‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
حکم شرعی را توضیحش عرض شد و مبادیاش عرض شد. تضاد هم گفتیم که به چه نحوی است در بین احکام. حکم شرعی همه وقایع زندگی را دربرمیگیرد. میرسیم به حکم واقعی و حکم ظاهری: «ینقسم الحکم الشرعی الی واقعی و ظاهری فالحکم الواقعی هو کل حکم لم یفترض فی موضوعه شک فی حکم شرعی.» حکم شرعی تقسیم میشود به دو نوع: حکم واقعی و ظاهری. حکم واقعی هر حکمی است که در موضوعش شک در حکم شرعی گذشته فرض نشده باشد. در واقع، بهتر بود اول حکم ظاهری را میفرمود و بعد حکم واقعی را. یعنی گاهی در موضوع یک حکمی، شک نسبت به حکم گذشته فرض شده است. یعنی اصلاً ما این حکم را دادیم به خاطر اینکه در موضوع حکم قبلی، در حکم قبلی شک بود. گفتیم: «آقا، شما حالا که شک داری، این حکم را اجرا کن.» این میشود حکم ظاهری، همان که با اصول عملی انجام میشود. اینها همه قید شک در موضوعش را دارند. هر حکمی که قید شک در موضوعش باشد، وقتی شک کردی نسبت به اصل تکلیف، وقتی شک کردی پس از یقین، وقتی شک کردی نسبت به چی؟ نامشکی. اصول عملی همهاش در شک است. اینها میشود حکم ظاهری. غیر اینها چون در موضوعش شک نیست، همه میشود حکم واقعی. واقعی هم حالا باز اماره و قطعی است، گاهی اماره. پس حکمی که در موضوعش شک فرض نشده باشد، میشود حکم واقعی.
الان میگوییم: «نماز واجب است»، حکم واقعی یا حکم ظاهری؟ واقعی. «وضو واجب است.» حالا من الان شک دارم که وضو گرفتم یا نگرفتم. چند شب پیش، در کوچه بودم، قبل درس بود، میخواستم مسیر پیدا کنم. نماز میخواستم بخوانم. رفتم در کوچه، هرچه گشتم دیدم مسجد نیست. یک دری باز بود، «مکتبالقرآن»، «جامعالقرآن»، چی؟ نماز جماعتی چیزی باشد. رفتیم تو، دیدیم که نماز جماعتی نیست و یک جوانی بود دنبال قبله میگشت. مسافر از مشهد آمده بودند میخواهند بروند کربلا، امشب توقف دارند. هیچی، خلاصه نماز مغرب را خواندیم. دیدیم که پچپچ میکند. مشکل، مشکل، بگو از آقا بپرس. حالا جالبش این بود که نمیپرسید. خیلی باحال بود، خیلی جالب. آخوند مفت، وقتی آدم میماند، مفت است. پول که ندارد، جلو دستت هم هست. سؤال هم که پول ندارد. همین هم زورش میآید بپرسد. من بهش گیر دادم. بگو، بگو آقا، حرفت را بزن، بپرس. «نماز میشه دوباره خوند؟» گفتم: «شک بعد از یقین است. یقین گرفتی، بعد شک کردی. قبل از وضو؟» گفت: «نه، وضو گرفتم بعد شک کردم.» گفتم: «نمازت درست است.» گفت: «نه، حالا باز من دوباره میخوانم.» گفتم: «آقا نمازت درست است.» «نه، آخه شصتچهل بود.» گفتم: «شک یا شک نیست؟» گفت: «نه، شک است.» گفتم: «نمازت درست است.» «آخه نه، من دوباره بخوانم بهتر است.» خلاصه از عجایب دیگر، آخوند مفت باشد و کسی سؤال هم نپرسد.
یک وقتی حکم ظاهری را تأیید کرده، تمام شد. پس این میشود حکم چی؟ الان به اینکه میگوییم: «آقا، نمازت درست است»، چه حکمی است؟ ظاهری. اینکه میگوییم: «آقا، وضو درست است»، چه حکمی است؟ ظاهری. این شک در موضوعش است. یعنی برای وقتی که شک میشود، این حکم را فرستادند. حکمی که شما میگویی: «آقا، اصل بر صحت است»، تا حالا داشتم استصحاب میکنم. اگر بیان کرده باشد، چرا؟ چون نص با چه قیدی آمده؟ با قید شک. برای کی؟ برای کسی که شک دارد. شک لحاظ شده درش. حکم را به کی میدهد؟ به کسی که شک دارد. نسبت به چی؟ شک نسبت به حکم واقعی. پس یک آدم حکم واقعی را بلد است یا نسبت به حکم واقعی شک دارد؟ اینی که نسبت به حکم واقعی شک دارد، چه حکمی برایش میآید؟ حکم ظاهری. یا شما الان میدانی وضو داری یا شک داری که وضو داری؟ اگر میدانی وضو داری که وضو داری، حکم واقعی باقی است. یعنی در لوح محفوظ است. واقعاً یعنی میدانم که چی الان بر من است. تکلیفم را میدانم. نماز بخوانم، نماز ظهر باید بخوانم، چهار رکعت است. وضو باید بگیرم، این آب است. گفت: «فلانه.» کمااینکه یک وقتی یک حکم واقعی بوده، مثلاً بعد چهارصد سال همه علما فتوا دادند که این باطل است. این مدل کار مخصوص کاری ندارد. واقعی یعنی من میدانم چه تکلیفی به گردن من است، واقعاً. واقعاً در خارج دارم. ممکن است اشتباه، ممکن است در لوح محفوظ اشتباه دربیاید، ولی تکلیف من روشن است. بر مبنای اینکه من تکلیفم روشن است. «آقا تکلیفمون روشن است.» این یعنی حکم تکلیف واقعی. واقعاً میدانم باید چه کار کنم. نه، واقعاً روشن نیست باید چه کار کنم. حکم ظاهری. برائت جاری کن، استصحاب جاری کن. حالا «آقا، واقعاً تکلیف ما چیست؟ حاج آقا، قلیان بکشیم یا نکشیم؟» این حکم واقعیاش معلوم نیست. اگر حالا، اگر یک حکمی الان همین بحث وضو، اگر مثلاً یک روایتی آمد گفت که قلیان حرام است، این را میخواهیم بگوییم. یک روایت مستقیمی آمد. ما داشتیم که این روایت به ما گفته: «هر کجا شما شک داشتی وضو گرفته داری یا نداری، شما وضو داری.» بله. هر وقت شک داشتی، شک آورد در موضوعش، گذشت، همه را نص میآورد. نص این حکم را برای کی داده؟ برای وقتی که شک داری. حکم اصول، همه اصول عملی با روایت بود. همین هم که گفتیم هر وقت شک داری که وضو را، که حکم ظاهری. نه، شما حکم، نه حکم اینکه استصحاب باید بکنی یا حکم وضو را خود روایت به ما گفت مستقیماً که هر موقع شما شک کردی بعد از یقین به وضوت. وجود ملاک این است که در موضوع شک، ما کاری نداریم که معصوم میخواهد بگوید از کجا باشد، اصلاً کاری به آنش نداریم. یک حکمی که برای شک آمده، برای وقتی کسی شک دارد، حکم ظاهری باشد. نص واقعی و ظاهری کاری به نص ندارد. نص واقعی نمیکند، ظاهری نمیکند. نص اصلاً کاری به این چیزها ندارد، تکلیف را میگوید. حالا این تکلیف یک وقت است برای من محرز میشود. الان هم همان برای من محرز نشد. باز همینی که الان حضرت فرمود که شک داری، بنا را بگذار وضو فعلاً داشته باش. برای من روشن نشد واقعاً وضو دارم یا ندارم. حضرت که واقعاً نفهمید، تو وضو داری شک داری، این کار را بکن. تکلیفم واقعاً روشن نشد با این کلام معصوم. روشن شد. «آقا، اشهد بالله اقسم بالله شما وضو داری. اقسم بالله شما وضو نداری.»
در ماجرای ابوبصیر است که جماعتی دارند میروند سمت منزل امام صادق. محتلم بود. گفتند: «کجا میرویم؟» گفتند: «میرویم خانه آقا.» خب اینها منتظر بودند. ۲۴ ساعته که خانه حضرت نبودند. یک وقت جلوسی باشد، عیدی باشد، مناسبتی باشد، مسافری بیاید، بروند دیدن حضرت. با حالت جنابت. صحابی بالاخره آمد. تا نشست، حضرت در گوشش فهمیدند که آدم در بیوت انبیا با حالت جنابت وارد میشود. خب بله، اینجا حکم واقعی معلوم میشود که خودش نقل کرده. در ماجرای چیزم دارد که میگوید: «من در کوفه درس میدادم، بعد آمدم مدینه. به پیرزنی، یک زنی درس میدادم. یک وقتی مزاحش شدم، یک شوخی باهاش کردم. بعد آمدم خدمت امام صادق علیه السلام. حضرت فرمودند که فکر نکنی، فکر نکنی کاری که با یک زنی یک وقتی شوخی بکنیم و باخبر نمیشویمها.» بعد میگوید: «من خجالت کشیدم، رو صورتم همین. استغفار. به خدا بخشیدید دیگر تکرار.» علی ای حال، بله این الان حکم واقعی را روشن کرد. یک وقت اینطور است. چند تا پیش میآید. اصلاً چقدر میشود؟ چقدر ظرفیتش هست؟
هر که الان هر جا شک دارد باید تشرف پیدا کند محضر امام زمان. برود بپرسد: «آقا، ما الان وضو داریم؟» نامه بزن دفتر رهبری. دفتر رهبری محضر امام زمان تکتک بپرسیم: «از یمن آمدهام فقط بپرسم این الان من وضو دارم یا ندارم؟» اینکه اصل مصیبت است که حکم ظاهری دارد، زندگی را میچرخاند. تکلیفت الان یا روشن است یا روشن نیست. بنا را بگذار روی روشن بودن تکلیف. بنا را بگذار روی روشن بودن تکلیف. از حکم واقعی وقتی است که تکلیف روشن است. حکم ظاهری وقتی است که تکلیف روشن نیست، شک داریم. بنا را میگذاریم روی روشن بودن. شک مثل چی؟ من قبیل اصالة الحل. الان اصالة الحل جزو احکام ظاهری است. شما واقعاً که کار نداری که الان حلال است یا حرام است. حلال یا حرام است. مال کی است؟ اصلاً نمیدانم. بله، نمیتوانیم قسم بخوریم. بله، نمیتوانیم قسم بخوریم. «هذا حلاله.» واقعاً معلوم نیست برای من این حلال است. روشن نیست. البته چون مولای کریمی است، تقریباً میشود قسم خورد، ولی سلامت باشی. عرض کنم که حکم ظاهر چیست؟ اصل بگذار بر حل. بنا را بگذار. من که حالا کسی واقعاً خیلی اهل احتیاط باشد که آن هم حالا تکلیف شرعی نیست، تکلیف اخلاقی است.
کوهستانی، در کوهستان شنیده بود که یک گله گوسفند دزدیده شد. خب کوهستان سالم، شهر کوچک، روستای کوچک. سلام علیکم. یک روستای کوچک، سر و تهش الان مثلاً شاید دویست تا خانوار توش نباشد. بین نکا و بهشهر خدمت شما عرض کنم که ایشان شنیده بود که گله گوسفند دزدیده شده. بعد پرسیده بود که نقل کردند، گفتند که چند سال طول میکشد که یک نسل گوسفند کلاً برود؟ گفته بودند: «هفت، هفت سالی.» «ما را معاف کنید از خوردن گوشت گوسفند.» بالاخره ۱۰ تا گوسفند آمده قاطی شده دیگر. گوسفند شهر. الان دیگر اصالت الحل جاری میشود. اینجا خیلی کسی مقدس و متعبد اینجور احتیاط میکند. باز حکم ظاهری دارد. شما هنوز هم شک دارید، بازم چی داری میکنی؟ و اینکه شبهه محصوره باشد که حالا بحثش میآید. بحث علم اجمالی اشاره شد به شبهه محصوره در حلقه اول. بله، یک وقت است بین دو تا است. آن دیگر بین دو تا گوسفند، یکیاش ممکن است فرق میکند، ولی آقا ۱۰ تا گوسفند، ۱۰۰ تا گوسفند، بلکه بین ۴۰۰ تا گوسفند، این احتیاط دیگر نمیتواند. من که دیگر خیلی واقعاً کسی عرض کردم مقدس باشد. بین برخی اصحاب اهل بیت هم از جمله خود سلمان و ابوذر و اینها این احتیاطات بوده. بعضاً حکم برای عموم مردم همین است. حکم ظاهری این است که «آقا، اصل بر حلیت است، اصل بر حلال بودن است، اصل بر پاک بودن است.» البته کسی بخواهد زیادی هم از آن ور احتیاط بکند به وسواس میافتد. «نه آقا، ما خیلی مقدسیم، ما اصل بر پاک بودن نمیگذاریم.»
یک درختی که از اساتید، خیلیشان آدم متعبد، متنسک، عرض کنم که مقدس، خیلی پاک، خیلی خوب و خیلی هم در این مسائل حساس. بحث پاکی و نجاست. خیلی در یکی از این سفرهای اربعین، ایشان رفت غسل اربعین که بعد سقف طولانی بود برای حمام. خانه یکی از عراقیها بود. آن هم باید آب با چی میآوردند؟ با گالن میآوردند. بعد آنجا چی میگوید؟ داغ میکرد در توی گاز، روی گاز داغ میکرد. پشت در مسجدی دیدم که این استاد آمد. بعد دیدم که اینجای لبش یک ترک داشت و یک لخته خون، یک قطره. گفتم که: «حاج آقا، اینجا یک لخته خون است.» برق صفات. ایشان پرسید: «چی گفتی؟» گفتم: «که اینجا.» تو آینه و اینها هم نبود. ایشان به قول معروف یکدفعه به خبر واحد عمل کرد. بعد گفتش که: «کار من را درآورد. من خیس بودم، این قطره خون آمد. قطره خون تماس پیدا کرده با آب قلیل. کل بدنم نجس است، لباسهایم نجس است، قدمهایی که برداشتم، پاشو بیا برویم مسجد را بشوییم. مسجد از آن سرترین سر باید بشوییم.» من هم گفتم: «حاج آقا!» عصبانی شدم دیگر. «فقط دوش بگیر، مسجد دیگر کار نداشته باش.» دوباره رفت صف وایستاد. همه را یقین داری که اینقدر خوب موقعی بود که خیس بود بدنت. یقین تماس پیدا کردی. «هواتور؟» «بله بله خیر بله.» حالا بدبختی این است که آدم طعنه میزند، سرش میآید. وسواس از چیزهایی است که آدم طعنه بزند، سرش میآید. طعنه بزنی، شما فکرش را نکنی طعنه خدایا نیاید برایمان. وسواس اتاق تن و من و اینها نبود، حکایت بود. استاد بزرگوارم فرمودند که خودشان قبول داشتند البته. «ما خیلی چیز کردیم.» به قول ایشان میگفت که «تو خیلی من را تعدیل کردی.» ما خیلی: «اثر دست خیس ایشان به دستگیره در.» میگفتش که: «یک وقتی ممکن است کسی دستش خونی بوده، در ۵۰ سال عمرش. یک وقت کسی دستش خونی بوده به این دستگیره زده. من دست خیس بزنم.» احتیاط. «اصل این شد.» اصل چی داریم اینجا؟ حکم ظاهری چیست؟ اثر تعبدها. یعنی آن روحیه، روحیه خیلی وسواس. اثر تعبد شدید. اصلش بد بود. بعضی از سرِ لطافت و تعبد خیلی شدید. اصالت الحل چی میگوید؟ میگوید: «کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام.» همه این وسواس را همین یک جمله حل میکند. «کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام.» تا یقین پیدا کنی همه چیز حلال است. تو یقین پیدا کنی که حرام. بله. یعنی از ترس آن وقتی که ما بدونیم همان حکم واقعی هم کفایت میکند، همان حکم ظاهری هم بخشی از لوح محفوظ است. یعنی در لوح محفوظ گفته که این واقعیتش است. میدانم که شما بهش نمیرسی. میخواهم فوت هم نشود. یک چیز دیگر جایگزین میزنم. حکم ظاهری: این را بگیر، جبران میکنم. دو گزارش کرده این اصلش است؛ ولی خب ممکن است برسد، ممکن است نرسد. این هم یک اصل دیگر است. شما به این عمل بکنید، من این را برایت جبران میکنم. دو متر است در واقع. نماز شرط حکم ظاهری گذاشتم. نماز بیوضو، نماز باوضو چقدر مصلحت دارد؟ کسی هم که با حکم ظاهری نماز خواند، در واقع بیوضو است. من مصلحت دیگر به جای این متعجب متوجه. یک چیزهایی در ذهنم هست و دقیقاً تطبیق الان برای این است که اگر یک موقعی بیرون دچار، بله.
حالا این استاد ما میفرمود که حالا بحث اینجا شد، اشکال ندارد، یک خورده ما که دیگر در این حلقه ثانیه لفتش دادیم. ایشان فرمود: «لفت از گروه.» ایشان میگفتش که: «من هرچه فکر میکنم نمیفهمم.» خیلی جالب بود. روحیه متعبدانه. محمود در جنگ، وسط جنگ، اینها شمشیر میخوردند، بعد خونی میشدند، بعد عرق میکردند، نماز میخواندند. وسط صورتش دارد خون میآید. عرق هم کرده. اینها با هم قروقاطی است. تمام سر و صورت نجس است. بعد وایستا. خلاصه عرض کنم که برخی بزرگان، حالا عرض کنم بله. یکی از آقایان میگفتش که: «ما مکه بودیم با لباس احرام در این دستشوییهای اطراف حرم.» دیدید دیگر الان که الان چقدر کثیف و چقدر قروقاطی. افتضاح است وضعیت. من که خودم را بیمبالات میدانم. آنجا یعنی واقعاً دیگر یک جوری میشد. گفتم: «بابا گِل آن وسط و بعد گِلها متصل به دستشوییها، پای برهنه میآیند، میروند تو دستشویی، میآیند تو این گِلها.» بعد آنجا میخواهد وضو بگیرد، همه قاطی. بعد خیس آن کف وسط، پر. الانش این است.
حالا مثلاً ۵۰ سال پیش میگفتش که یکی از علما بودیم که مراجع، خاطرم نیست کدام یک از بزرگواران. بعد میگفتش که بهش میگفتم که: «حاج آقا، اینجا احتیاط ندارد.» گفت: «تا این را گفتم، ایشان با حوله احرام نشست رو کف.» حوله احرام که تنجیس بشود، همه چیز به هم میریزد. قشنگ مالید پایش را. گفت: «دیدی احتیاط ندارد، خیالت راحت شد.» یعنی یک وقتهایی درمان ضدش است. انسان باید از آن سر سفت بگیرد تا این ورش و اینها یک خورده شل و اینها نگه دارد. از این مسائل و سایر الاصول العملیه الاخری. یکیاش اصالت الحل بود. بقیه اصول عملی هم همینطور است و من «ق امره به تصدیق ثقه و العمل علی وفق خبره و امره به تصدیق سائر الامارات الاخری.» این هم که امر میکند که شما «ص» تصدیق کن، عمل کن بر وفق خبر ثقه یا سایر امارات را تصدیق کن. این هم میشود از سنخ چی؟ حکم ظاهری. یعنی شک داری، من میآیم میگویم شک تو را برطرف میکنم. شک را اعتنا نکن، شک را برطرف میکند. حکم ظاهری فقط. پس اصول عملیه نشد، امارات هم جزو حکم ظاهری است؛ چون در اماراتم که من واقعاً نمیدانم تکلیفم چیست. یک خبر واحد ابوبصیر آمده، از چیزی گفته. برای من واقعاً روشن نشد تکلیفم چیست. یک روایتی دارد میگوید که: «آقا، گوشت خرگوش حرام است.» من قسم میتوانم بخورم؟ نه. ولی دین به من گفته که شما یک خبر واحد که آمد، راویاش هم ثقه بود، اعتنا کن بهش. صدی ظاهری. بله، پایینتر از ۹۰، ۹۵. اطمینانم این وسط هستی؟ بله، در فضای فقه و اصول اول یقین داریم، بعد اطمینان، بعد ظن و شک. یقین صددرصد که مرحوم صدر، دنیا خاطرتان هست یکی دو درصد اشکال ندارد. پایینتر میآید تا ۹۰ میشود اطمینان. بهجت و اینها اطمینان را ملحق به قطع میدانند. بعد پایینترش میشود ظن. بله، برخی اطمینان را ملحق به قطع نمیدانند؛ چون تو همین رسالهها که نگاه میکنی یقین داشته باشد یا اطمینان داشته باشد. یقین، اطمینان، بعد دیگر میشود ظن و شک. ما اینجا الان یقین و اطمینان میرود در احکام واقعی، ولی ظن و اینها دیگر میآید در بحث حکم ظاهر. شک داریم. موضوع شک را برطرف میکندها. شما نسبت به حکم شک داری، حکمی میآید، حکم دیگری میآید، شک شما را برطرف میکند. شک قبلی. «یقال عن الاحکام الظاهریه بانها متاخره عن الاحکام واقعیه.» خب روشن است دیگر، اول حکم واقعی است، بعد حکم ظاهری. اگر دسترسی به حکم واقعی نداشتیم، نوبت حکم ظاهری میشود. اختیار داری یا این را انتخاب کنی یا آن را؟ نه عزیزم، تا وقتی حکم واقعی است، اصلاً نوبت به حکم ظاهری نمیشود. «که واقعاً که تکلیف برای شما روشن است، میدانی باید چه کار کنیم.» هر وقت واقعاً روشن نبود، حالا باید بروی سراغ حکم ظاهری. «لعنها هاب احکام ظاهری برمیگرد.» «قد افطتور رضا فی موردها.» یعنی در موضوعش «الشک فی الحکم الواقعی.» چون اصلاً موضوع این چیست؟ شک در حکم واقعی. وقتی حکم واقعی باشد که اصلاً موضوع محقق نشده. شک در حکم واقعی. «والا وجود الاحکام الواقعه فی الشریعه لما کانت هناک احکام ظاهریه.» اگر احکام واقعی نبود، اصلاً نوبت به احکام ظاهری نمیرسید. این در تبع آن است. یک حکم واقعی داشتیم، بعد بعضی جاها دسترسی به حکم واقعی نبوده، نوبت به حکم ظاهری شده. الان قطعاً قلیان کشیدن حکم واقعی دارد. ما دسترسی به حکم واقعیاش نداریم. حکم ظاهری اجرا میکند. حکم ظاهری که اجرا میکنیم چیست؟ اصالت الحل. اصل بر چیست؟ حلال است. اشکالی. برخی میگویند احتیاط. بحثش میآید بعداً. اگر قطعی باشد، ضرر متیقن. یک وقتی یادم است اماره و حجت باشد. هر امارهای که حجت نیست. هیچکس شک ندارد در اینکه این ضرر دارد. هیچکس، یعنی چی؟ یعنی عقلا، متخصصین.
خیلی بحث واقعی، عرض کنم که یک بار در درس وسائل یکی از اساتید خیلی بزرگ و بزرگوار بحث «لا ضرر» مطرح شد. ایشان فرمودند که ایشان پدرخانم، پدرخانم شکم مراجع معروف بود. ایشان گفتش که: «میگویند سیگار حرام است.» بعد ما درسی که داشتیم طبقه سوم بود. «اگر قرار باشد سیگار ضرر داشته باشد، این پلههایی هم که شما میآیید بالا ضرر دارد. این هم که رو زمین نشستهاید ضرر، ضرر.» اینجوری گفتند. یعنی منظورش این است که اینها ضرر عقلایی نیست، ضرر متنابه نیست. در صورتی که اینجوری استدلال، آن ور هم اینجوری. شنیده باشید آن ورش هم. شما میخواهی بروی تو این طبقه زندگی کنی، چیز دیگری هم نیست که بروی. میپریال درس طبقه پایین، طبقه اول برو که اساتید طبقه اول هستند. آدم مطمئن باشد الان برای پای من ضرر دارد. بروم پایین. احتمال دارد که این میخواهد بگوید که ضرر که همه جا هست. پشت فرمون نشستن ضرر ندارد؟ اول اصلاً مصلحت و اینها کاری نداریم. اول با خود ضرر کار داریم. میزان ضرر، میزان ضرر را اول در نظر میگیریم، بعد با یک مصلحتی میسنجیم. این اول چقدر ضرر دارد؟ قاعده لا ضرر، چقدر این ضرر دارد فی نفسه؟ اگر بخواهی شما هر چیزی که صرف اینکه یک خورده ضرر دارد بگذاری کنار که همه چیز ضرر دارد. لامپ کممصرف ضرر دارد. مغال. علی ای حال. ما چیز بیضرر نداریم. پس قاعده «لا ضرر» پس قاعده را نباید بگوییم که هر جا ضرری تشخیص داده شد، پیاده. سیگار، بحث جلسه بعد.
در حال بارگذاری نظرات...