عمل ما در ملکوت بازتاب دارد، چه شوخی باشد و یا جدی!!
در هر آسمان، چه مَلَکی جلوی عمل ما را میگیرد؟ دلیل این کار ملائکه چیست؟
چگونه حاضر میشویم عمل ما از آسمان اول هم بالا نرود، چه برسد به آسمان هفتم!!!؟
خودمان میتوانیم مانع سوختن عمل خودمان شویم اگر…..
چه کار کنیم تا عمل ما از هفت آسمان بالا برود؟
ناشطات، سگ جهنم
این همه عُجب و تکبر و حسادت و… در این دنیا داریم، ولی در عالم دیگر حسابی از خجالت خودمان و عمل خودمان در خواهند آمد!!!
ای بسا که دستوری عام باشد و عمل به دستور، آن را خاص کند
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربالعالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یومالدین.
**بحث اصلی**
ادامه بحث کتاب را با هم میخوانیم، ولی این بخشها بعضی جاها را باید مویرگی و میلیمتری پیش برویم؛ چون نکته خیلی هست در این بحث، و بسیاریش را هم مطرح نکردیم. برای اولین بار میخواهم عرض کنم که توی آن بحث مرگ و جاهای دیگر مطرح نشده اساساً. تفاوت این تجربه با بقیه تجربهها این است که به حسابرسی دقیق میرسد و با جزئیات محاسبه میشود اعمال ایشان. بحث، طبعاً، باید دقیقتر و جزئیتر باشد.
**روایت تجربه معنوی**
«من قبل از بلوغ نمازم را شروع کرده بودم و با تشویقهای پدر و مادرم همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش میآمد که نماز صبحم قضا شود. اگر یک روز خدای ناکرده نماز صبحم قضا میشد، تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت را به نماز از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت میدادم. وقتی آن ملک (یعنی جوان پشت میز) بهعنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه اعمال رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین (علیهمالسلام) فرمودند: اولین چیزی که مورد محاسبه قرار میگیرد نماز است. اگر نماز قبول شود، بقیه اعمال قبول میشود، و اگر نماز رد شود...»
خوشحال شدم. به صفحه اول کتابم نگاه کردم. از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده. کوچکترین کار، حتی ذرهای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرفنظر نکرده. تازه فهمیدم که «فمن یعمل مثقال ذرة خیرًا یره» یعنی چه. هرچه که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آنها جدیجدی نوشته بودند، جدیجدی نوشته بودند، یعنی آنها کاری به شوخی-جدی ما نداشتند و عمل، عمل، عمل. وقتی عمل بازتاب دارد، در عالم ملکوت اثر دارد، نتیجه دارد. خود شوخی شما هم عمل است، خود این به حساب نیاوردن شما هم عمل است. همه اینها عمل به حساب نیاوردنت را آنها مینویسند، جدی نگرفتنت را آنها مینویسند. این میشود ماجرای اینکه میگویند هرچه شوخی گرفته بودیم، جدیجدی نوشته بودند؛ یعنی همین. یعنی ثبت و ضبط میشود هر آنچه که از ما صادر میشود.
فکر میکنی ما خودمان فکر میکنیم بعضی چیزها چون در چشم ما اهمیت ندارد، خب برای خدا هم لابد اهمیت ندارد، به پرونده هم نمیآید. غافل از اینکه ما آن به آن همه حرکات و سکنات، موضعگیریها و تأیید و نفی و توجه و اِعراض، بیمحلی و همه اینهایمان مکتوب است. همه اینها شئون وجودی ماست. هر آنچه که از اینها داریم، آنور دارد بازتاب پیدا میکند و دیده میشود.
«در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من، چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره میشدی، مثل فیلم به نمایش درمیآمد.»
عرض کردم اینها دیگر صورت مثالی است با فضای ذهنی این شخص که مثلاً احساس میکند مثل این روی سایت مثلاً بارگذاری میشود، بعد مثلاً شما تاچ میکنی، این فیلم پخش میشود، مثل مثلاً تلگرام که میزنی فیلم باز میشود. ایشان میگوید احساس کردم اعمال من این شکلی است. یعنی اول از اصل عمل آگاه میشدم. اگر میخواستم با جزئیات ببینم عمل را، همین که اراده میکردم ببینم، خیره که بهش میشدم، این فیلم به نمایش درمیآمد. درست مثل قسمت ویدئو در موبایلهای جدید، فیلم ماجرا را مشاهده میکردیم، آن هم فیلم سهبعدی با تمام جزئیات. چون خودم بودم دیگر، خاطرات...
حالا شما فرض کن یک ذهنی اینقدر قوی باشد که خاطرات را کامل بتواند با همه جزئیات تصور بکند، و حالا باز توی قوه ذهن من وقتی هست، در حافظه من و خیال من هست، آنجور شفاف نیست. حالا فرض کنید من همانی که توی قوه خیالمه بتوانم واقعاً ببینم، اینقدر قدرت پیدا بکنم که همان برایم حاضر بشود. این میشود ماجرای دیدن اعمال. پس از یعنی در مواجهه با دیگران حتی فکر افراد را هم میدید. دیگر از همه جزئیات و شئون، همه مراتب را خبر دارم. یعنی همه شئون، ولی آن باز عمقش بستگی به درجات انسان دارد. یعنی من از فکر شما یک وقت تا یک حدی خبر دارم، یک وقت عمیقتر، عمیقتر، عمیقتر، عمیقتر میروم، آن ذات نیت شما را، لب نیت شما را، آن را کشف میکنم و برمیدارد. اجمالاً میفهمم شما اخلاص داری. اجمالاً میفهمم خوبی است، اجمالاً میفهمم صادقی. اینها در نیت شما برای من فهمیده میشود.
خب، حجابها و پردهها چون مراتب دارد و اینها در درجات مختلف کنار میرود برای افراد. لذا نمیشد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد. ما میدانیم، فکر خودمان هم آنجا هست، اصلاً قابل انکار خودم هم دارم این کار را انجام میدهم. چه را میخواهم انکار بکنم؟ زیر چه میخواهم بزنم؟ توجیه... عرض کردم دیروز که ظالمین موقع مرگ توجیه میکنند، توجیه بابش بازه. یعنی آنجا هم باز شروع میکنند بهانهتراشی و بهانه درآوردن و اینها. «کلما مستضعفون فی الارض...» از این حرفها، ولی این جوری نیست که بگوید من این را انجام ندادم. بهانه میآورد برای تعدیلش که مثلاً این اینجور نبود، آن آنجور بود. باز آخر به جایی نخواهد رفت. بالاخره عالم حقایق و همه چیز معلوم است.
«غیر از کارها حتی نیتهای ما ثبت شده بود. آنها همه چیز را دقیق نوشته بودند و جای هیچگونه اعتراضی نبود. تمام اعمال ثبت بود، هیچ حرفی هم نمیشد زد. اما خوشحال بودم که از کودکی همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم. از این بابت به خودم افتخار میکردم و خودم را از همین حالا در بهترین درجات بهشت میدیدم.»
احساس میکردیم دیگر پرونده ما که پُر است. دیگر از بچگی که ما دیگر اصلاً جانباز و رزمنده و بعد بچه هیئتی، مسجدی، فلان، آدم خوب و حسابی. ما مشکلی نخواهیم داشت، ولی پرونده را که باز میکنند (یعنی بررسیها وقتی دقیقتر میشود)، میبینی که نه، این طور نیست.
«از این بابت به خودم افتخار میکردم و خودم را از همین حالا در بهترین درجات بهشت میدیدم. همین طور که به صفحه اول نگاه میکردم، به اعمال خوبم، یک دفعه دیدم یکییکی اعمال خوبم در حال محو شدن هستند. محو شدن، ولی صحبت مفصلی است. محو اعمال و حبط اعمال اینجا کار دارد. بحثی هم هست که تا حالا مطرحش نکردیم هیچ جا و بحث مفصل و مبسوطی هم هست که من یک مقداری بخوانم، بعد وارد این سر شوم.»
رفتم صفحه بعد. یعنی این صفحه را بخوانم، احتمالاً تمام وقت امروز به همین بحث خواهد گذشت.
«صفحه پُر از اعمال خوب بود، اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود. یکییکی برداشته شده بودند. با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم: چرا اینها محو شد؟ مگر من این کارهای خوب را نکردم؟ گفت: بله، اما همان روز قیمت (=غیبت) یکی از دوستانت، اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد.»
خب، این نکته قشنگی است که حسنات در پرونده منتقل میشود. این حسنات آن روز بوده که منتقل شده است. پروندهها چون گفتیم مختلف، درجهبندی دارد، این ظاهراً شاید به عمق آن غیبت هم برگردد. هر چقدر غیبت عمیقتر باشد و مسئله، مسئله چالشیتر و آسیبرسانتری باشد، اینکه از کدام حسنات او، از کدام پرونده او کم بشود، هم فرق میکند. یک وقت از پرونده روزانه او کم میشود، پرونده ماهیانه و سالیانه و یا پرونده عمرش خالی میشود. این بستگی دارد به میزان آسیبی که دارد به آبروی طرف وارد میشود. و غیبت همین طور است، تهمت همین طور است. به هر حال، اصل این واضح است که کسی اگر غیبت بکند، اعمال خوبش منتقل میشود به پرونده دیگری. این پرونده از حسنات خالی میشود.
«با عصبانیت گفتم: چرا؟ چرا همه اعمال من؟ او هم غیر مستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر که میفرماید: سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک، به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمیرسد.»
آتش چه شکلی میآید یک گیاه را میسوزاند؟ غیبت هم این شکلی حسنات یک نفر را از بین میبرد. خب، این هم باز صورت مثالی است دیگر. یعنی شما چطور یک بوتهای داری؟ این بوته گل. هی خاک مثلاً برایش بیاید یا مثلاً گل کنار این گل بنشیند. حالا اگر آتش فرستادی کنار این، این چه کار میکند؟ خاصیت آتش به این است که میسوزاند، چیزی باهاش جمع نمیشود. از بین میبرد این گل را. گل را از بین میبرد، یعنی بوی گل را از بین میبرد، یعنی لطافت، زیبایی گل را از بین میبرد.
**روایات و توضیحات تکمیلی**
خب، چند تا روایت. یک روایتی را از قبل قول داده بودیم که عرض کردم ماجرای مرحوم علامه مجلسی که مرحوم سید نعمتالله جزایری نقل فرمودند توی بحث بحارالانوار. و اینها را بعضی بزرگان البته گفته بودند که ماجرای مرحوم علامه مجلسی وجهش این است که یعنی عالم برزخ کشش اجر بحارالانوار را نداشته. لذا این مثلاً مانده برای قیامت. این هم حالا وجهی است، ولی عرض کردیم در یک آسمان این عمل غوغا میکند. ممکن است برای یک آسمان بالاتری کشش نداشته باشد؛ چون بالاتر رفتن به یک مختصاتی، یک ویژگیهایی باید باشد در عمل ما، در شاکله ما، در شخصیت و نیت ما که باعث بشود عمل ارتقا پیدا کند. خب، این اعمال ما دائماً در نوسان است و بعضی اعمال و بعضی روزها، پروندهها، اینها آسمانهای بالاتری میرود، بعضی پایینتر است، بعضی حبط میشود.
اولین روایت را میخوانم که همین مقدمه باشد برای بحث حبط. روایت را مرحوم ابن فهد حلی، علامه طباطبایی فرموده بودند که ما در عالم شیعه کسی به عظمت ایشان نداریم. این بزرگوار، ابن فهد، در کتاب «عدةالداعی و نجاحالساعی»، صفحه ۲۴۲، آنجا روایت را نقل میکنند. روایت، روایت طولانی است. معاذ بن جبل میگوید که «قلت: حدثنی حدیث سمعته من رسولالله وحفظته منه بدقَة ما حدثتک.» اینی که دارد حدیث میکند، میگوید که معاذ بن جبل گفت: گفتم یک حدیثی برای من تعریف کن که خودت از پیغمبر شنیدی و حفظش کردی به دقت همان طور که شنیدی برایم تعریف کن. «قال: نعم. وبکأ معاذ.» معاذ گفت: باشد. و گریه کرد. «ثم قال: بأبی و أمی.» گفتش که: پدر و مادرم فدای تو. «حدثنی و أنا ردیف.» پیغمبر به من فرمود. من پشت پیغمبر سوار مرکب بودم. «بینا نصیر اذ رفع بصره.» داشتیم با هم میرفتیم، یکهو حضرت نگاه به آسمان کرد. «فقال: الحمدلله الذی یقضی فی خلقه.» فرمود که: حمد مخصوص خدایی است که قضاوت میکند در مخلوقاتش، آنی را که دوست دارد. بعد فرمود که: «یا معاذ.» صدا زد من را. عرض کردم: «لبیک یا رسولالله سیدالمؤمنین.» عرض کردم: جانم. «فرمودی یا معاذ.» «قلت: لبیک یا رسولالله.» دفعه دوم. «امام الخیر و نبی الرحمة.» جانم ای رسول خدا، امام خیر و نبی رحمت، نبی امت. میخواهم چیزی بهت بگویم که هیچ پیغمبری با امتش در میان نگذاشته. «إن حفظته نفعک عیشک.» اگر این را یاد بگیری، حفظش کنی، زندگیت برایت فایده دارد. «ولم تحفظ إنقطعت حجتک عندالله.» اگر گوش بدهی، حفظش نکنی، در حافظه، یعنی ترتیب اثر بهش ندهی، مراعاتش نکنی، حجت پیش خدا قطع میشود. حرف دیگر برای خدا پیش خدا نداری.
**مراحل پذیرش اعمال نزد خداوند**
بعد فرمود: «إنالله خلق سبعة أملاک.» فرمود که قبل «یخلق السماوات»، قبل از اینکه آسمانها را خلق بکند، هفت تا فرشته خلق کرد. «فجعل فی کل سماء ملک.» توی هر آسمانی از این هفت آسمان ملکی را قرار داد. «قد جله لها به عظمته.» این ملک را خیلی تجلیلش کرد با عظمتش. «وجعل علی کل باب من أبواب السماوات ملک بواب.» به هر دری از درهای آسمان یک فرشته دربان قرار داد. «فتکتب الحفظة عمل العبد.» این ملائکه حافظ، همان حافظین «کرام الکاتبین» که آیه را خواندیم. این ملائکه حافظ عمل بنده را «من حین یصبح» همان از وقتی که بنده «یصبح» میکند تا وقتی شب میشود. «ثم ترتفع الحفظة بعمل.» این حافظان با عمل این بنده میروند بالا و «له نوران کنور الشمس.» این عمل خیلی نور دارد، مثل نور خورشید میدرخشد. «حتی إذا بلغ سماء الدنیا.» میروند به آسمان دنیا، آسمان اول. «فتزکی و تکثره.» خیلی این عمل را خوب میدانند و زیاد میشمارند. همین ماجرای این برادر عزیزمان که اول خیلی عمل را زیاد به حساب آورد، بعد یکییکی دید کم شد.
«توی محاسبه که قرار میگیرد، این طور میشود.» این همین روایتی است که پیغمبر به معاذ بن جبل فرمود. «عمل وجه صاحبه.» اول که نگاه میکنیم، خیلی این عمل نور دارد. از آن احادیثی است که به شدت آدم را میلرزاند. خدا کمک کند، بلرزیم با روایت، بترسیم، ترتیب اثر توی عمل. اول مثل نور خورشید را دارد و همه میگویند عجب عملی! چقدر زیاد است و چقدر تو کار کردی! مدرسه ساختی، مسجد ساختی، این همه سخنرانی، این همه کتاب، این همه تألیفات، این همه شاگرد! این همه، این همه، این همه...
«ملک آسمان اول میگوید که نگهش دارید! با این عمل بزنید توی صورت صاحبش!» ملک چه ملکی است؟ «أنا ملک الغیبة.» میگوید من ملک غیبت هستم. «ف لا أدع عمله یجاوزنی.» هرکی غیبت بکند، من اجازه نمیدهم عملش رد بشود. «إلی غیر أمرانی بذلک ربی.» خدا به من امر کرده نگذارم عملی که در آن غیبت است از اینجا رد بشود. مثل یک پاسگاه مرزی. یک دانه جنس قاچاق وقتی باشد، کُل آن جنس را مرجوعی میکند، آن بار عبور نمیکند. یک دانه قاچاق دارد، یک دانه بدون مجوز دارد، یک دانه ناامن دارد. این عوالم بالا، عوالم امن است، سلام است. عملی را میخواهد که در امان باشد و در سِلم باشد با آن عالم. عملی که غیبت به تو، وقتی دیگران را در امان قرار ندادی، بقیه در امان نبودند از دست تو، از زبان تو، امنیت نداشتند. که اگر مجلس را ترک کردند، در موردشان چه میگویی؟ اگر حضور نداشتند، با آنها چه میکنی؟ با شخصیت اینها چه میکنی؟ با آبرو چه میکنی؟ ملاک فقط خود غیبت نیست ها. به قول طلبهها «القاء خصوصیت» میکنیم. هر آنچه که ناامنی به حساب بیاید، غیبت باشد، تهمت باشد، دروغ باشد، همه را اینجا به نحوی میشود حساب آورد. شخصیت برای بقیه قائل نبودی، برای تو شخصیت قائل نیستند که عملت بالا برود. بقیه وقتی از دست تو در امان نبودند، اینجا این عمل تو هم در امان نیست و در سنخیت با این عوالم نیست. به آسمان بعدی راه پیدا نمیکند. تناسب با آن آسمان ندارد. عملی میآید آنجا که در سِلم باشد، در امان باشد. تو دیگران را در امان قرار دادهای. این ظاهراً همان پرونده روزانهام هست دیگر که هر روز ملائکه میبرند بالا. قشنگ با همینی که برادر عزیزمان دیده تناسب دارد که میگوید من دیدم روزانه مثلاً آن روزم محو شد، عمل برگشت.
بعد پیغمبر فرمودند: «ثم تسعد الحفظة من ال...» حافظ روز بعد با یک عمل دیگری میآیند بالا و «هم عملٌ صالحٌ فتمرد.» باز یک کار خوبی به عنوان مثال دارم حضرت میفرمایند دیگر. یعنی مثلاً حالا روز بعد این آسمان را رد میکند، میرود آسمان بعدی. هفته مثلاً این شکلی است اینها. یک عمل صالحی با آنهاست. «فتمر بهی از کنار این ملکه آسمان اول رد میشوند. فتزکیه وتکثره.» خیلی زیاد به حسابش میآورند و عمل خوبی به حساب میآورند و این عمل را میبرند. «حتی تبلغ السماء الثانیة.» میرود به آسمان دوم.
خدا رحمت کند یکی از دوستان که چهلم اش شد. فکر کنم اولین بار از ایشان شنیدم. انشاءالله همه این اموات سر سفره صاحب این ایام، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) باشند. خصوصاً این عزیزانی که با این مرگ کرونا از دنیا میروند، سر سفره حضرت زینب باشند انشاءالله.
«به آسمان دوم میرسد. فیقول الملک الذی فی السماء الثانیة: قفوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه.» ملکی که مال آسمان دوم است، میگوید: این را نگهش دارین! عمل را بکوبید توی صورت صاحبش. معلوم میشود که غیبت نکرده بود. حالا توی آسمان دوم به چه کار دارد؟ «إنما أراد به هذا عرض الدنیا.» این دنبال نتیجه دنیایی بود. اول پس اصلاً حقالناس و غیبت اینکه نبود. بعد میرویم سراغ بقیه مسائل. مرگ هم توی ماجرای آن آقای دکتر هم همین شکلی بود دیگر که اول گرفتار حقالناس شد و اینها آدم را گرفتار میکند. اگر اینها نبود، میرویم سراغ بقیه مسائل. آن مسئله بعدی که توی مرتبه دوم مطرح میشود، بحث تعلق به دنیاست. عمل را به خاطر دنیا اگر انجام داده. انجام داده مشهور بشود. کتاب نوشته حق تألیفش را بگیرد، شهرت پیدا بکند، پرتیراژترین کتاب سال بشود، کتاب برتر بشود، با این کتاب بشناسندش. هر جا میرود نشانش بدهند. یک جلسهای بگیرد و چند دههزار نفر بیایند و جشن امضا و چه میدانم مثلاً دور هم جمع بشوند و فلان بکنند و سلفی بگیرند. از این قبیل ماجراها. خلاصه، خدا را نخواسته در پَسِ این کار، دنبال یک چیز دنیایی بوده. معمولاً هم خدای متعال بهش میدهد دیگر. یعنی سوت و کف و تشویق و اینها میخواسته که خدا هم همین جا بهش میدهد، سوت میزنند، کف میزنند. فرمود: «من ملک عرض الدنیا.» یعنی دنبال این که کسی برای چیزهای دنیوی، مادیات، «أنا صاحب الدنیا.» این دنبال عرض دنیا بود، اثر مادی دنیایی میخواست. من هم مسئولیتم این است که اجازه ندهم که اگر کسی دنبال مادیات بوده در عملی که عمل صالح است، اگر مادیات میخواسته، عمل او عبور بکند. پس، آسمان دوم میرود. من اگر یک چیزی را اختراع کردم برای اینکه به من بگویند «مخترع»، ممکن است کار من هم تا ابد بماند. مردم آثار و ثمراتش را ببینند، ولی اثر کار برای من همینی است که من بگویم «مخترع». عمل از آسمان دوم عبور ندارد. غیبت نداشته. «إیجاوزونی إلَی مِن.» من نمیتوانم اجازه بدهم که این...
«قال: ثم تسعد الحفظة بعمل العبد مبتهجة بصدقه و صلاة.» بار دیگر این فرشتهها عملی را میآورند. خیلی هم خوشحالند از صدقه و نمازی که توی این عمل است. صدقه آنچنانی داده. همین ماجرای وقف و اینها که توی همین کتاب میخوانیم. با این روایت خیلی از مباحث کتاب فهمیده میشود. عمل آنچنانی، نماز، صدقه. «فتعجب به الحفظة.» این ملائکه حافظ خیلی تعجب میکنند و «تجاوز به إلی السماء الثالثة.» آسمان سوم. «فیقول الملک: قفوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه.» ملک نگهش میدارد، میگوید که این را نگه دارید! بزنید توی صورتش، عملش پشتش. «أنا ملک صاحب الکبر.» این مضاعف بود به خاطر این است. میگوید من ملکیام که صاحب تکبرم. من ملکه، مسئولیت من، حوزه نفوذ من، حوزه بررسی من تکبر است. گیتهای مختلفی که چیزهای مختلفی را بررسی است. اسلحه نداشته باش، پاسپورت داشته باش، قاچاق نباشد. این مجوزش مثلاً لایهبهلایه این گیتها عمیقتر میشود. اول به نحو کلی است که اصلاً تو هویتت چیست؟ اصلاً بلیت داری یا نداری؟ اصلاً ایرانی هستی یا نیستی؟ کارت ملیاش را نشان میدهد. بعد میرود گیت جلوتر. پرواز دیدی دیگر. اول میرود کارت پرواز میگیرد. بعد میآید بالا مثلاً اول کارت ملیاش را نگاه میکنم، تطبیق میدهند بلیتش را با خودش. بعد میآید جلوتر تا کمربند و همه را درمیآورند ها. اگر توی بارش چیزی باشد، باز میرود یک لایه عمیقتر آن پشت باید برود توضیح بدهد این چیست و مجوزش چیست و فلان و اینها. هی عمیقتر میشود لایهها. لایه سومی که بهش کار دارند، تکبر است. تا آسمان سوم میرود ولی از آنجا برمیگردد. عمل برمیگردد.
خب، شاید برمیگردد به همان آسمان دوم. نه اینکه برمیگردد به زمین. اگر غیبت باشد که کلاً برمیگردد. کلاً حبس میشود. اگر ظلم به این معنا شده باشد، عمل و بلکه در مورد غیبت این عمل دیگر بالا که میرود، برای شما دیگر نرفته. آن پرونده که رفته و قیمت آن دیگر برنمیگردد. برگردد پایین چهکارش کنم؟ بروم مثلاً توی سطل زباله بندازم؟ نه، آنی که غیبتش را کردی، این پرونده میرود برای او. این پرونده را برنمیگردانند دیگر! کجا برگردانند؟ ما دیگر با آن توضیحاتی که دادیم، اینها دیگر فهمیدیم. اگر آن توضیحات را نمیدادیم، الان مطلب خیلی مبهم بود. ملائکه میروند بالا، عمل را میبرند. اینها یعنی چه؟ صورت کاریکاتوری که برای بچهها هست را که نمیخواهیم تصور کنیم. عمل ارتقا پیدا میکند. این عمل قُرب پیدا میکند به حق تعالی. قُرب وجودی. به مراتب وجود، اشتداد وجودی. شدت وجودش بیشتر میشود. هرچی خالصتر باشد، توسعه وجودی پیدا میکند، آثارش توسعه و یک عالم وسیعتری قرار میگیرد. آن از همان آسمان اول رد نمیشود. برگشتنش هم وقتی حبط میشود، مال تو نسبتش با تو قطع میشود. نسبتش دیگر الان عمل «زید» است، عمل تو نیست. عمل «حسن» است، عمل «کامبیز». مال شما دیگر نیست. غیبت او را کردی. نماز و روزه و اینها که خواندی، خب عمل تو نیست. یعنی دیگر من آقا نماز واجب خواندم، اینها حبس شد. یعنی دیگر من آن ور که بروم میگویند تو آن روز نماز نخواندی، کتک بابت نماز نخواندن میخورم؟ نه. میگویم نماز خواندی، کتک بابتش نمیخوری. دو بحث است. یک بحث این است که کتک نخوری. یک وقت این است که آثارش را ببینی. بچه میرود مدرسه، یک وقت میرود برای اینکه پدر و مادر نزنندش. یک وقت میرود برای اینکه بالاتر از اینکه نزنندش، درس یاد بگیرد، مدرکی بگیرد، شغلی ایجاد بکند، پولی بگیرد، سودی پیدا کند، بیاید دست پدر و مادر را بگیرد. بر فرض اثر حاصل بشود از آن مدرسه رفتن. خب حالا بچه رفت مدرسه، درس نخواند. کتک نمیخورد بابت اینکه مدرسه نرفته، ولی اثری هم نمیبیند از این مدرسه رفتنش. میشود حبط عمل. حبط عمل نه یعنی میگویند تو نماز نخواندی. اثر برایش مترتب نمیشود. آن اثری که از آن کار توقع داشتی. اثر مدرسه رفتن چی بود؟ محصل بشوی، دانشمند بشوی، مدرک بگیری، با مدرکت کار بکنی. اینها همش آثار است دیگر. عمل حبس میشود. شراب بخوری تا ۴۰ روز نمازت قبول نمیشود. نه یعنی حالا برو اصلاً نماز نخوان، کتک هم باز معنایش معلوم است دیگر. کتک یعنی چی؟ کتک یعنی جزای نخواندنت را میبینی. نه، تو بخوان که بابت نخواندن جزا نبینی. اثر ندارد، البته اگر توبه عمیق و خوب و اینها باشد، اثر هم برقرار میشود. یعنی همان ۴۰ روز هم میتواند کار کند. نمازت قبول میشود. به هر حال، توی بحث آثار دیگر آثارش دیگر مال من نیست. حالا انگار این مدرک را من گرفتم، ولی من باید اثرش را ببینم. بروم یک جایی مشغول کار بشوم. اثرش را کامبیز میبیند. او میرود مشغول کار. کار من میرود اثرش برای او مترتب میشود. انتقال عمل از پرونده من به پرونده دیگری. نتیجهای که من دنبالش بودم برای من حاصل بشود برای دیگری حاصل میشود. این اثر غیبت است. آن پرونده تو آسمان اول منتقل شد. اصلاً به عنوان دیگر الان اسمش را عوض میکند به عنوان مثلاً حالا اسم خوب میخواهم به کار نبرم. برای «ایکس»، برای «ایگرگ»، عمل رفته بالا. به اسم «ایکس» بوده پرونده. الان میگویند آقا این اسمش را عوض کن. اسمش را بکن «ایگرگ»، برود برای فلانی. این انتقال.
آسمان سوم تکبر بود. «و تکبر علی الناس فی مجال» تکبر بر مردم. مردم را بالاتر میداند. خیلی تکبر کسی است، عمل انجام داده ولی تکبر هم داشته. بقیه که آقا چیزی نفهمیدند. آنها که چیزی ندارند. اینکه اصلاً چیزی حالیش نمیشود. هیشکی مثل من این کار را نکرد و بهترین کتاب در حوزه فلان را من نوشتم. «همه فلانیها شاگرد منند و باید بیایند اینجا درس بگیرند، دو تا چیز یاد بگیرند.» نامش تکبر است. تکبر بر مردم توی مجالس. حالا وقتی بروز دارد، میآیم بالاتر مینشینم، دستم را میبوسم، دستهایم را میبوسم. خودم میخواهم، خودم خوشم میآید. یک وقت این است، یک وقت از سر اجبار است. آن یک بحث دیگری است. آدم گیر میافتد و راهی ندارد برای اینکه خودش را نجات بدهد. بعد دیگر اجازه میدهد به هر حال یک موقعیت برتری، یک جایگاه برتری، صدر مجلس. هیچ چیز ویژهای. خودش را بافته جدا بافتهای میداند. این میشود تکبر. آسمان سوم عمل بازگشت میخورد. «عملنی ربی أن لا أدْعَ عملَهُ یتجاوزنی إلی غیر ربی.» رب من به من امر کرده که اجازه ندهم که این عمل از من عبور کند.
«قال: ثم تصعد الحفظة بعمل العبد کَالکَوکب.» یک بار دیگر عملی را مثل ستاره درخشان میدرخشد، میبرند بالا. «لهدوة ببالتسبیح و الصوم و الحج.» با تمنّا حرکت میکند، تسبیح دارد، روزه دارد، حج دارد، بالاتر از صدقه و «فتمر به إلی السماء الرابعة.» میآیند به آسمان چهارم. «فیقول له الملک: قفوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه و بطنه.» ملک میگوید نگهش دارین! عمل را بکوبین توی صورت صاحبش و شکمش. صورتش و پشتش، اینجا میگوید بزنید به صورتش و شکمش. «أنا ملک العجب.» خودشیفتگی. «إنه کان یعجب به نفسه.» بالاتر از تکبر است. تکبر نسبت به بقیه بروز میداد که من از شما بالاتر هستم. این بروز نمیدهد. رفتاری نمیکند که بقیه را تحقیر بکند، بقیه را به آنها بفهماند شما از من کوچکتر، پایینترید. ولی خودش پیش خودش خودش را خوب میداند، از خودش خوشش میآید. خودش از خودش احساس رضایت دارد. این آسمان چهار. خودش خوشش میآید. دیگر خدا خوشش نمیآید. حوزه نیت نزدیک میشود. در عمق نیت تو. وقتی خوشت میآید، خدا دیگر خوشش نمیآید. برگرد. «و أدخل نفسه إلا عملَ.» میکرد ولی در نفسش قطب وارد میشد. رب من به من امر کرده که اجازه ندهم این عمل از من رد بشود.
«قال: و تصعد الحفظة بعمل العبد کَالعروس.» هی میرود بالاتر، خوشگلتر میشود. مرتبه بعد میآورند عمل را و مثل عروسی که برای شب عروسی آمادهاش کردند. چه چیزها دارد؟ «فتمر به إلی ملکوة السماء الخامسة.» میبرند سمت ملک آسمان پنجم. «بالجهاد و الصلاة و صدقة ما بین صلاتین.» جهاد رفته، نماز خوانده، صدقه بین دو نماز داده و «و لذالک العمل رنین کرنین الإبل.» اینجا عمل صدایش مثل صدای شتر، صدای شتری همراه خودش دارد. اینقدر این عمل سنگین است. با این صدا دارد میرود. یک صدای شکوه این شکلی داریم و یک نوری هم مثل نور خورشید دارد. «علیه شم.» اینجا ملک چه میگوید؟ «قفوا. أنا ملک الحسد.» نگهش دارید! من ملک حسدم.
لایههای عمیقتری از انسان که اصلاحش بیشتر طول میکشد. آرام آرام. اول غیبت را میشود کنترل کرد. حقالناس، ظلم به دیگران، دل کندن از دنیا را میشود کنترل کرد. بعد تکبر. یعنی بروز ندادن اینکه من خود را از بقیه بهتر میدانم. بعد عجب است که خودم از خودم راضی باشم. بعد حسد که نارضایتی به تقدیرات الهی است. حالا من از خودم راضی نه، ولی چرا به من ندادی به آن دادی؟ نارضایتی از خداست. این میشود حسادت. اینجا ملک حسد میگوید که «و زنوا به هذا العمل وجه صاحبه و حملوه علی عاتقه.» توی هر آسمان هم یک تعبیر جدیدی به کار میرود. عمل را بکوبیم به صورت صاحبش، حمل بکنی روی شانههایش. «حمل و شانه.» «إنه کان یحسد من یتعلم أو یعمل لله بطاعته.» این کسی است که حسودی میکرد به کسانی که برای خدا درس میخواندند، برای خدا کار میکردند. به طلبهها، به دانشمندان، به علما برای خدا کار میکنند. خب، شاید از باب اینکه اینها محبوبیتی دارند، اثرگذارند. شاید از باب اینکه من ندارم، او دارد. من ندارم. خیلی وجوه میتواند داشته باشد. به هر حال، حسادت. حسادتش تازه به کیا بوده؟ به کسانی که نه، حسودیش به مال دنیا. اگر اینها بود که همان آسمان دوم نگهشان داشتند. پول داشت من ندارم، خانهاش آن شکلی من ندارم. حسودیش به این است که چرا فلانی اینقدر درس میخواند. درس با توفیق دارد. کربلا میرود. کارهای خدایی. حسودی به اینها. کتاب مینویسد. حسودی میکنیم. همش فلانی هر سالی سخنرانی زیاد میکند. کربلا زیاد میرود. کارهای خدایی. حسودیش توی این حوزه است که به آسمان پنجم رسیده. خیلی تا آسمان پنجم از بیتالمعمور رد شده. «أحدٌ فضل فی العمل و العبادة.» حسد. اگر میداند یکی بهتر از خودش است توی عمل و عبادت، حسودی میکرد. حسودی میکرد ها، نه غبطه بخورد بگوید خدا نصیب من هم بکن. فلانی رفته شاگرد فلانی شده و توی یک فاصله کوتاهی خیلی مراتب را طی کرده. ممه! حسودی ام! این عمل توی آسمان پنجم. یعنی اگر در یک روزی از ما اعمال خیلی خوبی بالا رفت و در آن روز حسادتی از ما بروز پیدا کرده بود، اعمال آن روز برمیگردد. کلاً هم این اعمال روز تابع، یعنی اعمال کل تابع اعمال روز است دیگر. در مجموع هم اعمال ما از آسمان پنجم بالاتر نمیرود. اگر حسودی در ما مرتبه وجودی ما را میرساند که وجودی ما مرتبه آسمان پنجمی است، آسمان هفتم رفته حسابرسی و اینها. این عظمت ایشان اتفاقاً میرساند. یعنی هیچ کدام از اینها نبوده، هیچ کدام متوقفش نکرده. میفرماید که واقع شد. «إن حسودی میکرد و بهش حمله میکرد با آن کسی که حس میکرد میافتاد به جان آن.» غیبت باشد، باز همان آسمان. «فیحمله علی عاتقه و یلعنه عمله.» عجیب و غریب. عمل را روی دوشش میگذارند و آن عمل لعنش میکند. خدا لعنتت کند که نگذاشتی من بالاتر بروم. عملش میگوید از آن آسمان ششم دور شو. عمل دورش میکند.
بعد پیغمبر فرمودند: «و تصعد الحفظة بعمل العبد.» باز این ملائکه حافظ عمل بنده را میآورند. «من صلاة و زکاة و حج و عمرة.» این عمل پُر از نماز و زکات و حج و عمره. «فیجاوزون به إلی السماء السادسة.» به آسمان ششم میرسد. صاحب الرحمه دیگر خیلی دیگر لطیف شد. از حسودی هم رد شده. ملک میگوید: نگهش دارین! «أنا ملک صاحب الرحمه.» عمل را بکوبید به صورت صاحبش و «و طمسوا عین.» دو تا چشمهایش را کور کنید. هر آسمانی یک کاری میکند و تحلیل هم دارد. اگر بخواهیم بحث بکنیم، تحلیل دارد. چرا آنجا گفت بزنیم پشتش؟ یک جا گفت بزنیم به شکمش؟ یک جا گفت بزن روی دوشش؟ یک جا گفت...
«توضیحات: لإن صاحبه لم یرحم شیئاً إذا أصاب عبداً من عباد الله ذنباً للآخرة أو ضررًا فی الدنیا شمَتَ به.» دیگر ببینید چه پدری از انسان در میآید. عوالم دیگر با خیال تو آسمان دنیا با خیال توام نمیشود. یک دو تا بال دستت بگیر، دو تا چوب دستت بگیر. آسمان آسمان دنیاست. به روی مومن و کافر باز است. با دو تا چوب زدن و بال زدن نمیتوانی بالا بروی. آسمان ملکوت. پرواز بکنی، رشد بکنی، بالا بروی. شرایط سختی دارد. عمل برخلاف جاذبه میخواهد. هواپیما سوختی دارد که این سوخت فشار وارد میکند بر مسیر جاذبه. این فشاری که مسیر جاذبه وارد میشود باعث میشود که این هواپیما توی مسیر مخالف قدرت و سرعت پیدا میکند. به میزان که به جاذبهها فشار وارد میکنی، قدرت پیدا میکند. توی این آسمانها پرواز میکنیم. یک وقت جاذبه ظلم به دیگران میزنی، آسمان اول. جاذبه دنیاست. میزنی، آسمان دوم. جاذبه خودت برای خودت و ترجیح خودت برای دیگران است. جاذبه خودت برای خودت است. میزنی، میرود آسمان چهارم. پنجمی چی بود؟ حسد. جاذبه نعمتها و امکاناتی که دیگران دارند. میزنی، میروی بالا. حالا ترحم، آسمان ششم. میفرماید این اهل ترحم نبود. به کسی ترحم نداشت. آدم خوبی بود. همین که غیبت نمیکرد. حسودی میکرد، خیلی رحمت داشته. آن رحمت آن آسمان را ندارد. متناسب با آن مرتبه. وقتی یک بنده از بندههای خدا توی مسیر آخرت ارتکاب پیدا میکرد به یک اشتباهی، گناهی انجام میداد یا یک ضرر دنیایی برایش میافتاد، این شماتت میکرد. توی سرش میزد. «شمَتَ.» بدبخت! چقدر گفتم این کار را نکن! برای چی این کار را کردی؟ دیدی گوش نمیدهی! چقدر میگویم بیرون نرو، کرونا میگیری! دل بسوزاند، غصهدار بشود، اشک بریزد، ناله بزند، توسل پیدا کند. وقتی میفهمد کسی مشکل برایش پیش آمده توی مسیر آخرت، دل بسوزاند برای بقیه که این الان گناه دارد میکند، جا میماند، خودش حالیش نیست. یک جوری سعی کند بیاوردش. دلسوزی کن برایش. برای خدا بکشانی توی این مسیر. بندازیش. این نمیفهمد دارد خودش را آتش میزند. حس برادرانه داشته باشی. آدم برادرش اگر دارد، بچه اگر دارد، توی مسیر اشتباه باشد، به درک برود، خودش را نابود کند. هی از ابزارها و راههای مختلف. هی ترفندهای مختلف مینشیند فکر میکند، بررسی میکند به راهکار برسد. این میشود رحم. این میشود دلسوزی. این مال آسمان چندم است؟ آسمان ششم. «أمرنی به ربی أن لا عمل حجابها کمتر میشود.» دیگر بین این و خدا حجابهای کمتری است. به این نه که هی آسمان همین جور طبقه طبقه است، نه. هی توسعه پیدا میکند و خدا کمتر محجوب است. اگر کسی در غیبت است که این کلاً خدا بر او در حجاب است. در این مرتبه از ظلم است که اصلاً هیچ چیزی از امر حقیقت و ملکوت برای او مکشوف نخواهد شد. اگر دارد به دیگران ظلم میکند، او چون ظلم به دیگران ظلمت مطلق است. ظلم و ظلمت یکی است دیگر. کسی که به دیگران ظلم میکند در ظلمت مطلق است. اینکه اصلاً هیچ، اصلاً راهی به آسمان ندارد. بعد دیگر همین جور هی حجابها کمتر میشود. کتاب، آسمان ششم میرسد که «أمرنی به ربی أن لا عمله یووز امر ربی.» من به من امر کرده اجازه ندهم که این از من عبور بکند.
«قال: و تصعد الحفظة بعمل العبد.» پیغمبر فرمود که حالا ملائکه میروند و ورمیدارند عمل بنده را میآورند. «بفقه و اجتهاد و ورع.» حالا عملی میآورند که طرف فقیه، فقه دارد، اجتهاد دارد، زحمت کشیده، ورع دارد. محاسبه، همه احتیاطها و جوانب را کرده. حسابی حواسش به خودش بوده. مراقبه داشته. آدم عمیقی بوده، فهیمی بوده. نسبت به عالم ادراک قوی و عمیق داشته. پا میشویم میآوریم. صدای رعد و برق میزند. این عمل غوغا میکند توی آسمان هم، در ملکوت رعد و برق دارد میزند برای ملائکه. آنقدر این عمل پرطمطراق و پرمحصول قوی است و آنقدر پُر است و «ومعه ثلاث آلاف ملک.» ۳۰۰۰ ملک هم با اوست. «فتمر به إلی ملک السماء السابعة.» «رحم»م نام داشته دیگر که رفته به آسمان هفتم. میگوید اهل ترحم، محبت، دلسوزی، دستگیری. اگر کسی گناه میکرده، اینها میشود فقه و اجتهاد. دیگران را میخواست هدایت بکند، توی راه بیاورد. همه اینها بوده. «فیقول الملک: قفوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه.» ملک میگوید که این را نگهش دارید! عمل را بکوبید توی صورت صاحبش. «أنا ملک الحجاب.» من ملک حجابم. حجاب یعنی چی؟ «روی سر میاندازد.» «أُحَجِّبُ کل عمل لیس لله.» من حجابم برای هر چیزی که خالص محض نباشد، کامل برای مراتب هست. در اخلاص هیچ حجابی نسبت به این عبد و خدا نباشد. شاید همین بشود جنت ذات. دیگر همه اعمالش در روز خالص برای خدا بود. همه اعمال. خیلی کار میکرده، کارهایش خیلی خوب بوده. هیچ حقی هم نسبت به دیگران به گردن او نیست. رذائل هم ندارد ها. فضائل هم ماشاءالله دارد ها! آن اخلاص محض دیگر به آن نحو نیست. یعنی در حوزه اعمال و صفاتش کامل تطهیر شده. ذات هنوز کامل طهیر شاید وجه آن داستان اگر این رویایی که مرحوم جزایری دیده که خودم جزایری خیلی به این رویا اعتقاد داشته، اگر این را یکیشان دیده، صادق بوده. وجه اینکه برای علامه مجلسی آنجور ماجرا پیش آمده میتواند این باشد. هرچند ایشان هم رد میشوند. آخر عمل خالص آنجوری داشته و عبور میکند. به هر حال، «کل عمل لیس لله.» هر عملی که برای خدا نبوده، «اذا أراد رفعةً عند القواد» میخواسته پیش فرماندهها مقام کسب بکند و «ذکرًا فی المجالس» توی مجالس اسمی ازش بیفتد، کرامتی از ما صادر بشود و بشناسند ما را. بنرمان، پوسترمان. این از آن لایه دنیاییش که توی آسمان دوم بود متفاوت است ها. این الهیش است ها! برای خدا اسم ما مطرح باشد. برای خدا دیده بشویم. برای خدا شناخته بشویم. برای خدا ما را بشناسند. «وسطعًا فی المدائن.» چیزی از ما توی شهرها آوازهای بپیچد. «سطع» یعنی آوازه. یک آوازهای توی شهرها از ما بپیچد. «امرنی ربی أن لا أدْعَ عملَهُ یتجاوزنی إلی غیر ربی.» رب من به من امر کرده که اجازه نداری از من عبور کنی، «ما لم یکن لله خالصًا.» اگر چیزی برای خدا خالص نیست، من نگذارم عبور کند.
«و تصعد الحفظة بعمل العبد مبتهج.» خب، تمام شد دیگر. هنوز ادامه دارد. ادامه دارد. آسمان هفتم هم رد شد. میفرماید که یک وقتی ملائکه عمل بنده را میآورند. خیلی شادمانند. از نماز و زکات و روزه، حج و عمره و حسن خلق و سکوت و ذکر کثیر. «هذا التشریع الملائکة السماوات و الملائكة السبعة.» به جماعتشان همه ملائکه آسمان با همه این هفت تا ملکه هفت تا آسمان میآیند پشت این عمل، تشییع میکنند عمل را. اینقدر این عمل عظمت دارد. «فیتطون الحجب کلها.» همه حجابها را میزنند کنار. پس میزنند. پا میگذارم روی همین حجابها. «حتی یَقُومَ بین یدَی الله سبحانه.» دیگر میآید به خود خدا میرسد. حجابها همه کنار رفت. «فیشهد له بعمل الملائكة.» ملائکه شهادت میدهند به اینکه این عمل را انجام داده و دعا میکنند برایش. «فیقول: أنتم حفاظ عمل عبدی.» خدای متعال میفرماید که شماها حافظان عمل بنده من بودید و «و أنا رقیب علی ما فی نفسه.» من بهتر از اوضاع این خبر دارم. من مراقبم. بر او بیشتر بود. «إنه لم یردنی به هذا العمل علیه لعنتی.» این عمل، این همه! همه ملائکه آسمان تشییعش کردند. به آن نقطه رسیده. حالا میفرماید که این از عمل من را اراده نکرده بود. یک کمی شرک. یک کمی با من چیز دیگری هم میخواسته توی این عمل. چیزهای دیگری هم. توجه محض، فناء محض، استغراق در من نداشته. «علیه لعنتی.» لعنت خدا. مراتبش تا آن حد هم هست. آن هم یک درجه از لعنت است دیگر. پس میزند، به حجاب میافتد. لعنت. این تا اینجا آمد. اینجا مستقر نمیشود، قرار نمیگیرد. توی این مرتبهای که بخواهد من را بدون هیچ پرده و حجابی کامل مستغرق در من بشود. نه، در حجاب افتاده. حالا ملائکهای که تا آنجا بردند چی میگویند؟ «ملائکةٌ علیه لعنتک و لعنتُنا.» هم لعنت تو برین، هم لعنت ما! ملائکه ناراحت میشوند. با آنها کار داریم بعداً ولی خب دیگر مثلاً آدمفروشی هم خوب نیست دیگر. ما تا الان با همین قدر رفیق بودیم. تا آنجا ما را برداشتیم، بردیم، تشییع کردیم، بعد به آنجا که رسیدیم، «ثم بکی معاذ.» معاذ این را که تعریف کرد، گریه کرد. «قال: البته پیامبر که فرمودند، گریه کرد.» «قال: قلت: یا رسولالله، ما أعمل و أخلص فی.» عرض کردم: یا رسولالله، چطور عمل کنیم تا خالص باشد؟ «قال: اقتد به نبیی. اقتدائک من نبیت یا معاذ فی الیقین.» در یقین اقتدا به نبی خودت. میگوید گفتم که: «أنتَ رسولالله و أنا معاذ.» شما رسولالله هستید و من معاذم. چیست؟ من دنبال شما. مگر جبرئیل نکشید با شما برود؟ من بیایم اقتدا به شما کنم؟ با شما بروم در یقین؟ حضرت فرمود که: «و ان کان فی عملک تقصیر یا معاذ.» درسته که توی عملت کوتاهی داری ولی حالا دستورالعمل اینها که میگویند آقا دستورالعمل به ما بده. خاص و عامش به این نیست که یک چیزی بگوید که تا حالا توی هیچ کتابی نیامده. خاص و عامش به این است که ما خاص عمل کنیم. این جوابش است. فرق میکرد. دستور عام است، عمل بهش خاص است. آدم را خاص میکند. میخواهم دستور خاص بگیرم، عام عمل بکنم. این دیگر خیلی واقعاً چیز عجیب و غریبی است. یک دستور عام و عمل خاص بهش میکنند، آثار خاص میبینند. همین غیبت نکردن. اینقدر ازش. همین نماز اول وقت، اینقدر کسانی به جاهایی رسیدند. درسته در عمل تو تقصیر، کوتاهی هست، ولی «فقطع لسانک عن اخوانک.» زبانت را از برادرانت ببر. نسبت به بقیه حرف نزن. از زبان شروع میشود. آقا سیر و سلوک شرح رساله حقوق هم عرض کردیم. کیک خاص، بحث لسان آنجا کامل مطرح شد. بحث از برادران زبانت را ببر. آقا در مورد کسی نزنید! نسبت به این مؤمنین تحلیل، بررسی. به ما چه آخه؟ به ما چه؟ چی بگویم؟ توی فضای مجازی چقدر تحلیل، قضاوت. یک وقت از کسی دارد آسیب میزند، به عقاید کسی شبههای میاندازد، بزنیم. چرا خودش را میزند؟ چیزی تشخیص داده. خیلی این فضای، یعنی یکی از حجابهای بزرگ بین ما و خدا این فضای مجازی است که نابود کرده ما را. نابود اول کسی نمیرسد با این فضای مجازی. با این کامنتها و با توئیتها و واکنشهایی که آدمها نشان میدهند، هشتگها، کمپینها، فلانی، حرفها. خلاصه، ببینید الان چه غوغایی توی روان مردم. بقیه را متوجه این بکند که حواسشان را جمع بکنند. توی دل مردم را خالی میکنند. الان توی این بحث کرونا عمده مسئله ترس مردم. بیشترین مرگ و میر هم آقا جانم شما بگویم آمار کرونا که رفته بالا برای چی رفته بالا؟ چه شکلی رفته بالا؟ من اینجا توی خانه نشستم. اولاً هی به خودم تلقین میکنم کرونا همه جا را گرفته! اینقدر تلقین میکنم، کمکم بدن واکنش نشان میدهد. چون بدن درباره بدن تابع نفس است دیگر. نفس وقتی کامل تسلیم شد نسبت به یک چیزی، بدن هم تسلیم میشود. حضرت فرمودند این اگر توی نماز قلبش اگر خاشع بود، بدنش هم خاشع بود. توی نماز خودش را میخاراند. خارش اثر بیمحلی است. نه خارش از اثر مریضی. خارش اثر بیمحلی، اثر بیاعتنایی. اگر قلبش خاشع بود، تنش هم خاضع بود. یعنی حالات روح و قلب بر بدن خودش را نشان میدهد. وقتی کسی در قلب خودش را باخت، توی بدن هم خودش را باخته. بدن مقاومتش را از دست میدهد. بعد با یک ویروسی که اصلاً از آن کوچه پایینی دارد رد میشود، آن من را میگیرد. مریض میشوم. بعد سریع هم احساس میکنم دارم خفه میشوم و سریع میروم بیمارستان و بیمارستان که بروی آنجا دیگر اصلاً خودش مرکز ویروس و میکروب و همه اینهاست. آنجا تست کرونا و اینها که میروی، پرستار میگوید که آقا طرف آمده اینجا ۷۲ ساعت نخوابیده! بخوابی کرونا توی خواب میکشدت. ۷۲ ساعته نخوابیده، آمده اینجا از شدت فشار و اینها سکته کرده، مرده. اینها خیلی از بیماریها و مرگ و میرها این شکلی است. اصلش از ترس است.
۱۰ جلسهای در مورد ترس صحبتهایی داشتیم. دوستان منتشر کردند توی کانال قوت قلب. اگر انسان داشت، قلبش متصل بود به یک حقیقت بالاتر، ترسی ندارد. ما وظیفهمان را انجام میدهیم. گفتند بهداشت، چشم. دست ندهیم، چشم. روبوسی نکنیم، چشم. دستکش داشته باشیم، چشم. ولی ترسی هم اگر خدا بخواهد ببرد. با کرونا، بیکرونا میبرد. الان مگر غیر کرونا دیگر نمیمیریم؟ سکته نداریم؟ تصادف نداریم؟ دیگر الان از وقتی کرونا آمده پراید گفته: پرایدم هم دارد وظیفه عمل میکند در کُورس با کرونا. جلو بزنید. من پرایدم عظمت دارم برای خودم. پراید به وظیفهاش دارد عمل میکند. عرض کنم که آدمهای جنایتکاری که با سلامت مردم کار ندارند، آسیب میزنند، اینها دارند کارهایشان را انجام میدهند. هزار و یکی راه هست برای مردن. ما این همه آدم داریم میمیرند. آدم اضافه شد. مردم میمیرند. حالا یک تعداد بیشتر شده ولی همیشه همین بوده دیگر. همیشه شلوغ بوده سردخانهها و قبرستانها و فلان و اینها. با کرونا نمیمیریم، با چیز دیگر میمیریم. باورش بیاید. البته نسبت به کرونا مراقبت میکنیم که نسبت به تصادف و رانندگی مراقبت میکنیم. کمربند میبندیم، سرعت نمیرویم، سبقت نداریم، راهنما میزنیم، آینه را نگاه میکنی، ماشین از جهت فنی معاینه میکنیم، درست میکنیم. همه اینها درست. ولی کسی ترس دارد الان سوار ماشین میخواهد بشود سر کوچه برود؟ فضای روانی است. رانندگی مراقبت میکنم. یک وقت میترسی. الان میزنم، الان میزنم، الان یکی...
الان فضای روانی مردم توی کرونا این شکلی شده. ای استرس، ترس، فلان! این همه آدم دارد میمیرد توی تصادفات ما استرس داریم؟ استرس هم نداری. حواست را جمع میکنی، نمیمیری تصادف نکنی. استرس دیگر نداری. آن بار روانی پدر آدم را در میآورد. این اصل مسئله این آقا جان و این فضای نماد زبان که عرض کردم مطلب این است. توی این فضای مجازی این خراب شده بیصاحاب، واقعاً بیصاحاب. صاحب ندارد. این زبانهای باز از یک مشت آدم جنایتکار جنگی. چون الان توی وضعیت جنگی هستیم. اینهایی که استرس به مردم میدهند، امنیت روانی مردم را نابود میکنند، اینها جنایتکار جنگیاند. حالا زمان ظهور با آن برخورد مقتضی انجام میشود. «مرجفون»ند دیگر. قرآن، سوره احزاب میفرماید اینها مرجفند. لرزه توی جامعه میاندازند، زلزله ایجاد میکنند. حکمش هم اعدام نیست، بالاتر از اعدام است. اعدام فقط میگیرد گردن میزند، طرف را میکشند. اینجا باید تیکهتیکهاش بکنند. نه تیکهتیکه، قطعهقطعه. یعنی ۸۰ تیکه. یعنی دست و پا را بزنند به اشد مجازات بکشندش. این وری ایجاد کرده موج، آن وری نسبت به خودش بیفتد که اگر کسی این کارها را بکند، همچین پدری ازش درمیآورند. توی جامعه موج میاندازند. مسئول، نماینده مجلس، وزیر، وکیل، هرچی باشد. جو عمومی مردم را باید آرام کرد. مردم نباید ترساند. که همین جوری سیل جمعیتی بیا توی بیمارستان سرفه کرده. بیاید تست بده. بدبخت آنجا بگیرد. الان یکی از دوستان آن هفته خدمتشان بودیم در مازندران به من گفت که برادرم رفته بیمارستان. کمی ناخوش. چهار روز بعد برادرش از دنیا رفت. این توی بیمارستان. بنده خدا فضای بهداشتی که نیست. این کنار یک کرونایی گذاشتند. این مشکوک بوده. خواستند تستش بیاید. کرونا. آن کرونایی هم حالش بد، شدید. این بدبخت افتاده. سرفه شدید. کما، از دنیا رفت. و تنها کسی که الان به این وضعیت عمل کرده که رفته توی خانه نشسته و کلاً کارها را تعطیل کرده یک شخصیتی است، یک آقایی. ملکه غیبت. یک وقت میترسم ناراحت بشود. جلوی چشم همه ماست. داریم میبینیم. ظاهراً ابایی هم ندارد. خدا اینها که اینها دیده بشود. حساب نمیآورد کسی یا چیزی. ول کردند مملکت را تعطیل. یک وزیر بهداشت بنده خدا تک و تنها دارد همه کار میکند. به هر حال این زبانمان را مراقبت بکنیم. آقا جان، اگر مجوز استرس به مردم دادیم، یکی به خاطر استرس ما رفت بیمارستان، کرونا گرفت، مرد. این قتل به پای ما نوشته میشود. تعداد افرادی که میروند به خاطر استرس ما، واکنشهایی مبتلا میشوند، دچار میشوند، قاتلش ما هستیم. این آرام کردن مردم نیست. آرام کردن مردم به این است که آقا تو مراعات بکن. این الان داروهایی که دادند اینجور نبوده که ما هرچی اینها میگویند قبول بکنیم. مدرن هم دشمنی داشته باشیم. نه. اگر واقعاً لازم بوده دکتر بریم. طب مدرن هم رفتیم. از طب سنتی و این شکلی هم اگر توانستیم استفاده کردیم. داروی امام کاظم (ع) عزیزان زحمت کشیدند آوردند. خدا حفظشان کند. الان تشکر میکنم، خدا خیرشان بدهد. لطف کردند. حال معمولی من که آن طور قدرت پیدا کرده. خیلی داروی خوب، اثرگذار و همین جور هم متعدد گفتند که اینهایی که استفاده کردند حتی کسانی که مبتلا به کرونا بودند و شدید بودند با استفاده دو سه شبه از این خوب شدند و گزارشهای متعدد از افرادی که طرف اصلاً اهل نماز و حجاب و اینها نیست معلوم است ولی من دارم به شما میگویم خوب شدیم. شما چطور باور نمیکنید؟ من باید بگویم باور نمیکنم تو چرا باور نمیکنی؟ خب اینها هم هست. این مسیر دارویی درمانی جلو چشم ما. حالا شهرهای مختلف سرچ بکنید، بگردید ببینید چه شکلی میشود این دارو را پیدا کرد. پیدا بکنید، به هم برسانیم. داروی خیلی خوبی است. سیستم ایمنی بدن را تقویت میکند. چیزهایی بخورید که سیستم بدن را تقویت میکند. چیزهای گرم سیر و زنجبیل و پیاز و اینها که خوب است. بدن را گرم میکند. چیزهایی که سردکننده است چون کرونا سرما است، رشد میکند. مسائل طبی و بهداشتی هم رعایت بکنید. هیچ چیز حاد عجیب و غریبی نیست. از وبا و فلان و اینها توی آن دورانی که هیچ بهداشتی نبود، هیچ آموزشی نبود، هیچ مراعاتی نبود. این را بگویم برایتان. ببینید ما چقدر کم توکلیم. این داستان را داشته باشید. من عاشق غلامرضا فقیه. این کتاب اینجاست. دست کردم. کتاب «تندیس پارسایی». این بخش را اگر بتوانم برایتان پیدا بکنم. همین الان یکهو یادم آمد. توی نجف آقا جان وبا آمده. همه از هم فاصله گرفته بودند. در نجف کسی لباسهای خودش را نمیشست. من عاشق غلامرضا میآمد لباس زیر طلبهها را با لباسهای روح... همه لباسها را جمع میکرد، لب رود میشست، برمیگشت. بعد ایشان کسی بود که از جانب امام زمان (عج) برای ایشان پیام میرسید. مورد عنایت شدید حضرت بود. آقای بهجت (ره) که به شدت به ایشان علاقه داشتند. خیلی تعابیر بلندی در مورد ایشان به کار بردند. بابا جان ما وظایفی داریم. توی همه جوانب. وظیفه بهداشت داریم. وظیفه رسیدگی به همدیگر هم داریم. وظیفه، یعنی نباید یک وظیفه ما را از یک وظیفه دیگر غافل بکند. همه را باید با هم ببینیم. توکلمان را نباید ترس نباید بر ما غلبه بکند. فکر نکنیم این اسباب بر ما کاری میکند. اینقدر خودمان به ترس میآید. از یک ور دیگر میافتیم. تلقین میکنیم. هی میگوییم ضعیف میشویم. این استحکام روحی، این قدرت قلبی عبور میکند از این مشکلات و معضلات. شُل نکنیم خودمان را. نترسیم، نترسانیم کسی را. احتیاط بکنیم. به همدیگر رسیدگی بکنیم. وظایفمان را انجام بدهیم.
اصل مسئله را حضرت فرمودند: «اگه میخوای اینجوری باشی. پروندهات بالا برود، خوب بالا برود. درست بشوی، عملت خالص. اول از همه زبان را کنترل کن نسبت به بقیه. همه رقم کنترل کن. کسی را نترسان. دلهره ایجاد نکن. بدگویی نکن. ظلم نکن. «عن إخوانک و إن حملت القرآن.» یکی از برادران، یکی از حاملان قرآن. در مورد حاملان قرآن بدگویی نکن. زبانت را مراقبت کن نسبت به کسانی که اتصال با قرآن دارند، ارتباط دارند با قرآن. «لا تحملها علی إخوانک.» گناهانت را خودت به دوش بگیر. بار برادرانت نکن. «و لا تزک نفسک بتضمیم إخوان.» نخواه با بدگویی از برادرانت خودت را خوب نشان بدهی. مذمت کنی و بدیهایشان را بگویی تا خودت خوب جلوه بکنی، خوبیت دیده بشود. «و لا ترفع نفسک» بحث تکبرش میشود، اوجب و تکبر. «لا ترفع نفسک بوضع إخوانک.» نخواه با پایین آوردن برادرانت خودت را بالا ببری. «و لا تَرائی بعملک.» با عمل ریا نکن. «و لا تدخل مِن الدنیا فی الآخرة.» چیزی از دنیا را داخل در آخرت نکن. نیتهای دنیایی را توی کارهای اخروی نریز. نیتت همان جور خالص اخروی باشد. ملکوتی باشد. آسمانی باشد. دیگر دنیاییها را قاطیش نکن. که «جای پولی هم میدهند. منبر میروی. معروف هم میشویم. یک پولی هم میدهند. عزت و احترام پیدا میکنی. مرید هم پیدا میکنیم.» این را بریز دور. توجه نداشته باش. این را میگوییم خدا خوشش میآید. این را میگوییم خدا اثر بدهد. این را میگوییم در خودمان تحول ایجاد شود. به خدا در کس دیگری هم اگر خواست تحول ایجاد کند. «و لا تفحش فی مجلسک.» توی مجلس فحش نده. یعنی کار فاحش، کار بدی را از خودت نشان نده. توی همنشینی با تو از تو کسی چیز بدی نبیند. «لکی یحضرون کلسوء خلقک.» تا بخواهند به خاطر بد اخلاقی تو از تو فاصله بگیرند، سمتت نیاییم. «و لا تناجی مع رجلین و أنت مع آخر.» وقتی یکی دیگر هست، با یکی دیگر در گوشی حرف نزن. ببین پیغمبر چه راهکار جزئی هم دارند استفاده میکنند. اخلاص و مراتب و رشد و اینها از همین کارهای ساده حاصل میشوند. این رعایت آداب نفس را لطیف میکند. آدم را لطیف میکند، بالا میبرد. همین آداب جزئی. آقا در گوشی با کسی حرف نزنید. سوء ظن ایجاد میشود. بقیه ناراحت میشوند. یک وجه بدی دارد. «و لا تعظم علی الناس.» خودت را مردم بزرگ ندان. «فَتَنْقَطِعُ عَنکَ خیرات الدنیا.» اگر این طور باشی، خیرات دنیا از تو قطع میشود. «و لا تمزق الناس.» مردم را پارهپاره نکن. «فتمزقک کلاب أهل النار.» سگهای جهنم تو را تیکهتیکه میکنند. پارهپاره میکنند. حیثیت اینها را پارهپاره نکن. زندگی اینها را پارهپاره نکن. شخصیت اینها را پارهپاره نکن. «قال الله تعالی: و ناشطات نشتا.» میدانی آیه که فرمود: «و ناشطات نشتا» منظورش چیست؟ آیا دو سوره نازعات «ناشطات» چیست؟ «إنه کلاب أهل النار.» اینها سگهای جهنماند که فرمود غیبت خور. سگهای اهل جنة نار؟ اهل نار است، این همین است. «ناشطات»، سگهای جهنم. «تَنَشُّعُ لَحْمَ وَ الْعُرْس.» گوشت و استخوان را تیکهتیکه میکند، پارهپاره میکند. «قلت: وَ مَنْ یُطِقُ هذَا الخِصالَ.» حالا معاذ میگوید که پرسیدم که آقا این همه اعمال را کی میتواند انجام بدهد؟ این کارها را، این ویژگیها را تازه همین که ساده کردند و به ما دستور ابتدایی. کی قدرت اینها را دارد؟ حضرت فرمود: «یا معاذ، إنه یسیر علی مَن یسره الله.» اگر خدا برای کسی ساده کند این عنایت حق تعالی است. «اگر از جانب معشوق نباشد کششی، کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد.» کشش مهم است. جذبه مهم است. عنایت مهم است. «یسره الله.» یعنی خدا در تو ببیند واقعاً میخواهی. واقعاً طالب هستی. با همه وجودت میخواهی. اطلاعاتی که سر راهت قرار میگیرد باعث نمیشود تو دست از طلب برداری. «دست از طلب ندارم تا کام دل برآید.» دست برنمیدارم تا برسم. با همه سختیها کم نمیآورم. کوتاه نمیآیم. این طلب را اگر واقعاً دید، الان که نگاه میکنی سخت است. عنایت حق تعالی اگر نباشد ولی عنایت وقتی بود، ساده است. اینها ساده است برای کسی که خدا برایش ساده کند. «قال: و ما رأیتُ معاذًا یکثر تلاوة القرآن کما یکثر تلاوة هذا الحدیث.» راوی میگوید که من ندیدم معاذ چیزی را به اندازه قرآن بخواند. آنقدر که این روایت را میخواند. آنقدر که معاذ این روایت را میخواند، هیچ روایت دیگر نمیخواند. مثل قرآن که دائم آدم هی مراجعه میکند، میخواند. معاذ این شکلی بود. دائم به این حدیث مراجعه میکرد.
**بحث حبط اعمال**
در مورد حبط یک نکتهای بگویم، بقیهاش باشد برای فردا. توضیحات بیشتر. یک روایتی از سلیمان خالد. میگوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم این آیه ۲۳ سوره فرقان: «و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءً منثوراً.» قرآن میفرماید که ما میآییم سراغ اعمال اینها. اعمال اینها را پودر میکنیم. از بین میرود. «هباءً منثور»ش میکنیم. خاکستر به باد. هیچ چیزی برایش نمیماند. عمل را نابود میکند. حضرت فرمودند که: «والله إن کانت أعمالهم أشد بیاضًا من القطن.» اگر اعمال اینها سفیدتر باشد از پنبه، «حرام لم...» وقتی حرام سمتش میآید رها نمیکند خودش را. نگه نمیدارد. تقوا ندارد. حالا در مورد این عرض میکنم. عمل شرط قبولیش، یعنی شرط اثرگذاریش تقواست. انشاءالله فردا اگر توفیق باشد، یادم باشد عرض بکنم. «إنما یتقبل الله من المتقین.» فردا انشاءالله توضیح بیشتر میدهم. حس مراقبه نسبت به حرام ندارد. آسیب دیگر مثل اینکه مراقبت نکنی از کالایی که داری. درباره آتش، جنس شکستنی داری. از سنگ مراقبت نکنی از ضربهها که بهش وارد میشود. مراقبت نکنی. هر چقدر این خوب و شفاف و قشنگ باشد، یک سنگریزه میآید پودرش میکند. عالم دنیا که تجلی عوالم بالاتر است چطور به شما میگوید که سنگ با شیشه جور درنمیآید. هر چقدر شیشههای فراوان و متکثر و زیبا و آنچنانی داشته باشی، یک سنگریزه بیاید این را پودرش میکند. هر چقدر که کاغذهای زیاد آنچنانی داشته باشی، توی آن مطالب آنچنانی نوشته باشی، یک تیکه آتش بیاید مراقبت نکنی. فرقش به این است که توی دنیا غفلت هم بکنی میسوزاند. یعنی اراده شما خیلی دخالت ندارد ولی نسبت به آتش بالایی فقط اراده شماست. یعنی تو تقوا نداشته باشی. اگر همه سعیت را کردی، مراقبتت را کردی، حواست را جمع کردی، آخرش معدن معلوم میشود که آنی که میخواستی نشد. اینجا آسیب نمیزند ها. چطور مراقبتت را کردی نسبت به حرام؟ مراقبهای نیست. اینکه مراقبه ندارد. اگر حرام آمد انجام میدهد، این عملش را نابود میکند. «فیه دلالةٌ علی توبهالفسوق.» اینجا دلالت بر این که طاعات با فسوق حبط میشود، با گناه. «و الحبط عبارت الحسنة.» که توضیح خوب اینجا توی پاورقی دادند. نمیدانم این پاورقی این «عدةالداعی» از کیست؟ «فی المراعات.» این از علامه مجلسی (ره). «قال: فی مرآة.» در کتاب «مرآةالعقول» علامه مجلسی (ره) میفرمایند که «إحباط» عبارت است از «إبطال الحسنة». یعنی آن اثری که ازش توقع میرود برایش بار نمیشود. در برابرش «تکفیر» است که «إسقاط السیئة». حسنه را از کار بندازند میشود احباط. «هی جیمی تای.» سیئه را از کار بندازند میشود تکفیر. تکفیر سیئات اصلش انکارناپذیر نیست بین مسلمین و همه قبول دارند. ما احباط و تکفیر را داریم و نمیگوییم که هر معصیتی هر طاعتی را از بین میبرد و هر طاعتی هر معصیتی را از بین میبرد. بلکه میگوییم یک سری معاصی هست. یک سری آثار خاصی دارد. این معاصی باعث میشود طاعت شما از بین برود. جوادی آملی (ره): چرا غیبت اعمال ۴۰ سالت را از بین میبرد؟ حبس میکند. به خاطر این که تو با یک غیبت آبروی ۴۰ ساله یکی را از بین بردی. ۴۰ سال خوردهخورده آبرو جمع کرد. یک غیبت کردی آبروی ۴۰ ساله رفت. ۴۰ سال خوردهخورده عمل جمع کردی، عمل این. این است که پس معلوم میشود که هر چقدر آن غیبت عمیقتر باشد، آثارش هم عمیقتر است. میزانی که در حیثیت او را آسیب میزند متفاوت است. خب، و یک بحث خوبی را مرحوم علامه در جلد ۲ المیزان مطرح کردند در مورد حبط. فردا اگر توفیق باشد میخوانم. این هم بحث حبط ماست. بحث بسیار مهمی است. اعمال حبط میشود. میگوید دیدم هی دارد محو میشود، پرونده فلانی جا به جا میشود. این جا به جایی اعمال، جایگزینی اعمال. اینقدر عمل میدهم، اینقدر عمل میگیرم. بحث مفصلی است. جای کار حسابی هم دارد که انشاءالله اگر خدا توفیق بدهد فردا در موردش بحث میکنیم. این روایت را امروز توانستیم بخوانیم و از کتاب هم مقداری، دو صفحهای که خواندیم فعلاً غنیمت است؛ چون بحث بسیار مهمی رسیدیم که باید حسابی رویش کار بکنیم. خدا انشاءالله توفیق بدهد توی این بحث بتوانیم پیشرفت بکنیم و بحث را عمیق بفهمیم و انشاءالله عمل بکنیم.
و صلیالله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه شانزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هجدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نوزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیستم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...