ملائکه کتابت اعمال
هر انسانی مَلَک حافظین دارد
عالم ملائکه، عالم حقائق است نه اعتباریات
نوشتن خدا که در قرآن با عبارت "کُتِبَ علیکم…" یاد شده، از چه جنسی است؟
فرشتگان مصوّر
ثبت تکوینی به چه معناست؟
کتابت ملائک به چه صورت است؟
مقصود از صورت فعل چیست؟
آیا ملائکه علم به گناه دارند؟
پنهان شدن ملائکه به چه معناست؟
هر چه درجات انسان بالاتر برود، ملائکه ثبت اعمال او بالاتر میرود و لذا حسابرسی او هم سنگینتر است
شرح روایتی در باب نقش ملائک در دیدار دو برادر مومن
ملائکه حافظین، از چه چیزی محافظت میکنند؟
پرونده اعمال انسان پس از مرگ بسته میشود به جز در سه مورد
ملائکه قبض روح تحت امر حضرت عزرائیل(ع) و ملائکه کتابت اعمال تحت امر حضرت اسرافیل(ع) هستند
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. صلی الله علی سیدنا و نبینا قاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
ابتدای جلسه نکتهای درمورد جلسهی قبل و تذکری عرض میکنم. کسی درمورد اینکه «چرا هی میگویی این را جایی گیرت نمیآید؟» سؤال کرده بود که منصفانه بود، نه مودبانه. شاید این سؤال در ذهن برخی باشد. از سؤالی که در ذهن نمونه و نکتهای که در این پاسخ نهفته است، عرض میکنم که دقیقاً این مطلب را خود مرحوم علامه طباطبایی در برخی جاهای آثارشان به آن اشاره کردهاند که «این را جایی گیرتان نمیآید». دقیقاً به همین منوال است. من یکیاش را برایتان آوردم، البته موارد دیگری هم هست. جلد یک «المیزان» به نحو دیگری است، ولی از «رساله الولایه» ایشان که گل سرسبد آثار علامه است، در فصل چهارم استدلالی را مرحوم علامه در بحث فنا و شهود و اینها میآورند: «برهان من مواهب الله سبحانه مختصّ به هذه الرسالة و الحمدلله». این برهان از مواهب خداست که فقط در این کتاب گیرتان میآید و هیچ جای دیگری نیست. عین عبارت علامه طباطبایی است در فصل چهارم «رساله الولایه». نسبت به مطلب خودشان است؛ ما نسبت به مطالب علامه میگوییم و نسبت به مطلب خودمان نمیگوییم که «گیرتان نمیآید». این را دقیقاً مرحوم علامه تصریح به آن میکنند.
البته باز جالب است که آیتالله جوادی آملی در شرح این نکته میفرمایند اتفاقاً این مطلب توی جلد ۳ «اسفار» ملاصدرا هم همین را گفته است به نحو دیگری. بااینحال مرحوم علامه میفرمایند که این مطلب، مطلبی است که جایی گیرتان نمیآید.
بحث ملائکه را در ملائکه قبض روح عرض کردیم. بحث بعدی در ملائکه کتابت است. تاریخ این سخنرانی هم از مرحوم آیتالله شجاعی ۶/۱۰/۷۲ مصادف با ولادت حضرت علی (علیه السلام) است. به یاد این بزرگوار هم باشیم که انشاءالله میهمان مولای خودشان امیرالمؤمنین باشند.
آیتالله شجاعی در بحث کتابت اعمال نکاتی را مطرح میفرمایند: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ، کِرَامًا کَاتِبِینَ، یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ». هر کدام از ما ملائکه حافظینی داریم. اینها «کراماً کاتبین» هستند. طرف حسابش با «کرام کاتبین» است، با «کرام الکاتبین» نیست. میگویند: «کرامٌ کاتبین»، نه «کرام الکاتبین». دو تا صفت است، مضاف و مضافالیه نیست. هم کریم هستند و هم کاتب. «یعلمون ما تفعلون»؛ اینها میدانند چیزهایی را که شما انجام میدهید. خب، یک تعدادی از ملائکه هستند که اینها «کرام» هستند. کرامت صفت ذاتی آنهاست. مأمور نوشتن هم هستند. چه چیزی را مینویسند؟ در حوزهی نیات و انگیزهها فقط صورت عمل مکتوب نمیشود؛ انگیزه و نیت پشت عمل هم مکتوب میشود. این هم توی پروندهی ما هست. اینطور نیست که ملائکه فقط نوشتهاند که مثلاً دستش به این دکمه خورد؛ نه. این اولاً که آن فعل معنا دارد. این دست به این دکمه خوردن مثلاً یعنی ارسال پیام. این را میفهمند ملائکه. و بیش از این هم هست. ارسال پیام است. یک وقت هشدار است، یک وقت بشارت است، یک وقت محبت است، یک وقت ارسال نفرت است، یک وقت سوهان روح است. پیام است دیگر، از جنس مختلف، پیامهای مختلف. و یک وقت خنجر بر قلب است، زخم زبان است. اینها همه مفاهیمی است که بر این کار ما بار میشود. خب، یک زخم زبان هست، ولی من نیتش را نداشتم. این را جفتش را باهم مینویسند. میگویند این زخم زبان زد، ولی نیت زخم زبان نداشت. حالا اینکه دیگر چه میشود و اینها، باشد بعداً خودش باید حسابکتابش را انجام بدهد. نیتش بود یا نبود، بالاخره یک دلی شکست در اثر مثلاً این حرفی که گفته شد. این شکستن دل را ما مکتوب میکنیم. این را هم مینویسیم که این نسبت به چه کسانی این کار را انجام داد. فاعل، مفعول، اینها همه ثبت میشود، کتابت میشود. بعد، انگیزه طرف هم ثبت میشود.
خب، چون اصلاً ثبت، ثبت اعتباری نیست. ببینید الان ما همهچیزمان اعتباری است. عالم ملائکه، عالم اعتباریات نیست، عالم حقایق است. میگوییم که تو ذهنم این کار را کردم. یا مثلاً من شماره تلفن میخواهم به شما بدهم، شما میگویی من توی ذهن خودم مینویسم، میگویم مینویسی؟ میگوید تو ذهنم مینویسم. تو ذهنم مینویسم یعنی چه؟ این نوشتن اصلاً دیگر جنسش فرق میکند. خدای متعال میفرماید برای شما نوشتیم: «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیام»، «کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتال». «کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاص» هم به نظرم دارد. این نوشته شده یعنی چه؟ «کِتابًا مَوْقُوتًا»؛ ما نماز را برای شما نوشتیم. یا مثلاً میگویند که عقد پسرعمو، دخترعمو را کجا نوشتند؟ تو آسمانها نوشتند. این نوشتن چیست؟ نوشتن اعتباری منظور نیست. این کلمات اعتباری منظور نیست. اتفاقاً ما دقیقاً جایی که دست ما از آوردن حقیقت کوتاه باشد، اعتباریات به کار میبریم. من اگر نتوانستم شیر بیشه را به شما نشان بدهم، یک کلمهای وضع میکنم، با آن ذهن شما را منتقل میکنم به شیر بیشه. این میشود اعتباری. یا صورتی میکشم، نمادهایی به کار میبرم، یک سری مفاهیم منتقل میشود. ما کتابتمان بین خودمان این شکلی است. ما این حروفی که وضع میکنیم، کلماتی که وضع میکنیم، هر کدام حکایتی از ترکیب اینها با همدیگر دارد. قرار میگذاریم با همدیگر. شین و ی و ر وقتی آمد کنار هم، ذهن شمای فارسزبان را به شیر حیوانی درنده منتقل میکند. در انگلیسی چی؟ «لاین» lion. در عربی چی؟ «اسد»، الف و سین و دال. ترکیاش را دیگر بلد نیستم. شما بلد نیستید. مشهدیها اینجور میگویند، قمیها اینجور، ترکها اینجور. در انگلیسی اینجور میگویند. دقیقاً همان اعتبار است دیگر. قرارداد بین خودشان بر این است. مثلاً شما این «شیر» فارسی را که مینویسید، این مثلاً اگر فینگلیش بنویسید، این «شیر» هم میشود دیگر، «شیر» مردد میشود بین دو زبان، بین دو قرارداد. «شیر» فارسی را میگویی یا «شیر» انگلیسی را میگویی؟
غرض اینکه اینها تابع قرارداد و اعتبار است. و نوشتن ما این شکلی است. ما مثلاً با هم که قرارداد را مینویسیم، یک بخشش آن اعتباریات است، یک بخشش آن ثبت تکوینی است. مکتوبش میکنیم یعنی ضبطش میکنیم. این دیگر محقق میشود. این نوشتن به این معناست. در مورد عالم بالا هم همین است. همین که دیروز عرض کردم اینها همهاش تنزلات است. کلمات حق تعالی یک بحث است. کتابت حق تعالی چه چیزی را مینویسد؟ کلمات را مینویسد. حالا اولاً اعمال ما همه کلمات است. یک «کلمات حق تعالی» داریم که نوشته شده است، خود خدا نوشته. و باز در سیر تنزلی ملائکه، یک «کلمات انسان» داریم که ما مینویسیم. باز ما مینویسیم در سیر قوس صعود. باز در آن قوس صعودش، آنی که واسطهی نوشتن است کیست؟ ملائکه. در قوس نزول، خدا همهکاره است، ملائکه واسطه هستند. در قوس صعود، انسان همهکاره است، باز ملائکه واسطه هستند. از پایین میبرند بالا، از بالا که به پایین میآورند. بالا و پایین و اینها را همه را توضیح دادیم. بسیار مهم هم است. یعنی واقعاً اگر به اینها توجه نشود، مطلب جای دیگری میرود. بعد از مرگ میرویم بالا، مثلاً پرونده را بردند بالا. پرونده را بالا بردن، پایین آمدن در شب قدر. هیچی از اینها فهمیده نمیشود. پایین آمدن، بالا رفتن. اینجا بالا به پایینش از جانب خدای متعال با اسباب ملائکه است. از پایین به بالایش از جانب ماست، با اسباب ما به بالا میفرستیم. کی به بالا میبرد؟ ملا. خود ساختار عالم اینطور است که این بالا میرود. ولی خدای متعال همهی این عالم را بر اساس اسباب آفریده است. و اینها همهکارهی عالم هستند. خود تفعل ما، خود اعمال ما هم مخلوق خدا به حساب میآید. و خود خدا هم اعمال ما را بالا میبرد. درعینحال در این خلقت واسطههایی قرار داده است. هم ما را خلق کرده، ولی با واسطه. واسطهها هم از اوست. واسطهها تجلی اوست. اعمال ما را خلق کرده. در قوس صعود، آنی که بالا میرود باز ما خودمان واسطهی این اعمالیم. البته واسطهای هستیم که ارادهمان دخالت دارد. و هر آنچه که آفریده میشود از اعمال ما که میشود کلمات ما، اینها ثبت و ضبط میشود.
کلمات، کلمه، کَلْم. این را قبلاً شاید گفته باشم. اینجا کَلْم به معنای شکاف و جراحت است. این پوست شما وقتی که خراشی برمیدارد، خراش خود کلمه خراش است. کَلْم به معنای جُرْح، به معنای خراش. خراش اصلاً چیست؟ خراش یک وقتی است که یک پوستی یک شکافی میخورد، زیر آن پوست معلوم میشود. این را میگویند کَلْم. خب، حالا «کلمات خدا» یعنی چه؟ کلمات حق تعالی همه خراش است. از باطن عالم یک شکافی خورده، آنی که تو باطن عالم است بروز پیدا کرده. حضرت عیسی (علیه السلام) هم یکی از کلمات الهی است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم یکی از کلمات الهی است، بلکه کلمهی علیاست، بالاترین کلمه. یعنی هر آنچه در باطن عالم بود، او ظهور داد. روزنهای است برای ورود به باطن عالم و برای پی بردن به حقایق باطن عالم. این میشود کلمه. «کلمات الله». کلمات ما چیست؟ اعمال، نیتها. هرچه که ذات ما با آن شناخته میشود. پس خدای متعال را از اسماء و صفات و افعال و تجلیاتش به ذات او پی میبریم. از این قدرتی که در عالم هست، از این نظمی که در عالم هست، به قدرت او پی میبریم. از قدرتش به اراده او پی میبریم. از ارادهاش به علمش پی میبریم. از علمش به حیاتش پی میبریم. از حیاتش به واجبالوجود بودنش پی میبریم. هی اینها میشود هر کدام کلمهای برای آن امر مخفیتر، امر مکنون.
قوس صعود هم همینطور است. از اعمال ما به صفات ما پی میبرند. از صفات ما میبینیم. همین الان ملائکه همهچیز برایشان حاضر است. بنا به درجات. بعضی ملائکه فقط از اعمال ما خبر دارند. بعضی ملائکه از صفات ما هم خبر دارند. بعضی ملائکه از ذات ما هم خبر دارند. این درجات باز ملائکه. بعد باز آن روایت فهمیده میشود. خدای متعال بعضی چیزها را مخفی میکند از چشم ملائکه. مثلاً دارد هفت ساعت گناه را مخفی میکند. یا آن روایت فوقالعادهای که ما در بحثش در برخی حضرات یک وقتی خواندیم. روایتش را. وقتی دو تا مؤمن، برادر مؤمن با هم خلوت میکنند، دیدار میکنند، ملائکهای که مسئول کتابت اعمال این هستند، با ملائکهای که مسئول کتابت اعمال آن هستند، اینها به هم میگویند که خلوت کنیم. این دو تا مؤمن با هم اسراری دارند، من و تو نباید باخبر بشویم. که بعد آنجا امام صادق (علیه السلام) به آن راوی هم از روات خیلی خوب است که ماجراش را پیدا بکنید. هیچ عبارتی هم از روایت تو ذهنم نیست الان. راوی راه نمیداد شیعیان را به خودش. ظاهراً در کوفه هم بود. امام صادق (علیه السلام) خیلی ناراحت بود. حضرت را برگرداند. به راوی فرمود: وقتی این را دیدم، که تو شیعیان را راه نمیدهی. من از شهرت و اینها میترسم، «خِفْتُ شُهْرِه» یا «أخافُ شُهرَه»، یک همچین تعابیری. اگر سرچ بکنید. بعد خدمت شما عرض کنم که حضرت فرمودند: مگر نمیدانی که وقتی دو تا مؤمن به هم میرسند، اینها ملاقات که میکنند، اینقدر اثر دارد، ثواب دارد، دست میدهند، روبوسی میکنند، معانقه میکنند. همینجور ثواب اینها را گفتند. وقتی میخواهند بنشینند با همدیگر حرف بزنند، این ملک به آن ملک میگوید که اینها را تنها بگذاریم. این بخش جزء اسرار الهی است، ما نباید باخبر بشویم. بعد که راوی سؤال میکند که خب آقا! اگر ملائکه نیستند، پس کی کتابت اعمال میکند؟ که میگوید امام صادق (علیه السلام) گریه کردند. اینجا فرمودند که خدای جلیل هست، او میبیند. ملائکه میروند، او که هست. خب، این پس ملائکه اینجوری نیست که اگر اینها ثبت و ضبط نکردند، خدا هم باخبر نمیشود. اینها واسطههای مثل واسطههای اعتباری دنیا نیستند. واسطه اگر مثلاً مطلب غلط نوشت، دست برد تو پرونده. آن بعدی دیگر مطلب غلط بهش میرساند، نه. اینها یک سلسله طولی که همهاش اشراف و کلاً مقام ملائکه مقام اجلال و تشریفاتی در این عالم است. ملائکه مقام مستقلی در این عالم ندارند.
«تَخوُفُوا الشّهرَة»؛ میگوید از شهرت میترسیدم. خب، اسمش چی بود؟ اسم راوی معروفی است: اسحاق بن عمار سیرفی. «کُنتُ بِالکوفَةِ و لِيْ إِخْوانٌ کَثِیرَةٌ»؛ من در کوفه بودم، رفقای زیادی میآمدند سراغم و «تَکَرَّهتُ الشُّهْرَةَ»، از شهرت میترسیدم. رفتوآمدها میآیند و میروند. «فَتَخَوَّفْتُ أنْ أَشْتَهِرَ بِدِینِ»؛ ترسیدم که بابت دینم مشهور شوم. «فَأَمَرْتُ غُلَامِي کُلَّمَا جَائَنِي رَجُلٌ مِنْهُمْ یَطْلُبُنِي»؛ به غلامم سپردم که هر وقت یکی میآید دنبال من، «قَالَ لَیْسَ هُوَ هَاهُنَا»؛ بگوید اینجا نیست، اینجا نیست. «فَحجَجْتُ تِلْکَ السَّنَةَ فَلَقِیتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ»؛ رفتم خدمت امام صادق (علیه السلام)، «فَرَأَیْتُ عَلَیَّ فِی لَقَاءٍ مِنْهُ شَیْئاً» دیدم حضرت با من سنگین است و تحویل نمیگیرد. چقدر همهچیز تابع اعمال ماست. «فِیمَا بَیْنِي وَ بَیْنَهُ قَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا الَّذِي غَیَّرَنِي عِنْدَکَ»؛ گفتم فداتان بشوم، چه چیزی من را پیش شما عوض کرده است؟. «قَالَ الَّذِي غَیَّرَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ»؛ همانی که با مؤمنین تغییر رفتار تو با مؤمنین باعث شد من هم تغییر رفتار دهم. گفتم: «شُهْرَةً»؛ فدات بشوم از شهرت میترسیدم. «وَ قَدْ عَلِمَ اللَّهُ شِدَّةَ حُبِّي لَهُمْ»؛ خدا میداند من چقدر محبت دارم به اینها. «لَا تَکَلَّفْ عَلَی زِیَارَةِ إِخْوَانِکَ یَا إِسْحَاقُ»؛ ای اسحاق! از زیارت برادرانت دلگیر نشو، ملول نشو، خسته نشو. «فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَقِیَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ مَرْحَباً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مَرْحَباً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ»؛ یک مؤمن وقتی به یک مؤمن دیگر میرسد، پس میگوید: «مَرْحَباً»؛ آفرین، باریکلا، خوش آمدی، خدا برایش مینویسد: «مَرْحَباً» تا روز قیامت. همین که گفتیم یک لایک بکند، تا قیامت لایکش میکند. خدا برایش مینویسد. این هم باز «کَتَبَ اللَّه» هم خوب است. خدا برایش مینویسد تا قیامت برایش «مَرْحَباً» مینویسد. حالا یعنی یا دائماً هی «مَرْحَباً» «مَرْحَباً» «مَرْحَباً» مینویسد یا یک «مَرْحَباً» را ثبت میکند در عالم که اینها توضیحات تا روز قیامت. چرا تا روز قیامت؟ یعنی تا آن روزی که مکشوف بشود برایش. «فَإِذَا صَافَحَهُ أَنْزَلَ اللَّهُ فِیمَا بَیْنَ إِبْهَامَیْهِمَا مِائَةَ رَحْمَةٍ»؛ وقتی مصافحه میکنند، دست میدهند، خدا بین دو انگشت ابهام آنها، دو تا شست آنها، صد تا رحمت نازل میکند. «تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ لِأَشَدِّهِمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ»؛ ۹۹ تایش را به آنی میدهد که محبت بیشتر دارد به رفیقش. «ثُمَّ أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا بِوَجْهِهِ»؛ روایت خیلی روایت فوقالعادهای است و روایت عرفانی عجیبغریب. خدا با وجه خودش به این دو تا رو میکند. «فَکَانَ عَلَی أَشَدِّهِمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ أَشَدَّ إِقْبَالًا»؛ هر کدام که برادرش را بیشتر دوست دارد، بیشتر به او اقبال دارد. «فَإِذَا تَعَانَقَا غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ»؛ وقتی همدیگر را در بغل میگیرند، در آغوش رفته، اینها همه کلاً از خیرات است. نه دستی، نه بغلی، نه زیارت. «فَإِذَا تَعَانَقَا غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ»؛ رحمت اینها را در دریایی از رحمت غرق میکند. «فَإِذَا لَبِثَا لَا یُرِیدَانِ إِلَّا وَجْهَهُ»؛ اگر حالا اندکی ماندند و فقط به خاطر «لا یُرِیدانِ»، قرض من «اَغراضَ الدُّنیا»، دنبال پول و چک و بحثهای دنیوی نبودند، امر الهی، به خاطر خدا نشستند با هم گفتگو کنند، «قِیلَ لَهُمَا غَفَرَ اللَّهُ لَکُمَا فَاسْتَأْنِفَا»؛ به این دو تا گفته میشود خدا شما را بخشید. عملتان را از نو شروع کنید. «فَإِذَا أَقْبَلَا عَلَی الْمُسَاءَلَةِ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ»؛ وقتی شروع میکنند به گفتگو و پرسوجو و میخواهند دیگر حرفی را رد و بدل بکنند، ملائکه به یکدیگر میگویند. کدام ملائکه؟ همان ملائکه ثبت اعمال. به اینها میگویند: «تَنَحَّوا عَنْهُمَا فَإِنَّ لَهُمَا سِرّاً»؛ اینها با هم خدا از اسرار خود نمیگذارد، نمیگذارد اینها باخبر شوند. «فَقَدْ سَتَرَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا»؛ خدا بر اینها ستر کرده است. پس ملائکه میفهمند کجاها را نباید حضور داشته باشند. و این هم نشا ن میدهد که درجه وجودی اینها که بالا رفت، عمل وقتی خیلی خالص شد، چرا اینها خالی میکنند عرصه را؟ سر میشود. یعنی این، یعنی دیگر بالاتر از حد من است که این ملک دیگر ثبتش نکند و نبیند، شاهدش نمیکشد. عمل از حد او بالاتر است که شاهد باشد. پس این اعمال حدودی دارد. ملائکه هم حدودی دارند. از اینجا به بعدش دیگر آن رئیس بالاتری او باید ثبت و ضبط بکند. حاضر. اگر خیلی دیگر خالص شد، میشود در زمرهی مخلصین. جملهی مخلصین اینطوری است که نه شیاطین بهش راه دارند، نه ملائکه بهش راه دارند. عرصهای است که عرصهی فنا است و عرصهی توجه مطلق به ذات باریتعالی است و خود او شاهد است و خود او ناظر است. و لذا میفرماید مخلصین روز قیامت حسابکتاب هم ندارند. چرا حسابکتاب ندارند؟ ثبت نشده توسط ملائکه که میخواهند پرونده بیاورند. پرونده به این نحو نداشتند. نه اینکه پرونده مطلق ندارند. پرونده مطلق به معنای اینکه اعمال از اینها صادر شده در عوالم بالاتر هست، آن اسمش را میگذاریم پرونده. ولی آن تشکیلات که از بالا به پایین، جزء به کل یا کل به جزء. ملائکه، جزء تحویل بالاترین میدهند، بالاترین تحویل بالاترین میدهند. وقتی یک نفر رفته در آسمان چهارم مقیم، ملائکه سه تا آسمان پایینتر اصلاً از او اطلاعی ندارند. نمیدانند که او در چه وادی، در چه عالم، چه خبری دارد. خب، همانجور که در مورد عالین هم همینطور بود. عالین از پائینیها خبر نداشتند، پائینیها از عالین خبر نداشتند. وقتی یک انسانی در مرتبهی عالین است، به آن درجه وجودی رسیده، باز همین میشود. ملائکه از او خبر ندارند. خدا پوشیده کرده است. اسحاق میگوید، گفتم: «جُعِلْتُ فِدَاکَ، لَا یَکْتُبُ عَلَیْنَا لَفْظَنَا»؛ یعنی اینجا نمینویسند لفظ ما را؟ «فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»؛ مگر قرآن نفرموده هیچ قولی را تلفظ نمیکنند، مگر اینکه پیش آن قول رقیب عتید است؟ رقیب و عتید توضیحاتش را عرض میکنم. برخی گفتند یعنی این دو تا یکیشان رقیب است، یکیشان عتید است. گفتند نه، جفت اینها با هم هم رقیبند هم عتید. هم ملائکه دست راست، هم ملائکه دست چپ. باز دست راست و چپ اعتباری نیست. سمت راست من است. هر وقت من اینوری شدم، این همینجور با هم میچرخد. اگر سمت چپ من است، شب که دارم میخوابم، این راستی اینور خوابیده یا نشسته، آن چپیه جابهجا میشود. بههرحال، «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ»؛ مگر قرآن نمیگوید که هیچ قولی را شما تلفظ نمیکنید، مگر اینکه این دو تا ملک مینویسند؟ «فَتَنَفَّسَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ»؛ امام صادق (علیه السلام) یک نفسی کشیدند، نفس عمیق کشیدند. «ثُمَّ بَکی حَتّی خَضَبَ الدُّموعُ لِحْیَتَهُ»؛ اشکها محاسنشان را خیس کرد. «فَقَالَ یَا إِسْحَاقُ»؛ حضرت فرمودند: ای اسحاق! «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِنَّمَا أَمَرَ الْمَلَائِکَةَ أَنْ تَغِیبَ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ»؛ خدا به ملائکه اینجا دستور داد که از این مؤمنین غایب بشوند. باز این دستور اعتباری نیست. یک نیم ساعت برو تو حیاط بچرخ. قایم شدن ملائکه یعنی چه؟ بفهمیم دیگر. یعنی علامه طباطبایی انشاءالله به ما جور دیگر میفهماند. بزرگان که حقیقت چشیدهاند، حقیقت فهمیدند، جور دیگر ما را میفهمند. که اینی که ملائکه غایب میشوند، اعتباری نیست که برود تو حیاط دور بزند، که اینها دوتایی با هم خلوت کردهاند. یعنی این درجه وجودیاش جوری شده که دیگر این عمل اینقدر خالص است که سطح این ملک هم نیست که بخواهد ثبت و ضبط بکند. کتابتش، کتابت نمیشود. کتابت به معنای نوشتن نیست که از دست در رفت و آمد. چون ذهنیتش اینجوری است. بنویسد، نمیداند. این اعمال همه کلمات الله است. در یک مرتبهای دارد این کلمه ثبت میشود، حاضر میشود. این کلمه از هستی من حکایت میکند. که بشود کلمه من، آن فعل من درجهای از خلوص دارد. به میزان نورانیت و خلوصش، ملائکهای که متولی این هستند، متفاوتند. درجات انسان بالاتر رفت، قطعاً ملائکه ثبت اعمال او هم بالاتر میروند. و لذا اگر بالاتر هم رفتند، آن عقوبت و حسابرسی و اینها هم سنگینتر است. عملی که برایش مینویسند، سنگینتر مینویسند. این دیگر ترک اولای او میشود. ماجرای یونس. حالا اینکه انبیاء ملائکه حافظ بر اعمال دارند، قاعدتاً دارند دیگر. در روایت دارد که امیرالمؤمنین در شبهه ایجاد میکند، ولی از گفتار برخی فهمیده میشود که خود اهلبیت هم ملائکه ثبت اعمال داشتند. و اینها آنها را ثبت میکرد. خب، انبیاء هم پس داشتند. این، البته قطعاً ملائکه قوی بودند یا حضور تشریفاتی داشتند. از این باب که بالاخره این ملائکه مثل ماجرای عزرائیل که دیروز عرض کردم که خدا قبض روح میکند، عزرائیل هم حاضر است. این ثبت و ضبط نمیکند. این فقط یک حضور تشریفاتی انگار آنجا دارد. که امیرالمؤمنین بهش میگویند: ننویس. فعلاً اینجا ننویس. ملکش در اختیار خودش است، تحت امر اوست. و حضور آن ملک برای او تشریفاتی است.
فرمودند که خدا ملائکه را ندا میدهد که غایب بشوند از مؤمنین، «وَالْتَقَوْا»؛ وقتی این دو تا با هم ملاقات میکنند، «إِجْلَالًا لَهُمَا»؛ برای اینکه خدا میخواهد اینها را جلیل بداند، از باب اجلال اینهاست. «فَإِذَا کَانَتِ الْمَلَائِکَةُ لَا تَکْتُبُ لَفْظَهُمَا وَ لَا تَعْرِفُ کَلَامَهُمَا»؛ درسته که ملائکه نیستند که بنویسند لفظ اینها را و باخبر باشند از کلام اینها، «لَا تَعْرِفُ کَلَامَهُمَا». چقدر قشنگ است. کلام اینها را خبر ندارند. پس کدام کلام است؟ این دیگر کلام، یعنی آن تلفظ، قول و اینها نیست. چون ممکن است فعل اینها چی؟ آن که دیگر فعل نشستن اینها که دیگر لفظ نیست. کلام اینها را باخبر نمیشوند. کلام کدام کلام است؟ همان که دارد در عالم بالاتر تولید میکند. «عَرَفَهُ الْحَافِظُ عَلَیْهِمَا عَالِمُ السِّرِّ وَ الْأَخْفَی»؛ درسته ملائکه نمیدانند، ولی حافظِ بالاتر که میداند. این ملائکه حافظین بودند، حافظین یعنی مظهر اسم حافظ. خود خود حافظ که هست، مظهر اسم حافظ نیست. «عَالِمُ السِّرِّ وَ الْأَخْفَی» که هست. «یَا إِسْحَاقُ، فَخِفِ اللَّهَ کَأنَّکَ تَرَاهُ»؛ پس از خدا یک جوری بترس، انگار او را میبینی. «فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ»؛ اگر تو خدا را نبینی هم او تو را میبیند. «فَإِنْ کُنْتَ تَرَی أَنَّهُ لَا یَرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ»؛ اگر واقعاً فکر میکنی خدا نمیبیند، کافری. «تَعَلَّمُ أَنَّهُ یَرَاکَ»؛ میدانی که میبیند، «ثُمَّ اسْتَتَرْتَ عَنِ الْمَخْلُوقِینَ بِالْمَعَاصِي وَ بَرَزْتَ لَهُ بِهَا»؛ گناهت را از مخلوق میپوشانی، از خدا نسبت به خدا آشکار میکنی، «فَقَدْ جَعَلْتَهُ فِی حَدِّ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ»؛ خدا را پستترین مرتبه ناظرین قرار دادهای. انگار کمارزشترین کسی که نگاه میکند. «شریف» است. ثواب الاعمال، صفحه ۱۴۷. بابش هم هیچ ربطی ندارد. میبینید بعضی روایات در یک باب است که هیچ ربطی ندارد. نکته مهمی است. «ثواب زیاره اخوان و مسافحه و معانقه و مساعته». هیچ ربطی به کتابت اعمال و ملائکه. به نظرم در روایت ثبت اعمال و ملائکه و اینها نیاوردند. از آن روایتهای خیلی خوب و قابل استفاده است. سندش هم به نظر میآید که سند خوبی باشد. خدمت شما، دست شما درد نکند.
«ملائکه حافظ»؛ حافظ چی؟ حافظ اعمال ما، نه حافظ ابدان. ملائکه حافظ ابدان با ملائکه حافظ اعمال ظاهراً حافظ مطلقاً مظهر اسم «حفیظ» هم حافظ اعمال من است هم حافظ ابدانم. جایی باید حفظ بکنند، نگه دارند. تو ماجرای داستان آن آقا مهندس که بچه را برداشت آورده بود، ملائکه برده بودند. این همان ملائکه حافظ است که چون عمرش به دنیا بوده، آن بچه را نگهش داشت. یا اینکه نه، دو نوع ملائکه هستند که اختلاف است. گفتند نه، ملائکه حافظ ابدان از جنسیتی متفاوت هستند. چون همانجا مثلاً الان اینها را که خلوت کردهاند، اعمالشان کتابت نمیشود، ولی ملائکه حافظ ابدان اینها هستند. مثلاً ملائکه حافظ اعمالشان دیگر، بههرحال. حالا کلیت مطلب کتابت میکنند. ارتقاء وجودیاش به ارتقاء نیتش است. دیگر سطح من، کتابت این نیات دیگر نیست. من ادراک از نیت دیگر مرتبه وجودی ملک پائینتر. لذا اینجا هر چقدر انسان ارتقاء پیدا میکند، عبور میکند از این ملائکهای که ملائکه و هم ارتقاء پیدا میکنند. به شرط اینکه تثبیت بشود. ها! این هم که ملائکه او هم ارتقاء، این هم به این معنی نیست که ملائکه بالاتر اشراف ندارند. باز همه اینها را چند بار گفتیم و اشاره کردیم. ملائکه بالاتر هم هستند. لا بلاشه، ممکن است یک عمل خیلی خالصی از او سر بزند، ملائکه مال خیلی درجات بالاتر، ملائکهای که تا آسمان هفتم میتوانند بروند، این را ثبت میکنند که ببرند بالا. باز دو تا عمل در حد عمل مثلاً آسمان اولی دارد، آسمان سومی دارد. ملائکه آسمان سومی مثلاً ثبت و ضبط را انجام میدهند. چه در ساحت اعمال باطنی، چه در قلمرو اعمال ظاهری. اینها همه جزئیات اعمال را با همه خصوصیات ظاهری و باطنی میفهمند و میدانند. آنها را به همان صورت حفظ و ثبت میکنند. عکسبرداری نیست که بیایند و عکسش را بهت نشان بدهند. عمل را میبرند در ملکوت عمل، عمل را با همه آثارش. حرفی که من زدم، دل شکستن را میبرند، توبیخ را میبرند. وقتی من از دنیا که رفتم، توبیخ را میبینم، نه جملهام را که گفتم: هوی چته. هوی چته را نمیبینم. آن «هوی چته» اعتبار بود. قرار گذاشته بودیم وقتی کسی میخواهد کسی را توبیخ بکند، با ۱۰ تا واژه مثلاً توبیخ بکند، یکیاش «هوی چته» است. عالم اعتباریات، عالم دنیاست. آنور دیگر اعتباریات را ندارد. البته آنور میداند که این توبیخی که او کرده، از کانال «هوی چته» بوده. درسته. این هم میبیند. ولی «هوی چته» را نمیخواند که برایش نوشته باشند که اینجا به فلانی گفتی «هوی». اینها اصل مطلب کتابت اینهاست. میخوانیم انشاءالله از رویش. دقیقاً میگوید اعمالم مثل اینها که «پلی» میکنند تلگرام و اینها، دقیقاً این شکلی بود. با صورت. یعنی باز مطلب بیش از این است. اصل مطلب به همین نحو است که دارم عرض میکنم. خود عمل در قوس صعود دیده میشود با همه آثارش. حالا این حرفی که او زده میلیاردها سال اثر داشته است. یک کسی برگشته گفته که: «إنَّ هذا الرَّجُلِ لَیُهَجِّرُ»؛ پیامبر چند سال دنیا میرفتند؟ یکی برگشت: کتف و قلم بیار تا بنویسم برایتان چیزی را که بعد از من گمراه نشوید. خب، این حرف، یک حرف است ولی هزاران سال اثر دارد. او عملش را میبیند. یعنی چی را میبیند؟ یعنی میبیند که گفته پیامبر – العیاذ بالله- هذیان میگوید. این را میبیند. نه، او نگاه میکند، میبیند او در عالم چه انتشار داده است. فرع وجودی او چه بود؟ میلیارد نفر گمراه شدند در اثر این حرف. نسل به نسل به اضلال افتادند در سر این حرف. این همه را میبیند.
چیا را ثبت میکنند ملائکه؟ این را ثبت میکنند. بعد ملائکه حافظان کرام کاتبند و مینویسند. خود ما رفتیم، ملائکهمان هنوز دارند مینویسند. طرف از دنیا رفته، حضور اینکه الان کتاب شهید مطهری دارد خوانده میشود. جدیدترین زنده است. آثار شهید مطهری زنده است. این عبارات، این کلمات شهید مطهری در یک جلسهای گفتند دانشگاه پزشکی مثلاً. خب اینجا همانجا ملائکه نوشتند. مینویسند دیگر. کار که تمام نشد. با همه فروعش مینویسند. حالا بعد باز یک بحثی است که ملائکه شب و روز و اینها جابجا میشوند و اینها. علیالحساب این را داشته باشیم. همه آثار وجودی این عمل ثبت و ضبط در همه مراتب. همه افرادی که واسطهی این هدایت شدند. همه افرادی که با صدای این گمراه شدند. پرونده اعمال بسته میشود بعد از مرگ، نسبت به سه تا چیز بسته نمیشود. خب، پرونده اعمال «نمیشه» یعنی آن ملائکه حافظ هم هنوز هم مینویسند دیگر؟ نسبت به سه تا چیز بسته نمیشود. یکیاش صدقهی جاریه است، یکی دیگر پیدا بکنید روایتش را. وقف. وقف شاید همان صدقه جاریه. بچهای است که طرف تربیت میکند. بچههایی که از او میمانند و اولاد، شاگردان فلان. اینها که تربیت کرده و سنتهایی که طرف به جا گذاشته است. سنت حسنه و سنت بدعتی. اگر گذاشته بود، هنوز زنده است. اعمال او زنده است و ملائکه هم هنوز دارند ثبت میکنند اعمال او را در همه فروع. کارشان تمام نمیشود که بگذارند و هنگام مرگ هم ما این ملائکه. پس دو دسته ملائکه را موقع مرگ میدیدیم. یکی ملائکه قبض روح را میبینیم. یکی ملائکه کتابت اعمال. قبض روحی زیرمجموعهی حضرت عزرائیل بودند. کتاب اعمال زیرمجموعهی حضرت اسرافیل بودند. این کتابت، جنس توسعه وجودی است. چون جنس اسرافیل توسعه وجود بود، توسعه در عوالم بود. من هم با کارم، کار من توسعه وجودی دارد، وسعت پیدا میکند در عوالم وجود. آثاری میگذارد در عوالم. این آثار ثبت میشود. وسعتی که دارد عمل من و وسعتی که ایجاد میکند با آثارش در عالم. آثار مثبت، چه آثار منفی. «الزمَ». بچه آدم وقتی میمیرد. یکی بچهای که به جا گذاشته که برایش دعا میکند. یکی علمی که ازش نفع میبرند. سومیاش چی بود؟ صدقه جاریه. این سه تا قطع نمیشود. بابت این سه تا هم هنوز اعمال دارد نوشته میشود، مکتوب است. هم حافظ اعمالند هم کاتبینند. هر دو تعبیر درست است. حفظ اعمال با کتابتش محقق میشود. این ملائکه دارای اصناف و درجات مختلفند. هر کدام در خصوص ثبت و حفظ اعمال ماموریتهای ویژهای دارند. این گروه از فرشتگان که در واقع از اعوان و جناحهای حضرت اسرافیلند – که علامه المیزان را توضیح دادند چه شکلی است- حقایق و اسراری دارند که بیان آنها در این مختصر نمیگنجد. تنها به کیفیت نگاشتن آنها و سپس تذکر دو نکته بسنده میکنم.
چه شکلی مینویسند؟ خیلی زیباست. فرشتهها موجودات نورانی و مجردند. کتابت اینها تکوینی است. و هم که عرض کردیم کتابت اعتباری نیست. بر اساس یک سلسه قوانین و سنن تغییرناپذیر صورت میگیرد. این سنن بنابراین حقیقت که فرشتگان برای قوانیناند، از آثار وجودی همین ملائکه است. خود اینها این سنن را میگذارند، سنن را ایجاد میکنند. ملائکه مثلاً ملائکه تصویرگر «مصور» از مظاهر و جلوههای اسم «مصور»ند. آنی که در ماده اولیه و ثانویه خلقت باید صورت دهی بشود، بهطور متصل به وسیله همین فرشتهها صورت میگیرد. در حقیقت تصویرکننده خداست. این تصویر از طریق ملائکه مصور محقق میشود. نکته قابل توجه این است که آیا این تصویرگری و صورت دهی مثل نقاشیهای دنیوی و صورتسازی مادی به روی مانند کاغذ، بوم و دیوارهاست؟ یا این تصویری تکوینی، حقیقی و عینی است؟ دیوار بهشت تابلو دارد. ملائکه مصور زدند. آن اعتباری است. الان این تابلویی که روی دیوار خانه ماست، اعتباری است. یک نقشی است که قرار گذاشتیم این نقش حکایت بکند مثلاً از ظهر عاشورا. خود ظهر عاشورا نیست در این تابلو. صورت اعتباری ظهر عاشورا. ولی تو بهشت، تو برزخ، دیگر این شکلی نیست. آنچه را که گذاشتهای که جلوی چشمت باشد و ببینی که میشود تابلو، تابلو صورت نازلهای است از آنچه که انسان میخواهد بگذارد جلوی چشمش. بهش توجه داشته. «نصب عین» تابلو که نیست. این یک حقیقت بالاتری دارد. در عالم برزخ هم تابلو است ولی دیگر نه اینجور تابلو. «نصب عین» است. خب آدم چی را میزند به دیوار که ببیند؟ اونی که دوست دارد بهش توجه کند. عکس مثلاً جنازه متلاشیشده ننه بزرگم را نمیآیم بزنم به دیوار. نمیخواهم به این توجه پیدا بکنم. عکس شیک و مرتبش را مثلاً میگذارم. میخواهم به این متوجه. ننه بزرگ. یا مثلاً به ننه بزرگ همسایه، دیگر عکس بزرگ همسایه را نمیزنم به دیوار. خودیاش را میزنم. چیزی که هست این است که آنچه میزنم برای توجه است. فقط اینجا عالم اعتباریات ماده است. دست و بالمون کوتاه، محدودیت. همهاش عالم بالاتر عالم محدودیت نیست. گذاشتی که بهش توجه کنی. ملائکه مصور صورتگری میکنند. خود آنچه را که میخواهی بهش توجه کنی. خود دریا را، خود کوه و خود واقعه عاشورا را مثلاً. خود حرم امام رضا را. الان شما با گوشی موبایلت. تفاوت گوشی موبایل با این تابلوی روی دیوار چیست؟ گوشی موبایل را برمیداری وصل میشوی مثلاً به لایو حرم. همان لحظه ضریح. خود ضریح را میبینی. نه عکس ضریح را. نه نماد ضریح را. نه نشانه اعتباری ضریح را. خود ضریح را میبینی. البته باز خود ضریح را میبینی یعنی صورت خود ضریح را میبینی. نه اینکه الان در برابر خود ضریح باشی. باز تابلوهای بهشتی مرتبهبندی دارد. اگر درجه بالاتر بود، دیگر با صورت خود ضریح را نمیبینی. خود خود ضریح را میبیند از کانال آن تابلو. دقت بفرمایید، وقتی کمی دقت بکنیم معلوم میشود که این «مصور» بودن از نوع دوم است. یعنی حقیقی است. مادی اعتباری نیست. فرشتگان مصور مثلاً حقیقت صورت انسانی را بر روی نطفه میکشند. نطفه صورتگری میکنند. صورت واقعی انسان را میدهند یا صورت اعتباری انسانها را؟ یک نطفه مثلاً که مثلاً برجستگیهایی دارد، عکس یک آدم افتاده روش؟ این که نیستش که. خود یک آدم صورتگری شده است. پس اینها میآیند خود یک کسی را صورتگری میکنند. در واقع با این عمل خودشان حقیقت انسانی را به نطفه اعطا میکنند. ملائکه مصور حقایق مختلف را روی مواد اولیه و ثانویه عالم مادی تصویر میکنند. این تصویر حقیقی و تکوینی نقاشی روی اجسام مادی نیست. فرشتههای مصور حقیقت صورت نباتی را به خاک میدهند. نه اینکه صورت نباتی را روی خاک منقوش بکنند. نقش نمیدهند. اعتبارش را. اعتباری نیست. یک صورت نباتی نیست. خودش را واقعاً این را میکنند گیاه. من که عکس یک گیاه افتاده روی خاک. نگاشتن و کتابت اعمال هم توسط ملائکه کاتب به این معنا نیست که اینجا قلمی، صفحهای، دواتی.
مادیه، ملائکه یادداشتبرداری میکنم. مقصود کتابت تکوینی است. آن بر اساس یک سلسله سنن و قوانین تغییرناپذیر در جهان و نظام هستی. اعمالی که از ما سر میزند، یک حقیقت خارجی و عینی دارد. ملائکه کاتب این حقیقت خارجی را با قلم تکوینی و نامرئی بر روی صفحه تکوینی که در حد معرفت و نیست الان از چشم ما کنار رفته، در پرده است، ولی انسان میتواند ببیند. بعد از مرگ میبیند. وقتی حجاب کنار رفت، همینجا، وقتی حجاب کنار رفت، میبیند آن عمل خودش را. آنجا صورت و عمل خودش را میبیند. میشود ثبت تکوینی، نه اینکه صورت مادی اعمال انسانها با قلم مادی روی کاغذی مادی ثبت بشود.
جان! بله، اینی که میفرماید که اگر همه اینها قلم بشوند و همه دریاها جوهر بشود و همه دستها بیاید به حسابگری و اینها. صلوات آن با این است که پیامبر (ص) ملکی را دیدند که چند هزار بال دارد و اینها در شب معراج. پرسیدند که تو چه کار میکنی؟ گفت من تعداد قطرات باران را دارم، تعداد قطرات شبنم و چه و چه و چه و چه. همه اینهایی که تو عالم هست با همه جزئیات دارم. دست من و شمارش بیرون است. آن هم صلوات بر شما و آل الله. در مورد ثواب نماز جماعت. همین اینها. حالا این روایت یا زبانش زبان تمثیل است. میخواهد بفرماید که اینقدر ثواب دارد. چون اکثر ما تمثیل است دیگر. مینویسند و فلان میکنند. بهش میگوید پاشو برو، ملک را. پاشو بریم. زبان زبان تمثیل است دیگر. پاشو برو اینها نداشته است که ملائکه که اینجوری نیست. همان که از مرتبه وجودی او رد میشود و دیگر دسترسی ندارد، این میشود در واقع اصل مسئله. نه اینکه دیگر نباشیم اینجا خلوت کنیم. خدا ستر کرده است. ستر اعتباری نیست، ستر واقعی است. ستر اعتباری در را میبندیم به شما میگویم نگاه نکن. ستر حقیقی اصلاً نمیتوانی ببینی. الان عالم بالاتر برای ما مستور است. اصلاً نمیتوانیم ببینیم. میخواهد بگوید اینقدر شرافت وجودی دارد، مرتبه عالی وجود است که این ملائکه سطح پائین، این ملائکهای که کاتبین و اینها، از صلوات عملی است در حوزهی ذات. نماز جماعت هم این شکلی است. وقتی تعداد بیشتر شد، حالا ربط تعداد به نماز جماعت چیست و چرا دخالت در ثوابش دارد، یک بحثی است. حالا الان شاید خیلی نتوانیم بحث را مطرح بکنیم. یک گوشههایش را در بحث «شذرات» عرض ثالث و رابعه و اینها توضیحاتش بیشتر است. آنجا انشاء الله خدا توفیق دهد بیشتر عرض میکنم. نکتهاش را. چرا ثواب نماز جماعت این شکلی است و اینها؟ میآید هی قوتش بیشتر میشود و مستحکم و راسخ میشود. قدرت در اینها رسوخ میکند. وقتی رسوخ میکند، از مرتبه اعمال رسوخ میکند. از مرتبه اعمال به مرتبه صفات، از مرتبه صفات به مرتبه ذات. این رسوخ باعث میشود که هی از دسترس خارج شوند. ملائکه کتابت اعمال دیگر نسبت به کتابت صفات دسترسی ندارند. از دست اینها در میروند. همه هم با هم جمع بشوند. همه دریاها قلم بشود، جوهر بشود. همه درخت قلم بشود. همه کتاب مشغول کار بشوند. همه جن و انس بیایند، نمیتوانند در آن مرتبه. مرتبه، چون مرتبهاش مرتبه یک از دسترس او بیرون است. ببینید بحث مرتبهی وجودی من است. مثلاً برایتان یک مثالی بزنم. میگویم که الان همه ما اگر جمع بشویم، الان زیر این مبل تاریک است دیگر؟ همه ما با هم جمع بشویم، این تاریکی زیر مبل را نمیتوانیم بیرون کنیم. درسته؟ یعنی چی خانم؟ آنی که قابلیتش را دارد چیست؟ نور، چراغقوه، فندک. آن در مرتبهای است که از پس این تاریکی برمیآید. ما در مرتبه فعالیت نیستیم که از پس این تاریکی برآییم. همه ما با هم جمع بشویم، نمیتوانیم این را بیرون کنیم. همه افراد بنیآدم جمع بشوند، مرتبهی او را ندارند. نمیتوانند کتابت بکنند. برمیگردد به مرتبه وجودی. یعنی این عمل به واسطه نماز جماعت با این تعداد و اینها یک رسوخی پیدا میکند در این ذات این انسانها. اثری دارد در باطن این عالم. کی دیگر از دسترس این ملائکه کتابت خارج میشود. خوب احسن! نکته قشنگی. میخواستم بگویم. پیدایش بکنید. بخوانیم. آها! این روایتی که میفرماید که قلم فلان. بعد اگر قلم و «هو» را با «ریق» سرچ بکنید، میآید.
کتابت ملائکه چه مدلی است؟ چه چیز را کجا ثبت میکند؟ بحث ما را کامل توضیح میفرماید که کتابت اعمال مثل دوربین فیلمبرداری است. بر اساس یک فعل و انفعالات نوری، افعال ظاهری ما رویش نقش میبندد. تمامی رفتارهای ظاهری با همه جزئیات و خصوصیاتش روی فیلم دوربین ثبت میشود. ملائکه کاتب هم اینجوری انجام میدهند ولی با این تفاوت که همه افعال را چه در حوزه ظاهر و چه در باطن با تمامی جوانب، دقایق، ریزهکاریها و اهداف در صحیفهی نوری مینگارند. فروگذار نمیکنند. روایت از عبدالله بن موسی بن جعفر از ابیعبدالله بن موسی از امام کاظم (علیه السلام): «أَلْمَلَکَیْنِ هَلْ یَعْلَمَانِ بِهِمَا إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ یَفْعَلَ»؛ در کافی شریف خود این باب، باب خوبیست. باب لازم است توضیحات زیاد دارد. دو ملک. پرسیدم که آیا علم به گناهان دارند؟ خبر دار میشوند گناهان ما را، «إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ یَفْعَلَ»؛ وقتی ما اراده میکنیم گناه کنیم باخبر میشوند. ابوالحسن یا اراده میکنیم کار خوب انجام دهیم باخبر میشوند. «فَقَالَ رِیحُ الْخَلِیقَةِ»؛ آن در حد بو را ثبت میکند. اثر دارد. اثرش مثل اثر بو است. یک وقت خود غذا را میآوری جلو کسی میگذاری، یک بویی از غذا میآید. یک وقت خود فضولات را جلو کسی میگذاری، یک وقت بوی فضولات میآید. مرتبهاش فرق میکند. بو از عوارضش است. یک دلالتی به آن دارد ولی آن آثار خود را که ندارد. خود فضولات که میآید، لباس شما را نجس میکند. بوی فضولات به شما میخورد، لباس نجس میشود. یک تعویض برایت پیدا میشود. آزردگی خاطری پیدا میشود ولی آن اثر را، اثر خودش را روی شما ندارد. اینجوری نیستش که هیچی نیست. نه، مگر فکر گناه کردم کلاً هیچی نیست. این مطالب عمق مطلب را خوب دقت به آن نمیشود. فهمیده نمیشود. خب، مثلاً در روایت میفرماید که حسد را از امت «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي»، یکیاش حسد است. تا شما حسد را بروز ندهی هیچی ثبت نمیشود. معنای کتابت گرفتن دیگر مکتوب نمیشود. خب، این همان فضای اعتباریات است. انگار هنوز چیزی بیرون نیامده. ملک نمیبیند که بخواهد بنویسد. گفت ملک مثلاً گیر اینکه من چیزی نمیبینم. ملائکه اشراف به همه عوالم وجودی من دارند. بر تناسب مرتبه وجودی. به تناسب مرتبه وجودی من، همه مراتب وجودی من را فکر من، خیال من، نیت من، انگیزه، آرزوهای من، آرزوهای من را مینویسند. آرزو که دیگر چیزی نیست که من تمنا کردم فلان چیز را داشته باشم. مینوشت. بعد بابت این تمنیات گاهی به آثار خوب بار میشود. بالاخره همین هم اثر دارد در شخصیت من. میفرماید کسی تمنا نمیکند چیزی را که رضایت خدا درش باشد: «لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا»؛ از دنیا نمیرود مگر اینکه میبینیدش. ثبت شد که از دنیا نمیرود. برایش نوشتم تو عوالم بالاتر. تازه اینور تو نزول هم نوشتند که رزقش بشود. تمنا کرد. اگر رضای خدا هم باهاش باشه، تو قوس نزول ثبت شده دیگر. هم در قوس صعود هم در قوس نزول. که اصلاً تناسب از بازار قوس صعود و قوس نزول بر اساس نیتی که از ما بالا میرود. رزق پائین میآید. «مَنْ أَصْعَدَ إِلَی اللَّهِ». «مَنْ أَصْعَدَ إِلَی اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِهِ»؛احببت الله افضل مصا. از این تونل نیت خالص میرود بالا. «مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ»؛ هر کی نیتش خوب باشد «زَادَ اللَّهُ فِی رِزْقِهِ»؛ خدا رزق این را افزایش میدهد. یعنی هی میرود به کانال بالاترین رزق پیدا میکند. از آسمان چهارم میآید.
از آسمان سوم نمیآید، از آسمان دوم نمیآید. رزق آسمان چهارمی پیدا میکند. با نیتش رفت آسمان چهارم. آسمان چهارم. اگر فقط خاطر گناه باشد، اراده گناه باشد، اثرش میشود اثر بوی خوش بوی بد. آنهایی که اهل معنا و ملکوتند، این بو را احساس میکنند. فلانی بوی خوب میدهد، فلانی آرامش میدهد. فلانی توی جلسه بیاید، جلسه نیاید. اسم یک آقای را پیش یک آقای دیگر برده بودند. میشناسی این را؟ اول گفتش که نه. فرد سائل کمی مکث کرد و گفت: ازش استفاده کنید. گفت: چی شد؟ گفت: ملائکه عطر افشانی کردند. اسمش که آمد. ملائکه به اسم کسی عطر افشانی. گاهی اسم کسی فضولات با خودش میآورد. توجه به او شما را «صحیح» میکند با ذات آدم عجین میشود. دیگر «صحیحَه» که یک چیز جدا از من نیست که. چطور توجه به سیئه بوی بد میدهد؟ توجه به صحیح انجام دادنش برای خودم یک توجه به سعه در کسی که خودش صحیح است. «اَعْداؤُنَا اَصْلُ کُلِّ شَرٍّ، نَحْنُ اَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ». ریشهی سیئه دشمنان اهلبیت. ریشهی صحیحاند. توجه به ترامپ. توجه بدون برائت و نفرت. اگر توجه باشد با برائت و نفرت باشد، نورانیت و بوی خوش میآورد. توجه بدون نفرت، توجهی که بوی بد میآورد برای شما. او خودش مرکز کثافات است، مرکز آلودگی، سوء است. یعنی این دو تا بو را احساس میکند. «فَقَالَ: بَینَهُ وَ بَینَ رِیحِ الطِّیِّبِ»؛ به من فرمودند که بوی کثیف و بوی طیب، گفتم نه. «بِالْحَسَنَةِ خَرَجَ نَفْسُهُ طَیِّباً رِیْحٌ»؛ وقتی که یک کسی نیت میکند کار خوب انجام بدهد، نفس او با بوی خوش خارج میشود. کدام نفس؟ ماده؟ کار ندارند. البته قطعاً در ماده هم اثر گذار است ها! وقتی کسی لطافت و طهارت پیدا کرد، در ماده او هم اثر میگذارد. «فَیَقُولُ صَاحِبُ الْیَمِینِ لِصَاحِبِ الشِّمَالِ قُمْ»؛ اینجا ملک دست راست به ملک دست چپ میگوید پاشو! قم. «فَإِنَّهُ قَدْ أَمَرَ بِالْحَسَنَةِ»؛ برو، دور شو. خیلی جالب است. دور شو یعنی چی؟ ملک دست راست به ملک دست چپ میگوید برو. باز همان اعتباری است. میفهمی منو؟ روایت را. نه، این رفت وارد اصحاب یمین شد. از اصحاب شمال خارج شد. ملک دست چپ حوزه نظارتی و حوزه نفوذش در حوزه وجودی اصحاب شمال است. این الان چون عمل یمینی انجام داد، اصحاب یمین شد. ملک دست چپ نظارت به او ندارد. ما که ملکمان خوب است ها! صالح. حوزه نفوذ و تیررس او، دیدرس او در حوزهی اعمال سعه است. پاشو! اعتباری نیست. رو تو آنور کن مثلاً. واقعیه. اینها را در زبان عامیانه گفتند که بفهمیم ولی قرار نیست که ما ضعفهای شیعه باشیم. در این حد بمانیم. باید بریم عمیقتر انشاالله بررسی کنیم. حسنه! این نیت حسنه انجام داد. دور شد؟ برو کنار. «فَإِذَا فَعَلَهَا»؛ وقتی انجام میدهد چی؟ حالا نیت حسنه کرد، بو وارد عالم اصحاب یمین شد. وقتی انجامش میدهد چی میشود؟ «کَانَ لِسَانُهُ قَلَمَهُ»؛ چقدر این روایت زیباست. قلمی که با آن مینویسد چیست؟ زبان اوست. «وَ رِیقُهُ مِدَادَهُ»؛ آب دهانش آن مداد جوهر است. «فَأَثْبَتَهَا لَهُ»؛ ثبت میکند این را برای خودش. باز خود زبان خالی ملاک نیست ها! ملکوت زبان او که قول الان ما چیزی را که میخواهیم ابراز بکنیم، به دهان میآوریم. میگوییم به زبان میآوریم. با این آب دهان زبان را به کار میاندازیم. دهن خشک بشود زبان کار نمیکند. تلفظ، و این حرکتش مشکل پیدا میکند. این چطور زبان یک آبی میخواهد در این محیط خودش و خود زبان تحرک دارد، این هم یک خود زبان هم تنزلی است دیگر. در مرتبه بالاتر، یک زبانی داریم، آب دهانی داریم. با چیا پرونده اعمالمان را مینویسیم؟ با آب دهانمان، با زبانمان. با آنی که بروز میدهد شخصیت ما را. «إِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ». آدم زیر زبانش مخفی است. یعنی چه زبانش ۵۰ گرمی که تو دندان میچرخد زیر این مخفی؟ زبانش را نمیتواند کنترل کند. پیامهایی که میدهد. لال. طرف پیام که میدهد، نمیتواند کنترل کند. این هم میشود. زبانش را نمیتواند کنترل کند. میگوییم دیگر. پس منظور زبان عنصری مادی و فیزیکی که نیستش که. زبان منظور آن عضوی است که با آن ابراز میکند آنچه در درون دارد. ما با چی ثبت میکنیم اعمالمان را؟ با این زبانمان، با این آب دهان. «ریق» یعنی آب دهان. «خَرَجَ نَفْسُهُ مُنْتَنَ الرِّیحِ»؛ وقتی نیت میکند گناه انجام دهد، نفسش با بوی بد بیرون میآید. «فَیَقُولُ صَاحِبُ الشِّمَالِ لِصَاحِبِ الْیَمِینِ قُفْ»؛ اینجا ملک دست چپ به ملک دست راست میگوید متوقف شو. ننویس. نیا. قف! متوقف شد. میگوید پاشو. راستی به چپی میگوید پاشو. چپی به راستی میگوید بنشین. متوقف شو. این الان نیت گناه کرده است. «فَإِذَا فَعَلَهَا کَانَ لِسَانُهُ قَلَمَهُ وَ رِیقُهُ مِدَادَهُ وَ أَثْبَتَهَا عَلَیْهِ»؛ ثبت این هم یک روایت.
روایت دیگری هم هست. حالا مبانی که الان حاصل شد، رویش فکر کنید ببینید به چه چیزی میرسید. مثلاً جمیل بن دراج از زراره از یکی از باقرین (علیهم السلام) نقل میکند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی جَعَلَ لِآدَمَ وَ فِی ذُرِّیَّتِهِ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ وَ لَمْ یَعْمَلْهَا کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةً»؛ هر کی نیت حسنه بکند، انجام هم ندهد، برایش حسنه نوشته میشود. «وَ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ وَ عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ بِهَا عَشْرٌ»؛ نیت بکند انجام بدهد، ۱۰ تا مینویسند برایش. «وَ مَنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ وَ لَمْ یَعْمَلْهَا لَمْ تُکْتَبْ عَلَیْهِ سیئَةٌ»؛ نیت بکند، انجام ندهد، گناه را، علیه او سیئه نوشته نمیشود. «وَ إِنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ وَ عَمِلَهَا کُتِبَتْ عَلَیْهِ سَیِّئَةٌ». اگر نیت بکند، انجام بدهد، یک گناه مینویسم. رو این فکر بکنید. نوشتن ۱۰ تا مینویسند، یکی مینویسند، یعنی چه؟ با این مبانیها که قرار شد دیگر اینجوری ساده نبینیم. ۱۰ تا مینویسند. خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب. یک بد گنده مثلاً مینویسند. این شکلی که نیستش که. مینویسند؟ چه چیز را مینویسند؟ آثار وجودی. مرتبه. همهچیز وجودی است. هر حسنهای ۱۰ مرتبه، ۱۰ لایه، به ۱۰ به توان ۱۰ اثر وجودی دارد. هر سیئهای به توان یک اثر. آفرین. مثل اینکه مثلاً حالا بگردیم مثال پیدا کنیم. مثال ۱۰ به یک که بعضی چیزها ۱۰ برابر. حالا یک مثال خوب در فضای مادی. البته کمی بیربط است ولی حالا کمک میکند. مثلاً یک دانه حرف با آن چند تا معنا را میشود رساند؟ ه. یکی، دو تا معنی. دو تا که میشود توان. پیدا میکند به توان ۵. سه تا حرف که میشود. همین هی توان مضاعف. این کتابت مضاعف این شکلی است. چطور مضاعف میشود اثرش؟ یعنی مضاعف میشود. دو تا حرف که کنار هم میآیند، یک حرف. حرف دوم که آمد کنارش، آن یک حرف دوم اثر این حرف را ۱۰ برابر کرد. درسته؟ یعنی ه با واو که آمد، یک هی خالی داشتیم، یک وی خالی. یکی توانش بود. یک اثر ۱ درصدی داشت. دو تای آن کنار هم آمد، این آمد کنار او، ۱۰ برابر کرد اثر این را. درسته؟ مضاعفش کرد. در اعمال هم این شکلی است. حسنه که میآید، شما را ۱۰ برابر میکند آثار وجودی. سیئه که میآید، یکی است. آن اثر را. این از رحمت خداست البته. که دست شما درد نکند. سهو. سهو و سهن که ساد و حاء و دو چشم. پس اینها همه را مینویسند. پس کتابت به این معناست. ما بعد از مرگ هر آنچه که نوشتند را میبینیم. بعضی از شما تجربه نزدیک به مرگ میبینید. خب، این روایت زیر را از خالد بن نجیح از امام صادق (علیه السلام): «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ دُفِعَ إِلَی الْإِنْسَانِ کِتَابُهُ فَقِیلَ لَهُ»؛ الان کتاب را میفهمیم یعنی چی. روز قیامت کتابمان را بهمان میدهند، میگویند بخوان. یک پرونده زوم کند مثلاً. بعد کلی هم خاک گرفته و کثیف و اینجوری از این جنس. ابداً نیست. ثبت و ضبطش از جنس معماری است که شما این تصویر را روی مموری ثبت میکنی. خود تصویر را، خود آن را. حالا هرچه رزولوشن اش بالاتر باشد، هرچه امکانات شما بیشتر باشد. رزولوشن بالاتر، کیفیت بالاتر. تلویزیون سهبعدی هست. احساس میکنی تو خود آن غاری. تو خود آن. یعنی صدای ببر است که میآید. این تریدیها این شکلی است. سینما قشنگ وسط جنگل است. یعنی صدای ببر از پشت میآید. قشنگ احساس میکنی پشتت ببر است. ارتقاء پیدا کرده است دیگر. حالا به یک سطحی برسد که خود جنگل را با همه ویژگیهایش درک کنیم. واقعیت مجازی تقریباً یک چیزی از این جنس است که دارند کار میکنند. با قوه خیالت میبرد. نه اینکه وارد آن عالم بکند. قوه خیال تو را وارد آن عالم میکند. وارد عالمی از جنس او میکند. شبیه او میکند. نه خودش. کسی را وارد خود آن عالم کنیم. این میشود ارجاع از ظاهر به باطن که کار حضرت عز از ظاهر به باطن برمیگردد. روز قیامت کتابش را بهش میدهند. بهش میگویند: بخوان. «قُلْتُ: مَا فِی هَذَا؟»؛ بهش میگویند: میشناسی اینها را که در اینجا است؟ «فَقَالَ: إِنَّهُ یُذَکِّرُهُ کُلَّ لَحْظَةٍ وَ لَا کَلِمَةٍ وَ لَا نَقْلَةِ قَدَمٍ وَ لَا شَیْءٍ فَعَلَهُ»؛ هیچ لحظهای و هیچ کلمهای نبود و هیچ تکان دادنی و هیچ کاری که او انجام داده، مطلقاً هر فعلی که باشد، حتی فعل ذهنی او، «إِلَّا ذَکَرَهُ»؛ یادش میآید. «کَانَ فِعْلُهُ تِلْکَ السَّاعَةَ»؛ با زمانش. «فَلِذَلِکَ قَالُوا: یَا وَیْلَتَنَا مَا لِهَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا». وای بر ما! چیست این کتاب؟ «لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لَا کَبِیرَةً»؛ قدر. «لَا یُغَادِرُ» این «غدیر» هم از همین معناست. «قدر» و «خیانت» هم از همین معناست. غدیر به برکه میگویند. برکهای که آب توش جمع میشود و بعد خشک میشود، نگه نمیدارد. غدیر هم میگویند که آمدند همه با هم بیعت با امیرالمؤمنین. بیعت کردند. همه رها کردند رفتند. این هم جنبه تحویلی غدیر است. غدیر خم فقط ظاهرش این نیست که چون بغل برکه است. همه اینها یک تحویل بالاتری دارد. هیچی از این ماجراها الکی نیست. یعنی مثلاً میگویند بیعت شجره، بیعت رضوان، غدیر، هر کدامشان تحویلی دارد. برای چی ناراحت میشوی؟ «رافضی» اسم آنهایی است که فرعون از دربار بیرون کرد. چون اینها مؤمن بودند، شما «رافضی» هستید. اصلاً «رافضی» اسمش از عالم بالا آمده است. برای چی ناراحت؟ در واقع هر کدام یک تعبیری دارد. «قدر» لا یغادر «قدر». آن حالت خیانت که یک چیزی، یک چیزی را برنتابد، نگه ندارد. «لَا یُغَادِرُ» یعنی اینجور نبوده که هیچی را در خودش نگه ندارد. «صَغِیرَةً وَ لَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا»؛ هر صغیر و کبیری که به این دادی، احصاء کرده است، نوشته است، نگه داشته است در خودش. «قدر» نکرده است. «لَا یُغَادِرُ»؛ «غدیری» نبوده که بیاید و برود. پریدن نبوده. بپرد! مثل الکل. احمد مگر تمام میشود؟ عمل ۲۰ سال پیش شما با عمل ۲۰ ثانیه پیش شما هیچ تفاوتی ندارد در جهت هم در پرونده شما هم آثار وجودیاش برای شما.
نظامی که میفرماید گناههای متقدم و متأخر را میبخشد، معمولاً غلط ترجمه میشود. میگوید گناه گذشته و آیندهاش. و آینده که گناهی نکرده که ببخشد. بعدشم این فعل ماضی است. «ما تقدما و ما تأخرا». ماضی قدیم و اخیر. میگوید متقدمین و متأخرین. متقدمین مثلاً مال ۲۰۰ سال پیش. ماضین همهشان. نه اینکه متأخرین. میگوید متأخرین چی گفتند؟ بعداً میآیند ما حرف متأخرین را نقد کردیم. حرفشان نقد شد. متقدمین گناه قدیمی که دیگر حتی حافظت هم یاری نمیکند که بدانیاش. و متأخرین هر عملی که حواست هم بهش هست. میدانی که اجمالاً گناهها را داری. همه را میبخشد. تا بعد یک سؤالی که هست میگوید آقا ما گناههایمان را هم میبینیم؟ بله، گناهی که توبه شده است را میبینیم. بله، ولی چطور میبینی؟ بدون آثار وجودیاش میبینیم. با آثار وجودی مغفرت میبینیم. این گناه را کرده بودیم. صورت فعل ملاک نیستش. الان مثلاً یک صورت فعلی داریم که دو تا معنا ازش میشود کرد. من مثلاً الان بیایم جلوی شما یک پول بگذارم. این دو تا معنا. صورت یکی است. پول یک وقت چند تا معنا دارد. یک وقت دارم بدهی را میدهم. یک وقت دارم احسان به شما میکنم. یک وقت دارم عیدی به شما میدهم. یک وقت دارم صدقه به شما میدهم. این معانی. اینها همهاش یکساناند. اگر صدقه به شما دادم، چه حسی پیدا میکنی؟ صورت فعل مگر فرق کرد؟ حالا شما این صورت فعل را ببینید. آنی که آزاردهنده است که صورت فعل نیستش که. آنی که آزاردهنده است، معنی فعل است. روشن است. اینجا خیلی پرسیده بودند. ما هم گفته بودیم توضیح میدهیم. به نظرم توضیح هم ندادیم فعلاً هنوز. دیگر الان توضیحش را میدهیم. آنی که آزار میدهد، صورت فعل نیست، معنی فعل است. اگر من بفهمم عیدی داده، صورت فعل یکی است. اگر عیدی بپندارم، خوشحال میشوم. اگر صدقه بپندارم، پرت میکنم. بچههایت اینجوری میشود. معناش فرق میکند. خب، ما همه کارهایی که کردیم را میبینیم. اگر توبه و استغفار. باز یک روایت دیگر هم دارد که حالا خوش به حال کسی که زیر هر گناهی که کرده، در پرونده اعمالش استغفار نوشته باشد. ببین! گناهش را میبیند ولی با چه معنایی میبیند؟ مورد مغفرت واقع شد. این کار مورد مغفرت واقع شد. این را میبیند. صورت دیگر آزارش نمیدهد. ما فلان وقت مثلاً دروغ گفتیم، بعد استغفار کردیم و به آنی هم که دروغ گفته بودیم حلالیت طلبیدیم. ولی رحمت در این فعل هم میبینیم که اگر رحمت خدا نبود، این فعل چه میکرد ما را. اتفاقاً خوشحال میشویم از دروغی که گفتیم و توبه کردیم. چون توبه را میبینیم. توبه از دروغ را میبینیم، نه دروغ بد زشت آتشین متعفن بوی گندار را. روشن است. نکته دقیق این است. پس ما هر آنچه کردیم، میبینیم ولی با چه معنایی میبینیم. معناش فرق میکند. تا هفت ساعت نوشته نمیشود یعنی چی؟ کدام کتابت است هفت ساعت؟ یعنی چی؟ و بحث زمان ساعت یک بحث مفصلی است. انشاءالله از کتاب «مواد» آیتالله شجاعی. یک بحث مبسوطی به نظرم کسی مثل ایشان کار نکرده. عالی است. زمان را در برزخشان توضیح داده که یعنی چی. آن هفت ساعت، هفت ساعت برزخی است. اقساط مادی ظاهراً آن هفتم عدد خاصیست. ساعت هم معنای سر وقت خب.
دو تا نکته در مورد اینها، در خصوص این فرشتهها دو تا نکته قابل تذکر است. یکی اینکه بر اساس برخی روایات، به جهت مرتبه بالایی که اولیای الهی دارند- توجه داشته باشیم- به خصوص پیغمبر و اهلبیت (ع)، فرشتگان کاتب توان ثبت اعمال اینها را ندارند. من که توان ندارم یعنی ثبت نمیشود. با اختیار خودشان ثبت میشود. آنها فرع وجودی ایناند. اینها اشراف دارند به آنها. اگر هم حاضر میشوند، ملائکه کتابت اعمال. خود اینها خواستند که آنها حاضر بشوند و آثار وجودی بالاخره عمل دارد دیگر. فرمود: «ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین». ضربه امیرالمومنین (ع) روز جنگ خندق که به سر عمرو بن عبدود زدند، این از عبادت جن و انس بالاتر است. یعنی هیچ عبادتی در بین جن و انس به این مرتبه نمیرسد. من یعنی این یکدانه، یک طرف، آنها یک طرفها. مرتبهاش بالاتر است دیگر. همه آنها هم یک طرف باشند، همه با هم جمع بشوند. مرتبهاش بالاتر است. یک عمل است، مرتبهاش بالاتر است. این مرتبه که دیگر از این عمل خالصانهتر فرض ندارد. عمل بیحجابتر از این فرض ندارد. همه اعمال با هم جمع میشوند، روی هم بریزند، چون مرتبهاش پایینتر است. خوب و معلوم میشود یک کتابتی هست. یک سنجشی است. یک شاخصی است که دارد مقایسه میکند آن عمل کتابت شده که داری مقایسه میکنی. کتابت لزوماً به واسطه این ملائکه نیست. خود خدا «کَتَبَه»؛ خود خدا نوشته است برایش. به اسحاق بن عمار فرمودند همین. «فَإِذَا» عمل وقتی خالص میشود، خود خدا می شود ناظر. پردهها و حجابها کنار میرود. ملائکه بالاتری هم احتمالاً بودند که حضرت اشارهای نکردند. شاید اینطور باشد که ملائکه بالاتر معصومان به دلیل اینکه از ملائکه برترند، فرشتهها توان راه یافتن به رتبه وجودی بالاتر از نگاشتن افعال و اعمال صاحبان ولایت مطلقه را ندارند. همانطور که در شب معراج، حضرت رسول به مدارج بالاتر صعود کرد و جبرئیل نتوانست. «احمد در برک، شاید آن پرجلیل / تا ابد مدهوش ماند جبرئیل». در دعای کمیل دارد: «وَ کُلِّ سَیِّئَةٍ أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ»؛ هر سیئهای که امر کردی که کرام کاتبین اثباتش کنند، ثبتش کنند. «وَ کُلِّ ثَمَنٍ حَفِظْتَ وَ کُلِّ حَفِیثٍ فِیمَا یَکُونُ مِنِّی»؛ اینها را وکیل کردی که حفظ کنند آنچه که از من است. «وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ»؛ اینها را شاهدان بر من کردی. «مَعَ جَوَارِحِی»؛ خود جوارح من هم ملکوت دارند. ملکوت ایهام حاضر است. ملکوت دست و پا و اینها هم هست. «وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبُ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ»؛ ولی تو رقیب بودی از ورای اینها. تو رقیب بالاتر بودی و «شَاهِدٌ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ»؛ شاهد مخفی بود. ملائکه مخفی میشود. این نشان میدهد که ملائکه بهخاطر اینکه رتبه وجودیشان پایینتر از معصومین است، توان ثبت اعمال اینها را ندارند. لذا خود خدا از ورا و پشت فرشتهها کاتب و حافظ اعمال اینها بوده است. چیزهایی را از کردار و نیات اینها میداند که بر ملائکه مخفی و پوشیده است.
نکته اول این بود. نکته دوم اینکه در صورتی که ما اعمال خوب و نیکی داشته باشیم، این حافظ و کاتبان مصاحبتها و عنایتهای خاصی بعد از مرگ با ما خواهند داشت. اگر اعمال ما بد و قبیح باشد، خود آنها بعد از مرگ با ما حساب و کتابها دارند. یک بحثی را داریم. حالا انشاءالله جلسات بعد باز عرض میکنم. فردا انشاءالله عرض میکنم که ملائکه که میآیند قبض روح کنند، خودشان اجمالاً از وضعیت ما خبر دارند. پس این حسابرسی قبر و اینها چی میشود؟ چون میگوید که «فَلَمْ تُسَمُّوَا کَذَا»؛ کجا بودیم؟ سلام علیکم. سوره مبارکه نحل. خوبها را که میآیند قبض روح کنند، میگویند «سَلَامٌ عَلَیْکُمْ». بدها را که میآیند، میزنند در وجوهشان. از همان اول میزند. آقا! من متهمم. مگر مجرمم؟ باید بیایند شب اول قبر حسابرسی بشود. تفهیم اتهام برای چی میزنی؟ از همان اول! مطلب این است که از همان اول همهچیز واضح است. حسابرسی شب اول قبر و قیامت و اینها که اینجوری نیست که دو جا مانده و مثلاً باز بریم بگردیم توی آن زومِ کن قبلیه، توی آن نگاه بکن. آن پشتمشتا چیزی نیفتاده. این مدلی نیستش. وضعیت اعمال طرف اول به نحو کلی معلوم است. بعد جزئیاتی که هی توسعه پیدا میکند در آن جزئیات و آثار بهش بار میشود. اول به نحو کلانش معلوم است. یک کسی معلوم است که مسلمان است، کافر است. اعتقاد دارد، ندارد. عالم او معلوم است. حالا در آن عالم چه امکان دارد. شما میخواهی بروی مثلاً جای تفریحی ساحل، مثلاً یک جایی از این پلاژهایی که دارند، مثلاً سپاه دارد، حوزه دارد، فلان. لایق ورود در اینجا هستی یا نیستی؟ حسابرسی نگهبانی جلو در میکند. تو اصلاً دانشجوی دانشگاه هستی یا نیستی که راهت بدهیم توی این دانشگاه؟ بعد دیگر میروی وارد جزئیات میشوی. نگهبانی هر دانشکدهای باز حسابرسی جدا دارد. استادها اتاق تشکیلات، این دانشکده، آن دانشکده. حراست کلی فلان. جزئیات. اول یک ورودی دانشگاه دارد جلو در. آن ملائکه اصلی، بگویم الان. گفتم ملائکه اصلی همان جلوی در یک حسابرسی ابتدایی دارند. وضعیت او معلوم است که این اصلاً مؤمن است یا کافر. «فَتَلَاقَیْنَا». میبرند. خب، آن جزئیات اول یک بار میرود مدیریت و نمیدانم اتاقش معلوم بشود. این دو واحدی دارد، سه واحدی دارد. یا مثلاً توی دانشگاه این کدام دانشکده باید برود، چه رشتهای. پیش مدیر گروه کدام بخش برود. استاد کی را ببیند. هی جزئیتر میشود. آن جزئیات همان هی رسیدگی به پرونده اعمال است. تا یک حدی شب اول قبر، بخش جزئیتر و عمیقترش مال قیامتی است که با همه جزئیات دیگر. هر آنچه که عمل کرده با همه جزئیات بیرون میکشد. مثقال ذره هر رمزی را کشف میکنم. باز آن حسابرسی کلیترش شب اول. این را به چه نحوی است انشاءالله متن را میخوانیم. و این کتاب هم که دلالت بر همین دارد. اگر اعمال ما بد و قبیح باشد، خود اینها با ما حساب و کتاب دارند. فرشتگان در عشق مفرد به خدا غرقند. فانی در او و مستغرق. ازاینرو اگر در حضور آنها خلاف و سرپیچی از فرمان خدا صورت بگیریم، آنها در رنج و عذاب خواهند بود. از این نافرمانی به رنجش و تألم شدید میافتند. به جهت ناراحتیهایی که فرد گناهکار بر اثر گناه خود در آنها ایجاد کرده، فرشتگان کاتب بعد از مرگ حسابوکتابهایی با گناهکار خواهند داشت. اما اگر در محضر آنها طاعت و عبودیت خدا باشد، به جهت اینکه این طاعت و فرمانبریها مطابق با خواست این فرشتگان است، بعد از مرگ عنایتها و لطفهای ویژهای نسبت به مؤمنان خواهند داشت که روایتی هم داریم. اینجا روایتش. باشد فردا بخوانم و این بحث ملائکه را تا این حدش را تمام بکنیم. کتاب را انشاءالله فردا میخوانم و بریم سراغ متن. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه دوازدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سیزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهاردهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پانزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شانزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هجدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نوزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیستم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...