‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحث بعدی که مطرح میشود، بعد از تعریف علم اصول، موضوع علم اصول است. در حلقه ثانیه، مرحوم صدر (رضوان الله علیه) موضوع و فایده را با هم مطرح میکند: "موضوع علم الاصول و فادته." موضوع علم اصول. "یذکر لکل علمٍ موضوع عادتاً." این "عادتاً" خیلی آدم دقیقی است، خیلی هم زرنگ است. آدم سیاسی زرنگ میشود دیگر. کلمه به کلمهاش با حساسیت، با جهتگیری، با نظر این را دارد میگیرد. ملاحظه میکند که مثلاً این کلمه یک وقتی چطور بشود؟ آن جمله چطور میشود؟ یعنی "عادتاً"اش تویش نکته است. "عادتاً" برای علم اصول، برای هر علمی، موضوعی گفته میشود. بله، "عادتاً" گفته میشود. بعضیها هم قبول میکنند که هر علمی لازم است موضوعی داشته باشد.
"عادتاً" پس برای هر علمی میگویند موضوعی دارد، نمیگوید عقلاً. میگوید "عادتاً"؛ نه اینکه یک امر عقلی است که هر علمی باید موضوع داشته باشد، نه. عادی همینو میگویند. امر قطعی و یقینی نیست که هر علمی باید موضوع داشته باشد.
"و یراد به ما یکون جامعا بین موضوعات مسائله." منظور از آن موضوع چیست؟ هر علمی میگویند موضوع دارد، منظور از موضوعش چیست؟ آن چیزی است که جامع است بین موضوعات مسائل آن علم. یعنی یک علمی - شما دقیق بفرمایید، این یک علم است - این علم مسائلی دارد. درست؟ پایتخت ببند! آها، مثل چارت تشکیلاتی. این قشنگ پایتخت است. الان روشن میشود انشاءالله.
این علم ماست. این علم ما مسائلی دارد. مسائلش هم هزار تاست. همینجوری این خطها را بکشید. ۵۰۰ هزار تا مسئله دارد. هر مسئلهای موضوع دارد، محمول دارد. موضوع، محمول، موضوع، محمول، موضوع. این علم چیست؟ موضوع علم، آن چیزی است که جامع موضوعات تمام تمام مسائلش است. این موضوع همه موضوعات را در بر بگیرد، این میشود موضوع آن کفایه را یعنی گوله حلقهها. دو کلمه جای سختی است. کفایت.
خب پس روشن شد موضوع علم چیست؟ آنچه که جامع باشد بین موضوعات مسائلش. موضوعات مسائل پس چی شد؟ علم مسائلی دارد، مسائل موضوعاتی دارد. موضوع علم این است که موضوعات مسائل را در بر بگیرد.
"و ینصب البحث" (جاری میشود، کشیده میشود بحث) "فی المسائل علی أحوال ذلک الموضوع و شؤونه." تو مسائل ما در مورد چه بحث میکنیم؟ در مورد آن موضوع بحث میکنیم. موضوع چیست؟ موضوع اصلی، موضوع علم و در مورد شئون آن موضوع. "کالکلمة العربیه بالنسبه الی علم النحو." مثلاً ما تو علم نحو مسائلی داریم. یکی از مسائل علم نحو بفرمایید، آقای کریمی، یک مسئله نحوی بگویید: "کل فاعلٍ مرفوع." موضوعش چیست؟ "کل فاعلٍ مرفوع." درست؟
الان موضوع علم نحو چیست؟ کلمه. رابطه کلمه با "کل فاعلٍ مرفوع" چیست؟ این "کل فاعلٍ مرفوع" یک شأنی از شئون کلمه است. حالا "کل مفعولٍ منصوب"؛ مفعول یکی از شئون کلمه است. "کل خبرٍ مرفوع." همینجوری هزار تا مسئله. موضوعات مسائل، شئونی از آن موضوع است. آن موضوع اصلی است، جامع همه اینهاست. یعنی فاعل، مفعول، خبر، مبتدا، همه اینها یک عنوان است، آن هم چیست؟ کلمه عربی دیگر. یعنی الان با این توضیح درس خارج اینها هم حل است. تو خارج اینها ما که هیچی نیستیم، بلد نیستیم، ولی واقعاً بحث حلقات خیلی تو خارج کمک میکند آدم. همین الان تو مکاسب گاهی رفقا مباحثی گیر میافتند، یک ارجاع حلقاتی میدهیم، سریع بحث حل میشود. بحث انصراف مثلاً این کلمه کذب انصراف به فلان چیز دارد... بحث انصراف حلقات را بخوان، معلوم میشود انصراف یعنی... حلقات غوغا کرده، جایگاهش معلوم نیست. ازش تعریف میکنیم، نه ما کتاب دیگر هم درس دادیم، هیچ دلی هم ازمان نبرده. خوب!
"و علی هذا الاساس حاول العلماء الاصول تهدید موضوع لعلم الاصول." بر این اساس علمای اصول "هاول ایهاول محاوله." محاوله یعنی چه؟ یعنی در حولش کار کردند، سعی کردند، تلاش کردند. چکار کنند؟ برای علم اصول موضوعی معین بکنند. رو چه اساسی؟ رو اساس اینکه موضوع هر علمی - آنهایی که قائلاند که علم موضوع دارد - میگویند موضوع هر علمی آن عنوانی است که جامع موضوعات مسائل است. موضوع هر علمی جامع موضوعات مسائل است. با این اساس موضوع علم اصول باید چه باشد؟ باید یک جامعی باشد که موضوع مسائلش را در بر بگیرد.
"فذکر المتقدمون منهم ان موضوعه هو..." حالا متقدمان از که؟ از اصولیون. قدما، اصولیون آمدند یک تعریفی گفتند برای علم اصول، برای موضوع علم اصول. چی گفتند؟ گفتند آقا جان، این موضوعی که جامع موضوعات است، پس چی شد؟ موضوع یک علم، موضوع یک علم، جامع موضوعات مسائل آن علم است. پس حالا موضوع علم اصول چیست؟ باید یک جامعی باشد که تک تک این موضوعات را در بر بگیرد. درست؟ این جامع چیست؟ جامع، جامع چیست؟ قدما چی گفتند؟ قدما گفتند این جامع ادله اربعه است. ادله اربعه چیست؟ کتاب، سنت، عقل، اجماع. قدما گفتند آقا، آن عنوان جامع، ادله اربعه است. بله، دیگر اصول فقه شیعه. بله، آنان اصول دارند. آنها که از ما زودتر کار کردند، بیشتر هم کار کردند. بله، دایرهشان وسیع است. آن منطقههای نفتیشان زیاد است. خیلی دایرهاش گستردهتر از ماست. ما یک جاهایی ضوابطی داریم، آنها کشید. اینقدر کار کرد، فقط میگوید: کتاب و به زبان عربی نیست، مگر همه جای دنیا؟ شهید صدر مبانی دیگریست. بحث اینهاش نیست. خیلی گیر اصولش، اصول فقه و اینها. شیعه نیستند آنها. سر اصول عقایدش چیست؟ بحث رافضی بودند که حضرت فرمودند که شما همهتان رافضی هستید، چون هرکه از دین فرعون خارج میشد، فرعونی بهش میگفت رافضی. خیلی کنایه سنگین: "شما شیعیان فرعونید، ما رافضیم." بله، قبول داریم.
آن جامع پس چی شد؟ جامع شد ادله اربعه. مرحوم میرزای قمی در "قوانین" ایشان این را مطرح فرمودند و برخی مثل ایشان قائل به این شدند که موضوع علم اصول پس چیست؟ با این حساب، ادله اربعه. "هو الادله الاربعه، الکتاب والسنه والاجماع والاخ."
"و تُرَزَ علی ذلک" (ایرادی که بهش هست) "بأن الادله الاربعه لیست عنوان جامعا بین موضوعات المسائل." ایراد چیست؟ آقا جان، بفرمایید چرا؟ یعنی چه جامع؟ این را میخواهیم بگوید: "تو خود ادله فرق میکنه یا نه؟" میخواهد بگوید که یک سری چیزها هست، موضوع علم اصول، موضوع مسائل علم اصول هست. مربوط به کتاب است؟ نه! سنت؟ نه! عقل؟ نه! نه، نه. یک مسئله ممکن است مسئله اصولی باشد. موضوع این مسئله نه مال کتاب است، نه مال سنت است، نه مال عقل است. مستقیماً ربط دارد به اینها ولی مستقیماً مال این نیست. مستقیماً مال قرآن نیست. مستقیماً مال سنت نیست. مثل "خبر واحد."
خبر واحد حجت است؟ خبر. "خبر الواحد حجت أم لا؟" این یک مسئله اصولی هست یا نیست؟ مسئله اصولی است. موضوعش چیست؟ خبر واحد. درست. الان این موضوع باید این ادله اربعه و جامع باشد دیگر. تمام موضوعات را در بر بگیرد. الان ادله اربعه این را در بر میگیرد؟ خبر واحد کتاب است؟ خبر واحد سنت است؟ خبر واحد سنت نیست. خبر واحد سنت را اثبات میکند. با خبر سنت اثبات میشود. روایت با خبر واحد اثبات میشود. امام فرموده، انجام داده... خبر واحد که سنت نیست. خبر واحد که عقل نیست. خبر واحد که اجماع نیست. با خبر واحد سنت اثبات میشود. خبر که اصلاً قرآن که نیست که. اصلاً این که هیچی. قرآن نیست. خبر ممکن است بعضی موضوعی تو خبر واحد باشد که قرآن باشد؟ بله، استشهاد به آیه. چی بود؟ آیه ۹۰. این آیه، بله، موضوع یک مسئله اصولی است. موضوعش قرآن است. موضوعش کتاب است. ولی خودِ خبر واحد چیست؟ الان این مسئله را ما چکارش بکنیم؟ خبر واحد الان موضوع مسئله هست یا نیست؟ این خبر واحد کتاب است؟ سنت است؟ عقل است؟ اجماع است؟ پس این تعریف شما، این مسئله اصولی را در بر نمیگیرد. پس تعریف شما مشکل دارد. تعریف شما یک سری مسائل را در بر نمیگیرد. اصل مسئله روشن شد. اینها مطالب کفایه است. اصول مظفر و اینها نیست. خیلی سطحش بالاست ولی ساده کرده، میشود اینجا مطرح کرد.
پس آقا جان، شما این جامعی که گفتی ما قبول داریم. جامع خیلی خوب. سلام. یک جامع باشد که تمام موضوعات را در بر بگیرد. موضوعات چی؟ موضوعات مسائل علم اصول. حالا ما یک سری مسائل ده تا مسئله میگویم که این مسائل موضوعاتش هیچکدام این چهار تا نیست.
"و مسائل الاستلزامات العقلیه." مثلاً موضوع حکم استلزامات عقلیه. اینها موضوعش چیست؟ موضوعش حکم است. خود حکم است. الان حکم، حکم شرعی. حکم شرعی. الان حکم شرعی، خود این کتاب است؟ سنت است؟ عقل است؟ اجماع است؟ اگر شما موضوع علم اصول میدانید، اصولی نیست. مسئله اصولی استلزامات عقلیه است. استلزامات عقلی حکم شرعی با حکم عقلی مثلاً چه ملازمتهایی دارد؟ "اذ یقال مثلاً ان الحکم بالوجوب علی شیء هل یستلزم تحریم ضده أولا؟" یک مسئله است. خوب آقا دقت بفرمایید، بحث خیلی مهم است. الان یک مسئله اصولی میخواهم بنویسم. میخواهم بگویم حکم، حکم به وجوب چیزی آیا مستلزم آن است که ضد آن چیست؟ حرام باشد؟ آیا حکم وجوب چیزی مستلزم آن است که ضد آن چیست؟ حرام باشد؟ یعنی اگر وجوب نماز آمد، هر کاری که ضد نماز است حرام است؟ یک مسئله اصولی. بحث "ضد." بحث "ضد" تو اصول از این بحث میشود. وقتی من یک کار واجبی دارم انجام میدهم، اگر به من گفتند این کار را انجام بده، واجب است، یعنی ضدش حرام است؟ بحث اصولیای است. بحث مفصلی است. الان میخواهم بگویم این یک بحث اصولی است. موضوعش چیست؟ حکم. موضوع حکم. الان این حکم، کتاب، سنت، عقل، اجماع؟ هیچکدام از ادله اربعین. این یک، ما یک مسئله اصولی داریم. یک موضوعی دارد. این موضوع از این چهار تا خارج است. خدا خیرتان دهد. مسئله ساده است، یک خرده دقت میخواهد.
"و مسائل حجیة الامارات الظنیه." امارات ظنیه چیها بود؟ امارات ظنیه چیها بود؟ مثل چی؟ خبر واحد. مثل ظهور کتاب. مثل شهرت. سیره. اینها همه امارات بگیریم که بهتر بشود. درست؟ بسیاری از این امارات، مرحوم صدر میفرمایند که: "موضوعش بحثی که مطرح میشود، موضوعش جزء ادله اربعین نیست." خبر واحد. چرا؟ ظهور کتاب، کتاب. ولی شهرت چی؟ شهرت، کتاب، سنت، عقل، اجماع؟ کدامش نیست؟ سیره عقلا. باز بحث عقل.
"و مسائل حجیة الامارات الثنیه کثیرا ما یکون موضوعه خارج عن الادله الاربعه." خبر واحد، شهرت، کتاب و سنت و عقل و اجماع نیست ولی جزو مسائل علم اصول است. "و مسائل الاصول العملیه." پس چند تا مثال تا حالا زدیم؟ یکی: استلزامات عقلیه. استلزامات عقلیه مثل بحث ضد. موضوع بحث چی بود؟ حکم. موضوع، موضوع حکم بود. روشن آقا جان. گم نشوید یک وقت تو بحث. چند تا مثال زدیم برای اینهایی که از ادله اربعه نیست. مثال اول: استلزامات عقلیه. مثل بحث ضد. موضوع بحث چی بود؟ حکم. این یک. دومین مثال: امارات. خبر واحد و شهرت. خبر واحد، شهرت جز ادله اربعه نیست. مثال سوم: اصول عملیه. اصول عملیه موضوعش چیست؟ شک. چه برائت، چه استصحاب. تو برائت شکی به چه داریم؟ شکی به اینکه شک بدوی نسبت به حکم. شک بعد از یقین. الان شک جز کتاب است؟ سنت؟ عقل؟ اجماع؟ شک مصداقی از کتاب؟ شک مصداقی از سنت؟ شک مصداقی از عقل؟ شک مصداقی، شک موضوع. پس این عنوان ادله اربعه را در بر نمیگیرد اینها را.
"و مسائل الاصول العملیه، موضوعها الشک فی التکلیف علی أنحائه." انواعش مختلف بود. یکی شک بدوی بود، یک شک بعد از یقین. "و هو أجنبی عن الادله الاربعه ایضاً." این هم از بحث ادله اربعه خارج است.
"و لهذا..." (برای چی؟ به خاطر اینکه ادله اربعه در بر نمیگیرد، جامع نیست). "ذکر جمله من الاصولیین أن علم الاصول لیس له موضوع واحد." یک عده آمدند کلاً صورت مسئله را پاک کردند، گفتند آقا، اصول موضوع ندارد. موضوع واحد ندارد. از بیخ قاعده را زیر آبیاش را زدند. "و لیس من الضروری ان یکون للعلم موضوع واحد جامع بین موضوعات مسائله." نه تنها علم اصول اصلا هر علمی لازم نیست موضوع داشته باشد. کی گفته موضوع داشته باشد؟ کی گفته یک موضوعی میخواهد که جامع مسائلش باشد؟
"غیر أن بالامکان توجیه ما قیل أولاً من کون الادله هی الموضوع مع عدم الالتزام به حصره فی الادله الاربعه." شهید صدر میفرماید که نه، من درستش میکنم. آقا، شما از بیخ نکنید. یک ایرادی در انقلاب میبینی، از زیر آب انقلاب را کلاً نزنید. من این مسئله را، این ایراد را برطرف میکنم. از گوشه. من میگویم که ادله اربعه چیز خوبی بود. ادله اربعه بودنش. آن اربعه بودنش بله، موضوعش ادله باشد. پس توجیه میشود. پس ممکن است من ملتزم به قاعده میشوم. قاعده چیست؟ اینکه علم موضوع داشته باشد. من ملتزم میشوم آن اشکال را برطرف میکنم. چطوری توجیه میکنم؟ اونی که اولاً گفته شده، چی گفته شده؟ به این که "ادله همان موضوع است." یعنی ادله اربعه موضوع. فقط من چطور توجیهش میکنم؟ میگویم شما ملتزم به حصر توی آن چهار تا نشوید. نگویید فقط همین چهار تا باشد. چکار کنیم؟
"ان موضوع علم الاصول هو کل ما یترقب أن یکون دلیلاً او عنصراً مشترکاً فی عملیات استنباط الحکم الشرعی و الاستدلال علیه." من میگویم هر آنچه که ترقب دارد، ما میتوانیم این را به عنوان دلیل حساب بکنیم. میشود ازش دلیلیت بحث کرد. خبر واحد در مورد دلیلیتش بحث میشود. شهرت در مورد دلیلیتش بحث میشود؛ دلیل است یا نیست؟ هر آنچه که میشود موضوع بحث دلیلیت باشد. یک حیثیت دلیلی. نمیخواهیم اثبات بکنیم حتما دلیل است. "یترقب، یترقب." قیاس. قیاس هم یک بحث اصولی است. ولی آخر به عنوان دلیل قبول نمیکنیم. ولی اول که نگاه میکنیم، میشود این هم ازش بحث کرد. پس ما هر آنچه که میشود به عنوان دلیل ازش بحث کرد، دلیل. نه فقط آن چهار تا دلیل به عنوان چی؟ عنصر مشترک. دلیل یعنی عنصر مشترک در عملیات استنباط. دلیل به این معنا میشود بحث کرد، میشود برایش استدلال آورد. این را ما این را به عنوان موضوع میفهمیم. دلیل باشد. یعنی "و" تفسیری باشد. حالا اشکال ندارد شما دلیلی که خارج از عنصر مشترک باشد که "سید."
"و البحث فی کل مسألة اصولیة انما یتناول شیئاً ما یترقب أن یکون کذلک." هر مسئله اصولی شما بررسی بکنید، موضوع تمام مسائل اصولی موضوعش این است که میخواهیم ببینیم که دلیل میتواند باشد یا نه. "و یتجه الی تحقیق دلیلیّته و الإستدلال علیه إثباتاً و نفیاً." وجه بحثم چیست؟ اینکه ما داریم تحقیق میکنیم ببینیم دلیلیت دارد یا ندارد. میخواهیم اثبات بکنیم، استدلال بیاوریم، حالا یا اثبات بکنیم یا نفی بکنیم. خلاصه بحث از سر دلیلیت.
مثال زدم: آیا حکم وجوب چیزی... میخواهیم ببینیم این دلیلیت دارد یا ندارد؟ خبر واحد... میخواهیم ببینیم دلیلیت دارد یا ندارد؟ شهرت... میخواهیم ببینیم دلیلیت دارد یا ندارد؟ سیره... دلیلیت دارد یا ندارد؟ اصول عملیه... همه اینها را دلیل در بر میگیرد. یک عنوان جامعی است که به همه موضوعات مسائل میخورد.
"فالبحث فی حجیة ظهور او خبر الواحد او الشهرة، بحث فی دلیلیتها." تو همه اینها بحث میکنیم. بحث در دلیلیتش میکند. "و البحث فی ان الحکم بالوجوب علی شیء هل یستلزم تحریم ضده،" مثال بحث ضد که من زدم، آن هم باز چی بود؟ بحث دلیلیتش. میخواهیم ببینیم این دلیلیت دارد یا ندارد؟
"و مسائل الاصول العملیه، یبحث فیها عن دلیلیة الشک و عدم البیان علی المعذریه." تو بحث اصول عملی هم باز دلیلیت است. میخواهیم ببینیم که شک دلیلیت دارد؟ عدم بیان بر معذریت دلیلیت دارد؟ "کعنصرٍ مشترکٍ فی الاستدلال الفقهی."
پس ما با این حساب یک موضوعی برای علم اصول تراشیدیم. در نگاه قدما اصول چی بود؟ ادله اربعه. در نگاه شهید صدر اینجا اثبات کردند دلیلیت ادله به ما هی ادله، نه ادله اربعه. هر آنچه که بتواند دلیل باشد. ادله مشترک. خود ادله مشترکه. اینکه بحث بکن در مورد دلیلیتش. ممکن است به نتیجه هم نرسد. ممکن است قیاس اصلاً دلیل نیست. ولی ما به عنوان یک مسئله اصولی بحث میکنیم سرش. به سرانجام میرسد دلیلیتش یا نه؟ پس ملاک شد دلیلیت. دلیل دلیلیت ادله. بله، دلیلیتش بحث کردیم ولو نفیاش کردیم. دلیلیتش بحث کرد. یعنی جز ادله نیست برای ما. ولی تو علم اصول ازش بحث میشود. چرا؟ چون از دلیلیتش بحث میشود. نه از اینکه از ادله است. ما کار به ادله نداریم. ما کار به دلیلیت داریم. میخواهیم دلیلیت دارد یا ندارد. ادله. نه، در موردش بحث میکنیم. میخواهیم ببینیم که میرود تو ادله مشترکه یا نه؟ بحثمان آنجا این است: مشترکی به دلیلیت میشود یا همینقدر که بحث بشود که میتواند از ادله مشترکه باشد یا نه، این میشود بحث اصولی. میشود موضوع علم اصول. موضوع اصول، آنهایی است که ما احتمال میدهیم که میتواند دلیل باشد. هر آنچه که احتمال بدهیم، دل مشترک. عنصر مشترک. هر آنچه که احتمال میدهیم یک وجهی تویش است. میخواهیم بررسی بکنیم ببینیم میتواند دلیل مشترک باشد، عنصر مشترک باشد؟ این میشود. تا حالا هر چقدر داشتیم، بعداً ۵۰۰ تومان بهش اضافه میکنیم.
پس صحیح است که موضوع علم اصول همان ادله مشترکه در استدلال فقهی باشد و "بحث الاصولی یدور دائما حول" چی؟ "دلیلیتها." پس موضوع علم اصول چی گرفتیم؟ دلیلیت. دلیلیت دلیل. این هم شد موضوع علم اصول. فایده علم اصولشان که خوانده. دیگر مطلب خاصی نیست، ساده است. انشاءالله فردا مطرحش خواهیم کرد.
و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...