انتقاد از حوزه علمیه به خاطر بی توجهی به مسئله
اثبات روح برابر نابودی تمدن غرب
شواهد دال بر واقعی بودن تجربیات NDE
یکسان نبودن تجربیات NDE
شباهت مرگ به تولد
سه گریه واقعی انسان
رویای شفاف
مکاشفه الهی یا شیطانی
کشف مثال
ادراک برزخی و قلب برزخی
گرانی و رازق
تجربه NDE آیت الله حائری یزدی
قبرستان نو قم
اثر دعا در به تاخیر انداختن مرگ
قبض روح رباخوار
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
بالاترین تحیتها و درودها و صلوات الهی هدیه به محضر قدسی آقا و مولامان حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام. و خدا را شاکریم که رزق این بحث ما را در محضر آقا امام رضا علیه السلام قرار داد. انشاءالله از برکات و فیوضات این حرم بهرهمند بشیم و دلها آماده بشه برای کسب معارف الهی به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
بحثی که خدمت عزیزان چند جلسهای داشتیم و انشاءالله بناست ادامه بدیم، کتاب «سه دقیقه در قیامت» است. البته اول مقدمه بحث ما چند جلسهای حسابی خواهد شد و کمی طول میکشد تا به متن خود کتاب برسیم؛ چون این بحث، بحثی است که کمتر رویش کار شده است. غرب تقریباً ۳۵ سال، بلکه بیشتر، ۴۰ سال است که در این موضوع وارد شده و دارد کار میکند. چند مجله اکنون بهصورت هفتگی و ماهانه دارد در این موضوع پژوهش میکند. حولوحوش ۳۰۰۰ مورد را نشستهاند و رویش کار کردهاند؛ از اینجور تجربیات نزدیک به مرگ. در حالی که در آسیا و منطقه ما هیچ کار جدی صورت نگرفته است و جالبش هم به این است که ما خودمان را مدعی میدانیم در این بحث و ادعا داریم که دستمان در این بحث خیلی پر است.
حالا نقدهای جدی میخواستم نسبت به حوزه علمیه داشته باشم که چهل سال گذشته و شما یک مقاله از حوزه علمیه در این زمینه نمیبینید. بنده کل جستجو کردم و هیچ کاری تقریباً نشده است. یک کار خیلی خوبی حفظ بکند و سلامتی بدهد، دکتر مجتبی اعتمادینیا. این کتاب را بنده هفته پیش در اینترنت دیدم و سفارش دادم. دو سه روز پیش رسید دستم. کتاب «مرگ آشنایی: پژوهشی در باب چیستی و ابعاد مختلف تجربههای نزدیک به مرگ». این تنها کتابی است که با مبنای فلسفه اسلامی و مبانی فکری تشیع نوشته شده است. خوب کار کرده است، حالا بگذریم. بنده یکچهارم کتاب را خواندم، خیلی قابل استفاده و عالی است و ارجاعات به مبانی ملاصدرا، تسلط به مباحث، تسلط به مباحثی که در غرب مطرح است. یک همچین کاری باید صورت میگرفت. من دلم واقعاً آرام شد و خیلی دعا کردم برای ایشان و باید از همینجا به ایشان دست مریزاد گفت با این کار عالی که ایشان انجام داد. البته از عکس جلدش اصلاً خوشم نیامد، خیلی عکس ناجوری بود. به خود ایشان اگر ببینمشون میگویم که آقا این عکس جلد را عوض کن.
دکتر مجتبی اعتمادینیا در «مرگ آشنایی» آخر کتاب یک چند تا تجربه نزدیک به مرگ را، هفت هشت مورد، خود ایشان و یک تیمی بررسی کردهاند و نقل کردهاند. نکات جالبی است و نه تا ظاهراً، بله نه تا تجربه نزدیک به مرگ. الان شش تایش در ذهنم آمد که برای شما بخوانم. چیزهای خوبی دارد که یکیشان تجربه نزدیک به مرگ شهید خرازی است و بیشتر این هم که ایشان اینجا نقل کرده در مورد شهداست. یکی از دوستان پیشنهاد خوبی دادند، گفتند بعضی از اینهایی که تجربه نزدیک به مرگ داشتند را در جلسه بیاورید. خیلی پیشنهاد خوبی است. چشم، اگر بتوانیم پیدا بکنیم. با بعضی از این بیمارستانها اگر صحبت بکنیم حتماً جلسه نقداً داریم، حالا انشاءالله در خدمتشان هستیم. فقط یک بار من بشنوم خودم، بعد انشاءالله در خدمتتان هستیم. جلسه استفاده و بعضی پیامها میآید، یک پیامی یک عزیزی از بیرجند داده بودند. حالا از اینجور پیامها که کلاً زیاد میآید، بنده هم کلاً سوءظن دارم نسبت به مباحث. قبلاً هم گفتم، یعنی کلاً جدی نمیگیرم. ولی این یکی چون خیلی ویژه بوده و به دلم چسبید.
حالا البته ایشان گفته بود بگو این را شرح بده، ماجرای پدرشان بود که از دنیا رفته بود که اول یک بار میرود و بعد به زور نیم عملیات احیا طول میکشد و برمیگردانندش. یک چهار پنج روزی مثل اینکه بله، چهار پنج روز میماند و بعد دوباره از دنیا میرود. چهار پنج روز چیزهایی نقل کرده بود از مسائلی که دیده بوده، چیز جالبی هم بود، نکات خوبی بود. با برخی معصومین. آقایی را دیده بودم که گفت من از طرف امام زمان آمدم تو را برگردانم و اینها. پرسیده بودند که این شبیه کی بود؟ گفته بود که شبیه همین عکسهای دم در حرم از معصومین و اهل بیت که میزنند. از برخی بزرگان پرسیده بودند که آقا ائمه شبیه همین عکسهایی که دم در حرم میزنند؟ بالاخره بیشباهت نیست. یک کلیتی درسته، تمام ۱۴ معصوم یکشکلاند، یعنی هیچ تفاوتی نه در قد و وزن و اندازه چهره و اینها توی عکسها نیست. عکس امام زمان هم که در عراق دیده میشود، حضرت را میکشند و چهره حضرت هم دیده میشود. به هر حال سیمای کلی این شکلی است دیگر، حالا وارد جزئیاتش نشویم. خدمت شما عرض کنم که البته یک عکسی از امام زمان در تالار قدیم آستان قدس هست که برخی بزرگان فرمودند که این عکس شبیه صورت حضرت است. عکسش نایاب است در خیابانها و اینها، که بنده تا حالا ندیدهام. در مورد تمثال صحبت نکنیم.
خوب، به هر حال از این مسائل زیاد است. از این قبیل تجربیات و هی هم دارد بیشتر میشود و زمینه خیلی خوبی برای دنیا باز شده که در این مباحث صحبت بشه. هرچند این گروهی که دارند در این حوزه کار میکنند در غرب اقلیتاند و اکثریت برخورد خیلی شدید و تندی دارد. یعنی فضای دانشگاهی و بیمارستانی، پزشکانی که در غرب هستند ابداً این حرفا را، تجربه نزدیک به مرگ و این مباحث را قبول ندارند. ریموند مودی و ملولین مورس و خانم جفری لانگ و خانم، عرض کنم خدمت شما که اینجور شخصیتها، ایبن الکساندر و اینها، یک نهضتی را راه انداختهاند در غرب. البته عرض کردم طرفدار خیلی دارد. این بهشدت مباحث طرفدار دارد. فیلمها و سریالها ساخته شده و آثار فراوانی هم ساخته میشود.
خوب، یک مقداری من از مقدمه کتاب بخوانم، بعد برویم سراغ اصل حرفها که یادمان نرود ما داریم این کتاب را با هم مباحثه میکنیم. نوشتهاند که: «آیا کسانی که ادعای تجربه اندیای را کردهاند راست میگویند؟ آیا ادراک میتواند خارج از مغز آدمی و بدون آن وجود داشته باشد؟» شما این را بدانید اگر این مطلب اثبات شود که روحی هست و انسان همش ماده نیست، هیچی از تمدن غرب نخواهد بود امیر! یعنی با همین یک نکته و همین یک نقطه، تمدن غرب مضمحل خواهد شد؛ مبانی خودش. مبانی فکری چوکولا. همین تمدن بر مبنای انسانی است که بیش از ماده چیزی ندارد. انسانی که ۷۰ ساله است برای یک انسانی است که تاریخ مصرفش ۷۰ ساله است. اگر این شکست، دیگر هیچی از این تمدن نخواهد بود. البته اهلش هم میدانند که از این تمدن همین الان چیزی نمانده و آفتاب تند اگر بیاید از این آدمبرفی چیزی نخواهد ماند برای اهلش. روشن است.
«آیا این تجربهها به سوالات اساسی درباره جهان و منشأ و هدف آن جواب میدهند؟» در اینجا بهصورت خلاصه به مهمترین شواهدی که دال بر واقعی بودن تجربهها هستند میپردازیم.
«۱. برخی کارشناسان اندیایها را زاییده توهم و فعالیتهای غیر طبیعی مغز در لحظات بحرانی قبل از مرگ دانسته و یا آن را نتیجه نرسیدن اکسیژن به مغز در اثر ایست قلبی و تشویش و به هم ریختگی شیمیایی مغز میدانند.» میگویند اکسیژن به مغز نمیرسد، اینها اینجور تجربههایی پیدا میکنند.
در پاسخ به این گروه باید به واقعیتی اشاره کرد که از نظر دانش پزشکی مقدار فعالیت مغزی افراد را در هر لحظه میشود با نوار مغزی «اِی اِی جی» اندازهگیری کرد. «بسیاری افراد در حالی تجربه اندیای داشتند که نوار مغزهای آنها خط صاف را نشان میداده. از نظر پزشکی این هنگام اتفاق میافتد که سلولهای مغزی هیچ فعالیت الکتریکی ندارند.» الکساندر هم سر همین در همین کتابش بیشتر برین حقیقت دارد؟ خیلی صحبت میکند، میگوید من نمیتوانم قبول بکنم اینکه در مورد مغز و اینها میگویند من تجربههایی که داشتم، ضبط مغزم داشته باشد. نه، من مغزم کاملاً از کار افتاده بود و در چنین شرایطی مغز توانایی تشکیل فکر و ایجاد تصور و تجسم را نخواهد داشت. در حالی که بسیاری از تجربههای اندیای طولانی و دارای صحنهها و جزئیات زیاد و بهنسبت پیچیدهاند.
مودی اشاره میکند، میگوید که ما با اینکه تقریباً غالب این تجربههای نزدیک به مرگ مشترکاند، در ۸ ۹ تا چیز، ولی حتی دو تا تجربه یکسان، یعنی اینکه دو نفر کاملاً تجربهشان یکسان باشد، نداشتیم. تجربهها به هم خیلی نزدیک است. همه از تونل نور رد میشوند و همه مثلاً اول خودشان را میبینند، در یک فضای بالایی میبینند. با این حال دو تا تجربه یکسان شما پیدا نمیکنید.
نکاتی را عرض کنم. «اغلب افراد تجربه خود را بسیار شفاف و زنده میخوانند.» عرض کردم این یکی از واضحترین دلایل برای این مسئله است. هر که رفته، جلسه قبل گفتم گفتم اینهایی که میروند میگویند که اینجایی که شما هستید خواب است. آنجا که ما رفتیم از اینجا واقعیتر بود. عوالم وجود هرچی پایین میآید، محدودیت و حجاب و بعد پیدا میکند. از سرمنشأ از حقیقت ما الان از حقیقت دورتریم بهنسبت کسانی که در برزخاند. آن واقعاً حضور برزخی داشته. حضور برزخی البته فرق میکند با مرگ، این را هم قبلاً اشاره کردیم، بازم باید اشاره کنیم، بعداً هم اشاره خواهیم کرد. تجربه نزدیک به مرگ اصطلاح غلطی است، نزدیک به مرگ نیست. نزدیک به مرگ را برایتان میخوانم. نزدیک به مرگ و روایتش را انشاءالله میخوانم که مرگ چیست. روایت از امام رضا علیه السلام بخوانیم که در محضرشان هستیم، از محضر آقا استفاده کنیم که حضرت آن حالی که ترسیم میکنند که مرگ شبیه تولد فرزند است. در این که طرف وارد جهانی میشود که برایش ناشناخته است و تک و تنهاست. لذا گفتند سه تا گریه واقعی دارد انسان. سه بار انسان در طول عمرش گریه واقعی دارد، یعنی با ادراک کامل فقر خودش گریه میکند. یکی وقتی به دنیا میآید. بعدی مال شیر است. شیر را مزه کرده، شیر میخواهد. گریه اول، گریه ادراک فقر، گریه هنگام مرگ، و گریه در قیامت.
لذا در قرآن سه جا در مورد دو تا پیغمبر تعبیر «سلام» را دارد: «و سلام علیهی یوم ولد و یوم اموت و یوم یبعث حیا» یکی دیگر هم «و سلام او» در مورد حضرت یحیی. حضرت عیسی خودش به خودش سلام میدهد که این هم باز قرینه است در اینکه عیسی از یحیی بالاتر است. در این سه جا سلام با سلم بود. وقتی به دنیا آمد، وقتی از دنیا رفت، وقتی مبعوث میشود در قیامت.
خوب موقع مرگ این شکلی است. فضای مردن فضایی است که انسان توی یک خلئی است، توی یک اضطرابی است، توی کنده شدن، «تقطعت الاسباب». اسباب همه از دسترس انسان خارج میشود. این مرگ واقعی است. اینهایی هم که این حالت را داشتند هیچکدام تجربه این شکلی نداشتند مگر تک و توک. چرا این کتاب «سه دقیقه در قیامت» یک حالت و فضا را دارد؟ این کامل بریده و به حساب و کتاب رسیده. ولی اکثر کسانی که رفتهاند نه. طرف بهخاطر مصرف زیاد مواد مخدر رفته، تجربه نزدیک به مرگ هم پیدا کرده. خوب هیچهم فضایش اینجوری نبوده که بخواهد مثلاً احساس تنهایی و وحشت و اینها بکند و آمارها را برایتان بگویم. بیش از ۶۰ درصد، ۷۲ درصد اینها وقتی برگشتهاند از همه طیفی و با همه جور شخصیت و به مرگ علاقهمند شدهاند. از مرگ ترسشان کامل ریخته. این پس یکمی با آن فضای مرگی که ما میگوییم تفاوت دارد.
پس این یک دلیل برای اینکه این تجربهها واقعی است. بسیار شفاف و زنده. خواب هالهای از نمیدانم ابهام و صورتهایی که مبهم و معلوم نیست و اینجوری نیست. قشنگ مثل همین گفتوگویی که من و شما داریم انجام میدهیم. انقدر واقعی. مکاشفات البته همینجوری مکاشفهاند میگویند و این هم رؤیا هم همینطور است. رؤیا هرچقدر شفافتر باشد، صادقتر. لذا رویای شفاف اصلاً تعبیر نمیخواهد. رویایی که خیلی شفاف است اصلاً تعبیر رؤیا. اگر رویای معصوم باشد خودش تعبیر است. بهج میگفت خواب دیدی مثلاً امام رضا. خواب امام رضا تعبیر ندارد، خواب امام رضا خودش تعبیر است. البته بستگی به شفافیتش دارد، نسبت به موضوعی که دارد منتقل میشود. آن معارفی که دارد منتقل میشود. بستگی به اینها دارد. به هر حال این وادی، وادیای است که توهم توش زیاد است. ما همیشه هم گفتیم و بارها هم خواهیم گفت، خیلی این بحث، بحثهای سختی است، از باب تبعاتی که آدم میترسد در وادی توهم برای کسی پیش بیاید. امام زمان آمد بیرون و بعد فهمیدیم امام زمان را زیاد داشتیم و داریم.
ما باید مباحثمان را داشته باشیم، قواعدش را هم بگوییم. در عین حال از توهم هم باید همه بترسیم. یک نکته برای من خیلی جالب بود. «مکاشفه» این را مرحوم علامه طباطبایی در «المیزان» میفرمایند. خیلی نکته عجیبی است، یعنی خیلی جای بررسی دارد. همین نکته هم خیلی کمک میکند برای ماها که حواسمان جمع باشد. میگویند که حضرت زکریا وقتی که ملائکه را دید در نماز، در نماز بود. ملائکه بهش گفتند که آقا شما بچهدار میشوی. خوب سن و سالی هم ازش گذشته و پیرمرد بود و تازه وقتی جوان بود همسرش نازا بود. خوب خیلی شرایط، شرایط ویژهای بود برای اینکه ایشان بچهدار بشود. بهش گفتند شما بچهدار میشوی: «ان الله یبشرک بغلام اسمه یحیی». خدا بشارت میدهد به پسری اسمش یحیی است. و میگوید که «اجعل لی آیه». حضرت زکریا برگشت گفت یک آیهای برای من قرار بده. من از علامه طباطبایی میفرمایند که این را از این باب گفت که بفهمد این مکاشفه شیطانی بوده یا رحمانی. دیگر زکریا مگر این حرفها را دارد؟ بله، زکریا هم باشه این حرفها را دارد. علامه طباطبایی میگوید از خدا آیه خواست. آیهاش این بود که «آیتک الا تکلم الناس ثلاث لیال سویاً». علامتش به این است که سه روز با مردم حرف نمیزنی. یعنی قدرت تکلمت با مردم از دست میرود. این علامت این است که این مکاشفهای که برایت رخ داده، مکاشفه الهی و رحمانی است. یعنی آن بزرگانی که در آن سطحند نگران این را دارند که وقتی اینجوری نباشد. چون بالاخره شیطان همهجا هست. همهرقم هم ترفند بلد است. اوستای کار است. یک جاهایی در این مکاشفات یک چیزهایی میاندازد که ما قبلاً برخی ماجراها در دانشگاه. ماجرایی که آیت الله میگفت ملک نیست و کلک است. ماجرا بس است دیگر.
گاهی آدم در یک لطافت خیلی ویژهای، در حرم امام رضا هم هست، یکهو یک چیزی میبیند. مکاشفه شیطانی است. حساب و کتاب اینجوری ندارد که این حرم بود و شب قدر بود و فلان بود و نه. این سخت است، تشخیصش سخت است. لذا بزرگان هم معمولاً به این مسائل اولاً که مکاشفات دو نوع است. این هم باز دستهبندی خوبی است. گفتند مکاشفاتی که انسان مقدماتش را فراهم کرده و مکاشفات بیمقدمه. این مکاشفات اصلی، مکاشفات بیمقدمه است. حالا به تعبیری بزرگان دارند، من فقط عربیاش را میگویم دیگر ترجمه نمیکنم. میگویند «المکاشفة حیض الاولیاء». دیگر حالا ترجمه و توضیحات مفصلی دارد. یعنی آنی، ناگهانی، بدون پیشزمینه است. توضیحاتی دارد. یک وقت آدم نشسته یک ذکری میگوید که یک چیزی ببیند، زور میزند، چشمها را هم فشار میدهد و همینجور سر و کله و مغز حساب باز کرده. ولی یک وقت بدون زمینه است، آنی، یکهو. که این مکاشفات، مکاشفات درست و حسابی اینهاست. البته یک لطافتهایی آدم مقدماتی طی کرده، ولی آمادگی ندارد برای اینکه یکهو یک همچین مسئلهای برایش (پیش بیاید). معمولاً مکاشفات انبیاء و معصومین هم در قرآن همین شکلی است. یعنی جا خوردند. حضرت ابراهیم جا خورد. وقتی مریم جا خورد وقتی روحالقدس، حالا روحالقدس که نه، جبرئیل را و بقیه کسانی که در قرآن حالشان نقل شده، این شکلی بود. یعنی یکهو بوده، جا خوردند. یعنی با پیشزمینه نمیخواسته. حضرت داوود جا خورد وقتی دو نفر یکهو پریدند، مکاشفه بوده بله. حضرت لوط همینطور.
حالا ماجرای حضرت داوود خیلی ویژه است که دو نفر آمدند گفتند که ما برادریم، ای شما که ۹۹ تا گوسفند دارد، من یکی دارم و این میگوید که آن ۹۹ تا که من دارم کافی نیست، یکیات را هم تو بده. حضرت داوود چون حکمش حکم داوودی بود ویژه بود. ایشان بیّنه نمیخواست، یعنی قضاوت میکرد بدون بیّنه. یک نگاه کرد و گفتش که چرا شما میخواهی یکی این را بگیری؟ یکی ازش نگیر. «انالخلطاء لیبغو بعضهم» در سوره مبارکه است. چرا قضاوت عجولانه کردی؟ برای چی واینستادی حرف این را هم بشنوی؟ داستان آنی که ۹۹ تا داشت. دیگر این بود. تا حضرت داوود که ۴۰ روز گریه کرد و ناله زد و اینها. این هم مکاشفه بوده. نه برادری بوده، نه آدمی بوده. ملک بوده در چهره. یعنی خدا خیلی از اطلاعاتش چه شکلی است؟ خیلی از اطلاعات در مکاشفات برای اهلش.
دوباره خوب کتاب میگوید: «سطح درک هوشیاری خود را در حین تجربه مراتب بالاتر از آگاهی و هوشیاری در حال بیداری در زندگی روزمره توصیف کردند. این افراد به حقیقی بودن آنچه دیدهاند کاملاً اطمینان دارند و آن را کاملاً از خواب دیدن یا توهمات ناشی از بیماری یا تب یا مصرف مواد مخدر متفاوت میخوانند.» در چندین مورد اشخاصی که اندیای خود را قبلاً در طول زندگی خود از مواد مخدر یا شیمیایی توهمزا نیز استفاده کرده بودند ولی بیان نمودند که اندیای کاملاً از مقوله متفاوت بوده و بر خلاف مواد مخدر که شخص بعد از برگشت به حال عادی توهم بودن آنچه را دیده حس میکند، در مورد تجربههای اندیای چنین نبوده است.
بخوانم و بعد توضیحات: «همانگونه که گفته شد تعداد گزارشهای اندیای منتشر شده به چند دههزار میرسد. با وجود آن که تنها اقلیت کوچکی از کسانی که این تجربهها را داشتند درصدد انتشار و بازگو کردن آن برای عامه برمیآیند. بسیاری از تجربهکنندگان دچار تحولات بعضاً عمیقی در زندگی بعد از تجربه خود میشوند و اهداف و ارزشهای آنها دگرگون میگردد.» البته این تغییرات برای بعضی نامحسوس و برای بعضی کاملاً بنیادی. ولی باید به این نکته اشاره کرد که بعد از احیاء شخص تجربهکننده باید از طریق کانال ارتباطی کلام و زبان خود برای بازگو کردن این تجربه به دیگران استفاده کند و گاهی اعتقادات و زمینههای فکری افراد روی نحوه تعبیر و بیان تجربه اندیای آنها مؤثر است. البته فرق میکند، بعضیهایشان وقتی برمیگردند کاملاً عادی میشوند، بعضی بدتر از قبل میشوند.
خوب اینکه خیلی بیعدالتی است. یکی رفته تا دم مرگ و بعد رفته آنور هم دیده و بعد حالا اینجوری هم دارد، به بهشت و جهنم یقین دارد مثلاً. خوب ما هم هیچی ندیدیم و یقین اینجوری هم نداریم. بعد دیگر این هم گناه نمیکند مثلاً. همه چیز را میداند. اختیار که از آدم سلب نمیشود. سر کلاس گفتم به دوستان، ما مورد داشتیم طرف شهید شده، بردند دفنش کنند. در قبر گذاشتند، دیدند که علائم حیاتی دارد، برش گرداندند. بعد ۲۰ سال، ۲۰ سال ۳۰ سال، چند سال، این بابا بهخاطر عمل منافی عفت با زن شوهردار گرفتند، اعدامش کردند. فاصله زیاد است دیگر. قرآن که دیگر بهترین نمونهاش را دارد میگوید: سامری «بِما لَمْ یُبْصِرْ» یعنی: به چیزی که دیگران ندیدند. سامری جبرئیل را دید. اینها کشف مثالی است دیگر. همه اینها کشف مثالی است بهش میگویند. همه اینها که در این کتاب نرم شده یعنی در این کتاب آمده است کشف مثالی است. این در حد تمثیل، مگر اینکه کسی واقعاً از دنیا رفته باشد که این کتاب «سه دقیقه در قیامت» از این جهت از همه این حالاتش قویتر است.
کشف مثالی با یک لطافتهایی برای آدم حاصل میشود. خیلی چیز ویژهای نیست. حالا حرفم اینجا زیاد است که حتی برای کفار هم بدون این مسائل، این شکلی با یک ریاضتهایی کشف مثالی حاصل میشود. در عوالم ملکوت دو تاست دیگر. ملکوت عُلیا داریم، ملکوت سُفلی داریم. ملکوت سُفلی خیلی راه بهش باز است و راحت هم هست. بلکه با گناه آدم زود بهش منتقل میشود. صاحب استخاره بودند و بعداً فهمیدیم این شکلی است. صاحب استخارههای عجیب و غریب بودند. کانال استخارهشان بود. معاصی ویژهای داشتند. از طریق آن معاصی ارتباط ویژهای با شیاطین. یکی از اینها بود که خیلی از این مغیبات را میگفت و چیزهای غیبی و اینها. البته سطحش اینها پایین است دیگر. جواب بده میرود برمیگردد. خیلی کنجکاو شدند چرا هرکه میخواهد بده، میرود برمیگردد؟ خیلی دیگر بررسی کردند، فهمیده بودند که این قرآن کوچکی دارد. محضر امام رضا علیه السلام آدم خجالت میکشد این حرفها را بزند. قرآن کوچکی دارد، میرود رویش ادرار میکند. شیاطین را میبیند. سوالش را مطرح میکند، جواب میگیرد. میآید به اینها میگوید. برای هر کدام از اینها که میخواست ملکوت سُفلی. شیاطین هم بالاخره از یک سری امور اطلاع دارند و میبرند و میآورند. خود ماجرای حضرت سلیمان. عفریتی از جن بود و قدرتی داشت. ولی آن انسان آصف بن برخیا. آن قرآن از این تعریف میکند. «قال الذی عنده علم من الکتاب». از آن جنه تعریف نمیکند. جنها سرعتشان بالاست. هوششان هم پایین. زرنگ و باهوش نیستند.
حالا ماجراها هست اینجا. خیلی نه. ترس با همه میافتد توی وجود پرندگان. خدا شبها خواب نمیبینند. بعد ما باید جوابگو همین الانش که حرفهای اینجوری زدیم. یک عزیزی پیام داده که آقا من خواب و خوراک ندارم. زندگی ندارم. از همه چیز میترسم. حق الناس میافتد. کار به کجا میکشد! بله، جنها هوش ندارند. ادراکشان پایین است. چی میگویند؟ بسیطاند اصطلاحاً. خیلی بسیط، فهم کمی دارد. البته قدرت تمثل، یعنی در ماده میتوانند به خودشان مادههای مختلفی بدهند. در آن ۴۰ صفحه کتابی که نخواندیم یک همچین ماجرایی داشت دیگر. میگوید که اینها، آن مهندس دکتر بود، چی بود؟ نفر دوم مهندس، میگوید که جنها برای من ظاهر شدند. ۴۰ صفحه نگفتیم. چه صفری، اشاره بهش بکنیم. من تنها زندگی میکردم و حالا من هر وقت میگویم یاد ایشان میافتم که با لپتاپ کار میکردم. گفتم که بعد میگوید خلاصه یک شبی دیدم یکی آمد و نشستیم به صحبت و جنی بود. اسمش هم چی بود؟ نوک. خلاصه با ما رفیق شد و با هم نماز جماعت میخواندیم و کمکم مسائلی را به من گفت. دیگر کمکم پته یک نفری را آب ریخت و گفت این خانم فلانی روابطی دارد با یک کسی و کمکم منتشر بکن و آبروش را ببر و مچش را بگیر. یک سیدی این همه عکسها و فیلمهایی هم که دارند توی آن سیدی جمع کرد. این تکهاش واقعاً محشر است. یعنی حالا از آن ۴۰ صفحه، این تکهاش خیلی زیباست. من به خود نویسنده کتاب گفتم. گفتم که این تکه واقعاً عالی است، یعنی واقعاً منقلب میکند.
یک چیز هم بگویم، این را هم تا حالا نگفتم. نویسنده کتاب به بنده میگفت که ظاهراً همین وادی حق الناس را بخش دیگر از کتاب وقتی ما مصاحبه گرفتیم، این را بدانید جالب است. وقتی ما مصاحبه گرفتیم، ما با شرط عهد کرده بودیم که ما عکس و فیلم و صوت و اینها را به هیچکس نمیدهیم. بخشی از این مصاحبهها انقدر من را گرفت، به خانه که رفتم به خانمم گفتم بیا همین پنج دقیقه را گوش بده. نمیخواهد بقیهاش را. ظاهراً بحث وادی حق الناس بوده. گفتم همین پنج دقیقه را گوش بده. ترس و لرز افتاده بود به بدنم، بدنم میلرزید و منقلب شده بودم. گفت گذاشتم گوش دادم. نه، گوشیم زنگ میزند. آنی که مصاحبه کرده بود گفت مگر ما با هم عهد نداشتیم شما این را به کسی نگذاری؟ برای کسی نگذاری گوش ندهد؟ خلاصه این را هم میخواستم بگویم که برخی از اینها حالات این شکلی که پیدا میکنند، برمیگردند یا آدم کاملاً معمولی میشوند، یا عدهای تحولات اساسی پیدا میکنند. اصلاً مکاشفه خاصیتش این است. اگر مکاشفه حق باشد. البته دنبال این حرفها نباید مطلقاً بودها. این هم باز معضلی است. باز پیام میآید آقا چکار کنیم به مکاشفه برسیم؟ مکاشفه رسیدنی نیست که. مکاشفه اولاً که زندگی برزخی آدم، ادراک برزخی آدم مهم است، نه دیدن صور برزخی. صور برزخی مهم نیست. که برزخی ببیند. ادراک برزخی یعنی شما قلبت در دنیا نباشد. اینجا که هستی یک آدم مرده است. این ادراکش از خودش این است.
یک وقت یک کسی از یکی از اساتید سوال کرد. این را بگویم و بعد کجا بودیم؟ برگردم توی آن ماجرای آن چهل صفحه، یادم بندازید ادامهاش بدهم. یک وقت یکی از یکی از اساتید پرسید که آقا چکار کنیم ما منبر که میرویم جمعیت ما را نگیرد؟ این بنر و تبلیغات و تشکیلات و دفتر و دستک و اینها حواسمان را پرت نکند از کار؟ چیزی که فرمود خیلی عجیب بود. خیلی هم دلنشین بود. فرمود که وقتی منبر میروی خودت را در کفن ببین و احساس کن برای مثلاً قطعه ۵۰ فلان قبرستان دارد سخنرانی میکند و همه هم با کفن نشستهاند. دارند گوش میدهند. دیگر نه ریا میکنی، نه خودنمایی داری. جمعیت برایت مهم نیست. برای اموات مثلاً خودنمایی میکنی؟ مثلاً قرآن بخوانید توی قبرستان. امروز برای دههزار نفر، خیلی همه خوششان آمده. برای دو نفر این میشود زندگی برزخی. از این اعتبارات دنیا کندهش شدهای. به این باید برسیم. اگر کسی تحولاتی پیدا کرده در این بحثها و اینها اینجوری شده، خوش به حالش. رد شد و یک صدایی آمد و یک موجی افتاد و یک «هوی» آمد و بادی آمد و وزن اینها. اینها اینها توهم دو روزه هم هست. روز سوم هم میرود. حالات این شکلی دوامی هم ندارد. روز سوم آدم بدتر از روز اولش هم میشود. وقتی حالات میرود میگوید حالا یک چیز جدید رو کن. اینهایی که ما رفتیم توی این وادی در آمدیم. اگر قلب برزخی شد انسان ادراکش. حالا اینها معمولاً حالت اینجوری پیدا میکنند، میگوید اصلاً این مسائل برای من مهم نیست.
یکی از این تجربیات برایتان بخوانم. میگوید: من عذر میخواهم این تعبیر را به کار ببرم ولی احساس میکنم مردم دیوانهاند. پیغمبر فرمود: یعنی کسی وقتی قلب برزخی پیدا کرد، این حالات و وضعیتی که در مردم میبیند برای او مسخره است. جلسهی تازگی این را گفتم، بازم میگویم. آن صوت آن جلسه چون عمومی نمیشود و منتشر نمیشود. الان عمومیاش را میگویم که همه عزیزان در جریان باشند. ما نسبت به مسائل اقتصادی و وضعیتی که الان هست و اینها نقد جدی داریم. از خدا میخواهیم که کمک بکند. آینده را هم روشن میبینیم. قطعاً در مورد گرانی و اینها با همه نقدی که داریم، با همه فشاری که هست. ما کارت سوخت نداشتیم هنوز، ۴ ۵ روز است و منتظریم کارت سوخت بیاید بریم بنزین بزنیم. یعنی خود ما مثل بقیه بلکه بدتر از بقیه. از صدر از جای گرم در نمیآید. ولی میخواهم عرض بکنم امام سجاد علیه السلام. در کانال منتشر شده حالا اگر عزیزان به گردن یعنی به دست آوردند. به امام سجاد گفتند آقا جنسها خیلی گران شده. متفاوت با این حال ما، حالا خود بنده، خیلی گران شده. حضرت فرمودند که رازق که عوض نشد. جنسها گران شده ولی خدای بنزین هزار تومانی با خدای بنزین ۳ تومانی که عوض نشده. نکته روشن است. این حال این استها. گلهاش هم دارد از مسئولین. رزقش را از جیب و تدبیر مسئول میبیند. حقالناس داری از مسئولین. یکی دو تا بهش برن میخواهند بروند. در هر ۱۰۰ سالی مسئول از یعنی اگر باش باشد، جهنم رفتن. روایت پیغمبر فرمود هر که مدیریت ۱۰ نفر را قبول کرده باشد. این روایت را اولین بار باز یکی از اساتید و شاعران، علامه طباطبایی یعنی علامه طباطبایی به کسی از شاگردانش گفته بود. باورم نشد، یعنی گفتم انشاءالله سندش مشکل دارد. بعد دیدم رهبر انقلاب چند وقت بعد روایت را نقل کرد. دارد که اینها مقرّن میکنند. دست و پا را میبندند، دست به گردن میبندند. مسئول ۱۰ نفر بوده باشد، لب پرتگاه جهنم میبرند. تکتک این ده تا را میآورند. حق اینها را اگر ادا کرد ، نجات مییابد. رد میشوند؟. ۱۰ نفر از تکتک اینها حق الناسی که دارند حلالیت میطلبد. حالا یک وقت اونه، یک وقت تدبیرش به این است که ملت را بدبخت بکند. دیگر جهنم ذات است دیگر. این وضعیت ما با مسئولین. الان بعضی رفقای ما پیام میدهند از تهران و مشهد و اینها. آقا ما میخواهیم برویم کاندیدا بشویم، نظرت چیست؟ من هم جواب نمیدهم. یکم ناراحت میشوند اینها. پسش برمیآیی که واقعاً هم سخت است. خوش به حالت، برو. اگر به زور میبرنت، چون باز حسابش فرق میکند. باز حسابش با آنی است که به زور میبرنت. خلاصه عرصه سختی است. یعنی دویدن و پیش انداختن و افتخار و باد به و خودنمایی. اینها به هر حال.
ولی حضرت فرمود که آقا «رازقم عوض نشده». همان که در گرانی روزی را میدهد. همان. یکی از آقایان گفتش که من تهران میدان بهارستان با یکی از علما میرفتم. خیلی درگیر بودم ظاهراً در بحث کرایه خانه و اینهاش که مثلاً اجاره خانه ندارم، خانه خوب گیرم نمیآید با این پولها و اینها. بدون اینکه چیزی بگویم گفت آقا دست گذاشت روی شانه من. کدام کبوترها که وسط میدان بهارستان مثل اینها باشی. این گندم ارزان بشود، گران بشود برایش فرقی ندارد. چوب هم ارزان باشد، گران باشد. روزیش را در گندم میبیند نه در چوب میبیند چوب را واسطه میداند. نه ارزانی برایش معنا دارد، نه گرانی. توکلش به یکی دیگر است. این قلبی است که از این ماده فاصله گرفته. این را میگویند حیات برزخی، حیات شهودی. که اول خدا را میبیند بعد خودش را به خاطر خدا میبیند. این قلب هر کسی را میبینید که خدا نصیب بکند. یکی از اینها. اهل بیت حرم از اینها میدهند. از اینها باید بخواهیم. «شکمه رو پر بکنیم». یعنی بطن را پر کنیم. که از اساتید میفرمود. در مکاشفهای امام رضا علیه السلام را دیدم یا خودشان فرمودند که حضرت گفتند که وضعیت عجیبی است این جماعت. میآیند برای زیارت. گونیهایی دارند. گونی اعمال. میکرد! یعنی آن توشهای که آدم اعمالش را توش میریزد. حضرت فرموده بودند که اینها وقتی میآیند اینجا پر از خرمهره و سنگ و کود و خاک و آشغال و اینهاست. ما این را خالی میکنیم. اینها بروند با طلا و جواهرات برگردند. باز میروند با همانها برمیگردند. تا کی میخواهد با این آشغالها بیاید؟ آن طلائه چیست؟ این توجهات این قلب طلایی است. از این اسباب بریده است. به اینها کار ندارد. این اصلاً اینجا نیست. این تنش اینجاست. صورت ببیند مفت نمیارزد. هیچکس هم دنبال این حرفها نبود بلکه دنبال اینها این بود «سلب درجات میآورد». «سلب درجات میآورد». کسی دنبال این مسائل باشد، ذکری بگوید به خاطر اینکه یک چیزی ببیند، محرومیت میآورد قطعاً.
خلاصه ملکوت سفلی این شکلی است. آن بابا میگوید که من این جنه به من گفت. من فکر میکردم آدم خوبی است. به من گفت که این دختره اینجوری است. با یک کسی روابطی ریخته و فیلمهایش را هم گرفته و توی فلان سیدی. رفتم خانهشان. رفتم سمت سیدیها. یعنی رفتم توی اتاق. و فامیلش بوده دیگر. حالا یادم نیست. بله. ما که حافظه همینجور درب و داغان هست و سریع خواندیم رد شدیم. دیگر بدتر.
بعد میگوید رفتیم توی اتاق و سخنرانی و اینها. با انگشت گشتم آن سیدی را درآوردم. سیدی که فیلم و عکسها بود با آن آقایی که این رفت و آمد داشته. کسی هم خبر نداشت روابطی داشت. ناگهان رنگش پرید. خیلی عجیب. این تکهاش واقعاً از رفقا خیلی اشک آدم را جاری میکند. گفت که گفت سخنرانی آقای الهی قمشهای. گل من عاشق سخنرانی آقای الهی قمشهای. این کدام موضوعش است؟ موضوع «ستاریت خداست». موضوع ستاریت خدا که این وقتی اینجا نقل میکند مهندس میزند زیر گریه توی کتاب. میگوید: «رسوا میکردم. خدا اینجور پوشانده بود من داشتم رسوایش میکردم.» آن جنه به من گفته بود که رسوا کن. بیتاب میشود. منصرف شدم. یکی از علما آن آقا بهش گفته بود که اینهایی که دیدی اینها همش شیطان بوده و این جنه هم اینجوری است و این شیطان بوده و نمازم که میخوانده فیلم بوده. تو جلو وایستاده بودی، به تو اقتدا میکرده. امروز دیگر بنا گذاشتم به نافرمانی او. زندگی من را به آتش کشید. که دیگر آن بخش اصلی و خطرناک ۴۰ صفحه همینجاست دیگر. واقعاً ترسش میآید. دیگر نشسته بودیم دیدم پرده مثلاً اگر کنار. آتش میگرفت، میرفت و لپتاپ من را پرت میکردند و میز ناهارخوری به هم میریختند. میگوید که اینجایش بامزه بود. واسه اینجایش گفتم. سر سفره شام نشسته بودیم خانه عمم. بامزه است.
بعد میگوید که این جنها تقلید صدا بکنند. کارهای اینجوری. خوب است آقا فلانی با صدای عمم. یک کفگیر دیگر برایت برنج بکشم؟ خندید. سیرم دیگر نمیخواهم. خیلی سر من درآوردند. پدری از من درآوردند. حیثیتی از من بردند با این کارها. استاد حسین قاضی. از اطلاعات سید حسین قاضی. درسش. یک گربه سیاهی میآمده. در احوال ایشان نقل شده در خاطرات. جن میتواند بهصورتهای مختلف دربیاید. تجسمشان با قدرتشان. حالا الان دیگر مصیبت میشود دیگر. میرویم بیرون و بحث جن هم که شد و دیگر گربه سیاه و دیگر خانمها شب دیگر آقایون آماده باشید. دیگر گربه سیاهی رد شد. ماجرای درس. گربه سیاه هر روز میآمد مینشست. بیرونش کنم با چوب و بیل و اینها.
خیلی شخصیت بزرگی بود. فکر کنم جلسه قبل در مورد ایشان یک مقدار صحبت کردم. نمیدانم کجا بود. تازگی در مورد ایشان صحبت کردم. زیاد صحبت کردم ولی تازگی یک جلسهای بود. در کلاس بود فکر کنم، هفته پیش. در کلاس کلاممان در مورد ایشان. کلاس کلام هفته پیش یک مقداری در مورد ایشان صحبت کردم. شخصیت بزرگ. ۱۸ سالگی از حوزه خارج شد. فرمود اختیاری دارد و خیلی امام به ایشان ارادت عجیب و غریبی داشت. ایشان سال ۵۱ از دنیا رفته بود. به امام گفته بود شما انقلاب میکنی، پیروز میشود. عکست روی پولها چاپ میکند. سال چهل پنجاه. ایشان سال ۵۵۱ از دنیا رفته بود با امام شوخی میکرد. میگفت یک دستخط به ما بده. پسفردا رهبر شدی ما میبریم بانک. شوخی میکرد با گربه سیاه. میآمد و میخواستند این را بیرون کنند کاریش نداشته باشند. این جنه میآید هر روز مینشیند. «استفاده کن از شما هم بهتر میفهمد.» در مجالس روضه که شما تشکیل میدهید جنها زودتر از همه میآیند. بیشتر از همه. خیلی عاطفی. بیشتر از همه گریه میکنند و خرجی برای امام حسین میدهند و چیزهای دیگر. زیاد است دیگر. یعنی لااقل ۲۰۰۰ سالی عمر قبرستانی دارند و تشییع جنازهای دارند. احکامشان مثل ماست دیگر. قرآن واضحات قرآن است. از بحثهای مهم قرآن. سوره مبارکه الرحمن. همه بحث: «فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ». دیگر با جن هم دارد حرف میزند. این همه آیات خطاب به جن است. مسائل جن. یک سوره به اسم اینها داریم. یکی از اساتید تفسیر به من گفت بگو چی بگویم؟ گفتم شما اول تفسیر سوره جن را بگو. باریکلا. خیلی خوب است. تفاوت جن و انسان فهمیده میشود. جنیان ادراکشان خیلی پایینتر است و در همان سوره جن هم شما میبینید سطح مباحث خیلی نازل است. سوره خیلی سطح مباحث بالا. تفاوت به هر حال.
دیگر حالا کتاب یک مقداری خواندیم. میخواستم مسائل دیگر هم بگویم. خوبی این ساعت به این است که ما نمیتوانیم بیشتر کشش بدهیم. بهخاطر کتابی از مرحوم آیتالله حائری یزدی آورده بودم برایتان بگویم. دیگر وقت نمیشود. تجربه نزدیک به مرگ ایشان را چکار کنم؟ آقا میخواهم از کتاب «کرامات صالحین» البته دو تا آوردم. یکیاش مربوط به سید مهدی کشفی که شهیدان مرحوم جواد ملکی. حال احتضار تفاوت با تجربه نزدیک به مرگ. نکات خوب.
«هنگامی که در کربلا بودم شبی در خواب دیدم که فردی به من گفت شیخ عبدالکریم کارهایت را ردیف کن که تا سه روز از دنیا خواهی رفت.» شیخ بها هم که در حرم مدفوناند، ایشان هم همچین ماجرایی داشتند. یک وقت یادم باشد آن را هم برایتان تعریف کنم.
«از خواب بیدار شدم و غرق در حیرت گشتم اما به آن توجه زیادی نکردم. شب سهشنبه بود که این خواب را دیدم. روز سهشنبه و چهارشنبه را به درس و بحث رفتم و کوشیدم خواب را فراموش کنم.» حضرت امام فرمود: «اگر یک حاجت مستجاب داشته باشم دعا میکنم حاج شیخ برگردد.» شیخ عبدالکریم حائری برگردد به دنیا. مؤسس حوزه علمیه قم ایشان.
«میگوید که کوشیدم خواب را فراموش کنم. پنجشنبه که تعطیل بود با برخی از دوستان به باغ معروف سید جواد کلیددار در کربلا رفتیم. پس از گردش و بحث علمی ناهار خوردیم و به استراحت پرداختیم. هنوز خوابم نبرده بود که به تدریج تب و لرز شدیدی و به سرعت شدت یافت و کار به جایی رسید که دوستان هرچه عبا و روانداز بود همه را روی من انداخت اما باز هم میلرزیدم و آنگاه پس از ساعتی تب سوزانی همه وجودم را فرا گرفت و احساس کردم که حالم بسیار وخیم است و با مرگ فاصلهای ندارم. از دوستان خواستم که مرا هرچه سریعتر به منزل برسانند و آنان نیز وسیله یافتند و من را به خانه انتقال دادند. در منزل به حالت احتضار افتادم. کمکم علائم و نشانههای مرگ از راه رسید و حواس ظاهری رو به خاموشی نهاد و تازه به یاد خواب شب سهشنبه افتادم. در آن حالت بحرانی بودم که دیدم دو نفر وارد اتاق شدند. در دو طرف من قرار گرفتند. ضمن نگاه به یکدیگر گفتند پایان زندگی اوست. باید او را قبض روح کرد. من که مرگ را در برابر دیدگانم میدیدم با قلبی سوخته و پر اخلاص به سالار شهیدان توسل جسته و گفتم سرورم من از مرگ نمیهراسم اما از دست خالی و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت بسیار نگرانم. شما را به حرمت مادرت فاطمه سلاماللهعلیها شفاعت مرا بکن تا خدا مرگم را به تأخیر اندازد و من کار آخرت را بسازم و آنگاه بروم.» دعاها اثر دارد قطعاً. همین کتاب «سه دقیقه در قیامت» این جانباز فقط به خاطر دعای زن و بچهاش است که برمیگردد.
آخرین کتاب میخواهم بخوانم: «شگفتا که پس از این توجه قلبی دیدم فردی وارد شد و با آن دو فرشته گفت سیدالشهدا میفرماید شیخ را به ما ملحق نکنید و ما شفاعت او را نزد خدا نمودهایم که عمر او را طولانی سازد و خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است. او را رها کنید.» و آن دو به نشانه اطاعت خضوع کردند و آنگاه هر سه با هم صعود نمودند. «درست در آن لحظات احساس کردم که رو به بهبود هستم.» باز یک موضوع دیگر.
ما در مورد تجربه نزدیک به مرگ و اینها چون خیلی فضا گاهی فانتزی میشود این را هم بگویم که ببینید حالات انسان موقع مرگ همیشه اینجوری هم نیست، یعنی تفاوت جدی دارد با اینهایی که در این خاطرات آدم میبیند. از مرحوم سید مهدی کشفی. ایشان از عرفای گمنام ماست. در قبرستان نو قم. شما از دری که وارد میشوید، از توی خیابان اراک. انشاءالله اگر رفتی قم بروید قبرستان نو. قبرستان عجیب و غریبی است. قبرستان حاج شیخ و خیلی بزرگ. همین سید حسین قاضی که عرض کردم، توی همین قبرستان است. کربلایی کاظم همینجاست. رسول ترک همینجاست. برادر علامه طباطبایی انتهای همین قبرستان است و خیلی بزرگان هستند. مهدی کشفی. قبرهای عجیب و غریبی نیست. داستانها هست. یک تور قبرستانگردی یک وقت راه بیندازیم با هم برویم آنجا. بنده ۶ ۷ ساعت برای شما صحبت بکنم. بله، چون قبرستان حاج شیخ که چه خبر است. یک قبری آن سمت راست گوشه جایی که پله میخورد، درش هم قفل است. توی اتاق. قبل یک کمی برآمده از قبل است.
سید مهدی کشفی این ماجرا مال ایشان. دوست مرحوم آیتالله اراکی بوده و شاگرد آقای ملکی تبریزی. آیتالله اراکی فرموده بودند که: «رفیقی به نام سید مهدی کشفی داشتیم. ایشان گفته بود شبی از خواب بیدار شدم برای نماز شب حیاط بروم و وضو بگیرم. اما وقتی در حیاط را باز کردم دیدم که خانه شکل دیگری دارد.» این مکاشفه این شکلی است، یکهو است. هیچ مقدمه و فکر و اینها. «دور تا دور حیاط مثل صحنهای حرم حجره حجره شده بود. متوجه شدم از یکی از این حجرهها صدای ناله جانسوزی میآید.» مکاشفات هم بستگی به روحیات آدم، فضای آدم، اعمال آدم، شرایطی که توش زندگی میکند دارد. قوچانی که کتاب «سیاحت غرب» را نوشته، آخرش میگوید تلفن زنگ خورد. مکاشفهاش اینجوری است. تلفن. الان اگر ایشان بود احتمالاً در واتساپ پیام میآمد. اینجوری بوده احتمالاً. اینها دخالتهایی است که قوه خیال تصویرسازی میکند در مکاشفه آدم. این نکتهای است دیگر. حالا این را هم لابهلا بگوییم.
«متوجه شدم از یکی از این حجرهها صدای ناله جانسوزی میآید. گشتم و حجره را پیدا کردم و نزدیکتر شدم ولی در قفل بود و باز نمیشد. از شکاف در نگاه کردم. دیدم یکی از رفقای خودم است که در بازار فعالیت داشت و دیدم چالهای به اندازه قامت یک انسان کندهاند و یک نفر را تا گردن توی آن چاله گذاشته و سنگ ریختهاند.» انقدر خودم بد نوشتم سنگ را داشتم «بنگ» میخواندم. گفتم برای چی «بنگ» باید بریزم توی چاله؟ بعد میگوید «بنگ را ریخته بهجای سنگ و فقط گردن آن شخص بیرون است. دیدم دو ملک در حلقوم او عملیاتی انجام میدهد.» وقتی این صحنه را دیدم پاهایم شل شد. آن شخص هر چقدر که فریاد میزد آن دو ملک بیاعتنا کارشان را انجام دادند. «من هرچی که داد زدم اصلاً اعتنایی نکردند. دیگه طاقت نداشتم ببینم و حال نماز هم نداشتم.» اینجایش خیلی قشنگ است این بزرگان. ببینید این رفت: «رفتم درِ منزل استادم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی. محکم در زدم، هنگام اذان صبح. حالا جالب است که جوابش را داده، چون سر اذان صبح نماز صبح را شروع میکرد. سر طلوع آفتاب و سلام علیکم را. نماز صبحش یک ساعت و نیم طول میکشید. هنگام اذان صبح بود. در میزدم و از آن طرف میرزا که داشت به سوی در میآمد میگفت چه خبرت است؟ یک چیزی نشانت دادند؟» گفت: «سید مهدی رفیقت که از بازاریان تهران است اکنون در حال جان دادن است و دارند جان او را میگیرند. صحنهای که دیدی قبض روحش بود.» این که میگوید شبی که رحلت کرد ۳۰۰ طلبه با هم خواب دیدند. ملکی. ۳۰۰ طلبه خواب دیدند، فردا در قم تشییع جنازهای است. «رسولالله دارند پای آن تابوت سینه میزنند.» ۳۰۰ طلبه خواب دیدند پیغمبر دارند سینه میزنند.
مرحوم کشفی ساعت و تاریخ را یادداشت میکند. بعد از چند روز تلگرافی برایش میآید که در آن خبر فوت نوشته بود و برای مراسم آمده بود. دیدم همان روز از دنیا رفته. گفتند این «اهل ربا بوده. جان کند هر کاری هم که باشد». از این چیزها را تجربه نمیکند. ولی میشود فضای توهم و فانتزی که بعضی فکر میکنند دیگر کلاً مرگ همین است هیچ خبری هم نیست. نه، این عرض کردیم قبلاً. برزخ بدن فاصله میگیرد، خیلی شیرین است. هفته پیش هم گفتم، گفتم بچه وقتی به دنیا میآید از اینکه از یک فضای تنگی درآمده توی فضای آزادی، اینش برایش خوب است. ولی بعد که کار بکنیم هیچ امکانی ندارد. آنجا سختیها شروع میشود. این هم ماجرای برزخ و مرگ همین شکلی است.
به لطف امام رضا این جلسه را اینجا ادامه خواهیم داد. همین ساعت انشاءالله همه عزیزان موفق باشند و در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرماید. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
در حال بارگذاری نظرات...