«دلسوز» سفری است از آیات قرآن تا عمق دل انسان؛ از سوره «بلد» تا «حدید» و «ماعون»، از رحمت نبوی تا اشک عاشورایی امام حسین (علیهالسلام).
در این جلسات، رحمت الهی نه در کلمات، بلکه در زندگی معنا میشود؛ از زکات و صبر تا دلسوزی، انصاف و مهربانی اجتماعی.
هر گفتار آمیزهای از تفسیر ناب، روایتهای اهل بیت (علیهمالسلام) و تجربه زیستهی ایمان است؛ ایمانی که عمل میکند، میفهمد، میبخشد و میگرید.
«دلسوز» روایتی است از دینِ زنده و انسانِ دلسوز؛ برای آنان که میخواهند ایمان را در زندگی لمس کنند، نه فقط بشنوند
*فرمان امام صادق علیه السلام : تلاش برای «وصل شدن» به یکدیگر، وظیفه حتمی مسلمین است. [03:56]
*روشنگری امام صادق علیه السلام : «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»، یک دستور است، نه یک توصیف! [04:15]
*درخواست محبت از هوش مصنوعی یا حیوان خانگی؛ نشانههای بحران فقر عاطفی بشریت! [05:50]
*تجلی عظمت «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» در پیادهروی اربعین به رخ دنیا کشیده شد. [07:15]
*ایثاری فراتر از تصور: میزبان عراقی حاضر شد فرزندش را به زائر حسین علیه السلام ببخشد! [09:30]
*بی انصافی برخی کاسبان در برابر کَرَم میزبانان عراقی؛ مصداق خیانت به فرهنگ «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» [13:44]
*مؤمنان، برادران حقیقی یکدیگرند؛ پدرشان «نور» و مادرشان «رحمت» است. [17:00]
*افشای راز غم فراگیر مؤمنان: ارواحشان از یک «گِل بهشتی» خلق شده است. [24:38]
*غم فراگیر مومنان در شهادت حاج قاسم، انعکاس حزن در قلب امام زمان ارواحنافداه بود.[25:36]
*سنخیت باطنی مؤمنان: ارواح همجنس، ناخودآگاه یکدیگر را مییابند! [28:50]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا.
شبهای پایانی ماه صفر توفیقی بود، خدمت عزیزان بودیم. آیه پایانی سوره مبارکه فتح را با هم مرور کردیم که خدای متعال فرمود: «آن کسانی که همراه پیغمبرند، هممسلک پیغمبرند، آنها کسانیاند که أشداء علی الکفار رحماء بینهم.»
بدن ما یک ساختاری دارد. این ارتباطی که این اندامها با همدیگر دارند، به گونهای است که اینها وقتی از بیرون مورد تهاجم قرار بگیرند، همه با هم واکنش نشان میدهند و آن بیگانه را، آن مهاجم را، دفع میکنند. وقتی هم که در پیوند داخلیشان اختلالی پیش بیاید، همه با هم دست به دست هم میدهند و مشکل را برطرف کنند. همه در آن درد شریکاند، در آن اختلال خودشان را سهیم میدانند و برای رفع اختلال فعالیت میکنند.
جامعه این شکلی است؛ جامعه مؤمنین این مدلی است. وقتی که از بیرون آسیب میبیند، همه باید دست به دست هم دهند و آن دشمن بیرونی را، آن مهاجم را، دفع کنند. وقتی کسی از داخل آسیب دیده است، همه باید کمک کنند و آن آسیب داخلی را برطرف کنند. این میشود «أشداء علی الکفار رحماء بینهم».
مخصوصاً در مورد آن «رحماء بینهم» نکات زیادی مانده است. حالا بنا شد این سه شب را خدمت عزیزان باشیم و مقداری از بحث را با هم پیش ببریم؛ جبران آن سه شبی که توفیق نبود خدمتتان برسیم. البته این بحث فراتر از این سه شب است و دهها شب گفتگو میخواهد، دهها جلسه گفتگو میخواهد؛ ولی فعلاً در حد سه جلسه انشاءالله مطالبی را با هم مرور کنیم. مطالب مهم و مفیدی است، انشاءالله.
روایتی هست از امام صادق علیه السلام. حضرت میفرمایند: «یحق علی المسلمین الاجهاد فی التواصل». خوب، به عبارتها دقت بکنید. چند روایت ناب و جالب با هم بخوانیم، بعد دیگر بر اساس این روایات امشب، فردا شب و پسفردا شب انشاءالله با هم گفتگو کنیم.
میفرماید که بر مسلمین این وظیفه است که برای وصل شدن به همدیگر تلاش و انرژی بگذارند، زحمت بکشند؛ و «تعاونوا علی التعاطف»؛ برای اینکه با همدیگر عاطفه بین هم داشته باشند، با هم داشته باشند و به هم کمک کنند. اینها همهاش وظیفه است. اینها جزو واجبات، اینها تکلیف، اینها هم جزو تکالیف ماست. و «المواساة لأهل الحاجة». خوب، به کلمات دقت بکنید. آخر روایت یک جملهای میفرمایند؛ آن خیلی مهم است.
میفرماید: با آن کسانی که نیازمندند، دردی دارند، مشکلی دارند، همدردی کنند؛ و «تعاطف بعضهم علی بعض»؛ به همدیگر عاطفه نشان دهند، به هم متصل باشند. اینجور که باشند، چه میشود؟ «حتی تکونوا کما امرکم الله عزوجل». این کارها را کردید، میشوید همان چیزی که خدا دستور داده. چه فرموده؟ خدا فرموده: «رحماء بینهم».
جالب است؛ قرآن نفرموده: «و با همدیگر رحیم باشید»، فرموده بود: «آنهایی که با پیغمبرند، رحماء بینهم هستند.» امام صادق فرمود: «آن دستور خدای متعال است.» بهاش نمیخورد دستور باشد، تکلیف نبود، توش فعل امر نبود، توصیف بود؛ ولی آن توصیفی است که از تویش تکلیف در میآید. نه اینکه هر که دلش میخواهد، هر که دوست دارد. نه آقا! اگر اینجور نباشید، بدبختید، جهنمیاید! قیامت «یوم یعض الظالم علی یدیه» میشود؛ روز خسارت و حسرت میشود. دستور خداست که «رحماء بینهم» باشید. اگر میخواهید به این دستور عمل کنید، باید اینجور باشد؛ باید در گرفتاریها به فکر هم باشید، به فکر گرفتارها باشید.
البته اینها گفتنش ساده است. بنده خودم واقعاً خجالت میکشم از گفتن این عبارات. برای اینکه آدم وقتی به خودش نگاه میکند، میبیند چقدر کم و کاستی دارد. ما گاهی در ارتباطمان با همسرمان، در ارتباطمان با خویشاوند نزدیکمان، کارمان میلنگد. چه اوضاعی امروز بر دنیا حاکم است! انشاءالله شب جمعه، شب آخر این جلسه، نکاتی را عرض خواهم کرد؛ مقایسه فرهنگ اسلام و فرهنگ غرب که چه گرفتاریهایی سر ما درآمده است. غربیها با فرهنگ اومانیسم این رحمت را از ما گرفتهاند، «رحماء بینهم» را از ما گرفتهاند.
امروز روزی است که بشر احساس تنهایی میکند. امروز خلا جدی آدمیزاد در دنیا، عاطفه است، محبت است، کمبود عاطفه است.
دیدید؟ در یکی از این برنامههای تلویزیون، یکی از این هنرمندان میگفت: «من با این هوش مصنوعی که گفتگو میکنم، بهش میگویم که اسم مرا وقتی میخواهی صدا بزنی، یک «جان» پشتش بگذار.» آدمیزاد اینقدر در فقر عاطفه قرار گرفته، پناه میآورد به هوش مصنوعی که هوش مصنوعی به او بگوید مثلاً «سمیرا جان»، چه میدانم مثلاً «علمیرا جان». به همین قانع است، به همین شاد است.
پناه میآورد به حیوان، حیوانات خانگی، «پت»، به سگ و گربه. لااقل میداند سگ به او خیانت نمیکند؛ لااقل میداند سگ نمیگذارد یکهو برود؛ سگ مالش را بالا نمیکشد. اینها همهاش چیست آقا؟ اینها همهاش آن نبود «رحماء بینهم» است.
خیلی سخت است اینطور شدن. خدا روزیمان بکند. ولی ما یک فرهنگ غنی، یک تاریخ فوقالعاده داریم. خصوصاً امروز یک پیادهروی اربعین داریم. «رحماء بینهم» در اوج! چقدر زیباست این صحنههایی که آدم در پیادهروی اربعین میبیند! حالا در مورد ایثار، انشاءالله نکاتی را عرض خواهم کرد؛ شماره محبت و ایثاری که در پیادهروی اربعین است:
ببینید آدمهایی که در خانهشان، وقتی شما میروید، میبینید یک فرش نداشته کف اتاق بیندازد. حتماً رفتهاید در اینجور خانهها. بنده به کرات دیدهام. پتو میاندازد کف اتاق، ولی هر وعده کباب عراقی، چه میدانم مرغ آنچنانی، با هزینههای سنگین. آقا! همین پول را جمع میکردی، به خانهات میرسیدی، ماشینت را بهتر میکردی، یک چیزی برای خانهات میخریدی و پهن میکردی؟ این چه عشقی است؟ این چه محبتی است؟ این چه رحمتی است؟ طاقت ندارد ببیند زائر امام حسین علیه السلام در سختی باشد. میگوید: «فدای سر امام حسین، فدای سر زائر امام! حالا ما فرش هم نداشتیم، انشاءالله خدا میرساند.» درستش با چه عقیدهای کار میکنند؟ اعتقاد هم دارند که صد برابر برمیگردد.
خیلیهایشان به حسب ظاهر، سال بعد هم که میروی، میبینی زندگیاش آنچنان تغییری نکرده است. میگویی: «پس این صد برابری که قرار بود برگردد، چه شد؟ کجا رفت؟» او صد برابر را در این فرمولها و محاسبات ظاهری نمیآورد. او میگوید: «نه، من صد جا خودم فهمیدم که امام حسین چهجور برایم جبران کرده است.» این محبت، این عاطفه...
یک سال با تعدادی از رفقا بودیم. خیلی صحنه عجیبی. حالا واقعاً زیارت اربعین و این پیادهروی، لحظه به لحظهاش عجیب و لحظه به لحظه معجزه است. عالم به خودش ندیده این صحنهها را. واقعاً بیسابقه است.
یک ماه، تقریباً ۲۰ روز، بیست و خوردهای روز، در یک شعاع چندصدکیلومتری، از جنوب عراق، از غرب عراق، از شرق عراق، حتی از شمال عراق، به سمت کربلا، جادههای پیوسته. یک نفر آدم پیدا نمیشود که احساس گرسنگی بکند در این بیست و خوردهای روز. دائم با غذای گرم پذیرایی میکند، در تابستان با آب خنک پذیرایی میکند. فصل به فصل میبینید نوآوریهایی که به خرج میدهند. منزلشان جا، موکب اینها واقعاً استثنایی است، اینها فوقالعاده است. جز اسلام و جز شیعه، کسی اینها را ندارد. اینها «رحماء بینهم» است.
یک سال، چند سال پیش با تعدادی از دوستان بودیم. این صحنه دیگر واقعاً صحنه اعجابانگیزی بود.
یکی از دوستان ما بود، خیلی به این بچههای کوچک عاطفه نشان میداد. از این بچههای کوچک خیلی خوشش میآمد، محبت میکرد. هر جا بچه کوچکی میدید، دست میکشید روی سرش، لپش را میکشید، بوسش میکرد.
یک جایی برای استراحت نشسته بودیم. از آن مسیر طریقالعلما میرفتیم. شب بود. یکی از این خانوادههای عراقی که موکب داشتند، یک بچه کوچکی داشتند. این دوست ما خیلی به این بچه واکنش نشان داد. بچه بامزهای بود؛ هم خوشگل بود، سفیدرو بود، بامزه بود.
این دوست ما خیلی محبت نشان داد. این بچه کوچک یک برادر بزرگتر، مثلاً هفت هشت ساله، داشت. این بچه را شاید این دوست ما یک ربعی، ۲۰ دقیقهای، هی با او ور میرفت، بازی میکرد. آن برادر بزرگترش هی ایستاده بود ببیند کی اینها بچه را تحویل میدهند. بعد آنها هم میخواستند بروند، منتظر بودند که بچه را بگیرند، سوار ماشین شوند و حرکت کند؛ ولی خب چیزی نگفتند. یعنی ما اولش نفهمیدیم. این بچه بزرگتر دیگر آخر خسته شد، آمد که بچه را بگیرد. باباش تا فهمید این دارد میرود بچه را بگیرد، دست این را سفت کشید، به او پرخاش کرد که: «تو چهکار داری؟ بگذار این بچه در بغل آنها باشد!»
دیگر کامل این رفیق ما، به قول معروف، سیر بچه شد. کامل با این بچه وقتی که بازی کرد و اینها، خود دوستمان خواست این بچه را تحویل بدهد. خیلی این صحنه عجیب بود. این صاحب آن موکب، پدر این بچه، خیلی جدی برگشت، گفتش که: «اگر به این بچه علاقه داری، باشد بچه خودت!»
آقا! گوشی و بستنی و ماشین و اینها که نیست؛ بچهات است! خیلی عجیب بود اینها. اصلاً قابل تصور نیست این صحنهها. خیلی جدی گفت: «باشد.»
گفت: «نه آقا، یعنی چه باشد؟ من این بچه را چهکارش کنم؟ پوشکش را چهکار کنیم؟ حالا هر کاریاش بتوانیم انجام دهیم.»
خیلی جدی برگشت، گفتش که: «نه، باشد اگر این بچه...» یعنی حاضر بود برای زائر امام حسین بچهاش را فدا کند.
آقا! اینها شوخی نیست، اینها تعارف نیست، اینها اغراق نیست، بازی نیست، ادا و اطوار نیست. اینها عین واقعیت است. هر که رفته، دیده، خبر دارد. از لقمه خودش میزند، از لقمه زن و بچهاش میزند تا زائر غذای خوب بخورد. با آن کمبود برق حاضر است خودش در آن اتاق گرمی که کولر ندارد، حتی گاهی پنکه هم ندارد، خود شب آنجا بخوابد؛ آنجایی که کولر خوب دارد، تهویه خوب دارد، این را بدهد به زائر. اینها چیست؟ اینها «رحماء بینهم» است. پیغمبر آمده که جامعه این شکلی باشد. این میشود جامعه درست. این آن چیزی است که ما وظیفه داریم: «المواساة لأهل الحاجة»؛ آنی که نیاز دارد، به او رسیدگی کنیم.
ایامی که زائر میآید، البته این سالها الحمدلله عزیزان مشهدی به لطف خدا واقعاً سنگ تمام دارند میگذارند و هر سال هم دارد بهتر میشود؛ موکبهایی که دارد راه میافتد، در مسیر پذیرایی که دارد میشود، خرجی که داده میشود.
ولی گاهی خدایی نکرده، ممکن است تک و توکی هم افرادی باشند که از این فرصت استفاده میکنند؛ چند برابر هزینهها، هزینه جا، هزینه حمل و نقل این زائری که حالا با چه بدبختی پولی جمع کرده، سالی یک بار یا چند سال یک بار توانسته زیارت امام رضا علیه السلام بیاید را، به قول معروف، ما هم اینجا تلکه کنیم، تیغش بزنیم. خدا را خوش میآید؟
کسی که نیاز دارد، کسی که با یک عشقی پا شده، آمده، با یک عشقی راه افتاده...
یک وقتی قم، یک جایی، یکی از این مغازههای نزدیک حرم دیدم بادمجون میفروخت. مثلاً ایرانیها میآمدند، میگفت: «آقا، کیلویی چنده؟» میگفت: «کیلویی ۱۰ هزار تومان.»
بعد عراقیها میآمدند، میگفتند: «این کیلویی چنده؟» میگفت: «۵۰۰۰ دینار.» ۵۰۰۰ دینار عراقی میشود تقریباً ۲۵۰ هزار تومان، ۳۰۰ هزار تومان.
ما به او گفتم، به مغازهدار گفتم: «اینکه قیمتش به پول ما اینقدر نیست.» گفت: «به پول آنها که اینقدر است!»
گفتم: «تو وقتی عراق میروی، به پول خودت با تو برخورد میکنند یا به پول خودشان، به کرم خودشان؟ چرا اینجور نامردی میکنی؟ همسایگی حضرت معصومه داری، در ذهن آنها نسبت به حضرت معصومه خراب میکنی!»
هر که هم این قیمت را وقتی میشنید، میگذاشت و میرفت؛ چون میفهمید قیمت اینقدر نیست. تفاوت پول سر در میآورند، بیعقل که نیستند! ۵ برابر تو داری از او پول میگیری؟ ۱۰ برابر؟ چه میدانم، ۳۰ برابر؟ نه! این عراقی است! به بعضیها که با دلار حساب میکنند، هتل را با دلار حساب میکنند، رفت و آمد را با دلار حساب میکنند! چه منشی! تو کجا تربیت شدی؟ کدام پیغمبر را قبول داری؟ کنار کدام حضرت معصومه داری کاسبی میکنی؟ روز قیامت اولین کسی که یقهات را میگیرد، حضرت معصومه است. تو چه نسبتی با حضرت معصومه داری؟ این کجایش «رحماء بینهم» است؟
وقتی که نیاز دارد، تو باید به او رسیدگی کنی. حالا از این فرصت داری سوء استفاده میکنی؟ چند برابر؟ حالا از زبانش هم سر در نمیآورد بنده خدا، یک چیزی هم نیاز دارد، میخواهد بخرد. مغازهها را بلد نیست، قیمتها را نمیداند. کمک کنی، بگویی: «اگر کار دیگری هم داری، خرید دیگری هم داری، من برایت انجام دهم، ارزانتر هم برایت پیدا کنم.» این میشود مهماننوازی، «رحماء بینهم». فرمود: «وقتی که اینطور شدید، «متراحمین»؛ به همدیگر رحم کردید، برای هم دل سوزاندید، غصه خوردید بابت مشکلات همدیگر، اینجا عمل کردی به آن آیهای که فرموده: «رحماء بینهم».»
چند روایت داریم. خیلی روایات زیباست. اینها را بخوانم، انشاءالله طولانی نشود بحثمان. بقیه مطالب را شبهای بعد با هم مرور کنیم.
یک روایت از امام صادق علیه السلام میفرماید که: «المؤمنون إخوة». خب، این آیه قرآن است: «انما المؤمنون إخوة». مؤمنون با همدیگر برادرند.
این را در روایت میفرماید. فکر نکنید این یک تشبیه، یک تمثیل است؛ حالا یک چیزی گفتند. نه، این برادری واقعی است. اصل برادری این است.
چون برادرهای دیگر یک اتصالی به همدیگر دارند؛ برادر و خواهر اتصالشان این است که از یک پدرند، از یک مادرند، از یک صُلباند، از یک رَحِماند. این ارتباط ظاهری. ارتباط واقعی آن وقتی است که همه از یک نورند، از یک حقیقتاند، از یک مبدأاند.
میفرماید مؤمن است که با مؤمن برادر است. پدر و مادرشان هم یکی است. در یک روایت دیگر دارد: «أبوه النور و أمه الرحمة». خیلی تعابیر زیبایی.
مؤمن پدرش نور است، مادرش رحمت است. نور و رحمت، پدر و مادر واقعی انسان ایناند. همه مؤمنین چون از آن نورند، به آن نور متصلاند. چون به این رحمت اتصال دارند، نه به رَحِم اتصال دارند؛ به رحمت اتصال دارند. آن رحمت کیست؟ «رحمة الله الواسعة» کیست؟ امام حسین؟ «ما أرسلناک الا رحمة للعالمین». رحمت للعالمین کیست؟ پیغمبر.
آنی که به این رحمت متصل است، مادر واقعیاش این رحمت است، پدر واقعیاش این نور است. «أنا و علی أبوا هذه الامة». پیغمبر فرمود: «من و علی پدران این امتیم.» پدر واقعی این امت، پیغمبر و امیرالمؤمنین است. هر که هم که او را قبول دارد، علاقه دارد، باور دارد، اعتقاد دارد، فرزند اوست. همه آنهای دیگری هم که او را قبول دارند و باور دارند، فرزندان او هستند. شما همه با همدیگر برادر و خواهر واقعی...
البته این بحثهای محرمیت ظاهری را نمیخواهد زیر سوال ببرد که خب پس هیچکس با هیچکس نمیتواند ازدواج بکند. همه با همدیگر برادر و خواهرند. نه، این برادر خواهری واقعی است.
در بعضی روایات هم دارد که بعد از ظهور امام زمان این برادری جدیتر میشود، در حدی که مؤمنین از همدیگر ارث میبرند. آنجا دیگر خدای متعال عالم را طوری اداره میکند که باطن جلوه میکند. الان بر اساس امور ظاهری عالم اداره میشود.
همه با هم برادریم. بنده و شما، انشاءالله بندهام به فضل خدا در جرگه مؤمنین محسوب بشوم.
یک وقتی از همزبانیام، هممحلیام، همشهری هستیم، هممیهنیم. یک وقتی هم یکی سیاهپوست آفریقایی. ما به فراخور کاری که داریم، کلاسی که داریم، در قم طلبههای خارجی، بچههایی را میبینیم. واقعاً بنده از صمیم دل به اینها علاقه دارم.
گاهی از خویشاوندان نزدیکم هم علاقهام بیشتر است. از ترینیداد و توباگو، ۱۲ هزار کیلومتر آن طرفتر، یک جوانی که مسیحی بوده، سیاهپوست، خانه و زندگیاش را ول کرده، مسلمان شده، شیعه شده، آمده اینجا درس طلبگی میخواند.
یکی از این طلبهها را داشتیم، چهار سال در عقد بود. به خاطر مشکلات مالی همسرش را نمیتوانست بیاورد. آخر هم به یک طریقی بعد از چهار سال همسرش آمد ایران، در قم یک خانه تهیه کردند، زندگی بکنند.
آدم این را که نگاه میکند، همه وجودش شعلهور میشود از عشق. «یحبون من هاجر الیهم». فرمود: «مؤمنین این شکلیاند. وقتی کسی مهاجرت میکند به سرزمین ایمان، با همه وجودشان به اینها علاقه دارند.»
این به عشق اهل بیت آمده. ما هم طلبه شدیم، او هم طلبه شده. طلبگی ما کجا، طلبگی او کجا؟ با چه سختی، با چه فقری، با چه مشکلاتی... بماند.
بعضی از نامردها و بیمعرفتهای ما چه برخوردهایی با اینها میکنند! میگفت: «من رفتم تاکسی نشستم، راننده تاکسی به من گفته: «کی شهرتان را از ایران ما کم میکنی؟ چقدر به تو دادند؟ همین پولهای ما را به شماها میدهند، میخورید و مفت میچرخید!»»
میگفت: «من هم گفتم: «ما برای شما پول میآوریم، از شما پول نمیگیریم. ما ارز برای شما میآوریم، ما دلار.»» بنده سرم را پایین میانداختم وقتی این بچهها خاطرات این شکلی تعریف میکردند.
اینها کجا تربیت شدند؟ اینقدر شعورشان کم است؟ اینقدر فهمشان کم است؟ «یحبون من هاجر الیهم»! باید آغوش باز کنیم، باید جا به او بدهی!
یکی که مهاجرت کرد در سرزمین کفر، آمده اینجا درس دین بخواند، تو باید به او خانه بدهی اگر امکانات داری. یک قرون که خرجش نکردی، حمایت هم نکردی، از زار و زندگیاش هم خبر نداری، متلک هم به او میاندازی!
بعضی از اینها میگفتند. یکیشان میگفت: «سربالا! این دوستان مشکلات جدی دارند چون نمیتوانند چیزی به نامشان کنند؛ نه خانه، نه ماشین، نه حتی سیمکارت.»
به بعضیها اعتماد میکنند. میگفتند: «آقا، یک پولی سپرده بودیم برای یک کاری، طرف پول همهمان را بالا کشید و رفت.» طلب!
چه ذهنیتهایی داشتیم از شماها وقتی از کشورمان آمدیم ایران، مخصوصاً قم! مثلاً حالا چون بعضیهایشان ساکن قم بودند، همه فرشتهاند!
طرف میگفت: «من از هند پا شدم آمدم. ما در هند موتور خودمان را قفل نمیکنیم، اینجا چند بار موتور قفل کردم و دزد برده!»
شما مسلمانید؟ شما شیعهاید؟ خیلی خجالتآور است! «کونوا لنا زیناً و لا تکونوا علینا شیناً».
مایه آبروی ما باشید، آبروی ما را نبرید! کاری نمیکنی، لااقل مایه رسوایی اهل بیت، مایه ننگ اهل بیت نباش.
من طلبه از آنور عالم پا شوند بیایند، فکر میکنند دیگر مرا ببینند، هر چه که از دین شنیدهاند اینجا باید ببینند. یک رفتاری از من میبینند، میگویند: «آقا! ما آنجا با مسیحیها زندگی میکردیم، آنها هم این شکلی نبودند! به کافرش هم میشد اعتماد کرد.»
پناه میبرم به خدا! خدا کند من خودم مصداق این حرفهایی که میگویم نباشم، مایه آبروریزی نباشیم.
ما باید رحم بکنیم. اینها همه برادرانمان. یکی سیاه است، یکی سفید است، یکی ترک است، یکی لر است، یکی بلوچ است، یکی اهل افغانستان است.
این ایام البته بدیهایی شد، دشمن هم سوءاستفادههایی کرد؛ ولی ما متأسفانه رفتارهای بینمان بود با این برادران مهاجری که از کشور همسایه آمده بودند، برخوردهای خوبی صورت نگرفت؛ وسط خیابان تحقیرها، توهینها، در صف نانوایی.
اینها در شأن شیعه اهل بیت نیست. «رحماء بینهم»! تو چه میدانی؟ مگر هر که مثلاً به این نژاد است، از این نژاد است، خائن، جاسوس، آدمکش است؟
اینها بین ماها وقتی آسیب میبیند، جامعه آسیب میبیند. برکت از زندگیهامان میرود، رحمت از زندگیهامان میرود.
فرمود: «همه مؤمنین با هم خواهر و برادرند. یکی وقتی آسیب ببیند، «فإذا ضُرِبَ الأَرجُلُ منهم عِرْقٌ، سَهِرَ». یک رگ وقتی که آسیب میبیند، همه بیدارند، همه بیتاباند برای اینکه این را ترمیمش کنند، مداوا کنند.» چندین روایت دارد: «کالجسد الواحد»؛ مثل یک پیکرند، مثل یک تناند. یک روح بر همه اینها حاکم است.
برایتان بخوانم. اینها روایات جالبی است. فرمود: «المؤمن اخو المؤمن». مؤمن با مؤمن برادر است، مثل یک جسد، مثل یک بدن. «اذ اشتکی شیئاً منه، وجد ألم ذلک فی سائر جسده». یک جای بدن که درد میگیرد، همه بدن بیرمق میشود، کوفته میشود، گرفته میشود، بینشاط میشود. یک مؤمن وقتی آسیب دیده است، یک مؤمن وقتی غمگین، محزون، گرفتار است، بقیه باید اینطور باشند. حالا آنی که خبر دارد، آنی که خبر ندارد. حالا بحث آنی که خبر دارد. فرمود: «چرا؟ لِأنّ أرواحهم من روح الله». روح اینها از روح خداست. روح مؤمن به روح خدا این شکلی متصل است؛ مثل شعاع خورشید به خورشید.
یک روایت دیگر دارد. خیلی این روایات زیباست. میفرماید که جابر از امام باقر علیه السلام نقل میکند، میگوید: «وقتی من پیش امام باقر علیه السلام نفس عمیق کشیدم، بعد گفتم: «یا ابن رسول الله! هَمٌ یصیبنی من غیر مصیبة تصیبنی، چقدر عجیب است!»
فرمود: «آقا، یک وقتهایی یک غمی در دلم میافتد بدون اینکه گرفتاری آمده باشد، یکهو دلم میگیرد بدون اینکه اتفاق خاصی رخ داده باشد، یکهو یک غمی دلم را پر میکند. یکجوری میشود که «تعرف ذلک أَهْلی فی وجهی». خانواده میفهمند، میگویند: «چه شد؟ یکهو اینقدر دمق شدی، پکر شدی؟» رفقا میفهمند.»
حضرت فرمودند: «آره، بله، طبیعی است.» مثلاً گفتم: «آقا، این برای چیست؟ ما ذاک یا ابن رسول الله؟» حضرت فرمودند: «ما تسمع به؟» حالا چهکار داری؟
گفتش که: «أُحبّ أن أَعْلَمَه، میخواهم بدانم.» حالا جمله امام باقر علیه السلام را ببین! چه عالمِ عالم عجیبی است! چقدر عالم باطن عالم!
فرمود: «إنّ الله عزوجل خلق المؤمنین من طین الجنان». خدای متعال مؤمنین را از گِل بهشت خلق کرده. روحی هم که در مؤمنین دمیده، از باد بهشت است. همه از یک گِلاند، از یک نسیماند.
گِل بهشتی را برداشتند، خمیره مؤمنین را با آن خلق کردند، با نسیم بهشتی روح مؤمنین را خلق (کردند). برای همین «فکذلک المؤمن اخو المؤمن لأبیه و أُمّه». هر مؤمنی با هر مؤمن دیگری برادر، هم برادر پدری، هم برادر مادری. از پدر و مادر با هم برادرند.
بعد فرمود: «برای همین وقتی یک مؤمن آسیب میبیند، [اگر] أَصابَ روحٌ مِن تلکَ الأرواحِ فی بلدٍ مِن البلدانِ؛ [اگر] یک جایی از این عالم، یک گوشهای، یک نقطهای، یک مؤمن آسیب بهش وارد میشود، گرفتار میشود، حَزَنَتْ هذهِ الأرواحُ؛ همه این روحها دچار حُزن میشوند.»
چرا؟ «مِنها». چون همه از یکیاند، مایهشان یکی است، از یک خمیرند، از یک روح.
یادتان هست؟ توی شهادت حاج قاسم رضوان الله علیه، یکهو یک غمی همه مردم را پر کرد.
بزرگی تعبیر کرده و فرموده: «این غمی که بین مردم افتاده، توی شهادت حاج قاسم، به خاطر غمی است که در قلب امام زمان ارواحنا فداه است. آن قلب ناراحت است، یکهو همه دلها پریشان میشود، یک غمی...»
حالا البته بستگی به درجات ایمان دارد. هر چقدر درجه ایمان آدم بالاتر باشد، این بیتابی و این بیقراری شدیدتر میشود. هر چقدر ضعیفتر باشد، آن هم به نسبت خودش ضعیفتر.
بعضیها هم که اصلاً عین خیالشان نیست. بعضیها هم که از گرفتاری بقیه خوشحالند، شیرینی پخش میکنند. فلان مؤمن از دنیا رفته، شیرینی و شربت پخش میکنند!
دیگر نمیخواهم بیشتر. امشب دیگر خیلی حرفهای تلخ زیاد زدم. همین هم چند نمونه دارم برایش، دیگر نمیخواهم از این حرفها بزنم.
داریم ما افراد این شکلی. اینقدر نادان، اینقدر جاهل، بیبهره از روح ایمان. روح ایمان این نیست!
فرمود: «ارواح مثل یک سپاه میمانند.» دو سه روایت دیگر بخوانم و عرضم تمام شود. بقیهاش را فردا شب عرض میکنم.
فرمود: «الأرواحُ جُنودٌ مُجنّدة». مثل سپاه، مثل یک ارتشاند. روح بو میکشند: «فَتَشامُّ کما تَتَشامُّ الخیلُ». بو میکشند، شامه دارند. خیلی عجیب است!
حالا همین که ازش تعبیر میشود به ضمیر ناخودآگاه، این واقعاً هست. ضمیر ناخودآگاه بحث مفصلی دارد. یک چیزهایی یکهو در ما به صورت ناخودآگاه شکل میگیرد. یکهو نسبت به یک کسی ناخودآگاه علاقهمند میشود. نسبت به یک کسی ناخودآگاه بدمان میآید.
یک وقتی بنده یک سفری داشتم؛ همین اربعین بود، چند سال پیش با همسرم و یکی از این بچههایمان که آن موقع کوچکتر بود. میخواستیم با پرواز برویم نجف. در فرودگاه یکهو یک آقایی را دیدم. همین که دیدم، یکهو مهر ایشان افتاد در دلم. خیلی عجیب! یک حس پدری نسبت به ایشان به طور خاص. اصلاً تعجب کردم. یک آدم غریبه.
در صف ایستادیم مثلاً کارت پرواز بگیریم. گذشت و ایشان حالا به ما نزدیکتر هم بود. ایشان هم سمت ما آمد. رد شدیم. آن ایام این شکلی بود که در فرودگاه نجف باید نمیدانم پول چی را حساب میکردند، ویزا بود، چی بود. بعد باید اول پولت را میدادی، بعد میرفتی پاسپورتت را نشان میدادی، رد میشدی.
ما چمدانمان رد شده بود، پولمان هم در چمدان بود. گفتم: «تا پول ندهی، رد نمیشوی.» گفتم: «آقا، پول نداریم که بخواهیم بدهیم و رد شویم. پاسپورت ما را هم که شما نمیگذارید کسی مهر بکند.»
این دوستمان آمد نزدیک، گفت: «چه شده حاج آقا؟» گفتم: «اینجوری است.» گفت: «پول شما را میدهم. حالا آنور با هم حساب.» پول ما را حساب کرد و رد شدیم.
و ایشان به من گفتش که: «من پسرم روحانی است. اهل تهران بودند.» گفتش که: «ما آمدیم، رفتیم مرز. میخواستیم رد بشویم. پسرم را نمیدانم به چه دلیل نگذاشتند رد بشود. پرواز گرفتیم، از آنجا برگشتیم مشهد. گفتیم خب کربلا نمیرویم. بعد یک پرواز ارزان... ما آنی که گرفته بودیم پرواز ارزان بود. پرواز ارزان پیدا شد. گفتیم که خب ما میرویم نجف ولی خیلی سختم بود که این پسرم، عروسم و نوهام با ما نیستند. تو را که دیدم، دیدم هملباس بچهام هستی. یکهو مهرت نشست به دلم.»
خانم (ایشان) هم چون دستتنها بود در آن سفر برای بچهداری، این خانم (دوستم) ایشان هم پا به پای همسر ما (کمک کرد). بعد میگفتش که: «من به این بچه حس نوهام را دارم. انگار در این سفر نوهام را که نتوانستم بیاورم...»
واقعاً رابطه بنده و ایشان همینجور رابطهای است. اینها یک باطنی دارد این شکلی. حالا بنده که مؤمن نیستم، ولی بین مؤمنین یک همچین ارتباطی هست. در باطن این عالم، یکهو یک مغناطیسی جفت اینها را میگیرد، به هم پیوند میدهد.
ادامه روایت را ببینید. فرمود: «در باطن اینها با همدیگر انس میگیرند. وقتی همجنس پیدا میکنند، با هم الفت میگیرند. وقتی غیر همجنس پیدا میکنند، پس میزنند.»
ادامه روایت خیلی عجیب است. فرمود: «وَ لَو أَنَّ مُؤمِناً...» روایت از امام صادق، کَثیْرٌ، الله اکبر!
فرمود: «یک مؤمن یک وقت وارد یک مسجد میشود. مسجد پر از آدم است، ولی «لیس فیهم الا مؤمن واحد». در کل این همه آدم، یک دانه مؤمن است.»
مثلاً در طواف کعبه، نمیدانم برای شماها پیش آمده یا نه؟ یکهو یک نفر وقتی نگاهش میکنی، مهرش به دلت مینشیند. عرب هم هست. ازش سوال میکنی کجایی است؟ مثلاً میگوید: «عراقی است، بحرینی است.» میفهمی شیعه است. این یعنی فرق میکند. این جنسش، روحش، حالش. خیلی عالمِ عالم عجیبی است!
فرمود: «یک مؤمن وارد مسجد میشود. مسجد پر از جمعیت است. در کل این مسجد، در کل این جمعیت، یک دانه مؤمن بیشتر نیست. ولی این مؤمن «لَمالَتْ رُوحُهُ إلی ذلکَ المؤمنِ»، روحش تمایل پیدا میکند به آن یک دانه مؤمنی که بین این همه جمعیت نشسته است.»
«حتی یَجلِسَ إلیهِ». میرود ناخودآگاه کنار این مینشیند. ناخودآگاه جذب این میشود. عالم سنخیت. هر که به همسنخ خودش تمایل دارد، کشش دارد. این میشود رابطه مؤمنین و سنخیت مؤمنین با همدیگر.
انشاءالله که ما هم سنخیت داشته باشیم با پیغمبر، با اهل بیت. قلبمان، روحمان. این سنخیت باعث میشود که به همه مؤمنین اتصال و رحمت و محبت داشته باشیم و انشاءالله مصداق «أشداء علی الکفار رحماء بینهم» بشویم. فردا شب انشاءالله نکات مهمی را داریم در مورد ایثار و خصوصاً قضیه امیرالمؤمنین علیه السلام که امشب نرسیدم بگویم. این ایام، ایام یکی از فضائل ناب امیرالمؤمنین علیه السلام است که به جای پیغمبر اکرم خوابید و سه روز پیغمبر در غار بودند و امیرالمؤمنین غذا میبردند برای پیغمبر. یک قضیه مفصل است. انشاءالله فردا شب بحث مفصلی دارد، به آن میپردازیم و فضایل بسیاری در این قضیه رقم خورده که انشاءالله یاد امیرالمؤمنین علیه السلام خواهیم کرد.
انشاءالله. خدایا! به فضل و کرمت ما را اهل ایمان قرار بده، دلهای ما را نسبت به همه مؤمنین لبریز از رحمت و عطوفت بفرما. خدایا، شر بدخواهان این ملت و این مردم را به خودشان بازگردان. ریشه اسرائیل و آمریکا را به فضل و کرمت بکن. رهبر عزیزمان را به فضل و عنایتت، سایهاش را بر سر ملت مستدام بدار. مسئولین خدمتگزار را توفیق خدمتگزاری را به آنها بیشتر بفرما. هر چه گفتی و صلاح ما بود، و هر چه نگفتی و صلاح ما میدانی، برای ما رقم بزن. به نبی و آله. رَحِمَ اللهُ مَن قَرَأَ الفاتحةَ مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...