شباهت بین پرونده اعمال و کارنامه تحصیلی
نظام بارمگذاری خدا بر اعمال ما
قبولی اعمال ما با چه چیزی سنجیده میشود؟
اگر مرگ ترس ندارد، پس چرا اولیا خدا از مرگ میترسیدند؟
چه طور متوجه بشویم که نمازمان قبول شده است؟
معصیت را ترک کنیم، هم به صورت اعتقادی و هم عملی
قربانی کردن اثری در دفع بلا دارد؟
رابطه بین نماز و دیگر اعمال ما
چرا خدا فقط اعمال متقین را قبول میکند؟
گاهی حاجت برآورده میشود اما دعا پذیرفته نمیشود
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
ادامه بحث کتاب را با هم میخوانیم؛ ولی بعضی جاها را باید مویرگی و میلیمتری پیش برویم؛ چون نکات زیادی در این بحث وجود دارد و بسیاری از آنها را هم مطرح نکردهایم. برای اولین بار میخواهم عرض کنم که این موضوع در بحث مرگ و جاهای دیگر مطرح نشده است. اساساً تفاوت این تجربه با بقیه تجربیات این است که به حسابرسی دقیق میرسد و اعمال ایشان با جزئیات محاسبه میشود. لذا بحث ما طبعاً باید دقیقتر و جزئیتر پیش برود.
"من قبل از بلوغ نمازم را شروع کرده بودم و با تشویقهای پدر و مادرم همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش میآمد که نماز صبحم قضا شود. اگر یک روز، خدای ناکرده، نماز صبحم غذا میشد، تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت میدادم."
وقتی آن ملک، یعنی جوان پشت میز، به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه اعمال رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین علیهمالسلام فرمودند اولین چیزی که مورد محاسبه قرار میگیرد نماز است. اگر نماز قبول شود، بقیه اعمال قبول میشود و اگر نماز رد شود... . خوشحال شدم. به صفحه اول کتابم نگاه کردم. از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچکترین کارها، حتی ذرهای کار خوب و بد من، دقیق نوشته شده بود و صرفنظر نکرده بودند. تازه فهمیدم که "فَمن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یَرَهُ" یعنی چه. هرچه را که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آنها جدیجدی نوشته بودند.
خب، جدی نوشته بودند؛ یعنی آنها کاری به شوخی و جدی ما نداشتند و «عمل» عمل است. عمل وقتی بازتاب دارد، در عالم ملکوت اثر دارد، نتیجه دارد. خود شوخی شما هم عمل است. خود این به حساب نیاوردن شما هم عمل است. عمل «به حساب نیاوردن» تو را آنجا مینویسند. «جدی نگرفتن» تو را آنجا مینویسند. این میشود ماجرای اینکه میگویم هرچه را شوخی گرفته بودیم جدیجدی نوشته بودند؛ یعنی همین؛ یعنی ثبت و ضبط میشود هرآنچه که از ما صادر میشود.
فکر میکنی ما خودمان فکر میکنیم بعضی چیزها چون در چشم ما اهمیت ندارد، خب تو برای خدا هم لابد اهمیت ندارد و پرونده هم نمیآید. غافل از اینکه ما آن به آن، همه حرکات و سکنات، موضعگیریها و تأیید و نفی و توجه و اعراض و بیمحلی و همه اینهایمان مکتوب است. همه اینها شئون وجودی ماست. هرآنچه که از اینها داریم، آنور دارد بازتاب پیدا میکند و دیده میشود.
"در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی با آن خیره میشدی، مثل فیلم به نمایش در میآمد." عرض کردم اینها دیگر صورت مثالی است با فضای ذهنی این شخص که مثلاً احساس میکند مثل این روی سایت مثلاً بارگذاری میشود، بعد شما تاچ میکنی این فیلم پخش میشود. مثل مثلاً تلگرام که میزنی فیلم باز میشود. ایشان میگوید احساس کردم اعمال من این شکلی است؛ یعنی اول از اصل عمل آگاه میشدم. اگر میخواستم با جزئیات ببینم عمل را، همین که اراده میکردم ببینم، خیره که بهش میشدم، این فیلم به نمایش در میآمد؛ درست مثل قسمت ویدئو در موبایلهای جدید. "فیلم ماجرا را مشاهده میکردیم. آن هم فیلم سهبعدی با تمام جزئیات؛ چون خودم بودم دیگر، خودم."
"خاطرات من..." حالا شما فرض کن یک ذهنی انقدر قوی باشد که خاطرات را کامل بتواند با همه جزئیات تصور بکنیم و حالا باز تو قوه ذهن من وقتی هست، در حافظه من و خیال من هست، آنجور شفاف نیست. حالا فرض کنیم من همانی که تو قوه خیالمه بتوانم واقعاً ببینم، اینقدر قدرت پیدا بکنم که همان برایم حاضر بشود، این میشود ماجرای دیدن اعمال پس از مرگ؛ یعنی در مواجهه با دیگران حتی فکر افراد را هم میدیدیم. خب، دیگر از همه جزئیات و شئون، همه مراتب را خبر دارم؛ یعنی همه شئون را. ولی آن باز عمقش بستگی به درجات انسان دارد؛ یعنی من از فکر شما یک وقتی تا یک حدی خبر دارم، یک وقت عمیقتر، عمیقتر، عمیقتر، عمیقتر میروم. آن ذات نیت شما را، آن لب نیت شما را، آن را کشف میکنم و اجمالاً میفهمم شما اخلاص داری. اجمالاً میفهمم خوبی. اجمالاً میفهمم صادقی. اینها در نیت شما برای من فهمیده میشود. خب، این حجابها و پردهها چون مراتب دارد و اینها در درجات مختلف کنار میرود برای افراد، لذا نمیشد هیچکدام از آن کارها را انکار کرد. ما میدانیم فکر خودمان هم آنجا هست، اصلاً قابل انکار نیست. "خودم هم دارم این کار را انجام میدهم." چه میخواهم توجیه کنم؟
عرض کردم دیروز که ظالمین موقع مرگ توجیه میکنند. توجیه بابش باز است؛ یعنی آنجا هم شروع میکنند بهانهتراشی و بهانه درآوردن و اینها. مستضعفین فیالارض از این حرفها... . ولی اینجوری نیست که بگوید من این را انجام ندادم. بهانه میآورد برای تحویلش که مثلاً این اینجور نبود، آن آنجور بود. باز آخر به جایی نخواهد رسید؛ چون بالاخره عالم حقایق است و همهچیز معلوم است. غیر از کارها، حتی نیتهای ما ثبت شده بود. آنها همهچیز را دقیق نوشته بودند. جای هیچگونه اعتراضی نبود. تمام اعمال ثبت بود.
"هیچ حرفی هم نمیشد بزنی؛ اما خوشحال بودم که از کودکی همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم. از این بابت به خودم افتخار میکردم و خودم را از همین حالا در بهترین درجات بهشت میدانستم." احساس میکردم دیگر پرونده ما که پر است دیگر. "از بچگی ما دیگر اصلاً جانباز و رزمنده و بچههیئتی مسجدی فلان، آدم خوب و حسابی؟ ما مشکلی نخواهیم داشت." ولی پرونده را که باز میکنند، یعنی بررسیها وقتی دقیقتر میشود، میبینیم که نه، اینطور نیست.
"از این بابت به خودم افتخار میکردم، خودم از همین حالا در بهترین درجات بهشت میدیدم. همینطور که به صفحه اول نگاه میکردم به اعمال خوبم، یکدفعه دیدم یکییکی اعمال خوبم در حال محو شدن است. محو شدن."
برای «محو شدن» باید یک صحبت مفصلی بکنیم. «محو اعمال» و «عفو اعمال» اینجا کار دارد. بحثی هم هست که تا حالا مطرحش نکردهایم هیچ جا و بحث مفصل و مبسوطی هم هست که من یک مقداری بخْوانم بعد وارد سر... رفتم صفحه بعد. این صفحه را بخْوانم بعد احتمالاً تمام وقت امروز به همین بحث خواهد گذشت.
"صفحه پر از اعمال خوب بود؛ اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود. یکییکی برداشته شده بود. با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم: «چرا اینها محو شد؟ مگر من این کارهای خوب را نکردم؟» گفت: «بله، درست است؛ اما همان روز غیبت یکی از دوستانت را کردی. اعمال خوب شما به نام عمل او منتقل شد.»"
حسنات در پرونده منتقل میشود. این حسنات آن روز بوده که منتقل شده است. پروندهها چون گفتیم مختلف درجهبندی دارد، این ظاهراً شاید به عمق آن غیبت هم برگردد. هرچقدر غیبت عمیقتر باشد و مسئله چالشبرانگیزتر و آسیبزنندهتری باشد، این است که از کدام حسنات او، از کدام پرونده او فرق میکند. یک پرونده روزانه او کم میشود، پرونده ماهیانه و سالیانه و یا پرونده عمر. پرونده عمرش این بستگی دارد به میزان آسیبی که دارد به آبروی طرف وارد میشود. غیبت همینطور است، تهمت همینطور است.
به هر حال، اصل این واضح است. میخوانم انشاءالله که کسی اگر غیبت بکند، اعمال خوبش منتقل میشود به پرونده دیگری. این پرونده از حِسن خالی میشود. "با عصبانیت گفتم: «چرا؟ چرا همه اعمال من؟»" او هم غیرمستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر که میفرماید: "سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک، به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمیرسد."
آتش چطور یک گیاه را میسوزاند؟ آتش هم این شکلی است، غیبت هم این شکلی حسنات یک نفر را از بین میبرد. خب، این هم باز صورت مثالی است دیگر؛ یعنی شما چطور یک بوتهای داری، این بوته گل، هی باید خاک مثلاً برایش بیاید یا مثلاً گل کنار این گل بنشیند. حالا اگر آتش فرستادی کنار این، این چهکار میکند؟ خاصیت آتش به این است که میسوزاند. کسی چیزی باهاش جمع نمیشود. از بین میبرد. این گل را، گل را از بین میبرد؛ یعنی بوی گل را از بین میبرد؛ یعنی لطافت و زیبایی گل را از بین میبرد.
خب، چند تا روایت. یک روایتی را از قبل قول داده بودیم. مجلسی که مرحوم سید نعمتالله جزایری نقل فرمودند، تو بحث بحارالانوار و اینها. بعضی بزرگان البته گفته بودند که ماجرای مرحوم علامه مجلسی وجهش این است که کشش، یعنی عالم برزخ کشش اجر بحارالانوار را نداشته؛ لذا این مثلاً مانده برای قیامت. عرض کردیم در یک آسمان این عمل غوغا میکند. ممکن است برای یک عاشقانه بالاتری کشش نداشته باشد که آن بالاتر رفتن به یک مختصاتی، یک ویژگیهایی باید باشد در عمل ما، در شاکله ما، در شخصیت و نیت ما. چه باعث بشود عمل ارتقا پیدا بکند؟
خب، این اعمال ما دائماً در نوسان و بعضی اعمال و بعضی روزها پروندهها اینها آسمانهای بالاتری میرود، بعضی پایینتر است، بعضی حبّت میشود. اولین روایت را میخوانم که همین مقدمه باشد برای بحث حبّت. روایت را مرحوم ابن فهد حلّی، علامه طباطبایی فرموده بودند که ما در عالم شیعه عظمت ایشان را نداریم. این بزرگوار، ابنفهد، در کتاب «عدّة الداعی و نجاح الساعه» صفحه ۲۴۲ آنجا نقل میکنند روایت را. روایت، روایت عجیبی است. طولانی است. ببینیم چقدر وقت میگیرد از ما.
روایت معاذ بن جبل. میگوید که: "گفتم: «حدیثی برایم تعریف کن که خودت از پیغمبر شنیدی و حفظ کردی. با دقت همانطور که شنیدی برایم تعریف کن.»"
"گفت: «بله.» و گریه کرد. سپس گفت: «جانم فدای پدر و مادرم!»"
"رسول خدا به من فرمود (من پشت پیغمبر سوار مرکب بودم). در راه با هم میرفتیم، یکهو حضرت نگاه به آسمان کرد و فرمود: «حمد مخصوص خدایی است که در مخلوقاتش قضاوت میکند، آنی را که دوست دارد.»"
"بعد فرمود: «ای معاذ!» صدا زدند من را."
"عرض کردم: «لبیک یا رسول الله، سیدالمؤمنین!»"
"فرمود: «ای معاذ!»"
"عرض کردم: «لبیک یا رسول الله، امام الخیر و نبی الرحمة! جانم ای رسول خدا، امام خیر، نبی رحمت!»"
"فرمود: «میخواهم چیزی به تو بگویم که هیچ پیغمبری با امتش در میان نگذاشته است. اگر این را یاد بگیری و حفظش کنی، زندگیت برایت حفظ میشود. اگر گوش بدهی و حفظش نکنی در حافظه، یعنی ترتیب اثر بهش ندهی، مراعاتش نکنی، حجتت پیش خدا قطع میشود. حرف دیگر برای خدا پیش خدا نداری.»"
"بعد فرمود: «همانا خداوند هفت ملک را آفرید. قبل از آنکه آسمانها را خلق کند، هفت فرشته را آفرید. در هر آسمانی از این هفت آسمان، ملکی را قرار داد. این ملک را خیلی تجلیل کرد با عظمتش و برای هر دری از درهای آسمان، یک فرشته دربان قرار داد. پس فرشتگان نگهبان، عمل بنده را مینویسند؛ از وقتی که بنده صبح میکند تا وقتی شب میشود. سپس نگهبانان با عمل بنده اوج میگیرند و برای او نوری است مثل نور خورشید. این عمل خیلی نور دارد، مثل نور خورشید میدرخشد. تا آنجا که به آسمان دنیا میرسد. خیلی این عمل را خوب میدانند، زیاد میشمارند.»" همین ماجرای این برادر عزیزمان که اول خیلی عمل را زیاد به حساب آورد، بعد یکییکی دید کم شد. تو محاسبه که قرار میگیرد اینطور میشود. این همین روایتی است که پیغمبر به معاذ بن جبل فرمود. "عملِ وجه صاحبه. اول که نگاه میکنی خیلی نورانی است." از آن احادیثی است که به شدت آدم را میلرزاند ها! خدا کمک کند بلرزیم با این روایت و بترسیم.
"ترتیب اثر تو زندگی. عمل اول مثل نور خورشید را دارد و همه میگویند: «عجب عملی! چقدر زیاد است و چقدر تو کار کردی! مدرسه ساختی، مسجد ساختی، این همه سخنرانی، این همه کتاب، این همه تألیفات، این همه شاگرد! این همه، این همه، این همه!»"
"ملک آسمان اول میگوید: «نگهش دارید! با این عمل بزنید تو صورت صاحبش!»"
"چه ملکی؟"
"«من ملک غیبت هستم. هر کس غیبت بکند، من اجازه نمیدهم عملش رد شود و به آسمان دیگری برسد. پروردگارم به من امر کرده است نگذارم عملی که در آن غیبت است از اینجا رد شود.»" مثل گمرک، پاسگاه مرزی. یک دانه جنس قاچاق وقتی باشد، کل آن جنس را مرجوعی میکنند، آن بار عبور نمیکند. یک دانه قاچاق دارد، یک دانه بدون مجوز دارد، یک دانه ناامن دارد. این عوالم بالا، عوالم امن و سلام است. به هر عالمی عملی را میخواهد که در امان باشد و در صلح باشد با آن عالم. عملی که غیبت است، تو وقتی دیگران را در امان قرار ندادی، بقیه در امان نبودند از دست تو، از زبان تو امنیت نداشتند، که اگر مجلس را ترک کردند در موردشان چی میگویی، اگر حضور نداشتند باهاشان چه میکنی.
ملاک فقط خود غیبت نیست ها! به قول طلّاب "القا خصوصیت میکنیم". هرآنچه که ناامنی به حساب بیاید، غیبت باشد، تهمت باشد، دروغ باشد، همه را اینجا به نحوی میشود حساب آورد. شخصیت برای بقیه قائل نبودی، برای تو شخصیت قائل نیستند که عملت بالا برود. بقیه وقتی از دست تو در امان نبودند، اینجا این عمل تو هم در امان نیست و در سنخیت با این عوالم نیست. به آسمان بعدی راه پیدا نمیکند. تناسب با آن آسمان ندارد. عملی میآید آنجا که در سلم باشد، در امان باشد. تو دیگران را در امان قرار داده باشی. این ظاهراً همان پرونده روزانه هم هست دیگر که هر روز بلایی که میبرند بالا قشنگ با همین که برادر عزیزمان دیده تناسب دارد که میگوید من دیدم روزانه مثلاً آن روز محو شده عمل برگشت خورده.
"بعد پیغمبر فرمودند: «سپس نگهبانان روز بعد با یک عمل دیگری میآیند بالا.»" و مهم "عمل صالح". "پس رد میشوند." باز یک کار خوبی به عنوان مثال در حضرت میفرمایند دیگر؛ یعنی مثلاً حالا روز بعد این آسمان را رد کند، میرود آسمان. اینها یک عمل صالحی باهاشان است. "پس رد میشوند از کنار این ملک آسمان اول. پس او را پاک و بسیار زیاد به حساب میآورند و عمل خوبی به حساب میآورند و این عمل را میبرند تا به آسمان دوم میرسد." خدا رحمت کند، چهلم شد. فکر کنم برای اولین بار از ایشان شنیدم. انشاءالله همه ما سر سفره صاحب این ایام، حضرت زینب سلامالله علیها باشیم، خصوصاً عزیزانی که با این مرگ تلخ کرونا از دنیا میروند، سر سفره حضرت زینب باشند انشاءالله، به برکت یک صلوات.
"به آسمان دوم میرسد. پس ملکی که در آسمان دوم است میگوید: «نگه دارید و این عمل را به صورت صاحبش بکوبید!»" معلوم میشود که غیبت نکرده بود. حالا تو آسمان دوم به چی کار دارد؟ "همانا او اراده کرده است با این عمل، دنیا را. من صاحب دنیا هستم." این دنبال نتیجه دنیایی بود.
اول پس اصلاً حقالناس و غیبت اینکه نبود، بعد برویم سراغ بقیه مسائل. تو کتاب، توی آنسوی مرگم تو ماجرای آن آقای دکتر هم همین شکلی بود دیگر که اول گرفتار حقالناس شد. اینها آدم را گرفتار میکند. اگر اینها نبود، میرویم سراغ بقیه مسائل.
آن مسئله بعدی که تو مرتبه دوم مطرح میشود، بحث تعلق به دنیاست. عمل را به خاطر دنیا اگر انجام داده، انجام داده مشهور بشود. کتاب نوشته، حق تألیفش را بگیرد، شهرت پیدا بکند. پرتیراژترین کتاب سال بشود، کتاب برتر بشود، با این کتاب بشناسندش. هرجا میرود نشانش بدهند. یک جلسهای بگیرد و چند دههزار نفر بیایند و جشن امضای و چه میدانم مثلاً دور هم جمع بشوند و فلان کنند، سلفی بگیرند. از این قبیل ماجراها. خلاصه خدا را نخواسته در پس این کار، دنبال یک چیز دنیایی بوده. معمولاً هم خدای متعال بهش میدهد دیگر؛ یعنی سوت و کف و تشویق و اینها را میخواسته که خدا هم همینجا بهش میدهد. سوت میزنند، کف میزنند، تشویقش میکنند.
"فرمود: «کسی که اراده دنیوی دارد.»" یعنی دنبال اینکه کسی برای این چیزهای دنیوی، مادیات... . "«من صاحب دنیا هستم. این دنبال ارز دنیا بود. یک اثر مادی دنیایی میخواست. من هم مسئولیتم این است که اجازه ندهم که اگر کسی دنبال مادیات بوده در عملی که عمل صالح است، عمل او عبور بکند پس آسمان دوم میرود.»" من اگر یک چیزی را اختراع کردم برای اینکه به من بگویند مخترع، ممکن است کار من هم تا ابد بماند، مردم آثار و ثمراتش را ببینند؛ ولی اثر کار بر من همین است که من بگویم مخترع. عمل از آسمان دوم عبور نمیکند. "«غیبت نداشته باشد. پس به آسمان دیگری اجازه نمیدهم که رد شود.»"
"فرمود: «سپس نگهبانان، عمل بنده را با خوشحالی به بالا میبرند؛ همراه با صدقه و نماز.»" بار دیگر این فرشتهها عملی را میآورند، خیلی هم خوشحالند، از صدقه و نمازی که تو این عمل است. صدقه آنچنانی داده. همین ماجرای وقف و اینها که تو همین کتاب میخوانیم با این روایت خیلی از مباحث کتاب فهمیده میشود. "عمل آنچنانی است، نماز، صدقه."
"ملائکه حافظ بسیار تعجب میکنند و آن را به آسمان سوم میبرند. پس ملک میگوید: «بایستید و این عمل را به صورت صاحبش بکوبید!»" ملک نگهش میدارد، میگوید که این را نگه دارید، بزنید تو صورتش. عملش پشتش... . "«من ملک تکبر هستم.»" این مضاعف بود. "«به خاطر این است.»" میگوید من ملکی هستم که صاحب تکبرم. من ملک، مسئولیت من، حوزه من، حوزه بررسی من تکبر است. گیتهای مختلفی که چیزهای مختلفی را بررسی میکند. اسلحه نداشته باشی، پاسپورت داشته باشی، قاچاق نباشد. این مجوزش مثلاً لایه به لایه این گیتها عمیقتر میشود.
اول به نحو کلی است که اصلاً تو هویتت چیست؟ اصلاً بلیط داری یا نداری؟ اصلاً ایرانی هستی یا نیستی؟ کارت ملیاش را نشان میدهد. بعد میرود گیت جلوتر. پرواز دیدی دیگر؟ اول میرود کارت پرواز میگیرد. بعد میآید بالا مثلاً اول کارت ملیاش را نگاه میکنم، تطبیق میدهند بلیطش را با خودش. بعد میآید جلوتر تا کمربند و همه درمیآورند و اگر تو بارش چیزی باشد، باز میروی یک لایه عمیقتر آن پشت باید برود توضیح بدهد این چیست و مجوز چیست و فلان و اینها. هی عمیقتر میشود.
لایه سوم تکبر است. تا آسمان سوم میرود؛ ولی از آنجا برمیگردد. عمل برمیگردد. خب، شاید برمیگردد به همان آسمان دوم. نه اینکه برمیگردد به زمین. اگر غیبت باشد که کلاً برمیگردد. کلاً حبّت میشود. اگر ظلم به این معنا شده باشد، عمل حب. بلکه در مورد غیبت این عمل دیگر بالا که میرود برای شما دیگر نرفته است. آن پروندهای که رفته و غیبت داشته، آن دیگر برنمیگردد. برگردم پایین چهکارش کنم؟ برم مثلاً سطل زباله بیندازند؟ نه. آنی که غیبتش را کردی، این پرونده میرود برای... . این پرونده را برنمیگردانند دیگر. خب، کجا برگردانند؟ ما دیگر با آن توضیحاتی که دادیم اینها دیگر فهمیدیم. اگر آن توضیحات را نمیدادیم الان مطلب خیلی مبهم بود. ملائکه میروند بالا عمل را میبرند. اینها یعنی چی؟ صورت کاریکاتوری که برای بچهها هست را که نمیخواهم تصور کنید.
عمل ارتقا پیدا میکند. این عمل قرب پیدا میکند به حق تعالی. قرب وجودی به مراتب وجود، اشتداد وجودی. شدت وجودش بیشتر میشود. هرچه خالصتر باشد، توسعه وجودی پیدا میکند. آثارش توسعه. در یک عالم وسیعتری قرار میگیرد. آن از همان آسمان اول رد نمیشود. برگشتش هم وقتی حبّت میشود مال تو، نسبتش با تو قطع میشود. نسبتش دیگر الان عمل زید است، عمل تو نیست. عمل حسن است. آغاز عمل کامبیز. مال شما دیگر نیست. غیبت او را کردی. نماز و روزه و اینها که خواندی، خوب عمل تو نیست؛ یعنی دیگر من آقا نماز واجب خواندم، اینها هفت شد؛ یعنی دیگر من آنور که برم میگویند تو آن روز نماز نخواندی، کتک بابت نماز نخواندن میخورم؟ نه. میگویند نماز خواندی، کتک بابتش نمیخوری.
دو بحث است. یک بحث این است که کتک نخوری، یک وقت آثارش را ببینیم. بچه میرود مدرسه، یک وقت میرود برای اینکه ننه بابا نزنندش، یک وقت میرود برای اینکه بالاتر از اینکه نزنندش درس یاد بگیرد، مدرکی بگیرد، شغلی ایجاد بکند، پولی بگیرد، سودی پیدا کند، بیاید دست ننه بابا را بگیرد. بر فرض اثر حاصل بشود از آن مدرسه رفتن. بچه رفت مدرسه، درس نخواند، کتک نمیخورد بابت اینکه مدرسه نرفتی؛ ولی اثری هم نمیبیند از این مدرسه رفتنش. میشود حبّت عمل. حبس عمل؛ یعنی میگویند تو نماز نخواندی. میگویند خواندی. اثر برایش مترتب نمیشود. آن اثری که از آن کار توقع داشتی، اثر مدرسه رفتن چیست؟ محصل بشوی، دانشمند بشوی، مدرک بگیری، با مدرکت کار بکنی. اینها همهاش آثار است دیگر. عمل حبس میشود. اینکه میگوید آقا اگر شراب بخوری تا ۴۰ روز نمازت قبول نمیشود، نه یعنی حالا نماز نخوان، کتک هم باز معنایش معلوم است دیگر. کتک یعنی چی؟ کتک یعنی جزای نخواندنت را میبینی. نه. تو بخوان که بابت نخواندن جزا نبینی. اثر ندارد. البته اگر توبه عمیق و خوب و اینها باشد، اثر هم برقرار میشود؛ یعنی همان ۴۰ روز هم میتواند نمازت قبول.
به هر حال، تو بحث آثار دیگر آثارش دیگر مال من نیست. حالا انگار این مدرک را من گرفتم، ولی من باید اثرش را ببینم، برم یک جایی مشغول کار بشوم. اثرش را کامبیز میبیند. او میرود مشغول کار میشود. کار من میرود، اثرش برای او مترتب میشود. انتقال عمل از پرونده من به پرونده دیگری. نتیجهای که من دنبالش بودم برای من حاصل بشود، برای دیگری حاصل میشود. این اثر غیبت است. آن پرونده تو آسمان اول منتقل شد. اصلاً به عنوان، دیگر الان اسمش را عوض میکند. به عنوان مثلاً... . خوب میخواهم به کار نبرم. برای ایکسی، برای ایکس رفته بالا. به اسم ایکس بوده پرونده. الان میگویند آقا این اسمش را عوض کن. اسمش را بکن ایگرگ. برود برای فلانی. این انتقال عمل.
آسمان سوم تکبر بود. "و تکبر علی الناس فی مجالس" تکبر بر مردم. مردم را بالاتر میدانست. عمل انجام داده بود، ولی تکبر هم داشته. "بقیه که آقا چیزی نفهمیدند، آنها که چیزی ندارند." "اینکه اصلاً چیزی حالیش نمیشود و هیشکی مثل من این کار را نکرد و بهترین کتاب در حوزه فلان را من نوشتم." "همه فلانیها شاگرد من هستند." "باید بیایند اینجا درس بگیرند، دو تا چیز یاد بگیرند." نامش تکبر است. تکبر بر مردم تو مجالس. حالا وقتی بروز دارد، میآیم بالاتر مینشینم. دستم را میبوسند. دستم را میبوسم. خودم میخواهم، خودم خوشم میآید. یک وقتی از سر اجبار است، آن یک بحث دیگری است. آدم گیر میافتد و راهی ندارد. برای اینکه خودش را نجات بدهد باید دیگر اجازه بدهد ببوسند. به هر حال یک موقعیت برتری، یک جایگاه برتری، صدر مجلس، یک چیز ویژهای. "خودش را تا جدا بافتهای میداند." این میشود تکبر. آسمان سوم عمل بازگشت میخورد. "پروردگار من به من امر کرده است نگذارم این عمل از من رد شود."
"یکبار دیگر عملی را مثل ستاره درخشان میدرخشاند. میبرند بالا. برای او تسبیح و روزه و حج است." با طمئنینه حرکت میکند. تسبیح دارد، روزه دارد، حج دارد؛ بالاتر از صدقه. "پس به سوی ملک آسمان چهارم میرساند. پس ملک میگوید: «بایستید و این عمل را به صورت صاحبش بکوبید!» و به شکم و صورتش بزنید." تو تکبر میگفت بزنید به صورت و پشتش، اینجا میگوید بزنید به صورت و شکمش. "«من ملک عجب هستم.»" خودشیفتگی. "«او به خودش و عملش میبالید.»" بالاتر از تکبر. تکبر نسبت به بقیه بروز میداد که من از شما بالاترم. این بروز نمیدهد. رفتاری نمیکند که بقیه را تحقیر بکند، بقیه را به گوششان بفهماند شما از من کوچکتر و پایینتر. ولی خودش پیش خودش خودش را خوب میداند، از خودش خوشش میآید، احساس رضایت دارد. این آسمان چهارم. خودت خوشش میآید، دیگر خدا خوشش نمیآید. حوزه نیت نزدیک میشود. در عمق میرود. عمق نیت تو وقتی خوشت میآید، خدا دیگر خوشش نمیآید. "«عمل میکرد ولی از خودش راضی بود.»" "پروردگار من به من امر کرده است نگذارم این عمل از من رد شود."
"فرمود: «و نگهبانان، عمل بنده را مانند عروس بالا میبرند.»" هی میرود بالا، ته خوشگلتر میشود. مرتبه بعد میآورند عمل را و مثل عروسی که برای شب عروسی آمادهاش کردهاند. چهها دارد؟ "«به سوی ملک آسمان پنجم میبرند. با جهاد و نماز و صدقه بین دو نماز.»" جهاد رفته، نماز خوانده، صدقه بین دو نماز داده. "«و برای آن عمل صدایی است مانند صدای شتر.»" اینجا عمل صدایش مثل صدای شتر است. یک صدای شتری همراه خودش دارد. اینقدر این عمل سنگین است. "با این صدا، یک صدای شکوه این شکلی و یک نوری هم مثل نور خورشید دارد. بر روی آن خورشید است."
اینجا ملک چی میگوید؟ "«بایستید! من ملک حسد هستم.»" نگهش دارید. من ملک حسادم. اینها هی لایههای عمیقتری از انسان است که اصلاحش بیشتر طول میکشد. آرام آرام. اول غیبت را میشود کنترل کرد. حقالناس به ظلم به دیگران. بعد دل کندن از دنیا را میشود کنترل کرد. بعد تکبر؛ یعنی بروز ندادن اینکه من خودم را از بقیه بهتر میدانم. بعد عجب؛ و خودم از خودم راضی باشم. بعد حسد که نارضایتی به تقدیرات الهی است. حالا من از خودم راضی نه، ولی چرا به من ندادی به او دادی؟ نارضایتی از خداست. این میشود حسادت. اینجا ملک حسد میگوید: "«عمل را به صورت صاحبش بکوبید و آن را بر دوشش حمل کنید.»" تو هر آسمان هم یک تعبیر جدید. عمل را بکوبید به صورت صاحبش. حمل بکنید روی شانههایش. حمل روی شانه. "کسی که به طاعت خدا حسودی میکرد." کسی است که حسودی میکرد به کسانی که برای خدا درس میخواندند، برای خدا کار میکردند. به طلبهها، به دانشمندان، به علما. برای خدا کار میکنند. خب، شاید از باب اینکه اینها محبوبیتی دارند، اثرگذارند. شاید از باب اینکه من ندارم، او دارد. من ندارم. خیلی وجوه میتواند داشته باشد. به هر حال حسادت. حسادتش تازه به کیا بوده؟ به کسانی که نه، حسودیش به مال دنیا. اگر اینها بود که همان آسمان دوم نگهش میداشتند. پول داشت من ندارم. خانهاش آن شکلی من ندارم. حسودیش به این است که چرا فلانی اینقدر درس میخواند؟ درس توفیق دارد. کربلا میرود. کارهای خدایی. حسودی به اینها. کتاب مینویسد. همهاش فلانی هر سالی ۵ تا کتاب ازش درمیآید. سخنرانی زیاد میکند. کربلا زیاد میرود. کارهای خدایی. حسودیش تو این حوزه است که به آسمان پنجم رسیده. خیلی تا آسمان پنجم از "بیتالمأمور" رد شده است. "فضیلت در عمل و عبادت حسد." اگر میدانستی یکی بهتر از خودت است تو عمل و عبادت حسودی میکرد. حسودی میکرد ها! نه غبطه بخورد بگوید خدا نصیب من هم بکن. فلانی رفته شاگرد فلانی شده و توی یک فاصله کوتاهی خیلی مراتب را طی کرده است.
همه حسودی این عمل تو آسمان پنجم؛ یعنی اگر در یک روزی از ما اعمال خیلی خوبی بالا رفت و در آن روز حسادتی از ما بروز پیدا کرده بود، اعمال آن روز برمیگردد. کلاً هم این اعمال روز تابع یعنی اعمال کل تابع اعمال روز است دیگر. در مجموع هم اعمال ما از آسمان پنجم بالاتر نمیرود اگر حسودی در ما... مرتبه وجودی ما را میرساند که وجودی ما مرتبه آسمان پنجمی است. هفتم رفته، حسابرسی و اینها. این عظمت ایشان اتفاقاً میرساند؛ یعنی هیچکدام از اینها نبوده، هیچکدام متوقفش نکرده.
میفرماید که: "وقتی بر آن کسی که به او حسودی میکرد حمله میکرد و بر دوشش میگذاشتند و عملش او را لعنت میکرد." عملش او را لعنت میکند. "خدایت لعنت کند که نگذاشتی من بالاتر بروم." عملش میگوید. "از آن آسمان ششم دور شو."
"ملائکهای که حافظ عمل بنده هستند، دوباره اعمالی را بالا میآورند که از نماز و زکات و حج و عمره پر است. آن را به آسمان ششم میرسانند. پس ملک میگوید: «بایستید! من صاحب رحمت هستم. عمل را به صورت صاحبش بکوبید و کور کنید دو چشمش را.»" هر آسمانی یک کاری میکند و تحویل هم دارد. اگر بخواهیم بحث بکنیم، به شکمش. یک جا گفت بزن رو دوشش. یک... . به هر کدام توضیحاتی. "صاحبش به کسی رحم نمیکرد وقتی به یکی از بندگان خدا گناهی در آخرت یا ضرری در دنیا اصابت میکرد." شماتت. دیگر ببینید چه پدری از انسان در میآید. عوالم دیگر شما میخواهی بالا بروی با خیال تو. آسمان دنیا با خیال توام نمیشود. یک دو تا بال دستت بگیر، دو تا چوب دستت بگیر. آسمان، آسمان دنیاست. به روی مؤمن و کافر باز است با دو تا چوب زدن و بال زدن. بعد میخواهی تو آسمان ملکوت پرواز بکنی؟ رشد بکنی؟ بالا بروی؟
شرایط سختی دارد. عمل برخلاف جاذبه میخواهد. هواپیما سوختی دارد که این سوخت فشار وارد میکند بر مسیر جاذبه. این فشاری که مسیر جاذبه وارد میشود، باعث میشود که این هواپیما تو مسیر مخالف قدرت و سرعت پیدا میکند. به میزانی که به جاذبهها فشار وارد میکنی، قدرت پیدا میکند. تو این آسمانها پرواز میکنیم. یک وقت جاذبه ظلم به دیگران میزنی، آسمان اول. جاذبه دنیاست، میزنی آسمان دوم. جاذبه خودت برای خودت و ترجیح خودت برای دیگران است. جاذبه خودت برای خودت است، میزنی آسمان چهارم. پنجمی چی بود؟ حسد. جاذبه نعمتها و امکاناتی که دیگران دارند. میزنی میروی بالا. حالا ترحم، آسمان ششم. میفرماید که این اهل ترحم نبود. به کسی رحم، ترحم نداشت. آدم خوبی بود. همین که غیبت، غیبت نمیکرد. حسودی... . خیلی رحمت داشته، آن رحمت ندارد. متناسب با آن مرتبه.
وقتی یک بنده از بندههای خدا تو مسیر آخرت ارتکاب پیدا میکرد به یک اشتباهی، گناهی انجام میداد یا یک ضرر دنیایی برایش میافتاد این شماتت میکرد. "تو سرش میزد: «بدبخت! چقدر گفتم این کار را نکن؟ برای چی این کار را کردی؟ حقته. دیدی گوش نمیکنی؟ چرا میگویم بیرون نرو کرونا میگیری؟»"دل بسوزاند، غصهدار بشود، اشک بریزد، ناله بزند، توسل پیدا بکند. مشکل برایش پیش آمده تو مسیر آخرت. دل بسوزاند برای بقیه. الان گناه دارد میکند. جامانده است. خودش حالیش نیست. یک جوری سعی کند بیاریش. دلسوزی کن برایش. برای خدا بکشانید تو این مسیر. بیندازیدش. این نمیفهمد دارد خودش را آتش میزند. حس برادرانه داشته باشی. آدم برادرش اگه دارد، بچهاش اگه دارد توی این مسیر باشد، "به درک، برود خودش را نابود کند!" هی از ابزارها و راههای مختلف. هی ترفندهای مختلف. مینشیند فکر میکند، بررسی میکند، به راهکار برسد. این میشود رحم. این میشود دلسوزی. این مال آسمان چندم است؟ آسمان ششم. "رب من به من امر کرده است ندهم." حجابها کمتر میشود دیگر. بین این و خدا حجاب کمتری است. به این معناست. من که هی آسمان، همینجور طبقه طبقه توسعه پیدا میکند و حجاب خدا کمتر.
محجبه. اگه کسی در غیبت است که این کلاً خدا بر او در حجاب است. در این مرتبه از ظلم است که اصلاً هیچ چیزی از امر حقیقت و ملکوت برای او مکشوف نخواهد شد. اگه دارد به دیگران ظلم میکند، او در چون ظلم به دیگران ظلمت است. کسی که به دیگران ظلم میکند، در ظلمت مطلق راهی به آسمان ندارد. بعد دیگر همینجور هی حجابها کمتر میشود. "اجازه ندهم که این بنده از من عبور بکند."
"فرمود: «و نگهبانان، عمل بنده را با فقه و اجتهاد و ورع بالا میآورند.»" پیغمبر فرمودند که حالا ملائکه میروند و ورمیدارند عمل بنده را میآورند. "به فقه و اجتهادن و ورع." حالا عملی میآورند که طرف فقیه است، فقه دارد، اجتهاد دارد، زحمت کشیده، ورع دارد. محاسبه همه احتیاطها و جوانب را کرده. حسابی حواسش به خودش بوده. مراقبه داشته است. آدم عمیقی بوده. فهیمی بوده است. نسبت به این عالم ادراک قوی و عمیق داشته است. رعد، صدای رعد میدهد. رعد و برق میزند. غوغا میکند تو آسمان هم. در ملکوت، رعد و برق دارد میزند برای ملائکه. اینقدر این عمل پرطمئنینه و پر محصول قوی است و انقدر پر است. " و با او سه هزار ملک هستند." سه هزار ملکم باهاش است. "پس آن را به سوی ملک آسمان هفتم میرسانند." نام داشته دیگر که رفته به آسمان هفتم. میگوید اهل ترحم، محبت، دلسوزی، دستگیری. اگه کسی گناه میکرده، اینها میشود فقه و اجتهاد. دیگران را میخواسته هدایت بکند، تو راه بیاورد. همه اینها بوده است.
"پس ملک میگوید: «بایستید! و این عمل را به صورت صاحبش بکوبید!»" ملک میگوید که این را نگه دارید. عمل را بکوبید تو صورت صاحبش. "«من ملک حجاب هستم.»" من ملک حجابم. حجاب یعنی چی؟ همین که رو سر میاندازند نه. "«هر عملی که برای خدا خالص نباشد، من حجابم.»" کاملاً برای خدا. البته آنجا دیگر باز مراسم هست. در اخلاص هیچ حجابی نسبت به این بنده و خدا نباشد. شاید همین بشود جنت ذات دیگر. همه اعمالش در روز خالص برای خدا بود. همه اعمال. خیلی کار میکرده است. کارها هم خیلی خوب بوده است. هیچ حقی هم نسبت به دیگران به گردن او نیست. رذائل هم ندارد ها. فضائل هم الیماشاءالله دارد ها. آن اخلاص محض دیگر به آن نحو نیست. یعنی در حوزه اعمال و صفاتش کامل تطهیر شده. ذات هنوز کامل تطهیر.
شاید وجه آن داستان اگر این رویایی که مرحوم جزایری دیده که خود مرحوم جزایری خیلی به این رویا اعتقاد داشته، صادق بوده، وجه اینکه برای علامه مجلسی اینجور ماجرا پیش آمده. هرچند ایشان هم رد میشوند. آخر عمل خالص وجود داشته و عبور میکند. به هر حال میفرماید که: "هر عملی که برای خدا نباشد." "اگر میخواسته است پیش فرماندهان مقام کسب بکند و ذکری در مجالس از او بیفتد." تو مجالس اسمی ازش بیفتد. کرامتی از ما صادر بشود و بشناسند ما را. بنرمون، پوسترمون. از آن لایه دنیای که تو آسمان دوم بود متفاوت است ها! این الهی است ها! برای خدا اسم ما مطرح باشد. برای خدا دیده بشویم. برای خدا شناخته. "و در شهرها از ما آوازهای بپیچد. آوازهای توی شهرها از ما بپیچد." "رب من به من امر کرده است نگذارم این عمل از من عبور کند." "اگر چیزی برای خدا خالص نیست، من نگذارم عبور کند."
"و نگهبانان، عمل بنده را با خوشحالی بالا میآورند." خب، تموم شد؟ هنوز ادامه دارد. ادامه دارد. آسمان هفتم هم رد شد. میفرماید که: "یک وقتی ملائکه عمل ابری را میآورند، خیلی شادمان شادمانند." از نماز و زکات و روزه و حج و عمره و حسن خلق و سکوت و ذکر کثیر. "این تشییع ملائکه آسمانها و ملائکه هفتگانه با جماعتشان." حالا همه ملائکه آسمان با همه این هفت تا ملک هفت تا میآیند پشت این عمل، تشییع میکنند عمل را. اینقدر این عمل عظمت دارد. حالا "پس همه حجابها را میزنند کنار." پس میزنند. پا میگذارند رو همین حجابها. "تا به پیشگاه حق تعالی میرسند." دیگر میآید به خود خدا میرسد. حجابها همه کنار رفت. "پس ملائکه به عملش شهادت میدهند و دعا میکنند برایش." "پس خدا میفرماید: «شما حافظ عمل بنده من بودید و من نگهبان بر آنچه در نفس اوست. من بهتر از اوضاع این خبر دارم. من مراقبم بر او بیشتر بود.»" "همانا این عمل را برای من نخواسته است. بر او لعنت من باد." این عمل، این همه ملائکه آسمان تشییعش کردهاند، به آن نقطه رسیده است، حالا میفرماید که این از عمل من را اراده نکرده است. یک کمی شرک. یک کمی با من چیز دیگر هم میخواسته تو این عمل. چیزهای دیگری هم میخواستی. توجه محض، فنای محض، استغراق در من نداشته. "«بر او لعنت من باد!»" لعنت خدا مراتبش تا آن حد هم هست. آن هم یک درجه از لعنت است دیگر. پس میزند به حجاب میافتد. لعنت حجاب. این تا اینجا آمد، اینجا مستقر نمیشود. قرار نمیگیرد تو این مرتبهای که بخواهد من را بدون هیچ پرده و حجابی کامل مستغرق در من بشود. نه. در حجاب افتاده. حالا ملائکهای که تا آنجا بردهاند چی میگویند؟ "« ملائکه میگویند: «لعنت بر تو و لعنت بر ما!»" دیگر باهاشان کار داریم بعداً. ولی خب، دیگر مثلاً آدمفروشی هم خوب نیست دیگر. ما تا الان رفیق بودیم. تا آنجا ما را برداشتیم، بردیم، تشییع کردیم. بعد به آنجا که رسیدیم... .
"سپس معاذ گریه کرد." معاذ این را که تعریف کرد، گریه کرد. پیامبر که فرمودند، گریه کرد. "گفتم: «ای رسول خدا! چه کنیم تا خالص باشیم؟» فرمود: « به پیامبرت اقتدا کن.»" حضرت فرمودند: "اقتدا کنی به نبی، در یقین. اقتدا کنی به نبی خودت." میگوید گفتم که: "شما رسول خدا هستی و من معاذ. من دنبال شما. مگر جبرئیل نکشید با شما برود؟ من بیایم اقتدا به شما کنم، با شما برم در یقین؟"
"حضرت فرمودند که: «اگرچه در کارت کوتاهی باشد، ای معاذ!»" درست است که تو عملت کوتاهی داری. ولی حالا دستورالعمل. اینها که میگویند آقا دستورالعمل به ما بده. دستور خاص بده، عام بده. خاص و عامش به این نیست که یک چیزی بگوید که تا حالا تو هیچ کتابی نیامده. خاص و عامش به این است که ما خاص عمل کنیم. این جوابش است. فرق میکرد. دستور عام است. عمل بهش خاص است. آدم را خاص میکند. میخواهم دستور خاص بگیرد، بعد بهش عام عمل بکند. این دیگر خیلی واقعاً چیز عجیب و غریبی است. عمل، عام. عمل. یک دستور عام و عمل خاص بهش میکنند، آثار خاص میبینند.
همین غیبت نکردن. اینقدر ازش درست است. "در عمل تو تقصیر و کوتاهی هست، ولی زبان خود را از برادرانت بازدار." زبانش را از برادرانت ببر. نسبت به بقیه. از زبان شروع میشود. آقا سیر و سلوک شرح رساله حقوق هم عرض کردیم کیک خاص بسته. لسان. آنجا کامل مطرح کرد بحث زبان از برادران. "زبونتو ببر آقا. در مورد کسی حرف نزنی. نسبت به این مؤمنین تحلیل و بررسی. نه بابا. به ما چه آخه؟ به ما چه بگم؟" تو فضای مجازی چقدر تحلیل و قضاوت. یک وقت هست کسی دارد آسیب میزند به عقاید کسی، شبههای میاندازد. چرا خودش را چیزی تشخیص داده است؟ خیلی این فضا یعنی یکی از حجابهای بزرگ بین ما و خدا این فضای مجازی است که نابود کرد ما را. نابود فضای مجازی با این کامنتها و با این توئیتها و با این واکنشهایی که آدمها نشان میدهند. هشتگها، کمپینها و فلان. این حرفها. خلاصه ببینید الان چه غوغایی تو فضای روانی مردم. بقیه را متوجه این بکند که حواسشان را جمع بکند. تو دل مردم را خالی میکند. الان تو این بحث کرونا عمده مسئله ترس مردم است. بیشترین مرگ و میر هم، آقا جانم شما بگم آمار کرونا که رفته بالا برای چی رفته بالا؟ چه شکلی رفته بالا؟ من اینجا تو خانه نشستهام، اولاً هی به خودم تلقین میکنم کرونا همه جا را گرفته. اینقدر تلقین میکنم کم کم بدن واکنش. بدن تابع نفس است دیگر. نفس وقتی کامل تسلیم شد نسبت به یک چیزی، بدنم تسلیم میشود. حضرت فرمودند این اگه تو نماز قلبش اگر خاشع بود، بدنش هم خاشع بود. تو بدن تو نماز خودش را میخاراند. خارش اثر چیز، خارش اثر مریضی، خارش اثر بیمحلی. نه. خارش اثر بیاعتنایی. اگر قلبش خاشع بود، تنش هم خاشع بود. یعنی حالات روح قلب بر بدن.
وقتی کسی در قلب خودش را باخت، تو بدن هم خودش را باخته. بدن مقاومتش را از دست میدهد. بعد با یک ویروسی که اصلاً از آن کوچه پایینی دارد رد میشود، من را میگیرد. مریض میشوم. بعد سریع هم احساس میکنم دارم خفه میشوم و بیمارستان و بیمارستان که بری آنجا دیگر اصلاً خودش مرکز ویروس و میکروب و همه اینهاست. آنجا تست کرونا که میروی، پرستار میگوید که آقا طرف آمده اینجا ۷۲ ساعت نخوابیده. بخوابی کرونا تو خواب میکشتت. ۷۲ ساعته نخوابیده، آمده اینجا از شدت فشار و اینها سکته کرده، مرده است. اینها خیلی از مریض بیماریها و مرگ و میره این شکلی است. ۱۰ جلسهای در مورد ترس صحبت دوستان منتشر کردهاند تو کانال قوت قلب. اگر انسان داشت، قلبش متصل بود به یک حقیقت بالاتر. حرفی ندارد. ما وظیفهمان را انجام میدهیم. گفتند بهداشت چشم. دست ندهیم چشم. روبوسی نکنیم چشم. دستکش داشته باشیم چشم. اگه خدا بخواهد ببرد با کرونا بیکرونا میبرد. الان مگر غیر کرونا نمیمیرند تو این ایام؟ همه کرونای سکته نداریم؟ تصادف نداریم؟ دیگر الان از وقتی کرونا اومده، پراید گفته من دیگر وظیفه خودم را عمل نمیکنم. پراید هم دارد وظیفه عمل میکند در کورس با کرونا. جلو بزنید. من پراید هم عظمت دارم برای خودم. پراید به وظیفه دارد عمل میکند.
عرض کنم که آدمهای جنایتکاری که با سلامت مردم کار ندارند، آسیب میزنند. اینها دارند کارهایشان را انجام میدهند. هزار و یکی راه هست برای مردن. ما این همه آدم، آدم اضافه شد. با کرونا نمیمیریم. با چیز دیگر میمیریم. باورش بیاید. تصادف و رانندگی. مراقبت میکنیم. "کربلا میبندیم." سرعت نمیگیریم. سبقت نداریم. راهنما میزنیم. آینه را نگاه میکنی. ماشین را از جهت فنی معاینه میکنیم، درست میکنیم. همه اینها درست. ولی کسی ترس دارد. الان سوار ماشین میخواهد بشود سر کوچه برود. فضای روانی ها. "رانندگی مراقبت میکنم." یک وقت میترسی. "الان میزنم، الان میزنم، الان یکی ..." الان فضای روانی مردم تو کرونا این شکلی شده است. ای، استرس، ترس، فلان. "تصادفاً ما استرس داریم تصادف نکنیم." "استرس دیگر نداری." آن بار روانی پدر آدمو در میآورد. و این فضای در مورد زبان که عرض کردم مطلب این است. تو این فضای مجازی این خرابشده بیصاحاب، واقعاً بیصاحاب. صاحب ندارد. این زبانهای باز از یک مشت آدم جنایتکار جنگی. وضعیت جنگی هستیم. اینهایی که استرس به مردم میدهند، امنیت روانی مردم را نابود میکنند، اینها جنایتکار جنگیاند. حالا زمان ظهور با آنها برخورد مقتضی انجام میشود. مرجفوناند دیگر.
قرآن سوره احزاب میفرماید اینها مرجفاند. لرزه تو جامعه میاندازند. زلزله ایجاد میکنند. حکمشون هم اعدام نیست. بالاتر از اعدام است. اعدام میگیرند، گردن میزنند، طرف را میکشند. اینجا باید تیکه تیکهاش بکنند. نه تیکه تیکه، قطعه قطعه؛ یعنی ۸۰ تیکه؛ یعنی دست و پا را بزنند. به اشد مجازات بکشندش. نسبت به خودش بیفتد که اگه کسی این کارها را بکند، همچین پدری ازش درمیآوری. تو جامعه موج میاندازند. مسئول، نماینده مجلس، وزیر، وکیل، هرچی باشد، هر کوفتی باشد. جو عمومی مردم را باید آرام کرد. مردم نباید ترساند. دوستان آن هفته خدمتشون بودیم. در مازندران به من گفت که: "برادرم رفته بیمارستان." کمی ناخوش. چهار روز بعد برادرش از دنیا رفت. این تو بیمارستان. بنده خدا فضای بهداشتی که نیست. کنار یک کرونایی گذاشته بودند. این مشکوک بوده، خواستند تستش بیاید. کرونایی. آن کرونایی هم حالش بد، شدید. این بدبخت افتاده. سرفه شدید. کما. از دنیا. این وضعیت بیمارستان است. و تنها کسی که الان به این وضعیت عمل کرده که رفته تو خانه نشسته و کلاً کار را تعطیل کرده است. شخصیت محترم. یک شخصیتی است. یک آقایی. ملک غیبت. یک وقت میترسم ناراحت بشود. جلو چشم همه ماست. میبینیم ظاهراً ابایی هم ندارد. خدا اینها که اینها دیده بشود. حساب نمیآورند کسی یا چیزی را تعطیل. یک وزیر بهداشت بنده خدا تک و تنها دارد.
به هر حال این زبانمان را مراقبت بکنیم. آقا جان اگر مجوز استرس به مردم دادیم، یکی بیمارستان کرونا گرفت، مرد. این قتل به پای ما نوشته میشود. تعداد که میروند به خاطر استرس ما، واکنشهایی که نشان میدهند، مبتلا میشوند، دچار میشوند. مقاتلش ماهاییم. این آرام کردن مردم نیست. آرام کردن مردم به این است که آقا تو مراعات بکن. این الان داروهایی که دادهاند، من خودم مشکل سینه همیشه داشتم. خیلی اعتنا معمولاً ندارند. هزینه دارد برای ما. هزینهاش هم میبینیم. توی فضای مجازی واکنش اینجور نبوده که ما هرچی اینها میگویند قبول بکنیم. مدرن هم دشمنی داشته باشیم. نه. اگر واقعاً لازم بوده، دکتر رفتیم. طب مدرن هم رفتیم. از طب سنتی و این شکلی هم اگه توانستیم استفاده کردیم. داروی امام کاظم را عزیزان زحمت کشیدهاند، آوردهاند. خدا حفظشان کند. الان تشکر میکنم. خدا خیرشان بدهد. لطف کردهاند. عرض کنم که حال معمولی من که آنطور قدرت پیدا کرده است. خیلی داروی خوب و اثرگذار. و همینجورم متعدد گفتهاند که اینهایی که استفاده کردهاند، حتی کسانی که مبتلا به بودهاند و شدید بودهاند، با استفاده دو سه شنبه از این خوب شدهاند و برگشتند. ترخیص شدهاند. گزارشهای متعدد از افرادی که طرف اصلاً اهل نماز و حجاب و اینها نیست، خوب شدهایم. شما چطور باور نمیکنید؟ "من باید بگویم باور نمیکنم." "تو چرا باور نمیکنی؟" خب، اینها هم هست. این مسیر دارویی، درمانی جلوی چشم ما. حالا شهرهای مختلف سرچ بکنید، بگردید، ببینید پیدا کرد، پیدا بکنید. به هم برسانید. داروی خیلی خوبی. سیستم ایمنی بدن را تقویت میکند. چیزهایی گرم بخورید. سیر و زنجبیل و پیاز و اینها که خوب است. بدن را گرم میکند و چیزهایی که سردکننده است چون کرونا فرمایش است که رشد میکند. در عین حال مسائل طبی و بهداشتی هم رعایت بکنید. هیچ چیز حاد عجیب و غریبی نیست. از وبا و فلان و اینها. تو آن دورانی که هیچ بهداشتی نبود، هیچ آموزشی نبود، هیچ مراعاتی نبود. این را بگویم برایتان. ببینید ما چقدر کمتوکلیم. این داستان را داشته باشید. این تیکهها را هم اگه خواستید منتشر بکنید جداگانه. حالا عزیزم گوش بدهند شاید به درد... .
من عاشق غلامرضا فقیه. این کتاب اینجاست. دست کردم. کتاب "تندیس پارسایی". این بخش را اگه بتوانم برایتان پیدا بکنم. همین الان یکهو یادم آمد. تو نجف آقا جان وبا شده بود و هیچ کسی برای هیچ کسی کاری انجام نمیداد. نگاه میکنم اگه بتوانم پیدا بکنم این ماجرا را. بله. حالا من اینجا الان پیدایش نتوانستم بکنم. ولی انشاءالله اگه سر فرصت توانستم پیدا بکنم، دوستان منتشر بکنند. ۸۰۰ صفحه است و به راحتی نمیشود توش چیزی پیدا کرد. تو این کتاب دارد که وبا آمده بود. همه از هم فاصله گرفته بودند. در نجف کسی لباسهای خودش را نمیشست. من عاشق غلامرضا میآمد لباس زیر طلبهها را با لباسهای رو. همه لباسها را جمع میکرد. تو تش میریخت. لب رود میشست، برمیگشت. بعد ایشان کسی بود که از جانب امام زمان برای ایشان پیام میرسید. مورد عنایت شدید حضرت بود. آقا به شدت بهشان علاقه و خیلی تعابیر بلندی در مورد ایشان به کار برده بود.
آی بابا جان! ما وظایفی داریم تو همه جوانب. وظیفه بهداشت داریم. وظیفه رسیدگی به همدیگر هم داریم. وظیفه یعنی نباید یک وظیفه ما را از یک وظیفه دیگر غافل بکند. همه را باید با هم ببینیم. توکلمان را نباید بگیرد. ترس نباید بر ما غلبه بکند. فکر نکنیم این اسباب برای ما کاری میکند. اینقدر دیگر میافتیم تلقین میکنیم، هی میگوییم ضعیف میشویم. این استحکام روحی، این قدرت قلبی. عبور میکند از این مشکلات و معضلات. شل نکنیم خودمان را. نترسیم. نترسانیم کسی را. احتیاط بکنیم. به همدیگر رسیدگی بکنیم. وظایفمان را انجام بدهیم. اصل مسئله را حضرت فرمودند. اگه میخواهی اینجوری باشی. پروندهات بالا برود، خوب بالا برود، درست بشوی، عملت خالص. اول از همه زبان را کنترل کن. نسبت به بقیه همه رقم کنترل کن. کسی را نترسان. دلهره ایجاد نکن. بدگویی نکن. ظلم نکن.
"همسنگران خود را از زبان خود دور نگه دار و کلامی درباره حاملان قرآن نگو." در مورد حاملان قرآن بدگویی نکن. زبانت را مراقبت کن نسبت به کسانی که اتصال و ارتباط دارند با قرآن. "گناهان خود را به دوش برادرانت نگذار." گناهانت را خودش به دوش بگیر. بار برادرانت نکن. "خودت را با مذمت کردن برادرانت خوب نشان نده." خودت را خوب نشان نده. مذمت کنی و بدیهایشان را بگویی تا خودت خوب جلوه بکنی، خوبیت دیده بشود. "خودت را از دیگران بالاتر ندان." همه مراتبی که گفته شد. حضرت دارند دستورالعمل میدهند. آسمان به آسمان رد میشود. هر کدام از اینها اگه عمل بشود، آدم یک آسمان عبور میکند. "خودت را از دیگران بالاتر ندان." بحث تکبرش میشود. "واجب است." "خودت را با پایین آوردن برادرانت بالا نبری." نخوا. "با پایین آوردن برادرانت خودت را بالا نبری." "کارهایت را با ریا آمیخته نکن." با عمل ریا نکن. "چیزی از دنیا را داخل آخرت نکن." چیزی از دنیا را داخل آخرت نکن. نیتهای دنیایی را تو کارهای اخروی نریز. خالص اخروی باشد. ملکوتی باشد. آسمانی باشد. دیگر دنیاییها را قاطیش نکن که جای پولی هم میدهند. منبر میروی، معروف هم میشوی. یک پولی هم میدهند. عزت و احترام پیدا میکنی. مرید هم پیدا میکنیم. توجه نداشته باش. این را میگویم خدا خوشش میآید. این را میگویم خدا اثر بدهد. این را میگویم در خودمان. تح... . به خدا در کس دیگری هم اگه خواست تحول ایجاد بکند. "و در مجلس خود فاحش نباش." تو مجلس فحش نده. یعنی کار فاحش، کار بدی را از خودت نشان نده. توی همنشینی با تو از تو کسی چیز بدی نبیند. "تا مبادا به خاطر بد اخلاقی تو از تو فاصله بگیرند و به تو نزدیک نشوند." "و با کسی نجوا نکن." با کسی در گوشی حرف نزن. پیغمبر چه راهکارهای جزئی هم دارند، استفاده میکنند. اخلاص و مراتب و رشد و اینها از همین کارهای ساده حاصل میشود. این رعایت آداب، نفس را لطیف میکند. آدم لطیف میکند. بالا میبرد. همین آداب جزئی. بقیه ناراحت میشوند. یک وجه بدی دارد. "و تو پنهان میشوی." وقتی یکی دیگر هست، با یکی دیگر در گوشی حرف نزن. "خودت را از مردم بزرگتر ندان." بر مردم بزرگ ندانی. "که خیرات دنیا از تو قطع میشود." اگه اینطور باشی، خیرات دنیا از تو قطع میشود. "و مردم را پاره پاره نکن." مردم را پاره پاره نکن. "که سگهای جهنم تو را تکه تکه میکنند." پاره پاره میکنند. "حیثیت اینها را پاره پاره نکن. زندگی اینها را پاره پاره نکن. شخصیت اینها را پاره پاره نکن."
"خدا فرمود: «و ناستات مشت افت.» تو میدانی «ناشتات» چیست؟" آیه که فرمود: "و النازعات غرقی* والناشطات نشطا (آیه ۱ و ۲ سوره نازعات)." منظورش چیست؟ "ناشتتا چیست؟" "فرمود: «آنها سگهای اهل جهنمند.»" اینها سگهای جهنمند که فرمود غیبتخور سگهای اهل جنّت، اهل نار است. این همین است ناشتات. سگهای جهنم. "گوشت را میگیرند. تن و گوشت و استخوان را تکه تکه میکنند، پاره پاره میکنند."
"خصال." حالا معاذ میگوید که پرسیدم که آقا این همه اعمال را کی میتواند انجام بدهد؟ این کارها را. این ویژگی. ساده کردن. به من دستور ابتدایی. کی قدرت اینها را دارد؟ حضرت: "«ای معاذ! همانا این بر کسی که خدا برایش ساده کند، آسان است.»" اگه خدا برای کسی ساده کند، این ساده است. عنایت حق تعالی. "گر بله نباشد، کوشش. اولش چی بود؟ کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد. اگر از جانب معشوق نباشد، کششی. کوشش عاشق بیچاره به جایی ..." کشش مهم است. جذبه مهم است. عنایت مهم است. "یعنی خدا در تو ببیند واقعاً میخواهی. واقعاً طالبی. با همه وجودت میخواهی. اطلاعاتی که سر راهت قرار میگیرد، باعث میشود دست از طلب برداری." "دست از طلب ندارم تا کام دل برآید." دست برنمیدارم تا برسم. "با همه سختیها کم نمیآورم، کوتاه نمیآیم." این طلب را اگر واقعاً دید، الان که نگاه میکنی سخت است. برای عنایت وقتی بود، ساده است. اینها ساده است برای کسی که خدا برایش ساده کند.
"فرمود: «و من معاذ را ندیدم که قرآن را به اندازهای بخواند که این حدیث را میخواند.»" راوی میگوید که من ندیدم معاذ چیزی را به اندازه قرآن بخْواند. آنقدری که این روایت را میخواند. آنقدری که معاذ این روایت را میخواند هیچ روایت دیگری نمیخواند. مثل قرآن که دائم آدم هی مراجعه میکند، میخواند. ما این شکلی بود. دائم به این حدیث مراجعه میکرد و میخْواند.
در مورد هفتم یک نکتهای بگویم. بقیهاش باشد برای فردا. توضیحات بیشتر. یک روایتی از سلیمان بن خالد. میگوید از امام صادق علیهالسلام پرسیدم این آیه ۲۳ سوره فرقان: "وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُورًا." قرآن میفرماید که ما میآییم سراغ اعمال اینها. اعمال اینها را پودر میکنیم. از بین میرود. "هباء منثور"ش میکنیم. خاکستر به باد. هیچ چیزی برایش نمیماند. عمل را نابود میکند. حضرت فرمودند که: "«به خدا قسم، اعمالشان اگر سفیدتر از پنبه بود، ولی وقتی به حرام میرسید، خودش را نگه نمیداشت.»" تقوا ندارد. حالا در مورد این عرض میکنم. عمل، شرط قبولیش یعنی شرط اثرگذاریش تقواست. انشاءالله فردا اگر توفیق باشد یادم باشد عرض میکنم. "«إنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»." فردا انشاءالله توضیح بیشتر میدهم. مراقبت نسبت به حرام ندارد. مراقبت نکنی از کالایی که دارد. درباره آتش. جنس شکستنی داری. از سنگ مراقبت نکنی. از ضربهها که بهش وارد میشود مراقبت نکنی. هر چقدر این خوب و شفاف و قشنگ باشد، یک سنگریزه میآید پودرش میکند. عالم دنیا که تجلی عوالم بالاتر است. چطور به شما میگوید که سنگ با شیشه جور درنمیآید. هر چقدر شیشههای فراوان و متکثر و زیبا و عالی و آنچنانی داشته باشی، یک سنگریزه بیاید این را پودرش میکند. هر چقدر که کاغذهای آنچنانی داشته باشی، توش مطالب آنچنانی نوشته باشی، یک تیکه آتش بیاید مراقبت نکنی، فرقش به این است که تو دنیا غفلتم بکنی، میسوزاند؛ یعنی اراده شما خیلی دخالت ندارد. ولی نسبت به آن آتش بالایی فقط اراده شماست. یعنی تو تقوا نداشته باشی. اگه همه سعیتو کردی، مراقبت تو کردی، حواستو جمع کردی. آخرش مراقبتو کردی نسبت به حرام. مراقبهای نیست اینکه مراقبه ندارد. اگه حرام آمد، انجام میدهد. این عملش را نابود میکند.
"«این دلالت بر این دارد که طاعات با فسوق (با گناه) محو میشود.»" و محو شدن عبارت است از باطل شدن حسنه. توضیح خوبی اینجا تو پاورقی دادهاند. نمیدانم این پاورقی این "عدة الداعی" از کیست. فیلم از علامه مجلسی. "فرمود در مرآت." در کتاب "مرآت" علامه مجلسی میفرمایند که احباط عبارت است از ابطال حسنه؛ یعنی آن اثری که ازش توقع میرود، برایش بار نمیشود. در برابرش تکفیر است که اسقاط سیئه است. یک احباط داریم. حسنه را از کار بندازم، میشود احباط. جیبم تو دستم. سیئه را از کار بندازم، میشود تکفیر. تکفیر سیئات میکند. اصلش انکارپذیر نیست بین مسلمین و همه قبول دارند. ما احباط و تکفیر را داریم و نمیگوییم که هر معصیتی هر طاعتی را از بین میبرد و هر طاعتی هر معصیتی را از بین میبرد؛ بلکه میگوییم یک سری معاصی هست، یک سری آثار خاصی دارد. این معاصی باعث میشود طاعت شما از بین برود. به قول آیتالله جوادی آملی: "چرا غیبت اعمال چهل سالت را از بین میبرد؟" حبس میکند. به خاطر اینکه تو با یک غیبت آبروی ۴۰ ساله یکی را از بین بردی. چهل سال خورد، آبرو جمع کرد. یک غیبت کردی، آبروی ۴۰ ساله رفت. سال خورد، عمل جمع کردی. این این است که پس معلوم میشود که هر چقدر آن غیبت عمیقتر باشد، آثارش هم عمیقتر است. میزانی که دارد حیثیت او را آسیب میزند، متفاوت. و یک بحث خوبی را مرحوم علامه در جلد ۲ المیزان مطرح کرده است در مورد هفت. من انشاءالله فردا اگر توفیق باشد، میخوانم. این هم بحث حبّت ماست. بحث بسیار مهمی است. اعمال حبس میشود. میگوید: "دیدم هی دارد محو میشود." پرونده فلانی جابجا میشود. این جابجایی اعمال، جایگزینی اعمال. اینقدر عمل میدهم، اینقدر عمل میگیرم. بحث مفصلی است. به جای کار حسابی هم دارد که انشاءالله اگه خدا توفیق بدهد، فردا در موردش بحث میکنیم. بخْوانیم. و از کتاب همین مقدار یک دو صفحهای که خواندیم، فعلاً غنیمت است؛ چون به بحث بسیار مهمی رسیدیم که باید حسابی رویش کار بکنیم. خدا انشاءالله توفیق بدهد تو این بحث بتوانیم پیشرفت بکنیم و بحث را عمیق بفهمیم و انشاءالله عمل بکنیم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هفدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هجدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نوزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیستم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...