زندگی پس از زندگی
شباهت های NDEها
علائم ظهور
تفاوت های NDE در فرهنگ های مختلف
علت تفاوت های تجارب NDE
چهار مرتبه نهرهای بهشتی
چرا حضرت موسی علیهالسلام آتش را دید؟
سه ردیف خواب در سوره حضرت یوسف علیهالسلام
تعبیر خواب
اثر مکان ها
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
جلسات بحثمان پیرامون تجربه نزدیک به مرگ است. مطالبی در مورد خروج از دنیا، خروج از بدن و ورود به عالم برزخ. مباحث کتاب «آنسوی مرگ» خیلی سریع و مختصر بود و نشد مبسوط وارد مباحث به بهانه این کتاب «سه دقیقه در قیامت» شویم. بنا داریم انشاءالله کمی مباحث را بیشتر توضیح دهیم و خصوصاً با این رویکرد در مبانی روایی ما، آیات، روایات و کلام بزرگان در این زمینه چه نکاتی گفته شده است. دنیا تشنه مطالب است. همین الان در غرب این بحث یکی از بحثهای بسیار پرکشش و پرطرفدار است و مطالبشان هم کاملاً ناقص، تکبعدی و سردرگم است. خودشان هم میدانند که با این مطالب چیزی نصیب آدم نمیشود و مطالب خیلی درهم است؛ یعنی آنی که خودشان گفتند هم آخر دل خودشان را گرم نمیکند. لذا اینجا عظمت معارف شیعه و معارف اهل بیت فهمیده میشود و عظمت بزرگان ما و علمای ما، تفاوتشان با دانشمندان غربی که آنها نشستهاند بر اساس یک سری فرضیات و بافتنیها یک سری مطالب را گفتند و علمای ما، بر اساس یافتنیها یک سری مطالب را فرمودند که بنده امروز انشاءالله برخی از تجربیات بزرگان در این زمینه را خدمتتان عرض خواهم کرد.
در مورد تجربه نزدیک به مرگ، حالا این کتاب دکتر اعتمادینیا را که معرفی کردیم، کتاب «مرگ آشنا»، نکات خیلی خوبی دارد. دستهبندی جامعی دارد، دیگر بنده را از کتابهای مختلف بینیاز کرد، دیدم از همین یک کتاب میتوانیم بحث را داشته باشیم و پیش ببریم. اول ویژگیهای تجربههای نزدیک به مرگ را میگویند، بعد شباهتهایش را میگویند، بعد تفاوتهایش را میگویند که ما این سه بخش را انشاءالله امروز یک مرور سریع داشته باشیم و بیاییم سراغ مطالبی که بزرگان خودمان فرمودند. اولین کتابی که در غرب در این زمینه نوشته شده، اثر آقای ریموند مودی، کتاب «زندگی پس از زندگی» است. ایشان اینجا چند مورد را بر اساس تجربیاتی که داشته، نمونههایی که بررسی کرده، چند مورد را که ۱۱ تا میشود به عنوان ویژگیهای تجربه نزدیک به مرگ معرفی میکند. اولیش این است که طرف احساس وقوع مرگ پیدا میکند. دوم ماهیت غیر قابل توصیف تجربه. حالا بنده اینجا ۱۱ تا را میگویم ولی چند تای دیگر هم هست که در کلمات برخی دیگر از دانشمندان غربی است که عرض میکنم. سوم شنیدن صدای اطرافیان در لحظاتی که فرد در آستانه مرگ انگاشته شده. چهارم احساس آرامش و سکون. پنجم شنیدن اصوات نامتعارف و بعضاً نامطبوع شبیه صدای زنگ، موسیقی، ناقوس، فریاد و وزش باد. این نیست که هر کس خواست از دنیا برود اینها همه را تجربه میکند. در مجموع همه اینهایی که بررسی کردند اینها بوده که حالا عرض میکنم چند تایش مشترک است، چهار پنج تایش بین همه مشترک است. ششم احساس کشیده شدن همراه با ورود به درون دالانی تاریک. هفتم احساس حضور خارج از کالبد. هشتم ملاقات با دیگرانی که گاهی اقوام و دوستان و شخصیتهای مذهبی شناخته شدهاند و گاهی موجودات غیر مادی ناشناخته. نهم ملاقات با موجود نورانی. دهم احساس مواجهه با مرزی غیر قابل بازگشت و یازدهم بازگشت عموماً ناخواسته به زندگی.
برای اینکه حوصلهتان سر نرود و اول بحث خسته نشوید، آن عزیزی که هفته پیش اینجا نشسته بود و در مورد تجربه نزدیک به مرگ صحبت کردیم، چون دستش را بالا آورد، ما طول هفته جلسهای ایشان را دعوت کردیم خانهاش را رفتیم. سه ساعت و ربع برای ما صحبت کرد که من ضبط کردم صحبت ایشان را. از ۱۱ شب تا ۱۱ و نیم شب، ماجرای مفصلی بود، ماجرای جالبی هم بود. البته حتی اگر بخواهد چاپ شود، شاید بیش از ۵۰ ۶۰ صفحه مطلب در آن بیاید ولی منحصر به فرد بود مطالبی که ایشان گفت و خیلی جای تأمل دارد.
اول یک شخصیتهایی را که میخواست در موردش صحبت بکند کامل معرفی کرد. ایشان چهل سال آمریکا بوده و الان امروز هم قرار بود بیاید، نیامده حالا شاید در حین جلسه بیاید. خدمت شما عرض کنم که چند ماهی است به ایران برگشته و یک ماه پیش شاید مثلاً یکی دو ماه پیش که روز شهادت امام رضا بود، ایشان برمیگردد. ۵ روز در کما بوده. نمیدانم چقدر میشود ۴۰، ۵۰، ۴۰-۵۰ روز پیش ایشان به کما میرود و ۵ روز در کما بوده و بعد از ۵ روز برمیگردد. دکتری که بالا سرشان بوده، نوه برادرشان بوده و همانجا حضور داشته و خلاصه مطالبی که گفته میشد همه مستند بود. بقیه هم تأیید میکردند. خط تجربه ایشان به نسبت بدنش چیزی نبوده؛ یعنی میرود برای استراحت و دیگر میبیند که وارد تونلی دارد میشود با یک ترنی او را دارند میبرند. حالا نکته جالب هم این است که معمولاً تونل در تجربه غربیهاست، حالا عرض میکنم در تجربه شرقیها کمتر تونل دیده میشود و شاید به خاطر اینکه اینها قطعاً به خاطر این است، عرض میکنم فضای زندگیشان بالاخره با مترو و ترن و اینها زیاد سر و کار دارد و از این تونلها زیاد میبینند. خود ایشان هم میگفت همه اینهایی که میگفت، میگفت شبیه اونی است که مثلاً در هلند دیدم، شبیه اونی است که در آمریکا دیدم، شبیه اونی است که در... همه دنیا رفته و گشته و تجربیات این جوری زیاد دارد. همه مسائلی هم که دیده بود مشابه آنهایی بود که در زندگیاش برایش پیش آمده بود که سوار ترنش میکنند و با یک سرعت عجیب و غریبی ایشان را میبرند داخل این تونل. از ته این تونل نور میتابید، نور درخشان و عجیب و غریب که باز هم میگفت شبیه نوری است که وقتی من سرطان پروستات داشتم و میخواستند من را جراحی لیزر کنند، شبیه آن لیزری است که به من انداختند. یعنی هر چه میگفت یک معادل دنیایی برایش سراغ داشت. ۸۵ سالشان هم هست ایشان، خیلی خوشقلب. ولی میگفتند که من هیچ اعتقادی به معاد نداشتم تا قبل از این ماجرا و وصیت هم کرده بودند به پسر بزرگشان که اگر من اینجا مردم، قبر و مبر و اینها برای من نگی، جنازهام را بسوزان. گفته بودم آنجا یک قبر ۳۰ هزار دلار است ولی سوزاندنش ۱۰۰۰ دلار است. ۱۰۰۰ دلار میدهی یا یک قوطی خاکستر میدهند بهت. من وصیت کرده بودم که من را بسوزانند چون اعتقادی به ما بعد زندگی و این حرفها نداشتم.
بعد خدمت شما عرض کنم که چهار نفر را ایشان در ماجرا میبیند و وقایع دیگری میبیند که آن چهار نفر، یکیش شوهر خواهرش است، یکی خواهرزادهاش است، یکی برادرش است و یکی مادرش است. چهار نفر، همه از دنیا رفتند. خواهرزادهاش که سیدی هم بوده، ایشان خواهرزادهشان در آمریکا چند وقت پیش از دنیا رفته بود. کس و کاری هم نداشته، خود ایشان میرود اقدام میکند برای دفنش. اینها که حالا ماجرایش هم مفصل بوده، جنازه را به ایشان تحویل نمیدادند و وکالت لازم داشته و نسبت خویشاوندی درجه یک باید میداشته که نداشته. زنگ میزند از ایران برایش فکس میکنند، خیلی ماجرا داشت. و با اینکه خودش دنبال قبر و اینها نبوده برای آن بنده خدا قبری جور میکند که البته میگوید هزینههایش همه با من شد ۳۰ هزار دلار. دیدم خیلی زیاد است. خانهای بوده آنجا وقفی؛ یعنی یک مسلمانی قبرستان کرده که اینجا جنازهها دفن شود که حالا آن قیمتش را گفتند چند دلار، الان خاطرم نیست. مادرخانم خودشان را هم ایشان آنجا دفن کرده. میگوید این برادرزاده، سید جلال را آنجا بردم، موهایش را خودم با دست خودم دفنش کردم. نماز میت روز جمعه شد و در یک مسجدی ۲۰۰۰ نفر... اینها ماجراها را... بله.
بعد خدمت شما عرض کنم که میگوید که من یک تجربه حالا یکی از کشورها، من چون خودم گوش دادم، بعد بدهم رفقا پیاده بکنند، روی آن کار شود چون خیلی درهم درهم خاطرات... چقدر در عمرم روی کشتی بودم و از این کشور به آن کشور رفتهام. هر کشوری هم گردشگریهایش را رفتهام و دیدهام و اینها. یکی از این کشورها را اسم برد، شاید فرانسه باشد یا جای دیگر و یک موزهای ایشان اسم برد که گفت من در موزه وقتی وارد شدم، شبیهسازی شده که انگار شما را میفرستند فضا. صندلیهایی دارد، یک جوری طراحی کردهاند سقف و دیوار و فلان و اینها. احساس خلأ میکنی. بعد میبینی همه ستارهها را قشنگ، خیلی شفاف است. قشنگ احساس میکنی در آسمان. تجربهای که من پیدا کردم خیلی شبیه آن تجربه آن موزه است.
با این سرعت آمدم بالا و در دالان دیدم که همین جور جمعیتی است که دارند از کنار من با شتاب میروند به سمت آن خروجی تونل. بعضیها با ترن میرفتند، بعضیها آرام میرفتند. نکته جالبی که این وسط داشت ایشان میگفت که من چون خیلی دست به خیر داشتم در آمریکا و خیلی از این خانوادههای مهاجری که غریب بودند از آفریقا و آسیا و جاهای دیگر، من تحت پوشش قرار دادم، کمک کردم، خرجشان را دادم. حتی مثلاً من کبابی داشتم آنجا، میگفت حتی مثلاً یکی از اینها دستش را گرفتم، آمد روبروی مغازه من کبابی زد. ماجرا زیاد بود. همه را که زنده هم بودند، در تونلی که میرفتم میدیدم که اینها دارند دست میاندازند که ترن، قطار من را متوقف کنند. با همان زبان انگلیسی به من میگفتند که نرو و ما به تو نیاز داریم. انگلیسی حرف میزدند. میخواهند من را نگه دارند. خواهرزاده سید جلال، آدم خیلی دست به خیری بوده، خیلی یتیمها را تحت پوشش داشته و اینها. آنجا که رسید به من گفت: دایی جان، شما بدنت برای خلع آماده نیست. بهت فشار میآید. من اینجا مدیر مؤسسم. من شما نروی بالا. اینجا نگه. یک جایی باید پرتاب میشدم، نگذاشت که من پرتاب بشوم. سوار همان تونل... یورو تونل را هم توصیف میکرد، آن ترن را هم توصیف میکرد که به چه نحوی بود و سرعتش چه بود. یکی از پشت داشت ایشان را میبرد و موهای فرفریاش بود، فرفری که وقتی در قبر گذاشتمش... پدر این سید، ایشان دیده بود. دیگر میآید و با یک سرعتی دیگر میخواسته خارج بشود. در راه مادرش را میبیند و متوقفش میکند. گفتگو با ایشان میکند که ایشان گفت ولی من فعلاً بنا ندارم بگویم که مادرشان چه گفت. بحث شخصی در مورد ایشان. برادرش را در آن حین میبیند که برادرش هم حالا مطالبی میگوید. مطلب خیلی خاصی. نکته خوبش اینجا بوده که میگوید که آنجایی که به مادرم رسید من را نگه داشت. یک آقایی که حالا توصیف میکرد شمایل و قد... ایشان گفت پروندهاش را به من... پرونده را از پشت ترن درآوردند دادند. این آقا بررسی کرد، گفتش که ایشان نمیتواند برود. ایشان باید برگردد. توصیفی هم که میکرد میگفت که دیدم که اینها عمامه دارند، آن شخصی که آنجا بود حالا صورت را ایشان ندیده بود، تحت الحنک دارند. گفتم در این ماجرای شما همین یک دانه شاهد بس است برای اینکه تخیل و توهم نبوده باشد. چون خیلی نگران بود بنده خدا، گفت شما هفته پیش در ملکوت سفلا و اینها صحبت کردید، من نگران شدم، فقط نگو که اینهایی که دیدم توهمی است که میمیرم.
نه توهم نیست. مخصوصاً به همین قرینه تحتالحنک که شما دیدید چون ملائکه اینجوری عمامه دارند و تحتالحنک دارند و ایشان هم با همین وصف دیده بود. جالب. ولی چهره را میگفت دیدم که یک نور، چهره خاصی نمیشد دید که مثلاً... بله. خدمت شما عرض کنم که برگرد و میگوید همین که گفتند دیگر دیدم که این وری دارم برمیگردم و تا به هوش آمدم. عرض کنم خدمت شما که هوشیاری ایشان را سه و نیم درصد زده بودند و مرگ ایشان قطعی بوده. اعلام کردند که کارشان تمام است و میخواستند ایشان را بفرستند برای سردخانه. ۵ روز در کما بوده و فیلم به هوش آمدنشان را هم به من نشان دادند. قشنگ مشخص است؛ یعنی چهره، چهره کسی است که الان باید او را غسلش بدهند. قشنگ آثار مرگ در این چهره محرز است و تحول خاص و عجیبی هم که مثل همه کسانی که این اتفاق برایشان میافتد، ایشان هم تحول پیدا کرده و یک حال عجیب. خصوصاً حالا ایشان وارد مباحث حق الناس و فلان و اینها نشده بود. نسبت به این مسائل خیلی حساس و و میگفت که من حالا از وقتی که برگشتم نسبت به مسائل حساسیت پیدا کردهام. احساس میکنم همه کارها حساب و کتاب دارد. این را درک کردم با همه وجودم که مثلاً دیدم من یک خدمتی به آن خواهرزادهام کردم، آثارش را آنجا دیدم. این تحول بالاخره در ایشان... حالا من در مورد خود این ماجرا تحلیل باید عرض بکنم. مقدار این نکات را بگویم. سر آن تفاوتهای این تجربیات که بهش برسیم، یک سری نکات خوب را انشاءالله عرض خواهم کرد.
انشاءالله فرصت... آقای ریموند مودی، پس با یک حوصله عزیزان تحمل بکنند. این صفحهای را که من از این کتاب میخواهم بخوانم را دقت بفرمایید. حوصلهها سر نرود تا بیایم آن بخش اصلی را آخر کار بگویم که خیلی نکات خوبی ازش فهمیده میشود. به درد همهمان هم میخورد انشاءالله و قاعدتاً هم جای این حرفها مطرح نشده است. ریموند مودی در آثار بعدیاش ویژگیهای دیگری را به این مجموعه اضافه کرده که چهار تاست. ۱۱ تای آنها را آنجا گفته بود. این ۴ تای دیگر:
یکیش مواجهه با دانش فراگیر. برخی از آنکه تجربه میکنند اظهار میکنند در حین تجربه به فضای سرشار از دانش برخورد کردند که امکان دستیابی به دانشهای گذشته، حال و آینده را برای آنها فراهم کرده است. مثل کی؟ مثل آن مهندس. این بهرهمندی غیر قابل توصیف و دانش که آگاهی هر چیز را برای تجربه گرمای اثر میسازد. پس از بیان تجربه از دسترس فرد خارج میشود. معمولاً دانش را با خودشان نمیآورند، تک و توکی هم مثل این آقای مهندس همه چیز را میدانند. اینجا فضایی است که من جز علم و دانش چیز دیگری... توضیحات.
دو: مشاهده شهرهایی از نور. این ویژگی ناظر به دیدار تجربهگر از مکانهای درخشان، رویایی و بهشتگونه است که مشابهی برای آن در زمین یافت نمیشود. این جالب است. این حرفها را کسانی دارند میزنند که اعتقادی به هیچ چیزی فراتر از ماده ندارند. حرفهای ریموند مودی... نه، خیلی جالب است. غرب از همین حرفها میشود به چالش کشید؛ یعنی باید بنشینیم سر همینها باهاشان صحبت بکنیم.
سه: دیدار از قلمرو ارواح سرگردان. برخی از تجربهگران افرادی را در حین تجربه خود مشاهده کردهاند که در وضعیت تعصببرانگیز دچار سرگردانی بودند. مثل همین ایشان که میگوید دیدم وضعیت پریشان، اینها در تونل داشتند به سمت خروجی میرفتند. این افراد بنا به دلایلی علاوه بر آنکه امکان بازگشت به دنیای مادی را نداشتند، به دلیل وابستگی به یک شی، شخص یا عادتی خاص از پیشروی در قلمرویی که در آن به سر میبردند نیز بازماندند. خیلی نکات، خیلی مطالب جالبی است چون اینها فهمیدند، جالب استها. و اینها برای مایی که دستمان به دامن اهل بیت است عجیب نیست. اینی که اینها توانستند با عقل مادی خودشان و این تمدن حیوانی توانسته به این مطالب برسد خیلی جالب است. دچار حالت رکود و خمودگی شدند. بنا به گفته تجربهگران این افراد سرگردان مادامی که مسائل باز خود را حل و فصل نکنند در آن وضعیت باقی خواهند ماند و به حسابشان رسیدگی بشود که حالا در این کتاب «سه دقیقه در قیامت» بحث حساب و کتاب را مفصل خواهیم داشت انشاءالله.
چهار: نجات ماوراء طبیعی. برخی از تجربهگران اظهار داشتند که نجات آنها از مرگ جسمی با مساعدت و دخالت ماوراءالطبیعه برخی موجودات غیر مادی صورت پذیرفته است. مثل داستان اول کتاب «آنسوی مرگ»؛ این طحال و کبد و همه چیز داغان و نصف بدن شکسته. بعد به عنایت امیرالمؤمنین سلام الله علیه ایشان برمیگردد و امروز قبراق و سرحال و سالم برگشت. ایشان هم برادری که اینجا بودند، بزرگوار گفته بودند که همه دکترها گفته بودند که ایشان ۹۰ درصد میمیرد ۱۰ درصد برمیگردد در حالی که نصف تنش فلج است. آن ۱۰ درصدی که احتمال داده بودند با این احتمال بود که ایشان تنش فلج باشد ولی الان صحیح و سالم است. هر روز هم میرود باشگاه و من خوردم زمین که بعد استخوانم میشکست و نشکست که اینها هم با توضیحات در نفس وقتی قوی میشود بدن را حفاظت میکند. با مساعدت و دخالت ماوراءالطبیعه برخی موجودات غیر مادی صورت پذیرفته و بدون دخالت آنان مرگ جسمی تجربهگران حتمی بود.
خب این از اینی که آقای مودی گفته است و به این نتایج ایشان به این نتیجه رسیده است در تجربیات و تحقیقاتش. یکی اینکه هیچکدام از تجربهها با همدیگر تشابه ندارد و اینکه همه جزئیات یک تجربه کامل هیچ وقت گزارش نشده است. یکی اینکه مورد منحصر به فردی بین گزارشها نداریم، خیلی شبیه هم است کلیت این ماجراها. یکی اینکه کثرت وقوع مؤلفههای کلی تجربه؛ یعنی معمولاً همه اینها یک چندتاییاش به صورت زیاد در هر تجربهای هست. نبود نظم مشخص در ترتیب وقوع مؤلفههای تجربه. ارتباط به ظاهر منسجم بین شدت نزدیکی مرگ و عمق تجربه. هرچه این آدم، آن اتفاقی که برایش افتاده شدیدتر بوده، تجربه نزدیک به مرگ این آدم هم عمیقتر بوده است. اگر مثلاً یک بیهوشی یک ساعته بوده خب این هم یک چیز سطحی بوده است. اگر خیلی عمیق بوده مرگش قطعاً دریافت او عمیقتر بوده. نبود خاطره و تجربه خاص در لحظات به اصطلاح مرگ برخی از کسانی که پزشکان مرگ آنها را... تجربه دیگران هم آمدهاند مؤلفههایی را گفتهاند. مایکل صابون که ایشان هم از متخصصین فن ۶ تا چیز را این هم بگویم. کنسر ایشان هم گفته که پنج مؤلفه دارد: احساس آرامش و سعادتمندی، به شدت سبک بودن یعنی هیچ وزنی در خودم احساس نمیکردم، احساس جدایی از کالبد فیزیکی، ورود به تاریکی، مشاهده نور درخشنده و و ورود به نور. جامعیت و دقت بیشتری از الگوی مودی دارد این توصیفی که ایشان کرده است. مایکل صابون در کتاب «خاطرات مرگ» این شش تا را گفته است: توصیف ناپذیری، احساس حضور در لحظاتی بیزمان، خیلی جالب است. احساس واقعی بودن رویدادها، به ایشان گفتم آنی که دیدی واقعی بود؟ از اینی که من و شما همدیگر را میبینیم واقعیتر. هالهای باشد، ابری باشد، شک در آن هست. من مادرم را همینجوری دیدم، گفت ۲۰ سال بود ندیده بودمش و وقتی از دنیا رفته بود من آمریکا بودم. انگار دنیا را به من دادند وقتی مادرم را دیدم، چهره مادرم را دیدم. احساس واقعی بودن.
چهار: احساس وقوع مرگ.
پنج: احساس آرامش و لذت.
شش: احساس جدایی از کالبد مادی.
ون لومل که ایشان متخصص قلب و پژوهشگر هلندی است، ایشان هم نکات خوبی دارد. یکیش را بگویم این چون جای دیگر گفته نشده. یکی تجربه خروج از کالبد. دو: مرور هولوگرافیک رویدادهای زندگی. همان که گفتیم همه وقایع زندگی یکجا حاضر میشود. این را میگویند مرور هولوگرافیک کل. از این به بعد با همین تعبیر ما از آن یاد میکنیم که در این کتاب «سه دقیقه در قیامت» کامل این ماجرا همین جنسی است دیگر که همه اعمالش میگوید که من دیدم مثل این نرمافزارها و پیامرسانها که فیلم میآید، اگر روی آن پلی بکنی باز میشود. دیدم همه اعمالم این شکلی است. اگر پلی میکردم باز میشد تمام آن صحنه. نه صحنه را ببینم خودم با صحنه یکی بودم؛ یعنی انگار داشتم این انجام میداد. در کتاب «سه دقیقه در قیامت» توصیف.
سه: مواجهه با خویشاوندان درگذشته.
چهار: بازگشت به کالبد.
پنج: فقدان ترس از مرگ.
خب این هم از این. بروس گریسون که ایشان هم در واقع مؤلفه و شاخصهایی که دارد از همه اینها بهتر است. ۱۶ تا شاخصه داده و الان بر اساس نمودار او تعیین میکنند که این درصد تجربه نزدیک به مرگ چقدر بالا است. ۱۶ تا مؤلفه را گفته و نمره داده به هر کدام از اینها. چهار تا در واقع دستهبندی دارد. در چهار تا کتگوری در واقع شکل میگیرد این تجربیات. یکیش مؤلفههای شناختاری: طرف احساس تغییر وضعیت میکند در گذشته زمان، سرعت تفکر، مرور رویدادهای زندگی، احساس فهم ناگهانی.
دو: مؤلفههای عاطفی: احساس آرامش میکند، شادمانی، وحدت کیهانی، تجربه نور درخشنده.
سه: مؤلفههای فراهنجار: احساس سرزندگی نامتعارف، آگاهیهای فراهنجار با استفاده از ادراکات فراحسی، آیندهبینی و تجربه خروج از کالبد.
مؤلفههای استعلایی که شامل مواجهه با قلمرو متفاوت و غیر زمینی، مواجهه با حضوری رازآمیز، شنیدن صدای ناشناخته، مشاهده ارواح درگذشتگان و شخصیتهای مذهبی، رسیدن به مرز یا نقطه برگشت ناپذیر که فرد در صورت عبور از آن دیگر به زندگی باز نخواهد گشت. مهندس میگفت رفتم در قبر برادرم، آن لایههایی که نمیگذاشتند از این رد بشوم، گفتم اگر بروی دیگر نمیتوانی برگردی. مرز بیبازگشت بهش میگویند. این هم ۱۶ تا در واقع از تویش نمودار در میآید. آن کلیت این مؤلفهها شد.
مشابهتهاشان این است که هیچ کدام از اینها یعنی همه گفتند آقا یک هسته مشترک است از این محققین گفتند یک هسته مشترکی در همه این تجربیات است و نمیتوانم محصول ادراکات، تلقینات و چه میدانم مثلاً تجربهها و آن فرهنگی که بزرگ شدهاند اینها باشد. چون که افراد فارغ از سن، نژاد، دین یا ملیتشان تجربههای مشابهی از رویداد نزدیک به مرگ گزارش دادهاند. بعد گفتند که نمیتوانم تصادفی باشد اینها از پدیدارهای ثابت و همسان است. چون یک مورد دو مورد که نیست. الان من این آمار را نوشته بودم حالا اگر پیدایش بکنم یک آمار عجیب غریبی است که الان چند میلیون ما آدم داریم در آمریکا. روزی ۷۴۴ نفر گزارش میدهند تجربه نزدیک به مرگ را. شوخی نیست. روزی ۷۴۴ نفر در آمریکا الان دارد ثبت میشود گزارش. سرش به این است که عالم دارد به سمت ظهور حرکت میکند. این سرش؛ همان فرج امام زمان هم اول یک سیر انفسی، تحول انفسی رخ میدهد بعد به ظهور منجر میشود. لذا ماجراهای این شکلی زیاد داریم. میگوید شب قدر قبل از ظهور مثلاً همه میبینند نوری را در آسمان و صدایی را همه به نحو خاص میشنوند که بشارت میدهد به اینها که امسال سال ظهور خواهد بود. چون از ماه رجبش سفیانی ظهور میکند و قیام میکند و ماه رمضان بعد از آن رجب، شب قدر که ظاهراً شب جمعه میشود، همه شیعیان میشنوند. شیطان هم به نحو دیگری همین را ندا میدهد و همه طرفداران سفیانی هم این را میشنوند که آقا امسال سفیانی غلبه خواهد کرد. یعنی ملکوت سفلا هم هست سر جایش؛ اینجوری نیست که بگوییم دیگر امر واضح میشود. به هر حال میرود به سمت این ماجرا و این پدیده اینجوری خواهد شد. بله. گفتند که حتی در نقاط دور افتاده آفریقا هم همین هسته مشترک را آدم میبیند. همان که در گران آمریکایی و متخصصین آمریکایی گاهی آدم میبیند، در آدمهای بدوی روستاهای آفریقا میبینیم. آن هم تجربه نزدیک به مرگش همین است. خب نمیتواند این دستساز باشد. ناشی از توهم، تلقین باشد. البته میگوید اغلب تجربهگران آفریقایی به دلیل نوع فرهنگ و باورهایی که در بسترش نشر یافتهاند، رشد کردهاند، این تجربه را متأثر از سحر و جادوی ساحران میدانند یا اینکه آن را به عنوان تجربه نامبارک و بچگانه حاصل دخالت شیاطین میانگارند. نمیدانم بندگان خدا چیست اینی که تجربه کردهاند. اینها نکات قشنگی داشته با اینها کار دارم. بعد وارد آن بخش آخر بحثمان بشویم.
میگوید که هسته مشترک را قبول دارم ولی یک سری اختلافها هست. مثلاً دکتر سام پرنیا در این حال که معتقد است رویدادهای مشابه نزدیک به مرگ از سوی اهالی بولیوی، آرژانتین و سرخپوستان آمریکای شمالی هم فوقالعاده شواهد موجود در متون دینی بودایی و اسلامی و نیز گزارشهایی از چین، سیبری و فنلاند گزارش شده، خطوط مشترک این پدیدهها را ناظر به این موارد میداند:
یکی تجربه خروج از کالبد.
دو: دیدار با دوستان و آشنایان در گذشته.
سه: تجربه نور که توأم با آرامش و شادمانی است.
چهار: مواجهه با حائل و مرز زندگی و مرگ.
دوستی که اینجا بودند سه تا از اینها را تجربه کرد. کنسرینگ میگوید که پنج مؤلفه است که گفتیم اینها هسته مرکزی را شکل میدهد. ملوین مورس چون مورد مطالعاتش را نسبت به کودکان گذاشته بوده، ایشان به این موارد، به این هشت مورد رسیده است:
یکی احساس مردن که توأم با بقای آگاهی؛ یعنی فرد میمیرد ولی هیچ تحولی در فهم او حاصل نمیشود. همین من و شمایی که الان اینجا نشستهایم چطور ادراک داریم نسبت به همدیگر؟ روح که جدا میشود از بدن همین ادراک بلکه قویتر. میزان ایمان و فهم و علم و درجه معنوی شخص بستگی دارد.
دو: جدایی از کالبد فیزیکی.
سه: شنیدن و دیدن رویدادهای اطراف کالبد.
چهار: ورود به تاریکی.
پنج: ورود به درون تونل یا عبور از طریق پلکان یا پیادهرو. ایشان میگفت که حالت گیت هواپیما بود که بلیط به ما میدادند، راهمان میانداختند، سالن انتظار هواپیما.
شش: خویشان و تصاویر ناظر به حیوانات اهلی و معلمان کودک که در قید حیاتند.
هفت: ورود به نوری سرشار از عشق و مهربانی.
هشت: تلقی تصمیم بازگشت به کالبد؛ یعنی دوست دارد برگردد. در میل اولیه است آن موقع دفن و اینها بحث دیگری دارد که باید در مورد آن صحبت. آنجا همه دوست دارند برگردند. اولش خوب است. اولش همه آرامش دارند و بانشاطاند. وقتی میخواهد برود در قبر خیالش راحت میشود که دیگر بدنی نیست. آنجا اول ماجراست. تجربه نکردم و روایت ما فرمودند که چه میشود.
خب این هم از این. دیگر حالا من شباهتها را مقداریاش را گفتم بیشترش اذیتتان نکنم. یک نکته تفاوتها را بگویم و برویم سراغ آن بخش اصلی که در تفاوت به مرور دیدند که آقا جاهای دیگر را که بررسی میکنند، کشورهای دیگر تفاوت دارد با آنی که در آمریکا رخ داده است. گفتند مثلاً تجربهگران ژاپنی برخلاف تجربهگران غربی غالباً از رودخانههای تاریک و باغهای پر از گل سخن میگویند. ژاپنیها معمولاً رودخانه زیاد میبینند. غربیها رودخانه نمیبینند، تونل میبینند. اینها باغ پر از گل میبینند. ژاپنی، سرخپوستهای آمریکا بهشت و باغ زیبا و با طراوتی میبینند که بروکراسی عجیب و بینظمی بر آن... سرخپوستی بهشت یک جای بروکراسی عجیب و بینظم که گاهی باعث میشود برخی افراد به علت اختلاف حساب از آنجا عودت داده بشوند. حساب و کتاب قاطی میشود و پروندهها احتمالاً ایران را دیدهاند. آنها میروند آنجا دادگاههای ما را دیدهاند و پروندهها گم شده و دوباره باید از اول اقدام بکنی، کپی شناسنامهات نبود و ایران، سرخپوستها روحشان میآید از اینجا وارد برزخ بشود.
تجربهگرای انگلیسی و آمریکایی بازگشتشان به زندگی غالباً ریشه در تعلقات عاطفی و کارهای نیمه تمامشان دارد. یک کسی را در دنیا دارند، یک سری کارم مانده و برگردند این را انجام بدهند. ساکنان جزایر پلزی... پلزی، تلفظش سخت است. اینها هم بهشت را مشابه شهرهای آمریکا لبریز از نور، صدا، تحرک و ساختمانهای بلند توصیف میکنند. آمریکا این بندگان خدا را ساختمانهای بلندی دارد و برج. همش مثل ملوین مورس گفتند که اینها ناظر به اختلافات تفسیری فرهنگ یا ناخودآگاه جمعی علتهاست. قشنگ، یکم نزدیک شده ایشان. حالا من عرض میکنم دلیلش را عرض میکنم. گفتند که فرهنگهای مختلف وقتی بروز و ظهور پیدا میکند در فضای فرهنگ حاکم رنگ آمیزی میشود. مثلاً مرور رخدادهای زندگی اینجوری است. بسیاری از تجربهگران غربی از مرور رخنه خرد و کلان زندگی در حین تجربه خود سخن میگویند. تجربهگران هندی عموماً پروندهای را ملاحظه میکنند که مشابه اسطورههای آیین هندو، خطوط کلی رفتارهای خوب و بد تجربهگر در آن انعکاس یافته است. آنها خود عمل را میبینند. غربیها پرونده را. اینها خوب بوده، اینها بد. ولی اصل بازبینی زندگی ویژگی مشترک تجربههاست. دقت عزیزان هست به مطلب دیگر؟ اصل اینکه میفهمد همه اعمالش با او است. به همه اعمالش حاضر است. این را دارد. نحوه دیدن اعمال فرق میکند. بعد در فرهنگهای مختلف هم افراد به نحو مختلفی این را بررسی میکنند. مثلاً میگوید که در قرون وسطی مسیحیان قرون وسطی قضاوتهای خشن، عذابهای برزخی و ترسهای دوزخی عمومیت داشته در تجربه نزدیک به مرگ. بعد در گزارش چینیان ادوار گذشته هم همینجوری است. در حالی که تجربه نزدیک به مرگ دوران جدید میزان وقوع تجربه جهنمی در آن به شدت کم شده است. خیلی جالب است. قرون وسطاییها بیشتر برزخ را به شکل یک جایی که چون خودشان هم اینجوری بودند دیگر، همش عذاب و شکنجه و اینها بوده، این شکلی میدیدند. الان یکی میرود همه جا خوب است و خوش و اینجوری. بعد میگوید که ملاقات با موجود نورانی آنجوری که غربیها توصیف میکنند در تجربه نزدیک به مرگ تایلندیها اصلاً نیست. تایلندیها چیزی ندارند. حالا نمیدانم به خاطر وضعیت فرهنگیشان است. آنجا اگرچه آنها از ملاقات بودا در قالب یک ستاره و مواجهه با انواع روحانی سخن میگویند. بودا را میبینند، ستارههای نورانی میبینند. طبق بررسیهای مورفی تجربهگران تایلندی به جای احساس آرامش، سعادت و جذبه از احساس راحتی، حالتی خوشایند و زیبایی و خوشحالی سخن میگویند. مورفی ملاقات با دوستان و خویشاوندان درگذشته را برخلاف تصور رایج یکی از افتراقات تجربی تایلندیها با سایرین میداند. اینجا جالب است چون این ملاقاتشوندگان به جای آنکه با سلام و درود به استقبال تجربهگر بروند در پی تعلیم و آموزش آنها احوالپرسی اینها ندارد. سر کلاس گزارش تجربه نزدیک به مرگ غربی کمکی نمیکند به فهم و پیشبینی آنچه بر تایلندیها در آستانه مرگ میگذرد چون اغلب مؤلفههای تجربه جزئیات و کیفیتهای متفاوتی در دو فرهنگ مورد بحث دارد. کلاً تجربه نزدیک به مرگ آمریکاییها و غربیها یک مدل است مال تایلند یک مدل دیگر است. در حالی که اصل ماجرا بین همهشان مشترک است. از بدن خارج شدن، حضور دارند، اعمالشان حاضر است. روشن است. عرض میکنم چرا اینجوری.
بعد میگوید که این تجربهها در ادوار گذشته عمدتاً به لحاظ اخلاقی مفهوم مجازات و قضاوت درباره زندگی فرد تمرکز دارد. قدیمیترین غربیها همش بحث قضاوت بوده و دادگاه و بحث قرون وسطی و هر که حرف دادگاه میرفته و شکنجه میشد و در حالی که تجربههای نزدیک به مرگ دوران جدید عموماً از منظری اخلاقی معطوف به آموزش و توانبخشیاند. الان کلینیک میبرندش هر که حرف ناجور بزند میبرند توانبخشی و بهش چیزی یاد بدهند و دوره برایش میزنند، کلاس آموزش. زالسکی میگوید که این تفاوتها هست ولی به شباهتها هم توجه دارد. ساز و کار قضاوت، ماهیت مرز و مانع بیبازگشت، نقش و شخصیت راهنما به وضوح متأثر از بسترهای فرهنگی-اجتماعی تجربهگر است. با وجود این خصوصیات تجربه خروج از کالبد، داشتن کالبد اثیری، نقض الگوی زمان، تونل یا مسیر عبور، حضور در قلمرو دیگر، خویشاوندان در گذشته، موجود نورانی، مرور زندگی، توسعه آگاهی، نظری اجمالی به موهبتهای بهشتی، بازگشت به کالبد، بیرغبتی برای بازگشت عموم اینها. البته وقتی برمیگردند عصبانی میشوند. یکی از اینها که میگوید به دکترم فحش میدادم. البته این آقا برگشته بود میگفت که من خوشحال بودم که برگشتم. بالاخره تغییر و تحولات اخلاقی و معنوی افراد پس از تجربه از جمله مؤلفههای مشترکی است که در تجربه هر دو دوره میشود سراغ گرفت. نکته دیگر هم بگویم. گفتند که با همه اینها تجربه بچهها و بزرگسالان عموماً مشترک است. خیلی نمیشود همه چیز را گذاشت به پای سلیقهها و تلقینهای طرف که چون فلانی در این فضا زندگی کرده اینها را دیده، این محصول توهم است. نه بچهها که چیزی خبر نداشتند، تحصیلات نداشتند. بچه ۶ ساله چه میدانسته؟ داشته بازیش را میکرده، تصادف کرده، ماشین بهش خورده. هر آنچه که گفته با آن پیرمرد ۸۰ ساله، با آن پروفسور آمریکایی حرفها یکی است، ولو صورتبندی با هم تفاوت دارد.
خب بدون اینکه اسمش را بیاوریم، وعده دادیم بعضی دوستان الحمدلله خیلی جدیاند. در مباحث ما پیامهای جالبی داریم. یعنی میگردند یک کلمه پیدا میکنند. در بحث شما گفتی که آقای حسنزاده در ایران گفتم بروید از این پرتقالها بخورید، ایران اصلاً پرتقال، مرکبات به عمل... سیبها بخورید. دوستان نسبت به حتی سیب و پرتقال، کلمات ما را هم تعداد زیادی از دوستانی که این بحثها را پیگیری میکنند و فضلا حساسیتشان بالاخره زیاد است روی کلمات که گفته میشود. تک تک کلمات ما الحمدلله آنالیز شده. ما خودمان شب اول قبر را فعلاً احساس کردیم با کلمه به کلمهمان حساب رسیدند، رد میکنم اسکایپش میکند در دنیا. یک نکته، یکی از عزیزان نوشته بود، نوشته بود که شما گفتی من یک کتابی خوبم در مورد این هم صحبت میکنم، وعدهاش را دادی. حق آمده قشنگ ما هم دیگر فَبهت الذی کفر. دهانمان بسته شد. بنا نداشتم وارد این بحث این کتاب بشوم. این مطلبی که این عزیزمان نوشتند خیلی تأثیر داشت در اینکه ما متن از این کتاب یاد کنیم. چون از تبعاتش میترسم حقیقتاً. نه به خاطر بحث مشهد البته برخی فضاها بالاخره حساسیتها در آن بیشتر وقت مواجهات سنگینتر در آن بیشتر. ما نسبت به مشهدیهای عزیز که خب ارادتمان مشخص است، نسبت به این جمع عزیزانی که این بحثها را... بله، اینها را که میگوییم از تبعاتشان واقعاً تبعات جدی است؛ یعنی گاهی ممکن است یک مطلبی گفته میشود تبعات زیادش کار به اینجا برساند که یک جلسه تعطیل شود. این طبیعی است. لذا اینها را که میگوییم این واهمه، واهمه جدی است که نسبت به این مباحث هست. بعضی جاها نسبت به مباحث روی خوش نشان نمیدهند. البته مشتاقی دوستان، اشتیاق و رغبت بسیار بالاست. عزیز هفته پیش آقا چرا هی میگویی بگو! راحت برو دیگر. یا نگو یا راحت بگو برو. میگویم خب من اگر نگویم که یک عده میگویند چرا نمیگویی؟ این دردسر ما با این دو سر خلاصه داریم که میترسم واردش بشوم. در عین حال هم خیلی دوست دارم این مبحث مطرح بشود چون این کتابها با این بحثها حل میشود موضوعاتش و غربیها باید بیایند بفهمند که ماجرا چیست و در عالم چه خبر. تجربیات هی موارد نشستن تحقیق کردن، این را نمیدانم چه کار کردند. ایشان دسترسی به عالم غیب چون نداشته. دختر خودشان را از ۶-۷ سالگی هی میبردند در آب غرق میکردهاند. تجربه نزدیک به مرگ برایش پیدا بشود و بگوید چه میبیند. ۴ بار این بچه را برده در مرز خفگی و الان هم که زندان است دیگر. پزشک آمریکایی است که در این بحثها بیشتر از همه وارد شده و اندیشمندی است که بر اساس تجربیات دارد حرف میزند. بحثش علمی است. بندگان خدا دستشان کوتاه است واقعاً. قلب در این بحث حق حرف زدن ندارد. با این حال خوب رسیدن به یک نشانههایی از این کتابی که ما میخواهیم معرفی بکنیم. کتاب انسان در عرف عرفان از آیت الله حسنزاده آملی.
کتاب، کتاب منحصر به فردی است. حقش هم با این مبحث ما ادا نمیشود. این کتاب نیاز به این دارد که بنشینیم از اول خط به خط بخوانیم و مباحثه بکنیم. اگر بخواهیم این کتاب بیست و خوردهای، ۱۲۴ صفحهای را مقایسه بکنیم لااقل ۳۰۰ جلسه مباحثه لازم است. این کتاب لااقل «انسان در عرف عرفان». البته کتاب، کتابی نیست که از آن بخواهند بخرند و مطالعه کنند. قلم، قلم سنگین مباحث و مباحث تخصصی است و پیشنهاد هم نمیشود خرید کتاب، مطالعه کتاب و اینها. نیاز به مباحثه سنگین است. مقدمه ایشان فرمودند که من آخر بحث اگر فرصت بشود برایتان عرض میکنم. در این کتاب ۲۳ تا از تجربیات برزخی خودش را مینویسد. بعد میآید این ۲۳ تا تجربه را توضیح میدهد که چه بود اینی که من دیدم و چرا اینجوری دیدم. منحصر به فرد است این کتاب. تازه این را هم بگویم که این مال مراتب اولیه کسی است که در این وادی قرار میگیرد. تمثلات و اینها. باید آدم به جایی برسد که تمثلات رد بشود. ایشان مال بچگیهایشان بوده دیگر. مال اول کارشان بوده اینها که نوشتند که برخی که در این وادی هستند بفهمند چه به چه است. هرچند به خود ایشان هم هجمه زیاد است برای اینکه آقا چرا این حرفها را نوشتی. هم مخالفین میگویند هم موافقین میگویند. موافقین میگویند آقا شما داری اسرار را لو میدهی اینجا. خیلی از اسرار مطالب ساده و واضحی است. با این حال مطالب، مطالب قشنگی است. من یکی از این واقعهها را برای شما بخوانم بعد توضیحی که در آن فصل دوم ایشان در مورد این واقعه داده بگویم یکمی حل بشود اینهایی که میبینند چرا اینجوری است. فرقها سر چیست، شباهتها چیست. اینها گفتند در اثر فرهنگ و محیط زندگی و آنها مثلاً در قرون وسطی خشونت بوده الان دوره آموزش است، الان آموزش میبینند. آنها فلان فرهنگ... عرض میکنم ربطش به... اگر حال و حوصله دارید، خسته نیستید من از رو بخوانم.
ایشان میفرماید که این واقعه را در کلمه شانزدهم هزار و یک کلمه قرار دادهایم. در کتاب «انسان در عرف عرفان»، واقعه دوازدهم و از آنجا نقل در مبارک سحر لیله چهارشنبه هفدهم ربیع المولود شب میلاد پیغمبر ۱۴۰۲ هجری قمری مطابق ۲۳ دی ماه ۱۳۶۰. علامه طباطبایی آبان ۶۰ از دنیا رفتند. این واقعه مال دی ماه ۶۰ میشود. دو ماه بعد از رحلت علامه طباطبایی. متولد ۱۳۱۲ یا ۱۳ ۱۳۰۷؟ بله، جوادی ۱۳۱۲. ۱۳۰۷. سال ۶۰ میشود چند سالشان؟ ۵۳. ۵۳ سالگی ایشان. خدا طول عمر بدهد به ایشان و ایشان را حفظ بکند. شب فرخنده میلاد خاتم انبیا و وصی او صادق آل محمد صلوات الله علیهم السلام که مصادف با شب شصتم از رحلت حضرت استاد علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان. دو ماه بود که علامه از دنیا رفته. به ترقیم رساله «انه الحق» به عنوان یادنامه آن جناب اشتغال. کتابی مینوشتند در وصف علامه طباطبایی به اسم «انه الحق». ناگهان مثال مبارکش با سیمای نورانی حاکی از سِیماهم فی وجوههم من اثر السجود برایم متمثل شد. علامه طباطبایی را جلو خودم دیدم. «فتمثل لنا بشرا». آیه قرآن اشاره دارد. مثل یک بشر کاملاً شبیه خودمان. عرض کردم مکاشفات این شکلی است دیگر. یک چیزی، یک دودی و هالهای. آخه در سریال یک دودی میآید مه میگیرد و بعد اینجوری چشمانت اینجوری میکند و کشف میشود. هیچ چیز غیر عادی ندارد. و با لهجه شیرین و دلنشین علامه (لهجهشان آذری بوده). عرض کردم بزرگان را لهجهها و آن وصف دنیاییشان باهایشان هست. آنها خودشان با خودشان دیگر لهجه ندارند. آنور دیگر آذری و کرد و اینها نداریم. الان اینها در بهشت به یک کردی مثلاً به آذری خورده، زبان هم را نمیفهمند. در ساختمانی هم افتادهاند و مترجم میخواهند. اینجوری نیست که هر که آنجا اصلاً اعتباریات کلاً محو میشود. زبان یکی از اعتباریات است. آنجا حقایق انتقال داده میشود ولی با اینها که میخواهند صحبت بکنند آن لهجه و آن زبان و آن سیما و اینها هست. از طیب تویت و حسن سیرت و سریرت بدین عبارت بشارتم داد. میگوید از من خیلی تعریف کردهاند. علامه طباطبایی فرمودند: «تو نیکو صورت و نیکو سیرت و نیکو سریرت.» برای علامه طباطبایی رساله مینوشتم. ایشان را دیدم جلو آمدند ایستادند گفتند که تو هم صورتت خوب است هم سیرتت خوب است هم سریرتت، باطن. ذا تا چند لحظهای در حضور انورش مشرف بودم رضوان الله تعالی علیه و افاض علینا من برکات انفاسه نفیسه. آن متن روی قبر علامه طباطبایی را هم آیت الله حسنزاده نوشتهاند دیگر. «المرتقي الی جنة ذات» کسی که اینجا دفن است کسی است که ارتقا پیدا کرده به جنت ذات. ایشان نوشتهاند روی قبر علامه طباطبایی.
خب ماجرا ماجرای سادهای است. مطلبش چیست؟ زیبایی این کتاب به همین است. اگر فقط میخواست اینها را بگوید برود که دیگر ما... گفتیم یعنی چی؟ از خودش تعریف کرده در کتاب. برای قوانین یاد دادن در صفحه ۱۰۶ که میشود اصل ۴۰ توضیح میدهند چرا اینی که من دیدم. البته سه تا واقعه، دو تا واقعه دیگر هم هست که من نخواندم. ترکیبی از همه سه تا را. میگویند که چه بوده اینهایی که من دیدم؟ برای چه اینجوری اصل اصل کرده؟ هر کدام را در قالب یک اصل. در اصل دیگر اینکه ظهور و بروز تمثلات را مطابق اغراض نهانی سالک سالک یعنی چی؟ سالک و خواستههای درونی آنان دخلی به سزا است. ما علممان را که با خودمان میبریم. بدنمان را نمیبریم. قوه خیلمان را که با خودمان میبریم. باورها و دانستههایمان را که به خودمان میبریم. هر کسی در حد سطح فهم در این عالم مفاهیم را در یک قالبی دریافت میکرده. درست شد؟ بر اساس آن فضای زندگی و محیط و حشر و نشر و عقل و فهمش نسبت به مفاهیم یک ارتباط. مثلاً نسبت به ارتباط در یک دورهای نامه بوده، پرنده بوده، پیک بوده. در یک دوره تلفن بوده. عرض کردم قوچانی آخر ماجرای زیارت قبر تلفن زنگ خورد. در واتساپ پیام آمده. الان واتساپ و تلگرام جلوترها مثلاً به طرز دیگری. چون الان انس ما الان مفهوم ارتباط رسانه را چه میدانی؟ فلانی با فلانی ارتباط دارد. من الان با فلانی در تماسم. بله. میخواهیم با فلانی تماس برقرار کنیم. الان تماس را در اسکایپ و چه میدانم اینها. بعضیها به صورت آمریکاییها اینها، در فیسبوک و اینها. ما همین شبکههای اجتماعی که سرورها هم داغان و بالا نمی آید، سروش و چه میدانم ایتا و اینها. بعد فایل را بزنی مثلاً یک ساعت طول میکشد آپلود شود. اینجوری. احتمالاً مثلاً برای ما ایرانی دوران همه شبکههای اجتماعی اینها تازه بوده. مدلی دیده. یکی هم نامه میبیند، یکی هم بال کبوتر میبیند، کتف گوسفند میبیند. مفهوم تماس در دورههای مختلف مثل مفهوم نور، مفهوم چراغ. مفهوم چراغ در دوره چراغدانی بوده که میگذاشتند مثلاً در حیاط خانه. در یک دوره دیگر فانوس مثلاً بوده. در یک دوره دیگر لامپ از این لامپهای زنبیلی بوده. بعد شده مهتابی، بعد پروژکتور. پیش میرود دیگر. ما نسبت به نور الان برداشت ذهنیمان چیست؟ میگویند اینجا را روشن کن. یعنی چه؟ بزن مهتابیها را بزن. چه کار کن؟ یعنی این نفت بریز در این. عرض کنم چراغ فتیله را بیاور بالا. کبریت بزن. ۲۰۰ سال پیشی اگر میخواست تمثل برزخی برایش رخ بدهد، نور ببیند چه میدید؟ چراغ میدید. الان میخواهد تمثل برزخی برایش رخ بدهد چه میبیند؟ مهتابی میبیند. فرهنگ ندارد آن ادراک نهانی او. به تعبیر ایشان اغراض نهانی و خواستههای درونی، آن باور ذهنی، انس ذهنی، برداشتی که دارد، فهمی که دارد. آن دخالت. این هم که عرض کردم تمثلات برزخی است. تجربه مرگ واقعی را پیدا نکردم. تازه مرگ واقعی هم اگر باشد هر کدام در حد فهم خودشان میفهمند؛ یعنی شراب بهشتی برای هر کسی مطابق با فهم خودش است. متناسب با سطح خودش است. مراتب فرق میکند. چشمههای بهشتی فرق میکند. یک بحثی را یادم باشد انشاءالله یک روزی برایتان بخوانم در سوره مبارکه که به نام پیغمبر است. چهار تا نهر ذکر کرده. یکی شیر، یکی عسل است، یکی عرض کنم که حالا یادم بیاید. چهار تا نهر است. این را گفتند به خاطر اینکه آدمها چهار درجه. آن ابتداییها را بهشان شیر میدهند چون به بچه هم اول شیر. کیکم قوی بشود. این را مفسرین گفتند. چرا؟ یادم باشد یک روز بیایم برایتان بخوانم، خیلی قشنگ است. مرحوم آیت الله تهرانی در جلد ۱ «امامشناسی» هم ایشان طرح کرده. مرحوم آیت الله علام مصطفوی در کتاب تحقیقشان همین بحث را دارد. خیلی بحث قشنگی است. چهار مرتبه نهرهای بهشتی برای چهار درجه آدمها، چهار طبقه. برای همه یک جور باشد. هر کسی متناسب با فهمش. همسر بهشتی همینطور. حورالعین همینطور. هر کسی متناسب با آن ادراک و فهم و مرتبهاش این را میفهمد. درست شد؟
بعد ایشان مثالهایی را میآورند. میفرمایند که در واقعه دوازدهم که گفتم و با واقعه چهارم که حالا ما اشاره نکردیم که مربوط به سوره واقعه بوده بر این اصل قویاند و همچنین تمثّل سوره انبیا که واقعه بیست و سوم بوده که این هم ایشان میفرمایند که ماجرا قشنگ است. بحث قرآنیاش سوره طه آیه ۱۰ و ۱۱. «إذ رَءا ناراً» (موسی، آنگاه که آتشی دید) «فقالَ لأَهلِهِ امكُثوا إِنّي ءانَستُ نارًا لَعَلّي ءاتيكُم مِنها بقَبَسٍ أَو أَجِدُ عَلَى النّارِ هُدىً». حضرت موسی داشت با همسرش برمیگشت از حضرت شعیب اجازه گرفت که برود به مادرش سر بزند. ۱۰ سال بود فاصله افتاده بود بین موسی و مادرش. از حضرت شعیب اجازه گرفت که برگردد برود مصر به مادرش سر بزند. خانماش هم پا به ماه بود. در بیابان درد زایمان گرفت. شب بود. شب برفی هم بود که نظام الدین نیشابوری میگوید که در شبی بسیار سرد و پر برف. شب برفی بود، سرد بود. فقط نور لازم نداشت، گرما هم لازم داشت. در یخبندان تک و تنها این زن بز هم دارد میکند. حضرت موسی چه میخواست؟ دنبال چه میگشت؟ دنبال آتش میگشت. لذا تمثلی که برایش رخ داد و دید به جنس آتش. آنجا اصلاً آتشی نبود. یک نگاه کرد گفت: «انی آنست نارا.» ای یک آتشی دارم میبینم یا بروم از کنار آتش آنجا روشن است، ببینم مسیر کدام طرف است. در مسیر بروم یکی را پیدا کنم بیاورم. اصلاً برزخی بوده. چرا آتش دیدی؟ چون آتش میخواست. چون قلب او، ذهن او، خیال او الان درگیر آتش بود. برای همین این حقیقت که نبوت او بود جایی بود که تور بود، تکلم خدا با او بود، آتش هم ابلاغ رسالتش بود. به محض اینکه آمد آتشی نیست بهش تکلم کردند. گفتند برو فرعون را هدایت کن. همسرش هم وضع حمل کرده بدون هیچ مشکلی. آتشی که دید به خاطر غرض قلبیاش بود.
لذا دیگر حالا اسم هم میخواهیم پرهیز کنیم از آوردن اینجور اسمها، چارهای هم نداریم. شیخ اکبر محی الدین، محی الدین کدام محی الدین؟ محی الدین حاتمی طایی در آخر فصل موسوی، فصوص الحکم. کتاب فصوص کلاً از این مباحث است دیگر مال محی الدین ابن عربی. در فصل موسوی هر پیغمبری روی فصلی دارد. ما از کربلا برمیگشتیم در ماشین سی دی درس فصوص گذاشته بودیم. دو تا از این رفیقهایم بودند یکیشان بچه تهران بود از این بچههای به روز و باحال تهران گوش میداد و فصل حضرت شیس بود. هر پیغمبری را در کتاب محیط دینی بخش یک بحثی باز کرده، فصل آدم، فصل ... آلات عرفانی با بحثهای قرآنی توضیح داده که اینها چه بوده و چه دیدهاند. بعد آن بحث فصل شش. او استاد هی داشت میگفت در فصل «نفس» با سه نقطه این بحث خواهد آمد. این رفیق ما دیگر تحمل کرد، تحمل کرد، تحمل کرد. اینجا دیگر تحمل نکردم، دیگر فصل «نفس» واسه سه نقطه را دیگر نمیتوانم تحمل کنم. این دیگر چیست؟ فصل موسویه آنجا میگوید که چرا حضرت موسی آتش دید. و قیصری هم که بیان این کتاب را داشته ایشان اینجوری توضیح داده: «اما حکمت التجلی الحق و کلامه موسی به صورت ناریه؟ چرا خدا در صورت آتش با موسی صحبت کرد؟ علیه السلام کان یطلب النار لحاجته الیها.» دنبال آتش میگشت. «فتجلی له الحق فی صورته.» خدا در صورت آتش تجلی کرد. جلوه حق تعالی بود در چهره آتش. «لیقبل موسی علی الحق المتجلی الظاهر علی صورت مطلوبه ولا یعرض عنه.» درختی مثلاً یک آبشاری. آنجا اگر غیر آتش میدید سمتش نمیآمد. برای اینکه جذب بشود بیاید خدا بهش آتش نشان داد از لو تجلا له فی صورت غیر صورت ناریه لکان یعرض عنه. هر چه غیر... «و کان یشتغل علی مطلوبه الاجماعه همته علی المطلوب الخاص.» خدا میخواست برای مطلوب خاص همت بکند. اینجوری نشانش داد که این سمت. این مریم مثلاً ایشان همین مطلب را دارند. بعد یک اشارهای میکنند به شرح عین ۴۴۴۹ در کتاب شرح العیون. اگر وقت داشتیم میآمدیم آن را هم میخواندیم که وقت نیست.
یک نکتهای را در آخر میگویند. سریع بخوانم و برویم. نکته آخر را بگویم و تمام. میگویند که به عنوان تنزیر گوییم همانگونه که در عالم خواب، خواستههای بیداریات به صورتهایی برایت متمثل میشوند، عالم بیداریات نیز به همین بزم است. خلاصه اینکه این جمله را داشته باشید: هر کس حق را در آنچه میخواهد طلب کند، حق در آن صورت مطلوبش بر او متجلی شود. الان غربیها چون با مفهوم آموزش یعنی چیزهای خوبی که میدانند چیاست، آموزش و تعلیم و توانبخشی و خوب یا خیر و در این چهره میبینند. الان ایرانیها خیلی به چه میبینند؟ یک دبه بنزین، درست است؟ الان دیگر در این دوره آن چنان رونق اقتصادی ایجاد شده که مردم یک دبه بنزین برایشان آرزو است. درست شد؟ دیگر اصلاً به یارانه نیازی نداریم. خودشان چون برای اینکه یارانه دو تا لقمه نان بیشتر نمیشود. الان مردم چه میخواهند؟ یوسف سه تا خواب تعریف میکند دقیقاً این سه ردیف را شما در خوابها میبینید. پادشاه خواب چه دید؟ قحطی را در چه شکلی دید؟ چهره گاو دید و آن برگهای زرد و آخر یا بساط دید که اینها دارند برگهای زرد خشکیده میخورند. گاوهای لاغر گاوهای چاق را دارند میخورند. آخه طرف میگفت که من خواب دیدم که هفت تا خره لاغر دارد هفت تا خر چاق را میخورد این چیست؟ گفت هفت سالی که بهت یارانه دادند ازت میگیرم. تعبیر. بله. او چون در کار حکومت بود، خوابی هم که دید مربوط به امور حکومتی بود. درست. نگو من خودم صبح جمعه فهمیدم قطعی شده از قبل. آن هم خواب دید. یعنی ما حتی الان به همان مسئولین هم محتاجیم. الان همان هم برای ما آرزوست یک مسئولی باشد لااقل ۷ سال قطعی خوابش را ببیند. آرزو شده. خدمت شما عرض کنم که آن دو تای که در زندان بودند چه دیدند؟ آنی که میخواست نجات پیدا کند نجات را به چه چهرهای دید؟ حیات را در چه چهرهای دید؟ شراب فشار میدهد. این انگار همین که بماند عرقگیری بکند، عرق بسازد، این برایش مفهوم حیات است. این شکلی است. ارزان روشن است. مفهوم حیات او این را میبیند. خیر و این را میبیند. آن یکی هم مرگ را چه شکلی دید؟ دیدن از سرش پرندهها میآیند نان میخورند. نان و سر و پرندهها و این هم این شکلی. حضرت یوسف چه دید در خواب؟ مال بچگیاش بود دیگر. هفت تا ۱۱ تا ستاره دید، یک خورشید و یک ماه. حضرت یعقوب به شکل خورشید دید. خورشید نماد ولایت. بعد برادرهایش را به شکل ستاره دید. حالا اگر وقت میشد تک تک اینها را با هم بررسی میکردیم. چه در خواب چه... حالا البته من باز این را دیگر عمراً کجا است تعبیر خواب کنیم. تعبیر خواب یک نکته بگویم. مجدد بگویم اشکال ندارد. خواب دیدیم که در سرویس بهداشتی منزلمان که بین آن کاسه و دستشویی یک فاصلهای بود، آنجا سجاده پهن کردیم نماز بخوانیم.
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله روحانی، سید محمدعلی روحانی از بزرگان بود. ایشان به ایشان گفتم که آقا ما یک همچین خوابی دیدیم. سال ۸۸. ایشان گفت پول میگذاری بانک میروی مکه. آن کاسه بانک، بانک کاسه مست و آن دستشویی و آب و اینها آن مکه نماز ما. ما سال بعدش فکر کنم پول گذاشتیم و سال ۹۱ هم رفتیم مکه. برق. خدمت شما عرض کنم که اینی که ایشان آن کاسه را اینجوری. بعد بعضیها میآمدند پیش ایشان خواب تعریف میکردند میگفت اینها را دیدید؟ دروغ نگو. اینجوری دیدی. علم تعبیر خواب. چرا بعضیها میدانند؟ این هم اسراری در آن است که فرصت نیست حالا این جلسه واردش بشوم. چشم و گوش و دهان ما اینها پنج تا قواست دیگر. بگویم؟ ها شما که طالبید. الحمدلله دیگر نماز جمعه هم که کار نداری، منتظر میایستند تا ما برویم. ببینید آقا جان خدا حفظ کند استاد بزرگوارمان آیت الله ممدوحی را که الان ایشان هم در کما هستند. خدا سلامتی بدهد به ایشان. برای سلامتی همه مریضها خصوصاً ایشان یک صلوات بفرستید. اللهم صل علی... ایشان میفرمود که این حواس پنجگانه به علاوه وهم و خیال میشود هفت تا در جهنم. یک قوه عقل هم هست که اضافه است. این پنج تا آن دو تا با قوه عقل میشود هشت تا. میشود هشت در بهشت. لذا بهشت هشت تا در دارد. «ثمانية ابواب» (هشت در) آن یکی «سبعة ابواب» (هفت در) در جهنم. درست هم گفته. عرض کنم که هر کدام یک در است. از یک جنسی عنایات نصیب آدم میشود. کسی اگر قوه بصر را کنترل کرد از یک در وارد بهشت میشود. عنایات و جنس موهبتهای الهی اینجا یک جور دیگر است. بگذار آدمهایی که چشم کنترل میکنند برایشان مثلاً عنایت الهی شاملشان میشود یک جنس است. آدمها که انفاق زیاد میکنند جنس دیگر است. انفاق زیاد میکنند معمولاً ذریه خوبی نصیبشان میشود. دست بچههایشان گرفته میشود. آنهایی که معمولاً چشم را کنترل میکنند خوابهای خوب و تعبیر خواب پیدا... جناب ابن سیرین این شکلی بوده دیگر. حالا آن هم بحثش مفصل. میتواند تشخیص بدهد این تمثل چیست. چون هر چه که ما در این عالم داریم جلوه حقیقتی است از همین یک دانه بالاتر هم داریم. رقیقتر، لطیفتر. درست شد؟ پرونده و زوم کن و اینها داریم برای ثبت و رسیدگی و مثلاً نگهداری و اینها. در عالم برزخ جنس دیگری است ولی در فضای ذهنی ما چون پرونده است آنجا هم یک چیزی شبیه همین پروندهها میبینیم ولی خیلی متفاوت. روشن است؟ عرض آنی که تعبیر خواب میکند، عبور میکند. تعبیر یعنی عبور از خواب شما. عبور میکند. چه را دیدی و اینجور داری میفهمی. مثل یک بچه میآید میگوید در خیابان بابا یک چیزی افتاده بود در زمین خیلی ترسناک اینجوری بود. فکر کنی در خیابان چه چیزها میتواند باشد. منتقل میشوی یا خودت دیدی وقتی داشتی میآمدی. بچه دیده ولی نمیداند چیست. آدم بزرگ میفهمد. حد فهمشان. دیدن آنی که تعبیر خواب دارد میفهمد این چه دیده و چرا دیده. حالا حضرت یوسف هم به شکل ستاره دید. اینها سجده میکنند. خود سجده ستاره خورشید ماه. حضرت ابراهیم چه دید؟ ابراهیم خود واقعیت را دید. «إِنِّي أَرى». فیلمنامه. «إِنِّي أَرىٰ أَنِّي أَذبَحُكَ». خیلی هم لطیف است. خیلی فنی است این عبارت. آنهایی که ادبیات عرب میشناسند میدانند یعنی چی. ما یک «انی ازبهک» داریم یک «انی ذبحتک» داریم. یعنی دیدم سرت را بریدم. پلاک ناشین در بحثهای تفسیری میگویند حضرت ابراهیم یک چیزهایی دیده بود ولی خوابش محقق نشد. دقیقاً خوابش تعبیر شد. دقیقاً خوابش تعبیر. خواب دیده بود «إِنِّي أَذْبَحُكَ». «إِنِّي أَذْبَحُكَ» یعنی خواب دیدم دارم سرت را میبرم. خواب دیدم سرت را بریدم. خواب دیده دارد زیر گلوی اسماعیل چاقو میکشد. خب این اتفاق افتاد یا نیفتاد؟ همین اتفاق افتاد دیگر. سر بریده بشود را ندید. فهمید وظیفهاش این است که در مقام بسیار بالایی است. تمثلات انبیا متفاوت است دیگر. یک حقیقت ممکن است دو تا پیغمبر دو جور مختلف ببینند. حضرت لوط یک چیز دیگر میدید به نسبت حضرت ابراهیم، پایینتر. مکانها مختلف است. لذا در حرم امام رضا هر گوشهای یک آثاری دارد. هر دری هم یک آثاری دارد. بحثش مفصل است.
آیت الله حسنزاده در مورد علامه طباطبایی میفرمودند که علامه طباطبایی رفته بودند مسجد سهله. بحث سوره مریم گفتیم. اشاراتی به این بحثها کردیم. رفته بودند مسجد سهله، بعد آنجا مشغول ذکر بودند. روح حسنیشان جدا میشود و پرواز میکنند در مقام ادریس. مسجد سهله. چرا علامه اینجوری برایش عنایت شد؟ چرا مثلاً یک ملکی نیامد جام شراب بیاورد؟ دریا ببیند؟ کتاب مثلاً بهش بدهند؟ چرا اینها را ندید؟ چون در مقام ادریس داشت عبادت میکرد. قرآن هم در مورد ادریس میگوید «وَرَفَعناهُ مَكانًا عَليًّا». بردیمش به آسمانها. لذا عنایت در مقام ادریس این شکلی بود. مقام نوح فرق میکرد. مقام انبیا فرق میکرد. مقام امام صادق فرق میکرد. مقام امام زمان فرق میکرد. این مقام که گفتند الان همین دم در ۷۰ رکعت نماز بخوانیم برویم. خاصیتش را دارد. یکم جابجا بشود اثرش را از دست میدهد. به هر حال اینها حقایق عالم است و قطعی است. اداره شکی نیست. غربیها اینقدرش را دیدهاند و فهمیدهاند. خدا نصیب بکند. سلطان ملکوت اینجاست. امام رضا علیه السلام ملک و ملکوت و همه عوالم در قبضه قدرت اوست. با یک عناتی از زمین و آسمان میبرد و میرساند به آنجایی که باید برساند. همه اینها هم، همه این آقایان و بزرگان اینها که به جاهایی رسیدهاند، به حقایق رسیدهاند از قبل عنایات امام رضا علیه السلام بوده که در این زمینه هم حرف زیاد است. انشاءالله امام رضا از آن عنایات قدوسی و خاص و خاص خاص الخاص که به خواص از اولیا داشتند به ما هم داشته باشند. این ظهر جمعه این وقت استجابت دعا، اذان ظهر جمعه انشاءالله بالاترین عنایتها شامل حال ما هم بشود. بالاترین هدایتها، برکات از این ذات قدسی و نفس نفیس امام رضا ارواحنا فدا نصیب حال همه ما، همه شیعیان و همه مؤمنین بشود. برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه دهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه یازدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه دوازدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...