کدام گناه هرگز بخشیده نمیشود؟
چگونه صدقه، دفع بلا میکند؟
اثر گناه در فرد گناهکار
معنا شناسی واژه "حبط"
تقوا، مراقبت در برابر آسیب
محبت امیرالمومنین، حسنهای که هیچ سیئهای بدان نمیرسد
جزا دادن خدا به پرونده اعمال، به چه نحو است؟
چگونه با منت گذاشتن، اثر صدقه را از بین میبریم؟
عمل کافر و کاه در طوفان
موانع اعتقادی و حبط اعمال
ولایت، نخ اسکناس است
موانع عملی و حبط اعمال
راهکار خوش اخلاقی
از توسل به ائمه غفلت نکنیم
هر آنچه موجب قبولی اعمال میشود از جنس ولایت است
چه کنیم که با نمازمان بهشتی شویم؟
رد و بدل شدن سیئه و حسنه در پرونده اعمال
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
بحث بعدی که باید مطرح شود، در این باب بحث بسیار مهمی است. باید گفت که بیشتر مباحث کتاب هم ناظر به همین نکته است، عمده مباحث کتاب در همین بحث قبولی و عدم قبولی اعمال است که بحثی مفصل و مبسوط است. اگر این کامل توضیح داده شود، قوانین حاکم و مطالبی که در کتاب نقل شده، فهمیده میشود؛ چون بعضی میگویند: «خب واقعاً یعنی ما این همه عمل بکنیم، بعد یکهو این شکلی باطل بشود و از بین برود و خراب بشود و تحویل یکی دیگر بدهیم؟» انگیزه پیدا نمیکند. بالاخره از هرکسی پیش میآید، یک داد و بیدادی میکند، عصبانی میشود. اگر قرار باشد اینطور باشد که تا یک دادی زدیم، هرچه بوده بپرد، هرچه کربلا رفتیم و هرچه نمیدانم نماز خواندیم و هرچه کار فلان کردیم... دیگر آدم کلاً ناامید میشود.
قوانین دست ما نیست و ما فکر میکنیم که مثلاً قبولی اعمال و عدم قبولی اعمال اینجوری است که یکهو میآید و یک چیزی نابود میکند و یا از آنور مثلاً یک چیزی میآید و کلاً همه اینها را میبخشد. قوانینش و قواعدش باید دستمان بیاید. این بحث را که بحثی عمیق و دقیق است، با هم پیش میبریم و از مطالب بزرگان، حسین علامه طباطبایی، استفاده میکنیم تا کامل که انشاءالله جا افتاد، میآییم ادامه کتاب را میخوانیم تا ببینیم که مطالب کتاب که میگوید: «هر صفحهای رفتم به بابت یک گناهی، اعمال آن صفحه حبس شد و از بین رفت.» قاعدهاش و فرمولش چیست؟
ببینید، ما یک واژهای داریم به اسم قبولی اعمال؛ عمل قبول بشود. تعبیر «قبول» را ما در قرآن زیاد داریم، چند باری بهکاررفته است. یکی از مباحث این است که اعمال ما قبول بشود؛ ما عمل را انجام میدهیم، ولی معلوم نیست که عمل قبول میشود یا نمیشود و نکته بسیار اساسی در این پرونده این است که انسان وقتی پروندهاش را به او میدهند، تازه میفهمد که چه کارهایی از او قبول شده و چه کارهایی از او قبول نشده. خوب، قبول شدن و قبول نشدن یعنی مثلاً دلبخواهی؟ خدا خوشش میآید؟ از بعضی چیزها خوشش میآید؟ با بعضی چیزها، اصطلاحاً، «حال میکند»؟ بعضی چیزها را نه؟ «خیلی خوشم نیامد.» کارگر برداری بیاوری توی خانه و اینها کار بکنند و آجر بیندازند بالا. بعد آخرش بگوید که: «از کار تو خیلی حال کردم.» یک تعداد، یک اندازه هم کار کرد. یک تیغه دیوار کشید، آن هم یک تیغ دیوار. «خیلی حال کردم، خوشم آمد. این ۲ میلیون؛ تو را اصلاً خوشم نیامد، ۲۵۰ هزار.» معنای قبولِ کار این را قبول کرد؟ خب اینکه عین ظلم است اگر قاعده و فرمول نداشته باشد، به میزان نباشد، منطبق نباشد؛ که بحث میزان و اینها را جلسات قبل گفتیم. اگر اینها نباشد و بخواهند ارزشگذاری بکنند و قبول بکنند، عین ظلم است.
آن میزان و آن شاخص چیست؟ بر چه اساسی آن نظام ارزشگذاری، معیار، که بر اساس آن رتبهبندی میشود، رتبه داده میشود، نمره میدهند، عرض کنم که بارونگذاری میشود، آن نظام بارونگذاری الهی چیست؟ حق است. «حقّه» و بهرهای حقیقت. هرچقدر در یک عمل… چون ظواهر اعمال یکی است. بنده و شما هم الان اینجا نشستیم، همه نشستیم. فعل و عمل ما الان اینجا چیست؟ نشستن، مثلاً حرف زدن، گوشکردن. همه داریم گوش میکنیم، ولی این گوشکردنها متفاوت است، به حسب فهمها و به حسب نیتها و انگیزهها. دو نفر پا شدند آمدند اینجا، در اینجا که نه، خدمت امام رضا علیهالسلام. اینها گفتند که: «آقا جان، ما هر دوتا با هم راه افتادیم از یک شهر، یک روز با هم یک جا هستیم، یک تعداد هم هستیم، یعنی مثلاً ۵ روز هستیم و برمیگردیم. این نمازمان چه مدلی است؟» حضرت فرمودند که: «شما نماز کامل، شما نماز شکسته.» «برای چی؟ ما همه چیزمان مشترک است؟»
حضرت فرمودند که: «شما نماز شکسته است، به خاطر اینکه برای دیدار من آمدی، مسافر بهحساب میآیی.» آن یکی آقا نمازش کامل است، برای دیدار مأمون آمده. سفر حرام، سفر معصیت و نمازش کامل میشود. یک فعل، تمام مختصات ظاهریاش هم یکسان است، ولی یکی از آنها عنوانش سفر مستحب و زیارت امام رضا علیهالسلام است، با چقدر اثر. یکی زیارت مأمون، با لعن الهی. نماز شکسته نمیشود برای کسی که سفر حرام میرود. فرمودند که: «این مستحق هدیه از جانب خدا نیست؛ اینی که خدا نماز را شکسته میکند در سفر، هدیهای از جانب خدا به مسافر است. این آدم انقدر پست است.» خدا میگوید: «من به تو این هدیه را نمیدهم، به مسافر هدیه میدهم در سفرش. بالاخره بهکارهای دیگرش برسد، به تو نه.» یعنی از مصادیق لعن الهی، با یک صورت ظاهری مشترک، دو نیت، دو ملکوت کاملاً متفاوت و متضاد. با چی میسنجند؟ با حق.
اینجا الان امام رضا علیهالسلام منطبق کردند با حق؛ لذا یک عمل کاملاً مطابق حق است، یک عمل کاملاً متضاد با حق. یک عمل بهره دارد، یک عمل قبول میشود. آن کسی که برای زیارت امام رضا آمده، قبول شده. یک اثرش هم این است که نمازش شکسته شده. دعای امام رضا را دارد، برکات برایش دارد، دنیا و آخرت او کلی. ما یکی، هیچ اثری، اثر مثبت و معنوی در ملکوت نورانی برایش حاصل نمیشود، بلکه در ملکوت ناری اثر دارد و حاصل میشود. بعد فرمود: «لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار». رکون نکنید به ظالمین. رکون به معنای تمایل. گفتند: تمایل به ظالمین نشان ندهید. همین که تمایل به ظالمین نشان بدهید، آتش میگیرید. جلسات قبل مطرح شد. «او آتش با ذاتش عجین شده، همین که به او تمایل نشان میدهی، تو هم آتشی.»
«من احب بقاء الظالمین» از امام کاظم علیهالسلام که ایام شهادت ما بود. «من احب بقاء الظالمین فهمو من» به صفوان جمال فرمودند: «همه کارهایت را ما خوشمان میآید، غیر از یکی.» قبولی و عدم قبولی، انطباق، مطابقت، و شاخص. اینها همه را تو باید بفهمی. صفوان جمال از آن شیعههای دوآتشه بود، از آن دلواپسها بود، از آن حزباللهیهای بسیجی بیترمزی که با بیترمز در خانه مردم اسید میزنند که ضدعفونی کنند، بیترمز میروند شب تا صبح مینشینند ماسک تولید میکنند، از اینها. ترمز ندارد، افراطی، همهاش صبح تا شب دارند ماسک تولید میکنند به زلزلهزدهها، به سیلزدهها. بعد خدمت شما عرض کنم که امام کاظم علیهالسلام بهش فرمودند که: «ما از همه کارهایت خوشمان میآید، غیر از یکی.» این اِکراء. کرایهدادن شتر به هارون. حالا خود حضرات گاهی تعابیر عجیب و غریب به کار میبردند. مدینه آمدید، همین صورت اعمال آدم نگاه میکند قاطی. ظاهر قضیه این است: هارونالرشید... حضرت فرمود: «تو شتر کرایه میدهی، من خوشم نمیآید.» آقا من شتر کرایه میدهم چه مشکلی دارد؟ شما که گاهی امیرالمؤمنین میگویید؛ این که بوده دیگر، در روایات امام کاظم علیهالسلام گاهی به هارون میگفتند: «یا امیرالمؤمنین!» من شتر کرایه میدهم بد است؟ بعد شما یا امیرالمؤمنین! شاخص حقّه. صورت اعمال را نگاه میکنیم، این بدتر است یا آن؟ اینها شاخص اینجا نیست، آنور فهمیده میشود.
یک وقت مثل موسی بن جعفر به هارونالرشید میگوید: «یا امیرالمؤمنین!» و این خودِ خودِ عبودیت و نورانیت و قرب به حقتعالی است، بدون هیچ حجابی. یک وقت مثل صفوان جمال شتر کرایه میدهد و پول میگیرد، این حجاب است، این ظلمت و عقبافتادگی است. چرا؟ «من شتر که کرایه میدهم، اولاً برای حج کرایه میدهم. با شترهای من پاتایا که نمیرود، دُبی هم نمیرود، جای دیگر هم نمیرود. خودم باهاش نمیروم. اگر شما نگرانتان این است که مثلاً من پای مرکبش باشم و افسار این شتر را بگیرم، اینجوری باشد، این هم نیست. میدهم بقیه، کاری هم به کارش ندارم.» بالاخره تور مسافرتی داشت. جناب صفوان جمال، جمال بود دیگر. شتردارو. از این آژانسهای مسافرتی نداشت. حضرت فرمودند: «دوست داری هارونالرشید مکه که میرود، زنده بماند و برگردد؟ بیاید پول تو را بهحسابش بریزد، کرایهات را حساب کند؟»
«من احب بقاء الظالمین فهمو من» هرکس دوست داشته باشد ظالم باقی بماند، این از ظالمین است. سنخیت وجودی، حب بقا، اینها را داشته باشد، جزو ظالمین بهحساب میآید. دوست داری دست کند توی کیسهاش، پولت را دربیاورد و بهت بدهد؟ به همین میزان زنده باشد. همین میزان علاقه به یک ظالم باعث میشود که سنخیت با او پیدا میکنی، اتصال به او پیدا میکنی، زمینه حَشرت با او برایت فراهم میشود، بههمین علت میشود حجاب و همیشه بعد از ولی حق، از خدا، از اهلبیت، از این شاخصهای حق دور میشوی. که بعد این میگوید که: «من شتر رفتم فروختم.» هارونالرشید برای سال میخواست حج برود، آمد فرستاد سمت ما و من گفتم: «شتر ندارد.» موسی بن جعفر خط میزند تو را. غرض اینکه عمل شاخص دارد.
خوب، الان این باعث میشود که حضرت فرمود: «کل پروندهات خوب است، بهما میرسدها، این یکیش خوشمان نمیآید.» این آسیب میزند به آن مجموعه اعمالت. میانگین میگیرند دیگر. پرونده این شکلی است دیگر، مثل کارنامه ما. میانگینگیری. ممکن است شما ریاضیات ۲۰ باشد، ولی جغرافیا یَت… آخر، نتیجه و محصول چیست؟ به ریاضیات که نگاه نمیکنند نمره بدهند. ممکن است ۴ واحدی هم باشد، ضریب ۴ باشد. بعد اینجا آن چیزی که ملاک است، میانگین است. میگویند مجموعه اینها کنار هم وقتی قرار گرفت، شما معدلش ۱۶ است. آقا، ریاضی بیستم را ببین، جغرافیام را ببین، آن ورزشت را هم ببین، انضباطت را هم ببین. در اعمال این شکلی است؛ یعنی گاهی یک عملی سطحش خیلی بالاست، عمل دیگری در آن پرونده میآید و در این شاکله اثری که میگذارد، مجموع اینها این است که عمل بهخاطر آن میآید پایین، عملاً میآید پایین، سطح عامل میآید پایین. این را قبلاً توضیح دادیم دیگر؛ عمل از عامل جدا نیست، یکی هستند. هر چقدر عمل میرود بالا، این هفت تا آسمانی که دیروز بحث کردیم، این عمل هر چقدر سطحش میرود بالاتر، یعنی خود عامل، نه اینکه عملش توی آسمان هفتم، خودش کجاست؟ عمل آسمان پنجم است، خودش هم توی آسمان پنجم است. این رتبه وجودی او را نشان میدهد دیگر. مرتبه وجودیاش آسمان پنجم است، آسمان دومرتبه رسیده. با چی به آن رسیده؟ با عمل. با لحاظ کردن شاخصهای شاخصهای عمل. مراعات شده، عمل ارتقاء پیدا کرده.
همین نماز دو رکعتی را، نماز صبح را، همه اولیای خدا همین را میخوانند. برای ورودش الله اکبر میگویند. برای تمام شدنش هم السلام علیکم و رحمة الله میگویند. امیرالمؤمنین هم همین را میخواندند. ابوبکر بغدادی، ابن ملجم همین را. صورت اعمال مسعود رجوی، مسعود رجوی همین شکلی میخوانده و بودهاند و هستند و رفتند. اینها. صورت عمل در همه یکی است. نماز امیرالمؤمنین، یکی دیگر میشود، نماز من. تفاوتها به چیست؟ صورت عمل که یکسان است، حقیقت عمل و بهره عمل از حقیقت این عمل چقدر بهره از حقیقت دارد؟ میفرماید: «جاهدوا فی الله حق جهاده» و «یتلونه حق تلاوت». از این آیات زیاد داریم. بخوانم یک چندتایش را برایتان: «اتقوا الله حق تقاته»، دیگر «جاهدوا فی الله حق جهاده»، «با قدر الله حق قدره»، «تماروها حق رعایتها».
شاخص هر عملی، حق آن عمل است. جهاد یک حق جهاد دارد. دیگر آن ته ته جهاد است. جهادِ استاندارد. جهادی که ذره انگیزه غیرخدایی توش نباشد. کامل خدا مراعات بشود، ضوابط و قوانین الهی توش مراعات بشود، تمایل به کفار و مسامحه با کفار ذرهای توش نباشد. استاندارد جهاد. «جاهدوا فی الله حق جهاده». در راه خدا جهاد کنید، به حق جهاد. حق جهاد، آن جهاد است. با آن مقایسه میکنند. چقدر آن؟ آن میشود میزانش. چقدر بروزش کامل در امیرالمؤمنین علیهالسلام و اهلبیت. میزان اعمال یعنی هرآنچه که اینها انجام دادند، حق آن عمل است. سخنرانی حق سخنرانی، آن سخنرانی امیرالمؤمنین. حق همسرداری، همسرداری امیرالمؤمنین. حق تربیت فرزند، تربیت فرزند امیرالمؤمنین و اهلبیت. حق اعتکاف، اعتکاف اینهاست. حق جهاد، جهاد اینهاست. حق حج، حج اینهاست. حق روزه، روزه اینهاست. این میشود شاخص و استاندارد. هر چقدر که از این درش باشد، عمل حق و بالا میرود، به همان میزان. هر چقدر فاصله داشته باشد، عمل دور میشود و مجموع را هم میسنجند. یعنی یک وقت تک تک اعمال را حساب میکنند، یک وقت هم میانگین از کل آن عمل.
حالا کل آن عمل یک پرونده، پرونده روزانه بود. یک پرونده، پرونده شبانه بود. یک پرونده، پرونده هفتگی بود. یک پرونده ماهیانه بود. یک پرونده سالیانه. توی همه اینها میانگینگیری میشود. یک پرونده هم پرونده عمر است. اول میانگین آن روزش چه مدلی است؟ اول روز، میانگین شب، میانگین هفته، میانگین ماه، میانگین سال، میانگین عمر. این مراتب حسابکشی است. اولین گواهی از دنیا میرود، مقدار دیگر شب اول قبر است. مقدار دیگرش در قیامت است. همینجور رتبهبندیها هی عمیقتر میشود، میانگین کلی گرفته میشود با همه جزئیات و ضوابط و اینها و لایههای عمیقتر و مخفیتر.
حالا قبول اعمال به چه معنا میشود؟ عمل به میزانی که مناسبت دارد، مطابقت با حق دارد، اثری که برایش باید بار بشود. یک عمل استاندارد. یک عمل استاندارد چقدر کار ازش میآید؟ آقا، یک پنکه استاندارد. میگویند این پنکه استاندارد. اگر همه شاخصهایی که توی پنکه و برای پنکه رعایت بشود، توی این رعایت شده است. مثلاً ۷ سال عمر میکند. این میزان انرژی مصرف میکند. این میزان باد تولید میکند. چرخش آنقدر است. فرسایش قطعات این مدلی است. این میشود استاندارد. اثری که برایش بار بشود، میزان بادی که باید تولید کند، خنکایی که باید داشته باشد و از این قبیل. اگر یک عملی، اگر یک چیزی استاندارد بود، متناسب با آن استانداردش آثاری دارد دیگر. به میزانی که از آن استاندارد دور میشود، از آن آثار هم دور میشود.
نماز استاندارد اثرش چیست؟ «ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر». نماز استاندارد باشد، اثرش این است که از گناه دورت کند. لذا پرسیدند: «آقا، چه شکلی بفهمیم که عمل نماز ما قبول میشود یا نه؟» فرمود: «که به اعمالت نگاه کن. بعد نماز، اگر نماز باعث شده که دیگر تمایل به گناه نداری، گناه انجام نمیدهی، نمازت قبول شد، نمازت بالا رفت.»
نماز آن ده جلسه اول بیشتر، عمده مباحثمان حول همین روایت گرانقدر، خیلی مهمی است. امیرالمؤمنین، ظاهراً محمد بن ابی بکر. میفرماید: «بدان که همه اعمال تابع نماز توست.» امام همه اعمال نماز است. او اول میرود. او فرمانده است. او ولایت دارد. چطور الان اگر مثلاً یک دولتی بخواهد جایی برود، اول رئیس دولت میرود، بعد وزرا پشت سرش میآیند؟ رئیس دولت را راه دادند؟ راه میدهند؟ آخه نمیشود که رئیس دولت آمده و ایستاده، اردوغان را پشت در نگهداشتهاند، دو دقیقه توی کاخ کرملین. بعد مثلاً وزیر داراییاش را راه بدهند. خود اردوغان را آن پشت نگهدارند، میشود؟ معنا دارد؟ اگر راه بدهند، اول باید که را راه بدهند؟ اردوغان را. رئیس دولت را. بعد بقیه این نوچهمورچههایش. اگر او راه پیدا نکند، قطعاً نوچههایش هم راه پیدا نمیکنند. «بدان که همه اعمال تابع صلات توست.» امام اعمال تو چیست؟ نماز. نمازت برود بالا، بقیه اعمالت هم میبرد بالا. علامت اینکه نماز تو قبول شده چیست؟ اگر نمازت رفته بالا، بقیه اعمالت هم، بقیه اعمالت هم برود بالا. یعنی دیگر گناه نمیکنی. اگر او رفته بالا، بقیه را هم با خودش برده بالا. تو بقیه اعمالت، غیر نمازت، نگاه کن. ببین اینها رفته بالا یا نه؟ معلوم میشود که نمازت هم رفته بالا. این استدلال.
اگر نمازت رفته باشد بالا، آنها هم خودش را برده بالا. برود بالا چه مدلی میشود؟ یک آسمان رفتی بالاتر دیگر. تمایلاتت رفته بالا. به خودت نگاه میکنی، میبینی من آدم دو هفته پیش، یک سال پیش نیستم. رفتی بالا. غضبت رفته بالا، اخمت رفته بالا، شهوتت رفته بالا؟ نمازت پس رفته بالا. خودت پس رفتی بالا. هر چقدر که اثر عمل چیست؟ «تنهی عن الفحشاء و المنکر». اثر نماز استاندارد، یک نمازی اگر استاندارد باشد، «تنهی عن الفحشاء و المنکر» میشود. قبولی نماز به چیست؟ قبولی نماز به این است که نماز این اثر واقعی خودش را بگذارد. به هر میزان که این اثر را میگذارد، به همان میزان قبول شده. فحشاء و منکر هم که درش وسیع است. یک وقت گناه، گناه حاد است، مثلاً قتل و لَواط و زنا. گناهان پایینتر، چون گناهان رتبهبندی دارد. توی بحث جهاد با نفس توضیح مفصل دادیم اینها را. رتبهبندی گناهان و کبیره بودن و صغیره بودن و میآید، تا گناهان خفیف دیگر. گناهانی که گناه فقهی بهحساب نمیآید، گناه فکری بهحساب میآید، گناه معرفتی بهحساب میآید. استغفار اولیای خدا از معصیت این شکلی نیست، از توجه به غیر حقتعالی. حالا هرچه صلات قویتر میشود، چی میشود؟ اینها هم در او کمتر. البته یک رابطه مستقیمی هم دارد. هر چقدر هم که اینها خوب میشود، نمازش قویتر میشود. مراعاتش نسبت به بقیه اعمالش خوب است. چون اعمال دیگر هُل میدهند نماز را. یک وقت نماز میکشد اینها را میبرد. یک وقت اعمال دیگر هُل میدهند نماز را. این رابطه دوطرفه است!
یک وقت نماز میرود بالا، بقیه اعمال را هم میبرد خودش بالا. یک وقت بقیه اعمال را کنترل میکنی، مراقبت میکنی، هُل میدهی. اینها همه را جلو. اینها که میروند جلو، آن نماز هم که جلوتر از همه اینهاست، مرتبه میرود بالا. این میشود نماز استاندارد و استاندارد نماز.
استاندارد نماز، اثر نماز استاندارد چیست؟ «تنهی عن الفحشاء و المنکر». قبولی نماز چی میشود؟ مترتب شدن این اثر. هر چقدر این اثر باشد، معلوم میشود که نماز قبول شده. پس قبول، قبول عمل به این معناست، اثرش بار بشود. یک معنای دیگر هم این است که در آن جایی که باید وارد بشود، وارد بشود، تناسب داشته باشد. الان بنده میگوییم که من را دانشگاه امآیتی آمریکا قبول نکرد. دانشگاه شریف قبول نکرد. من را دانشگاه شریف قبول نکرد، یعنی چی؟ قبول و پذیرش به چه معناست؟ دانشگاه شریف قبول میکند. چرا قبول نمیکند فاطمه عزیز ما را که دانشگاه امیرکبیر قبول کرده بود. قبول کرده، قبول کرد، تمام شد و رفت. اینکه ایشان رفته امیرکبیر، برای چی امیرکبیر قبول کرد؟ شرایطش را داشت. تناسب با آن فضا را داشت. مقتضیاتش را داشت. صلاحیتش را داشت. امکاناتش را داشت. همه اینهاست دیگر. همه اینها توش هست. همه اینها را سنجیدند، در او دیدند، اینها را دارد. به تناسب این دانشگاه که دانشگاه دوم کشور است. به تناسب آن دانشگاهی که دانشگاه اول کشور است. به تناسب آن دانشگاه که دانشگاه اول دنیاست به قبولی. شریف قبول میکند، امآیتی قبول نمیکند. هی میرود درجهاش بالاتر. من صلاحیت اینجا را ندارم.
حالا یک وقت از بدو «صلاحیت ندارم». این میشود عدم قبولی از رأس. از اول من قبول نیستم. عمل من اصلاً توی عالم منعقد نمیشود. یک وقت اول قبول میشوم، میروم، بعداً کشف میشود عدم صلاحیت من. بعداً انجام میدهم کارهایی را که دلالت دارد بر عدم صلاحیت من. من را چکار میکنند؟ اخراج. اخراج در آیات قرآن حبس اعمال احیای حبط. حبس عمل یعنی چی؟ یعنی شما دو ترم شریف خوندی. بعد دو ترم میبینند که: «پروژه که نمیآوری، امتحاناتت هم که این شکلی. هیچ تناسبی با این دانشگاه نداری. دو ترم خوندی، هیچی گیرت نیامد از حضور در این دانشگاه. برو بیرون، برو گوجه بفروش.» شما به نسبت اینجا تناسب نداری. ماجرا، غیر از این که این میشود قبول عمل.
حالا یک وقت خدا یک ذاتی را قبول میکند. یک وقت یک عملی را قبول میکند. یک وقت یک ذاتی در آن جایگاهی که باید قرار بگیرد، صلاحیت دارد که قرار بگیرد. این را خدا قبول میکند. مثل حضرت مریم سلاماللهعلیها. سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۷: «فتقبلها ربها بقبول حسن». مادر مریم، مریم را به خدا سپرد. خدای متعال میفرماید که: «رب مریم اینو تقبل کرد بقبول حسن». بیا، قبول خیلی خوشگل. خدا خوشگل قبول کرد مریم را. تقبل کرد. خدا قبول کرد خود مریم را، ذات مریم و «و انبتها نباتا حسنا» این را قبولش کرد. بعد «و کفلها زکریا». سپرد دست حضرت زکریا. «کلما دخل علیها زکریا المحراب» هر وقت زکریا میآمد در محراب، مریم را میدید. از کجا آمده؟ «من عند الله» آمده. این «من عند ربهم یرزقون» شده بود. حضرت مریم رزق من عنداله. جانآفرین، مثل شهدا. با اینکه حضرت مریم شهید هم نشد، هنوز هم از دنیا نرفته و در دنیاست، مرتبه شهدا را دارد. شهید شده، شاهد شده، به شهود حقتعالی رسیده، بیحجاب شده. مستقیم از خدا میگیرد. حجاب ندارد که رزقش را از حجاب بدهند. چون بیحجاب است، رزقش را از خود خدا. همه رزقهای ما از خود خداست. مشکل این است که ما چون در حجابیم، از حجاب میگیریم. شهید به شهود رسیده، از حجاب رد شده. همهاش «من عند الله». «عند ربهم یرزقون». به این نیست که مثلاً اگر ما پایین بودیم در رزق ما را میدهد، رفتیم بالا خدا رزقمان را میدهد.
نه الان که دربندم هم دارد میدهد. رزق تو نانوایی هم دارد میدهد، تنور هم دارد میدهد، زمین هم دارد میدهد. اینها همه را خدا دارد میدهد. از این اسباب و ظواهر و اینها که رد شدیم، میبینی زمین کاری، زمینی نیست. تنوری نیست، گندمی نیست. از خودش میگیری. به شهود رسیدیم. حضرت مریم این شکلی شد. خدا او را قبول کرد. او را به شهود رساند.
جایگاه واقعی ما چیست؟ جایگاهی است که باید خدا را بدون حجاب بپرستیم. ذات ما را اگر خدا قبول کرد، این شکلی میشود. در آن جایگاه، مثل اینکه دانشگاه شریف قبول کرد. به آن جایگاه راه پیدا میکند، وارد میشود. عمل وقتی قبول میشود چیست؟ همین عمل هم در آن جایگاهی که باید باشد، اثری که باید داشته باشد، وقتی توی آن جایگاه نشست، میشود قبول عمل. ننشست، میشود عدم قبولی عمل.
خب، یکم در مورد قبولی عمل و عدم قبولی عمل با هم صحبت بکنیم. در آیات و روایات خیلی تعابیر فوقالعادهای داریم. یکی از آن بحثهای جالب، همین بحث قبول عمل و عدم قبولی عمل است. استرس ما هم نسبت به مرگ و اینها، این بخش باید باشد. مرگ خیلی شیرین است. کندن از این دنیا، رفتن از این دنیا خیلی اتفاق بزرگ و جذابی. خب آقا، ما باید از مرگ بترسیم یا نباید بترسیم؟ اگر منظورت رفتن از این دنیاست که ترس ندارد. آدم باید احمق باشد، که جنین باید احمق باشد که از اینکه از عالم رحم دربیاید و برود توی دنیا بترسد. دوست داشته باشد تا ابد توی همین رحم بماند. خوب پس، ترس اولیای خدا از مرگ چی بوده؟
آیتالله بروجردی گریه میکردند. خیلی. اواخر عمرشان. آقا، شما مسجد اعظم را زدی، شما مرجع تقلید، این همه مقلد داشتی، برای چی میترسی از مرگ؟ «اخلص العمل، فان الناقده بصیر.» عمل را خالص کن، که آن کسی که میخواهد نقد کند عمل را، چشمانش باز است، حواسش جمع است. آن کسی که میخواهد نمره بدهد، مو از ماست میکشد بیرون. سختگیری دارد. یعنی همه جوانب را بررسی میکند در عمل. شما میخواهد تطبیق بدهد. همه عمل شما با همه جوانب حق سنجیده میشود. تطبیق. نمره بدهند دیگر. استانداردها را چقدر رعایت کرده توش. خب این اگر بخواهد باشد، عمل ما را بخواهند تطبیق بدهند، همین یک جمله بس است که عمل ما را بکن با عمل امیرالمؤمنین. تطبیق. بس است؟ بریم بمیریم. برای نماز. ما را با نماز میخواهند بگذارند. بمیریم. با همین که دو رکعت نماز، همه نماز صبحهای ما را با دو رکعت نماز صبح امیرالمؤمنین. تازه آن هم مثلاً خدا تخفیف میدهد. میگوید: بگردید توی نمازهای امیرالمؤمنین، آنی که از همه کمتر حضور قلب داشته. خوب، من و آباء و اجدادم تا حضرت آدم با هم جمع بشویم، یک «سبحان الله» امیرالمؤمنین نمیتوانی با هم بگوییم. روحمان را هم، همه نمازهایمان یک «سبحان الله» امیرالمؤمنین نمیشود.
ترس از مرگ، ترس از عدم قبولی خود و عدم قبولی اعمال. این آنی است که استرس دارد برایمان. قله ماجرا عاشورا. آن صحنهای است که حضرت زینب سلاماللهعلیها صاحب این ایام، میآید کنار جسد مطهر حضرت اباعبدالله سلامالله. دعای حضرت زینب چیست؟ آن قله خاصه بعد همه ماجراها، درخواست حضرت زینب چیست؟ «تقبل منا هذا القربان». این قربانی را از ما قبول کن. قربانی را از ما قبول. قبول شدنش خیلی مهم است. اثری که باید او در عالم بگذارد، بگذارد. این میشود تقبل. اثری که یک قربانی دارد، بر این بار میشود. خب، آن دیگر حق قربانی است. ابراهیم وقتی میخواهد قربانی کند، گفتند که: «نمیخواهد و فدیناه بِذبح عظیم». اباعبدالله فدیه کریم. جایگزین کردیم به جای اینکه اسماعیل را بکشید. یک دیگر از نسل تو را، یک بچه دیگر. او ذبح عظیم، او اصل قربانی اوست. خوب، ما در عالم قربانی بالاتر از اباعبدالله الحسین علیهالسلام نداشتیم. بعد تازه او را هم درخواست چی میکنند؟ اینکه قبول بشود این قربانی. قبولش خیلی مهم است. اثری که باید یک قربانی داشته باشد، داشته باشد.
خب، حالا من و شما میرویم قربانی میکنیم برای دفع بلا. بلا. دفع بلا از کل عالم، در تمام اعصار، در تمام تاریخ، در تمام ابعاد بلا. حالا خیلی توضیحات عرفانی اینجا هست. کلماتی که برخی عرفا گفتند و خیلی لطیف است که نمیخواهم واردش بشوم. بحث میرود سمت امام حسین و محرم. ما قربانی میکنیم برای دفع بلا. دفع بلا یعنی چی؟ یعنی فلان مریضم خوب بشود. برای این ایام، هرچند خیلی گران و با این درآمدها، با این وضعیت، شاید کسی توانش را نداشته باشد، ولی همه با هم اگر جمع بشویم، ۱۰۰ نفر جمع بشوند، ۲۰۰ نفر جمع میشوند، قربانی بکنیم، ۵۰ تا ۱۰۰ تا. این بلا از مملکت دور بشود. خیلی از خوبان به قربانی عنایت داشتند، رضواناللهعلیه، و خیلی قربانی آثار دارد. من با قربانی و صدقه، بخش مهم این ماجرا را قبل از دنیا رفتن مسائل در کشور پیش میآید که من با قربانی و صدقه، بخشش را حل کردم، بقیهاش را خودتان حل باید بکنید. فتنهای است که هم سلامت مردم را تیررس قرار داده، هم عقاید مردم را، همهاش. اینها با قربانی حل میشود.
گاهی قربانی هم میکنیم، اثر ندارد. چرا اثر ندارد؟ چون عمل قبول نشده. عمل آنجایی که باید میرفته. عمل ۱۰ درصدش قبول شده، ۱۰ درصد اثرگذار بوده. مثل اینکه من پنکهای را بیاورم اینجا که ۱۰ درصد کار بکند. وقتی ۱۰ درصد کار میکند، یعنی چقدر؟ یعنی ۱۰ درصد اثر میگذارد. یک کولر گازی که باید دمای اینجا را بکند، مثلاً ۱۸ درجه، ۲۰ درجه، این کولر گازی در ایجاد دمای ۲۰ درجه ۱۰ درصد خوب کار میکند. اثرش این است که در تولید ۲۰ درجه هم ۱۰ درصد مؤثر است. ۲۰ درجه برایت یعنی ۱۰ درصد از کل ساعتها، دمای ۲۰ درجه داری. ۱۰۰ ساعت کار بکند، ۲۰ ساعت دمای ۲۰ درجه داری. اگر دو درصد باشد، در ۱۰۰ ساعت ۲ ساعت دمای ۲۰ درجه خواهی داشت. قبولی این به چه معنا؟ توی جیبش. اثرش را برایش بار میکند.
حالا یک بحث فوقالعادهای داریم اینکه این را میبرد در ملکوت. در ملکوت، دیگر آثار ملکوتیاش بروز میکند. دیگر تو از این به بعد از آثار ملکوتی او بهره میبری. اینی که داشتی اینجا را دیگر تقدیم کردی، گرفت ازت دیگر. آثار این جایی ندارد برایت. ملکوتی دارد.
توی ماجرای حضرت آدم و فرزندانش، حضرت هابیل و قابیل ملعون. اینها آمدند قربانی کردند. عمل کدامیک از آنها قبول میشود؟ سوره مبارکه مائده، آیات ۲۷ و ۲۸ به بعد. سوره مبارکه مائده کلاً سوره عجیبی است، این را بدانید. آخرین سوره قرآن است و سوره ولایت است. خیلی سوره مائده سوره عجیب و غریبی است که خیلی جای کار و گفتگو دارد و تمام مطالبی که فرمودند در این سوره، مطالب رده اول است در رأس مباحث و معارف. چون ولایت هم خودش دیگر شاخصش مشخص است. قبولی همه اعمال وابسته به ولایت. چون ولایت نقطه اتصال شما به عوالم بالاست. نماز داری، نمازت رأس اعمال است. این هیئت دولت را داری. هیئت دولت توی کاخ اصلاً نرفته. هیئت دولت کاخ کرملین میشود. پوتین رفته مثلاً کجا؟ موزه کجاست؟ توی... رفته موزه لوور. دیگر دهلیز و آن کانال ورودی به عالم غیب وارد نشده. نقطه اتصال بالا به پایین، ولی حق است. «عین سبب المتصل بین الأرض و السماء». دانلود امام زمان چی میدانیم «سبب متصل»؟ یعنی اتصالدهنده آسمان و زمین. مگر اثر اعمال ما توی آسمان نبود؟ عمل باید برود توی آسمان. کی زمین و آسمان را به هم پیوند داده؟ امام زمان، ولی حق. از کانال او عمل از زمین میآید، میرود توی آسمان. وقتی تو ولایت نداری، ولایت ولی حق را نداری، اعمالت هم داری.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله سید جواد حیدری که خاطرات نقل کردیم. ایشان فرمود: «که اگر ۵۰ سال دستت را روی دیوار خانه یکی بگذاری، در را به روت باز نمیکند، بلکه ۵ ثانیه دستت را روی زنگ خانه او بگذاری، در را باز میکنی.» کل دیوار را دست بکش ۲۰۰ سال. یک ثانیه آن زنگ را دست بکش، خیلی مثال قشنگ. اهلبیت زنگ در خانه خدا. بقیه دست را گذاشتم روی دیوار. اثر نمیبینی. نقطه اتصال چیست؟ زنگ ولایت. ولایت این را به آن وصل میکند. اینور دیوار را به آنور دیوار وصل میکند که همان زنگ است. اثری ازش نمیبینی. سمباده هم بکشی، سریش هم بمالی، با کله هم بکوبانی، هیچی نمیشود. دست باید روی زنگ بگذاری که اثرش را ببینی. سوره ولایت و آن دارد بحث در این میکند که اعمال شما اگر ولایت درش نباشد، قبول نمیشود. جامعه شما قبول حق نمیشود. روزه قبول میشود؟ انتخابات شما را هم خدا باید قبول کند. مسئولین شما را هم خدا باید قبول کند. خودِ خودِ شما را خدا باید قبول کند. حسن اصلاً خود شماها را خدا قبول کرده برای این کار. بعضی امتها را خدا برای برخی کارها قبول نکرده. این یک بحث مفصل و عجیب و غریبی است. بحثهای جامعهشناسی هم دارد و بحث فلسفه تاریخ دارد.
خدا بعضیها را برای بعضی کارها قبول نکرد. خدا ۷۲ نفر را برای اثری که قرار بود قربانی اباعبدالله در عالم داشته باشد، ۷۲ نفر را قبول کرد. خیلیهای دیگر آن دوران بودند. محمد بن حنفیه هم بود. عبدالله بن جعفر هم بود. تلماح بن عدی هم بود. خیلیهای دیگر هم بودند. خدا اینها را قبول نکرد برای این واقعه. خدامون توی ماجراهای سیاسی هم همین است. یک جامعه هم همین است. ما الان باید ببینیم خدا ما را برای نصرت امام زمان قبول کرده یا نه؟ برای جامعه امام زمانی بودن قبول کرده یا نه؟ برای اینکه بار امام زمان را روی دوش ما بگذارد قبول کرده یا نه؟ الان توی دوره کنکوری الان داریم کنکور، معلوم بشود قبول میشویم یا نه. توقع نداریم همه ملت قبول بشوند. اینکه توقع مسخرهای است. آن جماعتی که خودشان را مدعی میدانند، پای رکاب حق میدانند، زیارت عاشورا میخوانند، اربعین میروند، مشکی میپوشند، به سر و صورت میزنند، علی علی میگویند، حسین حسین میگویند. اینها دارند کنکور. اصلی مال اینهاست. بقیه هم بهتبع اینها دارند امتحان پس میدهند. امتحان پس نمیدهند. خدا اینها را گذاشته برای قیامت. اینها را اصلاً مثل حیوانات بهحساب میآورد. «زر هم إما أکلو و یتمتعو». اینها امتحان. احتمال قبولیش میدهد. آنی که اصلاً هیچ صلاحیتی ندارد که اصلاً ازش امتحان هم نمیگیرد. صلاحیت امتحان هم ندارد. کنکور امآیتی رو نمیگیرم. چه برسد به خودم صلاحیت داشته باشم. درسته؟ این امت، این ملت ۴۰ سال امتحان پس داده. این پالس را فرستاده: «خدایا، ممکن است ما صلاحیت داشته باشیم، بتوانیم بار سنگین را روی دوش بگیریم.» میگوید: «خیلی خب، من یک کنکور. بیا پشت سر همین سلسله متوالی این ابتلائات را پس بده. ببینم چه کارهای؟ اخلاصت را، اعتقادت را، اضطرارت را، اینها همه را داری؟ نداری؟ چه مدلی؟» بعد ببینم حالا.
توی این سوره بحث قربانی هابیل و قابیل را مطرح میکند و قبول نشدن اینها: «و طلو علیهم نبأ بنی آدم». این آدم. «تلاوت کن بر اینها ماجرای دو تا پسر آدم بالحق.» این را به حق تلاوت. تلاوت به حق. «قربان. این دو تا قربانی را قربانی کردند. فتقبل من احدهما از یکی از این دو تا قبول شد. و لم یتقبل من الآخر.» از آن یکی قبول نشد. خب، حالا میفهمیم قبول شد و قبول نشد یعنی چی. قبول شد یعنی چی؟ یکیشان قربانی، آن اثری که باید برایش میداشت را داشت. «قال لأقتلن». این حس دید پیش درگاه الهی اعتنا و اعتباری ندارد. خدا به این قابیل گفت: «میگیرم، میکشمت.» خب، حضرت هابیل علیهالسلام، اولین شهید کره زمین، شهید ترور هم اولین، آیلیام که میگویند ایشان چی جواب داد؟ خیلی جالب است که قرآن حرف هابیل را تایید کرده. این از در عظمت ایشان همین قدر بس است که هرآنچه که هابیل گفت و خدا در قرآن پذیرفته، بهعنوان شاخص دارد میگوید. این خیلی رتبه بلندی است. شما یک جور حرف بزن که خدا از شما نقل قول کند. شما فرض کن من چیزهایی بگویم رهبر انقلاب از من نقل قول کند. فلانی مطلب این جوری است. خیلی عظمت برای آدم.
خدا نقل قول کند. بگوید: «به قول هابیل: انما یتقبل الله من المتقین.» خیلی عظمت. گاهی خدا میگوید برای اینکه بکوباند توی سر یکی. یک حرف از سر پستی یکی. اینها گفتند: «ما میگیریم مثلاً نابودت میکنیم، از زمین اون بیرونت میکنیم.» کفار حرفهایی که زدند. اینها نقل قول میکنند از باب اعتنایی به او. لقمان، لقمان پیغمبر نبود، ولی یک سوره به نام اوست و یک سوره معارف اوست. معارفی که او عرضه کرده بر بشر. چقدر آدم استاندارد است که خدا آمده حرفهای او را به عنوان حرف استاندارد مطرح کرده. چقدر آدم حقّه. بعد فرمود: «سلمان لقمان امت منه.» قشنگ است.
خوب، هارون هابیل چی فرمود؟ فرمود که: «خدا فقط از متقین قبول میکند.» فرمول. یعنی چی از متقین قبول میکند؟ قبول عمل فقط از متقین. الان آقا جان، من و شما بحث استاندارد. یعنی چی؟ میگوید: اگر این کولر استاندارد باشد، اثری که باید داشته باشد را دارد. یعنی استاندارد یعنی چی؟ خود کولر که خودش خودش را استاندارد نکرده که. یعنی آنی که این را درست کرده، اگر استانداردها را چی کرده باشد؟ رعایت کرده باشد، این میشود استاندارد. اثر استاندارد هم برایش بار میشود. رعایت استانداردها معناش توی قرآن چیست؟ تقوا. اثرش چیست؟ قبول. تقوی رعایت استانداردها.
آقا، یک ارتباط استاندارد با بچه چیست؟ یک ارتباط استاندارد با نامحرم چیست؟ این میشود تقوای با نامحرم. استانداردش این است که آدم با نامحرم چه شکلی حرف بزند؟ استاندارد. چه شکلی نگاه بکنیم؟ استانداردش این است که چه شکلی تقاضا بکند؟ «فسلوهن من وراء الحجاب». پشت حجاب بگیر. برای حجاب امروزت. برای حجاب باشد ایمیل بفرست. ایمیل برای حجاب مستقیم نیست. پشت پرده است. چقدر قشنگ است. اینها استاندارد. رابطه با نامحرم. مستقیم، رودررو، بیپرده نباید. اگر بیپرده بود، میشود بیتقوایی. بعد این بیتقوایی سرایت میکند به کل عملت. سطح کل عملت را میآورد پایین. مانع قبولی عمل میشود. یعنی خودت خودت را از جایگاه استاندارد دور کردی. استاندارد را نخواهی داشت. تو خودت استاندارد نیستی. خودت با تقوا نیستی. عمل میرود بالا. چی میبرتش بالا؟ آنی که بالا میرود، تقواست. جالب است، فرمود: «من از شما قربانی نمیخواهم. به خدا نمیرسد خون و گوشت این قربانیهای شما.» اینکه گفته روز عید قربان در منا قربانی کن، یعنی خدا محتاج این گاو و گوسفند شما بود؟ گاو و گوسفندتان به خدا میرسد؟ «تقوی منکم». آنی که بالا میرود، گاو و گوسفند و اینها نیست که مثلاً یک گاوی دارد میرود بالا، پرواز. تقوایش دارد میرود بالا. تقوا میرود بالا یعنی چی؟ استاندارد. به تناسب استاندارد او، با ساختار وجودی عالم.
اگر کسی استاندارد بود، استانداردهای لازم برای حضور در امآیتی را داشت، میبرندش بالا. یک بالا رفتن. میرود بالا، بالاترین دانشگاه دنیا کجاست؟ امآیتی. یک استانداردش امآیتی، اولین دانشگاه دنیا. حالا احتمالاً اولین دانشگاه است دیگر، شما یک سرچی بزن. احتیاطاً. یکی نه، به نظرم اولین است. امآیتی باید اولین باشد. نباشد... سعی میکنیم برادران عزیز آمریکاییمان، لندن، کالیفرنیا... این فکر کنم یک گِرد دیگری از جهت فناوری. دیگر بله. فناوری اول است دیگر. صنعتی و فناوری و اینها، دانشگاه اول دنیا. امآیتی. هاروارد. ولی از جهت جامعه، هاروارد است. کالج است. کالج لندن است. بالاترین، بالاترین یعنی چی؟ بالاترین یعنی مثلاً در ارتفاع ۵۳۳ ۴ متر دانشگاه امآیتی. دانشگاه شریف در ارتباط با ارتفاع ۱۳۰۰ متر میرود بالا بالا است. این شکلی است: رفعت وجودی است. مرتبت بالا یعنی چی؟
خانهی اهلبیت، حرم اهلبیت که فرمود حرم اهلبیت این شکلی است. حرم امام رضا بالاست. دور حرم برو. تنها چیزی که بالا نیست، حرم امام رضاست. خانه ما که فاصله ندارد. از اینجا تا حرم امام رضا که یک کیلومتر. ۱۰۰۰ متر. از اینجا، از اینجا نمیشود حرم را دید. همه چیز دور حرم بالاتر است دیگر. معنای حرم امام رضا که بالاست، این نیستش که بالای ارتفاع این جوریه. رفعت چیست؟ وجودی است. مرتبه او بالاتر است. ارزش وجودی او بالاتر است. عمل بالا میرود. باز بالا پایین قاطی نکنیم توی ذهنمان که این بالا میرود، یعنی صورت بالا رفتن اینها صورت است. حقیقت بالا پایین ندارد. حقیقت مرتبه وجودی است. دانشگاه امآیتی ممکن است سطح ارتفاعش از امیرکبیر هم پایینتر باشد، ولی مرتبهاش بالاتر است. قد امیرالمؤمنین از متوسط پایینتر بود، ولی مرتبه اوج. روایت مادی ظاهری بله. برتری آنها به همان مقام قدسیشان بوده. نه اینکه مثلاً خدمت شما عرض کنم که آلن دلون بودند، جذابیت داشتند. ولی نه آن شاخصهای جذابیت که الان میآیند دختر برتر سال مثلاً حساب میکنند. مثلاً دور از شأن حضرت زهرا سلاماللهعلیها. حضرت زهرا این شکلی بودند! معنویت آن، جذابیت این سیما اینها از عالم دیگری نور میگرفت. از این جهت. خب، این میشود رفعت. با چی میرود بالا؟ با تقوا. به میزان درجه تقوای شما، رتبه میرود بالا. بهره شما از استاندارد. بهره ذات خودت استانداردتری. مرتبه امیرالمؤمنین به چیست؟ به تقوای اوست. مطالب اهلبیت به تقوای اوست. اینها به خاطر تقواشون توی این مرتبه وجودیاند. آنها عین تقوا، عین استانداردند. اصلاً خودشان شاخصاند. صورت پیدا کند، میشود شکل اهلبیت. تقوا داریم، میرویم بالا به میزانی که تقوا داریم. عملمان هم میرود بالا به میزانی که تقوامان میآید پایین. خودمان هم باز اعمال.
پس، یک تقوای ذاتمان که میشود تقبل القلوب که توی آن بحثهای سوره حج توضیح دادیم، اگر خواستی مراجعه کنید. تقوا خودِ عمل. خود عمل آقا شاخصهای استاندارد را دارد. این نماز، نماز استانداردی است. وضو دارد، رو به قبله است، مبطلات را ندارد، تکبیرة الاحرام را میگوید، تلفظش خوب است، اول حمد را میخواند، سوره را میخواند، رکوع میرود، بلند میشود، آرامش دارد، وقتی قیام میکند، احکام را دارد. رعایت استاندارد عمل. استاندارد عمل. حالا نیتمان میشود استاندارد. خودش تقوای قلوب میشود. جنبه قلبیاش. پس دو تا تقوا شد. یک تقوای ظاهری، استاندارد عمل. یک تقوای باطنی، استاندارد خودِ آنی که استاندارد عامل است.
حالا اگر عامل رفت بالا، عمل را با خودش میکشد، میبرد. ارتباط دوطرفه است و هر کدام اگر آمد پایین، روی آن یکی اثر میگذارد. اگر استاندارد عمل رعایت نشد، عامل میآید پایین. استاندارد عامل رعایت نشد، عمل میآید پایین. روشن است اینها دیگر. مطالبی است که خب، حالا خدا از کی فقط قبول میکند؟ از متقین. هابیل متقی بود، خدا از او قبول کرد. اثری که میخواست برایش بار شد. چون استانداردها را رعایت میکرد قابیل استانداردها را رعایت نمیکرد. یکی از شاخصهای عدم قبول، اینکه استاندارد رعایت نمیکرد، همین حسادتش است. حسادت باعث میشود که عامل بالا نیست. استاندارد نیست دیگر. عملش هم بالا نمیرود. حسود بود.
ادامه آیات که خودتان اگر خواستید ملاحظه بفرمایید. نکتهای که گفتند، گفتند که توی آن دوران شکلی بود. اگر عمل قبول میشد، قربانی قبول میشد، آتش میگرفت. تحویلش کنید. چرا آتش بگیرد؟ آفرین. یعنی این دیگر من بردم. الان بردت توی عالم بالاتر از این عالم. کارکردش را انداختم. آفرین. توی آن عالم بالا اثرش را بهت میدهم. علامت قبولی و اینکه ازت میگیرم. گرفتن، تعلق تو را قطع میکنم. اثر مادیاش را دیگر برایت قطع میکنم. اینها همه ضوابطی است که در قبول رعایت میشود. لذا میزان قبولی به میزان انقطاع که دارد رشد میکند، میرود بالا. تو دیگر اینجا روایات فراوانی هم داریم که از الطاف خداست وقتی یک چیزی را توی دنیا میگیرد، جایگزین توی عالم بالاتر بهت میدهد. میگوید که اینهایی که توی عالم خیلی سطح فهمشان پایین بوده، الان سطح فهم بالاتر رفته. سیر تاریخ این جوری بوده که از محسوس به معقول بوده. هرچه بشریت جلوتر آمده، از محسوسات فاصله گرفته. به سمت بشرهای اولیه. خیلی محسوسی بودند. حسی، حسگرایی، حسگرایانه عمل میکردند. حسگرا بودند. هرچه جلوتر آمدیم، مسائل عقلی. بتهای اول چوب و سنگ و اینها بوده. هرچه جلوتر آمدیم، بتهای زمانه ما ساینس است. دانش، تجربه، مدرن، بشری. این میشود بت زمانه پیدا بکنم.
اگر پیدا شد، یک روایت فوقالعادهای است که اینها وقتی میآیند، میبینند در ازای اینهایی که خدا ازشان گرفته چی بهشان داده، آرزو میکنند که: «ای کاش توی دنیا اولاً هیچی نداشتیم. بعدش هم با قیچی ما را تیکهتیکه میکردند.» منظورش این بود که اینها آرزو میکنند. روایت این شکلی. از امام رضا: «کان یوم القیامة یوم القیامة، یود اهل البلاء و المرتزا.» روز قیامت که میشود، آنهایی که اهل بلا و مریضی بودند، آرزو میکنند که: «ای کاش أنا لهم هم قد غرضت بالمقارید.» ای کاش گوشتهایشان توی دنیا با قیچی تیکهتیکه شده بود. «لما یرون من جزیل ثواب العلی». خدا به علی چقدر جواب، ثواب جزیل داده به علی. علی آنی که علت، یعنی بیماری. آنی که علت بر او وارد شده. آنی که گرفتار شده. این علامت قبولی الهی است. گرفتاری، سوزاندن، از بین بردن، آسیب خوردن. اینها همه علامت قبول است. خدا قبول کرده که گرفته. خدا گرفت دیگر. پذیرفت. خوب، پذیرفتن ظاهر ماده چه مدلی میشود؟ گرفتن میشود. پذیرفت. میگوید: «بگیر، بپذیر از ما.» پذیرفت یعنی گرفت. خیلی معنای قشنگ و فوقالعاده. حالا وقتی خودت را قبول میکند چی میکند؟ خودت را از خودت میگیرد. خودت را از خودت. یکی از بزرگان، خودم شنیدم از ایشان که تعریف بکنم، ولی «من را از من گرفت». یعنی خودی دیگر نمیبیند. خودی دیگر ندارد. خودش را ازش گرفتند یعنی خودش را قبول کردند. قبول کردن یعنی ازش گرفته. در مصیبتها بالمقارض. تمنا میکنی که با قیچی تیکهتیکه بشوی. روایت فوقالعاده اینجا داریم با این مضمون. اگر خواستید مراجعه بکنید در وسائل. درجات هم خیلی زیاد.
بحث قبولی اعمال کلیتش را عرض کردم. بریم تطبیقی ببینیم که اینها چیست. خب، عمل هم که گفتیم مخصوص جنبه ظاهری ندارد. لزوماً عمل نیست. عمل یعنی نیت، یعنی فکر، یعنی باور. همه اینها میشود عمل. ما یک وقت فکر کسی را قبول کردند. باور کسی را قبول دارند. باور تو را قبول دارم. قبول دارم. میپذیرم. یعنی من استاندارد میدانم. باورت را قبول.
یک باور. خیلیها افکارشان، اعمالشان خوب است، افکارشان مرضیه رضای حقتعالی نیست. معصیت اعتقادی و اینها. بعضیها معصیت ظاهری نمیکنند، معصیت اعتقادی دارند. آن هم باز معصیت عملی است. «like». یعنی تأیید میکنم که فکر تو. آن باز عمل است. عمل تأیید من. باور دارم مثلاً باورم به این است که آمریکا ابرقدرت است. باورم به این است که اینهایی که شهید شدند از دست رفتند، مردند. «ازت نمیگذرم برادر من. مداحی تو را گوش داده بود، والفجر رفته بود. شهید پسر شهید. پسر با پدر من. مداحی تو را گوش داده بود، رفته بود جبهه. از تو نمیگذرم.» خب، این، این خود اینکه فکر میکند باباش را از دست داده، این ایشان باعث شده که این باباش را از دست بدهد. چیست؟ وضعیت فکری است. ولو هیچی هم نگوید. اصلاً فکری. فکرش فکر استانداردی نیست. میانگین. اثرش روی عملش این است که عمل اصلاً بالا نمیرود. خیلی کارها میکنیم، اثر نمیبینی. «آقا ترک گناه و اینها را انجام دادیم، مدتهاست من گناه را ترک کردم.» عزیز دل من، قربان شکلت بشوم، فدای جدت بشوم. فکری و اعتقادی است. همین این جملهای که میگویی خودش معصیت فکری است. خود این جمله معصیت اعتقادی است. چه فکر میکنی کارهایت را درست انجام دادی که فکر میکنی وظایفت را انجام دادی؟ «انجام داده، انجام دادم.» خیلی خب، عملت استاندارد بود؟ فکرت چی؟
فکر استاندارد چه مدلی است؟ «خدایا من هیچ کاری نکردم.» اگر اینطور بود، آن عنایات میآید. پس ترک عملی نیست. به ترک معصیت اعتقادی و عملی. دائم نباشه هیچی دیگه نمیاد. اول ترک اعتقادی و عملی. چون بحث محاسبات غلط ما پنج جلسه در مورد معصیت اعتقادی صحبت کردیم. منتشر نشده. آن هم یک جلسه کامل بحث مفصلی است. خیلی هم جای کار داریم. «لا یحسبن الذین کفروا علی شیء». یک وقت محاسبه نکنی که کفار چیزی دارد. «لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموات». توی محاسباتت نباشد. توی محاسبات ماست. تفکرات غلط، محاسبات غلط است. این محاسبات چی میآورد؟ تاریکی میآورد. اعمالش خوب استها، محاسباتش غلط است. افکارش غلط است. افکارش استاندارد نیست. رشد نمیکند. قبول نمیشود. این فکر را از او قبول نمیکنند. این به آن جایی که باید برود نمیرود. بسیاری از نورانیت با تفکر ما حاصل میشود، با باورهای ما حاصل میشود. فکر اول باید خوب کنیم. فکر باید استاندارد کنیم. لذا بزرگان سفارش میکردند: «آقا، مسیر شهید مطهری». از برخی اساتید بنده به کرات شنیدم. علم الیقین میآورد. باورها درست میشود. تو اول افکارت استاندارد نیست. نماز شب بخواند. سر وقت غذا نشود. نماز شب نخواندها. سفارش نخواندن نمیکنم. عدم سفارش به خواندن است. نه سفارش به نخواندن. تفاوت. سفارش به خواندن نمیکنم. نه اینکه سفارش به نخواندن میکند. سفارش به خواندن نمیشود برای کسی که هنوز افکارش نورانی نشده. فکر استاندارد نیست. هنوز دین برایش دو دو تا چهارتا حل نشده. بحثهای اعتقادی، بحثهای کلام، مبانی فکر و باورها. دو دو تا چهارتا. بتواند با دو دو تا چهارتا دفاع بکند از حرفهایش. فکرت را قبول بکنی. اینها خیلی مهم است. اینها همه در پرونده اعمال ما هست. حالا خیلیهایش را ایشان ندیده و نگفته توی این ماجرا. توی حسابرسیها به اینها هم کار دارم. به افکاری که ما داشتیم. تو خودت را اینگونه میپنداشتی؟ تو فکر میکردی کارهای هستی؟ فلانی کارهای. اینها را قشنگ توی وضعیت بعد از مرگ یعنی در قبر و بعد از مرگ و اینها، توی روایت داریم ما. میگوید: «کجاست شرکایتان الذين تدعون من دون الله.» آیه قرآن در قیامت. خدا شریک دارد. محاسبه چیست؟ این واسه باور. شریکهای خدا را بردار بیاور. پس فکرت با این عالم حقیقت مطابقت ندارد. پس فکر استاندارد نبوده. چون فکر به استاندارد نیست. بهشت جای کیاست؟ جای کسانی، البته آنهایی که بهشت اعمال میروند، اعمالشان استاندارد است. ممکن است خیلی افکارشان استاندارد نباشد.
میگوید: «توی بهشت چه درسهایی میدهند؟» اینها اعمال خوب داشتند، زیارت عاشورا میخواندند، ظلم هم نمیکردند، پیوند با اهلبیت داشتند، محبت اهلبیت داشتند، زور نمیگفتند، قلدری نمیکردند. میروند به بهشت اعمال. ولی فکرش که خوب نبود که. توی بهشت اعمال کلاسهایی که برایش میگذارند، چیست؟ کلاسهای فکری. آنجا کلاس شهید مطهری. درسهای شهید مطهری. اینجا نخوانده، آنور میخواند. انشاءالله. کلاس تقویتی روی فکرش کار میکند. شهید مطهری را داریم دیگر. این را باید پاس کنیم. مثل چیز میماند. مثل استاتیک.
خب، یک وقت فکرها خوب است. هنوز ذاتش قبول نشده. فکرش خوب است، صفاتش خوب است. این به بهشت صفات میرود. توی بهشت صفات کلاسهایی باهاش دارند. چیست؟ مربا ریخته و این جوری که نیست که اصلاً عملی دیگر نیست. آنجا آثار اعمالش است. عمل آورده. حالا ۱۰ برابر گفت میشود دیگر. حسنات توسعه پیدا میکند، تضاعف پیدا میکند، متضاعف میشود، مضاعف میشود. این مضاعف شدنش به این است. هی آثارش را چند برابر میکند. خدا برایش ۱۰ برابر حسنه را اثرش را ۱۰ برابر میکند. ولی سیئه را اثرش را یک برابر. اگر کار بدی باشد، آن میزان که باید بهت آسیب بزند، به همان میزان آسیب میزند. از اوج رحمتهای الهی است که امام سجاد فرمودند: «بدبخت آن کسی است که یکیهایش از ده تاهایش بیشتر است.» خیلی بدبختی! سیئاتت را یکی یکی نوشتن، حسنات ۱۰ تا ۱۰ تا. بعد سیئات یکی از حسناتش بیشتر میشود، خیلی اصلاً. ممکن است بله بله بله. همین که ظلم نکرده، دروغ نگفته، جنایت نکرده.
یک وقت مطابقت با واقع. یعنی تطابق و عدم تطابقش اصل. یکی اینکه من اعتقاد به غیر حق نداشته باشم. همین که نگویم خدا شریک دارد، اعتقاد نداشتن. اینها همهاش توضیح دارد. خوب باید دقت بکنید. خیلی این تیکه تیکه باریک است. یک وقت من اعتقاد دارم خدا شریک دارد. این را اگر داشته باشم بهش راه نمیدهند. این اعتقاد را ندارم، بهش راه میدهند. ولی حالا بعد اعتقاد هم داشته باشم که خدا خودِ خداست. یعنی خودِ خدا را خوب بشناسم. برای خدا شریک قائل نیستم، ولی خودِ خدا را هم خوب نمیشناسم. بهش میروم. حالا دیگر توی بهشت من راه میاندازم. یک وقت غیر امیرالمؤمنین را ولی میدانم. میگویم: علی ولی نیست. نصب میکنم ولایت او را. من را راه نمیدهد. یک وقت نمیگویم علی ولی نیست. فکر میکنم علی هم حالا یا هست یا نیست من نمیدانم. بقیه هم دارند این را. این ممکن است به بهشت برود. ممکن است. «الولایه»، فصل سوم، به نظرم آنجا میفرمایند که ورود به جهنم شرطش انکار حق است. کسی انکار حق نکند، جحود به حق نداشته باشد. جحد، جیم و ح و د. جحد به حق نداشته باشد، جهنم نمیرود. ولی خب، انکار نداشتن یک بحث است، قبول داشتن یک بحث دیگر است. انکار نمیکند، قبول هم دارد. من الان این همه دکتر توی خیابان دارم، ویزیت میکنند. انکاری ندارم نسبت به این دکترها. انکار میکنم. انکار خدا، شریک برای خدا. لذا فرمودند: «اینها توی جهاد با نفس توضیح دادیم.» فرمود: «همه گناهها بخشیده میشود، غیر از شرک به خدا بخشیده میشود.» غفران. یعنی خدا اثرش را ندید میگیرد. اگر کارهای خوب دیگر داری، به این ترتیب اثر نمیدهد، اثر کارهای خوبت را ببینی، اثر کار بدت را نبینی. البته کارهای بد یعنی توی ارتباط با خدا دیگر. نه حقالناس و اینها. حقالناس باز فرق میکند. غیبت، تهمت، تمسخر. اینها اثر خودِ باب، از باب ارتباطش با خدا یک اثر دارد. از باب ارتباطش با خلق قطعاً آن ارتباط با خلایش اثرش را میبینی. حقش را باید بدهی. حقش را باید بدهی یعنی چی؟ یعنی استاندارد ارتباط با او، حرف زدن با او. استانداردش چقدر بوده؟ چه مدلی بوده؟ آن مدلی باید باهاش حرف میزدی. کمتر از او حرف بزنی، استاندارد رعایت نکردی. حق او را به جا نیاوردی. من آقا سعید بزرگوار، سید اولاد پیغمبر. حق اینکه ایشان وارد میشود، الان مدل نشستن ایشان بد است. حالا عذرخواهی میکنم، خستگی ایشان. وقتی وارد میشود، باید جلو پای ایشان بلند بشوم. باید احترام بگذارم. با تعابیر خوب توی روایت دارد. اگر کسی اسمش محمد وارد جلسه میشود، باید جا برایش باز بکنیم. اسمش علی، اسم فاطمه دارد، نباید دست روی آن بلند کنی بابت اسمش. حق به گردن شما پیدا کرده که آن رساله حقوق اصلاً کلاً همینهاست دیگر.
بحث حق نام محمد این است. حق نام علی این است. حق نام فاطمه این است. اسم محمد وقتی دارید، او را باید جلو بیندازی. میگوید: «سفر که میروید، آنی که اسمش محمد است را جلو بینداز. به خاطر او خدا به شما نظر میکند.» اگر توی یک جمعی محمد باشد، احمد باشد، مصطفی مثلاً باشد، اینها برداشته میشود. حق را میسنجند. حق رابطه چی بود؟ حق ارتباط با یک سید اولاد پیغمبر که عالم است چیست؟ این حقش این است. مادون این حرف زدی، حق او را به جا نیاوردی. یا بعد بدون اینکه راضیاش کنی، راضی بشود. از حق خودش بگذرد. خدا از استانداردهای مربوط به خودش میگذرد، ولی از استانداردهای مربوط به خلایق نمیگذرد. از استاندارد کم گذاشت. آن میزان کم گذاشتی از استاندارد. برو پر کن برایش. یا خودش پر کند برایت. یعنی ندید بگیرد یا برایش پر کنی. پر کنی از چی؟ باید پر کنی از سایر اعمال استانداردی که داری. استاندارد نباشد که کم دارد. آنهایی که پر است و استاندارد است باید بیاوری اینجا بدهی. این حق پر بشود. این کسری توی این رابطه پر بشود.
«اعمال داشتم دادم رفت.» دیدم پرونده خالی شد. از قبل بلوغ، نماز جماعت، هیئت، جبهه و فلان و اینها. کلاً این کتاب سه دقیقه در قیامت همین است. هرچی داشتم دادم. چرا؟ بحث قبولی اعمال است. من که عمل هیچ اثری ندارد. حالا اگر عمل قبول نشود هم باز اثر ندارد. چرا؟ اولاً که کتک نمیخوری، این مهمترین اثر نماز. بابت نماز نخواندن با تو معامله یک بینماز را لااقل نمیکنند. بینماز جایگاهش کجاست؟ استاندارد بینمازی کجاست؟ حقش این است که کجا برود. بزرگترین لطف خدا قبول نمیشود. گاهی آثار دیگر دارد. مثلاً میفهمند کسی ولایت اهلبیت نداشته باشد، حج برود قبول نمیشود. خب، یعنی مفت نمیارزد. توی روایت دارد، میفرماید که: «اینی که میرود حج، ولایت اهلبیت ندارد، اثرش برای اینکه پولش زیاد میشود.» چون پول را خرج کرده، در حد دنیا بوده دیگر. اتصال ولی دیوار. اینجا مثلاً خنک است، سنگ خنکی که پیدا میکنی، خنکی از این سنگ میگیرد. رفته حج، ولایت ندارد. کشورهای عربی چقدر وضعشان خوب است، به خاطر اینکه حج زیاد میروند، حج و عمره. رکوع صفا مینشیند، پولش زیاد میشود، وضعش خوب میشود.
هماکنون در سراسر کشور همه به سمت مکه بزنیم کرونا. زیارت کسی میآید استانداردش را رعایت نمیکند، بیاثر. برایش طول عمر میآورد. همین حج طول عمر میآورد. عمرت را طولانی میکند. دفع بلا، دفع مریضی میکند. بچه بهت میدهد. اینها همه آثار مادی است. اثر عمل قبول نشد، یعنی در عالم بعد، در آسمان اول آن اثری که باید میگذاشت. آسمان دوم. توی آسمان سوم دارد. اثر مطابق با آسمان چهارم ندارد. استاندارد آسمان چهارمی را ندارد. استاندارد آسمان چهار. حسد بود. چهار چی بود؟ اوج بود. آسمان چهارم اوج بود. سوم تکبر بود. چهارم اوج. استاندارد آسمان چهارم را مدارک ندارد. نباید عجب داشته باشد. مطابقت. آثار آسمان سوم را میبیند. دنیایش که اثر دارد، خدا بهش عزت میدهد. یعنی عزت مادی. شهرت. مشهور میشود. اینکه رحمت وضعش خوب میشود. میگوید: «دست به پسرم.» «دست به خاکستر بزنی طلا بشود.» بعد بابا را بغل گرفت، تلاش: «تیکهطلا شدیم بابا.» «دست به خاکستر میزند، طلا میشود.» این اثر دعای پدر و مادر است. دعای پدر و مادر برای این اثرش. دعای پدر مادر قبول شد، چقدر قبول شد؟ به میزانی که این بابا استاندارد داشت. استانداردش چقدر بود؟ یک وقت پدر و مادر. پدر مادر آقای بهجتند. دعا برای آن میکنند. آن هم آقای بهجت است. آقای دکتر توی آنسوی مرگ دعای مادرش. بازی حقالناس درآمد. واقعاً درنیامده. یعنی بهش فرصت دوباره دادند که برگردد توی دنیا. اثرش این بود. بهشت مادرش را دید. نام آثار. به هر حال هیچ عملی در عالم گم نمیشود. اینکه قبول نمیشود، به این معنی نیست که هیچی به هیچی. فایده نداشت، ابس.
شما اگر ابلیس لعین هم باشی، خدا عملت را گم معلوم نمیکند. «به من یک مهلتی طولانی بده.» عمر طولانی. الان بابت آن ۶۰۰۰ سال عبادت ابلیس، عمر طولانی خدا بهش داد. برای فرعون هم فرمود: «چون دست و دل باز بود.» خدا عمر طولانی. خیلی دست و دل باز بود. عمر طولانی پیدا کرد. اثر عمل بر او چی بود؟ این سفرهای که او میانداخت. حضرت ابراهیم سفرهای که میانداخت، فرمود: «او خلیل الرحمان شد به خاطر اطعامش.» یک وقت سفره انداختن مثل حضرت ابراهیم است. خلیل الرحمان میکند آدم. فرعون است، فقط عمر طولانی. ۳۰۰ و خوردهای سال عمر کرد. اثرش فرق میکند. آثار متفاوتی دارد. پس قبولی عمل به معنای اثر اینکه تو چه مرتبهای باشد، متفاوت است.
خب، این هم از این. معنای قبول اعمال را هم که عرض کردم. عمل بالا میرود، رفعت پیدا میکند. «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفع». کلمه طیب، عقیده. عمل خوب عقیده پاک را میبرد بالا. درست شد؟ بالا میرود. این بالا هم دوباره «یرفع»، مثل خانه اهلبیت که بالاست. «یرفع»، آن شکلی است. ممکن است صورت مثالی ببینی. صورت مثالی دارد میرود بالا. شما خواب کسی دارد پرواز میکند. دارد پرواز میکند یعنی چی؟ یعنی یک مجلسی، یک سخنرانی. کتاب خوبی گیرش آمده، دارد میخواند. اذیت فکری دارد رشد میکند. جلساتی میرود. با کسانی رفتوآمد داریم، دارند از عقایدش میآورند پایین. پایین. صورت مثالی که شما میبینی وگرنه بالا پایین ندارد. ملکوت حقیقی و لاهوت و جبروت بالا پایین ندارد. مثال بالا پایین دارد که هنوز صورت توش هست. بالا رفتن حقیقی یعنی توسعه وجودی پیدا کردن. وسیعتر میشود معلوم. الان یک کلمه حرف به من میگویند داغ میکند شرح صدر پیدا میکنم. سید صدر پیدا میکنم. شرح صدر، توسعه وجود پیدا میکنم. هزار تا هم که فحشم میدهند، توی سرم میزنند، واکنش وجودی است. رفتم بالا، عمل باعث میشود که بروی بالا. عمل وقتی قبول میشود میروی بالا. این هم شاخصههایش است. به خودت نگاه کن. هر چقدر عمل رفته بالا، توسعه پیدا کردی. دیگر وسعت پیدا. یک شاخص دیگر نماز بود. نماز وقتی قبول میشود، «تنهی عن الفحشاء و المنکر» میشود و همینطور شاخصهای مختلفی که اعمال مختلف. هر عملی اثر خاص خودش را دارد. قبولی آن هم همانی که آن اثر خاص بار میشود. یک شاخصههایی هم البته برای ما دارد، ولی کلیتش معلوم نیست. تا دنیا نرویم، دسترسی به عوالم بالاتر پیدا نکنیم نمیتوانیم بفهمیم عمل قبول شده یا نه. بمانیم. دائماً باید التماس کنیم، اصرار کنیم، از خدا قبولی عمل بخواهیم. عمل را انجام دادیم، نگوییم تمام شد. ما رفتیم پیادهروی اربعین. «ولی قبول شد.» با خدا زیارت رفتیم. دعا کردیم که حضرت ابراهیم وقتی کار را انجام داد. اولاً مادر مریم دعا کرد: «انی نورت لک ما فی بدنی محراً فتقبل مني.» که بعد خدا فرمود: «من ازش قبول کردم.» مادر: «خدایا، بچه از من قبول کن.»
و یکی دعای حضرت ابراهیم سوره بقره: «ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم». ما کعبه را بردیم بالا. خب حالا بگوییم من ابراهیم دیگر کعبه «ما کار من قبول کن.» یعنی من این کار را کردم. صورت عمل بود. این باید یک اثری داشته باشد. مردم بیایند. این کعبه دلربا باشد، تا ابد برپا باشد. این اثر با تو است. به کار من اثر بده. اثر با تو است. کدام دعای او را قبول کرد. کار او را قبول کرد. اثر برایش بار شد. از این لطیفتر. این سوره بقره آیه ۱۲۷ بود. حالا سوره ابراهیم آیه ۴۰ خیلی جالب است: «رب اجعلنی مقیم الصلاة و من ذریتی.» خدایا من و بچههایم را مقیم صلات کن. اقامهکننده صلات قرار بده. «حالا و تقبّل دعاء». دعا. دعا کردم. الان دعا کردم. من را نمازگزار قرار بده. همین دعایم را هم قبول کن. چقدر لطیف است. دعا کردی. دعا جدا. یعنی خب نمازخوان بشوم؟ نه. نمازخوان شدن را میخواهم، دعایم را هم قبول کن. اصل اینکه دعا میکنم، نیاز به قبولی دارد. ما فکر میکنیم دعا که خودش قبولی است. حالا آنی که خواستم باید قبول بشود. میدانی چی میگویم؟ فکر میکنیم یک دعا داریم، یک خواسته. دعامان که قبول شده، خواستم را باید قبول کنم. نه. هم خواستت باید قبول بشود که میخواستی نمازگزار بشوی، من قبول کنم که نمازگزار بشوی. هم دعات باید قبول بشود. اصلاً به این دعا اعتنا کنم. اول مناجات شعبانیه چی میگوید؟ آفرین. میفرماید که: «حالا من از اقبال میخواهم برایتان بخوانم.» «اللهم صل علي محمد و آل محمد و اسمع ندائی اذا نادیتک و اقبل علیه اذا ناجیتک.» دعای من را بشنو وقتی دارم دعا میکنم. این میشود قبول دعا. اصلاً اول بشنو دعای من را، ترتیب اثر بده به اینکه دارم صدایت میزنم. بعد ببین چی میخواهم. آن یک چیز دیگر است.
بعضیها حاجتشان را میدهند، دعایشان را قبول نمیکنند. خیلی لطیف است. حاجت. یک دعا داری. یک خواسته در آن دعا. چی میخواهی؟ اونی که میخواهی را ترتیب اثر میدهند، خواستن تو را ترتیب اثر نمیدهند. اعتنا نمیکنند. من الان به خود شما اعتنا نمیکنم. رویم را آنور میکنم. یک وقت برعکس است. به خود شما احترام میکنم. میگویی: «فلان چیزم را بهم میدهی؟» میگویم: «ولش کن، بیا بغلم.» حاجتت را نمیدهم، خودت را قبول میکنم. همه دعاها مستجاب است. در کدام مرتبه؟ در مرتبهای که خودت را قبول کند. زمینه استاندارد باشد. دعایم را قبول کن. وقتی من را بخواهی چی؟ «ادعونی». من خودم جواب میدهم. جواب دادن، گفتوگو است. یک چیز دیگر است. حاجت میدهم. اگر مصلحتت باشد، میدهم. ولی جواب چی؟ جواب میدهم، حاجت معلوم نیست. حاجت نمیگیریم فکر میکنیم جواب نگرفتیم. اصل، استجب. «جواب دادم.» شما به گوشی من زنگ میزنی دعوت میکنی بیایم خانه شما. هر وقت که زنگ میزنی من گوشی شما را، تماس شما را جواب میدهم، ولی حاجت شما را برآورده نمیکنم. چون مثلاً وقت ندارم، نمیتوانم، شرایطش را ندارم. الان من جواب دادم؟ ندادم؟ حالا یک وقتی شما میخواهید من اصلاً جواب نمیدهم. میخواهید جواب نمیدهم. برعکس، ممکن است جواب شما را خانهتان بیا و ولی تماس بگیری جواب نمیدهم. دومین لزوماً به این معنی نیست که شما را تحویل گرفتند خانه بیایند. حالا توی مثال خانه آمدن باله. آن دیدار هست. ولی مثلاً شما حالا مثال کتاب بفرستم. زنگ بزن کتاب بفرستم. زنگ نزنی، کوثرانه.
تقبل دعا. دعای کسی قبول بشود آقا! همه شئون وجودی ما باید قبول بشود. همهاش را نیاز داریم قبول. فکر ما، حاجت ما، دعای ما، اعتقاد ما، عمل ما. هرچی داری، نیاز به قبولی دارد. خدا باید این را قبول کند. بپذیرید. ترتیب اثر. آن اثر استاندارد را برایش بار بکند. این میشود قبول. «عقد علیه اذا ناجیتک». وقتی دارم باهات نجوا میکنم، عقد علیه. من را کن. چرا؟ لطیفهاش شعبانی که چند شب دیگر انشاءالله میآید. مهم است. بچه میآید به باباش میگوید: «بستنی بخر.» میگوید: «بستنی نمیخواهم، بیا توی بغل.» بچه خسته شده، بهانه بستنی میگیرد. میگوید: «کل مسیر را بغلت میکنم، میبرم.»
پیغمبر غنائم را تقسیم کردند، غرغر کردند. حضرت فرمودند: «غنائم مال اینها.» رسول الله، رسول الله شتر دادند. گاو، شتر کجاست؟ من. «در اختیار من، مال تو. اصلاً آنی که حالش است میگوید: گاو و شترم مال تو، تو مال من.» نه اینکه از تو گاو و شتر بخواهم. گاو و شتر به تو که تو خودت را به من بدهی. اتفاقاتی که بعد از مرگ مرتبه وجودی ما کشف میشود. تطبیق میدهند، میزان میکنند، استانداردسنجی میکنند. میبینم کجاییم. به همان میزان از آثار بر ما بار میشود. مرتبه ما بار میشود. معلوم میشود چه خواهیم کرد.
خب، این کلیت مطلب بحث قبولی اعمال را اجازه بدهید ادامه بدهیم. جلسات بعد فعلاً یک مقدارش را داریم. هنوز خیلی کار داریم. هر چقدر من اینجا بیشتر توضیح بدهم، توی متن کتاب سرعتمان بیشتر میشود و بهتر میفهمیم. میشود متن کتاب. شمام که حوصله میکنید. بحثمان که هر روزه است. بعضی دوستان گفتند: «آقا دیگر جا ماندیم از سه دقیقه در قیامت.» ما که همه تلاشمان را کردیم در اینکه این بحث مخاطب نداشته باشد. یعنی هرآنچه که در توان ما بود گذاشتیم که جذابیتها کم بشود. مخاطب نداشته باشد مثل آنسوی مرگ نشود و بحمدالله موفق هم بودیم. یعنی فکر نمیکنم هیچ شیرپاکخوردهای تصمیم بگیرد که این فایلها را آن جور مثل مرگ منتشر بکند و تبعات هم برای ما نخواهد داشت و دست کسانی خواهد رسید که انشاءالله فقط طالبند، جدیاند، تشنهاند، اهل تحملاند، حوصله دارند، دنبال جذابیت نیستند، یک چیزی گوش بدهند که حال و هوایشان عوض بشود و معامله عصر جدید نمیکنند با این برنامه. دنبال حقیقتند و مشتری که الان داریم اینجوریاند. خیلیها وسط راه ول کردند و رفتند. ما هم خوشحالیم از این مسئله. به همین دلیل ما هرچی جلوتر برویم مطالب انشاءالله به لطف و عنایت الهی مطالب زبدهتر و نابتری انشاءالله مطرح خواهد شد به شکرانه اینکه دوستان تحمل کردند و اینهایی که الان با ما هستند دیگر این کسانی که امتحان پس دادند که حضرت طالوت «منی نخوره دهن نزنه» این از ماست. یعنی شما که دهن نزدید، حوصله تحمل کردید، از ما.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هجدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نوزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیستم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...