‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. حَدَّثَنَا أَبِی رضی الله عنه قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ سَعْدآبادی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ یَرْفَعُهُ إِلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ قَالَ: "مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ أَنْ یَکُونَ مَتْجَرُهُ فِی بِلَادِهِ، وَ یَکُونَ خُلَطَاؤُهُ صَالِحِینَ، وَ یَکُونَ لَهُ وُلْدٌ یَسْتَعِینُ بِهِم".
امام سجاد (علیه السلام) فرمودند که سعادت انسان این است که محل تجارتش در شهر خودش باشد؛ حمل و نقل نداشته باشد، دیگر رفت و آمد بابت تجارتش و اینکه تجارتش جای دیگری باشد، از بین برود. میشود جای دیگر رفت، جنس خرید، آمد فروخت، ولی اصل آن محل تجارت -محل خرید جنس، محل تجارتش- در سرزمین خودش باشد؛ یعنی در جای غریب نباشد. هم جای خودش و هم نزدیک زندگیش؛ محل زندگیش. "فِی بِلَادِهِ" یعنی همان. خلطایش صالح باشند، رفت و آمد دارد، سرمایه بازاریابیاش هم به ثمر بنشیند و فرزندانی هم داشته باشد که استعانت به او بکنند؛ یعنی بچههایی هم داشته باشد که کمککارش باشند، مایه سعادت انسان باشد. حالا منظور شاید سعادت دنیوی و اخروی با هم باشد یا زمینهساز سعادت اخروی است.
حالا اینکه انسان محل تجارتش در شهر خودش باشد، این چه وجهی دارد در اینکه سعید باشد، در سعادتش چه دخالتی دارد؟ شاید از یکسری از آن درگیریها و آشفتگیها در امان است دیگر. به هر حال در زمین غربت و دور از خانواده، مشکلاتش بیشتر است و آسیبهایی که غربت و دوری و اینها دارد، این از اینها در امان است. خود غربت در روایات مطالب بسیار زیادی در موردش گفته شده و آسیبهای روحی برای آدم در غربت دارد، مگر اینکه یک اهمیتی داشته باشد؛ مثلاً طرف هجرت کرده و در زمین خودش نمیتوانسته بندگی خدا را بکند. "أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً" میشود. وگرنه بهصورت قاعده اصلی، دور از خانواده بودن و اینها، کاسبی میکند برای چه؟ پول درمیآوَرَد که چه بشود؟ غیر از اینکه میخواهد این خللوفرج دنیایش را برطرف بکند، نیازهای خودش و خانوادهاش را تأمین بکند. خب، آن خانواده نیازشان به پول بیشتر است. شخص به عنوان نیاز عاطفی و همراهی و همنشینی و اُنس... طبعاً مسائل مهمترند دیگر.
و همین که یک چیزی در مدار خودش قرار بگیرد، این هم میشود از علامتهای سعادت انسان؛ اینکه انسانی که کار و کاسبیاش روی روال و قاعده است، رفقایش روی قاعدهاند، بچههایش روی قاعدهاند، بچهاش بچههای به درد بخوری هستند، رفقایش رفقای صالحی هستند، کار و کاسبیاش هم کار و کاسبی نیست که مانع باشد برای بقیه شؤون زندگیش. وقتی آدم به دیار غربت میرود و آنجا کاسبی دارد، عملاً از باقی مسائل میافتد دیگر. یعنی از همسر و بچه و خانواده و رحم و اینها میافتد. آن کار اولویت و اصالت پیدا میکند. اینجا میشود... نه! اینجا میرود کارش را انجام میدهد، برمیگردد، میآید و به امور دیگرش هم میرسد. همه اینها وجوهیاند برای اینکه این آدم اهل سعادت باشد.
حدیث بعدی هم امام صادق (علیه السلام) میفرماید که خالد بن سَبِیح میگوید: «کُنْتُ عِنْدَه». در محضر امام موسی (علیه السلام) بودم و "عِنْدَهُ جَفْنَةٌ مِنْ رُطَبٍ"، طبق خرما پیش حضرت بود. "فَجَاءَ سَائِلٌ"، یک مسکین گدایی آمد. "فَأَعْطَاهُ"، حضرت مقداری به او دادند. "جَاءَ سَائِلٌ آخَرُ"، یک گدای دیگر آمد. "فَأَعْطَاهُ". (چهارم) "فَقَالَ: وَسَّعَ اللَّهُ عَلَیْکَ". اینجا حضرت به او فقط فرمودند: «خدا به تو وسعت بدهد». دیگر ندادند. (ابتدای چهارم) خدا کمک کند، خدا وسعت دهد. بعد فرمود: "إِنَّ رَجُلًا لَوْ کَانَ لَهُ مَالٌ یَبْلُغُ ثَلَاثِینَ أَوْ أَرْبَعِینَ أَلْفاً فَلَمْ یَبْقَ مِنْهُ شَیْءٌ إِلَّا قَسَمَهُ فِی حَقِّهِ، فَفَعَلَ ذَلِکَ وَلَا یَکُونُ مِنْ الصَّنْعِهِ الَّذِینَ یُرَدُّ دُعَائُهُمْ عَلَیْهِ". یا "یُرَدُّ دُعَاهُ عَلَیْهِ".
آدم جزو کسانی باشد که سیهزار یا چهلهزار داشته باشد – مشخص نکرد - بخواهد هیچچی از اینها نماند مگر اینکه این را در راه خدای متعال قسمت کند و این کار را هم میکند و مالی برایش نمیماند. هرچی پول داشته خرج کرده و یا حتی در راه خدا داده؛ دیگر پولی برایش نمانده. این جزو آن سه دستهای است که دعاشان به خودشان برگردانده میشود؛ مستجاب نمیشود. یعنی انگار باید با یک حرف دو مطلب بفرمایید: این آقا اینجوری است، خرج کرده که دیگر چیزی برایش نمانده، سیهزار، چهلهزار داشته، همه را خرج کرده.
اینجور افراد دعاشان مستجاب نیست. معلوم میشود یک کسی که مسیر اسباب را طی نمیکند، خداوند دعای او را مستجاب نمیکند. یعنی نمیشود از نظام اسباب بیرون آمد و آدم بخواهد نظام اسباب خدا را با دعا دور بزند. این تکبر است دیگر، استکبار است. کرنش و عبودیت به این است که این نظام اسباب را آدم بپذیرد. آنی که دعای آدم را مستجاب میکند این است که: «به بندههای من بگو دعا کنند». بندگی است. درش ملاک کانال بندگیست که دعا مستجاب میشود. کسی که دارد دور میزند نظام اسباب خدای متعال را، دارد انگار به خدا تحکم و قلدری میکند. فرمانپذیر و مطیع و خدمتگزار از کدام مسیر؟ «من نمیخواهم زن بگیرم، به من بچه بده». «من نمیخواهم کار کنم، به من پول بده». «من نمیخواهم دارو بخورم، از سلامتی دور بزن». خدا میگوید: «من سلامتی را در دارو قرار دادم، اینها را اینجوری قرار دادم. تو میخواهی نظام را دور بزنی، بعد من دعایت را مستجاب بکنم؟» معلوم است که نمیشود. تو باید در یک نظام قرار بگیری که اول عبودیت و کرنشت را نشان بدهی نسبت به فعل من که تسلیمی و مطیعی. بعد حالا من از یک طرق دیگری برایت تأمین میکنم، "مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ" یا در همینجا اثر برایت میگذارم یا از جای دیگری اثر فراهم میکنم.
خرج میکند و از خدا پول میخواهد. این هم دارد نظام اسباب را دور میزند. پشتوانه دعا مدرک نداشت. مستجاب نمیشود. آقا قربانتان بروم، اینها چه کسانیاند؟ کسی که خدا به او مال داده، بعد "فَأَنْفِقُوهُ فِي وُجُوهٍ"، آنجا که باید خرج بکند، خرج میکند. "ثُمَّ قَالَ": برمیگردد میگوید: "یا رب رزقنی". خدایا من روزی بده! یعنی در جاهای مختلفی، حالا نگوییم در جاهایی که باید خرج کند، جاهای مختلف ممنوع. خرج، این نفر اول یکی از آن سه تاست. آن سه تا کیان؟ سه دسته:
اول، کسی که خدا به او مالی داده و او برای ولخرجی کرده و از خدا روزی میخواهد.
مردی که به زنش ظلم میکند و نفرینش هم میکند (زنش را نفرین میکند). اینجا به این آدم گفته میشود که: "أَلَمْ أَجْعَلْ أَمْرَهَا بِیَدِکَ؟" مگر کار این را در دست تو قرار ندادم؟ "بهش نمیخواهی ظلم بکنی و نفرینش هم بکنی؟" اگر اذیتت میکند، طلاقش بده. من که کار را به دستت سپردم. چرا طلاقش نمیدهی؟ نفرین میکنی و ظلم هم میکنی!
و "رَجُلٌ جَلَسَ فِی بَیْتِهِ وَ تَرَکَ طَلَبَ"؛ کسی که مینشیند در خانهاش و طلب را ترک میکند. "فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: أَلَمْ أَجْعَلْ لَکَ السَّبِیلَ إِلَی طَلَبِ الرِّزْقِ؟". مگر من راه برای طلب رزق برایت نگذاشتم که تو نشستی در خانه؟ و میگوید این هم دسته سومی است که...
در حال بارگذاری نظرات...