ادامه کتاب؛ حقالناس و حقالنفس
چرا از شیرینیهای بهشت سخنی گفته نمیشود؟
راه عشقبازی با خدا
تجربههای نزدیک به مرگ چه ارزشی دارد؟
آثار تکالیف در بندگی ما
آثار عمل به تکلیف خمس و زکات
سه دستور سلوکی مرحوم شاهآبادی
نکاتی پیرامون خمس
نکاتی در مورد زی طلبگی
عمده مشکلات ما مربوط به چه مواردی است؟
ارتباط خمس با شخصیت امام معصوم
خمس و طهارت
از دعای امام محروم میشویم اگر….
سختترین شرایط مردم در قیامت
در خانههایی که خمس پرداخت نمیشود چه کنیم؟
وسوسههای شیطانی در مورد خمس
خیانت اقتصادی وکیل امام معصوم
مفسدین اقتصادی دوران امیرالمومنین علی علیه السلام در کربلا
خواندن این کتاب را از دست ندهید
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
بخش بعدی کتاب را میرسیم؛ عنوانش هست: «حقالناس و حقالنفس». قبل از اینکه وارد بحث بشویم، نکتهای را عرض میکنم: یکی از مطالب بسیار مهمی که شاید کلیدیترین بحثی بود که ما در شرح کتاب «آنسوی مرگ» به آن اشاره داشتیم، این بود که به بهشت و لذتهای بهشتی و جلوههای بهشتی و اینها اکتفا نکنیم و بهشت رفتن اساساً کار سختی نیست و بهشت نرفتن خیلی دشوار و عجیب است. نکتهای که آنجا هی میگفتی و میگفتیم این بود که ما برای ملاقات حقتعالی و جلوه او شدن آمدهایم؛ آمدهایم که خلیفه خدا باشیم. خدا ما را برای این خلق کرده است. ما برای بهشت نیامدهایم؛ ما برای خلیفه شدن آمدهایم. هر چیزی غیر از خدا و کمتر از خدا برای ما کم و کوچک است.
خب، این مطلب مهم را شاید بنده نتوانستم خوب جا بیندازم که با بعضی سؤالات مواجه میشویم که مثلاً هی توقع این است که آقا از شیرینیهای بهشت بگو، از این ورش بگو، از آن ورش بگو. حالا اینها را هم میگوییم، بالاخره اینها تو این بحثهایی که مطرح میشود، به مناسبت وارد اینها میشویم. به هر حال، عنایاتی هست، جلوههایی هست، دلبریهایی هست بهشت؛ ولی اینها قرار نیست ما را شکار بکند. آنکه مهم است، عبودیت و بندگی حقتعالی و عشقبازی با خدای متعال است. خب، راه این چیست؟ راه خلیفةالله شدن چیست؟ راه آن مقام بالا و بالا رسیدن چیست؟ راهش بندگی و اطاعت است. خدای متعال فرمود: «عبدی أطعنی حتی اجعلک مثلی». بنده من! اطاعت من را بکن تا تو را مثل خودم کنم. تو را مثل خودم میکنم؛ نه تو را میبرم در عالم مثال، نه یک مثالی از رحمتم به تو میدهم. این سیب و این قصر و این حورالعین و آن نهر آب و اینها همه یک مثالی است از رحمت خدا؛ نه اینکه یک مثالی از رحمت خدا میدهم، تو را مثالی از خودم میکنم. این کجا و آن کجا؟
راه این چیست؟ لذا نکته مهمی که ما در این کتاب «سه دقیقه در قیامت»، خصوصاً حالا در «آنسوی مرگ» به این نحو نبود، در «سه دقیقه در قیامت» خصوصاً این بخشهای آخر، یعنی از این صفحه ۶۰ تا آخر کتاب که میشود ۸۵، این ۲۵ صفحهای که مانده با این نکته خیلی ما مواجهایم. بیشتر بحث تکالیف را مطرح میکند. اینجا بحث حقالناس و حقالنفس را مطرح میکند. خب، ما توی تجربه نزدیک به مرگ حقالنفس را تقریباً غیر از اینجا جای دیگری ندیدیم، آنقدر که بررسی کردیم. بعد بحث خانواده و صله رحم را مطرح میکند که بحث بعد است. بعدش بحث ولایت فقیه را مطرح میکند که چند جلسه بعد انشاءالله به آن میرسیم. و همینطور بحثهای شکلی که دیگر عملاً این چند تا بحثهای آخر، آنجا دیگر میرود توی فاز برگشت ایشان به بدن. این سه تا عنوان، سه تا داستان آخری که ما اینجا داریم، بیشتر بحث تکلیف است؛ ناظر به تکالیف ماست، تکلیف بندگی.
خب، حال و هوای خاصی دارد، ممکن است عزیزانی هم خوششان نیاید از این. اصراری هم نه به شنیدن این حرفها هست، نه قبول این حرفها است. به هر حال، ما بنا بر این است که آنکه منطق قرآن است، آنکه منطق اهلبیت است، این را کشف کنیم. این تجربه نزدیک به مرگ هم از این جهت که آنکه اهلبیت گفتند را برای ما ملموس کرده، آنکه قرآن گفته را برای ما محسوس و ملموس کرده، از این جهت برایش ارزش وگرنه اینها خودش ارزش ذاتیاش چیزی بیش از یک رؤیا نمیتواند باشد. ارزش اینها به این است که آیات و روایات را برای ما خیلی شفاف کرده و جلو چشممان آورده و حقانیت اهلبیت عصمت را جلو چشم ما آورده که چقدر این اهلبیت معارفی که فرمودند، عمیق است که اینها یک گوشههایش را فهمیدند، این بوده. حالا ببینید آن عمقی که اهلبیت گفتند که خیلیهایش قابل دسترس برای این افراد نبوده و نیست و خیلیهایش باید عوالمی طی شود تا فهمیده شود، این است آنکه برای ما مهم است.
لذا ما این بحثمان را، بخش تکلیف را که این بحثی است که الان داریم واردش میشویم، تکالیفی که ما در برابر خدای متعال داریم، در برابر مردم داریم، در برابر خودمان داریم، میخواهیم بررسی بکنیم و آثاری که اینها برای ما دارد. در دنیا، در برزخ، در قیامت، در ابدیت ما چه اثری دارد این اعمال؟ این هم نکته بعدی است که میخواهیم به آن بپردازیم. از باب اینکه ما بندهایم و بنده باید بند تکلیفش باشد، این است که و اینجا مطرح شده نکاتی خصوصاً در مورد خمس. عرض کردم اینها توی تجربههای نزدیک به مرگ تقریباً چیزی در مورد خمس، در مورد عرض کنم خدمت شما که مثلاً سیگار که بحث بعدی است که اینجا به آن میرسیم، معمولاً نداریم. خوب، ولی در فرهنگ دینی ما هست؛ چرا، خیلی به وضوح هم هست و خیلی پرمغز و پرحجم مطالبی که در این زمینه داریم. فرصت خوبی است کمی در مورد این مسئله صحبت بکنیم به عنوان یکی از تکالیفی که ما روی دوشمان داریم، این تکالیفی که ما را میسازد.
ببینید، خدای متعال تکلیفی که برای ما نوشته، از باب بستن و درگیر کردن و اینها نبوده. خدای متعال مصلحتی را در نظر گرفته. حالا این مصلحت کمالی است در نفس ما، یک جلوهای است در عالم ملکوت. این را لحاظ کرده، آمده یک فرمی به آن داده توی این زندگی مادی ما که این ما را میسازد. خب، بحث جهاد را جلسه قبل داشتیم با عزیزان. جهاد یک بخشیش با نفس بود، یک بخشیش با مال. خب، چقدر جذاب بود که ما در راه خدای متعال شهید بشویم، جهاد با نفس بکنیم و خودمان را به خدا بفروشیم. جهاد با نفس، جهاد یعنی در معرکه. چون جهاد با نفس که خیلی وسیع است. جهاد با جان، گذشتن از جان و شهادت، رزمندگی در راه خدا، این همیشه شاید زمینه و فرصتش فراهم نباشد؛ ولی جهاد با مال زمینهاش فراهم است.
خدای متعال آمده برنامه ریخته، دستوراتی تعیین کرده، تکلیفهایی تعیین کرده برای اینکه ما جهاد کنیم با مالم را لحاظ کرده. این کار را اگر ما بکنیم، این مدلی اگر بدهیم، هم بیشترین منفعت حاصل میشود، هم این پول به گردش میافتد، فقیر از بین میرود، هم تعلقات ما کنده میشود، هم آسیب به زندگی ما زده نمیشود. زندگی اقتصادی ما اداره به نحوی است که رشد اقتصادی برای خودمان میآورد، رشد اقتصادی برای جامعهمان میآورد، رشد معنوی برای ما در قالب تکلیفی درآورده شده: زکات و خمس. زکات به خود مال تعلق میگیرد، خمس به سود مال تعلق میگیرد که حالا برخی فقهای جدید هم دیدم نکاتی در این باب داشتند که دیگر الان چون شبهه ایجاد میکند، نمیگویم. یک فتوایی را تازگی دیدم در بحث خمس و زکات که نکته جالبی بود که یکم تفاوت دارد با حرفهای رایج؛ ولی اصل مطلب همین است که زکات در مورد اصل مال است که بیشتر هم در فضای دامداری و کشاورزی و این است، و خمس نسبت به سود مال (اضافه بر آن مال، آنکه از مال ارزش افزودهای که داشته) یکپنجم آنکه یک سال مانده. که حالا قبلاً نکاتی گفتیم، باز هم نکاتی را عرض میکنیم.
انشاءالله طراحی کرده برایمان. دادنش هم رشد معنوی میآورد برای ما، هم جهاد است (جهاد با مال است). همه آن آثاری که در جهاد هست، برکاتی که در جهاد هست، اینجا هم هست. فرمود: «اگر خمس و زکات داده شود، یک فقیر در کره زمین پیدا نمیشود». و «هیچ تلفات و آسیبهای زمینی و آسمانی به اموال شما نمیرسد». بالاخره بلاها را دور میکند، رزق را زیاد میکند. در وادی رزق خدای متعال دیده است که این کانال رزق اگر بخواهد تمیز بشود، رسوبگیری بشود که رزق خوب جاری بشود، این اضافات باید گرفته بشود. اضافات در قالب زکات و خمس. اگر که نسل ما، اگر برکتی پیدا کند مالمان، در شخصیت ما رشدی باشد. «تثبیت لأنفسهم» که در مورد زکات، انسان به یک ثبات شخصیتی میرسد. آدمها که اهل زکات هستند، به ثبات شخصیتی میرسند چون از تعلقات درمیآیند. یکی از کارهای ثبات شخصیتی، از دوقطبی بودن در آمدن، یکی از راههایش از تلون، جابهجایی، رنگ به رنگ شدن و هر روز یک طرف بودن و اینها بخواهد آدم دربیاید، ولی زکات است. این اضافهها را از مالش دور میکند که حالا بحث انرژی را هم قبلاً گفتیم. اضافهها را وقتی بگیرد، یک مسیر ثابتی پیدا میکند، شخصیت ثابتی پیدا میکند. خب، این هم از آثار و برکات خمس و زکات.
خدای متعال همه اینها را لحاظ کرده، یک معجونی از آثار فوقالعاده در دنیا و آخرت و کمالات انسانی را لحاظ کرده، آمده در قالب یک دستور جزئی کوچک به ما داده. اسمش میشود تکلیف الهی. خب، ما احساس میکنیم که میخواهند ما را بگیرند و ببندند و اذیتمان بکنند و هی جلو پایمان دارند سنگ میگذارند. اینها به خاطر فهم کم ماست. دیگر یک بچه کوچک تا میخواهد از اتاق بیرون برود، پدر و مادر مانعش میشوند. تا میخواهد برود توی راه پله، مانعش میشوند. تا میخواهد برود سمت گاز، مانعش میشوند. تو میخواهد برود چاقو بردارد، قابلمه؛ میخواهد برود قابلمه داغ و خورش داغ، مانعش میشوند. و و و، ظرف بلور میخواهد بردارد، مانعش میشوند. همینطور سر کابینت میرود، ظرف. مانع شدن، مانع شدن، مانع، مانعش و همینطور پیمانه شدن. خب، این بچه ساده فکر میکند که این پدر و مادر آوردنش توی این دنیا که فقط این را بگیرند و ببندند: «توی خیابون که نمیذاریم، توی راه پله که نمیذاریم، دست به چاقو که نمیذاری، دست به گاز که نمیذاری، دست به غذا که نمیذاری، دست به ظرف که نمیذاری! این چه زندگیای است؟» خب، این نمیداند که این یک مصلحتی پشتش است. چون پدر و مادر لحاظ کردهاند، دیدهاند که این بچه اگر میخواهد بماند، بزرگ بشود، به یک ارزشی برسد، به یک کمالی برسد، این استاد دانشگاهی بشود، این یک پروفسوری بشود، یک مخترعی، یک نخبهای بشود، یک قهرمان ملی بشود، باید بماند. این دوره طفولیت را رد کند، نوجوان بشود، جوان بشود، آرام آرام. ولی راهش این است که این فعلاً تلف نشود. این بچه با این چاقو و با این گاز و اینها خودش را سر به نیست نکند، بیاید آرام آرام در قالب تکلیف، تکلیف، تکلیف.
تازه بچه یکم که سر به راه و عاقلتر میشود، دایره این تکالیف وسیعتر میشود. بکننکنها. از هفت سالگی بعد ۷ صبح بفرستنش مدرسه. و یک وقتی مصاحبه تلویزیونی کرده بودند با یک بچه روز اول سال، روز محفل مهر، رفته بودند مدرسه. ازش پرسیده بودند: «تو مدرسه را دوست داری؟» میگه: «نه.» داره گریه میکند. میگن: «چرا؟» میگه: «چه دوستداشتنیِ! ۶ صبح باید پاشیم کلهسحر دنبال راه بیفتیم، هی باید مشق بنویسیم، هی باید سر کلاس بشینیم، دست به سینه بشیم، این کار را نکن، سر و صدا نکن. از تابستان، بازیها و همه چی ما را درآوردند! از چی خوشحال باشم؟»
خیلی واکنش هم داشت توی فضای مجازی و اینها، مثبت و منفی، و خصوصاً مثبتهایش خیلی زیاد بود؛ یعنی همه تعریف کردند، خیلی تعداد زیادی که «حرف دل ما را زدی!» خب، واقعش همین است؛ ولی آن پدر و مادر مهربان از خرج شکمش میزند، مخصوصاً امسال که این هزینه مدارس، شنیدم تهران مدارس غیرانتفاعی تا ۲۰ میلیون برای ثبتنام دریافت میکنند. سالهای قبلم خیلی تفاوتی نداشت، حالا الان یکم وضع وخیمتر است. مشهدم خوب چند برابر شده بعضی مدارس، و شهرستانها. خب، این پدر و مادر از چون درآمدها که افزایش پیدا نکرده، هزینهها فقط افزایش پیدا میکند. از آن درآمد اندکی که دارد، خرج خورد و خوراک خودش میزند، پولی که برای لباس خودش میگذاشته، برای سفر و تفریح، از اینها میزند، ۱۰ میلیون، چقدر میدهد، مثلاً این بچه برود مدرسه خوب و این بچه را برایش سرویس میگیرند، ۶ صبح پاش میشود، خود این مادر برایش لقمه میگیرد، نمیدانم تغذیه درست میکند، لباس این را اتو میکند، کتابهای نو مرتب میکند و این بچه را راهی میکنند. هر روز صبح پاش میشود. خب، این هم سختی برای پدر و مادر، هم سختی برای بچه است. عین رأفت و رحمت است. چرا؟ چون عین حکمت و مصلحت است. این نگاه ما به تکلیف است. اگر عالم را این شکلی دیدیم (که باید این شکلی ببینیم)، کلاً نگاهمان نسبت به تکالیف عوض میشود، یک افق دیگری نسبت به تکالیف.
خب، بعضیها در مورد تجربههای نزدیک به مرگ جوری حرف میزنند، در مورد عالم آخرت، نتیجهاش این میشود که: «ببین، خیلی گیر تکلیف نباش، آنور همه چی اوکی است.» این همان نگاه خطرناکی است که ما از اول که کتاب «آنسوی مرگ» را شروع کردیم، با همین مبارزه کردیم. بعد توی «سه دقیقه در قیامت»، خصوصاً بیشتر. اصلاً بنایمان برای شرح این کتاب این بود که اگر یک تفالههایی هم در بحث «آنسوی مرگ» مانده بوده در حرف ما که خوب نتوانسته بودیم جا بیندازیم که: «آقا آنچه که اصل تکلیف است، آنچه که اصل عمل است». خواستیم دیگر در این کتاب سنگ تمام بگذاریم برایش. و شرح این کتاب یک وقت خیال و تصوراتی نشود که هر کی میرود، خوب است، آقا! اصلاً گبر و مسلمان و کافر، اینوری و آنوری، هیچی نداریم. خب، این که اصلاً میشود که لغو بودن ارسال انبیاء و خدا پس بیکار بوده؟ پیغمبر فرستاده؟ قرآن فرستاده؟ این انبیاء و اولیاء بیکار بودند؟ همه زحمت کشیدند این قرآن را تعلیم بدهند؟ این همه روایت، این همه زحمتهایی که کشیده شد برای اینکه روایت نوشته بشود، ثبت بشود، رسانده بشود؟ این همه زحمت که کشیده شد در طول تاریخ، تک تک این رجالی که در یک حدیث آمده، فرد به فرد ایران نشستند کار کردند، زندگی اینها را بالا و پایین کردند. این آدم اگر یک ذره بوی انحراف میداده، کلاً طرد روایتش و کلاً نپذیرفتند. و چقدر ما کتاب رجال داریم از نجاشی و از شیخ طوسی و از کشی و از علامه حلی! این همه کتاب رجالی از این بزرگان، مرحوم علامه شوشتری یا تستری و دیگرانی که این کتابهای رجالی وسیع، بعضی از اینها ۲۰ جلد، ۱۵ جلد، ۳۰ جلد، ۴۰ جلد تک تک اسم به اسم آمدهاند. در مورد این شخصیتها کار کردند، روایتها را یکی به یکی به ما دادند. چقدر زحمت برای این روایت کشیده شده! گاهی برای روایتی که نقل شده، کسی از علامه امینی که در مورد «الغدیر» خوب زحمت عجیب و غریبی ایشان متحمل شد، ولی قبلتر از ایشان گاهی یک کسی پاش میشد میرفت مصر، شنیده بود که این روایت راویاش در مصر زنده است. میرفت مصر از راوی روایت را میشنید، برمیگشت. برمیگشت مثلاً حجاز، برمیگشت مثلاً کوفه. این تک تک اینها باید با زحمت به ما رسیده برای این بوده که آقا مصلحتی پشت اینهاست.
خب، اینها که خُل نبودند، اینها که عقلشان کم نبوده. این همه زحمت کشیدند بعد خدا هیچ فرقی قائل نباشد بگوید حالا این همه اینها خودشان را کشتند... این فقها چقدر زحمت میکشند برای اینکه یک مسئله فقهی را استخراج بکنند که نماز مغرب از غروب آفتاب وقتش است یا از وقتی که مثلاً حمره مشرقیه چی چی بشود؟ مثلاً ذهاب حمره مشرقیه و فلان. و نهایتاً فاصلهاش هم میشود ۲۰ دقیقه. نهایتاً فاصله ۲۰ دقیقه. ولی اگر بگویم یک ماه، دو ماه، یک فقیه در درس خارجش بحث میکند که همین را اثبات بکند. لااقل آنکه ما در درس خارجش بودیم همین بود. یک ماه شاید وقت میگذاشت یک استاد برای اینکه همین روایاتش را ببینیم و بررسی بشود و سندش و قواعدش و این چه جوری است و آن چه جوری است. و نماز مثلاً باید ۸ و ۱۰ دقیقه بخوانیم یا ۸ و نیم؟ اول وقتش کیست؟ عَلاف بودیم؟ نه اول وقت، نه آخر وقت، اصلاً نماز خواندی، نخواندی، چه همه چی اوکی است. پیغمبر فرستادی دیگر! پیغمبر آمدند دقیقاً در مورد چی عالم پرداخت به ما هشدار بدهند؟ آمدند چه خطکشی بگذارند؟ وقتی همه چیزمون وِرای اوکی است. وقتی آدمها هیچ فرقی با هم نمیکنند، کلاً مرگ بر همه شیرین است و لذت. تهش حقالناس است. خب، حقالناس هم که انسان بدوی، انسانهای نخستین، انسانهای قبل از حضرت آدم اگر بودند و اینها، آن هم بین خودشان میدانند دیگر. بالاخره ظلم تا یک حدی بین اینها فهمیده میشود. ظلم بد است. آخه میخواهند با همدیگر زندگی بکنند. یک چیزهایی را با هم قرارداد میکنند، با هم مراعات میکنند. بین حیوانات هم تا یک حدی مراعاتها را داریم. حد و حریم و خط و خطوط خودشان. تجاوز نمیکنند. هر کسی به همان که خودش دارد، میگیرند. چند تا شیر میگیرند یک بوفالو را، تقسیم میکنند، هر کسی که دارد میخورد. دیگر با هم تقسیم در این حدش که اصلاً پیغمبر نمیخواهد. انبیاء آمدند یک چیزهای دیگری هم بگویند. البته انبیاء خیلی از حرفهایی که میزنند با عقل قابل فهم است. خیلی از حرفها هم که میزنند، اگر عقل انسان ارتقا پیدا بکند، باز قابل فهم است. نه اینکه غیرعقل و ضدعقل است، نه، فوقعقل است.
فوقعقل است، یعنی باید رشد بکند این عقل. با این عقل حدی ما فهمیده نمیشود. همانجور که پدر و مادر وقتی به بچه میگویند: «دست به گاز نزن!» برای او فوقعقل است، نه ضدعقل. فوقعقل اوست. البته اگر به سن و سال پدر و مادر برسد، در آن وضعیت قرار بگیرد، برایش کاملاً عقلانی است. ما اگر در حد آقای بهجت بشویم، تمام این روایات و دستورات برای ما کاملاً عقلانی است، عین عقل است، ذرهای در این تردید نیست. ولی الان ما که اینجا هستیم، به هر حال، گیرم که آقا! چرا مثلاً در مسئله قصاص آنجوری گفته؟ چرا توی دیه این شکلی گفته؟ چرا فلان جا توی روزه این شکلی؟ حالا مثلاً سر اذان صبح که گفتند باید امساک بشود، دیگر کسی چیزی نخورد. حالا ۱۰ دقیقه دیرتر نماز اذان مغرب، یک ۵ دقیقه زودتر بشود، چه فرقی میکند؟ نمیفهمم دیگر! خبر نداری از آن مصلحتی که پشتش است، از آن ملکوتش که پشتش است. خبر نداری.
یک بخشی، بحث خمس است. چون خیلی بحث مهمی است و باید مفصل در موردش صحبت بکنیم. این جلسه را میخواهم بگذارم کامل در مورد خمس. بحث آن است که در این کتاب آمده. اول متن را بخوانیم. از بخشهای جالب این کتاب و خصوصاً به هملباسان بنده یک سوزن زد، یک جوالدوز زد. ما باید حواسمان را جمع بکنیم. تلنگر و تذکر خیلی خوبی برای امثال بنده است اگر انشاءالله حواسمان جمع باشد.
«از وقتی که مشغول به کار شدم، حساب سال داشتم. یعنی همه ساله اضافه درآمدهای خودم را مشخص میکردم و یکپنجم عمر را به عنوان خمس پرداخت میکردم.» یکپنجم مازاد دیگر. یعنی سر سال که میشود، این را قبلاً توضیح دادیم. حالا بعضیها گفتند: «آقا سادهتر بگو.» ساده گفتیم دیگر، چه شکلی؟ ببینید، بنده روز اول مهر رفتم سر کار. سر سال خمسی بنده میشود اول مهر. یا اولین حقوقم را در آن موقع دریافت کردم، یا اولین کاسبیام آن موقع انجام دادم، یا اگر یک ماهیانه از پدرم پول توجیبی میگیرم، از آن روز شروع شده به شرط اینکه بالغ شده باشم. از وقت بلوغم. قبل از بلوغ نه. از وقت بلوغم. اولین ماهی که از وقت بلوغ ماهیانه گرفتم، مثلاً پدر کسی مثلاً ماهی یک تومن، دو تومن، ۵۰۰ تومان، ۲۰۰ تومان دارد. به او یک سری هزینههای جاری دارد، کارهایی که دارد انجام میدهد. خرج خورد و خوراک، تاکسی، کتاب میخرد، مدرسه، هزینههایش را انجام میدهد، در حد شأن خودش. در حد (یعنی مثلاً شأن او این است که با تاکسی با اسنپ برود، مثلاً حالا با مترو برود). حالا این مثلاً هر روز بردارد آژانس مثلاً فلان. اگر مثلاً قیمت معمول این مسیر از اینجا تا مدرسه رفتن، مثلاً با ۱۰ هزار تومان کرایه است. حالا با اسنپ، با بیاچی و مترو و اینا. باز با هزینههای دیگر. با ۱۰ هزار تومان باید باشد. این مثلاً هزینه را جوری کرده بشود روزی ۳۰ هزار تومان. این دیگر بالاتر از شأن او است. این آن هزینهای که میشود در حد ۱۰ تومنش برایش حساب میشود، ۲۰ تومنش مازاد است.
این ۲۰ تومنش بعداً خمس به این ۲۰ تومن تعلق میگیرد، به آن ۱۰ تومنش نه. ولی کسی در حد ۱۰ تومانی که شأنش است، میرود و میآید، انسان به آن پول هیچی خمس تعلق نمیگیرد، چون داده رفته دیگر. این استفاده. حالا این با تاکسی رفته و آمده و کتاب هم خریده. کتاب هم هست که در شأنش است. یعنی مثلاً الان بنده در دوره کارشناسی هستم، کتابهای لازم دارم، یا همین الان مطالعه میکنم، یا ممکن است به آن مراجعه کنم، این هم میخرم میگذارم. خمس ندارد. ولی الان رفتهام برای دوره دکترایم کتاب گرفتهام که نه الان به دردم میخورد، فقط گفتم بعدها گرانتر میشود، الان هیچ استفادهای هم ندارم، فقط برای اینکه ۵ سال بعد که میخواهم بخرم، گرانتر میشود. این بهش خمس تعلق میگیرد، بالاتر از شأن او است.
من خرج خودم را انجام میدهم. ته سال، مثلاً اول مهر که اولین حقوقی بود که گرفتم، اول مهر میشود سر سال خمسی بنده. ۳۱ شهریور مینشینم حساب و کتاب میکنم. من در این سال درآمد که داشتم، خب به آن درآمد که کار نداریم. هزینههایم چقدر بود؟ هزینههایی که کردم چقدر بود؟ اینها را حساب و کتاب میکنم. یک مقدار چیزی الان مانده. اینها هنوز مصرف نشده. اگر مصرف بشوند، تمام میشود. مصرف بشود، تمام میشود. مثلاً قهوه مانده، مثلاً چایی مانده، قند، نان مانده، سبزی مانده، گوجه مانده، میوه مانده، حبوبات مانده، چوب کبریت مانده، کاغذ مانده و هر چی که تصور چیزهای مصرفی که در اثر مصرف شدنش تمام میشود. به تلویزیون خمس تعلق نمیگیرد. به آنی که عینش موجود است. یعنی وقتی مصرف بشود، تمام نمیشود. فرش، صندلی، مبل. مگر اینکه باز بیش از شأن باشد. یعنی ما یک دست مبل گرفتیم گذاشتیم توی انباری. خب، این بهش خمس تعلق میگیرد. مگر آن باز بحث جهازیه باشد و اینها که داریم برای عروس جمع میکنیم. آن هم دیگر مراجع باید نظرشان را بپرسید. آنجا یکم اختلاف نظر هست که به جهازیه خمس تعلق میگیرد، نمیگیرد. بحث شأن و فلان. آن یک بحث است.
پس اینها که مصرفی. حالا سر سال خمسی بنده شده. یک مقداری پول مانده. مثلاً صد هزار تومان. این ۱۰۰ هزار تومان را یکپنجمش را، یکپنجم این باید رد بشود. به چه کسی رد بشود؟ توضیح میدهم انشاءالله اگر فرصت بشود. این جلسه. این یکپنجمش را باید بدهم به عنوان خمس. هیچ ربطی به مالیات و زکات و رسیدگی به ایتام و بهزیستی و فلان ندارد. هیچ ربطی به آنها. بحث جدایی است. این حق امام زمان است، سهم امام زمان است.
یک نکته و نکته بعدی هم اینکه اگر چیزهای مانده مثل همین کبریت که قبلاً عرض کردم. بعضی میگن اصلاً ما خمس نمیدهیم، ما مستاجریم. خیلی خب. شما ۵ تا دونه کبریت توی خانهتان نمانده؟ یکیاش میشود؟ یکیاش. نسبت به آن یکیاش وظیفه است. این تکلیف شرعی ماست. این را قرآن گفته. این را روایات. مراجع در اثر سالیان سال زحمت کشیدهاند، استخوان خرد کردهاند در روایات و احکام الهی فهمیدهاند. آدمهایی که ذرهای هوای نفس هم نداشتند. کسی هم از کسی خمس زورکی نمیگیرد. در نظام تقلید که بروی، حتی خمس تو را نمیگویم بیا من حساب کنم. میگویند خودت حساب کن و بگو. هیچ وقت هم از هیچ کسی سؤال نمیکند که خمس دادی یا نه. همین رهبر معظم انقلاب میروند خانه کسانی که اصلاً خمس را قبول ندارند، شهدای ارمنی. یک کلمه از کسی هم سؤال نمیکند که شما خمس دادی، ندادی، بیا خمس را پیش ما حساب کن. هیچکدام از مراجع تقلید یک بار شما ازش نمیشنوی یک جایی که بگوید بیا خمست را حساب کنم، خمست را به من بده. یک کلمه تا حالا از مراجع شما این را نشنیدید و نمیشنوید. تازه کسی که در موقعیت مرجعیت قرار میگیرد، به خاطر همین بحث خمسش و اینها، پس میزند. به شدت میگوید برویم پیش فلانی. شیخ انصاری را ببینید چطور برخورد میکرد با مرجعیت و خیلی از بزرگان ما که از زیر بار این مسئولیت شانه خالی میکردند که اینها سهم امام باید بیاید دست ما، باید اینها را برگردانیم بدهیم دست اهلش و کار دشوار است. سر همین اصلاً زیر بار مسئولیت نمیرفتند.
اینها مراجع ما. من: «آقا! حساب کردم ۵۰ هزار تومان خمس من.» تازه میگویند: «ازت میپرسند که الان لازم داری یا میخواهی بدهی؟» اگر بگویی: «لازم دارم.» بهت همان را قرض میدهند. همان ۵۰ هزار تومان را بهت قرض میدهند. اصطلاحاً دستگردان میکنند. این شکلی است بحث خمس. سادهتر از این شما پیدا نمیکنید؛ ولی آثار و برکات عجیب و غریب. قبلاً شاید اشاره کردم. مرحوم آیتالله شاهآبادی رضوانالله علیه سه تا دستور فرموده بودند در مسجدشان. شاهآبادی کسی است که خمینی تربیت کرد. یک شاگردش خمینی است، یک شاگردش حقشناس. این دو بزرگوار تربیتشدههای مرحوم آیتالله شاهآبادی هستند. شاگردان دیگری هم داشته. یک وقت توی مسجدشان پاش میشود، ایشان خطاب میکنند: «مردم! شما خسته شدم، اصلاح نمیشوید. چون این همه برای شما منبر رفتم، فایدهای نداشت.» تهش سه نفر بعد نماز. سه نفر. این همه ناله و روضه، سه نفر آمده بودند. این سه تا گفته بودند: «آقا! ما میخواهیم آدم بشویم. چیکار کنیم؟» ایشان فرموده بود که: «سه تا کار میگویم اینها را انجام بدهید. یکی اینکه خمستان را شب به شب حساب کنید.» این نکته مهم. «بازاری! خمس تو را شب به شب بده.» یعنی هر شب بشین حساب کن درآمدت و هزینههایت و یکپنجم از آنکه مانده. همان اگر میخواهی به موقعیت معنوی فوقالعادهای برسی. یکم هم که هر شب برای امواتی که از مؤمنین و مؤمنات از دنیا میروند، همان شب یک نماز لیله الدفن بخوان. و یکی هم اینکه نمازتان را اول وقت بخوانید در هر حالتی. خدا این سه تا. نماز اول وقتش کفایت میکند به کسی. انجام. اینها بعد یک مدت مشغول شده بودند. یکی از اینها رفته بود یکی از مساجد تهران نماز بخواند. الله اکبر گفته بود که: «این امام جماعت میرود و میآید. یکم هست، یکم نیست!» گفت: «چطور؟» گفت: «یککم بود، یککم نبودی. تعجب کردم.» حالا خوش به حال آن امام جماعت. آدم خوبی بود که یککم بود، یککم نبود. چون من اصلاً «الله اکبر» میگویم، اگر پشت من نماز بخواند که میگوید: «این کجاست؟ صدایش میآید، خودش نیست. صدا از تصویر نیست.» آدم آدمهای قدیم که یککم بودند. گفته بود که من با خانم بحثم شده بود. توی نماز هی میرفتم توی خانه، جواب نمیدادم توی ذهنم که اینکه گفت این جوابش آن بود. بابت این بروم خانه الان این را بگویم. وجودش را سر و کله میزد. این صورت ملکوتی نماز را دیده بود. صورت مثالیاش را دیده بود که این یککم توی نماز هست، یککم روحانی برگشته بود.
گفته بود که: «تو از آقای شاهآبادی دستور نمیگیری؟» اینهایی که تو میگویی محصول دستور آقای شاهآبادی است. خوب، یکی از سه تا دستور کلیدی آقای شاهآبادی همین بحث خمس بود. خمس شبانه. خمس را تا سر سال وقت داری که رد کنی. نه سالیانه. تا سر سال وقت داری که رد کنی. ته سال دیگر آخرین وقتش است که ما چقدر پشت گوش میاندازیم. خیلی افرادی که خمس میدهند، واقعاً نادرند، درصد کمی است. خمس و زکات. یعنی افراد بسیار زیادی برای امام حسین خرجی میدهند، هزینه میدهند، بانی. خیلی خوب است، خیلی برکت دارد؛ ولی خمس به مراتب آثارش از خرجی دادن بر امام حسین بالاتر است، برکاتش بیشتر است، اثرش بیشتر است که حالا من امام رضا فرمودند: «وقتی خمس ندهید، از دعای ما محروم میشوید.» قطعاً محروم نکنید از دعای تعداد زیادی روایت. اشاره میکنم سریع.
فرهاد: این میشود بحث حساب کردن. این برادر عزیز ما، این جانباز بزرگوار، ایشان اهل حساب کتاب خمسش بوده، تکلیف شرعیاش را. آدم رفتن و تجربه نزدیک به مرگ، هیچکدام در مورد خمس چیزی ما اصلاً نیازی به تجربههای بزرگواران و عزیزان نداریم. ماییم و متن شریعت، متن دین. این خود ملکوت است، خود خبر از غیب. هر چی که پیغمبر اکرم آورده، خبر از غیب. خود غیب را برداشته، ساده کرده، شده همین.
«با اینکه روحانیون خوبی در محل داشتیم، اما یکی از دوستانم گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست، خمس مالت را به ایشان بده و رسیدش را بگیر. در زمینه خمس خیلی احتیاط میکردم. خیلی مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد. من از اواسط دهه ۷۰ مقلد رهبری معظم انقلاب شدم. یادم هست آن سال خمس من به ۲۰ هزار. یکی از همان سالها وقتی خمس را پرداخت کردم، به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد. هفته بعد وقتی رسید خمس آورد، با تعجب دیدم که رسید دفتر آیتالله فلانی است. اشتباه نشده! من به شما تاکید کردم مقلد رهبریم. او هم گفت: فرقی ندارد. با عصبانیت باهاش برخورد کردم. گفتم: باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاوری. من به شما تاکید کردم که مقلد رهبریم و میخواهم خمس من به دفتر ایشان برسد. او هم هفته بعد یک رسید بدون مهر برایمان آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه. از سال بعد هم خمس خودم را مستقیم به حساب اعلامشده توسط دفتر رهبری واریز میکردم، دیگر واسطه نمیدادم.»
خب، ببینید این روحانی غیربزرگواری که اینجا بوده، آدم بیاحتیاط. لااقل این را میشود، «فاسد» را هم میشود به کار برد؛ ولی آدم بیاحتیاط. حالا عرض میکنم در مورد آن نکتهای که اینجا هست، این است که در پرداخت خمس اگر به واسطهای میدهیم، این وقتی میبرد دفتر مرجع، رسید خیلی مهم است. رسید علامت وصول است. و رسید هم حتماً باید از دفتر خود همان مرجع باشد. ما خودمان شخصاً خیلی این چیزها را قبول نمیکنیم. اصلاً در بحثهای مالی و اینها ورودی نداریم. خیلی هم که اجبار بشود، معمولاً دیگر (به رفقا بعضی دوستانم اثر حسن ظن و اینها میآیند مبالغی را میدهند) باز ما به رفقای طلبه ارجاع میدهیم برای زحمتش را به این بزرگواران میدهیم و تاکید هم میکنیم که حتماً رسیدش را باید بیاورد، رسیدش را باید بفرستند دفتر همان مرجع. و آن عزیز هم که به ما میدهد، بهش میگویند: «میگیم رسید دست ماست. الان من دارم. میخواهی برایت بفرستم یا بهت بدهم؟» اثر حسن ظنی که دارند، بعضی اشکال ندارد. یعنی وکالت اگر باشد، اشکالی ندارد. به هر حال، آن واسطهای که آدم دارد میدهد، باید مطمئن باشد. اکثر عزیزان طلبه هم واقعاً این شکلی هستند، یعنی آن تقید نسبت به حلال و حرام و اینها واقعاً دیده میشود در رفقای طلبه.
بنده وقتی در یکی از مدارس علمیه تهران (حالا اسم نمیآورم چون خب اکثر دوستان طلبه تهران زیاد این بحثها را گوش میدهند و از خودمان مدرسه هم زیاد هستند جز مخاطبین ما) اسم مدرسه، خوبیشان است. یکی از مدارسی که در منطقه نظام آباد تهران است رفت و آمد زیاد داشتیم. بعد توی اتاقی که آنجا معمولاً محل استراحت ظهرهای طلبهها یعنی کسی سرپایی میخواست بخوابد، یک نیم ساعت، ۴۰ دقیقهای یک استراحت مختصری بکند، یک اتاقکی داشتیم. دیدم یک شیشهای گذاشتهاند پر پول خورده. رفقا. گفتم: «این چیست؟» زد زیر خنده، گفت: «چی بگویم از دست این طلبهها؟» گفتم: «برای چی؟» گفت: «طلاب میآیند اینجا میخوابند. خب، اینها وقتی میخوابند هی از اینور به آنور میشوند. توی جیبهایشان معمولاً یکم پول خرد هست.» الان دیگر پول خرد البته ارزشی ندارد، پیدا نمیشود. بعد میگفت که این پا میشود، میبیند یک سکه ۵۰ تومانی مثلاً زیرش افتاده، سکه ۱۰۰ تومانی افتاده. احتیاط میکنند.
«شاید مال یکی قبل از من بوده. من که ندیدم که از جیب من افتاده باشد.» هیچکدام از اینها حاضر نیستند ۵۰ تومانی که زیرش است. «آقا! تو قبل اینکه آمدی اینجا دراز کشیدی که پولی نبود؟!» «نمیدانم، شاید بوده. من ندیدم.» «آقای! از جیب تو افتاده.» قبول نمیکند. بعد دیدم یک شیشه دیگر گذاشتهاند توی سمت پشت بام، همش سنگ بود. بعد بالایش نوشته بودند که: «رفقایی که نان سنگ سنگکی محل میگیرند، سنگهایش را بریزند اینجا که ما هفته به هفته برویم اینها را پس بدهیم!» نام تک تک این سنگهای ریز را جدا میکردند توی شیشه میریختند! فضای طلبگی دیدیم. اصلاً همین قالب هم همین است. واقعاً همین. بدون هیچ اغراقی. نمیخواهم دفاع بکنم، واقعاً اکثریت البته آدمهای فاسد هم تک و دوت و سه و چهار تا که بنده خودم با بعضی از این موارد که آنها اتفاقاً همین بحثها را گوش میدهند، انشاءالله که اصلاح بشوند.
به یکی از این موارد یک پولی دادیم و گفتیم: «اینو رسیدش را بیاور.» حالا این آقا خدا خیرش بدهد. این روحانی توی این کتاب که این رفته بود رسید یکی دیگر را آورده بود، آن اصلاً رسید نیاورد. یک شامورتیبازی هم درآورد. بهش گفتم: «آقا! این پول را چیکار کردی؟» «خمس فلان بنده خدا بود. تهمت میزنی که من دزدم؟ یعنی من خمس مردم را میخورم؟» بالاخره این سینه گنجینه اسرار است. اگر بنا باشد حرفی بزند، آدم خیلیها رسوا میشوند. سکوت کردیم دیگر در برابر افعال. بعد آدم از یک طرف نگران است که این سکوت باعث میشود که این دارد کارش را میکند و حیثیت روحانیت به باد میرود. با مفاسد اقتصادی. حرف هم بخواهی بزنی، باز حیثیت روحانیت به باد میرود. یعنی آنجا دارد ۱۰ نفر را سر کیسه میکند. الان سرشناس شده. وقتی بگویی ۱۰ هزار نفر حیثیتش و نمیدانی چه بکنی. استخوان در گلو. هم نصیحت که من که چون خانوادهمان هم هست، نمیتوانم خیلی اشاره بکنم چون خانواده ما میشناسند بعضی از اینها را. به هر حال، اینجور آدمهای فاسدی هم ما دیدیم. مفاسد اقتصادی معمولاً نه سوادی دارند، نه تقوایی دارند. عملاً طلبه اصلاً به حساب نمیآیند.
آقا گفته بود که: «یک طلبه دزدی کرده.» آن مرجع بزرگوار پاش شده بود، عصبانی گفته بود که: «ما من علیه این شکایت. شما چرا؟» گفت: «که از ما هم لباس دزدید، از شما پولت را دزدید، از ما هم لباس.» بعضی از اینها لباس. یک نکتهای که باز اینجا مهم است، آن هم این است که خب طبعاً خیلیها وقتی این داستان را میخوانند، تعجب میکنند. «خب پس با آخوندها نمیشود اعتماد.» حالا کسی هم اصراری ندارد که کسی بخواهد اعتماد بکند. التماسی هم ندارد. مردم همچین اعتمادی دارند که واقعاً آدم تعجب میکند. آنقدر که مردم محبت دارند، جای تعجب است با این همه مسائلی که گاهی دیده میشود و این کارهای رسانهای عجیبی که دارد میشود. اعتماد مردم، اطمینان مردم فوقالعاده. ولی کار شیطان هم این وسط ندیده نگیریم. ببینید شیطان خیلی این وسطها حرفهای عمل میکند.
الان اگر بنده بیایم به شما بگویم: «من ماشینم را بردم پیش یک مکانیک، این تسمه پروانه مثلاً خراب بود. فقط باید تسمه پروانه را عوض میکرد. بعد یک هزینه انداخت گردن من و یک موتور برای من جا به جا کرد.» خوب، یک فحش بنده میدهم به آن مکانیک بزرگوار. فحش هم شما میدهید به آن مکانیک بزرگوار و هیچ حسی نسبت به مکانیکها پیدا نمیکنید. با ماشینتان که خراب بشود اولین مکانیکی که میبینید، میبرید، میدهید بدون هیچ دغدغهای، بدون هیچ. بیایم بگویم: «آقا فلان دکتر!» که از اینها زیاد سر ما آمده. ما به دکترها به شدت علاقهمندیم و اینها هم دایره وسیع باز در مخاطبین ما است. از جراح و هیئت علمی و فوق تخصص و پزشک عمومی و انواع پزشکان پیامهای متعدد ما داریم از این عزیزان بزرگوارانی که خیلی محبت دارند در حوزههای مختلف. یعنی هم در بحث روانپزشکی، هم در بحثهای علوم تجربی و اینها. خیلی علاقه داریم. خصوصاً در این ماجراهایی که الان در بحث کرونا و اینها انصافاً ایثار کردند. خیلی از ... ولی خب، یک واقعیتی است. میدانید؟ در بین این عزیزان بعضی افراد هم هستند، تک و توک آدمهای نرمالی نیستند، آدمهای سالمی نیستند، آدمهای خوب.
خودمان مواجه شدیم با برخی از این اطباء و پزشکان و اینها که رفتی، ده تا خرج برایت تراشیده. یکم باید دقت میکردی، یکم باید مشورت میکردی، یکم باید حوصله به خرج میدادی، یکم تواضع به خرج میدادی، یکم از دانش کمک میگرفتی، دنبال پول و یک ده تا ماجرا برایت درست بکند، صد تا هزینه برایت بتراشد و این زیرمیزیها و این نمیدانم عملهای آنچنانی، بامبول در آوردنها. بعضیها از توی دندانپزشکیاش همینطور، نمیدانم فلان دکتر. هر جایی ما یک بالاخره یک تعدادی افرادی داریم که اینها قابل اعتماد نیستند. گفتم: «شما ذرهای تردید کردید در اینکه وقتی بیمار شدید و پیش دکتر بروید؟» نه، هیچ حسی پیدا نمیکنید نسبت به دندانپزشک. آنقدر از مهندسان عزیز که باز این رفقای خوبمان و ما که اصلاً عمده کار طلبگی و تبلیغمان در بین مهندسین بوده. چه تهران و رفقای امیرکبیر و چه مشهد، بچههای فردوسی و جاهای مختلف. عمدتاً هم مخاطبین ما در میان دانشجوها، بچههای مهندسی هستند. خب، این همه توی معماریها و خانهسازیها، جاهای مختلف، خرابکاریهایی که میشود از طرف کی است؟ خیلیهایش از طرف مهندس بزرگوار. تو همان کتاب «آنسوی مرگ» هم میگفت دیگر: «از بعضی از این سرهمکردنهای بعضی از این مهندسین، خانهسازی از مهندسی برمیگرداند.» ذرهای تنش و حساسیت ایجاد نمیکند.
حالا بنده بیایم بگویم: «آقا، یک کسی به یک آخوندی پول داده.» آن شیطان بیچاره میکند. آدم را ول میکند اینجا. حالا واقعاً یک درصد، یک درصد هم نیست، شاید واقعاً شاید کمتر از یک درصد، ۵ درصد، بگو ۱۰ درصد. آقا! بین اطباء ۱۰٪ را قبول داریم. تازه ۵۰٪ هم اگر بگوییم، باز کسی مشکل ندارد. میگوید: «بالاخره از هر دو تا یکیاش خوب است.» این طلبه و این قشر که میرسد، افتخار شیرین است. بالاخره ما خوشحالیم که خار چشم شیاطین است. لذت برای ما و مظلومیت در این است که این همه خدمات دیده نمیشود. بنده در همین محل، حالا اسم میآورم، این بزرگوار همسایهای داریم روبروی ما مینشینند، حاج آقای طوسی. این روحانی عزیز و بزرگوار که بنده قلباً عاشق ایشانم، اخلاق و متانت و شخصیت، فضای فکری ایشان فضای مکتب تفکیک، از شاگردان مرحوم آیتالله مروارید هم هستند. یعنی از فضای فکری شاید خیلی تناسبی با هم نداشته باشیم؛ ولی منش اخلاق ایشان، رفتار ایشان عالی، محشر است. این مرد آنقدر که نجیب است، آنقدر که شاید ۱۰، ۱۵ سال پیش کسی به ایشان یک میلیون داده بود که ایشان ببرد دفتر آن مرجع و پرداخت بکند خمس را.
واسطه خمس شده بود ایشان. توی لباسش بود و رفته بوده سرویس بهداشتی تجدید وضو بکند، آن بالا آویزان میکند و برمیگردد، میبیند که این پول از جیب ایشان زده. خوب، این که آورده برای ایشان، نداشته که بخواهد برود خمس. فقط ایشان امانت دستش بوده و میرفته تحویل این بنده خدا. رفته بود از جیب. یک میلیون و ۱۵ سال پیش! ۵ دقیقه برای کار فلان کار وقت گذاشتهام. ۵ دقیقه ۲۰ سال پیشه! ها، نه ۵ دقیقه الان. حالا این هم یک میلیون! دو میلیون ۱۵، ۲۰ سال پیش، سال دور. رفته بود همه را خودش داده بود از طرف خودش. شاید مثلاً هزینه دو ماه، سه ماهش بوده، مثلاً درآمد دو سه ماه. چون امانت بوده و پرداخت. نگاه نمیکنی. یک نمونه. یک مورد دیگر از آنور باشد، قشنگ به چشم میآید. میخواهم خلاصه باب این استفاده شیطان را از این بحث ببندیم. هرچند که قبول هم داریم ضعفها و کاستیهای خودمان را. درش تردیدی هم نیست. همه هم در معرض خطریم. هیچکس هم خودش را پسر پیغمبر، امامزاده و اینها نمیداند. خود بنده بیش از همه در معرض خطرم. و یک لحظه خدای متعال ما را به خودمان واگذار بکند، همچنین جنایتهای مختلفی در زمینههای مختلف بکنیم که روی چنگیز مغول سفید شود. به هر حال، این نکته پس نسبت به این که بحث رسید و بدون مهر و اینها معلوم بود که خیلی حساب کتاب نداشته.
خلاصه میگوید: «یکی دو سال بعد خبردار شدم این پیرمرد روحانی از دنیا رفت.» خدا به داد برسد دیگر. این بدهیها. دیشب حاج صادق آهنگران چند تا ماجرا تعریف میکردند. قضیه عزیزی از دوستانشان، تجربه نزدیک به مرگی داشته. ایشان تعریف میکرده که: «من آنجا که بودم، یک خانمی به اسم تارا، وقتی برگشته بوده دنبال این تارا میگشته.» همش این آقا که این تارا را دیده بوده، به اسم تارا، البته خود خانم تارا که از دنیا رفته بوده، میخواسته که مشکلش را حل بکند. خانم تارا در عالم برزخ بوده و ۱۸ هزار تومان بدهی داشته به یک کسی و بابت این گرفتار بوده. این آقا، یکی از دوستان حاج صادق، ایشان گفته بود که: «خانمش (کونش) پسرش خواب بود. میگفت: زور میزد، یک جوری برود توی خواب پسره که فقط به این بفهماند که ۱۸ هزار تومان به فلانی بدهی دارد.» چون توی خواب کسی رفتن شرایط خودش را دارد. همچنین نیست که هر کسی بتواند توی خواب هر کسی. بعضیها قویاند، توی همین دنیا میتوانند توی خواب کسی بروند. آقای بهجت این شکلی بود. بعضی مشکل دارند، حتی از عالم برزخم نمیتوانند توی خواب هر کسی بیایند. قلم و کاغذ و اینها. میگفتش که: «بیا با این بنویسیم، یک جوری بیندازیم زیر متکای. اثرگذاری در عالم ماده شود.» شهدا یکی از تفاوتهایشان باز با مردهها همین است. شهدا اگر بخواهند اثرگذاری در عالم ماده داشته باشند، در این حد شاید بتوانند نوشتهای را هم یک جایی ثبت بکنند. یعنی نه اینکه دست و پا و اینها دارند. اراده میکنند این اثر در عالم ماده بروز پیدا میکند. شهدا زندهاند دیگر بالاخره. اینها تفاوتهای شهدا و اموات است. اگر بخواهند میتوانند. کما این که از این ماجراها هم زیاد داریم. فلان یتیم امضای پدر را میبرده، گریه کرده به عکس پدر نگاه کرده، شهید، فرزند شهید نگاه کرده. دیده که روزهای پدرش. کاغذ و از این قبیل ماجراها زیاد داریم. نقل شده داستان گرفتاریاش بابت ۱۸ هزار تومان. گفتش که: «من میدیدم که یک قرون اگر آنجا بدهکار بودم یا اذیتی به کسی کرده بودم، آنقدر من را تحقیر و کوچک میکردند که دوست داشتم فقط آتش بگیرم وگرنه من را آنجور تحقیر نکنم.» آن عالم این شکلی است دیگر. این کوچک شدن. بتوانیم بفهمیم. به هر حال، این بختبرگشته آقای روحانی، به ظاهر روحانی، این با همچنین ماجرایی. آخه چقدر هم بد است که آدم از این خمس و این حق امام زمان دزدی بکند. لباس را در بیاور، برو وایسا آنجا در قالب چه میدانم یک کار آبرومندی. آنجا دزدی بکن. چرا آخه با این لباس و چرا با این عنوان و اینجا و از پول امام زمان (ممدوح). ایشان میفرمود: «که طلبه اگر به خاطر پول آمدی، لباس را در بیاور، برو سر چهارراه وایسا، کارگری کن. یک روزش اندازه یک ماه درآمد داری با شرافت هم زندگی کن.» آخرت مردم را به باد بدهی، با زندگی مردم بازی کنی و به پول برسی. اینها تلنگر واقعی است. اگر امثال من بفهمیم، بفهمیم و اثر کند.
«من بعدها متوجه شدم که این شخص خمس چند نفر دیگر را هم به همین صورت جا به جا کرده. در آن زمانی که مشغول حساب و کتاب اعمال بودم، یکباره همین پیرمرد را دیدم. خیلی اوضاع آشفتهای داشت. در زمینه حقالناس به خیلیها بدهکار و گرفتار بود. بیشترین گرفتاری او به بحث خمس برمیگشت. برخی آدمهای عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند.» حالا تصور کنید مثلاً این آقا منبر هم میرفته، توصیه میکرده که: «مردم حقالناس را مراعات کنید و این کار را کنید و آن کار را کنید.» منطقه خودمان، در یک جایی از استان تهران. بعد این آقا همینجوری بود متاسفانه. درس طلبگی اینها را که نخوانده بود. ۵۰، ۶۰ سالم بود. معمم. نهایتاً مثلاً شاید اوایل طلبگی یک مقداریاش را طی کرد. توی این مسائل اقتصادی هم معضلات جدی داشت و دستش هم به خیلی جاهای قدرتمندی بند بود. ما هم اول معمم شدنمان، ۱۸ سالم هم بود. با این آقا خیلی به صورت نرم و خفیف با ضربه ملایم مغزی در این درافتادیم. این ما را برد تا مرز خلع لباس. آنقدر که دست و بالش بند بود. الحمدلله. به جاهای مهمی از این مملکت. امام جمعه منطقه ما را خواست، به ما گفت که: «با این درنیفت. اولا که فساد اقتصادی شدیدی دارد. بحث خمس و اینها برایش میآورند و از هر جا که هست هر رسیدی بدون مهر میدهد و در گیر و بند این نیست که رسید فلان مرجع باشد و اینها. و مشکلات اقتصادی هم فراوان دارد، یکی دو تا نیست.» موعظه هم میکرد. یعنی سخنرانی میکرد و موعظه میکرد: «مردم، مردم، حقالناس خیلی مهم است. نکنین فلان، نکنین.»
این همان است که در روایت دارد: «در جهنم یک جایگاهی مخصوص عالمان است که جهنمیها میگویند: خدا! از بوی گند این آدمها در آزاریم. این را ببر یک جای انفرادی.» یکی از اساتید ما یادم نیست روایت را میخواند و گریه میکند که این خودش، آنهایی که بهشت رفتند و این توصیه میکرد رفتن به بهشت، خودش در قعر دوزخ است. حضرت امام میفرمود: «من آخوند فاسد را از ساواکی بدتر میدانم.» فرهاد: یک بخشی از عالم برزخ در مورد عالمان سوء. البته ما نگاهمان نسبت به همه، نسبت به پزشکان، اصل را میگذاریم بر خوب بودنشان. و هر پزشکی وقتی معرفی بشود برای درمان، ما میرویم خودمان را میسپاریم بهش، مگر اینکه بفهمیم فاسد است. نسبت به دندانپزشک همین، نسبت به مهندس همین، نسبت به تعمیرکار همین، نسبت به همه مشاغل و اصناف همین. نسبت به روحانیت هم همین. ولی توی روایت دارد: «اگر یک ذره استشمام کردین که یک عالمی بوی دنیاداری و اینها میدهد، ازش با حساسیت، با کنجکاوی بررسی میکنیم.» نه با سوءظن، نه با مچگیری؛ ولی با دقت. با دقت زیاد که یک ذره تمایل به قدرت و شهرت و ثروت و اینها را در کسی ببینیم، فاصله. این خطرناک است. این آن دینداری و آن علمش خودش را نتوانسته نجات بدهد. اگر این علم علم بود، اول این آقا را نجات میداد. آن علم، آن کسی ارزش دارد که خودش را بتواند نجات بدهد. حسن ظن اولیه نسبت به درد این است که همچین کسایی بخوان موعظه هم بکنند.
«برخی آدمهای عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند. پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم؛ اما اینقدر اوضاع او مشکل داشت که به رضایت من کاری از دستش برنمیآمد. من هم قبول نکردم.» در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: «اینهایی که میبینی، این کسانی که از شما حلالیت میطلبند یا شما از آنها حلالیت میطلبی، کسانی هستند که از دنیا رفتهاند. حساب آنها که هنوز در دنیا هستند مانده. تا زمانی که آنها هم به برزخ وارد بشوند باز حسابرسی جداگانهای است. اینهایی که الان آنورند، اینجور.» این بنده خدا گرفتار اینها. حالا هنوز مانده که یک تعداد دیگری بیایند و گاهی تبعات اعمال تا چند نسل، آدم یک کاری کرده که چند اثر بروز دارد. حرف اینجا حالا زیاد است. درد و دل و غصه زیاد. خدا نجات بدهد ما را واقعاً از این ماجرا. «حساب و کتاب شما با آنها که زندهاند، بعد از مرگشان انجام میشود.»
«بعد دوباره در زمینه حقالناس با من صحبت کرد و گفت: وای به حال افرادی که سالها عبادت کردند؛ اما حقالناس را مراعات نکردند.» یادم است در مورد حقالناس ما اوایل بحث «سه دقیقه در قیامت» بیشتر صحبت کردیم و دیگر بیشتر وارد بحثش نمیشویم؛ «اما این را هم بدان اگر کسی در زمینه حقالناس به شما بدهکار بود و او را در دنیا ببخشی، ده برابر آن در نامه عملت ثبت میشود؛ اما اگر به برزخ کشیده شود، همان مقدار خواهد بود.» خب، این نکته مهمی است در مورد بخشیدن دیگران. این را انشاءالله جلسه بعد در موردش بیشتر صحبت میکنم که ما حقالناس را تا میتوانیم ببخشیم، مگر اینکه کسی ظالمی است که دیگر آنجا بخشیدن او او را جریتر میکند در مورد ظلمش. و ظلمش هم ظلمی است که جنبه شخصی ندارد، جنبه عمومی دارد. و خصوصاً جنبه اعتقادی و ظلم در مورد عقاید و در راه خدا به حساب میآید، آن یک بحث دیگر است. ظلم شخصی که به من شده، کسی حالا مثلاً همسایه صدای گاهی بلند میشود و تق و توقی میکنند و ما اذیت میشویم، اینها را ببخش. این را انشاءالله مفصل جلسه بعد بیشتر صحبت میکنم.
در مورد خمس یک چند تا نکته دیگر بگویم که این بحث را تمامش کنیم. یک کتاب خوبی جناب حاج آقای قرائتی دارند در مورد خمس که این کتاب را انشاءالله عزیزان ما زیر این فایل صوتی منتشر میکنند. یک کتاب ۸۰ صفحهای در مورد خمس است. خیلی هم ساده است. این کتاب را همه عزیزان بخوانند. یک کتاب دیگر هم البته نوشته شده در مورد روش محاسبه خمس طبق نظر مراجع. دوستان ما پیدا بکنند حالا یا خود فایلش را پیدا کنند منتشر کنند یا برای فروشش پیدا کنند منتشر بکنند که خیلی ساده کمک میکند هر کسی خودش بتواند خمس خودش را حساب بکند و بدون اینکه واسطه هم داشته باشد، خودش پرداخت بکند. الان معمولاً سایت مراجع عظام، مستقیم میشود خمس را به این عزیزان واریز کرد.
خوب، شبهاتی در مورد خمس هست. شبهات فراوانی هم هست. چرا باید به آخوندها بدهیم؟ چرا باید این شکلی بدهیم؟ اینها شبهات در مورد خمس که حالا این کتاب خیلی میتواند کمک بکند به شما. یک کتاب هم البته جناب آیتالله مکارم شیرازی دارند که آن هم اسمش هست «خمس: پشتوانه بیتالمال». آن هم کتاب خوبی است. عزیزان میتوانند به آن کتاب هم مراجعه بکنند. آن هم پاسخ به خیلی سؤالات را داده است. «زمان پیغمبر مثلاً خمس بوده یا نبوده؟»، «چرا اهلبیت خمس نمیگرفتند؟»، «اهلبیت خمس را برای شیعیان بخشیدند.» اینها شبهات مختلفی است که در مورد خمس داریم و همه را جواب دادهاند علمای ما. «فقط زمان پیغمبر بوده؟» نه. «فقط نسبت به غنائم جنگی؟» نه. اهلبیت هم خمس میگرفتند. «برای شیعیان هم نبخشیدند؟» روایات شدید و غلیظی هم در مورد خمس داریم.
بنده چند تا از آن روایت را بخوانم برایتان. در مورد فلسفه خمس و چرا این مدلی و نظام اقتصادی اسلام و اینها. دیگر بحث اگر بخواهم بکنم، چهار، پنج جلسه باید صحبت بکنم. فرق مثلاً نظام اقتصادی اسلام با نظام کاپیتالیستی، با نظام مارکسیستی، با نظامهای مختلفی که وضعیت اقتصادی حرفی دارند. نظام اقتصادی اسلام را اگر بخواهیم بررسی بکنیم، این اصلاً خیلی فوقالعاده است. بحث خمس خصوصاً یک بحث عجیب و غریبی است. آیتالله مکارم توی کتابشان میگویند میگویند که وقتی برخی از شخصیتهای چون اهل سنت خمس ندارند دیگر به این خم. گفتند: «بعضی از شخصیتهای علمی الازهر و اینها آمده بودند حوزه علمیه قم را دیده بودند و گفته بودند: شما این حوزه را چه شکلی اداره میکنید؟» گفته بودند: «که ما شخصیتهای نخبه دینی در اثر این پولی است که گردش اقتصادی از یکپنجم مازاد درآمد سالیانه مردم و هیچ بند به هیچ نهاد و ارگانی نیست. فقط بند مردم است. فقط نسبت به مردم پاسخگو و از اغنیا میگیرد و به فقرا میدهد.» میگفت: «اینها به قول ماها کف و خون قاطی کرده بودند.» آیتالله مکارم فرمودند که: «یکی از اینها گفتش که من برگردم کشور خودمان، میروم همه جا تبلیغ میکنم که ما نظام علمیمان را این شکلی اداره کنیم.» با مالی که از طرف مردم جمع میشود. معمولاً نهادهای علمی در دنیا وابسته به حکومتها و آن نهادهای قدرت. این هم میشود وضعیت این الازهر مصر و این دانشگاههای مختلف دنیاست و یک تشلم بزن و ساکت میشوند. تنها جایی که ۱۴ قرن است هر چی حکومت و دولت و رئیس آمده و رفته و اینها به هیچ کدام تن ندادند، حتی نسبت به حکومت آخوندی، حوزه علمیه بوده. یعنی همین الانش هم حوزه علمیه بهترین و بیشترین انتقادها را نسبت به خود همین حکومت خودمان دارد. دیگر و مراجع عظام تقلید انتقاداتشان همیشه آزادانه و راحت است نسبت به حکومت، همین حکومتی که اصطلاحاً حکومت آخوندی به حساب میآید. این آزادگی و این حریت برمیگردد به اینکه دستشان توی جیب حکومتها نبوده و همیشه از طرف مردم تامین شدند. این نکته عجیبی است در مورد ساختار اقتصادی حوزهها.
البته خمس لزوماً فقط در حوزهها مصرف نمیشود. یک بخشی از هزینههای خمس در مورد حوزههاست و تربیت این افرادی که مبلغین دین هستند و این فرهنگ را ترویج میکنند. حالا در مورد خمس بنده چند تا روایت را بخوانم برایتان. یک روایت این است. حالا آیه قرآنش که مشخصه. سوره سوره مبارکه انفال، آیه ۴۱. میتوانند عزیزان هم آیه را ملاحظه کنند، هم تفاسیری که علما داشتند. آیتالله جوادی آملی در تسنیم، علامه طباطبایی در المیزان، آیتالله مکارم در تفسیر نمونه، طبرسی در مجمعالبیان و تفاسیر مختلفی که علما نوشتهاند. عزیزان میتوانند مراجعه بکنند و این کتاب جناب قرائتی انصافاً کتاب خوبی است. من دیگر حالا خیلی نکات بود که میخواستم از این کتاب عرض بکنم، فرصت نیست. ارجاع میدهم خود دوستان عزیزان مطالعه بکنند.
خمس وقتی پرداخت نشود، لقمهها ناپاک میشود، آلوده میشود. بعضی وقتها مهریهها به محض اینکه طرف مهریهاش را وصول میکند و میگیرد، حج بهش واجب میشود، مستطیع. معمولاً اینها بهش توجه نمیشود توی گرفتن این مهریهها و اینها. خمسی که خانمها به عهدهشان میآید، خیلی وقتها اینها بهش توجه نمیشود که حالا مثلاً نفقه که زن توی خانه میگیرد بهش خمس تعلق میگیرد، نمیگیرد. پولی که پسانداز میکند، حقوقی که دارد که خب قطعاً به آن تعلق میگیرد. توی خانه یک نفر خمس میدهد دیگر، کفایت میکند؟ خیر. هر کسی نسبت به حسابی که دارد مجزاست. تازه اگر کسی دو تا حساب مالی دارد، برخی مراجع گفتند که این دو تا سال خمسی دارد. یعنی هم مثلاً هیئت علمی دانشگاه، هم مثلاً هیئت مدیره فلان استارتاپ و فلان مجموعه صنعتی. اینجا مثلاً آبان ماه وارد شده، آنجا اسفند ماه وارد شده. برخی مراجع گفتند که سال خمسی این ورش از آبان ماه، از اسفند ماه و هر کدام مجزا و سال خمسش حساب سال متفاوت و مجزاست. هر کسی متناسب با هزینههای خودش مشترک است. حالا به چه نحو باید حساب بشود؟ یک بحث در مورد خمس بیشتر از این بخواهم صحبت بکنم، بحثهای فقهی میشود. دوست ندارم که بحثمان را خیلی ببریم توی چهارچوب بحثهای فقهی و بیشتر الان میخواهیم روایاتش را ببینیم. آثار خمس دادن و خمس ندادن.
کتاب شریف وسائلالشیعه، جلد ۹، صفحه ۵۴۷، ۵۴۸، روایت جاهای مختلفی است در مجلدات وسائلالشیعه. آثاری که دادن خمس دارد، یکیاش این است: «لترتیب ولادته»، خمس باعث میشود که آدم مالش پاک میشود و نسلش هم پاک میشود. بخشی از مشکلاتی که در تربیت بچهها هست اثر لقمههاست. پرداخت خمس و این حقوق مالی واجب آثار عجیبی در تربیت فرزندان، در بسیاری از معضلات خانوادگی را اینها حل میکند. بسیاری از گرفتاریهای خانه. اگر خیلی از عزیزان دنبال اینند که یک عزیزی باطنی بیاید بگوید که: «ما مشکلاتمان از کجاست؟» این باطن دارد. این اهلبیت است، این پیغمبر اکرم است. امیرالمؤمنین، امام صادق به ما فرمودند که: «آقا! بیشتر مشکلات به اینهاست. اگر میخواهی بچه خوبی تربیت بکنی، یکی از زمینههایش همین است: پرداخت خمس.» این پول سهم امام زمان توی خانه وقتی میماند، این آلوده میکند مال را. این سهم یکی دیگر است. حالا شما تصور کنید که مثلاً بنده بروم از حرم امام رضا (علیه السلام) یک چیزی را بدزدم. از حرم امام، فرض کنیم که مثلاً یک کتابی را از حرم بدزدم، بیاورم قاطی کتابهایم. چقدر بد است؟ چقدر زشت است؟ میگم از دزدی که از حرم امام رضا دزدی کردی. یک چیزی از حرم. به کی بدزدی؟ حالا کسی از خود امام، از امام معصوم یک چیزی را بردارد! خمس سهم امام زمان، یکپنجم، اصلاً مال شما نیست. حضرت مالک تمام اموالمان ولایت دارند. اگر کسی میخواهد، باید برود بحثهایی که در مورد امامشناسی و اینها داشتیم، نسبت ما با امام معصوم چیست؟ آنها را بررسی بکنیم. ببیند که ما نسبت به امام معصوم، حضرت، «اولی بالمؤمنین من أنفسهم». او از مال ما به ما مستعیرتر است. یعنی ولایتی که او به مال ما دارد، بیش از ولایت خودمان به مالمان است. ولایتی که او به جان ما دارد، بیش از ولایت ما به جان خودمان داریم. ما در حکم بدن امام معصوم. ساختار عالم این است، نسبت ما با امام زمان. اموال ما هم در واقع امانت حضرت در دست ماست. مال ما نیست. مال حضرت است تا تصرف کنیم. اجازه تصرف کنیم، کارهای زندگیمان را هم راه بیندازیم. در حد شأنمان هم هر چی دوست داریم استفاده کنیم. تازه آن آزادی که سر سال میماند، همهاش را هم نخواستند. یکپنجمش را گفتند: «دیگر مال خود حضرت است.» آن دیگر «کارم را کردم، الان دیگر از سر تفضل من دارم این را به امام معصوم میدهم.»
نخیر، حضرت این مال را دست شما دادهاند. او واسطه فیض است. مال از طرف او به ما رسیده. مالک اوست. داده، ما هم استفاده کنیم. لطف کرده، اجازه داده ما هم استفاده کنیم، نیازهایمان را برطرف کنیم. حالا یکپنجمش را گفته که: «به این دیگر دست نزن، تحویل بده.» اجازه هم نمیدهم که جای دیگری بدهی، این مال ماست. آن مصرفی هم که میکند، مصرف شخصی نیست. برای شخص امام، در مورد مال شخصیت حقیقی امام نیست. شخصیت حقوقی امام است. لذا اگر امام از دنیا برود، این خمسی که مال او بوده، ما به او تحویل دادیم، او به ورثهاش که نمیرسد. چون اگر مال شخصیت حقیقی او باشد، به ورثه میرسد. میرسد به امام بعدی، مثلاً امام حسن مجتبی (علیه السلام) از دنیا رفتند. ما خمس به ایشان دادیم. ایشان هم از دنیا رفتند. بچههایشان دیگر؟ ها. اگر مال خود حضرت، این مال موقعیت حقوقی حضرت میرسد به امام حسین (علیه السلام)، به امام حسین (علیه السلام) میرسد. نه به بچههای امام حسن مجتبی. مال امام. نکته مهم و شریک هم هست حضرت با ما.
این هم سهم ندادن، این حق خوردن حق امام زمان است. چه ظلمی بدتر از این؟ چه ظلمی بدتر از اینکه آدم بخواهد به امام معصوم ظلم کند؟ «علی دیننا»، این کمک ما حضرت برای خودشان که برنمیدارند! این گردش اقتصادی برای ایتام، فقرا، مساکین، خصوصاً سادات فقیر است. کینها چون بهشان صدقه نمیرسد. «قطعاً شأن و جایگاه اجتماعی که دارند، صدقه دادن به اینها ممنوع است.» به جای صدقه این را در نظر گرفتند که کریمانه است. لحاظ در واقع توش هست. احترام خاصی توش لحاظ میشود. توی روایات دارد که: «علی موالینا»، کمک برای اینکه ما به شیعیانمان رسیدگی بکنیم. رسیدگی بکنیم. این حضرت اینها را میگیرند طبقه برای برطرف کردن این مشکلات. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «من این پولی که از شما میگیرم، ما ارید بذلک الا ان تطهروا.» من فقط قصد میکنم که شما پاک بشوید. پاک میشوی، طهارت پیدا میکنی. هم طهارت قلبی پیدا میکنی، هم طهارت عملی پیدا میکنی، مالی پیدا میکنی، طهارت اعتقادی پیدا میکنی. خب، این ویروسها برداشته میشود دیگر. این ویروس است که زندگی ما را آسیب میزند. این ویروسها میشود وقت تبدیل به شبهه. شبهه اعتقادی در بچهام شبهه اعتقادی به وجود میآورد. دلها چرکین است. زن و شوهر دلچرکین. دلچرکین از همدیگر. دلچرکین. این آلودگی از کجا آمد؟ اینها آثاری است که این پول توی زندگی دارد. تبدیل به لقمه میشود، لقمه تبدیل به خون میشود، آن خون تبدیل به انرژی میشود، آن انرژی تبدیل به عمل میشود، تبدیل شخصیت و روح من میشود. همینجور سیر صعودی دارد دیگر. چه پولی بود؟ چه مالی بود؟ مالی که خمسش داده نشده. این خیلی آثار بدی دارد در زندگی. چقدر بیماریها، چقدر گرفتاریها، مشکلات مختلفی که توی زندگی پیش میآید.
جای دیگر دارد که اگر این را بدهی «یَذْکیٰ خمسنا و یَطِیبُ له»، (یعنی) طیب میشود، گوارا میشود. این پولی است که میماند و ازش آثار خیر و برکت میبینی. باز جای دیگری دارد که باعث دفع فقر میشود. جای دیگری دارد که امام رضا (علیه السلام) فرمودند (خیلی از روایات در مورد خمس از امام رضا (علیه السلام) است، این هم نکته جالبی تویش است. علاقه داریم و زیارتشان میرویم). خیلی ممنون. مطلبی فرمود: «اخراجُه تمحیصُ ذنوبِکُم». گناهان شما را پاک میکند پرداختن. «وَ مَا تَمْهَدُونَ لِأَنفُسِكُم لِیَومِ فاقَتِكُم». این باعث این میشود که شما روز گرفتاری و نیاز و حاجت، وقتی که دستتان خالی است، عالم ملکوت، آنجا یک سرمایهای دارید. این سرمایه ابدی است برای شما. این خمس مشکلی ندارد. این یکپنجم مازاد یک سال پدری از آدم در نمیآورد. هیچ آزاری. جای دیگر امام باقر (علیه السلام) فرمودند که: «زمین توی بهشت علی و علی ابی الجنه.» یکی آمد پیش امام باقر (علیه السلام) خمسش را پرداخت. «من و پدرم لازم است برای تو ضامن بهشت بشویم.» خمس خیلی آثار دارد. یک جور ابراز محبت، ابراز وفاداری. کلی از روضهها که گریه میکنیم این است که امام حسین (علیه السلام) طلب کمک کردند بهش که کمک نکرد. «هل من معین» گفتند. هیچکس کمک نکرد. چقدر ما به سر و صورت میزنیم. امام زمان هم دارند هی دائماً «هل من معین» میگویند. ما الان به امام زمانمان لبیک گفتهایم. لبیک. دیگر معین میخواهی؟ معین باشی؟ بسمالله. بیا خمست را بده. کمک ما. ما میتوانیم فرهنگ را بسط بدهیم، اقتصاد را اداره بکنیم، مشکلات اقتصادی را کم بکنیم. مینالیم. آخه ما هی از بقیه مینالیم. از آنها که خوردند و بردند و آنها که خمس نمیدهند. آخه مگر چند نفر خمس میدهند؟ ما مثل بقیه! خیلی حرف عجیب و غریبی است برای آدم. گاهی میشنود. الان شما نسبت به رژیم غذایی مثلاً نگاه کنید. حالا کرونا هم که خب این ایام هست، افراد کمی نسبت بهش مواظبت دارند. این رژیم غذایی را ببینید. چون توی اقوام و فامیلتان چند نفر رژیم غذایی دارند؟ چند نفر نسبت به چربی و کالری اینها که میخورند مراقبت دارند؟ نسبت به قند خونشان مراقبت دارند؟ کربوهیدراتها را مثلاً مراقبت دارند؟ به به به. خب، حالا اگر بنده فهمیدم که مثلاً قندم بالاست، چربی خونم بالاست و باید مراقبت بکنم. میآیم میگویم: «آقا! این همه آدم چربی خون دارد. این همه آدم شیرینی خامهای میخورد.» شیرینی خامهای هم خیلی دوست دارم؛ ولی میدانم برای من ضرر دارد. مریضیش مال تو، پاک میکنم. خون خودم را. میگویم: «این شیرین است، خوشمزه است. تو بخور. من هم لذت اینکه اطعام کردم را دارم میبینم. از این مریضی دارم نجات پیدا میکنم.» حالا به آدمی که خودش مریض است، اینجا آدم نگاه نمیکند به بقیه.
آدم تعجب میکند. به این مسائل که میرسیم هی به بقیه نگاه میکند. «مگر چند نفر نماز میخوانند؟»، «مگر چند نفر اختلاس کردهاند؟»، «برو خمس را از آنها بگیر!» من بروم پیش دکتر، دکتر به من بگوید که: «آقا! شما چربی خونت بالا است. ۱۰ کیلو اضافهوزن.» چه حرف خندهدار و مسخرهای! تو میخواهی سالم باشی یا نه؟ همه عالم اضافهوزن دارند. همه دارند میمیرند. همه دیابت دارند. تو یک دانه میخواهی سالم باشی یا نه؟ تو یک دانه مراعات این طبیب درجه یک عالم که رسول اکرم است. این امام رضا (علیه السلام) که همه حقایق عالم در قلب مقدس اوست. او به ما این را سینه به سینه، درد و رنج و مشقت در طول تاریخ به ما رسیده است. کلمه به کلمه وسواس به خرج دادهاند. علم تک تک راویهایش را وسواس به خرج دادهاند. کتاب به کتابش را وسواس به خرج دادهاند که نقل شده به ما رسیده. همین هم که رسیده، باز کلی مطلب خشک و خالی. میگذارند سندش را، دلالتش را. معارض دارد یا ندارد؟ کلی روی اینها کار میکنند که آخرش میآیند به ما عرضه میکنند. این روایت اهل امام رضا (علیه السلام) است. «پاکتان» بخشیاش هست. فرمود: «لا تُحرِموا أنفُسَکُم دُعاءَنا.» (قدرت) تا میتوانی خودتان را از دعای ما محروم نکنید. اگر خمس ندهید، اگر خمس بدهید ما دعاتان میکنیم. خمس ندهید از دعای ما محروم میشوید. این همه التماس دعا به این و آن. چه دعایی بالاتر از دعای امام زمان؟ شما تصور کنید حضرت برای کسی در نماز شبشان دعا کنند. اصلاً میفهمی یعنی چه؟ خدا وکیلی من نمیفهمم. اگر میفهمیدم، میمردم از شوق. آقای بهجت مثلاً نامه بدهد به بنده بگوید: «من دیشب در نماز شب شما را دعا کردم.» بنده یک ماه غرق در این جمله. «آقای بهجت من را به شخصه دعا کرد.» حالا امام زمان دعا کند! یک ماه مست. حالا فرمود: «وقتی خمستان را میدهید، ما دعاتان میکنیم. شخص شما را.» کمک کردی به ما. مال ما نبوده، حق شخص بوده. وقتی کسی حقالناسی دارد، حقالناسش را پرداخت میکنم، بهشت بهم واجب میشود. حق طرف را دادم. خیلی خندهدار به نظر میرسد دیگر. «آقا! طرف وظیفهاش بود که بدهد. این دیگر بهشت واجب میشود؛ چیست؟» ما با همچین خدای کریمی مواجهیم. نورانیت عمل و ملکوت عملی که قرار میدهد این است.
من ۵ میلیون از کسی قرض گرفتهام. بعداً به خاطر اینکه در وادی حقالناس و در برزخ و اینها گرفتار نباشم، میروم ۵ میلیون طرف را بهش میدهم. «بهشت بهت واجب شد! جهنم نمیروی.» این را دادم. میگوید: «نه دیگر. تو این حق را که دادی، نه فقط جهنم نمیروی، بهشت هم بهت واجب شد.» این خدای ماست. حالا اهلبیت محسن. یکپنجم مال ما نیست. مال خودشان است. وقتی میرویم بهشان میدهیم، دعامان میکنند برایمان. ما اگر نمیدادیم، ما محروم میشدیم. تازه نگفتهاند نفرین میکنیم. «از دعا محروم میشوید.» چقدر لطیف است. حق اینها را خوردیم، نفرینمان هم نمیکنند. از دعا محروم میشویم. «لا تحرموا انفسکم»، خود را محروم. بعد فرمود امام رضا (علیه السلام) فرمود که: «إن إخراجَهُم مِفتاحُ رزقِکُم.» کلید رزق. پرداخت خمس کلید رزق است. و باز روایت دیگری که اینجا داریم میفرماید که: یکی از بخشهای سخت. امام کاظم (علیه السلام) فرمود که: پرداخت خمس. یک بحث خیلی جالبی در مورد این پرداخت خمس داریم. این نکته را هم بگویم مربوط به این بحث کتابم هست. این هم خیلی جالب.
امام کاظم (علیه السلام)، ببینید حضرت میفرمایند که: «خدا برای مؤمنین ارزاقشان را ساده کرد به ۵ درهم. یکی از این پنج تا را برای خدا قرار داد.» «لربهم جعلوا لربهم واحد و أکلوا أربعة حلال.» برای خدا، چهار تایش را حلال. «هذا من حدیثنا صعب مستصعب. لا یعمل به الا ممن امتحن قلب الله له.» «و لا یصبر علیها الا ممتحن قلبه الله للايمان.» این کار سختی است. این حدیثی که ما گفتیم: «یکپنجمش را بده.» این خیلی دشوار است. کسی صبر برایش نمیکند مگر کسی که خدا دلش را برای ایمان امتحان کرده. یک مقام معنوی است. اگر کسی خمس پرداخت بکند. پرداخت خمس. بنده دیدهام برادر عزیز پاسداری، ایشان یک طلبی از کسی داشت مثلاً نمیدانم ۲۰ میلیون چقدر. بعضی رفقای دانشجو را این را دیده بودم. این مثلاً یک روز مانده به سال خمسیش، این پول طرف برایش ریخته بود و این مثلاً یکهو ۲۰ میلیون آمده بود. به فردا هم سال خمسیش بود. این یک چهارمش را جدا کرد و خیلی هم سنگین. خیلی سنگین. یکهو ۲۰ میلیونی که من مثلاً ۶ ماه پیش لازمش داشتم هی نداده نداده، الان آمده میشود مازاد بر درآمد و اینها. خیلی مرد است این. واقعاً از جنگیدن در میدان نبرد کمتر نیست. این همان تعلقزدایی، همان از خود گذشتگی. بالاخره امام کاظم (علیه السلام) این کار سخت است. بحثهای مالی یک بخشی از بخشهای بسیار سخت دینداری همین بحثهای امتحانهای مالی و تکالیف مالی است. حالا عرض میکنم یک سری ماجرا را.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند که، حالا یک روایت دیگر دارد. فرمود که از امام زمان (علیه السلام). روایت عجیبی هم هست. این هم در وسائل. ما از امام زمان روایت کم داریم. یکیاش این است. فرمود: «لعنت الله و الملائکه و الناس اجمعین علی من استحل من مالنا درهم.» لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر کسی که یک درهم از مال ما را حلال بداند. مال اهلبیت است دیگر. این یک حلال نمیداند، پرداخت نمیکند. «مال کسی نیست، مال خودم است.» این خیلی. در روایت دیگر دارد که: «نحن خصماء.» ما خصم این هستیم. همان کسی که حقی داشت دیگر. میگفت وادی حقالناس هر کسی حقش را میگیرد. یا حق اهلبیت، این خصمش اهلبیت است. یک وقت بقال سر کوچه، آدم طرف. یک وقت با اهلبیت حقالناس نسبت به آنها دارد. این خیلی خطرناک است. آن هم چون حق شخصی نیست. اهلبیت چون مال خود حضرت که نیست. مال شخصیت حقیقی او نیست. مال شخصیت حقوقی اوست، به جایگاه امامت و رهبری او برمیگردد. این نکته خیلی.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند که: «هلك الناس في بطونهم و فروجهم.» مردم یکی شکمهایشان، یکی دامنهایشان نابودشان کرد. «لعنهم لم یعدوا إلینا حقنا.» چون حق ما را به ما نمیدادند. «من استحل منها شیئاً فمسک». هر کسی از این حق ما چیزی حلال بداند برای خودش، به ما ندهد. «فهم یېأکلون نیران.» این آتش خورده. ببینید اینها آثارش است. برخی یاران اهلبیت میآمدند سؤال میکردند. این هم نکته جالبی است در وسائل، جلد ۹، صفحه ۵۰۳. گفتند: «آقا! اگر ما خمس ندهیم این حرامخواری است. باعث میشود نماز و روزهمان قبول نشود. به ما بفرمایید که چه شکلی خمسمان را بدهیم که جز حرامخوارها نباشیم و نماز روزهمان قبول بشود.» خیلی عجیب است. در روایت دیگر دارد که: «مال یتیم را اگر کسی بخورد این آتش است.» و فرمود: «ما یتیمیم.» یتیم خوب یکی از معانی یتیم «دردانه» است. تکیَتیم. کسی حق ما را هم بخورد این هم حق یتیم خورده. خیلی روایت جالب و عجیبی است.
باز روایت دیگری دارد که یکی از سختترین شرایط در جلد ۹ وسائل، صفحه ۵۴۵. یکی از سختترین شرایطی که مردم در قیامت دارند، مال کسانی است که خمسشان را پرداخت نمیکردند. اینها همه را قرائتی توی این کتاب آوردهاند. من دیگر وقتم کم است، سریع دارم روایات را میخوانم. همه میتوانند این کتاب را ملاحظه بکنند. فرمود که: «این را از ما دور نکنید این خمس را که اگر دور بکنید از دعای ما محروم میشوید.» امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودند که: «فلا یحل لاحد ان یتصرف فی مال غیره.» کسی حق ندارد توی مال دیگری تصرف کند بدون اذن. و چه شکلی در مال ما میخواهد تصرف بکند؟ و هر کسی از مال ما چیزی بخورد، «من أکل من مالنا شیئاً»، از حق ما اگر چیزی را بردارد و بخورد، «فی بطنه نار.» این آتش خورده. از خمس. خوردن. یکپنجم را ندادن. حالا بعضی خانهها آن پدر مثلاً خمس نمیدهد. ما توی آن خانهایم. یا شوهر خمس نمیدهد. اینجا چیکار بکنیم؟ اینجا اولاً که نسبت به خود اموال نیست. فتوای رهبر انقلاب این است که به خود اموال تعلق نمیگیرد. به گردن این آقا آمده. مثلاً باید یک میلیون بدهد. نه اینکه الان مثلاً این حبوباتم دیگر الان یکپنجمش حرام است. این فتوای ایشان. البته این را خب این برای بقیه استفادهاش اشکالی ندارد. خوب، بقیه خودشان میتوانند آنی که مصرف میکنند، خمسش را بدهند. این هم یک نکته. اینکه میتوانند اجازه بگیرند از مرجع تقلیدشان که ما مثلاً از اینها مصرف میکنیم، مطرح بکنیم ببینیم چی. که حالا مراجع شاید اجازه بدهند توی این شرایط را چون شرایط عسر و حرج در واقع. این تذکر و تلنگر هم به آن شخص داده بشود. بابا! اینجوری است ماجرا. زندگی و این خمست را نمیدهی، این شکلی میشود. البته ممکن است حرف بزنند و اثر هم نداشته باشد. یا برعکس باشد. افرادی که اثرگذارند، ازشان درخواست بشود که بگویند. روایت دارد که عذر کسی که از خمس چیزی خریداری کند پذیرفته نیست مگر اینکه صاحبان خمس اجازه بدهند. امام باقر (علیه السلام) فرمودند برای کسی حلال نیست که مال خمسنداده را خریداری کند، مگر اینکه حق ما را بهمان برساند. فتواهایی اینجا داریم. اگر کسی با کفنی رفت حج که خمسش را نداده، حجش باطل است. وقتی کسی از دنیا میرود، اول از همه خمس او را باید جدا کنند قبل از اینکه دفنش کنند. و کفنی که میخواهند بدهند، از مالی باشد که خمس پرداخت شده. و اینها مسائل مهمی است در فقه.
گفته حضرت امام در تحریرالوسیله، جلد ۱، صفحه ۳۳۴، میفرمایند که: «هر کسی یک درهمی از خمس پرداخت نکند، جز ستمگران بر اهلبیت است. جز کسانی است که حق اهلبیت را غصب کردهاند.» خیلی مطالب عجیبی است و روایاتی هم دارد. یک بخشی را حاج آقای قرائتی اینجا آوردهاند: «وسوسههای شیطانی.» توصیه میکنم حتماً عزیزان بخوانند. شیطان چه وسوسهای میکند در مورد خمس دادن که آدم خمسش را پرداخت نکند.
یک نکته جالب این بود که امام کاظم (علیه السلام) وکیلها، اصلاً وکیلهای اهلبیت کارشان همین بود دیگر. خمس را دریافت میکردند برای امام معصوم و اینها. وکیل بودند، نایب بودند. مثل همین الان ولایت فقیه، بحث نایب است دیگر. نایب امام زمان. عالمی که شباهت اخلاقی، علمی و عملی به امام معصوم دارد. این حق را باید به او رساند. حق امام معصوم است خمس. و در آن موقع هم علما بودند. الان هم علما، البته الان مراجع تقلیدند و باز خود مراجع وکلایی دارند، دفتری در شهرهای مختلف. این را باید به آنجاها پرداخت کرد. و نکتهای که هست این است که امام کاظم (علیه السلام) وکلایی داشتند. اینها ولی فقیه به حساب میآمدند. اموال کلانی از دست اینها بود. چون حضرت در زندان بودند. همه کارها را اداره میکردند. نکته جالبش را بشنوید، خیلی به دردتان میخورد. آقا! امام معصوم، وقتی آدم به عنوان وکیل انتخاب کرده، امام معصوم است دیگر. طرف معصوم است. میداند که کی را انتخاب کند. اکثر اینها غیر از یکی دو تا شان، بعد از اینکه امام کاظم (علیه السلام) از دنیا رفتند، منکر امامت امام رضا (علیه السلام) شدند. به اینها میگویند واقفی. اصلاً ماجرای واقفی. گفتند امام کاظم هنوز زنده است. امام رضا را قبول نکردند که پولها را برنگردانند به امام رضا (علیه السلام). پول زیادی دست اینها بود. اینها فقیه بودند، وکیل بودند. بحث پول مطرح شد، اینجوری شدند. خیلی نکته قشنگ و عجیبی است. و اینها گفتند ما امام هفتم نداریم که ... آیتالله نوری همدانی هم در کتاب خمسشان این مطلب را نقل کردهاند. امیرالمؤمنین (علیه السلام)، افرادی بودند که وکیل حضرت بودند. اینها یکم پول دستشان آمد، خیانت کردند. اینها کسانی بودند که خود اهلبیت اینها را انتخاب کرده بودند. یعنی یک چیز طبیعی است. حالا ما روحانی که در این کتاب آمده را نسبت به ایشان گفتیم که: «آقا! ایشان کار خیلی بدی کرده.» بالاخره اینکه جای خودش را دارد. وکیل امام معصوم خیانت کرده، خیانت اقتصادی در این اموال. این شکلی که خود حضرت میشناختنش، میدانستند، میدانستم که آخرین کار است. این نکته خیلی مهمی است و یک نکته بسیار جالب، یک نکته دیگر، گل مطلب را بگویم، بحث را تمام کنیم.
مرحوم علامه میرزا خلیل کمرهای، یک جزوهای دارد ایشان. یک مقالهای دارد در مورد این است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) این افرادی که مفاسد اقتصادی و اینها داشتند را، اینها را عزل کردند. یک تعدادشان را. اینها کینه امیرالمؤمنین را به دل گرفتند، رفتند یک دار و دستهای تشکیل دادند. و اینها بخش زیادی از آن افرادی بودند که در کربلا از کوفیانی که در کربلا شمشیر امام حسین و قاتل امام حسین بودند. همین دار و دسته کنار. کینه از پدر امام حسین داشتند، از امیرالمؤمنین داشتند سر همین عزل. اینها بود که مرحوم کمرهای میفرمایند که: اسامیشان را آورده که تعدادشان چقدر بود، اسامیشان چی بود، کجاهای لشکر عمر سعد بودند. به خاطر همین مفاسد اقتصادی که امیرالمؤمنین آنها را عزل کرد، دشمن امام حسین شدند. این خیلی نکته مهمی است. امام حسین فرمود که: «اینها شکمهایشان از حرام پر شده.» همین است. حرام بالاخره اقسام مختلفی دارد. مال مردم خوردن، اختلاس، دزدی، خمس. بخششم زکات. تعارف و شوخی هم ندارد. جزو واضحات قرآن و روایات. برای ما یکی از فروع دین. همه ما میگوییم: «میگوییم آقا! ما پنج تا اصول دین داریم، ده تا فروع دین داریم.» یکی از فروع دینمان هم خمس است؛ ولی در عمل چطوری؟ خوب، خیلی میلرزیم، خیلی ضعف و کاستی داریم. باز سفارش میکنم عزیزان کتاب را بخوانند.
در مورد خمس و زکات، تفاوت با مالیات چیست؟ کجاها مصرف میشود؟ چه شکلی خمس را تقسیم میکنند؟ ایشان مفصل اینها را توضیح دادهاند. یک کتاب ساده و جمع و جور و خوبی است در مورد خمس. نکاتی را عرض کردیم. انشاءالله جلسه بعد در مورد حقالناس و بخشیدن حقالناس و آثاری که دارد، ملکوت بخشیدن حقالناس. و در مورد حقالنفس خصوصاً ماجرای سیگار، انشاءالله نکات جالبی خواهیم داشت. خدای متعال توفیق بدهد انشاءالله به این بحث برسیم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه پنجاه و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...