ملکوت کلمات ادعیه در زیارات
هندسه عبارات نماز
دعای خاص زیارت امام جواد علیه السلام
زیارت عام جامعه کبیره
ملاقات حقیقت انسانیت در این دعا….
دلیل تاکید بر عبارت کلیدی «سلام» در زیارت امین الله
چرا مقام حضرت عیسی علیه السلام از حضرت یحیی عليه السلام بالاتر است؟
فضیلت حضرت عیسی در تولد بر حضرت یحیی
نقاط مشترک حضرت عیسی و حضرت یحیی
«قرب نوافل» در کلام حضرت عیسی
مسلمان حقیقی چه کسی است؟؟
نا امیدی از رحمت خدا زمینه ساز سختی و بلاها
سلامِ تمام هستی بر انسان
مظهر سلام الهی
حقیقت شب و حقیقت روز چه کسانی هستند؟؟
ملکوت حرم و مقام حضرت معصومه سلام الله علیها
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم**
الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین، و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسِّرلی امری، و احلُل عُقْدةً من لسانی، یفقَهُوا قولی.
السلام علیک یا امین الله و حجّتُه علی عباده.
السلام علیک یا امیرالمومنین.
بحثی را پیرامون «سلام» در زیارت امین الله، جلسه قبل، محضر دوستان آغاز کردیم. خدا انشاءالله به نور این زیارت و نور این جلسه و نورانیت خوبان حاضر در جلسه و شهدایی که عکسشان و نامشان در این جلسه [ذکر شده] و [بهویژه] شهید این جلسه، شهید سلمان امیر احمدی، انشاءالله دلهای ما را آماده کند برای حقایق و این معارف.
تعبیر «سلام» تعبیری ویژه است. ما گاهی این سلامها را با این سلامهای بین خودمان خلط میکنیم. فکر میکنی مثلاً چیزی شبیه همین سلامهای [عادی] بین دو نفر است و اینها را عرض کرد که ماها به هم میخواهیم ابراز علاقهای بکنیم و ابراز توجهی بکنیم یا جلب توجه بکنیم. افراد با عبارات مختلف، گاهی کلاه برمیدارند، گاهی دست به سینه میگذارند، خم میشوند. فکر میکنی مثلاً سلام هم همچین چیزی است؟ نه، سلام ملکوت دارد. البته اینها هم هر کدام ملکوت دارند.
هر چیزی که در قالب شریعت به ما رسیده ـ که زیارت هم همین است و متن زیارت هم همین است ـ میدانید زیارت توقیفی است و تعبّدی است. یک بحث بسیار مهمی است؛ علما مطرح کردهاند. شما در زیارت حق ندارید از خودتان چیزی اضافه بکنید یا کم بکنید؛ حتی کاری از خودتان مثلاً ایجاد بکنید بهعنوان زیارت. اگر کسی این را انجام بدهد، بدعت است. بنده مثلاً بیایم این را بنا بگذارم بهعنوان یک امر شرعی که مثلاً باید از در سوم حرم ـ مثلاً حرم امام رضا ـ کفشم را باید بدهم کفشداری شماره ۸ و آن را آداب زیارت فرض کنم. کاری را که امید و حال ذوقی به آن دارم، به کسی هم کار زیارت بدانم؛ اگر کسی این کار را بهعنوان زیارت انجام دهد، این بدعت و حرام است.
زیارت دست به ضریح رساندن را مثلاً بهعنوان زیارت نداریم. زیارت برای دست به ضریح رساندن [با این کیفیت] نداریم. زیارتنامه را چیزی بهش اضافه کند؛ احساس میکنند مثلاً امام صادق علیه السلام وقتی زیارت عاشورا را یاد دادند، یادشان رفت مثلاً حضرت «السلام علی عباس اخ الحسین» را [اضافه کنند]. این چه شده؟ چند بار تکرار میکنیم؟ مثلاً حالا تکرار از باب یادآوری و مانند آن اشکالی ندارد. در خود نماز هم مثلاً امام صادق علیه السلام بعضی وقتها «مالک یوم الدین» را تا صد بار تکرار میکرد.
اضافه کردن به نماز شما، در تشهد، صلوات تشهد را اگر «و عجّل فرجهم» بگویید بهعنوان جزئی از نماز، نمازتان باطل است. یا نگویید یا اگر میگویید، رجاءً بگویید، از باب دعا؛ جزء نماز، جزء نماز نیست و «و عجّل فرجهم» ندارد. صلوات نماز، [اگر] این زیارت عاشورا را اگر «و علی عباس اخ الحسین» [بخوانید]، باطل است. کسی حق اضافه کردن عبارتی به زیارت ندارد. کلمات زیارت توقیفی است، تعبّدی است. اگر میخواهی، اگر کسی نذر کرده زیارت عاشورا بخواند، اینجوری زیارت عاشورا بخواند، کلمه اضافه بکند، یک جاهایش را همینجوری که حال میکند، جابهجا بکند، نذرش منعقد [نمیشود] و باطل است.
زیارت تعبّدی و توقیفی است. در زیارت به ما یاد دادند، اینها همهاش یک ملکوتی پشتش دارد. در عبادات، زیارت یکی از اقسام عبادات است. هرچه که گفتند، یک حقیقت است. اساساً در عبادات، دو قضیه است در نسبت ظاهر و باطن، مُلک و ملکوت. خدای متعال یک باطنی را میآورد به ظاهر؛ یک ملکوتی را تنزل میدهد در عالم مُلک. یک حرکت، یک اتفاق؛ دوباره از آن ظاهر، بهواسطه ظاهر، شما را عبور میدهد به باطن.
نمازی که میخوانیم، تمام قطعاتش یک باطنی دارد. خدا آن باطن را آورده اینجا کرده رکوع و سجده و قنوت و تکبیرةالاحرام و اینها. آن حقیقت را آورد اینجا و راه رسیدن به آن حقیقت هم همینهاست. یک نردبان دو طرفه است؛ هم از بالا میریزد پایین، هم از پایین میبرد بالا. با همینها، با همین الفاظ، با همین کلمات. یک کلمه جابهجا بشود، همهاش خراب میشود. یک هندسه خدای متعال برای [ما] در نظر گرفته. شما هیچی بهجای سوره حمد در نماز [نمیتوانید بگذارید]. قنوت را در رکعت دوم قرار داد. رکعت سوم و چهارم را تسبیحات قرار داد. تشهد را رکعت دوم قرار داد. اصلاً خود تشهد [چرا] اسمش «تشهد» است؟ خیلی اسرار عجیبی است در نماز. کدام حقایق را آورده پایین و با این کلمات و این عبارات میبرد در نماز؟ همه [عبادات] در زیارت هم همینطور است.
در این زیارتنامهها، خدا آن حقیقت معصوم را تنزل داده. در زیارت جامعه کبیره، همانجور که حقیقت خودش را تنزل داده در قرآن. خدا تجلی کرده در قرآن، تجلی تام کرده است در قرآن. خدا هرچه که بوده، هرچه که داشته، هرچه هست در قرآن نشان داده. از بالا آمده پایین و با همین الفاظ هم میبردت دوباره بالا. راهش، نردبانش همین کلمات است، همین آیات است، همین عبارات. ملکوت و باطن دارد، هفت تا باطن دارد، لایهبهلایه، حجاببهحجاب. چون انسان و خدا هفت پرده از حجاب دارند؛ این هفت پرده حجاب در هر مرتبهاش، قرآن یک جلوه دیگر دارد، یک حقیقت دیگر.
در زیارت هم همینطور است. البته زیارات متنوعاند. زیارت جامعه کبیره بهنحوی میشود گفت مادر همه زیارات و جامع همه آنهاست. اسمش هم رویش است دیگر؛ «جامعه کبیره»، جامعه است؛ جمع کرده همه آن معارف را نسبت به امام. زیارت آل یاسین از جهت دیگری [هم هست]. فرمود: «هر وقت میخواهید به واسطه ما به خدا توجه کنید، زیارت آل یاسین [بخوانید]» که در این جلسه الحمدلله [خوانده شد].
زیارت عاشورا در روایات هم آثارش را گفتهاند. معمولاً هر کدام از این زیارتها چه اثری دارد، چه وجهی، چه ربطی به آن مناسبت دارد. این زیارت با عاشورا چه ربطی دارد؟ آن زیارت اربعین به اربعین چه ربط [دارد]؟ زیارت سوم شعبان امام حسین یک جنس دیگر است. زیارت نیمه شعبان امام حسین یک چیز دیگر. زیارت عید فطر، زیارت امیرالمومنین، مناسبتهای مختلف؛ شب مبعث، شب ۱۳ رجب، غدیر، زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام. خود مناسبتها، آن مناسبت ظرف نزول یک حقایقی است. در مبعث چه اتفاق افتاد، در غدیر یک اتفاق دیگر افتاد، در میلاد امیرالمومنین اتفاقاتی افتاد، در میلاد پیامبر مثلاً اتفاقاتی که در میلاد پیامبر افتاد، در میلاد امیرالمومنین نیفتاد. در میلاد پیامبر فلان چشمه خشکید، کنگرههای طاق کسرا ریخت، ولی در میلاد امیرالمومنین کعبه شکاف برداشت. در میلاد پیامبر کعبه شکاف برنداشت. در میلاد امیرالمومنین هم طاق کسرا نریخت، چشمه ساوه مثلاً خشک نشد. هر کدام در این دنیا آن روز ظرف یک حقیقتی بود، بروز یک حقیقتی. حقیقتش، باطنش یکی است. همهاش اتصال به خدای متعال است، همهاش ولایت است، همهاش حق است. «جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ». همهاش «جَاءَ الْحَقُّ، زَهَقَ الْبَاطِلُ». این «جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ» یک وقت در شکاف کعبه جلوه میکند، یک وقت در ریختن طاق کسرا، یک وقت هم ممکن است در اتفاق دیگری. در میلاد امام زمان اتفاقات دیگری رخ داد. در میلاد هر کدام از معصومین معمولاً اتفاقی در عالم رخ داده یا در رحلت هر کدام از معصومین اتفاقاتی در عالم رخ داد. یکی دیگر در اوج شهادت اباعبدالله و عاشوراست که عالم اصلاً دگرگون شد، هستی و اتفاقاتی که در عاشورا [افتاد]. خب، آن اتفاقی که در عاشورا رقم خورد، در مثلاً ۲۱ رمضان، شهادت امیرالمومنین، رقم نخورد. در شهادت امیرالمومنین صدای جبرئیل: «تهدّمت والله ارکان الهدی، قد قتل علیّ المرتضی.»
در این زیارتها باز به تناسب ایامش، همین زیارت غدیر توجه دارد به غدیر، زیارت مبعث توجه دارد به مبعث، زیارت ۱۳ رجب [و] جلسه ۱۷ [شوال]. عربی متن زیارت با آن حقیقتی که در آن روز نازل شده، تناسب [دارد]. بعضی زیارتها، زیارتهای فارغ از زمانه [هستند]؛ زمان ندارد و حتی فارغ از معصوماند. زیارت اختصاص دارد به او معصوم. حتی شما دیدید در کاظمین زیارت موسی بن جعفر، زیارت اختصاصیشان. زیارت امام جواد فرق [دارد]. بعد از زیارت امام جواد یک دعایی دارد که بزرگان هم خیلی سفارش میکردند آن دعا را بخوانید: «اللهم إن الحق حقٌّ فاتّبعه و إن الباطل باطلٌ فاجتنبْه و لا تجعَلْهُ علیّ متشابهاً». که برخی بزرگان سفارش میکردند حتماً این را در کاظمین [بخوانید]. «خدایا حق را به من نشان بده؛ حق را، من حق نشان بده؛ دنبالش راه بیفتم. باطل به من باطل نشان بده، ازش اجتناب کنم. اینها را مشتبه نکن.» این متن دعای بعد از زیارت امام جواد علیه السلام است. حتی مال بعد زیارت موسی بن جعفر هم نیست، اختصاص دارد به امام جواد.
زیارتها مطلق [هستند]. «جامعه کبیره»، «جامعه صغیره»، «جامعه دوم»، «سوم». چند تا جامعه را مرحوم شیخ عباس در مفاتیح [آوردهاند]. زیارت امین الله جزء زیارتهای جامعه است؛ جزء زیارتهای مطلق است. بین همه معصومین مشترک است. بین همه زمانها، بین همه مکانها مشترک است. حقیقت معصوم اینجا لحاظ [شده است]؛ فارغ از امام جواد بودن او، فارغ از امام کاظم، فارغ از امیرالمومنین بودن.
زیارت عاشورا زیارتی است، ولی توجه دارد به امام حسین، توجه دارد به حقیقت روز عاشورا. [عبارت] «اللهم إنّ هذا یومٌ تبرّکت به بنو امیه» سفارش شده است؛ اگر در غیر روز عاشورا خوانده شود، عبارتش عوض شود: «اللهم إن هذا یوم قلّ فیه الحسین» و «یوم جرت برقی ایام» این شکلی باشد. «هذا یوم» فقط مال روز عاشوراست که به آن تعبیر خوانده میشود. زیارت عاشورا با زیارت امین الله تفاوت دارد. زیارت وارث با زیارت امین الله تفاوت [دارد]. زیارت امین الله ملاقات حقیقت انسانیت، حقیقت انسان و [حالت] رضا [است]. تعابیری که اینجا آمده منحصر به فرد است. دعاهایی که در این زیارت داریم، منحصر به فرد است: «اللهم اجعل نفسی مطمئنةً راضیةً بقضائک، مولعةً بذکرک و محبت اولیائک، محبوبةً فی ارضک.»
و تعابیر مختلف؛ تعابیر بسیار عجیبی است. خدا توفیق بدهد به اصل مباحث برسیم. اصل مباحث روانشناسی و انسانشناسی و امامشناسی و اینها در همان عبارات است که برای نفس چندین تعبیر بهکار برده است. حالات مختلف نفس: حالت رضا، حالت اطمینان، حالت مشغولیت، حالت محب بودن، حالت محبوب بودن. حالات نفس، حاجت روانی انسان و کمال هر کدام از این حالات به چیست؟ اطمینان انسان به چیست؟ مطمئن بودن؟ رضایت خاطر انسان با چه حاصل میشود؟ راضیاً به قضا. انسان تعلقاتی که دارد را کجا باید متمرکز کند؟ محبتاً لصفة أولی. احساس محبوبیت، معتبر بودن، اعتبار اجتماعی، مطلوب بودن را کجا متمرکز کند؟ محبوباً فی ارضک. مشغولیتش را در چه قرار دهد؟ مشغولاً بحمدک و ثناء و مستنّاً بسنن أولیائک و مفارقاً لأخلاق أعدائک.
زیارت امین الله چرا اینجا در کنار معصوم اینها را میخواهیم؟ در زیارتهای دیگری چیزهای دیگری معمولاً میخواهند. جهت زیارت هم مختصرترین زیارتهاست. زیارت [امینالله] سه خط [سلام به معصوم است]، همهاش دعاست. سه خط سلام به معصوم نکته است. تعابیری که گفته شده، بقیهاش دیگر همهاش دعاست. بخش اولش دعاهایی است که ما میخواهیم. بخش دوم دعاها، دعاهایی است که اساساً درخواست مستقیم هم در آن نیست. «اللهم إن الله» خیلی خوب است، گزارش: «همه چیز خوب است، همه چیز اوکی است، همه چیز روال است، حال بندگان خوبت [خوب است]. تو هم که داری سیراب میکنی. پذیراییات هم که آماده است و جوائز السائلین معدّة». کسی هم بخواهد گدایی بکند، یک سری توصیفاتی از کارهایی که خدا دارد میکند؛ حتی درخواست به آن شکل در آن نهفته نیست که البته این اوج مرتبه دعاست. اوج دعا به این است که حتی درخواست نمیکند، ادب میکند نسبت به درخواست، فقط توصیف میکند. [این] اوج لطافت است؛ مثلاً من توپ میخواهم، [میگویم]: «بابا، توپت خیلی قشنگهها! چقدر توپ خوبی بود! چقدر مثلاً برای بازی خوب بود! الان که استفاده نمیشود...» میگوید یعنی چه؟ یعنی توپ میخواهی؟ بغلت میکند، بعد خوشش میآید باهات بازی میکند. در زیارت امین الله مرتبه آخرش دعاهاش این است و البته آخر آخرش یک دعایی دارد که: «مجمعُ بینی و بینَ اولیائک». آخرش مقام جمع [است]؛ جمع بین من و اولیاء [خدا].
خب، یکی از آن عبارتهای کلیدی که باید رویش بحث بشود در این زیارت، عبارت «سلام» است. عرض کردم سلام یک چیز عرفی، عادی، اعتباری، نمادین و سمبولیک نیست که ما اینجور فکر میکنیم. ظاهر و باطن حقیقتی از باطن به ظاهر رسیده و از ظاهر منتقل میکند. این سلام یک حقیقتی از ملکوت آمده، تنزل پیدا کرده در این سلام و با این سلام یک اتفاقی میافتد. ما را سیر میدهد به یک نقطهای در ملکوت. «السلام» بعد شما اینجا میگویی: «السلام علیک مثلاً یا امیرالمومنین». چقدر ساده که همه بلدیم: «السلام علیک»، «سلام علیک یا بقیة الله»، «السلام علیک»... حالا فارسی، عربی، امام حسین. یعنی چه کلمه «السلام»؟ یعنی چه؟ خیلی کلمه عجیبی [است].
حالا بنده آن جلسه گفتم ۱۵ جلسه، یکم دیگر رویش فکر کردم دیدم لااقل ۳۰ جلسه بحث و گفتگو بشود یک کمی در مورد سلام. سلام چیست؟ حالا ما که سعی میکنیم خیلی طول ندهیم، [با] حوصله عزیزان. اصل بحث هم بخش صحبتهای حاج آقای عمادی بود. امشب روزی ما بود که ایشان یکم خاطرات شهدایی گفتند. این را انشاءالله دیگر آقا از امشب برنامهاش را گذاشتید دیگر؛ انشاءالله محروم نکنید؛ هر هفته یک ربع، بیست دقیقه، کمتر، بیشتر، خاطرات شهدایی و اینها، دل ما پیدا کند [راه را]. با یاد این ذکر صالحین، تنزل الرحمة. روایت [است]: «یاد صالحین وقتی میشود، رحمت جاری میشود.» یاد شهدا واقعاً رحمت را میآورد. شما به همین شهدا سلام [بدهید]. این سلام با آن سلامهایی که ما میدهیم خیلی [فرق دارد]. کلمه سلام به چه معناست؟ سلام، سِلم؛ یعنی سازگاری، سازش در برابر چالش. «سِلمٌ لمَن سالمَکم و حربٌ لمن حاربَکم». [یعنی] همان حالت چالش داشتن. «من با هرکی با شما چالش دارد، باهاش چالش [دارم]. با هرکی با شما سازش دارد، باهاش سازش دارم، سازگارم.»
«سلام» یعنی سازگاری. خوب کلمه سازگاری خیلی عمیق است، خیلی ابعاد [دارد]. سازگاری یعنی چه؟ این کولر با این خانه سازگار نیست. این میز با دفتر سازگار نیست. این ماشین با این شهر سازگار نیست. ماشینهایی که میآورند، کجا یادم نیست، ماشینهای وارداتی بندر که میبرند، آن گرما با این ماشینها سازگار [نیست]. همه ماشینها را تیزو خراب میکند، برای همچین دمایی ساخته نشده. آن مال مناطقی است که آن دمایی که لحاظ کردند در این ماشین، یک دمای دیگری [است]. در بندر که میآید، نصف عمر ماشین صفر تمام میشود بهخاطر عدم سازگاری. بحث سازگاری خیلی بحث مهمی است. در واقع آنجا آفتاب بندرعباس به این ماشین میگوید: «لا سلام علیک». [باید] «السلام علیک» در شهر خودش قرار بگیرد، جای خودش تا آفتاب بهش سلام بدهد؛ نه ماشین به آن سلام میدهد، نه آفتاب بهش سلام.
البته جادهها، اتوبانها و اینها ما که بعضی از جادههای غریبه و کوچههای درب و داغون و اینها. «لعن و نفرین». «کلّ ما دخلت أمةٌ لعنت اخته». خلاصه «خواهرش رو لند کنه». هر ماشینی که اینجا وارد این خیابانهای ما میشود، لعنت افتاد. ماشین به این خیابانها [لعنت میکند]، هم خیابانها به ماشین. لعن هم یکی از آن عباراتی است که حاکی از عدم سازگاری است. بعضیها فکر میکنند مثلاً اینها حالت تخلیه روانی دارد؛ مثلاً خدا که لعن میکند، مثلاً مثل ماها که عصبانی میشویم، سر بچه داد میزنیم. خدا دعا میکند. بعضی پرتاند، فکر میکنند مثلاً خدا دعا میکند مثلاً: «ای الهی ریشهات بسوزد!» خدا دارد میگوید. خدا به من میگوید: «الهی ریشهات بسوزد.» خب، الان کی [هست]؟ الان قرار است ریشه این را بسوزاند. «الهی» یعنی چی؟ خدا که دعا نمیکند، خدا ایجاد میکند: «إنما قوله فعله».
این از سلامی که ما در زیارت به معصوم میگوییم؛ هم انشاء است، هم اخبار. هم از جانب خداست، هم از جانب ماست. هم دعا میکنیم و طلب سِلم میکنیم برای امام، هم خبر میدهیم از اینکه: «السلام علیک یا امیرالمومنین». آن هم نه «سلام علیک»! خیلی اینها لطیف است، خیلی لطیف. «السلام علیک»، «السلام». یک «السلام علیک» داریم، یک «سلام علیک» داریم.
در سوره مبارکه مریم چقدر این آیات واقعاً عجیب است و چقدر این معارف قرآن زلال. و در سوره مبارکه مریم، دو تا پیامبر را بهشان سلام [داده است]. البته خیلی جاها در سوره صافات که چندین سلام داریم، جاهای دیگر. سلام [به] حضرت یحیی یکی، آیه ۳۲ که سلام حضرت عیسی است، یکی هم مربوط به حضرت یحیی علیه السلام که همان اولش است. بله، بله، بله، آیه ۱۵ حضرت یحیی علیه السلام برایش تعبیری آمده، آیه ۱۵: «و سلامٌ علیه یومَ وُلدَ و یوم یموت و یوم یبعث حیاً». «و سلام علیه». کی سلام میدهد به او؟ خدا. با چه تعبیری؟ بفرمایید. «سلام علیه». عیسی علیه السلام چه؟ میفرماید: «و السلام علیّ یومَ وُلِدتُ و یوم أموتُ و یوم أُبعثُ حیّاً». «السلام». هر آن چیزی که از جنس سلام است؛ سلام به اطلاقش، به همه حقیقتش، به همه ابعادش، به همه مصادیقش.
الف و لام [«السلام»] در زیارتنامه. به امام نمیگوییم «سلام علیک»، آن «سلامٌ» دارد. «سلامٌ علی آل یاسین». حالا عرض میکنم «سلام علیک» معمولاً به پیامبر میگویند: «اگر اینها آمدند پیش تو، فقل سلامٌ علیکم». حالا عرض میکنم «السلام علیک أیها النبی»، «السلام علیکم و رحمة الله». «السلام». خب، حضرت یحیی: «سلامٌ علیه». حضرت عیسی خودش فرمود: «السلام علیّ». ظاهرش این است که یحیی بالاتر است؛ خدا در موردش گفته. حضرت عیسی پایینتر؛ خودش در مورد خودش گفت. ولی واقعش چیست؟ برعکس. چرا؟ برای اینکه اینجا حضرت عیسی سلام خدا را با زبان خودش گفت بر خودش. یعنی اینقدر این اتصال برقرار شده که اصلاً زبانی برای عیسی نمانده. درست. آن زبان، زبانی است که خودش به خودش سلام میدهد؛ یعنی خدا با زبان عیسی به عیسی سلام میدهد. یحیی با زبان یحیی به یحیی سلام نداد؛ با زبان خودش به یحیی [سلام داد]. انگار یک فاصله حجابی هست. ولی برای عیسی با زبان عیسی بر عیسی سلام فرستاد. انگار دیگر حجابی [در میان نبود]. در مورد یحیی چون یک حجابی بود؛ چون در روایت هم دارد که عیسی از یحیی بالاتر بود. یحیی خیلی اهل گریه بود، جزء بکائین بود. حضرت عیسی خیلی رجایی بود، میخندید، شوخی میکرد، اهل تبشیر بود.
پسرخاله هم بودند اینها. هر دو. جریان ولادتشان جریان عجیبی بود؛ با اعجاز همراه. حضرت عیسی بدون پدر متولد شد. حضرت یحیی از پدر و مادری که پدر در سنین حول و حوش ۱۰۰ سال، از مادری که پیرزن شده در سنین مثلاً حدود ۹۰ سال. و آن وقتی که جوان بود، نازا بود: «کانت امرأتی عاقراً». وقتی که جوان بود، نازا بود. حالا شده پیرزن ۹۰ ساله و باردار شد. جریان ولادت یحیی خیلی لطایفی هست در قیاس این دو بزرگوار با حضرت مریم. [حضرت مریم] درخواست بچهدار شدن نداشت. حضرت زکریا درخواست [داشت]. یکی از آن بحثهای حجابیاش همینجاست. و حضرت زکریا خوب درخواست [کرد]. همین اول سوره مبارکه مریم دیگر: «إنی خفت الموالی من ورائی». خدایا! نوع دعایش هم خیلی همان از جنس همین دعای آخر زیارت امین الله است. گفت: «رب انّی وَهَنَ العَظمُ منّی». خود استخوانهایم سست شد. حکایت و «و اشتعلَ الرّأسُ شیبا». موهایم هم سفید شد، همه سر و صورتم سفید شد. «و لم أکن بدعائک ربّ شقیّاً». تا حالا تو را میخواندم، محروم [نمیشدم]. این چقدر لطیف است دعا کردن! آقا گفتیم [خدا] نمیدهد دیگر، نمیآیم. «و انی خفت الموالی من ورائی». این را هم که میگویم غصه خودم را نمیخورم؛ نسلهای بعد از من، این ذریه تعطیل میشود. «موالی» پشت سر من. البته ذریه ایشان هم ادامه پیدا نکرد، بچهدار [نشد] و در جوانی شهید شد. و «کانت امرأتی عاقراً». زن من عاقر بود. آن وقتها هم قرآن [گفت]: «جوانیش بود»، آن موقع هم نازا بود. «فهب لی من لدنک ولیّاً». از پیش خودت یک ولی به من هبه کن. لذا برای درخواست بچهدار شدن، ذکر «یا وهاب» را [میگویند]. خدا تعبیر بچهدار شدن را با کلمه «وهاب» و «هبه» بهکار میبرد. «یهب لمن یشاء إناثاً و یهب لمن یشاء الذکورَ». به هرکی بخواهد پسر هبه میکند، بلکه بخواهد دختر هبه میکند. «ذکرانٌ و إناثٌ». اگر هم بخواهد دوتایی میدهد. یا دو تا پسر، یا دو تا دختر، یا یک پسر و یک دختر، دوقلو. آیا دوقلو؟ ذُکران؟ باز هم [همه] هبه است. خدا هبه کرد به زکریا، ولی با دعای زکریا. ولی به من یک ولی. «یرثنی و یرث من آل یعقوب». وارث من باشد و وارث آل یعقوب باشد. «و اجعله ربِّ رضیّاً». یکی باشد مورد رضایت تو باشد. که ندا آمد. اینقدر لطیف است و اینقدر سریع است و اینقدر قرب به زکریا به خدا بالاست که حتی نمیگوید خدا [ندا آمد]. تا عبارت زکریا تمام میشود، میفرماید: «یا زکریا». خدا فرمود: «ای زکریا!» [زکریا] میگوید: «خدایا این را به من بده.» [خدا میفرماید:] «ای زکریا!» این اصلاً نگذاشت حرفش تمام شود. «بشارت میدهم به یک بچهای که اسمش یحیی است: «لم نَجعلْ له مِن قبلُ سمیّاً». از قبل ما اسمی برای کسی [با این نام] [قرار] نکرده بودیم. خدا نامگذاری میکند. این اسامی مبارک معصومین، حضرات، از جانب خداست. همه این اسامی از جانب خداست؛ ما خرابش میکنیم [با] دخالت. داستان ولادت حضرت زینب، گفتند: «اسم نمیگذاریم تا جبرئیل بیاید، از جانب خدا اسمش را [بگذارد].» [در مورد] بقیه معصومین فرمود: «اسمی هم رویش گذاشتم که تا قبل همچین اسمی را کسی نگذاشته بودم. یحیی تا به حال سابقه نداشته.» بله، بله. «یحیی» یعنی «زنده است». اگر فعل مضارع معنا کنیم: زنده است. اسم کسی «زنده است»؟ اسمش چیست؟ «زنده است». یحیی زنده است، [بعد] شهید شد؛ دیگر حیاتش بلند و شهادت.
حالا اینجا دارد که در روایت دارد که پرسید: «زکریا خیلی گریه میکرد.» حضرت یحیی. پرسید: «که خدایا به ما بچه ندادی؟ ندادی؟» به قول ما: «همهاش گریه.» میگوید: «در مسجد حضرت زکریا میخواست موعظه کند. بگردید یحیی در مسجد نباشد. میخواهم از جهنم [بگویم].» نگاه کردم دیدم نیست. شروع [کرد] جهنم [را گفتن]. از پشت ستون یکی غش کرد، افتاد. اینقدر گریه میکرد. مادرش نمد درست کرده بود، زیر چشمانش میگذاشت که این چشمها، پوستش، گونهها، پوستش رفته بود از شدت گریه. بزرگواری کرد، بکّائون عالم. حضرت یحیی. اسم جهنم را نمیشد پیش حضرت عیسی [برد]. نه، [حضرت عیسی] خوف از عذاب نداشت، گریه میکرد، ولی خب اهل بگوبخند [بود]. حضرت یحیی معمولاً اهل این چیزها [بود]: خلوت و گریه و تضرع و اینها. حضرت عیسی نه؛ اهل اُنس و بگو بخند و حواریونی داشت. از یحیی حواریون ذکر نشده. رفقایی داشتند، روابط عمومیشان [خوب بود]. خلاصه اهل ذکر بود، اهل خنده. عیسی بالاتر بوده است، این درست است. نگاه به رحمت خدای متعال از در فضای اجتماعی کار کردن. تازه ایشان را که نماد رهبانیت میدانند، متأهل نشد دیگر. این دو تا پسرخاله هر دو مجرد.
حالا سالروز ورود حضرت معصومه به قم هم هست. گفتند که بله، برخی بزرگان گفتند این را که در ایام رجعت حضرت عیسی با حضرت معصومه ازدواج میکند. فامیل میشویم با اروپاییها و داماد خودشان را تحریم کنند. هیزم میفرستیم برایشان. خلاصه انشاءالله مراسم امشب، مراسم عقد [است]. چرا؟ آنجا هم عقد دعوتیم. قم. انشاءالله فامیل میشود اروپا. مستقیم از قم به رم. حمید معصومینژاد. عرض کنم خدمت شما که حضرت عیسی خوب خوشمشرب [بود] و این برمیگردد به آن جامعیت بیشتر حضرت. در همین آیات قشنگ دیده میشود فضیلت حضرت عیسی در قیاس با حضرت یحیی. پدرش درخواست کرد و خدا در ازای درخواست پدر این عنایت را کرد. البته نشانهای هم گذاشت. چون حضرت زکریا: «ربِّ اجعلْ لی آیةً». یک آیهای برای من قرار بده، یک نشانه. که با همین نشانه منتقل بشوم به آن داستان ولادت یحیی. نشانهاش این است که سه روز نمیتوانی، نه، سه روز صحبت نکن. سه روز نمیتوانی [بگویی]: «معافاً تکلّمَ الا تکلّمَ الناس». نشانهاش این است که نمیتوانی سه روز با مردم سخن [بگویی]. سه شب البته. سه شب نمیتوانی با مردم صحبت کنی. از محراب آمد بیرون و «فأوحی إلیهم أن سبّحوا بکرةً و عشیاً». یکجوری حالی مردم کرد که این چند روز صبح و غروب مشغول تسبیح خدا باشید. بعد دیگر خدا میرود روی قضیه حضرت یحیی. «یا یحیی خُذ الکتابَ بقوةٍ و آتیناه الحکمَ صبیّاً». که از این جهت مشترکند این دو بزرگوار. هر دو در کودکی خدا بهشان حکم داد، ولی باز حضرت عیسی زودتر در قیاس با یحیی. عیسی از بدو تولد هم تکلم کرد، هم اعلام نبوت که «آتانی الکتاب و جعلنی نبیّاً». نبی قرار [داد]. من اینجا تعبیر «نبیّاً» را دارم. برای حضرت یحیی دارد: «آتیناه الحکمَ صبیّاً». ما در بچگی بهش حکم دادیم. حکم [رسالت] با هم فرق میکند. در آیاتی هم این دو تا را اصلاً تفکیک کرد. حضرت عیسی را از همان بدو تولد نبوت داد، حضرت یحیی را از کودکی حکمت. نام وجوه تفاوت این دو بزرگوار. خوب قرب حضرت عیسی در قیاس با حضرت یحیی بالاتر [است].
البته تعابیر خیلی تعابیر فوقالعاده است. «و حناناً من لدنّا». ما از جانب خودمان حنان کرده بودیم. حضرت زکریا گفت که: «خدایا این چرا اینقدر گریه میکند، بچهای که ما روزی کردیم؟» خطاب رسید که: «تو مگر نگفتی که «هَب لی من لدنک ولیّاً»؟ از ما ولی خواستی. ولی این شکلی است ولی. اگر باشد، ناله. همهاش اشک و ناله.» «حنانٌ من لدنّا». «حنان» آن حالت سوختگی؛ یک عشق همراه با سوختگی. «حنانٌ من لدنّا»؛ یک حنانی دادیم [به] یحیی و زکات. خودمان هم تزکیهاش کردیم، «فول آپشن» فرستادیم پایین، آببندیشده. و «زکاتٌ و کان تقیّاً»؛ با تقوا بود. و «بَرّاً بوالدیه»؛ نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود. خب، یحیی پدر و مادر داشت، عیسی فقط مادر. بعد تعابیری که بهکار میبرد، هر کدام اینها آقا کلی حرف تویش است. حضرت یحیی «بَرّاً بوالدیه» داشت و چون «بَرّاً بوالدیه» داشت، «جبّاراً عَصِیّاً» نبود؛ نه جبّار بود و نه عصّی. [بیایید] یکم قرآن امشب با هم کیف کنیم. شبی با شهدا که بود، شبی با قرآنش هم بکنیم. و بله، پدر و مادرش هم جبّار و عصّی نبود.
در مورد حضرت عیسی میفرماید که: «و بَرّاً» آن هم باز از قول خودش: «بَرّاً بوالدتی». خب، پدر و مادر که نیست، فقط مادر. «من نسبت به مادرم بَرّ هستم.» «و لم یجعلنی جبّاراً شَقیّاً». آن «جبّار و عصّی». خدا رحمت کند این مطلب را. «جبّاراً عَصِیّاً» اینور [میگوید]، «جبّاراً شَقیّاً» [آنور]. در چه چیزی مشترک بودند؟ در [عدم] جبّار [بودن] و [در] مادر. حضرت یحیی پدر داشت، حضرت عیسی پدر نداشت. حضرت یحیی بهحساب پدرش «جبّاراً عَصِیّاً» [نیست]. در روایت دارد: پدر اَمن میکند. حضرت عیسی چون پدر ندارد، فقط مادر است، «جبّاراً شَقیّاً». اگر احترام پدر را نگه نداری، اسیر میشوی؛ احترام مادر را نگه نداری، شَقی میشوی. اسیر راه برگشت دارد، شَقی راه برگشت ندارد. شَقی قطعاً جهنّمی است. جبّار؟ خب، جبّار اگر شدی، چه میشود؟ خدا «قاسمُ الجبّارین» است. کمر [توسط] والدین [اگر] نداشته باشی، جبّار میشوی. جبّار بشوی، قاسمُ [الجبّارین] با قاسم الجبّارین [درگیر میشوی]. این به پدر [ربط دارد]، قس به مادر، شقی میشود. شقی، [یعنی] اَشقی. شقیترین شقاوتمندان. آن دیگر در نقطه اوج شقاوت برای آن کسی که دیگر اصلاً از این دایره بیرون است، معمولاً بهکار میرود. [میگویند] خلیفه دوم ساختار نکاح را ریخت به هم. امیرالمومنین [فرمود]: «اگر کار دست من بود، کاری میکردم که [حتی] ما زَنَا، [یعنی] لا یلاش احدٌ فی هذا العالم زنا نکند، مگر کسی که شَقی باشد؛ ذاتاً پلید است، ذاتاً خبیث است، ذاتاً کثیف است.» «جبّاراً شَقیّاً». پس از جهتی، کار از عیسی سختتر هم بود؛ فقط مادر را داشت، [باید] دو برابر دل مادر را به دست میآورد، وظایف پدری که آن مقداری هم که پدر باید به مادر محبت کند، انگار گردن حضرت عیسی [بود]. خوب! در موردش میگوید که «سلامٌ علیه». آیه بعدی هم همین است: «سلامٌ علیه». خوب! همهاش حکایت میکند از یحیی. کانّهُ یک حجابی است، یک فاصلهای است. انگار یک دوگانگی است: خدا و یحیی. اینجا عیسی نه؛ عیسی آینه است. عیسی نماز [است]. عیسی خودش جلوه [است].
لذا خدا از زبان عیسی، عیسی را وصل کرده. قرب نوافل. «أنایی» که در روایت شما میبینید از امیرالمومنین، از اهل بیت. روایت مفصل خطبه البیان از امیرالمومنین هست. از اول تا آخر: «أنا مکلّمُ عیسی فی المهد». «من آن کسیام که در گهواره عیسی سخن گفتم.» «من آن کسیام که دریا را بر موسی شکافت.» «من آن کسیام که خدا وقتی امر به سجده کرد برای آدم، من را مسجود [واقع کرد].» از آن اول خلقت شروع [میکند]. «من اصحاب کهف را به کهف بردم. من اینها را نگهداری کردم.» یک خطبه عجیب غریبی. خب، این «أنا» دیگر «أنا» نیست. امیرالمومنین دارد میگوید. تلویزیون که روشن میکنی، پاناسونیک دارد سخنرانی میکند؟ یا مثلاً فلان استاد، فلان آقا از پاناسونیک. این پاناسونیک چقدر دانا! ماشاءالله! آمار همه جا را هم دارد! «خودمان مخبره». کارهای نیست. چرا پاناسونیک؟ آن که نشسته دارد اخبار میگوید، خود آن فانی در خبر است. اگر سوتی ندهد، اینها را جابهجا [نکند]. اگر سوتی از خودش است. اگر درست دارد میگوید از خودش نیست. «ما أصابَکَ من حسنةٍ فمِنَ الله». اگر درست گفته، آنی که خبر را نوشته، آنی که پخش کرده، اینها همهاش از آنجاست؛ از اتاق فرمان. خبرهای درستی که میگوید از اتاق فرمان است، خبرهای غلط که میگوید از خودش است. روشن است. هی تنزل کرده دیگر. آن اتاق فرمان نوشته، تنزل کرده، آمده پایین، پایین. اینها همهاش تجلی است. بحث تجلی، تجلی کرده. الان از دهان این مخبر تجلی کرده در این تلویزیون پاناسونیک شما. تجلی در تجلی در تجلی. درست؟ حالا این «أنایی» که میگوید دیگر «أنای» تلویزیون پاناسونیک نیستش که! «أنای» مخبر نیستش که! «آنچه استاد ازل گفت بگو، میگویم». این «أنا»ی «إنّنی أنا الله» است. این از قربی است که دارد.
در روایت هم دارد: «قرب نوافل» بهش میگویند. میگوید کسی اگر به خدا نزدیک بشود، خدای متعال فرمود: «بنده من با نوافل، آن چیزهایی که مورد رغبت من است، مورد علاقه من است، به من نزدیک میشود.» اینقدر نزدیک میشود که: «کنتُ سَمعَ الّذی یَسمعُ، و کنتُ لِسانهُ الّذی یتکلّمُ». گوشش، دستش من میشوم. پایش من میشوم. زبانش اصلاً این زبان کارایی ندارد غیر از آنی که من [میخواهم]. «و ما ینطق عن الهوی، إن هو إلا وحیٌ یُوحَی». زبان پیغمبر اصلاً مکانیزمی برای گفتار ندارد. پیغمبر را هم میشود نقد کرد: «بابا، این رو خود خلیفه دوم قفل بود این چیزها. حرف خداست یا حرف خودت؟» چون پیغمبر چی فکر کردی؟ خدا را چی فکر کردی؟ خدایی که از پیغمبر جداست؟ پیغمبری که از خدا جداست؟ به آینه. تا بلا تشبیه، وایسی روبروی این تلویزیون پاناسونیک بگی: «این خبری که داری میگویی از خودت میگویی یا از اتاق فرمان دارد منتشر میشود؟» هیچی ندارد، ندارد چیزی از غیر از این مکانیزم، غیر از آن فرستنده. اصلاً نمیتواند چیزی ارائه بدهد. دوگانگی معنا ندارد. نقدش کرد. این دیگر چی بود؟ قرب نوافل. اینقدر مقرب میشود، لسانی ندارد غیر از لسان من. مکانیزمی ندارد برای گفتار غیر از آنی که من میریزم در این دهان. غیر از آنی که من نشان میدهم. نه من نشان میدهم، من میبینم. همان را که خدا میبیند را پیغمبر دارد میبیند. خدا چی میبیند؟ «فدک با أعیُننا». «یُبصِرُ و لا یُبصَرُ». خدا مُبصِرِ حقیقی است. بصیرٌ بالعباد، بصیر مطلق است. پیغمبر هم بصیر مطلق است. دوگانگی نیست. رحیم مطلق است، این هم رحیم دیگر.
اوج تعبیر آنی است که در دعای رجبیه ـ که از ادعیه عجیب آن است ـ خطاب به خدای متعال عرض میکنیم که از امام زمان رسیده این دعا: «لا فرقَ بینکَ و بینهُم إلا أنّهم عبادُک و خَلقُک». خدایا، بین تو و ذوات این مقدسه چهارده معصوم هیچ فرقی نیست. عبدند اینها. خلق [خود] است، از خودش نیست. هرچی هست از [خداست]. الان این صدا را از بلندگو شما دارید میشنوید. بلا تشبیه این صدای بلندگو یا صدای این حقیر، صدای نکره حقیر. هیچ فرقی بین صدای بنده و صدای بلندگو نیست، غیر از اینکه صدای بلندگو از خودش سریالی [نمیتواند تولید کند]. بر اثر [ظاهر] که صدای بنده دارم تولید میکنم، او هیچی از خودش، هیچی نمیتواند منتشر [کند]. هرچی که پشت این میکروفون میآید دارد پخش این میشود. آن مقام قرب. لذا حضرت عیسی وقتی میگوید «السلام علیّ»، این از بلندگو دارد پخش میشود. خدا از زبان او دارد میگوید. خدا با زبان عیسی دارد به عیسی سلام میدهد.
حالا این سلام یعنی چی؟ «سلام علیه». اینجا میگوید «السلام علی». «السلام علیه». هر آنچه از سازگاری است. چرا؟ برای اینکه او در سازگاری مطلق با خدای متعال است. اصلاً ما مسلمان [هستیم]. اسم دین چیست؟ اسلام. چند [لطیفه]؟ تحمل معمولاً نمیکنیم دیگر. دین اسلام. «إنّ الدّین عندالله الاسلام». خب، دین یعنی اسلام. ما همهمان چی؟ «مسلم». «اسلام». مسلم یعنی چی؟ مسلمان یعنی چی؟ در سلم با خداست. بنای سازگاری دارد. بنای سازش دارد. بنای چالش [ندارد]. سپرده به این قواعد، به این شریعت، به این بایدها و نبایدها، به این دستور. حالا اگر قویتر شد، میشود مؤمن. یک سازگاری کلی. این هندسه کلی را پذیرفته. خدا را در رأس این هندسه پذیرفته. پیامبر را در رأس این هندسه پذیرفته. بهصورت کلان پذیرفته. اجمالاً پذیرفته. اگر در مقام عمل قدم به قدم، دانه به دانه بپذیرد، بیاید جلو، به دل راه بدهد. به دل راه [بدهد]. «ولکن قولوا أسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم». هنوز ایمان وارد دلتان [نشده]. چون ورود به اسلام: «إذا جاء نصرالله و الفتح. و رأیت الناس یدخلون فی دین الله أفواجا». وقتی مردم وارد دین خدا میشوند، افواج. وقتی دین خدا بخواهد وارد کسی بشود، [همه میگویند:] «ما آمنا». قلیلی از اینور به آنور افواج میخواهند بیایند توی دین، همه میآیند. دین بخواهد توی کسی بیاید، توی دل آن، دیگر تک و توکی [است]. «و ما اکثر الناس بمؤمنین». اکثراً مؤمن نیستند. تازه همان مؤمن هم میفرماید که: «و ما یؤمن اکثرهم بالله إلا و هم مشرکون». باز دوباره اکثر مؤمنین مشرکاند.
آن سِلم محض که «أنا أول المسلمین»، آن مال پیامبر اکرم است. «أنا أول المسلمین». علامه [طباطبایی] بحث خیلی قشنگ ذیل این آیه [دارد:] «اول رتبی» است، «اول زمانی» نیست. چون قبل از ایشان ابراهیم اسلام آورده، نوح اسلام آورده. «اول رتبی» است؛ بالاترین مرتبه سِلم در برابر خدا. فیلم پیامبر. مسلمان حقیقی پیامبر است. مسلم حقیقی اوست. اگر به ما مسلمان میگویند، از باب تشبیهی است، از باب تشبیه، مجاز، استعاره است. یک چیزهایی شبیه پیامبر. چه چیزهایی؟ اصل مسلمان این میشود. اسلام، سازگاری از جانب [خدا].
حالا آن حقیقتی که با همه حقایق عالم سازگار است، با همه موجودات عالم سازگار، سازش، آن حقیقت چیست؟ کیست؟ خود خداست. آقا داشته باشید، خیلی لطیف است. انشاءالله که گوینده بفهمد، گرفته میشود. ولی انشاءالله که دروازههای معرفت و حقیقت به روی قلبمان باز بشود، برکت شماها. انشاءالله. «السلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتکبر»؛ [اینها] نامها [و] اسامی [خداوند است]. «السلام» کیست؟ خداست. «المؤمن» کیست؟ کیست که اصل ایمان را دارد به خدا؟ خود خدا. کیست که باور حقیقی را به خدا دارد؟ هیچکس مثل خودش به خودش باور ندارد. «السلام»، آن حقیقتی که با همه حقایق این هستی در سِلم محض است. به میزان اسلام آوردنت و ارتقاء پیدا کردن در اسلام، تو مسلم میشوی. به همان میزان بهرهمند از چی میشوی آقا؟ سلام.
یککم هم اگر کم شد دیگر از سلام ندارد. «سلام علیه». اگر از سلام میخواهی، باید در سِلم محض به او باشی. همانجور که او در سِلم محض نسبت به همه عالم است. آن وقت در سِلم محض نسبت به او که شدی، همه، همه عالم هم در سِلم محض نسبت به تو میشود. «سلامٌ علی نوحٍ فی العالمین». «همه عالمین در سِلمِ او». «مَن کان لله، کان الله». این روایتی بود که مرحوم آیتالله پهلوانی تهرانی بالای سرشان زده بودند: «مَن کان لله، کان الله»؛ هرکه از اینور «لله» شد، تسلیم [او] شد، اصلاً «لله» شدن، «الله» [میشود]. همه آقا داستان قرب و حرکت و رشد و صعود و همه اینها توی همین [است]: تسلیم شدن، سازگار بودن، حرف از خود نداشتن، «إن قلت» نداشتن، تردید نداشتن، حرف نزدن، شبهه نکردن.
جلسه قبل فکر کنم اینجا یک اشارهای کردم که وقتی بشارت دادند به حضرت ابراهیم که بچهدار میشوی، همسرش که آنجا ایستاده بود و خجالت کشید، به صورت زد و گفتش که: «أأَلِدُ و أنا عجوزٌ؟» همچین سنی زایمان؟ گفتم: «خدای متعال نسل او را ۴۰۰ سال به عذاب [انداخت].» روایت از امام. همین حرفی که [در] ناصر تکوینی [است]. حالا چه ربطی به نسل او دارد؟ این یک چیزی گفته، نسلش نه. آنها برایشان خدا تقدیر کرده. ربط تقدیر آنها با این خانم این است؛ نه اینکه چون این گفته، آنها قرار است عذاب بکشند. آنها چوبشان را میخورند، باعث چیزهای دیگر. ربطش با این سهم این در آن بلا این است. «أتَعجبین من أمر الله؟» از امر خدا تعجب میکنی؟ چه حرفی است؟ یک کلمه حرف: «با همچین سنی زایمان کنم!» «السلام» محروم میکند. سوره هود: «قالت یا ویلتی أألد و أنا عجوزٌ». «آیا ۷۲ [ساله هستم؟]». [«و هذا بعلی شیخاً»]. من پیرزن با همچین مرد پیرمردی بچهدار بشویم؟ «إن هذا لشیءٌ عجیبٌ». خیلی چیز عجیبی است. ملائکه بهش گفتند: «أتعجبین من أمر الله؟ رحمت الله و برکاته علیکم اهل البیت». اینجا سلام ندارد. سلامی دارد. سلام. رحمت خدا، برکاتش بر شما هست. خدا و رحمت و برکتش این بچه را به شما عنایت میکند. بهخاطر این حرفش محروم شد از سلام. چون از «سلام علی مَن اتّبع الهدی». «السلام» مال کیست؟ تابع محض باید باشد تا «السلام» نصیبش بشود. وگرنه «سلامٌ» دارد.
ما سلام به امام میدهیم: «السلام علیک یا امیرالمومنین»، ولی جواب سلامی که میشنویم همهمان معمولاً غالباً «سلام علیک» [است]. سلمان باید باشی تا جواب سلامت «السلام علیک» باشد. بگذار برای سلمان. زیارتنامه [سلمان] دارم. شما میروی آنجا میگوید: «السلام علیک یا باب الله». [به] حضرت معصومه به ما یاد داده زیارت سلمان. زیارت حضرت معصومه که: «السلام علیک یا بنت رسول الله». فرمود: «کسی او را زیارت کند عارفاً بحقّها، کمن زارها». «سلام علیک» نیست. «السلام علیک یا بنت رسول الله». بعد تازه بابت «بنت رسول الله» بودنش یک سلام، بابت «اخت رسول الله» بودنش یک سلام، بابت «عمّت رسول الله» بودنش یک سلام. «بنت موسی بن جعفر»، «بنت امیرالمومنین». بحث دارد.
«السلام علیک». چون «السلام»، «المؤمن» خداست. خدا سِلم محض است. اگر در سِلم محض با خدا بودی، خدا به تو از سلام میگوید و همه هستی به تو سلام میگوید. تو بعضی از این تجربیات نزدیک به مرگ، بعضیها این را دیده بودند دیگر. آقای زمانی که اولین تجربه بود که در واقع منتشر شد، میگفتش که: «تجربه که برایم حاصل شد، دیدم که آبی که ریخته بودم پای درخت، دیدم همه هستی دارد به من سلام [میدهد]. سلام. همه هستی سلام علیک. السلام نیست.» سلام بابت این سازگاری؛ یک سِلمی نشان دادی، سِلم در برابر این آب و این درخت و تسلیم فرمان بود. دستور داده که مثلاً به این درخت برس. تسلیم محض بودن با آن ابعاد وسیع، کار کسی است. خیلی جلسات بعد بیشتر صحبت بکنیم چون آیات فراوانی هم دارد. در مورد سلام داریم، خودش حکایت مفصلی دارد. یک بحث مفصلی دارد سلام. حتی «السلام» فرق چون دارد. «سلام هی»... «سلام». این سلام اگر میخواهد تنزل کند، «السلام» خدای متعال میخواهد تنزل کند، هر جایی در هر بعدی، یک مظهر کاملی دارد. در زمان، مظهر کامل سلام الهی شب قدر است. شب قدر تو تسلیم محض [هستی] دیگر. کامل، خالی خالی. هیچ محدودیت و بُرش و کم و کسر هیچی ندارد که بخواهد یک چیزی را ببندد، کم کند. اگر محدودیت ایجاد [شود]، هرچی خدا بخواهد از این ظرف میریزد در عالم سِلم محض.
مکان، کربلا ست، [یا] مسجد است. البته هر مسجدی، هر زیارتی. شهدا میگوییم: «سلام بر شما و بر آن زمینهایی که شما درش دفن شدید.» ولی خب کربلا و مکه، [و] بالاتر از مکه کربلا. و در بین شخصیتها، آنی که مظهر سلام است، حضرت زهرا سلام الله علیها. «لیلة القدر» فرمودند: «فاطمه سلام هی»، «سلام اوست». مؤنث به همین [سبب است]. فاطمه [است] لیلة القدر. «الله اللیله فاطمه». «اللیله فاطمه». فاطمه بالاتر از لیلة القدر است. حقیقت همه شبها. مطلق شب تو محدود کردن، محدود کردن همه حقیقت شب. حقیقت روز امیرالمومنین است. حقیقت شب هم فاطمه. او در خفا، این در ظاهر. و فرمود که خدای متعال مزار او را مخفی کرد.
آیتالله مرعشی، پدر سید محمود مرعشی، پدر آیتالله مرعشی معروف، چله [نشینی] حرم امیرالمومنین. و حاجتش این بود که مزار حضرت زهرا سلام الله علیها را بهش نشان [بدهد]. البته مزار حضرت زهرا برای برخی مکشوف بوده. آقای حسنزاده در برخی آثار به نحوی اشاره کردهاند. مرحوم آیتالله خوشبخت، بنده خودم از ایشان شنیدم که آدرس میدادند مزار حضرت زهرا. من خودم دیدم [در] پنل از خود ایشان شنیدم. سبزی رویش بود و کنار مزار رسول الله. ولی حالا بهحسب نوع [مسلمین]، برای نوع انسان این مزار مخفی [ماند].
پدر آیتالله مرعشی امیرالمومنین را میبیند. آنی که در ذهن من است، امیرالمومنین یا رسول الله [بود]، بیشتر در ذهن من امیرالمومنین [است]. حضرت میفرمایند که: «آقا، اصرار بر این قضیه نکن. مصلحت نیست که بخواهد به این نحو افشا بشود و کشف بشود.» ایشان میگوید: «خب، ما چه کنیم؟» میفرماید که: «خدای متعال اراده کرد در ازای قبر مخفی فاطمه زهرا، قبر فاطمه معصومه در قم. زائر این مزار، هر آنچه آنجا قرار است بگیرد، اینجا میگیرد.» مزار حضرت معصومه سلام الله علیها، قبر عجیب. آقای حسنزاده یکی از این جلساتی که کنگره گرفته بودند، شاید در تهران بود، کنگره گرفتند برای حضرت معصومه. چرا؟ دعوت کرده بودند ایشان را. ایشان گفته بودند که: «من مزاجم و اینها سازگار نیست. اگر مزاجم سازگار بود، پیاده، سینهخیز خودم را به این کنگره میرساندم که نام این بانو بر این کنگره است.» شوخی نیست مقام حضرت معصومه سلام الله علیها که مثل دیروز وارد قم [شدند]. ۱۷ روز در این شهر حضور مبارک این بانو بود. میدان میر که میدان معروفی است در قم، ۱۷ روز ایشان ساکن بود و عبادت کرد. بیت النور الان هم هست محل عبادت این بزرگوار. و بعد ۱۷ روز رحلت کرد که حالا انشاءالله اگر توفیقی باشد، آن ایام خدمت دوستان باشیم. انشاءالله روضه رحلت حضرت معصومه امشب البته ذکر توسلی انشاءالله داشته باشیم بابت ورود این بانوی مکرمه به شهر قم و انشاءالله عنایتی از جانب این بزرگوار شامل حال ما و اهل این جلسه بشود. انشاءالله.
السلام علیک یا بنت رسول الله، السلام علیک یا بنت فاطمه و خدیجه، السلام علیک یا بنت امیرالمومنین، السلام علیک یا بنت الحسین، السلام علیک یا بنت ولی الله، السلام علیک یا اخت ولی الله، السلام علیک یا عمة ولی الله.
در آستان [تو] کردم محبت را بیمه جان، خانم جان!
لمس کردم اینجا نسیم رحمت.
واقعاً آن حس مادری در این حرم به آدم [دست میدهد]. احساس میکنم جایی که قرار گرفته، خانه مادریاش است. آن سِلم را با همه وجود درک [میکند]. خدا شاهد عرضم که در [دل] چقدر دعای نوکرت دید استجابت.
من آمدم، چهارده معصوم، همیشه اینطور... این زیارت را به نام تو خدا پهن کرده. «حسن کریمه اهل بیت» میگویند: به نام تو خدا کرده. بعد، حسن، داستان کرم، سفره کرامت.
پس از فاطمه، پس زینب؛ دخیل معجر پیام و عصمت.
خدا، «خاصّهی مادرت» نصیبت کرد. ظاهراً فقط همین خواهر و برادر بودند که از مادر یکی بودند؛ از نجمه خانم فقط امام رضا و حضرت معصومه.
«خاصّهی مادرت» نصیبت.
به محض آمدنت رتبه شفاعت.
نجیبزاده موسیبنجعفری، خدا به خاک پای تو نجابت را [داد].
ولی ایران پس از رضا هست که دادند به تو شأنی از ولایت.
یا علی، یا علی!
کریمت کسی نداشته غیر از تو این فضیلت.
زیارت حرم تو، خود رضا که فرموده این روایت را.
خودت چه بگویی؟ زبان الکن.
چهار امام بگویند اگر راه راست نیست، غلام تو را ز روز حساب که دیده در حرم من بارها قیامت را؟
مقام خاد [تو] آرزوی جبرئیل است.
نصیب کند کس به این لیاقت را.
«شقی» نمیشود آن کس ـ گفتیم توضیح [دادیم]: «شقی» ـ «شقی» نمیشود آن کس که ظاهرت شود.
چرا که روزی او میکنی سعادت را.
اجازه هست به رسم توسل، بیان کنم دو سه تا جمله از مصیبت را؟
هرکی آماده روضه است، با همین دو سه خط روضه انشاءالله در رحلت این بانوی مکرمه:
به رغم غم که گرفتی، به رغم غم که گرفتند، به شام کرد تمام اهل آن جسارت.
تو داغ دیدی، کشیدی، اما ندید چشم تو یک لحظه جگر آب شد [و] جگرم [سوخت] تا به یاد آورد مخدرات حرم در زمان غارت.
دیروز با چه عزت و جلالی ایشان را وارد قم کردند. شهر را از این [طرف] بستند. دریای قم جمع شدند. بزرگانشان راه افتادند، رفتند. [از بیبی] التماس کردند که «تشریف بیاورید، منت بگذارید، قدم رو چشم ما بگذارید، شهر ما را روشن کنید.» [حضرت] حرکت کرد، شترها با عزت و احترام. مردم پای ناقه این بیبی گل میریختند، سلام و صلوات میفرستادند. «خواهر امام دارد وارد میشود. ای خواهر ما، کجا بودی؟» [امام سجاد] فرمود: «کمی سرها را [بالا] راه بینداز.» حسین، حسین... «اَیْ مُنْقِذُ العَلَی».
لعنت الله علی القوم الظالمین.
**بسم الله الرحمن الرحیم**
یا الله، یا رحمان و یا رحیم، یا مقلِّبَ القلوبِ، ثَبِّت قلوبنا علی دینِک، إنّک علی کلِّ شیءٍ قدیر.
الهی آمین. به حق محمد، [یا علی، یا فاطمه، به حق فاطمه، یا قدیم الاحسان، به حق الحسین].
اللهم عجل لولیک الفرج.
خدایا، حرمت فاطمه معصومه را به عزت و مقام و جلالت و این باران [رحمت] فرج آقامان امام زمان برسان.
قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما.
عمرمان را [در مسیر] حضرتش قرار بده.
نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده.
شهدا، فقها، امام راحل را سر سفره با برکت حضرت معصومه مهمان بفرما.
شب اول حضرت معصومه به فریادمان برسان.
مرزهای اسلام را، به آب بانو، شفای عاجل و کامل عنایت بفرما.
شهر ظالمین را به خودشان بازگردان.
دشمنان دین، قرآن، انقلاب و ولایت را اگر قابل هدایت نیستند، نابود بفرما.
رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما.
در دنیا زیارت [اهل بیت] و در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما [بفرما].
هرچه گفتیم و صلاح ما بود [عنایت بفرما]؛ و [هرچه] نگفتیم و [تو] صلاح میدانی برای بانو و آل او، رحمت [خود را بر آنها نازل بفرما].
رحم الله من [قرأ الفاتحة مع الصلوات].