به وقت شام

جلسه پنجم : سفیانی، یمانی و نبردهای نهایی

00:38:42
151

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

*لزوم اتکا به روایات معتبر با تحلیل جزئیات و قرینه ها، برای فهم دقیق جریان سفیانی.

*نشانه های حتمی پنج گانه پیش از ظهور، به روایت امام صادق علیه السلام.

*نقش بنی عباس آخرالزمانی در جریانات قبل از ظهور!

*ظهور، فرآیندی تدریجی است، نه یک اتفاق ناگهانی.

*«خسف بیداء»، واقعه‌ای معجزه‌آسا و نشانه‌ای آشکار از مرحله نهایی ظهور سفیانی.

*ندای آسمانی جبرئیل برای بیعت با امام زمان و ندای زمینی ابلیس در حمایت از سفیانی، در شب بیست‌وسوم رمضان.

*تفسیر امام رضا علیه‌السلام از سکون آسمان و زمین، به آرامش پیش از ندای آسمانی و خسف بیداء.

*قطعیت وعده های الهی، فراتر از امور حتمی، رمز تغییرناپذیری ظهور!

*روضه: سفیانی بازتولید یزید با همان ریشه و خشونت، کودک‌کشی که یادآور مظلومیت کودک شام و خرابه شام شد...

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا، ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در جلسات گذشته، این مطلب اشاره شد که برای ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، اهل بیت (علیهم السلام) یک سری امور را به عنوان مقدمه مطرح کرده‌اند. این‌ها وقایعی است که حتماً و مقارن با ظهور امام زمان رخ می‌دهد؛ یعنی بستری که امام زمان در آن ظهور می‌فرمایند. این بستر، یک سری مختصات و ویژگی‌ها دارد. یکی از این‌ها قضیه سفیانی بود که شب‌های گذشته اشاره‌ای کردیم. ان‌شاءالله این شب‌ها هم به آن بیشتر خواهیم پرداخت.
خب، روایاتی را شب‌های گذشته خواندیم. روایات زیادی است، حقیقتاً، در مورد این موضوع که باید مطالعه بکنیم؛ خصوصاً در کتب معتبری مثل «غیبت نعمانی»، «کمال الدین» شیخ صدوق، «غیبت» شیخ طوسی، «کافی» کلینی، و آثار شیخ صدوق (رضوان الله علیهم اجمعین). این‌ها منابع دست اول ماست و روایات زیادی در این زمینه دارد. آن پایه‌های بحث را اول باید بر اساس روایات محکم، مستند و معتبر بچینیم تا اصل قضایا دستمان بیاید. بعد دیگر، حالا کم‌کم وارد جزئیات شویم.
بعضی از روایات آنجا به این اتقان و استناد نیست، آن‌قدر محکم نیست؛ ولی ما آن اصول مطالب را اگر صحیح بچینیم، کم‌کم می‌توانیم یک سری قرینه‌ها پیدا بکنیم و ببینیم که با آن روح روایات معتبرمان می‌خواند یا نمی‌خواند. مثلاً در مورد جنایت‌های سفیانی، به طور خاص با جزئیات، چیزهای عجیبی است که دیشب اشاره‌ای کردم. ان‌شاءالله شب‌های بعد به طور خاص به آن می‌پردازیم؛ در مورد کودک‌کشی سفیانی که سابقه‌ای ندارد. اصلاً توصیفی که در روایت شده، واقعاً تن آدم را می‌لرزاند؛ آن‌قدر که فجیع است. روایتش از جهت سند خیلی روایت معتبری نیست، ولی روح قضیه اگر خوب فهمیده شود از روایات معتبر، می‌شود این را هم احتمال داد. مثلاً از روایات معتبر این‌طور فهمیده می‌شود که سفیانی به شدت قساوت قلب دارد، به شدت بی‌رحم است و جنایات می‌کند؛ جنایاتی که در تاریخ سابقه نداشته است. خب، این از روایات معتبر فهمیده می‌شود. این را وقتی ما از روایات معتبر فهمیدیم، حالا آن روایاتی که درجه اعتبارشان آن‌قدر بالا نیست را وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم چیزهایی می‌گویند که تطبیق پیدا می‌کند با آن روایات معتبر. پس اول باید پایه بحث را بر اساس روایات معتبر و متقن بست.
در کتاب «کمال الدین» مرحوم شیخ صدوق (رضوان الله علیه) - «کمال الدین و تمام النعمه» - ایشان این کتاب را به سفارش امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشت. قضیه‌ای دارد که در مقدمه کتاب اشاره می‌کند. از سفر مشهد هم برمی‌گشته. شیخ صدوق به خراسان می‌آید و می‌بیند که مردم چقدر نسبت به قضیه غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دچار تردید و ابهام‌اند. رؤیایی برای ایشان حاصل می‌شود؛ از رؤیاهای صادقه. امام زمان را کنار کعبه ملاقات می‌کند. حضرت به ایشان می‌فرمایند که: "خب به مردم بگو! این همه ما روایت داریم، منابع داریم در مورد غیبت انبیا که انبیا غیبت می‌کردند، از دیدگان امتشان مخفی می‌شدند. خب، چرا این‌ها را به مردم نمی‌گویی؟ این‌ها را بنویس." شیخ صدوق بنا می‌کند به نوشتن این‌ها و می‌شود کتاب «کمال الدین و تمام النعمه». البته یک بخشش این روایات است؛ روایات دیگری هم دارد که مرتبط با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مهدویت و امامت است. حقاً و انصافاً جزء واقعاً کتاب‌های درجه یک شیعه است. مطالب بسیار ناب. واقعاً آدم حیفش می‌آید و حسرت می‌خورد که این مطالب چقدر غریب است! عصر تکنولوژی باشد، عصر انفجار اطلاعات باشد، همه روزی ۱۰-۱۲ ساعت سرشان در گوشی باشد، این همه اطلاعات داد و ستد شود و این معارف این‌قدر غریب باشد! این روایات بعد از چندین قرن این‌قدر به گوش ما ناآشنا باشد! این خب به هر حال درد است دیگر. باید این معارف و این حقایق را منتشر کرد.
در کتاب «کمال الدین»، باب ۵۷، در جلد دوم کتاب در مورد علامات ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ایشان روایاتی را می‌آورند که روایات خوبی است. همه‌اش را در این جلسه نمی‌شود خواند؛ یعنی فعلاً نمی‌شود به همه‌اش پرداخت. از اول شروع می‌کنم، ولی از روی بعضی‌هایش می‌پریم. بعداً، ان‌شاءالله باز به مناسبت برمی‌گردیم به بعضی‌ها.
روایت اولش این است. روایت از امام صادق (علیه السلام) فرمود: "خمسٌ قبل قیام القائم." پنج تا چیز قبل از قیام امام زمان، پنج تا اتفاق رخ می‌دهد:
۱. **الیمانی:** یکیش یمانی است که در یمن حضور دارد و قدرت پیدا می‌کند قبل از ظهور امام زمان؛ که یک سپاهی از سپاهیان حضرت از یمن [است]. خب، این‌ها خیلی مهم‌اند، بحث جداگانه‌ای دارد؛ یمانی که باید سر وقتش به آن پرداخته شود.
۲. **السفیانی:** دومین چیزی که قبل از ظهور امام زمان رخ می‌دهد، سفیانی است.
۳. **والمنادی ینادی من السماء:** سومیش آن منادی است که از آسمان صدا می‌زند. ندای آسمانی است که قبل از ظهور رخ می‌دهد.
۴. **الخسف بالبیداء:** چهارمیش خسف در سرزمین بیداء است که بین مکه و مدینه است. یک رانش زمین داریم که سپاه سفیانی را می‌بلعد. این جزو نشانه‌های حتمی ظهور و خروج امام زمان است که حالا بعدها باید با جزئیات بیشتر بحث شود دقیقاً کی اتفاق می‌افتد.
[سفیانی] دو تا لشکر می‌فرستد بعد از اینکه دمشق را می‌گیرد. حالا ان‌شاءالله باید سر وقت به آن [بپردازیم]. دمشق را که می‌گیرد، دو تا لشکر می‌فرستد؛ یکی به سمت عراق و یکی به سمت حجاز. لشکری که به سمت عراق می‌فرستد، می‌خواهد هم بنی‌عباس عراق را سرکوب بکند - که دیشب اشاره‌ای به بنی‌عباس کردیم - بنی‌عباس یک کمی مبهم است در روایات که این‌ها کی‌اند، چی‌اند قبل از ظهور. خب، بحث‌هایشان هر کدام بحث‌های مفصلی است. حالا ما هی اشاره می‌کنیم و رد می‌شویم؛ ولی مثلاً آقایانی که این‌ها را تدریس کرده‌اند، هر کدام از این‌ها را ۲۰ جلسه، ۳۰ جلسه، ۴۰ جلسه درس داده‌اند. ما در دو سه دقیقه می‌گوییم و رد می‌شویم. بعضی‌ها هم خب ناراحت می‌شوند، می‌گویند آقا یک کلمه می‌گویی و رد می‌شوی. چه باید کرد؟ این یک کلمه، محصول بیست سی جلسه کلاس درس، بحث‌های بسیار مبسوط و مفصلی است. حالا ساده از کنارش داریم رد می‌شویم. خود داستان بنی‌عباس قبل از ظهور یک بحث بسیار مفصلی است.
یک عده کلاً از بیخ قبول ندارند، می‌گویند این، آن بنی‌عباسِ [مورد نظر] نیست و [می‌گویند] تمام شد، بنی‌عباس. ما بنی‌عباسی قبل از ظهور نداریم. یک عده تلاش می‌کنند، خیلی به خرج می‌دهند، می‌گویند بنی‌عباس همین حکومت جمهوری اسلامی است. این‌ها خیلی دیگر شیاد و قلتاق‌اند. یک عده هم می‌آیند رویش کار می‌کنند که ببینند این بنی‌عباس کجاست.
از روایاتی فهمیده می‌شود که بنی‌عباس یک سال قبل از ظهور در عراق به قدرت می‌رسند؛ کنار فرات. یک سال هم بیشتر دوام نمی‌آورند. وضع خیلی کثیفی هم دارند؛ یعنی حکومتشان یک حکومت کثیفی است. آخر هم به طرز فجیعی حکومتشان از بین می‌رود. بالا منبر نمی‌شود گفت که حاکم آخرشان چه شکلی، سر چه کاری، با چه کسی کشته می‌شود که [قضیه] لو نمی‌رود. بعد چند وقت قضیه لو می‌رود که فعلاً نمی‌شود اینجا بالا منبر اشاره کرد. این حکومت بنی‌عباس است؛ وگرنه ایرانی‌ها نه، بنی‌عباس ایران نیست. ایرانیان، خراسانی‌ها، جریان خراسانی و جریان قمی‌ها. ایران این است وضعش قبل از ظهور. یک عده دوست دارند نفهمند. همیشه در برابر فهمیدن مقاومت می‌کنند. داستان بنی‌عباس این است. البته ظاهراً این‌ها در عراق اسم [و] دنبال حکومت اهل بیت‌اند؛ یعنی اسم اهل بیت را می‌آورند.
سفیانی با این‌ها هم درگیر می‌شود. به عراق که حمله می‌کند، دو وجه دارد: یک وجهش سرکوب بنی‌عباس و نابود کردن بنی‌عباس که البته خب بنی‌عباس زود هم نابود می‌شوند در عراق. یک وجه دیگرش "فی طلب اهل خراسان" است؛ می‌خواهد که سپاه خراسانی را نابود کند؛ یعنی به سمت ایران می‌خواهد حرکت کند. یک تعدادی‌شان هم ظاهراً از بعضی روایات فهمیده می‌شود که از سپاه خراسانی در کوفه هستند. این‌ها می‌آیند دنبال آن‌ها که این‌ها را دستگیر بکنند و بکشند و این‌ها. خب، وضع کوفه وضعیت عجیبی است وقتی که سفیانی پایش به کوفه می‌رسد و قتل‌عامی انجام می‌دهد که حالا بعداً باید بهش بپردازیم.
بعد از این، سپاه خراسانی از ایران حرکت می‌کند و با سفیانی درگیر می‌شود. یک سپاه سفیانی بعد از حکومت بر دمشق، حرکت می‌کند به سمت عراق که در یک بخشش با بنی‌عباس است، یک بخشش با خراسانی‌هاست. یک سپاه دیگرش حرکت می‌کند به سمت حجاز که اول می‌روند مدینه و بعد از آنجا می‌خواهند حرکت کنند به سمت مکه. نکته‌اش هم این است که می‌دانند امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مدینه است. این نکته مهمی است. روایات ما خیلی در این زمینه نکته دارد.
از بعد داستان خروج سفیانی، کم‌کم اخبار و اطلاعاتی دارد از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌رسد. برایتان می‌خوانم: خود حضرت پیام آخری که به نایب چهارم، جناب سموری، در همین کتاب کمال الدین داده‌اند - که نایب چهارم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است - به ایشان نامه نوشتند، فرمودند که دیگر داستان نیابت تمام شد، غیبت طولانی شروع شد؛ که حالا این غیبت طول می‌کشد و داستان‌هایی دارد. دیگر کسی ادعای مشاهده نمی‌تواند بکند، کسی با من ارتباط ندارد، مگر بعد از خروج سفیانی. بعد از خروج سفیانی، یعنی با داستان خروج سفیانی انگار ظهور آرام آرام شروع می‌شود. این نکته خیلی خیلی خیلی مهم و طلایی است.
ظهور یهویی نیست که صبح جمعه چشم باز کنیم، گوشیتان را باز کنیم، پیام آمده باشد: "حضرت ظهور کرده، نوتیف آمده آن بالا که مثلاً: انا بقیة الله." اینجوری نیست. از خروج سفیانی کم‌کم اطلاعاتی دارد می‌رسد. اولاً هم اطلاعات این است که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مدینه است. برای همین سپاه می‌فرستد مدینه. می‌آیند مدینه، قتل‌عام می‌کنند، جنایت می‌کنند. می‌فهمند که امام زمان در مدینه نیستند، از مدینه خارج شده‌اند، به سمت مکه رفته‌اند. دشمن هم این اطلاعات را دارد، دوست هم همین اطلاعات را دارد.
سپاه دومی می‌فرستد از مدینه به مکه که امام زمان را در مکه بگیرند. یک تعدادی هم از اصحاب حضرت دور حضرت - یک تعداد کمی - به سرعت ملحق می‌شوند که حالا ۳۱۳ نفر قبل از ظهور حضرت به حضرت ملحق می‌شوند. این ۳۱۳ نفر اعلام حضور می‌کنند. بعد از اعلام حضور، دوباره ۱۰۰۰ نفر به امام زمان ملحق می‌شوند. تا خروج آخر حضرت، یک سپاه ۱۰۰ هزار نفره برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شکل می‌گیرد. این‌ها خب کمتر گفته می‌شود؛ یعنی کلاً ذهنیت نسبت به این مطالب معمولاً نیست.
در روایت دارد با یک هول و هراسی حضرت از مدینه می‌آیند به مکه؛ "خائفاً یترقب." در روایت دارد مثل حضرت موسی که از مصر فرار کرد به سمت مدین. با همان هول و هراسی که دائم نگاه می‌کرد که سپاه فرعون نیاید و نگیرندش. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم با همین هول و هراس از مدینه خارج می‌شوند به سمت مکه.
این سپاه بعدی را که سفیانی می‌فرستد به سمت مکه - خب چرا سفیانی سپاه می‌فرستد؟ - به خاطر اینکه حکومت حجاز ضعیف شده است. این هم خودش یکی از نشانه‌های ظهور است. حکومت حجاز که آل بنی فلان باشند؛ یک خانواده‌اند مشخص است که یک خانواده دارد حکومت می‌کند در حجاز. این حکومت خانوادگی از یک جایی تبدیل می‌شود به درگیری خانوادگی، درگیری قدرت. می‌افتند به جان هم، آن تسلطشان را نسبت به حجاز از دست می‌دهند. برای همین وقتی که با این داستان در مدینه مواجه می‌شوند، حکومت حجاز نمی‌تواند برخورد بکند و از سفیانی کمک می‌خواهد. بعداً هم که نفس زکیه را می‌کشند - که پنجمین نشان، نفس زکیه باشد - سر نفس زکیه را حکومت حجاز می‌کشد، کنار کعبه می‌کشد، سر نفس زکیه را برای سفیانی می‌فرستد. این رابطه حکومت حجاز با سفیانی است که بعد خود این دو تا هم دوباره باز یک ارتباطی با یهود دارند که آن یک بحث مفصل است.
این سپاهی که سفیانی از مدینه به مکه می‌فرستد، به یک جایی می‌رسند، به یک زمینی می‌رسند به اسم بیداء. زمین در این سرزمین بیداء دهان باز می‌کند و این سپاه را می‌بلعد. چند ده‌هزار نفرند؛ حالا ۶۰ هزار نفر و این‌ها مثلاً [در روایت آمده است]. ۶۰ هزار نفر بلعیده می‌شوند در زمین که سابقه ندارد این اتفاق. گفتند دو نفر - در روایت دارد - دو نفر می‌مانند. در روایت دیگر دارد سه نفر، چهار نفر، حالا تا هفت هشت نفر از این افراد می‌مانند که می‌آیند گزارش می‌دهند به دیگران. حالا گفتند قیافه‌هایشان هم یک طوری می‌شود که فعلاً نمی‌خواهم به آن [بپردازم]. این می‌شود داستان خسف بیداء. درست شد؟
یک ندا هم که ندای آسمانی بود. ندای آسمانی چی بود؟ شب بیست و سوم ماه رمضان که شب جمعه باشد. در یک روایت، شب بیست و سوم شب جمعه فرمودند. در یک روایت دیگر، نیمه ماه رمضان. اجمالاً این‌قدر فهمیده می‌شود که در ماه رمضان و مثلاً در نیمه دوم ماه رمضان [رخ می‌دهد]. در بعضی روایات دیگر دارد آن ماه رمضان دو بار در آن خسوف صورت می‌گیرد؛ یکی اوایل ماه، یکی اواخر ماه. از آنجا به بعد داستان منجمین جمع می‌شود. کلاً دیگر کاسه و کوزه منجمین جمع می‌شود. بعد از این دو تا خسوفی که در ماه رمضان آن سال می‌شود، قواعد نجومی این‌ها به هم می‌ریزد. دیگر نمی‌توانند با نجوم چیزی را حساب و کتاب کنند. این‌ها چیزهای عجیبی است که در روایت ما آمده؛ روایتش هم روایت معتبری است. دو تا خسوف در آن ماه رمضان صورت می‌گیرد که ظاهراً برای اولین بار است که در یک ماه دوبار خسوف انجام می‌شود؛ در نیمه ماه رمضان یا شب لیلة القدر که بیشتر روایات به لیلة القدر می‌خورد. لیلة القدری که شب جمعه است و شب بیست و سوم.
حالا روایت این‌طور [است]: یک صدایی از آسمان، صیحه‌ای از آسمان شنیده می‌شود. مردمی که خواب‌اند بیدار می‌شوند، آن‌هایی که بیدارند اگر نشسته‌اند بلند می‌شوند، اگر ایستاده‌اند می‌نشینند. همه با هم می‌ریزند بیرون. حتی دخترهایی که کنج اتاق خلوت خودشان‌اند و آفتاب مهتاب ندیده‌اند، این‌ها می‌ریزند در خیابان ببینند این صدا از کجا بود؟ این صدای عجیبی که از آسمان بلند شد. که به این می‌گویند صیحه آسمانی. این صدا، صدای کیست؟ آقا، این صیحه آسمانی صدای جبرئیل است. فهو صوت جبرئیل علیه السلام. این صیحه صدای حضرت جبرئیل است. دیگر هیچ ابهام و تردیدی نمی‌ماند.
در روایت هم داری که اینجا هم اتفاقاً آوردم روایتش را که حضرت پرده را کنار [زدند]. فرمودند که ولایت ما اهل بیت، امر ما اهل بیت... بله، خیلی جالب است. راوی می‌گوید: میمون بن ابان - اسم راوی است - می‌گوید که من خدمت امام باقر (علیه السلام) بودم. در خیمه نشسته بودیم. حضرت این پرده خیمه را کنار زدند. خیلی روایت مهمی است، روایت جالبی هم [است]، خیلی روایت مهمی است. می‌گوید پرده خیمه را حضرت کنار زدند. خب، بیرون خیمه آفتاب است دیگر، روشن کامل. می‌گوید حضرت فرمود: "إن أمرنا قد كان أبين من هذه الشمس." خیلی جمله جالبی [است]. فرمود: "امر ما اهل بیت از این خورشید واضح‌تر است." پرده خیمه [کنار بود،] بیرون آفتاب دارد می‌آمد. فرمود: "از این نور خورشید، از این نور آفتاب، امر ما اهل بیت واضح‌تر است." کی، کجا، چطور این امر شما این‌قدر واضح است؟
فرمود: "آن وقتی که ندای آسمانی می‌آید، صیحه آسمانی که زده می‌شود، دیگر هیچ ابهام و تردیدی نمی‌ماند." بعد فرمود: "ینادی مناد من السماء: فلان ابن فلان هو الإمام." از آسمان صدا داده می‌شود: نام مبارک امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با اسم پدرشان. در روایت دیگر دارد با اسم مادرشان بیان می‌شود. گفته می‌شود: "این امام [شماست]. مردم، خودتان را آماده کنید که با او بیعت کنید." این همان قضیه است که عرض کردم: ظهور یک فرایندی دارد، یهویی نیست؛ یعنی هی آرام‌آرام قطعاتی دارد که دارد پر می‌شود. یکیش این قضیه صیحه است.
هنوز ماه رمضان است، هنوز تا ظهور چند وقت مانده. حالا بر اساس روایتی ظهور روز عاشوراست، روز ۱۰ محرم است. حالا بعضی روایات گفتند جمعه عاشوراست؛ یعنی عاشورایی است که جمعه است. بعضی گفتند خب ماه رمضان کجا، عاشورا کجا؟ چند ماه فاصله است! در ماه رمضانش ندای آسمانی جبرئیل را دارد. بعد البته فرمود: "بعد از این هم ابلیس صدا می‌زند." خود ابلیس. آنجا جبرئیل صدا می‌زد از آسمان، اینجا ابلیس صدا می‌زند از زمین؛ یعنی از آسمان و زمین. "من الأرض، كما نادى [ابليس] برسول الله ليلة العقبة." که این تعبیر، تعبیر بسیار مهم و جالبی است. یک بحث مفصلی می‌خواهد. می‌فرماید: "همان‌طور که ابلیس در شب عقبه، لیلة العقبه، برای پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ندا داد برای کشتن پیغمبر، اینجا هم دوباره ندا می‌دهد." که یک بحث جدایی است. اگر فرصت شود، ان‌شاءالله بهش می‌پردازیم.
دو تا قضیه شد. شد یکی ندای آسمانی، صیحه آسمانی که شب قدر، شب بیست و سوم ماه رمضان، شب جمعه. یکی هم خسف بیداء در سرزمین بیداء، بین مکه و مدینه؛ لشکر سفیانی را زمین می‌بلعد. دو تا هم که قبلش بود، چی و چی بود؟ یمانی و سفیانی. این‌ها شد ۴ تا. پنجمیش می‌ماند قتل نفس زکیه.
قتل نفس زکیه که گفتند بین کشتن نفس زکیه و ظهور حضرت ۱۵ روز فاصله است. یک مردی، سیدی، سید جلیل‌القدری است که در مدینه - حالا یا مدینه یا مکه - [که] روایات باید [بررسی شود]. ایشان را سر از تن جدا می‌کنند و سرش را برای سفیانی می‌فرستند. این پنج تا اتفاق می‌افتد و ظهور رقم می‌خورد.
در روایت دیگر دارد که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: "قبل قیام خمس علامات محتومات." این‌ها پنج تا علائم حتمی است. در آن یکی روایت حتمی بودنش نیامده بود، اینجا حتمی‌اش هم آمده: یمانی، سفیانی، صیحه، قتل نفس زکیه، خسف بیداء. دوباره همان پنج تا را فرمودند. فرمودند: "این پنج تا حتمی است، حتماً رخ می‌دهد."
در یک روایت دیگر دارد که زراره از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند. حضرت فرمودند که ندای آسمانی اسم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را می‌آورد. زراره می‌پرسد که: "آقا، خاص او عام؟" یعنی مثلاً به زبان عربی می‌گویند یا فارسی می‌گویند؟ این به چه زبانی است؟ خاصه یا عامه؟ به زبان خاص می‌گویند، بعد باید ترنسلیت کنند مثلاً ترجمه کنند؟ هر کی می‌زند در گوگل مثلاً یا هر کی به زبان خودش می‌شنود، یک پیامی می‌آید در کانال‌ها پخش می‌شود و همه فوروارد می‌کنند؟ نه بابا! فراتر از این حرف‌هاست. فوروارد کجا بود؟ شبکه اجتماعی و گوشی و این‌ها کجا بود؟ حالا بعضی روایات هم چون بعضی دیده‌اند می‌گویند: "هر کی به کف دستش نگاه می‌کند، مثلاً فلان اتفاق بهش گزارش می‌شود." خب دیگر این پس گوشی است! نه آقا! اول داستان، گوشی کجا بود؟ خیلی فراتر از این حرف‌هاست. به همان کف دستش نگاه می‌کند - حالا روایات چیست؟ هر کدام یک بحث جداگانه دارد.
می‌گوید پرسیدم که: "آقا این خاصه یا عامه؟" فرمود: "عام، یسمع کل قوم بلسانهم." عام است. همه هم با زبان خودشان می‌شنوند. اروپایی‌ها، آمریکایی‌ها، چینی‌ها، ژاپنی‌ها، به زبان عبری. هر کی به زبان خودش صدای جبرئیل را - این ندای آسمانی که داده می‌شود - هر کی در بستر فهم خودش و به زبان خودش این صدا را می‌شنود.
بعد می‌گوید من گفتم که خب، بعد دیگر کی مخالفت می‌کند؟ وقتی این صدا را از آسمان این شکلی می‌شنوند، دیگر کی مخالف امام زمان می‌شود؟ ابلیس این‌ها را ولشان نمی‌کند. "لا یدعهم ابلیس." تعابیر خیلی فنی و دقیق [است]. ابلیس این‌ها را ولشان نمی‌کند حتی: "یونادی فی آخر اللیل و یشکک الناس." آخر همان شب، او هم یک ندای آسمانی می‌دهد - که البته آسمانی نیست، زمینی است - ولی ملت تفکیک بکنند فرق این با آن چیست. او هم یک ندا می‌دهد، [اما] به نفع کیست؟ به نفع سفیانی، به نفع بنی‌امیه است. مردم را دچار تردید می‌کند. اول همه برایشان واضح می‌شود که آقا تمام شد، اسم امام را آوردند و باید برویم با این شخص بیعت کنیم. ابلیس کارشکنی می‌کند. این داستان خیلی هم در آن نکته است که همیشه هر وقت جریان حق یک چیز اورجینال را رو می‌کند، ابلیس هم یک چیز فیک کنارش رو می‌کند. مال ابلیس همه‌اش فیک است. هیچ کدامش واقعی واقعی نیست. واقعیِ واقعی‌اش مال خدا و پیغمبر است. او هم همیشه یک دانه فیک و تقلبی و دروغ می‌آورد، مردم را به شک می‌اندازد. هر شاهکاری یک کپی خنده‌دار دارد که این کپی‌های خنده‌دار را ابلیس می‌سازد. اینجا هم هست؛ یعنی این صیحه آسمانی را یک کپی خنده‌دار برایش درست می‌کند و مردم را دچار تردید و ابهام می‌کند.
جالب و عجیب است! در روایتی هست که راوی با امام رضا (علیه السلام) گفت‌وگو می‌کند؛ از آن روایت‌های محکم که از آن نکته‌های بسیاری فهمیده می‌شود. حسین بن خالد کوفی می‌گوید: "من با امام رضا (علیه السلام)، ولی‌نعمتمان، حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، صحبت می‌کردم." این روایت در «عیون اخبار الرضا» است و در کتاب دیگری از مرحوم شیخ صدوق آمده است. مفصل است. بخواهم جزئیات بگویم، وقتتان گرفته می‌شود، احتمالاً هم حوصله‌تان سر می‌رود، هم گم و گور داستان.
یک نقل قولی می‌کند از یکی از [روایان] که او از یکی دیگر شنیده. سر یک قضیه‌ای شنیده [بود] یک آقایی قیامی راه می‌اندازد. امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: "نکن این کارها را! تا آسمان و زمین ساکن است، شماها هم بنشینید، آرام باشید." یکی این جمله را از امام صادق (علیه السلام) می‌شنود، بد برداشت می‌کند، برای یکی دیگر تعریف می‌کند. او به امام رضا (علیه السلام) می‌گوید که: "آقا، یعنی جدّ شما، امام صادق (علیه السلام)، فرموده که تا آسمان و زمین ساکن و آرام است، شما هم آرام باشید و شلوغش نکنید؟" می‌گوید: "آقا، اگر این‌جور بخواهیم حساب کنیم که بالاخره تا آسمان، آسمان است، آرام است؛ تا زمین هم زمین. [یعنی] مگر قیامت شود؟ اگر قرار است تا آسمان و زمین آرام ما تکان نخوریم که پس یعنی امام زمان قرار نیست بیایند! اصلاً مسئله این‌جور باشد که دیگر خبری از امام زمان نخواهد بود! جدتان فرمود تا آسمان آرام است، آرام باشید؟!"
[راوی] شبهه را، مطلب را گرفتید؟ می‌گوید نکند راوی دروغ گفته؟ سؤالش این است. می‌گوید: "آقا، این جمله درست است؟ لأن كان عبید بن زرارة صادقاً - که روایتش را عبید بن زراره نقل می‌کند - اگر این راست می‌گوید، پس ما من خروج و ما من قائم؟" یعنی نه قیامی داریم، نه قائمی، نه امام زمانی، هیچی نداریم که دیگر! این چطور می‌شود؟ روایتش راست است؟ راست گفته واقعاً منظور همینه؟ این نشان می‌دهد چقدر این روایات ما عمق دارد و روایت کنار همدیگر - عرض می‌کردم پازلی باید به این روایت نگاه کرد - همینه.
می‌گوید که حضرت فرمودند: "إن الحديث على ما رواه عبيد." نه، درست است. معلوم می‌شود پس راوی‌هایی که روایت نقل کرده‌اند، یک جریانی بوده، همه قبول می‌کردند، روایت از همدیگر نقل می‌کردند، دسترسی به معصوم داشتند و از راوی حدیث می‌شنیدند. این‌ها خیلی مهم‌اند ها! دسترسی به امام داشته. دوران حیات ائمه بوده. باز هم روایتی را از امام صادق (علیه السلام) با واسطه شنیده، قبول کرده. حضرت هم تصدیق می‌کنند. [راوی می‌پرسد:] "نمی‌فهمند تا ما هستیم برایش از یکی دیگر روایت نقل می‌کنی؟" درست گفته. داستان همینه. باید بشنوند، نقل بکنند. مگر هر کسی دسترسی ۲۴ ساعته دارد به امام که توفیق پیدا کند بیاید از امام سؤال کند؟ همین‌جوری اهل بیت دین را به ما رساندند؛ با راویان رساندند. این‌ها روایت کردند، پخش کردند. روایت درست است، ولی برداشتش غلط است. آنی که عبید بن زراره نقل کرده، درست است. اینی که عبدالله بن ب*** برداشت غلط کرده (که این دو نفر بودند؛ یکی روایت کرده از امام صادق، یکی هم برداشت غلطی کرده).
جمله را داشته باشید. خیلی زیباست. فرمود: "اینی که جدّم امام صادق (علیه السلام) فرمود تا آسمان آرام است، تکان نخورید؛ تا زمین آرام است، تکان نخورید، منظورش چیست؟" "ما سكنت السماء من النداء باسم صاحبكم و ما سكنت الأرض من الخسف بالجيش." این‌که فرمود: "آسمان آرام است، آرام است"، یعنی تا وقتی صیحه آسمانی نیامده. این هم که فرمود: "زمین آرام است"، یعنی تا وقتی که خسف بیداء نشده. گرفتید مطلب را؟ خیلی روایت فوق‌العاده.
"تا آسمان آرام است." ما برداشت‌مان این است که آقا، آسمان آرام است، تکان نخوریم. چه ربطی دارد؟ "آسمان آرام است" یعنی هنوز صیحه نشده. "زمین آرام است، تکان نخورید" یعنی چی؟ زمین آرام. زمین که همیشه آرام است! "زمین آرام نباشد" آره، "زمین آرام نباشد" یعنی خسف بیداء. اگر صیحه شد که آسمان از سکون در می‌آید. اگر خسف بیداء شد که زمین از سکون در می‌آید. دیگر راه بیفتید. آنجا وقت خروج است. آنجا دیگر باب مشاهده کم‌کم باز می‌شود. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودند بعد از خروج سفیانی می‌شود ادعای مشاهده کرد که ان‌شاءالله فردا شب روایتش را می‌خوانیم و بحث می‌کنیم. آنجا دیگر باید رفت، ملحق شد به امام زمان و می‌شود امام زمان را پیدا کرد. البته موعد مکه است، ولی درگیری در کوفه [بین] جریان حق با لشکر سفیانی است.
این هم که گفتند به امام زمان ملحق شوید، راه بیفتید، خروج کنید، نه یعنی: "من می‌روم در مکه می‌نشینم دیگر. حالا جاهای دیگر سفیانی هست، به ما چه؟ ما هم در مکه می‌نشینیم تا حضرت ظهور کنند." نه! یعنی اول برو با سفیانی بجنگ، به امام زمان متصل شو. لذا یک تعدادی از ۳۱۳ نفر، از درگیری با سفیانی به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ملحق می‌شوند که در روایت فرمود این‌ها جزء سپاه خراسان‌اند. این سپاه خراسانی که حرکت می‌کند برای درگیری با سفیانی، یک تعدادی از ۳۱۳ نفر در این سپاه خراسانی هستند. این شد داستان این پنج تا علامت که فعلاً اشاره کردیم. شب‌های بعد، ان‌شاءالله باز هم روایات دیگر را می‌خوانیم تا برسیم به جزئیات بیشتری در مورد [این مسائل].
نکته آخر و روضه امشب. این نکته است. البته این نکته هم خودش نیاز به بحث مفصلی دارد. درگیری آخر، درگیری جریان علوی و جریان اموی است. درگیری داخل، درگیری بیرون اسلام. جریان اسلام با یهود است: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ﴾ (مائده، آیه ۸۲). شدیدترین دشمن، یهود است. این جریان بیرونی ماست. این جنگ بیرونی ماست که با یهود [است].
یک جریان داخلی هم داریم؛ جریان علوی با اموی. البته در خود جریان علوی هم ما درگیری‌هایی داریم؛ یک تعدادی‌اش بعد از ظهور هم ادامه دارد. این نکته: درگیری‌های داخل جریان علوی حتی بعد از ظهور هم ادامه دارد. حتی یک تعدادی از این جریان علوی علیه خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام می‌کند که فعلاً با این‌ها کار نداریم. در کوفه حضرت وقتی وارد کوفه می‌شوند، سه لشکر از جریان علویان که اتفاقاً این‌ها با همدیگر درگیری هم دارند. فعلاً با این‌ها کاری نداریم. این داستان درگیری‌های داخلی جریان علوی که خب ادامه دارد. ولی یک جریان داخلی اسلامی داریم که بین علوی‌ها و اموی‌هاست. فرمانده جریان علوی، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، [و] فرمانده جریان اموی، سفیانی. این اصل قضیه است که باید بهش توجه کرد. سفیانی برآمده از فرهنگ اموی است. این خیلی نکته [مهمی است]. تا اینجا داشته باشید.
یک قضیه عرض بکنم، برویم در روضه. وقتمان گذشت. جریان علوی و اموی خیلی تفاوت‌ها با همدیگر داشتند. در طول [تاریخ] کاملاً ۱۸۰ درجه روبه‌روی هم بوده‌اند. یکیش این است: جریان اموی، جریان انحصارطلب، پول‌پرست، قدرت‌طلب، جریان کثیفی [است]. برعکس جریان علوی؛ جریان پاک، جریان دلسوز، مهربان، اهل خدمت. این در تاریخ خیلی جلوه‌گر [است]. در قضایای قبل از ظهور هم این قضیه خیلی واضح و نمایان [است].
یکی از نمونه‌هایش را می‌خواهم امشب عرض بکنم. با توجه به اینکه فردا شب، شب شهادت امام مجتبی (علیه السلام) است، این نکته را امشب بهش توجه بکنیم. با این نکته برویم در روضه امشب. آن قضیه معروف را شنیدید که امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (سلام الله علیهما) نذر کردند روزه بگیرند. سر قضیه‌ای که الان وقتش نیست اشاره کنیم. بعد امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) هم گفتند ما هم روزه می‌گیریم. فضه، خادمه این بزرگواران هم گفت من هم روزه می‌گیرم. این‌ها روزه گرفتند با چه مشقتی، با چه فقری، با کمبود منابعی که غذا نداشتند بخورند، با چه سختی افطار جور کردند.
روز اول، دم افطار کسی در زد؛ مسکین بود. افطار را دادند به او. [با] غذای سبک. روز دوم، دم افطار کسی در زد؛ یتیم بود. این‌ها غذا را دادند. بوی غذای کم. روز سوم، دیگر هیچی نمانده بود. می‌خواستند با همان مقدار اندکی که مانده بود افطار کنند. در زد اسیری. مسکین و یتیم و اسیر. سه روز این شکلی پذیرایی کردند. آیه نازل شد، سوره نازل شد؛ سوره هل أتی، سوره انسان. در فضیلت این خانواده‌ای که امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (سلام الله علیهما) باشند، فضه، خادمشان هم کنار این بزرگواران، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) خردسال. در شأن این خانواده این است. جریان علوی این است. از لقمه شب خودش می‌زند. این بچه خردسال که حالا بر اساس روایات بی‌حال هم بوده، مریض هم [بوده]. از لقمه شب خودشان می‌زدند، به یتیم می‌دادند، به مسکین می‌دادند، به اسیر. این جریان، جریان علوی.
روبه‌روی جریان [اموی]؛ جریان اموی چیست؟ جریان اموی را این روزها باید در دمشق [دید]. این روزها باید در خرابه [دید]. مسکین و یتیم و اسیر. سه ساله امام حسین (علیه السلام)، هر سه تای این‌ها بود: مسکین بود، هم یتیم بود، هم اسیر. این خانواده در اوج فقر، در اوج گرسنگی، یتیم بودن، اسیر بودن. این ملعون چه کرد با این خانواده؟ این همان حسینی است که خردسال بود، از لقمه افطارش داد به مسکین و یتیم‌ها و اسیر. حالا زن و بچه همین حسین را برداشتند آوردند در این (خرابه). با یتیم همین حسین ببینید چه کردند! این جریان اموی است. این ذات خبیث و کثیف سفیانی است. این جریان این است.
بچه‌ای که بهانه بابا گرفته، [مثل] مسکین‌ها و یتیم‌ها و اسیرها. بچه‌ای که گرسنه است، در خرابه جا دادند. در روایت دارد این پاسبان‌های خرابه به هم نگاه می‌کردند، می‌گفتند: "این دیوار خرابه الان است که روی سر این‌ها بریزد." یک دیوار کجی داشت، سقفی هم نداشت. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: "روزها صورتمان از آفتاب می‌سوخت، شب‌ها باد سرد صورتمان را یخ می‌کرد. پوست صورتمان کنده شد در اثر این سرما و گرما." اوضاع این زن و بچه این است. با مسکین و یتیم و اسیر ببین جریان اموی چطور برخورد می‌کند! ببین سفیانی چطور برخورد می‌کند!
ملعون دستور داد سر بریده برای بچه یتیم ببرند! سر بابایش را برایش بیاورند! یا الله! عرض روضه‌ام تمام.
تمام این‌هایی که از لقمه شبشان گذشته بودند. این همان امام حسینی است که بچه بود، از افطارش گذشت، به یتیم داد، به مسکین داد، به اسیر داد. این فرزند همان امیرالمؤمنین است که وقتی قاتلش را دستگیر کردند، ابن ملجم را، غذا آوردند برای امیرالمؤمنین، شیر آوردند. یک کم که خورد، فرمود: "به این اسیرتان، اسیرم [هم] چیزی دادید یا ندادید؟" تعبیر را ببین! فرمود: "به این اسیرتان هم چیزی دادید یا ندادید؟" گفتند: "آقا، به او هم غذا می‌دهیم." فرمود: "نه، از همین غذایی که برای من آوردید یک کم ببرید به او. گرسنه نباشد یک وقت!" جریان علوی این است.
ولی جریان اموی چیست؟ جریان اموی این است. بر اساس بعضی روایات، زن غساله [بعداً] آمد. [وقتی] بچه را غسل می‌داد، دست نگه داشت، کنار کشید. گفتند: "چی شد؟" گفت: "اول به من بگویید این بچه بیماری خاصی داشت؟ خاصی داشت؟ نکند بیماری [خاصی داشت؟]" گفتند: "نه، بیماری نداشته. برای چی این حرف را می‌زنی؟" گفت: "خواستم تنش را بشویم، دیدم جای سالم به تن ندارد." زینب کبری (سلام الله علیها) فرموده باشد: "بس که این بچه را سیلی زدند، بس که این بچه را تازیانه زدند."

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00