‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در بحث دلیل عقلی بودیم؛ در مباحث ادلۀ مُحرزه. ما در ادلۀ مُحرزه دو قسم دلیل داشتیم: یکی دلیل لفظی بود و دیگری دلیل عقلی. دلیل لفظی را که بحث کردیم، به دلیل عقلی رسیدیم. در ادلۀ عقلی هم پنج قسم علاقات را مطرح کردیم. آخرین قسم از علاقاتی که با این بحث (بحث ادلۀ مُحرزه) تمام میشود – یعنی هم دلیل عقلی تمام میشود، هم ادلۀ مُحرزه – و بحث بعدیمان میشود اصول عملیه، عکسی که اینجا (تصویری که اینجا) داریم، این است که گاهی وجوب میآید به یک شیء بسیط میخورد، گاهی میآید به یک شیء مرکب میخورد.
شیء بسیط، مثل اینکه شما وقتی آیۀ سجدهدار میشنوی، سجده بر شما واجب است. یک سجده است. سجده یک چیز است، یک فعل است. یا مثلاً محبت اهل بیت (علیهمالسلام) یک چیز است، یک امر بسیط است، جزء ندارد، چندین قسم و چندین چیز ندارد، متشکل از چند تا چیز نیست. یک حقیقت است: «سجده»، سجده است، بسیط. ولی مثل نماز، حج، اینها مرکب است. چندین چیز کنار هم، نماز را شکل میدهد.
خب، پس ما متعلَّق وجوبمان – اینها متعلق وجوب است دیگر، موضوع وجوب که نیست، مطلق است – دو نحوه است: گاهی شیءِ واحدِ بسیط است، جزء ندارد؛ مثل همان که شما آیات سجدهدار میشنوید. یک وقتی هم شیءِ مرکبی است که از چند جزء تشکیل شده، مثل صلاة. صلاة از چندین جزء تشکیل شده است: نیت، تکبیرةالاحرام، قرائت، رکوع، سجود، و تشهد و حالا بیش از اینها. یا وضو. وضو هم مرکب از چند قسم است: شستن دست، شستن صورت، مسح سر، مسح پا. صحبت در مورد همین قسم است: یک حکمی که چند جزء دارد که حالا به آن میگوییم «واجبات مرکب». علاقاتی که قائم است در آن به چه نحو است؟ در داخل یک حکم. علاقاتی که در داخل یک حکم است، با آن اولی فرق میکرد. اولی علاقاتی بود که بین یک حکم با یک حکم دیگر بود. این بحث بین یک حکم، یعنی داخل حکم، بین اجزای حکم است. پس «فی داخل الحکم الواحد» یعنی در اجزای اونی که معلوم است این است که نماز چند جزء دارد. وجوب هم آمده روی همۀ این اجزا. وجوب مال مثلاً فقط سجده نیست، فقط تکبیر نیست، فقط نیت نیست. تکبیر با نیت، با رکوع، با سجده، با تشهد، همۀ اینها با هم واجب است، نه تکبیر خالی.
به شما واجب نیست (قبول نداری)، چون نماز بهت واجب شده. میگویی چرا؟ طرف مقابل میگوید: پس یک «الله اکبر» الآن گردنت افتاده. «الله اکبر»ی افتاده که اول نیت باشد، بعد سوره باشد، بعد رکوع باشد. این «الله اکبر» به من افتاده، نه «الله اکبر» خالی. پس بنابراین برای مرکب صلاة، وجوب هست و هر جزئی از اجزای صلاة یک وجوبی دارد، ولی فرق بین وجوب مرکب صلاة و بین وجوباتی که هر جزئی از اجزای مرکب دارد، این است که وجوب مرکب، وجوب استقلالی است، ارتباطی برایش نیست، یک وجوب استقلالی دیگر، خودش مستقلاً واجب است. اجزا، وجودش و وجوبش، وجوب ضمنی است. پس ما یک وجوب استقلالی داریم، یک وجوب ضمنی داریم. وجوب صلاة، خودِ صلاة، وجوب استقلالی است، مستقل از روزه و حج و فلان و اینها. این خودش واجب است. وضو مستقل از نماز واجب است؟ نماز مستقل از وضو واجب است؟ در پاسخ باید گفت: انجام نماز، الان نماز را باید انجام داد. خودش وجوب استقلالی دارد، ولی وجوب اجزای اینها ضمنی است. خودِ دست شستن موضوعیت ندارد. خودِ صورت شستن موضوعیت ندارد. صورت شستن قبل از دست شستن، به نیت وضو میشود. وجوب ضمنی. آها! نسبت به آن کلیّت که وجود دارد، احسنت. خوب یک جزء است از وجوبی که متعلق به مرکب است. اینها همه با هم، وجوب ضمنی با همدیگر وجوب استقلالی را شکل میدهد.
متن را ببینیم تا اینجا.
«یک سفر علاقات قائمه است در داخل یک حکم. گاهی تعلق میگیرد وجوب به یک شیء، شیء واحد، مثل وجوب سجود بر هر کس که بشنود آیۀ سجده را و گاهی تعلق میگیرد به عملیاتی که» این «عملیات» را خیلی ممنون! «...به عملیاتی که ترکیب میشود، تألیف میشود از اجزایی». «عملیات» هم همان عملیات فارسی ماست. عمل، یعنی عملیات. عملیات مثلاً چی؟ «والفجر ۵» مثلاً. عملیاتی که میگوییم، همان که اینها میگویند «عملیّه» یا «عملیّات». و «عملیات» یعنی آنچه که عملی است. آن یک عملیّات دیگر است. ما «عملیّات» جمع داریم. یک «عملیّات» مثل «تسلیحات». اسلحه، جمع است، ولی ما به یک دانه تفنگ هم میگوییم «اسلحه». تو فارسی خیلی وقتها یک واژۀ مفردی جمع است. «طلبه»، طلبه، جمع «طالبه» است، ولی به یک نفر میگویند «طلبه». اینجا هم «عملیات»، به یک کار، عملیات. مرحوم صدر این اصطلاح را «تألیف میشود از اجزا و مشتمل بر افعال متعدد» مینامد، «مثل وجوب صلاة.»
پس صلاة عملیاتی است که از اجزایی شکل میگیرد و مشتمل بر یک چندین فعل است، مثل قرائت، سجود، رکوع، قیام، تشهد. «و در این حالت، عملیات با این وصف که مرکب از آن اجزاست» – آن عملیات با این حیثیتش واجب است – «واجب است با حیثیت اینکه چندین جزء دارد و هر جزئی هم دوباره واجب است. اطلاق میشود بر وجوب مرکب اسم وجوب استقلالی و اطلاق میشود بر وجوب هر جزئی در آن مرکب اسم وجوب ضمنی، چون وجوب فقط تعلق گرفته به جزء با این وصف که جزئی است در ضمن مرکب، نه به صورت مستقل از سایر اجزا.» خودش دست شستن شارع نمیخواهد، صورت شستن شارع نمیخواهد. شارع صورت شستن با دست شستن به نیت وضو میخواهد. تازه آخرش هم باز وضو میخواهد برای نماز. «شریعت دارد یا عقلیت؟» پس وجوب جزء، حکم مستقل نیست، بلکه او جزئی است از وجوبی که تعلق گرفته به عملیات مرکب. به خاطر همین، وجوب هر جزئی از نماز مثلاً، مرتبط به وجوب اجزای دیگر است. وجوب نیت مرتبط با وجوب تشهد است. وجوب تشهد به سجده مرتبط است؟ نه، همه به همدیگر مرتبط است، ولی تو نماز اینجوری نیست. نماز چه کار به روزه دارد؟ روزه چه کار به حج دارد؟ خمس چه کار به زکات دارد؟ حتی به هم شبیه هم نیستند. هر کدامش جداست: نماز جدا، روزه جدا. وجوب این جداست.
معلق نکرده که هر وقت مکه بروم، چادری میشوم! این فکر کرده وجوب حجاب، آره، فکر کردی مثلاً وجوب حجاب و وجوب خمس و اینها وابسته به وجوب حج است؟ هر وقت حج به من واجب شد، حجابم واجب میشود؟ جداست، عزیزم! دیگر فکر کردی مثلاً تا مکه نرود حجاب واجب نیست! خوب، به خاطر اینکه وجوبات ضمنی برای اجزای صلاة، مجموعهاش، یک وجوب واحد استقلالی شکل میدهد، به مجموعش، همه با هم. نتیجه آن این است که... نتیجه اینهایی که تا حالا گفتی این است که یک علاقۀ تلازمی شکل میگیرد بین این وجوبات ضمنی. یک علاقۀ تلازم داشتیم در بحثهای قبلی بین سبب و مسبَّب، موضوع و حکم و متعلَّق، یا علاقۀ تضاد داشتیم بین احکام وجوب، حرمت، صحت و فساد. اینجا یک علاقۀ تلازمی داریم بین چی و چی؟ بین اجزای یک واجب استقلالی که خود این اجزا با همدیگر واجباند؟ ضمنی. این واجبات ضمنی با همدیگر خودش یک تلازمی دارد، ارتباطی دارد، در ضمن آن واجب مرکب استقلالی واحد. یعنی اگر یکی از اینها افتاد، همه با هم میروند. تلازمش این است که یکیش را نشد عملی کرد، «دست را نمیشد شست، کلاً صورتم را دیگر نمیخواهد بشوری، مسح سرم را نمیخواهد بکنی.» بحث اصولی است، بحث فقهی نیست. فتوا نمیدهیم، بحث اصولی میکنیم.
فتوایش آخرش این است که، مرحوم صدر که آخرش ما یک چیز دیگر میگوییم. دلیل ما فعلاً داریم با ادلۀ عقلی پیش میرویم. بله، ولی آخر به ما گفته که اگر دست را نمیتوانی بشوری، چرا عقل میگوید وقتی یک مجموعه به هم متصل بود، یکیش را نمیشد آورد، بقیّه هم دیگر خاصیتی ندارد که آورد؟ چون وجوب آمده روی این ده تا جزء. اگر من نمیتوانم جزءش را نمیتوانم بیاورم، عقل میگوید که این نقطه، جزء نمیخواهد. یا همه یا هیچ. شارع است که میآید هی پرش میکند، حالا بیا فلان، حالا بیا نائب بگیر. حالا بیا فلان، حالا بیا فلان. او هی میآید پرش میکند. یک کاری به من گفتند انجام بده. این هم ده تا جزء دارد. کار با هم ده تا استقلالی، با هم انجام بده. یک پوئنی بهت نمیدهند، مگر اینکه از اول یک چیزی، یک پوئنی تو خودِ انجام دادن اینها گذاشته باشد. «مشغول این بشو. اگر دیدی زورت به دومی نرسید، معافَت میکنیم.» ده تا چیز را الان من میخواهم ثبت نام کنم برای دانشگاه. همین الان عکسش را بگیری و بفرستی. اگر من یکیشان را هم ندارم، شارع میداند که اگر این جزء نباشد، او قبول نمیکند. چون گفته ده جزء پر کنیم. وقتی من ندارم اولیۀ با این تقریری که ما کردیم، روشن میشود که خب، ولی از آنور دوباره اشتباه نکنیم. اینی که الان گفتیم فتوا نیستا! جبیرهای میشود، فلان میشود. ده تا چیز دارد. پس اینجا رکوع اگر از نماز افتاد، دیگر نمیگوییم آقا شما قرائتت را داشته باش. نماز بدون رکوع مثل این است که گویی: «شیر»، یالش را و دمش را و عشقش را بکش، گویند «شیر» را بکش، حالا دمش را نمیخواهد، حالا یالش را نمیخواهد. همش با هم است. شیر یعنی اینها. شیر یعنی مجموعۀ اجزا. شیر را بکشی، یک چیز دیگر میشود. صلاة، پس اینها با همدیگر میشود صلاة. وجوبات مرتبط با همدیگر در ارتباط است. یکیش نباشد، بقیّه نیست. همه با هم میآیند، اصطلاحاً «اما اتوجد جمیعاً و اما اتوجب جمیعاً». یا همه با هم میآیند، یا همه با هم میروند. خب، بنابراین، یکیش که رفت، بقیّه هم میروند.
این میشود معنای تلازم بین اجزا و وجوبات ضمنی. این تو واجبات استقلالی دیگر نیست. فروع دین چند تاست؟ ده تا سؤال پرسیدی. نقاش! نماز جزوی از فروع است. همه با هم دیگر دین. یا همۀش، یا هیچی. قاطی کردی! یا همه یا هیچ. وجوبات استقلالی یا هیچ. خمس واجب نیست، جهاد واجب نیست، نمیخواهد بروی. تعطیل است دیگر، برای خیلیها. خمس که نمیدهند، زکات هم که خیلی تعلق نمیگیرد، جهاد هم که الان واجب نیست، حج هم که واجب نیست. یک نماز میماند، یک روزه هم که الان باز آن هم واجب نیست. یک تولّی و یک تبرّی و امر به معروف. مشتری ندارد، فعلیت پیدا کرده. خلاصه، یک نماز بخوانم. دروغ بگویم، خوب است. پس مکلّف وقتی بر او نماز واجب شد، و واجب شد دعا هم بکند هنگامه رویت هلال مثلاً. واجب نتوانست دعا کند هنگامه رویت هلال، عذر داشت، میگوید نمازم واجب نیست. رابطۀ بین واجبات استقلالی. مثالی هم که مرحوم صدر میزنند، همین مسائل وضو که کسی مثلاً صورتش را اگر نتواند بشورد، عذر داشته باشد یا دستش را عذر داشته باشد، این دیگر اصلاً وضو از او ساقط است، روی حساب دلیل عقلی. دیگر تفکیکی ما نداریم که بگوییم حالا روزه سر جایش است بدون این جزء. نه، پس فرق بین واجبات استقلالی و واجبات ضمنی روشن شد. تو واجبات ضمنی تلازم، ارتباط، علاقۀ تلازم، هست، نیست.
«نتیجۀ آن، قیام علاقۀ تلازم است.» عینکی که تا حالا گفتی این است که از توی واجبات ضمنی، علاقۀ تلازم درمیآید. «در داخل اتحاد». یعنی چارچوب. «در داخل چارچوب یک حکم، بین وجوبات ضمنیه در همان یک حکم.» یعنی این وجوبات ضمنی با همدیگر چه دارند؟ علاقۀ تلازم. و معنای آن علاقۀ تلازم این است که «ممکن نیست تجزیه در آن وجوب یا تفکیک بین آنها.» نمیشود شما از این واجبات، از این ده تا، چهار تایش را بندازی، دو تایش را بندازی، یکیش را بندازی. همش با هم. «بلکه وقتی یکی از اینها ساقط شد، حتمی سقوط باقی است.» چرا؟ به خاطر نتیجه برای آن تلازمی که قائم بین اینها بود. تلازم چی بود؟ گفت یا همه یا هیچ. یکیش که افتاد، پس هیچی. مثالش چیست؟ «وقتی انسان وضو که مرکب از اجزای چندگانه است، مثل شستن صورت، شستن دست راست، شستن دست چپ، مسح سر، مسح پا. پس تعلق میگیرد به هر یک جزئی از آن اجزای پنجگانه یک وجوب ضمنی با چه وصفی؟ با این وصفی که یک جزئی است از وضو.» واجب پس اصل وضو واجب استقلالی است، این اجزا واجبات ضمنی است.
«در این حالت وقتی که تعذر داشته باشد بر انسان که صورتش را غسل کند به خاطر آفتی که در صورت دارد.» به خاطر این آفت، آن وجوب ضمنی هم که متعلق به غسل وجه است، میآید ساقط میشود. «و اینجا حتمی است که میآید سایر اجزا را هم ساقط میکند. پس بر انسان باقی نمیماند که مثلاً فقط دستاش را بخواهد بشورد.» تا وقتی که از شستن صورتش عاجز است. وقتی صورت را نمیتواند بشورد، دست هم دیگر نمیخواهد بشورد. به خاطر اینکه این وجوبات لابد از اینکه درش نظر بشود با این وصف که یک وجود واحد است که متعلق است به عملیاتی که همه با هم باید انجام شوند. اینها همه تعلق به وضو دارد، این وجوب. یا همگی ساقط میشود، یا همه ساقط میشود، یا همه ثابت میشود. مجالی هم برای تفکیک نیست. «در پرتو مطلب فهمیدیم فرق بین آن چیزی که وقتی که وضو واجب بشود به وجوب استقلالی و واجب بشود دعا به وجوب استقلالی...» دیگر شما هم وضو بگیر، هم دعا کن. آقا من دعا را نمیتوانم انجام بدهم. وضو سر جایش هست یا نه؟ وضو و دعا، رابطه چه رابطهای است؟ رابطۀ استقلالی است. یکی که رفت، آن یکی هست. ولی شستن دست و شستن صورت، رابطه چه رابطهای است؟ رابطۀ ضمنی است. یکی که رفت، آن یکی هم میرود. اینجا تو این مثالهایی که ما روایات داریم، خب، خیلی این بحث به درد نمیخورد، ولی یک جاهایی روایات ندارد. چیزی نگفتم. گفتم این کار، این ده تا چیز با هم است. من این را ازت میخواهم. بحث ولایت فقیه مثلاً. آقا من اگر خواستم حکومت تشکیل بدهم، ولی عذری دارم از اینکه بخواهم حدود را اقامه کنم؟ یک جزئی است دیگر. واجب ضمنی است برای تشکیل حکومت. یک واجب ذیل تشکیل حکومت این است. من اگر از این عذر دارم چه کار کنم؟ یا همه ساقط بشود، یا همه ثابت بشود. به نحو ترتب، مرتبه بندیس، چهار تایش را بتوانی انجام بدهی، چهار تایش هم غنیمت است. اینها بحث است که بالاخره باید پیدا کرد مصلحت را در نگاه شارع. گاهی مصلحت به این است که هر چقدرش را توانستی بیاور. مصلحت به این است که یا همه یا هیچ. ما باشیم و دلیل عقلی و علاقۀ تلازم بین واجبات ضمنیه. این را بله، خیلی چکش میخورد. چکش زیاد بخورد. بحث امر اضطراری و اینها هم داریم دیگر. حالا تو حلقات بعدی بهش میرسیم. اینجا بحث امر اضطراری و اجزا و اینها مطرح است. هرچی که گفته، بعدش یک اضطراری برایش گذاشته. گفته وضو، اضطراری گذاشته. شستن دست، صورت، تکتک این واجبات ضمنی، اضطراری دارد. خودم، واجب استقلالی، اضطراری دارد. یعنی تازه اگر نشد، اصلاً آن باشد، تیمم جایش هست. داریم ما این را. به عقل میگوییم عقل این نتیجه را میگیرد. یعنی اگر این را ما عقلم به این راحتی قبول نمیکند. هنوز نه دیگر. این مثالی که زدیم که ما به عقل نگفتیم یا عقل به ما گفت: «همین مثال ثبت نام دانشگاه. اینها گفتند ده تا چیز را باید بیاوری الان تا ثبت نامت کنند. داری ده تایش را؟ ثبت نام میکنی». راست میگویی. پس من یکیاش را ندارم. نمیآیم. من مثال میزنم، اینجا شما باید بروی ثبت نام کنی. ثبت نام ده تا چیز میخواهد. باید ثبت نام کنیم. این ثبت نام ده، یک استقلالی کردید که مقدمه شد، مقدماتی داشت. مقدمات. شما باید نماز بخوانی. نماز چیست؟ من میگویم موزیک (موزون). شما کلیّت از اجزایش جدا کردید. یعنی یک نمازی واجب است اولاً تو کلی، تو ذهن شکل بگیرد، بعد آن نماز برای اینکه در امتثال، در عمل، محقق بشود، ده تا جزء دارد. یعنی شما عالم وضع از عالم امتثال جدا کردید. یعنی آنی که وضع کرده شارع، یک کلی مبهم است برای صلاة. آنی که در نظر شارع، صلاة با ده تا جزء نیست. در مقام عمل، ده تا جزء پیدا میکند نماز. البته ما خودمان هم تو خارج بحث صلاة، همین را آخر بهش رسیدهایم. یعنی تهش این یک جوری باهاش فهمیده میشود، البته نه به این بیان. عالم وضع از عالم امتثال فرق میکند. و صلاتی که گفته میشود تو این دو تا عالم، دو تا چیز. بحث خوبی است، حالا فعلاً که ما اینجا کلیّت ماجرا را داریم بررسی میکنیم. آنها تو حلقات بعد، و تو بحث رابطه ضمنی بگیرید. «یک واجب». همان تعریفی که میکنیم. شما تعریف را عوض کردید. «بسیط کل را به ما میدهد.» فروش استقلالی من قبول دارم که شما وقتی این را به یک نفر میگویی اول سریع نمیپذیرد. روشن نیست برایش. این را قبول دارم. به خود من اولین باری که این متن را خواندم، گفتم یعنی چه؟ «الزام جدایی دارد به تک تک اجزا میدهد.» بله، خیلی. حالا تو این دو سه دقیقه که مانده تمامش کنیم.
«پس در پرتو فهمیده میشود فرق بین وقتی که وضو واجب بشود وجوب استقلالی و دعا واجب بشود وجوب استقلالی دیگر. پس وضو نتواند بگیرد و بین وقتی که خود وضو واجب باشد. پس یک جزئی از آن عذر داشته باشد مثل شستن صورت.» تو حالت اول که دو تا استقلالی بود، وضو و هنگام رؤیت هلال، اینجا دیگر تعذّر وضو نمیآید آن واجب دیگر را از کار بیندازد. «چون وضو نمیتوانی بگیری، نمیآید به سقوط وجوبی که متعلق به آن است، اما وجوب دعا ثابت میماند.» یعنی این یک واجب است، آن یک واجب. یکیش رفت، آن یکی میماند. چون وجوب مستقل نیست. اگر وضو ندارد، تو حالت دوم، وقتی شما صورت را نتوانستی بشوری، عذر داشتی، وجوب ضمنی ساقط میشود. «وجوب ضمنی میآید به وجوب استقلالی لطمه میزند.» دیگر وجوب استقلالی را برمیدارد و اصلاً وجوب وضو را از شما ساقط میکند. «سایر وجوبات ضمنی هم برداشته میشود.» استقلالی برداشته میشود. ها! دو مرحله است. یکی که رفت، استقلالی میرود. استقلالی که رفت، بقیّه میروند. از این اینجوری نیست که یک واجب ضمنی که رفت، بقیّۀ واجبات ضمنی بروند، بعد استقلالی برود. یکی که رفت، واجب استقلالی میرود. یعنی میگوید: آقا گفته ده تا. نه تا شد؟ پس یعنی دیگر نمیخواهد دیگر. یعنی ثبت نام نمیکند دیگر. میگوییم آره. میگوید: پس دیگر هم نمیخواهد بیاوری الان. یکی نداری، نه تای دیگر را هم نمیخواهد. پس اصلاً ثبت نام نمیکند. این دو تا. یکی که نداری، ثبت نام نمیکند. وقتی هم ثبت نام نمیکند، نه تای دیگر را برای چی میخواهی بیاوری؟ یکی که نداری، وضو واجب نیست. وقتی وضو واجب نیست، چهار تای دیگر را برای چی میخواهی انجام بدهی؟ گاهی شما میگویی که آقا ما میبینیم یک اشکالی. آقا این خلاف دارد در فقه ما. یک مکلّفی هست، مکلّف به صلاة، لال است. نمیتواند قرائت کند. این را بهش میگویند که شما نماز بخوان بدون قرائت. این تفکیک اجزا نیست. از آن ده تا جزء، قرائت ازش برداشتم. شما به غیر قرائت، بقیه را انجام بده. این چی میشود؟ پس همۀ واجبات ضمنی ما آن علاقۀ تلازم نقش شد؟ که جواب این است که وجوب صلاة بدون قرائت بر لال و اخرس، تجزیه نیست. برای وجوب صلاة کامله نیست. این از سنخ تجزیه نیست که بگوییم چهار تا واجب ضمنی را نگه داشته، یکیش را انداخته. قسط نیست. این یک وجوب دیگر است. یعنی قاعده اولیه بر این بود که اگر یکی افتاد، همه بیفتد. شارع آمد یک واجب دیگر کرد. گفت: دوباره میگویم، اگر قرائت ندارد هم اشکال ندارد. دستور قرائت نگذاشته. قاعده کلی درست نکرده. کلی میگویم. اگر هر کدامش افتاد، اشکال ندارد! نماز باطل است. سهواً یا عمداً، رکن نماز را شما عمداً یا سهواً به جا نیاوری، نمازت باطل است. تشهد یادت افتاد که رکوع قبلی را به جا نیاوردی. بین این هم یک رکن دیگر فاصله افتاد. میگویند نمازت باطل است. ولی در مورد کسی که از قرائت عاجز است. نمیخواهم در مورد رکوع عاجز بگویم. هر جور که میتواند با چشم اشاره کند. آن هم باز این است که یک امر دیگر است. وجوب دوم. ما با این واجبات ثانوی کار نداریم. ما باشیم و این مسئله، این واجب. با واجب ثانوی کار نداریم. ماییم و یک واجبی که ده تا جزء دارد. یک جزءش رفت، کلاً واجب رفته است. چیزی از واجب نمیماند. من دیگر بیایم یک واجب دیگری بتراشم. بگویم من نمازی واجب کردم که ده تا جزء دارد. اگر آن یک جزء یعنی قرائتش رفت، آن اشکال ندارد. رانندگی یک چیز دیگر است، بله، بله، بله، بله. و آن یک وجوب دیگر میشود و خطاب جدید که تعلق گرفته از ابتدا به صلاة صامه (صامت). یعنی این بابا اصلاً آن نمازی که به شما واجب شد، به او نماز واجب نشده بود. یعنی اینکه واجب ده جزء با قرائت. این برای آدمی که زبان دارد. برای لال اصلاً این نماز را واجب نکردند. واسهاش نماز دیگر میشود. بله. یعنی ما چند تا نماز داریم: یکی نماز داریم برای انسانهای ناطق، یکی نماز انسانهای صامت. اینجوری نیست که بگوییم آقا این اول نماز با قرائت داشت، قرائتش رفت، خالی شد. اشکال ندارد. نماز بدون قرائت بر او واجب بود از اول. گفتند ما از شما نمازی میخواهیم که نه تا جزء دارد، نه نماز دهمنهاییک. از اول گفتند نه جزئی به شما. ده جزئی به شما. نه جزئی به آن یکی هم لال است، هم مثلاً چی چی است. آن هم مثلاً هشت جزئی. آن یکی خوابیده اصلاً. نمیتواند در مقام امتثال فرق میکند نمازها در دورههای مختلف. این همان حرف ما را تکرار میکند و خطاب آن این است که «و وجوب صلاة الکامل و الخطاب بها». از اول نماز کامل آمده و خطاب به همین نماز کامل شده است. کلش ساقط شد در نتیجه اینکه قرائت ندارد و به جایش یک وجوب دیگر و خطاب جدید. یعنی بقیّۀ مردم نماز ده جزئی بهشان واجب بود. این از اول بهش یک نماز نه جزئی واجب شد. این فرق میکند با اینکه بگوییم یک جزء ساقط شد، ولی واجب استقلالی سر جایش است. «اینطور پاسخ دادن که میرسیم بحث اصول عملی. ان شاء الله در جلسه بعد بحث اصول عملیه را...» استقلالی نماز برداشته میشود و استقلالی جدید. احسنت. بله، ان شاء الله جلسه بعد اصول عملیه را شروع میکنیم.
در حال بارگذاری نظرات...