‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. مبحث بعدی که در علم اصول مد نظر است، بحث اثبات صدور در دلیل شرعی لفظی است؛ یعنی ما یک دلیل را بتوانیم اثبات بکنیم که از جانب خدای متعال، از جانب شرع و شارع رسیده است که خب این هم بحث بسیار مهمی است. چه شکلی میشود اثبات کرد که این روایت مثلاً از امام صادق (علیه السلام) است؟ یک وقت ما میگوییم چه شکلی با این روایت برخورد کنیم؟ خب، آنجا در عالم دلالات بحث میکنیم که حالا این دلیل شرعی و لفظی است، حالا ادات لغوی داریم، اصول لفظیهای داریم. این اصول لفظیه به ما میگوید که اصل بر حقیقت بودن است تا مجاز بودن، اصل بر عام بودن است تا خاص بودن، اصل بر مطلق بودن است تا مقید بودن، اصل بر ظهور است. اصول لفظیه، اگر ادات شرط اصل بر مفهوم داشتن است، بحث مفهومگیری را داریم در اصول لفظیه و ادات لغوی. اینها همه فرع بر این است که شما بتوانید اثبات بکنید که این کلام مال امام صادق (علیه السلام) است، این کلام، کلام شارع است. وگرنه اگر این بخشش اثبات نشود، سنگ روی سنگ بند نمیشود و همه اینها دیگر از بنیان خراب میشود. هر چقدر هم که دلالتش روشن باشد، اصلاً شما نگویید ظهور، بفرمایید یعنی دیگر کسی هر کس این را بخواند همین را میفهمد، بالاتر از ظهور یعنی چیز دیگری فهمیده نمیشود از این، این نص در یک معنا است. ولی در صدورش نشود این را اثبات کرد که این برگردد به شارع.
خب، پس ما برای اینکه بتوانیم این کلام را دلیل شرعی بگیریم، حتماً باید صدور آن را از معصوم اثبات بکنیم. و این اثبات صدور به یکی از این طرقی است که عرض میشود که چهار راه را مطرح کردهاند برای اینکه شما اثبات بکنید که این کلام از شارع است. خیلی این چهار راه مهم است، چهار راه چهار راه نیستها، چهار تا راه در حلقه اولی خیلی ساده و جمعوجور از کنارش رد میشویم؛ در حلقات بعد مفصل با آن کار داریم و بسیار بسیار بسیار بحث مهمی است. در واقع ما هر کتابی را که دست میگذاریم بحث میکنیم، بهصورت کبروی این را قبول داریم که یکی از این چهار تاست.
الان بنده مثلاً به شما عرض میکنم که شما کتاب نهجالبلاغه را بخوانید، این یک صغراست. یک کبرای در دلش است چون کبرا را من نمیگویم. کبرایش این است که نهجالبلاغه موثوقالصدور است، یعنی ما میدانیم که این از امیرالمومنین صادر شده است، تویش هم بحثی نداریم، نه شما از بنده میپرسی نه بنده توضیحی میدهم، برای هر دو حَله. خب، حالا شما اگر بخواهید برای یک غریبه اثبات بکنید که این از امیرالمومنین است، چه جوری اثبات میکنیم نهجالبلاغه از امیرالمومنین است؟ یک بحثهایی قبلاً در مورد نهجالبلاغه داشتیم، خدا بیامرزتش. ادامه بحث آنجایی که تعطیل کردیم همین جا بود، اینها را میخواستیم بگوییم که تعطیل شد آلمان. نهجالبلاغه را چه جور اثبات کنیم که از امیرالمومنین است؟ تولد شخصی که جمع شده بود صحبت آها به او برسد. خب، شما پیغمبر (صلوات الله علیه) را قبول داری؟ اگر گفت بله. بعد میآید چهکار میکند؟ میگوید که ایشان دستوراتی که داده، دستورات که پیغمبر (صلوات الله علیه) ادامه میدهیم، همچین چیزی باید باشد. اینکه حالا درست در آن تردیدی هم نیست، مسیر صدور تا ما را باید که حالا مثلاً اگر این کتاب تهش برمیگردد به قرن دوم یا قرن سوم، این فاصله این یازده، دوازده قرن را ما باید پر کنیم. چه جوری باید پر کنیم؟
حالا ببینید مثال نهجالبلاغه: نهجالبلاغه کتاب امیرالمومنین است یا کتاب سید رضی است؟ پس این کتاب از امیرالمومنین نیست. این اشتباه است، بعضی فکر میکنند که نهجالبلاغه کتاب امیرالمومنین است. این کتاب مال سید رضی است. ایشان دخل و تصرف هم کرده است. دخل و تصرفش البته به نحو اضافه نبوده ولی به نحو کم بوده است؛ یعنی از خطبههای جاهایی را کم کرده، قطع کرده، خطبهای سه صفحه بوده، ایشان نیمصفحه را آورده، یک صفحه را آورده. خب، پس نهجالبلاغه کتاب سید رضی است. اثبات اینکه نهجالبلاغه مال سید رضی است از راه تواتر است.
ما چهار تا راه داریم برای اینکه این صدور را اثبات کنیم: تواتر، اجماع، شهرت، خبر واحد.
یا باید تواتر باشد به نحوی که همه در همهاند، همه در همهاند یعنی همه میآیند نقل میکنند. همه یعنی یک تعداد زیاد قابل اعتنا از یک تعداد زیاد قابل اعتنای دیگر که آنها از تعداد زیاد قابل اعتنای دیگر همین جور نسل به نسل، سینه به سینه، دوره به دوره منتقل میشود به نحوی که دیگر تردیدی نمیماند. ما مثلاً تردیدی نداریم در اینکه شخصیتی به اسم مولوی بوده، تردیدی نداریم که مثنوی معنوی مال مولوی است. این تردیدی نداریم. از کجا نشأت گرفته؟ از تواتر. یعنی دوره به دوره برای ما از عصری که همدوره او بودند گفتهاند، همین جور نسل به نسل منتقل شد. این میشود تواتر.
گاهی تواتر نیست، اجماع. اجماع در بحثهای فتوایی است، یعنی اتفاق الکل. همه اتفاق دارند بر فتوایی. همه فقها، همه فقهای قابل اعتنا (هی قید میزنم)، فقهای بزرگ صدر عصر غیبت... اینی که عرض کردم خیلی مهم است، حالا توضیحش را عرض میکنم. اینها اتفاق دارند بر اینکه این مسئله این جور میشود، این حرام است، آن واجب است. اجماع از راه اجماع و صدور را میفهمیم، میفهمیم که معصوم این چنین چیزی فرمودهاند، حالا آنها دسترسی داشتند با دسترسی.
گاهی شهرت، یعنی مشهور. این اتفاق الکل نیست، اتفاق الجله. ما یک "کل" داریم یک "جل" داریم، یعنی همه. "جل" یعنی بیشتر. همه یک چیز را فتوا نمیدهند ولی بیشتر، بیشتر این فقها یک چیز را میگویند. این میشود شهرت. شهرت روایی داریم، شهرت فتوایی داریم.
و گاهی هم خبر واحد. معمولاً تواتر در برابر خبر واحد میآید، یعنی نسل زیادی آدمهای زیاد از آدمهای زیادی نقل نکردهاند، تعداد محدودی از تعداد معدودی دارند نقل میکنند. گاهی این تعداد معدود از تعداد معدودی دیگر دارند نقل میکنند. حالا گاهی این تعداد محدود دارند یا تعداد زیادی نقل میکنند. اینها واسطه میشود برای اینکه یک چیزی از نسلی به نسل دیگر برسد.
حالا ما برای کشف صدور در روایات مسیرمان همین است. با این چهار تا میتوانیم اثبات بکنیم، و در مورد نهجالبلاغه بهتواتر اثبات میکنیم که نهجالبلاغه از سید رضی است. بعد از طریق خبر واحد اثبات بکنیم کلام را، دانه به دانه، خطبه به خطبه، حکمت به حکمت، نامه به نامه، از راه خبر واحد اثبات میکنیم که از امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. از دو مرحله را طی میکند.
تا سید رضی با تواتر اثبات است، ولی از سید رضی تا امیرالمؤمنین یک فاصله تقریباً ۲۵۰ سال است، بیشتر از ۲۵۰ سال. سید رضی... ببینید عصر غیبت ۲۵۶ شروع میشود. عصر غیبت که شروع میشود مرحوم صدوق در آن دوران، مرحوم صدوق بعد از مرحوم صدوق، دوره مرحوم مفید و بعد از دوره مرحوم مفید، دوره سید رضی و سید مرتضی. سه مرحلهای که فاصله است (که حالا مثلاً از عصر غیبت تقریباً باید یک ۶۰ سالی، ۵۰-۶۰ سالی بیایم جلو، اوایل قرن چهارم). نهجالبلاغه زده ابتدایش ۳۰۵ فکر کنم بود ۴؟ جمع. خب، تاریخ تولدشان کی است؟ این هم در نوع خودش جالب است. امیرالمومنین زده با مرحوم دشتی، حالا سید رضی را در این مقدمه در سال ۳۵۹ متولد شده و در ۴۰۴ درگذشت. ۴۰۴، ۳۰۴، ۳۵۹. خب، اواسط قرن چهارم میشود ایشان. تا دوره صدور چقدر فاصله دارد؟ ایشان، امیرالمومنین، سال ۴۰ هجری (۳۹ یا ۴۰) به شهادت رسیدند. میشود ۳. بیشتر سال ۴۰۰ جمع کرده ایشان. از ۴۰۰ تا آنجا ۳۶۰ سال فاصله است. خیلی ۳۶۰ سال فاصله کمی نیست. نزدیک بودن چیزی به حساب نمیآید ولی ۳۶۰ سال فاصله زیادی است.
خب، ایشان ۳۶۰ سال را چه جور پر میکند؟ تواتر که ما در بین اینها نداریم. خیلی کم در نهجالبلاغه شاید چیزی پیدا شود که به تواتر رسیده باشد. اجماع و شهرت عملاً چیز جدایی از آن دو تا نیست، از تواتر و خبر واحد. حالا در توضیحاتش عرض خواهیم نمود. میماند خبر واحد. ایشان از راه خبر واحد اینها را میرسانند به امیرالمومنین.
یک آشنایی اجمالی با این عبارت پیدا شد، تواتر، خبر واحد و اینها. حالا بیاییم بخوانیم ببینیم که اینها هر کدام چه هستند.
راه اول تواتر است. آن به این است که عدد بزرگی از راویان این را نقل کنند، یک تعداد زیاد و متنابه راوی یک چیزی را نقل بکند. مثلاً برای شما نقل شده، کشتار حجاج در سال ۶۶ توسط آل سعود ملعون و خبیث در مکه. حجاج ما را که برای اعمالِ خلاصه برائت از مشرکین شعار میدادند در مکه، خلاصه راهپیمایی کرده بودند، حتی آدرسش را زیر پل روبهروی قبرستان ابوطالب، آنجا حالا بعضیها را از روی پل انداختند، بعضیها را با گلوله زدند، بعضیها را خفه کردند، بعضیها را شیمیایی زدند، بعضیها را در پارکینگ محبوس کردند با گاز، با استنشاق (نه، پارکینگ ظاهراً فرار میکنند به سمت پارکینگ حرم میروند). خب، اینها از چه طریقی به ما رسیده؟ الان تقریباً سی سال فاصله داریم با این واقعه. از راه تواتر به ما رسیده، یعنی یک تعداد زیادی که اینها توانی ندارند بر دروغ گفتن. کذبشان هم محال است، بخواهند همه با همدیگر جمع بشوند یک واقعه را بخواهند دروغ مخابره بکنند. ممکن است در ریزهکاریاش دروغ گفته بشود؟ احسنت. اصلش در آن هیچ تردیدی نیست و ما یقین داریم به اینکه این واقعه رخ داده. این میشود تواتر. یا نسبت به فاجعه منا. خب، خود همین رسانهها وقتی شما فیلمی، عکسی، افراد مختلفی میآیند نقل میکنند. بعد از همین فاجعه منا از چند نفری که بودند این اتفاق را از نزدیک دیده بودند، خب میآیند چندین نفر و همه یک خبر را دارند میدهند بدون اینکه اینها با همدیگر تبانی داشته باشند. یکی از این شهرستان، یکی از آن شهرستان، یکی مال بعثه است، یکی مال کشور دیگر است. بله، اینها نمیتوانند همه با هم دست به یکی کرده باشند برای اینکه دروغ بگویند. این تعداد زیاد وقتی دارند یک چیزی را خبر میدهند و محال است که همه با همدیگر تبانی کرده باشند برای اینکه دروغ بگویند، این میشود تواتر.
هر خبری از این عدد بزرگ، جان؟ باید عدد زیادی بالمشاهده (نه، عدد زیادی بالمسامعه و بالمسامحه) نقل بکنند. بله، باید شهادت انحسی باشد، نه شهادت انحدسی. الان کره زمین همه جمع بشوند بگویند ما دیدیم یک پیغمبری، ما دیدیم امام زمانی آمد و به شهادت رسید. تعداد بهائیان مگر کم است؟ چهار میلیون فکر کنم بهائی داریم. بله، در خود ایران. بله، تلویزیون نشان داد البته ما فامیلهایمان آن جا رفتند. بله، بله، بله، تعجب. خدا هدایتشان بکند انشاءالله که همه انشاءالله انشاءالله همش در معرض خطر است، ول نمیکند انسان. خب، حالا این چهار میلیون بهائی بیایند شهادت بدهند که آقا ما خبر داریم امام زمان از دنیا رفته است، تواتر میشود؟ چهار میلیون نفر دارند یک حرف میزنند. تواتر به خاطر اینکه نمیتوانند اثبات کنند چون جمعیت زیادی هستند؟ احسنت. هم از این ور تعداد زیادی رد میکنند، هم حسی نیست، هم حاصل یک تحلیل غلط از یک واقعه است. ما تحلیل برایمان مهم نیست. حالا در حلقات بعد میخوانیم انشاءالله. در تواتر اونی که به درد ما میخورد تحلیل نیست. چهار میلیون نفر بیایند بگویند که ما صحنه را دیدیم از آن زاویهای که ما دیدیم این قاتل بود. این تحلیل به درد ما نمیخورد. چهار میلیون نفر باید بیایند بگویند که حالا چهار میلیون نفر هم که زیاد است، ۱۰۰ نفر، ۲۰۰ نفر بیایند بگویند که آقا ما دیدیم ایشان چاقو را گرفت، اولاً اینها با همدیگر بحث کردند، آن بحث را شروع کرد. این اینکه چاقو دستش بود، بحث را شروع کرد به قصد زدن هم آمده بود، آن بنده خدا مثلاً چیزی هم نمیگفت، این هم چاقو را فرو کرد در شکمش. این از یک طرف بدون هماهنگی با آنها دقیقاً همین را میگوید. آن از یک طرف بدون هماهنگی با اینها دقیقاً همین. این تواتر. ولی ۱۰۰ نفر بیایند تحلیل کنند برایمان. ۱۰۰ نفر بیایند بگویند که مثلاً سال ۸۸ تقلب. دلیلت چیست؟ بقیه همه.
گاهی تواترها را میبینی که ۱۰۰ نفر میگویند ته این ۱۰۰ نفر برمیگردد به یک نفر. این تواتر تهش میشود خبر واحد. شنیدن کی مانند دیدن. از این قبیل هم زیاد داریمها، پیش آمده همین در همین دوره خودمان. میگوید: «آقا تواتر است که آقای جوادی آملی مثلاً در مورد فلان شخصیت که بعداً زپرتش غمسوز شده، ایشان چقدر مست کردهاند و چقدر تأیید کردهاند و اینها. همه میگویند.» این همه که میگویند شما به عنوان «یک همه»، شما از کی شنیدی؟ یکی از این «همه» ها را بگو. میگوید: «فلانی.» خب، باز هم بگو. میگوید: «حالا من فعلاً از ایشان فقط...» میروی سراغ او، میگوید: «خب، شما از کی شنیدی؟» میگوید: «از فرد "ب"». میگوید: «شما از همه، از همان "ب"؟» میگوید: «بله، "ب" گفت همه جور میگویند.» میروی سراغ "ب". آقای "ب"، شما از کی شنیدی؟ میگوید: «من هم از همه.» میگوید: «"همه" که میگوید "ج" همه گفتند "ج" به "د" "د" برمیگردد به همان اولیه.» کی گفت؟ از «الف» شنیدم.
بله. یعنی ته اینها را میبینی که یک دور معکوس و همه منشأش یک جاست. ۵۰ تا کانال تلگرامی یک مطلب را زده. از آن— این تواتر نیست. همه همزمان دارند یک چیزی را گاهی تبانی است. تبانی هم نباشد ۵۰ نفر از یک منبع غیرموثق نقل میکنند. تحلیل. چند روز پیش یکدفعه صد تا خبرگزاری با همدیگر زدند که کشمیری دستگیر شد، عامل بمبگذاری در ماجرای شهید رجایی، قاتل شهید رجایی. موجی از خوشحالی پیچید. گفتند که بابا ما کی گفتیم کشمیری؟ ما گفتیم یک کسی که دخالت داشته در قتل شهید رجایی. گفتند: «خب پس حتماً یک کسی بوده نزدیک.» باز آمدند جلوتر گفتند که: «یک خانومی بوده، یک اطلاعاتی داشته.» خب، بگو شما از کجا میگویی کشمیری دستگیر شد؟ میگوید: «به تواتر همه میگویند.» این تواتر مفت نمیارزد.
همه دیدهاند، که میگویند همه خودشان دیدهاند، مستقیم دیدهاند. اونی که همه ببینند بگویند مهم است، این تواتر است. نه اونی که همه بشنوند بگویند.
فاصله حق و باطل چند انگشت است؟ چند انگشت. پس باید ببینند. آن هم تحلیل نباشد. عین واقعه را مخابره بکنند، عین واقعه را. میگوید: «ما همه دیدیم پیغمبر اکرم دست امیرالمؤمنین را آورد بالا فرمود: «من مولای شما هستم یا نیستم؟ من این جور هستم یا نیستم؟ من را این قدر قبول دارید یا ندارید؟» بعدش آخر فرمودند که: «هر کس من مولایش هستم، او مولای اوست.» همه آمدند بیعت کردند. اینها، این تواتر، تواتر و برخی قائلاند که ما غیر از واقعه غدیر تواتر در عالم اسلام نداریم. فقط واقعه غدیر است که به تواتر نقل شده. و اصل قرآن، اثبات قرآن، حقیقت قرآن اینکه این کتاب وحی است که بر پیامبر اکرم نازل شده، این هم به تواتر اثبات شده. به ما رسیده. عرض کنم که حالا در همان امر قطعی با تواتر هم میبینیم چه وضعی داریم. در حدیث غدیر باید بعد ۱۲ تا ۱۳ قرن یک علامه امینی بیاید و خلاصه شروع بکند به یادآوری، یادآوری تواتر امر بدیهی. غدیر هم که خودشان از خواب بودند. مگر چند سال گذشت حضرت پیغمبر (صلوات الله علیه)؟ چند روز گذشت؟ ۴۰ روز. بله. چقدر وقت گذشت؟ بعد اینها آمدند حضرت فاطمه زهرا، یکی یکی رفت در خانه اینها، گفت: «مگر ندیدی؟» شما قبول نکردن. اصلاً جواب ندادند. بله. سکوت کردند. احسنت. نگفتند: «نه.» نگفتند: «آره.» پس صحنه را چهکار کردند؟ انکار کردند، یعنی ما نمیدانیم. خلاصه به تواترش که این است. حالا دیگر بقیه را خدا به خیر کند.
خب، این عدد بزرگ احتمالی را از یک شکل میدهد و قرینهای است برای اثباتش. و به تراکم احتمالات، یک بحثی در منطق داشتیم در استقرا. عرض کردم همه قیمت بحث روی همین یک واژه است، کدام واژه؟ تراکم احتمالات. و عرض کردم در حلقات بعد با این واژه کار داریم. این واژه را اینجا فقط میخوانیم و رد میشویم. در حلقات بعد مفصل با آن کار داریم. خب، پس ببینید، یک تعدادی که میآیند یک خبری را نقل میکنند، انحسن میگویند ما مشاهده کردیم. این اول یک احتمالی برای شما شکل میدهد. شما اول ۵۰ درصد ۶۰ درصد، احتمال اینکه این واقعه حقیقت داشته باشد. میآیند میگویند که آقا امروز شما پیامک بزنید به فلان شماره مثلاً شارژ رایگان برایتان میفرستند، مثلاً جرائم رانندگیتان را میبخشند، مثلاً سهمیه چیچی در نظر میگیرند، مثلاً بفهمید به شما سبد کالا تعلق گرفته یا نگرفته و قس علی هذا. خب، اینی که به شما گفته میشود یک نفر از یک جا میگوید، یک ۲۰ درصدی آدم احتمال، یکی از یک جای دیگر میگوید و میداند که اینها با هم هماهنگ هم نیستند. این احتمال را میبرد بالا. یکی از یک جای دیگر میگوید احتمال میرود بالا. همین جور ۱۰ نفر ۲۰ نفر ۳۰ نفر احتمالات تراکم پیدا میکند روی هم. به حدی میرسد که دیگر شما احتمال خلاف نمیدهید، ولو به یقین نرسیده ولی با همان مبنای تراکم احتمالات به حدی رسیده که در آن شکی نیست. این قرینه میشود برای اثباتش.
و قرائن، یقین را حاصل میکند به صدور کلام و حجیت تواتر قائم است بر اساس افاده او برای علم. خب تواتر، حالا حجیتش را از کجا میگیرد؟ تواتر امری قطعی است و قطع هم حجت است. و حجیت قطع چیست؟ دیدن یک چیزی است که چند نفر دیدهاند یا خودم با چشم خودم دیدهام. حجت قطع هم ذاتی است. یعنی قطع خودش به خودش بسته است، حجیتش به خودش است، از کسی نمیگیرد. پس تواتر اثبات میشود با حجیت ذاتی و حجیت قطع. این دیگر حجیتش احتیاج به جعل و تعبد شرعی ندارد. نیازی ندارد که کسی بیاید تأیید بکند، نیازی ندارد که مهر تأیید بخورد. این که روشن است، اینها در بحثهای قبلیمان هم بود.
راه دوم، اجماع. اجماع و شهرت. خب، من آن چهار تا را که گفتم، گفتم عرض کنم که تواتر، اجماع، شهرت، خبر واحد. سیره متشرعه را نگفتم. خب، امروز یک خورده حاشیه زیاد رفتیم، برگردیم متن انشاءالله با سرعت بخوانیم که این چند صفحهمان تمام بشود.
راه دوم، اجماع و شهرت. اجماع گفتیم چیست؟ اتفاق کل. شهرت چیست؟ اتفاق الجل. توضیح: آنی که وقتی که ما ملاحظه میکنیم فتوای یک فقیه را به وجوب خمس در معادن، مثلاً یک فقیه گفته که درباره معدن خمس واجب است، این یک قرینه تشکیل میدهد برای اثبات ناقصه بر وجود دلیل لفظی. دلیل لفظی مسبق که دلالت بر این وجوب بکند، چون فتوای فقیه دو تا احتمال ما را در فضای غم که دو تا احتمال در تفسیر میرویم برایش. ببینید، ما وقتی که یک فتوایی را میبینیم یا باید بگوییم که این اشتباه کرده بدون دلیل فتوا داده، این فقیه فقیهی که در صدر بودهها، ببینید ما در بحث اجماع و شهرت برایمان ملاک ده تا فقیه که اینها اصلاً حالا من فکر میکردم که اینجا در حاشیه نوشته باشم، در حلقه ثانیه ننوشتم، در تدریس حلقه ثانیه اسم آن ده تا فقیه را گفتم. حالا دیشب رفتم گشتم کجا بود سندش، آخر شب نزدیک صبح گشتیم پیدا نکردیم، بعد اسم آن ده تا کامل در ذهنم نمانده. حالا باز انشاءالله باز میروم میگردم، در فیشهایی که نوشتم هست، حالا اگر فشار بیاورم پیدا بکنم. ده تا فقیهی که این بحث هم خیلی قیمتی است. یعنی اسم این ده تا فقیه را اگر کسی بخواهد کشف بکند، یعنی اصلاً بحث اجماع را باید یک ۲۰ سالی زحمت بکشد در بحث فقه و اصول کار بکند. اما که زحمت نکشیدیم، ما محضاً از اساتید به ما رسیده که بحث اجماع قشنگ جا بیفتد که این منظور چیست. همه فقها یک فتوا بدهند. همه فقهای کی؟ در چه دورهای؟ همه فقها در همه ادوار. این که میشود تواتر. شما میبینید هیچ وقت شاید این حاصل نشود. شما در همین دوره خودتان گاهی مسائلی که خیلی روشن و واضح است، یک فقیهی پیدا میشود زیر و بمش را میزند. دانلود. سن بلوغ دختران، همه فتوا دادهاند که ۹ سالگی دختر بالغ میشود، یک آقایی پیدا میشود که میگوید این دختر ۱۳ سالگی بالغ میشود. خب، این اگر بخواهد ملاک این باشد، اجماع شکسته میشود دیگر. یک نفر دیگر فتوای خلاف میدهد.
ملاک این نیست. ملاک حتی فقهای عصر ما هم الان نیستند برای بحث اجماع. اینکه همه فقهای عصر فعلی فتوا را بدهند، این هم ملاک نیست. چرا؟ او را میخواهد رد کند. حالا دیگر این دستور از آنها نمیگیرد دیگر. حالا این مسیر فرعی است و بحثهای خودش را دارد. در مجموع خدمت شما عرض کنم که کاری که میشود این است که ما میآییم ده تا فقیهی که اینها اول عصر غیبت بودند. مقداری که یادم مانده مرحوم صدوق است، مرحوم شیخ مفید، شیخ طوسی است، عرض کنم خدمتتان که مرحوم کلینی، سید مرتضی. پنج تا. شیخ مفید، شیخ طوسی، شیخ صدوق، کلینی، سید مرتضی. پنج تای دیگر الان به ذهنم نمیآید. این ده نفر خلاصه ملاک اصلیاند برای ما.
وقتی که همه اینها یک مسئله را فتوا دادند، خب، اینها بدون دلیل میشود چیزی را فتوا بدهند؟ یعنی روایتی نبوده، همه گفتند که این واجب است؟ یا باید بدون دلیل فتوا داده باشند؟ کی میشود؟ بیتقوایی از این شخصیتهای بزرگ بعید است. یا با دلیل فتوا دادند که آن دلیل به ما نرسیده. دلیل به ما نرسیده. ما از همین فتوای اینها کشف میکنیم که دلیلی پیش اینها بوده که روی آن و بر مبنای آن فتوا دادهاند. این اثبات صدور برای ما. اجماع، حاکی میشود از اینکه دلیلی هست، فقط ما دلیلش را خبر نداریم. پس دو تا احتمال میدهیم وقتی یک فتوا را میبینیم. یکی این است که بگویی او استناد کرده در فتوایش به دلیل لفظی مثلاً بهصورت صحیحه، یعنی یک دلیلی داشته، روایتی داشته. و یکی اینکه اشتباه کرده در فتوایش. تا وقتی که ما این دو تا احتمال را میدهیم و این دو تا تفسیر را داریم با هم، این یک قرینه اثبات ناقصه است. خب، این با یک فتواست. ولی وقتی به آن اضافه کنیم فتوای فقیه دیگر را که او هم فتوا داده به اینکه در معادن خمس واجب است، اینجا این احتمال وجود دلیل لفظی میرود بالا که دلالت میکند بر حکم به عنوان نتیجه برای اجتماع دو قرینه ناقصه. وقتی منظم بشود به این دو تا فقیه، فقیه سوم، ما میلمان به اعتقاد به وجود این لفظی میرود بالا و همچنین این میل به اعتقاد میرود بالا هرچه قدر که این عدد فقها به وجود خمس بیشتر بشود، بشوند ۶ تا، ۷ تا، ۸ تا.
پس وقتی که فقها اتفاق داشته باشند همگی بر این فتوا، این را میگویند بفرمایید اجماع. وقتی که اکثریت نظرشان این باشد، اینجا میشود شهرت.
دو تا راه است برای اکتشاف وجود دلیل لفظی در جملهای از احیان. این کامل روشن شد دیگر، حله دیگر. تا آن حدی که فعلاً کارش داریم همین قدر است. بعدها بیشتر توضیح خواهیم داد. اجماع اقسامی دارد، شهرت اقسامی دارد. برخی اقسام اجماع درجه اعتبارش بالاتر است، برخی اقسامش پایینتر است. در مورد شهرت اختلاف داریم. برخی شهرت را حجت میدانند، برخی شهرت را حجت نمیدانند. بحثش میرسد.
حکم اجماع و شهرت از ناحیه اصولی این است که هر وقت علم به دلیل شرعی حاصل شود به سبب اجماع یا شهرت، واجب که اخذش کنیم در عملیات استنباط و اجماع و شهرت حجت و علم. وقتی که حاصل نشد به سبب اجماع یا شهرت، اعتباری به آن نیست. یعنی یک اجماعی باشد برای ما علم حاصل نشود، وجود دلیل لفظی، دلمان قرص نشود که حتماً یک دلیل لفظی پیش اینها بوده که این جور فتوا دادهاند، اینجا دیگر ما اجماع را نمیگیریم، شهرت را نمیگیریم. چون اینجا فقط مفید ظن است. و گفتیم اصل هم در ظن چیست؟ اصل در ظن چیست؟ عدم حجیت. اینجا چون ظنی میشود و اصل هم در ظن عدم حجیتش است، اینجا ما این را میگذاریم کنار.
خب، راه سوم برای اثبات چیزی از جانب شارع، راه سوم سیره متشرعه است. این واژهها واژههای قیمتی است. سیره متشرعه چیست؟ ببینید، ما گاهی میبینیم متشرعه در دوره معصوم همه روی یک مبنا دارند عمل میکنند، همه یک کار را انجام میدهند، کأنه از شارع یاد گرفتهاند و چیزی برایشان فرهنگ شده. اصحاب ائمه، آن کسانی که خلاصه نزدیکاند به معصومین، شخصیتهای پاک و وارستهای هستند، اینها یک مبنا دارند در عملشان. حالا اینها در دوره خود معصوم باید باشند، در دوره بعد از معصوم نیستند. در دوره خود معصوم، خب این میشود سلوک عام متدینین در عصر معصومین که بهش میگوییم سیره متشرعه. مثل اینکه اینها همه اتفاق داشتند برای اینکه روز جمعه نماز ظهر میخواندند به جای نماز جمعه. اتفاق داشتند یا مثلاً بین آنها رایج بوده کسی روز جمعه سفر نمیرفته، چرا؟ بهخاطر اینکه از نماز جمعه نیفتد. ما روایتی نداریم در مورد اینکه البته هست، اما فرض میکنیم که نداریم روایت. حالا مثلاً ضعیف روایتی نداریم در مورد کراهت سفر روز جمعه. کراهت سفر روز جمعه، سیره اصحاب بر این بوده آن هم به دلیل چی؟ به دلیل فوت نماز جمعه. یعنی اگر صبح جمعه حرکت میکردند میدانستند که تا وقت نماز جمعه میرسند به یک نماز جمعهای میرفت. ولی غالباً میدیدند که اگر حرکت بکنند به نماز جمعه نمیرسند برای همین روز جمعه سفر نمیکردند. سیره متشرعه بوده، متدینین در همعصر با اهل بیت این جور عمل میکردند. خب، حالا ما روایتی نداریم، کلامی نیست، لفظی نیست. از این سیره متشرعه کشف میکنیم که اینها چیزی شنیده بودند، چیزی یاد گرفته بودند از معصوم. هوش تقریر. جلو در مرعا. آن هم برای ما تقریر نقل میشودها. اشتباه نکنید. در تقریر برای ما نقل میکنند. میگویند در محضر پیامبر این کار را کردند، حضرت سکوت کردند. اینجا بحث سیره، بحث دیگر در بحث سیره یک عمومی ما داریم. از این عموم کشف میکنیم رضایت شارع. گاهی سیره عقلاست، گاهی سیره متشرع است که حالا اینها هرکدامش در جای خودش بحث میشود. سیره متشرعه این جوری است که ما نگاه میکنیم یک اصحاب این شکلی مثل حالا آن درجه یکها، حالا یا درجه دوها فرقی نمیکند. یک امری بینشان رایج میشود. این میشود سیره متشرعه. کشف میکند که اینها از شارع یاد گرفتهاند این کار را، از دین یاد گرفتهاند. سیره متشرعه بالاتر از عقلاست. احسنت.
یا اینکه مثلاً اینها بابت ارث خمس نمیدادند، بین اصحاب رایج بوده. از همین ما کشف میکنیم، دلیلی داشتند اینها، از دین یاد گرفته بودند این کار را. این میشود سیره متشرعه. و این سلوک عام وقتی که ما روی تحلیلش بکنیم به مفرداتش و ملاحظه بکنیم سلوک هرکدام را بهصورت مستقل میبینیم که سلوک یک فرد متدین واحد در عصر تشریع، یک قرینه میشود برای اثبات ناقصه بر صدور بیان شرعی که تقریر کند آن سلوک را. و ما همین جا احتمال میدهیم اشتباه و غفلت و حتی تسامح را. ممکن است در مورد یک نفر وقتی باشد ممکن است اشتباه کرده باشد، یکی از اصحاب این کار را کرد ممکن است اشتباه کرده باشد، ممکن است غفلت کرده باشد، تسامح کرده باشد. حالا اگر اینها شدند دو نفر، دو نفر همین سلوک را دارند، دو نفر نماز ظهر میخواندند در روز جمعه بر فرض، اینجا آن قوه اثبات میرود بالا و این قوه هر چقدر که افراد بیشتری از صحابه نقل بشوند قویتر میشود. مثل بحث تواتر و بحث در اجماع و تواتر ما تراکم احتمالات داریم، هرکدام بهنوع خودش. خب، اینجا به نحوی میرسد که سلوک عام است که جمهور متدینین ازش تبعیت میکردند در عصر تشریع و این خیلی روشن میشود و مؤکد میشود که اینجا سلوک اینها همگی نشأت از خطا یا غفلت یا تسامح پیدا نکرده. چون خطا و غفلت و تسامح در این فرد واقع میشود، در آن فرد واقع میشود، بخواهند همگی با همدیگر از دم یک چیزی را اشتباه بکنند که این دیگر خیلی بعید است. یعنی اصلاً آدم احتمال آن را نمیدهد. و احتمال اینکه جمهور متدینین در عصر تشریع همگی با همدیگر اشتباهی کرده باشند این نیست. بله، تعداد.
بله، مثلاً درباره خلافت ابوبکر میگوید شما دلیلتان چیست؟ میگوید اجماع. شما که کجا بود؟ من میدیدم در «الغدیر» بود به نظرم، میدیدم فکر کنم حتماً در «الغدیر» که هست، جای دیگری هم بود الان در ذهنم این است که در «الغدیر» دیدم که مرحوم علامه امینی میگوید: «خب اجماع بود. بسم الله، بیایید بنشینیم صحبت.» شاید حولوحوش صد تا از صحابه را میآورد که اینها مخالف بودند. اجماع را برمیگرداند. میگوید: «تازه آنهایی هم که سکوت کرده بودند مخالف بودند، جرئت ابوبکر خلیفه باشد.» خب، تازه اجماع وقتی حجت است که ما خودمان مستقیم به دلیل شرعی دسترسی نداشته باشیم. وگرنه همه، حتی سیره متشرعه، وقتی من میبینم پیغمبر دارد کاری میکند، همه متشرع اشتباه بکنند غلط میکند. اشتباه گاهی من دسترسی ندارم نظر امام خمینی را ببینم. میآیم ببینم که اطرافیان، صحابه نزدیک امام، اینها سیرهشان به چه مبنایی است؟ بر چه منوالی است؟ از این کشف میکنم سیره امام را. میگویند یا نمیگویند؟
خب، حالا بر فرض همه اینها دنیازده شدهاند، همه اینها قلدر شدهاند، همه اینها خراب شدهاند، همه از دم میگویند که آقا امام مخالف مرگ بر آمریکا بود. خب، خود امام که جلوی چشم من است، خودش سیرهاش جلوی چشم ماست، سخنرانیهایش جلوی چشم ماست. اینجا دیگر سیر متشرعه ملاک نیست، چون شما دسترسی به خود منبع دارید. سیره متشرعه وقتی ملاک است که بخواهد خودش راهی بشود برای کشف منبع، صاف و صوتی. حدیث، حدیث قطعیها. چون درجه سیره متشرعه از روایت، از خبر واحد بالاتر است. شما باید تواتر داشته باشی یا مستقیم از معصوم ببینید و بشنوید یک تواتر داشته باشید.
خب الان اجماع در مورد ابوبکر داریم. بر فرض همه صحابه گفتند ابوبکر. خب، با تواتر دم در امیرالمومنین، تواتر که بالاتر از سیره متشرعه است. تازه آن هم خیلی متشرعه نبودند، کسانی که جدیدالاسلام بودند، کسانی که در جنگها همیشه فرار میکردند، کسانی که یک لحظه دلشان با پیغمبر و اهل بیت صاف نشد، اینها آمدند اجماع کردند. اینها که اجماعشان تو سرشان بخورد، به چه دردی میخورد؟ این سیره متشرعه نیست. متشرعه یعنی مقداد، یعنی سلمان، یعنی ابوذر، یعنی عمار. اینها متشرعند. و این چنین میفهمیم که سلوک عام مستند به بیان شرعی است که دلیل میشود بر امکان اقامه ظهر در روز جمعه و عدم وجوب خمس در میراث. دلیلتان چیست؟ میگوید سیل جمادی متشرعه. همه صحابه این جور عمل کردند. عمل صحابه و آن بیشتر جا میآورد به بیان شرعی در ضمن شروطی که الان اینجا ما نمیتوانیم توضیح بدهیم. سریع وقت خودش بحث میشود. و هر وقت که این جوری باشد حجت است. وقتی ازش علم حاصل نشود اعتباری بهش نیست. چرا؟ چون اگر قطعی نباشد میشود ظنی. و اصل هم در ظنیات عدم حجیت. این ستارهها همه مبنی بر تراکم احتمالات و تجمع قرائن بود.
حالا یک راه دیگر هم داریم که خیلی مهم است و معمولاً اکثر دلایل شرعی ما این قسم است. آن سه تا کمتر است. ببینید رتبهبندی اگر بخواهیم بکنیم از جهت استعمال: اول خبر واحد، بعد اجماع و شهرت، بعد سیره متشرعه و تواتر. یعنی شما این کتاب شریف جواهرالکلام را که بردارید ۷۰ درصد خبر واحد، ۲۰ درصد. قطع نمیشود این جوری رتبهبندی کرد. این هم یک آمار قطعی نیست، همین جوری حالا کیلویی روی حساب بالاخره اونی که آدم معمولاً دیده ۶۰، ۷۰ درصد، ۶۰ درصد خبر واحد، ۳۰ درصد اجماع و شهرت، ۵ درصد بیشتر! ۸ درصد سیره متشرعه، ۲ درصد تواتر. این جوری است. حالا این هم عرض کردم که قطعی نیست ولی تقسیمبندی این شکلی است. تواتر اصل است که ما باهاش خیلی درگیریم و کار داریم. الان دیدید در مورد نهجالبلاغه همه از این فاصله سید رضی تا امیرالمؤمنین چی پر میکرد؟ یعنی ما حالا اجماع و شهرت که اینجا خیلی به کار ما نمیآید چون بحث اجماع و شهرت در فتوا است. یعنی ما از فتاوا کشف میکنیم دلیل. اینجا چون فتوایی نداریم. مینوشته، میگذاشته که نوشتهها استفاده کردهام ولی نوشتهها به چه نحوی بوده؟ خبر واحد بوده.
خبر واحد چیست؟ خبر واحد هر خبری است که مفید علم نیست، یقینی نیست. حکمش این است که وقتی که یک مُخبِر ثقهای بیاید خبر بدهد، یک آدمی بگوید: «من خدمت امیرالمؤمنین بودم، حضرت این را فرمودند.» یا دستخطی بیاورد بگوید: «این دستخط امیرالمؤمنین است.» چون آدم ثقهای است. ثقه هم غیر از عادل بودن استها. ثقه یعنی دروغ نمیگوید، لزومی ندارد حتماً شیعه باشد، حتماً عادل باشد. بله، اگر مُخبِر ما ثقه بود، این خبر را میگیریم و حجت است. اگر ثقه نبود آقای دکتر. و این حجیت شرعاً ثابت است، نه عقلاً. این دیگر حجیتش عقلی نیست، مثل تواتر، مثل اجماع، مثل سیره متشرعه. آنجا با تراکم احتمالات بود، حجیت عقلی بود. اینجا دیگر تراکم نیست، اینجا دیگر حجیتش عقلی نیست، حجیت شرعی است. دین به ما گفته شما این را اخذ بکنید. کجا گفته؟ بعداً میآییم آیات قرآن داریم، روایت داریم. اینها خب چون این بر اساس حصول قطع نیست بلکه بر اساس امر شارع به اینکه شما دنبال خبر ثقه راه بیفتید. ادله متعددهای دلالت بر آن دارد که در حلقه بعدی انشاءالله خواهد آمد. یکی از این ادله آیه نهم در سوره حجرات، آیه شش میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا.» اگر یک فاسقی خبری آورد تبیان کنید، تحقیق کنید. این مشتمل بر جمله شرطیه است. اگر فاسقی خبر آورد تحقیق کنید. جمله شرطیمان چی دارد؟ چی دارد؟ مفهوم دارد. مفهومگیری میکنیم. یعنی چی؟ میگوییم نفی اثبات شی نفی ما عدا. یعنی اگر خبر را کی آورد؟ غیرفاسق آورد، تبیان نمیخواهد. غیرفاسق کیست؟ بفرمایید غیرفاسق کیست؟ دروغ نمیگوید، عادل است. اگر فاسق خبر آورد تبیان کنید. عادل خبر آورد چی؟ تبیان نمیخواهد. حالا تعدادش مهم است؟ نه، تعداد چیزی نگفته، فقط گفته فاسق باشد یا خوب باشد. پس اگر یک نفر بود، اگر دو نفر بود، میگوید جاکم فاسقون. این تضمنش تضمن وحدت است دیگر. یک نفر، یک فاسقی خبر. به تعدادش کار نداشته که حالا اگر دو تا فاسق خبر آوردند قبول کنیم؟ گفته یک فاسق اگر خبر آورد تبیان کنیم. اگر فاسق نبود چی؟ قبول کنید. خب، اگر فاسق نبود عددش مهم است؟ نه، در مورد عدد صحبتی. پس از اینها استنباط میکنیم چی را؟ فِلی فعلاً در حلقات بعد زیر آبش میخورد. فعلاً اثبات میکنیم که حالا در وسایلی که میرسیم که کلاً نابود میشود این استدلال از بیخ و بُن. مرحوم شیخ غوغا میکند. شیخ اعظم در بحث خبر واحد کودتا میکند. ایشان زیر آب همه! ذهن خراب میشود. ولی مفهومش. بله. کمک خبر واحد با آیات و روایات اثبات نمیشود، با سیره متشرعه اثبات میشود. مشتمل بر جمله شرطیه است. نه نه، خبر واحد هست دلیلش، نه اشتباه نکنید. ببینید، زیرمجموعه آن نمیرود. حجیتش به کجا بسته است؟ این حجیتش را میخواهد از چی بگیرد؟ خبر واحد؟ خبر واحد که نمیگیرد. یا باید بیاید از تواتر بگیرد یا اجماع و شهرت سیره متشرعه. خب، تواتر. پس ما از روایت هم اگر میخواهیم نقل بکنیم، روایت که خودش خبر واحد میشود. شما میخواهید دلیل از روایت بیاورید، درست است؟ پس باید در بین روایات رفت سراغ تواتر. حالا اصلاً بحثمان رفت جای دیگر. ما نمیخواستیم زود الان ذهن بخواهد در این فضاها برود. حالا از باب اشانتیون دیگر. حالا ذهنها الحمدلله خوب است، آماده است. من، شیخ اعظم، میفرماید که ما روایت با خبر واحد که با خبر واحدی که با خبر واحد نمیتوانیم اثبات کنیم. خبر واحد باید با تواتر اثبات بکنیم که حالا تواتر هم اقسامی دارد که حالا سر وقتش بحث میشود. با آیات که خب آیات با تواتر به ما رسیده. آیات هم در دلالتش بر ما قطعی نیست. در صدورش قطعی است. در سندش قطعی است. در دلالتش برای اینکه بخواهد خبر واحد را حجت بداند قطعی نیست. اجماع که مشکلاتی دارد که حالا آنجا بحث میشود مفصل. برخی فقهای بزرگ قبول نمیکنند. ایشان تهش میآید میگوید که آنهایی که قبول ندارند در واقع قبول دارند، مثل سید مرتضی. و اگر دعوایی بین علامه حلی و سید مرتضی، علامه حلی هم جزو آن ۱۰ نفر است. عرض کنم که از سیره عقلا و سیره متشرعه اثبات میکنیم. چه شارع خبر واحد حجت؟ برگ امتحان.
بحث زیرمجموعه یعنی اینکه ما چیزی به اسم خبر واحد نداریم. زیرمجموعه از باب حجیتش، نه از باب دلالتش. وگرنه الان این روایت نهجالبلاغه که ما باز میکنیم خبر واحده است. خبر واحد ذیل سیره متشرعه است. حجیت خودش کسی نیست از اقسام سیره متشرعه نیست. چه ربطی ندارد؟ متباین باشد ولی حجیتش را از او گرفته. چون خودش که به خودش نمیتواند حجیت داشته باشد. بعد از یکی از اینها که قطعی چون این ظنی است، آنها قطعی باید به یکی از قطعیات بند بشود. خب، به کدام یک از اینها که حالا یک اشارهای کرد.
خب، این آیه منطوقش دلالت میکند بر اینکه وجوب تبین اناته است. اناته، منوط. آن واژه تنقیح منات و اینها که عرض میکنیم از همینجاست. انا، منوط بودن چیزی بر چیزی. تعلیل، نازل. تعلیل، منوط بودن. خب، وجوب تبیین منوط بر چیست؟ وجوب تبیین منوط بر چیست؟ فاسق خبر را بیاورد. مفهومش علت بر چی میکند؟ برای اینکه اگر خبر از غیرفاسق بود دیگر تبیین نمیخواهد. ولی نیست مگر بهخاطر حجیتش. چون حجت تبیان نمیخواهد، پس استفاده میشود از آیه کریمه حجیت خبر عادل ثقه و همچنین دلالت دارد بر حجیت خبرش، سیره متشرع و عقلا عموماً بر اتکال بر آن. یعنی متشرعه و عقلا، عموم عقلا همه به خبر واحد اعتماد میکنند. یک پیامک برای شما بیاید که امشب شام خانه فلانی است، میروید یا نمیروید؟ حتی فاسق هم باشد آدم میرود. خودش. حالا اگر پیامک بدهد چی؟ خود صاحبخانه پیامک بدهد. فلسفیش نکنید. یک کاغذ سخنرانی آیتالله فلانی فلانجا. خب، کشف میکنیم از انعقاد سیره متشرعه بر آن و استقرار عمل اصحاب ائمه و روات بر آن. اینکه حجیتش مطلق است از جانب مطلقاً برای آنها از جانب شارع. یعنی اینکه اینها اینجور عمل میکردند، صحیح عمل میکردند، متشرعه اینجور عمل میکردند، روات اینجور عمل میکردند، هم از شارع یاد گرفته بودند. موافقت، بهخاطر موافقت با آنچه که گذشت از حدیث درباره سیره متشرعه و کیفیت استدلال به آن که در بحث سیره متشرعه بعداً خواهد آمد.
پس ما توسط فعلاً اینجا با دو چیز، حجیت خبر واحد را اثبات کردیم. یکی آیه ۶ سوره حجرات. یکی سیره متشرعه. اصلاً آخر آنی که صفر میایستد، همان سیره متشرعه و سیره عقلاست که خبر واحد را حجت میداند. در مورد این بحث که سؤالی نیست؟ تلقی کردن، تلقی شده. خب، بحثی نیست. حالا بعداً میرسیم شرط شرطش مفهوم ندارد. وصف. در واقع شما داری مفهومگیری از وصف میکنی. وصف و مفهوم ندارد. بله. این هم از بحث اینجا.
یک بحثی هم انشاءالله جلسه بعد که جلسه آخرمان است، خواهیم داشت. خیلی شستهرفته و جمعوجور. امروز هم میتوانیم این دو صفحه را بخوانیم چون فقط دو صفحه میخواهیم بحث بکنیم ولی به نظرم فردا بحث بکنیم دو صفحه را. دلیل عقلی میماند انشاءالله. البته وقت داریمها. دلیل شرعی غیرلفظی رو هیچی ندارد؟ آخه خیلی ساده است. بحث تقریر، بخوانم؟ خیلی ساده است. بخوانیم که این پروندهاش را ببندیم.
دلیل شرعی غیرلفظی. هر آنچه که از معصوم صادر شود و دلالت بر حکم شرعی داشته باشد و از نوع کلام نباشد. گاهی یک نگاه است. یک نگاه تند. حضرت یک نگاه تند میکنند. کسی یک جور حرف میزند. حضرت یک نگاه تند میکند، مغضباً. این تعبیر زیاد است. میگوید: «طرف یک چیزی گفت، حضرت خیلی با عصبانیت بهش نگاه کردند.» این معلوم میشود که یک گافی داده این بابا. همین، همین دلیل است برایم. همین نگاه تند امیرالمومنین. و داخل میشود ضمن آن فعل معصوم. اگر معصوم فعلی را انجام داد، این دلالت بر جوازش دارد. اگر ترک کرد فعلی را، دلالت بر عدم وجوبش دارد.
ببینید، اشتباه نکنید. بعضی خلط میکنند. یک مشکل بزرگ ما در بحث کردن با این اصحاب قمه، اصحاب قمه، اینهایند که یکی از واجبات دینی و شعائر دینیشان از اینجا پیاده میکوبد میرود کربلا. خونین و مالین روز عاشورا حرم را به نجاست میکشاند. برمیگردید. بودید روز عاشورا کربلا؟ بله. کف حرم سرتاسر خون. دیوارها را هم پلاستیک میزنند که خون... . خب، این تنجیس حرم است. نجس کردن این حرم با این فضیلت. نجس میکنی. دلیلت چیست؟ خب، خوب است. به دلیل ما در حرم حضرت عباس با اینها بحث میکردیم و دست ما را گرفتند که ما را بزنند. ریختند سرمان در حرم. حالت خیلی. درجه تشیع، زائر خیلی پیششان احترام دارد. میگوید: «شما دلیلت چیست؟» حالا ببینید اینها معرکهاند در استدلال. میگویم: «خب شروع کن دلیل بیاور، دلیل شرعی لفظی بیاور.» میگوید: «در مورد قمهزنی دلیل شرعی لفظی نداریم مگر اجماع.» خیلی خوب، خیلی خوب است. اجماعتان خب چه شکلی است؟ میگوید: «اجماع داریم مبنی بر اینکه ریختن خون در عزای سیدالشهدا اشکالی ندارد.» میگویم: «این اجماع مال کجاست؟» میگوید: «مرحوم نائینی این را میگوید. مرحوم کی؟ این را میگوید. سید بحرالعلوم فلان جا فلان کار را کرده. معنای اجماع را نمیدانی. اجماع مربوط به آن ده تا صحابه میشود. از آن بزرگان چیزی داری؟» میگوید: «خیر. از آنها چیزی...» میگویم: «تازه اگر بخواهد ملاک این فقهای اینور باشد، مخالف داریم. از مرحوم کاشفالغطا و مرحوم سید محسن امین و اینها مخالف بودند.» میگوید: «نه، آنها که مشکل دارند. هر کس تا اینجا مخالفت میکند مشکل دارد. اصلاً میرود در بحث تیپ ولادت.» سریع همان اتفاقی که برای ما دیگر کار به استدلال نمیکشد. اول این جوری نشستهاند با قیافههای خاصی هم دارند، انشاءالله خدا روزی مواجه بشوید. آره. سیگاری و سبیلهای بلند و قیافههای خشن و بد، دست زور و اهل غمهاَند دیگر. خلاصه قمه در جیب و آماده است برای دفاع از کیان تشیع. معمولاً هم اینها در مرزها و درگیری با داعش خیلی دیدهاند.
بعد خدمت شما عرض کنم که خب، این از اجماع دلیل شرعی لفظی، دیگر چی دارید؟ میفهمی که خبری نیست دیگر، اجماع و شهرت و اینها و تمام شد. میگوید که ما فعل معصوم داریم. خیلی خوب، مرحبا. بفرما فعل معصوم چیست؟ میفرماید که، میفرماید که حضرت زینب کبری (سلامالله علیها) در ماجرای محمل و اینها سر به محمل کوبیدند. اول بیسوادی، اول بسم الله. اولاً حالا باید این بحث را کامل من بخوانم بعد بخواهم این نتیجهگیری را بکنم. اولاً باید بحث بشود منظور از معصوم که ما میگوییم فعلشان حجت است، حضرت زینب (سلامالله علیها) را در بر میگیرد یا نمیگیرد؟ عین تحقیق میگیرد. سلام.
ثانیاً، فعل معصوم دلالتش در چه حد است؟ انجامش دلالت بر استحباب میکند یا وجوب؟ یا هیچکدام؟ تحقیق هیچکدام، علت جواز میکند، یعنی حرام نیست، مکروه نیست. آن هم با شرایط، یعنی شرایطی باشد که اضطرار نباشد. تازه آن باید سندش اول اثبات بشود. سند آنی که داری میگویی از یک حیث دلیل شرعی لفظی است. سند میگوید تو یعنی زینب را قبول نداری؟ تا میخواهی بحث را ببری روی سند. ما سندیمَندی از این مسخرهبازیها نداریم. ما عاشق امام حسین هستیم. علممان حجاب نشده برایمان. بدبخت خاک بر سری. همه درس خواندیم. خواندنی که بخواهد از آن اشک بر سیدالشهدا درنیاید، خون نیاید، به سرت بخورد آن درسی که خوندی فلان فلان شده. این هم شیعه امام حسین با این مغالطات کلفت.
معصوم وقتی فعلی را انجام بدهد، تهش دلالت بر جواز دارد. وقتی ترک بکند، تهش دلالت بر عدم حرمت، عدم وجوب دارد. فعل دلالت بر استحباب و وجوب ندارد. مستحب است، تهش این است که حرام نیست، مگر اینکه بیان بکند وجهش را. از آن ور اگر کاری را ترک کرد، شما نمیتوانی بگویی که این حرام بود که ترک کرد، مکروه بود که ترک کرد، واجب نیست. آن را انجام داد به عنوان اینکه طاعت برای خداست، دلالت بر مطلوبیت دارد. و نزد ما ثابت میشود صدور اینها از تصرف از معصوم به نفس همان طرقی که صدور دلیل شرعی لفظی گذشت. یعنی اینها را فعل معصوم چه جور ما باید بگوییم؟ با همان طروق فعل معصوم. یا با تواتر یا با اجماع و شهرت یا با سیره متشرعه یا با خبر واحد. که الان اونی که اکثر دست ماست چیست؟ خبر واحد. خبر واحد سندش مهم است. باید ثقه باشد. تو میآیی خبر از مسلم جساس نقل میکنی. میگوید گچکار قصر عبیدالله نقل کرد که بیبی زینب سرشان را کوبیدند به محمل. گچکار قصر عبیدالله دیگر ته ثقه. غیر از آن هم دیگر کسی دیگر نقل نکرده. این همه کتب مقتل.
و داخل میشود ضمن آن تقریر معصوم. خب، ما یک چیز دیگر هم تقریر معصوم داریم. این هم از اقسام دلیل شرعی غیرلفظی است و او سکوت از جانب معصوم است از تصرفی که در برابر او صورت میگیرد. میرود معامله میکند، میگوید: «آقا من این قدر گرفتم، این قدر رویش سود کشیدم، دو برابر سود کشیدم فروختم. آمدم غذا.» سکوت میکند. پول را میگیرد. پول حضرت گرفته بود. دیگر از حضرت پول گرفته بود. رفت معامله کرد. گفت: «آقا من دو برابر سود کردم.» پول خودشان را برداشتند. معاملهای که انجام داده حرام. درست است؟ درست که حضرت نفرمودند که آقا کارت اشکال دارد یا مثلاً پولت مشکلی دارد. حضرت سود از آن سود چیزی برنداشتند. پول خودشان دو برابر نسبت به آن پولی که از حضرت گرفته بود مگر نه؟ خودش که کار کرده بود که کارش را گرفته بود.
پس این دلالت بر امضا دارد وگرنه از جانب معصوم بر معصوم واجب بود که او را رد بکند. معصوم باید نهیش میکرد، مگر اینکه فضای تقیه باشد. یعنی به خاطر اینکه جان کسی حفظ بشود حضرت این کار را نمیکنند. ماجرای موسی بن جعفر به علی بن یقطین نامه نوشتند. علی بن یقطین کی بود؟ وزیر هارون الرشید بود. و چندین بار حال ما در مورد علی بن یقطین در این سیره موسی بن جعفر مفصل توضیح. ایشان چندین بار استعفا میخواهد بدهد و اینها، موسی بن جعفر نمیگذارند. معاون اول هارون الرشید. بعد حضرت میفرماید که خدا اولیای خاصی دارد که به وسیله او شر دشمنان را دفع میکند. تو یکی از اینهایی، همان جا در آن کاخ بمان. یک روز نامه میآید برایش. از نامهها هم سری بوده. خیلی مخفی. تیم اطلاعاتی خیلی قوی داشته موسی بن جعفر. بله. خلاصه و مفید، یک کلمهای حضرت نامه میدهند به علی بن یقطین. نامه را تا میخواند، باز میکند، میبیند حضرت از همین الان به سبک اهل سنت وضو، وضو میگیرم. حالا ماجرا چی بوده؟ یک تعداد دیگر از افراد دربار میآمدند بعد میگفتند از علی بن یقطین پیش هارون گفتند که این شیعه است. همان جا هارون پا میشود میگوید: «خیلی خوب، من همین الان میآیم ببینم که او در چه حالی است.» تا میآید از پشت بدون اینکه علی بن یقطین بفهمد میبیند که او مشغول وضو گرفتن است. میگوید: «خیلی خوب، این دیگر بهترین شاهد.» وضو میگیرد. هیچی، دست آورد زیر آب و خلاصه سر را کلاً مسح کشید و پاها را هم شست و مثل سنیها. بعد هارون گفت: «فلان و فلان شده، شما به علی بن یقطین نسبت دروغ. همه را میاندازم زندان.» هیچی. محبت علی بن یقطین بیشتر شد. تا آمد بیرون دوباره یک نامه آمد: «از همین الان دوباره وضویت را درست کن.» حضرت موسی بن جعفر. ببینید این حالا در برابر معصوم وضو بگیرد به این سبک، حضرت سکوت بکند، این از باب این ملاک نیست. این را نمیگویند آقا تقریر معصوم. شما دیگر از کاتولیکتر از پاپید. موسی بن جعفر، امامتان اجازه داده به سبک ما وضو بگیرید. دیگر این تقیه است البته، بله.
خلاصه، دستمان رو میشود. تصرف گاهی شخصی است. از سوی واقعه معینی مثل اینکه کسی وضو بگیرد در برابر امام، مسح معکوس بکند (برعکس مسح)، حضرت سکوت بکند. گاهی نوعی است. پس گاهی شخصی است، یک نفر یک کاری انجام میدهد، حضرت سکوت میکنند. گاهی نوعی از بشر کاری انجام میدهند، حضرت سکوت میکنند. مثل سیره عقلا. جان. در تقریر این شکلی است. یعنی عام عقلا یک روشی دارند، یک منشی دارند. معصوم میبیند این منش را ولی سکوت میکند. مثل همین خبر واحد. معصوم میبیند عموم مردم حرف از یک نفر که میشنوند وقتی آدمش آدم مورد اعتمادی است، حرف را قبول میکنند، گوش میدهند. یک کاغذ میبینند روی دیوار: «امشب سخنرانی فلان کس فلان جاست.» مردم میروند وای نمیایستند دیگر ببینند ۱۰ تا بشود تا به حد تواتر برسد. یکی دو تا وقتی میگویند واسه غم هست. یک بار خبر به صدا و سیما وقتی اعلام میکند، تواتر برسد. یک خبر واحد است ولی از جای ثقهای است مثلاً. این را مردم جلو معصوم عموماً عمل میکردند. کسی حرفی میزده، به ظواهر احترام میکردند. ظاهر حرف دیگری را میگرفتند. در معاملات ظاهر وقتی ظهور در چیزی دارد، عقلا همه به این مبنا عمل میکردند. معصوم هم میبیند این نوع را، این سیره عقلاییه را و سکوت میکند. این میشود تقریر معصوم. و تقیه هم نیست، یعنی دستش باز است، میتواند موضع بگیرد و نمیگیرد.
خب، اینجا بدون اینکه سیره عقلا نشأت گرفته از جانب شارع باشدها. و اینها میشود سیره متشرعه. خود عقلا به عقلا یک مبنایی دارند، یک روشی دارند، یک منشی دارند. مثالش میل عام است نزد عقلا به نحو اخذ به ظهور کلام متکلم یا خبر ثقه یا به اعتبار حیازت که سببی باشد برای تملک مباحات اولیه. اگر کسی رفت از دریا یک پارچ آب برداشت، عقلا میگویند مالک شده یا نشده؟ عمل میکنند. معصوم هم دارد میبیند، موضع نمیگیرد. از همین موضع نگرفتن معصوم چه را کشف میکنیم؟ اینکه او قائل است به اینکه این اشکالی ندارد. درست شد؟ برخورد میکند. میبیند که در خیابان مردم چیزی را میآورند از اموات. میروند بیابان خار جمع میکنند میآیند میفروشند. میروند در دریا ماهی میگیرد میآید میفروشد. حضرت در بازار ماهیفروشها دارد رد میشود. هیچ وقت گیر نداده به اینکه شما رفتی ماهیها را از دریا کی به شما اجازه. یک بار حضرت ایراد نمیگیرند در زمان. این مسئلهای است در حد حلقه ثالث و بالاتر، آنجا باید وصل بشود که این سیره عقلای الان هم همان جوری کشف میشود یا نه. سیره عقلا به این معنا فرق میکند. سیره متشرعی که قبلاً گذشت. سیره یکی از طرق بود برای کشف صدور دلیل شرعی. سیره متشرعه، بماهم متشرعه، یک عادتی است که از بیان شرعی زائیده شده، ولیده بیان شرعی است. بیانی بوده که متشرعه دارند این جور عمل میکنند. ما از همین عمل متشرعه کشف بیان میکنیم، ولی برای همین کاشف از آن است. کشف معلول از علت. کشف معلول از علت میشد کشف لِمی. کشف معلول از علت کشف اِنی است. نه. ما از طریق معلول به علت میرسیم. اِنی. اینجا کشف در سیره متشرعه کشف چیست؟ اِنی است. از اینکه متشرعه عمل میکنند کشف میکنیم بیانی بوده، از معلول به علت میرسیم.
اما سیره عقلاییه، مرکز و محلش، محلی که بهش برمیگردد همان جوری که فهمیدیم، به میل عام برمیگردد که این از عقلا است. به سمت یک سلوک معینی. این نتیجه بیان شرعی نیست بلکه نتیجه عواملِ مؤثرات دیگری است. از عوامل مختلفی نشأت میگیرد: فرهنگ عمومی، آداب و رسومشان است. خیلی چیزها بین مردم رایج است. این لزوماً از شارع نیست. پس سیره متشرعه دلیل است و دیگر امضا نمیخواهد. خودش دارد کشف میکند از اینکه شارع این جوری فرموده. ولی سیره عقلاییه دلیل میخواهد، امضا میخواهد. تا وقتی امضا پایش نباشد، تا وقتی تقریر معصوم نباشد یا امضای ایجابی که حضرت هم همین کار را بکنند، حضرت هم تأیید بفرمایند، تأییدشان را برسانند یا اینکه سکوت بکنند، نهی نکنند، رد نکنند، سلبی. تا وقتی این امضا نباشد نمیتوانیم اتخاذ بکنیم.
خب، سیره عقلا بر این است که شیربها میگیرد. بر فرض در دوره معصوم هم میگرفتند یا نمیگرفتند؟ مهریه سیره عقلا است. شارع هم تأیید کرده. چقدر هم در موردش صحبت کرده. شیربها چطور؟ چه بسا رد هم کرده باشد، در ذهنم هست یک چیزهایی این شکلی هست که حتی ما نهی هم داریم. پس اینها با میل عقلاست با تصرفاتشان. برای همین صرف این میل به عنوان سیره عقلایی شمرده میشود. در گفتمان متدینین خاصه کفایت نمیکند چون دین از عوامل تکوین این میل نبوده. به این وسیله واضح میشود که سیره عقلاییه، کشف از بیان شرعی به نحو کشف معلول از علت بر حکم شرعی از طریق دلالت تقریر، یعنی اگر معصوم تقریر کرد این پس کاشف نیست، خودش میشود ذیل بحث تقریر، با تقریر اثبات میشود. تازه خودش اثباتکننده چیزی نیست. سیره متشرعه هم ثابت است هم اثباتکننده است. سیره عقلاییه باید ثابت بشود. ثابت هم که شد دیگر چیزی را اثبات نمیکند. در واقع به یک بیان دیگر باید این جوری بگوییم که میل موجود نزد عقلا به سمت یک سلوک معینی، یک قوه دافعه برای آنها شمرده میشود به سمت اینکه آن سلوک را انجام بدهند. پس وقتی که شریعت از این میل سکوت بکند و معصوم نهی نکند از این سیره با اینکه معاصر آنها هم هست، این رضا، آن سکوت کشف از رضا میکند به این سلوک و امضای شرع را ازش میشود برداشت کرد. اشاره تملک را ایشان قبول دارد. مثالش سکوت شریعت از میل عام نزد عقلا به سمت اخذ ظهور کلام متکلم. معصوم میبیند همه مردم اخذ ظهورات میکنند، هر کسی هر حرفی از هر کسی میشنود روی همان حساب میکند. یکی به یکی بگوید که آقا من ۵ میلیون بهت هدیه دادم. ذمت مشغوله. ۵ میلیون رد کن بیاید. آقا من تا دو هفته دیگر این پول را بهت میدهم. همه روی حرف هم حساب میکنند. این ظواهر را رویش روی مبنایش عمل میکند. معصوم نهی نمیکند از اینکه شما چرا اخذ به ظهورات میکنی. خود همین سیره عقلا است و امضای شارع با سکوتش، تقریر معصوم. این میشود حکم شرعی. نه اثباتکننده حکم شرعی، خودش میشود یک حکم شرعی. این دلالت میکند برای اینکه شریعت اقرار میکند این طریقه را در فهم کلام و موافق بر اعتبار ظهور به عنوان حجت. وگرنه منع میکرد. شریعت از انسیاق همراه آن میل عام و رد میکرد از آن در گفتمان شرعی. یعنی اگر قبول نداشت نمیگذاشت که مردم به این سمت بروند. حداقل ابراز میکرد مخالفتش را. همین که مخالفت نکرده به این وسیله ممکن است که استدلال بکنیم بر حجیت ظهور به سیره عقلاییه به اضافه به استدلال مسابقه بر آن به سیره متشرعه معاصرین با رسول و ائمه (علیهم السلام). در مورد ظهور قبلاً میگفتیم که ظهور حجیتش را از کجا میگیرد؟ از سیره متشرعه. اینجا احسنت. کشف علمی دارد از دلیل شرعی ولی اینجا ندارد و به واسطه سکوت معصوم، تقریر معصوم کشف میشود. با تقریر معصوم امضا میشود. سیره عقلا اثبات نمیکند، فقط خودش ثابت میشود یک حکم شرعی است خودش.
الحمدلله رب العالمین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سیزدهم
دروس فی علم الاصول
جلسه چهاردهم
دروس فی علم الاصول
جلسه پانزدهم
دروس فی علم الاصول
جلسه شانزدهم
دروس فی علم الاصول
جلسه هفدهم
دروس فی علم الاصول
جلسه نوزدهم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیستم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیست و یکم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیست و دوم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیست و سوم
دروس فی علم الاصول
در حال بارگذاری نظرات...