‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (صل علی محمد و آل الطیبین الطاهرین) و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین.
در مورد اعجاز قرآن صحبت میکردیم که قرآن معجزه الهی است. اولین بحثی که داشتیم این بود که قرآن کلام خداست و معجزه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). قرآن کتابی است که خدای متعال بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل کرده است. اولین مطلبی بود که در درس یک به آن میپرداختیم.
در مورد معجزه بودن قرآن، علامه طباطبایی بحث بسیار مفصلی دارند در جلد ۱ المیزان. همان اوایل تفسیر المیزان، در المیزان عربی، صفحه ۶۰. باید حواستان باشد آدرسی که داده میشود، خودِ المیزان است یا ترجمۀ تفسیر المیزان. دو تا آدرسش با هم متفاوت است. ترجمههای المیزان را نیز یک ترجمه را در دو مدل چاپ کردهاند: مدل ۲۰ جلدی و مدل ۴۰ جلدی. مثلاً میگوید: "ترجمه المیزان، جلد ۳۸". منظورش این است که این ترجمه، آن هم یک فرمش است وگرنه آن هم اصل ترجمه است. فعلاً یک ترجمه معروف است که ترجمه آقای همدانی است و آن بیست جلدی است. البته شنیدهام که دارند ترجمههای به روزتر مینویسند. نوشتن ۲۰ جلدش خیلی طول میکشد. چند سال خودِ آن ۲۰ جلد طول میکشد نوشتن ترجمه. حالا نکاتی در مورد متن المیزان و ترجمه المیزان هست که فعلاً نمیخواهم به آن بپردازم. بله، انگلیسیاش هم کامل ترجمه شده است. بله، حالا زبانهای دیگر هم فکر کنم حتی ترجمه شده باشد: اسپانیول و اینها. فکر میکنم ترجمه شده، بله. لازم هم هست واقعاً.
تفسیر المیزان یکی از غنیترین منابع، نه تنها شیعه، بلکه اسلام است. واقعاً کتابی است که اگر کسی بگوید: "من از کشورهایی مثل کشورهای شمال، و بلکه دورتر، اگر کسی باشد، بیاید شیعه شود، طلبه شود برای اینکه فقط المیزان را بفهمد، یاد بگیرد، برگردد"… به نظرم ارزش این «اُطلُب العلمَ ولو بالصین» واقعاً... حالا آن علم، شامل علوم مهارتی و کارشناسی و مهندسی و اینها هم حتی میشود، ولی اصل علم همین معارف و حقایق است. «اُطلُب العلمَ ولو بالصین» به ما گفتند برای علم شده، تا چین برو. خب این، یعنی واقعاً عصاره قرآن و روایات شیعه میشود. تفسیر مطالب، متقن، مستند، مستدل. هیچ جای ابهام و تردید و سؤال و ذوقیات و اینها توی این کتاب نیست. همهاش منابع معتبر، قطعی، یقینی، ما با عالیترین بیان و قویترین قالب. علامه طباطبایی این اثر فاخر را ایجاد کرده است. اگر کسی توانش را دارد، میتواند بخواند. ولی خب معمولاً سخت است. یعنی برای کسی که به هر حال باید یک مقدار طرف فلسفه بلد باشد، یک مقداری اصول فقه بلد باشد، حتی یک مقداری با فضای عرفان و عرفان نظری آشنا باشد. البته اینها معنایش این نیست که علامه کتابش این شکلی نوشته شده است؛ نه، ولی برای فهمش اینها لازم است، خصوصاً ادبیات عرب. و برای همین، اگر کسی خودش مراجعه کند، متن عربی را که خب نمیفهمد. ترجمهاش هم برای هر کسی قابل فهم نیست. نیاز به درس گرفتن است. متنش به هر حال متنی است که نیاز به کار دارد. در جلد ۱، صفحه ۶۰، علامه وارد بحث اعجاز قرآن میشوند. از صفحه ۶۰ تا صفحه... ایشان در مورد اعجاز قرآن بحث میکنند. مطالب فوقالعادهای بنده خیلی دوست داشتم که همین الان که رسیدیم به بحث معجزه قرآن، این سی و خوردهای صفحه را مینشستیم، میخواندیم، میآمدیم جلو. ولی خب وقتمان کم است و اجازه نمیدهد. و حیفم هست. حالا انشاءالله این ترم، کتاب را تمام کنیم، این کتابی را که الان داریم میخوانیم، و ترمهای بعد انشاءالله بشود دقیقتر بنشینیم کار بکنیم. خط به خط المیزان را بخوانیم، گفتگو بکنیم، بحث بکنیم. ببینید چه کتاب فوقالعادهای و چقدر مطالب بینظیری!
خب همان اول قرآن، ابتدای سوره مبارکه بقره، آیات ابتدایی سوره مبارکه بقره، این آیه را دارد که در آیه سوم: «وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ». اگر در شکید نسبت به چیزی که ما نازل کردیم بر بنده خودمان. نه نسبت به رسالت او. علامه میفرماید: "نفرموده اگر در رسالت شک دارید، اگر نسبت به این چیزی که بهش نازل شده شک دارید". پس نمیخواهد رسالت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ثابت کند. میخواهد قرآن را ثابت کند. اگر شک دارید. خب چیکار کنیم؟ راهی هست ما بریم بفهمیم خدا اینها را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی کرده؟ بریم خودمان مثلاً گوش وایسیم؟ مثلاً بریم شنود کنیم؟ شنود؟ این، خدمت شما عرض کنم که «استراق سمع»، عربیاش میشود صدای یک نفر را گوش بدهید بدون اینکه خودش بداند. فالگوش. حالا فالگوش هم میگویند تو فارسی. خب ما که نمیتوانیم بریم فالگوش بایستیم، بریم شنود کنیم، استراق سمع کنیم که ببینیم خدا با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اینها را گفته، نگفته؟ دقیقاً همینها را گفته؟ همینجوری گفته، یک جور دیگر؟ ما که راهی نداریم.
برای خدا یک راهی گذاشته پیش پای ما، برای اینکه بدانیم کلام بشر نیست. کلام فوق بشری است. این فوق بشر، جن هم نمیتواند باشد. چون اگر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از طریق جن یا پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خودش گفته، یا یکی دیگر بهش گفته. آن یکی دیگر هم یا انسان است یا جن. برهان سبر و تقسیم را شنیدید؟ برهان سبر و تقسیم، با سین. یعنی شما تمام گزینههایی را که میتواند در یک موضوع، به نحو عقلی میتواند پیش پای ما باشد، دانه دانه بررسی میکنید. مثلاً میگوییم که آقا بر فرض، حالا مثال... مثال غلطی است، ولی میخواهم مطلب جا بیفتد. مثلاً میگوییم این ماژیک الان روی میز است. توی این اتاق هم ۵ نفر بیشتر رفت و آمد ندارد. قطعاً بیشتر از ۵ نفر کسی نمیتواند... بعد میگوییم که خب، نفر الف میتواند مالک این ماژیک باشد؟ میگوییم به فلان دلیل نه. نفر ب میتواند مالک باشد؟ نه. نفر جیم میتواند؟ نه. نفر دال میتواند؟ نه. پس حتماً نفر پنجم مالکاش است. بدون اینکه اثبات بکنیم در مورد خود خصوص آن نفر پنجم که او مالک این ماژیک است. وقتی آن چهار تا، پنج تا که نمیتوانند... بیشتر ۴ نفر را رد کردیم رسیدیم به نفر ۵. اینجا میشود از برهان سبر و تقسیم استفاده کرد. چطور؟ بیاییم بگوییم که آقا پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا خودش گفته، که خودش یک بشر است. یا از خودش نگفته، از دیگری گفته. این دو حالت. تقسیم ثنایی هم هست. ثنایی با ث. دو حالت دارد. یا این است یا آن. از این دو حالت که خارج نیست. یا کار فوق بشر یا کار بشر. این فوق بشر اگر بود، یا جن یا فرشته است. اگر فرشتهها را قبول داشته باشند، یا خدا. از اینها که بیرون نیست: یا جن، یا ملائکه و خدا. ملائکه هم که با خدایند دیگر. ملائکه که دروغ که نمیگویند که. اگر دروغ میگویند که ملائکه نیستند. ملائکه و خدا. اینور هم جن. یا کار انسان، یا کار فراتر از انسان. فراتر از انسان هم اگر باشد، یا جن، یا ملائکه و خدا. شماها دسترسی دارید به انسان و جنش؟ همه انسانها و جنها جمع بشوید. مثل این بیاورید. یا ده تا مثل این بیاورید. یا یک دانه سوره مثل این بیاورید. ببینید نکتهای که هست این است که اگر جنی بتواند این جور کلامی را بگوید... بله، سؤال را متوجه شدید؟ میگویند که: آقا شاید در بین جن، کسی بوده که مثل قرآن آورده، ما خبر نداریم، ما باهاش ارتباط نداریم. اولاً خود همین که جنی این را گفته ولی به انسان نتوانسته برساند، این یک نقطه ضعف محسوب میشود. و «من مثل قرآن نیست»، یک کمالی برای قرآن است، مزیت. فرض کنیم که... دقت کردی به چیزی که گفتم؟ وقتی میگوید مثل قرآن بیاورید، یعنی همه این کمالاتی که قرآن داشته، را آن کتابِ مشابه داشته باشد. یکی از کمالاتش بر فرض از جن بوده... یکی از کمالاتش این بوده که یک جنی بوده که توانسته به یک بشری این حرف را برساند که آن بشر تکرار کند. اگر یک کتاب دیگری توانست ایجاد بشود، یک جنی توانست یک حرفی بیاورد ولی نتوانست به یک بشری منتقل کند، بشر بگوید، میشود نقص آن جنی که این را... این خودش، این یک دلیل. چندین دلیل دیگر هم میشود آورد. ولی فعلاً آن دلیلی که اینجا هست، این است. دلیل بعدیاش هم این است که اگر قرآن، کتاب هدایت انسانها و جنها با هم است... اگر یک کتابی باشد که فقط به هدایت جنها کار داشته باشد، بر فرض بین خودِ جنها یک کتابی آمده به انسانها نرسیده… اگر یک کتابی است که فقط دارد جنها را هدایت میکند، انسانها را هدایت نمیکند، این یک نقص دیگری برای آن شد. دو تا جامعه است که هر ... بله، بله. پس آقا یک بار دیگر استدلال را مرور کنیم که: آقا یا کار بشر یا کار فوق بشر. فوق بشر یا جن یا فرشته و خدا. اگر کار انسان بود که خب تا حالا انسان مثل این آورده. اگر کار جن بود که جن مثل این آورده بود. شما ممکن است بگویید که خب جن شاید مثل این آورده باشد که دو تا پاسخ عرض کردم که اگر جن آورده بود، باید این دو تا اتفاق، به این دو دلیل میافتاد: باید به بشر میرسید و بشرها را هم هدایت میکرد. یعنی باید جن یک محتوایی تولید میکرد که بخواهد انسان را هم هدایت کند. این یکی. و باید به یک انسانی میرساند که به بقیه انسانها هم برساند. پس اگر یک محتوایی تولید کرده که نمیخواهد به انسان برساند یا نمیتواند برساند، این یک نقص است. یک محتوایی تولید کرده که توش نمیخواهد انسانها را هدایت کند، این یک نقص دیگر است نسبت به قرآن. این شد دو تا نقص. آفرین. و نکته بعدی این است که اساساً انسان نسبت به جن کمال دارد. پس این فوق بشر، اتفاقاً جن فوق بشر نیست. بشر است که فوق جن است. جن از یک جهت دیگری فوق بشر است؛ از جهت اینکه دسترسیهایش تو این عالم ماده سریعتر از انسان است. ولی این به معنای این نیست که کمالات باطنیاش بالاتر از انسان است.
بله، این حالا عرض میکنم «تعجیز» است دیگر. یعنی من دارم یک چیزی میگویم که با آن میخواهم نشان... نشان بدهم تو عاجزی. درست شد؟ این دستور اصلاً علامه هم اینجا میفرماید: این «فَأتُوا» که میفرماید: «فَأتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»، این فعل امر نیستش که آقا یک وقت هست بنده به شما میگویم که: آقای فلانی مثلاً لپتاپت را روشن کن. درست شد؟ فعل امر است. فعل امر انگیزههای مختلفی توش هست. بهش میگویند دوایی داعی. جمع داعی، یعنی انگیزه. درست شد؟ انگیزههای مختلفی. من فعل امر که میکنم، انگیزهام گاهی مختلف است. یک وقت به شما فعل امر میکنم برای اینکه امتحانت کنم. یک بار فعل امر میکنم برای اینکه مسخرهات کنم. میگویم که: مثلاً لپتاپت را روشن کن. منظورم این است که مثلاً لپتاپت که مثلاً صدای تراکتور میدهد، مثلاً این را روشن کن. درست شد؟ یک وقتی مثلاً منظورم این است که لپتاپت را روشن کن که مثلاً میخواهم ببینم لپتاپ روشن میشود یا نمیشود. یک وقت دیگر میگویم: لپتاپت را روشن کن. میخواهم ببینم بلدی روشنش کنی؟ مال خودت است یا مال یکی دیگر؟ میگویم: باز کن. رمزش را بلدی؟ درست شد؟ یک وقتی هم میخواهم بهت نشان بدهم که عاجزی. نمیتوانی. قدرتش را نداری. مثلاً یک متن کرهای میگذارم جلو شما. میگویم: بخوان. این غرضم از «بخوان»، این نیستش که واقعاً بخوان. غرضم این است که بلد نیستی. میخواهم ضایعت کنم، به قول ایرانیها. میخواهم بهت نشان بدهم که قدرت نداری. عاجزی. این بهش میگویند تعجیز. فعل امر است. ولی انگیزش چیست؟ تعجیز است. یعنی میخواهم شما را عاجز نشان بدهم. اینجا خدا فرموده: بیاورید. ارشادی و مولوی، یک بحث دیگری است که بله، ارشادی هم میشود. بیاورید. این «بیاورید» معنایش این نیست که واقعاً پاشید. آقا خدا دستور داده، پاشید بریم. قرآن است، واجب است. من دیگر وقتی به این آیه رسیدم، دیدم که باید برم بنشینم تمام زورم را بزنم. این که نگفته: برو بنشین زورت را بزن، یک سوره ایجاد کن. گفته: نمیتوانی بابا. زورت را... اتفاقاً میگوید: زور نزن. نمیگوید زور بزن. زور بزن، زور نزن که معلوم است معنیاش چیست.
استفهام انکاری داریم، یک استفهام تقریری داریم، استفهام حقیقی داریم. استفهام انکاری مثلاً از شما سؤال میکنم که: امروز کیفت را نیاوردی؟ نمیخواهم سؤال کنم که بدانم. میخواهم که شما را وادار کنم به اینکه خودت اقرار کنی. یک وقت انکاری است. یک وقت تقریری است. یک وقت استفهام حقیقی است. اینها فرق دارد. اینجا فعل امر استفهام نیست. یعنی تویش طلب فهم، سؤال نیست. تعجیز. در حد ملک چی میشود؟ ملائکه هم نکتهاش همین است که اگر واقعاً ملائکه باشند، مشرکین که ملائکه را دختران خدا میدانستند و ملائکه را میپرستیدند و کسی نبوده که بگوید آقا یک ملکی داریم، فرشتهای داریم که این به خدا دروغ میبندد، برای خدا حرف در میآورد! و اگر هم کسی با ملائکه در ارتباط بوده این اولاً که علامت فضیلتش بوده و اصلاً میگفتند تو با ملائکه در ارتباط نیستی، ملائکه مگر با هر کسی ارتباط میگیرند؟ ملائکه با شخصیتهای ممتاز ارتباط میگیرند. و ملائکه هم موجودات مقدس بودند در نگاه اینها. ملائکه اهل خیانت و اهل دروغ و اینها نبود که. البته ممکن است کسی یک چیز دیگری هم بگوید. حالا نمیخواهم بحث مفصلش بکنم. ممکن است کسانی قائل باشند که نه، ممکن است دروغ بگویند و خیانت بکنند. اینها باز یک بحث دیگری میشود. ولی در مجموع، غالباً این شکلی است که اگر ملک را قبول کردند، این ملائکه را توی تیم خدا میدانند، با خدا یکی میدانند. یعنی میگویند که همان کار خدا را اینها انجام میدهند. سارق که این از خودش در آورد! خب اگر میشود از خودش کسی در بیاورد، شما هم در... اگر میشود که یکی دیگر به شما یاد بدهد، برید ازش کمک. اگر میشود یک جن این حرفها را بگوید یا همه جنها با همدیگر بنشینند مثل این تولید کنند برید با جنها ارتباط بگیرید. اگر نشد، برهان سبر و تقسیم. اینها که منتفی شد، میماند یک علت، آن هم چیست؟ که خدا فرمود. این شد استدلال برای اینکه قرآن از جانب... اینها خیلی مهم است ها. البته میدانم شماها قد این مطالب معمولاً بیشتر میدانید، چون که با افرادی که منکرند بیشتر مواجهید. خیلی از ماها خب تو ایران و قم و اینها مثلاً چشم باز کردیم و اهل قرآن و هیئت و فلان و اینها. به چه درد ما میخورد این حرفها؟ "قرآن معجزه است، قرآن معجزه به چه دردمون میخورد!" ولی اونی که مواجهه با اون کسی که خود خدا را قبول ندارد، چه برسد به قرآن! صد تا دلیل میآورد برای اینکه خدا نیست، صد تا دلیل میآورد برای اینکه این قرآن من درآوردی است، غلط است، باطل است، فلان است. او قدر این استدلال را میداند که این استدلال به چه دردی میخورد.
علامه طباطبایی پس اینجا بحث مفصلی به مناسبت این آیه میکند و این امر را هم امر تعجیزی میدانند. (امرٌ تعجیزیٌ لإبانة اعجاز القرآن). بعد دیگر آقا مفصل بحث، اولاً اعجاز چیست؟ ماهیتش چیست؟ اعجاز قرآن به چیست؟ تحدی کردن قرآن به علم، تحدی کردن قرآن به خود کسی که قرآن بر او نازل شده و تحدی کردن قرآن به اخبار از غیب. دیروز به صورت تیتر اشاره کردم. هر کدامشان علامه چند صفحه توضیح میدهند. بله، بله. سوره بقره، جلد ۱، ذیل، یعنی در تفسیر آیات ۲۱ تا ۲۵ سوره بقره. تحدی قرآن به عدم اختلاف در قرآن و تحدی به بلاغت قرآن. ای کاش! یعنی هی میخوانم هی هوس میکنم میگویم ای کاش اینها وقت میگذاشتید. مقایسه... ما میخواستیم این تکه را جلسه اول کامل تمام کنیم، جلسه سوم از آن عبور... آدرسش را بدهم فعلاً، بخوانید انشاءالله، چشم داشته باشید، خوب است. معنای آیه معجزه در قرآن، تفسیر حقیقتش و بحثهایی که اینجا دارند که قرآن قانون علیت را تصدیق میکند. قرآن خلق عادت را اثبات میکند. امور خارقالعاده قرآن اسناد میدهد. آنچه که اسناد داده را اسناد میدهد به علت. یعنی آنچه اسناد داده میشود، علت به علت مادیاش را اسناد میدهد به خدا. در عین حالی که آن علت مادی را قبول دارد، به خدا هم نسبت میدهد. در عین حالی که علت باران را ابر میداند، خدا را هم علت. قرآن ثابت میکند تأثیر در نفوس انبیا در خوارق را. یعنی انبیا تأثیر دارند در اینکه امور خارقالعاده را ایجاد بکنند و انجام بدهند. و قرآن همانطور که خوارق را به تأثیر نفوس نسبت میدهد، اینها را امر خدا هم نسبت میدهد. این مطلب پنجم. مطلب ششم این است که قرآن معجزه را اسناد میدهد به یک سببی که هیچ وقت مغلوب واقع نمیشود. مطلب هفتم این است که قرآن معجزه را برهانی میداند بر صحت رسالت. نه یک دلیل. اینها همه توضیح دارد. قرآن معجزه... قرآن معجزه را برهان میداند بر صحت رسالت و مطلب بعدی همین دیگر. تا اینجا بحث میشود و «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ» که دیگر آیه بعدیاش اینها تیتر مطالبی بود که علامه اینجا میفرماید. یک کتاب دیگر دارد علامه به نام «قرآن در اسلام» که باز آنجا مباحث دیگری مطرح است. غرض اینکه اینها بحث اعجاز قرآن است. اگر میخواستیم وقت بگذاریم در مورد خود قرآن در نگاه علامه، فقط در آثار علامه، در المیزان و کتابهای دیگر، یک ترم لااقل باید بحث میکردیم که بلکه بیشتر. جمع و جور مثلاً مفصل یک ترمی که میگویم، یک ترمی که هر روز کلاس باشد، هر روز بحث بکنیم و ببینیم که علامه در مورد قرآن چی میفرمایند. یک ترم هم کم است. فعلاً همین قدرش را اجمالاً بحث کردیم و آدرس دادم. انشاءالله فرصتی باشد مفصلتر کار بکنیم.
خب، پس تحدی قرآن شد نشانه معجزه. بله آقا، حالا در تحدی، یک تحدی به کل قرآن است. این نکته هم بگویم اینجا. حالا جلوتر هم بهش... همین آیهای که الان خواندم در سوره مبارکه بقره، میفرماید: «بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ». یکی از نکات فوقالعادهای که باید بهش توجه داشت این است. در قضیه تحدی قرآن، حالا تحدی به کل قرآن، به ده تا سوره یا به یک سوره، یک نکتهای که داریم این است: تمام پارامترهایی که قرآن هست، همه اینها باید حفظ بشود. اگر کسی یک چیزی بیاورد به جای قرآن و تمام این پارامترها حفظ بشود، یکیاش این است که یک مطلبی باشد که به جن مربوط باشد، هم به انس مربوط باشد، هم به گذشته مربوط باشد، هم به حال، هم به آینده، هم به عالمی که میبینیم، هم به عالمی که نمیبینیم؛ عالم غیب ازش خبر نداریم. هم برای عربزبان مفید باشد، هم برای غیر عربزبان. عجم! نه عرب بتواند مثلش را بیاورد، نه عجم بتواند مثلش را بیاورد. و مهمترین نکته این است که «من مِثلِه». الان میفرماید: این «من مِثلِه» از مثل او، یعنی از کسی مثل پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم). یعنی چی از کسی مثل پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)! یعنی از یک انسانی که ۴۰ سال زندگی کرد، با مردم گفتگو کرده، معاشرت کرده، حتی یک بیت شعر تو عمرش نخوانده، حتی یک خط مطلب تا حالا ننوشته، حتی یک خط مطلب تا حالا تو عمرش نخوانده. کسی ۴۰ سال زندگی کرده باشد، یک خط مطلب نخوانده، یک خط مطلب ننوشته، یک دقیقه شاگرد کسی نبوده، یک دقیقه کلاس نرفته، یک هو از بالای غار بیاید پایین شروع کند کلماتی گفتن که کسانی که صد سال مطلب خواندهاند توش بمانند! یک مطلب فوقالعادهای دارد به نظرم خواجه نصیر یا بوعلی... هو الذی بعث فی الامیین ... امیین یعنی کیا؟ نه امیگین ... «هو الذی بعث فی الامیین رسولاً» خدا در بین در بین امیها پیغمبر فرستاد. امی یعنی بیسواد. در بین امیها. حالا چرا به اینها میگویند امی؟ همانجور که از مادر متولد شده مانده. هیچی یاد نگرفته. یا مامانشان اینها را خیلی دوست داشتهاند، نمیگذاشتهاند اینها مدرسه بروند، اینها پیش مامان مانده بودند. درست شد؟ به بیسوادها میگویند امی. آیا جوادی میفرمودند؟ آیت الله جوادی از یکی از اینها نقل قول میکردند. یادم نیست، خواجه نصیر یا بوعلی که فرموده بود: اگر همه کره زمین میشد، مثلاً فرض بفرمایید خود مثل بوعلی... شما یک شخصیت ممتازی را در نظر بگیری از جهت علمی. همه کره زمین بشوند ارسطو، همه کره زمین بشوند افلاطون. باز همین آیه درست است که «هو الذی بعث فی الامیین». یعنی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک چیزی آورده. اگر کل کره زمین ارسطو بودند، وقتی این را میخواندند، میدیدند که همهشان بیسوادند! نه، آره دیگه، آفرین، آفرین. باید یک کسی باشد مثل پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، نه یک خط مطلب خوانده، نه یک روز کلاس رفته. برای همین اگر کسی شبیه قرآن آورد، باز این مطلب «قرآن را خوانده»، «قرآن هم نخوانده باشه» اصلاً «نتونه بخونه». نه اینکه برداشته یک کتاب نوشته به نام الفرقان. همین آیات قرآن برداشته، اسمش را عوض کرده. فرقش چیست؟ این هم که شبیه او است. نکته تو همین است: «مِن مِثلِهِ» نیست. خیلی نکته مهمی است. و این قضیه کامل راه را میبندد. هر چقدر هم طرف کلماتی بیاورد که کامل شبیه قرآن باشد، با هوش مصنوعی و فلان و اینها، نمیتواند. چون «مِن مِثلِهِ» نیست. چون قبلاً خوانده، مطالعه کرده، مدل دیده، مدل زبانی دارد. همان را هم گاهی نمیتوانند. با همین مدل زبانی به هوش مصنوعی بگو که آقا یک سوره شبیه این سوره درست کن. شبیه سوره کوثر درست کن. به هوش مصنوعی پیام بدهید. الان چک بکنی خیلی جالب است. بهش بگو که: آقا یک پاراگراف مطلب برایم بنویس که تویش حرف «الف» استفاده نشده. یک پاراگراف مطلب مفید که معنادار باشد بنویس که تویش حرف الف استفاده نشده. به کدام هوش مصنوعی پیام دادید؟ «فایو پرو». روی حالت Thinking هم بگذارید که تفکر هم بکند. چی نوشته؟ چرت و پرت مخلوط میشود. رنج با ریاست هم با ال ریاست! الف فارسی بنویسد یا عربی بنویسد؟ بعد شما این را که ۲۰ بار هم باهاش بالا پایین کنی میبینی باز تویش الف دارد. امیرالمومنین یک خطبه خوانده تویش الف ندارد. یا ازش بپرسید حالا به فارسی و عربی. یک پاراگراف... آن یک خطبه است، آن هم چه خطبه عمیقی! محتوا. شبیه آن باشد روزمره رمان بنویسد، یک گزارش معمولی بنویسد که تو به فارسی الف نداشته باشد، به عربی الف نداشته باشد. به فارسی و عربی نقطه نداشته باشد. نمیتواند. مثل کدام سوره خاصی نگفتیم بهش. «یا ایها المتفکرون، انظروا الی الکون به عین طاهره، کل شمس تشرق و کل لیل ینزل دلیل علی حکمت الذی یدیر السماء و الارض». هیچ آهنگ هم ندارد. «من طلب الحقیقه بِنیَّةٍ صادقه، یجد نوراً فی اعماق قلبه». این آیاتش هم این شکلی است. یعنی آخرین معلوم نیست کی... آیه بعدی. «لا تتبع الهوی و لا تدع الشهوه تغطی طریق الحق. لِأَنَّ اهلَ البصیره یثبتون و من قَبِلَ التَوَّکَّلَ وَالرَّحمه تنزل علی من یجهد بصدق تواضع و وثقه بما هو خفی». حالا از جهت نحوی که مشکل دارد، مشکلات جدی دارد. مشکلات نحوی و یعنی نه بلاغت، اصلاً کلماتش مشکل دارد. مثل اینکه کسی فارسی حرف بزند، جملهاش مثلاً فعل نداشته باشد، اسم نداشته باشد. بوستان سعدی مثلاً شما یک دانه یک پاراگراف را بگو. بعد یک جملاتی بگی که تو کلاس اول ابتدایی هم نمیشود این را خواند. اینکه اذیت صرفی نحوی مشکل دارد، بماند که نه بلاغت دارد، نه فصاحت دارد، نه آهنگ دارد، نه محتوای خاصی دارد. اگر محتوای خاصی هم دارد، همان قدرش را از قرآن گرفته. خدمت شما و مشکلترین مشکلش هم این است که «مِن مِثلِهِ» نیست. نهایتاً اگر بتواند هوش مصنوعی یک چیز خوبی هم بیاورد که این اشکالاتی که گفتیم نداشته باشد، مشکل اصلیاش این است که جواد محض نیست. این همه اطلاعات را نشسته بالا پایین کرده، یک چیز تولید کرده. نمیتواند به آن مقام برسد که امیرالمومنین. مقایسه از حیث آن فضیلت، یک مقایسه. ببینید آره، بحث دیگری است.
ولی به صورت کلی ببینید، بعضی چیزها در علوم امروز و به صورت تجربی به نحو قطعی ثابت است. بعضی چیزها به نحو قطعی نیست. خود علم و شبه علم را شنیدید دیگر. مثلاً خیلی چیزها علمی نیست، شبه علم است. مثلاً قانون جاذبه علمی است. ولی قانون جذب، این شبه علم است. این قانون جذبی که بحث میکنند و اینها، فیلم راز، مستند راز بود، «سیکرت» ساخته بودند، یادتان است؟ در مورد قانون جذب و اینها بود و خدمت شما عرض کنم که میگفتش که شما به هر چیزی که توجه میکنی، داری نمیدانم انرژی ازش فلان میکنی و داری به تو جذب میشود و فلان میشود و اینها. منبع قوی علمی که معتبر باشد، با شاخصهای رسمی علم روز بخواهد این را اثبات بکند، ما نداریم. قانون جاذبه داریم، فیزیک اثبات کرده، زمینشناسی اثبات کرده و خیلی فلسفه هم اثبات کرده. قرآن هم گفته. حالا یک وقت هست شما یک مطلبی دارید که خلاف قطعی آن چیزی است که به صورت قطعی تو علم روز ثابت شده است. همچین چیزی در قرآن یا در روایات اهل بیت ما که میگوییم نیست. اگر هم پیدا کردیم، باید ببینیم که آن کلمهاش را میشود یک جور دیگری در واقع قرائت کرد، به تعبیری تأویل کرد که معنایش درست در بیاید. ولی اگر یک چیزی تو اینها گفته شده که حالا با علم روز به این معنا سازگاری ندارد، شبههای که به قرآن هم مرتبطه، یعنی یکی از اشکالاتی که به قرآن میکنند هم همین است که هزار تا کتابها نوشتهاند تو این که مثلاً هزار تا اشکال علمی به قرآن مطرح است که با مسائل علم روز. کتابها نوشته شده در پاسخ به این. مفصل همینها را پاسخ دادهاند. هم صدها و هزاران شاهد آوردهاند برای اینکه اتفاقاً قرآن گفته که به علم روز میخورد. نمونههای فراوان هم در زمینشناسی، هم در نجوم، هم در کهکشان، هم در مورد حیوانات، هم در مورد انسان، گیاهان. مثلاً خود اینکه گیاهان «جفتند». قرآن میگوید که «زوجین کریمیند»، یعنی همه گیاهان زوجیت دارند. آن وقتی که قرآن نازل شد، کی فکر میکرد که در گیاهان با نر و ماده داشته باشیم؟ خب این بعد چند صد سال اثبات شد! یا مثلاً قرآن میفرماید «فی ادنی الارض». در بیان قرآن، این «ادنی الارض»، کمارتفاعترین جای کره زمین است. این تا صد سال پیش معلوم نبود که کجاست. صد سال پیش توانستند با شاخصهای دقیق برسند به اینکه بحرالمیت که در منطقه فلسطین اشغالی در شام (اسرائیلیها اشغالش کردهاند) اینجا کمارتفاعترین نقطه زمین است. واسه همین «ادنی الارض». و صدها نمونه دیگر که همهاش میشود معجزههای قرآن از جهت علمی. وقتی ما این نمونهها را داریم، آن یکی را هم میتوانیم توجیه بکنیم با همین استدلال که پس آن هم معنایش این نیست. اولاً باید ببینیم که شما علمتان علم قطعی و یقینی است؟ یکی که خیلیهایش نیست! بر فرض هم علم قطع و یقینی باشد، خیلی وقتها اینی که میگویی قرآن گفته این هم منظورش این نیست. یک بحث مفصلی دارد روش این بحثهای قرآنی و بحثهای علمی. چندین جلد کتاب تو این زمینهها نوشته شده، تو علوم مختلف. آقای رضایی اصفهانی تو این کارها، کارهای خوبی انجام دادهاند.
خب آقا اینها شد بحث تحدی قرآن و اعجاز قرآن. حالا در مورد ابعاد اعجاز قرآن. قرآن از جهات مختلف معجزه است. یکیاش این است که آقا در قرآن ما اختلاف نمیبینیم. هماهنگ. خب یعنی چی ما در قرآن اختلاف نمیبینیم؟ اولاً قرآن آیهای در این زمینه دارد. آیه ۸۲ سوره مبارکه نساء: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا». آیا اینها در قرآن تدبر نمیکنند که اگر از جانب غیر خدا بود، درش اختلاف زیادی دیده میشد؟
این هم یک استدلال دیگر است آقا برای اینکه قرآن از جانب غیر خدا نیست. یکی استدلال بود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تحدی نسبت به اینکه «مِن مِثلِهِ» باشد و از بشر و جن کسانی بیایند، از همهشان با همدیگر جمع بشوند، از همه زبانها با همه ابزارهای علمی مثل سوره نصر بیاورند، مثل سوره تبت یدا بیاورند. نمیتوانند. درست شد؟ این یک. یکی دیگر هم این است که خود این قرآن اگر از جانب غیر خدا بود، یکی غیر خدا اگر این را گفته بود تویش خیلی اختلاف پیدا... چرا؟ چون اولاً، یا محصول... دقت بکنید یا محصول مشترک چند تا موجود با همدیگر بود که قطعاً وقتی چند نفر با همدیگر مینشینند یک اثری مینویسند، اینها اختلاف فهم و اختلاف برداشت دارند. این خودش زمینه اختلاف. درست شد؟ یا محصول یک موجودی بود که خود آن موجود در حال تکامل بود. یک کسی که یک کتابی را تو ۲۰ سال نوشته. آن روزی که شروع کرده این کتاب را نوشته، یا ۱۵ سالش بوده یا ۲۵ سال یا ۳۵ سال یا ۴۵ سال. وقتی کتاب را تمام کرده یا ۳۵ سالش بوده یا ۴۵ سال یا ۵۵ سال یا ۶۵ سال. ۲۰ سال مثلاً زمان. توی این ۲۰ سال حتماً بر اطلاعات او افزوده شده، بر تجربیاتش افزوده شده، بر هنر او افزوده شده، بر ذکاوت و درک او افزوده شده. و این باعث میشود که آن مطلبی که تو ۱۵ سالگی نوشته با یک سطحی از هنر، فهم، ادراک… آن مطلبی که بعد ۲۰ سال نوشته، یک سطح دیگر. و این اختلاف نشان میدهد یک نفر است که اولاً تعدد ندارد، بعد تکامل ندارد. او هم برای همین اگر از جانب هر کی جز او باشد، اختلاف...
سؤال بعدی: آقا خب از کجا معلوم که تو قرآن اختلاف نیست؟ «اختلافاً کثیراً». اختلاف یعنی اختلاف کوچولو پیدا میشود تو قرآن که گفته «اختلافاً کثیراً». این یک سؤال. بعدش هم یعنی در قرآن اختلاف پیدا نمیشود؟ ما میآییم ثابت میکنیم تو قرآن اختلاف پیدا میشود. این یکی. بعدش اگر اختلاف پیدا شد، شما میگویید نه اختلاف باید زیاد باشد چون گفته «اختلافاً کثیراً».
اولاً ما که در قرآن اختلاف پیدا نمیشود. این اختلاف به معنای تناقض است. تناقض را تو بحثهای منطقی میگویند. در تناقض هشت وحدت شرط است که ملاصدرا این هشت وحدت را کرده نُه وحدت. یکی از اساتید ما این نُه وحدت را کرده ده وحدت. درست شد؟ در تناقض هشت وحدت شرط. بدانید که این تناقض بحث تناقض... من فردا توضیحاتش را عرض بکنم که این در تناقض چه چیزهایی مطرح است. هشت تا را بگویم بعد نهمی ملاصدرا را بگویم، دهمی را. ولی بهتان عرض کنم که اینها باید باشد تا تناقض بشود. پس منظور از اختلاف، «تفاوت» نیست. چرا یک جا دارد با انسان با احترام صحبت میکند، یک جا دارد با سرزنش صحبت میکند. این شد اختلاف. دیروز یک نکتهای عرض کردم، گفتم اینها چیست؟ تقابل هست، ولی تناقض نیست. درست شد؟ اختلاف پس معنایش این نیست که تفاوت دارد با همدیگر. بله، تفاوت دارد، قطعاً تفاوت دارد. یک جا پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را خیلی خدا بالا برده، یک جا هم به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سرزنش کرده و تهدیدش کرده: «یَتیمًا فَآوٰی ... وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى»، «إِنَّکَ عَلَی صِراطٍ مُستقیمٍ». «طه ما أنزلنا علیک القرآن». یک جا حضرت موسی را: «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا». یک جای دیگر هم خدا توبیخش میکند. یک جا با حضرت داوود اینطور. اینها تفاوتها هست، ولی تناقض توش نیست. تناقض ۸ شرط دارد که باید بهش ...
نکته بعدیاش این است که «اختلافاً کثیراً» هم معنایش این نیست که اختلاف زیاد نداشته باشد، اختلاف کم اشکال ندارد. حالا متن المیزان را میخوانم برایتان انشاءالله فردا. فقط نکتهای که دارد این است: این را خوب دل بدهید. مطلب آخر این جلسه. «اختلافاً کثیراً». اختلاف زیاد. بگویم اختلاف کم میخواهد بگوید خب پس چرا گفته کثیراً؟ نکتهاش این است که اگر تو قرآن حتی یک دانه اختلاف اگر بود، یک دانه تناقض اگر بود، تبدیل میشد به تناقض زیاد. چرا؟ یک مثال خوب میزنم. این سودوکو را دیدید دیگر؟ سودوکو بازی کردهاید؟ سودوکو. تو سودوکو شما اگر یک دانه عدد را غلط بنویسید، این دیگر یک غلط نیست. این یک عدد را شما یک ستون از بالا به پایین، یک ستون از کنار، یک جدول ۹ تایی هم که خودش است. این عدد هم آن ستون از بالا به پایین را خراب میکند، با آن اعداد آنجا تناقض دارد، با همه اعدادش هم تناقض دارد. هم تو آن جدول بغل. چرا ما بهش میگوییم افقی؟ هم با آن جدول افقی تناقض دارد، با تمام اعدادش تناقض دارد. هم با آن جدول ۹ تایی خودش، با تمام اعدادش تناقض دارد. یک دانه اشتباه است. یک دانه اشتباه تبدیل میشود به چندین اشتباه. برای همین اگر کسی در سودوکو یک عدد را اشتباه بنویسد، این دیگر نمیشود «اختلافاً قلیلاً». این میشود «اختلافاً کثیراً».
خدای متعال اگر یک کلمه در قرآن تناقض میگفت، یک کلمه اشتباه میگفت، این دیگر یک دانه اشتباه نبود. این مطلب با تمام آیات قرآن تناقض پیدا میکرد. با تمام دستورات خدا تناقض پیدا میکرد. با تمام حرفهای خدا، با تمام حرفهای انبیا تناقض پیدا میکرد. میگوید اگر تو قرآن بگردی، اختلاف کثیر پیدا نمیکنی. خب یعنی اختلاف قلیل هم پیدا میکنی؟ اگر قلیل هم پیدا کردی باز میشود اختلاف کثیر. برای همین هیچ اختلافی در قرآن پیدا... منظور از اختلاف هم تناقض است. منظور از آن تناقض هم اونی که آن هشت وحدت را داشته باشد که انشاءالله فردا این هشت وحدت تناقض را عرض خواهم کرد.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...