«دلسوز» سفری است از آیات قرآن تا عمق دل انسان؛ از سوره «بلد» تا «حدید» و «ماعون»، از رحمت نبوی تا اشک عاشورایی امام حسین (علیهالسلام).
در این جلسات، رحمت الهی نه در کلمات، بلکه در زندگی معنا میشود؛ از زکات و صبر تا دلسوزی، انصاف و مهربانی اجتماعی.
هر گفتار آمیزهای از تفسیر ناب، روایتهای اهل بیت (علیهمالسلام) و تجربه زیستهی ایمان است؛ ایمانی که عمل میکند، میفهمد، میبخشد و میگرید.
«دلسوز» روایتی است از دینِ زنده و انسانِ دلسوز؛ برای آنان که میخواهند ایمان را در زندگی لمس کنند، نه فقط بشنوند
*رحمت واسعۀ الهی در کلام حکما و اولیا، نجات مختص گروه خاصی نیست.[01:40]
*توسعه دایره دعا و نیت، عامل فراگیر شدن استجابت و رحمت الهی.[03:30]
*لزوم تعمیم نیت در عبادات و زیارات، جهت افزایش فیض و اجابت الهی.[04:38]
*تاکید بر توسعه رحمت الهی در عمل و رفتار اجتماعی ، و نه صرفا در قالب لفظ و دعا.[07:10]
*"رحمت خانوادگی"، مصداق توسعه رحمت خداوند در زمین و مسیر میانبرراهیابی به بهشت![08:45]
*مصادیق دلسوزی و رحمتورزی به دیگران، تجلی رحمت واسعه الهیست.[09:50]
*پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، اسوه رحمت و رافت نسبت به کودکان و خانواده.[13:30]
*حکایت سیب علامه مجلسی، ملاک ارزشگذاری در عوالم بالا، خلوص عمل است، نه بزرگی آن. [15:42]
*به استناد روایات، محبت صادقانه میان همسران، مظهر رحمت الهیست و موجب ریزش گناهان.[17:50]
*روضه: اوج تقابل میان "رحمت نبوی" و "قساوت اموی"... جان دادن کودکی یتیم در خرابه شام ، لب بر لبان بریده پدر...[26:40]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
جناب بوعلیسینا عبارتی دارد. در «اشارات» خواجه نصیر میگوید: «این جمله بیشتر از اینکه به بوعلیسینا بخورد، به اهل بیت بخورد، به روایت میخورد. این بیشتر باید روایت باشد تا جمله بوعلیسینا.» بس که این جمله، جمله بلند و دقیقی است. جملهاش این است، در «اشارات»، جلد ۳، صفحه ۳۲۸ میگوید: «وَ لا تُوَثِّقْ إِلا مَنْ يَجْعَلُ النَّجَاةَ وَقْفاً عَلَی عَدَدٍ.» میگوید: «اگر کسی آمد نجات را موقوف بر عدد کرد، یعنی اهل نجات را محدود کرد، به او گوش نده.»
«وَ تُصْرَفُ عَنْ أَهْلِ الْجَهْلِ وَ الْخَطَايَا.» اگر کسی آمد گفت که اهل جهل و گناه از نجات دورند، اینها را هیچوقت اهل نجات ندانست، به هیچ نحوی اهل نجات ندانست، به اینها گوش نده. بعد آن جمله طلایی و فوقالعادهاش این است؛ میگوید: «وَ اسْتَوْسِعْ رَحْمَةَ اللهِ.» رحمت خدا را توسعه بده. رحمت خدا را وسیع بدان. این جمله بوعلیسینا است که خواجه نصیر میگوید: «بیشتر شبیه روایت است.» خب، خیلی جمله مهمی است: «وَ اسْتَوْسِعْ رَحْمَةَ اللهِ.» رحمت خدا را وسعت بده.
در روایاتمان هم داریم؛ پیامبر اکرم دیدند که شخصی دعا میکرد: «خدایا، پیغمبر را بیامرز و مرا بیامرز.» پیغمبر آمدند. حضرت فرمودند که: «چرا رحمت خدا را دایرهاش را محدود میکنی؟ چرا میبندی؟ چرا فقط من و تو؟ همه را بگو.» بعد این جمله را پیغمبر فرمودند: «إِذَا دَعَا أَحَدُكُمْ فَلْيُعَمِّمْ.» وقتی کسی دعا میکند، تعمیم بدهد، عمومیت بدهد. وقتی که نیت میکنیم، عمومیت بدهیم. فرمود: «فَإِنَّهُ أَوْجَبُ لِلدُّعَاءِ.» این بیشتر موجب استجابت دعا میشود. هر چقدر توسعه پیدا میکند، رحمت توسعه پیدا میکند. وقتی هم که رحمت توسعه پیدا کند، استجابت هم توسعه پیدا میکند.
این توسعه رحمت یعنی چه؟ یعنی مثلاً صدقه که میدهیم: «سلامتی خودم» مثلاً، یا «فقط در این سفر»؟ نه. سلامتی خودم، خانوادهام، همه مسلمین، همه شیعیان، همه ابناء بشر در تمام عمرشان. هی توسعه بدهیم. نیت میکنیم؛ مثلاً اطعامی میکنیم، چه میدانم حلوایی میدهیم به نیت پدرم، به نیت مادرم. چرا؟ توسعه میدهیم، کم نمیشود. نان اینجا میماند که مثلاً بین ۱۰ نفر تقسیم میکنیم، سهم افراد کم میشود؟ نه. رحمت خدا را هرچه توسعه بدهیم، کم نمیشود. تکثیرش میکنند، تقسیمش نمیکنند. رحمت خدا را تکثیر میکنند. بگو به نیت هم پدرم، هم مادرم، همه اجدادم، همه مؤمنین، همه مسلمین، همه درگذشتگان.
حرم که میرویم، نیابت اگر داریم، به یک فرد خاص اختصاص ندهیم. حالا بعضی وقتها که همان یک فرد خاص هم نیابت نداریم، همین خودمان فقط، نه. در هر زیارتی نیت بکنیم به نیت حالا خودمان که جدا، پدر و مادر و اساتید و ذویالحقوق و ذویالأرحام و خدمت شما عرض کنم که همه محبین اهل بیت در طول تاریخ، همه انبیا، پدرانشان، مادرانشان، همه پیروان همه انبیا، همه مؤمنین از صدر عالم تا امروز و تا فردا، یعنی آینده، هرکه که میآید شریک باشد توی این عبادت. این میشود توسعه رحمت خدا. «وَ اسْتَوْسِعْ رَحْمَةَ اللهِ.» هر چقدر که توسعه میدهی، خدای متعال هم رحمت را توسعه میدهد.
یک دعایی دارد از امام رضا علیه السلام: «وَ اغْفِرْ لِمَنْ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا.» خدایا، هرکه که در مشارق زمین است و در مغارب زمین است، مشرقها و مغربها، «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ»؛ مؤمنین مرد و مؤمنین زن، همه را مشمول مغفرت بفرما. دعای حضرت نوح هم هست دیگر. قرآن نقل کرده: بله، «مَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً.» هرکه پایش را بگذارد توی خانهام و مؤمن باشد تا قیامت. خانه حضرت نوح، مسجد کوفه بوده. روایت دارد: صد بار اگر مؤمن پایش را بیرون بگذارد، برگردد، صد بار مشمول این دعای حضرت نوح علیه السلام میشود.
اینها میشود توسعه دادن رحمت خدا، مخصوص نکردن به این جماعت و آن جماعت. بعضی وقتها یک چیزی وقف میکند، مخصوص کرمانیها مثلاً. خب چه کاری؟ فلان صنف، فلان شهر، مثلاً فلان خانواده. حسینیه داریم مخصوص فلان خانواده، فلان شهر، فلان خانواده، هیچ مراسم دیگری نمیگذارند تویش. محدود کردن رحمت خداست. هر چقدر آدم رحمت خدا را توسعه بدهد، خودش هم بیشتر مشمول رحمت خدا میشود.
امشب، خوب یکی از آن جاهایی که محل توسعه رحمت خداست، در ارتباطاتمان با دیگران است. اینجا هم جایی است که انسان میتواند رحمت خدا را توسعه بدهد. یعنی هر چقدر که با دیگران بر اساس رحمت برخورد بکند، رحمت خدا را توسعه داده است. به قول حضرت آیتالله جوادی آملی، خیلی جمله قشنگی است. ایشان میفرماید که: «اینکه گفتند شبها برای ۴۰ تا مؤمن دعا کن، منظورش این است که روزها هم کار چهل تا مؤمن را راه بینداز.»
دعایی که دعا برای چیست؟ یعنی خدایا، من دلم برای اینها میسوزد، رحمت تو را دارم توسعه میدهم. خب مفت و مجانیاش را که نگفتند. یالا! آنجایی که مفت و مجانی هزینه ندارد، الکی دعا میکنیم. نه دیگر. آنجا یک جور توسعه دادن رحمت خدا است. در زندگی و امور روزمرهام یک طور دیگری است. در رابطههایم یک طور دیگری است. آدم این رحمت خدا را توسعه میدهد.
مثلاً گفتند آقا، همین که بچهاش را میبوسد، این هم میشود مصداق رحمت، این هم میشود توسعه رحمت. خب گاهی مثلاً من بچه خودم را میبوسم. در یک جمعی به بچه آن یکی دیگر کار ندارم. این میشود محدود کردن رحمت خدا. توسعه رحمت خدا یعنی هم بچه خودت را ببوس، هم بچه آن یکی را ببوس، همانی که خوشگل است را ببوس، همانی که چیست، غلامرضا؟ اینها میشود توسعه رحمت خدا.
خدای متعال در مورد خانواده اینجور میفرماید: «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً.» اصلاً خدا بستر خانواده را بستر رحمت آفریده است. به واسطه این رحمت، آدم بهشتی میشود. چند تا روایت داریم. خیلی عجیب است، خیلی زیباست و خیلی عجیب است. یکیاش این است؛ میفرماید که پیغمبر میفرماید: «يُؤْتَى بِالرَّجُلِ مِنْ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَا لَهُ مِنْ حَسَنَةٍ.» روز قیامت یک مردی را از امت من میآورند و هیچ حسنهای ندارد. «تُرْجَى لَهُ الْجَنَّةُ.» هیچ کاری که با آن بخواهد به بهشت برود، ندارد. یک دانه کاری که امید برود به این کار که این به بهشت برود، ندارد. «فَيَقُولُ الرَّبُّ تَعَالَى: أَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ فَإِنَّهُ كَانَ يَرْحَمُ عِيَالَهُ.» خدای متعال میفرماید: «او را به بهشت ببرید، پس او به خانوادهاش رحم میکرد، به زن و بچهاش رحم میکرد.» میگوید هیچ کاری ندارد که با آن بخواهد به بهشت برود، ولی رحم میکرد. این رحمت است دیگر، این توسعه دادن رحمت است.
«إِرْحَمْ تُرْحَمْ.» وقتی رحم نشان میدهی، به تو رحم نشان میدهند. رحمت از تو صادر میشود، مشمول رحمت میشوی. ولو این رحمت نسبت به همسر آدم باشد، نسبت به بچه آدم باشد، نسبت به بیماری، نسبت به یک یتیمی، نسبت به یک فقیری. هرچه مشکلی که او دارد را آدم به آن توجه کند. آن ضعف و نقص و کمبودی که دارد را آدم توجه کند. حالا یک وقتی هست با یک محبتی، با یک کلمهای آدم میتواند دل او را راضی کند. گاهی نیاز مالی دارد، گاهی یک کمکی میخواهد، گاهی وساطت میخواهد، صدایش به جایی نمیرسد. آدم آشنایی دارد، ارتباطی دارد، حرف این را میرساند، منتقل میکند. دایرهاش وسیع است. ولی همین که توجه میکند به دیگری، به مشکلش، به ضعفش.
یکی حالا مثلاً حال ندارد، خسته است، چه میدانم گرسنه است، نخوابیده، چه میدانم. همینطور مشکلات مختلفی که آدمها دارند. آدم به این توجه میکند. بعضی وقتها میگوید: «نه، به درک! به من چه که تو فلانی هستی؟ من چه کار بکنم؟» اینها بیرحمی است. یک وقتی هم میگوید: «نه، حالا این بنده خدا عزادار بوده، اینطور بوده، آنطور بوده.» طرف مثلاً خانم باردار میشود، صاحبکارش اخراجش میکند. اینها مصداق بیرحمی است دیگر. وقتی رحم میکند، میگوید: «بنده خدا گناه دارد، حالا این هم یک مسئله برای آدم پیش میآید.» میگوید: «نه، من ۹ ماه قرار باشد این مرخصی زایمان و اینها برود، من ۹ ماه کارم لنگ میماند. یکی دیگر را جای این میآورم.» اینجوری زیاد داریم دیگر. بعد بنده خدا بعد ۹ ماه میخواهد برگردد سر کار، میبیند یکی دیگر را جایش آورده است. میگوید: «مرخصیت را گرفتی، من که نمیتوانم لنگ تو بمانم.»
اینجا رحمت چیست؟ به همین که میگوید: «آقا حالا یک ۹ ماه یک کاریاش میکنیم. یک جوری برنامهریزی میکنیم، یک جور پُر میکنیم. مشکل من هم هست.» این علامت رحمت است. مشکل دیگران را مشکل خودش هم میداند. میگوید: «این مشکل من هم هست.» گاهی آدمها آنقدر بیرحمند که مشکل همسرشان را هم مشکل خودش نمیداند. میگوید: «مشکل تو است.» یک وقتی آنقدر رحمشان وسیع است که حتی یک کافر هم توی دردسری باشد، نه از آن جهت که کافر است، از آن جهت که مظلوم است، انسان است، گرفتار است، برای او هم دلش میسوزد، دنبال این است که مشکل او را هم برطرف بکند. اینها میشود مصداق... خصوصاً این رحم جای اصلیاش خانه است، خانواده است. در ارتباط با زن و شوهر و با بچه است.
خیلی روایت جالبی داریم. میفرماید که: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) رَحِيماً بِالْعِيَالِ.» پیغمبر نسبت به خانواده رحیم بود. خیلی مهم است آدم را زن و بچهاش یا مثلاً شوهرش یا اطرافیانش به عنوان رحیم بشناسند. میگویند این خیلی مهربان است. شهید رئیسی (رضوان الله علیه) از دخترش میپرسند. ایام انتخابات ۱۴۰۰ بود. «مهمترین ویژگی حاج آقا را چه میدانی؟» دخترشان میگفت: «رئوف بودنش.» خیلی رئوف است، خیلی رحیم است. واقعاً اینجوری بود، ها. یعنی هرکه از نزدیک با ایشان در ارتباط بود، این وصف را در مورد ایشان میفهمید. خیلی مهربان بود. خیلی دلش میسوخت. واقعاً از اینکه میتوانست مشکل را برطرف بکند، خوشحال میشد. واقعاً وقتی یک مشکلی میدید، آزرده میشد. از جان و دل مایه میگذاشت. این خیلی مهم است، مصداق رحمت است.
و وقتی هم که کسی اینجور رحمت از خودش نشان میدهد، مشمول رحمت و رأفت میشود. فرمود پیغمبر: «مَنْ أَرْحَمُ النَّاسِ بِالصِّبْيَانِ وَ الْعِيَالِ.» پیغمبر رحیمترین مردم بود نسبت به بچهها و خانواده، مخصوصاً بچهها. بچهها نه آنقدری میفهمند، نه جنس ارتباط با آنها یک جوری است که برای آدم خاصیتی دارد. واقعاً تویش یک اخلاصی نهفته است. یعنی بچهها یادشان که نمیماند که بعداً. نه توانی دارند که جبران کنند، نه یادشان میماند، نه. ولی وقتی آدم رحم میکند، مشمول رحمت خدا میشود.
این داستان معروف است دیگر که از علامه مجلسی گفته بودند، که آیتالله مصباح نقل میکردند که بعد از رحلتشان ایشان را دیده بود. بعد از رحلت ایشان پرسیده بودند که: «آقا، چه چیزی مایه نجاتت شد در عالم برزخ؟» ایشان فرموده بود: «یک روزی یک بچهای در بغل مادرش بود. ظاهراً رویش به آنور بود. در بغل مادر بود و مادر هم نمیفهمید. علامه مجلسی فرمودند که من به این بچه که روی شانه مادر بود، یک دانه سیب به او دادم. آنجا دیدم که همین یک سیب دست ما را گرفت.»
حالا روی این بحث میکنند که خب، پس بحارالانوار و اینها چه میشود؟ یک عده میگفتند: «خب، یعنی مثلاً خدا آنجا را (به این معنی که) اخلاص نداشتی و فلان و اینها آورده؟» مرحوم آیتالله شاهوردی در «حضرات المعارف» آخرش میفرماید که تحلیل قشنگ و متفاوتی. ایشان میفرماید که: «عالم برزخ عالم اعمال است. عالم قیامت عالم علوم است.» میگوید: «به بحارالانوار آنجا رسیدگی نکردند، چون اصلاً عالمش هنوز نرسیده است. در عالم قیامت آنجا حسابوکتاب میشود.»
تحلیل آیتالله شاهوردی اصل داستان را میپذیرد. ایشان این شکلی تحلیل میکند که بحارالانوار چون بعداً به آن رسیدگی میکنند، اینجا در عالم اعمال است. اعمال خالصترین عمل را میخواهند. اینجا ایشان خالصترین عملش این بوده: سیبی که به این بچه داده است. هیچ شائبه و پالایشی ندارد، هیچ توقعی از این بچه ندارد که حالا مثلاً بعداً همدیگر را فلان جا میبینیم، یا این فلان... نه. بچه دارد رد میشود، یک دانه سیب دارم، خودم الان اشتها به آن دارم. حتی مامانش نمیفهمد برگردد تشکر کند. بچه هم خودش که زبان تشکر ندارد. برای خداست. اینجا دیگر هیچ انگیزه دیگری نیست. میشود عمل خالص. و این فقط رحمت است. این رحمت خالص است. چون رحمت خالص است، آن خالص رحمت خدا هم نصیب این میشود. بعد از مرگش، خالصترین رحمت را... یعنی چون خالصترین رحمت خودش این بوده، خالصترین رحمت خدا بابت این شامل حالش میشود.
حالا چند تا روایت هم داریم در ارتباط با همسر و بچه و اینها که خیلی روایت جالبی است. میفرماید که: خوب دقت کنید، خانمها هم دقت کنند، آقایان دقت کنند، خانمها هم دقت کنند. میفرماید: «إِذَا نَظَرَ الْعَبْدُ إِلَى وَجْهِ زَوْجَتِهِ وَ نَظَرَتْ هِيَ إِلَيْهِ.» وقتی یک بندهای به چهره همسرش نگاه میکند و همسرش هم به او نگاه میکند، «نَظَرَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا نَظَرَ رَحْمَةٍ.» خدا به این دو نفر با نظر رحمت نگاه میکند. همین چیزهایی که ما آنقدر ساده میگیریم. آقای بهجت میفرمودند: «خیلی راه خدا چیز سختی ندارد. همینهایی که ما حساب نمیکنیم، همهچیز در همین است.» مثل همین که گفتم: «به پدر و مادرت با محبت نگاه کن، همین آدم را میرساند. همین که به قرآن با محبت نگاه کنی، مخصوصاً ذکر صلوات را میفرمودند: اللهم صل علی [محمد و آل محمد]...» چیزهای بزرگبزرگی که قرار است نصیب آدم بشود.
این سؤال را در پاسخ به چه چیزی فرمودند؟ در پاسخ به اینکه حضور قلب داشته باشیم. ایشان فرمودند: «حضور قلب برای کسی حاصل میشود که عاشق خدا باشد.» عشق خدا هم به چیزهای سخت نیست، به همین چیزهای معمولی است. آدم عاشق خدا... همین که قرآن را با محبت نگاه کند، محبت خدا میآید توی دلش. کعبه را نگاه کند، پدر و مادر را نگاه کند و همین چیزهای ساده. میفرماید که زن و شوهر به هم نگاه میکنند، خدا به هر دو نفرشان نظر رحمت میکند. چقدر زیباست. حتی حرف هم نزدنها، حتی قربونصدقه همدیگر هم نرفتنها، غلیان عواطف هم نبود. همین فقط به هم نگاه کردند. حالا مثلاً یک نگاه با محبتی است دیگر، یعنی نگاه با توجه است.
بعضیها همین قدر هم ندارند دیگر. در بعضی زندگیها، خدا نجاتشان بدهد. خدا نجاتمان بدهد. در بعضی زندگیها همین قدر یک نگاه هم به همدیگر ندارند، تکلم هم با همدیگر ندارند. اینها خانههایی است که رحمت خدا از این خانهها برداشته شده است. دور، جایی است که رحمت خدا دور میشود، لعنت خدا میآید. جایی که رحمت خدا نباشد، شیاطین میآیند. راه دفع شیاطین، بله، حرز امام جواد و این ذکر و آن ذکر و اینها خوب است. ولی آن اصل کاری که شیاطین و سحر و مِهر و همه اینها را از توی خانه دفع میکند، چیست؟ رحمت. رحمت خدا وقتی آمد، همه اینها دفع میشود.
رحمت خدا با چه چیزی میآید؟ زن و شوهر به هم محبت دارند. حالا اگر احترام هم بینشان باشد، عشق هم بینشان باشد، این دیگر این خانه سراسر نور، لبریز از ملائکه است. با احترام همدیگر را صدا میزنند، با «جانم»، «قربونت بشم»، «فدات بشم»، «فلانی آقا»، «فلانی خانم». همین کلمات، اینها همهاش قلب را رحمت میکند. «نَظَرَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا نَظَرَ رَحْمَةٍ.» چقدر این عبارت مهم است. خدا با نظر رحمت به این دو نفر نگاه میکند. «فَإِذَا أَخَذَ بِيَدِهَا وَ أَخَذَتْ بِيَدِهِ.» دست همدیگر را که بگیرند، چه میشود؟ زن و شوهر دست همدیگر را بگیرند: «تَسَاقَطَتْ ذُنُوبُهُمَا مِنْ خِلَالِ أَصَابِعِهِمَا.» گناهشان از بین انگشتانشان میریزد. بدون استغفار و نماز توبه و همین.
چرا؟ چون آن چیزی که گناه را میریزد، چیست آقا؟ رحمت. رحمت خدا که بیاید، گناهها میریزد. هر جا که محبت باشد، رحمت باشد، عذاب و لعنت و عقوبت و اینها میرود کنار. چقدر قشنگ! چقدر ساده است همهچیز! چقدر مفت و مجانی! همین که زن و شوهر دست همدیگر را بگیرند، با محبت با هم رفتار کنند، با محبت به هم توجه کنند، اینها همهاش رحمت میآورد.
یک روایت دیگر هم دارد که میفرماید که... حالا یک روایت آخر دیگر بخوانم، تمام کنیم. «إِنَّ اللَّهَ لَيَرْحَمُ الْعَبْدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ.» میفرماید وقتی کسی بچهاش را زیاد دوست دارد، خدا او را مشمول رحمت خودش میکند. بچهاش را دوست دارد یعنی محبت رحمتآمیز. نه محبتی که جای محبت خدا بیاید. نه محبتی که اثر دلسوزی و اثر رحمت است. چون بعضی محبتها کاسبی تویش است. یعنی یک چیزی میدهم، یک چیزی میگیرم. ولی محبتی که از سر ترحم است، از سر دلسوزی است. دلم برای ضعفش میسوزد. «دختر دلم برایش میسوزد، پسر کوچولو دلم برایش میسوزد.» چه میگویم؟ آدم مدارا میکند، ترحم میکند. مثلاً بچهها معمولاً یا اذیت و آزارهایی دارند دیگر، هرکدام یک... در هر سنوسالی. آدم مدارا میکند، راه میآید، میگوید: «دلم میسوزد. با آنها جور برخورد کنم. مثلاً الان جا دارد که یک دانه بخوابانم توی گوشش، دلم نمیآید، دلم میسوزد.»
مثلاً بچه قهر کرده، رفته ناهارش را نمیخورد. بعد مثلاً مادر میگوید: «دلم میسوزد این بچه گرسنه باشد، شب مثلاً بدون غذا بخوابد. دلم میسوزد.» اینها همهاش این ترحمها که میآید، رحمت خدا هم جاری میشود. میفرماید که خدا به این بنده ترحم میکند به خاطر شدت محبتش نسبت به فرزندانش. این روایت آخر را هم بخوانم. خیلی زیباست. فرمود: «الْمُؤْمِنُ حَبِيبُ اللَّهِ وَ وُلْدُهُ هِبَةُ اللَّهِ.» مؤمن دوست خداست و بچهاش هم هدیه خداست. یعنی خدا مؤمن را که رفیق خودش دارد، به رفیق مؤمنش یک هدیه داده، بچهاش را داده. به همه بچه میدهد ولی به مؤمن که بچه میدهد به عنوان هدیه به او میدهد. تحفه الهی.
«فَمَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ وَلَداً فِي الْإِسْلَامِ فَلْيُكْثِرْ قُبْلَتَهُ.» هرکه در عالم اسلام خدا به او بچه داد، پس او را زیاد ببوسد. به او نگاه کند، بوسش کند. این را به چشم هدیه خدا ببیند و بوسش کند. کادوی خدا. ما الان مثلاً چفیه حضرت آقا که برایمان بیاید، چه کارش میکنیم؟ میگیریم، میبوسیم، به سر و صورت میمالیم. این هم همین است. این هدیه خداست. حالا گاهی مثلاً میگوید هدیه امام رضاست، هدیه حضرت عباس است، توسلات داشتیم، فلان داشتیم. خب این هست ولی هر بچهای که به هر مسلمانی خدا میدهد، این هدیه خداست. با این نگاه بوسش بکند، محبت بکند، توجه بکند، این باعث چی میشود آقا؟ باعث رحمت میشود.
بله دیگر، حالا روایت دیگر هم دارد که میفرماید که... میگوید پیغمبر، امام حسن و امام حسین را میبوسیدند. شخصی بود به نام اُوَینَه که حالا در روایت دیگر اسمش را گفتند: اَقرَع بن حابِس. این برگشت گفت: «من ۱۰ تا بچه دارم، تا حالا یکیشان را هم نبوسیدهام.» افتخار میکرد؟ نه، افتخار میکرد. میگفت: «یعنی چه؟ یعنی بچهاش را بوس میکند؟ من ۱۰ تا بچه دارم، هیچکدامشان را هم نبوسیدهام.» اینجا از ایشان (پیغمبر) این عبارت را فرمودند که: «مَنْ لَا يَرْحَمْ لَا يُرْحَمْ.» کسی که رحم نکند، رحم نمیبیند.
در یک روایت دیگر دارد، پیغمبر غضب کردند، رنگ چهرهشان عوض شد. فرمودند: «نَزَعَ اللَّهُ الرَّحْمَةَ مِنْ قَلْبِكَ فَمَا أَصْنَعُ.» رحمت از دل تو کنده شده، من چه کار کنم؟ تو رحم در دلت نیست، من چه کار کنم؟ امشب مصداق بیرحمی... بعد فرمود: «مَنْ لَمْ يَرْحَمْ صَغِيرَنَا وَ يُجِلَّ كَبِيرَنَا فَلَيْسَ مِنَّا.» کسی که به کوچکترهایمان رحم نکند و بزرگترهایمان را هم عزیز ندارد، از ما اهل بیت نیست.
ایام شهادت حضرت رقیه سلامالله علیهاست. دیروز روز شهادت این دختر سهساله امام حسین علیهالسلام بود. آدمی که رحم و محبت از دلش گرفته میشود، اینطور میشود. آنقدر بیرحم میشود نسبت به بچه کوچک، بچه یتیم، دختربچه. هرکدام از اینها برای اینکه آدم بخواهد ترحم بکند، کفایت میکند. حتی اگر یتیم هم نبود، همین که یک دختر کوچکی اینهمه راه در این سفر آمده، خسته شده، ولو پدرش هم بالای سرش باشد، ولو در این مسیر اذیت هم نشده باشد، همین که این بچه مسافر است، رنج سفر تقریباً ۸ ماهه که این بچه دائم در سفر بوده است. از ماه رجب سال گذشتهاش که از مدینه راه افتادند، مکه آمدند، سمت کوفه رفتند، کربلا رفتند، ده روز کربلا بودند. با چه وضعی از کربلا اینها را کوفه بردند؟ با چه وضعی اینها را از کوفه به شام آوردند؟ همین قدر بس است که آدم دلش برای این بچه بسوزد.
چه برسد به اینکه این بچه اسیر هم بوده، چه برسد به اینکه این بچه یتیم هم بوده، چه برسد به اینکه این بچه چهل منزل آزار دیده، لطمه خورده، بر فرض هم که بچه مجرم باشد.
در دل شب دلش برای بابایش تنگ شده است. چه میخواهد این بچه؟ چقدر باید آدم دل خالی از رحمت باشد، خالی از محبت باشد که بچه را با سر بریده پدرش آرام کند؟ این بچهای که در خانواده بزرگ شده، خانواده رسولالله. دیدید فرمود: «پیغمبر نسبت به زن و بچهاش مهربان بود. نسبت به حسن و حسین اینطور بود که دائم اینها را میبوسید.» طبعاً امام حسین هم نسبت به این بچهها این شکلی بوده است. در محبت کامل، در رحمت کامل. جای این بچهها دائم در آغوش پدر بوده است. دست نوازش پدر، بوسه پدر. این بچه یک ماه است از سایه لطف و محبت و بوسه پدر محروم است.
شهر به شهر این بچه را بردند، تحقیرش کردند، به او خندیدند، با تازیانه بچه را زدند. کسی نبوده دست محبتی روی سر این بچه بکشد، نوازشی بکند. حالا در دل خرابه، نیمهشب، یکهو چشم باز میکند، میبیند یک سر بریده اینجا (است). این بچه به جای اینکه محبت ببیند از پدر، شروع کرد به نوازش کردن بابا. به جای اینکه از بابا بوسه بگیرد، شروع کرد به بوسیدن بابا. دلش برای بوسههای بابا خیلی تنگ شده است.
بچه اینجوری است. دختربچه وقتی که آزرده میشود، اولین چیزی که برایش به عنوان پناهگاه مطرح میشود، این است که «میروم توی بغل بابام، به بابام میگویم.» دیدید با هم دعوایشان میشود، این به آن میگوید: «میروم به بابا میگویم، ها؟» میدود، میآید توی بغل بابایش، خودش را میاندازد، میگوید: «بابا ببین به من چه گفته! ببین با من چه کار کرده!» این بچه چهل منزل هی با خودش گفته: «میروم به بابام میگویم.» منتظر بوده بابایش را ببیند، با بابایش درد و دل کند، حرفهایش را بزند، خستگیهایش را بگوید، دردهایش را بگوید. حالا میبیند بابا طوری آمده که من دیگر دردهای خودم را فراموش کردم. با سر و صورت زخمی آمده، با سر بریده آمده، با موی ژولیده آمده، با پیشانی ترکخورده آمده، با لب و دندان خیزرانخورده آمده. دردهای خودش را فراموش کرد این بچه، شروع کرد به ترحم کردن به بابا.
حالا وقتش است من تو را در بغل بگیرم بابا. تو این سه سالی که از خدا عمر گرفتم، همیشه جای من در بغل تو بود. آنقدر کوچک شدی که الان تو در بغل من جا میگیری. بابا، به من بگو کی با سرت این کار را کرده؟ کی این رگهای گردنت را بریده؟ بچه خیلی دلتنگ بوسه بابا است. یکهو دیدند لبها را گذاشت روی لبهای... چه شد؟ آنجا چه اتفاقی رقم خورد؟ به اعجاز الهی، به قدرت ولایت امام حسین علیهالسلام، انگار کانّه آن بوسهای که بچه توقع داشت، برایش حاصل شد. همه خستگی در رفت، از دلش درآمد. امام حسین علیهالسلام یکهو دیدند ساکت شد. کمی گذشت، دیدند هیچ صدایی از او نمیآید، صدای گریهاش هم نمیآید. شروع کردند بچه را تکان دادن. دیدند روی لب بابا جان داده است. لبهایش، لبهای بابا بود که تمام کرد.
چه دید از این لب؟ دیده که این بچه آنجا جان داد؟ چه کرد امام حسین با این لبها؟ بوسهای گرفت از این بچه؟ نمیدانم بچه چیزی فهمید؟ نمیدانم شاید ترکهای لب بابا را که دید، شاید با خودش گفت: «من بلا زیاد دیدم ولی لااقل لبهایم اینقدر ترک [نداشت].»
«أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.»
خدایا، در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، ذویالحقوق، ذویالأرحام، ملتمسین دعا را از سر سفره بابرکت حضرت رقیه مهمان بفرما. شب اول قبر حضرت رقیه به فریادمان برس. شر ظالمین را به خودشان بازگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. رزمندگان اسلام را غلبه و فتح و نصرت عنایت بفرما. خدایا، دلهای ما را و زندگیهای ما را لبریز از لطف و رحمت خودت بفرما. خدایا، مظلومین و مستضعفین عالم، خصوصاً مردم بیپناه غزه را نجات و خلاصی عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیبمان بفرما. هرچه گفتیم صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی، برای ما رقم بزن. بِحَقِّ نَبِیِّکَ وَ آلِهِ. رَحِمَ اللَّهُ مَنْ قَرَأَ الْفَاتِحَةَ مَعَ الصَّلَوَاتِ.
در حال بارگذاری نظرات...