جهاد اعضای بدن
ایمان در اعضای بدن
ایمان و عمل قلب
ذکر قلبی که دل را اطمینان میبخشد
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
باب دومی که مرحوم شیخ حر عاملی (که از "محمدین ثلاث متأخرون" هستند. ایشان، "محمدین ثلاث متقدمون" مرحوم کلینی، صدوق و طوسی را از "رباطین" و صاحب کتب اربعه میدانند. "محمدین ثلاث متأخرون" مرحوم فیض، مرحوم شیخ حر عاملی و مرحوم مجلسیاند.) این سه تا از "رباط متأخر" مرحوم شیخ حر عاملی، دستهبندیهای خوبی دارند و بعضاً در خودِ عنوانبندی به نکاتی اشاره میکنند که باعث میشود آدم دقت خاصی را در روایت پیدا کند.
ایشان باب دوم را اینگونه نامگذاری کرده: «باب الفروض علی الجوارح و وجوب القیام به.» فرض بر جوارح و وجوب قیامِ آن واجبات، فروض است. خب، این هم بخشی از جهاد با نفس است. هر عضو، جهادی دارد. حدیث هم حدیث طولانیای است از وجود نازنین امام صادق (علیهالسلام). حالا اگر بشود مقداری از حدیث را برای جلسه بعد میخوانیم.
حضرت فرمودند که: «ان الله فرض الایمان علی جوارحه.» خدا ایمان را بر جوارح فرض کرد، واجب کرد، «جوارح ابن آدم و قسمه علیها و فرقه فیها.» تقسیم کرده بین جوارح و تفریق کرده، فرق گذاشته. «فلیس من جوارحه جارحه الا و قد و کلت من الایمان بغیر ما أخته.» هر عضوی فرائضی دارد، موکل شده به ایمانی، غیر از عضو دیگر. هر عضو ایمان خودش را دارد. یعنی ممکن است کسی چشمش مؤمن باشد، گوشش مؤمن باشد. ایمان مجموعه همه اینهاست و خیلی وقتها روایاتی و آیاتی که ایمان علیالاطلاق دارد، حاکی از این است که در تمام سرزمین وجود، ایمان راه پیدا کرده. بعضی تعابیر خوب، خیلی سنگیناند: «والذین آمنوا بالله و رسوله اولئک هم الصدیقون و الشهداء لهم اجرهم و نورهم.» آنهایی که ایمان دارند، اینها صدیقاند، اینها شهیدن، اجر و نور آنها را هم دارند. یک وقتی آدم میماند این مؤمن کیست؟
یک جای دیگر هم میگوید: «یا ایها الذین آمنوا ...» یک جای دیگر امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند این خطابِ «یا ایها الذین آمنوا» منافقین را هم در علم منافقین، دارد میگوید «یا ایها الذین آمنوا.» درجات ایمان، درجات ایمان از کجا درمیآید؟ از همینکه چقدر اعضا به آن مرحله ایمانی خودش رسیده. کدامش بهره ایمانی خود را دارد؟ خیلی حدیث زیبایی است. تکتک شروع میکنند میگویند هر عضوی ایمانش به چیست.
«فاما ما فرض علی القلب من الایمان فالاغراء و المعرفه و العقد و الرضا و التسلیم.» آنکه ایمان قلب است و بر دل واجب شده از ایمان، این پنج تاست: اقرار (دل باز شود، این حرف را تکرار بکند به اینکه خدایی هست)، شناخت پیدا کند (شناخت هم مال معارف اسلامی با معرفت و فهم و درک و اینها را به عقل نسبت نمیدهیم، به قلب نسبت میدهیم)، کارکرد قلب و عقل با هم؛ «والعقد»، اعتقاد باید گره بخورد، بسته شود به این دل. اول اقرار کند، بشناسد، بعد گره بخورد و رضا و تسلیم، راضی شود و اصلاً دیگر تسلیم شود. (نخودش درجات ایمان را هم برای دل میرساند به «ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و احد لم یتخذ صاحبه و لا ولدا.») خب به چی معتقد بشود؟ به چی این اقرار و معرفت و اعتقاد و رضا و تسلیم داشته باشد؟ اولش به الوهیت است که خدای متعال اله واحدی. مصاحبهای دارد؟ نه، کسی هست در رده او، در رتبه او؟ خودش هم کسی را نیاورده در آن رتبه و همسری ندارد، فرزندی ندارد. «و ان محمدا عبده و رسوله.» اقرار به رسالت حضرت (صلی الله علیه و آله). «الاغراء بما جاء من عند الله من نبی او کتاب.» هرچه هم از جانب خدا، پیغمبر و کتاب آمده را اقرار بکند. «فذالک ما فرض الله علی القلب من الاقرار و المعرفه.» این همانی است که خدا واجب کرده. پس واجبات این شکلی هم داریم. کتاب فقط بنویسیم واجبات، محرمات، غیر از اینهایی که نوشته شده.
بعد یک حساب سرانگشتی کردم دیدم که شاید در حد بیست سی جزء بشود. اینکه میگویم فقط وظیفه ما انجام واجبات و ترک محرمات است، ما خیلی سطحی و ساده گرفتیم. آدم عمقش را که نگاه بکند، همهچیز در دایره واجبات و محرمات است. همینکه شما باید راضی باشی به آنچه الان برایت پیش آمده، یکی از واجبات است. معتقد باشی به اینکه الان این تقدیر خدا، یکی از واجبات است. این واجبات، شما دایرهاش را گسترده بکنی، هیچچی غیر از واجبات و محرمات نمیماند. اینکه دستور دادند رد گم کنی، دک کردن و اینها نیست. واقعاً همین است، همه دین همین است. در همین شاخه است، هیچچیزی دیگر ندارد.
«و هو عمله.» عمل قلب هم همین است. دلم دارد کار انجام میدهد. همش در حال عملی است. همینکه دل الان یک گمانی به کسی میبرد، این عمل اوست. اسم بعضی از گمانها گناه است، به خاطر همین، چون فعل است، زیرمجموعه فعل شمرده میشود. افکار، فعل است. خطورات، فعل است. خیالات، فعل است که الان من این دلم را دارم میبرم، اجازه میدهم عنانش را رها کردم که برود در مورد فلان مسئله فکر بکند، فعل اوست و من دارم این فعل را با دلم انجام میدهم، با ذهنم انجام میدهم. این ایمان واجب بر قلب و عمل اوست.
بعد حضرت آیاتش را میآورند. خیلی نکته دارد این روایت؛ به نظرم جا دارد که یک کتاب در موردش نوشته شود و تدریس شود. اصلاً استشهاد به این آیات خیلی دقیقه که حضرت به چه نحو آن مطلب را از این آیات بیرون میکشد: «الا من اکره و قلبه مطمئناً بالایمان.» درباره عمار یاسر این آیه (کسی که اکراه میشود و دلش مطمئن است به ایمان، اطمینان دارد، قرص است) اکراه شده، دارد حرفی خلاف میزند، این ایمان دل را دارد و دارد عمل را انجام میدهد. ایشان را (عمار را) وقتی گرفتند، یاسر و سمیه حاضر نشدند که دست از توحید بردارند و اقرار بکنند به اینکه ما خدا را نمیپرستیم و احد را قبول نداریم و اینها. خب، آنها را گرفتند و کشتند. اما عمار که این صحنه را دید، برای اینکه زنده بماند، ایشان منکر شد، تقیه کرد. بعد پیغمبر فرمودند که کار شما بهتر بود، تقیهای که شما کردی بهتر از آن. هرچند آنها مقام بالاتری (مقام بالایی) رسیدند ولی کار شما بهتر بود و آیه در مورد ایشان نازل شده، در مورد آن دو تا این هم از عجایب بود. اکراه (اُکرِه) شد، اکراهش کردند. همین «الا من اکره و قلبه مطمئناً بالایمان»، آیه ۱۰۶ سوره نحل. کسی که اکراه شود و دلش مطمئن به ایمان باشد، این حتی قلب، قلب مطمئنه است نفس. عمار یاسر گفت. اینجا اصلاً خدا برای او گناه ننوشته چون دل دارد عملش را انجام میدهد و زبان دارد یک عمل دیگری انجام میدهد. این خیلی نکته است. ما معمولاً عمل را در زبان میدانیم، دیگر زبان و جوارح این شکلی. ولی حضرت از قلب شروع میکند. اول دل دارد کار میکند یا دل بیکار است؟ بقیه اعضا دارند کار میکنند.
بله احسنت. اینکه وجود نازنین حضرت جواد الائمه (ارواحنا له الفداء) فرمودند که قصد خدا با دل خیلی سریعتر شما را میرساند تا قصد با جوارح، ناظر به همین است. یعنی با دل کسی کار بکند، همین صرف اعتقاد، صرف اقرار. بله، مرحوم مجلسی هم روایتش را میآورد. استاد علامه جوادی آملی هم در این بحث میفرمود: مؤمن وقتی سر جایش نشسته و هیچ کاری هم نمیکند، او دارد هی ارتقا درجه پیدا میکند، با دل کار میکند. همین ایمان لحظهبهلحظه دارد، اقرار همه چیز دست توست، من هم تو مالک منی. همین، همین اقرارش. همین از درون دارد میرود. خستگیها بعضاً برای شب قدر (چهکار کنیم؟ این کار، آن کار، آن کار). سیر درونی را داشته باشیم ولو به یک آیه قرآن خواندن، میشود. به یک توجه اندک با یک حدیث، با یک مطلب روی کلمه فکر کنیم. به یکی از اسماء الهی فکر کنیم ولی این سیر را داشته باشیم در درون. قبول داریم یعنی واقعاً من خدا را رازق میدانم: «ان الله هو الرزاق ذو القوه المتین.» این رزاق را من قبول دارم، واقعاً میشناسم؟ الان رزاق در زندگی من کیست؟ مسئول و فلان کاسب، فلان فامیل و فلان خویشاوند و فلان شرکت و اینها که دارند اداره میکنند زندگی من را. اگر خدایی ناکرده من یک چیزی بگویم که فلانی از دستم ناراحت بشود، رزقم قطع میشود چون رزاق اوست. خب، حالا ولو هی میروم سجده میکنم، هزار رکعت نماز شب هم میخوانم ولی این عمل قلب چون نیست، هزار رکعت ماه مبارک، این عمل چون در دل نیست من عقب افتادهام، دیگران دارند میروند. خواب عالم افضل از عبادت جاهل است. او دارد با دلش میرود. آنکه خواب است، اینکه دارد حرف میزند و کار میکند، عقب مانده است.
آیه بعدی که حضرت میآورند (حضرت سه تا آیه را میآورند برای این مطلب). خب، خیلی هم دقیقه: «و قال الا بذکر الله تطمئن القلوب»، چهار تا آیه را: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»، «قلبه مطمئناً بالایمان». این آیه، آیه سوره رعد، آیه ۲۸. به ذکر خداست که دل مطمئن میشود. این ذکر خدا همین است. ببین با دل ذکر قلبی به این دل مطمئن از او اقرار بگیریم، به حرف بیاوریمش. همین حرف را بزن. مثل بچهای که میخواهیم به حرفش بیاوریم. بگو غلط کردم. آدم گاهی بگو اشتباه کردم. بگو دفعه آخرمه. دیگر بخشیدمت. فرزند قلب، کودک و درون این را هم ازش اقرار میگیرد. بگو کار او بود، بگو کار خودم بود. آخه ما هر وقت که بدی پیش میآید «کار خدا بود.» هر وقت خوبی پیش میآید «بالاخره ما توفیقی بود، انجام همه خوبیها از ماست، همه بدیها از خداست.» دقیقاً عکس. بگو خودم بودم، خودم مقصر بودم. «ما اصابکم من مصیبت الا من انفسهم.» خودم بود، از جانب خودم، از خودم. این را بگو. همین اقرار، همین ذکر قلبی و این میبرد به سمت اطمینان، آدم نفس مطمئنه.
«و قالوا آمنا و لم تؤمن قلوبهم.» چقدر این؟ بله، این روایت هم دارد، فراوان هم هست که این یک شعبه از نفاق است. زبان دارد از خدا میگوید، دل نمیگوید. دل جای دیگر است. افواحشان ایمان آوردهاند ولی قلوبشان ایمان نیاورده است. ۴۱ سوره مبارکه مائده. خیلی رویاش بررسی بکنیم ببینیم این کتاب، جهاد با نفس، کتاب روانشناسی ماست. تحلیل شود روانشناسانه. ببینیم که چی گفتند معصومین؟ چهجور تحلیل کردند؟ آنالیز کردند این کلام را. خیلی هم قشنگ. بلکه از آن آقایی که به شهود هم رسیده، این دارد قشنگتر حرف میزند، گیراتر است، جذابتر است، بیشتر هم به دل میچسبد. بله، چه بسا او، لسان. یک وقتی آقا حدیثی را فرستادند که طرف قول بلیغ آنچنانی دیگری هست که حسن کلمات را خوب جفتوجور هم نمیتواند بکند کنار همدیگر ولی او از آن کلام بلیغ جذاب رسای ظلمت میبارد مثل شب تاریک. این از این کلمات آشفته درهمبرهمش نورانیتی است که کل عالم را دارد میگیرد. پیغمبر بود، درست است؟ غریبمضمون گفت که... روزمان هم مشکل دارد. این زبان دارد حرف میزند، کار میکند، دل اصلاً نیست، اصلاً در این فضا نیست. اصلاً ساحت دیگر است. این چه بحث مشمول آن لعن سوره مبارکه ماعون هم بشود. فرمود: «فویل للمصلین الذین هم فی صلاتهم ساهون.» در نماز ساهیاند، سهو دارند، دل جای دیگر است. الفاظ دارد میآید پشت سر هم ردیف میشود ولی دل با این سرعت نمیآید. نماز سریعتر خوانده میشود. احساس میکنم که چوبش هم بیشتر از این جهت. الفاظ دارد هی مرتب پشت سر هم میآید و او خودش نمیتواند به این سرعت خود را برساند. انگار دارد فاصله میگیرد. هی، بعد پیدا میکند.
آرامتر بخوانیم حداقل شاید فاصله کمتر باشد. لذا حضرت آن طرف که تندتند نماز میخواندند با آن بیان شدید پیغمبر، رحمت آنجور تعبیر کردند. «و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله.» این آیه را دیگر خیلی دقیقه (دقیق) حضرت، این آیه را مربوط به این بحث میدانند. «فیغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء.» هر چیزی را که از شما بدو پیدا کند، ظاهر شود، ظهور پیدا کند، آنی که در انفستان است، بیرون بزند یا نگهاش دارید، حرفهای هنری بر بلدن (بلدند) در نفس نگهدارند و یکجور برخورد کنند که این بیرون نزند، خدای متعال هر دو را محاسبه میکند. هم آنی که بیرون میزند، هم آنی که بیرون نمیزند کنترل. حضرت این را استشهاد میکنند به آن واجبات قلب. چه ربطی بین این آیه است و آن نکته، خیلی دقیق است. «فیغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء.» هر که هم بخواهد میبخشد، هر که بخواهد معذب میکند. باز این بلاتکلیفی که میگذارد، این آیه خیلی دروش (توش) نکته است. «فذالک ما فرض الله علی القلب من الاقرار و المعرفه و هو عمله و هو رأس الایمان.» این رأس ایمان است. بالاترین درجه اقرار دل. بعد اینکه خودت نگهداری، بروز ندهی، این چیست؟ یعنی گاهی به عمل جوارحی هم نیست، دل دارد کارش. و فرض الله علی اللسان (که مرحله بعدی درباره زبان انشاءالله جلسه بعد بحث میکنیم).
الحمدلله.
در حال بارگذاری نظرات...