شهادت سردار سلیمانی
ماجرای سفیانی
روایت پیامبر صلیالله علیه و آله در مورد مقام شهدا
حورالعین
کسی که در دنیا میتوانست به کربلا برود و نرفت!
در امانبودن شهید از صحنه قیامت
شهید عذاب قبر دارد؟!
مراتب ایمان
حدیث سلسله الذهب درمورد مقام شهید
نسبتهای خانوادگی در برزخ
باب بهشت عرفا
حیات برزخی
علم چیست؟
ریشه همه حقایق
مراتب حیات
محقق شدن هدفی که خون شهید برایش ریخته است.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبین ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
بسم الله الرحمن الرحیم.
إنا لله و إنا إلیه راجعون.
تلخیص ماجرای شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی، ضایعه دردناکی است که قطعاً قلب نازنین حضرت حجت بن الحسن را متألم کرده است و حتماً دل مبارک حضرت به درد آمده است. فاجعه و به میزانی که دشمن خوشحال و مست از این جنایت است، ما هم به همان میزان ناراحتیم. امیرالمومنین (ع) در شهادت محمد بن ابیبکر فرمودند که: "ناراحتی ما از این شهادت به میزان خوشحالی آنهاست."
ما هم که مست از این واقعهایم، به همین حقیقت دل و دماغی نداشتم که چند دقیقهای خدمت عزیزان برسم، ولی از باب اینکه یادی از شهید بزرگواری شده باشد و در این لحظات نورانی قرب حق تعالی و لقاءالله که برایش حاصل شده، یاد ما هم باشد و نظری به ما کند و لبخندی از آن لبخندهای زیباش هم به ما داشته باشد، دقایقی را گفتم خدمت عزیزان باشیم.
خوب، بحث ما هم بوی شهادت داشت؛ یعنی این کتاب «سه دقیقه در قیامت» غرق در شهادت است. بنا داشتم در مورد شهادت و وقت دیگری بیشتر صحبت بکنیم ولی این اتفاق باعث میشود که کمی زودتر در مورد بحث شهادت و مقام شهید نکاتی را عرض بکنیم.
اولاً در مورد خود این حادثه، با همه تلخیهایی که دارد و واقعاً قلب هر مؤمنی، هر متدینی، هر شیعهای، هر محب اهلبیتی، هر آدم آزادهای در این جنایت به درد میآید، ولی دروازه ورود به دوران طلایی بقیه الله (عج) انشاءالله است. در روایات ما مطالبی در این باب گفته شده است. فرمودند که: "بین جمادی و رجب منتظر وقایعی باشید."
که همین الان بین جمادی و رجب هستیم. گفتند که خروج سفیانی در سوریه و عراق در رجب است. ما نمیخواهیم تطبیق بدهیم و توقیت بکنیم. امیدواریم که این وقایع مقدمه همچین حادثهای باشد. البته وقایع در مورد سفیانی وقایع تلخی است. مرحوم آیتالله العظمی بهجت (ره) میفرمودند که این وقایع پیش از ظهور، این مشکلات و این آسیبهایی که هست را با دعا میشود برطرف کرد. فرمودند که گاهی ایشان بیتاب میشد و با یک حال درماندهای میفرمود که: "چه کنیم که از ماجرای سفیانی گریزی نیست، از ماجرای سفیانی و قتل عامی که او در سوریه و عراق خواهد کرد."
من دیشب تحلیلی داشتم با دوستان طلبه، حالا انشاءالله فایلش منتشر میشود. دیشب عرض کردم خدمت رفقا که نگران بودند، گفتم که: "وضعیت ایران وضعیت نگرانکنندهای نیست. منطقه، منطقهای است که به آشوب کشیده میشود. آشوبهای منطقه هم دست و پا زدن دشمن است ولی آخر به نفع جبهه انقلاب تمام میشود. آمریکا گور خودش را کند. بهترین منطقه، آبروی نداشتنش را به باد داد. الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقا."
دشمنان ما را خدا احمق قرار داد. احمقانهترین کاری که میتوانست آمریکا بکند این بود که محبوبترین رجل سیاسی را در این بلبشوی سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی به شهادت برساند. تبدیل به یک چهره ماندگار و یک افق دستنیافتنی بکند که اگر کسی در دلش تردیدی دارد نسبت به مقاومت و جهاد و ایستادگی، آدمهای دودل و مردد هم سفت بشوند و محکم بشوند. انشاءالله طی روزهای بعد در تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی خواهید دید چه غوغایی خواهد شد، چه در ایران و چه در عراق.
و از دوستانم درخواست میکنم که عکس این شهید را تا جایی که میتوانیم منتشر بکنیم، بهعنوان علم، خودمان پشت ماشینها بزنیم، در خانهها بزنیم. ببینند که حاج قاسم در این دلها جا دارد و حاج قاسم سلیمانی رفتنی نیست. مرده اینهایی هستند که دارند با حیات حیوانی زندگی میکنند.
لذا ما غصهمان و ناراحتیمان از شهادت حاج قاسم بابت شهادت او نیست. او که لایق بود، باید به این مرتبه میرسید با این همه فداکاری و جهاد و زحمت و اخلاص. حاج صادق هر کدام از این بزرگان که... تنها حاجتش این است که من شهید بشوم. برخی هم بهش گفته بودند که: "تو آخر به شهادت میرسی."
رحمت الله یعقوبی (فرمانده) فرمود که: "من از یک خصلت قاسم سلیمانی خیلی خوشم میآید که بکّاء است برای اباعبدالله."
حاج صادق فرمود که: "اسم امام حسین که میآمد، کلمه اول کلمه دوم نمیشد مگر اینکه اشک حاج قاسم جاری بود."
به هر حال این روح پاک، این روح منور و عظیم لایق شهادت بود. اگر اینجور نمیمُرد خسارت بود. و از خدا میخواهیم که مرگ ما مثل حاج قاسم سلیمانی باشد، نه مثل مصدق و... که... در خواری و خفت و ذلت و در استخر لوکس و این چیزها نباشد. مرگ ما در شهادت باشد به دست اشقیا عالم بعد از یک عمر مجاهدت و زحمت و تلاش.
صبح جمعه، خیلی ترکیب عجیبی است دیگر: ایام میلاد حضرت زینب (س)، ایام فاطمیه، در بغداد، کنار جوار مطهر و منور کاظمین (ع). صبح جمعه، سحر جمعه، خیلی همهچیز دست به دست هم داده این واقعه را با شکوه بکند. خدا میداند که او الان در چه مرتبهای است و چهها دیده و میبیند و به چه جزایایی از خدای متعال دریافت میکند. فقط خود خدا میداند و بس.
در مورد حیات شهدا نکاتی را عرض بکنم، بعد در مورد مقام شهدا. حالا اول روایات در مورد مقام شهدا را بخوانم، بعد در مورد حیات شهدا هم انشاءالله نکاتی را بحثمان در جلسه قبل در مورد این تونل انتقال از دنیا به برزخ بود و بنا داشتم که در مورد ملائکه و ثبت اعمال و اینها نکاتی را عرض بکنم. حالا فضامان امروز چون فضای خاصی است، نکات را در بحث شهادت اگر داشته باشیم، اولاً اگر هم رسیدیم این جلسه آن نکات را عرض میکنیم، اگر هم نشد انشاءالله جلسه بعد مطالبی در این زمینه خواهیم داشت.
در مورد شهید و مقام شهادت روایت خاصی داریم. پس پیغمبر اکرم (ص) و اهلبیت (ع) خیلی مقام عظیمی را برای شهید در نظر گرفتهاند. یکی از این روایات، روایتی است که هفت تا مقام را برای شهید قائل است که به محض اینکه شهید به شهادت میرسد اثر را نائل میشود. یکی دیگر هم شش تا اثر قائل است در روایت. حالا من بخوانم برایتان. مطلب زیاد است.
روایتی که اول، قطره شهید، شش خصلت خدا قرار داده برای شهید. پیامبر اکرم (ص) فرمودند که: "یعطي للشهید ست خصال عند أول قطره من دمه."
اولین خون شهید وقتی جاری میشود، خدا شش خصلت به شهید عطا میکند. "یُغفر له کل خطیئه." اولش این است که همه گناهان او بخشیده میشود، با اولین قطرهای که خون از او جاری میشود. البته خب اینها کف مقام شهادت است. کمترین مرتبه شهادت برای کمترین شهید این است. شهدایی مثل حاج قاسم سلیمانی، مقامشان عالی است. اینها امتیازاتی نسبت به سایر شهدا دارند. پس اولین ویژگی شهید این است. حالا خود شهیدی که تکه تکه بشود، قطعه قطعه بشود، این فرق میکند. شهید دریا، شهید خشکی، آثار اینها با هم متفاوت است. شهیدی که ترور بشود، حالا این هم باز یعنی شهیدی که در معرکه باشد و ترور بشود، اینها حسابش فرق میکند.
پس اولین ویژگی این است که هر آنچه اشتباه و گناه و اینها که دارد، بخشیده میشود. دیگر گناهی نمیماند. لذا حسابرسی هم شهید از همین جهت ندارد. البته کسی که با شهادت وارد عرصه برزخ بشود، "و یُرَی مقعده من الجنه." همین که میخواهد وارد بشود، جایگاه خودش را در بهشت میبیند. احتمالاً بهشت قیامتی باید باشد چون در برزخ یکی از گرفتاریها این است که خیلیها نمیدانند وضعیتشان در قیامت چطور است، ولی شهید این امتیاز را دارد که به محض ورود در برزخ، جایگاه قیامتی خودش را میبیند.
مثل اینکه در دنیا به کسی جایگاه برزخی کسی نشان بدهند، چقدر احساس آرامش و افتخار طرف میکند؟ بدون شهید میشود، طرف، بدون این شکلی شهید میشود. جایگاهش این است. مزارش این است. به خیلیها نشان میدهند: "آقا شما قبرت فلان جاست، در فلان حرم، مثلاً مدفون هستی." روی قبر فلان عبارت را نوشته است با شهادت از دنیا. خب این یک امتیازی است برای کسی که به شهادت رسیده، جایگاه بهشت قیامتی خودش را.
سومش این است: "و یزوّج من الحور العین." که خب این بحث حورالعین به معنای آن طمأنینه و اُنس و قرابت و آرامشی است که این بهشتی برزخی دارد. حالا در مورد بهشت و مراتبش انشاءالله باید بیشتر صحبت بکنیم. برخی در بهشت هستند که اینها صرفاً در بهشت هستند و بسیاری از امکانات بهشتی دیگر را ندارند. در روایت دارد که اگر کسی در دنیا میتوانست زیارت کربلا برود، مؤمن بود، میتوانست کربلا برود و نرفت، این بهشتم اگر راهش بدهند آنجا "میهمان ذوی الحقوق" است.
میهمان بهشتیهاست؛ یعنی از مثلاً تتمه عنایاتی که به بهشتیان میشود به این چیزی میدهند. یعنی محرومیتهایی دارد کسی که میتوانسته زیارت کربلا برود و نرفت. در مورد شهید، مقام شهید عرض میکنم، مقام متفاوتی است و برزخ شهدا برزخ ممتازی است. "و یُؤمّن من الفزع الأکبر." از فزع اکبر در امان است. اصلاً صحنه قیامت و جابجایی قیامت، آن عرصهای که همهچیز به هم میریزد که تعبیر به فزع اکبر میشود، شهید از این ماجرا با خبر نمیشود. شهید را همانطور که آن جلسه عرض کردم، مثل اینکه جمعیتی به هم ریخته است، ولوله است و یک نفر را از ویآیپی (VIP) میآورند، میبرند به جایگاه ویژه. شهید اینشکلی در این قلقله اصلاً قرار نمیگیرد، از جای امنی به جای امنی منتقل میشود.
"و یُعفی من عذاب القبر." شهید عذاب قبر هم ندارد. به خدا عرض میکنم اینها کمترین مرتبه شهادت است برای شهدای معمولی، نه کسانی مثل حاج قاسم سلیمانی. اینها مراتبشان خیلی ممتاز است. خدا میداند که اینها جایگاهشان کجاست؟ چه برکاتی شامل حالشان میشود.
"و یُلبس حُلَّه الإیمان."
حله ایمان به تن اینها میکند، لباس ایمان، حله ایمان به تن شهید میکند. چون مراتب بهشت به مراتب ایمان است، مراتب قرب به مراتب ایمان است. به بعضیها ایمانشان مستعار بوده. ایمان بحث مفصلی دارد: ایمان عاریتی و ایمان مستودع، ایمان مستعار. بعضی ایمان دارند ولی ایمان مستقر نیست. یک مستودع داریم، یک مستقر. ایمان مستقر ایمانی است که کامل است و حک شده. "کتب فی قلوبهم الایمان." اینها روی دلشان ایمان حک شده. ایمان عاریه دیگر. در آن بینابین و برزخ، بیشتر برای این مؤمنها است که خیلی خطیر است. اینهایی که بالاخره یک جلوههای ایمانی داشتند، محبتی از اباعبدالله داشتند، اهل حالا نماز، طاعات، چیزی بودند ولی لغزشهایی هم داشتند، اینها حله ایمان ندارند. زیور ایمان و لباس ایمان و آن آرم و کد ایمان برای اینها نیست ولی شهدا نه، شهدا اصلاً جایگاه متفاوت و ممتازی دارند.
خب، یک روایت دیگر بخوانم برایتان که این روایت هم خیلی زیباست، مخصوصاً بخش هفتمش. روایت هم از جناب زید بن علی است، از زید شهید. ایشان نقل کرده. خیلی مناسبت جالبی هم دارد که راوی خودش شهید است. از پدرش امام سجاد (ع)، حدیث مسلسل، امام سجاد (ع) از امام حسین (ع)، امام حسین (ع) از امیرالمومنین (ع)، امیرالمومنین (ع) از پیامبر اکرم (ص) فرمود: "للشهید سبع خصال من الله."
شهید وقتی به شهادت میرسد، هفت ویژگی از جانب خدا دارد.
"اول قطره من دمه مغفور له کل ذنب." و اولین قطرهای که خون جاری میشود، هر آنچه از گناه که داشته، بخشیده میشود.
"و الثانیه فی حجر زوجته من الحور العین." سرش بر دامن حورالعین وقتی که دارد به شهادت میرسد.
"و تمسحان الغبار عن وجهه." از صورت او غبار کنار میزنند حوریهها.
"و تقولان مرحبا بک." رهبر انقلاب فرمودند: "شهدا به استقبال حاج قاسم سلیمانی آمدند و او را در آغوش کشیدند." همچین تعبیری. شهیدی به کار برده باشند که نه، اینها منتظر حاج قاسم بودند.
یک وقت صحبتی شد. حاج صادق آهنگران (داماد بزرگوارشان) به من گفتش که: "این علاقه شهدا به تو در برزخ باعث شد که تو این فتنهها پایت نلغزد و کنترل شهدا، بالاخره رفقای خودشان را، حواسشان را دارند، عنایت دارند."
آیه قرآن: "یستبشرون بالذین لم یلحقوا." شهدا، حالا جدا از حیات که عرض میکنم که حیات شهدا به چه معناست.
متنی از ملاصدرا میخوانم برایتان. یک بخش دیگر این است که شهدا اشراف دارند، اموات نه. اموات کانالها و تونلهای مخصوصی برای خودشان دارند از عالم دنیا به خودشان. حالا یا بهشت خودشان یا آن وادی سرگردانی و اینها، وادی حق الناس و اینها. این وضعیت اموات است. اموات کانالها و دریچههای خاصی برایشان هست. هدایایی که به اینها میرسد از کانالهای خاصی است. آگاهی هم که از دنیا دارند به نحو خاصی است حتی بهشتیهایشان. لذا روایت دارد که وقتی یک مؤمن وارد وادی السلام میشود، این روایت مهمی است. شهدا اینجا نیستند، شهدا خیلی از اینجا بالاترند. میفرماید که وقتی اموات، یک میت مؤمن، تازه مؤمن است، یعنی وارد بهشت برزخی دارد میشود. گرفتاریهای دیگر را ندارد. وارد بهشت برزخی که میشود، وارد وادی سلام که میشود، رفقایش جمع میشوند، آشناهایش میآیند به استقبال او، اقوام او، نزدیکان او. بالاخره آشنایی هست. درسته نسبتی در عالم برزخ نیست ولی تعلقات در مورد این عرض کردیم، تعلقات باعث نسبت میشود. وگرنه ما نسبت پدری پسر اینها دیگر در عالم برزخ نداریم. استقبالش میکنند، در آغوش میگیرند و ازش میپرسند که: "از فلانی چه خبری؟" متن روایت است. میپرسند که از فلانی چه خبر؟ میگوید که: "هنوز در دنیاست." معلوم میشود که این اموات خبر ندارند که این هنوز در دنیاست. بعد میپرسند که: "از آن یکی چه خبر؟" خیلی وقت است از دنیا رفته. اینها خیلی ناراحت میشوند. بهشتیهای در برزخ ناراحت میشوند. پس این مال اینجا نبوده. بردندش برهوت. چون اگر مال اینجا بود ما میفهمیدیم.
وقتی وارد میشود بهشت، "وادی السلام." برخی اساتید میفرمودند که: "مثل بهشت قیامتی هشت تا در دارد." و عرفا و اولیای خدا را از کنار مزار سید علی آقا قاضی وارد بهشت، "وادی السلام" میکنند. باغ عرفا، کنار مزار قاضی. عرفا و اولیا از این در وارد برزخ میشوند. خب این باب اولیا و عرفاست. باب شهدا ممتاز، جداگانه. خیلی از اموات از وضعیت شهدا خبری ندارند. شهدا اشراف دارند ولی اموات خبری ندارند. ممکن است حالا به یک نحوی با خبر بشوند که فلان کس وارد بهشت شده است. دیگر حالا آن هم بستگی به اطلاعات خودشان دارد و از بالا که به اینها گزارشی برسد و خبری، بد حساب کتابی دارد.
اینکه آقا فرمودند که: "شهدا به استقبال ایشان آمدند." همین است. شهدا منتظر حاج قاسم سلیمانی بودند و این بزم انگار چیزی کم دارد و وقتی وارد شده، جمع انگار کامل شده. خداوند که یک عمر در این مسیر دوید، حتماً. احمد کاظمیها و همتها و باکریها و شفیعیها و کریمیها و همه. به استقبال آمدند. در بزم اینها چه خبر است. خدا میداند.
ما در این دنیا ماندیم و باید به حال خودمان گریه کنیم. ما در این دنیا ماندیم و با چه وضعی بمیریم و از دنیا برویم در این دنیای پرفتنه و این زندگی پرآشوب. اینها خلاص شدند. یک عمر با افتخار، با مجاهدت، با تلاش، با عزت، با اخلاص زندگی کردند. آدم آخر هم اینطور با عزت و اینطور خون جریانساز بشود. خواهد جوشید، منتظرش باشید. این خون غوغا خواهد کرد. همانجور که خون محسن حججی دمار از روزگار داعش درآورد و کار داعش را تمام کرد، خون حاج قاسم سلیمانی پایان آمریکا است. آمریکا بعد از این تمام خواهد شد. تمام شده بود، مهری بود برای تمام شدن آمریکا و این سند حقانیت شیعه و انقلاب اسلامی با این خون و با این انگشتر که از این بدن مطهر فقط انگشتر و دستش بود. حاج قاسم سلیمانی! تمام بدن متلاشی. این انگشتر تثبیت میکند این نامه را، این سند حقانیت شهدا را. پایان امپریالیسم شیطنت شیطان بزرگ، کار شیطان تمام است. انشاءالله روزنهای است برای ورود به دوران بقیه الله و زندگی نوین. البته سختیهایی داریم، بدون تو این ماههای آینده وضعیت سخت نخواهد شد.
وضعیت بغرنج کشور. یک عده نادان بدبخت خوشحالند. من صبح تا شب چک میکردم، جشن گرفتند. جشن بگیرند. این حیات حیوانی، این ذلتی که یک عده مثل چهارپایان زندگی میکنند، میخورند، با علف سر میکنند، چه میفهمند اینها از مقام شهید و قرب الهی و لقاءالله و حق و حقطلبی و اینها؟ چه میفهمند اینها؟ اینها همانهایی هستند که در کوفه، وقتی که در کوفه و شام وقتی با اسرای اهلبیت (ع) مواجه شدند، جشن گرفتند، همانها. چه فرقی مگر؟
البته وضعیت عراق. از خدا میخواهیم که از این بدتر نشود. و این را بدانید که گزینه بعدی که اینها مد نظر دارند بعد از حاج قاسم، آیتالله سیستانی است. و از خدا میخواهیم که طول عمر بدهد و مویی از سر ایشان کم نشود. به هر حال وضعیت عراق هم وضعیت بغرنجی است.
و هذا ما وعدنا الله و رسوله. هر آنچه رخ داده است ذرهای تردید در ما ایجاد نمیکند. اینها عین آن چیزی است که اهلبیت (ع) به ما فرمودند از وضعیت پیش از ظهور، به آن تنگنایی که ما پیدا میکنیم و وضعیتی که حاصل میشود، این دلها دچار تنگی میشود از این غصهها و این فشار. خالصانه و با انقطاع بخواهیم فرج آقامان را. به خدا برسانید حضرت بقیه الله (عج) را به حق این روز جمعه و این روزی که روز آقامان امام زمان است.
در ادامه میفرمایند که این حوریان به شهید میگویند: "مرحبا بک."
"و یقول هو مثل ذلك لهما." این هم به حوریان میگوید: "مرحبا."
سومش این است که "یُکسی من کسوة الجنة." این بدن متلاشی شهید را نباید نگاه کرد. بدن خونین شهید، این بدن دنیایی شهید است. در بهترین لباس بهشتی آراسته میشود، وارد بهشت میشود.
"و رابعه تدره خزنة الجنة." چقدر تعبیر به "کل ریح طیبه"ی هم میآید. این است که آدم عاشق شهادت میشود. همین حاج صادق عزیز که عرض کردم، دو سه شب پیش با بنده تماس گرفت، گفت که: "خیلی حالت قلبیاش خوب نیست، دلتنگی و محبت و اینها." و این حرف همیشگی ایشان این است که: "آقا فقط دعا کن ما شهید بشیم، با شهادت از دنیا برویم."
خب اگر آدم، حالا مخصوصاً اینهایی که یک وقت میگفت که: "من در یک مجلسی روضه خواندم برای رزمندهها. فقط سه نفر از آن جمع زنده ماندند." حال متغیر پیدا کرد. گفت: "همه اینها شهید شدند. رفقای ما همه رفتند، فقط ما ماندیم." خب اینهایی که با این شهدا بودند، بیشتر سختشان است. ولی آدم وقتی بفهمد مقام شهدا چیست، واقعاً بیتاب میشود برای مقام شهادت. مثل محسن حججی، شب قدر بیاید حرم امام رضا (ع). این همه مسیر را کوبیده، آمده آن نامهای که ازش پیدا کردند صریح نوشته که: "من فقط آمدهام این اذن شهادت، من امسال در مقدرات من شهادت میگیرد." و میرود. دست به دامن شدن برای شهادت.
چهارمش این است که خزانهداران بهشت، خَزَنَةُ الْجَنَّة، ملائکهای که موکل بهشتاند، با همه بوهای طیبه میآیند به سمت شهید که هر کدام را که بخواهد شهید خودش انتخاب بکند، کدام نسیم بوزد، از کدام بو معطر بشود. چهارمین ویژگی شهید.
پنجم این است که "الخامسة أن يُرَی منزلته." منزلش را بهش نشان میدهند همان موقع شهادت.
"و السادسة یقال لروحه: اسرح فی الجنة." ششمین این است که به روح او گفته میشود که: "هر جای بهشت که میخواهی برو، هر جا دوست داری برو. تو در بهشت کامل آزادی." شهید در بهشت محدودیت ندارد. بهشتم مثل این دنیاست دیگر. بالاخره هر کسی شهری دارد، طبقهای دارد. مراتب بالاتر، ویزا میخواهد. ممکن است کسی گاهی مهمان بشود برای بالاییها، ولی دائمی نیست. مهمان هم بشود باید زود برگردد، ویزا میخواهد. هر طبقه آوردهام برایتان بخوانم که هر طبقه بهشت را، روایت سختی هم هست، ناامیدکننده است که هر طبقهای ویزایی که دارد چیست. هر مرتبهای از بهشت که طبقه اولش غیبت است، که اگر کسی میخواهد وارد طبقه اول بهشت بشود باید غیبت نداشته باشد. همان وادی حق الناس. که این را اگر نداشت وارد تازه طبقه اول میشود. بعد مرتبه مرتبه بخوانم. چون ربطی به این دارد. خلاصه ولی شهید در بهشت آزاد است. این هیچ محدودهای برایش نیست. هیچ بخشی از بهشت را انحصار ندارند که شهید واردش نشود. این هم ششمین ویژگی.
هفتمیش این است که این خیلی محشر است که از حضرت امام (ع) همین جمله معروف است: "السابعه ان ینظر الی وجهالله." هفتم این است که به وجهالله نظر میکند.
"و إنها لراحه لکل نبی و للشهید." که هر نبی و شهیدی وقتی به وجهالله نظر بکند، راحت میشود. راحت هر نبی و شهیدی، نگاه کردن به وجهالله. این وجه خدا چیست که امروز صبح خیلیها خواندند، عرض میکنیم: "أین وجه الله الذی الیه یتوجّه الأولیاء." وجهالله، حضرت بقیه الله الاعظم (عج) است. به تمام مراتب خودش، بقیه الله الاعظم (عج) جلوه میکند برای شهید. به تمام مراتب خودش. شهید ورودش در عالم برزخ با این تجلیات. لذا مست، مخمور، شهید است. عظیم عنایات حق تعالی است که بهش میشود.
حیات برزخیان هم یعنی همین. بگذار من شما، بحث حیات بخوانم. اگر وقت شد این روایتی که در مورد مرتبه است که هر مرتبهای چه چیزهایی دارد، آن هم خدمتتان عرض میکنم.
خب، آیه قرآن میفرماید که: "وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ." شهید را شما مرده ندانید. شهید مرده نیست. شهید زنده است. خب مگر بقیه زنده نیستند؟ مگر هر کس از دنیا میرود، زنده نیست؟ چرا در مورد شهید میفرماید که شهید زنده است؟ گرههایی است که جناب ملاصدرا گشوده است این بحث را. هم در بحثهای تفسیریاش، هم در بحثهای فلسفیاش. در اسفار جلد ۱ صفحه ۲۵ تا ۳۰ این بحث را دارد. و در کتاب معاد صفحه ۱۷۴ ایشان بحث وجود. که وجود با حیات یکی است. این را کمی دقت میخواهد. عزیزان با یک توجهی گوش بدهند. خسته هم نشوید. انشاءالله نکات مهم در مورد حیات.
هر موجودی به میزانی که حیات دارد، علم دارد، آگاهی دارد، درک دارد. به قول ملاصدرا: "الوجود یساوق العلم، الوجود یساوق العلم." وجود و علم یکی است. مراتب وجود. مجدد درخواست میکنم با یک توجه بیشتری گوش بدهید. اگر این گره باز بشود، خیلی. بالاخره هرکس از دنیا میرود، زنده است دیگر. حیات برزخی مگر ندارد؟ چرا شما میگویید شهید زنده است؟ چه فرقی میکند؟ چه تفاوتی که: "و السلام علیه یوم أبعث حیا." روزی که زنده وارد قیامت میشوم. بقیه حیات برزخی دارند ولی مرده به حساب میآیند. در دنیا یک عده حیات نباتی دارند ولی مردهاند. درست است؟ قلب مرده است. حیات به قلب است. به میزانی که آدم دلش زنده است، بهره از حیات دارد. در عالم برزخ هم یک عده حیات دارند ولی قلب حیات ندارد.
باز خود حیات قلب، مراتب دارد. حیات شهدا در برزخ چیست؟ پس خود حیات مساوی علم است. به میزانی که آدم علمم یعنی کتاب و دفتر و جزوه و اینها ادراک شهود. شهود ادراک حق تعالی در محضر حق تعالی بودن. خدا را دیدن با همهی وجود. خدا را لمس کردن. بعضی وقتها ممکن است در بعضی حالات برای ما رخ بدهد دیگر. آن وضعیتی که این حالت انقطاع را بعضیها یک تک و توکی، تک ثانیهای در زندگیمان یک وقتهایی واسشان حاصل میشود. کشتی غرق میشود، هواپیما سقوط میکند، عزیزش جلو چشمش دارد از دنیا میرود. هرچی دست و پا میزند هیچی به دادش نمیرسد. اینها یک لحظه آدم از همه باب قطع میشود. آن یک لحظه جرقه حیات. آن یک لحظه حیات، آن حسی که آدم پیدا میکند، آن علم که از همه بریده: "دعوا الله مخلصین له الدین." آنجا خدا را با این اخلاص میخواند. حیات، آن علم شهید حیات دارد یعنی این: "عند ربهم یرزقون." چون خیلیها در بهشتند، سیب و گلابی میبینند، خدا را نمیبینند. غذا میآورند و مرغی از روی هوا را کباب میکنند و خدا را نمیبینند. "عند ربهم" نیست. "یرزقون" هستند ولی "عند ربهم" نیست. شهید "عند ربهم یرزقون." به لقاء خدا میرود. از لقاء مگر چیزی بالاتر داریم؟ از ملاقات خدا بالاتر داریم؟
یک مطلب علمی وقتی به گوشمان میخورد، شما ببینید لذت عقلی وقتی هم عرض کردم لذت عقلی را با لذتهای حسی مقایسه کنید. خواجه نصیر طوسی شبها داد میزند بعضی وقتها میفهمد که عین الملوک و عین أبناء الملوك. آدم وقتی یک حقیقتی برایش منکشف میشود، این هزار سال چلوکباب سلطانی خوردن و در باغ گشتن و از همه اینها بالاتر است. کی میتواند اینها را مقایسه کند با هم؟ لذت عقلی با لذت حسی اصلاً قابل مقایسه است؟ کشف میکند از این عالم، یک چیزی را درک میکند. حالا شهید بزرگترین حقیقت عالم را دارد کشف میکند و شهود میکند که حق تعالی. میفهمیم چه حسی پیدا میکند؟ الان چقدر عجیب است. یکی هست توی مشهد، نه مثلاً چه میدانم توی پاکستان، به ناخن نگاه میکند. میگوید که: "طرف چقدر عمر میکند؟" همین کار را بلد است. بهت یاد میدهد. چند نفر ما نمیرویم؟ خورد و خوراک و پول و همهچیز را میدهیم. بریم این فقط این را یاد بگیریم. خیلی چیز عجیبی است. یک حقیقتی است از حقایق بسیار جزئی این عالم به حساب ریشه همهی حقایق، حق تعالی است. اصل خود خودش است. او اصل حقیقت: "علی کل شیء ما خلا الله باطل." پیامبر فرمود: "درستترین شعری که در زبان عرب گفته شده، این شعر است: علی کل شیء ما خلا الله باطل." هیچی خدا نیست. هیچی جز خدا نیست.
شما صوت یک نفر را بشنوید چقدر فرق میکند تا اینکه خودتان را ببینید؟ دستخطی که بخوانی چقدر فرق میکند تا خود او را ببینید؟ حالا خود او را تا یک حد دنیایی را میبینید. خود برزخی او را ببینید. خود خود خود او را ببینید. آن چیست؟ آن چه لذتی؟ حالا حق تعالی را ما جلوههای دنیاییاش را که رحمتش است: آب است و نان است و اینها را دیدیم آدم مست میکند. خدا این همه عنایات به آدم.
بعد بروند بالاتر. در بهشت برزخیان، اینها در حد چی بهره دارند؟ غذا و لقمه و سیب و آب و اینها. شهید چی؟ مخصوصاً میگویند شهیدی که ذبح بشود. اساتید امام فرمود: "خصوصاً شهیدی که ذبح بشود، مقامش از همه زنده ذبح، که این دیگر آن ملاقاتی که برایش حاصل میشود از همه اینها بالاتر است."
لذا در بین اهلبیت (ع) هم دو تا شهید که از ناحیه سر به شهادت رسیدند، این دو تا را ما "ثارالله" میگوییم: امیرالمؤمنین (ع) و اباعبدالله (ع). السلام علیک یا ثارالله و بن ثاره. بقیه اهلبیت (ع) هم شهیدند ولی این دو شهید حسابشان بحثهای مفصلی دارد. مقام شهدا و جایگاه شهدا و این ملاقاتی که شهدا دارند با وجهالله، با اباعبدالله الحسین (ع) با نظام شهدای کربلا. وقتی امام حسین (ع) مقام بهشتی اینها را نشان دادند شب عاشورا، اینها برگشتند گفتند که: "آقا ما بهشت نمیخواهیم برویم." این حیات را ببینید. این زنده است. "بل هم أحیاء." گفتند: "ما بهشت نمیخواهیم." شما کجای آنجایید که شما هستید به ما که حضرت به اینها تضمین دادند که کنار منید شما.
لذا در روایت دارد که شهید موقعی که آن ضربهای که حالا باید برایتان میآوردم، وقت نشد بخوانم. ضربهای که بهش وارد میشود و باهاش به شهادت میرسد، هیچ دردی احساس نمیکند آن لحظه. چون در آغوش ملاقات است. همان لحظهای که دارد آستانه شهادت اوست، او با لقاءالله جان را تحویل میدهد میرود. دقت بکنید! نه اینکه بیایند بگیرند، بعد ببرند. او با لقاءالله جان را تحویل میدهد. انصاری همدانی به لحظه شهادت ایشان هم همینجور شهید شد. مثل حاج قاسم سلیمانی، که ایشان هم بدنش متلاشی شد و ماجرایی هم دارد. چه شهادت ایشان هم خیلی مظلومانه و غریبانه بود. ایشان شهید آیتالله صدوقی، ایشان هم به همین نحو بود که اینها بدنشان متلاشی شد. شهید آیتالله اشرفی اصفهانی، ایشان هم همینطور که این شهید، شهید دسته و شهید اشرفی اصفهانی را بعد از تشییع دوباره قطعاتی از بدنشان را پیدا کردند. قبر جدایی بغل خود قبرشان دارند. آیتالله اشرفی اصفهانی یک قبر در اصفهان دارند، یک قبر در کرمانشاه دارند. قطعات بدن چون دو بار پیدا شده.
فرمانده بود که: "شما در لحظه شهادت لقاءالله برایتان حاصل میشود."
"فنایی که دنبالش میگردی، لحظه شما در نجف از دنیا به رحمت خدا."
به هر حال این لحظه شهادت، لحظه بسیار ویژهای است برای اولیای خدا و این خطاب: "یا ایتها النفس المطمئنه" را شنیدن. هیچ چیزی با این قابل قیاس نیست. آنی که شاعر میگوید که: "اگر تو یک بار به من بگویی بنده من، ز عرش بگذرد خنده من." این خطاب. امام صادق (ع) فرمود: "من حاجتی داشتم، آمدم محضر حق تعالی، حاجتم را عرضه کنم. دست به دعا برداشتم، گفتم: اللهم... ببینید دست به دعا برداشتم، گفتم: اللهم... از جانب حق تعالی خطاب رسید: لبیک عبدی."
"بله بنده من." فرمود: "آنقدر غرق در این اجابت شدم، حاجتم فراموش شد." امام صادق (ع).
حالا شهید موقع شهادت خطاب میشنود از جانب حق تعالی: "یا أیتها النفس المطمئنه ارجعی إلی ربک راضیة مرضیة." ربک بابایی که آغوش باز میکند میگوید: "بیا تو بغل بابا." این حق تعالی موقع شهادت شهید اینطور است. آن لقاءالله که حاصل میشود، نه فقط یک تصویر آنجا نیست، حقیقت است.
میزان درجات حیات در برزخ به میزان همین ادراک حقیقت این حی است. لذا شهدا زنده. شهدا به لقاءالله رسیدند. زنده آنی است که به لقاءالله رسیده باشد، به مرتبه عالی حیات رسیده باشد. تعبیر ملاصدرا ببینید. ایشان میگوید که: "و علم ان حیاة کل حی انما هی نحو وجوده." حیات هر موجودی بستگی به میزان درجه وجودیاش دارد. "عنه الأفعال الصادرة عن الاحیاء من آثار العلم و القدرة." حیات چیست؟ مراتب حیات چه فرقی میکند؟ الان مرتبه حیات ما از مرتبه حیات مورچه بالاتر است. چرا؟ چون علم و قدرت ما بیشتر از مورچه است. مراتب حیات به علم و قدرت بستگی دارد. شهید زنده است به خاطر اینکه مرتبه حیات او، علم و قدرت او در اعلی درجه است. درست شد؟
"عند ربهم." شهید را مرده فرض نکنید. مردهها کانال ارتباطیشان محدود است. اینی که عرض میکردم، کانال ارتباطی مردهها محدود است. دریچههای خاصی دارند. آگاهیشان از عالم دنیا حتی بهشتیهایشان به طرق خاصی است. ولی شهید، شهید اشراف دارد. چه کار میکنند؟
"به من بشارت بده." اینهایی که ماندند. خود حاج قاسم (رضوان الله علیه)، ایشان از اصفهان نقل میکرد. فرمود که: "خیلی چیز عجیبی هم هست. آقا به ما فرمود که: این که خدا میفرماید که من نصرت میکنم. اگر کسی در این مسیر قرار گرفت و شهید شد به خونش نصرت میدهم، یعنی آن خون برای آن هدفی که ریخته شده است، این هدف زمین نمیماند. این خون به نتیجه خواهد رسید. شهیدی اگر برای هدفی راه افتاد، شهید شد، خدا همهی عالم را جمع میکند. آن مسیری که او به سمتش حرکت کرد، آن باید طی بشود، به نتیجه رسیده بشود. این نصرت خداست، نه اینکه بیاید و تمام بشود برود." این نیست. قطعاً غرض حاصل میشود.
لذا برخی اساتید میفرمودند که: "چرا امام زمان (عج) در خیلی لطیفه، خیلی قشنگ. چرا امام زمان (عج) حکومت در کوفه تشکیل میدهند؟ چرا اباعبدالله (ع) قیام کردند که حکومت در کوفه تشکیل بدهند؟ این به نتیجه خواهد رسید. حکومت اباعبدالله (ع) در کوفه تشکیل خواهد شد." مگر میشود اباعبدالله (ع) کار را راه بیندازد، بعد وسط منقطع بشود؟ وجهالله. بله فاصله میافتد. ما هم فکر میکنیم فاصله است. چند قرن فاصله میشود به ظاهر. الان حکومت تشکیل نشده و تشکیل خواهد شد.
غریبم، حاج قاسم سلیمانی نماند تا این روز پرشکوه را درک بکند: "روز ظهور." البته این را "قیل" داریم که با رجعت انشاءالله ایشان و بقیه شهدا، متن آیتالله میرجهانی فرموده بود که: "من میروم ولی زود برمیگردم." و رجعت برمیگردد.
اگر روایت عجیبی است، فرمود: "اگر شیعه ما به مرگ طبیعی تازه از دنیا برود، برش میگردانند." شهادت از دنیا برود در آخر! باید مؤمن مؤمن خالص آخر باید شهیدش بکنند.
امام خمینی (رضوان الله علیه) که مرگ طبیعی از دنیا رفته، مقام او از شهدا بالاتر است. او خودش حیاتبخش بود به این شهدا. یک نفسش خورده قاسم سلیمانیها در آمدهاند، ابومهدی مهندسها در آمدهاند، نفس امام است دیگر. ابویمها و اینها همه نفس حضرت امام (رضوان الله علیه) است. ولی حیف اوست که با شهادت از دنیا نرفته. برمیگردد و با شهادت از حیات. چی شد؟
ایشان میفرماید که: "هر مرتبه از قدرت و علم، لاکن من الأشیاء الحی، ما یجب فیها یسبق هذا الکون."
کون آخر، "و منها ما لیس یجب." یک بحث تخصصی دارد دیگر. حالا من ببینم که بخواهم بخوانم، حال و حوصله عزیزان هم گرفته میشود. خیلی نکات خوبی میخواهم این را هم بگویم که ملاصدرا در تفسیر سوره بقره جلد ۲ میفرماید که: "حق این است." ترجمه: "حق این است که حیات از اموری است که ویژه قوه حساسه باشد نیست." حیات لزوماً در مرتبه حسی نیست؛ یعنی قوه حساسهای که در حیوانات است، یعنی تنها ویژه قوه حساسه نیست. و بلکه هر چیزی را حیاتی است ویژه خود. همه موجود سالم زنده. که وسیله آن یادتان است؟ در آن داستان دوم «آنسوی مرگ» میگفت دیگر. گفت: "دیدم همه عالم زنده است." حالا من بحث ملائکه را میخواستم امروز مطرح بکنم که نرسیدیم. بحثمان، تونلمان هم ماند. انشاءالله هفته بعد به بحث ملائکه هم میپردازیم. چون یک هفتهای احتمالاً جلسه تعطیل باشد. بعد هفته بعد، بعدش انشاءالله بحث ملائکه بحث خیلی خوبی است. ملائکهای که میآیند به استقبال شهید، ملائکه مگر کی هستند؟ چه کارند؟ چرا؟ این یکی از ویژگیهایی است که خدا به شهید داده است. هر ملکی خاص عنایاتی دارد، ویژگیهایی دارد، ملائکهای که برای شهید میآیند.
به هر حال میفرماید که: "هر چیزی را حیاتی است ویژه خود و به واسطه آن خدایی را تسبیح و تقدیس میکند." مراتب حیات به میزان تسبیح و تقدیس است. به میزان انقطاع. این حاج قاسم سلیمانی که شهید زنده بود. یکی از دوستانش پرسیدم در یکی از این محورهای عملیاتی، حالا آدم فقط فکر میکند به این خدمات این مرد. هر یکیش بس است دیگر: از بین بردن داعش، نجات حرم سامرا، نجات حرم حضرت زینب (ع). یک قطره، یکیش را اگر انجام بدهد، اهلبیت (ع) از او پذیرایی میکنند به أحسن منزلت. امام زمان (عج) را تنها حفظ کرد در سامرا با چند تا از این بسیجیها و رزمندهها. که بچهها در سامرا، بنده گزارش میدادند که: "حاج قاسم اینجا میآمد، جایش دو سه شبی مهمان بودیم تا آن میدان اصلی سامرا. داعش آمده بود و داشت میزد. حاج قاسم تنها با این بچههای حزب الله، بچههای فاطمیون و اینها جمع کردند ماجرای سامرا."
منزل امام زمان (عج) مورد اهانت قرار گرفت. ایشان تنها ایستاد از این خانه دفاع کرد. منزل حضرت زینب (ع) همینطور، منزل حضرت رقیه (س). کیان اسلام، این مملکت شیعه، این مملکت امام رضا (ع). زحمت اینها بود دیگر. خدمات و این شب از روز نشناختن. دوستان ایشان، عرض کردم سال ۹۳ اینها، ۹۳-۹۴. گفتم: "الان حاج قاسم کجاست؟" گفت: "خدا میداند. یمن، بحرین، روسیه، از ایران، عراق، سوریه." گفتم که: "این نمیترسد؟" گفت: "حاج قاسم حرفش این است که آدم یک بار میمیرد. آن یک بارم دست خدا است."
این مقام فرق میکند با بقیه. یک عمر با شهادت زندگی کرده. یک عمر با شهادت زندگی. در آینده بیشتر از ایشان حرفهایی منتشر خواهد شد. خلاصه بیشتر با او آشنا خواهیم شد انشاءالله. شاید در بهشتم نفهمیم که کی به چیست. اگر برویم انشاءالله خبرهایی از ... منتشر خواهد شد.
به هر حال میفرماید که: "در برابر آن مرگ است که عدم آن حیات است." پس به میزانی که آدم از تسبیح و تقدیس فاصله دارد، از حیات فاصله دارد. حیات حقیقی به میزان تسبیح، آن تقدیس انسان، انقطاع از غیر خداست. فنا در خداست دیگر. اینها اصطلاحاتی است که عرفا میگویند: "فنا در خدا." مراتب حیات به مراتب هیچ چیزی غیر خدا نمیبیند. این میشود اصل حیات. میگوید شهدا اینان. از دست خدا میگیرند روزی را. از غیر خدا نمیگیرند. حجاب در حجاب نیستند، در پرده نیستند. البته خود شهدا هم با هم اختلاف دارند.
این روز مبارک را با این روضه تمام بکنیم که التیام پیدا کنیم درد دلمان.
لذا در روایت فرمود که: "همه شهدا غبطه میخورند روز قیامت به مقام قمر بنی هاشم (ع)."
"عباس یغبطه جمیع الشهداء." حاج قاسمها همراه او غبطه خوردند. حاج قاسمی که ازش یک دست مانده فقط. از او فقط یک دست ماند و یک انگشتر. اینها هم غبطه خواهند خورد. در آسمان بهشت میبینند. خدا دو بال پرواز داده حضرت عباس (ع). این بال و این را باید توضیح داده بشود. من علامه طباطبایی این بالی که در بهشت میدهند اشراف در عوالم، جلسه در موردش صحبت. بال بزند برود مثل کبوتر که از اینور برود آنور. بال. لذا بعضی ملائکه دو بال دارند، بعضی سه بال، بعضی چهار بال. یعنی بعضی اشراف به دو عالم دارند: ملک و ملکوت. بعضی به سه عالم، به عالم جبروت هم اشراف دارند. بعضی چهار بال اینها به لاهوت هم اشراف دارند. انشاءالله بحثش را از علامه طباطبایی در مورد ملائکه برایتان میخوانم. مراتب ملائکه اینجوری است. حالا از این همه اینها بالاتر قمر بنی هاشم (ع) است. او دو بال، دو بال دو عالم دیگر نیست. دو عالم ملک و ملکوت. او بالاتر از این حرفها است. اگر دنبال این بود که خوب میشد مثل ملائکه غبطه نداشت. همه شهدا میبینند همه این بال و اشراف بر همه این عوالم و اینها. آن اشرافی که قمر بنی هاشم (ع) دارد که حالا باید در موردش صحبت بشود که چرا این دو باله الان دیگر وقتش نیست. اشراف و از همه اینها بالاتر است. چون انقطاع و از همه بالاتر. هیچ شهیدی اینطور به انقطاع، اینجور شرمنده نشد در لحظه. همه شهدا با افتخار. تنها شهیدی که به اباعبدالله (ع) گفت: "آقا من را به خیمه برنگردان. من وعده آب دادم."
با خودم فکر میکردم رهبر انقلاب صحنه دست بریده حاج قاسم را وقتی دیدند چه حالی به ایشان دست داد. گفتم: "لابد حال جدشان سیدالشهدا (ع) وقتی دست قلم شده قمر بنی هاشم (ع) را دیدند." که گفتند هی به صورت میماند. گفتند در قیامت فاطمه زهرا (س) اسباب شفاعتش بهشتیها را. این دست. که اهل هدایت بود، دست علمدار بود، قوت سپاه بود. لذا این دست وقتی بریده شد، اباعبدالله (ع) رو کرد به لشکر دشمن فرمود: "بازوی من را برید." با خودم گفتم حضرت آقا حتماً خیلی آبروداری کردند. نگذاشتند اشک پردهدر بشود در این مصیبت، در این غم. چون خود حاج قاسم میفرماید: "وقتی خبر حاج عماد را به سید حسن دادند، سید حسن، سید حسن نصرالله در هم شکست، فرو ریخت."
وقتی امروز با این خبر مواجه شدند، همچین حالی پیدا کردند. حال او که از جدشان سیدالشهدا (ع) بالاتر نیست. سیدالشهدا (ع) در هم شکست با شهادت قمر بنی هاشم (ع). حتماً آقامان در هم شکستند. هر چند آبروداری کردند در برابر دشمن. با عزت صحبت کردند. خدا میداند در دل آغوش غوغا است. خود آقا تازگی فرمود: "هنوز وقت شهادت شما نیست. جمهوری اسلامی حالا حالاها به شما نیاز دارد." تعبیری بود که آقا در مورد حاج قاسم به کار بردند. نمیدانم چه حالی آقا پیدا کردند. فقط شاید بشود تشبیه کرد به همان حالی که اباعبدالله (ع) بالا سر قمر بنی هاشم (ع) بودند فرمود: "الآن انکسر ظهری. الآن کمر من شکست. زبان دشمن باز شده." ببینید جشن گرفتند پایکوبی میکنند! خوشحالاند! بیانیه میدهند! رئیس جمهور کثیف آمریکا پرچم آمریکا را توییت کرده به علامت پیروزی که ما این سردار بزرگ را کشتیم. اینها غم و غصه اباعبدالله (ع) بود. این ور کمر او شکسته، آن ور سپاه دشمن دارد هلهله میکند.
لذا بعضی گفتند زینب (س) تا باخبر شد، آمد در خیمهها شروع کرد گوشواره علمدار شده. آنجا ناله میزد زینب: "بیاو.. بیاور شدیم، تنها شدیم در کربلا." یک بار اباعبدالله (ع)، اباعبدالله (ع) با آن روحیه، با آن صلابت. چه مرکز امید، معدن انرژی و شجاعت. گفتند یک بار اباعبدالله (ع) روضه خواند در خیمهها. در مقاتل معت. گفتند: "همین که برگشت سمت خیمهها، ستون خیمه عباس را که کشید، این زن و بچهها اباعبدالله (ع) را گرفتند: آقا فقط بگو در میدان چه خبر است؟"
میگوید حضرت فرمودند: "همه جمع بشین، گزارش کنم چی دیدم." شروع کرد یکییکی تعریف کردن. از دست بریده گفتن. از مشک دریده گفتن. اینها به سر و… لحظات آخر شما را به خدا این تیکه روضه را هم داشته باشید. محضر امام رضا (ع)، روزی که دل امام رضا (ع) هم امروز غصه دارد و جریحهدار است. گفتند وقتی اباعبدالله (ع) آمد خیمه امام سجاد (ع) برای وداع، به حساب ظاهر امام، امام سجاد (ع) به حساب ظاهر به مقام ملکی خودش خبر ندارد در میدان چه خبر است. لذا اباعبدالله (ع) فرمودند: "پسرم آمدم برای خداحافظی."
عرض کرد که: "مگر چی شده پدر جان؟"
فرمود: "که دیگر وقت رفتن من رسیده."
جمله امام سجاد (ع) را ببینید تا عمق روضه را بفهمید. وقتی اباعبدالله (ع) میگوید وقت رسیدن من رسیده، وقت رفتن من رسیده، یعنی دیگر کسی نمانده غیر از خود او. بین این همه آدم. امام سجاد (ع) فقط سراغ یک نفر را گرفت. عرض کرد: "یا ابتا! این عمویم عباس در میدان!؟" امام سجاد (ع) تکیه به عصا داشت. افتاد که اینجا مقتل میگوید که امام سجاد (ع) تکیه به عصا، بلند بشود. حضرت فرمودند: "چه میکنی پسرم؟"
عرض کرد: "بابا جان! نمیتوانم بیاوری شما را ببینم. اجازه بدهید با حال به میدان برم."
فرمود: "عزیزم! تو باقیمانده این سپاهی. تو باقی مانده این. تو را خدا نگهت میدارد در این خیمه. وقت خداحافظی من با تو رسید و من به میدان میروم."
این را هم بگویم عرض من تمام: گفتند در شهر شام وقتی که این سرها را به نیزه زده بودند، وارد شهر میکردند. سهل ساعدی میگوید: "میگوید من نگاه انداختم به این سرهای بر نیزه. اولین سری که وارد شد، میشناخت. در مدینه خانواده را میشناخت. میگوید اولین سری که دیدم وارد شهر شد، سر قمر بنی هاشم (ع) بود."
پشت سر قمر بنی هاشم (ع) سر اباعبدالله (ع) بود. بعد میگوید دیدم. شما را به خدا این روضهها را ببینید چقدر حرف. این مطالب ابوالفضل العباس (ع) که سر به نیزه دارد انقدر باشکوه و باصلابت است، انگار دارد لبخند میزند به این لشکر شامیها. اصلاً ذرهای عجز از این چهره نمیبارد. سرش چی بود این سر جلوتر بود. انگار قمر بنی هاشم (ع) از عالم برزخ این شهید داشت مدیریت میکرد خودش با آن دست توانمند، دنبال قدرتمند که این سر جلوتر باشد. اگر سنگی پرتاب میشود به سمت اباعبدالله (ع)، پسر عباس (ع).
الا لعنت الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
خدایا! به عظمت و قداست و مظلومیت این شهدای امروز، خصوصاً شهید حاج قاسم سلیمانی، فرج آقامان امام زمان (عج) را برسان. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. خدایا! عاقبت ما را مثل این شهدا، شهادت در رکاب امام زمان (عج) قرار بده. خدایا! روح این شهدا را دعاگو و عبور دهنده از این مشکلات امروز ما، مشکلات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در جامعه قرار بده. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. خون این شهدا عامل نابودی قریبالوقوع دشمنان اهلبیت (ع)، علی الخصوص آمریکای خبیث و کثیف. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت اگر قابل هدایت نیستند نابود بکن. روح بلند امام شهدا و جناب ایشان را به حق اموات الساعه سر سفره با برکت اباعبدالله (ع) مهمان بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت و هنگام مرگ شهادت نصیب ما قرار بده. هر چه گفتیم و صلاح ما بود و هر چه نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. و صلی الله علی...
در حال بارگذاری نظرات...