واجبات بر چشم
بر زبان چه واجب شده است؟
تعقل با قلب
مراتب اطمینان قلب
یکی از بدترین حالاتی که انسان دارد
برکات کوه
ترقی عمل تکوینی است یا تشریعی؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در ادامه حدیث حضرت امیر صلواتالله و سلام علیه به محمد بن حنفیه درباره واجبات:
«و فرض علی البصر: ألا ینظر به إلی ما حرّم الله علیه.»
«خدا بر چشم واجب کرد که به وسیله این چشم نگاه نشود به آنچه که خدا بر او حرام کرده.» «فقال عزوجل: قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم.» «فحرم أن ینظر أحد إلی فرج غیره.»
و اما بخش بعدی، زبان: «و فرض علی اللسان الإقرار و التعبیر عن القلب بما عقد علیه.» «زبان واجب کرده اقرار و تعبیر آنچه که دل با آن گره خورده و پیوند خورده.» «فقال عزوجل: قولوا آمنا بالذی أنزل إلینا.» «فرمود که به مردم بگویید: ایمان آوردیم به آن چیزی که خدا بر ما نازل کرد.» اینکه بگویید، این خودش واجب بر زبان است.
«وقولوا للناس حسناً.» «این حسن را به مردم بگویید.» میشود این جوری از این آیه برداشت کرد که با مردم حرف خوب بزنید، یا نه، اونی که خوبه را به مردم بگویید که آن خوبه چیست؟ آن ایمان است، آن اقرار به توحید، اقرار به معرفتالله، اقرار به صفاتالله است.
واجب کرده بر دل: «و هو أمیر الجوارح، الذی به یعقل، و یفهم، و یصدر عن أمره.» «قلب امیر جوارح است که با دل است که تعقل میکند و با دل است که میفهمد و امر های جوارح از آنجا سرچشمه میگیرد.» «فقال عزوجل: إلا من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان.» «که این آیه در مورد عمّار یاسر بود. قبلاً اشاره کردیم.»
«قال عزوجل حین أخبر درباره کسانی که ایمان با زبان، فقط ادعای ایمان میکنند ولی با دل ایمان نیاوردهاند: الذین قالوا آمنا بأفواههم و لم تؤمن قلوبهم.»
جای دیگر فرمود: «الا بذکر الله تطمئن القلوب.» ذکرالله را دو جور برداشت کردند: «اضافه مصدر باشد به فاعل،» یعنی ذکرِ شما (ذکر کردن شما)، «یا اضافه مصدر باشد به مفعولٌبه،» یعنی ذکرِ خدا (ذکر کردنِ خدا).
«به ذکر شما، دلتان اطمینان پیدا میکند. به ذکر خدا، دلتان اطمینان پیدا میکند!» چون میفرماید: «فذکرونی أذکرکم.» «شما به یاد من باشید، من به یاد شما.» کدام مرحله باعث اطمینان قلبی میشود؟ آنکه شما ذکر میکنید اطمینان قلبی میآورد، یا آنکه خدا ذکر میکند؟ هر دو میتواند. شاید مراتبش باشد. اطمینان با ذکر ما خدا را، مرحله ادنایش؛ با ذکر خدا ما را، مرحله بالاترش.
«یحاسبکم به الله فیغفر لمن یشاء.» هر چه را بخواهیم مخفی کنیم، «خدا محاسبه میکند؛ و یعذب من یشاء.» «هر که را بخواهد میبخشد، هر که را بخواهد عذاب میکند.»
این هم واجب بر زبان و واجب بر دل و واجب بر دو دست.
«و فرض علی الیدین ألا تمدّهما إلی محرم الله عزوجل علیه.» حدیث را شبیه این داشتیم، دیگر خیلی توضیح نمیدهیم، فقط ترجمه میکنیم و رد میشویم. «دستش را دراز نکند به آنچه که خدا بر او حرام کرده، فن تستعملهما فی طاعته.» «و از این دو دست کار بکشد در مسیر طاعت خدا.»
آیه قرآن: «یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم الی المرافق و امسحوا برؤوسکم و أرجلکم الی الکعبین.» «این آیه درباره وضو است و حضرت میفرمایند که این آیه دلالت دارد به اینکه باید از دست استفاده کرد در مسیر طاعت خدا.»
«و قال عزوجل: فَاذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ.» «وقتی که ملاقات کردید کسانی را که کافرند، زدن گردن!» «دیگر آن قدر، یعنی امر حتمی و سریع.» واجبات دست: «همان دستی که باید وضو بگیرد، همین دست هم باید گردن بزند.» «اوج لطافت هم معارف دینی است و هم اوج لطافت این کلام امیرالمؤمنین.» واجب را به عنوان واجبات دست مطرح میکنند: یکی وضوست، یکی گردن زدن کفار. «یکی مظهر جمال، یکی مظهر جلال.» خیلی قشنگ کنار هم گنجانده.
به نظر من در احادیث، آن بخشهایش که گفته نمیشود بیشتر جذابیت دارد تا آن بخشهایی که گفته میشود. المیزان علامه را آدم باید بررسی کند ببیند که علامه اینجا با چینش یک سری مطالب خاص، چه چیزهایی را نگفته. «اینها رو بشینیم درس بگیریم و درس بدهیم.» آن چیزهایی که گفته. این آیه به دوستان گفتم: «گفتم شما بخش معرفت نفس در المیزان را که ملاحظه بفرمایید، در آن آیه ۱۰۵ سوره مبارکه مائده، شرحی که علامه میآورد، حالا توضیح خصوصاً بخش روایی که دارد، بخش روایی که دارد، دستهبندی روایات و چرا اول این روایت را و بعد این روایت را آورده، آن به نظرم خیلی بیشتر حرف دارد تا روایاتی که ایشان آورده.»
مطلب دارد. «خیلی وقتها علامه زنده، بالاخره آدمی که زنده است، از نگفتنهایش خیلی بیشتر میفهمد آدم تا گفتنهایش.» کلام اهل بیت هم این جوری است. اینکه چرا این آیه را کنار این آیه گذاشته، این جوری دارد ورزش میکند. چرا آن مطلب را نمیگوید؟ یک سری چیزها را نمیگویند. نگفتنها خیلی حرف دارد. چون خود مقام معظم رهبری را ببینید چه چیزهایی را نمیگوید، چه انتقاداتی را نمیگوید، چه حرفهایی را به رو نمیآورد. «خود اینها خیلی بیشتر حرف دارد تا آنهایی که میگوید.» یعنی حساب شده است. کسی که حکیم است، نگفتنهایش هم حساب شده است. از نگفتنش خیلی چیزها را میشود فهمید.
در هر صورت، «و کدام واجب کرده بر پا؟» «أن تنقلهما فی طاعته.» «اینها را نقل دهد در مسیر طاعت خودش.» «این پا حرکت بکند در مسیر طاعت خدا، و أن لا تمشی بهما مشیة عاص.» «حتی دارد که کسی قدم بردارد برای اینکه بین یک زن و شوهری جدایی بیندازد.» «به ازای هر یک قدمش، چند هزار سال برزخی عقوبت دارد، و اینها که حالا خیلی مفصل.» و یک قدم بردار برای اینکه دو نفر را به هم برساند؛ بخواهند برسند یا نرسند، «به ازای هر یک قدمش حج و عمره مفصل.» حالا خدا «چهها بهش میدهد؟» «قدمی برمیدارد برای اینکه دختر و پسری را به هم برساند؛ بخواهند به هم برسند یا نه.» «برای اینکه جدا کند؛ بخواهند جدا بشوند یا نشوند.» «خیلی عجیب است اینها. طاعات پا.» «پا خودش در چه مسیری دارد قدم میزند.» «پا دیگر الان مفهومش اعم میشود.» «طول زمان نماد.» «حالا این جوری نیست که اگر کسی نشست از طریق اساماس و چه میدانم شبکههای اجتماعی این را فعالیت کردیم، مصداق پا نشود.» «آن هم مصداق دارد.» «حرکت میکند.» «این هم دارد قدم میزند در مسیر اینکه اختلاف بیندازد یا قدم بزند در مسیر اینکه وصل بکند.» «اینها همه ممکن است که آن روایات شامل این اعمال شود.»
«و قال عزوجل: و لا تمش فی الأرض مرحاً.» «با "مرح" سرخوشی در زمین قدم نزن.» «آن یکی از حالات بدِ دل، حالت سرخوشی است، حالت فرح.» «ان الله لا یحب الفرحین.» «سرخوش خوشش نمیآید، بدش میآید، اصلاً محبوب خدا نیستند.» فرح نزدیک یک حالت مستانه است. «مرح، یک حالت متکبرانه است، یعنی یک جنبه مزیتی هم در او هست.» «تو حالت فرح صرف اینکه در خودش امکاناتی میبیند، میشود شبیه عجب و تکبر به نفسش.» «بله، "مَرِح" ذات الاضافه است به نسبت دیگری.» «إنک لن تخرق الأرض.» «این هم خیلی لطیف است.» ما وقتی کوه میرفتیم با دوستان دانشجو، «این آیه را واسشان میخواندیم.» «از کوه خسته و کوفته آمدیم پایین، بچهها منتظر نشسته بودند ماشین بیاید سوار بشویم.» «این آیه را واسشان خواندم: و لن تبلغ الجبال طولا.» «تا قَدّت که به اندازه کوهها نمیرسد که!» «هر چقدر هم پا را محکم بکوبی، زمین را نمیتوانی بشکافی!» «تو در این هندسه خودت تعریف شدی.» «فکر کردی چی هستی؟» «تو در این مدار داری میچرخی.» «تو یک عضوی از این مداری.»
«کوه خیلی برکات دارد.» آیاتی که در مورد کوه، روایاتی که در مورد کوه آمده است. «اینکه پیغمبر اکرم تا مبعوث شدنشان ۸ سال – طبق بیان امام هادی علیه السلام – از ۱۲ سالگی تا ۴۰ سالگی معتکف بودند به برنامه ماهیانه عبادی در کوه، قبل از اینکه مبعوث بشوند، یعنی حسن شریعتی علی الظاهر با این مبنا نبوده برای پیغمبر.» «نه عبادتی بوده، نه نمازی بوده و نه اعتکافی بوده.» «آن عبادتی که فطرت ایشان اقتضا میکرد و خودش میرفته، کوهنوردی بوده.» «خیلی عجیب است در خود کوه برکاتی که هست، آن حالتهایی که بر انسان عارض میشود.» «آیهای که قول حضرت لقمان است، این است که خود توجه به این کوه و طول کوه، خیلی دخیل است در اینکه تکبر انسان بشکند.» «کوهنوردی از این جهت مهم است.»
«قرآن وقتی میخواهد که عظمت خودش را نشان بدهد هم در تجلیات خدای متعال: انظر الی الجبل.» «بعد بر حضرت موسی که درخواست "أَرِنی" میکند: فلما تجلّی ربّه للجبل فجعله دکاً و خرّ موسی صعقاً.» «خدا بر کوه تجلی کرد و کوه تکهتکه شد و موسی بیهوش شد.»
«درباره قرآن میفرماید: لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدعاً.» «خلاصه قرآن اگر نازل بشود بر کوهی، تکهتکه میشد.» «چرا کوه را هی مثال میزند؟» مرحوم مصطفوی هم خیلی بحث قشنگی دارد «در کتاب التحقیق نسبت جبل و جبل.» ایشان میفرماید که هر چه در این عالم هست، مظهری از عالم کبیر در عالم صغیر است. «هرچه هست، مظهری از عالم کبیر در این عالم است.» «هرچه میبینیم یک تجلی از خودمان است.» «یک تجلی از اونی که درونمونه به شکل نمادین در بیرون درست شده.» «جبل نماد جبل، لباس جبلی است.» «جبل یعنی فطرت، آیات قرآن اشاراتی دارد.»
«بعد ایشان میفرماید که مظهر عنانیت سرکش قدرتمند.» «بعد این باید بشکند برای اینکه جبل تجلی بکند.» «جبل باید بشکند برای اینکه آن حقیقت معرفت الله در دل طلوع بکند.» «درباره قرآن هم میفرماید که قرآن نازل میکردیم بر کوه تکهتکه میشد. یعنی این کوهِ نفست باید بشکند تا قرآن برایت تجلی کند.»
لذا بعد از این آیه شروع میکند در سوره مبارکه حشر عرفانیترین آیات قرآن، «که در قله است،» «آیه آخر سوره مبارکه حشر که بینظیر است.» «هوالله الذی لا اله الاهو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر.» «خیلی خیلی بلند است، خیلی بلند.» اینها را بعد از آن فرمایش جبل دارد. قرآن اگر بر جبل نازل میکردیم تکهتکه میشد. بعد اینها را میگوید. «انگار این جبل نفس وقتی تکهتکه بشود، اینها همه تجلی میکند برایش.»
در هر صورت، «و قال عزوجل: الیوم نختم علی أفواههم و تکلمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون.» «روز قیامت دهانها را مهر میزنند و دستها و پاها سخن میگویند.» «پا شهادت میدهد به آنهایی که کسب کردند.» برایش این را میآورد. انشاءالله برای فردا این جمله آخرش را فقط میگوییم.
فأخبر الله عنها أنها تشهد علی صاحبها یوم القیامة. «فهذا البته تمام شد حدیث تقریباً.» «ما فرض الله علی جوارحک.» «که خدا بر جوارح تو واجب کرده.» «فإتق الله یا بنیّ.» «تقوا داشته باش پسرم، و استعملها فی طاعته و رضوانه.» «این جوارح را استعمال کن در مسیر طاعت خدا و رضوان خدا.» (رضوان من الله اکبر.) «خیلی فاصله است دیگر بین طاعت خدا و نیت اینکه فقط تکلیف را انجام داده باشیم تا اینکه به آن رضوان رسیده باشیم.»
«و ایاک أن یراک الله تعالی ذکره عند معصیته، او یفقدک عند طاعته.» «یک وقت نکند خدا تو را در معصیتش ببیند، یا یک وقت نکند خدا موقع طاعتش تو را نبیند!» مرحوم آیتالله مشکینی، درخواست نصیحت کردیم. «خدا رحمتشان کند.» «خدا واقعاً بینظیر است.» گفتند: «کُن مع الناس و لا تکُن معهم.» سوال کردند که این چیست؟ «هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده بودم.» «من در میان جمع و دلم جای دیگر است.» «گفتم که این منظور این است که با مردم باش ولی با مردم نباش.» «جای دیگر اشاره میکند به: نه، حالا ایشان شاید میخواست گندهتر نکنند.»
«هر وقت مردم جمع شدند برای معصیتی، مردم جمع شدند برای طاعت، باش!» «شما نیستی، فَتَکُونُ مِنَ الْخاسِرِینَ.» «از خاسرین میشوی.»
«و علیک بقراءة القرآن و العمل بما فیه، من لزوم فرائضه و شرائعه و حلاله و حرامه و أمره و نهیه.» «بر تو وظیفه است به قرائت قرآن و عمل کنی به آنچه که در آن است، از لازم شمردن واجباتش و قوانینش و حلال و حرامش و امر و نهیش.» «هرچی که واجبات و حلال و حرام میشود بهش ملتزم باش و تهجد به شب زندهداری به قرآن داشته باش.» «قرآن را شب به قرآن زندهدار، یا به قرآن شب زندهدار!» «و تلاوت فی لیلک و نهارک.» «شب و روز برنامه تلاوت داشته باش.» «برنامه تلاوت شبانه، برنامه تلاوت روزانه.»
«عهد من الله تبارک و تعالی لخلقه.» «این حدیث را تمام کنیم، فرمایش امیرالمؤمنین.» «عهد خداست به مخلوقاتش.» «فهو واجب علی کل مسلم.» «واجب است بر هر مسلمی.» «انظر کل یوم فی عهده.» «در هر مسلمانی، مؤمنم نه، بر هر مسلمانی واجب است که هر روز به عهد خدا نگاه کند.» «معاهدهای که با خدا داشتیم، پیماننامهای که با خدا بستیم، امروز یک مروری بکنیم ببینیم خب، چه کارهایم، چه کاره میکنیم.» «نگاه را ببینید، سطح افق فکر امیرالمؤمنین نسبت به قرآن چیست، ما چی!»
«حالا یک عید ماه رمضان دیگر خودمونو بکشیم، یک آیه بخونیم که ثواب تلاوت یک ختم قرآن به ما بدهد.» «عهد خداست.» «هنوز باید برگردانی، چی شد برنامهها را چه کار کردی؟» «تنظیمی نیستی، میزا نیستی و لو خمسین آیه.» «و لو شده به ۵۰ آیه باید حتماً بخواند.»
«و لَمْ أن درجات الجنة علی عدد آیات القرآن، فإذا کان یوم القیامة یقال لقارئ القرآن: اقرأ و ارقَ.» «درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است، پس اگر روز قیامت شد، به قاری قرآن گفته میشود: بخوان و بالا برو.» «یک کسی میگفتش که این "و ارقه" غلط است و "ارتقَ" میآید، خیلی لطیفتر است.» «لرویک لا نؤمن لِرُقَیه ما به این رقیه ایمان نداریم.» «خلاصه بله، مرقاش هم دارد ترقی میفرماید که بخوان و ترقی کن!» «جایت کجاست تازده ترقی این!» «حالا عمل تکوینی یا تشریعی است؟» «در قیامت که ما عمل تشریعی نداریم.» «اینکه میگویند بخوان برو بالا، عمل تشریعی که نیستش که، عمل تکوینی است.» «وقتی تکوینی باشد آنجا باشد اینجا هم هست.» «ترقی دارد به هر آیهای که میخوانی یک ترقی.» «فلایکون فی الجنة بعد أنبیا و صدّیقین، ارفع درجة بعد أنبیا و صدّیق کسی از درجه اونی که اهل قرائت قرآن است بالاتر نیست.» «مسیرش نزدیک «تالی تلو» است.» خدا نصیب کند.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...