‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض شد، اولین دسته از علاقهها، علاقههایی است که بین خود احکام قرار دارد. یک حکم با یک حکم دیگر علقهای که هست، این میشود علاقه بین احکام. بحثی که اینجا مرحوم صدر (رضوانالله علیه) مطرح میفرمایند، مربوط به علاقه بین احکام تکلیفی است و دیگری بین احکام وضعی، و در مرحله بعد، بین تکلیفی و وضعی.
در احکام تکلیفی، اینها خب اگر رابطه تضاد داشته باشند، چه علقهای بین این دو هست؟ اگر مثلاً یکی واجب باشد و یکی حرام. نکته بسیار مهم! این قسمت را اگر کسی الان خوب بفهمد، یک سرمایه عظیم علمی در علم اصول دارد که میتواند بسیاری از مباحث را درک کند. بسیاری از دوستان طلبه در این مباحث، در اصول مظفر، سختترین جای اصول مظفر بحث اجتماع امر و نهی است؛ یکی از بحثهای بسیار سنگین کفایه، که بیشتر دوستان از آن آزرده خاطر میشوند، زیرا این همان مباحث حلقه ثانیه است که خوب جا نیفتاده و البته بعد از آن هم نیاز به دقت دارد.
یک نکته بسیار مهمی را در اول بحث ایشان اشاره میفرمایند. میفرمایند که در علم اصول اعتراف شده است که محال نیست مکلف دو فعل را در یک وقت به جا آورد. دو فعل در یک وقت! میشود دو فعل! در بحث بعدی این است که یک فعل با دو عنوان. دو فعل در یک وقت؛ یکی واجب باشد، یکی حرام باشد. من با یک دستم شراب بخورم، با یک دستم زکات بدهم. همین الان نماز میخوانم، در حالی که دارم نگاه به نامحرم میکنم. هم دارم نماز میخوانم، هم دارم نگاه به نامحرم میکنم. میشود یا نمیشود؟
دو تا فعل است. نمازم یک چیز است، نگاه به نامحرم یک چیز دیگر. شراب خوردنم یک چیز است، زکات دادنم یک چیز دیگر. دو تا فعل در واقع! دو فعل در یک وقت. پوشیدن در یک وزن. نماز. در حین نماز، لباسم نجس است. من لباسی پوشیدهام، بفرما، پوشیدنی! پوشش! فعلش پوشیدن است. پس از یک ناحیه مطیع محسوب میشود و واجب میکند و استحقاق جزیره (ثواب) دارد، یعنی مستحق ثواب است. و از یک ناحیه جبران از یک ناحیه هم عاصی محسوب میشود از ناحیه اتیان معصیت و مستحق عقاب.
پس این بابایی که دو تا فعل را در یک وقت انجام داد، به قول وقتی که ما اصول میخواندیم، گفتند: هم فرشته سمت راست نوشت، هم فرشته سمت چپ. ضربالمثل معروف! چرا؟ بعد هفت ساعت مثالش را هم عرض کردم. مثلاً شراب نجس را بخورد و زکات بدهد به فقیر در یک لحظه.
اما فعل واحد، بحث بعدی، فعل واحد است. یک فعل دو تا عنوان داشته باشد. ممکن نیست که به وجوب و حرمت با هم متصف شود. یعنی دو تا فعل که میشود همزمان هم واجب هم حرام بود. من هم دارم حرام انجام میدهم، هم واجب میشود. ولی اینکه این فعل هم واجب باشد، هم حرام، نمیشود. اجتماع امر و نهی مربوط به اینجاست. چرا؟ چون علاقه بین وجوب و حرمت، علاقه تضاد است و ممکن نیست این دو تا در یک فعل جمع شوند؛ همانطور که ممکن نیست سیاهی و سفیدی در یک جسم جمع شوند.
پس اینکه زکات دادن به فقیر، ممکن نیست که وقتی واجب است، حرام هم باشد در همان وقت. شرب نجس ممکن نیست که وقتی حرام است، واجب هم باشد در همان وقت. خود تکتک این افعال، دو تا فعل داریم. الان من دو تا فعل دارم انجام میدهم. هر فعلی هم یک عنوانی دارد. دو تا فعل است، دو تا فعل با دو تا عنوان مجزا. ولی اینکه یک فعل دو تا عنوان بردارد... من دارم زکات میدهم. زکاتم هم واجب باشد، هم حرام، نمیشود. دارم شراب میخورم، شراب خوردنم هم واجب باشد، هم حرام، نمیشود. اگر شراب خورده باشد، اشکالا ؟ اشکالات شاخه قولی ؟ اگر فقیر شراب خورده باشد، الان مستحق دین باشد، بعد ما بیاییم زکات را بدهیم برای رفع این دینش، چه میشود؟ حرام است؟ میشود برای پول شراب بدهیاش را بخواهیم بدهیم؟ اینکه دو تا عنوان بخواهد با هم بیاید، نمیآید. اصل بحث همین است.
حالا شما رفتیم یک مثال خیلی ناپیدایی پیدا کردیم ؟. زمین غصبی هم غصبی است، هم به معنای آنکه یک فعل است و یعنی یک فعل دو تا عنوان دارد. یک فعل نماز خواندن او، عین غصب کردن است. یک زکات واجب را دارد میدهد، واجب است. اعانه بر اثم، کمک کردن بر گناه، این همان میشود که دو تا عنوان میآید. حالا باید ببینیم که چهکار باید بکنیم.
بخش بعدی، اجتماع امر و نهی داریم یا نداریم؟ و چه اتفاقاتی پیش میآید؟ اینها بحثهای اول است. بحث این است که نمیشود هر دو با همدیگر فعلیت پیدا کنند. در مورد فعلیت هم صحبت نمیشود. من مکلف همزمان دو تا چیز متضاد را بر یک فعلم بار کنم ؟ دو تا چیز متضاد را دو تا فعلم دارد بار میکند. ؟ میشود هم حرمت، هم وجوب، هم عقاب، هم ثواب را دو تا فعلم همزمان هم دارد ثواب میبرد؛ زیارت امام حسین اشک میریزد، دستم در جیب بق ؟. دو تا فعل همزمان هم سهام زیارت را دارد. به فرض طرف گفته بود که به امام صادق (علیه السلام) حضرت فرموده بودند که دزدی میکرد، بعد میرفت انفاق میکرد. هر کار خوب ده تا ثواب دارد. گناه هم در هر صورت عرض کنم که نکته اینجا هم همین است.
دو تا فعل، یک فعل اصطلاحاً «مجمع عنوانین» بشود. دو تا عنوان رویش بیاید؛ هم عنوان وجوب، هم حرمت. دو تا با هم، دو تا عنوان متضاد رو هم نمیآید. با هم نمینشیند روی یک فعل. و همچنین توضیح میدهد توضیح واضح میشود، توضیح مییابد. اولاً اینکه دو تا فعل متعدد، مثل دفع زکات و شرب نجس، ممکن است یکیش به وجوب متصل بشود و دیگری به حرمت؛ هرچند مکلف این دو تا را در یک زمان ایجاد کند، تردیدی نیست. دو تا فعل را یک زمان انجام دهد.
دوم: یک فعل ممکن نیست که متصل بشود به وجوب و حرمت با هم. بحث یک فعل است. نمیشود هم واجب باشد. نقطه مرکزی در این بحث، نزد اصولیون این است که گاهی واحد به ذات و وجود است و متعدد به وصف و عنوان است. گاهی فعل، وجوداً یکی است، ولی دو تا عنوان میشود. مثل همین نماز یک طارق ؟. وجوداً یکی است، خم میشود، سجده میرود، بلند میشود؛ اینها همهاش تصرف در زمینه مال دیگران است، تصرف در زمین دیگری است. اشکال ندارد. این باز دو تا افعالی ؟ صورت گرفته. بعدش هم افعالی صورت میگیرد. ما به قبل و بعدش کار نداریم. خود همین نماز خواندن در زمین غصبی، خود همین، مثل هر قدمش دیگر. هر قدمی که تو خانه غصبی برمیدارید، یک فعل غصب است! هفت قدمش ؟.
بخندیم که یعنی جالبه! جالب هم نیست البته. تو بحث کفارات، برخی فقها فتوا دادند که اگر کسی با همسرش خلاصه، روز ماه رمضان رابطه غیر شرعی برقرار کرد، این به هر یک باری که دخول صورت گرفته، حالا اگر بله، اگر حرام بوده که گفتن که اینجا چون چند تا با ؟ همیشه یعنی چند تا گناه را این یک فعلی که چند تا گناه توش است، این از این جهت کفاره دارد. درست است، تهش همه میگویند زنا کرد، نمیگویند پنج بار زنا کرد. به فرض یک ارتباط برقرار کرد، یک باری و تمام! ولی شارع چه میگوید؟ شارع میگوید که هر یک بار یک دخول حرام. من معیارم آن دخول است. مثال، مثال! یعنی هر یک فعل، هر یک دخولش یک فعل است خودش. ولو تحت یک عنوان کلیتر هم هست که آن هم باز یک فعل است، یعنی خرده فعلی است که خود این احکام میدهد.
الان این نماز در دار غصبی، یک خرده فعل تحت یک عنوان بزرگ است. خودش یک فعل است. خود این هم غصب است. در نظر شرع و شریعت، خود این تصرفاتی که طرف دارد در زمین غصبی، سجده میرود، بلند میشود، فرش ؟ طرف دارد سجده میکند، مینشیند؛ خود اینها تصرف در مال دیگری است و نماز وجود آن یکی است. اینها محل بحث است. چه فعلی وجوداً یکی باشد، ولی دو تا عنوان داشته باشد؟ اینجا بحث شده. یک عنوان صلات، یک عنوان غصب. همزمان هم بهش اطلاق صلات میشود، هم اطلاق غصب. یا مثالی که شما زدید، مثال خوبی است. همزمان هم اطلاق زکات میشود، هم اعانه بر اثم. زکات واجب، اعانه بر اثم حرام. دوتاش.
زکات واجب، بحث زکات و اینها مطرح است. شاید شما میدانی که فلافلی ؟ داری. طرف آمده فلافل بخورد، میدانی فلافل آمده بخورد، جان بگیرد برود سر کوچه به نامحرم نگاه کند. فلافل فروختن حرام است. میدانی که داری نیرویی میدهی. علم داری، میدانی، داری سبب میشوی در نیرو دادن برای گناه. قطع دارم که این نیرویی که من دارم در اختیار او، این تبدیل به گناه میشود. اینجا بحث است که وقتی که وجوداً یکی است، عنوان هم دو تا است، ملحق میشود به آنی که دو تا فعل است، یا ملحق میشود به آنی که یک فعل است؟
پس سه تا حالت. بعد از یک ساعت میخواهم بروم پایتخت. یک وقت ما دو فعل داریم در یک وقت. یک ؟ یک فعل داریم در یک وقت. یک وجود، یک فعل، عنواناً دو فعل. ملحق به کدام قسم میشود؟ آیا ملحق میشود به آن فعل واحد؟ چرا؟ چون وجود یکی. یا ملحق میشود به آن دو فعل؟ چرا؟ چون عنواناً دو تا است؟ مثالش هم این است که مکلف، حالا مثال ایشان مثال بهتری است. با آب غصبی وضو بگیرد. واجب باشد دیگر؟ پس این عملیاتی که دارد ادا میکند، وقتی ملاحظه بشود از ناحیه وجودش، یک شیء است. وقتی ملاحظه بشود از ناحیه اوصافش، متصل میشود به دو وصف. میگویند وضو، هم میگویند غصب. چون گفته میشود در ازای این عملیات که این وضو است و در همان وقت گفته میشود که غصب است و تصرف در مال دیگری بدون اذن. هر کدام از این دو وصف را هم بهش میگویند عنوان. به خاطر همین عملیات در این مثال یکی شمرده میشود. یعنی به حساب میآید ذاتاً و وجوداً. و دو تا هم به حساب میآید، یعنی متعدد شمرده میشود به حسب وصف.
و میخواهیم ببینیم اینی که عنوانها بیشتر بشود، باعث میشود که ما بگوییم دو تا فعل است؟ واقعاً این عنوان در واقع خودش یک فعل است؟ ولی انگار چون یکی از اینهاست که ارجحیت واحد دارد، بعد فعلهایی که مثلاً وضو میگیرد با آب غصبی، یعنی آب را غصب کرده، فعلیت دارد. ولی انگار چون وضو گرفتنه ارجحیت عقلی دارد. اینجا ما آن را میگذاریمش جزء آن قسمت واحده. فعل واحده وجودی میگیریمش.
بحث کفایه است دیگر. گرفتیم ؟ عنوان یک ارجحیتی است که ما بین این دو تا ارجحیت بین فعل و عنوان منظورتان است؟ یا بین خود عناوین؟ دو ناحیه جدا از هم است. این الان دارد غصب میکند، وضو میگیرد. یا قصر ؟ غصب میکند، میخورد. حالا من میخواهم بگویم که این غصب کردن عنوانش میشود وضو. عنوان فعلش را میگویید که ندارد. وضو میگیرد با آب غصبی. یک فعلی دارد انجام میدهد که در نگاه شارع، این فعل هم عنوان وضو رویش بار میشود، هم عنوان غصب ؟. نمیگوییم وضوی دارد میگیرد که شما اول وضو را انگار ترجیح دادید. عنوان مرحله بعدی است. عنوان چیزی است که دارد حمل میشود بر این فعل. فعل اصالت دارد. «تعدد العنوان یسری الی تعدد المعنون» هم در اصول مظفر بحث شده، هم در کفایه. فعلاً نمیخواهم به آن اشاره بکنم، چون اشاره بکنم کلاً ذهن از هم میپاشد. با همین فعلاً پیش برویم. انشاءالله به آن بحث میرسیم.
در این نقطه دو تا قول ؟ برای اصولیون: یکیش این است که این عملیات تا وقتی که متعدد به وصف و عنوان، ملحق میشود به دو فعل. خب، قول اول. قول اول این است که ملحق میشود به دو فعل. چرا؟ تا کی؟ تا وقتی که متعدد به وصف و عنوان. تا وقتی این دو تا عنوان بر او بار میشود، دو تا فعل است. هر وقت دیگر نشود بگوییم دو تا عنوان، دیگر دو تا فعل نیست. آها! هر جا دیگر نتوانیم بگوییم این، دیگر این الان دو تا نیست، تا وقتی شما میتوانی بگویی هم وضو هم غصب، من میگویم دو تا فعل است. هر وقت دیگر یکیش را نمیشود گفت، دیگر نمیشود گفت وضو است، دیگر الان وضو نیست، غصب است فقط، این دیگر دو تا نیست، یک فعل است.
دو تا فعل است تا وقتی که دو تا عنوان وجود دارد. یعنی تعدد عنوان باعث میشود که معنون هم دو تا بشود. عنوان غصب هم وضو هم غصب. یسما ؟ عنواناً. پس همانگونه که ممکن است دفع زکات به فقیر، وصف وجوب شود و شرب ماء نجس، وصف حرمت بشود، همچنین ممکن است که یکی از دو وصف عملیات و عنوانش واجب باشد که همان عنوان وضو است؛ وصف دیگرش حرام باشد که عنوان غصب است. دو فعل در یک وقت. این جواز اجتماع امر و نهی. جواز اجتماع امر و نهی، یعنی این دو تا با همدیگر یک جا جمع شد. هم امر، یعنی هم فرشته سمت راست نوشت، هم فرشته سمت چپ.
اجتماع امر و نهی یعنی اینکه هم فرشته سمت راست بنویسد، هم فرشته سمت چپ. اینهایی که قائل به جواز شدند، میگویند بله، میشود هم فرشته سمت راست و چپ در یک فعلها. نه در دو فعل! دو فعل هیچ کسی اختلاف ندارد، اشتباه نکنیدها! اینهاست که هی بحث را به هم میریزد. در دو تا فعل هیچ کس اختلاف ندارد. همه میگویند بله، فرشته سمت راست نوشت، فرشته سمت چپ هم نوشت. تو یک فعل اختلاف است؛ میشود هم فرشته سمت راست، هم فرشته سمت چپ یا نمیشود؟
قول اول گفت میشود. چرا؟ چون دو تا عنوان باعث میشود که بشود دو تا فعل. در واقع شما فکر، فکر میکنی یک فعل است. این دو تا فعل است. هم دارد وضو میگیرد فعلاً، نه عنواناً. فعلاً هم دارد غصب میکند فعلاً. دو تا فعل است. شما فکر شما یکی میبینی، در واقع دو تا فعل است. این قول اول است.
قول دوم این است که تأکید میکند بر الحاق عملیات به یک فعل. قول دوم میگوید ملحق میشود به یک فعل. چرا؟ چون وجوداً یکی است و توجیه نمیکند اینکه عنوان و وصفش متعدد باشد؛ اینکه وجوب و حرمت هم با هم تعلق بگیرد به عملیات. این قول اطلاق میشود بر آن اسم قول به «امتناع اجتماع امر و نهی». یعنی اینها میگویند چی؟ آقای ؟ قول دوم چی میگوید؟ آفرین! میگوید یا فقط راستیاش مینویسد، یا فقط چپیاش. که حالا آن را هم بحث میکنند کدامش ملاکش قویتر باشد و چی باشد و اختلاف میگویند همیشه فقط چپیاش مینویسد، فقط راستیاش مینویسد. اختلاف در کفایه بحث این هم از قول ؟ روشن! آقا جان این روشن نشود، بعداً هیچی اصول نمیتوانیم بخوانیمها. امتناع اجتماع ؟. احسنت، حله. نوا قند ؟. حل! اگر نیست، باید مباحثه بشود، مقایسه و بعدش صورت بگیرد. خب!
و همچنین وجه دارد بحث. به درایت ؟ تعدد وصف و عنوان از ناحیه اینکه آیا توجیه میکند وجوب و حرمت با هم در عملیات، توجیه میشود اجتماع وجوب و حرمت با هم در عملیات وضو به آب غصبی؟ یا اینکه عملیات تا وقتی که وجوداً و ذاتاً یکی است، ممکن نیست که متصل بشود به و حرمت در یک وقت واحد، در یک وقت؟ خب! این هم پس یک بحثی است. باید ببینیم که واقعاً دو تا عنوان که میآید، دو تا فعلش میکند؟ یا یک فعل است؟ عناوین باعث نمیشود که فعل از یک فعل بودن در بیاید؟ دو تا عنوان که شد، یعنی دو تا فعل؟ «تعدد عنوان سرایت میکند به تعدد معنون». دلالت چهکار میکند؟ عقلی که شما بگیری که خب دو تا است.
قالب امتناعاند ؟. وضو گرفتن با آب غصبی را میفهمند که میگوید هم وضو، هم غصب. یک کار است. چی؟ این چه نمازی است که تو نمازت مثلاً غصب هم بکنی با مال مردم؟ آدم نماز میخواند قشنگ. با مال مردم. آدم قشنگ معلوم است که دو تا کار نمیداند، یکی دارد. نمیگوید که حالا نمازت قبول بشود، ولی غصب نکن. آقا این چه نمازی است که آخه آدم با مال دیگری بخواند؟ در زمین مردم بخواند؟ نماز است؟
پس گفته میشود گاهی گفته میشود که احکام به اعتبار اینکه اشیا که قائم است، آن اشیا در نفس حاکم تعلق گرفته، تعلق میگیرد به عناوین و صور ذهنیه، نه به واقع خارجی مباشرتاً. کفایت میکند تعدد در عناوین و صور برای ارتفاع محذور. اینجا عبارت فنی ساده است. هیچ سختی ندارد. به خودتان اصلاً فشار نیاورید. من این را پاک کنم، تمام.
هر کدام از این اقوال باید تقریر بشود، توضیح داده بشود. یعنی چی؟ دو تا قول داشتیم. اقوال چی بود؟ قول اول، یک. قول اول در بحث تمام شد: یک یا دو فعل. تمام شد. جواز اجتماع امر و نهی. قول دوم چی بود؟ امتناع اجتماع امر و نهی. جواز اجتماع امر و نهی چی میگوید؟ میگوید که احکام خودش اشیا، اشیایی است که تو نفس حاکم است. یک شیء است. میآید تعلق میگیرد به عناوین و صور ذهنی. آنی که در نفس حاکم است، حاکم وقتی دارد حکم را صادر میکند، این حکم در واقع چیست؟ حکمی که شارع صادر میکند، یک چیزی است در درون او که این چیزی که درون او است را میآید ابراز میکند و یک امر ذهنی است، یک صورت ذهنی است. تعلق به عنوان میگیرد، به صورت ذهنی. این حکم به صورت ذهنی تعلق گرفته، نه به شیء خارجی.
ببین، من الان دارم حکم میکنم، بر فرض حکم میکنم که آقا دست زدن به این لپتاپ حرام است. دست زدن به این لپتاپ. حالا این را هم نگوییم، جزئیاش نکنیم. دست زدن به لپتاپ حرام است، مطلقاً بر فرض. این دست زدن به لپتاپ حرام است. حکم چه حکمی است؟ تکلیف یا وضعی؟ تکلیفی. چه نوع تکلیفی؟ حرمت. این حکم چی بوده؟ این یک شیء بوده در درون من. حکم. این حکم حرمت تعلق گرفت به یک صورت ذهنی. شما از دست زدن به لپتاپ یک چیزی میفهمید، یک صورت ذهنی دارید. درست است؟ حکم من تعلق گرفت به چی؟ به همان که شما میفهمید. نه به دست زدن واقعی، نه دست زدن فعلی. به آنی که در ذهن شماست. به چی زدم؟ الان مگر ما در بیرون دست زدن به لپتاپ داریم؟ لزوماً باید لپتاپ داشته باشیم؟ شما در ذهنت یک تصوری داری نسبت به دست زدن به لپتاپ. من به همان تعلق گرفت. به همان صورت ذهنی. به همان عنوان ذهنی. نه به واقع خارجی. به واقع خارجی هم تعلق میگیرد؛ مال مرحله بعد است. اول آنی که در ذهن شماست، بعد آنی که در خارج است. نه مستقیم آنی که در خارج است. درست شد؟
نه، خدا به نسبت تصور ما دارد حکم میکند. نه، نگفته حاکم تصور دارد که فی نفس الحاکم ؟. خدا نفس که دارد. نفس دارد؟ خدا سوال ذهنی. به اعتبار ما تعلق میگیرد به صور ذهنی. حکم تعلق به صور ذهنیه. در نفس من حاکم یک شیء است. تعلق میگیرد به صور ذهنیه مکلف. نه به فعل، اول به صورت ذهنیاش، بعد به فعلش. حالا وقتی که این حکم اعتباری بود، صورت ذهنی بود، موضوعی هم که این حکم میخواهد رویش حمل بشود، آن هم میشود اعتباری.
وجوب یک امر ذهنی بود. تعلق میگیرد به صلاتی که یک صورت ذهنیه است. تعلق صلات خارجی غصب یک صورت ذهنی بود. یک امر ذهنی که حرمت بود، بهش تعلق گرفت. اینجا تعدد و عنوان و صورت، محذور را رفع میکند ؟. احسنتم! دو تا دارد انجام میشود، یک کار است. چرا؟ چون دو صورت ذهنی است دیگر. دو صورت ذهنی است و دو تا کاری که از این دو صورت ذهنیه منبعث میشود. من یک صلات داشتم، وجوب صلات، حرمت غصب. حرمت حکم غصب چی بود؟ یک صورت ذهنیه. خب، یک صورت ذهنی صلاتم شد، یک صورت ذهنی غصب. صلات خارجی به خاطر آن صورت ذهنی بعد شد غصب، غصب خارجی به خاطر آن صورت ذهنی. حالا فرقی نمیکند یا وضو یا نماز، مثال معروفش تو کتب اصولی نماز است.
پس اینجا دو تا صورت ذهنی شد و دو تا فعل شد. پس چی شد آقا جان؟ حکم تعلق به صورت ذهنی. صورت ذهنی متعدد بود. الان شما در مورد صلات و غصب، این دو تا یک صورت ذهنی دارند؟ دو تا صورت ذهنی دارند. پس دو تا صورت ذهنی دارند. دو تا فعل است. طرف دارد دو تا فعل را یک جا جمع میکند. پس میشود دو تا فعل. وقتی جمع شد، میشود هم فرشته سمت راست بنویسد، هم فرشته سمت چپ. قول دوم معنایش جواز، این معنایش جواز است. اجتماع امر و نهی بود.
و گاهی گفته شود احکام هر چند تعلق میگیرد به عناوین و صور ذهنی، ولی تعلق نمیگیرد به آنها به ماهیت ؟ از صور آن ذهنیه از این جهت که اینها صور ذهنی است که بهش تعلق نمیگیرد. از جهت که صور ذهنیه، فعل است، بهش تعلق میگیرد. پای فعل میآید وسط. قبلی فقط پای صورت ذهنی. صورت ذهنی دو تا است بله، بعدش فعل با صورت ذهنیهی فعل کار داریم. پس در واقع خود فعل پایش وسطه. چون واضح است که مولا صورت را که نمیخواهد. مولا تصور نمیخواهد که. مولا نمیخواهد که تصور ایجاد بکند. مولا عمل را میخواهد. مولا فعل را میخواهد. پس فقط تعلق میگیرد احکام به صور از این جهت که معبر است از واقع خارجی. تعبیر از واقع خارجی میکند. آینه است برای او. واقع خارجی چند تاست؟ یکی یا دو تا؟ ما فعلی که در بیرون داریم، این صور ذهنیه وقتی ختم به فعل میشود، ختم به دو تا فعل میشود یا ختم به صورت ذهنیه؟ نماز و صورت ذهنی غصب ؟. صورت ذهنیه وضو و صورت ذهنیه غصب ؟. وقتی تبدیل به فعل میشود، میشود دو تا؟ یکی شد. وقتی یکی شد، یکی است. پس دو تا نیست. پس ملحق به یکی شد. ملحق به یکی هم گفتیم چیست؟ امتناع. چون تضاد است دیگر. محال است که جمع متضاد این بشود در یک جا، در محل واحد متضادان جمع بشوند. این هم که گفتیم محال عقلی است. پس این هم شد قول امتناع.
روشن آقا جان. امتناع اجتماع امر و نهی و. پس محال است که وجوب و حرمت جمع شود بر آن. هر چند به توسط دو عنوان و دو صورت واسطه بشود. دو تا عنوان، دو تا صورت. ما به این واسطهگری کار نداریم. واسطه میخواهیم چهکار؟ و بر این اساس گفته میشود تعدد عناوین اگر ناطج ؟ از تعدد واقعی و کاشف از تکثر وجود داشت، یعنی وجود هم دو تا بشود، وجود هم چند تا بشود، اینجا حدوداً یکی شد. وضو و غصب وجود واحد. ولی اگر واقعاً هم در فعل هم چند تا بشود، جایز است که امر به یکی تعلق بگیرد، نهی به دیگری. هرچند مجرد تعدد در عالم عناوین و صور که ذهن است، جایش فقط در ذهن است. صور که در ذهن جا دارد، تجویز نمیکند این را. تعدد عناوین موجب تعدد معنون نمیشود واقعاً. واقع را عوض نمیکند. واقعاً یکی است. شما وقتی دو تا، دو تا کار انجام دادید؟ یا یکی؟ یک بچه را بهش آب را برداشت ریخت تو دستش به نیت وضو؛ یک کار انجام داد. نه بابا! خوب دقت کنید، دو تا کار انجام دادها! میگوید نه، یک کار انجام داد. میگویم ایذاء مؤمن هم کرد. نمیدانم چیچی هم بود مثلاً فلان. مشکل ندارم، عنوان که فراوان است. من میگویم آقا یک کار انجام داد.
اگر جوری باشد که تعدد عنوان باعث بشود که بگویی در واقع، واقعاً چند تا کار انجام داد، بله، اینجا جواز اجتماع امر و نهی. چون واقعاً چند تا کار انجام داد. ولی اگر واقعاً یک کار است، عنوانهایش فرق میکند. تعدد عنوان هم عوض بشود، چند تا بشود، یکی. عناوین که عوض شد، میشود چند تا فعل؟ دو تا، سه تا فعل که یکیش را ذات در نظر میگیریم، بقیه انگار عرضم به ؟ برایش. آن که لقمهتر ؟ باید یک جوری خودش را نشان بدهد که بعد بگوییم حالا این، این هم یک بحثی است. مثلاً عرف وقتی نگاه میکند، گاهی بعضی افعال اینطور است که رتبهبندی دارد. اول عرف یک چیزی میفهمد از این فعل. بعد باید بهش تفهیم بشود که این یک فعل دیگر هم هست. یک ارجحیتی دارد. آن ارجح است.
بحث بسیار مهمی است. بحث اجتماع از مباحث من نمیخواهم بترسانمت، ولی از بحثهای سخت اصول است. بحث بسیار دقیق. البته در مجموع راحت استها! اصول کلاً راحت. به نظرم گفتم که ایشان اواخر درس اصول دوباره راه انداختند، تعریف نکردم. بله، ایشان اواخر واقعاً اینطور است. یعنی اگر الان این فونداسیون خوب شکل بگیرد، واژهها خوب سر جایش بنشیند، خوب روشن بشود، تصوراً فهمیده بشود، تصدیق هم بشود. انسان تصور هم کردم، به تصدیق نکشدها! تصدیقش بعداً باید چکشخوری بشود، اشکال ندارد. تصدیق بشود. آها! اگر این جور باشد، میشود جواز. درست. آن جور باشد، میشود امتناع. خیلی خوب فهمیدم کلاً. بحث فهمیده، فهمیدن بشود. آن وقت ثمرات دارد زندگی آدم. ثمرات دارد بحثهای فقهی، بحثهای حتی تفسیری، نکات یادم میماند؟ گیرش میآید تو مشکلات سیاسی. انقدر برطرف میکند. الان آقا فرمودند به فلانی، مصلحت نیست او خودش احساس تکلیف میکند بر فرض اجتماع ؟. یعنی دین به او میگوید برو، ولی فقیه میگوید نرو. بر فرض حالا مرتبهبندی دارد. چکار کرد؟
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...