به وقت شام

جلسه دهم : تکرار کربلا در آخرالزمان و نقش سفیانی

00:56:22
145

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

*پیوند خروج سفیانی با تاریخ یزید و این بار، نابودی همیشگی بنی‌امیه و یهود.

*پیشینه تاریخی و ملکوتی شام و دشمنی ریشه‌دار با اهل‌بیت علیهم السلام، به نقل از روایات.

*لعن اهل شام و بنی‌امیه به زبان حضرت داوود و عیسی علیهماالسلام و پیوند عمیق انها با کفاربنی‌اسرائیل.

*معیار ولایت حقیقی و تبعات اخروی هم پیمانی و مودت با یهود و دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام.

*به استناد روایات نبوی و علوی، بغض نسبت به اهل‌بیت علیهم‌السلام، شاخص پذیرش ولایت باطل و پیوستن به جبهه دجال.

*تبیین سیره کریمانه اهل‌بیت در برابر قساوت دشمنان، حتی در مواجهه با شامیان کینه توز!

*روضه: اکرام اسرا در مسیر شام تا مدینه با نهی سیلی و تازیانه...و پاداش کریمانه حضرت زینب سلام الله علیها به رؤسای کاروان...

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری ول لسان یفقه.
شب‌هایی که خدمت عزیزان بودیم، امشب شب دهم، شب پایانی محفل و این جلسه است. مطالبی را خدمت عزیزان مرور می‌کردیم در مورد یکی از وقایعی که اهل بیت در موردش صحبت و گزارش داده‌اند که در آینده رخ خواهد داد. ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) وابسته به رخ دادن این ماجراست که خروج سفیانی است. در مورد سفیانی و خروج سفیانی مقداری صحبت کردیم. یکی از مطالبی که جلسه گذشته به آن اشاره شد، این عبارت بود در کلام امیرالمومنین علیه‌السلام. حضرت فرمودند که: «یَخرُجُ بِالشَّامِ سفیانی»؛ سفیانی در شام خروج می‌کند. «فَیَنقَادُ لَهُ اَهلُ الشّامِ.» اهل شام مطیعش، منقاد و تسلیمش می‌شوند. با کمال میل می‌پذیرند سفیانی را؛ الا طوایفی از مقیمان بر حق. اگر یک سری طایفه‌ای که پای حق می‌مانند، جماعت‌هایی هستند در شام و این‌ها پایدار پای حق می‌مانند، وگرنه عموم مردم شام تسلیمش می‌شوند، تسلیم سفیانی می‌شوند.
نکته‌ای که عرض شد این بود که این گویا یک تکرار تاریخ است. مرحوم علامه طباطبایی هم نظریه‌ای در تفسیر المیزان مطرح کرده‌اند به نام نظریه اعاده تاریخ، نظریه تکرار تاریخ. ایشان می‌فرماید قرآن برای این مطلب صحه گذاشته، پذیرفته و گفته است که تاریخ تکرار شونده است، وقایع تاریخی تکرار می‌شود. یک بخشی از تکرار تاریخ، تکرار تاریخ بنی اسرائیل است. ایشان می‌فرماید: «مردمان بنی اسرائیل، قضایایی که تو روایات دارد، عیناً و مو به مو در امت پیغمبر آخرالزمان رخ خواهد داد.» گفتند: «حتی اگر این‌ها، حتی اگر در سوراخ سوسماری گزیده باشند، رفته باشند، کز کرده باشند، داستان برای شما هم تکرار خواهد شد.» عیناً و مو به مو هر چه که بر بنی اسرائیل گذشته، بر امت اسلام هم رخ خواهد داد.
یک بخشی هم خود وقایع صدر و ذیل وقایع اسلام تکرار شونده است؛ خود این رویدادها دوباره رخ می‌دهد، تکرار می‌شود. یکی‌اش همین داستان کربلاست که دیشب اشاره شد. از روایات آخرالزمانی این‌طور فهمیده می‌شود، این‌طور آدم برداشت می‌کند که گویا دوباره واقعه کربلا تکرار می‌شود. دوباره یک جماعت حرامی از نژاد اموی به پشتوانه قدرتی که دارند، متعرض ناموس اهل بیت می‌شوند، متعرض شیعه می‌شوند، متعرض فرزند پیغمبر می‌شوند که امام زمان (ارواحنا فداه) باشد. همه کار می‌کنند برای این‌که او را به دست بیاورند و به شهادت برسانند. سفیانی به دنبال قتل امام زمان (ارواحنا فداه) است. به همین دلیل هم لشکر می‌فرستد به مدینه و از مدینه به مکه، که حالا بین مدینه و مکه در آن قضیه خسف بیداء لشکرش زمین‌گیر می‌شود، ولی او دنبال کشتن امام زمان، دنبال قطع بازوهای امام زمان و قتل یاران امام زمان است. عین مثل یزید ملعون. سفیانی نسخه کپی برابر اصل یزید ملعون است. دوباره یزیدی روی کار خواهد آمد، دوباره در مسجد دمشق، منبر دمشق، دوباره با همان مردمان شامی پست‌فطرت و حرامی، دوباره لشکری می‌فرستد به سمت کوفه، دوباره قتل عام شیعه، دوباره کشتن یاران امام.
با این تفاوت که این بار دیگر بازی عوض می‌شود. این‌جا دیگر امام به گودال قتلگاه نمی‌رود، امام به شهادت نمی‌رسد. این‌جا اونی که نابود می‌شود بنی امیه است که نابود می‌شود. پشت سر بنی‌امیه، یهودی که همیشه پشت صحنه بوده، همیشه کانون شرارت و اوج خباثت بوده، ولی غالباً این شکلی بوده که پشت پرده و مرموز کار می‌کرده؛ تو این داستان یهود هم نابود می‌شود و این منطقه شام که همیشه پایگاه قدرت دشمنان اهل بیت بوده است، پایگاه قدرت اهل بیت می‌شود و این سرزمین موعود ابراهیمی به ذریه صالح حضرت ابراهیم علیه‌السلام می‌رسد؛ به آن موعود از فرزندان حضرت ابراهیم که امام زمان (ارواحنا فداه) باشد.
این مردم شام یک سابقه این شکلی از همان جنس دارند. روایت جالبی هم در مورد مردم شام داریم. این‌که می‌بینید می‌فرماید: «فَیَنقَادُ لَهُ اَهلُ الشّامِ»، مردم شام مطیعشان، تسلیمشان می‌شوند. این یک سابقه‌ای دارد، یک داستانی دارد. اصلاً این خاک، یک خاک عجیب است؛ این سرزمین، یک سرزمین عجیب است. گفته‌اند در شهادت امام حسین علیه‌السلام تمام کره زمین برای امام حسین خون گریه کرد. یک زمین بود که گریه نکرد، آن هم سرزمین شام. شام در مصیبت امام حسین گریه نکرد. انگار این خاک خوشحال بود از قتل امام حسین علیه‌السلام. روایاتی با این مضامین داریم که روایت جالبی است، البته بحث دیگری می‌طلبد. این شب‌ها وقت [این موضوع نیست]؛ یعنی، چون بحث دیگری بود [نمی‌توانیم به آن بپردازیم].
بعد از ظهور امام زمان هم روایاتی داریم که وقتی مسلمانان دنبال یهودی‌ها می‌روند که این‌ها را دستگیر کنند تو منطقه شام، درخت‌ها صدا می‌زنند، درخت‌ها و سنگ‌ها صدا می‌زنند که: «ای مسلمان! یا مسلم! هذا یهودی»، اینجا یک یهودی پنهان شده، بیا و دستگیرش کن. در مورد سپاه سفیانی هم، [این موضوع] غریبه! به این نکته تو ذهنم هست که تو روایات دیدم که در مورد دستگیری سپاه سفیانی هم این سنگ‌ها و درخت‌ها اطلاعات می‌دهند به مؤمنین.
خوب، زمانه عجیبی است. قبلاً اشاره کردم، زمانه ظهور زمانه‌ای است که از جنس عالم قیامت است. نور قیامت تابیده به دنیا و جنس عالم دنیا عوض می‌شود. هم قبل از ظهور، هم بعد از ظهور. آرام آرام شرایط قبل از ظهور یک‌طوری است که دارد آن حقایق ملکوتی جلوه می‌کند. بعد جالب است که می‌فرماید: یک درختی که اسم آورده‌اند تو روایت، می‌فرماید این یک دانه درخت لو نمی‌دهد [یهودی را]؛ چون خودِ آن درخت یهودی است. جالب این‌که گفتند این درخت خودش یهودی است، برای همین یهودی‌ها را لو [نمی‌دهد].
ما روایت مفصلی داریم. مرحوم مجلسی تو یکی دو جلد از بحار الانوار، مفصل روایات وارد کرده زمانی که ولایت اهل بیت عرضه شده بر تمام ذرات کائنات، بر تک تک سنگ‌ها، بر تک تک میوه‌ها، بر تک تک حیوانات، بر تک تک [انسان‌ها]. این معنایش چیست؟ من سر در نمی‌آورم که این ولایت عرضه می‌شود، بعد بعضی از آن‌ها پذیرفته‌اند، بعضی نپذیرفته‌اند، بعضی زودتر پذیرفته‌اند، بعضی دیرتر پذیرفته‌اند. گفته‌اند هر کدام که ولایت را بهتر و زودتر پذیرفته، جایگاهش بالاتر است. هر میوه‌ای که پذیرفته، شیرین‌تر است. هر کدام که نپذیرفته‌اند، گس و تلخ و بدمزه است که حالا روایت فراوانی دارد، یکی دو تا نیست. عرض کردم، یکی دو جلد. به نظرم جلد بیست و هفتم بحارالانوار. حدود ۲۰ سال پیش این روایت را می‌خواندم، ۱۹ سال پیش یا ۲۰ سال پیش. روایت این‌گونه بود؛ با دوستان مطالعه می‌کردیم، مباحثه می‌کردیم تو جلسات. روایت خیلی عجیبی [بود].
بعد در مورد زمین‌ها می‌فرماید که مثلاً زمین مکه، مدینه، زمین قم؛ این‌ها هر کدام ولایت اهل بیت را پذیرفتند و خدای متعال چیزی به آن‌ها عنایت کرد. سرزمین کوفه جزو زمین‌هایی بود که اولین زمین‌هایی بود که ولایت اهل بیت را پذیرفت. زمین قم جزو اولین زمین‌هایی بود که پذیرفت. این زمین‌ها یک حساب و کتاب این شکلی دارند. سرزمین مصر مثلاً در موردش روایاتی داریم، سرزمین شام همین‌طور. بعضی (در موردشان) روایاتی است که فضای مذمت دارد نسبت به وضعیت زمین، و برخی دیگر فضای تأیید دارد که حالا مثلاً در مورد زمین کربلا یا زمین کوفه و این‌ها. این‌ها بحثی است که حالا سر جای خودش باید به آن اشاره شود، ولی این‌ها دخیل در این داستان است. یعنی این‌که شما می‌بینید یک زمینی مثل سرزمین شام مستعد برای دشمنی با اهل بیت است و همیشه پایگاه دشمنان اهل بیت بوده است، یک ربط این شکلی دارد. این‌که سرزمین قم همیشه مستعد برای محبت اهل بیت، ولایت اهل بیت، تربیت علما و تربیت شیعیان خالص و ناب بوده است، این یک ربط این شکلی دارد تو باطن عالم، تو ملکوت عالم یک ارتباطی دارد.
در مورد قم چند بار عرض کردیم که پیغمبر اکرم در معراج وقتی نگاه کردند، دل پیغمبر را برد این سرزمین. آن‌قدر که زیبا بود چهره ملکوتی‌اش در آسمان. پیامبر سؤال کردند: «این‌جا کجاست؟» که جبرئیل عرض کرد: «این‌جا سرزمین وصایت و شیعیان وصی است.» وقتی آمدند، حضرت دیدند ابلیس نشسته بالای این سرزمین، فرمود: «قم یا ملعون!» بلند شو، برو. که از آن‌جا اسمش شد «قم». یکی از معانی قم، یکی از دلایل قم شدن قم این است؛ یک ارتباط معنوی است.
در مورد شام هم این شکلی است. سابقه‌های تاریخی این‌که این شهر را کی تأسیس کرده، چه شکلی اصلاً این شهر شکل گرفته. گاهی با یک گناه یک شهری تأسیس شده، یک جماعت گناهکار یک منطقه را بنیان گذاشته‌اند. این‌ها همه اثر دارد. در آیه قرآن هم خطاب به پیغمبر فرمود: «آن مسجدی (که تو باید توش نماز بخوانی) را آدم‌های خوب بنا نهاده‌اند، آدم‌هایی که دنبال طهارت بودند، آن‌ها بنا گذاشته‌اند.» مسجدی که آدم‌هایی که دنبال تفرقه بودند، بنا کردند اثر دارد. این‌که چه انگیزه‌ای در تأسیس حتی مسجد بوده، اثر دارد چه برسد به یک شهر! شام یک همچین شهری است، یک همچین سابقه‌ای دارد.
روایتی دارد در تفسیر قمی جلد دوم که امام صادق علیه‌السلام از آباؤشان، از پدران معصومشان نقل می‌کنند. روایت جالبی است، خیلی عبارات دقیق در این روایت است. این بحثی که البته دارم عرض می‌کنم خدمتتان، در حد به هر حال ۳۰-۴۰ دقیقه‌ای است که امشب فرصت به آن بپردازیم، وگرنه اگر بخواهیم دقیق‌تر به این بحث بپردازیم، لااقل حدود ۴۰ جلسه بحث در مورد تاریخ شام، خصوصاً تاریخ بنی‌امیه در آن لازم است تا کمی گفتگو بکنیم و معلوم شود این‌جا از اول چه سرزمین عجیب و آلوده‌ای بوده که آخرش هم همین شده است.
«لَمّا بَلَغَ أَمِیرَالْمُؤمِنینَ اَمرُ مُعَاوِیَةَ.» به امیرالمومنین علیه‌السلام خبر معاویه رسید که معاویه بنای جنگیدن دارد با امیرالمومنین علیه‌السلام. [معاویه] گفت: «با صد هزار لشکر با تو می‌جنگم.» این صد هزار هم عدد آشنایی است برایتان. شب‌ها خواندیم که سفیانی با صد هزار نفر خروج می‌کند، امام زمان هم با صد هزار نفر خروج می‌کنند. این‌ها نکته تویش است، دقت‌هایی می‌طلبد که باید جای دیگر به این‌ها پرداخت.
به امیرالمومنین خبر رسید که معاویه با صد هزار نفر دارد راه می‌افتد. حضرت فرمودند که: «مِن أَیِّ القَومِ [هستند] این صد هزار تایی که دارند با معاویه می‌آیند؟» گفتند: «آن‌ها اهل شام هستند.» آقا! این‌ها اهل شام‌اند. حضرت فرمودند: «لَا تَقُولُوا مِن أَهلِ الشَّامِ»، نگویید این‌ها اهل شام‌اند؛ «وَ لَاکِن قُولُوا مِن أَهلِ الشُّومِ»، نگویید این‌ها اهل شام‌اند، بگویید این‌ها اهل «شوم»‌اند. این سرزمین، سرزمینی که همیشه از آن شومی می‌باریده است، برعکس یمن. اصلاً یمن از کلمه «یمن» می‌آید، شام از «شوم» می‌آید. خیلی جالب است!
سرزمین یمن سرزمینی است که همیشه در طول تاریخ، غالباً این شکلی بوده، البته مواردی هم بوده مثل داستان [اصحاب فیل] که به هر حال چهار تا نخاله هم پیدا می‌شوند (تو ایران هم خسرو پرویز پیدا می‌شود)، ولی غالباً در طول تاریخ مردمانی داشته که این‌ها جنسشان، جوهرشان طلا بوده؛ مردمان درجه یک و منحصر به فرد که یمنی‌ها هم یکی از آن ضلع‌های کلیدی قضایای آخرالزمانند، که باز این کلمه را فکر کنم برای بار پنجاهم می‌گویم، بحث‌های مفصلی می‌طلبد. بحث یمنی‌ها خودش چندین جلسه بحث می‌خواهد که مفصل در مورد یمنی‌ها بحث شود و خصوصاً نقش یمنی‌ها، حکومتی که قبل از ظهور پیدا می‌کنند، یمانی از کجا خروج می‌کند و داستانش چیست، نقشش چیست تو قضیه فتح مکه چه نقشی دارد، تو قضیه نابودی سفیانی چه نقشی دارد، که این‌ها بحث‌هایی است.
حضرت فرمودند: «نگویید این‌ها اهل شام‌اند، بگویید که این‌ها اهل «شوم»‌اند. هُم مِن اَبنَاءِ مُضَر.» این‌ها فرزندان مضر هستند. پاسخ دادند: «دو تا قبیله، دو نفر، دو تا نژاد معروف، قبیله معروف، حالا فرد معروف بگوییم در عرب: ربیعه و مضر.» این‌ها بعداً تبدیل شدند به دو تا دودمان، دو تا نسل خیلی وسیع با جمعیت خیلی زیاد. وقتی می‌خواستند ضرب‌المثل بزنند که مثلاً جمعیتشان خیلی زیاد است، می‌گفتند: «مثل اندازه ربیعه و مضر.» مثلاً ما الان می‌گوییم آقا: «مثل اندازه مردم (کشور) هندوستان.» مثلاً الان دو تا کشور پرجمعیت چین و هندوستان. قدیم می‌خواستند مثال بزنند، می‌گفتند ربیعه و مضر. این قبیله مضر که حالا این‌ها دو تا طایفه بودند: عدنانی و قحطانی و این‌ها که بحث‌های تاریخی دارد. در مورد مضر، آن‌قدر که بنده بررسی کردم، به چیز خاصی نرسیدم، حالا البته شاید کامل هم تو این زمینه تحقیق نکردم، ولی این‌جا امیرالمومنین مذمت می‌کنند، می‌فرمایند: «اهل شام این‌ها فرزندان مضر هستند.» «لُعِنُوا عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ.» این‌ها کسانی‌اند که بر زبان حضرت داوود علیه‌السلام لعن شده‌اند.
یک عبارت مهمی است که امشب به آن رسیدیم توی این مباحث؛ یک کلیدواژه است که به آن رسیده‌ایم. مردم شام را به عنوان فرزندان مضر معرفی کردند، فرمودند: «این‌ها همان آدم‌ها هستند، همان مردمانی که حضرت داوود این‌ها را لعن کرده بود.» جالب است که قرآن وقتی در مورد [آن‌ها] می‌فرماید: «عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ»، این را دقت بفرمایید؛ خیلی نکته دارد. امشب با این عبارت یک کم کار داریم، یک کم به آن بپردازیم. قرآن کریم یک جماعتی را معرفی می‌کند، می‌فرماید: «این‌ها کسانی‌اند که بر لسان داوود و لسان عیسی لعن شده‌اند.» چه کسانی را معرفی می‌کند به عنوان این‌هایی که ملعون‌اند در زبان داوود و عیسی؟ «اَلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ»؛ کفار بنی اسرائیل. کفار بنی اسرائیل را که حضرت داوود این‌ها را لعن کرده، حضرت عیسی هم این‌ها را لعن کرده است. حضرت عیسی خوب مشخص است چون این قوم روبروی حضرت عیسی علیه‌السلام ایستادند و خواستند ایشان را به قتل برسانند. حضرت داوود چرا این‌ها را لعن کرده؟ شاید وجهش این باشد: این‌ها اتفاقاً به اسم حضرت داوود قدرت تشکیل دادند. الان اسرائیلی‌ها خیلی روی انبیاء بنی اسرائیل غیرتی آن‌چنان که باید ندارند. البته حالا به حسب ظاهر نشان می‌دهند، تعصب نشان می‌دهند، ولی خیلی آن‌قدری نسبت به انبیاء بنی اسرائیل تعصب و غیرت ندارند که نسبت به حضرت داوود علیه‌السلام غیرت و تعصب دارند. بحثشان هم سر نبوت داوود نیست. داوود و سلیمان را اصلاً به عنوان پیغمبر معرفی نمی‌کنند، به عنوان پادشاه معرفی می‌کنند. اسرائیلی‌ها دو تا پادشاه بزرگ دارند به نام داوود و سلیمان. دنبال این‌اند که پادشاهی این دو تا را برگردانند. دنبال این‌اند که بیت‌المقدس را خراب کنند، به جایش معبد سلیمان را بنا کنند. همه ابزار و قطعات معبد سلیمان را مدت‌هاست که آماده کرده‌اند. دنبال یک شرایط آماده می‌گردند، یک فضای فراهم بشود، این را خراب کنند، آن را سریع جایش بیاورند که می‌گویند: «اگر ما توانستیم هیکل سلیمان (معبد سلیمان) را بنا بکنیم، منجی ما ظهور می‌کند.» هفت تا شرط دارد. ما می‌گوییم مثلاً خروج سفیانی یکی از وقایع قبل از ظهور امام زمان، خروج یمانی و صیحه آسمانی. آن‌ها هفت تا چیز می‌گویند؛ یکی‌اش معبد سلیمان، یکی‌اش آرماگدون (جنگ اتمی باید بشود)، باید قتل عام کنند مردم را. هفت تا چیز این شکلی می‌گویند، یکی‌اش معبد سلیمان. دنبال این نیستند که معبد سلیمان را بنا کنند، مردم بیایند آن‌جا عبادت بکنند. دنبال این‌اند که پادشاهی سلیمان را احیا بکنند، دنبال این‌اند که پادشاهی داوود را احیا بکنند. برای همین حضرت داوود، شاید یکی از وجوهش این است، حضرت داوود این‌ها را لعن کرد. جناب! [اینان] به اسم داوود مردم را دارند تکه تکه می‌کنند. اسمش را گذاشته‌اند ستاره داوود، مثلاً این ستاره اسرائیلی که جزو مقدساتشان است. خیلی مقدساتی که دارند، ربطش می‌دهند به حضرت داوود یا حضرت سلیمان؛ دروغ محض است. این‌ها اصلاً داوودی قبول ندارند. داوودی که این‌ها می‌گویند اصلاً وجود خارجی ندارد. داوود پیغمبر! شما قرآن را بخوانید، آیاتی که در مورد حضرت داوود علیه‌السلام می‌فرماید که یک قضاوت اشتباه کرد (قضاوت ناحق نکرد، زود قضاوت کرد). سوره مبارکه «ص»، دیگر آیاتش می‌فرماید که ایشان زود قضاوت کرد بدون این‌که حرف طرف مقابل را بشنود، قضاوت کرد. آن هم به خاطر این بود که قضاوت داوودی داشت (قضاوت داوودی بدون بینه حکم می‌کند، بدون این‌که حرف طرف مقابل را بشنود حکم کرد). حکمش هم درست بود، یک‌هو ملتفت شد که: «عجب! من حرف این را گوش ندادم.» ببینید قرآن چه می‌گوید. این داوود قرآنی است. مدت مدیدی گریه کرد. «خَرَّ رَاکِعًا وَ أَنَابَ.» مدت زیادی توی این بیابان‌ها، با این کوه و دشت ناله می‌کرد حضرت داوود علیه‌السلام. این پیغمبر بنی اسرائیل، این حضرت داوود این مدلی است. چه ربطی دارند این اسرائیلی‌ها، این صهیونیست‌ها، با حضرت داوود؟ یکی از وجوهی که این‌ها لعن شده‌اند همین است، چون به اسم داوود دارند جنایت می‌کنند، اسم حضرت داوود را دارند خراب می‌کنند. این‌ها جماعتی‌اند که در زبان حضرت داوود ملعون‌اند.
پس اوج این‌ها، یعنی یک جماعت که به زبان حضرت داوود ملعون‌اند، کیان؟ کفار بنی اسرائیل. دیگر کیان؟ خیلی جالب است! فرمود این قبیله همراه معاویه هم از آن‌هاست. امیرالمومنین فرمود: «این‌ها اهل «شوم»اند. این‌ها همان‌هایی‌اند که حضرت داوود این‌ها را لعن کرده است.» یک ربط عجیبی دارد پیدا می‌شود بین بنی اسرائیل و بنی امیه؛ این هر دو گروه، مشترکاً ملعون به زبان حضرت داوود هستند. یک دریچه است. این بحث یک‌هو یک دری باز می‌کند تو بحث، از تویش بحث‌های جدیدی مطرح می‌شود. این‌ها گره‌های تاریخی است. دیگر بحث‌های تاریخی را اگر بخواهیم با خود گزاره‌های تاریخی جلو برویم، خیلی دستمان چیزی نمی‌گیرد، ولی وقتی که روایت می‌آید وسط، یک‌هو یک کدی می‌دهد، یک‌هو یک کلمه‌ای را می‌کشد وسط، داستان عوض می‌شود. یک جایی دارد پیوند می‌خورد بنی امیه به بنی اسرائیل. اهل شام که هم پایگاه بنی اسرائیل بوده، هم پایگاه بنی امیه. می‌فرماید: «جفت این‌ها، قبیله مضر و کسانی‌اند که به لسان حضرت داوود ملعون شده‌اند.» که خدا بین این‌ها، یک تعدادشان را میمون کرد، یک تعدادشان را خوک. «فَجَعَلَ اللَّهُ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ» که ادامه همان آیه هم که می‌فرماید بر زبان داوود لعن شده‌اند، می‌فرماید یا میمون و خوک مسخ شده‌اند، یا حالا این میمون و خوک شدن هم لزوماً ممکن است به حسب ظاهر نباشد؛ دیگر حالا توضیحاتی دارد. خود بحث مسخ از حیوانات را گفتند این‌ها مسخ بنی‌امیه است. چون شبهه می‌افتد و وقتش هم نیست جواب بدهم، دیگر اشاره نمی‌کنم مثلاً چه حیواناتی را گفتند که این‌ها بنی‌امیه مسخ شده‌اند. به این شکل می‌فرماید که این‌ها اهل شام نیستند، اهل «شوم» هستند.
بعد نامه نوشت امیرالمومنین به معاویه، فرمود که: «با من وارد جنگ نشو. مردم را این وسط سپر نکن، به کشتن نده. اگر من با تو بجنگم و من بکشمت، تو می‌روی جهنم. اگر من کشته شوم، من می‌روم بهشت. من کسی‌ام که در تورات، خیلی جالب است! «إِنِّي أَنَا الَّذِي ذَكَرَ اللَّهُ اسْمَهُ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ»؛ به عنوان وزیر رسول الله.» برای چه باید حضرت به معاویه بفرماید: «من تو تورات و انجیل اسمم این‌جور آمده است؟» این‌ها نکته دارد. فرمود: «من کسی‌ام که در تورات و انجیل اسمم به عنوان وزیر پیغمبر آمده است و «أَنَا أَوَّلُ مَنْ بَایَعَ رَسُولَ اللَّهِ»؛ من اولین کسی‌ام که با پیغمبر زیر درخت (تحت الشجره) بیعت کردم.»
این‌جا داستان بنی امیه و شام جدی‌تر می‌شود. روایاتی داریم در مورد این‌که این افرادی که به زبان حضرت داوود علیه‌السلام ملعون شده‌اند، یک طایفه آن‌ها خود بنی اسرائیل شده‌اند که حالا امروزیشان مثلاً می‌شود صهیونیست‌ها؛ یک طایفه دیگر شدند بنی امیه. یک طایفه دیگر تو روایات داریم، می‌فرماید که هر کسی که به دشمن ما کمک کند... این چند تا روایتی که امشب می‌خوانم، پشت سر هم و ضربتی است؛ چون وقت کم است. به این‌ها دل بدهید، چند تا نکته خوب از تویش درمی‌آید.
یک آقایی از امام صادق علیه‌السلام سؤال کرد، گفت: «آقا! یک جماعتی از شیعه هستند، «يَدْخُلُونَ فِي أَعْمَالِ سُلْطَانٍ»، این‌ها می‌روند تو دستگاه سلطنت که با شما اهل بیت مخالف است. می‌روند تو دستگاه و کار می‌کنند. «يَعْمَلُونَ لَهُمْ وَ يُحِبُّونَهُمْ وَ يُوَالُونَهُمْ»؛ برای این‌ها کار می‌کنند و این‌ها را دوستشان هم دارند، ولایتشان را هم دارند.» حالا یک وقت هست کار می‌کند، علاقه ندارد، بلکه گاه خرابکاری هم ممکن است تو سیستمشان بکند که چه بهتر. ولی وقتی کار می‌کند، علاقه هم دارد؛ می‌گوید من شیعه‌ام هستم ولی برای آن‌ها دارد کار می‌کند، به آن‌ها هم علاقه دارد. حضرت چه فرمود؟ فرمود: «لَيْسُوا مِنْ شِیعَتِنَا»، این‌ها اصلاً شیعه نیستند؛ «لَاکِنَّهُم مِنْ أُولَئِکَ»، این‌ها از همان‌ها هستند، این‌ها هم جزو دشمنان ما.
تو روایت دیگر دارد که فرمود: «اگر این‌هایی که سوزن نخ می‌کنند، اگر این‌هایی که برای بنی امیه سوزن نخ می‌کنند، نبودند، این‌ها نمی‌توانستند حق ما را بگیرند، نمی‌توانستند ما را بکشند.» همین‌هایی که تو نماز جماعتشان شرکت می‌کنند. تو روایت دیگر است که فرمود: «این‌هایی که سیاهی سپاه این‌ها را، سیاهی جماعت این‌ها را افزایش داده‌اند، تو نماز جماعت این‌ها شرکت می‌کنند؛ این‌ها اگر نبودند، این‌ها نمی‌توانستند ما را بکشند، به پشتوانه مردم دارند ما را می‌کشند.»
بله، ما البته وقتی که مثلاً می‌گوییم «مرگ بر آمریکا»، دولتش را می‌گوییم. تو فضای دیپلماتیک، روابط بین‌المللی و این‌ها، بله به دولتش هم کار نداریم که حالا نمی‌دانم دقیقاً با کی کار دارند. بابا! دولتش کار داریم ولی این دولت را کی سر کار آورده؟ روز قیامت که دیگر مثل این‌جا نیستش که. آن‌جا می‌گویند: «بابا! این ترامپ ۸۰ میلیون رأی داشته. ۸۰ میلیون آدم بودند که ترامپ را آوردند سر کار. این‌ها تو تمام تصمیمات ترامپ، تو تمام قتل‌ها، تحریم‌ها و جنایت‌های ترامپ شریک‌اند.» «مرگ بر آمریکا» هم مرگ بر ترامپ است، هم مرگ بر این ۸۰ میلیونی است که ترامپ را آوردند سر کار. تعارف که نداریم. این‌ها اگر نباشند، ترامپ از تو لپ لپ که بیرون نمی‌آید، از پشت دیوار که سوک‌سو‌ک نمی‌کند! یکی دارد به قدرت می‌رساند [آن‌ها را]. بنی امیه را چه کسانی به قدرت رساندند؟ فرمود: «همین‌هایی که سوزن برایش نخ کردند.» فرمود: «حتی شیعه ما اگر هست برای این‌ها کار می‌کند، این هم از ما نیست. این هم از آن‌هاست؛ «مِنْ أُولَئِکَ»، این هم جزو آن‌هاست. این هم جزو بنی امیه است.» خیلی جالب است!
بعد این آیه را خواند، فرمود: «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ.» کفار بنی اسرائیل بر زبان حضرت داوود ملعون‌اند. چه ربطی دارد؟ طرف شیعه شماست! خوب دقت کنید؛ می‌خواهم یک چند کلمه آتشین صحبت بکنم، چند تا روایتی که آتیشش زیاد است، باید با حرارت خواند. دارد می‌گوید آقا! شیعه شماست. حضرت می‌فرمایند شیعه ما نیست، از آن‌هاست. بعد هم فقط به آن‌ها نسبتش نمی‌دهد، به بنی امیه و بنی عباس نمی‌چسباند، می‌برد صاف می‌چسباند به بنی اسرائیل، به کفار بنی‌اسرائیل. صاف می‌چسباند به یهود؛ همان جماعتی که حضرت عیسی و حضرت داوود این‌ها را لعن کرده‌اند. این هم جزو آن‌هاست. به حسب ظاهر شیعه است.
بگذارید برایتان روایت بخوانم. خیلی روایت جالبی است. چند تا روایت با این مضمون داریم. یک روایت این است: جابر بن عبدالله، اولین زائر اربعین امام حسین علیه‌السلام، حدیث کساء هم ازشان رسیده. می‌گوید: «خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ.» پیغمبر برای ما خطبه خواند. شنیدم این‌طور فرمود. چقدر این روایت کاربردی و فوق العاده است! فرمود: «مَنْ أَبْغَضَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»، هر که نسبت به ما اهل بیت بغض داشته باشد، چه می‌شود؟ «حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيًّا»، خدا روز قیامت او را یهودی محشور می‌کند. چه ربطی دارد؟ بغض نسبت به اهل بیت دارد، خب چرا یهودی محشور بشود؟ بگوید آقا! می‌آورندش جهنم. برای این‌که سرسلسله دشمنی با اهل بیت و انبیاء در طول تاریخ، سرسلسله کفر، سلسله جنبان شرارت و طغیان تو عالم یهود بوده. «إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ.» دیگر داستان فراتر از شیعه و سنی و بنی امیه و بنی عباس و این حرف‌هاست. صاف می‌برد می‌ریزد تو دست یهود. هر که بغض اهل بیت را دارد یهودی است. هر که تو مسیری اقدام می‌کند که به اهل بیت آسیب می‌زند، این آدم یهودی است ولو به حسب ظاهر شیعه است. چرا امام صادق آن جمله را فرمودند؟ فرمود: «این‌ها کسانی‌اند که بر لسان داوود ملعون‌اند.» طرف دارد ابراز محبت می‌کند به اهل بیت. باشد. تو سنگ بنای یهود را سفت نگه داشته‌ای. همان‌طور که امروز اگر اسرائیل تو این منطقه است، مصری‌ها و اردنی‌ها و بحرینی‌ها و کویتی‌ها و این‌ها نگهش داشته‌اند. اگر این‌ها نبودند، اگر دولت‌هایشان نبودند، اگر مردمان و مردمشان هم پشت دولت‌هایشان نبودند، اسرائیلی نبود، جنایتی نبود، نسل‌کشی نبود. دولت بحرین و کویت و امارات و قطر و عربستان و اردن و مصر و این‌ها اسرائیل را نگه داشته‌اند. دولت‌هایشان را کی نگه داشته؟ مردم‌هاشان نگه داشته‌اند. تعارف که نداریم. بله، بنده اگر وزیر امور خارجه بودم، می‌رفتم خیلی با احترام با همه این‌ها هم صحبت می‌کردم. آن یک بحث دیگر است. نیستم، خدا را شکر الحمدلله، راحت می‌توانم حرف بزنم. منطق دین را که می‌توانم بگویم. بله، با دشمن می‌نشینیم صحبت می‌کنیم، تو فضای بین‌الملل صحبت می‌کنیم، آن‌جا جور دیگری حرف می‌زنیم، حساب اسرائیل را از کشورهای همسایه جدا می‌کنیم. ولی واقعش چیست؟ اسرائیل را کی نگه داشته؟ ترکیه نگه داشته، آذربایجان نگه داشته. آذربایجان و علیف را کی نگه داشته؟ مردم نگه داشته‌اند که یک زمان نود و خورده‌ای درصد شیعه بودند، حالا درصد شیعه‌هاش کمتر شده بعد چند سال. چرا انقلاب نمی‌کنند؟ چرا قیام نمی‌کنند؟ بله، من اگر مسئولیت تو مملکت داشتم، حق نداشتم این حرف‌ها را بزنم. الان که خدا را شکر هیچ جای مملکت به حساب نمی‌آیم، می‌توانم این‌ها را بگویم. برای چه تحمل می‌کند مردم آذربایجان، برای چه علیف را تحمل می‌کند، این شیاد را، این احمق را، این مجسمه خیانت و خباثت را برای چه تحمل می‌کند؟ شریک‌اند تو جنایاتش. این‌ها را نمی‌شود بهشان گفت شیعه. البته تعدادشان هم انقلابی‌اند، کار درست. خیلی‌هایشان هم تو زندان‌اند، سال‌های زیادی است، ۲۰ سال و این‌ها. من بعضی‌ها را گزارش دارم و شنیده‌ام که تو زندان علیف‌اند، بعضی‌هاشان تو زندان از دنیا رفته‌اند. بعضی از بچه‌های مدافع حرم بچه‌های آذربایجان‌اند، بچه‌های جونداری‌اند، بعضی از این طلبه‌های جامعه المصطفی طلبه‌های آذربایجان‌اند. ولی این‌ها کفایت نمی‌کند. مردم باید قیام بکنند. مردمی که اتفاقاً خودشان را شیعه می‌دانند ولی تو دستگاه علیف هم کار می‌کنند، خدمت می‌رسانند. خب علیف را کی نگه داشته؟ بنده می‌گویم به همین این‌ها را می‌شود شیعه دانست؟ نه. «بَعَثَهُ اللَّهُ يَهُودِيًّا.» این‌ها کسانی‌اند که بر لسان داوود لعن شده‌اند. دانه دانه افراد مردم آذربایجان. این حرف را تطبیق بدهم. هر که یک پیچی از حکومت علیف را سفت می‌کند به هر نحو، یعنی این را نگه داشته. بله، خب مردم هم می‌خواهند زندگی کنند و درآمد داشته باشند، سر کار بروند. می‌شود؟ می‌شود مثل علی بن یقطین معاون هارون الرشید بود ولی به شیعه خدمت کرد. بارها و بارها استعفا می‌داد پیش امام کاظم علیه‌السلام. گفت: «آقا! من تحمل ندارم تو این دربار، تو این دستگاه کنار هارون الرشید.» حضرت فرمودند: «خدا اولیایی دارد که با این‌ها دفاع می‌کند از بقیه اولیایش. تو جزو آن‌هایی. موتور آن‌جا گذاشتیم که سپر بلا بشوی، بلا را از شیعه برگردانی.» می‌شود تو دستگاه بود، به حسب ظاهر مجری بود، کارمند بود، ولی خدمت نرساند. این‌جور در نمی‌آید. اگر کسی شیعه است، این با آن جور در نمی‌آید. این ملحق می‌شود به همان بنی امیه و همان بنی اسرائیل. سردمدار این‌ها و ولایتشان با کی بود؟ با یهود بود. این‌ها هم ذیل همان‌اند. خیلی روایات جالبی است.
یک روایت دیگر دارد که فرمود: «مَنْ كَذَبَ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»، اگر کسی نسبت به ما اهل بیت دروغ ببندد، «حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ»، خدا روز قیامت این را کور محشور می‌کند. اعمی یعنی یهودی هم کور، هم یهودی محشورش می‌کند. «وَ إِنْ أَدْرَكَ الدَّجَّالَ آمَنَ بِهِ وَ مَاتَ فِي قَبْرِهِ»، اگر دجال را هم درک کند، بهش ایمان می‌آورد. اگر زنده باشد دجال را ببیند، بهش ایمان می‌آورد. اگر مرده باشد، تو قبرش بهش ایمان می‌آورد. چه روایات عجیب غریبی! دجال کیست؟ دجال همان بت آخرالزمانی یهودی‌هاست که منتظرش‌اند. این‌ها همه‌شان تو ولایت دجال‌اند. اونی هم که بغض اهل بیت را دارد، تو ولایت یهودی‌هاست. زنده باشد و مرده باشد، آخرش با دجال بیعت می‌کند. این روز قیامت به امیرالمومنین نمی‌رسد. این تو آغوش امیرالمومنین نمی‌آید. این می‌رود تو آغوش دجال. این را امام حسینی‌ها محشور نمی‌کنند. این را به یهودی‌ها محشور می‌کند.
یک روایت دیگر دارد. مرحوم شیخ طوسی در امالی نقل می‌کند. روایت طولانی است، وقت نیست بخوانم. خیلی روایت جالبی است. چون نقل قولی طرف می‌کند، بعد می‌آید خدمت امام صادق علیه‌السلام. روایت چند روز قبلش شنیده بوده، [طرف] می‌خواند. بعد می‌گوید: «آقا! من نوشتم.» می‌دهد و ازش می‌خواندند و حضرت می‌فرمایند که: «من فکر نمی‌کردم این روایت پدرم منتشر بشود.» یعنی اظهار تعجب می‌کنند از این‌که این روایت چطور به تو رسید. متن روایت این است: از جابر بن عبدالله انصاری. می‌گوید: «پیغمبر اکرم آمدند، رفتند بالا منبر. مهاجرین و انصار دور پیغمبر جمع شدند.» پیغمبر فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ! مَنْ أَبْغَضَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ، بَعَثَهُ اللَّهُ يَهُودِيًّا»، هر که بغض ما اهل بیت را داشته باشد، خدا روز قیامت یهودی محشورش می‌کند.» جابر می‌گوید: «پاشدم گفتم.» عبارت را داشته باشید؛ خیلی مهم است. جابر می‌گوید: «گفتم که: «یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ إِنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ؟» حتی اگر شهادت «لا اله الا الله» بدهد و شهادت بدهد به رسالت شما، باز هم یهودی است؟» «آره. حتی اگر شهادت این شکلی هم بدهد، باز هم یهودی است.» این شهادت داده برای این‌که خونش حفظ شود. مصداق بارز تاریخی این داستان کیان؟ آقا! بفرمایید بنی امیه. این‌ها مصداق بارز تاریخی‌اند. این‌ها در واقع یهودیان امت‌اند. این‌ها بغض اهل بیت دارند، «اشهد ان لا اله الا الله» می‌گویند. این‌ها را خدا یهودی محشور می‌کند. امروز هم هر که این مدلی است، آینده هم سفیانی و سپاهش. و جالب است که این‌ها همه گره خورده‌اند به یهود. خیلی جالب است این ربط سفیانی و یهود این‌جا درمی‌آید. البته روایاتی هم داریم که بیشتر از این‌ها را به کنایه، حلقه اتصالی اصلاً با همدیگر دارند یا پیوند نانوشته‌ای دارند، یک رگ و ریشه مشترکی هم با همدیگر دارند. هر که بغض اهل بیت را دارد یهودی است.
یک جریان روبروی اهل بیت هست. دو تا ولایت تو عالم است: ولایت اهل بیت، ولایت یهود. خدا رحمت کند آیت الله حائری شیرازی را. تعابیر این شکلی داشتند، دهه ۶۰ که این مباحث خیلی هم منتشر شد. حتماً در آخرالزمان به اوج خودش می‌رسد این جدال؛ جدال شیعه و یهود. نه مسلمان و کافر. از بین مسلمان‌ها شیعه، از بین کفار یهود به جنگ می‌رسند با همدیگر، یارکشی می‌کنند تو مردم عالم. آن تعابیر بسیار زیبا را ایشان می‌فرمود. خدا رحمتش کند. می‌فرمود که: «هر چه خبیث تو عالم است مال شما، هر چه نجیب پاک‌زاده است مال ما. ما با همدیگر قرار می‌گذاریم، با همدیگر تفکیک می‌کنیم آدم‌ها را. هر چه هم خبیث بین ماست، باشد مال شما. خبیث‌های ما مال شما، عفیف‌های شما مال ما.» قشنگ الان آدم دارد این دسته‌بندی‌ها را تو دنیا می‌بیند. آدم‌های پاک‌زاده، نجیب، با شرافت، اصیل، می‌فهمند حق و باطل را. این ور هم آدم‌های نانجیب، آدم‌های حرام‌لقمه، گرگ‌صفت، دله دزد. ممکن است لباس‌های مقدسی هم گاهی بر تن باشد، می‌کشند. همان برمی‌گردد به اصل خودشان. بغضشان آخرش جلوه می‌کند. وقتی هم بغض جلوه می‌کند، آهنربای این بغض کیست و کجاست؟ یهود. «لبیک یا نتانیاهو!» توییت کرده. «لبیک یا نتانیاهو!» ذات کثیفی است اونی که حق خواهرش را خورده، خواهرش را زندان انداخته، سال‌ها گرفتار کرده. معلوم است که این آدم نانجیب، یک آدم پست، دله دزد، گرگ‌صفت، آخر باید شب آخر به قول این بچه‌های مافیا چی؟ شب آخر باید با نتانیاهو دست بدهد. معلوم است دیگر، از یک رنگ است، از یک تیپ‌اند.
فرمود: «هر که بغض ما اهل بیت را داشته باشد یهودی است، حتی اگر شهادت «لا اله الا الله» بدهد. این را اگر شهادت هم می‌دهد برای این‌که خونش حفظ شود. حتی اگر جزیه بدهد، مالیات بدهد، با حقارت هم مالیات بدهد، باز هم یهودی است. اگر دجال را ببیند، بهش ایمان می‌آورد. «وَ إِنْ لَمْ يُدْرِكْهُ عَجَّلَ بِهِ مِنْ قَبْرِهِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَ بِهِ.» اگر دجال را نبیند، خداوند از قبرش درش می‌آورند، به دجال ایمان می‌آورد.» برمی‌گردد تو آخرالزمان که دجال ظهور می‌کند. البته دجال معمولاً روایتش روایت اهل سنت است. یهودی‌ها خیلی به دجال اعتقاد دارند. البته آن‌ها این‌ور را باز دجال می‌دانند، یعنی موعود ما را آن‌ها دجال می‌دانند. ما موعود آن‌ها را دجال می‌دانیم. یک دعوایی است خلاصه در سر [دجال]. آن‌ها به دجالشان، ما به دجالمان. یک دعوای سر دجالمان است. دجالشان داریم با همدیگر. تو روایات این‌جور گفتند که آخرالزمان ظهور دجال و اغلب آن‌هایی هم که بهش ایمان می‌آورند یهودیان‌اند. می‌فرماید: «این حتی مسلمان هم که باشد بغض ما اهل بیت را داشته باشد، آخر به دجال ایمان می‌آورد.»
بعد این‌جا دیگر ادامه روایت. حضرت فرمود: «من اسم تمام امتم و شیعیانم را می‌دانم. تو یک لوحی برای من نوشته‌اند. دانه دانه آن‌ها را می‌شناسم. تمام فرقه‌ها را می‌شناسم. همه را رصد کرده‌ام. یک فرقه است که بر حق است، آن هم علی و شیعیانش است. همه‌شان گرفتارند، گمراه‌اند. خطشان، خط باطل است.» که این ادامه روایت این شد و داستان اهل شام که امیرالمومنین فرمود: «این‌ها کسانی‌اند که بر لسان حضرت داوود ملعون‌اند.» یعنی محور بغض اهل بیت. این بغض اهل بیت یک سردمدار دارد که یهود است. یک دامنه دارد، آن قله یهود. دامنش تمام کسانی‌اند که بغض اهل بیت را دارند. تو آن دامنه عالم اسلام، کسانی که در اوج این دامنه‌اند، بنی امیه هستند. هر که هم که بغضی نسبت به اهل بیت داشته باشد، تو آن ولایت است، تو ولایت سفیانی، تو ولایت یهود است. تو آخرالزمان که ریزش‌هاست، غربالگریه. هر که ذره‌ای بغض اهل بیت تو وجودش باشد، سر می‌خورد می‌رود آن‌ور. هر که هم ذره حب اهل بیت تو وجودش باشد، شرافت و نجابت تو وجودش باشد، سر می‌خورد می‌آید این‌ور.
بگذارید دو تا روایت درباره محبت اهل بیت هم بخوانم و بحث را تمام کنیم در مورد اهل شام. اول دو تا روایت بخوانم، بعد دو تا روایت تاریخی خیلی کوتاه می‌گویم که معطلتان نکنم.
یک روایت دارد از امام صادق علیه‌السلام: «أَهْلُ الشَّامِ شَرٌّ مِنْ أَهْلِ الرُّومِ.» اهل شام از رومی‌ها بدترند. که حالا این‌جا توی توضیحاتش بزرگان مانند مجلسی فرمودند که چون این‌ها بغض اهل بیت را داشتند. رومی‌ها با این‌که مسیحی هم بودند، اهل کتاب هم بودند، به حسب ظاهر کافر هم بودند، ولی بغض اهل بیت را نداشتند. این‌هایی که توی عالم اسلام‌اند و دشمنی با اهل بیت دارند، از کفار آمریکا و اروپا بدتر است. کفار آمریکا و اروپا خیلی‌هایشان بغض نسبت به اهل بیت ندارند.
یک روایت دیگر دارد. امام صادق ازشان پرسیدند که: «اهل شام بدترند یا اهل روم؟» حضرت فرمودند: «کَفَرُوا وَ لَمْ یُعَادُوا (کُفْرُهُم)»؛ اهل روم کافر بودند ولی با ما دشمنی نداشتند. «وَ إِنَّ أَهْلَ الشَّامِ کَفَرُوا وَ عَادَوْنَا.» ولی اهل شام هم کافر بودند، هم با ما دشمنی داشتند. این معیارش می‌شود دشمنی. شاخص اوج دشمنی هم یهود و کفار بنی اسرائیل‌اند. یک دو تا جبهه این‌جا شکل گرفت: بنی امیه و بنی اسرائیل. بنی امیه و کفار بنی اسرائیل که یهود هستند. آمدند توی جبهه آخرالزمان هم این جبهه دوباره خودش را نشان می‌دهد. یهود و سفیانی تو یک کاسه سر دارند با همدیگر.
دو تا روایت تاریخی و عرضم تمام. آدم نجیب و با اصالت ممکن است تحت تأثیر تبلیغات و سروصداها قرار بگیرد، ولی یک روزی حق برایش معلوم می‌شود، می‌آید پای ما. شامی‌هایی داشتیم در طول تاریخ که این‌ها حق برایشان هویدا شد و تابع اهل بیت شدند.
این دو تا روایت را بشنوید و برویم. روایت اول در مناقب ابن شهر آشوب است. می‌گوید که: «یک شامی، خب بین اهل شام خیلی رایج بود نفرت و کینه نسبت به اهل بیت، خصوصاً که این‌ها ۴۰ سال تحت تربیت معاویه بودند.» «رَاکِبًا.» یک شامی امام مجتبی را روز دوشنبه دید. متعلق به امام مجتبی و امام حسین. دو تا روایت می‌خواهم بخوانم، یکی‌اش مربوط به امام حسن، یکی‌اش به امام حسین. یک شامی دید امام مجتبی سوار مرکب است. «فَجَعَلَ یَلْعَنُ.» شروع کرد لعن امام مجتبی علیه‌السلام را. «وَ الْحَسَنُ لَا یَرُدُّ.» امام حسن هیچ جوابی ندادند. «فَلَمَّا فَرَغَ.» وقتی که فارغ شد، تمام شد بد و بیراه گفتن‌هایش، «اَقبَلَ الْحَسَنُ عَلَیْهِ فَسَلَّمَ»، امام حسن بهش رو کردند، بهش سلام کردند و «ضَحِكَ». تو چهره حضرت، تو چهره‌شان خنده بود. با خنده رو کردند به این شامی، فرمودند: «أَيُّهَا الشَّيْخُ!» عجب ادبی! این‌ست که آقا تعیین می‌کند تکلیف ما را. این جنس رابطه‌ها و برخوردهاست که آدم‌های نجیب و پاک‌زاده را می‌کشد به این سمت، می‌فهمند حق با کیست. این ادب، این متانت، این عفو. با یک لبخندی امام مجتبی فرمود: «أَيُّهَا الشَّيْخُ! [گویا] قریب به نظرم می‌آید که غریبه باشی، اهل این‌جا نیست[ی]. وَ لَعَلَّكَ شُبِّهْتَ، به نظرم هم اشتباه کرده‌ای. به نظرم اشتباه شده است.»
بعد چند تا جمله فرمود، این‌ها هر کدام یک موشک سجیل است. فرمود: «لَوِ اسْتَطَعْتُ أَعْطَیْنَاکَ»، اگر از من کاری برمی‌آید، برایت انجام می‌دهم. «لَوِ اسْتَجَبْتَ اسْتَجَبْنَاکَ»، اگر درخواستی داری، برآورده می‌کنم. «إِنْ كُنْتَ ضَالًّا أَرْشَدْنَاكَ»، اگر راه گم کرده‌ای، بهت آدرس می‌دهم. «إِنْ كُنْتَ حَامِلًا حَمَلْنَا عَنْكَ»، اگر بار داری، برایت برمی‌دارم. «إِنْ كُنْتَ جَائِعًا أَطْعَمْنَاكَ»، اگر گرسنه‌ای، غذا بهت می‌دهم. «إِنْ كُنْتَ مُحْتَاجًا أَغْنَيْنَاكَ»، اگر لباس کم آورده‌ای، بهت لباس می‌دهم. اگر نیازی داری، بی‌نیازت می‌کنم. «إِنْ كُنْتَ طَرِيدًا آوَيْنَاكَ»، اگر از جایی رانده‌اندت، در خانه خود پناهت می‌دهم. «وَ إِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ قَضَيْنَاهَا»، هر خواسته، هر حاجتی داری، بگو برآورده کنم. «فَإِنْ حَرَّكْتَ رَحْلَكَ إِلَيْنَا وَ كُنْتَ ضَيْفًا.» چه تعابیری است! چنین اهل بیتی. فرمود: «بارت کجاست؟ بهم بگو ببینم تا کی این‌جا هستی. بارت را به من نشان بده و بردار، برویم خانه ما. تا هر وقتی هم که دوست داری مهمان ما باش.» «إِلَى وَقْتِ الْاِرْتِحَالِ.» تا وقتی که از خانه‌مان خواستی بروی، مهمان ما باش. این برایت بهتر هم هست. چرا لعن؟ «لَنَا مَوْضِعًا رَحْبًا وَ جَاهًا عَرِيضًا وَ مَالًا کَثِيرًا.» خانه ما خیلی جا دارد و جاها عریض است و مال کثیری هم داریم. الحمدلله. بد نیست، پول هم هست، جا هم هست. برویم خانه ما.
می‌گوید وقتی این کلام را شنید، «فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کَلَامَهُ»، زد زیر گریه، گفت: «أَشْهَدُ أَنَّكَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ.» شهادت می‌دهم تو خلیفه خدایی تو زمین. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ.» خدا خوب می‌داند کجا بگذارد پیغمبری‌اش را. «كُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوكَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَيَّ.» تا الان از هیچ‌کس به اندازه تو و بابات بدم نمی‌آمد. «وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَيَّ.» و الان از هیچ‌کس به اندازه تو و پدرت خوشم نمی‌آید. «وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَيْهِ.» رفت مهمان امام مجتبی شد و «كَانَ ضَيْفَهُ إِلَى أَنْ ارْتَحَلَ»، تا روزی که مدینه بود مهمان امام حسن بود و «صَارَ مُعْتَقِدًا لِمَحَبَّتِهِمْ»؛ شیفته اهل بیت شد و عاشق آنان. این یک روایت.
روایت دوم: حسام بن مستلق می‌گوید این را مرحوم شیخ عباس قمی در سفینة البحار نقل می‌کند. می‌گوید که من رفتم مدینه. «الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ» را دیدم. شبیه به همان است، یک کمی تفاوت دارد. حسین بن علی علیه‌السلام را دیدم. «فَأَعْجَبَنِي سَمْتُهُ وَ رَعَاهُ.» خیلی این چهره، هیکل و تیپ و این‌هایش برایم جالب آمد و حسدم تو دلم جوشید نسبت به این آدم که چقدر مثلاً به قول ماها با پرستیژ و چقدر با شخصیتی و چقدر مردم بهش احترام می‌کنند و این‌ها. هر چه که بغض نسبت به پدرش داشتم، یک‌هو تو وجودم شعله‌ور شد. بهش گفتم: «أَنْتَ ابْنُ أَبِي تُرَابٍ!» تو پسر ابوترابی! ابوتراب را معمولاً معاویه برای تحقیر امیرالمومنین استفاده می‌کرد. هر چند که معنای خوب هم داشت (یعنی درست هم بود که استفاده می‌کرد)، ولی آن‌ها به قصد تحقیر استفاده می‌کردند. حتی این حضرت پاسخ ندادند که مثلاً فرزند امیرالمومنینم. گفت: «پسر ابوترابی!» «فَبَالَغْتُ فِي شَتْمِهِ وَ شَتْمِ أَبِيهِ.» هر چه به دهنم می‌رسید به خودش و باباش فحش دادم.
«فَنَظَرَ إِلَيَّ نَظْرَةَ عَاطِفٍ رَؤُوفٍ.» دیدم یک نگاه پر عاطفه با رأفت با من فرمود: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ.» این آیه را بخوان. «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ.» خدا دستور داده که عفو کنیم همدیگر را. آیات دیگری را همین‌جور دو سه تا آیه را خواندند. فرمود که: «من برای تو از جانب خودم و برای خودم و برای تو استغفار می‌کنم. بهم بگو ببینم اگر کاری ازم برمی‌آید برایت انجام بدهم. کمکی نمی‌خواهی؟ اگر کمکی داری، برایت انجام دهم. اگر جایی می‌خواهی مهمان بشوی، بیا مهمان خود ما. اگر آدرس گم کردی، آدرس بهت بدهم، راهنمایی‌ات کنم.»
حسام می‌گوید که: «فَتَوَسَّمَ مِنِّي النَّدَامَةَ.» تو چهره من خواند که من پشیمان شدم. همین که تو چهره من دید من پشیمان شدم، نگذاشت من چیزی بگویم. سریع این آیه را خواند که حضرت یوسف خطاب به برادرانش خواند که: «لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ.» امروز من نمی‌خواهم شما را سرزنش کنم، تحقیرتان کنم. «يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ.» خدا ببخشد شما را و او ارحم الراحمین است.
این جمله را فرمود؛ داشته باشید، خیلی مهم است. فرمود: «أَ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ أَنْتَ؟» بهم بگو ببینم اهل شامی؟ گفتم: «نه.» «عَرَفَهَا مِنْ أَخِذٍ.» یک ضرب‌المثل مضمونش این است که آره، آن‌جایی‌ها همه با ما همین‌طور اند. اهل شامی؟ آره خب مردم شام با ما خوب نیستند، با ما کینه دارند، دشمنی دارند، نفرت دارند. «حَيَّانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ.» خدا ما و تو را زنده نگه دارد. «اِنْبَسِطْ إِلَيْنَا فِي حَوَائِجِكَ.» بردار حاجتت را، بردار بیا پیش ما. هر کاری که داری، به خودم بگو. من ان‌شاءالله به بهترین شکل برایت انجام می‌دهم.
حسام می‌گوید: «عَلَيَّ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ.» زمین برایم تنگ شد. دوست داشتم زمین من را فرو ببرد از شدت خجالت کشیدم و بهش گفتم روی این زمین هیچ‌کس را به اندازه تو و پدرت دوست ندارم.
شب آخر، ده شب این روضه‌ها را خواندیم. با این روضه می‌خواهیم جلسه را و این بحث را به اتمام برسانیم. محبت امام حسین را دیدید به مردم. البته نسبت به جنایاتشان محبت نداشت. محبت کریمانه، محبتی بود که دستور دین بود. محبتی بود که آن‌ها را جذب اسلام کرد. با دشمن چه شکلی برخورد کرد؟ چقدر کریمانه! چقدر با محبت! دیدید امام حسین با اهل شام چه شکلی برخورد کرد؟ اهل شام به خودش توهین کردند، به پدرش توهین کردند. این را تو ذهنتان داشته باشید. هر وقت روضه شام شنیدید، با خودتان بگویید: «ولی امام حسین با شامی‌ها خیلی خوب برخورد کرد.»
ولی رسمش نبود شامی با امام حسین و بچه‌هایش این‌جور رفتار کند. رسمش نبود سرش را به نیزه بزنند. رسمش نبود سر بریده‌اش را تو شهر بچرخانند، پای نیزه برقصند. خیلی بد رفتار کردند. تا چقدر این اهل بیت کریم بودند! چقدر این دشمن‌ها ملعون بودند! لعین!
وقتی که قرار شد این خانواده را از شام راهی کنند. یک روضه امشب می‌خواهم بخوانم. روضه غریبی است. خیلی هم نمی‌توانم توضیحش بدهم. تا حالا این روضه را نخوانده‌ام. یک جوری است این روضه. خیلی توقع نداشته باشید شرحش بدهم ولی اگر یک کم خودتان توش دقت کنید، بروید تو روضه، می‌بینید که یک چیزهایی را دارد به آدم می‌فهماند این روضه. یک چیزهایی برای آدم دارد قابل فهم می‌شود.
قرار شد که این خانواده را از شام راهی مدینه کنند. یزید خوب خیلی رسوا شده. از یک جای دیگر مردم بیدار شده‌اند در شام، فهمیدند که این‌ها خانواده پیغمبرند. با این خانواده خیلی بد رفتار شده. یزید خواست یک کمی آبرو دوباره جمع بکند، خودش را طرفدار اهل بیت نشان بدهد و این‌ها. از در محبت و سازش و احترام و این‌ها وارد شد. شروع کرد با امام سجاد گرم گرفتن و ظاهر را رعایت کردن و این‌ها. برگشت گفتش که: «اصلاً این خانواده را با یک لشکری همراه کنید تا مدینه که به این‌ها احترام بگذارند، حرمتشان را نگه دارند.»
بعد چند تا چیز را به عنوان دستورالعمل داد. برایتان می‌خوانم. نمی‌دانم، نمی‌توانم یقینی چیزی بگویم ولی به نظرم می‌آید شماهایی که اهل روضه‌اید، چهل شب است دیگر، از اول محرم امشب چهل شب است. چهل شب است دارید گریه می‌کنید برای امام حسین. به نظرم شما یک چیزهایی می‌فهمید از این روضه. بگذارید من بگویم ببینیم کجا.
یزید گفت که: «دیگر از این به بعد با این‌ها باید یک جور دیگر رفتار کنید. به این‌ها احترام کنید.» بعد چند تا چیز را به عنوان احترام گفت که آدم احساس می‌کند انگار این‌ها نبوده قبلاً و این آدم را می‌سوزاند. اولین چیزی که گفت این بود: «کَسَاهُمْ.» به این‌ها یک مشت لباس داد، گفت: «این‌ها تنشان را بپوشانید. به این خانواده لباس بدهید.» بعد گفتش که: «این امیری که قرار است این‌ها را تا مدینه ببرد، باید با فاصله با این‌ها راه بیاید. خیلی نزدیک به کاروان این‌ها نباشید. یک کم جلوتر از این‌ها حرکت کنید. خیلی هم فاصله نداشته باشید که ازتان دور باشند نتوانند شما را ببینند و این‌ها.» خب این‌ها معنا دارد دیگر. مردهای نامحرم مگر چقدر قبلاً نزدیک بودند به این مرکب‌های اهل بیت؟ می‌خواهد احترام کند، می‌گوید مردم نامحرم را یک کم فاصله بدهید.
یک جملاتی هم دارد، اصلاً حقیقتاً سختم است یعنی نمی‌دانم مثلاً باید بخوانم یا نخوانم. این‌ها توی مقاتل آمده. گفتش که: «یک جور باشد که این‌ها، این زن و بچه، هر وقت خواستند پیاده شوند، وضو بگیرند، قضای حاجتی بکنند، دیگر از این به بعد راحت باشند، راحت باشند.» این را خیلی شرحش نمی‌دهم ولی به نظرم زیاد رویش دقت کنید. خیلی جالب است! مگر تا حالا این خانواده را تا شام چه شکلی آورده‌اند که حالا الان که می‌خواهند احترام بگذارند، احترامشان همین است؟ حقوق اولیه و معمولی این‌ها را دارند برایشان مراعات می‌کنند. مخصوصاً کاروانی که بچه دارد. به بچه کوچک نمی‌شود گفت خودت را نگه دار تا منزل بعدی. می‌دانید دیگر بچه نیاز دارد بین راه پیاده شود، ببرندش تخلیه شود. چقدر سخت گرفتند به این بچه‌ها! چقدر آزار دادند! شاید راز یکی، یکی از رازهای این سیلی‌ها و تازیانه‌ها همین بود: این بچه‌ها می‌خواستند کاروان نگه دارد، کنار بزنند، بچه‌ها تخلیه شوند، هر بار که این بچه‌ها صدایی زدند، سیلی خوردند، تازیانه خوردند، تازیانه خوردند. چه کردند با این زن و بچه! چقدر آزارشان دادند که حالا که می‌خواهند احترام بکنند، احترامشان همین است.
رسیدند مدینه. روضه شب آخرمان است. قرارمان ان‌شاءالله کربلا. خیلی‌ها حتماً راهی‌اند برای اربعین. با این روضه ان‌شاءالله برویم اربعین، برویم کربلا، برویم در خانه همچین خانواده کریمی.
رسیدند مدینه. خب یک تعدادی از این طلا و جواهراتی که به غارت برده بودند را برگرداندند. از باب همان احترام و ظاهرسازی و این‌ها. گوشواره‌هایی بود، النگوهایی بود. به این خانواده برگرداندند. رسیدند مدینه. امام سجاد را صدا زدند. حضرت زینب فرمود: «عزیز برادرم! این گوشواره‌ها و طلا و جواهر را بگیر، به امیر این کاروانی که ما را تا مدینه آورده، ببر، برسان. برو بهش بگو عمم زینب تشکر کرد.» فرمود: «دستت درد نکند. تا این‌جا ما را رساندی. به ما سیلی نزدی، سیلی نزدی، به ما تازیانه نزدی، به ما کعب نی نزدی، به بچه‌ها سخت نگرفتی، احترام کردی ما را.»
امام سجاد به آن ساربان گفت. ساربان خجالت‌زده شد، به سر زد: «شما چه خانواده‌ای هستید!» این‌ها خانواده‌ای هستند که اگر تو خیمه‌ها این جماعت وحشی خودشان درخواست می‌کردند، این‌ها گوشواره‌هاشان را می‌دادند، این‌ها النگوهاشان را می‌دادند. ولی نامردها یک جوری این گوشواره‌ها را کشیدند، گوش‌ها را پاره [کردند].

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00