‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
در مقام جَعْل و ثبوت و اثبات حکم شرعی تکلیفی، مباحثی که در بحث حلقات رسانی مطرح شد، مقداری از بحث مانده که مطلب جدید و خاصی ندارد؛ نسبت به بحثهای قبلی، توضیح همانهاست که حالا بحث را تمامش بکنیم.
«وکثیراً ما یُطلق علی الملاک و الارادة والم الانصران اللازمان فی مرحلة ثبوت اسمُ مبادئ الحکمِ، وذالک بافتراض أن الحکم نَفْسَه هو العنصر الثالث من مرحلة الاعتبار والملاک والارادة.»
خیلی اوقات اطلاق میشود بر ملاک و اراده که اینها دو تا عنصر لازمند در مرحله ثبوت. اسمِ «مَبادیِ حکم» به اینها میگویند؛ یعنی ملاک و اراده. آن به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه فرض گرفتهاند حکمِ حکْم، خودش همان عنصر ثالث است. یعنی اعتبار را با حکم یکسان گرفتهاند. لذا وقتی اعتبار و حکم یکسان شد، مبادی اعتبار چیست؟ ملاک و اراده میشود همان مبادی از محل. یعنی اعتبار و ملاک و اراده میشود مبادی او.
«وان کان روح الحکم و الحقیقة التی بها یثق موضوعُ الانتصال هی نفس الملاک والارادة اذا تصدال المولّا لإبرازهما بقصد التوّسل إلی اعتبار أولا.»
هرچند روح حکم و حقیقت حکم، همان روح و حقیقتی که بهوسیله اینها حکم موضوع میشود برای حکم عقل به وجوب امتثال، یعنی عقل چرا حکم میکند به امتثال؟ به خاطر آن روح؛ روحش چه بود؟ همان حقِ آن نفس ملاک و نفس اراده است. که وقتی مولا تصدی بکند، وقتی در مقام ابرازش برآید و قصد توسل به مرادش داشته باشد، آن نفس ملاک را دارد میرساند. روح حکم، همان نفس ملاک است. مولا وقتی دارد ابراز میکند، حکم دارد چه را ابراز میکند؟ نفس ملاک را. آن مصلحتی که توی دل ملاک بود، آن روح حکم است، آن حقیقت حکم است. بهواسطه اوست که ما باید انجام بدهیم؛ بهواسطه اوست که عقل حکم میکند به اینکه باید امتثال بکنیم، به خاطر آن روح حکم، به خاطر آن حَبْس حکم، نفس ملاک. حالا میخواهد اصلاً اعتبار و انشاء بکند یا نکند. میخواهد تو قالب اعتبار بیاورد یا نیاورد. اصل ماجرا چیست؟ ملاک. اصل حکم کجایش است؟ رو چه میآید؟ میآید روح ملاک. همین که بحث شد فرمودید «مصلحت و اینها»، نهی میکند به خاطر مصلحت، امر میکند به خاطر مصلحت. ملاک بر روح ملاک. همه حکم بارَش روی روح ملاک است.
حالا اینها هر کدامش یک مبادیی دارد که با خودش موافق است. هر کدام از احکام شرعی تکلیفی که چند تاست، هر کدام مبادی متناسب با خودش دارد. این روشن است دیگر، مثالهایش را قبلاً زدیم. فقط میخواهیم تطبیق کنیم:
«علی کل واحد من الاحکام التکلیفیة الخمسة مبادئ تتفق مع طبیعته.»
هر کدام یک موادی دارد که موافقت دارد با طبیعتش.
«مبادئ الوجوب: هی الارادة الشدید و من ورائها المصلحة البالغة درجة تأن ترخیص فی المخالفة.»
مبدأ وجوب چیست؟ اراده شدید و از ورای آن، مصلحت بالغه است؛ به حدی که مصلحت بالغه ابا دارد از ترخیص در مخالفت. آنقدر مصلحت شدیده دارد که دیگر ابا دارد از اینکه بخواهد رخصت بدهد به مخالفتش. آن مصلحت نمیگذارد که بخواهی شما ازش کوتاه بیایی. مصلحت اجازه ترخیص نمیدهد. یعنی از این کوتاه نمیآیم که بگویم حالا اگر انجام ندادی، اشکال ندارد؛ فقط باید انجام بدهیم، مثل نماز.
«و مبادئ الحرمة: هی المبغوضیة الشدیدة و من ورائها المفسدة البالغة الی الدرجة نفسها.»
مبادی حرمت چیست؟ مبغوضیت شدید است. و از ورای آن، مفسده بالغه است، به همان درجه (که نمیگذارد شما ترخیص بدهید در انجامش). بله، استحباب بلکه کراهت هم همینطوری است؛ ولی آنها با ترخیص است.
«ولکنها اضعف درجة بنحو یسبح المولّا معها بترک المستحبات و ارتکاب المکروهات.»
آن درجه شدید چون تویش نیست، همان مفسدهای که در حرمت بود، در کراهت هم هست. فقط تفاوتش چیست؟ این شدید، این ضعیفتر است. ترخیص هم دارد. همان الزام شدیدی که در وجوب بود، در استحباب هم هست. فقط این (استحباب) ترخیص در انجامش هم دارد. شدت و ضعفشان با هم فرق میکند.
و اما اباحه. حالا اباحه چی؟ اباحه را دو نوع تقریر میشود برایش داشت، دو تا میشود معنا کرد:
«فهی به معنی احدهما العباه بالمعنی الاخص ما دو تا افاده داریم.»
یکی از پنج تا است. اباحه سه تا از پنج تاست. دوباره اباحه به معنی الأخص، یکی از پنج تاست. یعنی نه واجب است، نه حرام است، نه مکروه است، نه مستحب. میشود اباحه به معنی اخص. این بعداً توی لمعه و اینها مفصل. و گاهی سه تا از پنج تاست. یعنی نه حرام است، نه مکروه؛ مباح است انجام دادنش. اشکال ندارد. حالا اشکال ندارد یا اصلاً اشکال ندارد. یا هم اشکال ندارد هم خوبه. یا هم اشکال ندارد هم خوبه هم حتماً باید انجام داد. اباحه، استحباب، وجوب. انجام دادن یعنی انجام دادنش حرمتی ندارد، اشکالی ندارد. البته با حیوان الامر مستحب و مکروه. بله، بله، ببخشید سه تاست: مستحب و مکروه. من مستحب واجب گفتم. بله، بله. نه، آن اباحه (یعنی تو وجوب و حرمت، این دو تا را ازش جدا میکنیم). بله. دامنه این فقط یکی از آن پنج تا حرمت است. نه استحباب، نه کراهت.
دو تا بوده دیگر. مقدس اردبیلی.
«احدهما العباه بالمعنی الاخص التی تعتبر نوعا حامسا من الاحکام التکلیفیة.»
نوع پنجمی است از احکام تکلیفی. یکی از پنج تا.
«و هی تعتبر عن مساوات الفعل و الترک فی نظر المولّا.»
یعنی چی؟ یعنی میگوید آقا، در نظر مولا انجام دادن و انجام ندادنش فرقی نمیکند.
«والآخر حالا اون یکی اباحه بالمعنی الاعم.»
«العباه بالمعنالام فقط یطلق علیها اسم ترخیص فی مقابل الوجوب.»
رخصت داری در برابر وجوب و حرمت. معنایی که عرض کردم اصلاحش کردیم دیگر. یعنی وجوب الزام ندارد. یعنی الزام ندارد. اباحه در برابر الزام. اباحه در برابر الزام.
«فتشمل المستحبات والمکروهات مضافا الی المباهات بالمن الاخص.»
میشود سه تا از پنج تا: مستحب، مکروه، مباح. فلانی کار مباح است. منظور ایشان اباحه بالمعنای اعم بوده. میگویند روایتی میگوید مباح است، جای دیگر میفرماید مستحب است. این دو تا را چطوری با هم جمع بکنیم؟ این مباحه، مباحه معنای اباحه اعم بوده.
«لاشتراکها جمیعا فی عدم الالزام.»
نقطه اشتراکشان چیست؟ الزام تویش نیست.
و اباحه به هر دو تا معنایش –
«قد تنشأ او انخلو الفعل المباح من أی ملاک یدعو الی الالزام فعلا او ترکاً.»
– خوب دقت بفرمایید، اباحه دو تا حالت دارد. گاهی از این باب است که فعل مباح، ملاکی نداشته. ملاکی که بخواهد دعوت به الزام بکند توی آن نبوده؛ چه الزامی به فعل، چه الزامی به ترک، ملاک نداشته. یک وقت هست ملاکی نداشته. یک وقت ملاکش اباحه بوده. یک وقت است من یکی را آزاد میگذارم چون ملاکی نمیبینم در اینکه او را ملزم بکنم. چون هنوز ملاکی برای الزام ندیدم، آزادش گذاشتم. یک وقت هست ملاکم همین آزاد گذاشتن است. یک وقت هست معلم نیامده، میگویم بچهها بیایید تو حیاط، آزاد. یک وقت هست بین دو تا درس است، میگویم بچهها بیایید تو حیاط، آزاد. یعنی الان ملاکی که میگویم بچهها بیایید تو حیاط، من ملاک دارم؛ ملاکم اینکه استراحت کنند، زنگ تفریح. ولی یک وقت است معلم نیامده. اینها میخواهند توی کلاس باشند، سر و کله هم بزنند، میگویم بچهها بیایید تو حیاط. اینجا ملاک، ملاک الزامی نیست. هیچ ملاکی نیست. مباح است. چهار نفر وسط حیاط مدرسه میبینم، نمیدانم دانشآموزند یا نه. آها، این خوب است، این بهتر است. یک وقتی میدانم دانشآموزند. زنگ تفریح هم است. ملاک دارم برای اینکه بگویم همینجا باشند که تازه الزامی هم نه دیگر. اباحه با ملاک. اباحه بیملاک برای اباحه ندارد. پس یک وقت الزام نمیکنم چون ملاکی برای الزام ندارم. یک وقت اباحه میگویم، ملاکم هم خود اباحه است.
روشن شد دیگر؟ اگر اصلاً ملاک نداشت، میشود لا اقتضایی. اگر ملاکش خود اباحه بود، میشود اقتضایی.
«وجود ملاک فی أن یکون المکلف مطلق العنان.»
اصلاً ملاکش این است که مکلف آزاد باشد؛ به قول شهید صدر در اقتصاد، آنها منطقه الفراغ. اصلاً شارع خواسته یک جاهایی اختیار بسپارد دست مکلف. که مرحوم صفایی هم با این منطقه الفراغ بهشدت درگیر میشود. چیزی به اسم منطقه الفراغ توی دین نداریم. هیچ جایی نیست. کشور هیچ جا را ول نکرده. همه جا را دست. این هم یکی از بحثهای جدی کلام فعلی است که دین حداقلی است یا حداکثری؟ الان بحث امثال سروش اینها میگویند دین حداقلی است. بعد از توی دین حداقلی چی درمیآید؟ سکولاریسم. دین فقط توی حوزههای خاصی، آن هم خیلی اجمالی دخالت میکند. خیلی دین کار به زندگی ما ندارد. تنظیم حیات بله. دین توی جنبههای خاصی سپرده به عرف، به عقل بشری، به تجربه، نظام مدرنیته. اساس چون محصول تجربه بشری است. تنظیم حیات انسان، ارتباط انسان. بله، عرف است دیگر. همه را امضا کرد. اینکه دین حداقلی، دین حداکثری. دیگر دین سربازی ندارد. اینها را هم شما چسباندید. مرجع تقلید: سربازی واجب است، فلان کار حرام است، عبور از چراغ قرمز حرام است، اینها چه ربطی به مرجع تقلید دارد؟ محصول عرف بشری است. اصلاً ربطی به دین ندارد. اصلاً وجوب و حرمت توی آن راه ندارد. مطلق العنان است انسان توی اینها. منطقه خیلی گسترده کردند. مرحوم صدر اقتضایی دانسته. میگوید آن هم شارع دارد. میگوید خیلی محدود. میگوید آقا، این تکه را آزادت گذاشتم. رنگ خانهات را هر رنگی خواستی بزن. شاید یک استحبابی هم بدهد که مثلاً رنگ سفید مستحب است. بقیه رنگها اباحه. چی چی است؟ اقتضایی.
خب، در هر صورت بحث جا افتاد دیگر. انشاءالله روشن شد چی عرض کردیم؟ اباحه چند نوع است؟ متصور. خود اباحه اعم است از منشأ اباحه. اقتضایی، اقتضایی یعنی چی؟ ملاک چیست؟ احسنت! خدا پدرتان را بیامرزد. و لا اقتضایی چیست؟ اصلاً هیچ ملاکی نیست. در خود اباحه مصلحت دیده. شارع دیده که این خود اباحه مصلحت دارد. اقتضایی مطلق العنان، منطقه الفراغ. توی حلقات بحثی از منطقه الفراغ نیست. خب، این هم از این بحث ما که حالا تضاد بین احکام تکلیفیه را انشاءالله جلسه بعد وارد بحثش خواهیم شد. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...