چرا قرآن در مورد ملائکه کار دارد؟
بررسی دو دسته از ملائک:
۱. ملائکه قبض روح
2.ملائکه کتابت اعمال
نکاتی پیرامون ۴ مَلَک مقرب
استنساخ ملائکه به چه صورت است؟
ساختار عالم، ساختار تنزلی است
اینکه گفته میشود ملائکه از یکدیگر بالاتر هستند و یا ملائکه پرونده ما را بالا بردند، به چه معناست؟
ملائکه لوح محفوظ دارند
اختلاف مراتب موجودات عالم، به اختلاف توجه و ذکر آنهاست
پیامبر(ص)واسطه وجودی بین خدا و جبرئیل(ع) است
جبرئیل(ع)واسطه تنزل معارف است
چرا حضرت موسی(ع)نسبت به گوسالهپرستی امتش عملکرد متفاوتی داشت؟
ملائکه قبض، مظهر اسم قابض هستند
آیا خداوند در قرآن به گونهای سخن گفته است که ما به شک بیافتیم؟
ملائک قبض روح میکنند، به چه معناست؟
تفاوت وفات و فوت چیست؟
مراتب قبض روح، به مراتب انسانهاست
آیا پیامبر(ص)توسط حضرت عزرائیل(ع)قبض روح شد؟
اگر اسمی در جای خود تجلی پیدا نکند، وارد عالم شیاطین میشود
جنس عالم ظهور، از جنس عالم مرگ است
انس داشتن با قبر
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسماللهالرحمنالرحیم، الحمدلله ربالعالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد و آله طیبینالطاهرین و لعنت الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یومالدین.
ابتدا عرض تبریک دارم خدمت عزیزان بابت میلاد امام جواد علیهالسلام و میلاد حضرت علی علیهالسلام. در مورد بحث ملائکه که سابق دو جلسه را به آن اختصاص دادیم، محبت خیلی از عزیزان این بود که نسبت به این بحث و این مطالب، تعدادی از عزیزان نظرشان این بود که «خیلی اینجا نمانیم، پیش از این متوقف در بحث ملائکه نشویم و متن کتاب بیشتر پیش برود.» البته برای ما مغتنم است و نظر عزیزان قابل استفاده است. نکاتی هم باید در کنارش توجه داشت.
یکی اینکه بنای ما در این بحث خود کتاب نیست و بهاصطلاح خیلی دقیق و درستش ما کتاب صوتی تولید نمیکنیم. شأن جلسه، به نظرم، خیلی بیش از این حرفهاست. تخفیف این جلسه است اگر بخواهیم آن را کتاب صوتی کنیم، کمااینکه بحثهای آنسوی مرگ و بعضی جاها را توی کتابهای صوتی کردهاند. برای اینکه اینجور خفتی برای مباحث دیگر پیش نیاید، کتاب را کمتر نکتهای که هست این است که ما اینها را در واقع وجهالمصالحه کردهایم؛ مطالب این کتاب را برای اینکه مطالب عمیقتر و نکاتی که مطرح نشده، در قالب تمثل در واقع، در قالب این صورتسازی که دارد در کتاب میشود، مطالب را ارائه کنیم. بنا نداریم که این کتاب را بهعنوان یک کتاب مقدس مثلاً دست بگیریم و ما شارح این کتاب و شارح این کتاب نیستیم. ما مطالب را، معارف را اشاره میکنیم. ما چیزی نیستیم. ما داریم از مطالب المیزان و علامه و بزرگان و اساتید و اینها، مطالب را موضوعبندی میکنیم و عرض میکنیم. برای اینکه مطلب خوب جا بیفتد و مثالهای خوبی برایش داشته باشیم، از مطالب این کتاب استفاده میکنیم.
لذا نکته اول این است که اگر دوستانی در پی این هستند که بحث با سرعت بالا برود و در واقع دنبال کتاب صوتیاش هستند، خود کتاب ارزان است و قیمتی ندارد. کتاب را میتوان خرید و مطالعه کرد و کتاب صوتیاش را میشود مطالعه کرد. در جریان هستم عزیزان مجموعه نشر شهید ابراهیم هادی نسبت به کتاب صوتی این هم مشکلی ندارند. اگر کتاب صوتیاش تولید بشود، به من گفتند تولید هم شده است.
نکته بعدی این است که بحث ملائکه خب یکی از مباحث مهم ما است. ما در «آنسوی مرگ» همه را جویدهجویده انداختهایم و رفتهایم. البته آن هم باز اینجوری نبود، آن هم هفتاد و خوردهای جلسه مقدمات بحث بود. اول حرفها را زدیم، بعد آمدیم گفتیم: «شنیده نشد.» خوبیاش این بود که کتاب صوتی هم تولید شد.
نکته بعدی این است که خب طبعاً بعضی دوستان اثر دلسوزیای دارند، یعنی اینها کتاب صوتی، مطالبی از این قبیل، تخفیف جلسه نیست؛ اثر دلسوزیای است که خب این بحثها بخواهد اینجور کش پیدا کند، تمام نمیشود هفته یک بار. بله، خوف خوف عاقلانهای است. لذا ما برایش تدبیری اندیشیدیم. بنا داریم انشاءالله اگر خدای متعال توفیق دهد، تعداد جلسات را در هفته بیشتر کنیم؛ حالا یا هر روزش کنیم یا سه، چهار جلسه در هفته. ماه رجب هم هست و وضعیت کشور هم متأسفانه وضعیت از جهت روانی بههمریختهای است. حال مردم حال خوبی نیست. بگذار این بحثها شاید یک آرامشی و التیامی برای مردم ایجاد بکند و رهبر انقلاب فرمودند هر چیزی که باعث آرامش روانی مردم بشود و در این مسائل کمکشان کند، حسنه به حساب میآید. توی ماه رجب این حسنه را سعی کنیم انشاءالله داشته باشیم. خدا توفیق دهد. لذا تعداد جلسات را بیشتر میکنیم.
پس غصه اینکه مباحث اینجا دارد طولانی میشود، نباشد که طولانیشدنی نیست. بحث ملائکه را اگر بخواهیم درستوحسابی بیان بکنیم، لااقل ۱۵۰ جلسه وقت لازم است. بنشینیم درست آیاتش را بخوانیم. بحث ملائکه در قرآن. یکی از عزیزان نوشته بود: «تو که میخواستی ملائکه را بگویی، شیطان را میگویی!» این هم جالب است دیگر. بله، خب ما بحث شیاطین را مفصل گفتیم. فکر کنم حدود ۷۰ جلسه گفتیم. بحث شیطان در قرآن بوده، هم شیطان در نهجالبلاغه بوده، ۲۰ جلسه شیطان و تشکیلات بود فکر کنم. آن شد که آن هم دوتا فاز داشت؛ یکی خود تشکیلات شیطانیاش، رابطه شیطان و تشکیلات مؤمنانه که فصل اولش بود، یکی خود تشکیلات شیطانی. به هر حال بحث شیطان مفصل گفته شده است. بحث ملائکه خیلی گفته نشده است.
«صدای بچهها» نشان میدهد که ما توی خانه داریم این را (بحث ضبط) میکنیم. پس قرار انشاءالله برای اینکه ما این بحث را بیشتر داشته باشیم و نکته سومی که میخواهم عرض بکنم این است که اصولاً مدل مطلوب ما در این مباحث به این نیست که ما کتاب را بخوانیم و شرح دهیم. مدل مطلوب این است که مطلب را شرح دهیم و به کتاب تطبیق دهیم. هم قدرت استنباط و تحلیل شکل بگیرد نسبت به موارد مشابه، هم مطلب خوب جا بیفتد و بعد فقط یک تطبیق ذهنی باشد.
چند شب پیش، جناب آقای عمادی که نویسنده کتاب «مسئول ابابراهیم هادی» و نویسنده کتابهای کلاً این بحث هستند، تماس گرفتند. یک گفتگویی کردیم و گفتند که کتاب جدیدی را دارند مینویسند. هم پیگیر مباحث بودند، هم بحث مرگ را گوش کرده بودند و خیلی نکات بکری نسبت به خود کتاب و آن بزرگواری که این وقایع را دیده بودند، گفتند: «سانسور شده. کتاب نیامده است.» با اسم بعضی افراد در برزخ دیده بود و گریه کرده بودیم. آن بزرگوار مثلاً، آن آقایی که امام خمینی بهش گفته بود: «تا ابد در قعر دوزخ خواهی بود.» عجیب و غریب! باز بعضی از اینها را دیگر همین اواخر بودند و اینها را دیده بود با چه وضعیتی. بعضی از وزرا را دیده بود. کتابی اشاره بهشان شده. اشاره کرد: «کدام وزیر بوده که مثلاً پولی را گرفته بود، بعد میساخت وقت برده بود یک جای دیگر برای مثلاً مجموعه تحت امرش خانه ساخته؟» کتاب اشاره شده که این را بهش گفتند: «بعد از ۸۰ میلیون ایرانی رضایت بطلبی و نسلهای بعدی.» بیت المال. هم خیلی محبت داشتند، هم نکات خیلی خوبی در مورد کتاب گفتند. یکی این بود که حالا بگویم، اصل نکته از دست نرود.
اصل نکته به این بود که میخواستند کتاب جدید بنویسند که حالا عرض میکنم روش. عرض کردم: «چی بود؟» نکاتی که در حاشیه مطرح شد. خیلی مطلب بود، گفتگوی مفصلی انجام شد. یکیش این بود که گفتند که این کتاب را استاد بزرگوار حضرت آیتالله مصباح خواندند و کامل تأیید کردهاند. برزخ، یعنی همان اشکالی که بحث حسابرسی را، چون میخواستیم بگوییم، فیلسوف، متفکر، فقیه، مسلط بر مبانی، که رهبر انقلاب میفرمایند: «ایشان جای علامه طباطبایی را پر کرده و جای شهید مطهری را پر کرده.» ایشان وقتی میآید این کتاب را تأیید میکند، دیگر حجت تمام میشود برای انسان. برای اینکه انسان دلش گرم شود. منم گفته بودم اینکه این مطالب اگر خالی و خام به مردم داده شود، چون قوه تحلیلی در کنارش نیست، لزوماً اثر ممکن است داشته باشد، توی کوتاهمدت، ولی اثر انگیزشی، اثر اندیشهای نیست که توی درازمدت بخواهد فکری را متحول بکند. حالی را متحول میکند، فکری را متحول نمیکند.
این عزیزمان گفتند که ما چند مورد را جمعآوری کردهایم؛ یک بزرگواری را در مشهد معرفی کردند که خیلی هم وقایع خاصی برای ایشان رخ داده و شخصیتهای دیگر، افراد دیگر، جاهای دیگر، از بین خود شهدا بعضیهاشان که شهید شدهاند کامل و در اصفهان دفن شدهاند، اول یک دور تجربه نزدیک به مرگ داشتهاند. به اینها گفتند: «چرا شهادتشان عقب میافتد؟» برگشتهاند و بعد مثلاً که خیلی ریزهکاری برای ماجرای آنها بود. کمک میخواستم که چه بکنیم. عرض کردم که: «این مدل این کتاب دیگر نباشد.»
البته گفتند که: «از دفتر رهبری چند هزار تا از ما خریدند و بین پرسنل پخش کردهاند.» خدا را شکر آقا بالاخره نظر دارد به اینجور مباحث. گفتند: «چه بکنیم؟» گفتم: «این مدلی نباشد که بخواهیم از اول شروع کنیم به نوشتن یک داستانی باشد، مثلاً داستانوارهای.» گفتم که: «شما اول بروید موضوعی، یک بحثی را شرح بدهید، مثلاً همین بحث ملائکه. بعد روی این تجربیات تطبیق شود.» این مدل مطلوب و درست است. اینها بشود، آنها بشود. ببینیم که بعضی جاها نارسايي دارد. آن کسی که دارد میگوید یا درست ندیده یا درست نفهمیده یا درست نمیتواند بیان بکند و ریزهکاریهای مطلب دستمان میآید. ۱۰۰ تا چیز دیگر هم اگر دستمان دادند. حالا توی این تجربیات غربیها هم نکات خوبی را گفتند که مثلاً توی ماجرای خانم توی کتاب «آغوش نور» با حضرت مسیح، «افق بالای تحت تبعیت مثلاً این افراد ۱۴ تا نورند.» خب اینها خیلی نکات خوبی از تویش در میآید مثلاً مقام اهل بیت در برزخ. اول خوب شرح داده شود، تطبیقش بدهیم. کاری که در ماجرای آن داستان سحر خانم، ما در آنسوی مرگ از قرائن و شواهد کشف کنیم که این امیرالمؤمنین است. بعد آمدیم. یعنی اول قاعدهاش دستمان بود، بعد تطبیقش دادیم. «لباس طلایی داشته.» اینها که نمیشود فهمید چیبهچی است. قاعدهاش به این است که آن نظام علمی حاکم برزخ، متولیاش امیرالمؤمنین است. این قاعده. لذا ما از این کشف کردیم به اینکه: «ایشان هم اگر رفته، چیزی گیرش آمده، بردند یک سیری دادند در عوالم بر اساس این قاعده.»
اینجور کسی به ما بگوید: «گفتم اگر بشود از این خانم بپرس که این درست بود یا نه که امیرالمؤمنینی که گفتیم درست بود یا نه؟ دسترسی نداریم یا چه ارتباطی؟» دیگر پس مطلب به این نحوه که ما بنایمان اول به این است که مطلب را از بیرون جا بیندازیم، بعد بیاییم تطبیقش بدهیم. بحث ملائکه که هیچ نکتهای نگفتیم و خیلی بحث مفصلی. بنده خدا تا جدا میشود میرود بالا، حضرت عزرائیل را میبیند، ملائکه ثبت اعمال را میبیند و هیچ توضیحی هم نسبت به اینها نیست و اصلاً شبهناک هم هست. «عزرائیل را در زیباترین صورت دیدم.» جز متشابهات خودش. مفسد دین ماست. همین نکته که فکر میکنی ملائکه صورت دارند، ملائکه بال دارند، ملائکه مثلاً خوشگل و زشت دارند. بعد چطور میشود که عزرائیل را این خوشگل میبیند، یکی دیگر زشت میبیند؟ ابلیس را در خواب دیده، دیده بود که این کراوات زده، مو پاف زده، مرتب کُتوشلوار، ادکلن زده. گفت: «شما؟» گفت: «حضرت ابلیس هستم.» گفت: «نه آقا! اونی که ما دیدیم، چیزایی که اینور اونور دیدیم، ابلیس این شکلی نیست. شاخت کو؟ چه میدانم آن چوبت کو؟ دومت کو؟ چرا؟» هرچی ما تصویر از تولید این شکلی داشتیم، بودهاست. گفت: «نه آقا! قلم دست دشمن بوده. این هرچی که دیدی، قلم در دست دشمن بوده.»
حالا خلاصه قلم در دست دشمن گاهی و مثل این تصاویر از حضرت مریم توی موزه لوور در فرانسه، سه نسل پیش مجسمههای حضرت مریم همه محجبه، کل بدن پوشیده، سر و صورت و بدن پوشیده است. کلاً لخت مریم نیست. یعنی هرچی جلو آمده تصویر هم عوض شده. دیگر الان تصویر حضرت مریم یک چیز دیگری است. خلاصه در مورد ملائکه هم همین است و بعد این ذهنیتها قاطی میشود و میشود دوران جاهلیت و تسمیه الانسا و اینها دختران خدایند و اینها اینجوریند و آنجوریند و یک آیه قرآن دارد. محشر میفرماید: «آخه تو خودت دختر داری، میروی دفنش میکنی! بعد ملائکه شدن دختر خدا؟ هرچی دختر، تو خود دختر برای خودت راضی نیستی، برای من راضی؟» خیلی آیه عجیب غریبی! «در مورد تو، دختر بدت میآید. بعد خدا دختردار شد؟ اینها شدند بچهدختران خدا؟ ملائکه؟» اینها ذهنهای جاهلیتی است. خب چرا قرآن اینها را میگوید؟ چرا به تصور عدهای در مورد ملائکه کار دارد؟ قرآن از کتاب روز نیست و یک حقیقت ثابت نیست. میخواهد بگوید که این ماجرای کشداری است که همه عالم در همه تاریخ جریان دارد. یک معضلی است که بعداً هم استمرار دارد. فکری باید برایش کرد. در مورد ذهنیت مردم در مورد ملائکه باید فکری کرد.
خب دیگر حرفی نیست. دیگر شروع میکنیم در مورد ملائکه. بحثمان را با آرامش پیش میبریم. البته چون جلساتمان بیشتر میشود، انشاءالله انشاءالله جلسات بعد متن کتاب را خب، خیلی هم مطلب انصافاً اینجا زیاد است و بخشی از مطالب را دیگر قطعاً نمیگویم، چون وقت نمیشود. فعلاً دو دسته از ملائکه را کار داریم و توضیحات کلی هم نسبت به ملائکه در المیزان که مطالب فوقالعادهای است و باید با هم بخوانیم. خیلی اثرگذار است. این یکی ملائکه قبض روح، یکی از ملائکه کتابت اعمال.
اول یک نکتهای بگویم، نکته خیلی زیبا تا یادم نرفته. ملائکه کتابت اعمال زیردست کدوم یک از چهار تا فرشته اصلیاند؟ اگر گفتی؟ این خیلی نکته قشنگ و بکری است. «نظر گابریلاند.» گابریل، چون غربیها به جبرئیل میگویند گابریل. «زیر نظر مایکلاند؟» به میکائیل هم میگویند مایکل. نکته همین است. معمولاً کتاب تحمل به حضرت عزرائیل میخورد. در حالی که ملائکه کتابت اعمال، ملائکه زیردست حضرت اسرافیلاند. خیلی مطلب، مطلب بخشهای اصلی معارف است که جای توضیح دارد و جایی هم خبری ازش با خیال راحت نه تو دانشگاه اینها را خواندید نه توی دبیرستان خواندید نه توی حوزه میخوانیم. هیچ جایی.
عرض کردم ایمان به ملائکه در صدر مسائل است، یعنی از یکی از متعلقات واجب است و نسبت بهش ایمان داشت. که ایمان به خدا، رسول، کتاب، ملائکه و یوم آخر. این پنج تا اصول دینی است پنجگانه و ملائکه هیچ حرفی از آنها ابداً نیست. خیلی مهم است. ساختار عالم هم در قوس صعود هم در قوس نزول، هم از آنور که میآید پایین، هم از اینور که میرود بالا، ملائکه خیلی نقش اساسی و کلیدی دارند. این همه آیه و روایت ما در خوب زیر نظر حضرت اسرافیلاند و آن چهار تا را حضرت امام یادتان هست متن «آدابالصلات» که خواندیم با هم یک جلسه، که چهار تا ملک اصلی را توضیحی که میدادند اسرافیل نقششان چی بود؟ خب نفخ صور چی بود؟ توسعه عوالم را از یک عالمی توسعه میداد. چهارتا اسم بود دیگر. "ربالرحمنالرحیمالمالک." نماد ربوبیت که بود؟ میکائیل. نماد الرحمن که بود؟ جبرئیل. چی بود؟ رحیمالرحمن که بود؟ اسرافیل. رحیم، جبرئیل بود و مالک، کار عزرائیل بود، "مالک یومالدین." لذا کار حضرت اسرافیل به این نحو عرض کردیم استنساخ ملائکه این نیست که نگاه به شما میکنند، تصوراتمان کلاً نسبت به ملائکه غلط است.
لوح محفوظ دارند. لوح محفوظ هر کسی بخش خودش را دارد که آن بخش مربوط به ما توی قرآن هم هست. هر کدام از ما سهمیهای داریم در لوح. همه آنچه مربوط به ماست، پرونده ما، هر آنچه که مربوط به نفس ماست، یعنی آنجایی که نفس ما را از نفوس جدا کردند، یک جایی نفس ما از نفوس جدا شده، تعین و تشخص پیدا کردیم. آنجایی که تعین و تشخص پیدا کردیم، آن اضلاعی که به ما دادند که شما شدی شما، ایشان شده ایشان، ایشان شده ایشان. زید شده زید، امر شده امر، بکر شده بکر، علی و حسن و حسین، هر یک نفری شده بر خودش. آنجایی که هر نفری را تراش دادند، جدا کردند. خب، آن تشخص است به تمایز است دیگر. به چی؟ یک چیزی متشخص میشود به تمایزاتی که دارد. علی کجا میشود علی؟ آنجایی که حسن و حسین و زید و امر و بکر نیست. این میشود علی. خب، آن میشود یک سری دادهها. آن دادههایی که علی را علی کرده، دقت بکنید! خیلی. دادههایی که علی را علی کرده. آن دادهها کجاست؟ توی لوح محفوظ. درست؟
حالا اولاً که هرچی که توی عالم بالا بود، خدای متعال در قالب، "درست است، در قالب قرآن نازل کرد." داد. همه حقایق در لوح محفوظ، همه حقایق در عوالم بالا، در قرآن نازل شده است. یعنی در قالب این کلمات آورده پایین. همه حقایق بالا. "انک لَتُلَقَّا الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ." تو قرآن را از آنجا تلقی میکنی و این یک سرش آنجاست، یک سرش این کلمات و حروف است. یک بخش، بخش بعدی این است که آنجا پرونده هر کسی ثابت است و در علم الهی هم محفوظ است که این چه خواهد کرد. چون بحث جبر و اختیار جلسه قبل توضیح داده شد، این به جبر کشیده نمیشود اینکه در آن لوح محفوظ ما چه خواهیم کرد، لزوماً باعث نمیشود.
نکته بعدی این است که حالا آن دست حضرت اسرافیل است، آن احاطه به آن پروندهها درون بالا دست حضرت اسرافیل است. این ملائکه کتابت اعمال ما میروند بالا. "پرونده را میبرند بالا." یعنی چی؟ "پرونده را میآورند بالا." یعنی کجا میبرند؟ خب، توی ذهنیت عامیانه ساده و بسیط ما، همه چیز را "رَحِمَ اللَّهُ ضُعَفَاء شِیعَتِنَا" بالاخره اهل تسلیم، هرچی به ما گفتند از اول: "خدا شب قدر از پیش خدا میآید پایین، پروندهها را میگیرم میروم بالا پیش خدا." "آمدی عزیزم؟ چقدر طول کشید؟" تصورات بسیط ماست دیگر. اینها میروند بالا. اولاً میروند پیش آن ملک اصلی خودشان از آن چهار ملک و خدا بالایی نیست که آن بالا بخواهد برود. این عوالم بالا و پایینش مرتبه وجودی و شد وجودی و شدت حضوری است. خدا که همه جا هست، کلی.
یک نکتهای را بنده عرض کردم توی آن فایلی که حالا دوستان دارند کار میکنند، منتشر بکنند: "نگاه متفاوت به عالم. دیروز عرض کفش کنار عالم وجود". این خانه همش خانه خداست، ولی خانههایش مراتب دارد دیگر. مراتب، مراتب وجودی است. مراتب حضوری است. الان تو این منزلی که شما اینجا نشستید، اینجایی که بنده نشستم، یک شرافت وجودی دارد از جهت متراژ و مساحت و در و دیوار و اینها. اینجا و سرویس بهداشتی و حمام و آن کفش هیچ تفاوتی با همدیگر ندارد. اگر متری ۵ تومان باشد، این خانه همش متری ۵ تومان است. "آقا نماز شب میخوانده مثلاً ۱۰ تومن." آنجا هم "آقا مثلاً تخلیه میکردند. آقا نماز شب میخواندند. آقا تخلیه میکردند." هر دو ۵ تومان است. چون پول در و دیوار دارد میگیرد. این در و دیوار عالم که از پایین تا بالا یکی است. فرقی نمیکند. اونی که مراتب را شکل میدهد، شرافت وجودی است. اینجا بله، کسی بخواهد یاد اونی که مثلاً یک عالمی از دنیا رفته، میخواهد یادش را گرامی بدارند، عکسش را بگذارند. عکسش را کجا میگذارند؟ سرویس بهداشتی؟ نشسته بود. حالا یک وقت این شکلی است. "بوی باباش را از آنجا احساس میکند." یک وقته نه، میگوید آقا این مبلی بود که مطالعه اینها. شرافت وجودی دارد دیگر. میگوییم اینجا از آنجا بالاتر است. میگوید: "بالای مجلس بنشینید." بالای مجلس مگر مجلس بالا و پایین دارد؟ متکبرین دوست دارند بالای مجلس بنشینند. اینها دقت بکنید دیگر. خیلی مهم است. بالا و پایین چه شکلی است؟ میگوید: "وقتی میمیریم، ما را از پایین میبرند بالا." بالایش چه شکلی است؟ بالای وجودی که عرض کردم، ممکن است جهنم باشد. آن هم بالاست. بالای وجودی است. ولی برای او پایین است. پایین از حیث باطن است. یعنی این ظاهر و باطنی که او باطنش در پایین رفتن بود، میرود توی عالم بالاتر. بهش نشان میدهند که رفته. اینجا مراتب وجودی میرود بالا، یعنی به مرتبه بالاتر. "بیا بالای مجلس بنشین." گاهی بالای مجلس پایین ارتفاع پایینتر است، ولی بالای مجلس به حساب میآید، شأنیتش بالاتر است. اینجایی که مبل است و مبل مثلاً نورگیر خوبی دارد، نمیدانم مثلاً فلان و امکاناتش بیشتر است و دسترسیش مثلاً خوراکیها بیشتر است، بالای مجلس است.
بانک بالا و پایین ندارد در یک ارتفاع. یا فلان ملک از فلان ملک بالاتر است. حضرت اسرافیل از اینها بالاتر است. بالاتری یعنی چه؟ یعنی چی آقا بالاتر؟ «توی ارتفاع ۵ متر وایساده، اون تو ارتفاع یک متری. میآید از پایین آقا نمیشود یکم بیایی پایین این را میخواهم تحویلت بدهم؟» ملائکه مرتبه بالاتری دارد، یعنی احاطه بیشتری دارد، اشراف بیشتری دارد، حضور بیشتر. این میشود اشراف وجودی. اینها زیر نظر حضرت اسرافیلاند. نامه را میبرند تحویل حضرت اسرافیل میدهند که چی بشود؟ تطبیق بدهند با لوح محفوظ. استنساخشان این شکلی است. نه اینکه از روی دست شما مینویسد دائماً! پرونده را گرفته یک اصل دارد، یک کاربن گذاشته، آن کاربنه عمل شماست. از فیلتر عمل شما آن اصل تطبیق پیدا میکند. توی عالم او بهش گفتند که ظهر عاشورای ۶۱ هجری اباعبدالله حسین علیهالسلام به این نحو به شهادت میرسد. شمر لعین او را به این نحو میکشد. فلانی فلان، فلانی فلان کار را میکند. این آمده، این نوشتن این شکلی نیست. این نوشتن تطبیقی نوشتن است. الان به فلانی سنگ بیندازد. البته نوشتن که با ارادهاش میاندازد، که باز میخواهم بگویم که باز به آن شبهه جبر و اختیار جلسه قبل مفصل توضیح داده شد. نوشتن فلانی با اراده و اختیارش سنگ میاندازد در این لحظه. اگر این نبود که اصلاً امام حسین این همه اینها را سفارش نمیکرد، توصیه نمیکرد. بعضی جاهایش را نوشتند که نوشتن حر ظهر عاشورا جلسه قبلم فکر کنم توضیح حر ظهر عاشورا کشته میشود. در یک دو راهی قرار میگیرد. میتواند انتخاب بکند. حالا ممکن است آن ملک بالاتر مثل حضرت اسرافیل خبر دارد که آخرش را انتخاب میکند. ممکن است ملک پایینتر هم خبر ندارد. عرض کردم خردخرد لود میشود برایش خبر دارد. مکتوب کنم؟ یعنی ثبت کنم. ثبت میکند، میآورد بالا، تطبیق میدهد، میرود برای اسرافیل. هر روز، هر شب که میآید بالا این است.
بعد این پرونده همش مراتبی است. ما پروندههایمان روزانه بالا میرود، هفتگی بالا میرود، ماهیانه بالا میرود، سالیانه بالا میرود، عمری بالا میرود. یعنی چی؟ یعنی همین مراتب شدت و ضعفش. صد تا پرونده است. اهل بیت هر روز و هر لحظه اعمال ما را ناظرند. توی بعضی دیگر دارد دوشنبه و پنجشنبه، دیگر دارد جمعه، هفته به هفته، ماه به ماه. توی بعضی دیگر دارد سال به سال، شب قدر. یعنی چی؟ میخواهند آن مرتبه را برسانند، آن شدت را ببینید. مثالش هم دو تا مثال خوب.
مثال قلم است. الان شما مثال، خیلی مثال خیلی قشنگی هم هست. عالم، ساختار عالم این شکلی است. آقا ساختار عالم، ساختار تنزلی است. این اگر این تنزلی را اگر فهمیدیم، عمده مباحث حل شده است. یک فایل صوتی تازگی برای من فرستادند. شما یک آقای دکتری، دکتر. نیم ساعتی حرفهای جالبی و اینها. بعد کم کم وارد بحث قیامت و قبر و معاد و برزخ و اینها میشود. فضا هم فضای آکادمیک بهش میخورد. طبیب هم بهش میخورد باشد ایشان و همه را تطبیق میدهد و همینها که مثلاً کبد اگر مشکلدار میشود به خاطر چاکراها، پنج تا چاکرا مثلاً هر کدامش کار چیست. همه چیز اولاً به بدن تطبیق میدهد و بعد هم که همه بحثهای قبر و اینها کلاً همه همین شکلی میشود و بعد یکی میگوید که: «آقا من نسبت به بهشت و جهنم و اینها کلاً شک دارم. فکر میکنم الکی است.» «درست است.» میگوید: «آره، فکر میکردم با خودم بهشت هرچی هست خودمانیم.» خوبی نفهمیدن اصل مطلب. خیلی نکات قشنگی هم لابلاش دارد. حرفهای درستی که چون آن پک و تم کلاً درست هم نمینشیند جای فاسد مطلب. این است که خودت بله، ولی کدام خودت؟ جسد؟ بله، هرچه هست در بهشت و جهنم خودت هستی. کدام خودت؟ خاک؟ آن خودت، یعنی آن خودی که تو عوالم بعد حضور دارد، آن را میبینی با آثار و نتایجش، با فروعش، با آن شخصیتی که تو آفریدی برای او در قوس صعود. این اصل مطلب و این تنزل. آقا جان ساختار عالم است.
مثال اول مثال قلم. یک خودکاری را شما نگاه میکنی، دارد مینویسد. الان این خودکاری که دارد مینویسد، من که سطحم خیلی پایین است، آن کتابتی که بیرون فقط آمده، جوهری که روی کاغذ آمده را میبینم. این مراتبش چه شکلی است؟ مراتبش به این است که یک مغزی است، یک ذهنی است. تخیل کرده، تصور کرده، فهمیده یک مطلبی را، اراده کرده. پس یک فهم، فهم و علم، یک اراده. این اراده میآید به این دست، دست به تحرک میآید، قلم را تکان میدهد، جوهر را بروز میدهد، توی قالب کلمات خودش را نشان میدهد. همش تنزل است. مورچه که رد میشود چی میبیند؟ ادراک او از همه ماجرا در چه حد است؟ جوهر که احساس هم میکند که اینها هم زوائد خرابکاری است. خرابکاری میکند. یکم که عاقلتر باشد، سطح وجودیش بالاتر باشد: «نه بابا، خودکار دارد مینویسد.» قوس صعود ما هم این شکلی استها! بگذار توی دیدن ملائکه همین شکلی است. شروع میشود از ملائکه پایین و اینها. شروع میشود تا میرود به خود جبرئیل و یعنی بزرگان طی کردند. علامه طباطبایی کسی که دارد این حرفها را میزند، کسی است که خودش حوری را سر نماز آمده محل نگذاشته. مرتبه وجودیش این است. لذا اینها قبض روحشان هم دقت بکنید. همه مطالب برای این جاها. قبض روح توسط عزرائیل برای اینها صورت نمیگیرد. مراتب قبض روح به مرتبه وجودی انسان برمیگردد که مال همسطح کدام دسته از این ملائکه؟ خیلی مهم است. جان مطلب توی این تجربههای نزدیک به مرگ این است که این میرود مرتبه وجودیش را توی عالم برزخ میبیند. از اینها نمیشود قاعده ثابت درآورد. چون فلان این را دیده، پس قاعده این است. این اصل مطلب است. معلوم میشود که آن مرتبهای که ایشان رفته، اینها را دارد. این قواعد میخواهد، این وحی میخواهد، این معارف الهی را میخواهد که مرتبه ایمان او کشف بشود، مرتبه خلوص او کشف بشود. مال عالم مخلصین بوده. مال عالم مخلصین بوده. عالم مخلصین مراتبی دارد. عالم مخلصین مراتبی دارد. توی کدام درجه از تقوا بوده، کدام درجه از ایمان بوده، کدام درجه از فلاح بوده. کدام دسته و طیف از ملائکه را دیده؟ پس اینجا ملائکه پایینتری هستند.
مثال اول مثال قلم بود. مثال دوم مثال کلید. حالا این کلید چیست؟ «کلید در را وا کرد.» «کلید مشکلات را حل کرد.» یک وقت دیگر میگویی که نه، این کلید نبود. این دست بود که در. یا «دستگیره بود که در را.» دستگیره باز مرتبه بعد دست، مرتبه بعد فلانی بود که در را وا کرد. هر سه تایش هم درست است. لذا ما میگوییم این فرشته قبض روح کرد. عزرائیل قبض روح کرد. خدا قبض روح کرد. هر سه تای درست است توی یک سیر تنزلی. پس اصل مطلب، مطلب عالم ملائکه و کلاً ساختار عالم، ساختار تنزلی است. عالم ملائکه هم عالم تنازلات از بالا به پایین که میآید حقایق تنزل پیدا میکند. از اینور هم بر اساس درجه وجودی ما اشتداد دیگر. از بالا به پایین تنزل، از اینور سیر صعودی که به میزان که مردم علامه میفهمند که اختلاف وجودی این نکته فوقالعاده است. فوقالعاده. اختلاف مراتب موجودات در عالم به اختلاف مراتب این اشتداد. تو چه شکلی است؟ مرتبهبندی بر اساس توجه و ذکر. به میزان ذکر شدت وجودی خودش. آن تفاوت اسرافیل با ملک پایینتر میشود که یک نکته قشنگ که همه عمادی هم اشاره کردند در مورد آن شهیدی که دفن است، نزدیکهای شهید خرازی هم ظاهراً دفن است. گفتند که این اول که توی عملیات مجروح میشود، از دنیا میرود و به آسمان چهارم به نظرم ایشان را میبرند. این هم عرض میکنم که عزرائیل عالمش و آسمانش آسمان سوم است. به آسمان چهارم میگوید: «هر آسمانی ملائکنش من را تحویل ملائکه آسمان بعد میداده.» آن که مضمون روایت است، انشاءالله تحویل میدادند. «من میدیدم که اینها مثل یک عبد مطیع را. من پیش ملائکه عالم بالاتر که توی سوره سبع هم مرحوم علامه به این اشاره میکنند. قلوبهم کئی.» بعضی ملائکه دچار فزعند در عالم قیامت. فزع که تمام میشود، اینها سؤال میکنند که: "مَاذَا قَالَ رَبُّکُم قَالَ الْحَقَّ." درگیر بودن درگیر اجرای امور بودن. به آن ملائکه بیبالاتر که مراجعه میکنند، میگویند: «چی شد؟ خدا چی گفت؟» قرآن نیست. ولی این آیه که در مورد آن عالم است که بابا اینجا فضای هست و ملائکه اینجوری میشوند و بعد از هم سؤال میکنند، عالمشان بالاتر است. خبر میدهند که این اتفاق افتاد و اصل ماجرای خلقت میفرمایند ملائکه بودند، سجده ملائکه به شما بود. ملائکه سجده کردند بر انسان کامل. انسان کامل تعلیم اسماء کرده بر ملائکه. این اصلاً اصل معارف قرآن با اینها شروع میشود. اصل خلقت کجاست؟ این حرفها گفته، فرشی آنجاست و بیا غصه همینقدر مسائل و بسیط سخن کردنی. معه همه عوالم وجود با همه تنزلاتش را القا کرد. حضرت آدم به این جایگاه آدم است و آن جایگاه ملائکه را او تعیین کرد. توی عالمت کجاست؟ مرتبت کجاست؟ رتبت کجاست؟ شما زیر نظر اسرافیل. سجده کردن به آدم. به عزرائیل گفت: «تو این کارهای.» او تبیین کرد برایش در ذیل ولایت. تبیین میشود جایگاه اینها ولایت. چون رتبه وجودی ولی از همه اینها بالاتر است و خدا حجاب.
حالا تعبیر حجاب میخواهم اینجا به کار ببرم: یک حجاب بیشتر ندارد، آن هم ولی خدا. او حجاب بین خدا و این ملائکه است. او واسطه است. جبرئیل هم به واسطه او دارد از خدا فرمان میگیرد. «به واسطه او یعنی چی؟» مگر پیغمبر واسطه بین خدا و جبرئیل نیست؟ «چرا جبرئیل برای پیغمبر قرآن را میآد؟» اصل مطلب این است که پیغمبر واسطه وجودی، یادگار واسطه وجودی بین خدا و جبرئیل است. جبرئیل واسطه تنزل دوباره. یک وقت میخواهد تو عوالم پایین بیاید. جبرئیل واسطه برای کدام پیغمبر است؟ پیغمبر توی زمین، نه پیغمبر توی آسمان. پیامبر توی آسمان اسم گذاشتند دیگر. اونی که توی آسمان است: "بِالسَّمَاء اَحْمَدُ" توی زمین اسمش چیست؟ "مُحَمَّدٌ". این نازل بر کی میکند؟ بر آن پیغمبر روی زمین. وگرنه برای آن پیغمبر بالا. معراج که میرود جبرئیل به پیغمبر چی میگوید؟ "یک بند انگشت بالاتر بالاتر است. واسه چی؟" رفتن تو ارتفاع ۳۸۵ کیلومتری. گفت: "یا رسول الله ۳۸۶ بشود ترکیدم. بقیهاش را خودت. نفس کم آوردم. بالاتر بیایم و این چه بالاتر رفتنی است؟" همان که عرض کردم تو این خانه بالا پایین نداریم. بالا وجودی اشرافی حضوری. "من دیگر بر مرتبه بالاتر از این نمیتوانم حاضر بشوم. نمیتوانم راه پیدا کنم. من درجه وجودیم همین قدر است. اگر بیایم همه این مراتب وجودی از من از هم میپاشد." خب آن پیغمبر پیغمبر آسمان است. این پیغمبر پیغمبر زمین است.
جبرئیل برایش میآورد. این پیغمبر "مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجُودِ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا." "مرا تقلب وجهک فی السماها" همین فلان و اینها. به آسمان نگاه میکنی. آیاتی بود که مربوط به ماجرای قبله و اینها بود که پیغمبر چشمبهراه بودند. جبرئیل چی میآید؟ آن جبرئیل میآید در بحث تنزل. توی بحث تحقق، توی بحث اجرا. بحث دارایی و دانایی. دانایی پیغمبر منوط به آنچه جبرئیل میگوید نیست. تحققش الان این جاری بشود. مثل اینکه من یک سری اطلاعات دارم، ولی نمیتوانم این را کی باید به کار ببندم؟ تعلیم رانندگی همه را به شما یاد میدهم. پدال گاز، این مراتبش این اول استارت است. مرتبه اجرا که میآید، یک سری آن دادهها وقتی میخواهد تحقق پیدا کند، یک وضعیت دیگری پیدا میکند. خیلی فوقالعاده. این را کجا گفته؟ علامه تفسیر سوره مبارکه طه. علامه موهبت خدا بر بشریت است. حضرت موسی وقتی بالا بود، کوه طور که بود، خدا داشته باشیم. خیلی جالب است اینها. این هم توی قوس نزول نزولش معنا دارد، هم توی قوس صعودش. بالا که بود، کوه طور که بود، خدا بهش گفت: "اُمتت فتنه زده شدند و ازَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ. سامری اینها را گمراه کرد." حضرت موسی بالا که بود چه حالی پیدا کرد؟ هیچی. پایین که آمد چی شد؟ آمد دید که چی شده: "اَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ." یعنی چی؟ "گوساله میپرستند، سجده میکنند." تورات را پرت کرد. این دستورات بود، پرت کرد تورات را. این دستم سر حضرت هارون را گرفت. یک دستش را گذاشت روی استخوان فک، استخوان فک. دو تایی دو طرف موها را از دو طرف میکشی. خب، خبر نداشت موسی آن بالا. تفاوت آن علمی است که هنوز تحقق خارجیش را ندیده. آمد پایین تحقق خارجیش را دید. بالا آن علم بسیط است. کاری نکرد با موسی. تحقق خارجی ریخت به هم. گناهانی دارم. علم من تکانم نمیدهد. کی تکانم میدهد؟ وقتی وارد برزخ میشوم تحقق اینها را میبینم. علم شهودی. علم شهودی به تحقق. حالا پیغمبر هم چشمبهراه جبرئیل بودن. چشمبهراه جبرئیل بودند که قرار بود پیغمبر به واسطه او بداند یا واسطه بود محقق کند؟ کدام جبرئیل بود؟ علامه طباطبایی.
بحث عالم ملائکه. ما خودمان یک علمی داریم، این اجمال است. این اجمال وقتی تفصیل پیدا میکند. پس پیغمبر علم به قرآن به نحو اجمال. اجمال نه یعنی اجمال درباره تفصیل نه. اجمال درباره تبیین. قاطی نشود. اجمال درباره تبیین یعنی چی؟ مبهم. اجمال درباره تفصیل یعنی چیز کلی که هنوز بازش نکردیم. حسین دوربین، پایه، این. هرچی از اینها قطعات همه را به شما تحویل میدهند. سرهم کن، درستش کن، سوارش کن. سوار نشده. همه قطعات شما دارید. قرآن و همه قطعات توی شب یا شب قدر، شب قدر قبل از بعثت به پیغمبر. یا شب بعثتی که میشود ۲۷ ماه رجب. همه قطعات قرآن را به پیغمبر تحویل دادند. سوار کردنش ۲۳ سال طول میکشد که کدام آیه کی کجا بنشیند و محقق بشود. درست شد. عالم حضرت جبرئیل و نزول کار او.
حالا این ورش میشود عالم عزرائیل. از پایین به بالا که عالم صعود. آن هم با همه این ترکیببندی ملائکهای دارد. مراتب ما مختلف است. خود حضرت عزرائیل آسمانش آسمان سوم است. خب اول من در مورد ملائکه قبض روح بگویم. بعد در مورد ملائکه کتابت.
در مورد ملائکه قبض روح. مظهر اسم "قابضاند" که قبلاً عرض کردم. با اسم "باسط" روح را میدمند. با اسم "قابض" روح را میگیرند. ذهنیت بسیط را در بیاوریم. البته یک وقت آدم میخواهد با عوام تو آن فضای جاهلیت عرب صحبت بکند. "قلب مؤمن بین دو انگشت خداست." اینجوری مثلاً خدا تحت اختیار. یا مثلاً "یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّةِ." دو تا دستت را مثلاً. باز دست خدا با ماست. دست خدا بر سر دستی و فلان. همان صورت است. توی ذهنم میآید که باز مرحوم علامه این را میفرمایند که: "متشابهات قرآن همین باز داشته باشید چقدر فوقالعاده است. هی میگویم هی یادم میآید، حیفم میآید نگویم." ایشان میفرمایند که: "قرآن متشابهات دارد." یعنی چی؟ "یعنی خدا جوری حرف زد که ما به شک بیفتیم. تردیدآمیز؟ حرفهای خدا؟" آقا من آدم عاقل حکیم اگر بدانم یک چیزی میگویم ۴ نفر ازش سوء استفاده میکنند، نمیگویم. بعد خدا آمده گفته؟ یعنی یک انسانی که یک مرتبه نازلی از علم و حکمت داشته باشد، "به کفر میافتند." پاسخ این: "با این گمراه میشود. وَمَن یَّشَأْ یَجْعَلْهُ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ الَّذِینَ یَلُوذُونَ بِمَا یَتَشَابَهُ." اینهایی که بیمارند، سوء استفاده میکنند، فتنه میکنند توی جامعه. خب خدایا نگو. مطلب چیست؟ همش شبهاتی است که بحثهای دقیق اعتقادی است.
مسئله این است که متشابهات قرآن از جنس حرفهای دوپهلوی غلط، ابهامانگیز و تردیدآفرین نیست. چون باید حقایق عوالم بالاتر تنزل پیدا کند توی عوالم پایینتر. اونی که پایین است، همان مورچه است. مورچه چی میبیند؟ جوهر روی کاغذ میبیند. "سفید بود، مرتب بود. یکی آمد کثیف کرد." به اضلال میافتد. الان تصورش نسبت به خدا هم غلط میشود. میگوید: "یکی آمد این کاغذ سفید را سیاه کرد." این اضلال دیگر. اینی که او دارد به فتنه میافتد، به خاطر این نیست که من کاری کردم به فتنه بیفتد. به خاطر مرتبه وجودی پایین خودش است. "الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ." "یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ." این میشود متشابهات قرآن. یک عده با "یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ" به گمراهی میافتند. چرا به گمراهی میافتند؟ "یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ" غلط بود؟ خدا نباید میگفت؟ یدالله توی عالم تنزلی همان قدرت است. چه توی پایین قدرت بروز پیدا میکند. جسم میشود، صورت مادی پیدا میکند. قدرت میشود چی؟ میشود دست. لذا بر اونی که مادی پایین سطحش پایین است، دست معناش دست است. اونی که سطحش بالاست، هزار بار هم کلمه دست را بشنود، یک بار معنای خود دست. یک قاعدیت عللی. "یَدٌ أَخَذَتْ حَتَّىٰ فَنَوْا." هرچی که گرفته به عهده دست. منظور دست نیست، منظور قدرت است. یعنی هرچی که افتاد توی چیره تو، برایش مسلط شدی، قدرت و احاطه و اشراف داشتی، گرفتیش. گرفتن با دست نیست. "گرفتم چی میخواهی بگویی؟ گرفتم." گرفتن کتاب داری. اصل مطلب دست ماست دیگر. با دست میگیری و با دست میفرستیم. "اعمال را با دست میفرستیم." هزار به برخی انبیا قرآن میگوید "وَالابْصَارَ." اینها صاحب دست و چشماند. یادتان هست توی بحث نظام تقدیس عرض میکردم، گفتم که: "آخه دستم شد مثلاً کمال برای کسی؟" طوطی روپایی بزند. یک چیزی. لاکپشت مثلاً دود از دماغش (بیرون بیاید). یک لاکپشت دارم. "لاک دارد." لاکپشت دارد میگوید: "لاک دارد." دست داشتن. والابصار، داوود که خیلی دست، سه تا دست. این سه تا دست و چهار تا دست و پنج تا دست. اینها چیست؟ مثل ملائکه شدت احاطه و قدرت را میخواهد برساند.
متشابهات قرآن، اونی که تنزل دارد، از جهت وجودی از دست، دست میفهمد، منحرف. کسی که مرتبه وجودی بالا دارد، در قرآن برای او هیچ متشابهی نیست. "راسخون فی العلم یقولون آمَنّا به کلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا." عاطفه. گرفتن که نمیدانند جز خدا. خدا به ذات میداند. به راسخین در علم هم به میزان رسوخشان در علم میفهماند. اینها از متشابهات درآمدند. متشابه ندارد. آنهایی که فهمشان مادی است، همه چیز را در قالب ماده میفهمند. مثلاً ملائکه میآیند میگیرند. این بستر قبض روح بود دیگر. قبض روحیهای چه شکلی است؟ کاری بکن که خود خدا قبض روحت کند. توی روایت دارد: "کسی بعد نمازهای آیتالکرسی را بخواند، خود خدا قبض روحش میکند." یا مثلاً کسی توی دریا اگر شهید باشد و غرق بشود توی آب، شهیدی که توی آب غرق میشود، این را خود خدا قبض روحش میکند. میخواهد دیگر اوج آن بیحجاب بودنش را برساند دیگر. خود خدا قبض روحت کند. چون ممکن است این ملائکه تازهکار باشند. "حضرت عزرائیل دو تا از این انترها را میفرستد. خدا حرفهای بدون درد و خونریزی میکشد، میبرد." این همان فضای ذهنی مادی ما. قبض که میکنند، میگیرند ما را. همه هویت و حقیقت ما را میگیرند. همه اونی که ما، «ما» بودنمان. بنده به اونه. ما را با همه افکار، با همه نیتها، با شخصیتمان، با همه اعمالمان، با تأثیر اعمالمان، همه را با هم میگیرند. با دستشان میگیرند. با بالشان میگیرند. "با بال میگیرند یعنی چی؟" این میگوید: "این بال را بینداز آنور." آن هم میگوید: "این بال را بینداز اینور." "یا علی! آماده. بکش بریم." میگوید: "دو تا از افکارش جا مانده." طرفین وقت خواب و وقت مرگ تلافی میشود. در حال خواب و بیهوشی. این نکته خیلی قشنگی است که آیتالله شجاعی اشاره میکند. توی حال بیهوشی هم متوفی میشویم. لذا توی کما متوفی شدیم. توی خواب، توی کما، توی بیهوشی، اغما، هرچی. فقط بستگی به این دارد که ما درجه کندنمان از عالم پایین چقدر باشد. چه در درجه حضورمان در عالم بالا معنا پیدا بکند. به میزان آن درجه حضوری که معنا پیدا میکند، ما آگاهی و اشراف نسبت به آن عالم بیشتر میشود. تجربههای نزدیک به مرگ درجات وجودیش متفاوت است. هم درجات افرادش متفاوت. بر اثر وجود خود اینها. یک وقت مثلاً خیلی خفیف بوده مرگ این آدم. سحر خانوم یا مثلاً آقای مهندس. ولی آن دکتر چون عمیق بوده یا این شهید، این جانباز چون عمیق بوده، اینها به اعماق برزخ راه پیدا کردهاند. یعنی در یک وضعیت عمیقتری قرار گرفتهاند. اشراف بیشتری داشتند به جزئیات و ریزهکاریها.
"توفی". توفی وقتی یک چیزی همش با هم وفا، یعنی پر کردن. "اگر فلانی وفا کار و وفادار است." وفادار یعنی چی؟ یعنی هرچی که به عهدش است، پر میکند، کم نمیگذارد. "استیفا" یعنی همین. میگویم: "من میخواهم حقوقم را استیفا کنم." یعنی تا آن قرون آخرش هیچی ازش نماند. هرچی هست را بگیرم. ما فوت نمیکنیم، وفات داریم. فوت نداریم. فوت یعنی از بین رفتن. وفات یعنی به دست آمدن ضد. همه فلا. فوت نیست. لذا نباید بگویید "فوت کرد، فلانی وفات کرد." وفات هم که میشود همه حقیقت او را بالاتر. بالا که عرض کردم مثال نگاتیو مثال خیلی خوبی بود دیگر. این نگاتیو را وفاتش میدهند. اینجا میگیرنش. توی تاریخخانه همه را بروز میدهند. نگاتیو بوده، میکشند بیرون. این میشود وفات او از یک جایی میگیرند، یک جای دیگر. هرچی هست در میآید. همش را از تویش بیرون میکشند. همه عکسها را از تویش بیرون. با همه جزئیات آن صور و رنگهای ریز. "صفحه سیاه است اصلاً ریزهکاری ندارد." وقتی که این را به صفحه ظهور میکشیم. آقا تا آن خال سیاه این گوشه زیر چشم او هم این هم ماده از ماده در بیاید. مادهاش را ازش بگیر. همین عکس را توی عالم بعدی نشان بده. وفات مثالی او. وفات برزخی او. روشن شد.
وفات توی بعد این سه آیه. "مَلَکُ الْمَوْتِ". یک آیه میفرماید که خدا شما را قبض روح میکند. یک آیه دیگر میفرماید ملکالموت شما را قبض روح میکند: "الَّذِی بِکُلِّکَ". یک جای دیگر هم میفرماید که باز ملائکه دیگر: "یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا". رُسُل ما توفی میکنند. این همان اختلاف مراتب است. هر چقدر درجه وجودی انسان بالاتر برود، قبض روحش هم بالاتر میشود. عموم مردم را نوچههای حضرت عزرائیل. تازه آن هم دو جنبه. یا ملائکه رحمتند یا ملائکه سخط. که باز عموم را ملائکه سخط. یعنی خیلیها را ملائکه سخط. یک تعدادی را ملائکه رحمت. یک تعداد دیگر حضرت عزرائیل. یک تعداد خود خدا قبض روح میکند.
سؤالی که معمولاً وقتی من این را گفتم همیشه پرسیدند از من، میگویند که پیغمبر اکرم مگر مرتبهاش بالا نبود؟ پس چرا عزرائیل آمد در زد برای اینکه میخواست بیاید قبض روح بکند؟ آیتالله جوادی مثال قشنگی میزدند. حفظه الله. فرمودند که: "وقتی که رهبر جایی میرود، مدیرکل هم پشت سرش میآید. رهبر، رئیس جمهور اینها که میروند آن منطقه بالاتر که میرود، وزیر هم میآید، مدیرکل هم میآید افتتاح بکنیم پالایشگاه را. قرار است رئیس افتتاح بکند. استاندار هم آمده. نه که استاندار آمده افتتاح بکند. استاندار آمده توی آن صحنه حاضر باشد. شکوه بدهد به آن مجلس." اینی که حضرت عزرائیل حاضر میشوند در قبض روح پیغمبر از باب شکوه آن جلسه است، نه از باب اینکه خب اینجا حرفهای سنگینی هم هست. بگذریم. یک فصلیهای، یک وقتی شاید بشینیم در موردش صحبت بکنیم. همین مطالبی که ما داریم توی بحثهای برزخ و اینها میگوییم، یک لایه باطنی است که داریم رویش تحقیق میکنیم، بحث میکنیم، بررسی میکنیم. این لایه باطنیه نسبت به کربلا اگر کار بشود، یک چیز عجیب و غریبی است: "هَذَا جَدّی رَسُولُ اللَّهِ." بعد حضرت زینب به خاطر پیغمبر میآیند به صحنه، نه به خاطر اینکه امام حسین را تسلی بدهند و برگردانند. معمولاً اینطور میگویند روضه میگویند که انگار مثلاً آمد امام حسین را آرام کند و برگرداند. چون علی اکبر فرمود: "هَذَا جَدّی رَسُولُ اللَّهِ." زینب کبری آمد به میدان. علی اکبر که این بحث وداع. دهان امام حسین و خیلی خیلی مطالب قرآن خواندن امام حسین و بحث ارواح شهدا، اجساد شهدا، ماجراهای عجیب و غریبی که پیش آمده. احتمالاً گفتگوی امام حسین با حضرت سکینه: "یَا سَکِینَةِ." گفتگوی مثالی بوده. خدا رحمت کند آیتالله معزی تهرانی را. توی این کتابی که برایشان نوشتند، میگوید که: "یکی بچهاش را آورده بود توی جلسه و از این ور به آن ور. پدر بنده خدا خجالت کشید. پیش آیتالله معزی ناراحتی، نگرانی." گفتش که: "آقا ببخشید بچهها اینجوری." فرمود که: "ما همه اطفالیم. بزرگترهایمان از دست ما عاصیاند." تنزلی. "بزرگترها از دست ما عاصیاند." بچهای که مراعات نمیکند آداب را، مجلس فلان در جریان نیست، غافل، جاهل. این بچهای که در جریان نیست چطور میریزد به هم. چطور آن بزرگتری که در جریان است، آگاه است. عاصی میشود از دست این. ما نسبت به بالاترین بالاترین "قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ". خدا کند امام زمان در محضر حق تعالی بابت پرونده اعمال ما شرمنده نشود. شرمنده. عاصی میشود. این هم از این بخش.
ما به پس در واقع کربلا هم اینطوری است. فرمودند که: "احتمالاً مکاشفه بوده ماجرای حضرت سکینه." "حلقوم بریده شنید." آخه حلقوم بریده که حرف نمیزند. تمثل. احساس میکند از این حلقوم دارد خبر میرسد. ولی در عالم مثال دارد صدا میرسد. او هم از عالم مثال دارد دریافت میکند. ماده تطبیق پیدا میکند. اینها نکات مهم. این هم یک بخش.
در مورد ملائکه قبض روح میفرمایند که اصل قابض خدای متعال است. واسطه بعدی در این امر که به اذن خدا عمل میکند ملکالموت است. واسطههای بعدی که بدون واسطه و به اذن و فرمان ملکالموت، یا با واسطه به اذن و مشیت خدا عمل میکنند، فرشتگان قابضاند. بر اساس روایات جایگاه ملکالموت در آسمان سوم است. ملکالموت نه خود حضرت عزرائیل. تازه تازه بحث از عزرائیل هم نیست. ماجرای عطار که توی بحث نظام تقسیم عرض کردم. ابراهیم سلام الله علیه وقتی داشت پرتاب میشد، جبرئیل آمد گفتش که: "کمک میخواهی؟" "اما الیک فلا." "احتیاج به تو ندارم." عزرائیل هم وقتی آمد قبض روح بکند. "آمدم بگیرم." گفت: "به تو نمیدهم من را." "جبرئیل کمک نخواستم، به عزرائیل هم جان نمیدهم. برو به خودش بگو." فهمیده شد دیگر. برگشت. یعنی چی؟ رفت بالا. خب همین جا باش. یک دقیقه. او رفت. نیم ساعت بعد. رفت توی مرتبه بالاتر وجودی قرار گرفت. از تنزل درآمد. مثل اینکه الان شما برمیگردی به خودت. یعنی چی برمیگردیم؟ اطلاعاتت. لایههای عمیقتر خودت. حاضر میشوی توی مراتب بالاتر و عمیقتر خودت. درست است؟ برگشت. "من که برمیگردی." مثلاً "فَارْجِعِ الْبَصَرَ." "مراجعه. ارجع الی ربک." برگرد. اینجوری است رجوع. "انا الیه راجعون." یعنی چی؟ ما به سمت خدا رجوع میکنیم.
قبض روح گفتیم. ملائکه ثبت اعمال را انشاءالله فردا عرض میکنم. یک روایت دیگر بخوانیم. میفرمایند که فرد محتضر هنگامی که با این جلوهها برخورد میکند، مجذوب آنها شده، به رفتن از دنیا، مرگ راضی میشود. مؤمن خودش هم بالاخره تعلقی به دنیا دارد دیگر. ولی وقتی که آن ملائکه قبض روح جلوه رحمت را میبیند، از اینجا دیگر کنده میشود. سختش به گونهای که دوست دارد برود و از تعلقات دنیا رهایی یابد. آنجا اصلاً میرود دیگر. با چوب هم بزنی برگردد عصبانی داد میزند. فلان فلان شده! برای چی من را برگرداندی؟ اینجوری است. وقتی ملائکه رحمت. خب روایت: "و کل الملک الموت بقبض ارواح العالمین." ملکالموت مسئولیتش قبض ارواح آدمیان است. "فهو الذی یلی قبض ارواح." مسئولیت دارد ارواح اینها را قبض بکند و "وَ الْمَلَكِ فِی الْجِنِّ وَ الْمَلَكِ فِی الشَّیَاطِینِ." نسبت به جن و شیاطین هم مسئولیت دارد. اینها را قبض روح. "مَلَکٌ فِی الطَّیْرِ." قسمت پرندهها. "مَلَکٌ الْمَوْتِ" قبض روح میکند حیوانات وحشی و سباع و درندهها را. "وَ الْحِیتَانِ." ماهیها را. "وَ النَّمْلِ." مورچهها. "هُمْ اَرْبَعَةٌ مِنَ الْمَلَکِ." چهار تا ملک داریم در قبض روح: "وَ الْمَلَائِکَةُ فِی نَفِخٍ اَوَّلًا." در قیامت میمیرند خودشان. "وَ اَنَّ الْمَلَکَ الْمَوْتَ یَلِیبُ قَبْضَ اَرْوَاحِهِمْ." باز آن ملک بالاتر میکند. باز خود این هم میمیرد، ملک بالاتر او تا میرود حضرت عزرائیل اینها را قبض روح میکند تا خود خدا. همه اسامی آخر برمیگردد الی الله المصیر. الی الله تسیر الامور. همه این اسامی جلو برمیگردد به خدا. جلوه تام آخر با اوست: "لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ." همه میمیرند و دوباره همه را حیات میبخشد. حالا بحث حضرت اسرافیلش البته مطلبی است که خود اسرافیل چی میشود؟ همه اینها که میمیرند، اسرافیل نفخ میکند. بحث دیگری است سر جای خودش باید بحث بشود. چهار نوع از جناحهای ملکالموت اینجا اشاره کرده. بیان کرده که موت و مسئله قبض دامنگیر خود جناحهای قابض ملکالموت در نفخ اول ارواحشان را قبض میکند. بعد خدای متعال روح ملکالموت را از اینها میگیرد.
بعد یک نکته به مرحوم آیتالله اشاره کرد. بالاخره مرگ و میر زیاد بوده و به این نکته توجه داشته باشیم. و این نکته هم آخرش بگویم. به حسب ظاهر منزل ما این منزل چیست؟ منزل قلب و روح ماست یا منزل جسم ماست؟ منزل چیست؟ در این منزلی که اینجا هستیم مثلاً ۴ سال، ۵ سال، ۱۰ سال بگو ۵۰ سال، اصلاً ۱۵۰ سال مشتریای است. اینجا این قدر هستیم. در صدها سال چطور انس با این منزل داریم؟ انس با آن منزل باید پیدا بکنیم. این نکته را برای ماه رجب داشته باشیم. حالا فضای جامعه کار ندارم. این بلای عقوبت امتحان رشد است. یک تحلیل مفصلی در مورد این بحث کرونا میشود کرد که الان نمیخواهم بخشش قطعاً عقوبت است، بخشش قطعاً رحمت. در اینها هیچ ترجیحی نیست.
در مورد شخص ما و فلان مریض و اینها چطور است؟ نمیتوانیم مسئله کسی این است که اینها آمده فضای جامعه ما را متوجه کرده. ببینید فضای قبل از ظهور چون اصلاً عالم عالم بین برزخ و دنیاست. لذا فضای عمومی مردم فضایی است که همه تمایلات به سمت عالم برزخ سمت باطن است. این میشود فضای کلی قبل از ظهور. الان دلها این. جو حاکم بر عالم یک ناامنی است. چتر انداختند عالم برزخ بر سر مردم. سایه مرگ و سر خودشون. احساس ناامنیاش به این معنا. چرا؟ چون اصلاً جنس عالم ظهور، جنسی است از جنس عالم ورود. دالان به آن سمت در عالم این شکلی است که باید دلها متوجه عالم بالاتر تا ظهور محقق شود. تسریعش بکنیم و تسهیلش. چه شکلی؟ ماه رجب هم هست. ماه شعبان، رمضان هم. نکات بهداشتی رعایت بشود و توجه بشود و مسئله پیش نیاید.
انس با قبرستان خصوصاً قبرهای خالی. خیلی چیزهایی کسی از این اثر عجیب و غریب باز فهمیده بود که عمده مکاشفات و مسائل این شکلی که برای من رخ میدهد در قبرستان. احاطه ایشان بر شاگردها و فلان و اینها از قبرستان. انس با منزل. چطور با خانه انس؟ خانهای که ۵۰ سال، ۱۰۰ سال قرار است تویش. حالا بعد چی میشود؟ ما را خانهدار میکند. با خانه ما را ساکن منزل. خانهدار در برزخ. خانهدار. "إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِکرِ الدَّارِ." با چی خالص کردیم؟ با توجه به خانه. حواسشان به خونه. این عوالم اخلاص و مراتب توحید، مراتب توجه، مراتب رشد. یکی از شاهکلیدهای فوقالعادهای که بزرگان فرمودند همین توجه به قبر است. به این توجه به مرگ، به این به اینکه ما خانهای داریم، خانه ما آنجاست. اتصال برقرار کنیم. انس پیدا کنیم. از این خانهها کندن. اینجا بیگانه. چطور با قبرستان که احساس بیگانگی میکنیم؟ میخواهیم زود در برویم. سنگین.
الان که وضعیت عجیب و غریب است آدم واقعاً چیزهایی را میبیند. الان توی قبرستانهای کروناییها را که میخواهند دفن بکنند. به چهار تا از این بندگان خدایی که بار را میکشند، پول میدهند. این عزیزان چهار سر تابوت را میگیرند. فامیل هم همه وایمیایستند دور. میروند توی قبر میگذارند. بعد مواد ضدعفونی پایین و بالا و اینها میپاشند و هیچکس هم به قبر نزدیک نمیشود. حالا توی این بحث متن کتاب میخوانم که این بنده خدا گفتش من. بشم از دنیا میرفتم دیدم داداشم فقط به فکر خودشه. ما که بریم هیچکس برای ما. یعنی آن منی که رفته غصه نمیخورد. این الان در چه عالمی است. کارهایی که من رفتم توی دنیا. یک سری کارها مانده روی زمین. یک سری کارها داشتم انجام میدادم. کارهایم مانده. اینها باید تقسیم بشود. بدبختیشان سر این است. یا آن کارهایی که من انجام میدادم خیرات که به اینها میرسید، دیگر نمیرسد. یا وظایفی که بین اینها تقسیم میشود. غصهها سر این است. جنازه ماه که کرونا بگیریم هم کسی حاضر نیست دست بهش بزند. من این دنیا. خیلی باید آدم احمق باشد اینها را ببیند و آدم نشود. اصل مطلب. خیلی آدم بد میبیند این بیوفایی دنیا و اهل دنیا را. باز با این حال از این دنیا دل نمیکند. بالا نمیآید. وضع ما.
صندوقچه اعمال ما. قبر هم دریچهای است که باز میشود و این آثار اعمال آنجا دروازه ورود ما به آسمانهای بالاتر. قبر هم. همه را فرستادیم آنجا. انس داشته باشیم. توجه داشته باشیم. لااقلش که دیگر بزرگان میفرمودند: "خدا به من هم توفیق دهد." انشاءالله هفته یک بار ضروری. هفتهای دوبار نرمالش است. سه بار رو به بهبودی است. هر روز مطلوب. هر روزش مطلوب. بعضی بزرگان هر روز قبرستان. حالا فضای حرم و اینها خوبیش این است. قبرستانش در دسترس هم زیارت هم قبرستان. انس داشته باشیم با قبرها. انس داشته باشیم. جاهای مختلف را برویم ببینیم. قبر مختلف بنشینیم. حالا خود بحث قبرستان یک بحث مفصلی است که قبرستان درمانی. ما یک مقالهای نوشته بودیم قبرستان درمانی. چه مدلی اصلاً قبرستان باید رفت که درمان حاصل بشود. بحث مفصلی. شاید توی بحثهای ایماندرمانی.
بخش بعد از ما راضی باشد و اینها را دروازهای کند برای فهم معارف الهی. عمل به معارف. انس معارف. ارت و ملاقات خودش به احسن. انشاءالله. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
در حال بارگذاری نظرات...