برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
نکته‌ای را که در جلسات قبل تأکید داشتیم، این بود که قرآن کریم می‌فرماید: ما، انسان‌ها، در حال کسب هستیم. حالا می‌دانید تعریف انسان با بقیه حیوانات را خیلی در موردش بحث می‌کنند: اهل منطق، اهل فلسفه، که فرق انسان با بقیه حیوانات چیست؟ خب، آنی که معروف است این است، می‌گویند که انسان حیوان ناطق است. ولی تفاوت‌های بسیاری بین انسان و حیوان هست. لذا برخی از اهل اخلاق و اهل عرفان می‌گویند تفاوت انسان و حیوان این است: انسان، حیوان کاسب است. نه کاسبِ مغازه‌دار؛ کاسب یعنی کسب می‌کند. حیوان دیگر ملکات نمی‌تواند کسب کند. شیر را ما بهش یک سری کارها را یاد می‌دهیم، می‌شود یک سری بازی‌ها را سر این‌ها درآورد؛ ولی کاسب نیستند. یعنی با تعقل، با سنجش، با اختیار، ملکه‌ای در خودش ایجاد کند؛ با عمل، چیزی را ملکه کند. خب، با کتک و با محرومیت و با جزا و تشویق و این‌ها می‌توان حیوان را وادار به یک سری رفتارها کرد، ولی کسب نمی‌کند؛ یعنی در ملکوتش اتفاقی نمی‌افتد.
البته این را هم فقط به شما بگویم، از باب ایجاد شبهه؛ فقط از باب ایجاد شبهه، خالصاً مخلصاً لله. هیچ قصد دیگری ندارم، فقط می‌خواهم شبهه ایجاد کنم برایتان. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بحثی دارند؛ این در نوع خود بی‌نظیر است. ایشان می‌فرمایند: روز قیامت حیوانات هم حشر دارند و حساب و کتاب دارند. حساب و کتاب این‌ها به چه نحوی است؟ چه شکلی است؟ ایشان مفصل، چند صفحه‌ای بحث کرده‌اند. شاید یک روزی با همدیگر – شاید آن‌قدر بحث‌های مانده داریم که معلوم نیست به این برسیم – شاید یک وقتی با همدیگر این را بحث بکنیم که حساب و کتاب حیوانات چه شکلی است. بحث خیلی قشنگی است.
در هر صورت، انسان حیوانی است که دارد ملکوت خودش را طراحی می‌کند. انسان طراح ملکوتش است؛ طراح شخصیتش است؛ طراح سرنوشت. ما دائماً در حال نقاشی هستیم. آن وقتی هم که خوابیم، داریم نقاشی می‌کنیم. چرا گفته‌اند خواب روزه‌دار عبادت است؟ روزه‌دار خواب است؛ در خواب دارد نقاشی می‌کشد؛ نقاشی‌ای قشنگ. گفته‌اند: «نوم العالم افضل من عبادة الجاهل». این آقا عالم است، گرفته خوابیده؛ آن آقا جاهل است، دارد عبادت می‌کند. کدام‌یک ملکوتش قشنگ‌تر است؟ خوابِ این، با خوابش آن‌قدر دارد ملکوتش را قشنگ طراحی می‌کند که آن با عبادتش نمی‌تواند. یا خواب کسی که با یقین است، از عبادت آدمی که یقین ندارد، بیشتر [ارزش دارد]. یعنی ملکوتی که این آدم طراحی می‌کند، قشنگ‌تر است.
شما از این به بعد هر چه را شنیدید می‌گویند این‌قدر دارد، این‌قدر جزا دارد، این‌قدر پاداش دارد، ببرید توی این دستگاه. آن را گفته‌اند برای آدم‌هایی که دور از این فضا هستند. شما که اندیشمندید، فرهیخته، روایات را این‌جوری دیگر فهم نکنید که آقا این‌قدر ثواب دارد؛ انگار مثلاً این کار را انجام می‌دهی، این‌قدر بهت پول می‌دهند! کارگری که نیستش که بگویند آن را از آنجا بردار، بیاور اینجا، ۵ میلیون بهت می‌دهم! اصلاً چیزی دادنی نیست. جزا اصلاً دادنی نیست. ملکوت خدا، عمل تو است؛ تصویر عمل است؛ این چهره، اینجا این است. اینجا شما نماز می‌بینی، خم و راست می‌بینی؛ بیایی بالاتر، عالم مثال، عالم برزخ را که ببینی، آنجا نور می‌بینی. درست است؛ بالاترش یک شکل دیگر است. همین است.
الان دو دو تا چهار تا مثال قشنگی می‌خواهم بزنم. این را دقت بکنید. مثال به درد می‌خورد چون جلسه آخرمان است، فعلاً تا برود برای بعد اربعین، فکر...
الان دو دو تا چهار تا که شما می‌گویید، با آن دو تا چهار تایی که – یعنی توی ذهنتان است – با آنی که روی تخته می‌نویسید: این «دو»، این «ضربدر»، این «دو»، این «مساوی»، این «چهار»؛ این‌ها همان چیزی است که توی ذهن شماست؟ دو دو تا چهار تا را که فهم می‌کنید، تصور می‌کنید، آن یک ضربدر دارد، وسطش مساوی دارد، «چهار» دارد؟ اصلاً «چهار» توی ذهنتان دندانه دارد؟ با دندانه بنویسم یا از این چهار عربی‌ها بنویسم یا چهار انگلیسی بنویسم؟ چهار مانده‌ایم.
الان این حرف‌هایی که من دارم می‌زنم کجاست؟ حرف می‌زنیم: نمازخانه دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی مشهد، استان خراسان رضوی، ایران، آسیای دنیا. حرف من الان اینجا بود؟ حرف من کجا بود؟ از کجا دارم می‌گویم؟ فکر می‌کنم حرف می‌زنم، دیگر درست است؟ روی فلانی اسم گذاشته‌اند، یعنی دقیقاً روی کجا اسم گذاشته‌اند؟ راست می‌گوید، این خیلی قشنگ است. چون نفس مجرد است دیگر. می‌گویند روی فلانی اسم گذاشته‌اند، روی دماغش اسم گذاشتند؟ روی فلانی... فلانی اصلاً اینجا نیست؛ جسم است.
می‌خواهم یکم بیشتر بپیچانمتان، اذیتتان کنم، نابود می‌شوید نسبت! می‌خواهم اشکتان را در بیاورم. با این [حرف]، خیلی حرف سنگینی [می‌زنم].
اگر کسی این حرف را [وقتی] کربلا می‌روند، توی مسیر پیاده‌روی اربعین از امام حسین علیه‌السلام بخواهد که این حرف را بفهمد. اگر کسی این حرف را بفهمد، در زیارت امام حسین یک زیارت می‌کند. خدا نصیب من هم بکند، بفهمم.
شما ناخنتان را آخرین بار کی گرفتید؟ دو هفته پیش گرفتید؟ احسنت! خیلی دوستان مقیدند به گرفتن ناخن. دو هفته پیش؟ هر جمعه بگیرید. اگر ناخن ندارید، بسابانید ناخنتان را. خب، حالا بنده که جمعه ناخنم را گرفتم، محض ریا...
الان مثلاً فرض کنید توی گلدان. معمولاً توی گلدان خانه می‌ریزم، آنجا دفنش می‌کنم. فرض کنید الان من ناخنم را توی گلدان دفن کرده‌ام. من از کنار این ناخن که رد می‌شوم، از کنار این گلدان که رد می‌شوم، یک تعلقی بهش دارم دیگر. عه، ناخن‌هایم! نسبت ناخن‌ها با من چیست؟ الان از من کم شد؟ چقدرِ من است آن ناخن؟ چقدرِ من است؟ چقدر من بودم؟ چند درصد من بودم؟ (کارتون با زبان...) آن چند درصد من بودم؟ آن ناخن... هیچی، هیچی، هیچی، هیچیِ من نیست. هیچیِ هیچ‌چیزتان نیست. هیچی؛ همان ناخن است. گرفتی، چی شد؟ نگرفتی؟
الان این بدن است؛ این دست است؛ این صورت است؛ این لب و دهن با آن ناخن هیچ فرقی نمی‌کند. این هیچیِ من است. اصلاً این نیستم؛ من اصلاً این نیستم. ناخن... تا الان این ناخن‌ها هست دیگر؛ الان با من است. یکم دیگر رشد می‌کند، می‌کنمش. چه اتفاقی سر من می‌افتد؟ یک چیزی که توی عالم ماده و توی عالم طبیعت بوده، [به طبیعت] تحویلش می‌دهد. جسم ما دقیقاً همین است.
حالا ببینید شما خودتان را اینجا توی این قالب می‌بینید؛ این قالب عوض می‌شود دیگر، درست است؟ بچه بودید، یک شکل دیگر بودید؛ ۲۰ سال بعد هم یک شکل دیگر. می‌میرد و زنده می‌شود. پلاستیک می‌کند... بعضی‌ها می‌روند دیگر، «لولو» می‌روند، «هلو» می‌آیند بیرون! تر و تمیز، مرتب. جراحی‌های مختلف، بوتاکس می‌کنند و چه و پروتز و کوفت و از این حرف‌ها... آبی شدم، ناخنش آبی تغییر کرد. نسبت ما با بدنمان همین نسبت است. نسبت روحِ اعمالمان هم، جسم اعمالمان همین [نسبت است].
من الان سخنرانی [شما را] دارم می‌شنوم، درست است؟ صوت این [سخنرانی] در این دنیا صوت است. همان‌جور که شما الان من، این بنده ذلیل، حقیر، فقیر – این را که اینجا می‌بینید، این جسم را دارید می‌بینید که چند سال دیگر توی خاک است. سلام... خاک مرده دست بزند! من دست زدم سبک. آنی که بعداً توی خاک پودر می‌شود، منم؟ من اینجا نیستم! جسم من را شما دارید می‌بینید، مثل اینکه ناخن من را توی گلدان ببینید. فرق می‌کند با هم؟ این بدن زیر خاک با آن ناخن توی گلدان فرق می‌کند؟ قالب مادی من بود. این سخنرانی هم قالب مادی سخنرانی است؛ قالب مادی عمل من است. قالب معنویش چیست؟ الان این سخنرانی در سطح بالاترش یا یک تکه آتش است یا یک تکه بهشت؛ از این دو حالت. یا «روضةٌ من ریاض الجنة» یا «حفرةٌ من حُفَر النیران». یک باغی از بهشت، یک گوله از آتش؛ بالاترش این است.
الان ملائکه از من دارند چی می‌بینند؟ ثبت می‌کنند سخنرانی [را]؟ مجموعه این باطنی که دارد از این عمل درمی‌آید و دارند جمع می‌کنند. جمع کردن آن هم یک شکل دیگر است. ملائکه می‌نویسند؛ چه شکلی می‌نویسند؟
خلاصه... بزنم؟ دیگر بروید ان‌شاءالله تا خود زیارت امام حسین علیه‌السلام، تا کربلا! با این دو تا آیه، صفا کردنی نیست؛ ولی خیلی معنا را خوب می‌رساند. یک کمی دقت بکنید؛ مفصل‌تر [در] این بحث گفتگو می‌کنیم. حرف‌هایی که زدم، خیلی مهم بودا! کلاً این کتاب‌های معارف دینی، قرآن، هر چه کتاب خواندید، کلاً بشورید، جمع کنید گوشه. اصل دین این‌هاست؛ این حرف‌هاست. این حرف‌هایی که من امروز زدم، اصل دین این‌هاست. اگر کسی این‌ها را بفهمد، اصلاً زندگی‌اش یک جور دیگر می‌شود؛ یک آدم دیگر می‌شود؛ یک جور دیگر زندگی می‌کند.
کربلا، اربعین اگر می‌رویم، این را به ما بفهمانند: من کیستم؟ آن منِ واقعی؛ نه اینکه اینجاست. این بدن که نیست که؛ که الان من ۵ کیلو اضافه شدم، من ۵ کیلو کم کردم، ناخنم این گوشه ساییده شده، ناخنم شکسته، یک کمی ناراحت می‌شوی و... نه، اصلاً نیستی! واسه آن نیستی که. تو آن نیستی؛ یک چیز دیگر هستی، یک جای دیگر. عمل که عمل چیست؟ این دو تا آیه را داشته باشید. دو تا آیه است.
طلا و نقره... خیلی جالب است. سکه، درهم، دینار؛ پول. پول می‌بینیم؟ پول، پول نیست که! الان این پولی که توی جیب شماست، دو تا حالت دارد: کاغذ می‌بینی؟ این کاغذ نیست. اگر آدم از این افق بالاتر نگاه کند، یکی از این دو تا آیه را می‌بیند. پول چیست؟ پول در عالم بالاتر، عالم مثال، عالم برزخ، چیست؟ یکی سوره مبارکه توبه، آیه ۳۵؛ یکی سوره انسان، آیه ۱۵ و ۱۶.
«فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ» [توبه: ۳۵]. این‌هایی که پول را داشتند، خرج نمی‌کردند. «وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ». یک بخشش مال من است، یک بخشش مال دیگران. یک‌پنجم این‌ها، من شریکم با امام زمان علیه‌السلام در سودی که می‌ماند؛ اضافه بر سال. بقیه‌اش هم حق محرومین و مستضعفین است و باید صدقه بدهم، زکات بدهم؛ این‌هایی که به عهده [انسان] است.
حالا این پول باطنش چیست؟ پولی که الان توی جیبش گذاشته؛ گدا می‌آید بهش نمی‌دهد. کاغذ باطنش عوض شد. تا حالا پول بود، سبب خیر بود، توی جیبش بود، وقت نیاز استفاده می‌کرد. الان فقیر آمد، بهش رو زد، نداد؛ این دیگر الان پول نیست، یک گوله آتش است.
آبادی [؟] از این آیه استفاده کرد؟ خیلی قشنگ است. اولین [بار] ابرو درهم کشید، بعد صورت برگرداند، بعد پشت کرد. آیه می‌فرماید که ما پول را روز قیامت – این درهم، حالا شما بگو درهم را، بگو سکه، بگو اسکناس؛ فرقی نمی‌کند – این را روز قیامت داغش می‌کنیم، به پیشانی‌اش می‌زنیم، «جنوبهم» پهلویش می‌زنیم، «ظهورهم» پشتش. سه مرحله‌ای که رو برگرداند. [به او می‌گوییم:] «هذا ما كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ» (این همان چیزی است که برای خودتان اندوختید). خیلی قشنگ است. به خاطر آن کاری که کردی، دارم می‌زنم. پول خودت است؛ پولت شد این. ندادی، شد یک تکه آتش. خورد به این سه جا: «هذا ما كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ». ادامه آیه: «فَذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ» (پس بچشید سزای آنچه را که می‌اندوختید). ببین پول‌هایی که جمع کردی چی بود! پولت... «ما كُنتُمْ تَكْنِزُونَ». پولت است؛ این ملکوت پولت است.
آیه، آیه دیگر: «عَلَيْهِم بِآنِيَةٍ مِّن فِضَّةٍ» (با ظرف‌هایی از نقره). یک سری ملائکه می‌آیند دور این‌ها با ظرف‌هایی از نقره توی بهشت. «وَأَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا قَوَارِيرَ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا» (و جام‌هایی که بلورین بود، بلورینی از نقره، که آن را درست به اندازه برآورد کرده بودند). به‌به! می‌گوید یک سری ظرف نقره‌ای: «قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا» (آن را درست به اندازه برآورد کرده بودند). اندازه این ظرف نقره را خودت توی دنیا معین کردی. ظرفش بزرگ است به خاطر نقره‌هایی که خرج کردی. این نقره‌هایی که خرج کردی، باطن شد این [ظرفِ] بزرگ‌تر.
مثال زدند ما بفهمیم؛ ما تا آنجا نرویم، هیچی نمی‌فهمیم. سنگ کلیه را می‌توانی توضیح بدهی؟ دردش را؟ این‌ها شهودی است دیگر. ببین عزیزم، می‌آیی توی دنیا، این کلیه‌هایت سنگ می‌اندازد. اوه اوه! بلند نگاهت می‌کند. سنگ کلیه چیست؟ کلیه اصلاً چیست؟ سنگ چیست؟ توی بهشت یک ظرف‌هایی می‌آید از نقره است. این باطن همان نقره‌هایی است که خرج کردی، همان پول‌هایی که خرج کردی، شد این. این باطن این پول است. توی دنیا که نگاه می‌کنی، اسکناس است. الان این پول‌هایی که توی جیب شماست، این یا یک تکه آتش است توی جیبتان، یا یک تکه ظرف بهشتی است که قرار است تویش سیب و گلابی و میوه و این‌ها [قرار دهند]؛ جامی است که قرار است تویش شراب از آب سلسبیل بریزند، از آب تسنیم بریزند، از آب نمی‌دانم کوثر بریزند. این پول‌هایی که توی جیبتان [هست]، یکی از این‌هاست. اگر توی راه کربلا خرجش کردی... اگر خرج نکردی حالا نمی‌دانم چی می‌شود، ولی اگر جای دیگر خرج کردی، توی مسیر معصیت – خدایی نکرده – خرج کردی، می‌شود همان... کربلا صحبت نکنم، فقط این را بگویم.
تمام... هر قدم... حالا ملکوت این پیاده‌روی اربعین باطنش چیست؟ این را داشته باشید. دیوانه شویم همه با هم و حال کنیم [که] برویم! شما حج که بروید، حج... ملکوتش چقدر است؟ خدا می‌داند. طرف یک حج را از دست داد. امام صادق علیه‌السلام بهش فرمودند: «این کوه ابوقبیس اگر همه‌اش طلا بشود، جبران نمی‌کند آن حجی را که از دست [داده‌ای].» فرمود: «هر یک قدمی که تو در پیاده‌روی کربلا برمی‌داری، ۸۰ حج مقبول [و همراهی] با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است.» هر یک قدمش [معادل] ۶۰۰ ستون از نجف تا کربلا [است]. هر ستونی ۵۰ متر، هر متری دو قدم. چند تا حج می‌شود؟ حالا به قیمت الان ۳۰ میلیون هم اگر حساب بکنی حج را، ببین چقدر کاسبیِ مادی‌اش فقط [می‌شود]! بعد هر یک قدم، ملکوت آن را دارد. همه آن ملکوت حج را توی این قدم بهت می‌دهند. ملکوت عمل خودت است.
بالاتر گفته: زیارت کربلا «مُتَلَطِّخٍ بِدَمِ الحُسَینِ علیه‌السلام» (آغشته به خون حسین علیه‌السلام). امام حسین علیه‌السلام توی خونشان می‌غلتیدند، ملکوت عملشان چقدر بود؟ گفته زیارت کربلا می‌روی، همان ملکوت در خون حسین علیه‌السلام غلتیدن را به تو می‌دهند. ببین چیست دیگر! که هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد این زیارت کربلا چیست. همه متحیرند از این [که] چه باطنی دارد، چه ملکوتی دارد. معادل توی عالم دنیا ندارد زیارت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام. هیچ ملکوتی به این زیبایی نیست، هیچ ملکوتی به این اوج نیست.
خدا را می‌خواهی زیارت کنی، در عرشش؟ برو کربلا! یعنی چه؟ خدا به ما یک رگه‌هایی از این حرف‌ها را بفهماند. آن‌هایی که ظاهراً توی این مسیر [هستند]، ان‌شاءالله خدا به آن‌ها بفهماند. آن‌هایی هم که البته نمی‌روند، ناراحت نباشند؛ با همین دل شکسته ان‌شاءالله خدا عنایت می‌کند به همین دل‌های شکسته. چون فرمود که: «من توی همین [دل‌ها هستم]؛ من با همین دل‌های شکسته‌ام.» آنجا دیگر خود خدا را می‌شود زیارت کرد؛ توی دل شکسته.
خداوند در فرج امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تعجیل بفرماید.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00