‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
ابیجعفر علیه السلام قال: لحو المومن فی ثلاث اشیا. ایشان نقل میکنند، حضرت فرمودند: «سرگرمی مؤمن در سه چیز است: التمتع بالنساء، و فکاهه الاخوان، و الصلاه باللیل.»
سرگرمی اول: بهرهمندی از همسر، دوم: بگو بخند با برادران، سوم: نماز شب.
حالا اینجا "لحو مومن" شاید منظور همین باشد که چیزی که انسان با آن خستگی در میکند، یک فراغتی حاصل میکند و از خستگیهای روزمره، فعالیتهای روز و اینها فارغ میشود. هر کدام از اینها هم یک حیثیّتی دارد. حالا ممکن است برای آدم تعجب باشد که چطور مثلاً تمتع به نساء با نماز شب مقایسه شده است؟ این کجا و آن کجا؟ فضای دیگری دارند. توجه به نساء ظاهرش جنبه غریزی و حیوانی دارد، ولی در واقع ارتباطگیری با همسر لزوماً تمتع به معنای کامجویی غریزی که نیست. همه معاشرت است و این گپ زدن و گفتگو، همه مسائل با همدیگر؛ چون ارتباط با همسر که لزوماً یک ارتباط فیزیکی حیوانی نیست. خب، تویش به هر حال یک فراغتی است برای مؤمن، یک آسایش و آرامش.
این گفتگو با برادران مؤمن هم جنبههای خوبی در قضیه هست. جنبههای تذکرآفرینی هست. هم به نحوی هم از جهت مادی و دنیوی و اینها، تویش آرامش و تجدید قوا و تفریحی برای مؤمن هست. همین تفریح، ترجمه خوبی میتواند برایش باشد. اثر این گفتگو، رفت و آمد و همنشینی و اینها، به هر حال گرههای دنیای او حل میشود، درد دل میکند. خود این دیدنها، ارتباط و اینها به هر حال از جهات مختلفی برایش خوب است. مباحث معنوی هم مطرح میشود، یاد خدا میشود، یاد اهل بیت میشود، چیزی یاد میگیرد. از همه جهت برکت دارد برایش.
مشخص است، ارتباط خاص با خدای متعال در سحر باعث میشود که انسان آسوده شود از مشکلات روز، از دنیا و گرفتاریهای دنیا و هم و غم دنیا. از عبادت سحر و این خلوت راحتش بکند. یک تنفسی میکند، مخصوصاً سحر. حالا همه نمازها این ویژگی را دارد، ولی خب سحر وضعیت زمانی و ویژگیهای خاصی دارد. سحر یک اثر خاصی دارد. از همه جهت، حالا خلوت بودن که نوعاً نماز شب همراه با خلوتی و تاریکی و یک فضای تک و تنهایی است که با خدای متعال ارتباط ویژهای برقرار میکند، که همین ویژگی، همین قطعات ویژه نماز سحر خستگیهای مؤمن را در میآورد و گرفتاریهای روزش را برطرف میکند. قاضی فرموده بود که ما همه غم و غصهها و مشکلاتم تا اللهاکبرِ نماز خوب میشود. ایشان کلاً این شکلی، حالا اللهاکبرِ نماز ایشان هم، نماز شب خیلی نماز بوده، خیلی اللهاکبر بوده. همه نمازها این جوری است. برای ما که همسر بنده این نیست، یک کمیش را حالا مثلاً شاید بشود سحر به نحوی تجربه کرد، که حالا خلوتی، تاریکی، سیاهی شب و اینها انبساط خاطر برای آدم.
خب، روایت دوم یک نکتهای که قشنگ بحث ارتباطی کلاً یک قُوس صعود هم دارد، قشنگ؛ یعنی از توی خانه شروع میشود، بعد میآید سراغ مؤمنین؛ یعنی مردمی که خلاصه ساز و همدم هستند، بعد میآید به تفریح با خدا.
عن عبد الله: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «من أصبح معافاً فی جسده، آمِناً فی سربه، عنده قُوت یومٍ، فکأنما حیّزت له الدنیا بحذافیرها.» پیامبر فرمودند که هر که بدن سالمی دارد، در جسدش عافیت دارد و در نفس خودش امنیت دارد، قوت روزش را دارد، این انگار همه دنیا در چنگش است. بدن سالم، استرسی هم الان نداری، کسی دنبالت نیست، نمیخواهند بکشنت و استرسی از بابت جانت و اینها نداریم. امنیت داری و خوراک یک روزت را داری، تا شبت را. تا شب یک روز را دیگر، از باب اینکه میدانستند ماها ایمانش را نداریم، وگرنه تا یک ساعت بعدش هم نباید فکر روزیاش و اینها باشد، ولی حالا تا یک شب روز داری دیگر، انگار مال توست دیگر، همه دنیا را داری دیگر. کسری از دنیا در آن دنیایی که مقدمه رسیدن به آخرت است، انگار حاصل شده برای آدم دیگر. دنیایش جور است.
بفرمایید که: «یا ابنَ آدم، یکفیک منها ما سد جوعتک و فاری عورتک، فأن یکن بیتاً یکنک فذا، و إن تکن دابّته ترکبوها فَبَه! فلق الخبز و ماء الجر، و ما بعد ذلک حساب علیک او عذاب.» پسر آدم، کفایت میکند برای تو از دنیا آن چیزی که گرسنگیات را برطرف کند و عورتت را بپوشاند. پس اگر خانهای باشد که درش جا بگیری، تو همین جا را بگیر. اگر مرکبی باشد که سوارش بشوی، مبارکت باشد، نوش جان. یک تکه نان، یک آب کوزه کفایت میکند؛ دیگر از اینها بیشتر یا حساب گردنت میآورد یا عذاب.
مقدس خوب است، اما پیشرفت نکردن وقتی ذهنت را نسبت به پیشرفت کلاً غلط بکند. فضانورد و رویکرد ما به پیشرفت این نیست. پیشرفت اینجا نیست. اصلاً توسعه دادن در ابزار پیشرفت به حساب نمیآید. استفاده از ابزار برای رسیدن به هدف، هدفی که پیشرفت است، هی در آن رسیدن به آن غایت انسان به آن نزدیکتر شود و آنجا توسعه بدهد در آن غایتش، در آن اصل قضیه، این میشود پیشرفت. حالا ما هی ابزارهایمان را هی پیشرفتهتر کنیم، نتیجه هم حاصل نشود، پیشرفت نیست. واسه اینکه مثلاً بنده ماشین باید بیاید دنبالم که بروم مثلاً مدرسه، دانشگاه. خب، حالا این ماشین را هی پیشرفتهترش کنم، آنقدر هم درگیر پیشرفت این بشوم که اصلاً دیگر یادم برود که من دانشگاهی دارم. صبح تا شب دیگر همه مشغول شدم که این ماشین چراغ بغلش فلان، اگزوزش این است و یک ساب فلان هم بیندازم. بابا این را باید دانشگاه بروی. الان دو هفته است کجایی تو؟ میگوید: تو مخالف پیشرفت منی، نمیگذاری من پیشرفت کنم! هرچی گیرت میآید، تو سوار شو، بیا دانشگاه. یک الاغی پیدا کردی، سوار شو.
این منظور حضرت است که این دنیایی که دنیای "قرار ما را رسانده" را قاطی نکنی با دنیای مقصد و هدف. این "ممرکم لمقرکم" تعبیر امیرالمؤمنین است. ممر را با مقر نباید قاطی کرد. لذا همینقدر دنیا بس است؛ یعنی آن دنیای ممر دیگر، حاصل شد، بس است.
یعنی این خوب است. بله، الان به این معنا نیستش که شما توی فضای کهن و پوسیده زندگی کنی و یک تکه برگ هم جلویت بگیری و آیه «و اری عورتک» دیگر عورتت را بپوشان و منظور اهل بیت اینها نیست. آدم فهیم میفهمد منظور پیغمبر چیست. من که حالا با این فضاهایی که آدم انگشتنما بشود، زندگیهای چیزی که عملاً بازی به قول خودشان فیگور است. فیگور دیگر است، یک نوع بیماری است. همان هم نه. منظور حضرت این است که اینقدر که قرار بود دنیا تو را برساند به آن نتیجهای که میخواهی، رسانده، دیگر مشغول بقیه کار و مقصد و مقصود و هدف باش. دیگر آنقدر درگیر اینها نباش که حالا مثل اینکه حالا بنده یک گوشی لازم دارم، مثلاً حالا خانواده بتوانم تماس بگیرم، بیایم مثلاً توی فضای مجازی، در این حد اندکی بتوانم ارتباطی داشته باشم. خب، حالا آیا گوشی خیلی مختصر مفید و کمترین حد نمیدانم اندروید پیدا کردیم، حاصل میکند؟ دیگر حالا اولی که نصبش بکنم، تماس گرفتن، چیزش بالا پایین، لمسی. بالاخره بله، عرض کنم که خب حالا این گوشی که قرار بوده غرض ما را در یک تماس حاصل بکند و مثلاً اسمش هم رحم و اینها، آنقدر مشغول گوشی شدیم و بهش رسیدیم که اصلاً اساساً صله رحمی دیگر اصلاً نیست. صله رحم مشغولیت برایمان آورده که دیگر از آن اصل قضیه و هدف اصلیاش کلاً غافل شدیم. به هر حال این نکته بسیار مهمی است که در آن حدی که نیازمان تأمین شود و با فراموش نکردن نیاز نسبت به این دنیا و ابزارهای دنیا، آدم کارش را انجام بدهد و سراغ اینها برود. اگر بخواهد این طور باشد، میبیند که همیشه با اقل کار مسئله حل میشود. و توجیهاتی میآوریم که نه این را برای ... میخواهم، بعد میرویم توی متن، که نه گرفتارم میکند.
و همین خودکار مثلاً جوهرش روی کاغذ بیاید. آنقدر مشغول حواشی کار و اینها میشویم. ست نیست و اینها برند نیست. صورتی دور میزند، آن خوشگلتر است و فلان. این بوی عطر استفاده کنیم. گفت طرف ماشین فلان خریده. ماشین را میخرم که باهاش اینور آنور بروم. ماشینش را آنقدر این خودش هدف شده که اساس کارکردش را از دست داده. خود پرایدی بخر که لااقل باهاش دلت خوش باشد. یک سفری توی خیابان، یک دوری بزنی. اگر به اینها اصل قضیه است و این فرمایش پیغمبر به این جنبه نظر خدا، انشاءالله کمک بکند ما را و دست همه ما را بگیرد. «الحمدلله رب العالمین».
در حال بارگذاری نظرات...