واجبات پا و صورت
ملاقات با خدا در عالیترین مرتبه ایمان
ایمان کامل چگونه حاصل میشود؟
سوال پرسیدن از اعضای بدن
دروغ در قیامت
باور، ایمان و عمل
تعریف مسلمان و مومن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. ادامه حدیث حضرت.
«واجبات بر پا اشاره می» و «وَ فُرِضَ عَلَى الرِّجْلَینِ لَا يَمْشِیَا بِهِمَا إِلَى شَیءٍ مِنْ مَعَاصِ اللَّهِ.» خدا بر پا واجب کرده که انسان با این پا به چیزی از معاصی خدا مشی نکند، به سمتش حرکت نکند. «وَ فُرِضَ عَلَیهِمَا الْمَشْیُ إِلَى مَا یرْضَى اللَّهُ.» خدا واجب کرده بر پا که قدم بردارد به سمت آن چیزی که خدا راضی است. از واجبات، پا! خدا به چه راضی است؟ بعد به سمت او قدم بزنیم، به سمتش حرکت کنیم.
«فَقَالَ: وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا.» در آیه فرمود که در زمین با مَرح حرکت نکن، زمین را نمیشکافی، نخواهی شکافت. حرکت کنی، به وضعیت طول کوهها نمیرسی. دوباره فرمود: «وَاقْصِدْ فِی مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ.» در مشیات قصد داشته باش، میانه. صدا را پایین بیاور. «اَنکر الاصوات لصوت الحمیر»؛ منکرترین اصوات ناشناختهترین صداها، صدای الاغگونه است.
«وَ قَالَ فِیمَا شَهِدَتْ بِهِ الْعِیْدَی وَ الْأَرْجُلُ عَلَى أَنْفُسِهَا وَ عَلَى أَرْبَابِهَا لِمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ فَرَضَهُ عَلَیهَا.» بفرمایید در آنچه که دست و پا بر نفس شهادت میدهند و بر ارباب آن نفس. از اینکه چه چیزی را از امر خدا تضییع کرده و آن چیزهایی را که خدا به او واجب کرده بود و فرض بوده، رها کرد. اینها همه را دست و پا شهادت میدهند؛ جاهایی که این پا میرفته و جایی که پا نباید میرفته و رفته، جاهایی که دست نباید میرفته، کارهایی که دست نباید میکرده. همه را خود دست شهادت میدهد، خودش میگوید.
«الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا یَكْسِبُونَ.» در قرآن کریم، «کسب» معمولاً به دست و پا گفته میشود. میگویند حیوان انسان، حیوان کاسبه؛ تعریف انسان، حیوانی که دارد کسب میکند. قرآن میفرماید که ما از پایش میپرسیم چی کسب کردی. حالا از دست از پا میپرسیم، شهادت دست، شهادت. دهان را میبندیم، دست و پا را به زبان میآوریم. اینکه دهان بسته است، سخت است، آدم حتی نمیتواند چیزی بگوید. به خود این دست و پاها!
«وَ أَیْضًا مِمَّا فُرِضَ اللَّهُ عَلَى الْیَدَینِ وَ عَلَى الرِّجْلَینِ وَ هُوَ عَمَلُهُمَا عَمَلُهَا وَ عَمَلُشِمْ اَلْإِیمَانُ وَ هُوَ مِنْ اَلْإِیمَانِ.» این همان چیزی است که واجب کرده بر دو دست و بر دو پا، و آن عمل آنهاست، عملشان ایمان است و این از ایمان است.
«وَ فُرِضَ عَلَى الْوَجْهِ السُّجُودُ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فِی مَوَاقِعِ الصَّلَاهِ.» واجبات صورت این است که سجده کند برای خدای متعال در شب و روز، در اوقات نماز. «فَقَالَ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.» این آیه را حضرت اشاره کردند. «وَ هَذِهِ فَرِیضَهٌ جَامِعَهٌ عَلَى الْوَجْهِ وَ الْیَدَینِ وَ الرِّجْلَینِ.» این هم دوباره واجب است که هم بر صورت، هم بر دو دست، هم بر دو پا.
«وَ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ: وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا.» محل سجده برای خداست، نخوانید همراه خدا احدی را. تا اینکه میفرماید: «فَمَنْ لَقِیَ اللَّهَ حَافِظًا لِجَوَارِحِهِ مُوَفِّیًا كُلَّ جَارِحَهٍ مِمَّا فَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهَا لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُسْتَكْمِلَ الْإِیمَانِ.» چقدر تعبیر زیباست! هرکس با خدای متعال ملاقات کند در حالی که جوارحش را حفظ کرده و هرآنچه که وظایف این جوارح بوده به جا آورده، خدا را در حالی ملاقات میکند که ایمانش در درجه نهایی است، مستکمل است.
خب این خاصیتش چیست؟ آن وقت میفهمی که اینکه میفرماید: «أَمْرُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُدْرِكُهُ إِلَّا الْكَامِلُ مِنَ الْإِیمَانِ.» امر ما سخت و دشوار است و آن را درک نمیکند مگر کسی که ایمانش کامل باشد. تعبیری که در بعضی روایات دارد این است که به مقامات ما کسی واقف نمیشود، به آن درک نمیرسد، به آن شهود نمیرسد مگر اینکه ایمانش کامل باشد. ایمان کامل از کجا میآید؟ از همین وظایف اعضا و جوارح. از اهل بهشتم است.
«وَ مَنْ خَانَ فِی شَیْءٍ مِنْهَا أَوْ أَحَدِ مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهَا لَقِیَ اللَّهَ نَاقِصَ الْإِیمَانِ.» و اگر کسی در چیزی از اینها خیانت کند، یا از آنی که خدا امر کرده تعدی کند، خدا را ناقصالایمان ملاقات میکند.
تا اینکه حضرت فرمودند: «وَ بِتَمَامِ الْإِیمَانِ دَخَلَ الْمُؤْمِنُونَ الْجَنَّهَ وَ بِنُقْصَانِهِ دَخَلَ الْمُفَرِّطُونَ النَّارَ.» با ایمان کاملی که مومنان میروند توی بهشت، و با کمی ایمانی که آنهایی که کم گذاشتهاند به جهنم میروند.
حدیث بعد از حسن بن هارون از امام صادق علیه السلام نقل میکند: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا.» قال: «یُسْأَلُ السّمْعُ أَمَا سَمِعَ وَ الْبَصَرُ أَمَا نَظَرَ إِلَى وَ الْفُؤَادُ أَمَا أُخِذَ عَلَیْهِ.» از گوش میپرسند چی شنیدی؟ خودت بگو. از چشم میپرسند چی دیدی؟ اینجا دیگر جای اینکه من یه جوابی درمیآورم، درست میکنم، طراحی کردم، چی جواب بدهم، چهجوری توجیه کنم، نیست. چون آنجا هم فضای توجیه هست.
برنامه علامه در تفسیر المیزان ذیل آیات سوره مبارکه مجادله این را میآورد. باب توجیه و باب دروغ باز هم در قیامت باز است. بله، ملکات آنجا: «یَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا یَحْلِفُونَ لَكَ». آخر سوره مبارکه مجادله است که منافقین برای خدای متعال هم قسم میخورند. اینکه ما بر حق بودیم، ما کارمان درست بوده. برای خدا قسم میخورند، دروغ جز ذاتیشان شده بود، ملکه شده بود برایشان، فصلشان شده بود، جنسشان شده بود، ذاتیاتشان بود. آنجا ظهور حق هست، ولی بخشی از ظهور حق هم به این است که آن ملکات تجلی بکند. و یک بخشی از ملکات هم این است که آن کسی که دروغ برایش تجلی دارد و باز هم دروغ میگوید، باز هم توجیه میآورد، باز هم گردن هم میاندازد. لذا: «یَوْمَ التَّغَابُنِ»؛ لذا هی گردن همدیگر میاندازند. لذا تقصیر گردن هم میاندازند. لذا با هم درگیرند. لذا همدیگر را لعن میکنند. لذا فحش میدهند.
«كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا.» هر امتی که وارد میشود، امت دیگر کل این امت را لعن میکند. فضای درگیری هست، فضای بد و ناسزا هست. ولی همهاش حق است. در مواقع، اقدامات دیگر، در سری مواقفی که مواقف آن اول قیامت است، بله بله. جاهای دیگر باز در سوره مبارکه کهف هستم، در سوره مبارکه مریم هست که اینجا روز قیامت حتی نفسی شما نمیشنوی، حتی صدای آرام در حد مثلاً نماز جهری که اخفاتی که دارد، حتی در آن حد صدایی نیست. بله، تعبیرها جای دیگر مختلف است. هیچ صدایی شنیده نمیشود، هیچ حرفی از کسی بلند نمیشود. خب آن همهمههای اول قیامت هم با آن زلزلهها هست. آن مرضعه بچهاش را رها میکند، دارد بچه را شیر میدهد، رها میکند به آن «وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَ مَا هُمْ بِسُكَارَى». مردمی که همه مست ولی مست هم نیستند. آن فضای قیامت بالاخره مواقف مختلف، درجات انسانها مختلف. بعضیها اصلاً قیامت را متوجه نمیشوند، شهودند و در صفات و تجلیات الهی مستند. اصلاً متوجه قیامت نمیشوند. اینها سریع اصلاً منتقل شدهاند از وقتی که این دنیا بله، منتقل شدهاند. حالا حساب و کتابی که ندارند به طریق اولی.
خب این یه بخش است. یه بخش دیگر بالاتر از اینها، خودشان حساب کتاب ندارند و رد شدهاند، مواقف را اصلاً طی کردهاند قبل از این. ولی نزول دارند و میخواهند این مواقف را گذر بدهند. مثل حضرت زهرا سلام الله علیها که مثل مرغی که لابلای سنگها دانه را جدا میکند، آن فاطمه است. میآید و محبین خودش، محبین فرزندش، محبین محبین و محبین محبین محبین را جدا میکند. چقدر معیارها هی دقیقتر میشود! حتی شده میروم توی جهنم اینها را درمیآورم. این تا چه حد خدا به او اجازه تنزل داده.
نماز متفاوت. از چشم میپرسند که چی دیدی. از دل میپرسند به چی اعتقاد داشتی. این دیگر خیلی سخت است، خیلی خیلی سخت است. از این دل خوب مراقبت کنیم. «أَمَا أُخِذَ عَلَیْهِ.» گره خوردهاش، بسته شده به دل. اعتقادم همینه دیگر. آنی که مراقبات اول نسبت به چشم و گوش و اینها، مخصوصاً گوش نسبت به چشم سادهتره. چشم نسبت به خطورات خیلی سادهتره. خطورات نسبت به توجهات خیلی سادهتره. ملکه بشود، ثابت بشود، ماندگار بشود، دوام پیدا کند. از خود این دل بخواهند بپرسند که متوجه چی بودی. عملم بگوید اینها خطورات من بود، اینها توجهات من بود، اینها معتقدات من بود، ناباوریهای من بود، اینها آرامش من بود، اینها حکم بود، اینها بند بودن. نه دلخوشیهای من بود، نه دلزدگیهای من بود. اینها خیلی سخت است. مخصوصاً از خودِ او میخواهند سؤال کنند.
امام صادق علیه السلام میفرماید که: «اَلْإِیمَانُ لَا يَكُونُ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ الْعَمَلُ مِنْهُ وَ لَا يَثْبُتُ الْإِیمَانُ إِلَّا بِعَمَلٍ.» ایمان نمیباشد مگر به عمل. و عمل هم از ایمان است و ایمان ثابت نمیشود مگر به عمل. به هر میزان که آدم به باوری رسید، این اگر در عمل او تجلی بکند و ظهور پیدا بکند، میماند برایش. ثابت میشود، همان باور. ولو به اندازه یک درصد، به اندازه سر سوزنی اگر آدم باوری داشت و به اندازه سر سوزنی به همان باور عمل کرد، آن همان مقدار باور تثبیت میشود. و عجایب این است: یک بار حتی اگر به این باور بیمحلی بکند، اعراض بکند، توجه نکند، به همان میزان باز ایمان کم میشود، خود باور از بین میرود. این خیلی عجیب است. یک بار حتی این باور را، یعنی خود اینکه خدا دارد میبیند، الان آدم به این توجه دارد. متناسب با این من الان پاهایم را جمع میکنم. مثلاً همین یک عمل، این باور را به همین میزان تثبیت کرد. باور دارم خدا دارد نگاه میکند. میگویم حالا مهم نیست، فلان حرف را هم میزنم. به همین میزان باز همان باوره کم شد. ایمان دائماً در مدار، ایمان در مدار عمل میچرخد. متصل به عمل است.
این حدیث آخر را هم بخوانم. حضرت فرمودند که امام صادق علیه السلام: «مَنْ أَقَرَّ بِدِینِ اللَّهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ وَ مَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ.» هرکس اقرار بکند به دین خدا، مسلم است. و عمل هم بکند به آنی که خدا امر کرده بهش، این مؤمن است. درجه ایمان، درجه عمل. از ایمان از عمل شروع میشود. خب ماها عموماً مسلمانیم دیگر. قبول داریم. نجس نیستیم. ازدواج با ما اشکالی ندارد. احکام ظاهریاش. ایمان به میزان عمل، از جایی که عمل شروع میشود، ایمان هم شروع شد. درجات ایمان هم بر اساس درجات عمل است.
ماه مبارک رمضان، ضیافتالله. نصیب کند اینجور ایمانهایی، اینها را بخواهیم. شب قدر اینجور بهرههایی به ما بدهند. حالا گاهی آدم بله، یکی از بزرگان میفرمود که فلانی شب قدر تقدیراتش را هم دید و نامه اعمالش را توی دست امام زمان هم دید و خود امام زمان را هم دیده. یکی از بزرگان برای بنده میفرمود. ولی بعداً چپ کرد. همین آقا ظاهراً. حالا اگر یادم باشد، اینجور توی ذهنم باشد، توی ذهنم هست که بله، فرمودند که این آدم عاقبت خیلی خوبی پیدا نکرد. اینها هم نیست. درک شب قدر، ادراک شب قدر هم همان است که توی این باورهایمان انشاءالله افزایش پیدا بکند. به قول حضرت استاد فهم بدن، فهممان برود بالا. بفهمیم توی این عالم چیکارهایم. به باری تحویل لطیفتری داشتند که ثانیه به ثانیه حواسمان باشد کجاییم و چه کار. ترکیب قاطی نکنیم، گم نشویم، حوادث روزمره. این را بدن. متوجه باشیم چیکاریم. دارم چیکار میکنم؟ کجام الان؟ خیلی وقتها آدم یادش میرود، ولو دارد کار خدایی انجام میدهد، ولی ازش ببری توی عمق باطنش ببینی که حالیش نیست دارد چیکار میکند. نگاهی دارد کار دنیایی انجام میدهد. بله: «لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ.» اوج کارهای دنیایی ولی حالیش است دارد چیکار میکند. خدا نصیب کند. الحمدلله.
در حال بارگذاری نظرات...