ایمان چیست؟
رابطه ایمان و عمل
وصیت امیرالمومنین علی علیه السلام به محمدبنحنیفه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
حدیث بعدی را جناب ابی بصیر از امام باقر علیه السلام نقل میکنند. عرض کرد خدمت امام باقر علیه السلام که: «آقا جان، خیثمه به من خبر داده که از شما سؤال کرده درباره ایمان بچهها. شما به او فرمودید که ایمان، ایمان به خداست، تصدیق به کتاب خداست و اینکه معصیت خدا را نکنید. درست است که شما این سه مورد را در مورد ایمان فرمودید؟» حضرت فرمودند: «بله، همین است. یعنی ایمان، باور درونی نسبت به خداست، تصدیق نسبت به کتاب خدا و اینکه خدا را معصیت نکنی.»
معصیت را در ایمان گنجاند؛ اینی که عرض کردم رابطه ایمان و عمل، رابطه درهمآمیختهای است، مؤید همین است. جمیل بن دراج میگوید از امام صادق علیه السلام سوال کردم درباره ایمان. حضرت فرمودند: «شهادت اَن لا اله الا الله و اَن محمداً رسول الله.» بعد عرض کردم که: «آقا، الیس هذا عمل؟» گفتم: «آقا این که عمل است! ایمان که از سنخ عمل نیست که شهادت را از جنس عمل من الایمان بگوید؟ عملٌ من الایمان؟» فرمود: «لا. صَلُبَت له الایمانِ الا بالعمل و العملُ منَ الایمان.» یعنی اصلا ایمان ثابت نمیشود مگر به عمل و عمل از ایمان است.
خب، این بحث خیلی مهمی است و کمتر به آن پرداخته شده. ما روانشناسی اخلاقی و روانشناسی عرفانیمان که مبتنی بر روایات باشد، متأسفانه خیلی ضعیف است. مباحثی و مباحث عرفانی و حوزوی، این حرفها خیلی جایگاهی ندارد. نباید تحلیل روانشناسانه شود، مخصوصاً که روایات ما در بحثهای روانشناسی واقعاً فوقالعاده است. با این همه اقبالی که مردم به بحثهای روانشناسی دارند، شاید الان بهترین دریچه برای ما، جنبههای تبلیغی و جنبههای روانشناسی باشد. این روایت را باید خوب تحلیل بکنیم، خوب بفهمیم.
من یک وقتی یک کارهایی کردم. آیات را یک تفسیر سوره بقرهای نوشتم، اوایل بچگیام، ۱۵، ۱۶ سالم بود. هنوز هم هست، کاغذهایم آنجاست. دستهبندی کردم، موضوعی کردم، آیاتی که از آن برداشتهای روانشناسی میشد تا حدی شروع کردیم کار کردن. روایاتش را هم حالا بعداً کار کردم. مشکلی که ما داشتیم این بود که منسجم نبود؛ یعنی من الان در آن فیشهایم شاید به اندازه ۱۰، ۲۰ جلد کتاب دربیاید، ولی منظم نیست، منسجم نیست. و این هم از ایرادهایی است که میگوییم شما انشاءالله بهش مبتلا (گرفتار) نشوید. منظم باید کار کرد. الان دیگر رفتم توی فاز منظم، تقریباً یک جزوهای (همان بحث سیره امام جواد علیه السلام) جزو، آره دیگر، منظم است؛ یعنی بعداً میخواهم مراجعه بکنم، دیگر میدانم کجاست. اینها، خلاصه باید جمع بشود و یک کار عمیقی صورت بگیرد نسبت به این بحثهای روانشناسی. جذابیتش هم بیشتر میشود، یعنی بحثهای اخلاقی هم متقنتر میشود. ما خیلی وقتها بحث اخلاقی داریم ولی چون مبتنی بر بحثهای روانشناسی روایی اسلامی نیست، بحثمان پرت زیاد دارد و بعضی وقتها اصلاً فرد منحرف میشود. طرف، یعنی یک دستورالعملی این مبتنی به فلان شخصیت، مبتنی به فلان روحیه اینجور دستورالعملی بهش میدهند. هر کسی که مشکل شهوت دارد صاف اول بسم الله، نه میگویند که برو از معاد بترس، نه از اینور میگویند برو روزه بگیر. اول یک تحلیل روانشناسانه باید بشود. اول زن بگیرد. یک وقتی اینها تحلیل روانشناسی میخواهد. مشکل شهوت نیست، مشکل کمبود عاطفه است.
خلط کرده ام. روانشناسی عرفانی و روایی ما فراوان است. اینها را خوب تفکیک کردند از هم. در خود روایات هم ببینیم دقیق کار کردند. خود آیات قرآن هم خیلی وقتها به اینها ناظر است. یک وقتهایی میفرماید که: «ندارند و نمییابند، فَلْيَسْتَعْفِفْ مَنْ فَضْلهُ» نقل به مضمون از فضل خودش بینیاز بکند. این استعفاف تعبیر عفت نمیآورد، «فلیتعفف» ندارد، تعبیر «استعفاف» دارد. روانشناسی استعفاف فرقش با تعفف چیست؟ درباره فقرا میگوید اینها تعفف دارند، درباره کسی که مشکل شهوانی دارد میگوید این استعفاف لازم دارد. «تا باب تفعل»، «استفعف»، «استعفاف»، باب استفعال است. حالا باب استفعال یا معنای طلب میدهد یا معنای شدت میدهد. باب تعفف معنای پذیرش میدهد؛ یعنی در تعفف، طرف خودش را به این چهره درمیآورد ولو این را ندارد، مشکل دارد ولی به رو نمیآورد، آبرومندانه زندگی میکند. در استعفاف باید سعی کند خودش را به این شکل دربیاورد و در باورش هم ایجاد بشود و در درونش هم تحولی صورت بگیرد. این فرق این دو تاست.
حالا همین است، آن چیزهایی که در عفت ایجاد میکند، مبانی عفت را حالا باز در روایات کشیدند بیرون. چیا عفت آفرین است؟ آثار عفت اینها میشود بحث روانشناسی. آنهایی که مبادی عفت هستند، بعضی بزرگان هم زحمت کشیدند مثل خود مرحوم شیخ عاملی اینجور روایات را به ما رساندند، ولی ما باز دوباره احتیاج داریم که یک تطبیق جدید صورت بگیرد. در روایات باببندی بشود بر اساس اینجور مباحث. این حدیث را امروز بخوانیم یکخورده حاشیه رفتیم.
محمد بن علی بن الحسین با اسنادش به وصیت امیرالمومنین به فرزندش محمد بن حنفیه. امیرالمومنین به محمد بن حنفیه این وصیت را کرد. حالا محمد بن حنفیه بعداً چه جور شخصیتی شده، چه جایگاهی داشت و اینها دیگر حالا خدا انشاءالله به خاطر اینکه فرزند امیرالمومنین است از برخی تقصیرات ایشان هم بگذرد. بالاخره تا حدی ادعای امامت بود. بله، امام سجاد علیه السلام که «عمو جان، آن چیزی که در حد شما هست ادعایش بکنید. چیزی فراتر از ادعای آنی که هستید نکنید.» خلاصه قرار شد که بیایند کنار بله حجرالاسود. هر کس که حجرالاسود به او سلام داد و حجرالاسود اقرار به امامتش کرد، او را قبول بکنند که بله. آمدند حجرالاسود سلام داد به امام سجاد علیه السلام. ولی خب باز بعد هم تا حدی تقریباً بله. یعنی در حد تواتر این ماجرا آمده است. امینی در این کتاب «دادگستر جهان» آیت الله ابراهیم امینی - ایشان آنجا درباره حتی ادعای مهدویت ایشان یعنی محمد بن حنفیه - مهدویت کرد و مختار هم به عنوان مهدی با ایشان بیعت کرد و بعداً هم بیعت میگرفت برای او. این نظر ایشان است. آنجا نقل کرده. جاهای دیگر هم قریب به اینها را داریم.
در مورد محمد بن حنفیه اختلاف نظر خیلی هست. در سفینة البحار هم شیخ عباس قمی اخبار را میآورند در مورد ایشان. کسانی که صاحب مقامات عرفانی بود، بله، مختار. ولی خب حتی بعضی جوادی قائلاند که ایشان حتی مشرک در امامت بوده است. فاصله زمان، فاصله مقامات خیلی متفاوت است. محمد بن حنفیه ریشههایی هم بوده دیگر که حضرت پرچم را ازش گرفتند وقتی رفت و ترسید و اینها. «جمجمه! نهج البلاغه جمجمه! تو به خدا عاریه بده!» او رفت نتوانست. ترسید، برگشت. «به حسن و حسین من بخول(!) دارم نسبت به این دو تا میخواهم جانشان در امان باشد. بعد تو از رگ مادریت نمیبَرَد شجاع باشی؟» همین همین اسم حنفیه این را داشته دیگر. به خاطر مادریاش محمد بن حنفیه بهش حضرت این را وصیتنامه کردند. نکته مهمی است. ما از توی وصیتنامهها، سفارشات اینها میتوانیم به روحیات طرف، به شخصیتش هم پی ببریم.
غذا ببینید چه جور سفارشی است: «لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمْ بَلْ لَا تَقُلْ كُلَّ مَا تَعْلَمْ.» پسرم، آنهایی که نمیدانی را نگو، بلکه هر آنچه هم میدانی، نگو. «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِكَ كُلِّهَا فَرَائِضَ يَحْتَجُّ عَلَيْكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِهَا.» خدا بر عضو تو واجبی قرار داده که روز قیامت با آن احتجاج میکند. «به تو که چه کردی با این؟ چه کردی با این؟ بگو چه.» «وَيَسْأَلُكَ عَنْهَا وَذَكَّرَهَا وَوَعَظَهَا وَحَذَّرَهَا وَأَدَّبَهَا وَلَمَّهَا.» خدا از آن سؤال میکند و آن عضو را تذکر داده، موعظه کرده، ترسانده، ادبش کرده و او را رها نکرده است. «وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾» این آیه را به مناسبت قبلاً هم خواندیم. «تَلْقُونَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّالَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ.» اینها چیزهایی میگویند که بهش علم ندارند. «وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا.» میگویند ساده است، کاری ندارد. «وَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ عَظِيمًا.» «ثُمَّ اسْتَعْبَدَهَا بِطَاعَتِهِ.» خدا او را به عبودیت گرفته، اعضا و جوارح را به طاعت خودش، تکتک اینها را خواسته به عبادت بگیرد و به عبودیت بگیرد. همه اعضا را خدا انگار به عبودیت «بِهَذِهِ فَرِيضَةٌ جَامِعَةٌ وَاجِبَةٌ عَلَى الْجَوَارِحِ.» این فریضه که بر همه جوارح واجب است. «وَ قَالَ ﴿إِنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا﴾» اعضایی که در سجده استفاده میشود، اینها برای خدا است. «نباید همراه خدا کسی را بخوانی.» یعنی «بِالْمَسَاجِدِ الْوَجْهِ وَالْيَدَيْنِ وَالرُّكْبَتَيْنِ وَالْإِبْهَامَيْنِ.» منظورش از مساجد: صورت و دو دست و دو زانو و سرانگشت شست پا است. «وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَمَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَن يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَبَصَرُكُمْ وَجُلُودُكُمْ﴾» روز قیامت اینها شهادت میدهند بر ضد شما (حالا یا به نفع یا بر ضد). «علیکم» دارد بر ضد شما، هم گوشتان، هم چشمهایتان، هم پوستتان. یعنی «بِالْجُلُودِ الْفُرُوجُ.» منظور از پوست اینجا اعضای جنسی و تناسلی است. «ثُمَّ خَصَّ كُلَّ جَارِحَةٍ مِنْ جَوَارِحِكَ بِفَرْضٍ.» خدای متعال هر عضوی از اعضای تو را بهش چیزی واجب کرد و «نَصَّ عَلَيْهَا.» بعد حضرت شروع میکنند شبیه آن حدیث امام صادق علیه السلام که تکتک اعضا را میگویند. حالا اینها یک بخشش را میخوانیم، بقیهاش را انشاءالله جلسه بعد.
«فَفَرَضَ عَلَى السَّمْعِ» ـ الا «إِلَى الْمَعَاصِي» ـ اول از همه گوش. «گوش به معاصی دل نسپارد، گوش نسپارد.» «عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَلَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ﴾» شبیه همین حدیث هم هست، حتی آیاتی هم که اشاره میکنند شبیه همان است. اینها را وقتی دیدیم که آیات خدا را دارند کفر میورزند و مسخره میکنند، باهاشان ننشین تا بروند سراغ حرف دیگر. «رُضْعُتَهُ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا.» اعراض کن از آنها، وقتی میبینی کسانی خوض کردند در آیات ما، به بازی گرفتند، به بطالت دارند میگذرانند آیات ما را، بگو: «غیر برم. یک حرف دیگر.» ولو به یک جوک گفتن، ولو به یک پیام دادن، یک اساماس دادن، به گفتگوی معمولی که حرف طرف، مطلب طرف انگار دارد آیات خدا دستمایه قرار میگیرد برای سرگرمی، نادمت احراز بکند. «اسْتَثْنَى عَزَّ وَ جَلَّ مَوْضِعَ النِّسْيَانِ.» موقع فراموشی استثناء کرده. فرمانده: «وَمَا يُنْسِيَنِّيَهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ ذِكْرِكَ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.» نقل به مضمون اگر شیطان تو را به فراموشی واداشت، ننشین بعد از اینکه دیگر حواست جمع شد، با قوم ظالمین. بعد فرمود: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ.» این حرفها را میشنوند دنبال بهترینش راه میافتند. «كِرَاماً أَعْرِضُوا.» نقل به مضمون اینها همه وظایف گوشاند. «هَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى السَّمْعِ وَهُوَ عَمَلُهُ.» این بخش گوش بود. بخش چشم هم جلسه بعد. الحمد...
در حال بارگذاری نظرات...