واجبات و وظایف چشم
ایمان و اعمال جوارح
چشم بستن واجب است نه نگاه نکردن
جنبه ایمانی تکالیف الهی
یکی از سختترین بخشهای قرآن
نهی و امر به دست
"صله رحم وظیفه دست است" به چه معناست؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
حدیث شریف وظایف چشم را مطرح کرده و میفرماید: "فرض علی البصرِ اَن لاینظرَ اِلی ما حرَّمَ الله علیه." خدا بر چشم واجب کرده که نگاه نکند به آنچه که خدا بر او حرام کرده است. "و اَن یَعرِضَ عمّا نَهیَ اللهُ عَن مالا یَحِلُّ لَهُ." و اینکه اعراض کند از آنچه که خدا نهی کرده است؛ یعنی از هر چیزی که برایش حلال نباشد، روی برگرداند. این همیشه عمل چشم است و "و هو مِن الایمان."
خب، ما ایمان را معمولاً یک حالت قلبی میدانیم، ولی حضرت اینجا هی عمل را پیوند میزنند به ایمان. درباره گوش فرمودند که این عمل گوش و ایمان است؛ این عمل چشم و ایمان است. "قال تبارک و تعالی: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ" خدای متعال فرمود که به مؤمنین بگو: "یغضوا من ابصارهم." توش نکتهای است؛ خدا نهی نکرده از نگاهنکردن به نامحرم، بلکه غض بصر را واجب کرده است. یعنی چشمبستن را واجب کرده. آها! یعنی این موضوعیت دارد، نه نگاهنکردن. این است که این چشمش اصلاً دنبال چیزها نیست؛ چشم پایین باشد. این غض بصر است. "وَ غُضُضْ مِنْ صَوتک." صدایت را بیار پایین. این چشمت پایین باشد؛ اصلاً چشم نچرخد. این چشمنچرخیدن موضوعیت دارد. انگار خود این هم حفظ فرج میآورد. خود اینکه چشم باز باشد، گاهی کنترلکردنش سخت است. بعد این آدم را بهش بگویی که نگاه نکن، خدا گفته نگاه نکن؛ ولی وقتی بهش بگویی که خدا ازت خواسته که فقط نگاه نکنی بلکه اصلاً کلاً چشمت پایین باشد. "اَن لا ینظروا الی عوراتهم." این تعبیر را دارند اینجا "الی عور."
خب، خدای متعال به مؤمنین، یعنی خود این هم خیلی توش نکته است. وقتی که تعبیر "مؤمنین" میآید یا "یا ایها الذین آمنوا" میآید، اینها همیشه حاوی پیام خاصی است. به مؤمنین بگو که از چشمشان فرو بکاهند (غض بصر بکنند) و حفظ کنند فروجشان را. انگار خدا یک سری تکالیف را اصلاً برای غیر مؤمنین، نه غیر مؤمنین به معنای مسلمین، یعنی کسی که هنوز ایمان وارد قلبش نشده، حالا یا به معنای عام یعنی صرف اینکه خودش را داخل در جامعه ایمانی میداند قرار نداده. تعبیر روایت حضرت فرمودند که: "یا ایها الذین آمنوا" منافقین را هم دربرمیگیرد. این خطابی که "آمنوا" داریم، خطاب به منافقین هم هست. منافقینی که بله ایمان ندارند ولی خودشان را داخل در جامعه ایمانی میدانند و حداقل ابراز میکنند که ما بله ایمان داریم. بعد حالا اینجا این را به آن معنا بگیریم که "قل للمؤمنین" به معنای خاصش باشد یا معنای عامش. در هر صورت خود این، مشعر به علیت است؛ یعنی اینکه این ایمان است که پشتبند و مایهی این احکام است. و ما معمولاً بیشتر، بله، بیشتر روی احکام مانور میدهیم، کمتر روی ایمان مانور میدهیم. در حالی که منات احکام همین ایمان است. خاصیتش به این است که روی ایمان اثر دارد، خاصیتش به این است که خودش مقوِّم ایمان است، به ایمان قوام میدهد یا ایمان را بیشتر میکند یا ایمان را حفظ میکند یا ایمان را از سقوط نگه میدارد. خاصیت تکالیف این است. آنقدر درگیر تکالیف میشویم، جنبه ایمانیش را فراموش میکنیم که اصلاً قرار است این تکالیف چهکار بکند برای ما. به قول مرحوم حداد میفرمود که آنقدر گاهی حاجی درگیر مناسک حج است که اصلاً یادش رفته که با کی کار دارد؛ صاحبخانه کیست. اینجا یک از مشکلات هم یعنی اینکه نگاه نکند به فرج دیگری، و هم فرج خودش را حفظ کند از اینکه بهش نگاه نشود.
"و قال قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن من ان تنظر احدا الی فرج اختها و تحفظ فرجها من ان ینظر الیها." در مورد زنها هم همینجور است؛ هم او نگاه نکند به فرج دیگری، هم دیگری را اجازه ندهد که به فرج او نگاه بکند.
"و قال کل شیء فی القرآن من حفظ الفرج فهو من الزنا الا هذه الایه." هر جا تو قرآن تعبیر حفظ فرج آمده، منظور زناست؛ ولی این آیه منظورش فراتر از زنا، یعنی "مِنَ النَّظَر" است. اینجا حفظ فرج را از نظر گرفته، نه از زنا. فرجت را حفظ کنی از نظر. "ثم نظم ما فرض علی القلب و البصر و اللسان فی آیه اخری." بعضیها میفرمایند که این نظمی که ما آوردیم، اول قلب را آوردیم، بعد بصر را آوردیم، بعد لسان را آوردیم، این به خاطر اینکه تو آیه به این آمده: "وَ مَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَن يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لَا أَبْصَارُكُمْ وَ لَا جُلُودُكُمْ." یعنی بالجود الفروج والاخاذ. همین آیه فرموده که اینها هوششان و چشمشان و پوستشان، یعنی شما نمیتوانید این شهادت اینها را مخفی کنید. شهادتی که چشمتان میدهد، گوشتان و چشمتان و پوستتان بر شما شهادت میدهد که این شهادت پوست، منظور شهادت فرج و ران و خلاصه عورت و اینهاست. در آن زمینه، بله، در برخی ازش اینجوری برداشت شده. خلاصه حضرت میفرمایند که این نظم را اینجا آورده.
"و قال و لا تقف ما لیس لک به علم." لاتقف غیر از لاتقویم پیگیری نکن، دنبالش نرو، در قفاش نرو آنچه که بهش علم نداری. "إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا." به تعبیر حضرت استاد آیتالله جوادی آملی، این بخش آخر آیه از سختترین جاهاست. یعنی چی؟ ما واقعاً نمیفهمیم یعنی چی "كل الائکه کان عنه مسؤولا"؟ یعنی از دل میپرسند که این با تو چه کرد؟ یا از انسان میپرسند که با دل چه کردی؟ ظاهرش اینه که از دل میپرسند که او با تو چه کرد؟ از چشم میپرسند، از گوش میپرسند که او با تو چه کرد؟ در هر صورت محاسبه گویا خدا به این نحو کرده که میگوید خودت از اینها سؤال کن یا خودم سؤال میکنم. "حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا." شاید یک معنای این باشد؛ خودت اگر حساب بکشی، دیگر من حساب نمیکشم. خودت از گوشت سؤال کن، نیازی نیست که بکشم. خودت از گوشت سؤال کن که چه چیزها شنیده. این چیزی که خدا واجب کرده از غض بصر، عمل دو تا چشم هم همین است و این از ایمان.
"و فُرِضَ علی الیدَینِ اَن لایَبتِشَ بِهِما." بر دست واجب کرده که این دست دراز نشود به سمت آنچه که بر او حرام است. "و اَن یَنبتَهما اِلی ما اَمَرَ اللهُ عزوجل." و اینکه ببینید، توی فرازهای قبلی بیشتر جنبههای سلبی بود. درباره جنبههای سلبی حالا همینطور که بود. درباره گوش و درباره چشم جنبههای سلبی بود، به آنی که حرام است نگاه نکند. درباره دست هم سلبی را میگویند هم ایجابی را؛ هم به آنی که حرام است دست دراز نکند، هم به آنی که واجب است دست دراز کند، آن بخشی که به عهده دست است ادا بکند. "و فُرِضَ علیهما من الصدقه و صله الرحم." این خیلی عجیب است. صله رحم وظیفه دست است. این از عجایب بله؛ یعنی گویا صله رحم اصلاً منظور دستگیری از اقوام و رحم است، نه دید و بازدید و دور هم نشستن و بگو بخند. "وَلَو بِشَربَتٍ مِنَ المآء." خیلی تعبیر عجیبی است؛ صله رحم کن ولو به یک لیوان آب دادن. دستگیری باشد، بله، به یک آب دادن باشد. شما صله رحم یعنی دستگیری. از این روایت خب خیلی دیگر واضحترش فهمیده میشود: صدقه و صله رحم و جهاد در راه خدا و طهارت برای نمازها. بحث طهارتی هم که داریم، دربرمیگیرد. اینها همه وظایف دست است.
این صدقه دادن، پس خیلی وقتها اینی که آدم فقط کار راه بیندازد و چه میدانم سفارشی مستقیم در دست او بگذارد، این هم که به واسطه و اینها هم انگار نیست. خود این مستقیم گذاشتن، این ارتباط، کاَنّه خود این موضوعیت دارد. خب، تو بحث صدقه هم روایت عجیب غریب است دیگر که میگوید این یدِ کسی که صدقه میدهد، دست خداست. حالا به دو نحو اینکه امام سجاد علیهالسلام دست را میبوسید همینطور که. هم دستی که میدهد را دست خدا شمردن، هم دستی که میگیرد را دست خدا شمردن. تعبیر روایت به دو نحو گاهی برداشت میشود که حضرت دست خودشان را میبوسیدند وقتی صدقه میدادند، چرا که تماس پیدا میکرد با دست خدا. و گاهی دست سائل را میبوسیدند. حضرت اشاره میفرماید که "ان الله یاخذ الصدقات و یقبل التوبه." بله، آخه همین آیتالله انصاری شیرازی ایشان وقتی به فقیری، سائلی پول میدهند، دستش را میبوسند. بله. خلاصه صدقه دست با دست خدا تماس پیدا میکند و صله رحم و جهاد در راه خدا و طهور برای نمازها. "من دستش اعلا باشد تعالی. یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم." آیه وضو. "و ایدیکم الی المرافق و امسحوا برئوسکم و ارجلکم الی الکعبین." ای کسانی که ایمان آوردید. حضرت همش این تعبیر "ایمان آوردید" را پیوند زمانی اعمال میکنند یعنی آیاتی را میآورند که بحث ایمان هم توش هست. چرا؟ اینها شعبهای از ایمان است. تو خود آیه دارد اینها را پیوند میدهد. ای کسانی که ایمان آوردید، هر وقت میخواهید نماز بخوانید، قیام بکنید برای نماز، غسل بکنید صورتتان را بشویید صورتتان را، و دستهایتان را هم تا مرفق بشویید و مسح بکنید سرتان و پاهایتان را تا کعبین.
و فرمود: "فاذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتی اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق." وقتی ملاقات کردید کفار را، بزنید گردنشان. حتی اگر زمینگیرشان بکنید، بعد اگر خواستید اسیرانشان را محکم ببندید. "فامّا منّاً بعد و اما فداء حتی تضع الحرب اوزارها." بعد میتوانید یا منت بگذارید آزادشان بکنید یا در ازای هر کسی که آزاد میکنید، از آن طرف نیرو بگیرید تا اینکه جنگ سنگین شود. خلاصه این هم وظیفه دست است. ما از این وظایف معمولاً غافلیم. دیگر همان یداللهی امیرالمؤمنین (ع) که تو نماز در رکوع — حتی در رکوع در نماز مستحبی — انگشتر را به سائل میدهد و به سائل میرسد. به محض اینکه او میخواهد، نمیگذارد صبر کنی که نماز تمام شود. وقتی که او میخواهد، این دست را میدهد. همان دستم دستی است که سیف الله را در دست میگیرد، ذوالفقار را در دست میگیرد. همان دستی هم هست که بت میشکند، همان دستی هم هست که رو سر یتیم کشیده میشود. همه شعب ایمان، شاخصههای ایمان هستند. ما بعضاً تو یک جاهایی سستتریم، یعنی دستمان میلرزد، قویتر باشیم خود ایمان مستحکم نیست. "فَهذا ما فَرَضَ اللهُ علی الیدَینِ لعن ضربه من علاجهما." چیزی است که خدای متعال بر دست واجب کرده؛ چون که زدن کار دست است. و "فرض علی الرجلین" که حالا انشاءالله بحث وظیفه پا چیست. الحمدلله.
در حال بارگذاری نظرات...