‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. علاقات در احکام دو مدل دارد: یکی علاقاتی که بین احکام است و دیگری علاقاتی که بین حکم و موضوع حکم.
به سراغ علاقهای میرویم که بین حکم و متعلق حکم است. بحث خوبی بود، جلسهی قبل نکات خیر و مهمی روشن شد. در نکات مطرح شده در بحث قبلی، ملاحظه فرمودید که ما حکمی داشتیم و موضوع حکم. موضوع حکم، آنی بود که فعلیت حکم، متوقف بر آن بود؛ یعنی در مقام جعل، جعل شده، ولی فعلیت پیدا نمیکند، مگر اینکه موضوعش محقق شود.
موضوع حج چه بود؟ مُکَلَّف مستطیع. موضوع روزه چه بود؟ احسنت! خوب، حالا اینجا شناختیم که وجوب مثلاً، موضوعش ترکیب شده از چند عنصر، که فعلیت وجوب متوقف بر آن است. پس وجوب فعلی و ثابت نمیباشد، مگر وقتی که مکلفی پیدا شود که مسافر نباشد، مریض نباشد و در ماه رمضان هم باشد.
اما متعلق این وجوب، متعلقش چیست؟ موضوعش که مشخص شد، متعلقش چیست؟ همان فعلی است که مکلف آن را به جا میآورد، به عنوان نتیجه اینکه وجوب به او متوجه است. پس آن فعلِ من، روزهی من، متعلق حکم است. حجِ من، متعلق حکم وجوب روزه است. حکم وجوب حج بر کیست؟ بر مکلف مستطیع. پس مکلف مستطیع موضوع است.
ما یک وجوب حج داریم، یک استطاعت داریم، یک عملِ حج. وجوب حج میشود: حکم شرعی، حکم شرعی تکلیفی؛ مستطیع میشود: موضوع تکلیف؛ عمل حج میشود: متعلق حکم (مثلاً روزه).
در پرتو این مطلب میتوانیم تمیز دهیم بین متعلق وجوب و موضوعش. پس ما یک موضوع وجوب داریم، یک متعلق وجوب داریم. اینها با همدیگر تفاوت دارند. پس همانگونه که متعلق یافت میشود به سبب وجوب، مکلف فقط روزه میگیرد به خاطر وجوب روزه بر او (یعنی مکلف چرا روزه میگیرد؟ فعل او وابسته به چیست؟ حکم. حکمش چیست؟)؛ اول وجوب میآید، بعد فعل میآید. در همین وقت، خودِ حکم یافت میشود به سبب موضوع. حالا خودِ حکم برای چی آمد؟ پس سِیر را ملاحظه فرمودید: اول موضوع، بعد حکم، بعد متعلق. یک بار: اول موضوع. موضوع که آمد (استطاعت که آمد)، وجوب حج، وجوب هرچی که آمد، عملِ حج میآید. درست شد. موضوع، حکم، متعلق.
پس وجوب روزه فعلی نمیباشد، مگر وقتی که مکلفی پیدا شود که مریض نباشد، مسافر نباشد (در ماه رمضان). صفحه ۱۲۱: «ای وجود و مکلفن غیر مسافر»، بعد پایین گفت: «فلمکلف وعدم سفر». آنی که بنده عرض کردم بلوغ بود و شرایط عامهی تکلیف. پس چه شد؟ میگوید آقا چرا روزه میگیری؟ چرا روزه واجبه؟ ما هستیم. آها موضوعش محقق شده، یعنی ماه رمضان شده، مسافر نیستم، مریض نیستم، مکلف هم هستم. موضوع محقق شد، حکم آمد. حکم محقق شد، عمل. و همچنین مییابیم که وجود حکم متوقف است بر وجود موضوع، در همان وقتی که سبب است برای ایجاد متعلق و دائی است برای مکلف به سمت آن متعلق. یعنی رابطهاش، رابطهٔ موضوع، سبب است برای حکم؛ حکم، سبب است برای احسنتتان!
و بر این اساس میفهمیم که محال است وجوب، دائی باشد به ایجاد موضوعش. چرا؟ چنین رابطهای متأخر است. وجوب که نمیآید دعوت بکند به سمت سبب خودش. مسبَّب که دعوت به سببش نمیکند، سببی که دعوت به مسبَّب میکند. از سبب به مسبَّب میرسیم. از مسبَّب که به سبب نمیرسیم. اول مسبَّب؟ نه، اول سبب، بعد مسبَّب. اول موضوع، بعد حکم.
وجوب حج میآید میگوید برو استطاعت را محقق کن؟ یا استطاعت میگوید برو حج را محقق کن؟ چرا؟ چون موضوع سبب است و حکم مسبَّب است. وجوب حج هیچ وقت به شما نمیگوید برو پول در بیاور، مستطیع شو. چرا؟ چون مسبَّب است. میگوید آقا من سر جایم نشستهام، هر وقت مستطیع شدی، من میآیم. به من چه که من میخواهم دعوت بکنم که برویم مستطیع شویم. من مسبَّبم. بعدش هم آنجا رابطهاش رابطهٔ متعلق، رابطهٔ موضوع و چیز نیست، رابطهٔ مقدمه و ذیالمقدمه نیست. مقدمه بحثش فرق دارد. موضوع و حکم، تناسب حکم و موضوع. موضوع هیچ وقت دعوت به حکم نمیکند. حکم شاهد. موضوع همیشه دعوت به حکم میکند. استطاعت، وجوب را میآورد. وجوب، استطاعت را نمیآورد. فعلیت حج مال کیست؟ مال وقتی که شما مستطیع شوید. اصلاً فعلیتی نیست، تا وقتی شما مستطیع نشوید چیزی نیست که بخواهد بیاید دعوت بکند. در مقام فعلیت، الان ما حجی نداریم که شما بخواهی بگویی حالا حج به من میگوید برم مستطیع بشوم. در مقام فعلیت، حج آن وقتی میآید، نیست که بخواهد دعوت به چیزی بکند. تا وقتی موضوع نباشد، اصلاً حکمی نیست در مقام فعلیت. دوباره میگویم، ده بار، صد بار. در مقام فعلیت، ما هیچی نداریم. در مقام جعل، همه چیز را داریم. در مقام فعلیت هیچی نداریم. کی داریم در مقام فعلیت؟ وقتی موضوع است.
پس وجوب حج نمیتواند دعوت بکند به اینکه شما بروی و استطاعت را محقق بکنی. نمیتواند تحریک بکند مکلف را به سمت اینکه استطاعت را محقق بکند. وجوب روزه نمیتواند شما را تحریک بکند به اینکه سفر نرو، مریض نشو، ماه رمضان را درک کن. الان مثلاً اگر اندونزی فردا ماه رمضان است، درک کردی؟ دههٔ سوم، کراهت آنجا از این باب نیست، از باب این نیستش که حکم دارد موضوع را دعوت میکند. آن یک مصالح و مفاسد دیگری است، ورای از این ماجراها. در نفس سفر، مصالح و مفاسدی است. از آن ور دعوت میکند. دههٔ سوم، سفر برو. نیست. چرا؟ نه، استحباب دارد. زیارت امام حسین در دههٔ سوم ماه رمضان استحباب دارد، دعوت میکند بروید، بروید کربلا. عمره در دههٔ سوم ماه رمضان استحباب دارد. راه بیفتید. روزهام خورده میشود؟ برو، اشکال ندارد. از آن ور، دههٔ اول و دوم کراهت به خاطر این است که فرار از روزه. آن هم باز یک بحث دیگری است. نه اینکه بخواهد وجوب روزه دعوت کند. خودت میخواهی فرار کنی. خودت میخواهی خودت را از این فیض محروم کنی؟ میدانی اگر باشی، حکم تعلق میگیرد. میخواهی یک کاری کنی که حکم بهت تعلق نگیرد؟ نمیخواهد بگوید که حکم دارد میگوید بمان.
اینها بحث طلبگی است دیگر. اینها بحث طلبگی است. لحن، چه لحنی است؟ «إنّا لا نَعُدُّ الفقیهَ فقیهاً حتّی یُولِّفَ اللحنَ فیعرِفَ اللحنَ»، یک همچین تعبیری. ما فقیه را فقیه نمیدانیم، مگر اینکه لحن را تشخیص بدهد، بفهمد که ما چه داریم میگوییم، منظورمان چیست، حرف چیست، مقاصد کلام را بفهمد. میفهمد که چه به چیست، مرزها را از هم جدا کنیم.
پس محال است که وجوب دعوت بکند به ایجاد موضوعش. چرا محال است؟ احسنتتان! مسبَّب متأخر است، نمیشود مقدم باشد. اینی که شما میگویی یعنی مقدم، مقدم است. میگوید اول من، بعد او. نمیشود که. و محرک باشد برای مکلف به سمت آن موضوع. وجوب همان گونه که دعوت میکند به ایجاد متعلقش، نه! وجوب دعوت به متعلق میکند، دعوت به موضوع نمیکند. سیر بحث را یادتان نرود: موضوع، حکم، متعلق. بله، وجوب سببیت دارد برای متعلق، ولی سببیت ندارد برای موضوعش، مسبَّب بر موضوع.
پس وجوب روزه بر هر مکلفی که مسافر نیست و مریض نیست، ممکن نیست فرض شود، فرض کند، فرض کند (یعنی واجب شود، واجب کند) بر مکلف این را که سفر نرود. و فقط بر او واجب میکند که روزه بگیرد، کی؟ وقتی که مسافر نبود. هر وقت موضوع وجوب حج بر مستطیع ممکن نیست که بر مکلف واجب کند که او درآمد داشته باشد تا مستطیع شود. فقط حج را واجب میکند در مستطیع. تازه آن هم بر کی؟ بر مستطیع. هر وقت حاصل شد، تحصیلی نیست، حصولی است. نکته مهمی بود، تحصیلی نیست، حصولی است. هر وقت حاصل شد. نه اینکه برو حاصلش کن. به خاطر اینکه حکم یافت نمیشود، مگر بعد از وجود موضوعش.
و برای آن است که وضع شده است در علم اصول قاعدهای که میگوید: هر حکمی مستحیل است که محرک باشد به سمت هر عنصری از عناصری که دخالت دارد در تکوین موضوعش؛ یعنی حکم نمیتواند بیاید دعوت بکند بگوید بروید موضوع من را شکل بدهید، بروید فلان عنصر از موضوع من را شکل بدهید. محال است. چرا؟ چون تأخر دارد. چرا؟ چون مسبَّب است. بلکه اکتفا میشود تأثیر و تحریکش بر احداث متعلق؛ یعنی تحریک به چی میکند؟ به متعلقش، به فعل. نه تحریک به موضوع. رابطه را پس خوب دقت فرمودید. موضوع، متعلق. موضوع برای حکم، سبب. حکم برای موضوع، مسبَّب. حکم برای متعلق، سبب. متعلق برای حکم، مسبَّب. احسنت!
علاقه بعدی: علاقاتی که بین حکم و مقدمات آن است. بحثی که شما فرمودید اینجاست. مقدمات حکم، مقدماتی که وجود واجب بر او متوقف است، دو قسم است. ما یک «وجود واجب» داریم، یک «وجوب واجب» داریم. مقدمات وجودیه با مقدمات وجوبیه. یک وقت وجود واجب متوقف بر آنهاست، ولی وجوب واجب متوقف بر این ها نیست. یک وقت هم وجوب واجب.
خیلی بحث شریف و مهمی است اینها آقا جان. فوقالعاده کاربردی است، فوقالعاده کاربردی است. گاهی همین نکات ریز مثلاً در بحث سنگینی مثل ولایت فقیه، مثل تشکیل حکومت، اختلاف فقها در بحث ولایت فقیه و تشکیل حکومت. وجود واجب، مقدمات وجودی است. این میگوید مقدمات وجودیه است، هر وقت فقیه دستش باز شد، ولی بشود. امام میفرماید که فقیه باید دستش را باز کند و ولی شود. مقدمات باید حاصل شود. مقدمات حاصل شد، موضوع محقق نشده، از جنس موضوع نیست. موضوع محقق شده است، از جنس مقدمات است. مقدم است. باید محققش کند.
اینقدر ریزه این مباحث. اگر اینها خوب حل نشود، بعداً هیچ بحثی برای ما جذابیت ندارد، نه دقتی در آن هست، نه چیزی گیرمان میآید. ده بار، شاید بیشتر، بیشتر، صد بار شاید گفتیم که آقا این حلقهٔ اولی، هرچی ذهنیت اصولی و اینهاست، این میسازد. دست کم میگیرند طلبهها که ساده است، خودم میخوانم، انشاءالله ثانیه را میآییم. با دقت بخوانید، با ظرافت بخوانید. ده بار باید بخوانید، باید مباحثه کنید، باید فیشبرداری کنید و جزوه بنویسید، بعد نموداری کنید. من به رفقا بارها و بارها گفتم این را یک نمودار بکنید، کلش را روی برگه A1، A2 به دیوار. صبح به صبح یک دور کل اصول را مرور کنید. یک هفته آدم نگاه بکند، خدای اصول است. درس خارج اصول. خوب، مباحث، گاهی اینها از همدیگر تفکیک نشده. جایش این فرقش با آن چی بود؟ محلش این بود؟ این محلش این است، آن جزء اصول لفظی است، اصول عملی است. چه ربطی دارد؟ اصلاً تشخیص بدهیم. آقا این را هم میگفتند اصل، آن را هم میگفتند اصل تعارض. اصلاً مرد حسابی، وقتی اصل لفظی داشته باشی، به اصل عملی نمیرسی. اصل لفظی مبتنی بر این است که دلیل داریم. اصل مال وقتی است که دلیل نداریم.
اینها وقتی اینجا خوب حل نمیشود، بعداً آدم گیر میکند. اکثر طلبهها که ول میکنند، در درس خارج نمیروند، اینها که درس را نمیفهمند. اکثر قریب به اتفاق، درس وقتی فهمیده نشود، طبیعی هم هست. الان یک ورزش آدم اگر برود، ببیند که استعداد در آن ندارد. همه خوب بازی میکنند، من بغل میلنگم، آدم دیگر نمیرود. طبیعی است. طلبه اولاً میآید. دیشب اتفاقاً منزل یکی از اساتید بودیم، همین بحث شد. اختلاف نظر داریم با این استاد عزیز؛ بحث مفصل سر اینکه این الان اتفاقاتی که توی حوزه افتاده، اجباری کردن درس رفتن و فلان. اگر درس نروی، امتحان نمیگیرند. ایشان خیلی موافق این کار است. کرده طلبه را آورده و فلان. عرض بنده این بود که این الان اولویتش کجای کار است؟ اولین طلبهای که افق ندارد، درس را نمیفهمد، درس جذابیت ندارد، این را حالا به زور آوردیم سر کلاس. بعدش هم این برای ماجرا را اصلاً بها داده نمیشود که آقا درس فهمیده بشود. کسی خیلی با این کاری ندارد. عرض کردم که چرا طلبهای که وقتی به طلبگی میآید، قید همه چیز را میزند، به خاطر خدا، خالصاً مخلصاً؟ دانشگاه را زده، قید شغل را زده. الان بعضی دوستان طلبه را ما داریم، ماهی ۱۵ میلیون درآمد داشتم در تهران، دکترای فلانچی. آمده طلبه شده. خانم سمبوسه میفروشد، خرج زندگی بگذرد. خب، این طلبه که با اخلاص میآید، با یک همچین عشقی میآید، قید همه چیز را میزند، چرا بعد سه چهار سال باید با ضرب و زور ببرند سر کلاس؟ مثال عرض کردم: عاشقهای این جوری هم داشتیم، ول کردند، شل شدند. کسانی بودند که جهادهای اکبر از اکبر کردند برای اینکه طلبه بشوند، یعنی واقعاً تا پای اینکه جانشان را دست بگیرند رفتند. دیده بودیم از این موارد. یکی از دوستان را داشتیم، پدرش از خانه بیرونش کرد، «یک سال خانه من دیگر نبینم تو را. پسر من نیستی! وقتی اگر میخواهی طلبه شوی.» پسر آمد. همه این سختیها را پذیرفت. یعنی کسی که پدر و مادرش را نمیدید، برادر و خواهرش را نمیدید در طول سال. برادرش نشسته بود تو... چیست؟ گفت: منم، گفتم منم میخواهم مثل مسعود طلبه باشم. گفت: تو هم برو، برو همان جا که مسعود هست.
دو موارد زیاد داشتیم. خلاصه، بخشیش به خاطر این است که سیستم، سیستم فهم درس نیست، لذت بردن از درس. وقتی آدم قدم به قدم با درس اُنس بگیرد. بخشش کار طلبههاست، همه اش این جوری نیست که سیستم باید به خورد ما بدهد، یا استاد باید به خورد ما بدهد. نه، بخش اعظمش کار طلبه است. البته سیستم باید روالش مشخص باشد، از ساده شروع بکند، میانه، سنگین. یک سیری باید داشته باشد، ولی اصل کار، کار ماهاست. الان اگر این حلقه اولی خوب فهمیده نشود، ما در ثانیه میلنگیم. بعد آنجا لنگیدنش فقط لنگیدن نیست، آنجا دیگر لنگیدنش چیست؟ کنار کشیدن. نه، اصلاً استعداد ما در اصول به صداش نخورد. مردم دارند صبح تا شب به اصول زندگی میکنند. اصول فقه، همه قواعد اصولی دارد عملی میشود. مردم دارند به خبر واحد عمل میکنند. مردم دارند استصحاب میکنند. مردم دارند اصالت ظهور را میگیرند. مردم دارند برائت جاری میکنند. همه اینها را مردم دارند انجام میدهند صبح تا شب. الفاظش مشخص نیست. دلیل این حجیتش مشخص نیست. اینها باید بحث بکنیم. امروز من یک پرانتز گنده ای باز کردم. خودم احساس خطر میشود. خلاصه، اگر خوب روی اینها کار نشود، بحث نشود، مطالعه نشود، سرنوشت ما، سرنوشت خلاصه عرض کردیم. بعد یک مدت، بعد یک مدت، آدم دیگر احساس میکند که نه، درس جذابیت ندارد. و مصیبت ماست و خلاصه... بله، زیاد داشتیم از این رفقای طلبه. واقعاً برایم عذاب است. بخواهم سر کلاس... چقدر هم سختی کشید. بحث سربازیش، برایش مشکلات پیش آمد. بحث شغلش را از دست داد. آمد، بعداً بعد چند سال دوباره رفت سمت آن موقع. سرمایه داشت، الان دیگر سرمایه نداشت. کلی ماجرا و مصیبت برایش پیش آمد.
در بین علاقات مربوط به حکم بود که خلاصه، پیشمقدماتی که وجود واجب متوقف بر آن است، دو نوع است. خیلی بحث خوبی است. فخر المحققین رحمة الله علیه از این تیکه اول که شروع کرد، خوب جا انداخت. دیگر حالا با همین دارد تخته گاز میرود.
مقدماتی که وجود واجب متوقف بر آن است: وجود واجب، نوع اولش آنی است که وجود متعلق متوقف بر آن است. الان مثلاً عمل حج. این عمل متوقف بر چیست؟ من باید بروم ثبت نام بکنم، فیش بگیرم، لباس احرام بخرم، کاروانم را تعیین کنم، بلیط پرواز بگیرم، روز پرواز بروم فرودگاه، با کاروان راه بیفتم و اینها. همه اینها مقدمات وجود عمل حج است دیگر. اینها همه میشود مقدمات. همه اش مقدم است. خود حج که یک دفعه یک باره از آسمان که نمیافتد. من محقق شدم. یا در مورد نماز، عمل نماز متوقف بر چیست؟ متوقف بر طهارت است. حالا طهارت مائیه یا طهارت ترابی. جهاد، عمل جهاد متوقف بر چیست؟ متوقف بر این است که دنیای آینده، دنیای موشک نیست. دنیای... گفتم ژاپن، آلمان تعطیل کردند، بعد جنگ جهانی پیشرفت. عمل جهاد، عمل چیز دیگر. عمل وطنفروشی، مقدمات وطنفروشی است. ولی مقدمات جهاد چی هست؟ تسلح، مسلح بودن. حلقه اولی را هم خوب میخواندند مجلس خبرگانش. کاری نداریم. اگر خوب میخواندند، خیلی مسائل برایشان حل میشد. عمل جهاد وابسته به... بله، طرف دو میلیون رأی بیاورد، بعد رهبری بفهمد که این عقلش کار نمیکند. خیلی عجیب است. عاقل این حرفها را نمیزند. یک چیزهایی میبیند که اگر مثلاً ۱۰۰ سال پیش در کتابها بهش وعده میدادند، بعداً این اتفاقات کنار. بعداً یک کسی میآید مثلاً جز ارکان انقلاب است. ارکان انقلاب، نهضت شکل میگیرد. نقش مستقیم دارد در رهبری رهبر دوم. نقش بسیار تأثیر گذار در مجلس خبرگان، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، هشت سال رئیس جمهور. خدمت شما عرض کنم که یک کسی است، خلاصه، خلاصه، دو میلیون رأی میآورد در مجلس خبرگان. دو هفته بعدش میگوید پیوند. دو هفته بعدش میگوید که دنیای... دنیای موشک نیست. دنیا باید سلاح را کلاً جمع بکنیم و برویم. بودجه نظامی را جمع میکنیم، بشود برود در اقتصاد. بودجهای که مقدمات...
دوم: مقدماتی که دخالت دارد در پیدایش موضوع وجوب. موضوع دیگر. و متعلق موضوع وجوب. موضوع وجود. آن هم تکوینش. مقدمات باعث میشود موضوع محقق بشود. از قبیل اینکه شما نیت اقامت میکنی؛ اقامت که من داشته باشم (۱۰ روز که بتوانم روزه بگیرم)، فصل دهه که بتوانم روزه بگیرم. درست؟ این نیت اقامت برای اینکه روزه من درست بشود، میشود مقدمه. چه نوع مقدمهای؟ متعلق وجود متعلق وابسته به این است؟ نه خیر. موضوع با این محقق میشود. و استطاعتی که حج بر آن متوقف است. اقامت یکیاش است دیگر. مسافر نباشد، یعنی مقیم باشد.
فرقش با هم: مقدماتی که وجود واجب بر آن متوقف است، بر دو قسم است. یکیاش مقدماتی است که وجود متعلق بر آن متوقف است. از قبیل سفری که ادای حج بر آن متوقف است. یا وضویی که صلات بر آن متوقف است. تسلط سلاح داشتنی که جهاد بر آن متوقف است.
و دیگری مقدماتی که دخالت دارد در پیدایش موضوع وجوب. از قبیل نیت اقامهای که اقامتی که روزه ماه رمضان بر آن متوقف است. و استطاعتی که حج بر آن متوقف است.
فرق بین این دو تا چیست؟ فارغ بین این دو قسم این است که مقدمهای که دخالت دارد در تکوین موضوع وجوب، متوقف است بر وجود آن مقدمه، خود وجوب. یعنی اینجا اول باید وجوب باشد؟ نه خیر. در اینی که موضوع را شکل میدهد، خود وجوب متوقف بر آن است. یعنی این سببیت دارد برای حکم، برای وجوب. ولی در قسم اول، دیگر آنجا حکم سببیت دارد برای این. یعنی اینجا فرق بین این دو تا چیست؟ در قسم اول، وجوب میآید به شما میگوید برو این کارها را بکن. وجوب میگوید این کارها را برو بکن. در قسم دوم، این کارها بهت میگوید حالا واجب شد.
اینها مقدمات در واقع بهترش این است که برعکس بکنیم. اینها مقدمات واجب، اینها مقدمات وجوب. مقدمات واجب، مقدمات وجوب. روشن است؟ یعنی اول واجب شد، حالا میگوید برو این کارها را بکن. اینجا اینها بهت میگوید حالا واجب شد. مقدماتی که در موضوع هست. مقدمه که شکل گرفت میگوید حالا واجب شد. لذا این حصولی، آن تحصیلی است. این باید خودش پیش بیاید، پیشش بیاوری (ثبتنام بکنی، باید سفر بکنی، باید وضو بگیری). ولی اینها: استطاعت نباید بروی مستطیع بشوی؟ نباید حتماً مقیم باشی؟ مقیم بودن واجب نیست. مستطیع بودن واجب نیست. میآیم بالا. چه میشود؟ پس از و بله، پیش از وجوب میشود مقدمات وجوب. مقدمات واجب. وقتی میگوییم واجب، یعنی وجوب هست، وجوب آمده. واجب هست. حالا این واجب مقدماتی دارد. آنجا نه. مقدمات وجوب خودش هنوز واجب نشده. روشن است آقای دکتر بفرمایید فرق وجود واجب چیست؟ واجب برسیم باید از نظر فاعل، فرق نویسنده و نوشتن چیست؟ خب، فرق این دو تا چیست؟ مقدمات شدن حقوق؟ مقدمات وارد شده. یکیاش وجود دارد. یکی باید وجود پیدا بکند. درست است؟ یکی هست، یکی باید بیاید. نوشتن باید بیاید، عرض است، احتیاج دارد به عارض و معروض. کاینات هست، واجب هست، وجوب باید محقق بشود. فرقش بین هست و نیست. یکی هست، یکی نیست.
فارغ بین این دو قسم این است که مقدمهای که دخالت دارد در پیدایش موضوع وجوب، بر وجودش وجوب متوقف است. یعنی تا این مقدمه نباشد، خود وجوب هم نیست. مقدمات. درست شد؟ اگر استطاعت نباشد، اصلاً حج نیست. استطاعت نباشد، وجوب حج نداریم ما. روشن است آقا جان؟ استطاعت نباشد، وجوب حج نداریم. این مقدمه اگر نباشد، اصلاً واجب نیست. خود واجب متوقف بر این است. خود وجوب متوقف، خود وجوب متوقف بر این است. به خاطر آنچه که شرح دادیم قبلاً از اینکه حکم شرعی متوقف است وجودش بر وجود موضوعش. پس هر مقدمهای که دخالت دارد در تحقق موضوع حکم، متوقف است بر آن خود حکم. و آن حکم بدون مقدمه وجود ندارد. چون رابطه موضوع و حکم، چه رابطهای بود؟ سبب مسبَّب. وقتی یک مقدمهای، مقدمهٔ موضوع است، یعنی موضوع را شکل میدهد، این یعنی رابطهاش برای وجوب چیست؟ رابطهٔ سببیت است. آقا خیلی سنگین است صحبتها؟ خیلی ساده است. روشن است. اگر استطاعت نباشد، حج نیست. نسبت استطاعت که یک مقدمه است، با وجوب حج چه نسبتی است؟ این مقدمه چه نسبتی دارد؟ خود این وجوب متوقف بر آن مقدم است. یک وقتی وجوب متوقف بر مقدم است، یک وقت مقدمه متوقف بر وجود است. یک وقت رابطه پیشینی است، یک وقت رابطه پسینی است. خیلی قشنگ اینجاست. موضوع و متعلق. مقدمات وجود. اینجا میشود مقدم. چون یکیاش قبل از وجوب است، یکی بعد وجوب ایجاد شده برای مقدمات. میخواهم تا احسنتتان! خدا پدر و مادر، پدر و مادرهاشان را تا حضرت آدم، همه را بیامرزد.
خلافاً للمقدمات؛ این مقدمات نوع دوم، مخالف با مقدماتی است که دخالت ندارد در تکوین موضوع و فقط متوقف است بر آن وجود متعلق. فقط همین. پس حکم قبل از وجودش یافت میشود. الان ما حکم را داریم. حج بر شما فعلیت پیدا کرده، ولو خود عمل حج صورت وجود پیدا نکرده است، ولی وجوب پیدا کرده است. حج هنوز وجود پیدا نکرده است، ولی وجوب پیدا کرده است. چرا؟ چون استطاعت، استطاعت که آمد، یک ثانیه که بگذرد. حتی حالا بحثهایی اینجا داریم، بحث فقهی است؛ که مثلاً اگر خانمی مهریهاش عندالمطالبه است و اگر مطالبه بکند مستطیع میشود، حالا اینجا حکمش چیست؟ باید مطالبه بکند؟ وجوب میآید. الان از کدام قسمت؟ مثالی که من گفتم: مقدمات وجوب است یا مقدمات واجب است؟ این را فقها رویش بحث کردهاند. یک عده گفتند بر این زن واجب است که مطالبه کند مهریه را. موضوع گردنش آمده، موضوع انگار هست. این موضوع پول خودش است. آره، اینکه دیگر مانع استطاعت نمیشود که. مثل اینکه من ۱۰ میلیون پول دست شما دارم، نمیروم از شما بگیرم، مستطیع نشوم. میتوانم بگیرم. یک وقت هست مانع دارم از گرفتن، میتوانم بگیرم چقدر اینها کاربرد دارد. از یک مثال، بحثهای ساده تا کجاها پیش میرود! خوب، حالا این خانم دیه را گرفته بود. دیه را گرفته بود. دقت به این قضیه. مستطیع. ۷۰ میلیون دیه گرفته، خانه خرید. انشاءالله هر سال یک بار پیش بیاید، ما یک خانه بخریم! بله، واجب است باید بفروشد. استطاعت یک لحظه آمد. آهنگ زمان سال خمسی رسید. تمام.
خمس را هم که میگویند که همان لحظه خمس تعلق میگیرد. همان لحظه، همان لحظهای که شما پول آمد دستت. تا برای خرج مؤونه سنه، به نسبت این پول داری. اضافه هم میآید از این پول. ۲۰ میلیون، من یک دفعه کاسبی کردم. در طول سال ۱۰ میلیون هم بیشتر هزینهام نیست. همین الان به آن ۱۰ میلیون سال خمسی تعلق میگیرد. نهایت وقتی است که شما داری برای پرداختش، آخرین تایمی که داری، باید پرداخت کنید. آره. چقدر تفاوت میکند؟ از این نگاه خمس روزانه میدادند. خمس روزانه داشتیم. خمس معنایی داشتیم. استحباب نیز با همین مستحب است. کاسب شب به شب خمس بدهد. آقای شهابادی هر شب خمستان را بدهید. آنی که من خواندم، هر شب بوده دیگر. شب به شب. شما اینقدر درآمد داری. من فردا اینقدر لازم دارم. قدیمها که خیلیها مقید بودند، به هر حال. قبل از اینکه استطاعت آمد. حالا من باید بروم مستطیع بشوم؟ نه. ولی مستطیع که شدم، برایش چی بار میشود؟ حالا وجوب که آمد. وجوب هم حالا وجود نیامده است. من باید چکار کنم؟ وجود را باید محقق کنم. وجوب را لازم نبود محقق کنم. ولی وجود را باید محقق کنم. وجوب حج، تکلیف نبود من بروم کاری بکنم که حج به من واجب بشود. ولی حالا که حج واجب شد، به جا بیاورم. وجود حج متوقف بر این است.
من دیر اقدام کردم برای هواپیما. حاج آقا، میپرد دیگر. چون پارسال باید میرفتم. دیر اقدام کردم برای بلیط و فلان. دیر رسیدیم فرودگاه. فرودگاه دیر رسیدیم، پرواز پرید. حالا نمیدانم پروازهای حج ظاهراً این جوری نیست که بپرد. صد بار آمار همه را در میآورد. کسی جا نماند. مشرف نشدید ها؟ حج مشرف شدید؟ چطوری بوده سیستم؟ کسی جا ماند؟ شرایط در صورت... حالا فرض کنیم که این بابا جاماند از پرواز. سال بعد هم اصلاً دیگر مستطیع نیست، ورشکست شد و فلان. هر جور شده باید برود. وقتی که استطاعت آمده بود، حج برای قسمت پرواز فرودگاه موضوع نیست. مسیر هستند. ماشینش دچار مشکل میشود، به فرودگاه نمیرسد. استطاعت مسیری نداشته. ماشینش به مشکل میخورد. یک بحث دیگر است، آن یک بحث دیگر است. بله. نه، میخواهم بگویم اهمال. اهمال کرد. سستی کردی. راه افتادند تا خداحافظیها کردند، فلان و اینها. تو حالا میرسیم. دیر نمیشود. فرودگاه همین بغل است. بعد حالا در ترافیک گیر کردیم. مانع طبیعی نیست، مثل دزد و فلان و اینها نیست. شما اهمال کردی. این را میدانستی که بالاخره چیزی دارد، باید نیم ساعت زودتر راه بیاید، فلان کار نکرد. پرواز هم پرید. هر چند روز به گردن خودت است. چرا؟ چون وجودش دیگر باید دیگر در آن حرفی نیست. وجود باید محقق کنی. چون وجوب آمد. ولی اگر در بحث استطاعت است، ببین این بحث همین جاست که اینقدر دقیق میشود. مقدمات وجوبیه است یا مقدمات وجودیه؟ مقدمات واجبه یا مقدمات وجوب؟
مقدمات وجودی.
مقدمات واجب. شما دیگر هرچی هست، باید تمام بگذاری برای اینکه واجب محقق بشود. اهمال و نشد و نتوانستم اینها ندارد. «به من نتوانستم وضو بگیرم، نتوانستم وضو بگیرم، ندارد، بگردی آب پیدا کنی.» نشد، تیمم کنی. حالا اینجا حج گردنش آمده. واجب، وجود، فعالیت پیدا کرد. باید سال بعد موضوع را کاری نداریم که آقا مستطیع نیستم دیگر. مستطیع ما دیگر موضوع را کاری نداریم. رد شدیم از موضوع. موضوع رد شده، وجوب آمده گردن شما. دیگر در مرحله بعد از وجوبیم. بین وجوب و متعلقیم. مرحله قبلش اگر بود، شما گفتید آقا استطاعت دیگر از بین رفته است امسال. گفتیم بله، دیگر وجود نیامد. نسبت بین موضوع و حکم است. یک وقت هست در نسبت بین حکم و متعلق. بین موضوع و حکم میشود مقدمات وجوب. مقدمات واجبه دیگر. بله. ماشینش خراب شد و هواپیما، سال بعد هم مستطیع نیست. هر کدام یک فرعی پیدا میکند با یک مبنایی. مبنا داریم بحث میکنیم. مثالی هم که زدیم برای این مبناست که این چه میخواهد بگوید؟ ثمره عملیش چیست؟ ثمره عملیش همین است که استطاعت بار بشود یا نشود. استطاعت که آمد، وجوب حج بار بشود یا نشود. وجوب حج که آمد، آن وقت دیگر بقیه، شما باید خودت محقق کنی. دیگر ربطی به شارع ندارد. مستطیع شدی یا نشدی. تکلیف هم نمیکند جبر مستطیع شو. همین قدر که مستطیع شده، همان لحظه بهت گفت: واجب. دیگر معافیتی ندارد. مگر اینکه راه بسته باشد، چی باشد، فلان باشد که حالا آن هم گاهی برمیگردد به استطاعت، ضربه میزند. گاهی فقط مانع از این میشود که وجود محقق بشود. این هم بحث نیست ها. مانع از استطاعت است یا مانع از وجود؟
الان امسال کسی حجاج ما مستطیع نبودند. هر کی مستطیع بود، از استطاعت خارج شد یا نه؟ مستطیع. همه مستطیع سر جایشان هستند. مانعی الان از بیرون هست. هر وقت مانع برطرف شد، باید بروند. اگر مستطیع استطاعت خارج شدن، یعنی بعداً باز باید صبر کنیم مستطیع بشوند تا حجشان واجب بشود؟ برای اینکه این را توضیح دهیم، آن را توضیح دهیم. در مثال استطاعت و وضو. این را میگوید: استطاعت مقدمهای است که حج بر آن متوقف است. تکسب مقدمهٔ استطاعت است. رفتن شخص، همه اش مرحله مرحله است. من برای اینکه حج بروم، مقدمهٔ حج رفتن چیست؟ استطاعت. مقدمهٔ استطاعت چیست؟ درآمد داشتن. مقدمهٔ درآمد داشتن چیست؟ در مغازه رفتن. شما باید بروی به محل در بازار. مقدمه برای تکسب. حالا از آن جهت که استطاعت دخالت دارد در تکوین موضوع وجوب حج، یعنی مقدمات وجودیه، مقدمات وجوب. هیچ کدام تحصیلش لازم نیست. نه لازم است شما مستطیع شوید، نه واجب است که سر کار بروید، نه واجب است که در مغازه بروید. این واجب مال قبل از خودش را که تأثیر رویش نمیگذارد که. وجوب حج را قبل خودش که تأثیر نمیگذارد. روی بعد خودش تأثیر میگذارد. چون قبل خودش من محقق بشوم. مسبَّب متأثر تأثیر بگذارد، اصلاً وجود ندارد. الان وجوب حج، حجی نداریم در مقام فعلیت. وجوب حجی نیست که بخواهد به شما دستور بدهد: برو مستطیع شو. که برود دستور بدهد: برو در مغازه، برو پول در بیاور. اصلاً وجود حج اینجا نیست. در مرحله آن محله دیگر فرقش این بود. وجوب حج بود، وجوب نماز بود، وجوب روزه بود. وجوب نماز دارد بهت دستور میدهد: وضو بگیر، برو طهارت کسب کن. هست. وجوب نماز هست. ولی در این مرحله، آنجا وجوب حج بود. میگوید: باید بروی ثبت نام کنی، کاروان داشته باشی، چی چی چی صد تا مسئله را انجام دهی. نیست. وقتی نیست، دستور به چی میخواهد بدهد؟ روی ماقبلش میخواهد اثر کند؟ متأخر میخواهد در مقدم، متقدم اثر بگذارد؟ مگر میشود؟ میشود متأخر وجوداً مقدم بشود بر متقدم؟ اثری ندارد. اصلاً نیست که اثر داشته باشد.
پس وجوبی برای حج نیست قبل از استطاعت و قبل از آن اموری که استطاعت متوقف بر آن است. هیچ کدامش وجوب ندارد. نه حج واجب است، نه استطاعت واجب است، نه تکسب واجب است، نه رفتن به مغازه واجب است. همه. ولی در آن یکی چی؟ چون وجوب آمد، همه واجب است، از دَم. اما وضو داخل نیست در تکوین موضوع وجوب صلات. مگر وضو ربط به موضوع دارد؟ نه خیر. وضو رفته متعلق. مقدمهٔ متعلق است، نه مقدمهٔ موضوع. درست است؟ وضو مقدمه است برای فعل نماز، نه مقدم است برای وجوب نماز. از وقت نماز هم وارد شده است. بله، فرد عاقل، بالغ، مختار، به هوش. اینها همه وقتی هست، موضوع محقق است. سر اذان ظهر، وجوب فعلیت پیدا کرد. مقدمات وجوب. تازه آنها مقدمات وجود. آقا من کاری کنم که بیهوش نشوم که بخواهم نماز بر من واجب بشود. واجب است شما کاری بکنی که بیهوش نشوی؟ اینجا آقا من میدانم ساعت ۱۱ و نیم مرا بیهوش میکند. در روزهای کوتاه، مثلاً زمستان، ۱۲ اذان ظهر، ۵ اذان مغرب. ۱۱ و نیم مرا بیهوش میکنند تا ۷ شب. من باید مانع بشوم از اینکه مرا بیهوش کنند. بحث پخته است. باید مانع بشوم؟
بفرمایید بله یا نه. چرا؟ مقدمات وجوب، مقدمات وجوب که لازم نیست من کسب بکنم. مقدمات واجب که نیستش که. متعلق که ربط ندارد به موضوع. ربط دارد. موضوع به عهده من نیست. دلیل عقلی. نه نصب. ما قواعد کلی داده. با این قواعد عقلی کنار هم میگذاریم. نگفته که کسبش واجب نیست. گفته هر وقت مستطیع شدی، برو حج. بله دیگر، مفهومگیری کردیم با چند تا چیز دیگر و اینها. دلیل لُبّی و فلان. درس خارج همین الان درگیر مقدمات وجود. فوقالعاده بحثهای کاربردی. فوقالعاده بحث ولایت فقیه، هیئت مقدمه. این مال شرط موضوع، شرط متعلق. فقیه دستش باز باشد شرط موضوع. هر وقت دستمان باز شد، حکومت، حکومت مرحله بعد از این است که موضوع باشد. لذا فقها به امام میگفتند، خیلیهاشان میگفتند که موضوع محقق نشده که شما دارید چه هجومی میآورید. الان قیام شما. این خونها را گردن میگیری. چیزی که واجب نیست، ولی کشته میدهی. چرا واجب نیست؟ چون موضوع محقق نشده. امام فرمود که: موضوع که ۱۴۰۰ سال است محقق شده. متعلقش است که محقق نشده. شما اینهایی که دارند در بازداشتگاه کشته میشوند و فلان و اینها. ساواک میکشد و جنایتهایی که میکند و فلان. اینها شما خون آنها را به عهده میگیری؟ شما با سکوتتان. اینها که کشته میشوند. این انقلابیونی که کشته شدند، ترور شدند قبل از اینکه اصلاً ما نهضت را شروع بکنیم، آنها خونش را باید به عهده گرفت. چرا؟ چون موضوع محقق شده. وجوب آمده. وجوب تشکیل حکومت آمده. از اولم بوده. متعلقش نبوده. متعلقش مقدماتی دارد. شما بریزی توی خیابان. پشت هم میدهی. زندانی داری. شکنجه داری. اسیر داری. هزار و یک مصیبت است. آنها مقدمات واجب. مقدمات وجود. خیلی این بحث دقیق است ها. خیلی شبهات را برطرف میکند. خیلی مشکلات را حل میکند. دانشگاه جمعیت منفجر میشود از هیجان. این بحث ذهنی دارد باز میشود. واقعاً برای چی امام این خونها را گردن گرفت؟ مقدمات واجبه. وجود آمده. یک نفر هیچی نیست. ننشین، اقدام کن. آقا شرایطش نیست. شرایط چیاش نیست؟ شرایط وجوبش نیست به شرایط واجب وجودش نیست. بله، شرایط وجودش. وجود میخواهد. وجود میخواهد که آدم شرایط وجود را برود محقق کند وجودش.
اما وضو دخالت ندارد در تکوین موضوع وجوب صلات. به خاطر اینکه وجوب صلات منتظر نمیماند که انسان وضو بگیرد بعد وجوب بیاید. وجوب که منتظر وضو گرفتن شما نیست. وجوب آمد. به من چه. وضو کار خودت است. بلکه قبل از آن به او متوجه میشود و فقط متوقف است متعلق وجوب. یعنی نماز. یعنی وجود نماز. متعلق وقتی میگوییم، یعنی وجود متعلق. یعنی وجود، خوب دقت بفرمایید. حکم یعنی وجوب. مثال وجوبها. از آن ور حرمت هم داریم که راحت هم داریم. وجود نماز متوقف بر چیست؟ آقا جان من؟ بر وضو. وضو متوقف بر چیست؟ شیر آب کافی بیاوری. آب کافی آوردن، اتاق بچه، اینها واجب است. «عذر پذیرفته نیست که ما آب نداشتیم.» آب نداشتیم رفتی گشتی پیدا نکردی؟ یک وقت دیگر است. نرفتی بگردی. دیگر. وقتی میگوید این مقدمات وجود، هر آنچه که در سلسله تولید دخالت دارد، باید بروی پول در بیاوری. اگر شما در سرزمینی هستی آب نیست و این متوقف است، فتوا متوقف بر اینکه بروی آب بخری. وقت هم داری. باید بروی عملگی کنی. واجب است پول در بیاوری که وضو بگیری، که نماز بخوانی. استطاعت واجب نیست بروی کار کنی پول در بیاوری. پول در بیاوری. آفرین. این برای محقق کردن موضوع بود. این برای محقق کردن متعلق. آنجا هنوز حکمی نبود. اینجا حکم هست و واجب میشود. روشن است دیگر. بحث لذت میبرید از بحث یا نه؟
الحاج اینها را نگفته در کتابهای دیگر ها. پدر صاحب بچه درآمده در کتاب اصولی اینها روشن بشود برای طلبه. اینقدر مرتب و منظم آمده. این کتاب را نمیدانیم. دیدگاهی که آقای عراقی دارد، فکر کنم دور بگیرد انشاءالله. ظاهراً، خدا کند.
پس اینجا دو سلسله از مقدمات داریم. یکی سلسله مقدمات متعلق، یعنی وضویی که متوقف است نماز بر او. و حاضر کردن آبی که وضو بر او متوقف است. و باز کردن شیری که حاضر کردن آب برای وضو. یکی هم سلسله مقدمات وجوب. سلسله مقدمات وجوب. مقدمات وجوب را کجا گذاشتیم؟ **واجب**. پس دقت فرمودید دیگر. یکیشان میگوید مقدمات وجوب، یکی میگوید مقدمات واجب. ده بار گفتم که این قشنگ در ذهن بماند. بعداً تا ۲۰۰ سال با این کار داریم. مقدمات وجودی. وجودیه به وجوبیه. وجودیه، وجودیه، میگویند واجب هم میگویند. فرقی نمیکند. آدم وجوبی است. مقر. ۲۰۰ تا احکام اومدم ثابت کنند. «حرام علی کی چی چی؟» نه، در بهشت دارد میگوید که این آب را دادنش بر کافرین حرام است. کفار از بهشت آب میخواهند. حرام است. مقدمات وجوبیه از مقدمات وجودیه. از چیست؟ آنجا رضاخان در بهشت گیر کرده. ملاها این جوک را ساخته بودند که خواب رضا شاه را دیدند. گفتند که وضع خیلی خوب است. خدماتی که کردم، بهشت است. فقط یک مشکل دارم. اینجا این حوریها را میخواهیم صیغه کنیم. من چون با آخوندها بد بودم، هیچکی حاضر نمیشود بیاید اینجا.
دومین سلسله مقدمات وجوب است، و آن استطاعتی است که داخل میشود در تکوین موضوع وجوب حج. و تکسبی است که متوقف است بر آن استطاعت. و رفتن شخص به بازار تکسب، متوقف. متوقف وجوب از این سلسله دوم. و هر آنچه که مندرج میشود در قسم دوم از مقدمات، مقدمات همیشه سلبی است. به خاطر اینکه این قسم متوقف است بر آن وجود موضوع. یعنی باید موضوع حکم محقق بشود. اصل بر اینجا عدم است. اصل بر اینجا که شما تکلیف نداری. تا کی؟ تا وقتی که موضوع محقق بشود. شما در مورد این مقدمات، هیچ تکلیفی نداری. سلبی است. وجوب سلبی است. یعنی اصلاً وجودی ندارد. وجوبی ندارد تا وقتی که خودش محقق شود. استدلال به خودش بیاید. مقدماتش را اصلاً شما لازم نداری. یعنی هیچ وقت ما ایجاب را نداریم دیگر. وجوب نداریم. این مقدمات واجب است؟ خیر.
چربی به من. این مقدمات همیشه سلبی است. هیچ وقت واجب نیست. خود این استطاعت که ته اینهاست، استطاعت مقدماتی داشت. همه اش سلبی است. خود استطاعت هر وقت محقق شد، سابقاً دانستیم که وجوب ممکن نیست که دعوت بکند به موضوعش. و هر مقدمهای از این قسم را میگویند: مقدمهٔ وجوب یا مقدمهٔ وجودیه.
اما سلسله اولی و مقدماتی که مندرج میشود در قسمت اول، مکلف مسئول از ایجادش است. یعنی مکلف به صلات مثلاً مسئول از وضو برای اینکه نماز به جا بیاورد. مکلف به حج مسئول از سفر برای اینکه حج به جا بیاورد. مکلف به جهاد مسئول از سلاح جمع کردن برای اینکه جهاد کند. و نقطهای که اصولیون درس دادهاند، همین نوع این مسئولیت است که برایش مقدمه کردهاند. دو تفسیر: یکی اینکه واجب شرعاً بر مکلف همان نماز خالص است، نه مقدماتش از وضو و مقدمات وضو. اینجا دو تا بحث است. یک عده آمدهاند گفتهاند که آقا چه به مکلف واجب است؟ نماز. مقدماتش که ربطی به مکلف ندارد. وضو جزء مقدمات نماز است. مقدمات وضو باز جزء مقدمات نماز است. و مکلف خودش ایجاد میکند. مکلف خودش را به جا مییابد، خودش را مسئول مییابد از ایجاد وضو و غیرش از مقدمات. عقلاً. مقدمات، مقدمات شرعی نیست، مقدمات عقلی است. مقدمات واجب. دو تا قول جدی هم هست. در بحثهای اصولی، امثال میرزای نائینی سمتی رفتند، مرحوم شیخ و آخوند و اینها سمت دیگر. مقدمات واجب شرعی یا عقلی. قول اول این است که عقلی است. قول دوم آقا فرق شرعی و عقلی چیست؟ در چوب خوردنش. اگر ما اینجا ۱۰ تا مقدمه داشتیم: شیر آب را باز کند، آب بیاید، آب بیاید وضو بگیرد، نماز بخواند. نماز خواندن چند تا مقدمه داشت. ست. این مقدمات، عقلی است یا شرعی؟ اگر شما گفتی عقلی است، فقط بابت نماز نخواندن چوب میخورد. اگر گفتی شرعی است، بابت نماز نخواندن دیگر چوب میخورد. بابت وضو نگرفتن یک چوب میخورد. بابت اینکه آب باز نکرده، تک تک اینها را انگار شارع از او خواسته. یکی یکی. اکثریت و مشهور میگویند عقلی است. مقدمهٔ واجب، واجب است. همین است. مقدمهٔ واجب، واجب است. مقدمه کدام؟ عقلی، شرعی؟ هر کدام دلیلی آوردهاند. بعداً در حلقات بعدی بحث میشود دلیل اینها چیست. خوب، نمیشود زود گرفتن. نمیشود. دوت. شیر آب و آب و نمیدانم فلان، وضو گرفتن. شرعی، عقلی؟ وضو نگرفته. پس یکی چی شد؟ گفتش که واجب، آنی که شرعاً بر مکلف واجب است، همان نماز خالی است. مقدماتش از وضو و مقدمات وضو. اینها دیگر شرعاً، این قول اول است. شرعاً واجب نیست. خودت باز کنی. نه، آن بابت نصیه است که گفته که شما در عبادت شریک نگیر. آن یک بحث دیگر میشود. یک نص داریم، شما در عبادت ربی اَحَد در عبادت شریک نگیر. آنها بحث دیگر است. ربطی به مقدمات ندارد. آن یک قاعده کلی است مال همه جاست. بله یا توی معبود. نه، به عبودیت ربی به عبادت در عبادت شریک. شریک نگیر. هم شریک نگیر در معبود، هم شریک نگیر در عبادت. مشکل ندارد. روی مبنای ما استعمال لفظ مشترک در اکثر از معنا. دیشب جلسهای بودیم، تفسیر آیهٔ چیز بود. استاد عزیز فرمود که این حبه برمیگردد به طعام. بله. «تمام حب الله طعام».
پس واجب شرعی، طبق قول اول، واجب شرعی فقط نماز. همه اینها میشود واجب عقلی. چون مکلف میبیند که آمد عقلاً مسئولم از اینکه وضو و مقدماتش را ایجاد کنم. چون او میبیند که امتثال واجب شرعی قطع به آن نمیشود، مهیا نمیشود، نمیآید، وجود پیدا نمیکند، مگر با ایجاد این مقدمات. یعنی پولی دادن مسجد. گفتن که پولی که دادیم برای خودم بود یا چه؟. حرف را به بچه آدم یک بار میگویند، یک بار گوش میدهد. یک دعوای اساسی در مسجد. خلاصه، فراوان هم دعوا میکردم. محبتهای عجیب غریب. پول فرستادم. آقا مریض. در صورت از اینجا بلند شو، دو قدم برو چپ، دو قدم برو راست. برس به آن آقا. دستت را دراز کن. پول بگذار در کف دستش. برگرد برو سر جایت. مقدماتش کار عقل است.
قول دوم این است که وضو واجب است شرعاً. به خاطر اینکه مقدمهٔ واجب است، و مقدمهٔ واجب خودش دوباره شرعاً واجب. پس اینجا دو واجب شرعی داریم بر مکلف. یکیاش نماز است، یکی دیگر وضو به این وصل است که مقدمهٔ نماز است. اولی را میگویند واجب نفسی. چون واجب است برای خود نفسش. دومی را یعنی واجب نفسی در همین قول دوم، نماز واجب نفسی است، وضو واجب غیری است. واجب غیری کجا معنا دارد؟ وقتی که شما قائل به شرعیت بشوی برای وضو. اگر قائل به عقلیت شدی، یعنی وجودش را وجود عقلی دانستی، دیگر واجب غیری نمیشود ها آقا جان من! اینها مهم است در بحث. اینها بعداً آدم را گیر میاندازد. وضو آقا جان یا واجب عقلی است یا واجب شرعی. اگر واجب شرعی، چه واجبی است؟ واجب غیری است. نماز در هر دو صورت واجب نفسی است. مقدمات را عقلی بدانیم چه شرعی بدانیم. دومی که وضو بود، بهش میگویند واجب غیری. چون واجب شده به خاطر دیگری، به خاطر مقدمه. مقدمه، مقدمه چیست؟ مقدمه چیست؟ مقدمه چیست؟ مقدمه چیست؟ نماز در واجب غیری. مقدمهٔ واجب میشود به خاطر چی؟ به خاطر دیگری. در امتحان شفاهی سؤال میکنند، میگویند وضو واجب است، واجب غیری. میگوید: همه جا. میگوید: بله. آها. خیلی احساس خوشایندی است اینکه خیلی ساده است. جایش از آنجایی که و این تفسیر را واجب عقلی گرفتهاند، مشهور و این تفسیر را جماعتی از اصولیون اخذ کردهاند. به خاطر اینکه ایمان داشتند به اینکه علاقهٔ تلازم بین وجوب شیء و وجوب مقدمش قائم است. پس هر وقت شارع حکم به وجوب فعلی حکم کرده، پس از آن مباشراً به وجوب مقدماتش. چرا؟ چون که شریعت گرفتهاند. گفتند آقا شارع وقتی چیزی أمر به چیزی کرد، در دل این أمر به چیزی، أمر مقدماتش هم هست. واسه همین شارع انگار مقدمات شریعت دارد. و ممکن است اعتراض بر آن یرحمکم الله، به اینکه حکم شارع به وجوب مقدم در این حالت فایدهای درش نیست. موجبی ندارد. آقا لغو است. آنی که قائل به عقلیت شدند این را میگویند. میگویند لغو است. چه أمری است؟ من که خودم میفهمم. آخر آدم عاقل میآید به بچهاش میگوید: «به بچه بگوید بنداز سطل آشغال.» بعد میگوید: بابا بلند شو برو به سمت آن در، از آن در برو به سمت آشپزخانه، برو سمت چپ آشپزخانه، بالای سطل آشغال بایست، بنداز توی سطل آشغال. سطل آشغال دیگر چه موجبی دارد؟ وقتی طرف خودش میفهمد که من باید همه مقدمات را طی کنم. یک وقت هست مقدمه که آن نمیداند. بله. اینجا یک چیزی من نمیدانستم، این مقدمیت دارد برای مقدمه. من نمیدانستم طهارت لازم است برای نماز. من نمیدانستم توقف در مسجد از اذان صبح لازم است برای اعتکاف. کفایت. اینجا میگوید و درش غرضی هم هست و شریعت پیدا میکند. ولی یک وقت هستش که خودم میفهمم. دیگر چه شریعتی دارد که من بگویم شارع این را گفته؟ خب عقل خودم میفهمد. حالا در مورد وضو باز یک بحث دیگری است. زمان مقدمات وضو چیست؟ مقدمات، به خاطر اینکه اگر اراده کرده الزام مکلف را به مقدمه، چرا میخواهد أمر بکند به مقدمه؟ اینها که قائل به عقلیت شدند میگویند آقا شارع میخواهد أمر بکند به مقدمه برای چی؟ یا میخواهد الزام بکند مکلف را به اینکه بیاید مقدمه را انجام دهد. خب، این که هستش که مکلف ملزم شد که بدون اینکه احتیاج باشد که دوباره بیاید یک حکم جدیدی بدهد. خب خودش فهمید آب میخواهد. بعد از اینکه فعلی که بر آن متوقف است واجب شد، عقل در مسئولیت مکلف را از این ناحیه درک کرده است. پس اینجا خود عقل درک میکرد که من مکلفم از اینکه آن مقدمه را شکل بدهم. این حاصل الزام مکلف به مقدمه، حاصل است. چرا دوباره میخواهد مرا ملزم کند؟ تحصیل حاصل است. وقتی من خودم چیزی را درک کردم، دوباره مگر اینکه تأکیدی باشد. و اگر شارع اراده کرده به آن مطلب دیگری را ملزم کند به مقدمه، که خب این حاصل است. یک وقت نه، میخواهد به یک چیز دیگری اشاره بکند. یک مطلب دیگری را اراده کرده. دعوت میکند او را به حکم به وجوب مقدمه. این هم باز ما نمیفهمیم چیست. چه خاصیت دیگری در این مقدمه هست که شارع بخواهد أمر به آن مقدمه بکند به خاطر خاصیت دیگر مقدمه. میخواهم بگویم به خاطر نه، شیر آب را من أمر میکنم، یک خاصیت دیگری درش است. چه خاصیتی؟
و بر این اساس حکم شارع معتبر میشود به وجوب مقدمه. یعنی اینکه شارع بخواهد مقدمه را واجب کند، لغو شمرده میشود. پس ثبوتش محال است به هر دو دلیل. چه بگوییم میخواهد مکلف را ملزم کند به مقدمه، چه بگوییم به خاطر یک چیز دیگری که در مقدمه هست. جفتش عقلانی نیست. لغو است. هر دو تا لغو. پس شارع أمر مقدمات نکرده است. مقدمات واجب است، ولی وجوبش وجوب شرعی نیست. وجوبش وجوب عقلی است. بعداً بحث میکنیم. فعلاً چارچوب کلی بحث مقدم وجوب است یا مقدمات وجود است؟ در مقدمات وجود بحث داریم که واجب است. وجوب این مقدمات به چه نحوی است؟ وجوبش عقلی است یا شرعی. یک عده گفتند عقلی، یک عده گفتند شرعی. آنهایی که قائل به عقلی شدند میگویند ما شرعی را قبول نداریم. چون محال است. مثلاً آب آوردن برای وضو. میدانی عرض میکنم. ما مثال غلط. مثال مقدمات وضو واجب نفسی باشد. مقدمات. فضلاً از اینکه بخواهد ضروری و ثبوت باشد. همان جور که قائل به تلازم بین وجوب شیء و وجوب مقدمش ادعا کرده اند. آن را که آمده گفته آقا ضروریالثبوت، ثبوتی ندارد آقا جان. او میگوید که اصلاً خیلی واضح است وقتی شارع أمر به چیزی میکند، همانجا دارد أمر مقدمش هم میکند. خیلی واضح است که وقتی مقدمش نمیکند. دو سر طیف اینقدر اختلاف دارند با هم. او میگوید اصلاً آقا ملازمه ضروریالثبوت دارد. میگوید برو شیر آب را وا کن. انشعاره دارد میگوید. یعنی شرعی است. این میگوید نه، اتفاقاً دقیقاً برعکس. وقتی میگوید برو وضو بگیر، یعنی اصلاً دیگر نمیگوید برو. خودت میفهمی وا کنی. لغو است. تفاوت نه، یعنی دو تا با هم است. چه گفته و چه لسانی دارد؟ عقلش را داریم بحث میکنیم. هر جایی لسان ممکن است لسان خاصی باشد. قاعده کلی چیست؟ وقتی چیزی واجب شد، متعلقش هم حالا واجب شده است. این وجوب حکم میکند که متعلقم ایجاد بشود. ایجاد بشود. اینکه حکم میکند متعلق ایجاد بشود، وجوب عقلی است یا شرعی؟ چطوری حکم میکند به اینکه مقدم... یعنی شارع وقتی گفت: انجام دهید، سه تا أمر با هم گفت. آنی که میگوید شریعت دارد، یعنی ده تا أمر توأم بود. گفت: وضو بگیر. ده تا أمر توأم وضو بگیر. یعنی هم گفتش که برو شیر آب را وا کن، هم گفتش که برو آب بخر. تلازم دارد. ملازم همهاش یک چیز گفت: برو وضو بگیر. آخر یک بار گفت: فرحزاد. بعد با دستم اشاره کرد، گفت: آنجا را میگویم ها. غرب تهران. آن گوشه که میروی ته اتوبان نمیدانم حکیم میرود بالا نمیدانم جور میشود. همه ما اینها را نگفت. یک کلمه پیداش کنی. تفاوت این دو تا قول سر همین است: شرعی است؟ یک عده میگویند عقلی است. این هم از این بحث.
فردا انشاءالله بحث را تمام میکنیم تا سر اصول.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هفدهم
دروس فی علم الاصول
جلسه هجدهم
دروس فی علم الاصول
جلسه نوزدهم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیستم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیست و یکم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیست و سوم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیست و چهارم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیست و پنجم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیست و ششم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیست و هفتم
دروس فی علم الاصول
در حال بارگذاری نظرات...