‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. خب، حکم شرعی را تعریفش را عرض کردیم و اقسامش را هم گفتیم. حالا بحث ما دربارهی مبادی حکم تکلیفی است؛ از کجا نشئت میگیرد؟ مقدماتش چیست؟ چطور مرحله به مرحله پیش میرود تا یک حکم صادر شود؟ مراحلی که طی میشود تا یک حکم صادر شود.
خب، ما توی ــ به قول مرحوم سعد ــ توی حیات اعتیادیمان، زندگی اعتیادیمان، زندگی عادی، میبینیم برای اینکه یک حکم صادر شود، مراحلی طی میشود. چون پارلمان اینها را که نگاه میکنید، ببینید که یک چیزی وقتی میخواهد تصویب شود، **قانون** شود، این مراحل را طی میکند. لایحه باشد چه طرح باشد، اول میآید تو کمیسیون مطرح میشود. کمیسیونهای تخصصی، جنبههای مصالح و مفاسدش در نظر گرفته میشود. موافقین و مخالفین میآیند، هر کدام. موافقین مصالحش را میگویند، مخالفین مفاسدش را میگویند. به اصطلاح اصولی کسر و انکسار میکنند، با هم میسنجند. بعد درجهی اولویتش را مشخص میکنند که خب، این مشکلات. طبعاً هر طرحی دارد. به چند نفری آسیب میزند. شما هیچ کاری نیست که بگویید این وقتی بخواهد عملی شود، بهترین کار هم که باشد، به هیشکی آسیب نزند. نخیر.
نماز که نماز؟ یک وقتی ما توی جلسهی همین امسال محرم بحث میکردیم که نماز صبحی که قطار میخواهد نگه دارد، این چقدر هزینهی اقتصادی دارد برای قطار؟ چند نفر آدم باید درگیر بشوند؟ چقدر آدم باید معطّل بشوند؟ اذیت بشوند؟ توی نماز صبح دو رکعتی مردم میخواهند بخوانند. شارع کوتاه نمیآید. خدایا آن آنجا اذیت میشود، اینجا اینطور میشود. اینجا ممکن است یک قطار به هم بخورد. یکی باید وایسد آنجا چک کند. هی باید این را بیسیم بزنند. آنور بر خطها را چهار تا خط را کنترل بکند. مسجد باید چک بکنند. یکی باید تو مسجد باشد آمار بدهد. بر لب خط باشد آمار بدهد. یکی باید تو قطار باشد آمار بگیرد. ساعتها را باید چک بکنند. آن هم توی تایم یک ساعت و نیمه. اینهمه قطار. مثلاً صد تا قطار دارد میرود. ده تا مسجد دارد. اینها را باید همه را با همدیگر تطبیق بدهند. یک ساعت و نیم، کی کجا وایسد؟ اینهمه درگیری! نخوانند نماز را چی میشود؟ میگوید: «نه، بخوان. حالا یک خورده هم اذیت بشود چه اشکال دارد؟» همه چیز یک اذیتی دارد. بالاخره چهار نفر درگیر میشوند، چهار نفر واسش مشکلی پیش میآید. هر چیزی را که شما حساب بکنید، هر خیر و صلاح و مصلحتی، یک جنبهی بالاخره دارد.
آیات قرآن داستانهای خوبی را میگوید برای عبر گرفتن. کنارش ماجرای موسی و خضر را میگوید. اسمی از یک قومی که مثلاً پذیرایی در طول تاریخ بدنام شدند... خب، حالا خدا میگوید: «یک مفسدهای هست دیگر.» خدا هم لحاظ میکند. میبیند که من این را اگر بگویم یک مصلحت خیلی قوی تویش است و مفسده اش اندک. حالا اسم اینها حالا مثلاً اسم این قوم بد در میرود تو قرآن. هر چیزی یک مصلحتی دارد، یک مفسدهای دارد. اینها را کسر و انکسار میکند، میسنجد که خب، این الآن کدام درجه را دارد؟ ولی وقتی به آن درجهی شدت مصلحت میرسد که اصلاً نمیشود ازش کوتاه آمد، این میشود چی؟ **وجوب** حکم شرعی. **تکلیفی**.
یک وقتی یک درجهای از مصلحت را دارد، ولی آنقدر نیست که شارع الزام بخواهد. یک وقتی مفسده دارد خیلی شدید: **حرمت**. یک وقت مفسده دارد بدون الزام. یک وقتی هم شارع برایش فرقی نمیکند. صحبت میشود که اقتضایی و غیر اقتضایی. یک وقت اقتضا به این است که شارع میخواهد آزاد بگذارد. یک وقت شارع نمیخواهد تکلیف بدهد. دوتاست اینها. در موردش صحبت میشود: «خب، این هم خودش مرحلهی ثبوت و اثبات است دیگر.» تو مرحلهی ثبوت میخواهند حکم را ببرند، این کارها میشود. تو مرحلهی اثبات میخواهند حکم را ابلاغ بکنند که اثباتش میشود همون که بخشنامه میشود، میدهد دست دولت. بخشنامه میکند، تصویب میکند، میدهد به دولت، میدهد به قوهی قضاییه، به نیروی انتظامی. قوانین راهنمایی رانندگی را مثلاً مجلس تصویب کرد. میآید میگوید که: «آقا، ما اگر جریمهها را بالا ببریم، یک همچین مشکلاتی خب بالاخره به مردم فشار میآید؛ فشار اقتصادی است.» فلان. «اگر بالا نبریم، تصادف زیاد است. بالاخره تخلف زیاد است.» بعد مینشینند بررسی میکنند، عقلای قوم مثلاً اینها باید چکار کرد؟ کدام جهتش را گرفت؟ آخر به نتیجه میرسند که با همهی این مفاسد، آن مصالح ارجحیت دارد، ترجیح دارد. لذا حکم میدهد با الزام.
حالا توی فضای تو فضای مجلس و پارلمان و اینها ما دو گزینهای هستیم. برشاش اینطوری است که یا واجب یا حرام. این پنج گزینهای و اینها که حتی به نظر میرسد که بیشتر از اینها جا دارد. ما بیش از پنج تا هم میتوانیم حکم را طراحی بکنیم. وحی منزّل هم نیست که همین پنج تا باشد. عرض کنم که حالا این حرفها باید سر وقتش تو بحث استنباتی و خارج و اینها مطرح شود. علی ایحال دو مدل بیشتر ندارد دیگر. یا به حد الزام میرسد و تصویب میکند و میگوید «باشد!» یا به حد الزام نمیرسد. یا از آنورش الزام تصویب میکند میگوید «نباشد!» تصویب دو نوع دیگر. در مرحلهی اجرا آن هشت بند مرحلهای که شما پیاده میکنید چطور میشود؟ (یعنی انواع و اقسامی از وجوب تا حرمت برایش قائل شدن که فقط وجوب یا اجرا بشود یا اجرا نشود). آقا پلیس خودش هفت هشت تا ... بله، گفت: «که نهی ازت خوشم آمد؛ حالا کمربند نبستی من برات چیز میکنم.» جریمهی غذا خوردن پشت فرمان را میزند. یکم برعکس غذا خوردی. میگوید: «نه، به خاطر بیادبیات و به خاطر این نوع حرف زدنتم که شده میزنم. چراغ قرمز رد کردی تا حالیت بشود.» مرحلهی اجرا خلاصه یک چیز دیگر ازش درمیآید. مرحلهی برش که مرحلهی ثبوت است. این بحثها بحثهای مهمی هم هست. بله، قطعاً توش بحثی نیست.
حالا یک بحثی که بحثهای خیلی خوبی است. الآن ایکاش فرصت میشد بحثهای فلسفه اخلاق هم میکردیم. مقایسه میکردیم. بحثهای روز دنیاست. پشتوانهی اینها چیست؟ اعتباریات پشتوانه دارد یا ندارد؟ خب، الآن تو دنیا که تو دانشگاه درس میدهند میگویند که اینها اعتباریات پشتوانه هم ندارد. پشتوانهاش همون اعتبار است. هیچ چیزی نیست. آره خیلی دقیقی دارند. تو این بحث نظرات خیلی نویی هم تو المیزان دارند هم جای دیگر. مطرح کردن در مورد اینکه این اعتباریات منشأ عقلی دارد و خلاصه مباحث عقلی میشود و روی همین حساب حسن و قبح هم پیدا میکند. در هر صورت اینکه ما میگوییم آقا چراغ قرمز کسی رد بکند، این واقعاً کار بدی کرده؟ نه، اعتبار کردیم چراغ قرمز. حالا یکم که کار بدی نیست. «حقالناس است.» به حمل شایع سنایی، حقالناس مصداقی بر حقالناس. حالا همین اتفاقاً خیلی جالبش همین است. حالا یا آن یا اینکه وقتی یک حکمی. ما الآن توی مکاسب یک بحثی داریم با رفقا در مورد **توریه**. بحث مفصل است که همین بحث را آنجا داریم بحث میکنیم. اینکه شارع وقتی میآید یک حکمی را تو مرحلهی ثبوت جا دارد که اول بحث را بخوانیم بعد این را عرض بکنم. حالا بیرون بگویم نکته را.
توجه داشته باشید، کسر و انکسار میکند، لحاظ میکند. این به اعتبار یک نفر و دو نفر نیست. همهی افراد را لحاظ میکند و «تسهیل علی العباد». یعنی خوب بررسی میکند تا همهی آدمها را به مناسبت همهی آنها با همهی شرایط، با همهی اقتضائات، آنوقت حکم را میبَرَد. تو تئوری بحث چی؟ مثال. مثال خیلی خوبی هم هست برای اینجا. یک بحثی دارد مرحوم شیخ که آقا تا کسی میتواند توریه بکند؟ من مضطر شدم، توریه میتوانم بکنم؟ کذب جایز است یا نه؟ مشهور میگویند که نه. مرحوم شیخ میگوید: «آره.» تا آخر احتیاط میدهد. میگوید: «احوط این است که...» ولی روی حساب عمومات و اقتضائات و ادله جایز است و روایت را میآورد، اطلاقگیری میکند که چقدر ما تو آن روایت سر و کله هم زدیم. خلاصه، آنجا رفقا بحثهای خیلی خوبی. الحمدلله بستان فاضلی هم داریم. توی بحث خیلی جدی وارد بحث شدند و خلاصه مبنای شیخ را ریختن به هم. عرض کنم که آنجا من یک چیزی گفتم: «اینها دیگه دستشون خالی است.» همهی استدلالهاشون یک جای دیگر است. واسه این جوابی ندارد.
شارع دارد همه را لحاظ میکند. شما وقتی داری یک حکمی میبَری، بخواهی بیایی بگویی آقا اول برو توریه کن، اگر نمیشود بیا دروغ بگو. اینها. آن بدبخت بیچارهی عامّی بیابانی ساده چی؟ و اینها. او تا بخواهد بیاید وقتی که تفنگ را گرفتند روبهرویش، کلت کشیدند، این تا بخواهد بیاید محاسبه بکند من چطور بگویم که چطوریه بشود؟ چطور نگویم که دروغ نشود؟ اینها را بخواهد محاسبه بکند، دست و پایش را گم میکند و ترس جان و مرگ و فلان و اینها. «راحت باش! همین گلوله را دیدی؟ راحت باش!» موضوع سال. چرا شما گفتید اصلاً نه توریه را میشناسد چرا؟ چرا نه، نه چرا دیگر؟ هر کسی بلد است که چطور بگوید که یک جور نیت بکنی که درست بشود. میگوید: «فنی است.» یک تمرکزی میخواهد، یک دقتی میخواهد. بعضی حرفهایاند، بعضی حرفهای نیستند. این برای من توریه ممکن است. بله، یک وقت بحث امکان ما الآن داریم نسبت به ابلاغش نمیگوییم. تو بحث ثبوتش است. بحث اثباتش نیست.
یک وقتی تو اثبات است. شما تو اثبات تبصره میزنی. میگوید «این حکم روز واجب، درست.» آنی که مسافرت است نگیر. مرحلهی اثبات است. یعنی ابلاغ به شما. ابلاغ نمیکند. شما الآن مشغول این نیستی. از اول لحاظ کرده. میگوید: «اصلاً کسی که بالغ نیست را من گذاشتم کنار.» ثبوت و اثباتش با هم فرق میکند. اینجا میخواهم تو ثبوت یا تو اثبات حالا بخوانیم بعد بحث بشود. علی ایحال بحث این است که همه را لحاظ میکند. میبیند که روی مبنای شیخها که آخر هم ایشان احتیاط میدهد. شیخ انصاری همه را لحاظ میکند. میبیند که آقا این واقعاً برای عموم مردم سخت است. برای غالب سخت است. یک کلفتی است. بله. یک عدهای هستند که واردند، حرفهایاند. معصومین علیهم السلام دارند که حضرات فرمودند که ما هرجا تقیه میکنیم یا هرجا هر کلامی که میگوییم هفتاد تا مخرج داریم. شما خودتان را با ما قیاس نکنید. ما کلمه به کلمهمان ازش یک چیزی در میآید که هیچوقت ما حتی ضرورتاً از ما صادر نمیشود. هم عین صداقت. توی جنبههایش را لحاظ میکند، خوب. ولی عموم مردم که اینطور نیستند که شما بگویید آقا اینجا گیرت انداختن، داعشیها گیرت انداختن، گفتند که مثلاً لعن کن! مثلاً کی را؟ حالا من بیایم حساب بکنم من کی را از چه لحاظ؟ بابا! این داعشی دیده. تن بدبخت دارد میلرزد. تو فحش را بده برو! تو دروغت را بگو برو!
عموم مردم تو همچین شرایطی دیگر. هستند. همهی مشاعرشون از کار میافتد. بخواهیم برای او بگوییم آقا تو اگر چی کنی، دروغ است. گناه است. با گناه وضعش اینطوری نیست. خلاصه این عموم مردم این را تو مثال همین چیزی که شما فرمودید، مثال خوبی است. شما وقتی میآیی لحاظ میکنی آقا چراغ قرمز. تمام ساعات چراغ قرمز، همهی ساعات چراغ قرمز. چرا؟ یکی از اساتید میزد، میفرمود که: «یکی از این چهارراهها نصف شب، ساعت دو شب، موتوریه آمده بود. دیده بود که **خیلی** مغایرر پیشبینی چراغش قرمز است با سرعت رد شده بود. کامیون هم که چراغ سبز. آن هم آمده بود. الآن تو عالم برزخ ناظر بر احوال ماست موتوری عزیز دارن اهل مسجد. » **فحیث ما** آن کسی که قانونگذاری کرده میگوید من برای همین قانونگذاری کردم. چهار صبح هم که شد باید وایسی. هیچکی هم که نیست باید وایسد. اصلاً تو این شهر هیچکی نیست. اصلاً تو این شهر همه مردند. من را گذاشتند برای همین. یعنی اتفاقاً نگاه میکند، میبیند قالب اینطوری است نه یک مورد. یا این میشود همون حالت قالب استثنا. نیست؟ این سبز بود که با خیال راحت بیاید برود. میآمد یک مکثی میکرد سر چهارراه. ولی اینجا یا اینکه مثلاً هزینه دارد سیستم درست باشد. اگر کنترل مرکزی باشد باید ساعت مثلاً ده شب این چهارراه، ساعت دوازده جابهجا. اگر این چراغ چشمکزن بود، الآن تو برزخ نبود. چشمکزن است دیگر؟ این که چراغ چیز بود. آن که چشمکزن و جواز و استحباب و مستحب است، قرمز است. اگر طرف برود، حالا جانش به خطر افتاد اما گناه است دیگر. طرف مقررات. امام فرمود اگر چشمکزن باشد با احتیاط بروم. دوتاشون حرام مرتکب نشدن. حساب و کتاب بحث ما این است که وقتی قانونگذاری میخواهد بشود، همهی جهات را در نظر میگیرد. یعنی همین هم جزء همون جهاتش است. میگوید: «من اتفاقاً میگویم همیشه باید پشت چراغ قرمز وایسید چون اینها را دیدهام. چون اینها خبر دارند. میدانم اینطوری میشود.» آقا! حالا اگر اینطوری شد، ما رد بشویم. میگوید: «نه، من بریدم با الزام. هیچجا حق نداری.» علی ایحال مگر اضطرار و اینها که میآید دیگر تو مرحلهی اثبات. احسنت. ماشین آمبولانس باید برود. آتشنشانی باید برود. پلیس باید برود. این پس روشن شد که ما بر اساس کل جمعیت. بله. البته اینجا حالا روی این بحث، بحث نکرده، فقط اسمگذاری کرده. مراحلی که طی میشود.
بخوانیم متن:
«و نحنُ اذا حلَّلنا عملیاتِ الحکمِ التکلیفیِّ کلُّ وُجودٍ کما یُمارِسُه أیُّ مولاً فی حیاتِنا الإعتیاّدیه نَجدُ أنها تَنقَسِمُ إلى مَرحَلتَین: إحداهُما مرحلهُ الثبوتِ لِلحکمِ والاُخرى مرحلهُ الاثباتِ و الإبرازِ.»
ما وقتی تحلیل میکنیم عملیات حکم تکلیفی را (حکم تکلیفی را دیگر با حکم وضعی فعلاً اینجا کاری نداریم) حکم تکلیفی را وقتی تحلیل میکنیم مثل وجوب، همان گونه که ممارست میکند آن را، همون عملیات حکم تکلیفی را هر مولایی در زندگی عادی ما. هر مولایی یعنی چه؟ مولای عرفی، چه مولای شرعی، یک مولای حقیقی. همه دارند این کار را انجام میدهند دیگر. او وقتی دارد حکم میدهد، لحاظ میکند. الآن من به برادرم میخواهم حکم کنم. من به بچهام میخواهم حکم کنم. دیروز بود، درس میرفتم، ماشین را پارک کردم. بچه پشت در دارد میخواهد برود توی خانهشان. بچه رفته تو. بعد این تا در را بست دیدم یک صدایی از تو آمد. باباش چند تا صدای چک محکم! بعد باباش گفت که: «مگه من بهت نگفته بودم که مدرسه تعطیل میشود صاف میآیی تو خونه؟ تا الآن تو کدام گورستان چَپ و راست میز دی؟» بابای دیگر ملاحظه کردید که این بچه وقتی مدرسه تمام شد اگر نخواهد اولین جایی که میآید خانه باشد، هزار و یک مقصد دارد. به درجهی الزام شدید رسیده. زجر شدید و محاسبه کرده که باید الآن عقوبت شدیدی بکند تا از این مفسده...
خلاصه هر مولایی دارد این کار را تو زندگیاش میکند. او وجوبی که صادر کرده یا نهیی که صادر کرده برای همین حرمت. به خاطر همین است. ملاحظه کرده مصالح و مفاسدی را. مراحلی را طی کرده که حالا عرض میکنیم. ملاک و اراده و اعتبار و حکم صادر کرده. بریده دیگر. هم کوتاه نمیآید. تخصیص هم ندارد. مگر اینکه حالا یک جاهایی را مثلاً او مثلاً همون بحث اضطرار و اینها. بگوید آقا من مضطر بودم. ماشین نبود. دوچرخهام پنچر شد. آن یک بحث دیگر است. ولی نه، دوچرخهام پنچر شد رفتم پنچرگیری. اینکه دیگر هیچجا نرو دیگر. این شامل این که نمیشد که. آن هم قبول. خیلی بحثهای مهمی نیست ها! مباحث عرفی است. بله. اول میزد بعد میپرسید کجا بودی.
علی ایحال هر مولایی این کار را تو زندگی عادی ما انجام میدهد. دو مرحله هم دارد این حکم تکلیفی. دو مرحله دارد: مرحلهی اولش مرحلهی ثبوت، مرحلهی دوم مرحلهی اثبات. ثبوت میخواهد حکم را ببرد به محل اثبات. میخواهد حکم را ابلاغ بکند، ابراز بکند.
«فالمولى فی مرحله الثبوت یُحَدِّدُ ما یَشتَمِلُ علیه الفعلُ من مَصلحهٍ و هی ما یُسَمّى بالمَلاکِ، حتى اذا أدرکَ وجودَ مَصلحهٍ بِدرجهٍ فی تَوَلُّدِ إرادهٍ لذلکَ الفعلِ بِدرجهٍ تَتَناسَبُ معَ المَصلحهِ المُدرکهِ و بعدَ ذلکَ یَسوقُ المولى إرادَتَهُ سیاقَهً جَعلیّهً من نوعِ الإعتباراتِ بِلَا إعتبارِ الفعلِ على ذمهِ المُکَلَّفِ.»
مولا تو مرحلهی ثبوت چکار میکند؟ میآید تعیین میکند. تحدید میکند آن چیزی را که احتمال دارد بر آن فعل از جهت مصلحت. مصلحت را اول در نظر میگیریم. این مصلحت را بهش میگوییم چی؟ میگوییم **ملاک**.
اول ملاک را میسنجیم. من این حکمی که میخواهم بدهم، کی نَرَوَد جایی؟ این چقدر مصلحت دارد؟ چقدر ملاک دارد؟ ملاک حکم. ملاک حکم از این به بعد هر وقت شنیدیم یعنی چه؟ مصلحت. اول لحاظ میکنم چقدر توش ملاک است؟ ملاک هم از دو جهت. چه الزامی، چه زجری، چه بعثی، چه زجری. چقدر مصلحت هست برای اینکه بَعث ایجاد کند؟ چند درجه؟ چقدر مصلحت است برای اینکه زجر ایجاد کند؟ تا آنجا که درک کند وجود مصلحت را به درجهی معینهای در آن. در آن یعنی در چی؟ در آن فعل. وقتی که اینطور شد، وقتی که درک کرد یک وجود مصلحتی را به یک درجهی معینی در آن، ارادهای برای آن فعل شکل میگیرد به درجهای که مناسبت دارد به آن مصلحت که درک کرده. به همون میزان مصلحت که درک کرده.
الآن چی شکل گرفت؟ اراده. شکل. لحاظ میکنم. الآن اینجا گرم، بر فرض گرم است. من میسنجم مثلاً بخاری را خاموش کنم یا پنجره را وا کنم یا پنکه بزنم یا کولر بزنم. درست. دارم ملاکگیری میکنم. مصلحت را دارم میسنجم. بعد میبینم که خب، مصلحت تو کدامش است؟ تو این است که بخاری را خاموش کنم. همین که مصلحت را اینجا سنجیدم و تصور کردم، سریع بعدش چی میآید؟ **اراده**. سریع حرکت میکنم به سمتی که بروم بخاری را خاموش کنم. یعنی تصور مصلحت و ملاک، بلافاصله بعدش اراده را میآورد. بحثهای دقیق و خیلی خوبی هم هست. بحثهای فلسفی خیلی مفصلی هم دارد. از جاهای سخت کفایه هم هست. الآن جای خوب شد جا بیفتد. بله. اراده بعد از کسر و انکسار. به محض اینکه دیگر بریدم تو مصلحت. دیدم نه، این واقعاً باید انجام بگیرد. به محض اینکه دیگر جزم پیدا کردم که باید انجام بگیرد. به محض جزم، چی میآید؟ بعد از آن مولا این ارادهاش را بهش شکل میدهد. سیاق میدهد. قالب میدهد. بهش شکل میدهد. یک شکل جعلی از نوع اعتبار. قالبگیری میکند ارادهاش را. فرم میدهد. سیاق فرم دادن. فرم میدهد. فرم جعلی میدهد. فرم جعلی اعتباری میدهد. تو بستهبندی میگذاری شما بفهمی که در نظر او این چقدر اراده و مصلحت توش است؟ چقدر ملاک توش است؟
یک سری چیزها هست اصلاً مولا ازش کوتاه نمیآید. حتی در استحبابات. خیلی جالب است. یک سری مستحبها هست اصلاً خدا ازش کوتاه نمیآید. مثل چی؟ مثل زیارت سیدالشهدا. امور مربوط به امام. به مرحوم شیخ عبدالکریم حائری من حاج آقا گفته بودند که: «آقا حالا روضه را تعطیل کرده. رضاشاه اینهمه دنگ و فنگ ندارد.» دو تا مستحب تعطیل کردی. یکم عمامه. جفتش مست حب است. در ذهن سادهی بسیط کمعمق اینطور است دیگر. نمیفهمد. به خاطر یک مستحب اینهمه سر و صدا؟ حالا عمامه مثلاً واجب، روضهی امام حسین... حالا این مستحبی است که هزار تا واجب بهش بند است. هزار تا واجب بهش. این هر مستحبی، یعنی شما وقتی لحاظ میکنی میبینی که آنقدر که شارع رویش تأکید میکند، هی دست میگذارد، هی دست میگذارد، هی تأکید میکند، زیارت امام حسین مستحب نیست که ازش کوتاه نمیآید. تو برخی مصوبات دیگر هم همینطور است. مثلاً نافلهی شب اینطوری است. قضایش را بخوان. نمیدانم قبلش بخوان، بعدش بخوان. با تیمم بخوان. تیمم کن به لباست بخوان. تو راه میروی بخوان. درازکش بخوان. پشت به قبله بخوان. بخوان! کوتاه نمیآید. یعنی تو درجهی الزام نیاوردهام به خاطر آن مصلحت غالبیه.
فرموده است: «اگر بر امت من سخت نبود، من واجب میکردم که مسواک را با خودشان ببرند زیر رختخواب. بهشون امر میکردم که مسواک بزنند.» خب، مسواک مستحب است. مستحب است به لحاظ عموم؟ به لحاظ اینکه بالاخره یک جاهایی شرایط همهجور نیست با مسواک زدن. ولی آدم میفهمد که شارع در نظرش یک مصلحت بسیار بالا، یک ملاک بسیار نسبت به مسواک ملاحظه فرمودید. پس چی شد؟ یعنی یک مرحله نگاه میکند همه را. میگوید: «خب، من به اعتبار همه میبرم که مشقت میافتد. نمیتوانم واجب کنم. ولی تو همین مرحلهای که نگهش داشتهام هی تأکید میکنم. هی تأکید میکنم برای اینکه مردم یک وقت به هوای اینکه مستحب است، ولش نکنند.»
به خاطر اینکه من الزام را ایجاد نکردم نیایند پایین. طبیعت اینطور است دیگر. آن الزام بالا که نباشد دیگر همون وسط چراغ قرمز وقتی نباشد و چشمکزن باشد، دیگر چراغ قلی چراغ با هم فرق خیلی ندارد. چراغ چشمکزن و با چراغ خاموش خیلی برایشان فرقی ندارد. میگوید: «بابا! این چشمکزن است. بابا! یک عکسالعملی باید دربارهاش نشان بدهی.» میگوید: «نه بابا! یا چراغ داریم یا دو گزینهای.» مردم فناک اذن فقط میشنوند.
پس اینجا میآید فعل را معتبر میکند بر ذمهی مکلف. با آن اراده. با میزان ارادهای که دارد اعتبار میکند.
«تهوناک زن فی مرحله ثبوتٍ مَلاکٌ و إرادهٌ و اعتبارٌ ولیسَ الاعتبارُ عنصرًا ضروريًّا فی مرحلهٍ اثباتٌ .»
نقل از نویسنده: «در سه تا چیز داشتیم در مرحلهی ثبوت. ثبوت اثبات گفتیم فرقش چیست؟ ثبوت دارد حکم را میبرد اثبات دارد حکم را اعلام میکند، اجرا میخواهد بکند، ابلاغ میکند. ابلاغ اجرا که کار او نیست، کار عباد است.».
پس سه تا چیز شد: ملاک، اراده، اعتبار. ملاک چی بود؟ مصلحت. میس نجد. اراده چی بود؟ کشش پیدا میکند. آها. و اعتبار چی بود؟ قالببندی میکند. قالب گرفته که ابلاغ بکند. هنوز قالب ابلاغ نکرده. بهش فرم میدهد. میگوید: «خب، این را بگذارم تو این قالب شدید. این را بگذارم تو آن قالب غیرشدید.» مُهر فوری. احسنتم. احسنتم. آن مُهر دو فوریه. این دو فوری فوریت ضروری نیست. نبود ضروری هم نه.
«بل یَستخدَمُ غالباً ما کَعمَلٍ تَنظیمیٍّ و سیاقٍ اعتادَهُ المُشَرِّعونَ والعُقَلاءُ فقط. قد اُشیرَ فی ذلکَ.»
شهید صدر میفرماید که این اعتبار عنصر ضروری نیست. اینجوری نیست که حتماً باید باشد. اصلشان دوتای اول است: ملاک و اراده است. اعتباری وقتی خود همین جعلی مساوی با حالا ببینیم چه می شود. و «لَیسَ الاعتبارُ عُصرًا ضروریّاً فی مرحلهِ الثُّبوتِ.» اعتبار یک عنصر ضروری در مرحلهی ثبوت نیست. «بل یستخدِمُ غالباً ما کَعمَلٍ تَنظیمیٍّ و سِیاقٍ اعتادَهُ المُشَرِّعونَ والعُقَلاءُ» بلکه غالباً استخدام میشود مثل یک عمل تنظیمی و سیاقی. سیاقی یعنی فرمدهی که اهل و قانونگذاران و عقلا بهش عادت دارند. «فقط سا أشاره فی ذلکَ.» یعنی یک وقتی هم شارع میآید مدل اینها خلاصه یک چیزی که میخواهد انتظام ایجاد بکند دیگر. همون دو فوریت، سه فوریت، دستهبندی. حالا شارع روح مدل عقلا و عرف میآید این را هم تنظیم میکند بر فرض. ولی چیز ضروری نیست. یعنی ما روی حساب درکی که از عرف داریم، داریم میگوییم. این کار را هم میکند. پارلمان وقتی میخواهد این کار را وقتی میخواهد دو فوریت، سه فوریتی میکند. آها. وجود خارجی بهش میدهیم اینجا. آن هم هست. بله. ضروری نیست. احسنتم. خیلی. پس به محض اینکه اراده شد، اعتبار لازم نیست. یعنی لازم نیست که حالا شارع بیاید برایش هر چیزی را که مصلحتی دید و اراده کرد، حالا بیاید قالبگیری بکند و فوریتبندی بکند و نه. یک وقتی هست که در نگاه شارع یک چیزی خیلی مهم است ولی حالا حالاها حکم نمیدهد. واسه بحث ربا چند سال گذشت از ظهور پیغمبر تا حکم ربا ابلاغ شد. حالا بحث اینکه ابلاغ شد یعنی ثبوت و اثباتش. یعنی ثبوت داشت و اثبات اعتبار نشده بود. یعنی مصلحت را دیده بود، اراده کرده بود، اعتبار نکرده بود. اعتبار نکرد تا وقتش شد. الآن اصلاً زمینهی اعتبارش نیست. اصلاً من این قانون را بخواهم معتبر کنم اعتبار بهش بدهم. حرف خوبی است این. اصلاً اساساً مصلحت نداشته تا حالا. یک حکم حجاب یا حکم شراب. این الآن یک عده میگویند که یک سری چیزها هستش اصلاً میبیند که مصلحت دارد، اراده هم میکند ولی میگوید من خودشو مقدمش را بهت امر میکنم.
یک سری چیزها هست به خودش مثلاً حفظ کیان خانواده مصلحت دارد. اراده هم دارد. خیلی اراده شدید. مصلحت شدید حفظ کیان خانواده. واجب نیست به خودش. امر شده شما خانواده را حفظ کن. به مقدماتش امر شده. یعنی هر آنچه که دخالت دارد تو حفظ کیان خانواده را بهش امر کرده. هر آنچه که دخالت دارد به اینکه کیان خانواده را از هم بپاشاند، نهی کرده. یعنی اینجا اعتبار نکرده. دیده ملاک دارد. اراده هم دارد. ملاک حفظ خانواده هست، اراده حفظ خانواده هم هست. ولی اعتبار نمیکند. مثال دیگری زدند که همچین خیلی نمیچسبد تو برخی شرع مثال نماز و اینها. نماز که خودش هم بهش امر شده. تکلیف است. مثال خانواده به نظر میآید بهتر باشد. ما تکلیفی نداریم به اسم حفظ کیان خانواده. ولی قشنگ میفهمی که شارع آن را میخواهد. «واجب آقا کی گفته حفظ خانواده واجب؟ خودش واجب نیست. مقدماتش واجب است.» ملاکش قشنگ هست. این ملاک را کشف میکنیم. خیلی بحث مهمی است. یعنی از بقیهی حکم انتزاع میکنیم. اشکالی هم ندارد. همانها را هم که داده به خاطر چی بوده؟ به خاطر این بوده. نمونهی جنبهی مقدمیت حکم آن قرار میگیرد. انتزاع بشود. یک جاهایی با همدیگر خصوص من وجه هستند. ولی نه. این خودش یک ملاک جدایی تو دل آن حکم بوده دیگر. مستطیل برایش چیزی اعتبار...
نه، به نظرم موسیقی مطلق به نظر نمیرسد. حالا خاصیت بحث ملاک چیست؟ نکتهی کنکوری فوقالعاده مهم. میگوییم گوشهی ذهن باشد. دیگر از درس نمیخواهیم فاصله بگیریم. یک بحثی داریم در تزاحم، تعارض. تزاحم، تعارض. دو تا حکم همدیگر را سلب میکنند تو مقام جعل، تو مقام جعل، تو ثبوت همدیگر را سلب میکنند. یکی میگوید نماز میت واجب است. یکی میگوید نماز میت واجب نیست. دو تا روایت. اینها دارند چکار میکنند؟ تو مقام اجرا دارند همدیگر را سلب میکنند. یا تو مقام جعل، مقام انتصام استفاده. یا جعل است. یک روایت کاشف از این است که شارع اصلاً آن را ملاک درش لحاظ نکرده. اراده ندارد، اعتبار نکرده. یکی کاشف از این است که هم ملاک دارد، هم اراده دارد، هم اعتبار. این میشود تعارض. ما با این کار نداریم.
یک چیزی هست تزاحم است. تزاحم تو مقام جعل نیست. تو مقام انتفاع استفاده. من میخواهم بروم حج. از این طرف دشمن حمله کرده. جهاد برم یا حج؟ مشکل دارند. کجا با همدیگر مشکل پیدا کردند؟ تو مقام امتثال. من وقت ندارم. نمیتوانم جفتش را با هم انجام بدهم. جنگ از اینور. مستطیل هستم. از آنور هم من سپاه اسلامم. بیضهی اسلام در خطر است. اصطلاح. حالا باید چکار بکنم؟ تو تزاحم از بحث خارج. چند سال پیش خارجش را بحث کردیم. یادم نیست. ولی آن مقداری که یادم است، چند شاید شش تا یا هفت تا مطلب بود تو بحث تزاحم. یکیاش این است که از همش مهمتر است: ما به ملاک نگاه میکنیم. تو تظاهر ملاک هر کدام قویتر بود، اراده شدیدتری نسبت بهش بود، آن اولویت پیدا میکند. ملاک حج قویتر است یا ملاک جهاد؟ جهاد. این اگر نباشد، متسوایم و بیفکر. اصلاً جهاد نباشد. کعبه نداریم ما. نماز نمیماند. مسجد نمیماند. همهچی میرود. ملاکی که در جعل جهاد بوده قویتر از ملاکی است که در جعل حج است. بحث ملاک خیلی مهم است ها! ببینید، من یک چیزی را یک وقتی یک مناظرهای میکردیم سال نود و دو برای ایام انتخابات. یکی از دوستان فاضل، اساتید خوب مشهد، طرف مناظرهی ما بود. بعد ما از کاندیدای مورد حمایت ایشان یک متن را خواندیم. گفتیم که: «آقا این ظهورش در چیست؟ این حرف با آن حرف رهبری اینها با همدیگر مشکل دارد. یک حرف ایشان ظهورش با حرف رهبری تناقض دارد، تضاد.» بعد ایشان گفت که: «اینجا جای ظهورگیری نیست.» گفتم که: «آقا، اصول مال همهی جای زندگی است. اصول که مال من نیست.» ببینید، قواعدش قواعد عقلی عرفی است. منضبط کرده است. اسمگذاری کرده است. حیاتنا الاِعتیادیه. همهی مولاها دارند همین کار را میکنند. او دارد جعل حکم میکند. تو جعل حکم دارد اراده میکند. اعتبار. بعد ابراز میکند. بعد بابتش عقوبت میکند. همون کاری که شارع دارد میکند. جعل حکم میکند. بعد ابلاغ میکند. بعد ضوابطی دارد به اسم دیه، قصاص، کفارات، چی چی. یک سری عقوبت دارد. عقوبت شرعی دارد. قص علی هذا، اصول را نباید خواند فقط برای فقه. خصا. اصول را باید خواند برای زندگی.
این بحث ملاک، بحث تزاحمی که الآن عرض کردیم، مال همهی جای زندگی است. خدا رحمت کند مرحوم صفایی را. به نظرم تو کتاب علم اصول ایشان است. من قبل اینکه علم اصول، وقتی که وارد بحث اصول شدیم، اصولی که شروع کردیم، به نظرم هجده سال داشتیم. شاید هم کمتر. بله، هفده سالمان بود. وقتی که اصول میخواندیم، من قبل از اینکه اصول را شروع بکنم، کتاب نقد اصول آقای صفایی را خواندم. هنوز هم بعضی نکاتش یادم است. درآمدی برای علم اصول. یکی از مباحث ایشان این است. ایشان میفرمایند که: «اصول باید کار استخاره را بر ما بکند.» وای! من چقدر کفری میشوم در میآید که زنگ میزنند: «استخاره میخواهم بزنم.» لت و پارشون کنم. یعنی طرف یک ذره تحمل ندارد. یک ذره مشورت نمیکند. صاف میخواهد برود با خود خود خدا. از خود خود خود خدا بپرسد که اینجا چکار بکند. خیلی ایشان میفرماید که: «بابا! اصول کارش همین است. شما الآن بین دو تا کار گیر کردی. میخواهی استخاره بکنی.» استخاره دارد. من برم حج یا برم جهاد؟ ما باشیم با استخاره میخواهیم حل بکنیم دیگر. استخاره. ملاک کدامش قویتر است؟ ملاک نیست. اصول عملیه. یقین داری. یقین داری. بعداً شک میکنی چکار کنی؟ از اول شک داری چکار کنی؟ برائت بیا. تکلیف آمده. میتوانی ترک کنی؟ دوتایش را میتوانی انجام بدهی؟ یا قابلیت جمع دارد؟ قابلیت جمع ندارد. احتیاط کن. تخلیه فلان. اینها. ما من بعد این را طرح را از ایشون که گرفتم، بعداً خیلی به درد تو مشاورههای دانشجویی اینا میآمدند مینشستند. گفتم بیا میخواهم با اصول مشکلت را حل کنم. قلم کاغذ بیار. کسر و انکسار میکرد. این کار را انجام بدهم؟ فلان رشته را برم؟ گفتم بیا کاغذ بنویس. مصالح و مفاسد را برای خواستگاری. سریع میخواهد برود استخاره کند. رفته دختر دیده. «آقا استخاره بده.» پسر خانواده را دیده خوب است. کاغذ داشته باش. مصالح را بنویس. مفاسد را بنویس. کسر و انکسار کن. حکم صادر کن. خوب است؟ بد است؟ مستحب است؟ واجب است؟ اصلاً گرفتن واجب است. مصالح و مفاسد با هم سنجید. در هر صورت میخواهم بگویم که علم اصول را اینطور باید نگاه کرد. در حالی که اصلاً نوع کار نباید به سمت من برای خودم. کسی که صاحب استخاره نمیفهمد که من خدا را شاهد میگیرم شاید سالی یک بار یا دو بار برای خودم مجموعهای به استخاره. استخاره لازم. خیلی استخاره و اینها چی بود؟ گفتم که من برای خودم شاید مثلاً در طول سال چی بشود که یک استخاره برای خودم بکنم. کارهای مهمم که پیش میآید. جای دعوتی فلان خطریه. آنجا فلان استخاره. عملی طلب خیر هرچی. اینکه حالا تکلیف آدم باید لحاظ بکند.
بعد آن به قوهی عقل ضرر میرساند. بعد هزار و یک مشکل. همه عقلیه. من مینشینم لحاظ میکنم. ملاک را میسنجم. ملاک کدامش قویتر است؟ اینجا و آنجا. این کارو اون کار. ملاک کدام قویتر است؟ در نگاه شارع کدامش بله. هوای نفس نمیگذارد. اینجا شما مثلاً آنقدر مشتری داری، آنقدر مخاطب داری. نصفه هم کار میکنی. کلی هم دک و پز دارد. سر و صدا دارد. آنور. بعد هی بدوی. آخر هم دیده نمیشود کارت. آخر هم هیچکی ازت قدردانی نمیکند. بله. دو تا هیئت آدم را دعوت کردند. دو تا مسجد دعوت کردند. اینجا بالاشهر. اینجا پایین شهر. اینجا کسی اصلاً خیلی سخنرانی گوش نمیدهد. هرچی گفتی تکراری غلط راست دروغ. پولش را هم بهت میدهند. کلی هم احترام میکنند. در بسته هم میگیرند. آژانس هم میگیرند. میآیند میبرند. آنجا باید با بی آر تی بروی. کلمه به کلماتم گیر میدهند. صداشون هم بلند است. بعد نمیدانم چی چی است. ولی آقا اثرش خیلی بیشتر است. کفران خدا نعمت عقل از آدم میگیرد. گاهی بله. دیگر. یعنی عقوبتش هم هست. عقلش را بگیرید. این استفاده نمیکند از این نعمت. خیلی دیگر. این هم وسط حرفش افتاد.
«و بعدَ اتمامِ مرحلهِ الثُّبوتِ بِعناصرِها الثلاثهِ او بِعُصرَیهِ الاوّلَینِ على اقلِ تقدیرٍ، تَبداُ مرحلهُ الاِثباتِ و الابرازِ.»
بعد از اینکه آن مرحلهی ثبوت سه تا عنصر یا با آن دو تا عنصر اولش (آن دو تا حداقلش دیگر. آن دو تا عنصر اول است دیگر) شکل گرفت. حالا نوبت مرحلهی اثبات و بروز و ابراز است.
«و هیَ المَرحلهُ التی یُبرِزُ فیها المولى بِجُملهٍ إنشائیّهٍ أو خَبریّهٍ مرحلهَ إرادَتِهِ.»
حالا میآید ابراز میکند مولا با یک جمله. حالا یک جملهی انشاییه یا جملهی خبریه. میآید میگوید آقا من این را میخواهم. میشود چی؟ خبری. یا میگوید برو بزن بردار بیار. انشائی. چی ابراز میکند؟ مرحلهی ثبوتی که ملاک و اراده داشت را حالا میآید میگوید آقا این ملاک و اراده در نظر من هست. رهبر معظم انقلاب کسر و انکسار کردند. فلان کاندیدا آمدنش به مصلحت نیست. سنجیدم اطراف قضیه را. تو مرحلهی ثبوت ملاک قوی است برای نیامدن. اراده کردند که نیاید. کار نداریم. و ابراز کردند. اول برای خودمان کاندیدا که خیلی فایده نداشت. کی فایدهدار بشود که الزام واقعاً ایجاد بشود؟ از اینور به هر حال.
«و هذا الإبرازُ قد یَتعَلَّقُ بِالإرادةِ مُباشَرَتاً.»
این ابراز گاهی مستقیم به اراده تعلق میگیرد. یعنی مولا میآید از خبر میدهد. چی میگوید؟ میگوید که آقا «اُریدُ مِنکَ کذا و کذا.» «اُریدُ مِنکُم کذا.» من اراده کردم از شما میخواهم. مستقیم از ارادهاش خبر میدهد. تو مرحلهی اثبات یک وقتی مستقیم و اراده تعلق میگیرد. مستقیم میآورد اسم اراده را میآورد.
«و قد یَتعَلَّقُ بِالإعتبارِ ای یُخبرُ عَنِ الاعتبارِ.»
و گاهی به اعتبار تعلق میگیرد. یعنی از اعتبار خبر میدهد. خدا این را میخواهد. خدا امر کرده. تکلیف است. واجب است. این واجب است یعنی دیگر اعتبار.
پس آقا جان ما سه مرحله ثبوت داشتیم. ملاک مستقیم بیاید از مصلحت خبر بدهد. مصلحت را به خبر بدهد دیگر کاشف از اراده و اعتبار نیست. بله. اشکال ندارد. ولی آن دیگر ابراز حکم نیست. خب، این الآن توش حکم است. من مصلحت دیدم این کار را. چه حکمیه؟ نه، آنجا از اراده خبر داد. مصلحت جامعه و با اراده. بعد گفت که من به ایشون امر نکردم. نه. نه آن امر از بحث اراده نیست. آن بحث این است که حالا وقتی میخواهم تکلیف بکنم تو کدام قالب اعتباری میگذارم. اعتبارش است. ارادهاش کاملاً هست. ایشان فرمودند که دو قطبی به مصلحت مملکت نیست. این مصل حت. ملاک اولیه است. تو ارادهی من نسبت به این اراده جدی دارم که دو قطبی شکل نگیرد. مصلحتمو اراده هست. همین دیگر. همین. احسنتم. برای همین است. یعنی گاهی مصلحتی که ما این مصلحت آمده دو سه مرحله بالا داریم سرش میخورد به اراده. آن یک مصلحت دیگر است. نه، آن دیگر ملاک نیست. این مصلحت را همونی که ما میگوییم اعتبار. همون که میگوییم اراده. ولی مصلحت خالی تو فضای اصول که گفته میشود بله. تو فضای عرفی خیلی وقتها طرف اصلاً حکم دارد میکند. میگوید مصلحت. مصلحت به کار میبَرد. حکم وجوب دارد با مصلحت به کار میبَرد. مصلحت نظام چیست؟ مجمع تشخیص مصلحت نظام. مصلحت مملکت این است که این ارتباط برقرار شود. خدا وجود میگوید که شما بگو واجب. چون میگوید مصلحت نظام این است. مصلحت ملاکیه آن مصلحت ملاکیه نیست. آن همون اولی که تو بررسی میآیند. آن مصلحت همون است. اینکه تو اصول میگویی بعد جدیتر میشود کار. میبینم که آرای موافق دارد بیشتر میشود. دارد به اراده کشیده میشود. بعد دیگر میآیند مینشینند مینویسند. بند میکنند. اساسنامه میکنند. میشود اعتبار. و دیگر ابلاغ می کنند.
این زد و خورد ندارد. بالاخره بررسی مصلحت و فساد که توش هست. زد و خورد از این جهت (شما بخواهی یک چیزی برایت جدید روشن بشود) مجازند. بله. آن که خب مشخص است. اول زد و خورد اینجوری ندارد. این سه تا را ما بتوانیم کلاً بگوییم یک چیز است. بررسی به معنای تفکر و اینها. آن یک معناست. اینی که ما اینجا میگوییم به آن معنا نیست. به معنای این است. شارع میبیند مصالحی دارد. میبیند مفاسدی دارد. بدون بررسی نمیخواهد هم بررسی بکند. حالا در نظر شارع مصالح قویتر است یا مفاسد؟ بررسی اینجا به این معناست. میبیند مصالح قویتر است. گاهی آنقدر قویتر است که اصلاً مفاسد را چیزی به حساب نمیآورد. مثل همین بحث نماز. مثال زدم برای نماز صبح مثلاً قطار. گاهی مصلحت یکطوری است که میگوید باز تا میشود این را انجام بده. نمیشود اشکال ندارد. مثل چی؟ مثل زیارت امام حسین. میگوید خیلی این در نظر من قوی است. همه برید! حالا نرفتین هم عقوبت نمیکند. ولی من میخواهما. شده دست بریده بشود. شده پا بریده بشود. شده جانت به خطر بیفتد. برید! نرم افزار موقوفه؟ یعنی باز مصالح و مفاسد سنجید، حکم صادر کرد. حالا یا وجوبی یا استحبابی. این سنجیدن را ما میگوییم بررسی. جهت که من برم حالا بنشینم چارت را. الآن یک مصلحت جدید پیدا شد. ای مفسده بود خبر نداشتم اینها. تو شارع ما چاره نیست. اینها تو مولا عرفی است. چی میکند؟ سهمیهبندی میکند. کارت سوخت صادر میکند. کلی پدر مملکت را در میآورد. چقدر شلوغ میکند. بعد چند سال. نه، به نظر میآید که مصلحت. دو تا وزارتخانه را ادغام میکند. دوباره بیاید طرح بیاید که دو تا وزارتخانه از هم جدا کنیم. مال اینهاست عقل درست حسابی. بله. آزمون و خطا. آن بحث نسخم که حالا بعداً مطرح میشود. اینها همش خیلی بحثهای مهمی است. یکخورده طولش دادیم. اینجا یکخورده آروم پیش رفتیم چون خیلی نکته دارد. بعداً خیلی کارکرد دارد. تو نسخ نمیآید بگوید آقا من فهمیدم که دیگر اشتباه بود. نه. مثل اینکه صلاح نیست. نه. تو نسخ هم بعداً معلوم میشود که از اول مدتدار بوده. یعنی وقتی آمد سال پنجم فلان بر حسب زمان تغییر ملاک مال پنج سال بوده. نه اینکه سال پنجم آقا خدا فهمید دیگر به سمت بیتالمقدس نماز خواندن خوب. اینها زیاد مسخره میکنند بعضیها اینجوری توضیح میدهند. انگار که نظر خدا عوض شد. نه. یهودیها مسخره میکردند. گفتند که سمت بیتالمقدس نماز میخوانیم. خدا گفته عجب کاری کردیما. کعبه. نه، عزیز من! این طوری نیست که خدا از اول لحاظ کرده بود. تا فلان روز همین حکم باشد. حکماش مدتدار بود. از اول خبر نداشتی مدتدار بودنش را. اعلام نکرده مدت را. شما فعلاً بخوان تا کی؟ کارت نباشد بخوان.
حالا برخی روایات دارد که وقتی امام زمان ظهور میکند (بین خودمان باشد) امام زمان ظهور میکند، مفاسد برایش ممکن است بار بشود. الحمدلله. برخی روایات دارد که وقتی که امام زمان ظهور میکنند، حالا بحث سندش و اینها کار ندارم، فقط به عنوان یک احتمال، تصدیق بکنیم. این اگر باشد ما باید پس بزنیم آقا. «علاف کردی ما را اینهمه سال؟» نه، این مدتدار بوده. تازه دوران امام زمان دین جدید میآورد. یک بچهی دین جدید یعنی. یک سری چیزها اعتبارش تا دوران ظهور بوده. اصل غیبت مال تا ظهور حضرت است. حضرت که ظهور میکنند جدید بیاید فضای فقه دارد که شما هم دست یک کسی را آنقدر فشار بدهی به همون میزان قصاص دارد تو دوران امام زمان. نه. سرخ بشود، نه درد داشته باشد. آنقدر چند. قصاص دارد. آقا این نبود تو دین. اینکه اصلاً ضرر محسوب نمیشود. این قاعدهی «لا ضَرار و لا ضِرار» این را در بر نمیگیرد. صد تا بحث فقهی برایش. اینها همه مال تا آن وقت بوده. ملا ببینید، ملاک زماندار بوده. اراده زماندار بوده. جعل زماندار بوده. ثبوت زماندار بوده. زماندار بوده. فقط زمانش را اعلام نکرده. فرمودند تا بیدین نشویم تا چیزی فهمیدم. اینها از کجاتون در میآورید. العیاذ بالله.
«ان شاء الله اعتبارُ الکاشفِ عَنِ الإراده.»
پس یک وقتی هم تعلق میگیرد به اعتبار کاشف اراده است. «کما اذا قالَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیهِ سَبِیلاً.» اینجا دیگر حرف از اراده نزده. اعتبار گفته. بر خداست. بر مردم. اعتبار شده این آقا. بسته شده است. تصویب شده است. تصویب شده برای خدا بر مردم. بروند حج. اراده و مراد و اینها نیست. مستقیم اعتبار را دارد خبر میدهد.
«اِبرازٌ مِنَ المولى بِعِصیانِهِ مِن حَقِّهِ عَلَى العبدِ قضاءً لِحَقِّ مولوّیَتِهِ الإتیانِ بِالفعلِ.»
وقتی این ابراز تمام شد از مولا، حالا مولا ابراز کرد، من انجام بدهم یا نه؟ مولا گفت آقا «للهِ عَلى النّاسِ حِجُّ البَیْتِ»، باید انجام بدهم یا نه؟ چرا باید انجام بدهم؟ چون باید حق مولا بودن را ادا بکند. او حق مولوریت دارد. من باید آن کار را انجام بدهم. از جانب اولویتش دارد حرف میزند. منم حق الطاعه. بحثش را از حق او بر عبدش این است که به جا آورده شود. چرا؟ به خاطر حق مولوریتش. اتیان به فعل.
«عقلاً عن ابرازِ مَولى بِاِرادَهِ صادرَهٍ منهُ بِقصدِ الوُصولِ الى مُرادِهِ عناوینُ مُتعدّدهٍ من قبیلِ البَعثِ و التّحریکِ و نحوهِما.»
عقل انتزاع میکند از ابراز مولا برای ارادهاش که از او صادر شده. یعنی از مولا صادر شده، ارادهای که از مولا صادر شده به قصد رسیدن به مراد او. اراده میکند. انتزاع میکند عناوین متعددهای را. انتزاع میکند از این اراده. من میآیم میبینم یک وقت اراده شدید است. یک وقت به سمت انجام است. یک وقت به سمت ترک است. یک وقت بعث است. یک وقت زجر است. یک وقت شدید است ترخیص توش نیست. یک وقت ضعیف است ترخیص توش هست. اینها همه را عقل انتزاع میکند از آن نحوهی ارادهی او. نحوهی اعتبار او. گاهی یک چیز خیلی محکم وایساده. میگویند اصلاً گناه کبیره را از کجا بفهمیم گناه کبیره است؟ از عقوبتی که برایش خدا گفته. یکی از راههای هر گناهی که وعدهی عقوبت شدید بر آن داده شده، گناه کبیره است. گناه کبیره است یعنی چی؟ یعنی خدا از این یک دانه همش انجام بدهی سیلی دارد. ولی صغیره چی؟ عقوبات شدید برایش نگفته. اصرار نداشته باش. حالا یک دانه انجام دادی. بعد خاصیتش چیست؟ نکات. اینها خیلی مبانی است که آنوقت آدم قرآن میفهمد، لذت میبرد. خاصیتش چیست؟ شما اگر گناه صغیره انجام دادی، توبه هم نکردی، یادت رفت. ولی اصرار بر صغیره نداری. اجتناب از کواهرَ مَداری. اِنت اجتماعی چی میشود؟ آن صغائر شما بخشیده میشود بدون توبه. ملاکش ضعیف بود. اراده ضعیفی توش.
آقا من یک بار پنج دقیقه انگشتر طلا دستم کردم. اصرار هم ندارد. اصلاً یادم هم با کراوات بسته. یک شب عروسی کراوات بست. کراوات چیست؟ گناه صغیره است. بر فرض حرمتش. حالا احتیاط. یادم رفت. از کواهرَم اجتناب کردم. این چی میشود؟ خودش بخشیده میشود بدون توبه. اینها را از چی کشف میکنیم؟ عقل انتزاع میکند از چی؟ از اراده. از ابراز مولا. از ابرازی که دارد چی را میرساند؟ اراده را میرساند. از نوع گفتنش. از مدل گفتنش میفهمم. یک وقت هم اصلاً راه نمیدهد. به خاطر اینکه ترک کنی. اصلاً فرار نمیگذارد. میخواهد. ولی خب دیگر میدانم که اگر یک بار هم آدم امر پدر و مادر میفهمد دیگر. روشن است. یک مولای عرفی، یک وقتی حرفی است. یک مطلبی است. آدم میداند درجهی حساسیت پدر نسبت به این چیست؟ مثلاً درس نخواندن برای دانشآموز. تک آوردن. تجدید شدن. این مثلاً درجه حساسیت چیست؟ پانصد تومان تو خیابان گم کرده. میدانم جفتشان بدش میآید. پدرم کارنامهای ببرم که توش پنج تا تک آوردهام. کیف پولی ببرم که توش پانصد تومان هم گم شده. جفتش را نشان بدهم. پدرم عصبانی میشود. ولی کدامش خدا وکیلی صغیره است؟ کدام کبیره است؟ کارنامه کبیره است. این صغیره است. این اصلاً یک مدت هم من کبائر را انجام دادم. بعد یک مدت اصلاً با آن یادش میرود. لحاظ نمیکند. بعداً توی عقوبتهای بعدی مثال. یعنی بعداً یک وقت دیگری نمیگوید دو تا میزنم. یکی بابت کار. یکی پانصد تومان گم کردی. شما اگر فقط کارنامه را خوب بیاری، بعداً دیگر اصلاً اسمی از پانصد تومان. بلکه یک چیزی هم بهت میدهد. «نمراتت خوب شد. یادت است پانصد تومان هم گم کردی؟ این پنج هزار تومان.» سیئاته بالحسنات. کجا تبدیل میکند سیئات را به حسنات؟ بله. من اصرار بر کبائر دارم. خدایا، حالا انجام نمیدهم. بوی خیلی خوب. آنقدر سیئات داشتی، همه را جبران میکنم. اصلاً همه را میکنم برات. پانصد تومان گم کردی، من پانصد تومان جایش یعنی پانصد تومانی که منفی پانصد. الآن کارنامهی تو جیبت منفی پانصد. من میکنم مثبت پانصد. چی شد؟ چه اتفاقی افتاد؟ آیات روشن شد. مزهاش کشیده شد یا نه؟ این با این بحثها روشن میشود.
خیلی خوب. دیالوگ بحث بعدی را ان شاء الله جلسهی بعد خواهیم کرد. یکخورده طولانی شد. اولای بحث بعد یک کم آروم آروم مباحث قبلی تکرار بشود. سرعتمان ان شاء الله بیشتر میشود. الحمدلله رب العالمین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه بیست و ششم
دروس فی علم الاصول
جلسه بیست و هفتم
دروس فی علم الاصول
جلسه اول
دروس فی علم الاصول
جلسه دوم
دروس فی علم الاصول
جلسه سوم
دروس فی علم الاصول
جلسه پنجم
دروس فی علم الاصول
جلسه ششم
دروس فی علم الاصول
جلسه هفتم
دروس فی علم الاصول
جلسه هشتم
دروس فی علم الاصول
جلسه نهم
دروس فی علم الاصول
در حال بارگذاری نظرات...