‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. اخبارنا البرا ابن عاذب قال لما امر رسول الله صلی الله علیه و آله به حفر الخندق صخره عظیمت شدیده فی ارض الخندق.
برا ابن عاذب میگوید که پیغمبر اکرم، وقتی که دستور دادند به اینکه خندق بکنند در جنگ احزاب، یک صخره بزرگی از این (سنگها) بود، هم شدید بود، ظاهر شد در عرض خندق. دیدند "لا تاخذ فیه المعول"، دیدند که صخره از جا کنده نمیشود. "فجاء رسول الله صلی الله علیه و آله فلما رعاها وضع ثوبه فخذ معول" یا "معول" (حالا کتاب ندارد، شاید حالا "معول" یا "معول" بهتر باشد). حضرت آمدند، این کلنگ را گرفتند، لباسشان را کنار زدند. وقتی این را دیدند، صخره را دیدند، لباسشان را کنار زدند و یا "معول" باشد (کلنگ)، حالا نمیدانم، یا "معول"، "معول" اول اصفهانت، و به شهادت، "و قال بسم الله." یک "بسم الله" گفتند و "و ضربا ضربتاً فکصر ثـ" یک ضربه زدند، یکسوم صخره را شکستند. "فقال الله اکبر مفاتیح الشام." ضربه اولی که زدند، یکسوم صخره که شکست، فرمودند که: "الله اکبر، کلیدهای شام. والله انی لعبصرو قصور المر الساء" به خدا سوگند الان دارم قصرهای سرخش را همین لحظه میبینم. شام که اینها فتح میشود به دست ما.
"ثم ضرب ثانیه" ضربه دوم زدند. "فقال بسم الله." "بسم الله" گفتند، آخر دوباره یکسوم دیگرش را شکستند. "قال الله اکبر اعطی تو مفاتیح مفاتیح فارس." عطا شد. "نعوتیتو" اعطا، مجهول است دیگر. "اعطا یعطی اعطا آتیه اعطیه" یعنی بهم عطا شد. "اوتیتو اوتیتو" به من عطا، "یطی اعتیه اعطیته" عطا داده شدم، عطا داده شدم مفاتیح فارس، کلیدهای فارس. "الله انی لعبصر قصر المدائن الابیه." به خدا سوگند الان دارم میبینم قصر مدائن سفید را، که حالا همین مدائن هم ایران بوده دیگر، منطقه فارس به حساب میآمد. این مدینههای سفید، قصرهای سرخ، اینجا مدینههای سفید.
"ثم ضربه ثالث" ضربه سوم را وارد کردند. "ففلق بقیه الحجر" بقیه سنگ را شکستند. "فقال الله اکبر اعطی تو مفاتیح الیومن." "الله اکبر،" به من عطا شد مفاتیح یمن. "والله انی لعبصر ابواب صنعا من مکانی." حالا به خدا سوگند الان دارم میبینم که درهای صنعا را از همین جا دارم میبینم.
خوب، جنگ خندق، جنگ عجیب و غریبی بود. همه اینها دور هم جمع شده بودند و آمده بودند که کار را یکسره کنند. تقریباً برای مسلمانها واضح بود که کار یکسره خواهد شد. یک جماعت اندکی، همه طوایف یهود آمدند و قریش آمد و باطن هم تبوک و روم هم آمدند پای کار و هرچی که دیگر پیغمبر دشمن و مخالف داشت، ظاهراً تو همین جنگ هم بود که منافقین هم گرههایی میدادند و فعالیتهایی داشتند و کمک میرساندند به آن طرف. همه آمدند پای کار.
دیگر مؤمنین، سوره مبارکه احزاب هم میگوید دیگر: "بلغه القلوب الحناجر تذنون بالله الذنون." دیگر دلها رسید به حنجره و شروع کردند اینها فکر و خیالهایی کردن، اینکه تمام شد و این همه دروغ گفته بودند و اصلاً شاید پیغمبر نبود، همش بازی بود، ما فریب خوردیم. اگه به حق بود که تو همچین شرایطی قرار نمیگرفتی. چه کسی؟ کسی که قطعی شدن شکست را دیدند، شروع کردند تحلیلهای پس از شکست. شکست خوردیم، چرا اینطور شد، چرا اونطور شد؟ نکنید! اصلاً وحی نبود. نکنید! همش دروغ بود، پولایی که تا حالا دادیم چی؟ خمسش چی؟ زکات؟ همه را شروع کردند یه دور مرور کردن.
و این ماجرا هم دارد که اینجا پیغمبر این خندق، این کلنگ را که میزدند، منافق "قرهالاء دینهم ما وعدن الله و رسوله الا غرورا". رسول خدا و پیغمبرش هرچی گفتند خالیبندی بود و سرکارمان گذاشته بود. گفتند اینجا دارد توی تفسیر که منافقین شروع به گفتن کردند که ما تا در مستراحمان نمیتوانیم با امنیت برویم، این میگوید مفاتیح شام را بهم دادند، مفاتیح آن را زدند، مفاتیح... خیلی خندهدار بود برایشان که پیغمبر تو همچین شرایطی که برای حفظ جونشان اینها مجبورند کلنگ بزنند و دور تا دورشان را بکنند که نمیرند، پیامبر دارند میگویند که اینور را گرفتیم، آنور را گرفتیم، آنور هم گرفتیم. چهار طرف، قشنگ چهار تا رکن کعبه، یکی رکن یمانی، یکی رکن شامه، هر کدام یه طرف، یکی سمت یمن است، یکی سمت شام است. ایران ایران هم قاعدتاً یه سمت میشود دیگر، سمت یمانی روبرو شام است. این دوتایی اینوریم. رکن مغربی روبروی در مستجاب میشود. آره، تقریباً میشود رو به در و مایل به حجرالاسود. نگاه حالا اینجا مدائن، نه چون مدائن که خب الان افتاده توی عراق. درسته؟ ما زاویهمان تقریباً مقابل درب است. بله. حالا این طرفهای مختلف. آن پیغمبر، خندهدار شد آنچه که شد. خدا هم خوب بلد است که چه شکلی، همون تعبیر "زلزلو" را دارد در قرآن. قشنگ زلزله کرد، تکان میدهد که هیچی نمونه در آدم. قشنگ صاف بشود، اگه شک و شبههای، تردیدی باشد. خوب این هم از این روایت پیغمبر، سه ضربه کلنگ و سه تکبیر. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...