روحیه سلحشوری، ویژگی بارز یاران حضرت مهدی عج
اکرام خدا برای شهدا
شهید، ناظر بر رفتار و اعمال دیگران
تفاوت آرزوی شهید و منافق
گریه برای شهید به چه مناسبت است؟
شهدا همسنخ ملائکه
میدان نبرد، فروشگاه خدا
تفاوت بین کشته شدن و مرگ در راه خدا
رجعت شهدا
سبیلالله چیست؟
برتری شهید بر شهید
جایگاه شهدا در کلام امام خمینی ره
ارزش والای شهدای مدافع حرم
شاگردان مکتب توحید از شهادت نمیهراسند
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
مباحثی در مورد «شهادت» مانده بود که وعده کردیم این جلسه، انشاءالله، بگوییم. البته نکات در مورد شهادت زیاد است و حقاً و انصافاً هم جا دارد که ما در مورد شهادت بیش از این صحبت کنیم. به هر حال، فضای جامعه و فضای دنیا هم به نحوی است که با قرائن و نشانههایی که میبینیم، احتمالاً ما عنقریب اطلاعاتی داشته باشیم که به هر حال، این روحیه شهادتطلبی و سلحشوری خیلی میتواند کمک بکند در بلاها، خصوصاً با نکاتی که گفته شده در مورد فتنه سفیانی و ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) که یک جنگ عظیم و همهجانبه و جنگ منحصر به فردی است و یک فتنه کمنظیر و بینظیری است. کسانی آنجا میآیند وسط که کزبر الحدید؛ مثل پارهآهن هیچ هراس از شهادت و مرگ و اینها نداشته باشند. در مورد گنجهای طالقان هم روایتی که داریم، همین است؛ ویژگی بارز اینهایی که دور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را میگیرند و موسوم به گنجهای طالقان هستند، همین است که اینها هیچ هراس و باکی از مرگ و شهادت ندارند.
اگر ما میخواهیم یار امام زمان (ارواحنا فداه) باشیم، باید شرایط را مهیا کنیم. حضرت امام این را مکرر میفرمودند که رمز پیروزی ما آمادگی برای شهادت بود. این تحول روحی و به برکت این روحیه بود که ما به پیروزی رسیدیم. فرجی که در ۲۲ بهمن ۵۷ محقق شد، وابسته به این بود که مردم از شهادت هراسی نداشتند. فرج نهایی هم وابسته به همین است؛ اگر ما از مرگ و از شهادت نترسیم و آماده بودیم برای آن ماجرا، این انشاءالله محقق میشود. لذا از این جهت خیلی میتواند این بحث، بحث مهمی باشد. در واقع، یکی از ارکان ظهور این است که با شهادت آماده باشیم، آمیخته باشیم، دلمان برای شهادت پر بکشد؛ این خیلی میتواند کمک بکند در اینکه ما به امام نصرت بکنیم و شرایط جامعه فراهم شود. هر چقدر در فضای جامعه عطر شهادت میپیچد و استشمام میشود، این جامعه به جامعه امام زمان نزدیکتر میشود؛ دارد از این تعلقات در میآید و به دوران طلایی ظهور نزدیک میشود.
خب امروز که ما داریم این بحث را ضبط و تولید میکنیم، روز شهادت حضرت حمزه سیدالشهداست و روز وفات حضرت عبدالعظیم حسنی. این دو بزرگوار، شخصیتهای منحصر به فردی هستند؛ هر دو عزیز هستند و هر دو جلوهای از امام حسین علیه السلام هستند. به نحوی حضرت عبدالعظیم که زیارت ایشان مورد تصریح امام هادی علیه السلام است. حضرت حمزه سیدالشهدا هم مقام شهادت ایشان و نحوه شهادتشان که خیلی شبیه به امام حسین علیه السلام است. این جلسه اگر ثوابی داشته باشد یا فایدهای، هدیه میکنیم به روح مطهر و منور این دو عزیز و این بزرگوار، و انشاءالله که عنایتشان و نظر لطفشان شامل ما و همه عزیزانی که این را هر جای عالم میشنوند، شامل حالشان شود.
شهید... عرض بکنم. عرض کردیم شهید دست و بالش باز است و اینجا خیلی کار میکند. امروز این برادر عزیز و بزرگوار ما که همین جانباز گرامی که کتاب «سه دقیقه در قیامت» شرح احوالات ایشان است، حالا شاید یکی از این فایلهای جدید را گوش کرده بودند که دیده بودند بحث شهید و شهادت شد؛ گفتند: «من این را میخواهم برات تعریف کنم که شهید سجاد مرادی که آخر کتاب عکس ایشان هست، تازگی در حالا یا بیداری یا رویا برای دوستانشان حاضر میشود» -حالا شاید هم خود این برادر ما بودند، شاید هم کسی دیگر- «حاضر میشود و در مورد مقام شهدا و اینها... یک عقیق یمنی دست ایشان بوده، نشان میدهد به این برادری که اینجا بوده که این عقیق دست من است، این مال ما شهداست. ما یک عنایتی که حالا عرض میکنم» -این اکرام الهی شامل حال شهدا میشود، از مکرمین شهدا- «این جلوه است. خدا ما را تحویل گرفته، این هدایا و موهبتهای حقتعالی شامل حال ما شده است. این عقیق یمنی» -خب عقیق هم از بین سنگها نماد ولایت امیرالمؤمنین است و بر سنگهای دیگر ولایت دارد. یمن و این سنگ عقیق را به ایشان نشان داده بود و یک رکاب خیلی زیبایی داشت.- «پاشو نمازت! نماز بخونم.» میگوید: «با لگد شهید سجاد مرادی این برادرش» -این دوست عزیزش که در قید حیات بودند- «ایشان را زده بود؛ از خواب پریده بود که دارند اذان صبح میگویند. شهید بیدار کرده بود برای نماز.» و به نظرم حالا شاید هم در رویا به او اشاره کرده بود که: «برو در گنجه خونت، ورِش دار.» -شاید هم این را گفته بود، حالا الان این دقیق خاطرم نیست.- «در گنجه رو وا کردم، دیدم یک عقیق یمن خیلی خاصی آنجاست.» و خدمت شما عرض کنم که ایشان استفاده کرده بود و از جانب شهدا اینجا آمده بود؛ «خاطره تعریف میکردند مال یکی از دوستان جانباز عزیز ماست.» گفتم که: «مراقب باشین» و «نزنن از» «مراقب این باش» که این هدیه از جانب... خلاصه، شهید اینجوری است. شهید حتی در این حد اختیار دارد که بتواند در عالم ماده تحول به این نحو ایجاد بکند. این مقدار اراده را، این مقدار جلوه و بروز را خدای متعال برای او اجازه داده است و شهید خیلی دست و بالش باز است که حالا ما در مورد مقام شهید باز هم نکاتی را عرض میکنیم؛ هم از کتاب «معاد در قرآن» آیتالله جوادی آملی، هم از آثار حضرت امام، خصوصاً «صحیفه حضرت امام» نکتههایش را میخواهم عرض بکنیم. در این یک ساعت و خوردهای که وقت داریم، انشاءالله بتوانیم بحث شهادت را به نتیجه برسانیم.
بنا شده است که فایلها هفتگی منتشر شود، دیگر نمیخواهم بیشتر از این، عزیزان را در انتظار بگذاریم. البته این را هم قبلاً عرض کردیم که این بحثهای ما بحثهای موضوعی است و حاشیه نیست؛ اصل همین مباحث ما است. از این کتاب داریم استفاده میکنیم. ده بار شاید ما این را اشاره کردیم، هنوز هم بعضی عزیزان باز اشکال میکنند که چرا این جلسات طولانی است و فلان و اینها. ما غرضمان همین مباحث خودمان است. ما میخواستیم در مورد شهید صحبت کنیم، سه چهار جلسه در مورد شهید صحبت بکنیم، بهانه این کتاب دست ما بود. بنا بر اینکه بخواهیم لزوماً با فضای کتاب پیش برویم، از اولم همین بوده است. هر مطلب و هر قطعهای که از کتاب خواندیم، سه الی چهار جلسه طول کشیده بحث کردیم؛ سه چهار جلسه. هر بدن جدا میشود. مبحثی، مثلاً بحث شهادت یک بحث جداگانهای است. حالا احتمالاً با عنوان کلی «سیری در ملکوت» و مثلاً «سیری در ملکوت بخش» -عرض کنم که مثلاً- «شهادت»، «بخش حقالنفس»، «بخش صله رحم»، «بخش انفاق»، «بخش چی» همینجور این بخشها را ما جدا میکنیم و به صورت مجزا هم انشاءالله منتشر میکنیم.
آیتالله جوادی آملی اینجا اشاره میکنند- در این کتاب- این است که شهید ناظر بر اعمال دیگران در دنیا است. شهدا میبینند ما را، شاهدند و رفتار ما ما در جلوی چشم شهدا هستیم و چون اینها در مقام عنداللهی هستند و همه وجودشان شعور و ادراک و علم و آگاهی است، شاهدند و هم نسبت به دنیا اشراف دارند، هم نسبت به برزخ اشراف دارند. اتفاقاتی که در عالم برزخ رخ میدهد را خبر دارند. الان کدام کافری از دنیا رفت؟ کدام مؤمنی وارد کدام طبقه شد؟ به کجا وارد شد؟ کجا رفت؟ کجا؟ یعنی اگر سؤال هم بکنیم، پاسخ میدهند. حالا یا خودشان میفهمند، یا سؤال میکنند و به اینها پاسخ میدهند. وقتی یک مردهای تازه وارد وادیالسلام میشود، میآید، مؤمنین دورش را میگیرند، ازش میپرسند: «چه خبر؟» میگوید: «مثلاً هنوز فلانی زنده است.» خبر ندارند که فلانی زنده است یا مرده است. اینها ناراحت میشوند. ناراحتی البته در عالم برزخ از جنس خودش است. «عجب پس! وادیالسلام نیاورده بودند.» «اگر اینجا آورده بودند، ما میدیدیم.» اینها خبر ندارند از اینکه در دنیا چه خبر است، کیا هستند، کیا نیستند، کیا وقتی از دنیا رفتند، وارد کجا شدند؟ ولی شهدا خبر دارند. اینها را شاهد مسئله هستند، به فکر دیگران هم هستند. به همین دلیل شهید شفاعت میکند. شهید منحصر در فضای خودش نیست و به دیگران هم میتواند توجه بکند. دست و بالش باز است، لذا میتواند دستگیری بکند.
دیگر اموات، خیلیهایشان نمیتوانند شفاعت بکنند. اینها که میتهایی هستند که سطح وجودیشان پایین است، اینها درگیر خودشانند؛ بندگان گیر و گرفتار همین وضع درونی خودشانند. مثل آن عزیزی که در داستان سوم «آنص» بحث شد؛ او گرفتار خودش و اعمال خودش و در حجاب خودش بود و مگر اینکه شفاعتی نصیب حالش شود. وضعیت دیگر اینگونه نیست که به فکر دیگران و دستگیری از دیگران و کمک به دیگران و اینها باشد. وضعیت جهنم این شکلی است: «شأن یغنی»؛ هر کسی گرفتاری خودش را دارد در فضای برزخ و قیامت. ولی شهید نه. شهید گرفتار خودش نیست، بلکه به فکر دیگران هم هست، توجه هم دارد و دستگیری هم میکند به حسب مرتبه وجودیاش و آن اخلاص و قربی که نسبت به حقتعالی دارد. لذا وقتی هم که میآید، سؤالی هم که میکند، از همراهاش و همسنگرا و اینهاست. نه تنها مورد سؤال قرار نمیگیرد، بلکه شهید سؤال میکند میگوید: «پس رفیقام چی؟» این از آزادی شهید حکایت دارد. وقت مرگ سبکی شهید، رها بودن شهید، گرفتار نبودن در فشار و مضیقه نبودن که قبلاً مقدارش را عرض کردیم. باز هم نکاتی در این باره داریم.
نکته دیگری که دارد، این است که این شهدا وقتی که میروند یک آرزو دارند. آرزوشان این است که برگردند. خب این آرزوی شهدا با منافقین و دیگران خیلی تفاوت دارد. منافقین و دیگران میگویند: «یا لیتنا نُردُّ»؛ ای کاش ما را برگردانند؛ «فنعمل»؛ برگردیم یک عملی انجام دهیم، «یا فاصّدّق من الصِدق»؛ برگردیم یک صدقهای بدهیم. برگردیم یک صدقهای در راه خدا بدهیم. از این تعلقات کنده شویم، از این باری که از آن انرژیهایی که بر سر ما ریخته و آزاد نشده و ما این همه حامل این همه انرژی زیادی هستیم، کنترلنشده و مهارنشده و تبدیل به نورانیت نشده، این حجم از انرژی که اینجا میشود فقط آتش و گرفتاری. برگردیم اینها را آزاد کنیم، یک عملی انجام دهیم، صدقهای انجام دهیم. این حال منافقین و آدمهای ضعیفالایمان است: «دوست دارم برگردم برای این.» شهدا برای این دوست ندارند. شهدا دوست دارند برگردند که بروند به بقیه بگویند: «غصه نخورید، ما جامون خیلی خوبه. اگه ببینی ما کجا هستیم، اصلاً تو گریه نمیکنی.» البته ما برای شهید گریه میکنیم بابت مظلومیت. حقیقت صحبت برای جلب رحمت برای حمزه سیدالشهدا. پیغمبر اکرم فرمود: «اما حمزه فلا بواکی له»؛ دید همه شهدا گریهکن دارند، جناب حمزه گریهکنی ندارد، روضهخوان ندارد. دستور دادند برای حمزه روضه بخوانند.
آیه قرآن میفرماید که سورهی یاسین آیهی ۲۶ و ۲۷ میفرماید که شهید وقتی که از این دنیا میرود که جناب حبیب نجار است و مؤمن آلفرعون است. بعداً در موردش باز بیشتر صحبت میکنیم. ایشان وقتی رفت، به محض اینکه رفت آنور، گفت: «یا لیت قومی یعلمون»؛ ای کاش قوم من بدانند. اینهایی که در مسیر من هستند، هم درخواست میکند خدا بهش بگوید که اینهایی که در مسیر منند چه حالی دارند، هم میل قلبیاش این است: ای کاش برگردم، اینها که در خط منند، همخطا، همرزم، همسنگر، همجبههایها، به اینها برگردم بگویم چقدر اینجا خوب است! ای کاش بدانند. «به ما غُفِرَلی ربی»؛ من اینجا مورد غفران قرار گرفتم. با اولین قطره خونی که ریخت، از او، بلکه همین که وارد میدان جنگ شد، گناهان او بخشیده شد. البته حقالناس بحث دیگری است که باز هم حقالناس هم اگر باشد گرفتار حقالناسش نیست، چون آزاد است. شهید گرفتاری نسبت به حقالناس ندارد، ولی اموات گرفتارند نسبت به حقالناس، مگر اینکه حقالناس خیلی زیاد باشد، آن دیگر شهید نمیشود. حالا مثلاً با یک ضربه کشته شده است، آنقدر دیگر حقالناس است که فیسبیلالله به حساب نمیآید، آن حتماً دنبال حد تعلقات و حقالناس است، خیلی این تعلقاتش هم خیلی زیاد است که این آدم هیچ مبادلاتی نداشته، این همه حقالناس از او رخ داده. آدمی که فیسبیلالله به حساب نمیآید که بخواهد کشته شدنش شهادت محسوب شود، ولی بالاخره حقالناس جزئی ممکن است، امکانش هست و اینجا از مکرمین میشود. «إِغَفَرلِی رَبّی و جَعَلِی مِنَ الْمُکْرَمِین»؛ قرار دادن، آرزو میکند: ای کاش برگردم به اینها بگویم چقدر این خوب است، چقدر اینجا حضرت حمزه سیدالشهدا اینجوری بود، دوست داشت برگردد به اینها بگوید چقدر وضعش خوب است. در عین حال پیغمبر اکرم فرمودند: «گریه کنید.» بدن از مکاشفات خودشان. رسولالله گفتند که جناب حمزه را دادند که قبلاً یک وقت ظرف انار -چی میشد؟- خرما میشد و فلان. جلسات حضرت حمزه جایگاه بسیار بالا و خوبی دارد. در عین حال فرمودند برایش گریه کنید. ما گریه برای شهید از باب از دست رفتن و اینها نیست. «کشتن» به قول سید بن طاووس، اگر بنا به این باشد، ما بابت امام حسین بخواهیم روز عاشورا مراسمی بگیریم، آنکه جا دارد روز عاشورا مراسم گرفته شود، مراسم جشن است بابت اینکه او به آرزویش رسید، به وصال رسید، به لقاءالله رسید. ما بابت این ناراحت نیستیم. مغالطه است که روز یک امام حسین به وصال حق رسیده، چرا ناراحتی؟ ما برای خودمان ناراحتیم، برای جبهه حق ناراحتیم، برای مظلومیت حق ناراحتیم. ما میخواهیم با این اشک نظر رحمت او را جلب بکنیم. امام سجاد علیه السلام گریه میکردند، حضرت زینب هم گریه میکردند. با اینکه حضرت زینب به امام سجاد از وقایعی که بعد رخ داد خبر دادند، هم با آیتالله جزیلا گفتند، هم تا قیامت آثار این شهادت را فرمودند که چه غوغایی، خون به پا در عالم. که حدیث معروف «ام ایمن» است. در عین حال خود حضرت زینب داعیهدار و طلایهدار گریه بر اباعبدالله بودند و اصل مرثیهخوان ایشان بودند. اینها را باید از هم تفکیک کرد. ما برای شهید هم احترام قائلیم، هم گریه میکنیم، هم حزن و سوز داریم، هم افتخار و هم عظمت. و شهید جایگاه، جایگاهی نیست که ما بخواهیم دل بسوزانیم و اظهار ناراحتی بکنیم. «بدبختها! بندگان خدا! نمیدونی اینها چقدر قشنگه.»
شهید مهدی باکری لحظات آخر به احمد کاظمی، شهید احمد کاظمی، چی گفته بود؟ به قول برادر عزیزم آهنگران میفرمود که هر وقت پیش احمد کاظمی مینشستی، بعد از شهادت مهدی باکری، حرف از مهدی باکری میزد. و بعد از شهادت احمد کاظمی، هر وقت پیش حاج قاسم، حرف از احمد کاظمی بود. سیر علاقههای شهدا به هم بود. و حاج قاسم البته خیلی علاقه به شهید باکری داشتند. خود شهید باکری هم که وقتی برادرش را از دست داد، خیلی دیگر هوایی بود و در دنیا بنده نبود. لحظات آخر حاج احمد کاظمی گفته بود که توی آن فضایی که در یک هور گرفتار بودم، یک تالاب یا هر چه نی و خشک و اینها. دور و بر باغ و بستان و در گرمای خوزستان و گرمای طاقتفرسای آنجا، حاج احمد با بیسیم میگوید: «احمد! ای کاش اینجا بودی، میدیدی چه خبر است. این درختها و این باغ و این بستان را میدیدی. نمیدونی اینجا چی هست.» این لحظات آخر بوده. پرده چشم او کنار رفته بوده. اینکه عرض میکنیم شهید لحظات آخر این شکلی میشود و درد احساس نمیکند، همین است. به یک حالتی میرسد از ملاقات و وصال که ضربات به تن او وارد میشود، یا درد ندارد یا بسیار کم است.
وجود نازنین اباعبدالله الحسین به یکی از شهدای حرم که شهید جوانی بود، این خواب را دیده بود. امام حسین علیه السلام، حضرت بهش فرموده بودند که: «تو سر از تنت جدا میکنند، ولی وقتی زندهای، غصه نخور. اولش یکم درد... هیچ ترس... یکم درد دارد، سریع جدا میشود.» «منم جان به قربان مظلوم ابا.» اینجوری است. شهید دردی ندارد. ما برای دردهای شهید گریه نمیکنیم. شهید دردی ندارد. شهید اوج سبکی و راحتی و پرواز است. ما برای خودمان البته گریه میکنیم که ما گرفتار این حجاب و این کفر و من در این سیل معاصی و آلودگی سر میکنیم، معلوم هم نیست عاقبتمان چی بشود. با چه وضعی از درگاه خدا را -برای این گریه میکنیم- و میخواهیم که این شهدا دست ما را بگیرند.
پس شهید به محض شهادت میگوید: «یَبَشِّرُون» و جزو مکرمین میشود. حالا در مورد مکرمین ما یک جلسه گفتگو داشتیم. در مسیر کریم شدن، جلسهاش هست در کانالهایی که برای دوستان ساکن آمریکا بحثمان است، میتوانند مراجعه بکنند. در مورد کرامت و مقام مکرمین بیش از این صحبت نمیکنیم. آن انگشتری که شهید سجاد مرادی آورده بود، حکایت از همین است که پیش خدا اکرام میشوند. اینها هی دریافتکننده جواهرات و زیورآلات و هدایا و موهبتها هستند، هی عنایات جدید، هی تفضلات، تجلیات جدید. دائماً اینها سرمستاند. هر شب جمعهای رویداد و یک مرحمت و یک موهبت جدید که شبهای جمعه برای شهدا خیلی خاص است. زیارت اباعبدالله، کربلا، عنایات خاصهای به اینها میشود. برکات خاصی میرسد. شهید این شکلی است. شهید خیلی جایگاه دارد. در جایگاه «مُکَرَّمُونَ» قرآن در مورد مکرمین، ملائکه را «عبادٌ لَا» تعبیر کرده است. کرامت بر اساس تقوا است. در مورد مهمان تعبیر «اکرام» به کار برده است.
امام چندین بار به این تأکید دارند که: «شهدا در ضیافتالله هستند.» شهید وقتی از اینجا میرود، میرود در میهمانی خاص حق. میهمان فضای آثار اعمال لزوماً نیست. رستوران، رستوران به میزانی که پول داری، سرمایه داری، بهت چیزی میدهد. این نظام عدل است. ولی یک وقت هم همان صاحب رستوران شما را دعوت میکند. ما این تجربه را داشتیم در یکی چند باری، چند رستورانهای لاکچری، خلاصه، تقصیرتون بگذرد. نمیدانستی من این شکلی هستم. در شهرستانهای مختلف هم مازندران اتفاق افتاده بود، هم یزد این اتفاق. و نمیدانستیم که قرار است اینجوری پذیرایی کنند. فکر کردم یک شام ساده یا ناهار ساده است، سلفسرویس است. و هر چه بخواهی، هر چقدر بخواهی. هیچ نظام عدالتی نبود. «عادلانه رفتار بکنیم، اق…» به مقدار کم اکتفا کردیم. «عزیزی که حالا خیلی متضرر.» آنجا دیگر فضای اکرامِ آن در رهن وقتی کسی باشد، در گرو عمل باشد، آن دیگر اکرام نیست. یک مقدار آوردی، یک مقدار عسل. «جعلنی من المکرمین» نیست. «جعلنی من المکرمین» یعنی دیگر اصلاً به عمل تو کار ندارد. آثار اعمال تو را نمیبیند. آثار اعمالت را میبینی. بالاخره این هم که اینجا مهمان شدی، یک کارهای بودی. یک کاری کرده بودی که اینجا مهمان شدهای. در خیابان که کسی را بر نمیدارند بیاورند در رستوران پنج ستاره فلان جای مازندران، فلان پذیرایی آنچنانی و لاکچری را ازش انجام دهند. یک استادی بوده، یک مربی بوده، یک فرهیختهای بوده، یک آدم ویژهای بوده، ورزشکار بوده، قهرمان ملی بوده. اینهاست. دیگر معمولاً از اینها پذیرایی میکنند. بابت این چیزها نبودیم و از لطف پذیرایی کردند.
اینجا مسئله چیز دیگری است. آن یک ویژگی دارد. بابت آن ویژگی، دیگر کار ندارند که چقدر در جیبش پول است، اصلاً به پولهایی که آورده، حسابکتاب روی ندارد. حسابکتاب روی دارد، اول خصوصاً نسبت به حقالناس، چون آن «غَفَرَلی رَبّی» که پاک شد، نسبت به اینها دیگر حسابرس نیست. در این ماجراهای این جانباز عزیزمان هم میبینید، نسبت به بحثهای حقاللهی خیلی بحثی نبود. مطلب خشخاش برایش نگذاشتند. نسبت به وضو و نماز و اینها، بعضی روایات به همینها هم گیر میدهند که فلان وقت وضو که گرفتی این مشکل را داشت، فلان نمازت اینگونه. اینها رسیدگی میشود. در روایت ما هست، ولی در مورد شهدا اینجور چیزی ما ندیدیم. در همین کتاب هم هیچ اشارهای بهش نشده است. نسبت به کاری، حسابرسی ویژه صورت نمیگیرد. این میشود «جعلنی من المکرمین». مهمان همردیف ملائکه. خوب، همردیف ملائکه بودن، بلکه اینها همسنخ با ملائکهاند. ملائکه پرواز میکنند در آسمان، بعد جنس ملائکه متفاوت است که قبلاً در مورد ملائکه مفصل صحبت کردیم. این شهدا به سنخیت وجودیشان ملحق میشوند به این ملائکه و کارهایی از جنس ملائکه را انجام میدهند. لذا همانجور که ملائکه دستگیری میکنند، در نماز جماعتها حاضرند، استغفار میکنند، شهدا هم همه از این جنس کارهایی را دارند. خصوصاً اینکه اینها کارگزاران اباعبدالله الحسین علیه السلام هستند. این شهدا دستگیری دارند و بسیاری از عنایتهای امام حسین علیه السلام از کانال شهداست؛ به واسطه شهداست و از طریق شهداست. و ارتباط با شهدا آثار خاص و فوقالعاده برای انسان دارد. به یاد شهید بودن، هدیه به شهید، از او کمک خواستن. حضرت زهرا سلام الله علیها هفتهای دو بار به مزار حمزه سیدالشهدا میرفتند. آن یاد شهید آثاری دارد. خصوصاً شنبهها قبل از طلوع، حضرت زهرا سلام -حمزه را- شنبهها قبل از طلوع آفتاب -اگر بتوانیم، میسر باشد برای کسی- معمولاً هم روز اول کاری، آنهم شنبه، معروف بین ما. میخواهیم قبل از طلوع آفتاب برویم مزار شهید. خیلی دشوار است. البته خب فضاهایی مثل حرم و اینها، الان که البته بسته است، مزار شهدا و اینها، ولی حالا آنهایی که بیرون هستند آثار ویژهای دارد. شنبه قبل از طلوع.
خب، یکی دیگر از آیات قرآن بحث خرید و فروشی است که شهدا با خدای متعال انجام میدهند. میدان نبرد و میدان جنگ، فروشگاه خداست. سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱ میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ». که این آیه، برای فروش رفتن خانه، خیلی اثرگذار است. بین نماز ظهر و یا نماز جمعه و عصر روز جمعه، ظهر، بین این دو تا نماز این آیه نوشته شود. برخی به دیوار منزل نصب میکنند. جایی که میخواهیم بفروشیم، مغازه -خیلی اثر دارد- آثار وضعیاش را خدا میآورد. آیه، خود آیه هم وقتی در جایی حضور دارد، مشتری جور میشود.
خدای متعال مشتری است. از مؤمنین. پس از غیر مؤمن چیزی نمیخرد. اگر ریا و شهرت باشد، نام و جاه باشد، نان و آب باشد، خدا اینها را نمیخرد. «قهرمان ملی» و به حسابش بیار. «جمله مقام شهدا نیست.» خدا نمیخرد.
سومین چیز این است که چه چیزی معامله میکنم؟ کالا چیست؟ جان و مال. اینجا دیگر فروشنده، مالک جان و مالش نیست. این فهمیده که مال خداست، آمده دارد تحویل صاحبش میدهد. مال صاحبش است. در اَجل ما هم دخالت ندارد، هر وقت که بخواهد میگیرد. «ما هم شهید بشیم و نشیم، آخر میمیریم.» این دیگر اوج تفضل خدای متعال. این روغن ریخته را به ما اجازه داده که منی که مثلاً باید ۱۰ مثلاً تیر سال فلان، بر فرض، از دنیا بروم، خدای متعال این مرگ را اجازه داده، من با درخواست و اصرار و التماس تبدیل کنم به شهادت. ۱۰ تیر سال فلان، تبدیل به شهادت، نه به مرگ. شهید حاج قاسم سلیمانی ۱۳ دی ۹۸ از دنیا میرفت- یا تصادف میکرد یا پروازش سقوط میکرد، غرق میشد یا در زلزله میمرد- اصرار و التماس او بود و تفضل خدای متعال بود، که او را با شهادت برد. این کالا مال و جان ماست. مالمون را اگر برای خدا ندهیم، به هر حال میرود.
نکته بعدی این است که بهایی که امام میدهند چیست؟ «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ». خدای متعال هم خیلی خوشحساب است. به محض اینکه خریدش را انجام میدهد، بلکه قبل از اینکه خرید را انجام دهد. چون کریم است، چون اوج و محبت خدا این است. اصلاً قبل از اینکه تحویل بگیرد، بهشت را میدهد. این است که میگوییم شهدا قبل از اینکه از دنیا بروند، بهشتشان را میبینند. قبل از اینکه تمام شده باشد و روح مفارقت کرده باشد، همین هم هست که حسابکتاب وجود ندارد. چون جایگاهشان معلوم است، دیگر چی میخواهند حسابکتاب بکنند؟ مگر بخشهای مربوط به -عرض کنم که- حقالناس، آنهم «کریمانه»، «کریمانه اذیت و آزاری». نسبت به شهید معرکه شاید باز فرق بکند. کسی که جانباز شده و در بستر مثلاً دارد از دنیا میرود، اینها بیشتر به آنی که در معرکه است و با گلوله و تیر بیشتر به او میآید که همانجا در معرکه، در جبهه خونی شده، منفجر شده، قطعهقطعه شده. این آنجاست که دارد جان میدهد. این را خدا میخرد. خوب میخواهد در ازای جانش بهشت را بدهد. جانش که -جان که نه- در ازای بدنش. چون جان را که جانمان هست دیگر، همیشه در واقع بدنمان برای خداست. «أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ». این «أَنفُسْ» به معنای ابدان است، به معنای نفس نیست. ما نفس را که نمیدهیم، نفس که هست، نفس مال خودمان است. یعنی داریم ما بدنمان را، یک بدن آلوده، مردنی، پر از چرک و کثافت و نجاست را میدهیم، یک بهشت ابدی دلربا میگیریم. قبل از اینکه بدن را بدهیم، بهشت را میگیریم. لذا شهید قبل از اینکه جان بدهد، بهشتش را نقد میگیرد. میبیند و میگیرد. همانجا میگیرد. حالا میگیرد یعنی وارد میشود. حالا به آن آیه دیگر در مورد نجار دارد که وارد هم میشود. «قیلَ ادخُلِ الجَنَّةَ». به محض اینکه جان جدا میشود از بدن، به همان آن بهش میگویند: «وارد بهشت شو.» «این بهشت توست.» چون یک وقت ممکن است بهشت کسی را نشانش بدهند، حالا حالاها درگیر باشد تا بخواهد برسد به آنجا. این هست. این، مثلاً در مورد کسی که شبها «مُسَبِّحات» بخواند، میگویند قبل از مرگش بهشتش را نشانش میدهند. برخی اعمال شکلی موقع جان دادن، بهشتش را میبیند و جان میدهد. خب، این آرامش دارد. یعنی خیالش راحت است. ممکن است گرفتاریهایی در عالم برزخ داشته باشد تا به بهشتش برسد. لااقل خیالش راحت است که آخرش کجا است. شهید این شکلی نیست که بهش نشان دهند فقط. شهید هم نشانش میدهند، هم میگویند: «ادخل الجنة». برو تو! وارد بهشتش میشود. بدنش، کارش تمام میشود. اول ماشین آخرین سیستم بهش میدهند. ماشینی که به محض اینکه ماشین قدیمی را گذاشته که اوراقش کنند، چکارش کنند و اینها، اول ماشین آخرین سیستم را میدهند بهش، میگویند: «سوار شو، برو.» بعد از دور بهش میگویند که حالا ببین این هم ماشین داغونت هم اوراقش. از دور ذرهای درد و رنج و حزن و خوف و اهانت و هیچی نیست برای شهید. شهید در اوج جایگاه در عالیترین مراتب است.
حالا از حضرت امام میخوانم. این هم چیزی است که در ازایش خدای متعال میدهد. پنجمین چیز شاهد. شاهدش کیست؟ در این آیه کریمه فرمود که: «یُقٰتِلُونَ فی سَبیلِ اللّٰهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ». میکشند و کشته میشوند. «وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّۭا فِی التَّوْرٰهْ»؛ قرآن وعده حقی است که در تورات و انجیل. شاهدش کیا بودند؟ هم به موسی گفتند، هم به عیسی گفتند، هم در تورات نوشتم، هم در انجیل نوشتم، هم در قرآن نوشتم. این هم شاهد. بعد نوشتم، مکتوب کردم، قولنامه کردم، سند محضری زدم. به عنوان عام. هر کسی این را بهش میگویند «جعاله». انگار خدا جعاله کرده است؛ که خدا میخرد. به نحو جعاله میخرد. مثل اینکه بنده اعلام میکنم هر کی این گمشده ما را بیاورد، من مثلاً ازش یک دانه قندش را ۱۰ میلیارد تومان میخرم. این است. در یک عنوان عام. هر کی این کار را انجام بدهد، شامل حالش میشود. و مکتوب هم کرده است، محضری هم کرده است، قسم هم پایش مثلاً خورده است، شاهد هم گرفته است. دیگر اوج کار میشود اینجا. خدای متعال که خودش وعدهاش حق است، اصلاً نیاز به شاهد ندارد. میخواهد یک اوج تضمینی بودن و قطعی بودن ماجرا را نشان دهد. در قرآن آمده است: «حَقًّا وَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّۭا فِی التَّوْرٰهْ». هم وعده است، هم حق است، هم در تورات است، هم در انجیل است، هم در قرآن است. هر کتاب آسمانی رده اولی که فرستادم، این را توش گفتما. آنقدر مسئله مهم است. با هر امتی من این را تا کردم. هر امتی. هر کسی توشون شهید شده، این جایگاه را داشته است. از صدر عالم شهدا جایگاه ویژه داشتهاند. و «وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ»؛ اصلاً کی وفادارتر از خدا به عهدش است؟! هی تکرار! چقدر تأکید میکند! «فَاسْتَبْشِرُوا»؛ پس خوشحال باشید که انجام دادهاید. پس آنجا خود شهید شاد است. استبشار میکند، طلب بشارت میکند بابت خودش که تمام شده است. میگوید: «خدایا! بچههایم چی؟ همسرم چی؟ رفیقام چی؟ همرزمام؟» برای خودش که قطعی تمام شده است. برای آنها سؤال میکند: «خیلی من جام خوبه، بدونم من چه کجا هستم؟» این حال شهید وقتی که از دنیا میرود. «ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ». این فوز عظیم که امیرالمؤمنین موقع شهادت ارواحنا فداه، همین حمله را فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ». به همین فاز رسید. آنهم شهید شد دیگر. تحویل خدا داد. دیگر امیرالمؤمنین هم مشتریاش خدا بود. دیگر همان شبی که جای پیغمبر خوابیده در لیله المبیت، همانجا فروش رفت. و خدا خرید. پیامبر اکرم فرمود: «این مرده متحرک!» امیرالمؤمنین مرده متحرک است. این اصلاً اینجا نیست. این یک جسدش بین شماست، حرکت میکند. «ماده متحرک» هم خوب داریم، هم بد. این جسدش بین شماست. این جسدش فقط مانده است که در این دنیاست. آنهم لحظه آخر فروش رفت. هر چی داشتم، دادم و هر چی داشت، «ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ».
خب، این هم از این شش تا. و نبرد سالم برگردند، اینها هم پاداش شهید میگیرند. چه برسد به جانباز. از میدان نبرد وقتی که سالم برمیگردند، چون «یُقْتَلُونَ» داشته، میکشند و کشته میشوند. اگر کسی در میدان جنگ دشمن را کشت، اینهم جایگاهش بالاست. اینهم خودش را فروخته به خدای متعال. به خدا ازش فقط آنهایی که کشته میشوند نیستند. «يَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ». میکشند و کشته میشوند. آنهم که کشته نمیشود، جایگاه خاص و منحصر به فردی دارد و جانش هم که در طبق اخلاص گذاشته و برای خدای متعال داده. و نکته بعدی این است که باز در آیه دیگری در سوره مبارکه آلعمران، آیه ۱۵۷ و ۱۵۸: «لَئِن مُّتُّمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ اگر در راه خدا کشته بشوید یا بمیرید -که این یک نکتهای دارد جلوتر عرض میکنم- «لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ»؛ کشته بشی در راه خدا یا در راه خدا بمیری. تصادف بکنید در راه خدا. «در راه خدا هم خیلی وسیع است.» شما دارید میروید اردوی جهادی، تصادف میکنید. زلزله میآید، آتشسوزی میشود، قطار از ریل خارج میشود، هواپیما سقوط میکند. «فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ در راه خدا. داشتیم با انگیزه الهی. فقط خدا که هست. اجر شما به عهده خداست. حاجیهایی که رفته بودند حج در منا، اینها هم شهید محسوب میشوند. معلمی که دارد میرود درس بدهد خالصانه و مخلصانه، او هم هر اتفاقی برایش در آن مسیر رخ بدهد، اینهم «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» مرگش، میشود مرگ «فِی سَبِیلِ اللَّهِ». البته بین کشته شدن فی سبیلالله و مرگ فی سبیلالله تفاوت است که عرض میکنم. به هر حال، مرگ است، ولی فی سبیلالله شهادت نیست که همان لحظه آن «جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرِمِین» و اینها رخ ندهد. ولی مغفرت از خدا را دارد و رحمت خاصه است. «خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ». یک مغفرت در حال رحمت. یک رحمت خاصی نصیبش میشود. وارد رحمت خدا که رحمت از همه اعمالی که ما جمع میکنیم بالاتر است. «وَلَا ئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَاِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ». چه بمیری، چه کشته بشوی، به سمت خدا محشور میشوی. محشر خودش یک بحث مفصلی است که حالا شاید یک وقتی در مورد حشر صحبت بکنیم، مثل بحث شفاعت باید چندین جلسه در موردش صحبت بشود. حشر چیست؟ حشر حیوانات آن وقت چیست؟ بر اساس نیات چیست؟ بر اساس ملکات چیست؟ باز میزان یک بحث دیگر است، صراط یک بحث دیگر است. هر کدام اینها یک بحث مفصلی میطلبد که باید ببینیم که خدای متعال توفیق میدهد بهش برسیم یا نه. به هر حال، اگر مرده بشوید، بمیرید یا کشته بشوید، محشور به سمت خدا میشوید. رحمت هم بهتر از آن است که نکات را دارد در مسافرتهایی که در راه خداست، اگر انسان بمیرد، وارد رحمت بیکران الهی و آمرزش خدا میشود. شهادت مقام بالایی است که تکامل و لقاءالله را به همراه دارد و یک نکته دیگر که هست در مورد رجعت شهدا. رجعت میکنند، حالا همشان یا آن شهدای خاص. روایت را ببینید. روایت از زراره است که خب ایشان در عالیترین مراتب وثاقت است. زراره میگوید که: «من یک سؤالی را کراهت داشتم از امام باقر علیه السلام بپرسم؛ «عَنِ الرَّجْعَةِ». و «أَسْتَذلِکُ»؛ مخفیش میکردم، رویم نمیشد بپرسم. گفتم: «آقا، یک مسئله لطیفهای میپرسم. «أَبْلِغْ فِیهَا حَاجَةً»؛ مرا به حاجتم برسان، جواب من را بدهد.» حضرت فرمود: «بگو.» بعد گفتند که: «اخْبِرْنِی أَمَّآ مَن قَتَلَ فَقَدْ مَاتَ»؛ اینکه کشته میشود، مرده است؟ شهادت همان مرگ است؟ یک چیزی از جنس مرگ است؟ فرمود: «لَا الْمَوْتُ مَوْتٌ وَ الْقَتْلُ قَتْلٌ». نه! مرگ، مرگ است. کشته شدن، کشته شدن است. شهید را غسل نمیدهند. حالا یک بحثی است. این را جلوتر انشاءالله یک بحثهایی را داریم شروع میکنیم. روایات را خواندن در مورد این فضا و توضیحش را گفتن. احتضار. در برخی روایات دارد که توضیح مفصل میت موقع جان دادن، حالتی شبیه جنابت پیدا میکند. حالا یا از جهت اینکه اوج لذت، یا از آن حالت انتقال از این نشئه به یک نشئه. مثل که حالت جنابت همین شکلی است؛ یک چیزی از یک نشئه به یک نشئه دیگری منتقل میشود. از نشئه صلب و رحم به نشئه دنیا. آن حالی که اوج لذتی که یک نفر میبرد و از او جاری میشود، یک چیزی که این در واقع به یک نشئه دیگری... یک چیزی را از یک نشئه به یک نشئه دیگری منتقل -از نشئه صلب یا از نشئه رحم- منتقل میکند. چیزی را به این دنیا در واقع کروموزومها و اسپرمها و فلان و اینها دارد تولید میشود، آن حال، حال جنابت. گفتند که اموات را غسل میدهند به خاطر جنابتی که پیدا میکنند موقع جان دادن. در مقام غسل جنابت. البته اهل بیت غسل از باب سنت و احترام غسل دادهاند، چون اهل بیت مرگ را تجربه نمیکنند. حالا نه اینکه اگر یک عارف بزرگی هم بود، مثلاً بگوییم غسل. اینها بحثهای مهمی است. حالا باید یک وقت بیشتر سریع صحبت بکنیم. بعد نکتهای که هست این است که شهید این را لمس نمیکند. شهید همچین حالی ندارد. لذا بین مرگ و شهادت یک تفاوتش باز همین است و شهید غسل ندارد، ولی میت غسل دارد.
خب، حالا بیرون از این بحث که بعد یک وقت مفصل سرش صحبت بشود. من پرسیدم: «آقا، شهید همان مرده است؟» حضرت فرمودند: «نه، مرگ، مرگ است. شهادت، شهادت.» گفتم که: «اما احدٌ یقتل الا وقد مات.» مگر اینها که کشته میشوند نمیمیرند؟ اصل اینکه وارد برزخ بشوی مرگ نیست؟ سؤالش به این است دیگر. که ورود در برزخ مگر نیست که مرگ باشد؟ محاسبات و حسابکتاب و اینها. فرمود که: «قَوْلُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِكَ.» حرف خدا صادقتر از حرف شماست. «فَرْقٌ بَيْنَهُمَا فِي الْقُرْآنِ.» خدا بین مرگ و شهادت فرق گذاشته است در قرآن. «قُتِلْتُمْ أَوْ مِتُّمْ لِتُحْشَرُّنَ.» که الان آیه اش را دیدیم. اگر بمیرد یا کشته شود. یا اگر بمیرید یا کشته بشوید، بین مرگ و شهادت فرق گذاشته است. قتل، مرگ است. شهادت، شهادت. «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»؛ همه مرگ را میچشند. این چه جوری است که شهید کشته میشود، مرگ را نمیچشد؟ الحمدلله رعد و برقی هم در این گرمای خرداد زد و بارانی هم گرفته و الحمدلله وقت استجابت دعاست. بار فرج آقامان امام زمان را برساند و جاری بکند. «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ». حضرت فرمودند: «مَنْ قُتِلَ لَمْ یَذُقِ الْمَوْتَ»؛ آنی که کشته بشود طعم مرگ را نمیچشد. آن طعم مرگ چشیدن از یک جنس دیگری است. یک تلخیهایی دارد، یک شیرینیهایی دارد. آن حالتی که در گیر و دار بدن است. این بدن را الان دارند کجا میبرند؟ در قبر میگذارند. گرفتاریها این شکلی. مرگ دارد. شهید از اینها فارغ است. «لابد من أن يرجع حتى یذوق الموت». ولی هر شهیدی برمیگردد، رجعت میکند تا مرگ را هم بچشد. یک شهید شده است، برمیگردد که با مرگ از دنیا برود که این «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» محقق بشود. هر شهیدی در واقع رجعت دارد برای اینکه مرگ را هم بچشد. خب، از این برداشت میشود که همه شهدا رجعت دارند.
و نکته بعدی باز روایت دیگری است که فرمود که این: «لَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ». اگر در راه خدا کشته بشوید یا بمیرید. «جابر! ما سبیلالله؟». میدانی جابر سبیلالله چیست؟ الان «اسم» آمده است: «منک سبیل الله، علی علیه السلام و ذُرِّیه سبیل الله». معیّن داریم که سبیلالله، رسولالله است: «أَبْنَاءُ سَبِیلُنَا»، میشوند اهل بیت. اینجا دارد که سبیلالله امیرالمؤمنین و ذریه او ائمه معصوماند. اینها سبیلالله. «قُلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ». در حب امیرالمؤمنین، در ولایت امیرالمؤمنین اگر کسی کشته بشود یا بمیرد. لحظه جان دادن این محبت با او باشد یا به خاطر آن ولایت. محقق کردن ولایت، در مسیر ولایت بودن، حرکت برای ولایت، دارد جان میدهد یا کشته میشود. این میشود «مقتول فی سبیلالله». این میشود شهید. «فَمَنْ قُتِلَ فِي وِلَايَتِهِ قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ مَنْ مَاتَ فِي وِلَايَةِ عَلِیٍّ». کشته بشود در سبیل خدا، کشته شده است. هر کی در ولایت علی بمیرد، در سبیل خدا مرده است. «لَیْسَ مِنَ یُوءْمِنُ مِنْ هَذِ الْأُمَّةِ إِلَّا وَ لَهُ قَتْلٌ وَ مِيتَةٌ.» هر مؤمنی در این امت یک مرگ دارد، یک شهادت. اگر بمیرد برمیگردد تا شهید بشود، اگر شهید بشود برمیگردد تا بمیرد. «مَنْ قُتِلَ يَنْتَظِرُ حَتَّىٰ يَمُوتَ». کسی کشته بشود، برمیگردد تا بمیرد. «مَنْ مَاتَ يَنْتَظِرُ حَتَّىٰ يُقْتَلَ». از دنیا برود برمیگردد تا در ولایت اهل بیت شهید شود. اینها مراتب خوب و بالایی را در ولایت دارند.
یکی از این شخصیتهایی که در ولایت انبیا و اولیا بوده، جناب حبیب نجار است که همان مؤمن آلفرعون است. مؤمن آلیاسین، -اسم او را بگذاریم- و آنقدر این شخصیت جایگاه بالا دارد که اولاً که آیهی قرآنش را خواندیم: خدای متعال در مورد برزخ او و شهادت او فرمود که به محض اینکه شهید وارد بهشت، و ازش هم خیلی تعریف کرده خدای متعال در سوره مبارکه یاسین. و در برخی روایات، بعضیها بودند که این سه تا بودند: یک چشم به هم زدن کافر به وحی نشدند. یکی مؤمن آلیاسین، یکی علی بن ابیطالب، یکی آسیه همسر فرعون. ببینید این دوتا چقدر مقامشان عالی است که به این جایگاه رسیدند که در این روایت اکرم اسم این دو نفر را کنار اسم امیرالمؤمنین بیاورد. این خیلی جایگاه -سابقین -امتها هستند. سبقت میگیرند. چشم به هم زدن کافر نشدند. علی بن ابیطالب صاحب یاسین، مؤمن آل فرعون. البته این دوتا را از هم تفکیک کرده. صاحب یاسین و مؤمن آلیاسین باز شخصیت دیگری است که کشته شد. بد دارد که: «صدیقون و علی افضلهم». اینها صدیقاند این سه تا و علی افضل از این سه تا. و این نکته هم در مورد ایشان و نشان میدهد که بین شهید و وارد شدن به بهشت هم هیچ فاصلهای نیست. علامه طباطبایی هم در -کردهاند- که به محض اینکه شهید شد. در جلد ۱۷ المیزان، صفحه ۷۶، بهش گفتند: «وارد بهشت شوید.» بین قتل در راه خدا و بین ورود به بهشت هیچ فاصلهای واقع نشده است. این نکته گویای شهادت او همان دریافت فرمان به دخول بهشت است. به محض اینکه شهید میشود، این بهش میگویم که وارد بهشت شود که بهشت برزخی است و از این نکته و اینها جزو مکرمونند که عرض کردیم.
و نکته آخر هم اینکه از کتاب جوادی آملی اینکه این شهدا جایگاهشان خیلی بالاست، ولی علما از شهدا جایگاهشان بالاتر است. اولاً یک نکتهای بگویم از روایات امام سجاد علیه السلام فرمودند: «لِشَهیدِنا فَضْلٌ عَلى الشُّهَداء». برای شهید ما فضلیه است بر شهدای غیر از ما. بهشت درجا، شهید ما ۱۰ درجه از بقیه شهدا بالاتر است و شهید شیعه ما بر شهید غیر ما ۷ درجه بالاتر است. غیر اهل بیت هم، غیر شیعیان هم ما شهید داریم. یعنی از غیر شیعیان هم میتوانیم شهید داشته باشیم. آن شهدا. آنها «لَهُمْ فَضْلٌ عَلَى الشُّهَدَاءِ»، شهدای ما فضیلتی دارند بر شهدا به ۸ درجات. نسبت به امتهای دیگر، شهید امت ما نسبت به شهدای امت دیگر ۱۰ درجه بالاترند و شهید شیعیان ما بعد شهید غیر از شیعیان ما ۷ درجه برتری دارد. لذا ممکن است که شهیدی از غیر شیعیان باشد و آن جایگاه داشته باشد. این فعلاً فرض احتمالش که کسی هم که کشته شده، حالا اینکه در راه خدا باشد با همان عناوین کلی دیگر. کاسه خدمتی بکند، دستگیری از مستضعفین بکند، ظالمی را دور بکند. در روایت دارد مثلاً اگر شما میخواهی آتشی از خانه مردم دور کنی، اینجا کشته بشوی یا از دنیا بروی، این هم شهید. خب، ممکن است این شیعه هم نباشد.
ولی فضیلت مقام علما، این را داریم که وقتی روز قیامت میشود، خدا همه مردم را «فِی سَعِيدٍ وَاحِدٍ»، در یک سطح واحد جمع ترازوها را میزنند که ترازو معنایش را قبلاً اشاره کردیم. «فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ». خون شهدا را با جوهر علما وزن میکند. مداد علما، نه مدادهای الان. مداد جوهری است که در خودکار هست، استفاده میشود. آن دوات و لیقهای که قبلاً بود، دوات درست میکردند، لیقه درست میکردند. این قلم را میزدند توش و باهاش مینوشتند. آن دوات و لیقه و اینها را میگویند مداد، نه آنی که مینویسد. یعنی خون شهدا را میآورند که از جنس مایع است و جوهری هم که مال علما بوده که نه از جنس مایع است. میآورند اینها را وزنکشی میکنند. وزن هم گفتیم بر شاخص حق، حقانیت است. کدامش بهره بیشتری از حقیقت و حقانیت دارد؟ اینجا جوهر علما ترجیح دارد نسبت به خون شهدا. چون شهدا تربیت شده علما بودند و باز دارد که روز قیامت وزنکشی میشود، وزن مدادالعلما به دماءالشهدا که باز مداد علما بر شهدا فضیلت دارد که مثل فتوای تنباکوی میرزای شیرازی و مثل قلم میرزای شیرازی. آنجور قلمی مدادی از علم مثل حضرت امام رضوان الله علیه و آن قلم امام و کتاب صحیفه امام که این فضیلت دارد بر مقام شهید. خوب، به همین مناسبت نکاتی را عرض میکنم از قلم حضرت امام که این قلم، قلم شهیدپرور بود و این شهدای ما را حضرت امام تربیت کردند.
میرزای شیرازی. شما در قبرستانهای شهرها بگردید ببینید تا ۸۰ سال پیش چند تا شهید در قبرستانها پیدا میکنید؟ یک دانه مثلاً رئیسعلی دلواری را در قبرستان رادیو سلام -اگر پیدا بکنیم- که شهید! در قبرهای قدیمی و قبرستانهای قدیمی تک و توکی در هر شهری بشود شهید قدیمی پیدا کرد، ۵۰ سال اخیر را بروید ببینید چه غوغایی! شهدا را کی تربیت کرد؟ حضرت امام. این قلم امام فضیلت دارد بر خون شهدا. اینکه رهبر انقلاب فرمودند که: «حاج قاسم سلیمان یک نمونهای بود از مکتب انسانساز و تربیت شده مکتب حضرت امام.» امام، انسان شهیدساز است. از جوهر او خون شهید ساخته میشود. در این فضیلت. حالا میخواهم تعابیری را بخوانم از حضرت امام. ببینید امام چه شکلی شهید تربیت میکرد؟ خیلی هم این اصطلاحات، اصطلاحات خاصی است. یک چند دقیقه فقط میخواهم بخوانم، اگر فرصت بشود، چون کلی متن آماده کردم. دو سه بار این بخشها را بنده خواندم از صحیفه امام و بخشهای دیگر از آثار دیگر امام و مقدارش را گلچین کردم از جاهای مختلف، خیلی هم مقدار زیادی است. حالا که وقت داریم، سعی میکنم خیلی به سرعت یک سری نکات را از حضرت امام بگویم. خیلی نکات قشنگی است.
یک نکته در مورد این است که اگر کسی قبول داشته باشد جایگاه برزخ و بهشت و اینها را، طبعاً عاشق شهادت است. یعنی دوست ندارد که با مرگ برود، با شهادت برود. مملکت خدمت بکنند که نگاهشان این باشد. اگر کسی عاشق شهادت نیست، میل به شهادت ندارد، از او کار نخواهیم. بهش رأی ندهید، بهش مسئولیت نسپارید. این آدم درگیر خودش است. این از حجابهای خودش در نیامده است و نمیتواند گشایشی هم ایجاد بکند. تعبیری که آن شهید همدانی میفرمود که: «سیم خاردار نفست عبور نکرده باشی، از سیم خاردار شیطان و سیم خاردار دشمن نمیتوانی.» کسانی میتوانند این سیم خاردارها را باز بکنند و رد بشوند که از سیم خاردار نفسشان درآمدهاند. رهبر انقلاب همین را میخواندند و یعنی این شهید نقل کرد و اشک میریختند. «درگیر خودمانیم، کاری از ما بر نمیآید.» در پاسداران، رزمندهها تا وقتی درگیر خودمانیم، کاری از ما بر نمیآید. درگیر حجاب خودمان. اگر کسی عاشق شهادت نیست، این آدم در یک جامعه ایمانی نمیتواند باری را دوش بگیرد. نمیتواند کاری راه بیندازد. نمیتواند گشایش ایجاد بکند. تدبیری ندارد، گشودگی ندارد. کلید دست کسایی است که عاشق شهادتاند. آمادهاند برای از خود درآمدن. آنها کلید را دست دارند که رهبر انقلاب درباره حاج قاسم سلیمانی در سالها: «تو هر میدانی که با دشمن درگیر شد، برنده بود و فتح با او.» خاصیت کسی که از نفس درآمده است. هراس ندارد. از زیر زمین کمک میرساند، مظلوم. با هلیکوپتر کمک میرساند، از دریا کمک، از صحرا کمک، از یک طرق عجیب و غریب کمک میرساند. این نترسیدن است. این آماده است هر لحظه این جان کف دست است. مشتری هم آماده است، خداست. هر وقت مشتری بگوید: «بفرست.» میفرستد. «إِنَّا لِلَّهِ». این عشق و این شور است که انسان اینجوری میشود. یک ساختار فکری میخواهد که این کار را عالم که میسازد در انسان این فکر و این دیدگاه و نگاه را در آدم. این کار را بکند.
قلب امام میفرماید: «من نمیتوانم باور کنم که کسی مبادی معنوی نداشته باشد و برای مردم کوشش کند.» من اصلاً باورم نمیآید. آنهایی که مبادی معنوی دارند، آنهایی که خدا قائلاند، آنهایی که جزا قائلاند، آنهایی که عطا قائلاند، اینها تعقل دارند که یک کسی خودش را، جان خودش را بدهد، یک جان بالاتر بگیرد. همه چیزش را بدهد، از خدا زیادتر آنقدر که هیچ نمیتواند ببیند و هیچ گوشی نمیتواند بشنود بگیرد. یک امری معقول است که ما عبا بدهیم، صد تا عبا بگیریم. یک جانی که در این کالبد محبوس است، بدهیم آزاد بشویم. یک جانی که الهی است، آزاد است، محیط است، همه چیز است. این واژه «همه چیز» از آن واژههای فوقالعاده حضرت امام در مورد نفس مجردی است که هیچ تعین و محدودیتی ندارد. امام هر وقت میخواهند بگویند، میگویند: «همه چیز.» او همه چیز است. مثلاً مالک اشتر یک نفر نبود، همه چیز امیرالمؤمنین بود. یک نفر نبود، همه چیز بود. بعد خدا مثلاً همه چیز است. این نفس ما هم همه چیز به همین معناست که حالا مقدارش را قبلاً توی توضیح ارادهاش فعال است. میگوید: «بشو!»، میشود. هر چیز و هر چه بخواهد میشود. یک همچین چیزی بگیرد. شهید به جایگاهی میرسد که آزاد، محیط، همه چیز، ارادهاش فعال است. وقتی بگوید: «بشو!»، میشود هر چیز و هر چه بخواهد میشود. این میشود جایگاه شهید. از یک نفسی که درگیر در حجاب و قفس است، در میآید، میرود در یک جایگاهی که هر کاری بخواهد. این معقوله که انسان در اینجا فداکاری کند، جان بدهد. اما آن کسی که این موارد را ندارد، یا بسیار احمق است یا دروغگو. من میگویم دروغگو. تهمت اینکه من برای مردم، برای توده دارم زحمت میکشم. اگر کسی حرف از مردم و دلسوزی برای مردم و گشایش اقتصادی و فلان و اینها زد و آماده برای شهادت نبود، عاشق شهادت نبود، گریه نمیکرد برای شهادت، دلش پر نمیزد، درگیر حجاب خودش است و کاری برای کسی نمیتواند بکند.
مردن چیز سهلیه، چیز مهمی نیست. اینکه امیر -مولای همه- میفرمود که: «من به موت آنقدر اُنس دارم که بیشتر از اَنسی که بچه به پستان مادرش دارد.» برای اینکه او فهمیده بود که دنیا چیست و فهمیده بود که موت یعنی چی. موت، حیات است. ما شهید دادیم لکن شهیدان ما زندهاند. پیش خدا زندهاند. آنجا رزق میخورند. ابدیاند آنها. ما هم از خدا میخواهیم که موفق به شهادت بشویم. یک آن و سعادت، هم شهادت. یک آن! همان که عرض کردم. یک لحظه تهش هم یک درد است. یک آن زحمت، یک آن سعادت همیشگی، دنبال سعادت. یک آن درد و خلاصی ابدی.
یک نکته دیگر که از امام مطرح میکند، این است که آیا قرآن شهادت را تعبیر «فوز عظیمُ العظیم»؟ جای دیگر هم میفرماید: «اینها که از میدان شهادت ماندند، آرزو میکنند: یا لیتنی کنت معهم ففوز فوزاً عظیماً.» ای کاش من با اینها بودم تا به کامیابی بزرگی میرسیدم. ای کاش من با اینها بودم، به فوز عظیم میرسیدم. امام میفرمایند که این بزرگان مکتب ما، اینها از شهادت استقبال میکنند. فوز عظیم میدانند. چون قائلاند به اینکه ما بعد این عالم طبیعت، آدمهای بالاتر و نورانیتر. ما بعد این عالم اینجوری است. مؤمن در این عالم در زندان است. بعد از شهادت، از زندان بیرون میرود. این یکی از فرقهایی است که بین مکتب ما و مکتب توحید، مصاحبه مکتبهاست. جوانهای ما شهادت را طالباند. علمای متعهد ما برای شهادت پیشقدم هستند. آنهایی که به خدا اعتقاد ندارند و به روز جزا اونا باید بترسند از موت. اینا از شهادت باید بترسند. ما و شاگردان مکتب توحید از شهادت نمیترسیم. نمیترسیم. بیایند امتحان کنند. چنانکه امتحان شهادت یک هدیهای است از جانب خدای تبارک و تعالی برای آن کسانی که لایقاند. پس شهادت یک هدیه است به کسی که لایق باشد. به هر کسی شهادت را نمیدهند. به قول سردار حاج قاسم سلیمانی، کسی «شهید شهید» زندگی از حبس نفس درآمده که گرفتار این نفس مسائل نفس انسان است که باید این راه را برود و مردنی است، چه بهتر که این سعادت را تحصیل کند و امانت به امانت بسپارد.
موت اختیاری. یک نکته خیلی مهم این است که حضرت امام شهادت را موت اختیاری میدانند. شهدا را صاحبان موت اختیاری میدانند. نکاتی گفتیم. موت اختیاری این شکلی است که این عالم برزخ محدودیت برایش روشن نمیکنند، جا معلوم نمیکنند، بالا برود پایین بیاید. البته درجه وجودیاش مشخص است، ولی این گشت و گذار و آزادی شهید، موت اختیاری است. و کسی که شهید میشود در واقع خودش را در معرض موت اختیاری قرار داده است و اختیارا چون مرگ را پذیرفته، این به موت اختیاری، موت اختیاری شهادت رسیده است. «رسیدن به خدا در لباس شهید و با ایده شهید.» در بستر مردن، مردن است و چیز نیست. لکن در راه خدا رفتن، شهادت است و سرافرازی و تحصیل شرافت برای انسان است. و انسان جای دیگر میفرمایند که حالا اینها هم نوک مطلبی است که خواندن در صحیفه امام الان، آن نکته از صحیفه امام جلد ۱۴ بود. این هم ۱۴ است. میفرمایند که ما از خدا هستیم، همه. همه عالم از خداست، جلوه خداست. همه عالم به سوی او برمیگردند. پس چه بهتر که برگشتن اختیاری باشد و انتخابی و انسان انتخاب کند شهادت را در راه او و انسان اختیار کند موت را برای خدا و شهادت را برای او. این هم باز در موت اختیاری نکتهای که فرمودند. جای دیگر میفهمند که: «ما چرا نگرانی داشته باشیم؟ ما اگر شهید بشویم، قید و بند دنیا را از روح برداشتهایم، به ملکوت اعلی، به جوار حقتعالی رسیدهایم. چرا نگران باشیم؟» مگر مردن هم نگرانی دارد؟ مگر شهادت هم نگرانی دارد؟ «ما دوستانمان که شهید شدند در جوار رحمت حقاند. چرا برای اینها دلتنگ دلتنگ باشیم که از یک قید و بندی خارج شدند و به یک فضای وسیع و در تحت رحمت حقتعالی واقع شدند.» عرض کردم شهید ناراحتی و گریهای بابت خود او آدم نباید داشته باشد.
جای دیگر میفرمایند که این نکته خیلی قشنگ است. اینها یک قلم امام است. قلم امام، سخنرانی امام، کاملاً قلم امام است. اصطلاحات خیلی: «بکوشید تا حجاب خودیت را بردارید و جمال جمیل او -جلَّ وَ علی- را ببینید. آنگاه است که هر مشکلی آسان و هر رنج و زحمتی گوارا و فدا شدن در راه او احلا از عسل، بلکه بالاتر از هر چیز به گمان تو.» اگر کسی از حجاب خود در آمد، شهادت شیرینتر از عسل است. نه شهادت، مرگ برای او شیرین است. حضرت قاسم فرمودند: «کَیفَ الْمَوتُ؟» -عصری- «مرگ نزد تو چیست؟» نه شهادت. «اَلْموتُ اَحلی مِنَ الْعَسَل». مرگ از عسل شیرینتر است. شهادت از عسل شیرینتر است. شهادت که قابل مقایسه نیست با هیچ چیزی، حتی عسل. مرگ را با عسل قیاس میکنند، میگویند مرگ از عسل شیرینتر است. تهش این است که بگوییم شهادت با هیچ مرگی قابل قیاس نیست. و از حجاب خود درآمدن. شهید همچین -عمر شریفشان مال پیام- قطعنامه است. مقام شهادت خود اوج بندگی، سیر و سلوک در عالم معنویت نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر آزاد شد. شهرهای دیگر آزاد. تمامی اینها خیالات باطل ملیگراهاست. ما هدفمان بالاتر از شهر آزاد بشود یا شهید نمیشویم. که مثلاً داعش نابود بشود. چیزی نیست در برابر شهادت. آثار بسیار کوچک است. فلان شهید، شهید شد ولی مثلاً تشییع جنازه میلیونی شد یا مثلاً در آمریکا غلغله شد، مثلاً به هم ریخت. اینها اجر شهید نیست. اجر شهید خود خداست. «مَنْ قَتَلَتْ مَنْ»؛ من وقتی کسی را عاشقش بشوم، بکشمش. وقتی کشتمش، خودم میشوم دیش. خدا فرمود این مال شهید است. شهید دیش معادل خونش فقط خود خداست. نه آزاد شدن یک شهر است، نه -نمیدانم- ارزان شدن فلانه است. نه، اصلاً اینها اثر شهید نیست. کمترین شهدا هم اینها نیست. برایشان عالیترین وجه است.
آثاری که بالاخره در اثر خون شهید در این زندگی -زود یادگیر- اتفاق میافتد. حضرت امام چند بار این تعبیر را به کار میبرند که: «من در برابر شهدا احساس حقارت و خجالت و شرمندگی دارم.» نه شهدا نسبت به رزمنده. سال ۵۸ در شهریور: «من نمیتوانم برای خدمتگزاری جوانی که برای خدمتگزاری به اسلام شب تا صبح شبزندهداری میکند، در حال واقع میشود، مجاهده میکند، ارزش برای این. ما نمیتوانیم حساب بکنیم که ارزش این، اجرت این چقدر است. مگر غیر از خدا میتواند کسی بین اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبیعت و زینتهای طبیعت پاداش یک موجودی است که برای خدا قیام کرده و برای خدا خودش را به خطر انداخته؟ آن چیزی که دل ما را خوش میکند، این است که برای شما پیش خدای تبارک و تعالی یک حسابی باز است.» از شما تشکر کنیم یا -خدای ناخواسته- به شما اجر دهیم؟! آنی که هست این است که شما از خدایید، برای خدا هم کار کردید. خدا شما را میدهد. اجری که خدا میدهد، آن ارزش عمل شما است. آن است که خدا به شما میدهد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ». این نکته خیلی مهم است. جنت، آن جنتی که لقای خداست، جنتی که لقای دوستان خداست. این جنتی که به شهید میدهند موقع شهادت که «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» یا بهش میگویند: «ادْخُلِ الْجَنَّةَ»، آن کدام جنت است؟ جنت -جهت- اعمال نیست. کی ببرنش؟ این مثلاً یک باغی و یک بوستانی و اینها. باغ و بوستان هم دارد، ولی این در عالیترین درجات جنت، لقاءالله است. لقاء دوستان خدا. اینی که رهبر انقلاب درباره حاج قاسم: «برادران شهیدش را در آغوش کشید.» این جنت لقاء دوستانه است. خیلیها از دنیا میروند، برادر شهیدشان، رفقای خوبشان، مؤمنین، علما، اینها را ملاقات نمیکنند. تشریفاتی که باقی ملک را دارد. تهش آن اولیاءالله، خصوصاً اهل بیت، در مراتب عالی، آن را کسی بخواهد ملاقات کند.
باز جای دیگر دارد که سال ۵۹ امام میفرماید: «خدمت به شهید ارزشش بیشتر از همه خدمتهاست.» این خیلی نکته قشنگی است. کسانی که برای شهدا کاری میکنند، وصیتنامه شهدا، مزار شهدا میبرند. فعالیتهایی که میشود، فعالیت فرهنگی، کتاب چاپ میکنند، مثل همین برادران عزیزمان که شهید -ابراهیم- کتاب چاپ میکنند از شهدا و اینها، بدانند از سوم -خیلی تعبیر جالبی- «خدمت به شهید ارزشش بیشتر از همه معلولهاست.» که جان خودش را در دست گرفته و تقدیم کرده، لکن موفق نشده به شهادت. او هم فداکاری خودش را کرده است. شما که خدمت به شهید میکنید و بنیاد شما که بنیاد شهید است، قدر این بنیاد را بدانید، قدر این خدمت را بدانید. برای کم کسی اینطور مطلبی که برای شهید گفته شده است، برای کم کسی هست. «آنها را قرین انبیا قرار داده است.» خدمت شما به آنها، خدمت به نبی اکرم است. «خدمت به انبیاست.» خیلی حرف است. «خدمت به شهید، خدمت به نبی.» بدانید که شما در راه شهید دارید خدمت میکنید. بنیاد شما بنیاد شهید است. شهید افضل است. شهادت از همه چیزها افضل است. باز در روایتی است که هر خوبی بالاتر از او هم خوبی هست تا برسد به قتل در -در بین افعال- و ابراز «بر» -کلمه بر آمده- بر یعنی ابراز وظیفه، احساس وظیفه کردن، عمل به وظیفه. ما در عمل به وظیفه هیچ فعلی را بالاتر از این نداریم که آدم جانش را در راه خدا رضایت جنت اعمال. هیچ فعلی معادل شهادت، کشته شدن در راه خدا. این اصلاً دیگر رتبهاش از جنت اعمال بالاتر است. جنت اعمال دیگر ظرفیت ندارد بخواهد همه اینها. جهت اعمال یک نوری دارد. بالاتر از همه اینها شهادت اینکه انسان در راه خدا کشته بشود. بعد میفرمایند که: «شهادت در راه خدا بالاتر از او دیگر خوبی در کار نیست.» معلوم است. نکتهاش برای اینکه کسی که همه چیزش را برای خدا تقدیم کرده و حیات که بالاترین سرمایه است برای او در این عالم تقدیم کرده، دیگر از این «بر» و از این خوبی بالاتر نمیتواند باشد. شما خدمت میکنید به انسانهایی و به کسانی که وابسته هستند به این شهدا و شهدا به آنها علاقه دارند. خانواده شهدا. شهدا به آنها علاقه دارند، توجه دارند. خدمت فرزند شهید، نظر رحمت شهید را جلب میکند. شهید حاج قاسم سلیمانی چقدر نسبت به فرزندان شهدا، عنایت و توجه! در جلسه فرزند شهیدی که ظاهراً سنش هم زیاد بود، جایش بشینه. «برادر!» این توجه خودمان شهید را جلب میکند. شهید توجه دارد، عنایت دارد، نظر دارد. کسی وقتی به اینها محبت میکند. خصوصاً الان این نسلی که ما هستیم. خب دهههای ۷۰ و ۸۰. دهه ۸۰ خیلی نبود، فرزند شهیدی که مثلاً یتیمی که خردسال باشد و اینها. الان در این ماجراهای مدافعان حرم و اینها و این شهدای سلامت. خصوصاً اینها هم شهیدند. امام شهید، فرزندان این هم خانواده. محبت به اینها، احترام به اینها، دل به دست آوردن. خیلی نظر -نظر شهید- جلب میکند. خدا میداند چه گرههایی را شهدا بابت اینها از ما باز میکنند. چه زمینههایی برای ما درست میشود. و الان هم شهید هستند نسبت به آنها. و خدمت شما: «ارزشمندترین خدمتهاست که تصور میشود به حسب این.» باز این جمله معروف حضرت امام که: «شهید نظر میکند به وجهالله.» خیلی معروف است. چون قبلاً خواندیم، حالا مجدد میخوانیم. رسول اکرم نقل شده که برای شهید هفت خصلت که اولیاش عبارت از اینکه: «اول قطرهای که از خون او به زمین میریزد، تمام گناهانی که کرده آمرزیده میشود.» مهم آن آخرین خصلتی است که میفهمند. میفهمند که به حسب روایت شهید نظر میکند به وجهالله. و این نظر به وجهالله راحت است برای هر نبی و هر شهید. شاید نکته این باشد. حالا این جمله خیلی معروف است دیگر: «شهید نظر میکند به وجهالله.» از حضرت امام اینجا توضیح حجابهایی که بین ما و حقتعالی است و وجهالله و تجلیات حقتعالی. تمام این حجابها منتهی میشوند به حجاب خود انسان. خود در قفس نفسم اسیر است. انسان خودش حجاب بزرگی است که همه حجابهایی که از چه آن حجابهایی که از ظلمت باشد و آن حجابهایی که از نور باشد، منتهی میشوند به اینکه حجابی که خود انسان است. ما خودمان حجاب هستیم بین خودمان و وجهالله. تو خود حجاب هستی. برای کسی فیسبیلالله و در راه خدا این حجاب را داد. این حجاب را شکست. وقتی خودش را میدهد، خدای حجاب را بر میدارد. یک وقت مال من حجاب من است، مالم را میدهم، حجاب من شده، بگیر. چقدر قشنگ برداشت کردند. این حجاب را شکست آنی که داشت که عبارت از حیات خودش بود، تقدیم کرد. این مبدا همه حجابها را شکسته است. خودش را، خودبینی و شخصیت خودش را شکسته و تقدیم کرده، چون برای خدا جهاد کرده، برای خدا دفاع کرده از کشور خدا و از آیین الهی و هر چه داشته در طبق اخلاص گذاشته، تقدیم کرده. خودش را داده، این حجاب شکسته است.
شهدا، شهدایی که خدای تبارک و تعالی و در سبیل خدای تبارک و تعالی و در راه خدای تبارک و تعالی جان خودشان را تقدیم و آنی که در دستشان است و بالاترین چیزی است که آنها دارند، تقدیم خدا میکنند. در عوض خدای تبارک و تعالی این حجاب که برداشته شد، جلوه میکند، تجلی میکند بر -چنانچه برای انبیا هم- چون همه چیز را در راه خدا میخواهند، آنهام خودی را نمیبینند و خود را از خدا میبینند و برای خودشان شخصیت قائل نیستند. حیثیت در مقابل حقتعالی. آن هام حجاب را -«فلما تجلا ربه للجبل جعله»- تجلی میکند خدای تبارک و تعالی در کوه طور یا در «جبل». عینیت خود موسی و موسی «سقط» براش پیش میآید. یعنی خود موسی را کنار میزند، خود خدا جلوه میکند. آنها در حال حیات انبیا و اولیا نظیر انبیا و تالیتل و انبیا در زمان حیاتشان آن چیزهایی که حجاب بوده بین آنها و بین خداوند تعالیم میشکنند. در دوران حیات خودشان را زدهاند کنار، خدا را دیدهاند. رتبهشان نزدیک به است و سعادت بر آنها حاصل حالت پخش شدن در خدا و جز خدا چیزی ندیدند. موت اختیاری بر آنها حاصل میشود. این نکته در دنیا برایشان حاصل میشود. به آن رتبه بالا که میرسند، شهدا موقع جان دادن حاصل میشود. خدای تبارک و تعالی بر آنها تجلی میکنند، نگاه میکنند به حسب آن نگاه عقلی، باطنی و روحی و عرفانی و ادراک میکنند و مشاهده میکنند جلوه حقتعالى و شهید روایتی که وارد شده نظیر انبیا، وقتی که شهید میشود، چون همه چیز را در راه خدا داده، خدای تبارک و تعالی جلوه میکند. جلوه خدا «الی وجه الله». این آخرین چیزی است که برای انسان. آخرین کمانی است که برای انسان. از این بالاتر ما نداریم که انسان غرق توجه و دیدن جلوه حقتعالى. خدا را ملاقات خدا در این روایتی که در کافی نقل شده، در این روایت انبیا را مقابله شهدا قرار داده که در جلوهای که حقتعالى میکند بر انبیا شهید الله و حجاب را شکسته، همانطوری که انبیا حجابها را شکسته بودند. «آخرین منزلی که برای انسان ممکن است باشد، مژده دادهاند که برای شهدا این آخرین منزلی که برای انبیا هم هست، شهدا هم به حسب حدود وجودی خودشان، به این آخرین منزل میرسند.» ببینید اینهاست که آدمها را هوایی شهادت میکند. این قلم حضرت امام که شور شهادت و عشق را در سر آدم میاندازد. عشق شهادت را میآورد به شهادت. اینه راه ۷۰ ساله را که حالا امام جای دیگر وصیتنامه شهدا را بخوانید: «۷۰ سال عبادت کردید.» اعضای مجلس خبرگان سن جوانی به کجاها رسیدند؟ تو این جبهه در آمدند از همین حجابها و خود برخی بزرگان فرمودند که: «ما میدیدیم این شهدا سال» -را- «را یک شبه طی کردهاند.» حضرت امام جای دیگری در منشأ فرمودند: که «جز به من و ماههای خود نمیاندیشند و یکْلون کما عاشقان راه حق را از دَنده طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق رسانده.» اینهایی که درگیر خودشانند، این دشمنان ما، کفار، منافقین که «یکْلُونُ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ»، اینها در حد حیوانات زندگی میکنند. «جز خورد و خوراک چیزی نمیفهمند.» اینها را بگذارید ابزاری بشوند که ماهایی که عاشق راه حق هستیم از این بند طبیعت آزاد شویم. ما از قفس در بزنم، قفل این قفس را احمق خراب میکنند. نمیدانم، قفل را دارند میشکنند. آزاد میشویم از حجاب. مثل ساحرانی که فرعون گفتند: «تو ما را میکشی. «فَقْضَ مَا أَنْتَ قَاضٍ ۖ إِنَّمَا تَقْضِي هَٰذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا»». تو میکشی، «إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ». از ما چیزی میگیری، داری به ما همه چیز میدهی. این احمقها نمیفهمند. ما را به فضای آزاد جوار معشوق میرساند. آزادمان میکنند به حقتعالى بپیوندیم.
اینجانب هر وقت با یکی از این چهرهها مواجه می شوم و عشق او را به شهادت در بیان و چهره نورانیاش مشاهده می کنم، احساس شرم و حقارت می کنم. هر وقت در تلویزیون مجالس و محافل این عزیزان که خود را برای حمله به دشمنان خدا مهیا می کنند و مناجات و راز و نیازهای عاشقانه و فانیان راه حق، حضرت امام مجاهدین و شهدا را فانی راه حق می دانند. «فانیان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن می نگرم که با مرگ دست به گریبان هستند و از شوق و عشق در نمیگنجند، خود را ملامت و بر حال خویش تأسف می خورم.» اگر این شهدای مدافع حرم ما الان از شهدای دفاع مقدس بالاتر نباشند، قطعاً پایینتر نیستند. چون آنجا فضای امنیت مملکت خودمان بود و بچه خودمان بود و ناموس خودمان، الان اینجا دورتر است. ظاهراً ما اینجا در امنیت و رفاهیم، رفته یک جای دیگری که دشمن را دور کند، دارد از یک مظلومی دفاع میکند که زن و بچه خود او لزوماً نیستند. هموطن و غربت و مظلومیت شهدای مدافع حرم هم الان خیلی بالا است. آن شهدا را چقدر اکرام و احترام میکردند، اینها چقدر. «چقدر گرفتی رفته؟ ارزشش را داشت؟ و فلان؟ برای بشار اسد رفتیم. آنجا کابارهها هنوز برپاست و فلان.» این متلکها و سرزنشهایی که میکنند. این خانواده شهدا، اینها ارزششان خیلی بالاست. و خود این شهدای مدافع حرم خیلی فوقالعادهاند. و به آنها فانیان راه حق میگویند. «تمام افرادی که در جبههها به جنگ مشغولاند و تمام کسانی که جان خودشان را فدای اسلام میکنند، همه اینها در محضر خدا اجر دارند. هیچ یک از افراد ضایع نمیشوند.» چیزی که برای خداست باقی است. «ما اندکم ینفد و ما عندالله باق.» هر چیزی که از ماست، اینها از بین میرود. آن چیزی که برای خداست و تقدیم به محضر خداست، او باقی است. شهدا «بقیه الله» بقا پیدا کردهاند. از «جان وجه الله» باقی فنایی از بین نمیرود. یاد شهید و عسل. اینان مشمول عنایات و رحمتهای بی پایان خداوند در جوار اولیای عظیمالشأن با سعادت در دنیا و آخرت قرینند. خدایشان رحمت.
و بعد جای دیگر باز میفرمایند که: «شرف بزرگ شهدا در راه حق حیات عند رب و ورود در ضیافتالله است.» که اشاره کردیم. «این حیات و این ضیافت را با قلمهای شکسته مثل قلم من نمیتوان توصیف و تحلیل کرد.» «این حیات و این روزی غیر از زندگی در بهشت و روزی در آن.» آن روزی پیش خدا -که بهشتیان هم دارند میخورند- این غیر از این ضیافتالله است. این لقاءالله و ضیافتالله است. شهید به لقاءالله میرسد. دیگران باید صبر کنند. اگر بشود در قیامت، آن هم به چه نحوی! لقاءالله. شهید تا میرود لقاءالله. «آیا این همان نیست که برای صاحبان نفس مطمئنه وارد است؟ «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿٢٩﴾ وَادْخُلِي جَنَّتِي»». که فرد بارز آن سید شهیدان سلام الله علیه است. «اگر آن است، چه مژدهای برای شهیدان در راه مرام حسین علیه السلام که همان سبیلالله است از این بالاتر؟» که در جنتی که آن بزرگوار -شهید فی سبیلالله- وارد میشود و در ضیافتی که آن حضرت حاضرند، به این شهیدان اجازه دخول میدهند. «اینها را میبرند در ضیافتاللهی که امام حسین را بردند. شهید را میبرند که آن غیر از ضیافتهای و آنچه وهم من و تو و شما نیاید، آن بود.» امام الکی حرف نمیزند. امام باز جای دیگر میفرمایند که: «بدانید که همه چیز از اوست. اگر همه چیز را از او دانستید، دیگر در هیچ چیز ناراحت نخواهید بود.» «ناراحتیها برای این است که انسان از خودش میبیند.» این هم تقدیم به خانوادههای شهداست که در بین مخاطبین ما کم نیستند. «ما در فقدان عزیزانمان وقتی ناراحت میشویم برای این است که اگر ما همه را از خدا بدانیم و ببینیم که اینها نعمتی هست که خدا داده. نعمتی هست که خدا میبرد پیش خودش، شهدا میهمان خدا هستند. اگر اینها را ما واقعاً در قلبمان ادراک بکنیم، عید میشود برای کسانی که شهید دارند. عید میشود برای کسانی که مجروح شدهاند. عید میشود برای کسانی که در راه خدا عزیزان خودشان را از دست دادهاند.» اگر کسی بفهمد آنها کجا رفتند، عید میگیرد. سالگردش را جشن میگیرد. سالگرد آن همین شهدای سلامتمان، همین شهدای امنیتمان. و برای اینکه این عزیزان، عزیزان خدا هستند. اینها همه از او هستند و من امیدوارم که این حس و این ایمان در ما پیدا بشود و تقویت گردد.
«عاجزیم از بیان مقام شهدا.» مال سال ۶۳ است. میفرمایند: «زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلندپایه عزیزانی است که برای اعلای کلمه حق و دفاع از اسلام و کشور اسلام جانبازی نمودند. الفاظ و عبارات توان توصیف آنانی را که از بیت مسلم طبیعت به سوی حقتعالی و رسول اعظمش هجرت نموده و به درگاه مقدسش بار یافتهاند، ندارد. اینها از بیت نفس درآمدهاند، رفتهاند ملاقات پیغمبر خدا. از مجاهدینی که سنگرهای نبرد را تبدیل به مساجد و میدانهای جهاد را با بانک تکبیر، محبت ملائکه الله نمودند. جایی بود که ملائکه میآمدند در این سنگرها. اینها میرفتند هنوز که هنوز منطق جنگی همون -حس و حال و همون- حال و هوا را دارد، بس که ملائکه رفت و آمد داشتند. چگونه سخن توان در اقدام شریف مادران بزرگواری که در دامنهای مطهر خود چنین فرزندانی را برای اسلام تربیت کردند، چه میتوان نثار کرد؟ مثل شهید حاج قاسم. برای اسیرانی که در زندانهای مخوف دشمن شجاعانه بر سر دشمنان بشریت فریاد میکشند، چگونه توان تعظیم نمود؟ پس با اعتراف به عجز برای شهیدان آرزوی رحمت خاص الهی و برای جانبازان این شهیدان زنده، سلامت و برای اسرا -مفقودین عزیز و دلیر- آرزوی برگشت به میهن و برای مادران و پدران و همسران و فرزندانشان این نمونههای صبر و مقاومت، صبر و سعادت آرزو دارم و برای رزمندگان در جبهههای حق علیه باطل، پیروزی درخواست کدام هجرت به سوی خدا و رسول بالاتر و بالاتر از این هجرت است؟ کدام فداکاری ارزشمندترین فداکاری است و جانباز چه کس و چه شخصیتی میتواند ارزش این سرمایه آمیخته با معنویت و اخلاص را ارزیابی به عوض و اجر بدهد؟ جز صاحب اصلیان و مشتری والای آن که فرمود: «فَقَدَ وَقَعَ أجرُهُ»؛ فقط اجرش با خودم.» هیچکس نمیتواند بگوید. افتاد به عهده خدا. وقتی کسی رفت در راه خدا، تازه چه بمیرد، چه کشته شود. «خَرَجَ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ أَدْرَكَهُ الْمَوْتُ». تازه بحث مرگ است، بحث شهادت نیست. برای هجرت زده بیرون و در مسیر به هر دلیل از دنیا میرود، این دیگر کسی نمیتواند اجر این را محاسبه کند. این رفت برای لقاح خدا و میرود برای ملاقات خدا.
تازه جای دیگر میفرمایند که: «لقاءالله از بزرگترین آمال اولیا خدا و ارباب معرفت است. نصیب شهدای ما میشود.» «گرامی باد بر ملت بزرگ ایران» سال ۶۵ «و بر پیروان شاهد بزرگ حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم وجود رادمردانی که راه شهادت را برگز و در هجرت از زندگی عالم ادنا و جهان سفلا به وادی ایمن و ملکوت اعلا رسیدند. در جستجوی حیات سرچشمه را یافتند و سیراب و سرمست از جرعه «اَرْجِعِی إِلَى رَبِّکَ» به رویت جمال و کشف رضایت حق نائل آمدند.» جمال خدا را دیدن، «راضیةً مرضیة» را شنیدن از خدا، از خدا شنیدند. «کفى بهم فخراً و چه غافلند دنیاپرستان و بیخبران گردش شهادت را در صحیفههای طبیعت جستجو و وصف آن را در سرودهها و حماسهها و شعرها میجویند و در کشف آن از هنر تخیل و کتاب تعقل مدد میخواهند و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد.» فقط عشق است که میتواند تفسیر کند ماجرای شهادت را. نه عاشق! همینکه شهید حاج قاسم میدانی که: «من دیگر طاقت ندارم. من را پاکم کن و بپذیر. من را مثل موسی برای ملاقات...» اینها عشق است. بعد یک احمقی میآید میگوید: «دیدی خدا چکار کرد؟ زد، سوزاند این را تیکهتیکه!» چه میفهمند اینها، تو آن حال چی نصیبشان شده است؟ این بدبختهای که در حد حیوانات هم زندگی نمیکنند؛ پایینتر از حیوانات، بدبختتر و نکبتتر از حیوانات. سر تو کثافت و نجاست دارند. چه میفهمند شهید چیست؟ شهید! شبی که سردار حسین همدانی از دنیا رفت، چه جشنی گرفتند اینها در توییتر. فضای محسن حججی از دنیا. چقدر توهین کردند به محسن حججی و خانواده او. قاسم سلیمانی از دنیا رفت، چه جشنی گرفتند. چه میفهمند اینها؟ «ما شاهد آنیم که سبکبالان عاشق شهادت بر توسن شرف و عزت به معراج خون تاختند و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور از عالیترین مراتب -که اینجا امام اشاره میکند- و بر بسیط ارض ثمرات رشادتها و ایثارهای خود را نظاره میکنند.» کدام عارفی مثل قاضی تربیت کرد؟ ملا حسینقلی همدانی تربیت کرد؟ آقای ملکی تبریزی تربیت کرد؟ ۳۰۰ هزار شهید فقط در دفاع مقدس. دهها هزار شهید در وقایع دیگر قبل از انقلاب. اینجوری که خود امام فرمودند فقط ماجرای ۱۵ خرداد ۱۵ هزار شهید. خود ماجرای ۱۵ شهدای انقلاب بیش از صد هزار شهید داد. امام مطالبی که دارند. اول پیروزی انقلاب، سال ۵۸ تو صحیفه امام: «۱۵ خرداد ۱۵ هزار شهید داد. در طول این تاریخ انقلاب ۱۵ سال ۱۰۰ هزار شهید. ۳۰۰ هزار تومان که مال دفاع است. ۴۰۰ هزار عارف تربیت کرد که اینها به شهید رسیدند.» کدام؟ خودم جواب میدهم. اگر کسی بگوید: «چرا اینها کشته شدند؟» خودم جواب میدهم. امامی که یک سوسک را نمیکشت. مگس را نمیکشت. مگس را با دستمال بیرون میکرد. سوسک را با دستمال برمیداشت میبرد تو خیابان میگذاشت. «کشته شدن خون تکتکشان را من به عهده میگیرم. در برابر حقتعالی جواب حجت دارم برای کسی که تربیت کرد.» امام شهید بزرگ. این عارفان حقیقی که خدا انشاءالله ما را به این ملحق کند.
جای دیگر این جمله امام خیلی معروف است که مال سال ۶۷ است: «از شهدا که نمیشود چیزی گفت. شهدا شمع محفل دوستان شهدا، روشن این عالم را نورانیت که اینجا است. شهدا در قهقهه مستانهشان و در شادی وصولشان. عند ربهم، یرزقون. قهقهه مستانه میزند شهدا وقتی از اینجا میروند. غرق در شادی.» حالا این عکسهای حاج قاسم سلیمانی را که میکشیدند. یک عکسش بود که مثلاً امام حسین علیه السلام را بغل گرفته، یک لبخندی داشت. ای کاش مثلاً اینجوری طراحی میکردند که «قهقهه». احترام امام حسین نگه داشته بود. آنجا دیگر بحث احترام و اینها نیست. آنجا «قهقهه» واقعی است. اوج شادی کسانی را کسی نمیتواند تصور کند. در اثر وصال اباعبدالله الحسین. حسین اولی و مهمتر از همه لقاء حقتعالی. قهقهه. «و از نفوس مطمئنهای شهدا نفوس مطمئنهاند.» که مورد خطاب «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿٢٩﴾ وَادْخُلِی جَنَّتِی» قرار میگیرند. برویم مزار شهدا، امامزادگان عشقاند. تربت اینها مقدس است. قبر اینها آثار عجیبی دارد. آقا میگوید: «کسی رفته بود گزارش شهدا خواب دیده بود. شهدایی که آنجا بودند بهش گفته بودند: "چرا از ما کربلایت را نخواستی که امضا کنیم؟ اگر امشب اینجا از ما کربلا درخواست میکردی. دست و بال ما خیلی باز است."» بسیاری از حاجات. وفات حضرت عبدالعظیم هم هست. مرحمتالله شیخ محمدتقی آملی فرموده بود که: «من برخی حاجات را که داشتم میرفتم حرم امام رضا طرح میکردم حاجت نمیگرفتم. ولی تا میرفتم حرم حضرت عبدالعظیم میگرفتم.» بسیاری از حاجتهای امام سطح شهدا. شهید دلآذر و خیلی تعریف شهید ابراهیم هادی. اسم بیارم از شهدا. چون هر کدام واقعاً یک گلاند و آثاری دارند. قبر هر کدام، زیارت هر کدام. بعضی شهدا خیلی در کنترل چشم فوقالعاده بودند. اینها در کنترل چشم. ما میتوانیم قرآن زیاد بخوانیم. بعضی خیلی با تدبیر و با سیاست بودند. بعضی خیلی دست و دلباز. صفاتی که داشتند واسطه فیض میشوند. جاری ازشان بخواهید.
«میفرماید اینجا صحبت عشق است و عشق و قلم در ترسیمش بر خود نمیشکند.» این شهدا عاشق. «درود بر حاملان امانت وحی». مال اسفند ۶۷ بعد از ماجرای ۵۹. اینها را حاملان امانت و خیلی زیاد بود. «به رسالت پاسداران شهیدی که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامی را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش و آخرین عزیزان من حفظ کنید. این نعمت را خداوند به شما عنایت کرده است. یک همچون نعمتی داده که شما را با عنایت ذاتی خودش با دست غیبی خودش متحول کرده به یک انسانهای خالص برای خود و انسانهایی که جان و هر چه دارند در راه خدا فدا میکنند. إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ. آن جنتی که مشتری به شما عطا میکند با جنتی که برای دیگران تحقق پیدا میکند فرق دارد. امیدوارم که این جنت جنت لقاست. امیدوارم که مشتری شما شما را در حضور خود پذیرایی کند. بدون واسطه پذیرایی. نه از پس پرده. اهدایی رهبر انقلاب ۱۰ تا واسطه خورده چکی آوردن است. خود ایشان را میبینی با دست مبارک. بعد خودش اصلاً چک هم نمیدهد. همانجا وصول میکند. همانجا پول میدهد. این خیلی فرق میکند. نقدی. شهدا این شکلی هستند. اولیای خدا در آن عالم هم که هستند، به غیر خدا سرگرم نیستند. نعمتهای بهشت را از آن میگذرد و متوجه به لقای حقتعالی به شما که جاننثاری دارید میکنید. و ایثار میکنید و با ایده شهادت به میدانهای جنگ میروید و از اسلام دفاع میکنید و از مکتب دفاع میکنید و کشورهایی را که چشم طمع به این کشور دوختهاند، مأیوس میکنید. همه اینها ارزشمند و بسیار ارزشمند. لکن آن اخلاص و محبت شما و آن ایثار در راه خدا بالاترین ارزش برای شماست. آن ایثار و اخلاص که حتی در ترازوی عالم غیب هم نمیشود که حساب کرد. آن پیش خدای تبارک و تعالی سنجیده میشود. ما مفتخریم که در یک همچون برههای از زمان واقع شدیم که مثل شما عزیزان در آنجا و در آن زمان و در آن مکان واقع شدید و ما از هوایی تنفس میکنیم که شما از آن هوا تنفس کردید.» امام شهید. «شما ایثارگرید و شما اخلاصمدارید. شما بر نفس خود پیروز شدید و ما عقب مانده. شما احتمال این معنا را ندهید که تفنگ و ژسه و مسلسل شما پیروز شده در مقابل شما. هم بالاتر از اینها را شما اندک داشتید و آنها بسیار. لکن آنچه که شما را پیروز کرد و پیروز میکند، آن ایمان شماست و آن اخلاص شماست که در شما هست و در آنها نیست. شما برای خدا در میدانها وارد میشوید و آنها برای شیطان. آنها حزب شیطاناند و شما حزب خدا. آنچه شما را در دو جبهه پیروز کرده و میکند -انشاءالله- جبهه باطنی و نفسانی و جبهه جنگ با گروه شیطانی، آن اخلاص و ایمان شماست که شما را پیروز میکند. شما شیعه همان هستید که میفرمود: "اگر همه عالم در مقابل من بایستند، تنها در مقابل همه میایستم." آن ایمان است که او را آنطور در مقابل همه چیز میایستاند. آن اخلاص اوست. آن روحانیت و معنویت او است. شما هم شیعه او هستید.» این مال دو ماه مانده به رحلت حضرت. آخرین بیانیههایی که از آخرین سال عمرشان است.
امیدوارم که از روحانیت او، از علومی که خدای تبارک و تعالی به او عنایت کرده و از نفحات الهی که در روح مبارک او دمیده شده، به شما و همه ما نصیبی داده شود. «برادران، شما پیروزید و شهدای شما پیروزند. ملت شما پیروز است. شما یک ملتی دارید که در تمام دنیا مثل آن ملت پیدا نمیشود.» واقعاً. «و ملت یک شَمایی دارد که در تمام دنیا مثل شما پیدا نمیشود.»
روح حضرت امام رضوانالله علیه و همه شهدا عزیز و عظیمالقدر ما محشور با انبیا و اولیا خدا. انشاءالله به عظمت حضرت حمزه سیدالشهدا و عظمت حضرت عبدالعظیم، مرگ ما را جز شهادت قرار نده و با جز شهادت از این دنیا نریم که واقعاً آدم وقتی اینها را میخواند و میشنود و اینها، میبیند خسارت شهید نشدن و مردن. اینکه رهبر انقلاب کنار بدن مطهر سلیمانی با اشک درخواست شهادت کردند، به خاطر این است که فهمیدند کم چیزی نیست. اولیای خدا با ناله از شهادت درخواست میکنند. خدا انشاءالله نصیب ما بکند و ما را بعد از مرگ میهمان شهدا کند. شرکت شهدا. انشاءالله این بلایا و مشکلات را از سر ما دور بکند. و صلیالله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه پنجاه و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...