چگونگی سوال از شب اول قبر
همه حقایق بعد خارج شدن از ماده
لحظه شب اول قبر
ماجرای شب و برزخ و تنهایی
اصل عذاب، عذاب عقلی است.
میوه نفس ومیوه معرفت
کمک علم کامپیوتر به بحث فلسفه
داشتن روح و تن عالم برزخ
تفاوت شهید و مرده.
مراتب انسان به میزان بالا بودن محبت وعلم
علم یعنی یافتههای حقیقی و وجدانی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد الفعالین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
این بخش آخر از مقدمهی کتاب «سه دقیقه در قیامت» مانده است. انشاءالله سه چهار صفحهای که مانده را اول میخوانم؛ بخش مقدمه را امروز تمام میکنیم و انشاءالله از هفتهی بعد متن کتاب را، انشاءالله متن داستان را، شروع میکنیم.
خب، این بخشهای مربوط به مقدمه کلیتش گفته شده؛ من فقط متنش را سریع بخوانم. یکسری نکات در مورد ملائکه داریم.
**برادر، کولهباری از سؤالات و مسائل، تجربهی گذر از تونل یا انتقال:**
یکی دیگر از ویژگیهای مشترک تجربهی اِندیای تجربهی نزدیک مرگ همهی این شخصیتها این است که مرحلهی پس از جدایی روح از بدن رخ میدهد و در این لحظه معمولاً تونلی برای افراد تجربهکننده باز میشود و آنها درون فضای تاریک شروع به حرکت میکنند و در پایان به یک نور بسیار روشن میرسند.
برخی از افراد به جای تونل، از پلکان بالا میروند. برخی خودشان را در عبور از درهای قشنگ میبینند که نماد مشخصی از گذرگاهی به عالمی دیگر به نظر میرسد. بعضی در عبور، صدای همهمه یا نوسان و لرزش برق یا زمزمه میشنوند. در مقابلشان افرادی در اطراف آنها را ارواح احاطه کردهاند که سعی دارند توجه آنها را به بالا معطوف کنند. آنها از درون یک تونل تاریک گذر کرده، به نور راه پیدا میکنند و در حال ورود به این نور احساس احترام نسبت به آن دارند و این دهلیز از لحاظ درازا و پهنا بینهایت و مالامال از نور است. برخی هم این مسیر را به یاد ندارند.
**روایت افراد نورانی:**
هنگامی که فرد در درون تونل یا غیره قرار میگیرد، موجوداتی نورانی را ملاقات میکند. آنها با نوری که علیرغم شدت درخشندگیاش، چشم را ناراحت نمیکند. شخصیتها، همینجا، مرحوم آیتالله العظمی بهجت را شما میبینید. خیلی از علما و شخصیتها نورانیاند، ولی نورشان چشم را اذیت نمیکند؛ نورشان توی چشم نمیزند. مثلاً نورش نه! این نور از جنس این نور مادی نیست. اصلاً ما هیچچیزی در عوالم بالا از جنس ماده نداریم که بخواهد مزاحمتی در عوالم بعدی ایجاد کند، که ناراحت کند.
**مرحلهی شخص با دوستان و اقوام خودش که قبلاً مردهاند، ملاقات میکند:**
گاهی اوقات افرادی صحبت از مکانهای زیبای نورانی میکنند که شکوهی توصیفناپذیر دارند. در این حالت ارتباطات از طریق کلمات، آنگونه که ما با آنها مأنوسیم، صورت نمیگیرد، بلکه از طریق ارتباط ذهنی و بدون ردوبدل شدن الفاظ انجام میشود که بدون گذشت زمان صحبت کردن؛ که ما باید اعتباریات نداریم و کلام و تکلم جزو اعتباریات است. پسر ۱۰ ساله که بر اثر ایست قلبی تجربهی نزدیک به مرگ را چشیده بود، میگفت: «در قسمتهای انتهایی تونل به انسانهایی برخورد کردم که از کالبد آنها نور تابیده میشد. من هیچکدام از آنها، آن انسانها را نمیشناختم، ولی همهی آنها بهشدت و عاشقانه من را دوست داشتند.»
**یکی دیگر از چیزها، رؤیت موجود نورانی برتر:**
برخی افراد معمولاً یک موجود نورانی برتر ملاقات میکنند که در نظر او مقدس است و برخی میخواهند برای همیشه با او باشند، اما نمیتوانند. موجود نورانی آنها را به مرور کردن زندگی گذشتهشان قادر میکنند. سپس توسط موجود نورانی به آنها گفته میشود که باید به بدنشان برگردند. یک بانو در مورد این تجربه در زمان کودکی خودش چنین میگوید: «در آن لحظات خود را در یک باغ بزرگ پر از گل دیدم. به اطراف نگاه میکردم که کالبد نورانی را مشاهده کردم. این باغ فوقالعاده نورانی و زیبا بود، ولی در مقایسه با موجود نورانی بسیار رنگپریده به نظر میرسید و من احساس میکردم که شدیداً از سوی آن کالبد نورانی مورد محبتم و این بهترین احساسی بود که در عمرم با آن مواجه شدم و هنوز این خاطره به یادم مانده است.»
**یکی دیگر از چیزهایی که مشترک است، مرور کردن زندگی است:**
در این تجربه معمولاً کل زندگی فرد در پیش چشم او حاضر است. نه اینکه مرور میشود، بلکه فیلمش میآید. همه چیز حاضر است، همینجاست. یک چشمانداز فیلمگونهی رنگی و سهبعدی از تمام کارهایی که فرد در زندگیاش انجام داده، در پیش روی او قرار میگیرد. خاطراتمان کجاست؟ خاطرات همه یکجاست یا چند جا؟ خاطراتتان را اگر میخواهید، باید بزنید لود شود و دانلود بکنیم. به مرکزی پیام بدهید، بعد آنجا مثلاً تا فردا برایتان میگردم و پیدا میکنم. خاطره این است. بعضی خاطرات خیلی شفافاند. مثلاً آخرین جلسهای که اینجا دور هم بودیم یا اولین جلسهای که این بحث را راه انداختیم، چیز مبهمی یادمان میآید. ۱۰ سال پیش چه؟ اولین بار که حرم… نگاتیو میماند. نگاتیوِ این عکسهای قدیم را دیده بودید؟ عکس میگرفتند، یک فیلم بود. همهی عکسها کلی دیده میشد؛ معلوم بود سه نفر بغل هم ایستادهاند، یک جایی است، رو به دوربین ایستادهاند. عکسفروشی ظاهرش میکرد. تفاوت عالم برزخ با دنیا، و باز قیامت با برزخ، نگاتیوی است. الآن آن چیزی که با ما هست را میدهیم، شب اول قبر ظاهر میکند.
سؤال: شب اول قبر معنایش چیست؟ مثلاً خیلی برای خدا مهم است. بعد سؤال آنقدر مثلاً سؤال الکی و دمدستی که «ربُّ تو کیست؟» به خدا این هم سؤال دارد؟ من خیلی در مورد تو توقع سؤال دارم، عزیزم! از سؤال خدا که از جنس سؤالهای ما نیست. که خدا بررسی کند، بعد ملائکه مثلاً الآن با خود بگوید: «یونجه نمیآید، چهکارش کنیم؟ تقلب که نکردهای؟ کف دستت چیزی ننوشتهای؟» اینجوری نیست که. سؤال الآن مثل اینکه شما از این نگاتیو... نگاتیوی که عکس تویش است. از این نگاتیو ارزش من را خوب دقت بکنید! اینها هر کدام جان بابتش کنده شده، راحت دارد گفته میشود و مشکلاتی را حل میکند از مسائل فکری و اعتقادی.
الآن شما از این نگاتیو سؤال میکنی: «این سه نفری که توی این عکساند، کیاند؟» درست است؟ من بگویم از نگاتیو سؤال میکنم، درست است؟ دیگر ازش سؤال بکنم. بعد میآیم این را چاپش میکنم، ظاهرش میکنم، این میشود پاسخش. نگاتیو به من پاسخ داد گفت: «این سه نفر، ایناند.» سؤال شب اول قبر این است.
حالا شب اول قبر یعنی دقیقاً از اذان مغرب... اینها وارد آن بحث نمیخواهم بشوم؛ یک بحث مفصلی است. شاید نه، شب اول قبر به این معنا نیست. اصلاً شب و روز برزخی از جنس شب و روز برزخی (خورشید و ماهش از یک جنس دیگری است). درست شد؟ اینجا متناسب با خورشیدمان تعریف میکنیم شب و روز را. خورشید دیگری دارد، از جنس دیگری است. شب و روز داریم در برزخها. این را هم انشاءالله خدا توفیقی بدهد، لازم بشود، یک وقتی باید با هم صحبت بکنیم.
شب و روز برزخی روایت. بعد اینکه در قیامت ما دیگر شب و روز آنجا دیگر نور کامل طلوع میکند. الآن ما در مناطق پایینتر نسبت به نور هستیم. این نور یک وقتهایی هست، یک وقتهایی نیست. در دنیا نور را در قیاس با خورشید میبینیم. خورشیدش جنسش، خورشیدش چیست؟ باید بماند، سر وقت صحبت شود. آن خورشید در قیامت دیگر کامل میتابد البته باز در اول. بعد آن خورشید مادی نیست، مزاحمتی از جنس این خورشید دنیا ندارد. آن نور ولایت امیر... حالا چکیدهاش این است. آن نور، نور ولایت است. آن کسی که اِشراف وجودی بر این عالم دارد. لذا گفتهاند: «الشمس رسولالله» در روایت فرمود که خورشید، پیغمبر اکرم است. توضیحات مفصلی دارد و نور ولایت در قیامت کامل و تمام میتابد. ذیل ولایت همهچیز تعریف میشود. ذیل نور توحید همهچیز صحیح است. نور ربوبی «اَشرقت الارض بنور ربها»، «بنور رب». حالا در عالم برزخی نور رب بیشتر. دوران امام زمان هم همینطور است. خیلی از مشکلات دوران حضرت حل میشود به خاطر همین است که نور امام زمان میتابد. امشب خورشید در عالم برزخ نورش بیشتر است.
خوب، حالا شب اول قبر کی است؟ شب و روز در قیاس با این نور تعریف میشود. حالا یعنی چه؟ بماند. یعنی وقتی مثلاً ولایت نیست... نه، یک سنجهای دارد. چه بگویم آخر؟ در مورد عالم برزخ خیلی حرف زدن سخت است. ما اینها را گفتیم، یک کمی ارتباط برقرار شده. خیلی چیز پیچیدهی عجیب غریبی است. توضیح بدهم که اصلاً در عالم برزخ یک گردشی ما داریم. وزن گردش مثلاً شب و روز را شکل میدهد و شب و روز، روز و سال و ماه و اینها را توضیح بدهیم که آقا همینجایی که تویش هستی، مثلاً این میچرخد. یک خورشیدی آن بیرون هست. بعد این مثلاً دور آن میچرخد، این میشود روز. نگاه بکند به آدم توی جنین. بنده خدا کلاً یک بند ناف دارد. تشخیص بدهد میچرخد، مثل اینکه میچرخد، اینجوری است. بچه بیچاره! ما کلاً تا از ماده فاصله نگیریم، حقایق عالم هیچی معلوم نمیشود. هیچی! به قول ملاصدرا، تا کسی از ماده فاصله نگیرد، اصلاً قرآن را نمیفهمد. همهی حقایق مربوط به بعد ماده است. آدم سادهلوح میآید توییت میکند، جای دیگر مینویسد، میگوید که این آخوندها میگویند که توی بهشت ما چشمهای از عسل داریم. عسل وقتی میخواهد جاری بشود، در دمای ۷۰ درجه جاری میشود. معلوم میشود که این چشم... آدمهای ۷۰ درجه دارد. پس معلوم میشود بهشت هم جهنمی است برای خودش! آدم با کسی که چیزی نمیفهمد، خوب، بنده خدا! اصلاً تو کلاً همهچیز را به ماده گرفتی. مادی نیست. این اصل ماجرا این است که از این ماده باید اول آدم دربیاید. ما روز و شب مادی نداریم بعد از این عالم.
خوب، حالا که اینطور شد، شب اول قبر داریم. شبش از کیست؟ از همان لحظهای که کلاً احساس میکند دیگر این تنهاست. این میشود شب اول قبر. ساعت ۲ ظهر هم که دفنشان بکنند، همانجا میشود شب اول قبر. چهکار کنیم؟ مطلب را بکنید. من نمیدانم. مطلب سخت است. خیلی چگونه بگویم؟ شاید دروغ نباشد. چه بیانی بگویم؟ سادهاش این است. خوب، چرا ما شب اول قبر، طرف که نماز میخوانیم، بعد نماز مغرب و عشاء میخوانیم؟ مگر نمیگویند همان وقتی که دفن شد و دیگر مطمئن شد که از ارتباطش با بقیه قطع است، میشود شبش؟ شب دنیا با شب برزخ از این کانال ارتباط برقرار میکند. شما اینجا باید وایسی شب خودت بشود که متصل بشوی با شب اونی که توی برزخ است. نماز... آن را از من نپرسید. واقعاً نمیتوانم توضیح بدهم که خوب، یعنی الآن آن همه این ساعتها را منتظر بوده تا این شب... این همان است که باید از این رحم دنیا دربیاییم تا معلوم بشود. از رحم دنیا! خیلی اینها را سعی کردم ساده کنم، یک چیزیاش بکنم که گفتنی و تصور کردنی باشد. بیشتر از این فقط باید رفت و دید. دست و پا بزنید بوی گل یاس رازقی را مثلاً برای یکی توضیح بدهید. همین که بتواند یک چیزی بگوید که آن طرف بتواند بوی گل یاس رازقی را تصور کند. خیلی خیلی زحمت تصور کردنی هم نیست؛ فقط بوییدنی است. ماجرای شب و برزخ و آن تنهایی و سؤال و همه اینها دیدنی و یافتنی است. یک تصوری فقط ایجاد بشود.
سؤالی که پس میکنند، بعد مثلاً مرور بکند و یک چیزهایی یادش بیاید، و اینجوری نیست. این را از توی باطنش میگیرند و ظاهرش میکنند. البته یک مرتبهی خفیفش را در برزخ، مرتبهی جدیاش در قیام. لایههای ابتدایی، لایههای بیرونی وجود در برزخ کشف میشود. لایههای دقیق... این میرود برای آزمایشهایی که همانجا سرپایی جواب میدهند. بعد میگویند: «آقا، بیشترش را اگر میخواهید، باید برود مثلاً فلان آزمایشگاه حرفهای، مثلاً دو ماه بعد جوابش بیاید.»
دیدید وضعیت اینجا قند خون را میزنید سر انگشت شما، بعد یک قطره خونی میآید و یک چیزی هم دارد اینجوری میکند و همانجا تست بهت میگوید، میگوید: «آقا، شما مثلاً قند بالا یا نه.» سرپایی حسابرسی میکند. آزمایش درستحسابی بدهی و آنقدر زحمت و دنگ و فنگ و ماجرا... ماجرای برزخ و قیامت این شکلی است: یک حساب سرپایی است توی برزخ و نسبت به جزئیات اعمال حسابرسی نیست. جزئیات اعمال مال قیامت است. البته این جزئیات اعمال که مال قیامت است، این هم باز بشارت و لطف خداست برای آنهایی که گیرند. توی برزخ اگر کسی از حسابرسی برزخ توانست رد بشود، توی بهشت برزخی برود، قطعاً بهشت قیامتی هم میرود. برای بعضیها بهشت برزخی نمیروند، اینها قیامت وضعشان چی میشود. یعنی قیامت از این جهت.
**مرور کردن زندگی هم پس اینجوری شد، شبیه فیلم شد؛ در پیش روی او قرار میگیرد.**
در این حالت فرد اثرات هر یک از اعمال خودش را برای افرادی که در زندگی در اطرافش بودند، درک میکند. مثلاً اگر کار محبتآمیزی انجام دادهایم، بلافاصله احساس خوشحالی میکنیم. اگر دیگران را آزردهایم، احساس شرم داریم. مکشوف میشود دیگر. الآن مثلاً من و شما اینجا در مورد یک کسی صحبت بکنیم، بعد پشت بوم ستون نشسته، چه حالی به من دست میدهد؟ خیلی هم بد گفتیم و همینجور بد و بیراه و حرفهای عجیب! الآن این اصلاً نه شلاق میخواهد، نه کتک میخواهد، نه فحش میخواهد. این همین فقط یکم به من نگاه کند. این ریگی را وقتی میخواستند اعدام بکنند، مادرهای آنهایی که ترور کرده بود را آورده بودند کنارش. نه توی سرش میزدند، نه شلاقش میزدند، نه گرز آتشین و فلان و اینها. مادرهای اینها، که کشتهام. نمیتوان... این از هر کشتن و هر گرزی و اینها بدتر است. خوب، صورتسازی وقتی میشود، میشود گرز آتشین و شلاق و فلان. اصل عذاب، عذاب عقلی است که اینها قبلاً عرض... یکی از رفقا و دوستان طلبهمان که پیگیر این بحثها هست و اینها، چند وقت پیش همسرش فرزند به دنیا آورد و اینها. بعد آن موقع زایمان تا لب مرگ رفته. بعد این فرداش ما را دیده بود و گفت: «آره، اینجوری شد و دیگر داشتیم قطع امید میکردیم و میگفتند حرف تو بودم که میگفتی عذاب در برزخ و قیامت عقلی است. به یاد این بودم. کسی نه من را با شلاق میزد، نه فحشم میداد، نه آتشی بود، ولی احساس میکردم گر گرفتهام. از تو دارم میسوزم.» این را فهمیدم. یعنی چیزی که با ادراک حاصل میشود. چون ممکن است گاهی اینجا کسی هم توی فشار باشد، ولی ادراک نداشته باشد. جوادی. این مثال حاج آقای قرائتی را (این را که میگویم ولی بزرگوار ترکیب این مثال آقای قرائتی که به ایشان میگفت) بعد درس بود. مثال میزنم: «میگویند که چرا ما یک ثانیه گناه میکنیم، مثلاً یک عمر میسوزیم؟ یک ثانیه چشم کسی را در میآوری، بعد این یک عمر کور است.» آقای جوادی خیلی خندید. هفتهی بعد نشسته دارد پپسی میخورد و میگوید و میخندد و عین خیالش هم نیست. درست است چشمش را در میآورند، ۷۰ سال بدون چشم است، ولی ۷۰ سال درد که ندارد؟ خوب است که آقا یک کاری، یک اثر مثلاً درازمدت... این، آن درد دائماً با او باشد. اینکه نیست. ۷۰ سال این درد، همان ادراک عقلی است. اینجا طرف را سر میکنند، بیحس میکنند، یادش میرود. اصلاً آدم تبدیل میشود، عوض میشود. همهچیز، درد آرام میشود، عادی میشود برایش. وضعیتی که چشمی که ندارد. آنجا عادی شدن نیست، چون همهاش ادراک است، همهاش حضور است، همهاش علمی است. تا وقتی من جلوی این کسی که، کسی بد برخورد میکند با یک همسایهای، تا ۳۰ سال هر وقت میبینید شرمنده تجربه است. آدم گاهی این شکلی دارد دیگر. هر وقت آدم آن را میبیند، شرمنده است، خجالتزده است، سرش پایین است. از این جنس است. شما آنجا احساس میکنی یکسری وظایفی داشتی، حقوقی داشتی، اینها نرسیده، حاصل نشده. یک بخشش در مورد خلقالله بود و خود صاحب حق، همانجاست. در خودش میبیند کم و کاستیهایش را. ما توی بحث سورهی کهف در مورد این یک بحث مفصلی داشتیم که ظلم به نفس یعنی چه. درخت با قرآن مثال میزند: «آتَ أُکُلَهَا وَ لَمْ تَظْلِمْ» این درخت همهی میوهاش را داد. ظلم نکرد. قشنگ. درختی که هر چیزی میوه باید میداده، داده. این ظلم نکرده. در مورد نفس همین. بزرگان میگویند که میوهی انسان معرفت نفس است و میوهی معرفت نفس لقاءالله است. درست؟ میوهی شجرهی طیبهی انسان، این شجره که خدا به ما داده، میوهاش معرفت نفس است. میوهی معرفت نفس هم چیست؟ لقاءالله. هر کی به این میوه رسیده، این دیگر هیچ ظلمی به نفس خودش نکرده است. این میشود امام. توی مرتبه وقتی حضرت ابراهیم گفت: «خدایا، امامت را توی ذریهی من قرار بده.» جواب چی آمد؟ «لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمین.» کیست این ظالم؟ البته مراتب دارد. هر کی به هر میزان که معرفت نفس رسیده، به یک درجهای از امام بودن در این عالم رسیده. یعنی او جلو میرود و همهی خلقالله و موجودات پشت سرشاند. حضرت داوود که نماز بخوان و کوهها با او سجده میکردند: «قُلْنَا یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ.» به کوهها گفتیم: «با داوود نماز بخوانید.» امام کیست؟ کسی که معرفت نفس رسیده. این را میشود مراتب. اگر کسی ظالم باشد، عهد من بهش نمیرسد. اینها مراتب ظلم است. هرچی از آن میوهی انسان فاصله دارد، میشود.
آنجا میبیند این همچین درختی بود، یک همچین میوهای میتوانست بدهد، نداده. این میشود درگیری انسان در پس از مرگ. این ماجرای انسان. البته نمیخواهیم بگوییم آقا صورت ظاهری اینها هیچی ندارد ها! همهاش مثلاً یک چیزی در وجدان و فلان. نه، در ظاهر هم بالاخره یک اوضاع آشفتهای برای این طرف. نمیخواهیم همهچیز را به همان صورت آشفتهی ظاهر ختمش نکنیم. میخواهیم بگوییم ماجرا عمیقتر از اینهاست.
این هم از این.
**وجود نورانی میپرسد: «با عمر خود چه کردهای؟»**
این میپرسد یعنی چه؟ سؤال. مثلاً این گزینهها را چهار تا را پر کن. دو تا گلابی میگویم که امروز بهت ندهند. بابت این کلمهی کمی که نسبت به بهشت و برزخ... سؤال همان کشف آن نگاتیو. خب، با عمر خود چه کردی؟ باید بریزد بیرون هر آنچه این سرمایهی عمر تبدیل به چی شده و بروز بدهد. مثل اینکه از نگاتیو میپرسند: «با این سرمایهای که تو داشتی و روی صورت ایجاد میشد، با این سرمایه چه کردهای؟» همه عکسها را میدهد بهش. این مثال نگاتیو بوده، تازگی به این رسیدم که یکی از علوم بسیار شریف توی این رشتههایی که میتواند کمک بکند، بحث فلسفه است. البته قبلاً هم رسیده بودم، الآن خیلی دیگر برایم واضح شده بود. رشتهی دفاع در مهند. خیلی کمک میکند ها! یعنی آنقدر مسائل را حل میکند. آنقدر جزئیات را نشان میدهد. بحث جبر و خیلی خیلی بحثها. تقدیرچیچی. همهی اینها را با زبان فوقلیسانسی بگیرم. توی کامپیوتر زبان آدم باز میشود، بتواند اینها را... مخصوصاً در دنیا تقریباً همهی کسانی که این مرحله را میگذرانند، با این عقیده به زندگی برمیگردند که مهمترین چیز در زندگیشان عشق و محبت است. پس از آن دانش. درست است. محبت و چون اینها محبت و علم ذاتیاند. اینها اعمال قلباند. بحث ملائکه خیلی حرف اینجا...
عزیزان ما چطور اینجا الآن روح و تن داریم؟ این تن ما. ما توی شکل گرفتنش خیلی دخالت نداشتیم. یک کمی دخالت دارد. قرص... این مثلاً عضلاتش و چه میدانم چابکی و اینها را بله، انسان در اثر مهارت حاصل میکند. ولی دیگر قدش بلند باشد، کوتاه باشد، این مثلاً فرم چشم من که برود عمل بکند. گربهی ایرانسل خیلی دخالت ندارد. ولی در بدن برزخی ما، همهاش را خودمان شکل میدهیم. بدن ورزشی ما همهی هم صورت اعمالمان است. درست شد؟ اینجا کسی دست دهش وقتی دارد، دست خیر دارد. این دست دارد. توی عالم گفته: «چشم انسان، گوش انسان، زبان انسان.» آن کسی که در برابر حق ساکت است، حرف نمیزند، این لال است. خواب این آدمها دیده میشود توی برزخ و اینها. همجنسی میشود. جاهایی باید توی دنیا حرف میزده که نزده. قوهی ناطقه مشکل دارد. بعد خدمت شما عرض کنم که روح ما در عالم برزخ چیست؟ تن ما شد صورت اعمالمان، روحمان چیست؟ دو تا چیز است: عشق و علم. این دو تا میشود روح انسان. این درجات متفاوت میشود. در مورد شهدا گفتید اینها زنده، معناش چیست؟ علم و قدرتشون بیشتر. یک مثال خوبی من به ذهنم آمد آن هفته، یک دو هفته پیش توی جمع بچههای هستهای بودیم. تهران. جلسه خیلی خوب و باصفایی بود. خدا انشاءالله همهشان را کمک بکند و بهشان خیر بدهد که خیلی هم لطف داشتند به رفقا. واقعاً همه هم بحثها را گوش کرده بودند و پیگیر جدی همهی مباحث. یکی از آن رفقای هستهای آمد، بعدش پرسید که آقا مثلاً این شهدا مراتبشان اینجوری است و اینها یعنی چه؟ مثلاً شما میگویی علم و قدرتشون بالاتر است. روزی ما شد. خیلی مثال دقیقه. ایشان مثلاً با بودجه و اینها گفته بود که کیک یزدی بگیرید توی آن جلسه پخش بکنید. گفتم که: «الآن من و شما که توی این جلسه نشستیم، روزی بهمان دادند، درست است؟» مثال داشته باشید. خودم خیلی خوشم آمد از این مثال خوب. کیک یزدی دادند، درست است؟ گفتم: «من و شما میدانستیم میخواهیم که یک از زیر بدن قدرت داشتیم که این را عوضش کنیم به جای اینکه یکی از این چیز دیگر بدن؟» مسئولیت دارد اینجا. این میدانست، میخواست اینجا که کسی بدن. گفت: «آره.» قدرت داشت که کسی بزند. یک چیز دیگر بدن. گفت: «آره.» گفتم: «این فرق شهید و مرده است.» چسبید به شما یا نه؟ الحمدلله. تفاوت این و آن و زنده این است. آن علم و قدرت دارد، این یک چیزی بهش میدهند، جلویش گذاشتهاند. آن خودش پول داده و میدانسته و انتخاب کرده. هم علم داشته، هم قدرت داشته. او مرتبهاش بالاتر است. یعنی این حالا آنجا رئیس است، با بودجه داده میشود. بالاتر، بالاتر. اعتباری هم هست. توی برزخ دیگر بالا و پایین اعتباری نیست. حقیقی، حقیقتاً بالاتر است. تازه رزق اموات از طریق شهدا میرسد. رزق اموات واسطهی فیض دیگر. اینجا چطور الآن امنیت من و شما از طریق شهدا رزقی؟ شهدا به اموات یا بالاتراند دیگر. از ائمه، از علما به شهدا میرسد. از شهدا به پایینترها و همینطور بالاتر. واسطه میشود برای پایین.
خلاصهاش آقا جان، این میشود تفاوت علم و قدرت و روزی. روزی هم میخورند. حالا ما میگوییم میخورند، چون همهچیز را در خوردن میکنیم دیگر. همهچیز باید تبدیل به خوردن باشد. نه، آن علم و معرفت و مثل این دانشگاههایی که مثلاً شما استاد انتخاب میکنی، درس انتخاب میکنی، کجایی که یک استاد بیشتر ندارد. اینها لولبندی آن دانشگاه است دیگر. کلاسهای اموات مثلاً اینجوری است: یک معلم و زور... یکی خوشت میآید، خوشت نمیآید. باید بیایی با این پاس کنی. جهنم! ولی آنجا اختیار با خود شهید است. با شهادت بریم خداحافظی بکند. بریم ببینیم چه خبر است و یک خبری هست دیگر. آنقدر بزرگان بیتابی میکردند که شهید بشوند. فرقهای جدی دارد دیگر شهادت با مردن. خلاصهاش این است: آن ور عشق و دانش. این دو تا اصل است. از جهت رتبهی روحی، مراتب انسان به میزانی که محبت او بالاتر است و علم او بالاتر است (علم هم باز نه یعنی محفوظات ذهنی و اعتباری)؛ علم یعنی آن یافتههای حقیقی وجدانی که با قلبش یکی شده. به قول ملاصدرا، اتحاد پیدا کرده. علم و عالم و معلوم با هم اتحاد دارد. به تعبیر توسعهی وجودی دارد انسان.
انسان چگونه رتبهی وجودش میآید بالا؟ با علم. الآن فرق ما با یک بچهی دو ساله چیست؟ بچه دو ساله اگر اینجا بود، اصلاً گیر این آداب نبود. من و شما اینجا نشستهایم با هم گفتگو میکنیم. بچهی دو ساله اگر میآمد، پا میشد، این ور پرت میکرد، جیغ میکشید، داد میزد، زنگ میخورد، جیغ میکشید، گریه میکرد، ناراحت میشد، میرفت، جیغ میکشید. هیچ درکی ندارد. بابا، اینجا یک جلسهی علمی است. اینجا یک گفتگوست. اینجا آدابی دارد. درک ندارد. ممکن است هوش داشته باشد ها! یک بچهی دو ساله از یک آدم ۳۰ ساله هوشش بیشتر است. هوش فقط استعداد است؛ فعلیت تویش نیست. علم فعلیت است. هوش استعداد داشته باشد. چقدر حرف زدیم امروز! عالمی از مطالب. هوش استعداد است، قوه است. علم فعلیت است. به فعلیت. ممکن است یک کسی باهوشتر باشد، ولی ادراکی ندارد. هوش ما نیست، علم ماست. جهنم باهوشاند. بعد تازه علم ظاهری در جهنم عالم داریم، عاقل نداریم. خیلی در جهنم عالم داریم. اطلاعاتی دارد. کتابها را بلد است. خوانده. سواد دارد. سواد دارد. سواد به درد... علم یعنی وجود نوری که با وجود او یکی میشود. «یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ.» نور محبت، العلم نور. به میزانی که نور را دارد، رتبهاش بالاتر است. اِشراف دارد به پایینیها. مراتب این شکلی است. در قیامت بروز علم و محبت ما، در برزخ بروز افعال و اعمال ما. فعلاً سرپایی حسابرسی میکنند. آن صورت اعمالی که ما تولید کردهایم، چیست؟ آن کُنّهاش را دیگر حسابرسی تهش کنند که اگر یک جوانهای از محبت و علم و یک اتصالی به خدا و اهل بیت اگر باشد، طرف نجات پیدا میکند. آن دیگر مال برزخ نیست، مال قیامت است. یکچیزی پیدا بشود. لذا حضرت فرمود که: «لَا نَخَافُ عَلَیْکُمْ إِلَّا الْبَرْزَخَ.» ما برای شما جز برزخ نمیترسیم. بقیهاش حل است. برزخ دیگر خودتان به آن صورت اعمالتان. خیلی مهم است. مخصوصاً حقالناس. خوب است و دقیق است و اینها به خاطر همین است. آن حسابرسی و این کتاب «سه دقیقه در قیامت» هم اصل ماجرایش همین است. اصل آن حسابها و حسابکتابها و رسیدگیها، بحث حقالناس. این توی برزخ بهشدت بهش واکنش نشان داده میشود و باید طرف صاف بشود. از این فیلتر باید عبور بکند. از این فیلتر اگر عبور کرد، بقیهاش دیگر و بقیهاش دیگر توسعه پیدا میکند.
**اینگونه افراد در بازگشت خود عطشی برای کسب علم و معرفت پیدا میکنند.**
یک بیمار ۲۳ ساله ساکن آمریکا میگوید: «روزی در کودکی یک سبد و عروسک را از دست خواهرم بهزور گرفتم. در این مرور بر اعمال گذشتهی من، از احساس خواهرم در آن لحظه آگاه شدم و به این دلیل بسیار ناراحت شدم که او را اذیت کردم. زمانی که با انسانهایی برخورد میکردم که آنها را رنجانده بودم، ناراحت میشدم و اگر به کسانی کمکی کرده بودم، از عملم شاد میگشتم.»
کتاب تمام بشود. برویم سراغ بحث بعدی.
**یکی دیگر عروج سریع به آسمان:**
برخی تجربه غوطهور شدن را گزارش دادهاند. در این حالت آنها بهسرعت به آسمان عروج میکنند. از نظرگاهی که فقط مخصوص فضانوردهاست، دیدم. یکی از کودکان در این باره میگفت: «خود را بسیار بالاتر از زمین دیدم. از میان ستارهها گذشتم و با فرشتگان ملاقات کردم.» آسمان دنیا، مرگ آسمان برق میشود. ستاره، کهکش. کتاب مهندس گفت دیگر. گفت که: «الآن توی تلویزیون میبینم، میگویند فلان بخش مثلاً کشف شده.» میگویم: «نه، از آسمان و به چه وضعیتی باشد، به چه کیفیتی باشد.» اگر طرف را دستگیر کنند ببرند، خوب حالی بهش دست میدهد. نه، چیزی. خیلی میبیند. مثل اینکه مجرم مثلاً با پرواز میخواهم بیاورم، ولی آن آدمی که دارند میبرند برای اینکه مثلاً لذتی بهش بچشانند، اِکرامش بکنند، تحویلش بگیرند، این قشنگ همهچیز را میبیند و سؤال میکند. بهش معراج پیغمبر هم از این جنس بوده. حالا کلیتش را فقط اینجا داشته. معراج پیغمبر هم سیر به آسمان بوده. اوایل سورهی مبارکهی اسراء در موردش بحث میکنم. مرحوم آیتالله دستغیب هم توی کتاب شرح سورهی... آنجا این بحث را دارم. عرض کنم خدمتتون که از صفحهی کار، اسم کتاب معراج. بحث، بحث مفصل. اولاً که با بدن مادی نبوده معراج پیغمبر. و با بدن هم بوده. آخر بدن بوده یا نبوده؟ با بدن مثلاً با بدن مادی نبوده، با بدن مثالی بوده. بدن هم بوده. علامه خیلی تأکید دارند خواب نبوده، بیداری بوده و بدن بوده. با بدن، ولی با بدن مثال. خوب، یک بحث بسیار فوقالعاده و عجیب غریب سنگین در مورد معراج. نماز رفتند و خواندند و بعد ساعتها گذشت در آن عالم برزخ. گفتگوهای مفصلی شد. وعدههایی از نماز آنجا عوالمی را دیدند، آسمانهایی را دیدند، صورت اعمال را دیدند. خیلی گفتگوها مطرح شد. خیلی اتفاقات افتاد. بین رفتن و برگشتن پیغمبر، حضرت که رفتند، این کِلون در تکان خورد. وقتی برگشتند، این کِلون هنوز از تکان وا نایستاده بود. ۵ ثانیه به وقت دنیایی. این همه ماجرایی که پیغمبر دیدند، به وقت مادیاش میشود ۱۰ ثانیه. که باز آن سؤال شب اول قبر و اینها را باز اشتباه نکنیم که مثلاً شب این ور باشد، آن ور. شب این ور اتصال به شب آن ور دارد، نه اینکه شب این ور باشد با هم همزمان شروع میشود. قابل قیاس. "کُندی و تُندی زمان". آقای دکتر گفت: "چقدر توی وادی ۱۳۵ هزار سال دنیا رفته بود؟" ۵۰ ثانیه. ۵۰ ثانیه ۱۳۵ هزار سال وادی حق. خلاصه اینجوری است. این تفاوتها هست.
**این هم عروج سریع به آسمان.**
یکی دیگر از مشخصات، **اکراه از بازگشتن** است. برای بیشتر افراد تجربهی نزدیک به مرگ چنان رویداد لذتبخشی است که دیگر نمیخواهند ازش برگردند و از کسی که باعث بازگشتشون میشود، عصبانیاند. یک بار داستان گفتم دیگر. توسل به موسی بن جعفر پیدا کرده. مادرش یا همسرش بود، برگشته بود. داد میزد سر اینها. فلان فلان شد، برای چی من را برگرداندید؟ البته این احساس موقتی است. شخصی در مورد این موضوع چنین میگوید: «پس از مشاهدهی مجدد زندگی گذشتهام، دیگر نداشتم. کالبد نورانی نزدیک من آمد. با نورهای گستردهاش اطرافم را احاطه کرد. عشق و محبت فوقالعادهای نسبت به من داشت. او از من پرسید: «آیا میخواهم به زندگی برگردم؟» من بهش جواب منفی دادم، ولی او به من تأکید کرد که باید به زندگی برگردم، چون کارهای زیادی هست که باید انجام بدهم.» در همین لحظات احساس کردم که به طرف بدنم کشیده میشوم. بعد چشمهایم را باز کردم. برای یک لحظه از بازگشت به زندگی عصبانی شدم.
**یکی دیگر هم فضا و زمان متفاوت.** این هم بخش آخر.
افرادی که تجربهی نزدیک مرگ داشتهاند، میگویند: زمان بهشدت متراکم است. هیچ شباهتی به زمان عادی ندارد، اما زمان... آنها میگویند: «زمان در جریان تجربهی نزدیک به مرگ مثل حضور در ابدیت است.» یعنی ممکن است اتفاقات بسیاری رخ بدهد، اما تمام اینها فقط در چند ثانیه باشد. «تجربهی شما چه مدت طول انجامید؟» گفت: «میتوانید بگویید یک ثانیه و یا ده هزار سال.» یک ثانیه یا ده هزار. هیچ فرقی نمیکند که کدام یک را مطرح کنید. اصلاً زمان در این تجربهها مطرح نیست. شاید در چند ثانیه اتفاقاتی را مشاهده میکنیم که برای بیان آن ساعتها وقت لازم است.
در پایان باید این نکته را یادآور شد که تمام این افراد برای لحظاتی توانستند از محدودهی زمان و مکان که کالبد انسان در آن است، آنها پیمانهی عمرشان به اتمام نرسیده و فرشتهی مرگ آنها را برای همیشه از دنیا جدا نکرده. حرفی از بررسی اعمال که اعتقاد تمامی ادیان است، نشده، بلکه خداوند از این طریق به بقیهی انسانها یادآور میشود که آنقدر در دنیای مادی غرق نشوند، خودشان را برای بازگشت به معاد آماده کنند. با بیان مقدمهی نسبتاً طولانی... ۱۲ جلسه شد. به سراغ یکی از کسانی میرویم که تجربهی خاصی داشته. کسی که برای چند دقیقه از دنیای مادی خارج میشود و با التماس به این دنیا برمیگردد. بیپیشنه با او تماس میکند که برش گردانند. خاطرات زیبای او در نوع خود بیبدیل است. وقتی پس از پیگیری بسیار توانستم ایشان را ببینم، گفتگو انجام شد که صحبتهای او گویی بیان مطالب کتابهای معاد است. شما هم با ما همراه شوید که انشاءالله همراه میشوید.
از هفتهی بعد اینهایی که میگفتند مقدمه طولانی و حوصلهبر است و اینها نداریم کسی این حرفها را گوش بدهد. اگر دوست دارند، آنهایشان هم دوست نداشتند گوش بدهند، از هفتهی بعد بحثها را پیگیری کنند. دیگر توی متن ملائکه میخواستم صحبت کنم، ولی آقا سؤال خوبی آوردند. ملائکه... سؤالات آقا را جواب بدهیم. سؤالات بحثهای آنسوی مرگ. هر چی مطلب مانده، ایشون جمع.
جلسهی اولش عرض کردم، این بنده خدا دخترش را توی آب میگردد که غرقش بکند و چرا اصرار دارید که در بعد دنیا تغییر و تحول نداریم؟ سؤال: بیرحمانه! تغییر و تحول از که از چه جنس نداریم؟ بعد از دنیا دیگر نشد. گفتیم ادامه دارد رفتن از جهنم به بهشت. پس چیست؟ ظرف و مظروف مگر نباید سنخیت داشته باشد؟ رفتن از جهنم به بهشت تغییر نیست؟ تا آخرش یکسال است. اشکال: مگر نه اینکه جناب صدرا اثبات کردند که تغییر در اعراض بدون تغییر در ذات محال است؟ پس چطور میشود بدون تغییر در فلسفه خواند. پس چطور میشود بدون تغییر در ذات از جهنم به بهشت رفت؟ تغییر ذات نیست، کشف ذات است. کسی که از جهنم به بهشت میرود، عین ثابت است. او تغییر نمیکند. عین ثابت با کشف بعد قبل و بعد استفاده از نعمت بهشتی فرق نمیکند. این فرد قبل و بعد دیدن عذاب، این فرد تغییر نمیکند. کلاسهایی که در بهشت برگزار میشود، علمی که به این فرد اضافه میشود، ذات این فرد را تغییر نمیدهد. مگر نه اینکه علم و عالم و معلوم متحدند؟
منشأ اشکال این است: مادهی طبیعی را با مادهی فلسفی که معنی چیزی است که حالت منتظره دارد و قوه است، خلق شده و نسبت تصاویر بینشان قرار دادهاند، ولی حق این است که مادهی فلسفی مصداقاً، مادهی فلسفی مصداقاً اعم از مادهی طبیعی و تزاحم مال مادهی طبیعی است نه مادهی فلسفی. مراتب بالاتر از بدن و دینی است. به این معنی که مادهی طبیعی ندارند و جرم نیستند، نه اینکه مادهی فلسفی ندارند و بالعدم و هیچ قابلیتی ندارد. بله، بحث اینکه قابلیت دارند. یک بحث. آن قابلیتی که در عوالم بد دارند، از یک مرتبه از فعلیت حاصل است. مثالی که بنده زدم، نمیدانم شنیدید یا نه. گفتم که این مراتب بهشتیها مثل قدرت دست است. گوش کردید این را؟ که این دست یک قدرتی دارد، یک قوتی دارد. الآن یک معلم میآید به من یاد میدهد نقاشی، صورتهای مختلف را به من توی طراحی یاد میدهد. من یک پایهای دارم. اولاً دستم تکان میخورد. دستم یک قابلیت و یک قدرت در یک حد فعل شده است. این دست میتواند قلم دست بگیرد. بعد آن ظرافت دست، دقت دست، هر چقدر مرتبهاش بالا پایین میشود، فرق میکند دیگر. بعد مثلاً این فقط میتواند طراحی بکند، دیگر خطاطی نمیتواند بکند. آنقدر قابلیت دست لطیف و ظریف است. برای نازککاری خوب است. حالا توی نازککاری هزار تا چیز به این یاد میدهند. توی تراشکاری، از هزار تا چیز به این یاد میدهند. توی طراحی هم هزار تا چیز به این یاد میدهند. این مرتبهاش را خودش مشخص کرده است. این، خود این قابلیت یک فعلیتی است. این چکیدهی پاسخ. اگر قابلیت مطلقاً نداریم وقتی برزخ قبلاً گفتیم استکمال برزخی ما داریم در برزخ. حرکت به این معنا هست. به معنای رشد در قیامت هم هست. بله، در بهشت هم هست. همینجور. همه میروند. بعد توی هم قاطی میشود. شما برای آن سطح دریافتت در بهشت، در برزخ، خودت اینجا قابلیت ایجاد کردی. آن دقت، آن قابلیت، آنجا فعلیتی است که اینجا درست.
در این حرم از یکی از بزرگان پرسیدم که پرسیدم که ما در برزخ حرکت و رشد و اینها داریم؟ خیلی ت... سریع اصل مطلب منظورم پیش خودم معلوم بود که مثلاً خب الآن ما همین فقط نمازمان را بخوانیم و اینها. بعد مثلاً غصه نخوریم. خیلی فاصله دارد. این توی ذهنم، توی قلبم رشد داریم، ولی کسی قاضی و بهجت نمیشود. رشد. اگر کسی قاضی و وحشت باز بهجت شدن مال دنیاست. قابلیتی باشد. کسی باز... ببینید، هر چقدر شما از این ور و آن ور قابلیت ایجاد میکنید، آن قابلیت آنجا باعث میشود این ور بتوانیم فعالیت بیشتر. به این جنسی که توی ماده هست، نیست. قابلیت هست از یک جنس دیگر. قابلیتش باز خودش فعلیت است. ما اینجا توی دنیا قابلیتهایمان قوه و استعداد محض. خسته بشم. فقط سریع بخوان. وگرنه بدن مثالی که شبیه همهی جور حیوانی هست، چطور با تزکیه شبیه انسان میشود اگر قابلیت ندارد؟ توی دنیا میشود دیگر. آن که مادی نیست. مجرد. مجرد ناقص است. بالاترش نفس ناطقه که مجرد تام است. بستن دیگر ماده ندارد. چطور صاحب ملکات و جنود در نفس کلیهی الهیه که به تعبیر استادمان فوق مجرد تامه است، انسان چطور متخلق به اسماء الهی میشود اگر اینها مجرد و مادهی فلسفی ندارند؟ پس چه در دنیا نباید از قوهی فعل ماده ندارند؟ پس نباید تغییر کنند. اما تغییر میکنند، پس ماده دارد. تغییر میکنند بدون مادهی مادهی فلسفی. مادهی طبیعی و فیزیکی. بیشتر. یکم پایینش.
برنامهی ۵ سالهشان برای اشتها چی بود؟ غیر از در چه ادبیات... ادامهاش. ادبیات گفتیم فقه، اصول، کلام. عرض کنم خدمتتون که قرآن، منطق. بچهها، دوستان کار کردیم و هنوزم منتظرم و برگردیم ادامه داده شود. عرض کنم که و درسهای ادبیات خوب.
فصلبندی دیگر. میخواهیم گوش بدهید، بعضیهایش ضبط نشده. بعضیهایش قبلاً خود مرحوم بهشتیپور کار کرده بوده. با اینها دیگر ما ادامهی بحث ایشان را داشتیم. نگفتیم مابقیاش را گفتیم و اکثرش هم هست. فایلش هم در برنامهی پنج ساله برای رشتهها روی سایتشان هست. اسم ایشان را سرچ بکنید.
در نامهی عمل هست چیزی غیر از خود عمل یا نه؟ مستحبات را که انجام میدهیم، ثوابش را هدیه میکنیم. در برزخ برای کپی پیست میشود. به اندازهی نیت فردا یک فعل واحد را به نیابت جمع میشود انجام داد یا نه؟ بله. شما نیت میکنی که این توی پروندهی همه برود. هدیه و نیابت اعمال شما در واقع اگر کسی نیت اینجوری داشته باشد. یک وقت هستش که هر عملی قبول بودنش به یک نیت وابسته به خودش است. منم میخواهم مستحبات، مستحبات و کارهای این شکلی که نیت خاص به خودش نمیخواهد. در مورد اینها شما نیت عام اگر بکنید. یک چیزی رکن عمل است. بعضی نیتها رکن عمل است. نماز یکی از ارکانش چیست؟ روز، قیام. نماز صبح بخوانم. من نیت میکنم زیارت روز جمعه به جا میآورم. ساعت قبل ادامهی نماز ظهر چی؟ نیت میکنم چهار رکعت نماز ظهر میخوانم. عمل نیست اصطلاحاً میگویند توسلی و تعبدی.
بعد عرض کنم خدمتتون که اونی که نیت رکن نیست که مستحبات این شکلی است. البته اگر شما نیت داشته باشید، ثوابت بیشتر میشود. این هم از این. واجبات خودمان را هم میشود به کسی بدهیم، اصل عمل برای خودمان باقی بماند؟ نمیشود. یا به عبارت دیگر کپیپیست واجبات، چون نیتش رکنش است، مال خود شماست. بعد نیت بکنی ملائکه دارد. بگوییم و ملائکه صحبت بکنیم. مطلبی را که فرمودید: «ملائکه امور بدن را تدبیر میکنند. مثلاً ملائکه اندازهی ابرو، مژه.» این قبول که تدبیر بدن باید توسط موجود مجرد باشد، ولی این فرد صاحب نفس نامیه نباتیهای است که تدبیر امور بدن را بر عهده دارد. ملک این وسط چیکار است؟ یک بحث در مورد رابطهی نفس و بدن. بحث، بحث رابطهی نفس و مجرد. اینها لااقل یک سال و نیم مباحث. جواب بدهم. حالا چگونه بدن طبیعی ایجاد بکنیم به صورت ارادی؟ یعنی ولایت پیدا بکنی، خودت باید به عالم امر خودت متصل بشوی. عالم خلقت را مدیریت. عبودیت و ظلمی که عرض کردم معرفت نفس و فلان اینها. البته کسی این کار را نمیکند ها! چون از اینها فارغ شده به آن مرتبه رسیده. خسته نشوم این بحث را تمامش بکنیم.
نفس دخالت دارد، ولی در واقع یک بخشی از این تفضلات و افاضات. ببینید، یک بخشیش در اثر خواست نفس و ارادهی نفسی است که ملائکه میآید. یک بخشش هم وابسته به ارادهی نفس نیست. تقدیر و قضای الهی. به هر حال هر آنچه که در عوالم پایین رقم میخورد، این چکیدهاش است و میخواهم وارد بحث بشوم با همین یک مقداری. هرچی در عوالم پایین رقم میخورد، واسطه دارد از عوالم بالا. تمام این عوالم را ملائکه پر کردهاند. درست شد؟ شما هم که اراده میکنی یک چیزی را برای بدن خودت یاد بگیری. اصلاً بالاتر از این، شما الآن اراده میکنی یک چیزی را تصور کنی. تصور کنید آن صورت را. کی میآورد توی ذهن شما؟ با ملک این وسط ملک دارد. در واقع از جهت وجودی شیاطین ایجاد صورت خود کمال است. صورتهای بد خود آنی که شما صورت را توی ذهن میآوری، خود اینکه کمال است. مثل اینکه شما یک دوربین عکاسی دارید که این عکس میگیرد. عکس گرفتن دوربین عکاسی کمال است یا نقص؟ ولی اینکه از چیزهای بد تصویر گرفته، چی؟ آن صورت چه خوب باشد چه بد باشد، ملک میآورد برای شما. صورت خوب را ملک میآورد با نورانیت. صورت بد را ملک میآورد. کی ظلمانیش میکند؟ شیطون! این چکیدهی پاسخ. ملائکه یک بخشش ممکن است این باشد. یعنی اگر حضور ملائکه باشد، این ممکن است خوب بشود، درمان بشود. ملائکهای هستند که موکلاند به اینکه این آقا را توی مریضی نگه دارند. یک دستهی دیگر از ملائکه اهل بیت. مگر مریض نمیشدند؟ مگر گرفتاری نداشتند؟ مگر درد نداشتند؟ رنج نداشتند؟ سختی نداشتند؟ فقر نداشت؟ روایتش را من توی بحث کوثرانه این چند شب که خدا خدا بعضی وقتها ملائکه میفرماید: «این بندهی من را مریض کنید.» ملک، ملک مریض میکند. ملک الآن پیدایش بکنم. بدن است. اصل ما بدن است. کار ملک است. آن دیگر بنا به ارادهی خدا و چیزی که خدا در نظر گرفته، کار میکند. حالا روایتش را اینجا الآن برایتان پیدا کنم. خدا به ملک میفرماید که: «اُکْتُبْ لِعَبْدی...» جالب است دیگر. روایت وقتی خدا از یکی خوشش میآید، قشنگ خوشش میآید. میگوید: «این را مریضش کنید.» از یک بنده. دو تا ملک را وکیل میکند. به ملک میگوید: «دو تا ملک را موکل میکنم، بدن این مؤمن من را مریض کنید و ضَیِّقْ مَعیشَتَهُ. زندگیاش را تنگ کنید.» بعضی ملائکه مأمور گرفتار کردناند. «ظرفت را میشکنم، ماشینت را داغون میکنم، کلهات را درد میآورم.» «ابقِ علیه. مطلبی، حاجتت عقب، تعویق بیفتد.» من صدای این را دوست دارم. وقتی هم یک کسی آدم را به راهی نیست ها! بندهی بدی است. «وَ وَسِّعْ عَلَیْهِ فی رزقه. بدنش را سالم کنیم. توی رزقش توسعه بدهید. سَهِّلْ لَهُ مطلب و آخرش: أَنْسِهِ ذِکری.» حواسش را از من پرت کنید. فراموشی مال شیطون است. سخت نشود، در عین حال عمیق هم باشد، مطلب گیرمان بیاید. این آدم ساختار وجودیش یک جوری است. تناسب با چی دارد؟ با عذاب، با فشار. فشار حقیقی، نه فشار مادی. فشار ملکوتی. فشار ملکوتی چیست؟ ظلمت. ظلمت چیست؟ نسیان خداست. خدا این الآن این آدم اقتضای وجودیش این است. به کمال این است که این آدم را تاریکش کنی. حالا اینجا تاریک کردن، فراموشی آوردن به این آدم کمال است. کی این را ایجاد کرده که این فراموشی بگیرد؟ خودش!
آدرس حدیث: کتاب التهذیب، باب ۷، حدیث ۹.
آقا، ملائکهی جهنم خوباند یا بداند؟ جهنم معصوم است. کارشان خوب است یا بد است؟ آفرین! میخواهم معلوم بکنم که خوبیش از کجایش است، بدیش از کجایش است؟ از کجا باید تفکیک بکنیم خوب و بدیها را؟ اینی که میزند، فشار میدهد، اینها همهاش خوب است. اینی که این خودش را توی فشار قرار داده. فرمودند که: «پیغمبر، پیغمبر اکرم فرمود: «بعد از من امت من چند فرقه میشوند؟» فرمود: «امت من بعد از من ۷۳ فرقه میشوند.» نگفت: «امت من بعد از من ۷۳ فرقه بشو.» خیلی قشنگ است. ۷۳ فرقه میشوند. ۷۲ تایش حرف پیغمبر. خوب است یا بد است؟ حل میکند بحث جبر و اختیار و خیلی مسائل دیگر. ملائکه گاهی به خاطر تناسب وجودی من، یک اتفاق شری را برای من رقم میزنند. کاری که ملائکه میکنند، بخوره روشن است. از ملائکه جز خیر صادر نمیشود. از شیاطین هم جز شر صادر نمیشود. حالا هرجایش که شب آمد وسط، شیطون آن وسط دخالت کرده. شیطون دخالت میکند. شیطون هم یک کاری میکند. شیطون چیکار میکند؟ شیطون حجاب میشود. اتصالت را با نور قطع میکند. این کار شیطون است. آنها دیگر واسطه بودن. شیطان با واسطه بودن ملک فرق میکند. ملائکه واسطهی فیضاند. وجودی. یک چیزی را واقعاً میآورند. شیاطین کارشان عدمی است. اینها فقط حجاب میشوند. مثل اینکه الآن ضربه به سر من وارد میشود، من مشاعرم را از دست میدهم. چون مغزم کار نمیکند، هیچی نمیفهمم. الآن اینجا واسطه شده، مغزم کار نمیکند. واسطه چی شده که چیزی نمیفهمم؟ اینکه مغزم کار نمیکند، وجودی است یا عدمی است؟ آنجا وجودی. ملائکه واسطه. اینجا عدمی است. یعنی شیاطین آمدهاند، ملائکه نورشان نمیخورد. این شده آن بخش شر.
جانم! اخلاص اصلش است و هر آنچه که ایجاد نور میکند. استاد، توی روایت دارد که کسی اگر دائمالوضو باشد، این شیاطین بهش نزدیک نمیشوند. آیتالله بهجت معوذتین را خیلی سفارش میکردند. سورهی ناس و سورهی فلق. از این چیزها که مثلاً انگشتر عقیق به دست. توسل، همراه داشتن دائمی قرآن، تربت سیدالشهداء. خدمت شما عرض کنم که ذکر، دعا، صدقه. دیگر بفرمایید. آفرین! نور است و ملائکه میآید و شیاطین دور.
آقا، اصفهانی، امروز وزن اصفهان، جلسه بالاست. فشار آمد. خیر است. برای اینکه زمینهی حضور و توجه حق تعالی را ایجاد میکند. اگر مثل اینکه آقا میگویند که آقا، بچهات را بفرست مدرسه. خیر است. مدرسه میروند دزدی یاد میگیرند. این هم خیر است. اختیار خودش است. به ضرر نمیزند به خیر بودن کلیت مدرسه. مدرسه کلیتش خیر است. اجزایش را هم دیگر خودش باید مراقبت بکند که از آن خیر بتواند استفاده بکند. روشن است. خدای متعال او را توی شرایطی قرار میدهد. شرایط بغرنجی است. این برایش خیر است. خب آقا دارد بیدین میشود. این هم از آن امکاناتی هم که خدا آنجا بهش داده، استفاده نمیکند. بفرستم یک شهری برای مأموریت. اصل مأموریت شما خیر است. بعد به شما گفتم کارت داشته. فلانی زنگ بزن. فلان وسیله را میخواهی توی فلان کمد است. فلان چیز، فلانجاست. آنجا آنقدر پول است. آنجا آنقدر کارت است. شما هیچکدام از مأموریت. بدبختم! فشارم! مصیبتم! شما این استعدادها را، زمینهها را بلند فعال کنید. خدا این نکته خیلی قشنگی است: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا.» خدا به اندازه اینکه کسی ظرفیت دارد، برایش تکلیف میکند. معنای دقیق و درستترش چیست؟ میگوید: «از آنی که تکلیفت کرده، بفهم وسعتت چقدر است؟» اگر شما توی یک شرایطی قرار گرفتی که الآن تکلیف داری به اینکه سکوت کنی، تکلیف داری که تحمل کنی، معلوم میشود که خدا ظرفیت تحمل این مصیبت را بهت داده. شاهکلید کشف استعداد است. مگر همه تابع افاضهی خدا، خودش، خودش از آن ظرفیتهایی که باید استفاده میکرده، استفاده مثل اینکه من ماشین خوب است. ماشین برای حمل و نقل وسیلهی خوبی است. اینهایی که تصادف میکنند، به خاطر ماشین است. البته مگر اینکه ماشینش پراید بشود، آن یک بحث دیگر. مرگ دست خداست. پراید فقط وسیله است. حالا این هم پراید خودش بالاخره زمینهساز مُردن و چرب کردن اینها هست. ماشین خوب و سالم و اینها. حالا با رفقای موشکی که شوخی میکردیم، سانسور کردند توی آن فایلها. پرسید که: «آقا، این مثلاً هواپیما، اینها توی بهشت دارند بالاند؟» بعد گفتم که: «بابا، بنده خدا آرزو داشته. به هزار امید، آرزو سوار هواپیما شده برود مشهد. شما با پدافند.» خلاصه این اگر سوار هواپیما شد، هواپیما خیر است. آن خطای انسانی و آن نمیدانم پایین آمدن و آن هک کردن از بوئینگ و فلان و اینها. این اصل وسیله و حرکت و اینها خیر است. ما باید همه اجزا را کنار هم ببینیم.
خب، یک چند تا نکته دیگر بگویم و مطرح شده و من خودم که خوشم میآید از اینکه این مسائل مطرح میشود، ولی فرصت آنچنانی...
**دستهبندی از ملائکه به شما بگویم.**
حضرت امام چند جا از آثارشان نکات خیلی خوب. حالا این کتاب ملائکه هم باشد، بیشتر باید بهش بپردازیم. یک چند تا نکته از حضرت امام بخوانم. اینها را یک اشارهای بهش کردهام، جلسات قبل. امام در آدابالصلاة، صفحهی ۲۷۳ و ۲ اینجا میفرمایند که این چهار تا ملک اصلی من یک اشاره به این بحث کرده بودم. امام توی بحث ملائکه غوغا کرده. امام خمینی خیلی نکات قشنگ و عالی دارد. میفرمایند که در سورهی ارکان اربعه. ارکان اربعه دارتح اوستای عرفان نظری و فلسفه و اینها بوده. اصطلاحات دیگر خیلی فنی و تخصصی. چهار تا ملکاند که اینها ملک اصلیاند. کیا بودند؟ ابراهیم، میکائیل، اسرافیل. برای روشنتر شدن جایگاه و شأن آنها، توضیح ذیل را امام توضیح میدهد. هر کدام اینها کارش چیست. آقا این بحث مح... خیلی خیلی انشاءالله بتوانیم تصورش بکنیم. چی دارد میگوید؟
امام در سورهی شریفهی حمد، پس از اسم الله که اشاره به ذات است، این چهار اسم شریف آمده: رب، رحمان، رحیم، مالک. «الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین.» توصیف خدا با چهار تا کلمه بوده. هم مخصوص الله. الله کیست؟ چهار تا. رب، رحمان، رحیم، مالک. بقیه میپرستیم، تو کمکمون میکنی. این حرف درست است. توصیف از. امام میفرماید که ممکن است برای این باشد که این چهار اسم شریف حامل عرش وحدانیت هستند به حسب باطن و مظاهر آنها چهار ملک مقرب حق هستند که حامل عرش تحقق هستند. پس اسم مبارک رب باطن میکائیل است. چه به مظهریت رب موکل ارزاق و مربّی دار وجود است. رزق و تربیت و ربوبیت و رشد و اینها با مکاند. و اسم شریف رحمان بیکاری چند میلیارد هزار سال. همهی ملائکه صبح تا... عجیب غریبه دیگر. دو تا ملک خیلی. عزرائیل سهشیفت دارد کار میکند. فوق طاقت. صبح تا شب بندهخدایی دارد کار میکند. یک شیفت استراحت هم. اسرافیل چیکار میشود؟ اینجوری. اسم شریف رحمان باطن اسرافیل است که منشی ارواح و نافخ سور و باسط ارواح و صور است. بسط میدهد. توسعه میدهد. عوالم جابهجا میشود. توسعه میدهد. یک عالم دیگری را میآورد. یک عالمی جمع میشود. عالم گفتن ما بفهمیم. فوت میکنند و اینها مظهر حیات. ولی حیاتش با اسرائیل فرق میکند. کارش بسط است. فوت، توسعه است. قصد، شدت وجود. آفرین! شدت وجود ایجاد میکند. این میشود رحمان. بسط است. رحمان آن تفضل و عنایت خداست که بسط است. محدودیت ندارد. رحیم نخواسته. رحمان مال همه است. هیچجا برش نمیخورد. مسابقهی با اصل وجود. هر جا وجود هست، اسم رحمان هم هست. محدودیتش نداده. کافر، مسلمان، مؤمنه، نمازخوانده، نمیخواند. به اهل بیت توهین میکند. هرچی میخواهد باشد. وجود را دارد. بسط در وجود بهش دادهاند. این کار کیست؟ اسرافیل. بسط وجود هم به اسم رحمان است. اسم شریف رحیم. این دیگر معلوم است دیگر. این کار کیست؟ جبرئیل باطن جبرئیل است که موکل بر تعلیم و تکمیل موجودات است. این دیگر رحمت خاصه دیگر. علم، عنایت، تفضل. و اسم شریف مالک عزرائیل باطن عزرائیل است که موکل بر قبض ارواح و صور و ارجاع ظاهر به باطن است. چقدر باطن. مالک ظاهر است دیگر.
الآن مالک این بدن کیست؟ نفس من. نفس من باطن این بدن است و میشود مالک این بدن. درست است؟ نسبت ظاهر و باطن، نسبت مالکیت است. کی ظاهر را به باطن پیوند میدهد؟ همیشه هر ظاهر و باطنی توی عالم، ذیل دستگاه کدام ملک است؟ حضرت عزرائیل. کل حیات را دارم پوشش میدهند. کل عوالم را. این چه غوغایی است در ملائکه. ملائکهای که در ذیل شعبهی وجودیاند نه امیر. جبرئیل مصداقی از امیرالمؤمنین. همهی این چهار ملک جلوهای از شعب وجودی اهل بیتاند. درست شد؟ ملکه خاصی که عنایاتش خاصه. آن نفر ششم اصحاب... اصحاب کساء چند نفرند؟ آفرین! به اشتباه میگویم پنج نفر. مذاکره. پنج تا. جبرئیل آمد گفت: «اَکونُ مَعَهُم سَادِسًا.» شش تا. من هرچی توی این عوالم. نکته قشنگش به چی است؟ این حدیث کساء که غوغا. امام زمان یا در آن جلسه حضور پیدا میکنند یا عبور میکنند یا تفضل میکنند. قطعاً مورد تفضلات خواستهی اهل بیت. خیلی هم آثار عجیب. و چرا این برکاتش از چی است؟ میخواهد بگوید من هر آنچه از این نعمات، هر اسم رحیمیهای که در عالم است، من از زیر این کساء گرفتم. دارم پخش میکنم. از زیر این کساء گرفتم. کادویی که این عوالم. اسم رحیم از زیر این هوا. از زیر کساء. تو چه حرمی. کجا نشستهاید؟ کجا نشستهاید؟ روحش مشکل دارد و جسم.
خدمت شما عرض کنم که بحث رابطهی نفس و بدن و بیماریها و اینها یک بحث خیلی مبسوطی است. میدانم شما منظور من را میفهمید. پشت گوش بیندازم در بروم. میدانید که این بحثها واقعاً یک نکات کنار گفته میشود. ولی نفس و بدن اینها با هم ارتباط دارند. بله. حالا این پارانوئید و امثال اینی که شما مثال میزنید، اینها خیلی وقتها اثر نفس روی بدن است. خیلی وقتها اثر بدن روی نفس است. دو طرفه است. اینها با هم رابطهی این شکلی دارد. و لذا گاهی راه درمانش از طریق بدن است و برود دارو بخورد که آن نفس ارتباطش با این برقرار میشود. رفت از طریق نفس است. آیا بهجت، تعبیر قشنگ. بعضیهایش دعایی است، بعضیهایش دوایی. قشنگش دوایی است. آیا میشود از آن جنبهی نفس ببرد، دواهایش میشود جنبهی بدن نفس؟ لذا شما هر دو مسیر را توی هر مریضی و هر مشکلی باید طی بکنید. این خلاصهی جوابش. توی هر گرفتاری، مریضی، مشکل، کمبودی، دو مسیر را باید همزمان با هم رفت. هم از دعایش غافل نشوید. «مریضهاتون را با صدقه درمان کنید.» مسیر چقدر مهم است.
یک مریضی داشت. «دارو بگیر از فلان طبیب بگیر.» گیرش بیاید. داروی خالی نیست. من گفتم دارو از دست فلان دکتر. دکتر دستش خوب است. باز آن نفس دکتر روی دارو اثر دارد. این باز یک بحث عجیبی است. این پس باشد.
همه یک... ببینید، یک عقل مجرد داریم. مثل اینکه میگوییم خورشید را برای همه یکسان دادهاند. خورشید یک خورشید است. برای همه است. ارتباط ما با این خورشید. بعضی زمینها پایینتر است. بعضی زمینها بالاتر است. بعضی جاها به خط استوا نزدیکتر است. خط استوا نزدیکتر است. به نصف النهار نزدیکتر است. اینجا به خورشید نزدیکتر. الآن مثلاً مصر و چه میدانم کنیا و فلان و اینها که به خط استوا نزدیکترند، اتصال و شدت بهرهوری اینها از خورشید بیشتر است. در سال یک ماه، دو ماه اگر خورشید آن هم توی یک ساعات خیلی محدودی در روز ببینم. اینها هم ارتباطشان با خورشید چیست؟ حجاب تقدیر کرده. همانجور که توی دنیا یک کشور میشود کنیا. یک کشور میشود سوئد. برگ طرف بیشتر میخواهد. باید مهاجرت کند. از سوئد پاشه بیاید برود کنیا که آفتاب بیشتر ببیند. توی رتبهبندیها خدای متعال ارتباط ما را با عقل متفاوت آفریده، ولی از کانال تقوا وقتی همه عبور بکنند. توی مسیر تقوا بگیرند، اتصالشان به عقل مساوی میشود. یعنی آن بخشش برای همه یکسان است. شاهرگ اصلی تقوا. به آن صراط اگر مرتبط شد، از عقل بالا آن جنود عقل و جهلی که گفته میشود و اینکه حالا این... اینی که الآن بنده عرض کردم، چکیده از کل کتاب عقل و جهل اصول کافی. دو سه تا جمله خدمتتون عرض کردم. آنجا هم میگوید که عقلها با هم تفاوت دارد. هم میگوید بعضیها توی عالم رحم عقلشان بیشتر شده، کمتر شده. هم در عین حال میگوید هرکی باید با تقوا به عقل میرسد. ما اول امکاناتمان برای ارتباط با متفاوت است؛ نزدیکترند. بعضی دورترند. در عین حال همه با هم امکاناتی که دارند، میتوانند بهرهمند بشوند از آن نور عقل. چون عقل اصلش نور است دیگر. توی صمدیه غفوری چی میگفت؟ «عِمَارَةُ العَقْلِ مَکسُوفَةٌ بِطَوْعِ الْهَوَی» شیخ بهایی. «عمارت العقل». عقل میخواهد نور بدهد. خیلی قشنگ است. این را بگویم. آقا، کتاب این جمله از شیخ بهایی است. در کتاب صمدیه: «عِمَارَةُ العَقْلِ نوربخشیدن عقل مکسوف، کسوف میکند با چی؟ کسوف میشود بِطَوْعِ الْهَوَی.» به سمت هوای نفس که میروی، این نورانیت عقل کسوف میکند. قشنگ این جمله. همهی مطالب یک جمله نهفته است. و از نور امام رضا (علیه السلام) انشاءالله در دنیا و برزخ و قیامت بهرهمند بشویم، به برکت صلوات بر محمد و آل.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه دهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه یازدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سیزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهاردهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پانزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شانزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...