ملائکه کتابت اعمال در زمان مرگ انسان چه رفتاری دارند؟
در عالم ملکوت مانند عالم ماده، ابعاد داریم
شیطان از چند طرف به انسان حمله میکند؟
بیان ویژگیهای عوالم فجار، ابرار و مقربین بر اساس سوره مبارکه مطففین
توضیحاتی پیرامون عالم یمین و شمال و اصحاب آن
مراحل پاک شدن افراد
سجده ملائکه به چه معناست؟
هر انسان چند مَلَک دائمی به همراه خود دارد؟
اظهار خوشحالی و نفرت ملائکه همراه انسان از او
عظمت زیارت عاشورا در نامه اعمال
مرتبه وجودی امیرالمومنین به چیست؟
از امیرالمومنین چه طلب کنیم؟
قبر هر شیعهای متصل به نجف است
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن قیام. بحث ملائکه را تمامش میکنیم، انشاءالله. فعلاً در حدی که کلیت بحثی که در کتاب داریم فهمیده بشود، کافی است. باز شاید به مناسبتهایی نکاتی در مورد ملائکه، و روایتی در مورد ملائکه که اینها موقع مرگ چه رفتاری دارند، مطرح شود.
این ملائکه اعمال در جلد ۵، باب ۱۷، صفحه ۳۲۵ تا ۳۲۹ آمده است. حالا من چندتا از روایتش را اگر بشود خیلی سریع اشاره بکنم. عنوانش این است که: "الملائکة یکتبون أعمال العباد"؛ ملائکه اعمال عباد را مینویسند، اعمال بندهها را کتابت میکنند.
اول به آیات اشاره میکنم. مرحوم علامه مجلسی (رضوان الله علیه) روایاتش را میفرماید. همین بود که دیروز عرض کردیم: "ان صاحب الشمال لیرفع القلم". ملکه دست چپ، دست راست نداریم، همانجوری که خود پرونده را مثلاً به دست چپ، به دست راست نمیدهند. دو عالم هست؛ عالم یمین و عالم شمال. این چپ و راست اعتباری نیست که الان چپ و راستِ من اینور میشود، شما آن طرف میشوید. روبهروی هم، مقابل هم میشویم، هرکه هرجا بنشیند یک چپ و راستی میشود. چپ و راست حقیقی یعنی شما با دست چپت هم که کار میکنی، این در واقع اگر کار خوب بکنی، این دست چپت برات دست راست است. با دست راستت هم اگر کار بد بکنی، دست راستت هم برات دست چپ ملکوتی است. این چپ و راست معنایش این است که حالا بخشی از این بحثهای شیطان و تشکیلات شیاطین را توضیح دادیم. شیاطین از چهار طرف حمله میکنند. این حمله از چهار طرف به چه معناست؟ این طرفها، طرفهای اعتباری نیست. حکایت از ابعاد مختلف وجودی انسان است. همین تعبیر ابعاد وجودی. خیلی تعبیر قشنگی است. ما همانجور که در عالم ماده ابعاد داریم، در ملکوت هم ابعاد داریم. حالا در قیاس با این ابعاد مادی ما، ابعاد ملکوتیمان هم گفتند: چپ و راست، جلو و عقب. آنچه که پیش روی ماست، میشود جلوی ما. این بُعد وجودی ماست که میشود روبهرو. آنچه پشت سر ماست، از حیث وجودی. هر آنچه که از حیث وجودی جلوتر از ماست، این میشود جلو. هر آنچه که از حیث وجودی عقبتر از ماست، میشود عقب ما. گذشتهمان میشود عقبمان، آیندهمان میشود جلومان.
یک بخش و ابعاد خیر، نقاط قوت میشود سمت راستمون. نقاط ضعف میشود سمت چپ. ضعف و قوت را هم در قیاس با یک چیزهایی میسنجیم دیگر. یعنی اگر من توان یک سری کارهایی که باید انجام بدهم را داشتم، این میشود قوت. یک سری کارها الان ما میگوییم فلانی نقطه قوت دارد، یعنی چه؟ مثلاً یک رئیس جمهور نقاط قوتی دارد، نقاط ضعفی دارد. به حسب آن وظایفی که دارد، کارهایی که باید انجام بدهد، اگر دارد انجام میدهد، آنها را بلد است، توانش را دارد، این میشود نقاط قوت. اگر ندارد، میشود نقاط ضعف، میشود ضعف و قوت. حالا این صورت ملکوتیش همان است که ما از آن تعبیر میکنیم به سمت راست، سمت چپ.
شیاطین از همه این چهار عالم، چهار بُعد وارد میشوند که ما را درگیر بکنند. نسبت به آینده، ما را تردید بیندازند، دودل بکنند، بترسانند. نسبت به گذشته، ما را هی درگیر خیالات و خاطرهها بکنند، ما را در گذشته نگه دارند. نسبت به نقاط قوت هم توهم این را در ما ایجاد کنند که این نقطه قوت را که داریم هم نقطه قوت را از خودمان بدانیم، و با نقطه قوتمان از ما کاری برنیاید، اثری برای ما نداشته باشد که اصلاً خود اصل نقطه قوت هم اول محل تردید میشود. و از سمت چپ هم میآیند که نقاط ضعف ما را اول بگوید نداریم. اگر داریم مهم نیست. اگر داشتیم و مهم بود، برطرف میکند و درگیر کردن در زوایای دیگری از سمت چپ ما که میشود ابعاد بعدی است که شیاطین از آن وارد میشوند.
در عالم قیامت ما مؤمنین را در این حالت میبینیم که: "یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَبِأَیْمانِهِمْ"، نور اینها جلوشان و سمت راستشان است. دیگر اصلاً مؤمنین در قیامت، در بهشت سمت چپ و پشت ندارند. یعنی چه چپ و پشت ندارند؟ توضیحاتش معلوم شد. این چپ و پشت به اعتبار این فضای مادی نیست. هر آنچه که هست، حضور هر آنچه هست، پیش روی اینهاست. در حالی که آن ها چون ادبار داشتند، اعراض داشتند، کفار چون در پشت، پشت کرده بودند، کلاً همه چیز پشت اینهاست. همه حقایق پشت اینهاست. روبهروی هیچ حقیقتی نیستند. و هر آنچه که دارند، دست چپشان است؛ چون هرچه که برای اینها بوده نقطه ضعف بوده. لذا پرونده اعمال در دست چپشان است. نه اینکه میدهند و بگویند بدی مثلاً میخواهد دست راست بگیرد، نمیتواند، بعد هی زور میزند، مثلاً به آخر دست چپش میگیرد، مثلاً از این چیزهای توهمی که خیالات ما مخصوص خودمان است. نخیر، این همه وجودش دست چپ و پشت است. پروندهاش هم مال عالم شمال اوست.
حالا عالم یمین، عالم یُمنه. عالم شمال، چه عالم یَسار هم نمیگوید؛ چون روبهروی یمین یَسار است، راست روبهروش چپ است. تعبیر یسار میآید. زبان عربی در قرآن تعبیر یسار به کار نمیبرد، تعبیر شمال به کار میبرد. چرا شمال را به کار میبرد؟ شمال از "شمول". ما اصلاً تعبیر یسار را هم در قرآن نداریم. الان که من سرچ میکنم، میبینم اصلاً در قرآن کلمه یسار به کار نرفته. با این چپ در برابر راست به معنای ضعف. یسار معنایش از حیث جهت این است که ساده است. کارهای ساده را معمولاً مثل آدم با دست چپ انجام میدهد. کارهای سخت را با دست راست. به این حساب یسار بهش میگویند. شمال که گفته میشود از "شَمَلَ"، به چه معناست؟ شمول، مشمول. خدمت مشمول، میگوییم این تعرفه شامل فلان چیزها میشود، شامل میشود؛ یعنی دربر میگیرد، گستردگی، فراگیری. آنی که شامل میشود، یعنی ضابطه ندارد، محدودیت ندارد، برش ندارد. اگر یک آبی الان اینجا بریزیم، شامل همه این فرش میشود، شامل همه میز میشود، همه را دربر میگیرد، فرامیگیرد. این میز اصحاب شمال. اصحاب شمالند، چرا؟ برای اینکه اینها محدودیت در زندگیها نداشتند. هرچه که جلو چشمشان رسیده، دیده. هرچه به زبانشان رسیده، گفته. هرچه که خواسته، خورده. هرجایی که خواسته، رفته. همه چیز را دربر میگرفته، بدون هیچ محدودیت و ضابطه و کنترلی. کنترل و خطکشی و برش و نگهداری نبوده در اصحاب شمال.
اصحاب یمین، نه، سلکت کردهاند، اصطلاح امروزیها، گزینش کردهاند، انتخاب کردهاند. این را میگیرم، آن را رها میکنم. ملاک داشته، ملاکش هم یُمن بوده. چه به دردم میخورد؟ چه به کارم میآید؟ این میشود عالم یمین، عالم شمال. حالا یک ملک مال عالم شمال است. البته خودش شمالی نیست، مال عالم شمال است. همانجور که ملائکه جهنم مال عالم جهنم هستند، ولی جهنمی نیستند، خودشان معصومند. ملائکه جهنم خودشان نماد رحمت یعنی غرق در رحمت خدا. خودشان مستحق رحمت خدایند، ولی کاری که میکنند، مثل کسی که مأمور زندان است. خودش زندانی نیست، مأمور زندان است. این حکومت مثلاً به شدت برای آن مثلاً شهید لاجوردی مأمور زندان بود. یکی از نیروهای به شدت محبوب حضرت امام و حکومت و رهبری و اینها. خب این مورد رحمت خدا هست، ولی محل کارش آن حوزه فعالیتش جهنم است، زندان است. ملکِ عالم شمال هم مورد رحمت خداست، معصوم است. حوزه فعالیت او عالم شمال است. نسبت به عالم شمال احاطه دارد. هر کاری از ما که صورتش در عالم شمال دیده میشود، او ثبت میکند و رصد میکند ما را در بُعد عالم شمالمان. هر کاری از ما که در عالم یمین دیده میشود، چه کسی ثبت میکند؟ ملکی که در عالم یمین است و رصد میکند ما را از عالم یمین.
البته ما در برابر اینها، یکی دیگر هم داریم که این مقربیناند. یک مقربین داریم. مقربین اصحاب یمین، نه اصحاب شمال. سوره مطففین را از اولِ آن سوی مرگ ما هی گفتیم میخواهیم این را بخوانیم، بخوانیم، بخوانیم، نشد که بشود. امروز که روز میلاد آقا و مولا، امام جان جانان ما، امیرالمؤمنین (ارواحنا فداه) است، ما که حالا انشاءالله عرایضی در مورد این ذات مقدس اگر توفیقی باشد و خود این ذات مقدس عنایتی بکند، انشاءالله عرض خواهیم کرد، و جا دارد که تبریک بگوییم به همه شیعیان امیرالمؤمنین، به همه فرزندان امیرالمؤمنین، به همه پدران؛ خصوصاً اساتید بزرگواری که حق بر گردن ما دارند، پدر معنوی ما بودند، زحمت کشیدهاند، انشاءالله مورد عنایت خاص امیرالمؤمنین باشند.
حالا این سوره مطففین خیلی سر و سر خاصی هم با امیرالمؤمنین دارد، مثل همه سورههای قرآن که همهاش جلوه امیرالمؤمنین است. حالا در سوره مبارکه مطففین یک دستهبندی دارد. میفرماید که: "کَلّا إِنَّ کِتابَ الفُجّارِ لَفِی سِجّینٍ". یک ابرار داریم، یک فجار داریم. ابرار اصحاب یمینند، فجار اصحاب شمالند. یک مقربین داریم. حالا مرتبه وجودی اینها را ببینید. اصلاً این چپ و راست نیست. این دقیقاً مرتبه طبقهبندی است. طبقه پایین را میگوییم اصحاب شمال. نه، چپ راست. جلو، چپ راست، جلو البته در فضای مادی ما چپ راست جلو میشود، ولی در عوالم وجودی رو همه این طبقات، چپ عالم شمال، عالم فراگیری که این هرچی دم دستش رسیده گرفته، هیچ مقید در قید نبوده، قید و بند نبوده، وَلانگار بوده، باز باشد. هرجا خواست برود، هر کار خواست بکند، میشود اصحاب شمال.
چه تعبیر دیگری در مورد اینها؟ فجار. "کتاب فجار" کجاست؟ آیه ۷: "کتاب فجار" کجاست؟ در سجین، در زندانهاست. سجین بحث مفصل و مبسوطی دارد. ما از آرزویمان این است که سوره مبارکه مطففین را یک وقتی بحثش را داشته باشیم. خدای متعال عنایت بکند. سج، سجنی بر بالای سجن دیگر است، به قول مرحوم علامه طباطبایی که اگر کسی در آن بیفتد تا ابد یا مدتی بس طولانی در آن خواهد بود. انقدر سخت است که با زبان بشری نمیشود معرفیش کرد. مبالغه در سجن؛ چون سجن بند هستی، ولی در آن بند یک گشایشی داری. در بند که دیگر بند نیستی. در بند آزادی؛ یعنی پا میشود، مینشیند، میخوابد، غذا میخورد، میگوید، میخندد، کتاب میخواند، فیلم نگاه میکند، بازی میکند، تفریح میکند، ولی در بند. همهاش ولی این سجین در بند و در بند است. هیچ یعنی در بند مطلق است. صورت ملکوتی اینجور وَل بودن در عالم ماده، آنجور در بند بودن در ملکوت است.
ببینید خیلی هم پرت نیست. شما الان نگاه کنید، بچهای که مثلاً ۷ سالش است و این باید مدرسه برود. شرایط و امکانات مدرسه رفتنش هم هست. مدرسه نمیرود و کامل وَل است. آن وقتی که عرصه بروز تحصیلات افراد در جامعه است، میشود ۲۰، ۳۰ سالش. وقتی که دیگر باید از دانشش نان دربیاورد، کار بکند، ارتزاق بکند، آن وقت چیست؟ در بند. در بند. هیچ از او نمیآید. این هفت سال، هشت سال، ۱۰ سال، ۱۵ سال وَلِ وَل بود. آن وقتی که باید جمع میکرد، آن وقتی که باید بروز پیدا میکرد، آثارش را ببیند، نتیجهاش را ببرد، در بند. در بند است. دقیقاً همین صورت، همین ماجرای ما در زندگی دنیامون برقرار است. این در عوالم بعدی هم همین است. این هم همین عالم است دیگر. یعنی ما میگوییم عالم عالم کودکی، عالم نوجوانی، عالم دانشآموزی، در عالم کاسبی، در عالم تحصیلات هیچی نداشت. در عالم تأثیر هیچی ندارد. همین الان هم جاری است دیگر. نسبت به ملکوت، این در عالم دنیا وَلِ وَل بود. در عالم بالا حقیقت این وَل بودن او در بند است، در بند در سجین است.
کتابش در سجین است. کتابش هم از خودش جدا نیست. کتابش همان اسکن وجودی اوست. همان چیزی که حکایت از وضعیت وجودی او دارد. یک چیز جدا از خودش نیست. "کتاب خودتان مطالعه کنید". ما چیزی بیرون از ما نیست. نه مثل آن بابای آن آقای دکتری که گفتم که میگوید هیچ خبری غیر از ما نیست که ما را باز آخر بیاوریم در این عالم ماده و با این توهمات و اینها این بشود ما. نه، مایِ بالاتر. هی هر عالمی ما جدیدی از خودمان، عالم نوین شروع میشود. امیرالمؤمنین فرمود (صلوات الله و سلام علیه): "من عرفنی بنورانیتی فقد عرف الله". هرکی من را به نورانیت بشناسد، خدا را شناخته است. این معرفت به نورانیت چیست؟ یعنی من را در مرتبه نورانیتم اگر بشناسد، از عالم نورم اگر بشناسد، معرفت تامه حق تعالی است. که بزرگان معرفت نورانیت و زیارت در معرفت نورانیت اینها حرم که میروند در و دیوار زیارت نمیکنند. اینها آن مقام نورانی و آن عالم نور امام معصوم را زیارت میکنند که اول خلقت انوار بودند دیگر. زیارت جامعه هم فرمود که: "انوار بودید در بین خدا". شما را پایین آورده. الان فکر میکنم که کمی ذهن ما جا میدهد به اینکه عرش نور، عالم بالا لااقل تصورش را شاید بتوانیم داشته باشیم. به هر حال اینها در سجین. "کتابشون" و: "وَ ما أَدْراکَ مَا سِجّینٌ؟" تو چه میدانی که سجین چیست؟ "کِتابٌ مَرْقُومٌ". خود سجین یک کتاب مرقوم است، مکتوب است. یک قضایی است، یک اثباتی رقم خورده که هرچی آنجا ثبت شده، روشن است، حتمی، تخلف در آن نیست، "کُدُ سِجّینٍ کِتابٌ".
خود سجین، کتاب کتاب شما در کتاب. یک عالمی است که همه چیز ثابت، روشن، مضبوط. تو غصه صعود. و هر کسی کتابش در آن کتاب است. باز کتاب و ذهنیت مادی و دفتر و برگ و اینها نداریم دیگر. یک چیز این هم از این عظیم و توضیح میدهد که اینها کیند؟ اینها روز قیامت: "لَمَحْجُوبُونَ". در حجاب کشته شدند، پشت کردن. هیچی نمیبینند. هیچی جلویشان نیست. خب این از فجار. "کَلّا إِنَّ کِتابَ الأَبْرارِ لَفِی عِلِّیینَ". کتاب ابرار در علیین است. پس عالم علیین که میگوییم اعلی علیین، خود علیین یک عالم است. آنها در سجین، در عالم سجینند. این در عالم علیین است. زیارت مثلاً اهل بیت میرود. خدا او را در اعلی علیین مینویسد. اعلی علیین بالاترین مرتبه علیین که باز هنوز مال عالم ابرار است، عالم مقربین نیست.
کتاب ابرار در علیین است. بعد میفرماید که: "وَ ما أَدْراکَ مَا عِلِّیُّون، کِتابٌ مَرْقُومٌ". علیین هم یک کتاب است، آن عالم ثبت عالمی که همه حقایق در آن ثبت شده. "کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ". حالا عالم مقربین چیست؟ دیگر فقط اشاره اینجوری میکند، میگوید عالم ابرار یکجوری است که مقربین شاهد عالم ابرارند. احاطه و سیطره وجودی دارند به عالم ابرار. اگر کسی جزو مقربین شد، این خودش اشراف دارد به عالم. خب آن باز سوره مبارکه واقعه اینها را تعریف کرد که این ابرار کیان اند؟ مقربین که از سابقون، سابقون هستند. "أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ". اینهایی که اهل سبقتند. سبقت در عوالم وجود، زده جلوتر. یک عالم، یک مرتبه از او بالاتر است. این "سبق" که "سابقون" از "سابقون" که حالا یا باید دو تا سبقت باشد؛ یکی سبقت در ذات، یکی سبقت در صفات، یا سبقت در صفات، سبقت در اعمال، سبقت در نیت، سبقت در همه اینها را میتواند باشد. اینها پس میشوند مقربین. مقرب شاهد بر ابرار است، احاطه دارند. اینکه مثلاً امثال علامه طباطبایی، آقای بهجت، امام، بزرگان این شکلی، اینها احاطه دارند، اشراف دارند. حالا بعد از مرگشان که قطعاً در همین دنیا هم اشراف وجودی دارند، اگر بخواهند. این به خاطر اینکه جزو مقربینند، نسبت به ابرار احاطه دارند، اشراف دارند.
مقربین شاهد بر وضعیت ابرار. "إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ". حالا ابرار در نعیمند. "عَلَى الْأَرَائِكِ يَنظُرُونَ". باز تعریف میکند این ابرار جایگاهشان چطور است؟ روی تخت نشستهاند، به هم نگاه میکنند. در چهره اینها، "نظرة النعیم" را میبینی، شادابی نعیم را میبینی که چقدر حالشان خوب است. از رحیق مختوم میخورند. "خِتٰامُهُ مِسْكٌ وَ فِی ذٰلِكَ فَلْیَتَنٰافَسِ الْمُتَنٰافِسُونَ" اینجا باید نفس نفس بزنیم، با هم رقابت کنیم، بدو بدو راه بیندازید برای اینکه به اینجا برسید. "وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ" از چشمهای میدهند که مزاج این چشمه از تسنیم است. حالا "عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ". حالا این تسنیم، تسنیم آن چشمهای است که مقربین از آن مینوشند. حالا این ابرار بهشان یک آبی میدهند که یک ترکیبی از تسنیم در آن است. تسنیم چیست؟ تسنیم چشمه مال عالم مقربین است که آن سرریز کرده، پایینها رسیده. یک رگههایی از آن تسنیم در این چیزهایی که اینها دارند، قاطی شده است. مثل آب زمزم که اصلش مثلاً مال مکه است. ما مثلاً قاطی میکنیم، یک وقتهایی در بعضی تانکرها، در بعضی از ظرفهای آب، مثلاً یک تکههایی مزاجش را ترکیب کردهاند، ممزوجش کردهاند با آب زمزم، ولی اصلش مال اینجا نیست، مال ما نیست. آنی که در مسجد الحرام زندگی میکند، او خودش مثلاً چشمه مال اوست، آن آب مال اوست. پس این مال مقربین تسنیم از مقربین سرریز کرده و ابرار هم یک چیزهایی رسیده که از این مقربین، از این چشمه میخورند.
"إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا". دیگر حالا اینجا میفرماید حالا در این دنیا این مجرمین، مؤمنین را مسخره میکنند. مسخره میکنند. "وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حَافِظِینَ". میفرماید که: "فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ یَضْحَكُونَ". امروز که میشود روز قیامت که میشود مؤمنین به کفار میخندند. اینجا از حیث ماده که نگاه میکنیم، آنها جلوترند؛ چون هر کار بخواهند میتوانند بکنند. دست و بالشان باز است، مقید به چیزی نیست. یعنی مؤمن هی مقید است. او مسخره میکند: "بابا، تو خودت را گرفتار که مُشنگ کردی؟ بردار بخور. این را بردار، اختلاس کن، بدزد، بکن ببر، احتکار کن. تو دیوانهای؟ ماسک را برداشتی دانه ۴۵۰ تومن میفروشی؟ ماسک را الان باید بزنم در انبار، دانه آنقدر بفروشم، ۱۵ هزار تومان بفروشم؟ تو خلی؟ بابا، رایگان پخش میکند در مناطق محروم." الان اینها میخندند، مسخره میکنند. اصحاب شمالند دیگر. در بند به چیزی نیست، تقیّد به چیزی ندارد. او تقیّد دارد. مرتبه وجودیش بالا میرود. بعد آن روزی که حقایق و مراتب وجودی معلوم میشود، کتاب لو میرود، آن وقت معلوم میشود کی بالاتر، کی پایینتر است. آن تمسخر اینها باز تمسخر اعتباری نیست، مثل دنیا. تمسخر حقیقی است، در سخریه اوست. زیر دست اوست. یک مرتبه پایینتر است. تمسخر دنیا این شکلی است دیگر. تمسخر قیامتی که این شکلی است. مؤمنین بیایند بگویند: "آه، این را نگاه کن، دماغ این را ببین، قیافه این شکلی نیست." مرتبه وجودی پایین، پایینتر از او. زیر دست آن حقیر، خوار، ذلیل پیش او در تحت تسخیر اوست. ذلیل پیش اوست. این میشود تمسخر واقعی در روز قیامت که اینها به آن ها میگویند: "کُفَّارٌ ما کٰانُوا یَفْعَلُونَ". غیر از این است که تنشان کردیم. "صُبْغَةُ الْکُفَّارِ" همین لباسشان، همانهایی که عمل کردند، اینجا شده قیافه، شده لباسشان، آنی که به تنشان است. یک بار هم سوره مبارکه مطففین را امروز بالاخره بعد از هرگز توانستیم یک مروری داشته باشیم.
من ادامه روایت را عرض بکنم. انقدر این بحث، بحث جانداری است و حرف روش هست که آدم حیفش میآید رد شود، ولی این بحثها نمیگذارد. پس صاحب شمال: "لیرفع القلم ست ساعات". حالا به عالم شمالمان با تأخیر صورت ملکوتی عمل او وارد میشود. یعنی خدا حجابهایی گذاشته بین ما و عالم شمالمان. همین حجابهاست که باعث میشود جهنم رفتن برای ما سخت باشد، با فشار باشد. هرکی بهشت میرود، موافقت وجودی دارد بهشت با او. ولی هرکی جهنم میرود، زورکی میرود. ربات جهنم، مثالی که قبلاً چند بار گفتیم، مثال میخ در دیوار. به زور. هر جهنمی وارد خودش، وارد جهنم میشود با فشار، خودش را وارد جهنم کرد. چون اینجا متراکم از حجابهای متعدد. هفت تا حجاب است. این هفت ساعت یا شش ساعت حکایت از شش حجاب یا هفت حجاب دارد. بین ما و عالم شبهات حجابهایی قرار دادهاند که ما سریعاً با هر فعلی وارد آن عالم نشویم و موقعیت داشته باشیم تا این بخواهد از این حجابها رد شود. ما توبه کنیم، برگردیم. سریع رسوخ نکند در عالم کتابت ما، سریع برایمان عالم شمال شکل ندهد، سریع رسوخ به ذاتمان نکند، در خوردمان نرود، اصطلاح قشنگ امروزیاش.
الان یک تکه گرد و غبار که مینشیند روی این لپتاپ مثلاً مینشیند، اگر من سریع تمیزش کردم، پاک میشود. متراکم شد، رفته در خودش. دیدید؟ این رنگ این لپتاپ سیاه است، ولی انقدر گرد و خاک در خودش رفته، دیگر تبدیل به رنگ خاکستری شده. هرچقدر هم که من دستمال بکشم، پاک نمیشود. باید یک تینر یا چیزی بیاورم. انقدر عمیق باشد، رسوخ بکند، برود از آن لایه عمیقتر او پاکش کند. این همهاش ماجرای جهنم و اینها همین است. لذا جهنم هم عمقی میشود. این هفت تا حجاب تا عمل اول تثبیت شود برایش. و همینجور هرچقدر میماند، هی رسوخ میکند، میرود در خُرد. لذا بعضیها را خدا یک عذابی میدهد در همین دنیا، یک گرفتاری، یک بلا سرش به سنگ میخورد، حواسش جمع میشود. این از آن عالم شمال در میآید، مقید میکند خودش را. حواسش به خدا جمع میشود، حواسش به اعمالش جمع میشود، برمیگردد. آنی است که هنوز رسوخ در ذاتش و صفاتش نکرده، تبدیل به ملکه برایش نشده این گناه، این زود برمیگردد. اینجا دارد مؤمن مثلاً زخم میشود پایش، یک چیزی میبیند، ناراحت میشود، خواب بد میبیند، متلکی بهش میاندازند، یک دغدغهای یکهو پیدا میکند، نگرانی پیدا میکند. یک بسته سکه را میشمارد، فکر میکند ۱۰۰ تاست. اول میشود ۹۹ تاست، نگران میشود، دوباره ۱۰۰ تا یکم نگرانی، کفاره خیلی از گناهانش. خب این همان است که برمیگردد. آن هنوز رسوخ نکرده در خُردش نرفته. سریع از عالم شمال درش میآید. ولی بعضیها نه. بعضی با اینها پاک نمیشوند. لایههای عمیقتر است. بچهاش را باید از دست بدهد، مثلاً سلامتیش را از دست بدهد. بعضیها هم اصلاً در دنیا پاک نمیشوند. در برزخ، با فشار قبر، با سختگیری موقع احتضار، موقع جان دادن سخت میگیرد. کی این از عالم شمال دربیاید و متوجه و متنبه بشود؟ یا در خود عالم برزخ سختگیریهایی میشود، بعضیها هم انقدر در خودشان رفتهاند که صحنه قیامت با صحنه قیامت. بعضی خودشان رفته، میآیند در جهنم. دورهای را در جهنم میگذرانند که پاک بشوند. بعضی انقدر دیگر در خودشان رفته که خودشان با حقیقت گناه، با حقیقت عصیان، با حقیقت استکبار یکی شدهاند. اینها دیگر ابداً پاک بشو نیستند. مثل نجاست سگ که ذاتیاش است. تا وقتی سگ سگ است، نجس است. سگ را هر کاریش بکنی، ۷۰ بار هم بشوری، مگر اینکه سگ را بیندازی در نمکزار، تبدیل به نمک بشود. یک همچین حالتی. استحاله اصطلاحاً. تا وقتی سگ سگ است، نجس است. اینها هم همیناند. اینها دیگر خالد در جهنم.
خب، فرمود که به صاحب شمال گفتند که: "قَلَمْرُکَ"، یعنی این قلم را بردارد تا شش ساعت از عبد مسلمان خطاکار یا گناهکار که اگر این ندامت پیدا کرد، استغفار کرد، "أَلْقَاهَا" میاندازد. حالا چقدر تعابیر قشنگ است. حالا عملش را میاندازد، ازش میاندازد، از عالم شمالش میاندازد و: "إِلّا کُتِبَ وَاحِدَةً". وگرنه یکی مینویسد برایش. آن حدیث "أَنَا صَاحِبُ الْیَمِینِ أَمِیرُ عَلَى صَاحِبُ الشِمَالِ". چقدر روایت فوقالعاده است. کجا این روایتها را برای ما خواندهاند. صاحب یمین امیر بر صاحب شمال است، ولایت دارد. بین ملائکه مرتبه وجودیه ملکه صاحب یمین به مرتبه وجودیه ملکه صاحب شمال شرافت دارد، برتر است. ملکه صاحب شمال هم زیردستی ملکه صاحب یمین به حساب میآید. خیلی قشنگ است اینها. خیلی ریزهکاری دارد. وقتی که این حسنه انجام بدهد، صاحب یمین برایش ۱۰ تا مینویسد. وقتی صحیح انجام بدهد، صاحب شمال میخواهد بنویسد، صاحب یمین بهش میگوید: "أَمْسِکْ"، وایسا، ننویس. "فَیُمْسِكُ عَنْهُ سَبْعَ سَاعَاتٍ". هفت ساعت صبر میکند که این ساعت هم عرض کردم منظور ساعت ۶۰ دقیقه دنیای ما نیست که هفت تا ۶۰ دقیقه صبر بکند. ساعت در هر عالمی معنای خودش را دارد که قبلاً هم عرض کردیم ساعت آنی است که میآید پس میزند، آنی که میآید یک چیزی را پس میدهد. همانجور که ثانیه به ثانیه، ساعت به ساعت. ساعت ۱۰ میآید ساعت ۹ را پس میزند. دقیقه ۱۰ میآید دقیقه ۹ را پس میزند. ثانیه ۱۰ میآید ثانیه ۹ را پس میزند. حالا این در مراتب وجودی که هر چیزی یک چیزی را پس بزند. این خلاصهاش این است. این میشود ساعت. و هفت تا از اینها باید بگذرد تا عمل تثبیت شود. اگر استغفار کرد که هیچی، برایش نوشته نمیشود. اگر استغفار نکرد، برایش یک "سیئه" مینویسد. خب این هم از این روایت دیگر.
از اسحاق بن عمار، البته آن روایتی که دیروز خواندم، عرض کردم کاملش در بحث کتابت اعمال نیامده، ولی خلاصهاش را، آن تکهای را که وقتی دو تا مؤمن با هم مینشینند، ملائکه به هم میگویند که ما خلوت کنیم، این را اینجا آورده. روایت اولش هم هست. روایت دوم امام صادق علیه السلام عرض کرد که آقا، به من خبر بدهید بهترین وقت برای نماز صبح کی است. حضرت فرمودند: "همراه طلوع الفجر، همین که اذان صبح بگوید". "قرآن الفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا". یعنی منظور صلات فجر که ملائکه شب و ملائکه روز شاهدشند. حالا شب ملائکهای دارد، روز ملائکهای دارد. این توضیحات حالا ببینم توضیحاتی که دادیم، میتوانیم بگوییم سجده ملائکه به چه معناست؟ آفرین، به سجده ملائکه یک عمل فیزیکی ظاهری که اینجور خم بشوند، پایین بروند، اینها نیست. یعنی در مرتبه وجودی خودشان را پایینتر از او میبینند، از انسان کامل و باب تقرب به خدا را او میدانند. سجده هر کسی نسبت به هر کس دیگری باب تقرب خودش را او دانست. این دارد سجده به او میکند. حضرت یعقوب هم باب تقرب خودش به خدا را حضرت یوسف میدانست. این هم سجده یعقوب یوسف که سجده کرد. قرآن رسماً میگوید که سجده کرد یعقوب یوسف. مرتبه وجودی بالاتر. و نکته بعدی و قشنگش این است که هر کسی همین الان به آن مرتبه وجودی برسد، به آن عالم مقربین برسد، ملائکه برای او سجده میکنند. همین الانش من و شما اگر به آن مرتبه برسیم، همین الان ملائکه در سجده اند. باز عرض میکنم برای اینکه باز هی میترسم این اشتباهات پیش بیاید. نه، یعنی جبرئیل رفته تو خم شده تا کمر، "آقا پاشو کار داریم". نه، در سجده باید باشم نسبت به این انسان کامل. سجده، سجده وجودی است. یعنی خودش را در برابر او تسلیم محض به خاک افتاده میبیند.
این ملائکه شب و ملائکه روز وقتی که بنده نماز صبح میخواند، اگر اول طلوع آفتاب بخواند، دو بار برایش کتابت میشود. هم ملائکه شب مینویسند، هم ملائکه روز. این هم از این. روایت دیگر دارد که جابر از امام باقر علیه السلام پرسید که این دو تا ملک کجا نشستهاند؟ جایگاه نشستن این دو تا ملک در انسان کجایند؟ حضرت فرمود: "هاهنا واحد و هاهنا واحد". یکی اینجا، یکی اینجا. شِققین (شقّین) خودشان را نشان دادند. شِقّین. این توی لپ یک، یکی این تو نشسته، یکی این تو نشسته. خب الان یک ملک تو این لپ است، یک ملک تو آن لپ است. غذا تو این لپ میافتد، مثلاً این ملک در میرود. میگوید: "سامانه بارشی". مثلاً اینجا بهمن عظیمی، موجهای آبی دور برمیدارند. این لپ، این دهان، این فضایی که احاطه دارد به گفتار ما، ورود و خروج ما در دهانمان است دیگر. صادرات و واردات بروزش در دهان است. هم چیزهایی که میگیریم از دهان میگیریم، هم چیزهایی که صادر میکنیم از دهان صادر میکنیم. آن مبدأ ورود و خروجمان را این ملائکه آنجا دارند، داخل دو تا لب حضرت در قالب تمثیلی که او بفهمد میگویند. یعنی این مبدأ ورود و خروج دست اینهاست. آنجا نشستهاند، آنجا را دارند. این هم نکته قشنگی است. میفرماید که این ملک چیزی را نمینویسد مگر اینکه بشنود یا تلفظ بشود یا نطق بشود. بحث مرتبه وجودی آن ملکه عرض کردم قرآن فرموده: "خدا را در نفست یاد کن. لا یعلم ثواب ذلک الذکر فی نفس العبد غیر الله صابرین". و غیر خدا کسی نمیداند این ملک با عمل، وقتی خیلی خالص شد، این را زراره نقل کرده، وقتی خیلی خالص شد، دیگر ملک باخبر نمیشود، از دستش در میرود. نه، در مرتبه وجودی آن نیست. این پس از روایات فهمیده میشود به آن نکاتی که جلسات قبل فرمود.
فرمود که در هوا ملکی است که بهش میگویند اسماعیل. بین ملائکه هم اسم اسماعیل. "و لَوْ ثلاثمئة الف ملک". ۳۰۰ هزار ملک زیردستش بودند. "کُلُّ واحِدِ مِنهُم عَلَى مِئَتِ الفٍ" هر کدام از اینها صد هزار ملک زیر دستش بودند. "یَحْسُونَ أَعْمٰالَ العِبٰادِ" اینها اعمال بندهها را احصا میکنند. پس جناب اسماعیل یکی از وزرای جناب اسرافیل است. سلسله مراتب دستمان بیاید که بعداً رفتیم. من فقط خود اسماعیل با هیچکس دیگر سروکار ندارم. تا خود اسماعیل هم نه، اسرافیل باید بیاید. "رَأسَ السَّنَةِ، یَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکًا". سر سال که میشود، خدا ملکی برای اینها میفرستد. "یُقٰالُ لَهُ السِّجِلُّ". این ملکه سالیانه اسمش سجل است. "فَیَنْتَسِخُ ذٰلِکَ مِنهُم إِنْتِسٰاخًا" نسخ میکند، نسخه را از اینها میگیرد، تطبیق میدهد با آن نسخه بالایی. سجل "لِلْکُتُوبِ" که طی سه جزء انبیا بحثش را داشتیم. سجل جمع میکند نامهها را. روز قیامت آسمان این شکلی جمع میکنیم. سال به سال میآید پرونده را اینجوری میگیرد.
یکی از اساتید میفرمود که شب قدر، این را شاید گفته باشم. یک عزیز اهل دلی شب قدر یک جایی در یک مسجد عمومی که مراسم بوده، یک لحظه چشمهای سنگین میشود و در مکاشفه میبیند که ملائکه سال آمدهاند همین سجل و دوستان آمدهاند پروندهها را بگیرند، ببرند بالا. میگوید: "دیدم که باز صورت دیده دیگر، مکاشفه است دیگر. صورت". میگوید: "دیدم که این پروندههایی که گرفت برای بعضیها آنقدر سیاه بود که قیر، مثل قیر، از پشت قیر. برای بعضیها مثل دوده بود. برای بعضیها مثل این کتابهایی که با مداد انقدر نوشتند که بعضی جاها سیاه است". این پرونده چه شکلی بود؟ تک و توک یکی دوتایی بودند، سفید، پروندهشان سفید. یکی از اساتید میفرمود که: "میخواهی پروندهات این شکلی نشود، مثل اینها سیاه نشود، هر روز یک زیارت عاشورا بخوان". اگر روزی یک زیارت عاشورا بخوانی، پروندهات این شکلی مثل اینها سیاه نمیشود. زیارت عاشورا کارش این است که زیارت اباعبدالله کلاً این است در بحثهای زیارت. معجزه میکند. ما اینها را توضیح خواهیم داد. کلاً عالم انسان را عوض میکند. از عالم فجار به عالم ابرار میبرد. تازه ظرفیت این را دارد که وارد عالم مقربین هم بکند انسان را. و هر مقربینی که رفته، به واسطه اباعبدالله رفته. خیلی روایت اینجا هست. بله، الان که نگاه میکنم میبینم کل آن روایت اسحاق بن عمار را همینجا ذکر کردهاند. یک بار خلاصه من حرف دیروزم را پس میگیرم. گفتم این در باغ کتابت نیامده. الان نگاه میکنم.
این هم روایت جالبی است. مرحوم سید بن طاووس روایت نقل کرده. عثمان بر پیامبر وارد شد، گفت که: "اخبار ملک را به من خبر بدهید که هر بندهای چند تا ملک دارد." حضرت فرمودند: "ملک علی یمینک". یک فرشته به سمت راستت است که حسناتت را مینویسد. "یکی سمت چپت است". "حسنة کتب عشرا و اذا عمل سیئه" وقتی که حسنه انجام میدهی، آن که سمت راستیه ۱۰ تا مینویسد. وقتی صحیح انجام میدهی، آنی که سمت چپ است به آنی که سمت راست است میگوید: "اکتب". در روایت فرمود که راستیه به چپیه میگوید ننویس. اینجا میگوید سؤال میکند. هر دو میرساند که بالاخره تحت امر اوست. "قال: لعله یستغفر و یتوب". سمت راستی میگوید: "ننویس، شاید توبه کند، استغفار کند". "فضا قال ثلاثا". سه بار میپرسد، سه مرتبه میپرسد. "بنویسم؟" دفعه سوم میگوید که: "نعم اکتب". "آره بنویس". "حالا دقت الله منه فبعث القرین". اینجا ملکه سمت راست میگوید: "خدا ما را از دست این راحت کند. این چه همنشین بدی است". آن مال عالم قدس است. اذیت میشود این را میبیند. این ملک اذیت میشود از تعفن این، از بدیهای این، از کثافتکاری ما. "اَقَلُّ مُرَاقَبَتِهِ لِلَّهِ". چقدر روایت فوقالعاده است. ملکه دست راست میگوید: "این چقدر مراقبش نسبت به خدا کم است". این چه آدم بیمراقبهای است. "وَ مَا أَقَلَّ اسْتِحْیِا". "این چه آدم بیحیایی است؟" هیچ حیایی نسبت به خدا ندارد. ملکه دست راست به ملکه دست چپ "رقیب عتید". بعد، حالا اینها ملکه دست راست و چپ بودند. دو تا ملکاند. ملکه جلو و عقب داریم. مجموعه ما ۴ تا ملک. اینها ملکه دست راست و چپ میشدند که "رقیب عتید" بودند. دو تا ملک جلو و عقب که اینها "معقبات" اند. "لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ". سوره مبارکه رعد، آیه ۱۳. از جلو و عقب "معقبات" دارد. "وَ مَلَکٌ قَابِضٌ عَلَى نَاصِیَتِکَ". یک ملک هم هستش که موی پیشانی ما دستش است. تو شد ۵ تا. وقتی تواضع برای خدا میکنیم، میبرد بالا. ملکه بالا و پایین است. پس شش جهت، شش تا ملک شد. البته یکیاش دو جهت کار میکند، بالا و پایین میبرد. ۵ تا ملک دائمی داریم. دو تا چپ و راست، دو تا جلو و عقب، دو تا بالا و پایین. بالا و پایینش تواضع که میکنی، پیش خدا خودت را کوچک میبینی، او تو را پیش خدا بالا میبرد. پیش خدا و پیش خودت که بزرگ میبینی، تو را پیش خدا پایین میبرد. این ملک جابجایی بالا و پایین موی پیشانی. باز نه این پیشانی اینجوری میگیرد میبرد. جهت را میخواهد بگوید که آن ارتفاع وجودی ما. "تواضعت لله رفعک". وقتی برای خدا تواضع کنی، بالا میبرد. وقتی تجبر کنی، جباریت داشته باشی، پایینت میبرد. "وَ مَلَکٰانِ عَلَى شَفَتَیْكَ". به به. دو تا ملک هم روی دو تا لباند. کلّک نیست. ملکه کلک که روی لب بود، آن "لَیْسَ یَحْفَظٰانِ". اینها هیچی را حافظ نیستند. ملک دو تا لب، مگر چه چیزی را؟ "اِلّا الصَّلاةُ عَلٰی مُحَمَّدٍ"، اللهم صل علی محمد و آل محمد. اینها فقط صلوات مینویسند. دو تا ملکی که روی لباند. "وَ مَلَکٌ قَائِمٌ عَلَى فِیكَ". یک ملک هم روی دهانت است. مثلث دهانت را میپاید. "لَا تُدْخِلُ الْحَیَّةَ فِی فِیكَ". نمیگذارد که مار برود در دهانت. "وَ مَلَکٰانِ عَلَى عَیْنَیْكَ". دو تا ملک هم روی دو تا چشمتاند. "فَهٰذِهِ عَشَرَةُ أَمْلٰاكٍ". اینها شد ده تا ملک. "عَلَى کُلِّ آدَمِیٍّ". هر آدمی این ده تا ملک را دارد. "و ملائکة اللیل سوای ملائکة النهار". ملائکه شب و ملائکه روز باز فرق میکند. اینها هر کدام باید عوض شوند. شب و روز جابجا میشوند. "فَهٰؤُلٰاءِ عِشْرُونَ مَلَکًا عَلَى کُلِّ آدَمِیٍّ". اینها میشوند ۲۰ تا. "و ابلیس بالنهار و ولده باللیل". حالا این هم فوقالعاده است. خود شیطان روزانه است کارش، بچه شیطانها کارشان شبانه. دیگر نکته مار در دهان، مواظبت میکند که این آسیب به او نرسد. آسیبهایی که وارد بدن او میخواهد بشود. و اینها محافظ. و شیطان رئیس شیطانها روز کار میکند، بچههای شیطان شب کار میکنند. روز چون فعالیتها بیشتر است، روابط عمیقتر، تنگاتنگتر. اینها قدرت بیشتری لازم است برای انحراف. این انسان را بر سر کار میرود، روز اداره است، روز بیرون میرود. این روابط بیشتر در روز است، معاش او در روز. "إِنَّ لَكَ فِی النَّهٰارِ سَبْحًا طَوِیلًا". در روز درگیری، مزاحمت زیاد داری. لذا خود ابلیس که قدرتش بیشتر است، روز. شبها که دیگر وقت استراحت. شب و روز یکی شده دیگر با تلگرام و اینستا و اینها. شبها بلکه بدتر است. الان احتمال میدهم که ابلیس دو شیفت کار میکند. شبها هم هست. آنی که الان فهمیده میشود این است که الان چند وقت است مرخصی نرفته، بدبخت در به در. هی میگوید آقا ما یک روز مرخصی. کار زیاد است. هی زنش میگیرد: "پس کی میایی؟" میگوید: "اینها الان تازه سر چه راهی؟ ول کنم؟" اینجا قرآن میفرماید که: "إِنَّ عَلَیكُمْ حَافِظِینَ، یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیٰنِ". که مرحوم سید بن طاووس اینجا توضیحات خوبی دارند.
فارسیاش را میخوانم: "بدان که خدا به هر انسانی دو ملک را موکل کرده، که برایش خیر و شر مینویسند. اخبار وارد شده که دو تا ملک روز برایش میآید. دو تا ملک شب میآید. و اینکه فرمود "لَهُ مُعَقِّبَاتٌ" به خاطر اینکه متعاقب هم میآیند، پشت به پشت میآیند، عقب هم میآید. این روز میآید، آن شب میآید. باز شب میرود، روز میآید، هی عقب هم میآید. بعد دو تا ملکه نهار وقتی که اذان صبح میشود، میآیند. "فَيَكْتُبٰانِ" برایش مینویسند. هرچیزی را که عمل میکند تا غروب خورشید. وقتی غروب میشود، دو تا ملکه موکل به کتابت لیل میآیند. دو تا ملکه کاتب نهار میروند با دیوان خودشان به سمت خدا برمیگردند. سمت خدا یعنی چه؟ الان معلوم میشود که میروند بالا یعنی میروند پیش خدا دیوان را میبرند. یعنی چه؟ "فَلَا يَزَالُ ذٰلِکَ دَاْبُهُم اِلَی حُضُوْرِ أَجَلِهِمْ". دائماً این کار را میکنند تا اینکه این از دنیا برود، اجلش برسد. وقتی اجلش رسید، اگر این طرف آدم خوبی باشد، بهش میگویند که: "جَزاکَ اللهُ مِن صَاحِبٍ اَنَا خَيْرٌ". خدا خیرت بدهد. چقدر با ما خوب بودی، چقدر پیش تو خوش گذشت به ما. یکی از شیرینیهای مرگ برای مؤمن موقع خداحافظیاش با این دو تا ملک که میشود، اول اینها ازش تعریف میکنند و یک مزدی، یک پاداشی، یک تأییدی اول از این میگیرند. "فَکَمْ مِنْ عَمَلٍ صَالِحٍ اَرَیْتَنَا". چقدر کار خوب تو به ما نشان دادی. "کَمْ مِنْ قَوْلٍ حَسَنٍ اَسْمَعْتَنَا". چقدر حرف خوب به گوش ما رساندی. "مَجْلِسٍ حُسْنٍ اَحْضَرْتَنَا". چقدر در مجالس خوبی ما را بردی. "فَنَحْنُ لَکَ الْیَوْمَ عَلَى مَا تُحِبُّهُ". ما هم امروز همانجوری هستیم که تو دوست داری. "وَ شُفَعَاءُ إِلَى رَبِّکَ". ما هم امروز پیش ربت شفیع توایم. باز این شفاعت مرتبه وجودی است. خود خدا از همه اینها بالاتر است، از همه چیز خبر دارد. خدا نیاز به شفیع ندارد. صحبت که کردیم فهمیدید.
اگر این آدم آدم بدی بوده، "إِمْکٰانُ الْآسِیٰا". اینها بهش چی میگویند؟ میگویند: "جَزَاکَ اللهُ مِن صَاحِبٍ أسْوَاً". خدا نه، خدا خیرت بدهد، خدا شرت بدهد. "فَلَقَدْ كُنْتَ تُؤْذِينَا". چقدر تو ما را اذیت کردی. "فَکَمْ مِنْ عَمَلٍ سَیِّئٍ اَرَیْتَنَا". چقدر کار زشت تو به ما نشان دادی. "کَمْ مِنْ قَوْلٍ سَیِّئٍ اَسْمَعْتَنَا". چقدر حرف زشت به گوش ما رساندی. "کَمْ مِنْ مَجْلِسٍ سَوْءٍ اَحْضَرْتَنَا". چقدر مجالس بد بردی ما را. "فَنَحْنُ لَکَ الْیَوْمَ عَلَى مَا تَكْرَهُ". ما هم امروز یک کاری میکنیم تا خوشت نمیآید. چطور تو آن کاری کردی که ما خوشمان نمیآمد، حالا خوشت نمیآید. "وَ شَهِيدَانِ عِنْدَ رَبِّکَ". ما هم شاهدیم پیش خدا میآییم. میفرماید که اینی که صبح و شب میآیند، منظور این است که: "إِذٰا أَرَادَ النُّزُولَ". وقتی میخواهند بیایند، شب یا پایین، "نَسَخَ لَهُمَا إِسْرَافِیلُ". این روایت را داشته باشید، این روایت خیلی مهم است. جان این مطالبی که در این چند جلسه گفتیم، در این روایت است.
ملائکه روز وقتی میخواهند بیایند، یک پروندهای را اول از حضرت اسرافیل میگیرند. ملائکه شب هم که میخواهند بیایند، یک پرونده را اول از اسرافیل میگیرند. مسخلهما اسرافیل "عَمَلُ الْعَبْدِ مِنَ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ". از لوح محفوظ اسرافیل عمل عبد را به اینها میدهد، میگوید: "ببین این قرار است این کارها را بکند، دستت باشد". بحث جبر و اختیاری که قبلاً عرض کردیم، توضیح پیدا میکند که معنایش چیست. جبری نیست و اینها که اینها را قبلاً توضیح دادیم. "فَیُعْطِيهِمَا ذٰلِكَ". به این دو تا این را میدهد. شب که میآیند یا روز که میآیند پرونده مثلاً روز که میآید، پرونده شب را میآورد که میآید، پرونده روز را میآورد. "قَابَلَ اِسْرَافِیلُ هٰذَا وَ نُسْخَةُ سِنْجِیٌّ". نسخه سنجی میکند، تطبیق میدهد. کپی برابر اصل، مطابقت میدهد، مقابله میکند اسرافیل به نسخه التی نسخ لهما، نسخه لوح محفوظ با نسخه عمل اینها تطبیق میدهد: "حَتَّی یَذَهْ أَنَّهُ کَانَ کَما نُسِخَ لَهُمَا". تحت امرند دیگر. عالم این شکلی است. مرتبه مرتبه از تنزل، تنزل است. آخر به نظارت اسرافیل میرسد اعمال و بخشهایی از وصف اسرافیل میرسد. روایت عجیب و غریبی است. انشاءالله برویم ببینیم ایشان را. میفهمند که اعمال علنی را در یک دیوان مینویسند، اعمال سری را در یک دیوان دیگر مینویسند. دو تا ملک نشان میدهد که ما دو عالم سر و علانیت داریم و انگار ملائکش هم متفاوتند؛ چون عالم سرمان عمیقتر، راسختر و به اخلاص و توحید و عبودیت نزدیکتر است. لذا ملائکه میخواهد که احاطه وجودیشان بیشتر باشد به عالم باطن ما راه داشته باشند. این هم یک روایت در مورد بوی بدی هم که میآید دیروز بچه بود. خواندیم و در مورد فرصتی که بهش میدهند باز روایاتی داریم. "اکْتُبْ عَلَی الشَّقِیِّ الْمَحْرُومِ" بهش میگویند که وقتی هفت ساعت میگذرد، سمت راستی به سمت چپی میگوید: "بنویس بر این شقی محروم". شقی در شقاوت افتاده، از عالم سعادت دور.
و در نهجالبلاغه امیرالمؤمنین میفرماید که: "فَتَقُوا اللهَ الَّذِی اَنْتُمْ بِعَیْنِه". صاحب، امروز آقای ما فرمود که تقوا داشته باشید نسبت به آن خدایی که شما جلو چشم و: "نَوَاصِیکُمْ بِیَدِهِ". موی پیشانیتان در دستش است که موی پیشانی عرض کردم و: "تَقَلُّبُکُمْ فِی قَبْضَتِهِ". جابجایی شما در قبضه او. "إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ". اگر چیزی را مخفی کنی، در سر داشته باشی، او میداند. و: "عَلَّمْتُمُوهُ کَتَبَهُ". اگر علنی کنی، مینویسد. خود خدا مینویسد. همه فعل ملائکه آخر کار خداست دیگر. فعل خداست دیگر. "وَقَدْ وَكَّلَ بِمَنْزِلَتِهِ حَفَظَةً كِرَامًا". موکل کرده به این کار، حافظه کراماً. "لَا يَسْقُطُونَ حَقًّا وَلَا يُثْبِتُونَ بَاطِلًا". نه حقی را ساقط میکنند، نه باطلی را ثابت میکنند. این هم در نهجالبلاغه، کلام امیرالمؤمنین (ارواحنا فداه).
آن روایت را نمیخواستم بخوانم، روز میلاد امیرالمؤمنین. روایت دیروز که گفتم خیلی ماجرا دارد. با این توضیحاتی که دادم انشاءالله فهمیده میشود، ترسش یکم میریزد. میخوانم روایتش را برایتان. ببینید این حال مراقبه را در امیرالمؤمنین ببینیم. امیرالمؤمنین چه امیرالمؤمنینی کرده است؟ این مرتبه وجودی امیرالمؤمنین به چیست؟ مثلاً خدا همینجور… البته خب خدای متعال گل اینها را متفاوت از ما آفریده. آن بحثی نیست، ولی بحث سر این است که راه برای ما بسته نیست. کار را بیندازیم. بعد اگر همه زحمتمان را کشیدیم، به جایی نرسیدیم، آن وقت بگوییم امیرالمؤمنین خلق نکرده. خب، امیرالمؤمنین بودنش به چیست؟ اختیارات به او داده و رانتی بوده. خدا به امیرالمؤمنین حال کرده که ایشان شاهنشاه عالم وجود باشد و خیلی باهات حال کردم، این کعبه را هم اصلاً امروز شکاف میدهم و یکی نوشته بود که کعبه خلوت شده که چون خدا مهمان دارد. ۱۳ رجب یک عکس منتشر شده بود که کعبه هیچکس دورش نبود. نوشته: "خدا خلوت کرده چون مهمان دارد. ۱۳ رجب قرار است اینجا به دنیا بیاید. خدا خالی کردیم کعبه را دیگر". خدا عاشق امیرالمؤمنین است دیگر. همین قدرش را میفهمیم. انقدرش حالیم ولی نمیفهمیم چقدر و چطور خدا. ولی این را میفهمی که خانه خودت را که از ابراهیم مأمور بوده بیاید این رسیدگی بکند و تمیز کند. این دیوارها را بالا ببرد. این خانه فلسفه وجودیاش این بوده که این آقا به دنیا بیاید. زایشگاه امیرالمؤمنین (جلوهگاه بروز و ظهور این حقیقت بینهایت که خدای متعال جلوه کرده و تابانده در دنیا).
یک نکته بگویم از مرحوم امام که گاهی به اشتباه گفته میشود که مثلاً امیرالمؤمنین زیر دست پیغمبرند. بله، از باب ادب در عالم ماده من عبدی از عباد و عبید پیغمبرم. بالاخره در عالم ماده او پیغمبر است و این امت است، ولی در اولین و آخرین حضرت امام در تغییرات فلسفهشان به نظرم جلد ۳ میفرماید که این دو وجود یکیاند. و در عالم بالا پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین یکیاند، هیچ فرقی با هم ندارند. پایین که آمده، یکی شده نبی، یکی شده وصی. وگرنه در عوالم بالا اینجوری نیست که پیغمبر اول و بعد دوم امیرالمؤمنین باشد. یکیاند، یک مرتبهاند، هیچ تفاوتی با هم ندارند. اگر خدای متعال اراده میکرد برعکس بشود، آن وقت پیغمبر اکرم میشد زیر دست امیرالمؤمنین در دنیا. حالا این هم خودش یک اسراری در آن است که امیرالمؤمنین پذیرفتند در دنیا این شکلی باشند. اینها دیگر وارد آن بحث امیرالمؤمنین چیه میشود. امیرالمؤمنین کرده این مراقبه است. این توجه. این است آن عظمت امیرالمؤمنین، به این است. این حضور در برابر این یقین است. این قله تذکر و توجه. آنی که از امیرالمؤمنین باید بخواهیم و عیدی ما باشد در این روز، همین مثلث بر این عوالم توجه است. و شمشیر ذوالفقار هم در دست او که گفتند اگر به کسی بخورد، فقیر است در دنیا و آخرت. ذوالفقار میگوید: "با این شمشیر یکم به ما بزن. ما فقیر در دنیا و آخرت هستیم". این را بفهم. با شمشیر بزن. این توهمات و موهومات ما را بکشد. این بتهای ما را بزند. این را از امیرالمؤمنین بخواهیم و عیدی امروزمان باشد. نه اینکه باز دو تا بت به بتهایمان اضافه کنیم. پول بده. پولهایی که تا حالا داشتم که همهاش بیارزش بود. پول هم اگر میدهی، بده، ولی با توجه. اول توجه را بخواهیم. بعد فرع بر این توجه هرچیزی که توجه میآورد. مثلاً اگر برای من پول توجه میآورد، من پول میدهم بهت. اگر فقر توجه میآورد، خدا بهتر میداند بنده مؤمنم وقتی شکمش سیر باشد، من را بهتر عبادت میکند. وقتی گرسنه باشد، یک بخش باید سپرد به خود آنی که ما باید بخواهیم توجه، انشاءالله امروز از امیرالمؤمنین.
این عیدی را اینجور توجهات. ببینید این توجهات خیلی برای ما درس است. در این جزئیات و ریزهکاریها. میفرماید که وقتی که ازت میخواستند بروند سرویس بهداشتی (قضای حاجت)، پیامبر "وَقَفَ عَلَى بَابِ الْمَخْرَجِ". جلوی این در میایستاد. در این سرویس بهداشتی که معلوم میشود که آن دوره یکجوری بوده که ورود و خروجی داشتند. یک اتاقکی انگار بوده در آن دوران. اینجا حضرت: "اِلْتَفَتَ یَمِینًا وَ شِمَالًا إِلَى مَلَكِیْهِ". یک نگاه به راست میکرد، یک نگاه به چپ میکرد. به این دو ملک میفرمودند: "أَمِيطَا، إِنِّي أُفْسِقُ اللهَ عَلَيْكُمَا". از من دور بشوید. "گیر کنند" به معنای "کمین کن". "مِنِّي، أَنِّي أُقْسِمُ اللهَ عَلَيْكُمَا". من خدا را قسم میدهم. یعنی خدا را شاهد میگیرم بر شما. "اللهُ عَهِدَ حُدُدًا حَتَّى أَُخْرَُجَ إِلَيْكُمَا". من خدا را بر شما شاهد میگیرم که از من چیزی حادث نمیشود تا اینکه پیش شما بیایم. یعنی مثلاً منظور این است که من کاری که لازم به نوشتن باشد، انجام نمیدهم برای نوشتن شما. فضا، فضای حیایی بود که امیرالمؤمنین پیش اینها خجالت میکشیدند. من میروم تو و خدا را شاهد میگیرم که کاری نمیکنم که شما لازم باشید بنویسید تا بیایم بیرون.
و روایت دیگری هم اینجا باز همین مطالب را تأیید میکند. روایت خوبی است، حیفم میآید نخوانم. صدیر صیرفی نقل کرده از امام صادق علیه السلام، میگوید که: "آمدم بنشینم." حضرت به من رو کردند، فرمودند: "یَا صَدِیرُ، أَمَا إِنَّ وَلِیَّنَا وَلِیَّنَا یَعْبُدُ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَائِمًا وَ قَاعِدًا وَ نَائِمًا وَ حَیًّا وَ مَیِّتًا". ولی ما خدا را عبادت میکند در حال ایستاده و نشسته و خوابیده و زنده و مرده. گفتم: "آقا فداتون بشوم! عبادت ایستاده و نشسته و زندهاش را میدانم یعنی چه، خوابیده و مردهاش دیگر چه شکلی است که مردم را عبادت میکند؟" حضرت فرمودند که: "إِنَّ وَلِیًّا (یعنی ولی ما) یَفْرِشُ لَهُ (سرش را میگذارد) یَنَامُ". وقتی که وقت نماز میشود. خدا دو ملک را موکل او میکند که: "فِی الْأَرْضِ" خلق شدند. "خَلْقُ الْأَرْضِ لَمْ یَصْعَدْ إِلَى السَّمَاءِ". به آسمان نرفتند و "لَمْ یَرَهُ" یا "مَلَکُوتَهُنَّ". ملکوتشان را هم ندیدهاند. "فَیُصَلِّیَانِ عِنْدَهُ". اینکه میخوابد، دو تا ملک میآیند کنار این شروع میکنند نماز خواندن. "حَتَّى یَنْتَبِهُ". اینها دیگر کارشان هم نماز فقط برای اینهاست. پرونده و اینها دیگر ندارند که برگردند بخواهند به کسی تحویل بدهند. اینها فقط وایستادهاند، کارکردشان به این است که من بخوابم، من مؤمن را. من نه، مؤمن بخوابد، اینها بغلش مشغول عبادت بشوند. این خواب، آن میشود عبادت و عمل از آن تولید میشود برای او. یعنی فرع وجودی این مؤمن به حساب میآیند.
مل، ثواب نماز این دو تا را برای او مینویسند. "وَ کُلُّ رَکْعَةٍ مِنْ صَلَاتِهِمَا تَعْدِلُ أَلْفَ صَلَاةٍ مِنْ صَلَاةٍ الْآدَمِیِّينَ". هر رکعت از نماز اینها، از نماز این دو تا، معادل هزار تا نماز آدمیزاد است. هر یک رکعت نماز این دو تا. بیشتر بخوابیم بهتر است دیگر؟ این قاعده این است. خودش حالا اگر بخواند چقدر میشود. "فَإِذَا قَبَضَ اللهُ رُوحَهُ (وقتی که از دنیا میرود، خدا قبض روحش میکند)، یَأْتِیهِ الْمَلَکٰانِ إِلَى السَّمٰاءِ (دو تا ملکش میآیند به آسمان)، فَیَقُولَانِ: یَا رَبَّنَا، عَبْدُکَ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ انْقَطَعَ (خدایا، این بندهات بود، فلانی، فلان بن فلان، منقطع شد) وَ اسْتَوْفَیَ أَجَلَهُ (و اجلش رسید). تو بهتر میدانی با این باید چه کار کرد. "فَأَذِنْ لَنَا نَعْبُدُکَ فِي آفَاقِ السَّمَاءِ وَ نَطُوفُ فِي أَرْضِکَ". حالا ما دیگر بیکار شدیم، چه کار کنیم؟ مثل این محافظهایی که وقتی شخصیت میمیرند، یکهو یک گردان آزاد میشوند برای بعضی از این شخصیتها. این را چه کار کنیم؟ به ما اجازه بده که در آفاق سماوات تو عبادت کنیم و در اطراف عرشت برویم عبادتت بکنیم. "قَالَ فَوْحَى اللهُ إِلَیْهِمَا". خدا به اینها وحی میکند که: "مَنْ فِي السَّمَاءِ أَتَّخِذُ عَبِیْداً لاَ أُحَاوِلُ عَبْدَاً، و مَا خَلَقْتُ خَلْقًا أَحْوَجَ إِلَى عِبَادَتِهِمْ مِنِّي". من در آسمانم انقدر هستم که عبادتم کنند و من به عبادت اینها نیاز ندارم، بلکه اینها احتیاج دارند برای عبادت من. "وَ مَنْ فِي الأَرْضِ أَحْوَجُ إِلَى عِبَادَتِهِ مِنِّي". در زمینم انقدر هستند که عبادت من را میکنند. "إِنِّي لَسْتُ أُرِیدُ عِبَادَةَ اَحَدٍ". من نیاز به عبادت کسی ندارم. "لَا یُرَاحُ نَبِیٌّ". نمیخواهد آزاد بشویم، برویم عبادت کنیم. "اُهْبِطَا إِلَى قَبْرِ وَلِیِّي". برویم در کنار قبر این بنده من، کنار هر قبر بنده مؤمن و صالحی. کنار خود آن قبر آثار خاصه است؛ چون ملک کنار است. و بسیاری از آن برکات کنار قبر نصیب آدم میشود. بله، هرجایی که شما توجه به مؤمن پیدا کنید، آثار برای شما دارد، ولی یک آثار ویژهای کنار قبر است. همین یکیاش همین است. آنجا جایی است که اینها دارند عبادت میکنند. "هٰذَيْنِ الْمَلَكَيْنِ" قبر ولی من. "فَیَقُولانِ: یَا رَبَّنَا، مَنْ هُوَ یُسْعَدُ بِحُبِّکَ؟". اینها میگویند که: "ای رب ما، کیست اینکه سعادتمند است به اینکه تو او را دوستش داری؟" از علاقه خدا به این مؤمنه میگویند. برویم، من عبادت نمیخواهم. بروید کنار قبر بنده خدا. به اینها وحی میکند: "مَنْ أَخَذَ مِیثَاقَهُ بِِمُحَمَّدٍ عَبْدِي وَ وَصِیِّی". ببینید آقا ولایت چه میکند؟ ولایت امیرالمؤمنین چیست؟ "دوسش داری؟ ما میخواهیم بیاییم عبادتت را بکنیم". آزاد بشوی؟ میگویی: "نه، برو کنار قبر کسی که میثاق دارد با پیغمبر عبد من، میثاق دارد با وصی او امیرالمؤمنین و ذریه اینها به ولایت". "اِهْبِطَا إِلَى قَبْرِ وَلِیِّي". ببینید تعلق به امیرالمؤمنین. این چه چیز که نمیکند. این قبر متصل به نجف است. هر قبر هر شیعهای متصل به نجف است، متصل به امیرالمؤمنین. میفرماید که: "اِهْبِطَا إِلَى قَبْرِ وَلِیِّي فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ فَصَلِّ عِنْدَهُ". پیش او نماز بخوانید. "إِلَّا أَنْ أَبْعَثَهُ فِی الْقِیَامَةِ". پس این در خواب عبادت مؤمن آن شکلی بود که میخوابید، دو تا ملک کار میکردند. در مرگ عبادت آن شکلی بود که میمیرد، دو تا ملک میآیند کنار قبرش. همین است که مسئول کتاب اعمالش بودن، نماز میخوانند تا روز قیامت. "فَیَهْبِطُ الْمَلَکَانِ" دو تا ملک هبوط میکنند. غرب تا اینکه خدا اینها را مبعوث بکند. ثواب نماز این دو تا برای آن صاحب قبر نوشته میشود. "کُلُّ رَکْعَةٍ مِنْ صَلَاتِهِمَا تُعَادِلُ أَلْفَ صَلَاةٍ مِنْ صَلَوَاتِ الْآدَمِیِّینَ". صدیر همین که ما گفتیم به ذهنش رسیده، میگوید که: "رسول الله وقتی که مرده باشد و خواب باشد که بیشتر گیرش میآید، هزار تا نماز آدمی گیرش میآید". "هَیْهَاتَ، یَا صَدِیرُ". نه اینطور نیست. "اِنَّ وَلِیًّا لَیُؤْمِنُ عَلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُجِیزُ أَمَانَهُ". این جواب حضرت، جواب اینطوری نیست. "ولی ما ایمان میآورد بر خدا در امان میگذارد". یعنی در امان روز قیامت. "فَیُجِیزُ أَمَانَهُ". امانش را این جواز امانش را میگیرد. یعنی میخواهد بفهماند که این هرچی که هست از شئون وجودی خود مؤمن است، به خاطر این مؤمن بودن است. آثار هست. خودش وقتی کار بکند که طبعاً آثارش برای خودش بیشتر است.
روایت دیگری هم داریم. این روایت دیروز که خواندم، پرونده ثبت میشود و فرمود در پرونده اینجوری ثبت کنید: "طُوبَی لِمَنْ وُجِدَ فِی صَحِیفَةِ عَمَلِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ". خوش به حال کسی که در پرونده اعمالش روز قیامت چه شکلی دیده میشود؟ "تَحْتَ کُلِّ ذَنْبٍ اسْتَغْفِرُ اللهَ". زیر هر گناهی "استغفر الله" را میبیند. "استغفر الله" را میبیند که دیروز توضیح عرض کردیم. بعد فرمود که دیگر بحث عرضه اعمال: میگوید که پیغمبر روز دوشنبه و پنجشنبه روزه میگرفتند. به پیامبر میگفتند که: "چرا اینجوری میکنید؟" میفرمود که: "چون در این دو روز اعمال بالا میرود. دوست دارم عملم در حالی بالا برود که من روزه داشته باشم". این ظرافتها، ریزهکاریها، توجهات خیلی مهم است. روز پنجشنبه عصر که میشود، دیگر بحث ملکوت ساعتها هم هست. عصر پنجشنبه که میشود، خدا ملائکه از آسمان به زمین میفرستد که اینها صحیفههایی از نقره به دستشان است و قلمهایی از طلا و فقط صلوات بر پیغمبر و تا غروب آفتاب مینویسند. عصر پنجشنبه تا غروب آخرین پنجشنبه از هر ماهی اعمال آن ماه بالا میرود. باز یک روایت دیگر است که در این با روایت خوبی است، جای دیگر خوانده نمیشود. دو سه تا روایت دیگر مانده بخوانم برایتان. اشکال ندارد. برگشت اگر باشد فردا دیگر. حالا هر روز هست متن کتاب.
ابن کواب از امیرالمؤمنین سؤال میکند: "بیت المعمور چیست؟ سقف مرتفع چیست؟" "زِرَاءٌ بَیْتٌ فِی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ حِیَالَ الْکَعْبَةِ". بیتی است در آسمان چهارم، حیات کعبه. یعنی به موازات کعبه از لؤلؤی واحدی نساخته شده. مروارید و: "یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ". هر روز ۷۰ هزار ملک در آن وارد میشوند. "لَا یَعُودُونَ إِلَیْهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ". از آن عود نمیکنند تا روز قیامت. یعنی روزی ۷۰ هزار تا میروند در آن. فقط در بیت المعمور. آنجا کتاب اهل الجنه. یعنی کتاب اهل جنت آنجاست. پس این کتاب ابرار کجاست؟ در آسمان چهارم، در بیت المعمور است. بیت المعمور موازی کعبه است. یعنی یک چهار ضلعی پایین کعبه داریم، بالای همین دقیقاً موازی در آسمان اول. آن بالاییه بوده، بعد پایینیه را به خاطر او ساختند. تنزل دیگر. همه چیز تنزلی است. آن هم به خاطر اینکه عرش چهار گوشه است. عرش چهار گوشه است که آن چهار گوش بودن عرش، "سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر". این چهار ضلع پایین آمده، تنزل کرده، شده چهار دیواری بیت المعمور که باز آن چهار دیواری فرق میکند، پایین آمده، شده چهار دیواری کعبه. میفرماید که پرونده اهل جنت آنجاست. "عَنْ یَمِینِ الْبَابِ یَکْتُبُونَ أَعْمَالَ أَهْلِ الْجَنَّةِ". از سمت راست آنجا. ببینید راست و چپ اینجا معنی پیدا میکند. کتاب ابرار، اصحاب یمین از سمت راست آنجا نوشته میشود اعمال بهشتیها. "وَ کِتَابُ أَهْلِ النَّارِ". آنجا پرونده اهل نار هم هست و: "عَنْ یَسَارِ الْبَابِ یَکْتُبُونَ أَعْمَالَ أَهْلِ النَّارِ". از سمت چپ آنجا پرونده اهل آتش نوشته میشود. "بِأَقْلَامٍ سُودٍ". با قلمهای سیاه رنگ ملکوتی سیاه که در آن بحثهای قبلی هم عرض کردیم. "وَقْتَ الْعِشَاءِ". وقتی که نماز عشا تمام میشود. وقتی عشا میشود، دو تا ملک بالا میروند. "فَیَسْمَعُ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ ذٰلِكَ". هرکسی، عملکردِ آسمان چهارم گزارش میدهد. پس غروب که میروند بالا کجا میروند؟ میروند آسمان چهارم پروندهات را از آسمان چهارم بیاورند. پرونده تو آسمان چهارم.
امیرالمؤمنین فرمود: "اِنَّ الْمَلَكَینِ یَجْلِسَانِ عَلَى نَازِعَةِ الرَّجُلِ یَکْتُبَانِ". دیگر حالا به نظرم بخواهیم توضیح بدهیم طولانی میشود. همین را اعضای بدن تطبیق دادند که این هر عضوی چه میشود. مواد جزء این دندانهای آسیایی. میفرماید که دو تا ملک روی دندان آسیایی نشستهاند و خیر و شر را مینویسند. "وَ یُسْتَعْمَلُ مِنَ الْقُرَىٰ". یعنی از این لپها استفاده میکنند. و چهبسا رو "سُماقَیْن" مینشینند، اینجا که آب جمع میشود در دهان کنار لبها. و فرمود: "نَظِّفُوا سُمَاقَیْکُمْ". این لپهایتان تمیز باشد، دهانتان تمیز باشد. "فَإِنَّهُمَا مَقْعَدَ الْمَلَكَيْنِ". چون اینجا جایی است که دو تا ملک مینشینند، اتصال پیدا میکند. لذا دهان را هم گفتند که تمیز کنید، مسواکش کنید. چرا بهداشت دندان؟ دندانی که آخر تحویل خاک میدهی، از این بابتش نیست که دندان را خواستهاند تمیز نگه داری که یک چیز خوبی تحویل خاک بدهی. از این بابت بوده که این دندان ملکوتی دارد، این دهان ملکوتی دارد. بعد فرمود که این طریقی که قرآن و قرآن است. این دهانی که قرار است در آن قرآن خوانده بشود، این باید تمیز باشد. چرک و کثافت و لاشه غذا و دندان سیاه و دندان زرد و اینها نباید باشد در این دهان. ببین چه نگاهی اهل بیت داشتهاند، چهجوری خواستهاند ما را بار بیاورند، آقا از عالم ملائکه بار بیاورند. حیوان حیوانی بار بیاورند. دندانهای اسبم را تمیز میکند برای اینکه خوب بخورد که بعداً مشکل پیدا نکند. که بعد بتواند خوب بخوری که بعد بتواند خوب کار کند. این چه زندگی حیوانی زندگی ملکگونه، ملکسیرت این مدلی است. این دندان را تمیز کن. این دهان تمیز باشد. این ملائکه اینجا. در محضر ملائکه است. اینجا اتاق ملائکه است. این را تمیز باشد. اینجا قرآن رفت و آمد میکند. کسی با این توجهات زندگی بکند، قدسی میشود. دنیایی نیست. این ملکوتی میشود. این توجهات آدم را به معنویت میکشاند.
کتاب ملائکه آقای شجاعی را هم تمام بکنیم. ببینم اگر نکته خاصی از اینجا جا مانده نباشد؛ چون روز میلاد امیرالمؤمنین بوده این سخنرانی. آیتالله شجاعی میفرماید: اگر ما مؤمن حقیقی و دوستان راستین امام علی (علیه السلام) هستیم، همواره در برابر سستی و چشم پوشی از لغزشها و آلودگیهای خود و دیگران باید این عبارت تکان دهنده را با جان و دل به یاد آوریم و نسبت به گناهان فردی و اجتماعی تا این حد بیتفاوت نباشیم. بدانیم هنگامی که پردهها بالا برود و باطن امر روشن بشود، دیگر این تعارفات ظاهری و اغماض از خطاها سودی نداشته و اعتراضها و ایرادهای محبان حقیقی حضرت حق را به دنبال دارد. امیرالمؤمنین در سخنی فرمودند نسبت به گناهانی که معاویه و سپاهش میکرد. حضرت: "خدا معصیت میشود، شما راضین؟" کسی وقتی ملکصفت شد، بالاتر از فرشته ملائکه تاب نداشتند گناه ببینند. چی میگفتند؟ "به آن خدا لعنتت کند، خدا جزای شرت بدهد". چطور نفرت از گناه داشتن؟ آنی که ملکصفت به ملکسیرت اینجور نفرت از گناه دارد. نسبت به اعمال خودمان مراقب باشیم. بر انگیزهها و نیات قلبی، اندیشهها و واردات ذهنی، اعمال ظاهری و جوانحی مواظبت کنیم. هر لغزش، انحراف، خطا، اشتباه و آلودگی، هرچند کم، به وسیله فرشتگان کاتب ثبت و حفظ میشود. بر اساس آن جزاها، عذابها و سختیهای وصفناپذیری متوجه انسان میشود. دیگر من ملائکه در کتاب المیزان را نمیخوانم؛ چون کلیاتش را عرض کردیم. هرچند باز هنوز نکته در مورد ملائکه خیلی مانده. خیلی ماندهها. یعنی تازه اینها ورود به بحث ملائکه بود. بحث ملائکه این شکلی تازه بابی باز میشود برای اینکه برویم ببینیم عالم ملائکه آن عالم. به همین مقدارش ما بسنده میکنیم. انشاءالله از فردا متن کتاب را از اول جلسه دیگر شروع میکنیم و بحثمان را پیش میبریم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سیزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهاردهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پانزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شانزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نوزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیستم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...