‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
حدیث بعد از ابا عمر شیبانی (اصلش از ولید بن ایزار فرزند حُرَیث): میگوید از ابا عمر شیبانی شنیدم که «حدثنی...» گفت: «حدثنی هذا الدار» حساب این خانه! من گفتم و او اشاره کرد «بیده الی دار عبدالله بن مسعود» با دستش به خانه عبدالله بن مسعود. عبدالله بن مسعود نیز از صحابه خوب پیغمبر بود و اخلاق خوبی را هم از پیامبر نقل کرد. گفت: «صاحب این خانه» یعنی صاحب خانه عبدالله بن مسعود «قال: سألته رسول الله صلی الله علیه و آله: ای الاعمال احب الی الله؟» میگوید از پیغمبر پرسیدم که کدام یک از اعمال برای خدا محبوبتر است؟ خدا از چه کاری بیشتر خوشش میآید؟ «فرمود: الصلاهُ لِوَقتِها.» فرمود: نماز اول وقت.
«قلت: ثم ای شیء؟» پرسیدم که بعدش چی؟ «فرمود: بر الوالدین.» محبت و نیکی به والدین. «قلت: ثم ای شیء؟» بعدش چی؟ «فرمود: الجهاد فی سبیل الله عزوجل.» اول نماز اول وقت. اما «بِرّ» معمولاً به معنای کم نگذاشتن از کارهایی است که آدم به عهدهاش و تکلیفش در قبال والدین است و سومیاش هم جهاد در راه خدا عزوجل.
«قال: فحدثنی بهذا ولو استزدته لزادنی.» گفت: این را برای من فرمودند. اگر بیشتر میپرسیدم بیشتر میگفتند. "ازدَدتُه" یعنی طلب زیاد میکردم، "زادنی" بر من اضافه میکرد. پس اینها یعنی اول نماز اول وقت از همه اینها مهمتر است. «نیکی به مردم و خلق و فلان و اینها» یا در مراتب بعدی بود. اول نماز اول وقت اونی که خدا خیلی دوست دارد. رمز دوست داشتنش در چیست؟ برای اینکه نشان دادن رغبت و شوق به خداست. نماز اول وقت، خود نماز، نشان دادن عشق به خداست. اصلاً "صلاه" به معنای "تمایل" است. صلاه از حالت کشش و انعطاف پیدا کردن یک چیزی به سمت یک جهت است. کج میشود، به آن میگویند: صلاه. و این انسان از فضای معمول زندگیاش، یکهو دلش را کج میکند به سمت خدا، مسیرش را کج میکند سمت خدا. فرمان را یکهو اینوری میگیرد. در روال عادی زندگی دارد میرود، یا خواب است پا میشود میرود وضو میگیرد، از بستر پا میشود میرود. یا در محل درس و کار و کاسبی، یکهو کج میکند میرود سمت نماز. یا در گوشی در حال گفتگو با همسر و دوست و رفیق و اینها. میشود صلاه. حالا این صلاه، این اول وقت. این اعلام شوق به خداست دیگر. نشان دادن اینکه تو برای من اولی، تو برای من در صدری، تو برای من در راسی، تو اصلی. و من بین همه اینها تو را ترجیح دادم به همه. نماز اول وقت برای خدا از همه چیز محبوبتر است؛ برای اینکه این اعلام بندگی است و همه چیز تابع خداست. خدا نیاز ندارد به نماز ما. خدا نیاز به هیچ عبادتی از ما ندارد. خدا دوست دارد که بندهاش به حقیقت رو بیاورد و چشمش و دلش باز بشود به حقیقت. حقیقت را بفهمد و ببیند و اصل حقیقت هم حقیقت خودمان است و حقیقت عالم. کشف نسبت خودمان با خداست که ما بندگی محضیم و فقر و نیاز محضیم. او دارایی و کمال محض.
همه دین و همه این عبادات و همه فعالیتها و اینها برای یک محور شکل گرفته است. در همه اینها نماز در راس است؛ برای اینکه نماز گل کار است. آنی که اصل این قضیه را میفهماند، نماز است. در نماز هم، آنی که نماز را نماز میکند، جدای از احکام و ارکان و آداب و اینها، اول وقت بودنش است. و این در واقع پس زدن موانع نماز، عواملی که باعث میشود آدم از نماز فاصله بگیرد، همان اول کار اعلام شوق، اعلام حضور، اعلام رغبت، اعلام بندگی است به خدای متعال. ارائه بندگی به این حال، به مرور در طول ایام و در درازمدت کمکم این فضای دل را عوض میکند، قلب جهت میگیرد. برای همین خدا این را آنقدر دوست دارد. محبوب خداست؛ برای اینکه آن نتیجه حاصل میشود.
وسیلهای است در ارتباط با والدینم که حالا رتبه دوم بود. باز به نحو دیگری این قضیه نهفته است که مخصوصاً در قرآن: "ان اشکر لی و لوالدیک." تعبیر روایت فرمود که هیچ جا خدا خودش را با بندهها قاطی نمیکند. فقط در مسئله پدر و مادر که میفرماید: "شکر من و ننه بابات را به جا بیاور." خیلی حرف عجیبی است. "ان اشکر لی و لوالدیک"؛ از من و پدر و مادرت تشکر کن. کنار بنده اش نمیگذارد، خودش را به بندهها قاطی نمیکند. معلوم میشود که جایگاه پدر و مادر که حالا انشاءالله ما یک حرفی باید بزنیم. خدا رفتگان را غریق رحمت بکند و آنهایی که هستند را مصون بدارد. ما را شاکر نعمتشان بکند. جایگاه والدین جایگاه اساسی است و اساساً انسان اینجا محک میخورد که چقدر اهل شکر است و چقدر تسلیم اوست و چقدر کرنش دارد. این هم باز یک رکن دیگری است در عبودیت. این حالت سر به زیر بودن، قلدری نداشتن. "و جعلنی براً بوالدتی ولم یجعلنی جباراً شقیاً." یک جا "جباراً شقیاً" دارد. یک جا جباراً عصیّاً دارد. یک جا "جباراً عصیّاً" دارد. یکی از زبان حضرت یحیی علیه السلام است، یکی از زبان حضرت عیسی علیه السلام که دیروز روز میلادشان بود، الآن حضرت نبینا و آله و علیه السلام. که یکیشان فرمود: "من نسبت به مادرم که خب حضرت عیسی مادرش بود، فقط نسبت به مادرم من محبت دارم و جبار..." حالا اینجوری که در خاطرم هست "جبار شقی" نیستم. سوره مریم فرمود: "جباراً شقیاً، براً بوالدتی ولم یجعلنی جباراً شقیاً." بعد از قول حضرت یحیی هم فرمود که من نسبت به والدینم "بَرّ" دارم. قرآن در اوصاف فرمود: "بَراً بِوالِدَیَّ و لم یَکُن جَبّاراً عَصِیّاً." معلوم میشود که در قبال مادر اگر کسی وظایفش را انجام ندهد میشود "جبار شقی." در قبال پدر و مادر میشود "جبار عصیّ."
خب پس این "عصیّ" اختصاص به پدر دارد. یعنی عصیانکننده کسی که اهل طاعت نیست. "جبار" هم که کسی است که تن نمیدهد، زیر بار نمیرود، سوار میشود. جبر به این معناست. یا کسی به یکی سوار باشد. این در همان تقریب، معادل فارسی به انگلیسی میشود دیکته. جبر، دیکته. حالا جبران هم به همین معنا میآید دیگر. جبران آن کم و کاستیها را دارد. از یک جای دیگری دیکته میکند. آن جنبههای نقصیاش را که ندارد از یک جای دیگری میآید بهش دیکته میکند، جایگزینش را که پرش بکند میشود جبار به معنای جبرانکننده. جبران دیکتاتور، دیکتهکننده. خب کسی که زیر بار پدر و مادر نرود، به والدین نداشته باشد، دیکتاتور، جبار. حالا اگر در قبال پدرش میشود "جبار عصیّ"، دیکتاتوری است که عصیان میکند، طاعتپذیر نیست. در قبال مادر، "جبار شقی"؛ از شقاوت میآید و بدبخت. از بدبختی و عاقبت به شری و منفور بودن این آدم. دوریاش از سعادت و خوشبختی که اینجوری میشود. خب این هم این روحی است دیگر که برای خدا محبوب این حالت کرنش، تسلیم، تابع بودن، سر به زیر بودن، حق شناس بودن، نمکنشناس نبودن، شاکر بودن، ناسپاس نبودن. این جنبه پدر و مادرم همین است که انسان اینجا در این رفتارش با پدر و مادر این را بروز میدهد که خدا این را دوست دارد. بعد از نماز که دیگر آن عبودیت کامل و محض است. اینجا عبودیت "إِنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ أَحْسِنُوا..." یعنی احسان به والدین بعد از عبادت خدا و عبودیت خدا بود.
مرحله سوم هم که جهاد فی سبیل الله که این هم دیگر در واقع عام است دیگر. همه چیز را شامل میشود. برای خدا زحمت کشیدن، برای خدا خسته شدن، برای خدا کار کردن، برای خدا موانع را کنار زدن. جهاد عمدهاش همین است، موانع را کنار زدن. یعنی آدم سعی بکند که اهل کوشش باشد، اهل فعالیت، تلاش. اینکه به یک نحو همان جنبه ارتباط و محبت و اتصال به خدای متعال است که بروز پیدا میکند و خودش هم که نتیجهاش میشود عنایات وسیع از جانب خدای متعال: "وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا." هدایت و سُبل این جهاد را کی انجام میدهد؟ کسی که آن انگیزه و آن همت را داشته باشد و آن درک را داشته باشد از اینکه کی است؟ چی است؟ چهکاره است؟ میزند به خط برای اینکه موانع را پس بزند و با مانع که مواجه میشود، نمیتواند یک گوشه بیرغبتی، عرض کنم که بیتفاوتی کند. این انگیزه قوی است. مانع را میخواهد بردارد و نمیتواند تحمل بکند. حالا این مانع چه برای خودش باشد، چه برای دیگران باشد، ظلم باشد، به هر طریقی ظلم بشود، به هر نحو ظلم بشود. به هر حال این میشود جهاد در راه خدا. مفهومش هم بسیار وسیع است. چون قتال محدود است. قتال جهاد نظامی است. جهاد وسیع، هر نوع مجاهدتی را شامل میشود. حالا به قول امروزیها از جهاد تبیینی و رسانهای و جهاد فکری و جهاد علمی و جهاد سازندگی، جهاد خدماتی و جهاد عمرانی و جهاد آموزشی، بحثهای شخصی و جهاد با نفس و که آن دیگر اصل جهاد اکبر است؛ جهاد نفس اماره و هوای نفس و جهاد با شیطان و… و اینها همه مصادیق جهاد است و خدا خوشش میآید بندهاش را وقتی تو این خستگیها میبیند، بهترین کوشش و این عرق ریختن که دارد.
امام باقر علیهالسلام سر ظهر تابستان که خب حضرتش هم خیلی درشت و هیکلی بودند. اهل بیت ظاهراً آن صمیمانهترینشان به تعبیر ما چاقترینشان امام باقر علیهالسلام بود. دو نفر زیر بازوهای حضرت گرفته بودند، تو گرمای تابستان مدینه سر ظهر. حضرت آمده بودند بیل بزنند. اینها دو نفر گرفته بودند، تو مزرعه حضرت شور عرق میریختند. این بیرون میزد. به زمین هم میزد. یکی آمد گفتش که من باید نصیحت کنم شما را. این تو "داستان راستان" هم بود دیگر، شهید نقل کرد. آقا نصیحت کن. آمد و گفتش که شما خجالت نمیکشی دنیا دوستی تا این حد؟ سر ظهر به خاطر مال دنیا اینجا داری کار میکنی، عرق میریزی؟ که حضرت تشر حسابی اول بهش زدند. این تشر از معصومین هم روی حساب است، اثر عصبانی شدن و بحثهای شخصی نیست که اینها تشر اینجوری میزدند که این طرف گرفتار نشود. تعابیر این شکلی میآوردند که صاف بشود، تشر بشود، بهترین عقوبتشو همین جا ببیند وگرنه اگر میماند بعداً مشکلات برایش ایجاد میکرد.
خدا دوست دارد بندهاش را در حال خستگی و کار کردن و عرق ریختن. به عشق این نگاه آمدم تا اینجا، این شرشر عرق ریختن است که این هم خودش یکی از مصادیق جهاد است برای زن و بچه و اینها. "الْکَادُ لِعِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ." این هم یک نوع جهاد است. زحمت کَد و زحمت تلاش برای زن و بچه آدم وقتی تلاش میکند، کَدّی دارد، عرقی دارد میریزد. این عرق از خون شهید بالاتر است. بالاتر. عرقی که برای نان حلال دارد میریزد از خون شهید بالاتر است. تو بعضی روایات است. عجیب است، فی سبیل الله مجاهد. خب این یک دسته از روایات است. اینها هرچه تلاش و زحمت بیشتر باشد و سختتر باشد. خود پول درآوردن سخت است. حلال بودنش سخت است. زحمتهایش در برخی مواقع و شرایط و اینها سختتر و بدتر. طرف پیرمرد الان شما میبینید ما میدیدیم بودند افرادی، پیرمرد هفتاد سال، هشتاد سال. این برای اینکه دست دراز نباشد، با آن سن رفته عملگی، بند است به چند بچه. این غیرتش اجازه نمیداد. بعد تازه میرفت بچهها، همه آن بچهها را هم آخر هفته دعوت میکرد. این دیگر این را نمیشود گفت مثل مجاهد است، این واقعاً از مجاهد بالاتر است. این از جهت سنش نه، توانش هیچ کدام. خب خدا این را دوست دارد. این این غیرت را، این همت را، این تلاش را خدا دوست دارد.
این سه تا را به هر حال اینجا عبدالله بن مسعود از رسول الله صلوات الله و سلام علیه نقل کرد که روایت جالبی است و واقعاً نوع دستهبندی و این نوع چینش در نوع خودش بسیار جالب و دقیق است. اگر از ما بپرسند میگوییم چی مهمترین اعمال است؟ در نگاه و فضای این شکلی میگوییم زیارت و فلان اینها که فضای شک است. مال مردم را نخوری. آقا مردم... یعنی خودش. نماز به تسبیح و سجاده و دلق هست. زیرا عبادت به جز خدمت خلق هم هست. اینهاست که آن خدمت خلق را میآورد. تازه کسی اهل نماز "الا المصلین". چقدر جالب است. حالا امروز کمی طولانیتر شد، اشکال ندارد. سوره معارج از آیات فوقالعاده قرآن است: آدمها میزان نیستند. هیچ کدام میزان نیستند. همه افراط و تفریطیاند. یک دسته هستند که اینها فقط اعتدال دارند و تعادل دارند. "إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا." آیه ۱۹ "إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا." آدمیزاد سیرناپذیر است. تو بدبختی بیفتد، تو خوبیها بیفتد، "وَاِذا مَسَّهُ الخَیرُ مَنُوعًا." "إِلَّا الْمُصَلِّینَ." خیلی جالب است. یک گروهاند که اینجوری نیستند. اگر تو شر افتاد، جزع و فزع نمیکند، نمیخواهد شرش را بیندازد گردن دیگران. اگر تو خیر افتاد، نمیخواهد خیر را از دیگران برگرداند، همهاش مال خودش بشود. "شر" مال خودش، "خیر" برای بقیه. "إِلَّا الْمُصَلِّینَ." آدم خوب است، دست به خیر، مومن، دلسوز، فداکار، پرتلاش. حقالناس حالیش بشود، حلالوحرام حالیش بشود. کجا تربیت میشود؟ تو نماز است. تسبیح و سجاده و دلق هست، فقط. فقط عبادت، به همان تصویر: خدمت خلق از تویش میآید. "الْمُصَلِّینَ." بعد بامزگیاش اینجاست: "الَّذِینَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ." اینها همهاش روی نماز متمرکزند. "وَالَّذِینَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ." آن دستگیری، خیرخواهی، پول بین مردم دادن. حق معلوم برای دیگران. حق در اموالش قائل باشد، "لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ." تیپ سائل میرسد به محروم میرسد. وگرنه از بقیه که، خیلی به کسی نمیرسد. بینماز که خیلی به کسی نمیرسد. حالا هی تو سر نماز میزنند، آن را میبرند بالا و میگویند: "کم نماز، نیست، مردمداری. آقا مردم رسیدگی، اطعام، انفاق، خیریه. برو ببین نماز نمیخوانند، خیلی هم کار نیک میکنند." میزنند که هم مالیات را دور زده باشم هم افزایش بدهم. فکر کردید؟ قشنگ یک کاری که کاملاً اقتصادی است. از رونالدو و مسی و کی و کی و کی یاد بگیر. نماز هم نمیخواند، ببین چقدر خیریه دارد! ببین چقدر یتیم را اداره میکند! مگر میشود بینماز دلسوز بقیه باشد؟ کسی که اصل ارتباطش را تو این عالم نفهمیده، نفهمیده چهکاره است. از اصل رابطه نسبت خودش با خدا نفهمیده، معلوم است که هیچ نسبت دیگری را درک نمیکند، هیچ ربطی، هیچ حقی را دیگر وظایفم را هم نمیداند.
در حال بارگذاری نظرات...