این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* منطقه شام؛ سرزمین مبارک و موعود بنیاسرائیل [5:09]
⚜️ شکلگیری دو جبهه متضاد در مورد حضرت عیسی (علیهالسلام): [11:33]
🔻 مخالفان = این فرد حضرت عیسی (علیهالسلام) نبود زیرا به حکومت نرسید [12:20]
🔺 موافقان = این فرد اصلا بشر نبود بلکه خدا بود که خودش را فدای بشر نمود [14:21]
* حواریون و تحریف دین حضرت عیسی (علیهالسلام) [23:47]
* انجیل، قانون جدیدی نسبت به تورات ندارد بلکه قانون اصلی الهی همان تورات بوده است [27:18]
* وعده الهی: زنده ماندن حضرت عیسی (علیهالسلام) تا رفع تمام تهمتها و اختلافات در مورد ایشان [33:24]
* مروری بر سوره مبارکه صف و معرفی شخصیت جنگاور و محکم حضرت عیسی (علیهالسلام) [34:48]
* احتجاج حضرت موسی و عیسی (علیهماالسلام) با بنیاسرائیل و تکذیب ایشان [40:59]
* قرآن کریم خطاب به امت پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآله): شما برترین امت هستید چراکه امربهمعروف و نهیازمنکر میکنید [42:49]
* طراحی ترور حضرت عیسی (علیهالسلام) توسط یهودا در بیتالمقدس [49:54]
* فقال الحسين (علیهالسلام): الآن انكسر ظهري و قلّت حيلتي... [1:00:20]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسماللهالرحمنالرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل بیتهالطیبینالطاهرین، و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
این شبها، در جلساتی که به صورت گردشی هر شب جایی بود، مباحثی را خدمت عزیزان در مورد وقایع شام، چه وقایعی که رخ داده و چه وقایعی که رخ خواهد داد، داشتیم. یک سیر تاریخی را گذراندیم؛ مطالب ایرونی [جدید] شبها خدمت دوستان خوب امشب مراسم، در واقع، ویژه شد و خیلی هم از یک جهت حُسن اتفاق اینجا رقم خورد. آن هم این است که امشب مجلس در منزل شهید عزیز و بزرگواری است که ایشان هم شهید شاماند. در شام به شهادت رسیدهاند؛ در سوریه. شهید محمد جاودانی(رضوان الله علیه)، تو این منزل نورانی این شهید، در محضر پدر و مادر بزرگوار این شهید، خانواده این شهید، امشب مشرف شدیم به این منزل. خدا را شکر میکنیم بابت این نعمتِ مهمان شهدا و بحث شام در واقع، خیلی امشب معنای کاملتری پیدا میکند؛ در محضر این شهیدی که پیکر مطهرش پارهپاره شد و بخش عمدهای از پیکر ایشان پیدا نشد و بازنگشته و در شام مانده این پیکر. اِنشاءالله که مورد توجه این شهدا باشیم و اِنشاءالله که خدای متعال عاقبت ما را هم عاقبت این شهدا قرار دهد؛ به آنها ملحق شویم؛ مثل این شهدا تربیت شویم؛ مثل این شهدا عاشق باشیم؛ مثل این شهدا فداکار باشیم؛ دلهایمان از دنیا بریده باشد اِنشاءالله؛ رفیق باشیم با این شهدا. بههرحال، این جلسه و این هیئت یک اُنس قدیمی و یک رفاقتی با شهید جاودانی دارد و اِنشاءالله که روح این شهید در تمام جلسات حاضر است، کمااینکه رفقا هم معمولاً بهیاد این شهید بزرگوار در این جلسات هستند.
خب، بحث شام را البته حالا امشب سعی داریم که کوتاهتر باشد بحثمان از جهت زمان. به خانواده شهید هم - پدر بزرگوار شهید که خدا اِنشاءالله سلامتی کامل به ایشان عنایت بکند- طول عمر با عزت؛ شاید وضعیتی باشد برای ایشان بودن ما. سلامت باشید. اِنشاءالله خدا حفظتان کند. بههرحال، پدر و مادر باصفای اینچنینی بودند که خدای متعال محمد آقا را به این مقام رسانده. بله، خب بحثمان به اینجا رسید، چون بهصورت سلسلهوار مباحث را عرض میکردیم امشب باید ادامه بحثمان را پی بگیریم. بحث به اینجا رسید که منطقه شام، منطقهای بود که خدای متعال اینجا را به عنوان "زمین مبارک" معرفی کرد و "زمین موعود"، محلی که حکومت الهی بنیاسرائیل اینجا برقرار خواهد شد در بیتالمقدس. خب، در یک دورهای اتفاق افتاد؛ زمان حضرت داوود(علیهالسلام) و بعد هم حضرت سلیمان. این حکومت از بین رفت، دوباره بیتالمقدس و معبد سلیمان تخریب شد و دیگر مردم بنیاسرائیل هم آواره شدند در مناطق مختلف به امید و آرزوی ظهور منجی. این منجی هم دیشب عرض کردیم که "ماشیح" یا "ماشیها" -این کلمه که عربیاش میشود "مسیح"- این همان حالا خود کلمۀ "ماشیح" به معنای مبارک و پادشاه، پادشاه مبارک که مَسحش میکردند -اذیت اینکه برکت داشت عیسی هم کلمه عبری گرفته شده بود که به معنای منجی- خود کلمه عیسی به معنای منجی است. و اینها منتظر حضرت عیسی بودند؛ عیسایی که حکومت برقرار میکند؛ حکومتش، حکومت بنیاسرائیل در بیتالمقدس، عزت و شوکت ازدسترفته بنیاسرائیل را بهشان برمیگرداند؛ مثل زمان حضرت سلیمان. حضرت عیسی(علیهالسلام) بهدنیا آمد، دیگر حالا تاریخ ندارد دیگر چرا؟ چون تولد ایشان همان سال میلادی است دیگر. بر اساس البته نقل، در سال ۱ میلادی حضرت عیسی(علیهالسلام) بهدنیا آمدند در بیت در منطقه بیتلحم که تقریباً ۱۰ کیلومتر با بیتالمقدس فاصله دارد. منطقه تاریخی در فلسطین.
جالبش این است که مسیحیت مثلاً یک دین اروپایی است یا مثلاً حضرت عیسی مثلاً پیغمبر اروپایی است. حضرت عیسی یک پیغمبر آسیایی است. دین ایشان هم آسیایی است و مال همین منطقه شام است؛ مال سوریه است؛ مال فلسطین است؛ فلسطینی است. و خدمت شما عرض کنم که قضیه ایشان هم کاملاً آسیایی است و قضیه فلسطین باید عِرق مسیحیها را تحریک بکند. بیشتر از همه باید فلسطین -یعنی بیشتر از مسلمانها- مسیحیها باید دغدغه داشته باشند که فلسطین از دست اسرائیلیها در بیاید. اینطور خواهد شد اِنشاءالله. اینطوری اتفاق خواهد افتاد. کمکم مسیحیها دارند بیدار میشوند. کمکم دارد سرشان کمکم میفهمند؛ حالیشان میشود؛ متوجه میشوند که با مسیح چه شده و یهودیها با حضرت مسیح چه کردند. این قضیه شام آخری که توی المپیک دست گرفتند، مسیحیها واکنش نشان دادند و قشنگش این است که اینها میگفتند تنها حکومتی که توی دنیا واکنش رسمی، قانونی، دیپلماتیک نشان داد، جمهوری اسلامی ایران بود. خب اینها همهاش برای ماها حَسَن است دیگر. این اتفاقاتی که این ایام دارد رقم میخورد، واقعاً یک جبهه جدیدی را دارد توی عالم رقم میزند.
مسیحیها نگاه میکنند میبینند جمهوری اسلامی طرفدار واقعی مسیح است. سنیها نگاه میکنند جمهوری اسلامی طرفدار واقعی پیغمبر است؛ طرفدار واقعی مسلمان. شیعهها نگاه میکنند نه، جمهوری اسلامی است که عزت و عظمت شیعه را نگه داشته. اینها همهاش حکایت از این دارد که یک اتفاقات بزرگی در حال رخ دادن است که حالا اِنشاءالله شبهای مفصلتر بهش خواهیم پرداخت. حضرت عیسی(علیهالسلام) فلسطینی است. نه بچه ایتالیاست، نه بچه اسپانیاست، نه آلمانی است، نه آمریکایی. اگر قرار است که ماها عرب نپرستیم، حرف عرب گوش ندهیم، آمریکاییها نباید فلسطینی بپرستند. این حرفی که زده میشود، یعنی مجموعه شبهاتی که به ما وارد است، بیشتر از اینهاش به آمریکاییها و به مسیحیها و به اینها وارد است. ما از ماجرا نیستیم که بدونیم چی بشه که بخواهیم جواب بدهیم. اگر قرار باشه دین ۱۴۰۰ سال پیش ارزش نداشته باشد، خب دین ۲هزار و خوردهای سال پیش هم نباید ارزش داشته باشد. اگر ما آریایی هستیم، عرب نمیپرستیم، آنها آمریکایی هستند، نباید به فلسطینی کار داشته باشند. حضرت مسیح فلسطینی است. اینها نکاتی است که باید بهش توجه شود.
دیشب عرض کردم منجی حضرت مسیح است، ولی مسئلهای که هست این است که یهودیها چند تا اشکال کردند به این شخص. خیلی هم توهین میکنند. حَسب ظاهر مسیح را قبول دارند؛ احترامش هم نگه میدارند. حضرت مسیح پیغمبر جهانی است؛ بهحسب ظاهر همه دنیا احترامش را نگه میدارند، ولی نکتهای که هست این است که اینها میگویند که اینی که آمد، سر بالا آورد و ادعا کرد و دین آورد و این حرفها، این عیسی ناصری، این مسیح نیست. این منجی نیست. حالا عبارت تندی به کار میبرند که نمیخواهم از باب احترام به حضرت عیسی(علیهالسلام) این را به کار ببرم، ولی توهینهای شدیدی میکنند که مثلاً یک دغلکار، فریبکار -معاذالله- بوده. و عجیب این است که دو سر طیف شکل گرفته در مورد حضرت عیسی(علیهالسلام). واقعاً یک بخش جدی هم نسبت به قضیه شام هست, هم نسبت به قضیه تاریخ ادیان. حضرت عیسی(علیهالسلام) بعد از پیغمبر ما مهمترین برهه تاریخی و مهمترین شخصیت تاریخی است. از بعضی جهت، عیسی(علیهالسلام) یکهو دو طرف در مورد او شکل میگیرد؛ یک گروه، هر دوتا بنیاسرائیل. هر دوتا هم بنیاسرائیل، توجه داشته باشید. شما فکر میکنی مسیحیها خارج از بنیاسرائیلاند. بنیاسرائیل یعنی یهودیها، نه آقا، بنیاسرائیل جفتشان. یک طرف این ماجرا میشود یهودیها. میگویند که این دروغگو، دغلباز، شیاد، ساحر -معاذالله-. میگویند خب داستان ولادتش را چه کار میکنی؟ تولدش چی؟ چی میگویند؟ من اصلاً خجالت میکشم واقعاً حرفهایی که در مورد ایشان مطلب میگویند. خب معلوم است دیگر؛ مادر فلان کرده با یک مردی که فلان بوده در بیابانها. یعنی اصلاً به عنوان حلالزاده نمیشناسند این جناب عیسی را. میگویند اینکه هیچی عیسی واقعیت دارد؟ نه، این اینکه دروغگو بود، عیسی دروغین بود. عیسی واقعی میآید؛ هم پادشاه ما. پادشاه هم باید باشد؛ چرا این واقعیت ندارد؟ چون که پادشاهی نرسید. مسیح. خب دل بدهید تا ما این مطلب زیاد است. من هم ممکن است بعضی نکات را یک جایی بگویم، یک جای دیگر یادم برود به مناسبت یادم. اینها که از اشکالات جدی که علامه هم در المیزان نقل میکند نسبت به حضرت عیسی داشتند که باعث شبهه شد در مورد حضرت عیسی، این بود که آقا اصلاً عیسی مسیح باید حکومت داشته باشد. این آقا ۳۴ سال بود کشته هم شد. حالا یهودیها میگویند کشته شد. کشته هم شد. حکومتی هم نداشت. پس این آن منجی نبود. اصلاً در پیغمبریش بحث میکنند. اصلاً پیغمبر نبود؛ دروغگو بود؛ شیاد بود. آقا داستان تولدش را چه میگویید؟ آن هم، معاذالله، نطفه حلال نبود. همه کرامتهای حضرت عیسی را به لجن کشیدند. هیچی برایش قائل نبودند؛ ذرهای احترام و ارزش. خود بانی قتل ایشان بودند دیگر. یهودیها آمدند حضرت را - به قول خودشان- کشتند. که حالا من عرض میکنم برایتان: زیر صلیب چی بود؟ این یک طرف ماجرا.
یک طرف ماجرا که قبولش کردند، مامانت چی؟ قبولش کردند. گفتند که بله، این آقا آمد. این شکلی هم بهدنیا آمد. اینکه پیغمبر نیست؛ این چیست؟ "ان الله هو المسیح بن مریم". آیه قرآن. خدا مسیح است. اینکه پیغمبر نبود؛ این خدا بود؛ سه تا خدا داریم: پدر و پسر و روحالقدس. این پسر خدا بود؛ ابنالله بود. این هم که آمد توی دنیا اصلاً برای هدایت نبود. ببین چقدر این پیغمبر مظلوم است واقعاً. یعنی جیگر آدم کباب میشود. قرآن هم روی این تأکید دارد که عیسی خیلی روش اختلاف واقع شده، واقعاً هم همین است. بعد باز خود مسیحیها چندین گروهاند. باز خود آنهایی که قائل به تثلیثند، سه خدایی. باز آنها چند مدل میگویند. بعضی میگویند که یک تکه جدا از خداست. بعضی میگویند خدا توش حلول کرده. بعضی میگویند باز نمیدانم، چندین قول دارند اینها که قائل به تثلیث، سه تا خدا. برگشتند گفتند که این خدا بود؛ آمد رو زمین؛ اصلاً هم نیامد برای هدایت؛ دستور نداشت که. آمد برای بشارت و محبت و صمیمیت و رفاقت و این حرفها. بشیر، مسیحیت تبشیری. بعد خودش را فدا کرد. این آقای عیسی فادیه، فداشده. دید بچههای آدم با حضرت آدم این گناه کرده بودند. آمدند تو دنیا. خب، ببین، این قرائت که این هم ته این قرائت دوباره به یهود برمیگردد. یعنی طرفدارهای عیسی، آنهایی که ماندند پای عیسی، را این شکلی با این قرائت از عیسی از راه بهدر کرد. برگشتند گفتند که آقا عیسی، عیسی خیلی بالاست. پیغمبر نبود؛ دستور دین اصلاً ندارد؛ اصلاً نیامده که به ما دستور بدهد. این دید که آقا آدم و بچههایش گناه کردند؛ آمدند زمین؛ آلوده شدند. آمد که ماها را پاک کند؛ ببرد تو بهشت. خودش را فدا کرد؛ به صلیب کشیده شد؛ کشته شد؛ فدا شد که ما جهنم نرویم. سپر جانفدای جهنم رفتن آدمیزاد، خصوصاً مسیح، مسیح، مسیحیها جهنم نمیروند؛ جایشان مسیح عذاب کشیده. به آن تخته که کشیدنش و داستان صلیب که حالا باید عرض بکنم. آن شکنجهای که شد معادل همه گناه بشریت بود و گناه مسیحیها بود و همه بخشیده شدند و هیچکس جهنم نمیرود. خودش هم سه روز توی قبر بود. قرائت انجیلی از حضرت عیسی(علیهالسلام)، سه روز توی قبر بود. بعد از سه روز مادرش آمد با دیگران کنار قبرش. قبر را شکافتند؛ دیدند عیسی نیست. کس دیگری آنجا نشسته بود. گفت عیسی به آسمان. ۵۶۰ و خوردهای نفر هم تا حالا بهصورت رسمی و مشخص گفتهاند که ما عیسی را دیدیم. اسمشان موجود است و اعلام کردهاند و اینها.
خب، البته واقعیت دارد، چون حضرت عیسی(علیهالسلام) زنده است، ولی نه با این قرائت، نه با این قرائت که یکدور از دنیا رفته، بعد سه روز زنده شده. این هم که به آسمان رفت و اینها، این هم باز دروغ است. حتی قرآن هم این را نمیگوید. "رافعک الیه." حالا باید اینها را اگر وقت بشود بخوانم برایتان؛ آیاتی که در قرآن دارد. علامه طباطبایی مفصل بحث میکند. "متوفی" که اصلاً به معنای اینکه میمیری نیست. خدای متعال فرمود من تو را "توفی" میکنم. این "توفی" به معنای اینکه جانت را میگیرم نیست، یعنی اینکه ازت مراقبت میکنم؛ از همه وجود تو مراقبت. "رافعک الیه"؛ تو را بالا میبرم. این هم باز به معنای اینکه با جسمت بالا میبرم نیست. تو آسمان سوم نیست حضرت عیسی. عیسی زنده است بر اساس آن چیزی که از قرآن فهمیده میشود تا روز ظهور هم در قید حیات؛ بین این مردم؛ در امان از شر یهود؛ از شر آنهایی که دنبالش هستند که بکشندش، که البته خیال کردند کشتندش. یهودیها فکر میکنند که عیسی(علیهالسلام) را کشتند که بر اساس این بود که یک اشتباهی صورت گرفت که باز هم باید عرض بکنم جلوتر. حضرت عیسی(علیهالسلام) هست؛ زنده است؛ زندگی میکند؛ تو آسمان هم نیست؛ رو زمین است. البته شخصیت، شخصیت آسمانی. روی زمین دارد زندگی میکند. چون بعضی از موقعها فکر میکنیم که آسمان سوم دارد زندگی میکند. آسمان سوم که حساب و کتابش از جهت بدن با اینجا فرق میکند. ایشان با همین بدن زنده است. این را منجی است. پس هر دو طرف قبولش دارند و منتظرش هستند؛ هم یهودیها، هم مسیحیها. ما هم که قبول داریم، ولی ما به عنوان منجی خودمان قبول نداریم. منجی بنیاسرائیل. ما به عنوان اینکه ایشان میآید و قرائت موسس عیسی چیست؟ ایشان مبشر بوده؛ بشارت داده به کی؟ به پیغمبر ما. پیغمبر ما را هم تورات بشارتش را داده، هم انجیل. اینها همهاش آیاتش هست دیگر. چون وقت نیست که یک به یک اشاره بکنیم. حضرت عیسی(علیهالسلام) مستقیماً معرفی کرد پیغمبر اکرم را و آمد. "منجی که دنبالش میگردید نیستم. او منجی نهایی نیستم. من مقدمهسازم. من آمدم شما را راهنمایی کنم به منجی اصلی. مبشر." این تبشیر اصلی هم که در انجیل است، همین است: بشارت به اینکه منجی اصلی کیست؟ این شد داستان حضرت عیسی(علیهالسلام). در بیتلحم عرض کردم که بهدنیا آمد.
حضرت عیسی(علیهالسلام) از اینجا دیگر کل فلسطین مقدس شد، به واسطه تولد حضرت عیسی(علیهالسلام)، خصوصاً آن منطقه بیتالمقدس و اینها. خب، بیتالمقدس آن محلی که محل عبادت حضرت مریم بود؛ بیتالمقدس. و ایشان سنین کم رفت آنجا مشغول عبادت شد. همانجا هم جبرئیل را دید و همانجا هم باردار شد. در همان سرزمین هم بود که حالا از بیتالمقدس با درد زایمان ایشان حرکت کرد به سمت بیت و آنجا زایمان کرد. درخت نخلی هم بود که قرآن اشاره کرده که ظاهراً شواهد آن درخت موجود است و خدمت شما عرض کنم که چند تا در مورد بیتلحم فقط نکته بگویم. یکیش این است که برخی گفتهاند که همسر حضرت یعقوب، راحیل، ایشان توی بیتلحم دفن شده. حضرت داوود(علیهالسلام) در بیتلحم بهدنیا آمده، ولی شهرت بیتلحم بیشتر به چیست؟ به تولد عیسی. برعکس اورشلیم. اورشلیم بیشتر معروف بودنش به کیست؟ به حضرت داوود. نکته آخری هم که هست، عیسی(علیهالسلام) آنجا دیگر وقتی که دسیسه قتلش را کشیدند و طراحی کردند در اورشلیم بود که حالا عرض میکنم. این از قضیه بیتلحم و قضیه تولدش هم خوب میدانید. نکات در مورد حضرت عیسی(علیهالسلام) زیاد است. خیلیهایش را میدانید؛ بلد هستید دیگر. حالا خیلیهایش را اشاره نمیکنم. اینی که چه مدلی بهدنیا آمد و باردار شدن مریم و بعد اینکه بهدنیا آمد، حضرت عیسی، حرفهایی که زدند به مریم، دفاعی که خود حضرت عیسی از خودش کرد و این قضایا که دیگر فعلاً نیازی به طرحش نیست.
نکته جالبی که هست این است که تولد حضرت عیسی ۲۵ ذیالقعده بوده؛ روز دحو. و حضرت عیسی(علیهالسلام) گفتند که از نسل حضرت سلیمان است. بستری از نسل سلیمان به حضرت یعقوب. آقای حسنزاده هم روی قبرشان نوشتهاند که چه طریقی کشف کردند الان حسنزاده آملی نسل سلیمان. حالا نمیدانم از چه مدل از چه طریقی. اسرائیل، بنیاسرائیل. حضرت عیسی(علیهالسلام) خیلی شخصیتش، عرض کردم، بین این دو طرف، از یک طرف حتی حلالزادگیش را قبول ندارند، از یک طرف پیغمبریش را قبول ندارند، میگویند خداست. جماعت گرفتار شده بنده خدا حضرت عیسی(علیهالسلام) و حواریونی که بعضی از این حواریون مثل پطرس (=پتروس) همون جناب شمعون است. اینها میشوند شخصیتهای درجه یک وصی حضرت عیسی که امام زمان هم از نسل ایشان است. این شخصیتهای این شکلی توی حواریون ایشان هستند. یک شخصیتی هم مثل یهودا توی حواریون ایشان است که گرای قتل حضرت عیسی(علیهالسلام) را یهودا میدهد؛ طراحی اعدام حضرت یحیی حضرت عیسی را این میکشد که جزو حواریون است و بعد هم که ماجراهای بعدی که پیش میآید که بعضی از این حواریون را یهودیها میخرند و شروع میکنند قرائت جدیدی ساختن از حضرت عیسی(علیهالسلام) که حالا اینها بحثهای مفصلی است. خیلی هم بحثهای مهمی است ها. خیلی جای بحثش هست. فرصتی پیش بیاد اینها را مطرح بکنیم، خیلی نکات خوبی است.
بههرحال، حضرت عیسی(علیهالسلام) خیلی هم در گشت و گذار بود. دائماً در رفت و آمد بود. جای سکونت نداشت. منزلی نداشت. همسر انتخاب نکرد؛ ازدواج نکرد؛ بچه نداشت که اینها را مثلاً بعضی از این راهبها گرفتند. این سبک زندگی میکنند که میروند توی کلیسا و نه ازدواج میکنند و نه اهل دنیا و جور ماجرا درحالیکه به این نحو هم دیگر به این شوری شور نیست و "رهبانیة ابتدعوها"؛ قرآن میگوید این رهبانیتی است که اینها گذاشتهاند؛ یک بدعت بود. ما اینها را البته حالا بحث رهبانیت هم بحث مفصلی است. آیتالله بهجت میفرمودند که قرآن هم رهبانیت را قبول میکند، هم رد میکند. آیه اش چیست؟ حافظمان کجا نشسته؟ سوره حدید است. حفظ... دانلود نکرده. سوره حدید. از بعد حدید دانلود. توی سوره حدید میفرماید که یادمان نمیآید. نه، شکستهبندی کردهایم. یعنی بعد حفظ کردهایم. شکستهنفسی نمیکنیم. بعد حفظ کردهایم. اینجوری فقط میتوانیم بخوانیم. از اول هم باید شروع کنیم. از اول تا آخر میتوانیم بخوانیم. یک با دو کلمه یادمان میآید. میفرماید که "رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم". میفرماید که "ثم قفینا علی آثارهم برسلنا" بالاترش. آیه بالاترش. ۲۶ حدید. میفرماید که ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و "جعلنا فی ذریتهما النبوة والکتاب"؛ پیغمبری و کتاب را توی ذریه این دوتا قرار دادیم که خب مشخص شد با بحثهایی که شبها. "فمنهم مهتد"؛ یک تعدادی از این ذریه اینها هدایت شدند و "وکثیر منهم فاسقون"؛ زیادشان فاسقند. اینکه پنبه ذریه حضرت ابراهیم اینجا زده شد که آقا هرکی بچه ابراهیم است، لزوماً افتخار و شرفی ندارد. خیلیهایشان فاسدند. "ثم قفینا علی آثارهم برسلنا". بعد هم همینجور پشت سر هم پیغمبر فرستادیم و "وقفینا بعیسی بن مریم" خب دیگر، چون در واقع آخری است دیگر. حضرت عیسی توی بنیاسرائیل با عیسی ختم کرد. پشتبند همه اینها عیسی بن مریم را فرستادیم و "وآتیناه الانجیل". این انجیلی که موجود است با آن انجیلی که حضرت عیسی داشته، تومن دو قرون فرق میکند. این انجیل را بعد قضیه حضرت عیسی نوشتند؛ بعد سالها. به قول خودشان بعد شهادت عیسی. بعد فداشدن. چهار تا هم انجیل نوشتند. و خندهدار این است که کتاب آسمانی حضرت عیسی(علیهالسلام) را، هر چهار تایش را، داستان شهادت عیسی را توش نقل کردند. یعنی کتاب آسمانی حضرت عیسی(علیهالسلام) ایشان وحی میگرفتند به مردم میرساندند. بعد یک بخش از این وحی که ایشان گرفتند، مردم رساندند اینکه عیسی را گرفتند. نکات خیلی جالب. انجیل که خودش نبود، ولی هنوز وحیش میآمد. یعنی حتی شهادتش هم توی وحیش آمده، کی دریافت میکرده آن موقع؟ به اسم با کارت ملی حضرت عیسی(علیهالسلام) من نمیدانم که این رمز عبورش را کی زده بوده که هنوز کشتند این؟ هنوز داشته یارانه را میگرفته. تا جایی که عیسی را کشتند. رفقا در جریان باشید. این هم عیسی وحی شد. میگوید که بله، به عیسی وحی شد که عیسی را گرفتند؛ به صلیب کشیدند؛ کشتندش. و "وآتیناه الانجیل". انجیل را بهش دادیم. انجیل اینها با انجیل ما خیلی فرق میکند. البته یک چیزهای مشترک هم دارد. انجیل واقعی هم روی زمین هست. اِنشاءالله امام زمان که بیایند، خود حضرت عیسی(علیهالسلام) که بیایند، انجیل واقعی را درمیآورند؛ استناد بهش میکنند؛ ارجاع به انجیل واقعی میدهند با شاخصهها و نشانههایی که پیش خود اینها هست. قرآن هم خیلی جاها به انجیل و تورات استناد کرده. فلان چیز را توی تورات اینطور گفتم، توی انجیل آنطور گفتم. فلان چیز توی انجیل هم هست؛ درد میکنی. کتاب انجیل البته حکم جدیدی ندارد. دستوراتش همان دستورات تورات است. پس کتاب اصلی قانونی وحی شریعت عمومی تورات است. یک چیزهایی زمان تورات یکم سختگیرانه بوده به اقتضای آن زمان؛ به اقتضای فهم مردم؛ به اقتضای بعضی بدیهایی که آن زمان داشتند. حضرت عیسی(علیهالسلام) فقط آمده اینها را تخفیف داده؛ از خودشم نیست؛ از خداست. پس انجیل. چون بعضیها فکر میکنند آقا تورات کلاً یک داستان دیگر دارد؛ انجیل اصلاً کلاً آمده گفته راحت باش بابا؛ عرق بخور؛ عشق و حالت را بکن؛ زنبازی. اینها خیلی هستی.
عیسی باحال بود. هرچی تورات گفته، از عیسی گفته یککمی تخفیف فقط توش آورده؛ سبکتر کرده. بعضی چیزهایی که به مناسبت آن موقع حرام بوده، برداشته شده. بعضی چیزهایی که محل اختلاف واقع شده بوده، توضیح داده. انجیل دستور جدیدی نسبت به تورات ندارد. این داستان انجیل است، ولی آن انجیل با این انجیل فرق میکند. این چهار تا را بعدها نوشتند و بعدها کلاً مسائل انحرافی توش پیدا شد و کلی تهمت به انبیا زدند توی این تورات و انجیل. هم تورات تحریف شد، هم انجیل تحریف شد. چیزهای عجیب و غریبی بستند؛ چرت و پرتهای عجیب. اصلاً نمیتوانم اشاره بکنم. گناهان عجیب و غریبی به انبیا نسبت داده شد. خدا به سخریه گرفته شد در تورات و انجیل. بعد هم که اصلاً رفت به سمت تثلیث و عملاً هم از توی این انجیل یک چیزی درمیآید که آخرش میشود سواری دادن به یهود. از توی انجیل آخرش نوکر یهود درمیآید. این از نکات عجیب و غریب است که چون همانهایی که تحریف کردند و خود یهودیها آوردند توی ماجرا، خب یکیش همین قضیه رهبانیت بود. "وجعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رافتة و رحم." خیلی این آیات قشنگ و جالب است؛ خیلی عجیب است. میفرماید در دل کسانی که دنبال عیسی راه افتادند، قرار دادیم، اصلاً خدا از باطن عالم این را قرار داده. چی قرار دادیم؟ رأفت و رحمت. مسیحیها ذاتاً مهرباناند. خدا یک چیزی قرار داده؛ آنهایی که دنبال عیسی راه افتادند به شرط اینکه گرفتار تثلیث نشده باشند؛ گرفتار یهود هم نشده باشند؛ صادقانه آمده باشند دنبالت عیسی و رهبانیه. یکی دیگر از چیزهایی هم که داشتند رهبانیت. ما میگوییم رهبانیت؛ انزوا؛ عزلتنشینی. "ابتدعوها." اینها بدعت گذاشتند. "ما کتبناها علیهم." ما نگفته بودیم این کارها را. "الّا ابتغا رضوان الله." اینها چرا این کار را کردند؟ میخواستند به رضایت خدا برسند. ببین چقدر قرآن مطالب جالبی میگوید. "فما رعوها حق رعایتها." میگوید ما که نگفته بودیم. اینها به خاطر اینکه رضایت خدا را حاصل کنند این کار را کردند، ولی باز هم درست حسابی انجام ندادند. یعنی من نگفته بودم، ولی همین را هم اگر میرفتم باز خوب بود. فما رعوها حق رعایتها؛ زن نگیر؛ اینجور از دنیا بریده و فلان و این داستانها. این شکلی اینها حق قضیه را ادا نکردند. "فآتینا الذین آمنوا منهم اجرهم و کثیر منهم فاسقون." بازم تعداد زیادی از اینهایی که ادعا دارند تابع عیسیاند، فاسقند. قرآن فرمود که من یکی از چیزهایی که به عیسی دادم این است که آنهایی که تبعیت کردند "و جاعل الذین اتبعوک فوقم یوم القیا..." آنهایی که دنبال عیسی میروند را روز قیامت بالاتر از بقیه قرار دادم. نکاتی دارد. علامه هم در المیزان خیلی مطلب اینجا میگوید که یعنی چی؟ یعنی مسیحیها؟ نه، یعنی آنهایی که بعد از اینکه عیسی برمیگردد، تابع عیسی هستند که تابع عیسی بودن آنجا به چیست؟ خود از عیسی پشت کی نماز بخواند؟ پشت امام زمان. تابع عیسی بودن آنجا به تبعیت از امام زمان است. آنهایی که تابع عیسیاند تا آخر بالاتر از همه قرار داده و انقدر میگذرد. همه یهودیها، همه اهل کتاب میبینند این را، "لیؤمنن به قبل موته." "الّا لیؤمنن به قبل موته." دستورالعماره کجاست؟ اگر اشتباه نکنم فرمود هیچ اهل کتابی نیست مگر اینکه قبل مرگ عیسی بهش ایمان میآورد. میآورم عیسی را برمیگردانم. حقیقت را به شما نشان میدهد. هم معلوم میشود که خدا نبود، هم معلوم میشود که دینش اینی که درآوردید نبود. انجیلش این نبود. احکامش اینها نبود. این کلیساها، چیزهایی که گفتند چرت و پرت بود. به او ربط نداشت. یهود گفت این مبشر بود؛ مقدمه بود برای حکومت بنیاسماعیل؛ برای حکومت پیغمبر آخرالزمان. آخرش هم با حضرت بیعت کرد. این داستان حضرت عیسی است. این واقعیت حضرت عیسی(علیهالسلام) است. حرفهای حضرت عیسی توی قرآن شفاف و نمایان. دعوت به توحید کرده؛ احکامی که گفته، مسائلی که گفته.
یکی از چیزهایی که قرآن رویش تأکید دارد در مورد حضرت عیسی، این است که حضرت عیسی یک شخصیت مبارز است؛ فرمانده نظامی. اصلاً دنیا نگذاشته همچین چهرهای از حضرت عیسی تا حالا معرفی بشود. حتی خود ما هم همچین نگاهی نسبت به عیسی(علیهالسلام) نداریم. جنگیترین سوره قرآن، سوره مبارکه صف. میفرماید که "یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون." این جنگیترین و رزمیترین سوره قرآن است. یک سوره جمعبندی؛ جمع و جور است. سوره مبارکه صف. اصلاً اسمش هم رویش است دیگر. صفبندی؛ جنگ. آهای مؤمنها! چرا چیزهایی میگویید که عمل نمیکنید؟ "کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون." خدا خیلی بدش میآید چیزهایی بگویید که عمل نمیکنید. این سوره را هم امشب نیت بکنید مرور که میخواهیم بکنیم، هدیه باشد به روح شهید جاودانی عزیز که اینها به این سوره عمل کردند. حقیقت این سوره عمل. یاد شهدا امشب بکنیم. عجیب این است که اصلاً حضرت عیسی(علیهالسلام) بهعنوان یک شخصیت رزمی جبهه جنگ، خلاصه سردار دفاع مقدس، نمیشناختیم. من حالا سخنرانیهای قشنگی داشته. آدم جذابی بود و اینها. بابا سردار بود. حاج عیسی بود. اصلاً در واقع هست. حاج عیسی فردا کلی سابقه جنگ و اینها دارد. حالا "ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا." خدا دوست دارد آن کسانی را که در راه او میجنگند با صفهای محکم. این شهید جاودانی عزیز مصداق محبوب خداست. رفته وایساده روبهروی داعش. این داعش وحشی وحشتناک که اسمش میآمد ملت فرار میکردند. آنهایی که مال همان منطقه بودند فرار میکردند. تو از اینجا، از این شهر، از این خانه، توی این امنیت، توی این آسایش. تو با خود مرزهای غربی ایران هزار کیلومتر فاصله داری. چه برسد با داعش. باز مال مرز غربی هم نیست دیگر بگوییم به شما نزدیک است. این ور عالمی. وارد ایرانم بشوند. حالا موشکهایشان به مشهد اصلاً نمیرسد. از اینجا پا میشوی میروی آنجا. چه خنثی کنی؟ خدا خیلی دوست دارد. چون روی این حساب اگر بیایند جلو، باز آن شهدایی که مال عراقند، مال سوریهاند، یک درصد محبوبیت دارند. آنهایی که از ایراناند یک درصد. آنی که از مشهد از این وضعیت پا شده رفته، دیگر خیلی دیگر پیش جایگاه ویژه دارد. تو اصلاً هیچ ناامنی تو را دیگر تهدید نمیکرد. تو که کامل توی آسایش بودی. نمیدانم ایشان ازدواج کرده بود؟ شهید ازدواجی. برو ازدواج کن. بچهدار شو. "کانهم بنیان مرصوص." مثل سد فولادی. کیف میکند. این شهدا مخصوصاً مدافعین حرم. وقتی خرمشهر آبادان است. آنهام عزیزم تاج سر. وارد حریم شهرشان شده. ناموسشان در خطر است. اینجا پا شدی. بد میآید. مثال میزند. مثالهایش کیان؟ اینهایی که در راه خدا جنگیدند مثل سد فولاد. خدا دوست دارد؛ خوشش میآید. خدا بنده اینجوری میخواهد. بنده محکم، سفت.
"و اذ قال موسی لقومه یا قوم لم تعذونی و قد تعلمون انی رسول الله الیکم." حضرت موسی به قومش گفتش که چرا انقدر من را اذیت میکنی؟ شما که میدانی من پیغمبرم. انقدر که حضرت موسی با قوم خودش درگیری داشت، فرعون و قومش درگیری نداشت. ۴۰ سالی که توی بیابان بودند، قضیه کوه و تورات، آن چهل روزی که حضرت موسی بود، "وواعدنا موسی ثلاثین لیلة" توی همین ۴۰ سال رقم خورد. چند سالی که رفته بودند سمت کجا؟ نکاتی که گفتیم باید توی ذهنتان باشد. به سمت شام داشتند حرکت میکردند. به سمت ارض موعود بنیاسرائیل را برداشته. از دریا رد شدند. فرعون را نابود کرده. دارند به سمت ارض موعود میروند. تا پشت در رسیدند، نرفتند. دارند برمیگردند. توی بیابانها سرگردان میشوند. توی آن ۴۰ سال یک چهل شبی حضرت موسی مخفی میشود که ۳۰ شبش را وعده کرده بود. ۱۰ شب اضافه شد. به هارون میگوید که حواست باشد و "لا تتبع سبیل المفسدین." حرف مفسدین یک وقت گوش نَدِیا. معلوم است توی همینهایی که دارند با موسی میروند ارض موعود را بگیرند، کلی مفسد هست که هارون نباید حرف اینها را گوش دهد. برمیگردیم اینها دارند گوساله میپرستند. همین. با سرکردگی کی؟ با سرکردگی سامری. کسی که وقتی از دریا رد میشدند، جبرئیل را که بهصورت یک سوار آمده بود با یک اسبی، بر اساس بعضی روایات، میبیند. از زیر پای اسب او خاکی برمیدارد که بعداً با این خاک گوساله سامری را درست میکند. عجایبی از این قوم عجیب و غریب دیده میشود در طول تاریخ. بیشترین آزار هم همینها دادند. حضرت موسی به اینها میگفت بابا "لم تعذونی؟" چرا انقدر من را اذیت میکنی؟ شما که میدانید رسولالله. قبول نداشتند با پیغمبر. شما میدانید من پیغمبر. "فلما زاغوا اذاق الله قلوبهم." اینها که از راه بهدر شدند، خدا هم دل اینها را از راه بهدر کرد. "والله لا یهدی القوم الفاسقین." آدم فاسق هدایت نمیشود. این یک مثال درگیری حضرت موسی با منحرفین بنیاسرائیل. اشاره بیشتری بهش.
نفر دوم، "و اذ قال عیسی بن مریم یا بنی اسرائیل" نفر دوم حضرت عیسی بود. برگشت گفت "ای بنیاسرائیل! انی رسول الله علیکم." من پیغمبر شما هستم. پس از سیستان پیغمبر بنیاسرائیل است. "مصدقاً لما بین یدیه من التوراة." که میگویم تصدیق همان چیزهایی که تورات گفته. "و مبشرا برسول". یکی قبلی را آمدم بگویم؛ تأکید کنم. یکی بعدی را آمدم بگویم که آقا بعد من یأتی من بعدی بعد من پیغمبری میآید. (اللهم صل علی محمد) نامش احمد. "فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین." نشانهها را که نشان داد برگشتند گفتند این ساحر است. این کارهایی که میکند. مرده زنده میکند. از توی خانه مردم خبر میدهد. گل فوت میکند پرنده میشود پرواز میکند. این ساحر است بابا. "و من أظلم ممن افتری علی الله الکذب." کی از این ظالمتر؟ وقتی که دعوت به هدایت میشود، تهمت میبافد به خدا. "والله لا یهدی القوم الظالمین." خدا ظالمین را هدایت نمیکند. "یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم." اینها میخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند. "والله متم نور"؛ نور خدا تمام نمیشود؛ ادامه دارد. "و لو کره الکافرون." ولو کافرها خوششان نیاید. "هو الذی ارسل رسوله بالهدی." خدا این پیغمبر را فرستاده با هدایت. "و دین الحق." با دین حق. "لیظهره علی الدین کله." آخرش این سوار میشود به همه دینها. بهترین قوم را هم قرآن گفته کیان، "کنتم خیر أمة أخرجت للناس." هی توی مغزت فرو نکنند بنیاسرائیل و استایل و یهود و فلان و اینها. شما بهترین قوم این عالمین.
یک نکته طلایی دیگر هم بهتان بگویم. نکته زیاد است حالا هی لابهلای بعضی چیزها یادم میآید. توی آن آیهای که دیشب خواندم که بنیاسرائیل لعن شده بودند "علی لسان داوود و عیسی بن مریم." داوود اینها را لعن کرده؛ عیسی بن مریم. آیه بعدش میگوید چرا؟ چون اینها نهی از منکر نمیکردند. اینجا میگوید "کنتم خیر أمة أخرجت للناس." شما بهترین امت این عالماید. چرا؟ چون "تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر." چون امر به معروف و نهی از منکر. اینها نکات مهمی است. یهود با چی میخواهد شما را فلج کند؟ چی را از شما بگیرد؟ شما هم دیگر قوم برتر نیستید؛ حمایت خدا از شما برداشته میشود و میتوانند سوار. امر به معروف و نهی از منکر. فکر کنی خیلی توی اینها نکته است. "و لو کره المشرکون." ولو مشرکها خوششان نیاید.
حالا از اینجا به بعد، "یا ایها الذین آمنوا هل أدلّکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم." میخواهد دعوت به جهاد کند؛ دعوت به جنگ کند با این منحرفین؛ درگیر شوید؛ کنار بزنید؛ پای دین حقتان وایسید؛ دفاع کنید. اول یک سؤال میکند. میگوید آقا من میخواهم شما را وارد یک تجارت بکنم. این شهید جاودانی عزیزمان وارد این تجارت شد؛ وارد کاسبی با خدایش. تجارتی که "تنجیکم من عذاب الیم." اینجا اگر آمدی دیگر گرفتار عذاب نمیشود. چیکار کنیم؟ "تؤمنون بالله و رسوله." ایمان به خدا و پیغمبر. "و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم." با پولت و جانت در راه خدا جهاد کن. این کاسبی بده. من میدهی به من جانت را به من میفروشی. "ذلكم خیر لکم ان کنتم تعلمون." این خیلی برای شما خوب است اگر بفهمید. "یغفر لکم ذنوبکم." همه گناههایتان بخشیده میشود. خوش به حال این شهدا که پاک و مطهر. اولین قطره خون شهید که میآید همه گناهان عمرش بخشیده میشود غیر از حقالناس. حالا بحثش جدا. اولین قطره خون شهید که ریخته میشود، هفت تا چیز مال همان اولین قطره خون است. همان اولین قطره خون که ریخته میشود، خونش را توی بهشت بهش نشان میدهد. همسر بهشتیاش را میبیند. مقام شفاعت بهش داده میشود. شهید اصلاً دست کم نگیرید. شهید خیلی شهید غوغاست. کارها میکند شهید.
همین که ما این شبها آمدیم اینجا دور هم این جلسات بحث شام مطرح شد. آمدیم منزل شهید شام. دستی توی ماجراست. از اول شهادت شهید میدانسته که آقا فلان تاریخ بعد از این همه سال بعد شهادتش یک همچین برنامهای هست و شهید دارد کار میکند. این بیاید، آن نیاید. این بهش فلان اتفاق برایش رخ بدهد. فلان چیز بهش داده بشود بابت این کاری که توی این جلسه کردی؛ زحمتی که کشیدی. شهید غوغاست و "یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار." خدا شما را وارد بهشت میکند که نهر از زیرش جاری است. "و مساکن طیبة." خانههای طیبی به شما میدهد. "فی جنات عدن ذلک الفوز العظیم." این برد است. "و أخری تحبونها." یکی دیگر هم هست. یک چیز دیگر هم در اثر جهاد بهتان میدهم که شماها دوست دارید. یعنی برای من که اصلاً فرقی نمیکند مال دنیایتان است. شما خوشتان میآید. من که اگر بخواهم چیزی بگویم که همین خانه آخرتیتان و بهشت و اینهاست، ملکه جهاد کردید. غیر از خانه بهشتی، یک چیز دیگر هم بهتان میدهم که شما خوشتان میآید. چیست؟ "نصر من الله و فتح قریب." نصرت از جانب خدا میآید. پیروزی هم میآید. پیروزی میدهم بهتان توی دنیا. پیروزی میدهم به آن کسی که خون میدهد. دیدید دیگر. داعش با آن یال و کوپ محو. بعد از این هم همین است. اِنشاءالله جلو شبهای بعد قضیه سفیانی را بهش (بپردازیم) "و بشر المؤمنین." به مؤمنین مژده خوب. آیه آخر خیلی قشنگ. "یا ایها الذین آمنوا." حالا آهای مؤمنها! میخواهم الگو بگیرید برای جنگیدن؛ برای مرد میدان بودن. "کونوا انصار الله." یار خدا باشید. "کما قال عیسی بن مریم للحواریین من أنصاری الی الله." وقتی انحرافات را توی بنیاسرائیل دید، "فلما احس منهم الکفر." وقتی دید اینها حرف گوش نمیدهند؛ آدم نمیشوند؛ لجوجند؛ متعصبند؛ اختلال ایجاد میکنند، اینجا زدی آن ور هم بگیر بزن. ما چه کار داریم به شماها؟ ما یک گوشه مشغول عبادت خودمانایم. حالا میخواهید حرف من را قبول کنید. اگر هم قبول نکردید، من توی بیابانها زندگی میکنم. با کسی کار. نه. دید که آقا اینها خیلی زباننفهماند. خیلی قلدرند. خیلی نژادپرستاند. متعصبند. سرمستند. قدرتطلبند. دروغگو. آمد وایساد. گفت: "من انصاری الی الله." کیها کمکم میکنند؟ میخواهم روبهروی اینها وایسم. "قال الحواریون نحن انصار الله." اصلاً این حواریون، حواریونی که میگویی من حواریون پای مردم را میشستند؛ غسل تعمید میدادند. این چیزهایی که الان کلیسا میگوید. آن کارها را هم میکردند، ولی قرآن اینهایش را نقل نکرده. اینها خیلی مهم نیست. قرآن گفته حواریون سر یک چیز با هم جمع شدند وایسادند کنار عیسی که کشته بشوند در راه خدا. بکشند و کشته بشوند. انسانهای سرد و مردار نبودند. حواریون همه نیروهای استشهادی بودند؛ مدافعان حرم بودند برای اعزام به جبهه. آمدهاند لشکر. شکل شد. لشکر حواریون. لشکر حواریون بوده. البته بعضیهایشان هم قالتاق درآمدند. بعضیهایشان هم که اصلاً بعداً مسیر را منحرف. داستان حواریون این است. "قال الحواریون." حالا حضرت عیسی گفت: کی کمک من است به سمت خدا؟ اینها چی گفتند؟ گفتند: "نحن انصار الله." ما کمک توییم. گفتم: ما کمک خداییم. خیلی قشنگ است. ما "انصار الله." "فآمنت طائفة من بنی اسرائیل." یک طایفه از بنیاسرائیل ایمان آورد. "و کفرت طائفة"؛ یک گروه دیگرشان هم قبول نکردند. "فآیدنا الذین آمنوا علی عدوهم فاصبحوا ظاهرین." آنهایشان که ایمان داشتند، در جدالشان که کفر داشتند قالب کردیم. اینجا دیگر شد آن قضیهای که اینها دیدند که آقا حضرت عیسی جدیجدی دارد قدرت دست میگیرد؛ پیشروی میکند. روزبهروز دارد قدرتش و حوزه نفوذش افزایش پیدا میکند. این فقرا و اینهم که دلشان خون است از این احبار، این دزدها و قالتاقها و آدمهای ظالم و نژادپرست و اینها. اینها هی رو میآوردند به عیسی. اینها دیگر نتوانستند تحمل بکنند. کمکم طراحی ترور کردند برای حضرت عیسی. آمدند اولاً تهمتهایی بهش زدند. یکیش این بود؛ میگفتند که این روزهای شنبه که باید مشغول عبادت بشود، دنبال روزهای شنبه مشغول کار دنیاست. دست را گذاشتهاند روی چیزهایی که برای مردم حساسیت خاصی است. این شکلی موقعیت عیسی را تضعیف بکنند. تهدیدش کردند. یارانش را سعی کردند بخرند. کارهای مختلفی که دیگر اینها شگردهای اصلی یهودیها و بنیاسرائیل است. عملیات رسانهای جنگ روانی.
با این حال دیدند که آقا روزبهروز یهود دارد ضعیف میشود. عیسی دور و برش شلوغ میشود. دیدند دیگر چارهای ندارند. سمت اورشلیم دیدند اوه! این اصلاً اورشلیم را هم دست گرفت. رفتند توی نقشه قتل حضرت عیسی(علیهالسلام). اینها توی بیتالمقدس جمع شدند. عجیب است. توی بیتالمقدس جمع شده. حضرت عیسی توی بیتالمقدس ظهور میکند. توی بیتالمقدس جمع شدند؛ مذاکره کردند با همدیگر که عیسی را چه شکلی بکشند. مشغول تصمیم بودند. بنشینند مباحثه میکردند؛ مذاکره میکردند که چه شکلی بکشیم عیسی را. گفتند آقا دولت ما دارد نابود میشود. یهود دارد از بین میرود. یکهو یکی از این حواریون به نام یهودا که اسمش را آوردم، آمد توی جمع اینها. به دربان جلسه گفت: من یک کار مهمی دارم. بگذار بروم تو. باید توی این اجتماع یهودیها شرکت بکنم. وقتی وارد شد، اینها ازش پرسیدند که برای چی آمدهای؟ گفتش که آقا من نگرانم. این عیسی از یهودیت خارج شده. دارد مردم را از یهود بیرون میکند. این ضد یهود است. این اگر ادامه پیدا کند، یهود نابود میشود. بعد به اینها گفتش که من حاضرم جای عیسی را به شما نشان بدهم. اینها خیلی خوشحال شدند و نفس عمیقی کشیدند و بهسمتش وعدههایی دادند که برایش کارهایی بکنند و این را آوردند پیش حاکم خودشان. حالا آن حاکم یهودی بوده. عجیب این است که هم رومیها نقشه قتل حضرت عیسی را کشیدند، هم یهودی. از اینجا بحث روم مطرح میشود که شبهای بعد باید به قضیه روم بپردازیم. داستان روم جدی میشود. روم همین غرب خودمان است؛ همین اروپا و آمریکای خودمان است که برای بحثهای آخرالزمانیش ما به روم کار داریم. امام زمان با روم درگیر میشوند. حضرت عیسی هم به نمایندگی از امام زمان وارد مباحثی میشود با رومیها که باید بهش بپردازیم. از اینجا پای رومیها دیده میشود توی تاریخ و توی یهود و اهل کتاب و بنیاسرائیل و اینها. کمکم دارد حضورش پررنگ میشود. بعد هم توی فتنههای بین مسلمانها یک نقش کلیدی دارد. افراد کلیدی دارد که جنگها را طراحی میکنند؛ توطئه میکنند؛ طراحی رسانهای میکنند. بهصورت نامحسوس رفتند پیش حاکم یهود و این قضیه را تعریف کرد و چند تا سرباز همراهش فرستاد تا بروند و گفتند که اینها وقتی که رفتند فکر کردند که عیسی را گرفتند. حضرت عیسی متواری شده بود از اینجا. این قضیه مطرح شد که حضرت عیسی نبود. اینها کس دیگری را گرفتند. بحث که این کس دیگری که گرفتند کی بود؟ چندین قول. بعضی گفتند که آقا تمام حواریون شکل حضرت عیسی شده بودند. توی شام آخر به اینها گفتش این آخرین شام است که ما با هم داریم. آخرین حضور من. فردا میخواهند من را بکشند. فردا همهتان بر اساس یک روایت، فردا همهتان شبیه من میشوید. کی حاضر است که خودش را فدا بکند؟ وقتی که اینها میآیند من را بگیرند، یکیشان دست آورد بالا. ایشان هم بشارت داد که تو بهشت با من خواهی بود. این یک نقل است که انگار بهترین حواریون خودش را به شهادت داد. او را به صلیب بستند.
یک نقل دیگر این است که نه بابا. همین یهودا که لو داد. حالا بعضی گفتند شبیه عیسی بود. رومیها که آمدند، ببین چند تا بحث. یک بحث این است که بعضی گفتند آقا یک امر ماورایی رخ داد. بعضی گفتند یک قضیه طبیعی رخ داد. آنهایی که گفتند قضیه طبیعی رخ داد، گفتند بابا رومیها که نمیشناختند عیسی را. کیست؟ رومیها که نمیدانستند. سربازهای رومی که آمدند بگیرند، همینجوری پرسیدند و همینجوری بر اساس اطلاعاتی و ذهنیتی و اینها، فکر کردند یک نفر عیسی است. ورش داشتند بردندش. شبه له. یک نقل دیگر این است که نه بابا. یک قضیه ماورایی رخ داد. این یهودا وقتی که قرار بود عیسی را لو بدهد، بعضیها هم حتی گفتند که حضرت عیسی هم دستگیر شد. این توی انجیل است. توی انجیل عیسی دستگیر شد و عرض کنم خدمتتان که خب آن که اصلاً گفت به شهادت رسید. بعضیها دیگر بر اساس نقلهای اسرائیلی گفتند که عیسی دستگیر شد تا پای چوب رفت، بعد نجات پیدا کرد. ولی آنی که بیشتر به ذهن میرسد از بعضی از نقلها این است که حضرت عیسی را وقتی خواستند دستگیر بکنند، این یهودا ظاهراً او بود که جای عیسی دستگیر شد. یکهو بهصورت عجیب غریبی شکلش، شکل حضرت عیسی. صدایش هم شد صدای حضرت. انقدر عجایب از عزیزان رخ داده که این دیگر اصلاً چیزی بهحساب دیگر توی گهواره یکروزه وقتی حرف بزند دیگر اینها گرفتند و بردند اعدامش کردند. قضیه صلیب هم این را هم بگویم بهتان که قضیه صلیب چیست؟ اعدام آقا در تاریخ قدیمها بهصورت صلیب بوده. این صلیب، صلیبی که بهصورت شکل تی مانند است. خط اینجوری داری یک خط از بالایش رد شده. به این چوب میبستند. این قضیهاش چی بوده؟ اولاً بگویم که افتخار بکنید به ایرانی بودنتان. این صلیب را ایرانیها باب کردند؛ بنیانگذار. به صلیب کشیدن ایرانیان. این مجازاتی بوده که از زمان داریوش شروع شده و اینها که حالا کار نداریم. دوتا تیرک بوده. یکی عمودی بوده، یکی افقی بوده. لباسهای مجرم را درمیآوردند. بازوهایش را باز میکردند. دستهایش را میبستند به تیرک افقی. پاهایش را هم میبستند به تیرک عمودی. با میخ میکوبیدند دست را و پاها را به این چوبها. بعد صلیب را میکشیدند بالا. تیرک عمودی را میزدند توی زمین؛ نصب میکردند و جنازه آنجا میماند. هم جرمش را رویش مینوشتند که به چه علت؟ جرمهای مختلفی هم بوده. حالا من اینها را آوردهام برایتان. آشوب سیاسی، ارتداد دینی، دزدی دریایی، راهزنی، گاهی اسیر جنگی، برده. کسانی بودند که به صلیب کشیده میشدند. اینها آقا بعضیهایشان همین که بالا کشیده میشد خفه میشدند، ولی بیشترشان اینجوری نبود. انقدر آن بالا میماندند، کیها؟ از گرسنگی میمردند یا از تشنگی میمردند؛ خستگی مفرط. بعضیهایشان هم خوراک حیوانات میشدند. آن دو نفری که توی قضای حضرت یوسف خواب دیده بودند، یادتان است؟ به صلیب میکشند آن نفر دیگر را. یکیشان گفت تو که میروی ساقی میشوی، خوش به حالت. آن یکیتان عمل آخر. آن دیگریتان به صلیب کشیده میشود و پرنده سرش را میخورد. تعبیر کرد من اصلاً خواب ندیدم؛ دروغ است؛ من اصلاً هیچی ندیدم. گفت تمام شد بابا. به صلیب میکشند پرنده از سرت میخورد. بکشم بالا. کار تمام شد. انقدر آن بالا میماند، پرنده میآمد میخوردش یا گرسنگی و تشنگی. این قضیه صلیب و خیلی هم در تاریخ به صلیب کشیده شدند که دو تایش همین دوتایی بود که عرض کردم. فرعون ساحرها را به صلیب کشید؛ دست و پایشان را هم قطع کرد. به اینها گفتند که حضرت عیسی هم به صلیب کشیده شد که عرض کردم عیسی نبود؛ کسی شبیه عیسی(علیهالسلام) بود. خب این قضیه حضرت عیسی(علیهالسلام) و خدمت شما عرض کنم که ماجرای مظلومیت ایشان که البته چه داستانها که نساختند مسیحیها از این داستان به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی(علیهالسلام). چه دروغها که نساختن؟ چه دروغها که نبافتند؟ و انصافاً کار رسانهای که کردند بینظیر بوده در معرفی مظلومیت حضرت عیسی(علیهالسلام). یکی از علمای شیعه میفرمود که توی دورهای توی عراق چند تا از این شخصیتهای مذهبی مسیحی آمده بودند دیدار ما. ایام محرم بود. عزاداریهای ما و اینها را دیدند. داستان چیست؟ گفت: قضیه امام حسین را برایشان تعریف کرد. گفت اینها گفتند که اگر ما این قضیه را اینجوری که شما تعریف میکنید در مورد مسیح داشتیم یا این شخصیتی که شما میگویید را داشتیم، تا حالا همه دنیا مسیحی شده بودند. چقدر شماها بیعرضهاید که با بودن همچین شخصیتی نتوانستید دنیا را بگیرید. بلد نبودید مظلومیت این آدم را نشان بدهید. (صلیاللهعلیهوسلم) چه کارهایی، چه بازنمایی رسانهای.
خوب این داستان به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی(علیهالسلام) که واقعیت ولی داستانهای دیگری است که واقعیت دارد. کمکم وارد روضه داستان به صلیب کشیده شدن امام حسین(علیهالسلام). قضیه امام حسین را به این صورت نگاه نمیکنیم که حضرت را به صلیب کشیدند، درحالیکه توی بعضی از نقلها تاریخ این است که امام حسین را به صلیب کشیدند. این به صلیب کشیدن البته معنایش این نبود که پیکر حضرت را به صلیب کشیدند، نه. سر مقدس اباعبدالله را به صلیب زدند. پیکر که روی زمین رها بود. ایثار و سر از تنش جدا نکردند. تازه عیسی که خب حضرت عیسی که اصلاً چیزیاش، همان کسی که به نام حضرت عیسی کشتند نهایتاً با میخ به چوب کشیده شد. خیلی تفاوت بین آنچه که میگویند پیازشم گاهی داغ میکنند در مورد شبیه عیسی با آنچه که در مورد امام حسین رخ داد که اصلاً از بیان خارج است؛ از زبان گفتنی نیست؛ فهمیدنی نیست چه رخ داده در عاشورا. هم به صلیب کشیدن، هم سر را به نیزه زدن، هم دستور دادند سر را در شهر دمشق سه روز سرپا قرار دادند. اندازۀ مختصری است از آنچه بر امام حسین گذشت.
یاالله، این شهید عزیزمان تاسوعا به شهادت رسیده. من حالا البته پدرشان هم در جلسه حضور دارند. پرسیدم از برادر شهید که بههرحال، اگر از شهید یاد بکنیم، پدر اذیت نشوند؟ گفتند: حالا بههرحال پدر عزیزشان در اثر شنیدن خاطره شهید و یاد شهید بههرحال ممکن است که احساساتشان جریحهدار بشود. نمیخواهم حالا پدر عزیز ایشان را هم اذیت بکنم، ولی حیف است تا منزل شهید آمدیم، با شهید نرویم کربلا. با یاد شهید نرویم کربلا. خود امام حسین فرمود "هر شهیدی که شنیدید بهغربت فندق برای من گریه کنی. برای هر شهیدی خواستید گریه کنید، برای من گریه کنید." ما اینجا مراعات میکنیم یاد شهید. با اینکه هفت سال از شهادت شهید گذشته، میدانید؟ بههرحال، پدر شهید ممکن است اذیت بشود از یاد شهید. مراعات میکنیم. خیلی آشکارا از شهید چیزی نگوییم که پدر شهید اذیت نشود. حتماً توی این سالها شماها بچه محلهای شهید، رفقای شهید، فامیلهای شهید، خیلی هوای پدر شهید را داشتید. مراقبش بودید. بهیادش بودید. با احترام هم که حالا همان پیکری که موتور غریبانه با آن وضعیت به شهادت رسید، این شهید عزیز یادبود ایشان، همان تابوت ایشان با احترام تشییع شد؛ با احترام دفن شد. زیر شانههای پدرش را گرفتند. حتماً موقع دفن شهید هرکی آمد به پدر شهید تسلیت گفت، تبریک گفت، احترام کرد، محبت کرد. حتماً نداشتیم کسی دیده باشد پدر شهید گریه میکند و بخندد. کارمان به آنجا نرسید که پدر شهید میخواهد بیاید بگوید رفقای شهید بیایید کمک کنید شهید را برگردانیم. هرچند شهید جاودانی عزیزمان هم ارباً ارباً شد؛ پیکرش متلاشی شد، ولی انقدر رفیق داشت در میدان. اصلاً نیاز نبود پدر شهید تا سوریه برود. پیکر را آوردند تا دم منزل شهید. خیلی فرق است. خیلی فرق است که پدر شهید خودش بیاید توی خیمه صدا بزند جوانان. این پدری که هر کاری کرد در میدان، اول میخواست خودش بدن را برگرداند. هرکی شهید شد خودش برمیگرداند. بر اسب میگذاشت پیکر را با یک چیزی. این پیکر شهید را میبست به پشت اسب تا خیمه برمیگرداند. این پیکر با بقیه پیکرها فرق میکرد. هرجای بدن را که گرفتید فقط دیدید دارد بدن بیشتر متلاشی میشود؛ از هم باز میشود. نمیشود این را بلندش کرد. گفتند به این بنیهاشم اینها بیایند همه با هم. آن هم تازه درد است. گفتند این پیکر را قرار دادند. برگردانند. این برای بچههای بنیهاشم، برای این پدر شهید روز تاسوعا شهید شده. شهید حیفم میآید، یعنی خب این نشانهها هرکدام به یک جایی آدم را میبرد. خوش به حال این شهید و خوش به حال آنهایی که اینجوری شهید میشوند. خدا کند ما هم اینجور باشیم. اینجور از دنیا برویم. هرکی ما را دید بهیاد امام حسین بیفتد. هرکی داستان شهادت ما را شنید، برای حسین گریه کند. خوش به حال محمد آقای جاودانی و پدر و مادرش. چه افتخاری است! چه شرفی است! چه سعادتی است! چه سعادتی! روز هفت صفر، شهادت امام مجتبی است. این روضه را هم بخوانیم اِنشاءالله شهید درون بزم شهدایی دور امام حسن و امام حسین و شهدای کربلا سفارش ما را بکند امشب. اِنشاءالله هم به امام حسن هم به امام حسین و اِنشاءالله به زودی زود قرارمان زیر قبه امام حسین باشد. آنجا برویم. محمد جاودانی به ما بگوید امسال کربلایت را من برایت گرفتم. امسال من آوردمت. توی خانه ما خوب گریه کردی. دل مادرم شاد شد. آمدید تسلیت گفتید. روضه خواندید. پدر و مادرم خوشحال شدند. منم به مادر حسین گفتم یک کربلا برای این بنویسد؛ دل توام شاد بشود.
شام غریبان امام حسن. خیلی مصیبت برای امام حسین(علیهالسلام) سنگین بود. خیلی سنگین بود. اینها اصلاً، به قول ماها، سری از هم جدا بودند. امام حسن و امام حسین یکی بودند. همه وجودشان عشق به همدیگر بود. وقتی که با هم رفته بودند بیرون شهر، قضیهای دارد. هر دو خوابشان برده بود. فاطمه زهرا دنبال این دو بزرگوار گشت و پیدایشان نکرد و به پیغمبر سپرد. پیغمبر اصحاب را بسیج کرد بروند دنبال امام حسن، امام حسین بگردند که حالا رفته بودند یک جایی بازی بکنند بیرون شهر. کوچک بودند. وقتی اینها رسیدند دیدند این دوتا خوابیدهاند. توی آغوش همدیگر خوابیدهاند. امام حسن و همدیگر را بغل کردهاند. اینطور عاشق همدیگر بودند. خیلی این شهادت امروز آن هم با این وضعیت مظلومانهای که اینجور همسرش سم داد. اینطور بدن را تیرباران کردند. خیلی برای امام حسین سخت بود. گفتند تا آخر. حالا پدرش امیرالمؤمنین میدیدند که محاسنش را رنگ نمیکند. به امیرالمؤمنین میگفتند این را. فکر کنم کربلا شبهای قدر که با هم بودیم گفتم برایتان روایتش. امیرالمؤمنین گفتند چرا امام حسین رنگ نمیکنید؟ چند تا چیز فرمود. یکیش این بود. فرمود: من هنوز عزادارم. که گفتنی معنایش این بود که یعنی من هنوز عزادار فاطمه. محاسن را رنگ نمیکنم. گفتند امام حسین(علیهالسلام) هم همینطور. حتی برخی گفتند عطر استفاده نمیکرد. امام حسین به ایشان میگفتند: آقا این سنت است. معطر کنید؛ خوشبو کنید. میفرمود: میدانم، ولی من هنوز عزادار امام حسن. داغدارم. برای عزادار خوب نیست خودش را معطر کند. ۱۰ سال از شهادت امام حسن گذشته. هنوز خودش را عزادار میداند. این روضه هدیه به شهید جاودانی عزیز که روز تاسوعا شهید شد. اینها روزها، مناسبتها، کاملاً دخالت. این روز، روز عباس. این شهید خریدارش قمر بنیهاشم بوده در این شک نکنید. با همه این سختیهایی که داشت.
شهادت امام حسن برای امام حسین. بگویم و ناله اش را بزنی، حق روضه ادا بشود. اِنشاءالله هیچ کسی نقل نکرد. هیچ جایی گفته نشد که امام حسین در فراق امام حسن فرموده باشد کمرم شکست. میفرمود عزادارم. میفرمود سختم است. میفرمود غارتزدهام. گریه میکرد. یاد او میکرد گریه میکرد. ناله میکرد، ولی هیچ جا نفرموده که من در مصیبت حسن کمرم شکست. برادران دیگری هم داشت غیر امام حسن. در مورد هیچ کدام دیگر هم نگفت. فقط در مورد یکی فرمود و یک جا فرمود که "الان انکسر ظهری." وقتی بود که آمد بالا سر این بدنی که امید همه بچهها و همه چشمبهراهش بودند. همه منتظرش بودند. شهادت عباس با بقیه خیلی فرق داشت. هر شهیدی که رفت، خداحافظی کرد و یک یک جورهایی اهل حرم دل کند. یعنی دیگر آماده بودند که خبرش بیاید. رفت برای رفتن. رفت با خداحافظی رفت. تنها شهیدی که برای رفتن نرفته بود و بدون خداحافظی رفت، عباس بود. همه چشمبهراه بودند. هی سؤال میکرد: بابا پس چرا نمیآید؟ یکی از این بچهها برگشت گفت: بابا فقط به عمو بگو برگردد. بگو بچهها گفتند ما دیگر آب نمیخواهیم. اصلاً آب را ولش کن. اگر نمیشود، نمیتوانی سمت آب بروی، برگرد عمو. خودت اینجا باشی برایمان بس است. بودنت را میخواهیم. سایهات را میخواهیم. علمدار. همین هم که میخواست راهی کند عباس را، اصلاً راهی نکرد. آمد گفتش که: آقا جان اجازه میدهید من بروم؟ سینهام تنگ شده. "لقد ضاق صدری." سختم است. نمیتوانم تحمل کنم. امام حسین همانجا امام حسین گریه کرد. گریه شدیدی کرد که عباس آمده میگوید من میخواهم میدان بروم. با اینکه امام حسین هم نگذاشت میدان برود. همین که گفت میخواهم میدان بروم، امام حسین گریه شدیدی کرد. فرمود: کجا میخواهی بروی؟ "انت صاحب عسکری." لشکر من دست توست. تو بروی "تتفرق جندی." سپاه من از هم میپاشد. کجا میخواهی بروی؟ بعد فرمود که نمیخواهد. حالا اگر خیلی سختت است. حالا جمله را ببین چی فرمود به عباس. فرمود: "فتطلب لهؤلاء الاطفال." این بچهها را میبینی؟ صدای واعطشاشان بلند است. "فتطلب لهؤلاء الاطفال قلیلا من الماء." نفرمود برو! فرمود یک کم آب اگر توانستی برای این بچهها بیاور. از تشنگی هلاک نشوند. یک آب بیاور. یعنی درخواست حسین را ببین چقدر توش مظلومیت و غربت است. یعنی عباس مشک پر هم نمیخواهم. همین ته مشکم برسد، کافی است. دیگر آنجایی که این زمین خورد، همه حیثیت و آبروی عباس، همه سرمایه، همه درخواست حسین توی این عالم از عباس بود. شرمنده شد. حالا امام حسین آمد بالا سرش. هم میخواهد امام حسین از دل عباس در بیاورد که یعنی آب نمیخواستم. تو ارزش داری. تو مهم بودی برای من. حالا چی بگوید که هم از دلش در بیاورد، هم یک چیز دیگری نگه که یک آتشی به دل عباس. ولی شد دیگر. آخر همین شد. آمد از دلش در بیاورد. فرمود: "کمرم شکست. قل حیلتی. چارهام کم شد. شمت بی اعدائی." زبان دشمنم دراز شد. میخواهد بگوید جای تو را هیچکس پر نمیکند. میخواهد بگوید شرمنده نباش. تو فرمانده منی. از تو هیچی کم نشد. فکر نکن توی چشم من کوچک شدی. فکر نکن نتوانستی کاری که بهت سپردم را انجام بدهی. حالا با این عبارتها گفت. این عبارتهایی که گفت، بیشتر شرمنده کرد عباس را. بیشتر اذیت کرد عباس را. کمرم شکست. خیلی این تعبیر تعبیر سنگینی بود. اینجا بعضی گفتند یک درخواست فقط کرد آن لحظه آخر. بعضی گفتند اصلاً وقتی که امام حسین رسید که تمام شده بود کار عباس(علیهالسلام). بعضی گفتند لحظه آخر که سر عباس را آغوش کشید فقط یک جمله فرمود. قمر بنیهاشم درخواست کرد، عرض کرد: "لا ترجعونی الی الخیام." فقط فقط من را به خیمه برنگردانید. خیلی حس عجیبی بود. و اینجا دیگر در واقع برعکس علیاکبر که حضرت فرمود: بیایید بروید علی را از میدان برگردانید. دیگر به کسی هم حتی نفرمود که بروید عباس را برگردانید. واسه همین بیشتر این خانواده توی تردید و ابهام ماندند. خب علیاکبر نیامد با امام حسین، ولی امام حسین که آمد فرمود: بروید علی را بیاورید. ولی وقتی از کنار عباس برگشت، اینها دیدند که تنها آمده. حرفی هم نیست. فقط با سر آستین دارد. همه جمع شدند. آقا چی شد؟ بچهها میگفتند: بابا عمویمان چی شد؟ خیلی عجیب است این نقلی که بنده دیدم در مقتل. بگویم روضه را تمام کنیم کمکم. اینجا امام حسین فرمود: حالا یک تعدادی دور امام حسین گرفتند. فرمود: بگویید هرچی زن و بچه توی خیمهها هستند همه بیایند. واستون میخواهم تعریف کنم چی دیدم. گفتند: همه را صدا زدند. کامل که جمع شدند. خوب که نگاه کردید همه هستند. فرمود: بهتان بگویم. رفتم کنار عباس، ولی دیدم "قطعت یداه." دستهایش بریده بود. بدنش پارهپاره بود. اینجا آن جمله را زینب فرمود. تا این را شنید زینب شروع کرد با آخ داداشم. بعد فرمود: "واعطشان بعدک یا واعباس!" چقدر بعد تو ما خار میشویم. خب شما جای امام حسین باشید. این وضعیت زنهای قافلهتان باشم. چه کار میکنی؟ باید آرامش بدهی. خط آخر روضه است ها. ناله بزنید. شهید جاودانیمان هم ناله بزند. شهید تاسوعا. حق چی بود؟ حق این بود که امام حسین آرام کند زینب را. بفرماید: خواهرم چیزی نمیشود. بزرگ خدا جای عباس را پر میکند. این تعابیر که البته خدا بزرگ است، ولی امام حسین میخواهد کند این مصیبت فهمیده بشود. زینب کبری فرمود: "واصبحت بعدک." چقدر بعد تو ما بیچاره میشویم. چقدر بعد تو ما خار میشویم. ما بعد تو از دست رفتیم. "وایا حبیبنا!" توقع این است که امام حسین یک چیزی بگوید. این زنها آرام بشوند. میگوید حضرت یک سکوتی کردند. فرمودند: ای والله. باز آره. بعد عباس خیلی خار میشود.
علی لعنت الله علی القوم الظالمین و الذین ظلموا ایها منقلب ینقلبون.
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما را، عمرمان را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، و حقوق الارحام، شهید جاودانی عزیزمان، همه شهدای مدافع حرم را بر سر سفره با کرامت قمر بنیهاشم مهمان و متنعم بفرما. شب اول قبر قمر بنیهاشم به فریادمان برسان. اسرائیل و آمریکای جنایتکار به فضل و کرمت نابود بفرما. رزمندگان اسلام در جدال با لشکر سفاک صهیونیستی غالب و فاتح و پیروزشان بفرما. خدایا به فضل و کرمت همه بیماران اسلام خصوصاً پدر بزرگوار شهید جاودانی را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. هرچه گفتی و صلاح ما بود، هرچه نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بانبی و آله رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...