واجبات زبان و گوش
علامت نفاق
نگفتن، از گناه زبان
وظیفه گوش
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت در ادامه حدیث، بخش "فرایض لسان" را به آن میپردازد: «وَفَرَضَ اللَّهُ عَلَی اللِّسَانِ الْقَوْلَ وَالتَّعْبِیرَ عَنِ الْقَلْبِ بِمَا عَقَدَ عَلَیْهِ وَأَقَرَّ». در ادامه دلِ مطلبش مطرح میشود: خدای متعال واجب کرده بر زبان، گفتن و تعبیر از قلب را براساس آنچه به آن اعتقاد دارد و اقرار کرده است. یعنی زبان همان را بگوید که دل قبول کرده و اعتقاد دارد و اقرار کرده است. علائم نفاق همین است دیگر! آدم چیزی را که در دل قبول ندارد، حرفش را میزند؛ علامت نفاق مینشیند. از محبت خدا اینقدر بلد است قشنگ حرف بزند، از معنویت، از دین، از آثار تقوا، بهشت، جهنم؛ حرفهای خوب در جاهای مختلف، ولی خودش نه اعتقادی دارد در دل، نه اقراری دارد.
«قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی اسْمُهُ: قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا» این آیه را حضرت استشهاد میکنند. خدای متعال فرمود که با همه مردم به نحو احسن سخنرانی کنید. «وَقَالَ: قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ». خب، آن آیه "قولوا للناس حسناً" مال سوره مبارکه بقره آیه ۸۳ است. این آیه بعدی که حضرت تلاوت فرمودند، مال سوره مبارکه عنکبوت آیه ۴۶ است. بگویید: «ایمان آوردیم به کسی که نازل شده به سمت ما» یعنی پیغمبر اکرم «و نازل شده به سمت شما، و خدای ما و خدای شما یکسان است». صحبت ما این است که ما ایمان آوردیم به همین که هم برای ما نازل شده هم برای شما، و خدای ما و شما هم یکسان است و ما برایش تسلیم هستیم. «فَهَذا مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَی اللِّسَانِ» و آن عملاً همین اقرار است، همین به زبان گفتن است. همین که میدانی این آقا بر حق است، این پیغمبر است، خب چرا دفاع نمیکنی؟ دعوا میکنند، بحثشان شده است. اخلاق حکم میکند که آدم دخالت نکند، ولی یک وقتهایی که بیشتر هم هست، آدم میداند حق با کیست. صرف اینکه فقط آن دیگری ناراحت نشود؛ چون هر دو رفیقمان هستند، هر دو فامیلمان هستند، میتواند به یک نحوی هم ابراز بکند، از این آقا حمایت بکند، نمیکند.
«وَ اسْتَعْفَرَایضَ لِسَانِهِ» آنی را که با دل قبول داری، معتقدی، اقرار داری، میدانی حق با کیست، میدانی کی دارد درست میگوید، میدانی کی باید حقش را بگیرد، این را به زبان نمیگویی! اقرار کردن همین بگوییم. یکی از گناهان زبان همین است، همین که نمیگوییم. خیلی چیزهایی که نباید بگوییم، میگوییم. زبان انجام بدهیم، انجام نمیدهیم. دفاعهایی که باید انجام بدهیم، انجام نمیدهیم.
بخش بعدی فرایض گوش: «وَأَنْ یَتَنَزَّهَ عَنِ الِاسْتِمَاعِ إِلَی مُحَرَّمِ اللَّهِ وَ أَنْ یُعْرِضَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَهُ وَ لَا یُحِلُّ لَهُ مَا نَهَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَنْهُ». گوش باید تنزه داشته باشد از اینکه بخواهد چیزی را گوش بدهد که خدا حرامش کرده است. و اینکه از آنچه که خدا حلال نکرده است برایش، «أَمَّا لَا یَحِلُّ لَهُ مَا نَهَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَنْهُ»، خدا حلال نکرده برایش، از آن چیزی که نه، از وظایف گوش این است که اعراض بکند. پس یکی آنی که حرام است، گوش ندهد. یعنی اینکه آنی که خدا حلال نکرده، اعراض بکند. خیلی دقیقتر است. خدا حلال نکرده؛ یعنى اول علم به حلال بودنش داشته باشد، بعد گوش بدهد. محل قتل باید برسد. ذهنش را تا وقتی احتمال میدهد که خدا این را حلال نکرده، باید کنار بگذارد.
«وَالْإِصْغَاءَ إِلَّا إِلَى مَا أَسْتَحْسَنَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْحَقِّ وَالْمَعْرِفَةِ» از اینها احراز کند. خدا را باید به سخت بیاورد، به میآورد از اینها احراز کند. «فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ فِی ذَلِکَ: وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ». خدای متعال در آیه شریفه قرآن، سوره مبارکه نساء آیه ۱۴۰ میفرماید که خدای متعال نازل کرده مقرر کرده بر شما در کتاب؛ یعنی جز قوانین ثابت عالم است. «کتاب» منظور قواعد ثابت عالم است. اینکه وقتی میشنوید که آیات خدا به آن کفر ورزیده میشود و استهزا میشود، ننشینید همراه آنها تا اینکه آنها بروند در سخن دیگری، در سخن دیگری فرو روند. «یخوضوا» یعنی کلاً موضوع بحثشان عوض بشود. بهمحض اینکه میبینی که دارد آیتی از آیات خدا (به هر نحو آیات قولی و فعلی) به هر نحو تمسخر میشود یا به آن کفر ورزیده میشود، نادیده گرفته میشود، انکار میشود، آنجا ننشینید، گوش ندهید.
«ثُمَّ اسْتَثْنَی مَوْضِعَ النِّسْیَانِ». نسیان را فقط خدای متعال استثنا کرده است. فرموده: «وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى». اگر شیطان تو را به فراموشی واداشت، بعد از اینکه متوجه شدی، حواست جمع شد، سریع پاشو برو. تا وقتی که فراموش کردم، حواست نبود، اشکال ندارد، مقدار تمام. بله، اختیار تعبیر. اینهایی که دارند اینجور حرفها را میزنند، خدا تبدیل به ظلمت میکند. بخشی از ظلمت همینهاست، حمله مدت هم ظلمت.
«وَقَالَ: فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ». این آیه قبلی که خواندیم مال سوره انعام بود، این آیه مال سوره مبارکه زمر است. بشارت بده به آن بندگانی از من که حرفها را میشنوند و در تبعیت احسنش راه میافتند. احسن حرفها ... «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ». احسن قول آنی است که دعوت به خدا باشد. من که در مناظره برترین آیه را بزنم، دروغ میگویند. احسنش کدام است؟ این اصلاً بین حُسن و سَیِّئَه، احسن ندارد که. یکی دارد راست میگوید، یکی دارد دروغ میگوید. قشنگتر دعوت میکند به خدا. آن احسن است. من را بشنو برای اینکه او را پیدا کنی. فلسفه شنیدن برای این است که آدم دنبال حرف احسن برود. میشنوم تا ببینم کی احسن است، کی قشنگتر دعوت میکند و به امید او است. و مناظره. اینها کسانیاند که خدا هدایتشان کرده و اینها اولوالالبابند. این "لُب" هم باید باشد. نه اینکه برای عموم استشهاد بشود یعنی قرآن میگوید همه گوش بدهند که کی درست میگوید. یعنی علیالابواب باید باشند آنهايی که میخواهند گوش بدهند. ثانیاً آنهايی که میخواهند حرف بزنند، آنها هم باید احسن بگویند. جفتشان از خداست. حرف الهی، حرف درست است. کی دارد قشنگتر دعوت میکند، میشود احسن؟ بله، باشد. «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» وقتی که یعنی اگر قولی اصلاً جنبه ملکوتی و معنوی نداشته باشد، این صالح به انتفاع موضوع احسن نمیشود از آن در.
و آیه بعدش: «وَقَالَ تَعَالَى: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ». آیاتی که امیرالمومنین (ع) هنگام ولادت، بنابر این نقل، تلاوت فرمودند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَالَّذِینَ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ». تکتک آیات را فرمودند تا به اینجا: «وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ». «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا». چرا وقتی لغو میشنوند، اعراض میکنند از آن؟ وقتی از گذرشان به لغو میافتد، کریمانه از کنارش رد میشوند. خب، کرامت، آن شایستگی ذاتی ارجمند. در فارسی ترجمه کرامت، ارجمندی میشود. یعنی خودش را ارجمندتر از این حرفها میداند که بخواهد درگیر با کلاس رد شود کنار لغو. این نیست که یعنی خودت را در این کلاس ببین که من حیفو به معنی "حیف است مرا" که دچار لغو بشوم. این کرامت من است. کرامت من، همان لقب "کرّمنا بنیآدم" آن اقتضا میکند که من خودم را درگیر لغو نکنم. «فَهَذا مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَی السَّمْعِ مِنَ الْإِیمَانِ». این آن چیزی است که خدا بر گوش واجب کرد از ایمان. «أَنْ لَا یَصْغَى إِلَى مَا لَا یَحِلُّ لَهُ، وَهُوَ مِنَ الْإِیمَانِ». این هم عمل گوش هم از ایمان است. چشم را حضرت در فراز بعدی روایت اشاره میفرماید. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...