاحش میکند.
بابایی که چند روز پیش از دنیا رفت و ادعای مرجعیت داشت، بیست سال/بیستویک [سال]، بی.بی.سی و منوتو و همه رسانههای ضد انقلاب [فقط] به نفع آنها بود. هیچ برداشت اینوری نمیشد. آخرت ایشان کار نداریم، خدا [را] میخواهم که عاقبت مثل ایشان نشود، ولی این کار، این سیستم، این معصیت، این معصیتی هم هست که جدی نمیگیریم. معمولاً ما اصلاً بحثهای سیاسی و اینها بینمان چون خیلی ضعیف است، کسی هم به ما یاد نمیدهد و دم [دست]مان [هم نیست]. بحث معصیت در همین حد میدانیم که آقا «در خانهی همسایه باز است، واینستا نگاه کن!» حل مسائل اینشکلی است. تهش خیلی دیگر بحثهای اجتماعی باشد، همینجوری میشود. بحثهای فردی: «نمازت را بخوان، قبله را پیدا کن.» بیشتر احکامی که به ما میگویند، احکام فردی است، در حالیکه اصل مسائل، احکام سیاسی و اجتماعی است. آنها خیلی مهم است، اصل عاقبتبهخیری و عاقبتبهشری تو این [مسائل] است.
نکته جالب این است، سوره مبارکه توبه که در قرآن آمده است، سوره توبه، توبه از چه گناهی بوده؟ کسی میداند؟ طرف توبه کرده، سریع [ما] یاد چه گناهانی میافتیم؟ مثلاً یا موسیقی گوش میداده، یا شراب میخورده، یا ربا نهایتاً میخورده. توبهکار قرآن [آنهایی] که به خاطر اینها سوره توبه [آمده]، توبه به نظرتان از چه گناهی توبه کرده بود؟ کمک پیغمبر در جنگ نرفته بودند! کمک پیغمبر در جنگ نرفتن! پیغمبر فرمودند: «اینها باید بایکوت بشوند، هیچکس حق ندارد با اینها خرید و فروش بکند.» رفتند خودشان تو بیابان بستند به ستون بعد از جنگ تبوک، که مهمترین جنگ بود، که پیغمبر از دنیا رفتند. در کوران جنگ تبوک، مهمترین جنگ با غربیان، جنگ بسیار سختی [بود]. میگوید: «یومالعسره»، روز سخت. جنگ بسیار نفسگیر و استرس و پرتنشی بود. بعد [از آن]، پیغمبر البته اینها رفتند و جنگ را مختومه کردند، پیروز هم شدند تو آن جنگ. سه نفر نیامدند.
الان کسی بین ماها مثلاً جنگ نرفته باشد؛ آقا موقع دفاع مقدس بوده، ایشان میتوانسته برود جبهه، نرفت، مسجد میرفت. یکی از بزرگترین معصیتهای سیاسی و اجتماعی است. هر یک قدمی که دشمن جلو آمده و به خاطر این بوده که تو نرفتی جبهه، هر خرابی که او انجام داده، آدمی که او کشته، همهاش به پای تو نوشته میشود. فرهنگ نیست این. ضعف جدی [است]. یک بخشش برمیگردد به فضای علم و فقاهت و رسالههای عملیه و اینهای ما که خب بالاخره ما صدها سال فضایمان فضایی بوده که حکومت دستمان نبوده، قدرت نداشته، شیعه [ساکت بوده]. موسیقی و فلان و اینها حساسیت برایمان ایجاد [میکرد]. الان دوره قدرت اسلام [است]. پدر جهاد باز شد. الحمدلله، جهاد فرهنگی داریم، جهاد سیاسی داریم، جهاد تبیینی داریم.
و بزرگترین نهیبهای قرآن خطاب به کسانی است که اهل جهاد نیستند، یا کمکی به دشمن میکنند، یا پشت اهل حق را خالی میکنند، کمک اینها نمیروند. «فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسولالله». قرآن [با] «خلاف» [آنها] تعابیر بسیار تند و تحقیرآمیز [میکند]. اینها که جنگ نمیرفتند و میگفت: «شما با همین سالمندان و بیمارهایی که تو خانه افتادهاند!» اینشکلی تحقیر بشوند که مثل این ازکارافتادههایی که… یک جوانی که میتوانسته برود جنگ، نرفته، [قرآن] تو سرش [میزند]: «از کارافتادههایی که تو خانه نشستهاند، نمیتوانند یک لیوان آب بردارند.» چون تکلیف از اینها برداشته شده و جهاد از اینها برداشته شده. گفت: «شما مثل اینهایید که جهاد از اینها برداشته شده. تو خودت را این اندازه آوردی پایین، اینشکلی شدی!» تحقیر میکند قرآن اینها را. هیچ گناهی را قرآن تحقیر نمیکند. به گناه، خیلی از گناهها میرسد، سریع بعدش میگوید… بحث احکام چشم را که مطرح میکند در سوره مبارکه نور، که «به اینها نگاه نکنید»، برای اینها مثلاً میتوانید نشان بدهید و اینها، سریع آخرش میگوید که: «توبوا الی الله جمیعا ایها المومنون لعلکم…» سریع بعدش بحث توبه را مطرح میکند. هیچ ملامتی ندارد، هیچ جمله زهرآلودی توش ندارد که بخواهد متلک بندازد: «قرآن به کسی [که] نگاه حرام میکردی، خاک بر سرت کند!» «نگران نباشید، تا این لحظه اگر دستتان به خطا رفته، اشتباه کردی، چشمتان کنترل نداشته، توبه کنید، خدا میبخشد، همهتان برگردید.» گناه چشم [را] اینجوری میگوید.
ولی در مورد جهاد نرفتن نه! یک آیه، چندین آیه، هی میزند تو سر اینها: «کره الله انبعاثهم». اصلاً میدانی خدا خوشش نمیآمد شما باشید! خیلی تعابیر قرآن عجیب است. سوره مبارکه نور هم، سوره مبارکه توبه هم، «آیا شما نرفتید جنگ؟ فکر نکنید شماها نیامدید و خدا به شما گفت. خدا اصلاً خوشش نمیآمد شما بیایید میدان جنگ.» نخیر، همهاش تحقیر میکند. نه که جهاد نرفته! عرض بنده را دقت میکنی چه دارم میگویم؟ چون گناه خیلی بالاتر از گناه معمولی، گناه فردی. اینجا دشمن را سوار کردی. دشمن که سوار میشود، آنوقت از دل سوار شدن او هزاران گناه تولید میشود. او وقتی سوار بر رسانه شما میشود، سوار بر اقتصاد شما میشود. «منافق از کافر بهتر!» [اینطور نیست]. وقتی آدم [تحلیل] قانون و مبنای سیاسی و قرآنی [میکند، بعضی] کور میشوند.
زمان امام [خمینی] هم، رضوان الله علیه، اینجوری نبود که امام تا فرمود: «مرگ بر شاه» پانزده سال طول کشید، بعضیها حالیشان شد امام چه میگوید. امام، درد دلهای امام، درد دلهای امام در صحیفه عجیب است. امام میفرمایند که: «برای چه غیبت شاه را میکنی؟ این شیعه است نماز میخواند، این [که] خدا را پیغمبر تنها [گذاشت]… شاه شیعه کره زمین! یک دانه! حالا کلاً کره زمین ما شاه شیعه داریم، همان [یک نفر]. همانی [را] وایستادیم شماها در موردش بد میگویید.» بعد دیدند بابا این آدمکشی که این میکند، گبر و یهودیاش هم نمیکند. شکنجههایی که اینها دارند توی زندان. وقتی تو هر خانه یک دانه شهید در آمد، مردم حالیشان شد ماجرا. هفده شهریور و پانزده خرداد که همان اول بود.
وقایع بعدی که [در اثر سوء تدبیر و خیانت برخی مسئولان] رخ داد، الان هم به تدبیر رهبر انقلاب بود که ماجراهای آنجوری همان آبان پارسال اینها کار انقلاب را تمام میکردند، اگر فداکاری رهبری نبود و خودش را جلو نمیانداخت، مردم را آرام [نمیکرد]. دیدی دیگر چه شد دیگر. خیلی از خود ایشان برگشتند: «برای چه حمایت میکنم؟ و باز بعدش استیضاح مطرح شد که این را ورش دارند.» باز ایشان آمد حمایت کرد [تا از آشوبهای داخلی جلوگیری شود]. کشور کاملاً آماده آشوب و جنگ داخلی است. مدتهاست اینجوری است. طرح سنگینی هم دشمن، عرض کردم، این طرحی که الان لبنان و جاهای دیگر دارد، رئیس جمهور ندارند [و] رو به حواس [پرتی] مملکت [است]. این اصلش مال ایران بوده. تدبیر این رهبر بزرگ و حکیم مملکت [آن را] نگه داشته [است]. با این شرایط اقتصادی و سیاسی، هیچ کشوری [در] دنیا وضعیت اقتصادی ما را ندارد. تو این تحریمهای شدید بیسابقه. مملکتی که درآمدش از نفت است، نفتش را نمیخرند. وضع اقتصادیاش این، وضع امنیتیاش این. دور تا دور کشور، قطر را عربستان/سعودی، سعودیها، آلسعود قطر را تحریم کرد، سه روزه قطر تا مرز فروپاشی رفت. سه روز این کشور داشت نابود میشد، فقط هم آلسعود تحریمش کرد. ایران چهل سال است همه ابرقدرتها تحریمش کردند و دارند میزنندش. دست قدرت خدا را میبیند بعضی [نمیفهمند]. تشخیص [نمیدهند]. حالیشان نمیشود.
این منافقین کاری که دارند میکنند، سوار کردن دشمن [است]. جا باز کردن برای دشمن، جاده صاف کردن. دشمن پای اینها را باز میکند، دست اینها را باز میکند. اینهاست که دشمن میتواند کار بکند، سوار میشود، چنگ میاندازد. بله، ما قمهزنی را هم به فتوای بهجت، هم حرام میدانند، به خاطر اینکه شما زبان دشمن را باز میکنی علیه شیعه و تخریب میکنی. بچه شیعه [را] وقتی قمه میزند… این کارایی که اینها دارند میکنند، دولت فاسد ما، دولتیهایی که خیلیهایشان آدمهای خبیث [هستند]. نهایتاً اینکه بگوییم [آدمهای] احمقند، سادهلوحند [یا] خائنند! یعنی حالا آمار جاسوسی ایران، وضعیت ایران، دولتی که هر از گاهی یک تیم مذاکره داشتیم کلاً شش نفر بودند، دو تا از این شش تا جاسوس بودند! یکسوم تیم مذاکره کننده ما باز از قبلیهای ناهنجور [بودند]. جاسوس، جاسوس. آنهم که جاسوس نیستند، مستقیم جاسوس نیستند، مگر نه! صد تا از توی دفتر اینها جاسوس [داریم]؛ امیر جاسوس در جاسوس! [نه] اینکه حالا مثلاً طرف آدم فاسدی است، مزدوری میکند، اصلاً جاسوس است! خیلی تعدادشان بیشتر است. دلشان با آمریکاییهاست. پیش آنها که میروند خندهها و قهقههاشان [دیدنی است]. اینجا اخم و تخمهاشان اینجا، با مردم.
خلاصه حالا حرف [درباره] اینجا زیاد است. بحث برگرد [یم به بحث اصلی]. حواسمان باشد، چشمهایمان باز باشد. از چه کسی داریم حمایت میکنیم؟ از چه چیزی داریم حمایت میکنیم؟ حمایت ما، گناه سیاسی را جدی بگیریم. رأی دادن فقط یک حقی است، که [حقش را] استفاده میکند. واسه اینکه مثلاً من تو این خانه، تو این جلسه آمدم، هرجا دوست دارم مینشینم. این حق من است اینجا بنشینم. روی این صندلی بنشینم. [بعضیا] فکر میکنند رأی دادنشان اینشکلی است، حق دارم بین این صندلی و آن صندلی انتخاب بکنم، یا روی این بنشینم یا روی آن بنشینم. فقط حق نیست، تکلیف است. بعداً هر کاری که این بابا بکند، تو این پرونده شریفی [و] تو رأی دادهای. با قدرتی که تو برایش ایجاد کردی دارد این کارها را میکند. کلید سوئیچ تریلی بهش نمیدادند تا قبل از مسئولیت. تو بهش رأی دادی، مسئولیت پیدا کرده، صدایش کلفت شده، گردنش کلفت شده. پس تو داری اینجوری میشوی. خیلی باید حواس آدم جمع باشد. دست و پای آدم باید بلرزد تو رأی دادن. هیچ هم احساس مسئولیتی نمیکنند. «تقصیر ماست». «من چه کار کنم؟» «من باید توبه کنم الان از این رأی اشتباه و غلطی که دادم.» خیلی عجیب است. بعضیها طیف مقابل را میگیرند. «من رنگش را دادم، بعد میآیم یقه شما را بگیرم، چرا وضعیت اینجوری [شده]؟»
اینها حالا یک دور رأی آوردند، اولش میگوییم آقا «خیلیها نمیدانستند، خبر نداشتند.» چهار سال طرف کار کردی، دیدی بابا این آدم عرضه ندارد. واقعاً هیچ چیز عرضه ندارد. از پس هیچ چیز برنمیآید. هیچ دغدغهای، هیچ اعتنایی، هیچ یک ذره دیانتی، تقوایی، هیچی ندارد. باز به این رأی دادند ملت! بهش رأی دادند ریاست جمهوری، خبرگان. یک بار، دو بار دیگر. سه بار آدم یک کاری انجام بدهد. دیگر یک سیلی از خدا میخورد. سه بار یک اشتباه را آدم اصرار [کند]. دیگر اصرار بر گناه. «یسرون علیالذنب» تازه گناه صغیره را وقتی آدم اصرار داشته باشد، میشود کبیره. همچین گناهی را آدم اصرار داشته باشد، یک بار غلط، دو بار غلط، سه بار غلط.
مردمی که رأی دادهاند، انتقام نمیخواهیم بگیریم. نام [ملت] ما، جوانهای ما، بچههای ما اشتباهم کردند. ما درخواستمون فقط این است که آقا مسئولیتپذیر باشیم نسبت به کارمون، حواسمون جمع باشه، چشممونو باز کنیم. اگر اصلاح کنیم همه با هم، ما هم هزار تا اشتباه داشتیم و داریم. ملامت که نمیخواهیم بکنیم که [وای] فلان، آخه بعضیها میگویند توهین میکنند. «وای فلان جماعتی که شما نمیدانم! وای بیست و سه میلیونی که آمدید رأی دادید، شماها فلانید الی آخر…» بیست و سه میلیونی که رأی دادند، همان پنجاه میلیونی بودند که برای حاجقاسم تو خیابان آمدند عزاداری کردند. همانهایی که همیشه توی راهپیماییها هستند و تو رأی [شان] مردم اسلام را دوست دارند، انقلاب را دوست دارند. البته اشتباهاتی داریم. بخش عمدهاش هم به امثال بنده برمیگردد. ما سریع جا میزنیم. حرف سیاسی میشود، یا میخواهیم خودمان را نگه داریم، مشتریمان را از دست ندهیم. «بله، من تو دانشگاه اگر حرف بزنم، من حرف سیاسی نزنم، خیلی مشتریم بیشتر میشود. حرف سیاسی بزنم، یک طایفه را از دست میدهم.» نفاق تو سرت بخورد! آن مشتری که داری با نفاق! بعد تو میخواهی جذب به چه [کسی] بکنی، جذب به که [کسی] بکنی؟ تو خودت آدم نیستی که میخواهی کسی را… نفاق جذب تو بشوند یا نشوند، به درک! تو که هستی که جذب تو بشوند؟ این چه حرف مسخره و مزخرفی است!
نه، ما باید پدر و مادر [باشیم]. پدر و مادرم یعنی چه؟ نگاه کنیم. یک بخشش این [ملاحظات] است. یک بخشش جا زدنهای ماست. یک کلمه میگوییم، یک طیف سیاسی میآید روبروت، میزندت، فحش میدهد. این سریع جا میزند، عقبنشینی میکند. همین الانش ما بابت هر حرف سیاسی که میزنیم، کلی حرف میشنویم و توهین و موضع. و همین حرفهای معنوی و از عرفا بگو، از فلان بگو. حضرت امام، کلمه تندی که امام، آنقدر اهل ادب بود و آنقدر مؤدب بود، استوانه ادب بود. حضرت امام اخلاق و ادب! آن تندترین کلمه… نمیدانم آن کلیپش را دیدهاید یا نه؟ تندترین کلمه از حضرت امام شنیده شد و دیده شده، همین است. تو این سخنرانی فرمودند که افسر ارتشی به مرحوم آیتالله کاشانی گفت: «شما چرا تو مسائل سیاسی دخالت میکنید؟ شأن شما نیست.» آدم بلندپایه رتبه [دار]، «شأن شما نیست تو این مسائل دخالت.» حضرت امام تو سخنرانی رسمی عمومی، جمع خلوت [نبود]. سخنرانی عمومی که همه ایران میشنیدند، الان هم موجود است: «کاشانی به آن آقا بر نگشته فرموده بود: «خیلی خری! من دخالت نکنم، که دخالت کند؟»» حرف تندی از حضرت امام.
یکی از این اقوام نزدیک یکی از علمای بزرگ یک وقت به ما چند سال پیش پیام داده بود که «این حرفهای معنوی که میزنی خیلی خوب است، از عرفا میگویی، از بحثهای اخلاقی. موضع سیاسی نگیر، خراب میشود.» همین مطلب امام بلافاصله جواب تو را داده [است]: «خیلی خری!» به مردم بگویم که آقا کفشاتونو جفت کنید. نمیدانم مثلاً اینها میشود خوب؟ بعد آنی که دارد میآید از یک جایی کلاً همه را نگاه [میکند]، حرف نزند جریان فاسدی [است]. تربیت هم سند بیستسی [است]. کی آوردند تو این مملکت [سند بیستسی را]؟ من چندهزار سال [باید] کار فرهنگی بکنم، چهار تا جوان را بتوانم جذب بکنم؟ یک سند بیستسی میآید چند میلیون آدم را فاسد میکند. نگاه [نکنم]؟ بروم تو مسجد کارم را بکنم؟ از عرفا بگویم؟ آدم باید عاقل باشد. گناه سیاسی، آنی که برنامهریزی شده و سازماندهی شده دارد مردم را فاسد میکند، آلوده میکند، اخلاق مردم را نشانه گرفته، دین مردم را نشانه گرفته، فکر مردم را نشانه گرفته. [اگر] ساکت [بنشینیم]، وضعیت آسیبهای فکری و فرهنگی و عقیدتی و معنوی [را میبینیم]. دارم عرض میکنم محمدرضا پهلوی آنقدر نمیتوانست دین مردم را فاسد کند و فکر مردم را خراب بکند، به شخص خودش/به سیستم [آنها]. کار بالاخره دورانی بود که ابزارآلات در دسترسی نیست، یعنی امکانات دست اینها نیست. [من که] نخواهند امکاناتش را نداریم. آن موقع فضای رقص و آواز و سینما و موسیقی و فلان و اینها بود، فاسد میکردند، هم از جهت فکری، هم از جهت عملی.
فکری وقتی میآیند میگویند: «از کربلا درس مذاکره گرفتیم!» این جمله دیگر چقدر این حرف خطرناک [و] سم کشنده است. «از کربلا درس مذاکره گرفتیم!» شما فرض کنید اگر توضیح [بدهیم] الحمدلله که از حوزههای علمیه که ما چیزی نشنیدیم وقتی این حرف زده شد. فقط رهبر انقلاب آمدند موضع سفت و سخت گرفتند بعد از این حرف. آخرالزمان است دیگر، بههرحال بیکسی! کسی از ما دفاع نمیکند. رهبر انقلاب در [این] موضع سفت گرفتند که «تاریخ اینجوری میفهمید؟ این چه طرز تحریف و فلان؟ از کربلا درس مذاکره؟» محمدرضا پهلوی کی جرأت داشت این حرفها را بزند؟ کی این حرفها را میزد، اثر داشت تو جامعه؟ اینها با ریش و عمامه [هستند]، این حرفها شنیده میشود! کسی جرأت میکند این حرفها را بزند؟ اینی که عرض میکنم امام فرمود: «من آخوند فاسق ساواکی[را] بدتر میدانم.» منظور همین [است]. حساس باشیم، خیلی هم باید حساس باشیم.
آقا یک کاری که آدم، یک چهار نفر انجام میدهند، این وجهه مؤمنین را خراب میکند دیگر. اینها [جوانها] قصدشان… رهبر انقلاب از این کار کوتاه نیامدند. خیلی هم به ایشان توهین شد. یک طایفه عظیمی را از مخاطبینش و محبوبیتش را ایشان توی دورهای از دست داد. اول [دوران] رهبری [شان] سال هفتاد و دو، هفتاد و سه بود، [دیدید] یکهو ایشان برگشت، بحث حکم داد، فتوا هم نه، از موضع رهبری حکم داد: «قمهزنی حرام است و ممنوع است.» آنقدر آدم متدین، متشرع خوب، هیچ هم احساس بد بودن نمیکردم. مثل این میماند که الان امروز یک مرجع تقلیدی بیاید بگوید: «از فردا زنجیر زدن حرام شرعی [است]. کسی حق ندارد زنجیر [بزند].» آقا، «زنجیر نه، این آثار بدی دارد برای تشیع، آبروی ما را به خطر میاندازد.» شما [اگر] آبروی یک مؤمن را… من بیایم در موردش یک ساعت حرف بزنم: «آقا، قیمت یک مؤمن را [پایین آوردی].» [این همه] بده! به خطر انداختی، آسیب زدی! احمق [است کسی که در مورد] آبروی مؤمن حساسیت داشته باشد، در مورد آبروی پانصد میلیون شیعه حساسیت نداشته باشد! [این کارها را که] دارند میکنند، آبروی پانصد میلیون شیعه دارد میرود. به ریش پانصد میلیون شیعه میخندند. آدمهای احمق میشناسند، آدمهای لوده، آدمهای کودن، سبکمغز، افراطی، خشن! نسبت به اینکه حساسیت نداشته باشد. میشود بحث سیاسی «شأن ما نیست داخلش بشیم.» این بیعقلی است بهجت [بودن]. [آیتالله] بهجتی که در قله معنویت [است]. حساسیتهای ایشان نسبت به این بحث [را ببینید].
کلی در مورد عزاداری و بحثهای اینشکلی مطلب هست. «عرفان؟ اینه! برو یک گوشه بنشین! به تو چه کی چه کار [میکند]؟ نمازت را بخوان! مراقبه [کن]!» این را تو این میدانند. اصل مراقبه آنجاست. آنجاها فداکاری دارد. یک کسی که خواب بدی دیده بود، برای آقای بهجت وضعیت ناجوری [را] گفته بود. «خیلی وقتی این را شنیدم، برایم هم جالب بود، هم عجیب بود، و تنم لرزید.» بهجت دیگر واقعاً بعد از امام زمان در این دوران اخیر، که را میتوانستیم بگوییم این دیگر تالی تلو امام زمان است؟ بوی امام زمان میشود از او استشمام [کرد]. یک طلبه ظاهراً حالا بوده، خواب دیده وضعیت ناجوری [را]. به ایشان گفته بود آقا من اینجوری خوابی دیدم. مغموم شده بودند، تو فکر رفته بودند. فرموده بودند: «تو همان ماجراهای مربوط به سقوط صدام و بعد از این بوده. همین اواخر بود که مردم عراق زیر گلوله و تو کشتار و اینها بودند که شاید اینی که شما دیدی این به این باشد. شاید از من توقع داشتند در مورد عراق و مردم عراق بیشتر حرف بزنم.» با اینکه امامزاده [بودند] ایشان، میگفت: «اگر خبر به آقا میرسید، به آقای بهجت که تو چین سیل آمده، چند نفر کشته شدند، ایشان سه روز خواب نداشت.» اینجوری [بودند]! چون حساسیت مثل کشک که نیست این حرفها! فرمود: «اگر دعا نکنید ظلم از آنها برداشته شود، مظلومیت آنها، آنها نجات پیدا کنند از مظلومیت، این بلا سر شما هم خواهد آمد.» قاعده الهی [است]. در برابر ظلم اگر آدم یک جایی سکوت کند، سکوت کند، دعا نکند برای اینها، برای مظلوم حمایت نکنی، حرف [نزنی]، دعا نکنی، سرت میآید! این عرفان، این معرفت، بیشتر حرف بزنم. به عنوان کسی که توش بحث دخالت نمیکرد، معرفی [اش] کرد. آن چه جور تحریف میکنند؟ آدم کتاب «در محضر بهجت» را که میخوانید، ما بچگی [که] کتاب «در مسائل وحشت» گرفته بودیم، تو همین حال و هوا بودیم. فکر میکردیم این هم از آن کتابهایی [است] که عرفانی [است]، همهاش در مورد چشم برزخی و کی از تو دیوار رد شده، که لای [مطلب] در عرفان به اینهاست دیگر! یک بشکن زده یک ماشین ترکیده، مثلاً فیلمهای هالیوودی شما زیاد میبینیم، از عرفا هم توقع اینجوری داریم. دوازده، سیزده سالمان بود، همهاش سیاسی است: «انگلیسیها اونجا این کار را کردند، روسها اونجا اون کار را کردند.» همهجا هشتاد درصد مطالب این کتاب، «زمزمه عرفان» را که باز بعداً چاپ شد، سال هشتاد و هشت این را گرفتیم، گفتیم خب، این دیگر باز مثلاً صحبتهایی که تو درس نبوده، خصوصی با [آیتالله] شهری صحبت کردند. نود درصد سیاسی است: «فلانی اونجوری ترور کردند، اونجا این را کشتند، مشروطه اینجوری شد.» همهاش مشروطه، انگلیس، شوروی، سفارت انگلیس، جاسوس، همهاش همین. همین آقا شما عارف میشناسید، خب عارف است دیگر! میشناسد: «حواستان به جاسوسها باشد، دینتان را نبرند، کفار ندزدنتان، گرگ [ها]! به کفار اعتماد نکنید.» اصل مبانی قرآن همینهاست. اینکه میگوید: «معصیت اعتقادی را ترک کن. آلودگی اصلیمان اینهاست.» میگوید: «من نماز میخوانم، چرا خوب نمیشوم؟» آنی که از ما خواستند «و من یکفر بالطاغوت و یومن بالله». کفر به طاغوت هم داری یا نه؟
معنوی به ما بگوید جزء معنویت نیست. معنویات یعنی مناجات بخوانیم و خیلی سرحال بشویم، سرخوش بشویم. کفار بدند و باید از اینها جدا شد و اعتماد نکرد و به اینها دلبسته نبود. و هرکی به کفار دلبسته بشود، منافق! و منافق از کافر [بدتر است]. حرفهای سیاسی جایش تو مسجد نیست! خیلی هنوز کار داریم تا فکرمان/فرهنگمان ساخته بشود. «اینها معنویات نیست».
«حکم قمهزنی در عاشورا و غیر آن به قصد مواسات با امام حسین علیه السلام و فرزندان و اصحاب آن حضرت رضوان خدا تعالی علیهم چیست؟ در صورت عدم احراز ضرر رساندن به خود و به قصد اظهار مصیبت دیدن مظلومین و ستمدیدگان که توسط ظالمین و رهبران آنها به ایشان ظلم شده، مانعی ندارد.» به قصد اظهار مصیبت دیدن مظلومین از مصائب. عنوان اولیش [این است]: اگر ضرر نمیرساند به خودش و خودم [و میخواهد] اعلام مصیبت بکند، همدردی بکند با مظلومین و [از دست] ظالمین [ناراحت است]، کشته.
«به شرط آنکه بر اینگونه عزاداری، عنوان قبیح یا حرامی مترتب نشود، که در غیر این صورت، عنوان قبیح [و حرام است].» [چیزی] طوری باشه که باعث سرشکستگی باشه. بعضیها میگویند آقا ما نماز جماعت هم که میخوانیم، آنها دست میگیرند مسخره [میکنند]. بله، یک وقت است یک چیزی واجب است و فی نفسه هم در نگاه یک آدم سالم با فطرت سالم، کار مسخرهای نیست. اینها با کار رسانهای مسخرهاش میکنند. بله، الان صبح تا شب دارند در مورد حجاب میزنند، آدمهای محجبه را میترسانند، از حجاب میترسانند. کاریکاتور میکشند. این مثلاً تار عنکبوت بسته، چادر زیر چادر، چاقو گرفته. از این کارها را زیاد میکنند. چادر فی نفسه وقتی یک آدمی چادر میبیند، به خودی خود هراس ندارد، وحشت ندارد، نفرت پیدا نمیکند، مگر اینکه دشمن سوءاستفاده کند. دشمن هم که دنبال همه چیز هست که سوءاستفاده کند.
ببینید عرض من را خوب دقت کنید. از نماز خواندن ما میخواست سوءاستفاده کند، از قرآن خواندنمان، از همه چیز. تو همان ماجرای «راعنا»، آن کلمه «راعنا» را گفت: «دیگر نگویید». خب، حالا وسط [و] دشمن دیگر دست برنمیدارد. اینها [اگر] بگویند «انظرنا»، اینها دیگر مسخره نمیکنند؟ چرا، مسخره میکند، ولی شما «گزک» دستش ندادی. او دشمنیاش را میکند. شما الان حرم هم که میروی، اربعین هم که میروی، مسخره میکنند، فحش هم میدهند. تا پارسال چقدر [بود] توهین [به] اینها که پیادهروی میروند کربلا، میروند اربعین، میروند آقا… عرض [میکنم]. اینقدر اینها گرفتن [بهانه]. اینها همه اتوبوسها را برداشتند از مشهد بردند لب مرز گذاشتند. «ما اینجا اتوبوس…» دشمن است دیگر. دشمن باید دشمنی کند. نفرت دارد از [مجلس] امام حسین نشان بدهد، این کثافتش را. خب ما دیگر هیچ کار نکنیم؟ اربعین نرویم؟ دیگر حرف زیاد میزند وقتی لجش در میآید. میگوید هر قدمی که برداری، صدای کفار در بیاید. «یقه الکفار». هر قدمی که برمیداری، صدای کفار در میآید «کف و لهم به عمل». سوره توبه است. برای شما یک عمل صالح مینویسند اتفاق. هرجایی که صدای کفار در میآید، محکمتر کار را انجام بدهی، پایت را خوب جایی گذاشتی، صدای اینها را درآوردی.
دو تا بحث را نباید قاطی کرد. یک وقت این است: شما یک کاری میکنی، بهش فشار میآید، فحشت میدهد. یک [وقت] فشار نمیآید، فحشت بدهد. پاس گل داری بهش میدهی. گزک داری دستش میدهی. همین را دارد چماق میکند میزند تو سر شیعهها. این فرق میکند. این یکی حرام است. آن یکی بلکه واجب است. پس دو تا کار شد: «آقا ما فحشمان میدهند این کار را؟» الان نماز جماعت بخوانیم مسخرهمان میکنند؛ چادر داشته باشیم مسخرهمان میکنند؛ کربلا برویم مسخرهمان میکنند. اینها را انجام میدهیم، مسخرهمان هم میکنند، بیشتر انجام میدهیم، چون لجشان درآمده، از سر درد است، دارند این کار را میکنند. ولی قمه میزنیم، مسخرهمان میکنند. این دیگر از سر درد نیست. میگوید: «آخ جووون، چه سوژهای دادند دست ما!» به هر آدم سالمی با فطرت سالم وقتی این را نگاه میکند، پیادهروی اربعین [را] نور که نگاه میکند مبهوت میشود، یا نفرت پیدا میکند، بهت برایش میآورد یا نفرت. ولی قمهزنی که نگاه میکند، کدام [حالت را دارد]؟ یعنی هر آدم سالمی نگاه اولی که نگاه میکند، چندشش میشود. مسئله را باید خوب دقت کرد. شبهاتی که همینجور رایج است، همینجور دارد میچرخد این حرفها. «نماز جماعت هم نباشد، چادرمان هم برداریم»، مغالطه [است]. چه ربطی داریم؟ پس این عنوان قبیح، همین است. عنوان قبیح یا حرام. حرام هم که عرض کردم سوءاستفاده [است].
بله، الان ما اعدام هم که میکنیم چقدر فحش میدهند، توهین میکنند. هر یک دانه اعدامی که تو این مملکت میشود، صد بار سر و صدا از اینور و آنور بلند میشود. دست برداریم؟ اول اینکه واجب فرق میکند با مستحب و [با حالتی که] غیرمستحب. یک وقت کاری مباح شما انجام میدهی، تحت فشار قرار میگیری. یک وقت کاری مستحب است. یک وقت کاری واجب است. کار واجب را باید انجام داد، ولو تحت فشار قرار گرفت. مستحب هم بستگی به استحبابش دارد. یک وقت مجلس امام حسین است. شیخ عبدالکریم فرمود: «مجلس را بگیرند. همه واجبات، واجب است.» بنده اونجا تو فشار قرار گرفتیم، رضاشاه پدرمون را در میآورد. اشکال ندارد، باز باید [بگیم]. ولی کار مباحه قمهزنی نهایتش این است که بگوییم مباح. حرام نیست. اشکال ندارد. فینفسه اشکال ندارد یعنی مباح. خوب برای یک کار مباح اینقدر آدم پافشاری بکند که اینقدر تو فشار قرار بگیرد، هم خودش، هم بقیه. کجا عاقلانه است؟ کار بابا! مستحب هم نه، تو مستحبش هم خیلی وقتها عاقلانه نیست. آقا میخواهم مثلاً نافله ظهرم را، مثلاً همه نافلههایم را بخوانم [به قیمت] اینکه از اداره «من را اخراج کنند». تو اداره به من گفتند نماز ظهر تا نهایتاً وقت داری. پنج دقیقه وقت [است و] اینجا نماز ظهر را برو بخوان، برگرد. معطل میکنم! میگوید: «آقا به قیمت اینکه من را از اداره اخراج کنند، من نافلههای ظهرم را همه را میخوانم.» چون این آدم عاقل [است]. میدانی باشعور چه کاری است؟ خب، نافلهات را بعداً بخوان، تازه مستحب است! حالا یک کسی بگوید من به خاطر اینکه آب بخورم، ولو شده از اداره اخراجم کنند، من این تایم مینشینم آب میخورم. این دیگر خیلی احمق است. اصرار به یک چیزی که فقط ضرر دارد، هیچ خاصیت و فایدهای هم [ندارد]. یک کار مباحی که هیچ فایدهای ندارد، [اگر] ضرر هم دارد، مباح هم است. نهایتا اگر به خود کار باشه، این میشود وضعش [چیست] تو دنیا که اینجور تو فشار [است].
سؤال بعدی: «از حضرتعالی نقل شده است که مرحوم آقا سیدابوالحسن اصفهانی در یک سالی قمهزدن را واجب کرده بودند و حضرت تبعیت کرده بودید. همچنین نقل شده که لباسی هم برای قمهزدنتان داشتید و گفتید: «این را در کفنتان بگذارند.» این مطلب صحت دارد؟» «نه، اینطور نبوده است. ایشان هم از رأی خودش یعنی حرمت قمهزنی برنگشته بود.» یعنی [سید] ابوالحسن اصفهانی هم فتوایش به این بود که قمهزنی حرام است. هیچ وقت هم برنگشت از این حرف. منتها اینکه دیگر تعقیب نکرد و مانع قمهزنی نشد، مطلب دیگری است. این هم جزء عجایب است دیگر. این مراجع که اینجوری فتوا میدادند، غریب میشوند. آقای بروجردی گفته بودند که این هیئت ها را جمع کردند. به نظرم تیغزنی بوده آن زمان. تیغ میبستند به زنجیرهاشان که الان تو پاکستان اینها هم به پشتشان میزنند. [آیتالله] حسین بروجردی این [موارد] هیئتها را جمع کرد. جلسه فرمود که «شما از کی تقلید میکنید؟ من فتوا میدهم این کار حرام است.» پاسخ اینها چه بود؟ گفتند: «سیصد و شصت و چهار روز از شما تقلید میکنیم. روز عاشورا روز امام حسین است.» اینها سخت است دیگر. آدم میخواهد به یک کسی بفهماند یک چیزی را، کار سختی است. مراجع عزیزان هم مظلوم میشدند تو این ماجراها. و این نشان میدهد آن بیهوا بودن عالم را نشان میدهد. ها؟ ببینید اینجا معلوم میشود که این عالم، عالم است، این شایستگی تقلید دارد. «مخالفا لهوا». مخالفت با هوای نفس. اینجاهاست که حرف میزند. برایش هزینه دارد، سنگین است. ضرر دارد، مقلدین [را] از دست میدهد، مرید از دست میدهد. اینجا معلوم میشود که این آقا، این آدم، آدم خودساخته است، اهل تقواست، این اخلاص دارد. از این باید تقلید کرد. فقط نوری هم دارد، یک برکتی هم میآورد برای خودمان شخص. همین بابایی که تازگی از دنیا رفت، که این قمهزدن را هم باز [همینطور بود]. هر چی که به نفع صهیونیستها میشد، میدیدیم، قشنگ عجیب بود این بابا واقعاً! ابوالحسن اصفهانی هم اول دستور داده به اینکه حرام است، بعد دیگر تعقیب نکرده بود. کسی گوش [نکرده بود].
اما بعد از اینکه ایشان قدغن کرده بودند و مردم ترک کرده بودند، مردم در عمل شروع کردند. نه به خاطر اینکه او گفته بود شروع بکنیم، بلکه به خاطر اینکه او دیگر تقریباً از جلوگیری عاجز بود. ببینید خیلی جالب است. یک مدت این را ترک کردند قمهزنی را، بعد دوباره باز شروع کردند. [سید] ابوالحسن اصفهانی هم دیدند که مثل آخوند ملاقربانعلی رحمت الله که به او گفته بودند این مشعلی که برای عزاداری سیدالشهدا روشن میکنند، به این آن اصابت میکند. [پس] مشعل را قدغن بکنیم. گفتند: «بابا در کار امام حسین نمیشود مداخله کرد. مردم خودشان را حفظ بکنند و از مشعل دور بروند.» «دستگاه امام حسین دخالت نکنیم.» حالا دیگر فرصت نیست در مورد یک ساعت صحبت [کنیم]. این میخواهد فقط [بگوید] «در دستگاه امام حسین نباید دخالت کرد». دستگاه امام حسین یعنی چه؟ دستگاه امام حسین اگر منظورتان حلال و حرام است، دستگاه امام حسین حلال و حرام است دیگر. امام حسین کشته شد برای اینکه معروف را زنده کند و منکر را بمیراند. اگر منظورتان از دستگاه امام حسین این است، آنی که معروف است، باید پایش وایستاد. آنی هم که منکر است و روبروش ایست [کرد]. این [که] «در دستگاه امام حسین دخالت نکن» یعنی حلالی را نباید حرام کرد، حرامی را نباید حلال [کرد]. مختصر دارم جواب عرض میکنم، جوابش طولانی است چون این [مباحث] را هم خیلی تو جوانها آدم میبیند: «دستگاه امام حسین [چنین و چنان است]، این عمرش کوتاه میشود و اینجوری میشود و آنطور میشود و فلان.»
این یک بخش [است]. حلال و حرام واضح است. ضرر رساندن، آسیب رساندن به حیثیت شیعه و مسلمین. دستگاه امام حسین همین است بله. اینجا باید وایستاد و محکم حرف [زد]. یک وقت تو مسائل فرعی همین بحث مشعل را که [آیتالله نائینی] میگفت، حالا [آقای ملا قربانعلی هم] یک مشعلی گذاشتند آن بغل، حالا عزاداری دسته میآورند بیرون، کل خیابان بسته میشود. آن بحثش جداست. دسته بغلی میرود به کسی هم مزاحمتی ندارد. یک کمی ترافیک میشود. حالا یک کمی هم ترافیک بشود. یکمش که اشکال ندارد. کلاً راه که ترافیک بشود، حالا طرف مثلاً سه دقیقه هم دیرتر برسد. «دستگاه امام حسین دخالت نکن.» یعنی چیزی که حرام نیست. جز [شعائر] هم هست. الکی این را برنداریم. چند وقت پیش یکی از مداحها، یک روضهخوان [در] حرم امام رضا [مطالبی گفت]. یادتان هست دیگر، ماه مبارک [رمضان] این بنده خدا را نابودش کردند که خیلی ما دلمان سوخت. بنده خدا را از مشهد بیرونش کردند. یعنی همان شب که از حرم دیگر گفتند: «نخوان» و بعد هم بلیت گرفتند «برگرد تهران». چقدر هم بهش توهین کردند تو این فضای مجازی: «عرقخور بود و بعد [ساقی] باز بوده این شش انداخته بود که اگر شش آمد مثلاً یک گونی برنج بدهم به امام حسین.» چند کیلو برنج داده بود و بعد مثلاً مورد عنایت حضرت زهرا واقع شده. گفتند: «این توهین به حضرت زهراست!»
یکی از اینها که از قم برگشته بود گفته بود که: «این باید شلاق بخورد.» باید [چرا]؟ این حرفی که [زد]. وظیفه نوکر [است]. مطلبی گفتیم. بعد خود ما را چقدر زدند بعد از [اینکه] ما هم باید شلاق بخوریم. دفاع [کرد]. مسئلهای که اینی که دارد میگوید اینها طبیعی است. افراد اینجوری مورد عنایت واقع شدن [را] این الان کجایش توهین است؟ به [یک] قماردباز نشان دادی که تو قمار شرکت کردنش [اشتباه است]. از نفهمی آدم اینها دیگر تو ذهنش این آمده که این الان دارم میریزم برای امام حسین. [آیتالله] یعقوب میفرمود که طرف حالا داستان [است]. دیگر از آیتالله خزعلی نقل شده که داستانهای عجیبی [است]. حالا فرصت نیست بگویم. [آیتالله] یعقوب میفرمود: «یکی از این مطربها یک روز گفت: «من این همه برای خلقالله زدم، اینها رقصیدن. یک روز هم میخواهم برای خدا بزنم.»» میخواهم یک بار برای خدا مطربی [کنم]. یکی از کوههای اطراف شهر تک و تنها نشست تار زد برای خدا تار میزد و گریه میکرد. «آنچه تو ذهنم است از ایشان میفرمود که خدا [به] نبی آن عصر وحی کرد: «برو به این بندهام بگو عملت را قبول کردم.»» همانی که به نظرش خوب بود، برای خدا داشت انجام میداد. البته هدایت هم شد آخرش. بهش فرمودند که: «این کارو حرامه دیگر، این کارو [نکن].» اثر اخلاص. خب، چهار تا آدم کسی که وقتی تو این فضا نیست، تو این حال و هوا نیست. عزیز هم برای زدنش، اینها انگیزهشون بالا بود چون مداح انقلابی و آدم اثرگذاری و ضدانقلاب دنبال کار [است].
برای عرضم این است که دستگاه امام حسین نباید واقعاً دخالت کرد. دخالت [درست] کرد یعنی آنجایی که مرزش مرز فراتر از حلال و حرام است. آنجا نباید سختگیری کرد. وقتی یک چیزی حرام نیست، نباید سختگیری کرد. آسیبی ندارد، غلط [نیست]، به وضوح غلط نیست، بین نیست. اینجاها را نباید مته به خشخاش گذاشت. این کلیاتی که آیتالله بهادریان میفرمود: «دستگاه امام حسین فوق فقه است.» یعنی قواعدش را با فقه نمیشود فهمید. همین که عرض کردم، اینها مسائل اینشکلی است دیگر. اینها حدود چهار تا فقهی نمیشود گفت. از اهل بیت همینجور رد میکنند. اهل بیت قبول [دارند]. حرام واضح آن دیگر مشخص است. یعنی قطعاً امام حسین راضی نیستند روی کار حرامی که همه میدانند حرام [است]. این مسئله روشن باشد.
«بنده فقط همین یک چیز را یادم میآید که اینها وقتی شروع کردند به قمه زدن و بنده هم نزدیک بود به ایران بیایم قطراتی از خون به عمامه من چسبیده و [چون] باران که نبود [در مورد] آن احتیاطی نداشت.» چون اگر باران بود، عمامه خیس میشد و تن ایشان هم، عمامه [ای] که خونی بود، خلاصه سرایت میکرد جاهای دیگر. نمیشد باهاش نماز خواند. قطره پاشید [بود]. لباسشان هم نمیتوانستند عوض کنند. باران هم که نبود. قطرات خون بود. این همینطور تا ایران هم با من بود. پرسیدند که: «وصیت کردی که این خونها در کفن شما باشد؟» میگوید: «نه نه.»
سؤال بعدی: «برخی از شیعیان در مجالس عزاداری اهل بیت و خصوصاً مجلس سرور شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام اقدام به سینهزنی و کندن صورت مینمایند که باعث کبود شدن و خونریزی میشود. حکم شرعی آن چیست؟» «در صورتی که مناسب عزاداری باشد و مرضآور نباشد، اشکال ندارد.» مناسب عزاداری باشد. رهبر انقلاب، بعداً این اواخر فرمودند که تو این سینهزنیها لخت [و برهنه] نشوند آقایون. امروز چند نفر گوش کردم، جدی گرفتند حرام است. فتوا نمیدهند. خیلی مسائل دیگر ما خودمان کاتولیکتر از پاپ [هستیم]. نه! ما میدانیم این [چیست]. خیلی خب! شما نمیفهمید! آن آدم را همه سلولهای وجودش دارد اسم امام حسین [را] صدا میزند. غرق دریای معرفت و کرم اباعبدالله.
«لخت شدن در عزاداری چگونه است و اگر بر اثر سینهزنی بدن سرخ شود چه حکمی دارد؟» «اصل حکمش باز دوباره، اگر نامحرم نبیند و اینها میفهمند که اشکال ندارد.» و «لخت شدنی که در معرض نظر حرام نامحرم باشد جایز نیست.» حالا اگر فیلمبرداری میشود، عکس میاندازند، اینجور لخت شدنی جایز نیست.
«گاهی در سینهزنی یا زنجیرزنی افراد بخشی از بدن را برهنه میکنند در حالی که زنان هم حضور دارند، آیا این [کار جایز است]؟» «تا هنگامی که علم به تعمد نظر ریبه از دیگران ندارید، اشکال ندارد.» این هم نکته جالب [است]. بقیه مراجع فتوایشان فرق میکند برایش. یعنی اگر میداند که برخی خانمها عمداً نگاه ریب/ریبهای دارند به اینی که دارد بخشی از بدن را [برهنه میکند]. این هم دقت بکنید. اگر کامل دارد پیراهن را در میآورد که همان بالا گفتند: «که در معرض نظر نامحرم جایز نیست.» اگر یک بخشی، حالا دو تا دکمه را دارد باز میکند سینه میزند. فتوای [این است]: «دو تا دکمه را باز کرده سینه میزند. اگر میداند همین دو تا دکمه که باز کرده بعضی خانمها عمداً با ریبه همین [شخص] را نگاه میکنند، میفهمند این عمدی نیست و نگاه نمیکنند.» تا وقتی علم ندارد، اشکالی [نیست].
«شرکت در جمعی که گمان میرود [عملشان] با گناه عزاداری میکنند چگونه است؟» این پاسخهای وحشت [ناک] خیلی جالب است. «شما خودتان سعی کنید که عملتان با اخلاص باشد. نگویید که حالا ممکن است چهار نفر اینجا ریا کنند، من نمیروم.» تو تو هیئت دیدی بعضی تو سینهزنیها الکی گریه میکنند، ادای گریه درمیآورند، سر و صدا زیاد دارند. به بقیه کار نداشته باشیم. این دستگاه امام حسین، کار خودت را بکن. حواست به عیب خودت باشد. اشکال خودت باشد. به نقص خودت باشد. سوءظن به خودت داشته باش. از کجا میدانی که حالا بقیه دارند ریا میکنند؟ تو نیتشان هستی؟ تو قلبشان هستی؟ تازه یقین هم داشته باشی مثلاً این الان اثری دارد برای این مجلس و حضور شما و فلان؟ البته آدم تا جایی که میتواند مجلسهای مخلصانهتر [برود]. سفارش اساتید و بزرگان هم: «علیک بالمجالس الورشکسته». جلسات خیلی شلوغ و اینها نروید. جلسات خلوتی یک چیز دیگر است. چهار نفر جمعند تو یک خانه یا تو یک زیرپله. جلسات اینشکلی، مجالس ورشکسته، به اخلاص نزدیکتر است. نه مداح معروفی دارد نه سخنران معروفی دارد. «همسایه آدم مجلس میگیرد، چهار نفر شرکت کردند، آثار [و] برکاتی توش است که تو آن جلسات شلوغ و پر سر و صدا نیست.» اینها هرچی جلسه به اخلاص نزدیکتر باشد، بهتر. شما خودت خالص باش.
«اگر شرکت در عزاداری توام با گناه باشد، مثل نگاه به نامحرم یا خودنمایی، چه حکمی دارد؟» «باید آن عمل حرام را ترک کند.» باز نگویید [که کسی] نگوید: «نرو.» آن عمل حرام را ترک کن. نگاه به نامحرم نکن، خودنمایی نکن. نه که «نمیروم چون ممکن است خودم…». شیطان خیلی وسوسه [میکند] که مانع بشود از حضور در این جلسات.
«اشک چشم را چگونه همیشگی کنیم و چگونه آن را زیاد کنیم که پس از مقدار کمی گریستن خشک نشود؟» «خشک نشدن مطلوب نیست، گریه کردن مطلوب است.» اینکه چشم خشک نشود، اشکی. هرچه خیس بودن چشم ملاک نیست. گریه کردن، گریه کردن از آن آتش درون است. بله، آدم میشود تو مجلس امام حسین هم بنشیند، یاد مشکلات دیگری میافتد، مینشیند گریه میکند. اگر بابام بود چه کار میکردم؟ حالا این برای تحریک احساسات بد نیست، بههرحال این هم یک مقدمهای است. آدم خردهخرده با همین هم راه بیفتد خوب است. لطافت میآورد. آرامآرام مثل تباکی [است دیگر]. ادای گریه درآوردن. این هم کلاً بد نیست. به هر حال، آرامآرام آدم ایجاد میکند با خودش بین خودش و امام حسین. دل میسوزد برای امام حسین، که البته معرفت هم میخواهد. دل سوختن بدون معرفت نمیشود. خدا روزی کند، نصیب کند. گریه کردن مطلوب است. خوف خدا، شوق ولایت، لقاء خدا و از مصائب دوستان خدا. سه مدل اشک.
۱. [اشک] از خوف خدا. این عظمت حق تعالی، این مقام ربوبیت خدا که «من در برابر مقام ربوبیت چه کردهام؟ چقدر حقیرم؟ چقدر آلودهام؟ چقدر گناهکارم؟» این خوف [است].
۲. شوق به لقای خدا. این خدایی که مصدر رحمت [است]، مصدر کرم [است]، مصدر عنایت [است]. بیتاب باشد آدم برای اینکه او را ببیند. از شوق او، از شوق شهادت آدم گریه کند.
۳. یکی از مصائب دوستان خدا. دوستان خدا که زمین جای اینها نبود و اینها آسمانی بودند، بهشتی بودند. آمدند روی این زمین و چقدر مصیبت تحمل کردند و سختی تحمل [کردند]. دل آدم را بسوزاند.
سؤال بعدی: «اگر نمازگزار در حال نماز به یاد مصائب سیدالشهدا بیفتد یا اگر شخصی ذکر مصیبت بخواند و انسان در حال نماز بر آن بزرگوار گریه کند، آیا نماز او صحیح است؟» میفرماید: «بنابر اظهر جایز است.» آنی که ظاهرتر است این است که اشکالی ندارد. گریه برای امام حسین در نماز چون گریه برای خداست دیگر. بله، گریه برای [خودت]. اگر ماشینت را دزدیدند تو نماز گریه میکنی، نمازت باطل است. برادرت را از دست دادی تو نماز گریه میکنی، نمازت باطل است. با صدا، اختلافی که اصل گریه یعنی آمدن اشک یا بودن صدا [یا] خنده. لحظهای که لبخند هم بزنی نماز باطل میشود. بعد صدا داشته باشد، فتوای مرجع را باید دید. ولی بههرحال این گریه برای امام حسین تو نماز اشکال روضه دارد. «چرا گریه برای حضرت سیدالشهدا نماز را باطل نمیکند؟» «چون محبت خدا و حب اولیای او موجب حزن و بر مصائب اولیای خدای متعال [است].» این هم از محبت خدا نشأت گرفته. هر گریهای که از محبت خدا باشد، نماز را باطل نمیکند، بلکه تو بعضی مواقع ترجیح هم دارد. به قول [بعضیا] «علامت قبولی عمل».
«آیا گریه برای مصیبت اولیای خدا به غیر از حضرت سیدالشهدا علیه السلام باعث باطل شدن نماز میشود؟» «اگر به رجای ثواب اخروی باشد، مبطل نیست.» ناراحتی قلبی نیست. یک نگاهی هم دارد به اینکه «خدایا ثواب به من بده بابت این اشکی که میریزم.» اگر اینجوری بشود، نماز [باطل] نیست.
«سلام کردن به امام حسین علیه السلام در نماز چه حکمی دارد؟» «به قصد دعایت «السلام علیک یا اباعبدالله» اگر بگوید نماز باطل است.» تو قنوتش مثلاً سلام بدهد. ولی اگر دعایی باشد: «سلام من الله علی الحسین علیه السلام»؛ «خدایا تو سلام بفرست» یا «بلغ سلامی مولای، سلام ما را به مولای ما امام زمان برسان.» این دعا [است]. «سلام من الله علی الحسین»، این میشود مثل بقیه دعاها. اشکالی هم خب، یک مقدار دیگر هم بخوانیم. دو سطر هم بخوانیم که باز دیگر فردا بتوانیم شرح کتاب را تمام کنیم.
«آیا نماز جماعت اول وقت مهمتر است یا ادامه عزاداری امام حسین علیه السلام؟» «زودتر تمام کنید که به نماز اول وقت هم برسید.»
«برای آنکه مقام معنوی و شئون ائمه اطهار و پیامبران محفوظ بماند، در ساختن فیلم زندگی آنان چه نکات [و] ضوابطی لازم است رعایت شود؟ تهیه فیلم، انیمیشن، کارتون و نمایش عروسکی از زندگی معصوم چه حکمی دارد؟» «باید عمل به هیچ وجه حرام نباشد.» یعنی دروغ نباشد، تمسخر نباشد. «اینها که عناوین حرام [است] و دلالت بر خلاف واقع که به منزله دروغ است نداشته باشد.» یک وقت دروغ نیست، ولی واقعی هم نیست. یعنی دارد تصویرسازی غلطی میکند از زندگی معصومین و سیره معصومین. این هم نباید باشد. اهانت به مقام شامخ معصومین از متشرع هم نباشد. یعنی آدمهای مؤمن، مذهبی وقتی نگاه میکنند، اهل بیت را دست میاندازد، سبک کرده، کوچک کرده. اینها اگر باشد باز همهاش حرام است.
«استفاده از بلندگوهای مساجد که صدا در خارج از مسجد پخش میکنند تا چه وقت جایز است؟ آیا پخش مراسم سخنرانی عزاداری جایز است؟» میفرماید: «اگر سبب اذیت همسایگان شود، جایز نیست.» که اذیتم قبلاً گفتیم چه بود دیگر. کسی میخواهد بخوابد.
«مباحثه و درس خواندن اهل علم در دهه محرم چه صورت دارد؟» این هم نکته خیلی قشنگی است. میفرماید: «اگر با تعظیم شعائر مذهبی مخالف نباشد، اشکال ندارد.» دهنکجی میکنی به مجلس روضه و عزاداری و تعظیم شعائر. «اگر دهنکجی [نکنی].» هیئت را رفتی، صبحش هم مثلاً کلاس داری، مباحثه داری. یکی از اعاظم میفرمود، یکی از بزرگان: «به جهت اینکه در یک دهه عاشورا مباحثه را ترک نکردم، از درس خواندن محروم شدم.» تو دهه محرم درس را ول نکردم بروم عزاداری، یکجور شد دیگر نتوانستم درس بخوانم. سلب توفیق این است. توفیقاتی هم که میآید، یک خط مطالعه میکند، به اندازه ده تا کتابی که بقیه میخوانند، این چیزی گیرش میآید. توفیقات عزاداری و توسل و نوکری و گریه و اتصال به اهل بیت، به امام حسین خصوصاً، این مایه برکات، سرچشمه توفیق. سرچشمه توفیق. آدم استاد خوب میخواهد، کتاب خوب میخواهد، معلم خوب همبحث خوب میخواهد، کلاس خوب میخواهد، شرح خوب میخواهد، فهم میخواهد، برکت. هرچی اینها همهاش همینجاست، این اتصال به امام حسین سرچشمه خوب [است].
«خوب است که طلاب علوم دینی در ایام تعطیل به مطالعه مشغول باشند.» حالا مطالعهاش خوب است. «یکی از بزرگان میفرماید: «من قوت علمی را در ایام تعطیل تحصیل کردم.»» روزهایی که تعطیل است، آدم جبران کند درسهایی که مانده. «در تعطیلیها میتوان نقائص را جبران و گذشته را تکمیل نمود.»
«بر اساس عنوان اولی شاید تعلیم واجبات از اهم واجبات باشد، اما توفیق فضل خداست و رنگی دارد که برای هر کس میسر نیست.» تعلیم واجبات از اهم واجبات یعنی یاد دادن. اگر کلاس درسی است که دارد واجبات یاد میدهد، خب این خوب است، باشد، کلاس [به] راه باشد. و اگر درسی است که توش واجبات دارد یاد میگیرد، خب این خیلی خوب است، مهم است. اما اینکه آدم توفیق پیدا بکند! هرکی سر کلاس میرود درس نمیفهمد. هرکی درس بخواند عالم نمیشود. [هرکی] مدرسه خوب میرود لزوماً باسواد نمیشود. هرکی استاد خوب پیدا میکند، لزوماً استفاده نمیکند. علامه طباطبایی جلو خیلیها بود، همه نشدند علامه! [آیتالله] پهلوانی [و آیتالله] تهرانی [شدند]. آبشار [شاخه] شهید مطهری [داشت]. «توفیق». اینها توفیق یک چیز دیگر است. الحمدلله، شاگردان علامه داشت که بعداً آمدند کتاب نوشتند علیه علامه. «خواستگاری دختر ما آمد، بهش ندادیم، بعد رفت مشهد کتاب علیه ما [نوشت].» علامه طباطبایی درک کردن [این را]. اینها بیتوفیقی [است]. به دریا برسی، کنار دریا آدم نجس باشد، خیلی بد است دیگر. استفاده [اشتباه]. مگر هرکی اینجا مشهد است از این حرم دارد استفاده میکند؟ امام رضا دارد استفاده میکند؟ ولی در عمرشان یک بار آمدند مشهد، یک بار یک عمرشان را بستند. مثل بنده این است. هر روز هم برود حرم، هیچی گیرش نمیآید. این توفیق [است]. توفیق.
تمام کنیم. «شخصی وصیت کرده ثلث اموال اینجانب را در بهترین مواردی که از قرآن و سنت استفاده میشود و بهتر از آن مورد وجود ندارد خرج کنید.» خیلی جالب است. گفته آقا بهترین کاری که میشود کرد قرآن [و] سنت گفته: «همان را انجام بدهید با یکسوم مال من.» «نظر مبارک در این خصوص بیان بفرمایید.» «بعید نیست که افضل و بهترین موارد برای این مورد وصیت در تبلیغ تشیع یعنی ائمه اثنیعشر باشد. والله العالم.» خیلی زیباست این. از آن جملات طلایی که جا دارد آدم پوستر کند بزند به در و دیوار. یکی از این جملاتهای [آیتالله] بهجت ما تابلو داشتیم تو خانه زده بودیم: «مستحبی بالاتر از این دو تا سراغ ندارم: نماز شب و گریه برای سیدالشهدا.» این را تابلو کرده بود جلو چشم زده بودیم. خیلی جمله زیباست. این از آن جملات خیلی عالی آقای بهجت [است]: «بعید نیست که افضل و بهترین موارد برای این مورد وصیت در تبلیغ تشیع یعنی ائمه اثنیعشر باشد. والله العالم.» بهترین کاری که میشود انجام داد که قرآن گفته، سنت گفته، بهترین کار تبلیغ اهل بیت است. «واسطه بشوی دست یک نفر را بگذاری تو دست [اهل بیت].» خب، حالا بر اساس این بدترین کار میشود چه؟ دست یک نفر از دست اهل بیت جدا کنی، بدبین کنی، متنفر کنی. خدا به دادمان برسد! از این بدتر دیگر نداریم.
«آیا اینکه الان رسم شده خانمها جلسه روضه و غیره میگیرند و مثلاً یک خانم یا آقای روحانی را دعوت میکنند برای روضهخوانی، از زمان اهل بیت هم مرسوم بوده یا توصیه به این امر شده است؟» «همینقدر که خلاف شرعی در کار نباشد، کافیست. اصل کار که مستحب است و خوب است.» آیا [جایز است]. میشود اطلاقات ادله و عمومات ادله [را گفت]. دیگر بحثهای تخصصی طلب [گی است].
«گاهی انسان به خود اجازه منبر رفتن نمیدهد چون میداند به تمام آنچه میگوید عمل نمیکند. آیا این کار درست است؟» «فقط یک نفر را به راه آوردن، یک سنی را شیعه کردن، یک کافر را مسلمان نمودن از اهم واجبات است.» در رأس واجبات این است. «یک نفر را مسلمون کن. آن یک نفر هم خودت کد، هدایت کن. آن یک نفر خودتی.» بقیه چه؟ این همه استعداد داریم تو این مملکت، جوان پاک و خوب دارد هدر میرود. کلاً چند جلسه قبل در مورد این کمی صحبت کردیم. اینقدر این بچههای پاک، مؤمن، با استعدادهای خوب… دیشب یک جلسهای بودیم، جمع خصوصی بود که اکثرشان طلبه بودند. این صاحبخانه آن جلسه یک نوهای داشت شش هفت ساله. بعد ما حرفهای سنگین هم زده بودیم. این آمد بعد نشست بابا [و] تحلیل کردن این مباحث که آقا این جملهای که گفتی یعنی [چه]. بچه چقدر ماشاءالله باشعور دان [است]. مطلب این سنگین [را] فهمیده بود. تجزیه تحلیل هم میکرد که این مثلاً آنجا هم همینجور میشود یا اینجا مثلاً اینجوری نمیشود. یک دانه اینجوری وقتی به راه بیاید. به اهل دلی تو این مسجد طاها بودیم، یکی از این دوستانمان که اهل ملکوت [بود]. بعد آن موقع عکس مرحوم سید [ابوالحسن] طاها که مسجد به اسم ایشان است. آن موقع عکسش بود تو مسجد. یک پسر بچه به «صدا» تکبیر میگفت. به این دوستمون گفتم که: «آقا، این سید که واقف اینجا بوده، بهرش از این مسجد چه بهش داده؟ با همین بچهای که دارد تکبیر میگوید برایش بس است برای آخرتش، برای آباد شدن آخرت.» ولی هیچی دیگر نباشد. هیچ نمازی، هیچ روضهای، هیچی دیگر نباشد. [فقط] همین بچه که یک بار من اینجا تکبیر گفت. دست کسی را اینجوری هدایت [کنیم]. یک نفر، یک نفر مسجدی بشود، یک نفر هیئتی بشود، یک نفر امام حسینی بشود، یک نفر عاشق امام حسین بشود، یک نفر میل کربلا بیفتد، هوس کربلا بیفتد تو وجودش. آتش بیندازیم در دل دیگران. از این بالاتر میفرماید: «اهم واجبات». چه ربطی به فاسق بودن انسان دارد؟ میگوید گناهکاری، خوب باش! چه ربطی دارد به اینکه تبلیغ شیعه، تبلیغ اهل بیت نکنید. «گناهم را نکن! من حرف نمیزنم نمیرم تبلیغ نمیکنم چون گناهکارم.» این خودش بدتر از گناه است. «من غذا نمیخورم چون دستم کثیف است.» خب باشد، دستت را بشور. نمیتوانی بشوری؟ با قاشق بخور! چقدر ما داریم آدمهایی که تبلیغ [میکنند]. خود آدم توفیق ترک گناه همینشکلی پیدا میکند. نور [است]. آقا این روضه، این روضهای که میروی میخوانی، نورش باعث میشود که بعد یک هفته، دو هفته، یک ماه آدم پاک میشود، اصلاح میشود.
«مانند فضایل اهل بیت. از این گذشته، آنچه دیگران نمیتوانند بکنند، بگویید.» گناهکاری میخواهی تبلیغ کنی، در مورد گناه حرف نزن. خب، من خودم غیبت بکنم، میخواهم بیایم به مردم بگویم «مردم، غیبت نکنید!» خب در مورد غیبت صحبت نکن. عرض کردم این را قبلاً. کارهایی که به «عمل» نمیخواهد بگوید. کارهایی که مربوط به عقیده است، بحثهای اعتقادی [را] بکن. این را که دیگر آقا «تاریخ امام حسین» بگو. این را که میتوانی بگویی. عمل ربطی ندارد. من فاسق باشم/نباشم تاریخ امام حسین فرقی نمیکند که مدینه حرکت کردند، آنجا چه فرمودند؟ چرا حرکت کردند؟ شرایط چه بود؟ یزید که بود؟ بعد چه شد؟ مکه آمدند چه شد؟ چرا زودتر راه افتادند؟ تو مسیر کربلا چه شد؟ تو کربلا چه اتفاقاتی افتاد، بگویم؟ نمیتوانم بگویم؟ خود همین اثر دارد. گاهی دو نفر هیچ ربطی به عمل ندارد. لااقل ذهنیت طرف که اصلاح میشود، یک باری گیرش میآید. ما وظیفهمان است. این تکلیف است. ها؟ وظیفه داریم که بقیه را روشن کنیم، توجیه کنیم، هدایت کنیم. اول هم البته خودمان. ولی در کنارش حق نداریم بقیه را رها کنیم.
«مانند فضایل اهل بیت علیهم السلام، تا گفتارش برخلاف کردارش نباشد.» فضایل اهل بیت بگو، سیره اهل بیت بگو، فضایلشان را بگو، مقاماتشان را بگو. آنقدری که قابل فهم است. نه باز آن مقامات خیلی بالا بالا که امثال بنده حالیمان نمیشود. «آقا اینجور بودند، این سیرهشان بوده.» اهل سنت در فضیلت اهل بیت چه گفتهاند؟ این احتجاجات، مناظرهها خیلی قشنگ است. کتاب شبهای پیشاور، بحثهایی که میکردند برای اثبات تشیع. مناظرههایی که بزرگان داشتند، شیخ مفید، علامه حلی. اینها را بخوانیم، بگوییم به این جوانها، به این بچهها. اثبات تشیع، اثبات حقانیت اهل بیت، چقدر ادله ساده. گاهی با دو خط مطلب جا انداختن آقا شیعه بر حق است. یک جا انداختن. آن یکی مثلاً دشمنان اهل بیت اینجورند، این ویژگیها را دارند. اینها را که میشود گفت.
زمانی [شیخ] هادی خراسانی ایام فاطمیه پیغمبر را در خواب میبیند. حضرت به ایشان میفرمایند: «چرا روضه نمیخوانی؟ مگر مجالس عزا را نمیبینی؟» روضه نمیخوانی، گله کرده بودند از اینکه مجلس زنانه خلوت ما را دعوت کردند. حال نداشتم، نرفتم. «برای چه وقتی دعوت میکنم…» حالا آنی که تو ذهنم است، فرموده بودند که این پس زدن دعوت به این مجلس، پس زدن دعوت زهرا و اهل بیت زهرا [است]. دعوت [کنیم] خانه [و] همه دعوتها را [اگر] بتواند قبول بکند. ولی این حال آدم، این خیلی مهم است [که] بدانی این مجلس این [قدر مهم است]. آنقدر اینها برکت [دارند]. همچنین ایشان در ایوان طلای حضرت امیر نگاه میکند و میبیند حضرت فاطمه دست به پهلو گذاشته و به مجلس روضه وارد میشود. از یک فقیه عارف کامل میرود و میبیند شیخ محمدعلی خراسانی ظاهراً در منزل آقا سیدابوالحسن اصفهانی یا مرحوم میرزا نائینی بالای منبر است [که] مکاشفه میشود. اول حضرت زهرا دارند دست به پهلو وارد مجلس میشوند، وارد حرم میشوند. بعد میرود میبیند که روضه بوده که حضرت زهرا داشتند داخل میشدند. تو حرم داشتند روضه میخواندند. [این است] که اگر هرجایی مجلس روضه باشد صدیقه طاهره حاضر است. «به گریهکن اباعبدالله.»
مجلس ما هم دیگر رو اتمام این کتاب هم به پایان [رسید]. ان شاءالله که بیبی نظر کنند به ما. جلساتی که حالا نزدیک به صد جلسه شد از محرم پارسال تا امسال، محرم و صفر امسال به لطف خدا هر روز آنقدری که حالا غیر چند روز که تعطیل بود، این سفره برای ما پهن بود و محروم نکردند از این سفره. سر سفره رحمت واسعه بودیم. لقمه از دست همچین عارفی گرفتیم مرحوم آیتالله العظمی بهجت. سر همچین سفرهای نشستیم. چه از این بهتر! ما آمدیم تو این دنیا مگر چه کار کنیم؟ ما از این زندگی مگر چه میخواهیم؟ غیرت و تو این زندگی چه غیر از اباعبدالله ارزش دارد؟ مگر چه ارزش [دیگری]؟
بزرگان [نقل کردهاند]. شیخ جعفر توسلی که اهل معنا بود، تبلیغ رفته بود روستایی. یک [محرم] ظهر عاشورا دیدم اینها خیلی خیمههایی زدند با برزنت، فیلمهای گران و خیلی مفصل و طولانی و با تجهیزات. دو مراسم باشکوهی گرفتند و این خیمهها را آتش زدند. خیلی سوزناک بود. خیلی سوزناک بود. آتش زدن این خیمهها، خیلی مردم اشکشان جاری شد و حال حزنی پیدا کردند. برنامه [ای که] توسلی فرموده بود که: «من تو ذهنم این آمد، یک لحظه گفتم حالا چرا این همه هزینه کردند برای این خیمهها؟ با این همه هزینه هم میشد مثلاً بدون هزینه هم این کارو [کرد]. اسراف نیست؟»
اینکه عرض میکنم دستگاه امام حسین، اینها همین [اشکالات] است. حرام بین اگر نباشد، اسراف نیست. حالا یا همانجا بهش گفته بودند یا شب گفته بودند. میگفت به من از عالم غیب گفتند. میگفت: «من این جمله را گفتم: «گفتم حیف نیست این همه خیمه را، این همه برزنت را آتش زدند؟ حیف نیست؟!»» از عالم ملکوت به من گفتند: «حیف امام حسین!» هی [میگوید] «امام حسین»! دیگر بعد از آن هیچی حیف نیست. حیف امام حسین [است]. دیگر زندگی بعد حسین معنا ندارد. همان بود که قمر بنیهاشم وقتی دستش را بریدند، شعر میخواند: «یا نفس من بعد الحسین [هونی…].» «بعد حسین هیچی دیگر ارزش ندارد.» دستش افتاده، میگوید: «بعد حسین هیچی ارزش ندارد.» فقط امام حسین که ارزش دارد تو این عالم. دست میخواهی چه کار؟ پا میخواهی چه کار؟ حسین را داشته باش فقط. ورزش [جهاد] است. عزیز خداست. ببین چه ارزشی دارد. بریزی، بپاشی. کرده در «اباعبدالله». این مردم عراق میگوید: «بابا، کروناست! میمیری!» میگوید: «بمیر.» «اربعین باشد، کربلا نرو.» «حیف امام حسین [نیست؟]» «حیف جوانیات نیست؟» میگوید: «حیف جوانیام نیست من کربلا نرم! حیف مالم نیست خرج امام حسین نشود! حیف این قدمها نیست!» سالهای قبل آنهایی که پیاده میرفتند، این روزهای منتهی به اربعین، حال و روزتان چطور بود؟ باورم کرده، بدن خسته، عرق به تن ماسیده. امسال خجالت میکشیم از حال خودمان! یا اباعبدالله! امسال پاهایمان برامده نکرده، خستگی راه به تن نداریم. صورتمان نسوخت. حیف شد. امسال کامل نبودیم. خرج [آن را] محروم شدی. حیف [مال]ی که برای شما خرج نشود، حرام شده. حیف جوانیای که برای شما [خرج نشود]. شکر خدا که نان شب ما حسین شد، لطف مادر! [ما] این خانوادهایم، داریم با حسین [و] حسین پیر میشویم. خوشحال از این از دست دادن [حیف بودن]. جوانیای که خرج ای! نفسی که خرج شما نشود، پولی که خرج شما نشود، جوانیای که خرج شما نشود، چشمی که قدر شما نشود [حیف است]. یا اباعبدالله! خاندان، خاندان کرم. آدم بعد از مرگ غصه میخورد [که] کم خرج [کردم]! چه خبر است آنجا! دستگاه دستگاه اباعبدالله. هنگامه حسین. عالم بر قیامت. حسرتمان به این میشود: «آه، چقدر من کم گذاشتم! ای کاش بیش از اینها [خرج میکردم]!» هر «حسینی» که گفتم اینور یک لب [شکستگی]. یکی دارد اهل دل میگفتند، بعضی میگفتند: «هر حسینی که میگویی حتی اگر اسم بچهات حسین باشد.» بعضی اهل معنا میگفتند: «اسم بچهات حسین است، تو خانه صدا میزنی: «میگوید حسین!» فاطمه زهرا از بطنان عرش جواب میدهند، میگویند: «کدام حسین را میگویی؟ اگر حسین خودت را میگویی خدا بهت ببخشد. اگر حسین من را میگویی، «عین» با لب تشنه.»»
فردا جابر میرسد کربلا. اولین زائر اباعبدالله. چهل روز کسی کنار این قبر نرفته. در این عالم کسی را سراغ داری؟ چه روز [و شب]، زائر نداشته باشد؟ آن هم قبر عزیز خدا! جبری در این عالم سراغ داری نصفش دفن بشود، نصفش را شهر به شهر ببرند و رو نیزه بچرخانند! چقدر آدم دیگر. بابا من خجالت میکشم از این حرفها را بزنم! ولی خداوکیلی آنجا اعدام میشوم. دیگر بعد تو چهل روز چند نفر میآیند کنار قبرش مینشینند. موادفروش باشد، قاچاقچی باشد، دیگر کسی را رو زمین رها نمیکنند بروند. چه [کسی را] رها میکنند رو زمین؟ اعدام میکنند، میبرند دفن میکنند. [امام حسین را] زمین ول کردن رفتند. بعد چهل روز یک نفر آمده کنار این قبر بنشیند. جابربن عبدالله. اربعین شده، اول زائر اباعبدالله. زیارت اربعین. زیارت اربعین انگار امام حسین چهل روز مشغولیت [داشتند]. این چه روز [است]! مشغله زیاد داشتند. باید کوفه میرفتند، شام میرفتند، مجلس یزید میرفتند. دیگر کارهاشان را انجام داده [بودند]. «امام حسین تمام شد.» گفت: «حالا دیگر میخواهم به زائران بچسبم. اربعین همه بیایید. کارها تمام شد. دیگر میخواهم خلوت کنم با شماها. دیگر منم و شما.» امام حسین بردش! مگر کسی خودش میرود زیارت؟ همه را میبرد. مادرش ورمیداره، سوار میکند. زائرها را امام حسین با سرانگشت امامت از ملکوت عالم، از عالم امر زائر را برمیدارد میآورد. جابر را هم اینجا حضرت خودشان برداشتند بردند. حالا جابر پیرمرد شده. در جوانی دوست اباعبدالله بوده، رفیق بوده، تقریباً همسنوسالشان نزدیک به هم بوده. سنین پایین با هم بودند. الان نابینا شده. همراهی داشت به اسم عطیه. جابر رفت در آب فرات غسل کرد. لباس شبیه حوله احرام به تن کرد. به عطیه گفت: «دست من را بگیر، من چشمهایم نمیبیند. [مرا] ببر سمت قبر حسین.» مثل الان هم که نبود مزاری و بارگاهی. یک قبر تنها بود رو زمین. «دست من را بگیر بچسبان به قبر اباعبدالله.» دستش را گرفتند. دستش را گذاشت روی یک تکه خاکی. گفت: «این قبر حسین.» گفت: «تا این را گفتند [و] سه بار گفت: «یا حسین!»» سه بار گفت، غش کرد جابر. این مغناطیس قبر گرفته بود جابر را. نمیدانم به هوش آمد. حالا اینجوری که تو ذهنم است از متن مقطع به هوش آمد. شروع کرد نجوا کردن با امام حسین. اول سلام داد. گفت: «السلام علیک یا…» معلوم است حال منقلبی داشته جناب جابر رضوان الله علیه. این هر وقت امام حسین را میدیدند، اینها رفیق بودند. هر وقت «السلام علیک یا اباعبدالله» میگفته، جواب میشنیده از حضرت. سلام داد، جوابی نشنید. گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه.» «رفیق جواب رفیقش را نمیدهد؟ بهت سلام کردم.» بعد خودش جواب داد. انگار امام حسین جواب تو دهنش گذاشته [بود]. این جواب از خود جابر نیست. این معلوم است امام حسین تو دهنش گذاشته. گفت: «کیف یجیب من فرق بین رأسه و جسده؟» «کسی سرش یک جای دیگر است، تنش اینجاست، چطور جواب بدهد؟ بین سر و تنش فاصله است، چطور جواب بدهد؟» ولی این سر هر چقدر با فاصله باشد، از این سر جواب میدهد. این سر، سر حسین است. همان سری است که بالای نی برای زینب درون دیر به آن مسیحی صحبت کرد. سر، سر حسین. جابر هم میفهمید. جور اظهار تعلم [است]. جور دردمندیاش را نشان بدهد. نجوای عاشقانه زائر داشته باشد با اباعبدالله. این حال اینشکلی. این را هم بگویم روضه فردا هم باشد. چون فردا روز آخر است، میخواهم روضه دیگری بخوانم. روضه اربعین را امروز میگویم به عرض من تمام.
دو جور زیارت داریم مستحب در زیارت اباعبدالله دو مدل. یکی آدم غسل [کرده]، لباس مرتب بپوشد. که این شد زیارت جابر. غسل کرد، لباس تمیزی پوشید رفت زیارت اباعبدالله.
یک مدل زیارت هم این است که اگر تو مسیر آمدی، گرد و غبار ورزشی، ژولیدهای، غبارآلودی. با غبار راه [سیر] کردی. لباس تمیز نپوشیدی. همان نمک [که] عرق پر شده درش. ژولیده [است]. امام حسین اینجوری [بود]. چون سایر اهل بیت را غسل دادند، شستند، مرتب کردند با کفنی کافوری در مورد همه اهل بیت. مستحب [است] آدم غسل کرده [بباشد]. ولی امام حسین فرمود: «چون خودش ژولیده و غبارآلود بود، خوب است ظاهر هم شبیه او.»
این دو مدل زیارت فردا اتفاق [میافتد]. یکیش را جابر رفت. زیارت با غسل. یکی هم زیارت غبارآلود و ژولیده، این دیگر مال زینب بود. زینب آمد با کبودیها آمد. پایین گرد و خاک آمد. با این لباس پارهپاره آمد. «حسین! ببین چقدر شبیه تو شدم. تو هم لحظه آخر دست و پا میزدی. چهل منزل رفتم شبیه تو بشوم. استخوان آور [استخوانها]، این تن کبود است، قطعهقطعه. این بدن آسیبدیده، جراحتدیده، تو مقطعالاعضا شدی. من به ظاهر زندهام وگرنه زینب تو مقطعالاعضای منم. قطعهقطعه [شد]. فقط تو قطعهقطعه نشدی و چه قطعهای مهمتر از دل. و این بریدن دل چه جور بدتر از بریدن دل از تو [بود]. منو وقتی که از تو دل بریدم، قطعهقطعه شدم. حسین جان، بریدهبریده شدم، وقتی که از تو بریدم. زینب تو مثل تو، شبیه تو شده. فقط این اسکلت به ظاهر از هم نپاشیده ولی این روح متلاشی. این روان زینب آسیبدیده است. بعد از تو هرجا که رفتیم، ما را تحقیر کردند، تمسخر کردند، توهین. هر کدام از اینها یک ضربهای بود. هر کدام از اینها یک تیری بود. تو را تیرباران [کردند]. حسین، من یکجوری تیرباران شدی [با زخم] تیر به تن تو نمانده بود. گفتند: «کلقنفذ»، مثل خارپشت شده بود تن اباعبدالله. جای دیگر نبود برای تیر جدیدی، برای نیزه جدید. حسین من، من ظاهرم سالم است ولی روح من هم همینجوری تیرباران شده از حرفهایی که شنیدم.» نیزه انداختم [به حال] منم. مثل تو. «و سیعلم الذین ظلموا…»
[دعای پایانی:]
خدایا، در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری در محضر حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، مرحوم آیتالله العظمی بهجت [و باقی گذشتگان]. حقوق[شان را] سر سفره بابرکت اباعبدالله مهمان [بفرما]. نائبالزیاره و دعاگوی ما قرار بده. شب اول قبر اباعبدالله به فریادمان برس. آنی کمتر از آنی ما را به خودمان وا مگذار. هر چه به خوبان درگاهت عنایت فرمودهای، تفضلاً به ما عنایت بفرما. آنچه از خوبان درگاهت دور داشتهای، تفضلاً از ما دور بدار. توفیق اخلاص، مراقب [و مراقبه]، توجه، حضور قلب، بندگی خالصانه به ما عنایت بفرما. شر ظالمین به خودشان برگردان. خائنین، منافقین، بعد از رسوایی و خواری نیست و نابود بفرما. بهمن عزیز انقلاب [اسلامی] حفظ و نصرت [دائمه] عنایت بفرما. مرزهای اسلام [را حفظ بفرما]. این کروناییهای عزیز خصوصاً [را] شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجات حاجتمندان را روا بدار. هرچه گفتی و [برای] صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانیم، برای ما رقم بزن. بانبی و آله. رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات.
جلسات مرتبط

جلسه هشتاد و هشت : آسیب تبلیغ بیتقوا و فتنههای پنهان
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد و نه : محبت اهل بیت؛ اصل همه طاعات
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود : تفاوت خطا و خطیئه در سلوک رهبران دینی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود و یک : زیارت با معرفت و حدود گفتوگو با اهل بیت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود و دو : معنای حقیقی شادی و حزن در مکتب اهل بیت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه نود و چهارم : اخلاص در تبلیغ و پرهیز از خودنمایی فکری
شرح کتاب «رحمت واسعه»
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه دو : کودکی آیت الله بهجت و شوق زیارت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه یک : راز «رحمت واسعه» در نگاه بزرگان
شرح کتاب «رحمت واسعه»