تکبر، ریشه تمسخر
منطق حیوانی و اُمانیسم
پاداش ترک غیبت
خودمان را سرکار گذاشتیم یا دیگران را؟!
قاعده زندگی در سوره لیل
دوست داری خدا با تو چگونه برخورد کند؟
پیام ما به خدا با مسخره کردن دیگران
ادخال سُرور در قلب مومن به چند طریق
معرفی کتاب: مومن کیست وظیفهاش چیست؟
نزدیکترین حالت بنده به کفر چه موقع است؟
بهشت خاص برای سه دسته
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
در بحث عدم قبولی عمل، جلسهی گذشته عرض شد که یک وقت این بود که عمل اصلاً بالا نمیرود؛ یک وقت عمل بالا میرود، ولی تنزل میکند یا سقوط میکند. این همهاش میشود عدم قبولی عمل؛ عمل ماندگار نیست. لذا فرمود: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»؛ هرکس با حسنه بیاید، هرکس حسنه را بیاورد. همان روایت معروف پیغمبر که فرمود: «با سبحان الله، لاالهالاالله باغهای بهشتی درست میکنید، ولی با آتش هم میفرستید.»
این را گلدانی که انسان مدتها آب میدهد، سالیان سال آب میدهد، ولی یک بار سرکه میدهد به این گلدان، سرکه میریزد و این گلدان خشک میشود. این خشکیدن عمل است. بقای عمل، همانطور که حدوث عمل با ماست، بقای عمل هم با ماست. ما یک حج انجام میدهیم، ولی اینکه این بماند، کلاً یکی از مشکلات بزرگ فکری ما این است که فکر میکنیم این حسِ تمام شدن است؛ یک کاری کردیم، تمام شد؛ یک چیزی گفتیم، تمام شد. نه! تمام شدن نداریم در اونی که گفتیم، در اونی که انجام دادیم، تمام شدن نیست. در روایت فرمود: «اگر حاجی از حج برمیگردد، این تا وقتی که گناه نکرده، نور حج با اوست.» خوب، خیلی روایت دیگری هم این اثر این را کم میکند. حالا برخی گناهان کلاً حج را از اثر میاندازد. برخی گناهان اثرش را کم میکند.
این بحث اثر، بحث بسیار مهمی است. حبیبالله خراسانی که در حرم مدفونند، از بزرگان اهل معنا بوده. یک وقتی در عالم مکاشفه، امام رضا علیهالسلام را میبینند و از دست امام رضا، گل میگیرند. بعد از آن، دست ایشان یک قدرت خاصی پیدا میکند. بیمار میآوردند و ایشان دست میکشید، بیمار شفا مییافت. بعد از مدتها، بس که گناهکار آوردند و من دست کشیدم – یعنی اینها که بیمار بودند و گناهکار بودند، اثرات وجودی و تشعشعات خوبی نداشتند – این باعث شد که این قدرت دست من کم شد. اوایل یک اشاره میکردم، دست را تماس میدادم با مریض، خوب میشد. ولی جلوتر که رفتیم، باید چند باری میکشید. این تشعشعات روی دست ایشان اثر گذاشت. از قبیل ماجرای حجرالاسود که دست گنهکاران روی این سنگ اثر گذاشت؛ این سنگ سفید بود اول، کمکم تبدیل شد به سنگ سیاه. از این قبیل ماجراها، اینها آثار اعمال است.
اثر گناه، اثر گناه فقط به خود اون گناه نیست. اثر گناه در خود گناهکار است. خود گناهکار پلیدی پیدا میکند، یک موج منفی دارد، یک اثرات سویی دارد، محوطه را و محیط را سنگین میکند، شیاطین را با خودش میآورد. اون انسان اهل طاعت، محوطه را و محیط را سبک میکند، لطیف میکند، نورانی میکند، ملائکه را میآورد، رحمت را جاری میکند. اینها اثر طاعت و معصیت است.
برخی میگفتند: «ما علامه طباطبایی را در رؤیا دیدیم. ایشان فرمودند که انسان بعد از طاعت، انسان دیگری است؛ انسان بعد از معصیت نیز انسان دیگری است.» یعنی هی فصل ما را عوض میکند، فصل زندگی و فصل وجود ما را، مسیر ما را. یک طاعت، جهت ما را اینوری میکند؛ یک معصیت، جهت ما را آنوری. هر چقدر که این معصیت قویتر باشد، سقوط شدیدتر باشد، انسان را پایین میآورد، انسان پایین میآید. همه اعمال او هم پایین میآید. انسان ساقط میشود از درجات انسانیت و ملکوت؛ جوریست که در ملکوت، در به روی این شخص بسته است.
یک آیه را به نظرم یک وقت دیگر خواندیم. حالا اگر نخواندهایم، من مجدد میخوانم. خیلی آیه کلیدی و مهمی است در سورهی مبارکهی اعراف، میفرماید که: «إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا»، آیهی ۴۰، «وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا»؛ کسانی که آیات ما را تکذیب کنند و استکبار از آیات ما داشته باشند. تکذیب و تکبر، این دو تا دیگر در رأس است. اون تکبری هم که توی اون آسمان سوم بود، این جنس تکبر نیست. تکبر، تکبر در برابر حق است. اون تکبر، تکبر در برابر خلق است. تکبر در برابر حق کلاً انسان را میبندد. حالا عرض میکنم. ولی تکبر در برابر خلق، ممکن است انسان یک معنویتی هم دارد، چیزهایی هم گیرش بیاید. تکبر درباره خلق هم دارد، سطحش میآید پایین، ولی ساقط نمیشود. اینجا تکبر در برابر حق است, در برابر آیات الهیست. «لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ»؛ برای اینها درهای آسمان باز نمیشود. اون هفت آسمانی که گفتم، اصلاً در به روی اینها باز نمیشود. کسی که تکذیب به آیات ما دارد، اصلاً بالا نمیرود. عمل که بخواهد بررسی بشود، آسمان اول، دوم... .
اینها «وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ»؛ که بهشت را هم قبلاً میگفتیم آسمانهای بالاتر. اینها وارد بهشت نمیشوند. بهشت در آسمان است. چون فرمود: «وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»؛ همه اینها که بهتان وعده دادیم، تو آسمان است. بهشت هم وعده دادند دیگر. جهنم هم وعده دادند. قیامت هم وعده دادهاند. همه تو آسمان است. مراتب وجودی در آسمان. در به روی اینها باز نمیشود.
بعد ببینید تعلیق به محال میکند خدا. چه شکلی؟ «من به شما بگویم که در یک صورت من حرف شما را قبول میکنم که تو بشوی من و من بشوم تو.» در یک صورت قبول میکنم. این دیگر دارد به ظاهر قبول میکند، ولی از هر نپذیرفتنی شدیدتر است. اینجا میفرماید که: «اینهایی که تکذیب میکنند و استکبار دارند، وارد بهشت نمیشوند تا اینکه «حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ»؛ تا اینکه شتر از سوراخ سوزن رد بشود.» هر وقت شتر را از سوراخ سوزن رد کردید، اینهایی هم که استکبار و تکذیب دارند را من از این فیلتر رد میکنم، میبرم تو بهشت. مسئلهی شتر و سوراخ سوزن چیست؟ عدم تناسب است دیگر. این با این، شتر با اینجا تناسبی ندارد. کافر تکذیب میکند، اونی که تکبر دارد هم با اون عوالم تناسبی ندارد. «وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ»؛ ما این شکلی مجرمین را جزا میدهیم.
خوب، این آیه خیلی مهمی است و تو این بحثها خیلی کمک میکند. حالا بر فرض من اول مؤمن بودم، مدتی انجام میدادم چیزهایی را، بعد کمکم به تکذیب افتادم. دیگر من خودم در آسمان نیستم. «لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ». من که دیگر خودم تو آسمان نیستم، اعمالم تو آسمان نیست، آثار آسمانی هم دیگر ندارد. ممکن است تهش این باشد که یک آثار زمینی برای من داشته باشد. همینقدر که مثلاً دیروز مثالهایی را عرض کردم. رزق مادی، همسر خوبی، شهرتی، یک چیزی، اینها را ممکن است بهش برسد. ولی اون مراتب بهشتی و آسمانی برایش در کار نیست.
اینجا بحث «حَبط» هم مطرح میشود. حبط همین است که عمل بیاثر بشود. در قرآن فقط در مورد عمل انسان، تعبیر حبط به کار رفته. علامه طباطبایی در جلد ۲ المیزان، صفحهی ۱۶۸ میفرمایند که هم اعمال عبادی و هم غیرعبادی، هر دو حبط میشود؛ بیاثر میشود؛ فرقی نمیکند. اصل واژهی «حبط» هم به معنای بطلان است. مرحوم مصطفوی میفرمایند که حبط، اون سقوط باعث میشود که یک چیزی محو بشود، نابود بشود. اینجور سقوطی را میگویند حبط؛ یعنی عمل باطل بشود، از تأثیر بیفتد. بعدشون فرمودند که اصل این کلمه از «هَبَطَ» (پرخوری حیوان) است. طوری که شکمش باد کند. دیگر حیوان وقتی از کار میافتد، یک جوری باد میکند، دیگر تکون نمیتواند بخورد، کارایی خودش را ندارد. حبط عمل هم همینطور است. انگار عملی یک جوری باد میکند، «قُِر میشود، دبه میشود». «قُر دبه» میگویند؛ یک آسیب میخورد، دیگر کارایی ندارد. یک ساعتی الان شما دارید. این ساعت کاراییاش چیست؟ زمان را باید به شما نشان بدهد. حالا اگر به این ساعت آب خورد، چه میشود؟ از کار میافتد. این کاراییاش حبط شد. عملش حبط شد. عمل این ساعت حبط شد. ساعت کاراییاش به نشان دادن زمان بود، الان دیگر کارایی ندارد. حبطش کردیم. آب بهش خورد، حبط.
خوب، حالا شما نماز شب خواندی. در طول روز دروغ گفتی. این نماز شب چه شد؟ حبط. انجام ندهیم بهتر است؟ که اینجوری... . اگر دو تا کار انجام بدهیم، چهار تا دیگر... . مسئله این است که نفهمیدیم ماجرا را. صحبتِ انجام بدهی. اون بالاخره یک اثری برایت دارد. بیاثر نیست. انجام دادن و ندادنش قطعاً تفاوت دارد. اگر شده تو عمرتان یک شب، یک سحر نماز شب بخوانید. چون در قیامت حقیقتاً تفاوت است بین کسی که یک شب نماز شب خوانده و کسی که یک شب هم نخوانده. واقعاً تفاوت خیلی تفاوت است. عمل را باید انجام داد.
ولی آقا، این چه ساعتی است که اگر آب بهش میخورد، از کار میافتد؟ «ساعتِ نمیخ...»، اصطلاح تا حالا شنیدید از کسی همچین حرف مسخره و احمقانهای؟ «ساعت را بخر، مراقبتم داشته باش.» تقوا. «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ». مراعات بکن، آسیب بهش نرسد. میشود تقوا. مراعات در برابر آسیب. نگذار به خودت آسیب برسد. نگذار به عملت آسیب برسد. نگذار به قلبت آسیب برسد. تقوا. مراقبت میکنی به قلبت آسیب نرسد، این تقوای دل. مراقبت میکنی به چشمت آسیب نرسد، تقوای چشم. به فکرت نرسد، تقوای فکر. همینطور مراتب مختلف تقوا. اینها مراقبت از آسیب است. عملت بهش آسیب نرسد. عملت خراب نشود. عملت را نگه دار. دو رکعت نماز را اگر انسان بتواند تا قیامت نگه دارد، بهش بهشت میدهند. دو رکعت کفایت میکند.
هرچی میگوییم، یک سوء تفاهمی، یک برداشت غلطی کنارش هست. دو رکعت تو بتوانی نگه داری. یعنی انقدر اونور آثار اعمال فوقالعاده و عجیب و غریب است. که اگر کسی دو رکعت نماز بخواند، اولاً بردنش چقدر سخت است. ثانیاً دو رکعتش چقدر اثر دارد. دو رکعت. روایات فراوانی داریم. حالا اگر بخواهید، شاید پیدا بکنم.
نکته بعدی این است که در قرآن حبط عمل را صرفاً به عمل نسبت داده؛ یعنی فقط عمل حبط میشود. سورهی مبارکهی زمر، آیهی ۶۵: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ». اگر شرک بورزی، عملت حبط میشود. خوب، الان قاعده دست شما هست؛ چرا عمل حبط میشود؟ چون اونی که مشرک میشود، در آسمان در به رویش بسته میشود؛ سقوط میکند از آسمان. توضیح دادیم: شرک، سقوطِ است. مردی دو رکعت نماز میخواند: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ فَيُوجِبُ اللَّهُ لَهُ بِهِمَا الْجَنَّةَ». دو رکعت نماز بخواند، خدا به خاطر آن دو رکعت، بهشت بهش واجب میکند. چرا؟ برای اینکه دو رکعت نماز جایش کجاست؟ تو آسمان است. دو رکعت نماز تو اگر تو آسمان نگه داری، جایی که عمل باشد، عامل هم هست. تو آسمان است. بهشت هم تو آسمان است. عمل تو بهشت است؛ خودت هم تو بهشت. اشک بر اباعبدالله همینطور است. هرجا که گفتم: «وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»، منظور این است. خیلی قاعدهی مهمی است. هرجا گفتند: «بهشت واجب میشود»، مراد آن است. «مَنْ أَنْشَدَ فِينَا بَيْتًا»؛ کسی در وصف ما اهل بیت یک بیت شعر بگوید: «وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ». بهشت بهش واجب میشود. برای چی؟ بهانه و بها و اینها. «بهشت را بها میدهند.» «نه به بهانه میدهند، نه به بها.» ببین، خدا دنبال بهانه میگردد. خدا بهانه در مورد خدا، بهانه یعنی چه؟ بها یعنی چه؟ معنا ندارد. عملت اثری دارد. این عمل جایش تو آسمان است. جایش تو بهشت. عمل میرود در بهشت. تا وقتی عمل تو تو بهشت نگه داشتی، خودت هم در بهشت. هر چقدر اون عمل عالیتر و خالصتر باشد، رتبهی بهشتیاش بالاتر است. رتبهی بهشتی بالاتر این معلوم است. قاعدهاش دستمان باشد دیگر.
سورهی مبارکهی حج، فرمود: «وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ»، آیهی ۳۱. هرکی برای خدا شریک قائل بشود، انگار از آسمان پرت میشود. «فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ»؛ پرنده او را از تو آسمان میرباید. «أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ»؛ باد میآید پرتش میکند توی بیابان بیآب و علف، پودر شده که هیچی ندارد. این هم همین است. شرک باعث میشود که آدم این شکلی بشود. البته خود شرک هم مراتب دارد. یعنی اصل شرکی که انسان را از بهشت و از آسمان دور میکند، این است که واقعاً در کنار خدا، کسی را مستقل از خدا منشأ اثر بداند که اصلاً بخشیده نمیشود. دیروز نکاتی در مورد این عرض کردم. میفرماید که: «من همهی گناهها را میبخشم غیر از شرک را.» سورهی مبارکهی نساء، آیهی ۴۸: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ»؛ این مورد مغفرت واقع نمیشود. اینکه شریک بر او قائل باشی، نمیبخشد. «وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَاءُ». زیر شرک هرچه باشد، بخشیده میشود. یعنی راه میدهد به آسمان. اونجا دیگر حالا حساب و کتابها صورت میگیرد و «ندید گرفته میشود» و اثرش مترتب نمیشود. ولی اگر شرک باشد کنار اعمالت، دیگر به اعمال تو هیچ اعتنایی نمیشود. این اعمال اصلاً مجوز ندارد. این اعمال اصلاً بارکد ندارد. این اعمال قاچاق است. این اعمال اصلاً نیست. هیچی به حساب نمیآید. گفتش که: «تو مازندران، ماهیها را صید کرده بودند، غیرقانونی.» مسئول امنیتی و اینها جلسه رفتیم و دیدیم که غذا درست کردند. همهاش ماهی. «ماهی، چه خبر است؟ شما دست به جیب شدین همه ماهی؟» گفت: «نه، این صید غیرقانونی بوده، ماهی گرفته، صید غیرقانونی کرده.» این هیچی به هیچی، هیچ اثری برایش ندارد. شرک این کار را میکند با اعمال. شرک نباشد، بقیهاش بخشیده میشود. «وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا». اگر کسی شرک به خدا بیاورد، به راستی اسم عظیمی را افترا کرده؛ خیلی گناه بزرگی را بافته. جای دیگر تو سورهی نساء، آیهی ۱۱۶ میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا». هر کی شرک داشته باشد، خیلی دیگر دور است. ضلال بعید دارد. اصلاً وارد این عالم نمیشود که بخواهد حساب و کتابی بشود. اون یک عالم دیگر است. کلاً انحراف از این مسیر. این هم باز یک آیهی دیگر در مورد اینکه شرک بخشیده نمیشود.
پس فرمود که: «اگر شرک بورزی، عملت حبط میشود و از خاسرین خواهی بود.» یکی از موانع قبولی عمل، شرک است. از یک طرف حسنات میآید، گناهها را از بین میبرد: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ»، سورهی مبارکهی هود، آیهی ۱۱۴. حسنات، سیئات را از بین میبرد. وقتی حسنه میآید، سیئه را پس میزند. مال این عالم نیست دیگر. سیئه تناسب با حسنه ندارد. اینها کنار هم جمع نمیشوند. فرمود: «حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ». حب علی بن ابی طالب، حسنهای است که کنار او هیچ سیئهای به شما آسیب نمیزند؛ از کارایی میافتد. سیئه، حسنات را از کارایی میاندازد. سیئات هم میآیند، حسنات را از کارایی میاندازد. چه عالم پیچیده و عجیب و غریبی است! هی اعمال ما دارد میرود بالا، این عمل من، این حرف من، یا حسنه است یا سیئه است. یک اثر برای خودم دارد، یک اثر برای اعمال قبلیم دارد. میرود با اینها درگیر میشود، سطح اینها را میآورد پایین، سطح اینها را میآورد بالا. البته این بحث میانگین را دیروز گفتم. یک نکتهای یادم رفت، بعداً یادم آمد که این را نگفتم. یک نکتهی فوقالعادهای است. این را هم بگذارید برایتان بگویم که ببینید چقدر این آیه و این آیات فوقالعاده است.
سورهی مبارکهی توبه، آیهی ۱۲۱. این یک آیه است. جاهای دیگر هم داریم. «وَلَا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً». اول آیهی قبلیاش فرمود که شما اگر در مسیر دشمنی با دشمنان من – آیهی ۱۲۰ – اگر خستگی بهتان برسد، تشنگی برسد، تو مخمصه بیفتید، هر گامی که بردارید، کفار را به خشم بیاورید. میگویند که: «کاری نکنید آمریکا عصبانی بشود.» «دشمنها نباید بهانه... .» اصلاً دقیقاً میگوید که: «کاری بکن که هر کاری که بکنی، او عصبانی بشود.» هر گامی که بردارید و او عصبانی بشود، هر تیری هم که از دشمن به شما بخورد – که همین هم ماجرای ترور بیولوژیکی بود، این ماجرای کرونا و حملهی بیولوژیک بود، این هم تیری از جانب دشمن است – فرمود: «إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ». همه را عمل صالح مینویسند. هر گامی را که بردارید، دشمن را خشمگین کنید، عمل صالح است. عمل صالح مال کجاست؟ جای عمل صالح کجاست؟ بهشت. پس شما با هر عمل صالحی بهشتی میشوی. یک گام اگر برداشتی تو عمرت، یک کلمه حرف زدی که با اون یک کلمه، دشمنان خدا را عصبانی کردی، توییت زدی، اینها را عصبانی کردی، موضعی گرفتی، اینها را عصبانی کردی، این عمل صالح است. عمل صالح مال بهشت است. نجات پیدا میکنیم. به شرط اینکه نسوزانیاش. جایش بهشت است. تا میروی.
خیلی جالب است: «النَّظَافَةُ مِنَ الْإِيمَانِ». کربلا، آخه... میگفتش که: «مردم شریف ایران، در این ایام، النظافة من الایمان و الا انا لله و انا الیه راجعون.» از طرف وزارت بهداشت هم پیام میخواندند. میگفتند که: «دیگر پیام آخر وزارت بهداشت، مردم شریف ایران، همدیگر را حلال... .» ایمان چیست؟ «النَّظَافَةُ مِنَ الْإِيمَانِ وَالْإِيمَانُ وَ صَاحِبُهُ فِي الْجَنَّةِ». نظافت از ایمان است. ایمان کجاست؟ ایمان تو بهشت است. نظافت کجاست؟ تو بهشت. کدام نظافت؟ نظافتی که از ایمان باشد ها! نه نظافتی که از شرک باشد. چون نظافتی که از شرک باشد، شرک اصلاً تو بهشت نیست. نظافتش هم تو بهشت نیست. پس گول خود نظافت را نخوریم. اول این از ایمان است یا از شرک؟ این اولین حسابی است که رسیدگی میشود که شب اول قبر، عمدهی حساب و کتاب این بخش است که تو اصلاً از کدام شاخه بودی؟ «من ربک؟ من الهک؟ من قبلتک؟» اینها سؤالات اصلی است. سؤال و سؤال اعتباری دنیایی و اینها نیست که میپرسد «پته میافتد» و اینها. حقیقتاً اسکن میگیرند وجودش را. اول تو صدرِ صدر پرونده که بحث ایمان، ایمان و شرک، که واقعاً قبول دارد یا ندارد؟ در مرتبهی توحید، مؤمن یا مشرک؟ در نبوت، مؤمن یا مشرک؟ در ولایت، مؤمن یا مشرک؟ در عبادت، مؤمن یا مشرک؟ این به صورت کلان، تو رأس کلیات و ابتداییات را کشف میکند. این سؤال رسیدگی میشود و به هم ریختن و از تو باطن بیرون کشیدن شب اول قبر. بعد دیگر میرود برای قیامت دیگر، جزئیاتش که عمدهاش هم بحث قیامت است. برای اونهایی که اینجا از این سؤال سربلند بیرون نیامدند، یک امیدی داشته باشند که یک چیزی که از تویش ایمان دربیاید، به ایمان بخورد، برای اینها تو قیامت حسابرسی بشود. یعنی اگر کسی بهشت برزخی رفت، قطعاً جهنم قیامتی نمیرود. جهنم برزخی رفت، ممکن است بهشت قیامتی برود. بیشتر امید برای اونه. من که... . اینها هم باز البته اینها نگرانی دارند که باز اعمال بخواهد با جزئیات حساب و کتاب شود، بشود، خیلی وضعمان عوض میشود. این نگرانی را تو بهشت هم هست، تو بهشت برزخی هم نسبت به قیامت، بالاخره یک هراسی هست، یک عظمتی تو دلها دارد. ولی اصل هراس مال جهنم است که ما هم داستانش را گفتیم.
«أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ». خدا اجر محسنین را ضایع نمیکند. و هر نفقه صغیره و کبیرهای که بدهید – هرچه خرج بکنیم در راه خدا، کم باشد یا زیاد – «وَلَا یَقْطَعُونَ وَادِیًا». هر مسیری را که بروید، وادی را که قطع بکنید، وادی را که بپیمایید، «إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ»؛ همهاش براتان نوشته میشود. همان ملائکهی کتابت مینویسند. ثبت میشود. حسابرسی میشود. دارم میرود. عمل میرود به جایی که باید برود.
حالا ببینید این چقدر فوقالعاده و شورانگیز است! این عبارت چقدر آرامش میدهد! این چه خدای کریم و رحیمی است! این چه خدایی است! «لِیَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ». متناسب با چی جزا میدهد؟ با مؤمنین، با خوبها، با آدم حسابی. البته شاید با همه هم به نحوی این باشد. ولی اصلش با مؤمنین است. خدا نگاه میکند به بهترین عملی که تو پروندهی طرف هست. متناسب با بهترین عملش جزا میدهد. یعنی اگر یک دو رکعت نماز صبح با حضور قلب خوانده، اون سطح نمازهای طرف را تو سطح اون دو رکعت نماز با حضور قلبش قبول میکند. میگوید: «نمازش را اونجا بزنید.» یک دو رکعت خالص دارد. به شرط اینکه نسوزانده باشد! باز مسئلهی حبط. این اومده باشد ها! عمل را برده باشد. نه اینکه عمل را وسط راه گذاشته باشد. اگر عمل را برده باشد، بر اساس بالاترین عمل، زیباترین عمل جزا داده میشود. که زیباترین عمل، «احسن عملاً» فرمود، یعنی از جهت اخلاص. «احسن نِیَّةً»؛ خالصترین عمل، قشنگترین عملش را بر اساس او جزا میدهند. یعنی خالصترین عملش، پرونده رتبهی وجودیش اون میشود. کجا؟ بره بگردیم یک عمل پیدا بکنیم مربوط به آسمان پنجم. یک عمل آسمان پنجمی داشته باشد، میرود آسمان پنجم. یک عمل آسمان هفتمی داشته باشد، میرود آسمان هفتم. یک عمل این شکلی بود. رفت جنت ذات. یک عمل. بر اساس یک عمل جزا میدهد. نمیگوید: «آقا، تو ۱۰ میلیارد عمل مال آسمان ششمی داری، با یکی که نمیشود.» این فضل و کرم خداست. یک دانه اینجا دارد. برای اصل بهشت هم این شکلی است. یک دانه عمل باشد که به اصل بهشت راه پیدا بکند، راهش میدهند. یک دانه هم عمل باشد که به آسمان هفتم راه پیدا کند، راهش میدهند. یکی باشد. بر اساس همان همه را جزا میدهد. ولی در مجموع، این اعمال روی همدیگر اثرگذار است و هی میآیند همدیگر را بالا و پایین میکنند. این هم نکته است. این کلیتش باید قبول بشود. در عین حال، حسابرسی خدا این شکلی است که به احسن عمل جزا میدهد.
جای دیگر هم تعابیر دیگری داریم. سورهی مبارکهی نحل، ۹۶: «وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ». اونهایی که صبر میکنند، چه شکلی جزا میدهیم؟ به احسن ما کانوا یعملون. پس این فضل و عنایت خداست به اون کسانی که به بهترین کاری که کردند. اونهایی که صبر کردند، به بهترین کاری که کردند جزا میدهیم. و آیهی بعدیاش: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً»؛ کسی عمل صالح انجام دهد، ایمان هم داشته باشد، بهش حیات طیبه میدهیم؛ یک حیات بالاتری. کنار تو بحث ایماندرمانی توضیح دادیم. «وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ». اجرشان چه شکلی است؟ به زیباترین کاری که انجام میدادند. به زیباترین کاری که انجام میدادند. این «ما کانوا یعملون» سیره ازش فهمیده میشود، استمرار فهمیده میشود؛ اون کارهایی که انجام میدادند، احسنش را جزا میدهیم. بر اساس احسنش. خوب، این هم از این نکته.
و «وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْاِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عمله». هرکس ایمان بیاورد، حالا کافر میشود، عملش حبط میشود. اینجا توضیحی دارند، میفرمایند که: «عمل هم حسن فاعلی دارد، هم حسن فعلی.» یک وقت کارش خوب است، میشود حسن فعلی. یک وقت کار بد است، اون آدمه آدم خوبی است، انگیزش خوب است، میشود حسن فاعلی. هر دوتایش؛ هم حسن فعلی، هم حسن فاعلی. حسن فعلی میشود پیکر صحیح. حسن فاعلی میشود روح و جان سالم. هم از جهت ملکی خوب است، هم از جهت ملکوتی. ولی آسیب و آفت میخورد به اون جهت ملکوتی، تباه میشود. مثل بذر سالمی که توی زمین خوبی پاشیده میشود. محصول هم میدهد. قبل از اینکه استفاده بشود، آفت میخورد. ملخ، صاعقه بهش میخورد. آفت که میخورد به عمل، مثلاً اختصاص به کفار هم ندارد. تو کار خوبِ مسلمانها هم همینطور است. ممکن است یک مسلمان در راه خدا، برای خدا صدقه بدهد، صدقهاش پذیرفته بشود. بعد منت بگذارد. این را از بین ببرد. «لَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ بِالْمَنِّ». اعمالتان را باطل نکنید. «وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ». یک آیه در سورهی مبارکهی محمد، آیهی ۳۳ است. سورهی بقره، ۲۶۴: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ». منت گذاشتن و آزار، صدقهات را باطل میکند. صدقه دادی که دستگیری بشود ازش. خلأهای مادی طرف پر بشود. خواستی خلأ پر کنی؟ منت و اذیت که آوردی، یک خلأیی را پر کردی، این زد اون را از بین برد. اینکه نقض غرض شد! صدقه و زکات را برای چی گذاشتیم؟ برای اینکه خلأ بقیه را پر کنی. اگر خلأ بقیه را پر کردی، خلأ تو را پر میکنند. کلاً جزای اعمال از جنس خود اعمال است. بقیه را احترام کردی، احترامت میکنند. به حساب نیاوردی، به حسابت نمیآورند. سرکار گذاشتی، سرکارت میگذارند. خود سرکار گذاشتنت را میبینی. احترام گذاشتنت را میبینی. تحویل نگرفتن را میبینی. پر کردن خلأ را میبینی. اگر همهاش دنبال این بودی که خلأ بقیه را پر کنی، درست شد؟ حالا این صدقه است. صدقه یعنی کم و کسری بقیه را پر کردن. تو داری بلا را از بقیه دفع میکنی، بلا هم از تو دفع میشود. این است که صدقه دفع بلا میآورد. یک خرابی را از طرف برداشتی، یک خرابی را ازت برمیدارد. میشود اثر صدقه. هفتاد نوع بلا را ازت دفع میکند. برای اینکه این طرف با این صدقه ۷۰ نوع کار میتواند انجام بدهد. ۷۰ عدد کثرت است. نه ۷۱ نیست، ۶۹ تا ۷۰ تا بشود، دیگر تمام است. نه، عدد کثرت است. ۷۰۰ هزار تا. بستگی به اون درجهی صدقه دارد. اگر صدقهات بهش جوری است که باهاش ۱۰ هزار تا کار میتواند بکند. ماسک بخرد یا پنج تا نان بخرد یا کرایهی تاکسی بدهد. روشن است. عمل خودِ عمل اثرش دیده میشود به میزانی که... . لذا میگفتند: «اگر هرچه کار مهمتر و بزرگتر است، باید صدقهاش هم بزرگتر باشد.» نه اینکه ۵ تومان صدقه بدهیم، مثلاً از عمل جراحی قلب بازی که فلانی دارد، نجات پیدا بکند. این مثلاً اثرش این است که تو الان با این ۵ تومان دو تا امکان فراهم کردی برای یک نفر. توی اون عمل جراحی هم دو تا امکان ویژه فراهم میشود. فضل خدا ۱۰ برابرش میکند. حالا بشود ۲۰ تا. این هم حالا دیگر فضل خداست. حالا شما وقتی منت میگذاری، چه میشود؟ پر کنی؟ منت یعنی چه؟ «من اگر به دادت نمیرسیدم، میخواستی چه کار کنی؟» «تو همون فلانی نیستی؟» «تو آخه اونجا گیر نکرده... .» این خلأش را به چشمش آوردن است. این از بین بردن است. حبط شد. شما از بین بردی دیگر. میخواستی خلأ پر کنی. پر کردن خلأ را از بین بردی. عمل حبط شد. باطل شد. «بالمن و الاذی». اذیت کردی. خلأت ایجاد، خلأ به رویش آوردی. «منت و اذیت». منت گذاشتن و آزار دادن، اینها باطل میکند. حالا آزار باطل میکند، دقیقاً همین است. نفرمود که: «همین را اگر همونی که بهش صدقه دادی، منت بگذاری، باطل میشود.» که فرمود: «کلاً منت بگذاری، کلاً صدقهات باطل میشود.» جلوتر اون داستانی که میرسد که طرف زمین را وقف کرده بود که تو کتاب است، اون همین شکلی است. آزار داده این جوانی را که اوایل بحث صدقه در قیامت، داستانش را یک بار خواندیم. نویسندهی کتاب میفرمود که این بزرگوار که به زور با ما حرف میزد، این جانباز، به سختی چیزی میگفت. پدر و مادر آمدند. زیر زبانش چیزهایی کشیدیم. این بخش که میگفت، همینجوری «هقهق» گریه میکرد. بخش حسینیه و اینها را که: «این به تو، مسجد برای خدا نیست.» و اونور دیدم پیرمرد معطل من وایساده و گفتم که: «باید حلالش کنی.» گفتم: «حلال نمیکنم.» و تو اعمالش گشتم، دیدم که یک زمین بزرگی را وقف حسینیه کرده بود. زمین را ازش گرفتن که «بدنم وقتی برمیگردم به دنیا میروم و زمین را میبینم. پرسجو میکنم، پیدایش میکنم.» این همین است. حالا که با جزئیات چه مدلی است، باید برویم ببینیم. انشاءالله که اینها را نبینیم که صدقهای که دادیم، با منت و آزار از بین رفته. یک جایی صدقه دادیم، یک خلأیی پر کردیم؛ یک جایی یک آزاری دادیم. مطلق «اذی و اذی»؛ هر آزاری که به کسی برسد. صدقات پرید. سوراخ کردی شخصیتش را. آسیب زدی به شخصیتش. صدقه برای این بود که آسیبها را جبران کنی. یک جا یک آسیب را جبران کردی، یک جایی یک آسیب را زدی. این به اون در. اگر اصلاً آسیبی جبران نکردی و آسیب زدی، آسیب بهت میزنند. مهد کودکی. وقتی قرآن را میخوانیم و روایات را میخوانیم، این میشود. مثلاً میگوید: «حسنات میدهیم پشت باجه.» این شکلی. عابر بانک. مثلاً یک بانکی اونور هم وایساده طرف. این مدلی نیست، عزیزم. اینها همه وجودیه. تا عالم را ما وجودی نفهمیم، قرآن و روایات و معاد کلاً فهمیده نمیشود. عظمت فلسفهی صدرا در این است که عالم را وجودی تبیین و تحلیل کرده، نه ماهیتی. ما همهی چیزها را ماهیتی میفهمیم. ماهیت حسنه یعنی چه؟ مثلاً این ۵ تا پول را بگیر. این ۵ تا، این ۵ تعین دیگر. تعین ماهیت ۵، ۴. این کار، این بستهبندی. اینجوری، همهاش یک بستهبندی چیزی داریم. وجودی. آقا، مرتبهی وجودیت میآید پایین. مرتبهی وجودیت میرود بالا. صدقه که دادی، آسیبها را از کسی دور کردی. مرتبهی وجودش را بردی بالا. دست و بالش را باز کردی برای یک سری کارها. وجودی نگاه کن. خوب، دست و بالت را باز میکنم. تو هم رفتی بالا. از اون طرف، حالا اگر کاری کردی که به کسی آسیب زدی، دست و بالش را بستی، تحقیرش کردی، خلأهایش را به چشمش آوردی، آسیب بهش زدی، آسیب میخوری. اگر آسیب زدی، جایی هم آسیب پر نکردی، چون اگر آسیب زدی، جایی آسیب پر کردی، این به اون در. اگر آسیب زدی، جایی آسیب پر نکردی، آسیب بهت میزنند. این معنیاش این است که سیئاتش را میدهد به تو. یعنی او حالا این سیئات، این آسیبهایی که دارد را میاندازد برای تو. خودش از این آسیبها خلاص میشود. درست است. این میشود سیئاتش را به تو میدهد. صرافی این مدلی نیست. گذرخان قم داد میزند. صرافی که... . «مِی کَنَد»، عربی میشود به یک... . این مدلی نیست. یک اصل مسئله که باید توجه بهش کرد. پس صدقات را باطل میکند، باطل میشود با منت گذاشتن و آزار. مطلق آزارها. من یک کلمه به شما بگویم، رنج ببرید، دلت بشکند، ناراحت بشوی، آزرده بشوی. البته معقول باشد. آدم جوری کلاً لوس است. این مهم نیست حالا. «هرچه میگویی، نمازم میخوانی ناراحت میشود.» هر کار میکنی ناراحت میشود. اینها مهم نیست. یا مثلاً الان وقت اذان شده، میخواهم پاشم بروم نماز بخوانم. این ناراحت میشود. اون آزار واقعی، حقی از او ادا نمیشود. بحث حقی که با جلسات قبل مطرح کردید. این اگر باشد، نابود که میکند. اینجا مثالی هم در این آیهی ۲۶۴ میزند که دیگر من بیشتر مطرح نمیکنم. خود عزیزان بروند این آیه را مطالعه کنند با دقت و با این نکاتی که گفته شد. خیلی مطلب از این آیه فهمیده میشود.
خوب، یکی دیگر از چیزهایی که باعث حبط میشود، ارتداد است که حالا اینجا بحث مفصلی دارد. ارتداد و به هر حال سطحش میآید پایین. این چکیدهی بحث ارتداد، چون خیلی آرام اینجا مطرح شده از شیخ ط... . مرحوم طبرسی، سایر بزرگان، که در مورد اینکه ارتداد چه شکلی است؟ از روز اول معلوم شد؟ از روز اول اصلاً عملی ثبت نشده برایش؟ یا ثبت شده، سقوط کرده؟ خیلی اینجا اختلافات هست. چکیدهاش اونی که به نظر میرسد و باید قائل بشویم، همین است که مرتبهاش میآید پایین. شرک، سقوط از آسمان. جدا میشود از ملکوت و اون آسمانهای بهشتی. و چون خودش از اونجا دور است، عملی هم در اون آسمان دیگر نخواهد داشت. این اصل نکته و مطلب.
یک سری روایات بخوانیم در مورد اینکه چه چیزهایی باعث قبولی اعمال و عدم قبولی اعمال میشود.
اولین مانع در قبولی اعمال، موانع اعتقادی است که دیروز هم به نظرم اشاره کردیم به بحث معصیت اعتقادی. دیروز اینجا اشاره کردیم، اولین نکته آقا جان در خودسازی، در سیر و سلوک، در عرفان، معنویت اینها، این است که انسان معصیت اعتقادی را از بین ببرد. اعتقادات صحیح، سالم، درست باشد. چیزهایی را باور داشته باشد که واقعاً در عالم هست. یک نکتهی اساسی توی این مسیر، اگر آدم ۲۰ سال هم تو این بخش وقت بگذارد، ضرر نکرده، فایده هم دارد.
اولین مورد از بین موانع اعتقادی کفر است. سورهی مبارکهی ابراهیم، «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ»، ابراهیم آیهی ۱۸. مثل کسانی که کافر شدند، مثلشان این شکلی است: «أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ»؛ خاکستر که توفان میآید بهش میوزد. «فٍی یَوْمٍ عَاصِفٍ»؛ تو روز توفانی. توفان بخورد. من که... . فقط اینجا توفان است. همه جا توفان است. میآید میخورد به این. این خاکستر را. خاکستر چیست؟ یک مجموعهی منبسط و منظم و به هم پیوسته نیست. استحکام ندارد. استحکام درونی، بافت درونیش متصل به هم نیست. این خاکستر است. کفر این شکلی است. کفر، کافر کسی است که استحکام درونی ندارد. متصل نیست به حق. حق تعالی اون امر واقعی و ثابت عالم است. که در مورد اینها تو جلسات بیشتر صحبت کردیم، تو بحثهای تفصیلمان خصوصاً همین بحثهای سورهی مبارکهی حج و جاهای دیگر. دانلود این خیلی صحبت کرد. این استحکام شخصیتی ندارد. قیامت هم صحنهی به هم پاشیدن همه چیز است و به هم میریزند. چون میخواهند تو باطن و همه چیز را دربیارند. روز توفانی است. مثل توفان میماند. چون قرار است هر چیزی هرچه تویش است بریزد بیرون. این توفان است. توفانی میخورد به اعمال.
حالا کسی که کافر است، اعمالش مثل خاکستری است که میافتد تو تندباد. تندباد وقتی میآید، الان توفان وقتی میآید، یک برخورد با کاه دارد، یک برخورد با کوه دارد. با کوه چه مدلی برخورد میکند توفان؟ با کاه چه شکلی برخورد میکند؟ لت و پارش میکند. پرتش میکند یک جای دیگر. گمش میکند. «مَا یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مِن شَیْءٍ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَٰکِنْ کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ». «ذل سعیهم فی الحیاة الدنیا». ذره. گم میشود. یک توفان میخورد، گم میشود. کجا بود؟ فکر میکردی هست. کافر و اعمالش چه شکلی است؟ آیهی دیگر فرمود که اینها اعمالشان تو سورهی نور فرمود مثل سراب است. «یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً». آدم تشنه فکر میکند این آب است. اعمالی ندارند اینها. چون جایی که بخواهد ثابت باشد و این اعمال مستقر بشود، اصلاً اعتقادی بهش نداشتند که بخواهند عمل اونجا بفرستند که ملکوت باشد، که آسمان باشد. اعمال اینها بالا نرفته. اعمال اینها تا اومده بالا بیاید، متلاشی شده، گم شده، پخش شده تو این عالم. اثرش هم همین شده. همینی که اونجا کف بزن، اونجا سوت بکشند، اینجا عکس بگیرند، لایک کنند. همین شد. این اثر عمل است. عمل آمد. اصل فعل او ثبت شد که یک همچین کاری کرده. اثر فعلش چی شد؟ شد لایکی که فلانی زد. چون به آسمان نفرستادی عمل را. عملت از یک نقطهای آمد تو یک نقطهی دیگر از دنیا محو شد. از بین رفت. این وضعیت کفار. کفر به این دلیل اعتقادی به اونجا ندارد. من وقتی بخواهم برای شما یک چیزی پست کنم، اصلاً اعتقاد ندارم که آقا شهری به اسم مثلاً اصفهان هست. پست بکنم؟ اصلاً قبول ندارم بودن اصفهان را. چه شکلی میخواهم بفرستم اونجا؟ روشن است.
اولین مسئله پس کفر که باعث میشود اعمال ارسال نشود در اون عالم، بعد که بخواهد مستقر بشود، که بخواهد آثارش را از اون عالم ببینی. از اون چیزهایی که کسب کردند، قادر به هیچی نیستند. «ذَٰلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ». این همان ضلال بعید است. این همان گم شدن است. گم شدن خیلی دور است. مثل کاهی که توفان بهش میخورد، چطور گم میشود؟ خیلی گم میشود. اعمال کفار.
یک آیهی دیگر در مورد کفر به آیات الهی. سورهی آل عمران، آیهی ۲۱ و ۲۲: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِیِّينَ بِغَیْرِ حَقٍّ». اینهایی که کفر به آیات خدا میورزند، انبیا را به غیر حق میکشند. «وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ»؛ از مردم که امر به عدالت میکنند، عدالتخواهها را میکشند. «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ». به اینها بگو عذاب الیم در پیش دارید. اینها اعمالشان در دنیا و آخرت حبط شده است و «وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ». اینها هیچ ناصری ندارند. این هم یک آیه.
و اونهایی که کافرند به ملاقات حق تعالی: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا»؛ سورهی مبارکهی کهف، ۱۰۳ تا ۱۰۵. «خبر بدهم بدبختترینها کیان؟» خسرانزدهترین کسانی که در عمل خسارت میبینند کیان؟ سعی او در حیات دنیا گم شده. کارش را میکند به نیت لایک و کف و سوت و امضا و اینها. «دیده بشود، "ما دیده بشویم".» اتفاقاً همت سعی همین بود. «فقط ما فقط دیده بشویم. رکورد بزنی. تو گینس ثبت بشود. گینس ثبت...» «أولَٰئِکَ الَّذِينَ کَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ». اینها به آیات خدا و لقاء خدا کافرند. «فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ». اعمالشان حبط میشود. «فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا». روز قیامت هیچ وزنی ندارد اعمال اینها. تو وزن چی بود؟ حق بود. هیچ بهرهای از حق در اعمال اینها نیست. اتصال به حق نیست. قبول نداشته حق را. اول باید حق را بپذیرد که عمل خود را متصل کند به حق. که وقتی عمل متصل به حق شد، وزن پیدا کند. نپذیرفته که بخواهد این اتصال برقرار بشود که بخواهد وزنی پیدا کند.
یکی دیگر از چیزها ارتداد است. بعد از اینکه اسلام را پذیرفته، برمیگردد. مسیر را رفته، برمیگردد. اینجا همهی اعمالش حبط میشود. اون هم به همان دلیل که توضیح دادم. از اون آسمان میآید پایین دیگر. سورهی مبارکهی بقره، آیهی ۲۱۷: «وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ». هر که از دینش مرتد بشود از بین شماها، در حال کفر بمیرد، «فَأُولَٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ». اینها اعمالشان در دنیا و آخرت حبط شده. دنیای دیگر از اعمال خود میبیند؟ و «وَأُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ». این هم از این. اثر دنیوی دیگر نمیبیند. اثر دنیوی اسلام چی بود؟ خونش محترم بود. ازدواج که کرده بود، محترم بود. مالش محترم بود. وقتی مرتد میشود، چه میشود؟ خونش دیگر محترم نیست. همسرش دیگر همسرش نیست. اموالش هم بین ورثه تقسیم میکنند. دیگر اون اثر اسلام حبط شد تو دنیا. تو آخرت هم که حبط میشود.
بحث بعدی شرک است که باعث حبط میشود. سورهی مبارکهی توبه، آیهی ۱۷: «مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِينَ أَنْ یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ». مشرکین حق ندارند مساجد خدا را عمران بهش بدهند، آباد بکنند، در حالی که خودشان شاهدند برای خودشان به کفر. خودشان میدانند که کافرند. «أُولَٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ». اینها همه اعمالشان حبط شده است، اثری ندارد. یکی از مصادیق اعمال صالح، آباد کردن مسجد. اینها هم چون حبط عمل شدند، میگوید: «این را دست اینها ندهید.» تناقض دارد. عمل صالح با شرک تناقض دارد.
خوب، شرک بعد از ایمان، سورهی زمر، آیهی ۶۵. آیهاش را خواندیم. نفاق. سورهی احزاب، آیهی ۱۹: «أُولَٰئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأََحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ». منافق هرچه هم کار انجام بدهد، چون ایمان ندارد، به ظاهر اقرار میکند برای اینکه فقط از منافع ظاهریش بهره ببرد. میگوید: «نظام را قبول داریم، ولایت را قبول داریم، رهبری را قبول داریم، قانون اساسی را قبول داریم، امام حسین را قبول داریم، خدا را قبول داریم.» همه را در زبان میگوید برای اینکه همان آثار زبانیاش، منفعت ظاهریش را ببرد. وگرنه وقتی پای عملش میرسد، میبینی هیچکدام را قبول ندارد. هیچ باوری هم به هیچ نه خدا، نه قبر، نه قیامت. مسخره هم میکند. بلکه اینها اعمالشان حبط است. اگر کاری هم به ظاهر کار خوبی انجام میدهند، ظاهر کارش را نگاه نکن. اون نمازی هم که بخواند، نماز نیست. حج هم برود، حج نیست. به ظاهر برای مثلاً پیادهروهای کربلا هم پلی بسازد، از این باب که میخواهد بعداً تو انتخابات بهرهبرداریش را بکند، ثبت نمیشود برایش کاری که کرده. «وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا». برای خدا خیلی ساده است این حبط این عمل. چون اصلاً نفرستاده عمل را به مرتبهی بالاتر که بخواهد اثرش را اونجا ببیند.
عدم پذیرش ولایت. کافی، جلد ۱، صفحه ۴. فرمود که از امام صادق علیهالسلام، عمار اسدی: «وَالْيَهُودُ وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئُونَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ». «کلمه طیب به سمت خدا بالا، عمل صالح هم این را بالا میبرد.» «وَلَایَتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ». این چیست؟ ولایت ما اهل بیت. «صدر» ازش. با دست به سینهشان اشاره کردند: «فَمَنْ لَمْ يَتَوَلَّنَا لَمْ يَرْفَعِ اللَّهُ لَهُ عَمَلًا». هرکی ولایت ما را نداشته باشد، هیچ عملی ازش بالا نمیرود. ولایت نداشته. خوب، این را البته دیروز نکاتی در موردش عرض کردم که ولایت نداشته باشد، یک وقت به معنای این است که ضد ولایت اهل بیت است. یک وقت به معنای اینکه ولایت را تصدیق نکرده. یک تصدیق نکردن داریم، یک تکذیب کردن داریم. اونی که تکذیب میکند که کلاً هیچی. اونی که تأیید نکرده، هنوز تو برزخ است و تو عالم برزخ هم وضعیتش معلوم میشود که این شیعه بشود یا نشود. قشنگ قلب را کالبدشکافی بکنند، ببینند که نسبت به اولیای خدا تمایل قلبی داشته یا نداشته. اون هم که پذیرفته که به میزانی که پذیرفته، عملش به همان میزان بالا. این هم یک روایت.
یک روایت دیگر: «مَنْ لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَيْرِ وَلَایَتِكَ»، پیغمبر به امیرالمومنین فرمود: «هر که خدا را ملاقات کند بدون ولایت تو، فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ». عملش حبط شده. جای دیگر پیغمبر در مورد کسی که در راه خدا کشته بشود، ولایت نداشته باشد، «شهید بی ولایت»؛ فرمودند: «لَا یَبْقَی لَهُ عَمَلٌ إِلَّا». هیچ عملی برایش نمیماند برای اینکه حبط میشود. همهی اعمالش حبط میشود ولو شهید بشود ها! بله، در راه خدا کشته بشود؟ بدون ولایت. چون راس ولایت اتیکت اصلی و اون بارکد اصلی، اون نخ اسکناس ولایت است. این اسکناس میخواهد ۱۰ تومانی باشد، ۵۰ تومانی باشد، ۱۰۰ هزار تومانی باشد. نداشته باشد، هیچ است، هیچ است، هیچ است. اون اسکناس ۱۰۰ هزار تومانی را که نخ ندارد، نمیگیرند. ولی یک اسکناس ۱۰۰ تومانی، ۱۰۰ تا تک تومنی که نخ دارد را میگیرند. به خاطر اون نخ است. نخ مهم است. اون صفرها مهم نیست. ممکن است در رکاب شهید شده باشد، ۶۰ تا صفر دارد، ولی نخ ندارد. ممکن است در راه خدا یک کلمه، یک صلوات فرستاده: «اللهم صل». این ولایت هم دارد. این غوغایی است در ملکوت. صدها ساعت باید بنشینیم در مورد صلوات. صلوات چیست و چه میکند در عالم. خوب، این موانع اعتقادی بود، بخش اول.
بخش دوم موانع دیگر. راحت دیگر میرویم تو کتاب، میتازیم دیگر. چون اکثر مباحث کتاب تو همین زمینه است. بعضی کارهای ما را بیاثر میکند، کارهای خوب قبلیمان را. عامه، بعضیش خاصه. آن چی مثلاً؟ واجبات. اگر آدم انجام ندهد، کارهای قبلیاش بیاثر میشود. متن روایت: «کسی که واجبات انجام ندهد، خدا اعمالش را حبط میکند تا وقتی که خدا را ملاقات کند در حالی که هیچ حجتی برایش نیست.» «مَنْ أَبَی عَمَلَهُ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ حَتَّی یَلْقَی اللَّهَ وَلَا حُجَّةَ لَهُ عِنْدَهُ». خدا در حال ملاقات میکند که حجتی پیش خدا ندارد. خصوص واجبات که ترک بشود، اعمال حبط میشود. نماز در رأس. نماز نخواند. کارهای دیگر بکند، اثر اون کار دیگرش را نمیبیند.
یک روایت دیگر داریم در جلد ۲ کافی، صفحهی ۳۸۴. میفرماید که از امام صادق علیهالسلام پرسیدم که: «زراره میگوید: «مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» یعنی چی؟ هرکی از ایمان به کفر بگراید، عملش حبط میشود؟» حضرت فرمودند: «تَرْكُ الْعَمَلِ الَّذِي أَقَرَّ بِهِ مِنْ ذلک». اون عملی که اقرار بهش کرده، اون عملی که ایمانش اقتضایش را دارد. تو اگر خدا را پذیرفتی، کارهایی باید بکنی. مثل اینکه من بروم با یک خانمی ازدواج بکنم. ازدواج اقتضای ندارد که یک سری تعهدات را قبول بکنم. هیچکدام از این تعهدات را قبول نکنم. هفته به هفته اون خونه نروم، سر نزنم، هیچی نخرم. نه جهیزیه، نه مهریه، نه هیچی به هیچی. ولی میگویم: «من زن دارم.» هیچکدام از مقتضیات این را پایبند بهش نیستم. هیچ بروزی در رفتار و عملکرد من ندارد. ولی خودم را معتقد میدانم. معتقد بودم که فلانی زن من است. اون شیرینی خورده است مثلاً. شیرینی میخورم. ایمان که ایمان اون گره است، اون پیوند است، اون وابستگی است. وابستگی با چی خود را نشان میدهد؟ با عمل. در عمل بروز پیدا میکند. عمل این گره را ایجاد میکند. اون انگشتری که میروی میخری، چند ده میلیون، اون است که اثرش را ظاهر میکند. معلوم میشود که تو این را به عنوان همسر پذیرفتی. درست است. خواستگاری هم که الان این زانو میزند، میگیرد دستش. اینها. اون هم انگشتر در تو هواپیما و اینها. یک کارهای خزعبلات خل و چلی انجام میدهند. پارتی بوده. یک هو پلیس ریخته پارتی و اومده اینها را دستگیر بکند و دست این را گرفته و یک هو این پسره افتاده به زانوی دختره، گفته: «من میخواهم از تو اینجا خواستگاری کنم.» طراحی کرده. خدا عقل عنایت بفرماید. به حق روزهای مبارک. بفهمیم آقا، این ماجراها بازی است. اینها خودمان را سرکار گذاشتیم.
خدمت شما عرض کنم که عملی که اقرار بهش کرده را ترک بکند، میشود کفر. یکی از اینها چیست؟ «یَتْرُکُ الصَّلَاةَ مِنْ غَیْرِ سُقَمٍ وَلَا شُغْلٍ». نماز را بدون بیماری و مشغله ترک بکند. بدون گرفتاری. واقعاً نه گرفتاری الکی. «انقدر من مشغول کارم که اصلاً وقت نمیکنم نماز بخوانم.» اینکه مشغله است. اون شغل واقعی یعنی واقعاً یک جایی گرفتار دست و پایش بسته است، نمیتواند. اون هم تازه نماز میدانید که تنها عملی است که در هیچ حالی ساقط نمیشود. روزه ساقط میشود، حج ساقط میشود. نماز در هیچ حالتی ساقط نمیشود. داری غرق میشوی، خفه میشوی، نمازت یادت میافتد. نخوانی باید همان لحظه نماز غرقها. نماز غرقها باید بخوانیم. با حرکات چشم، رکوع و سجود و اینها را به جا بیاورید. نماز تو اون حالت هم قطع نمیشود. تو اون حالت هم باید نماز بخوانید. پس معلوم شد که ترک نماز هم باعث حبط عمل میشود. حضرت عمل را، «اعمال از بین میرود، اثر نمیبینی».
آقایونی که صورتشان را میتراشند، باعث چی میشود؟ عدم استجابت دعا. دعایت قبول نمیشود. دیروز بحث قبولی دعا را داشتیم. دعایت قبول نمیشود. گناه باعث میشود دعا قبول نشود. ترک واجب باعث میشود دعا قبول نشود. ولو گناه در حد تراشیدن ریش باشد، آثار دارد. این اثر اون را از بین میبرد. سیئات اثر حسنات را از بین میبرد. حسنات اثر سیئات را از بین میبرد.
خوب، دیگر چی؟ گناه. جلد ۶۷ بحار، صفحهی ۲۸۶. روایات متعددی دارد که خیلی هم رو... قشنگ. حالا اون روایت خودمان را میخوانیم: «ولی گریهی کسی فریبت ندهد.» «إِنَّمَا التّقْوَى فِی الْقَلْبِ». تقوا جای تقوا قلبی باید طرف داشته باشد. گول این را نخوری که این مثلاً آدم خوبی است. میفرماید که: «جُدُّ وَجْهَدٌ»؛ براتان بخوانم. «ولی تلاش...». «فَلَا تَعْصُوا». اگر لااقل کار نمیکند، لااقل معصیت نکند. آقا، عبادت نمیکنی. «روزهی ماه رجب نمیگیری. ذکرها را نمیگویی. «یا من ارجوه» نمیگویی. سحر پا نمیشوی. کربلا نمیروی. استغفار نداری. صلوات نداری. اصلاً نمیخواهد کار بکنی، گناه نکن. گناه نکن. «فَإِنَّ مَنْ یَبْنِی وَلَا یَهْدِمُ یَرْتَفِعُ بُنْیَانُهُ». کسی که میسازد، خراب نمیکند، این خانهاش حفظ میشود، میماند. هیچی ازش بالا نمیرود. گناه. گناه نکن. خلاص!
خیلی روایت دیگر تو این باب هست که خیلی مهم است. «لباس زیبایی است». دیگر حالا یک وقتی انشاءالله فرصت بشود تو یک موقعیت دیگری این را میخوانم. روایت طولانی. باب ۵۶. «الطاعه و التقوی و الورا». «المتقین قبول العمل مشروط به فلان». بحث اینکه قبول عمل. تو این باب ۵۶، جلد ۶۷ آوردم.
یک سری کارهای خاص هم هست که اینها باعث میشود که اعمال حبط میشود، نابود میشود، قبول نمیشود. تک تک بخوانیم که دیگر آقا جان، این روایتها همهاش دیگر توضیحاتش را باید تو داستان ببینیم. متن کتاب، کل کتاب تقریباً دیگر توضیح همین روایت است. کافی، جلد ۲، صفحهی ۳۲۱: «إِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ لَیُفْسِدُ الْعَمَلَ». آخ آخ، دیگر از اینجا دیگر خدا به دادم برسد. کی است من خودم به خودم نگاه میکنم؟ نه، وضع خراب است. بد اخلاقی عمل را فاسد میکند. «کَمَا یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ». سرکه چه شکلی عسل را خراب میکند؟ فاسد میکند؟ قشنگ بحث ترکیب عمل. اعمال کنار هم ترکیب میشود. سرکه هم وقتی میآید روی عسل باهاش ترکیب میشود. اثر کدام قویتر است؟ این مثال خیلی مثال قشنگی است. تو ترکیب، اونی که اثرش بیشتر است، اثرگذار میشود. یعنی نتیجه تابع اثر کدام است؟ اثر اونی که قویتر است. مقدماتی اینجا. ولی برعکس. یعنی اگر ما آب جوش بیشتری داشتیم به آب سرد کمتری وارد کردیم، نتیجهی آخر به نفع کدام است؟ به نفع آب جوش است. اگر آب سرد بیشتری داشتیم به آب جوش کمتری وارد کردیم، یعنی هر کدام که اثر بیشتری داشته باشد، نتیجه مال اوست. حالا سوء خلق. آقا، از اون کارهای بهشدت اثرگذار است. چون دل شکستن از اون گناههایی است که توبه ندارد. چرا؟ برای اینکه جزو فعل نیست. جز صفات است. یعنی از فعلش توبه میکند. هی میگوید: «عجب غلطی کردم.» ولی فعل را که نمیشود اصلاح کرد. اون سوء خلق، خُلق است، ملکه است، صفت است. خوب، چه کار باید بکنیم؟ باید صفت را درست کرد. در ذهنها همینجور دارد کامنت تولید میشود که خوب، چه بکنیم؟ از من که نمیخواهید تک تک اینها که الان دارم میگویم، راهکار بدهم.
بخوانم. میفرماید که پس مثل سرکه که عسل را فاسد میکند، سوء خلق، بد اخلاقی، تلخی، اینها فاسد میکند عمل را. روایت دیگر از پیغمبر فرمود: «أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِصَاحِبِ الْخُلُقِ السَّيِّي الْعَمَلَ». «خدا ابا دارد که از آدم بد اخلاق توبهاش را قبول کند.» از هر گناهی توبه میکند، باز به یکی دیگر میافتد. الان داد و بیداد کرده، فحش و فحاشی کرده، میآید میگوید: «ببخشید.» دور یک ساعت بعد این ملکهاش شده. فعلش نیست که بخواهد حل بشود. این توبهاش، توبه در صفت. صفت باید درست بشود. خوب، باید چه کار کند؟ باید سرکهاش را کم کند. عسلش را زیاد کند. اولین کار را بکند. بعد کمکم هی سرکه کمکم تا جایی که اصلاً دیگر سرکه نیاید. عسلش را چه شکلی زیاد کند؟ زنبور عسل به پیغمبر چه گفت؟ «چه شکلی عسل میکنم؟» راهکارش را داشته باشید. خیلی جالب است. عسل چیست آقا؟ ولایت اهل بیت. انشاءالله. امیرالمومنین نظر کرد. عسل ولایت اهل بیت. زنبور عسل به پیامبر اکرم گفت: «من شهد گل تلخ را میگیرم.» شهد گل خوردید؟ من خوردم. «کوفت، زهر مار» میدهد. ولی خیلی قیمتی است. خواص درمانی هم دارد. اینها پشت در کندو تله میگذارند. زنبور شهد گل را نتواند تو ببرد. پایش گیر میکند، میافتد بیرون. تکه تکه. اینجوری، گوله گوله. شهد گل خیلی آثار عجیب و غریب دارد و خیلی هم تلخ. شهد گل تلخ را میگیرد. یک همچین عسلی تحویل میدهد. گفت: «یا رسول الله، با ذکر صلوات بر شما و آل شما، این شهد تلخ را تبدیل میکنم به عسل شیرین: اللهم صل علی محمد و آل محمد.» در روایت دارد: «اگر میخواهی اخلاقت خوب بشود، صلوات زیاد بفرست.» عسلت را زیاد کن. اینهایی که صلواتی هستند، خیلی شیریناند. دیدید؟ یک طعمی دارند خوردنی. صلواتی این شکلی است. ما دیده بودیم کسانی را که روزی ۱۴ هزار تا صلوات و برکاتی عجیب و غریب از اینها صادر میشد. برکاتی، رزقهایی، روزیهایی. خیلی چیزها نصیبشان شده بود.
خیلی ذکر صلوات را دست کم نگیرید که غوغایی است در این ذکر. آقا بهجت فرمودند: «گشتیم و گشتیم، از این ذکر بالاتر پیدا نکردم.» گشتم و گشتم از ذکر صلوات بالاتر پیدا نکردم. از همه اذکار و چلهها و دستورها بالاتر است. چون حقیقت ولایت در این ذکر نهفته است و متصل میکند به حقیقت ولایت. حقیقت ولایت هم «نحن اصل کل خیر و اعدائهم اصل کل شر». همهی خوبیها آنجا است. درمان همه مشکلات و معضلات و بد اخلاقیها و کج خلقیها و رذایل اخلاقی و ملکات بد و اینها ولایت است. ولایتت را ببر بالا، همه میرود. خودش. تک تک میخواهی درست کنی، پدرت در میآید. کار کن ۲۰ تکبر کار کن. «عجب.» زدیم، ترکوندیم سوء خلق را. به حمدالله. ولایتت را که میبری بالا، لذا از توسل نباید غافل شد. خصوصاً خصوصاً خصوصاً توسل به اباعبدالله. توسل چهار تا بلکه شاهکلید است. هر کدام یک جنس است. توسل به امام حسین، توسل به حضرت زهرا، توسل به امیرالمومنین، توسل به امام زمان. بقیهی معصومین توسل یک جنسی است. هر کدام یک جنسی است. به هر حال خدا عنایت بکند. ذوات مقدسه متصل.
اولین مورد سوء خلق بود که عمل را فاسد میکرد. بد خلقی با بقیه. یکی از کارهایی که باز عمل را فاسد میکند، صدا را بالا بردن در برابر پیغمبر. بیادبی، بیاحترامی به پیامبر. کنار ما تو بحثهای سورهی مبارکهی حجرات ۵۰، ۶۰ جلسه بحث کردیم. تو دانشگاه فردوسی ۵۰، ۶۰ جلسه تفسیر سورهی مبارکهی حجرات. اونجا این را مفصل توضیح دادیم. تو بحث نظام تسخیر مفصل اینها را بحث کردیم. این آیه را هم شاید سه چهار جلسه، شاید هم بیشتر خواندیم. میفرماید: «لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ»، آیهی دوم، «فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ». صدایتان را، تن صدایتان را از تن صدای پیغمبر بالاتر نبرید. «کد صوت». یک تأویلی دارد: ابراز وجود. دیگر صوت ابراز وجود است. بیش از پیغمبر ابراز وجود نکن. بیش از پیغمبر ابراز وجود نکن. «وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ» که «جَهْرَ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ». اونجوری که با همدیگر حرف میزنید و اونجوری که همدیگر را صدا میزنید و با هم برخورد میکنید، با پیغمبر برخورد نکنید. «أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ». اعمالتان حبط میشود و شما نمیفهمید. عمل شأن پیغمبر را لحاظ نکردن. خودت را از پیغمبر بالاتر بدانی، این از اون بالا رفتنهایی است که میآورند پایین. از ذات حقیقت. خودت را بالاتر رد میشوی دیگر. میگفت طرف این رد شدن از حقیقت رد میشوی. از بالای حقیقت باشی. در هر دو صورت تو حقیقت چون نیستی، هیچ به طرف دنبال دزد کرد. دزد خانهاش میرفت دیگر. «عبور کردن این است دیگر.» از پیغمبر هم رد میشوی. ابراز وجود که میکنی، پیغمبر رد میشود. از پیغمبر که رد شد، شاخص حقیقت کی بود؟ پیغمبر بود. ملکوت کجاست؟ آنجایی است که پیغمبر هست. وقتی از پیغمبر رد میشوی، از ملکوت عبور کردی. یعنی سقوط کردی. از اونور افتادی. از اونور بام. عمل حبط میشود.
یکی دیگر از چیزهایی که باعث حبط میشود، تکبر. خطبهی قاصعهی نهج البلاغه: «وَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِیسَ». «عبرت بگیرید از اون کاری که خدا با ابلیس کرد.» «إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ». تکبر. تکبر در مورد ابلیس. تکبر در برابر حق است یا در برابر خلق؟ جفتش. و اصل سقوطش به خاطر تکبر در برابر حقش است. «عبرت بگیرید به آنچه خدا انجام داد با ابلیس.» حبط کرد عمل طویل او را. ۶۰۰۰ سال عبادتش را حبط کرد. «و جده الجهد». این کوشش فراوانش را. خدا را ۶۰۰۰ سال عبادت کرده بود که نمیدانیم از سالهای دنیا بود یا آخرت. به خاطر «عن کبر ساعة واحدة». یک لحظه تکبر. این هم باعث دیگر.
چی باعث حبط میشود؟ تهمت. ارشاد القلوب دیلمی، صفحهی ۴۱۵. روایتی نمیفرماید که: «هرکی به مرد یا زن پاکدامن تهمت بزند، خدا اعمالش را حبط میکند.»
دیگر چی؟ حسد. حسادت. باز همانجا صفحهی ۱۵۹ میفرماید که: «اعمال خوب را از بین میبرد. همانجور که آتش هیزم را از بین میبرد.» حسد این شکلی است. حسد ایمان را از بین میبرد. همانجور که آتش هیزم و خاکستر. این هم از این.
یکی دیگر از چیزهایی که باعث حبط میشود، خصومت، جنگ و دعوا، جدال، جر و بحث. کینه و اینها. حالا همهاش خصومت. فرمودند که «دین را از بین میبرد، عمل را حبط میکند، باعث شک و تردید میشود.» شک و تردید میاندازد. این حالا چرا خصومت باعث میشود یک بحث دیگر است که الان اینجا نمیخواهم وارد بشوم. چرا شک و تردید میافتد؟ در اثر خصومت از حق دور میشود. کسی صاحب یقین میشود که در حق مستقر بشود. هر کاری بکنی از حق دورت بکند، به شک میافتی. کمکم عقایدت، تو عقایدت شک میکند. لذا گناه آدم را به شک و تردید میاندازد. هی تو ابهام، تو حجاب میروی. گناه چون ابهام و حجاب میآورد، هی حق برایت گم میشود. هی تو تردیدی، هی دلواپسی، هی «نکن این طور باشد، نکن اون جوری. آخه این هم این جوری». هی همه شک داری. هرچه آدم از گناه فاصله میگیرد، سفتتر میشود. مسائل برایش روشنتر میشود. واقعیتر میشود. حقیقیتر میشود. باور و اعتقاد.
یکی دیگر از چیزهایی که باعث حبط عمل میشود، ریا است. عربیش را نمیخوانم. چون فرصت نمیشود. فقط سریع میگویم. میفرمایند که: «ریا نکنید، عمل شما حبط میشود.» پیغمبر فرمودند که روز قیامت به ریاکار میگویند: «ای گناهکار. ای فریبکار. ای کسی که کارش را به بقیه نشان میداد. عمل تو را گمراه کرد. پاداشت نابود شد. برو پاداشت را از کسی بخواه که کارش را برای او انجام میدادی.» خوب، این هم از ریا.
ظلم به کارگر. این هم باعث حبط میشود. پیغمبر فرمود که: «هر کسی توی مزد کارگرش ظلم بکند، خدا عملش را حبط میکند. بوی بهشت بهش حرام میشود.» این هم یکی.
بدگویی از کسی بد گفتن. پیغمبر فرمود: «هر کی پیش پادشاهی از برادر همدینش بد بگوید، اگر از طرف اون پادشاه نسبت به این بابا بدی یا چیزی که باعث ناراحتیاش بشود نرسد، مثلاً من بروم از شما پیش یک حاکم ظالمی بد بگویم. اگر اون ترتیب اثر ندهد، کاری نکند که شما ناراحت بشوی. اگر بکنی که میگویم چی میشود. اگر نکند، اگر کاری نکند که شما ناراحت بشوی، چی میشود؟ اول اثرش برای من چیست؟ اعمال من حبط میشود. هرچه عمل کردم.» اگه او تازه به شما زور نگوید. اگه ظلم بکند، رنج و اذیت و آزاری به شما برساند، چی میشود؟ خدا اینی که بدگویی کرده را میبرد تو جهنم، همطبقهی هامان وزیر فرعون. چون وزیر فرعون کارش این بود دیگر. «راپورت» میداد. مأمور اطلاعلاتی رئیس وزارت اطلاعات فر. دستگاه فرو. کلاً دستگاه امنیتی و اطلاعاتی و اینها بود و اون رأس این بحث قدرت و اطلاعات و امنیت و اینها. هامان. این آدم به او محشور میشود. از خلق او دارد دیگر. بازگشتش به صاحب اون ملکات است دیگر. ما از با همصنف خودمان محشور میشویم. از جنس خودمان. با کسایی که کارهایی از جنس ما میکردند. این هم باز باعث حبط میشود.
اگه شما قسم بخوری که کسی را خدا نمیبخشد، این هم باعث حبط عملت میشود. یکی گفتش که: «به خدا این را تو بحث «جود با نفس» این روایت را خواندیم و توضیح دادیم.» یکی گفت: «به خدا قسم، خدا فلانی را نمیبخشد.» خدا فرمود: «به چه حقی تو قسم خوردی؟ کی بود که قسم خورد که من نمیبخشم؟ من فلانی را بخشیدم. تو که قسم خوردی را اعمالت را حبط کردم.» «قَدْ غَفَرْتُ لَهُ فُلَانٍ وَ أَحْبَطْتُ عَمَلَ الْمُتَعالِي». این به جای خدا حکم کردن، قضاوت کردن و اینها باعث حبط میشود. چون باز عبور کردن از حق است.
یکی دیگر از چیزهایی که باعث حبط میشود، طمع. آدم چشم داشته باشد مال این و اون را. این حرفها. فرمود که پیامبر فرمود: «طمع را خصلت خودتان نکنید. قلب را به حرص شدید آلوده میکند. دل را مهر دنیا دوستی میزند. طمع کلید هر بدی است. سرچشمهی هر لغزشی است. باعث میشود که حسن همه حسنات حبط بشود.» مادیات. دیگر عالمت میآید پایین. اعمال بالایی ثبت میشود.
عاق والدین. میفرماید که: «اگه ناراحتشان بکنی، ناراحت شوند، این اعمال... .» اگر کسی از روی عصبانیت و دشمنی به پدر و مادرش نگاه کند، حتی اگر آنها بهش ظلم کرده باشند، با عصبانیت نگاه کند، اعمالش حبط میشود. دیگر خدا نمازش را قبول نمیکند. ولو اون دو تا بهش ظلم کرده باشند. یک روایت دیگر هم دارد که به کسی که عاق والدین شده، میگویند: «اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنِّي لَا أَغْفِرُ لَكَ». هر کار میخواهی بکنی، بکن، من نمیبخشم. نباید معنا بشود باعث ناامیدی نشود. با توضیحاتی که قبلاً دادیم، فهمیده میشود دیگر. دلشان گرم نمیشود. این راهش توسلات است. یا میخواهم یک کاری انجام بدهم، راضی نمیشوند. اگر انجام بدهم ناراحت میشوند. توسل بزرگان گفتم که: «آقا، یک کسی یک بدی در حق کسی کرده است، هر کار میکند او راضی نمیشود از این بگذرد. چه کار کند؟» زیارت عاشورا زیاد بخواند به نیت فلانی. کمکم قلب او به سوی متمایل میشود. از آثار عجیب و غریبش است. یکی از راههای اینکه پدر و مادر دلشان نرم بشود، اعمال را به نیابت اینها انجام بدهیم. نماز پدر و مادر بخوانیم. استغفار برای اَنوک؟ کنیم. قرآن برای اینها بخوانیم. به نیت اینها. به نیابت بعضی کارها به نیابت. نماز نمیشود. نماز واجب نمیشود. نماز مستحبی میشود. هدیه کنیم ثوابش را به اینها. اون کارهای مستحبی و اینها که میشود انجام داد را به نیت اینها انجام بدهیم. اینها کمکم دلشان متمایل میشود. این هم یکی دیگر از چیزهایی که باعث حبط میشود.
عُجب. که در مورد عجب قبلاً هم توضیح دادیم. امیرالمؤمنین میفرماید که به مالک میفرماید: «وَ إِیَّاکَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِکَ». «خود شیفته نباش.» «وَ الثِّقَةَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا». «اعتماد به اون چیزهایی که از خودت خوشت میآید، نداشته باش.» «وَ الْمَدْحِ وَ ذَمِّ». به این تعریفهای بقیه هم، «اطلاع از اینها خوشت نیاید». «فَإِنَّ الشَّیْطَانَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَفْسِهِ». اینی که از تعریف این و اون خوشت بیاید، از محکمترین فرصتهای شیطان است. «لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِينَ». که نابود میکند، حبط میکند.
غیبت. غیبت چیست؟ «چیزهایی که حبط»، یکی از رفقا من را دید و ماسک و دستکش و فلان و خیلی معروف. آمد، خیلی خوب. از بچههای خیلی مؤمن و پاک. «خیلی فلانی حرم نرو.» بعد خودشان آمدند از خوبی او، این عزیز این بود که سریع حواسش جمع شد، گفت: «من غیبت کردم.» گفتم: «آره، غیبت تهمت نابود میکند زیارتت.» زیارت بستگی دارد. به هر حال به موقعیت او، به جملهای که تو گفتی، به همه اینها بستگی دارد. به چند نفر رسیده این غیبت؟ «مُسلِم ومُسلمه». کسی غیبت یک مسلمان، مرد یا زنی را «لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ تَعَالَى صَلَاتَهُ». خدا نمازش را قبول نمیکند. «وَلَا صِيَامَهُ». روزهاش را قبول نمیکند. چند وقت؟ اربعین. ۴۰ روز نماز و روزهاش اثر ندارد. «إِلَّا أَنْ يَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ». مگر اینکه اون طرف حلالش بکند. تا چه روز؟ نماز شب، نماز صبح، نماز ظهر، نافله، روزهی ماه رجب. ۴۰ تا. هیچ اثری بر آدم ندارد. فرمود: «الْغِيبَةُ تَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ». غیبت. امام صادق فرمود: «حسنات را میخورد. همانجور که آتش هیزم را میخورد.» اونها جنس نور است، «نار». اونی که از جنس نور است میسوزد.
خوب، دیگر چی؟ «خوض در کارهای بد». خوض یعنی جوری که آدم رفته تو این کارها، عمیق شده تو کارهای بیخود و اینها. این هم هیچ عملی ازش دیگر کار خوبی هم اگر انجام بدهد، ازش درنمیآید. اسیر و فرو رفته توی توهمات و مادیات و اینها است. سورهی مبارکهی توبه، ۶۹. میفرماید که: «خُضْتُمْ کَالَّذِی»، اعمال قطع رابطه با مسلمان، قهر، قطع رابطه. فرمودند که: «از قطع رابطه با برادر دینی پرهیز کن. این باعث میشود که هیچ عملی ازت پذیرفته نشود.» مگر اینکه باز به خاطر خدا باشد. با شرایطی باشد. اون یک بحث دیگری است که نمیخواهم وارد آن شوم. منت را هم که عرض کردم و امیرالمؤمنین به مالک فرمودند که: «منت گذاشتن باعث میشود کارهای خوبت باطل بشود.»
نگاه به نامحرم. سورهی مبارکهی نور، آیهی ۳۰ که دستور داد نگاه نکنید. به مردها گفت: «به زنها نگاه نکنید.» به زنها گفت: «به مردها نگاه نکنید.» بعد روایت از پیغمبر فرمود که: «اون زن شوهرداری که به نامحرم نگاه بکند، چه فرقی میکند؟ نگاه حرام مال مرد است که به زن نباید نگاه کند.» «قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ»؛ زنان بگو که نگاه نکنند به نامحرم. اون زن شوهرداری که به نامحرم نگاه کند، خشم و غضب خدا برایش سخت و گران است. خدا همهی اعمال را باطل میکند. البته نگاه از سر شهوت و اینها دیگر. چشم بیفتد و بدون ریب و اینها. اون نگاه از سر کشش و خوش آمدن و اینها، خصوصاً خانمها. چون خانمها تب اولیشان به نگاه نیست. خانمها اول دل میبندند، بعد نگاه میکنند. نگاه زن خیلی بدتر است، اثرش خیلی بدتر است. چون یک دلبستگی دارد که دارد نگاه میکند. اگر زن شوهردار باشد که اعمالش حبط میشود. این هم از این.
این شد مجموعهی برخی از اعمالی که باعث حبط میشود و جا دارد تشکر بکنم از سرکار خانم یگانه و جناب آقای حجت که زحمت پژوهش این کار را کشیدند. ما از مقالهی این دو نفر استفاده کردیم. از کاری جامع که انجام دادند، موانع قبولی از آیات و روایات. از باب اینکه حقی به گردن ما نمانده باشد، حق مؤلف ادا شده باشد، میگوییم که بالاخره روایت است. ولی زحمت عزیز کشید. راحت توانستیم بخوانیم از مقالهی این دو عزیز بزرگوار. خدا انشاءالله عاقبت ما را ختم به خیر بکند و موانع قبولی اعمال را از ما کنار بزند و اسباب قبولی اعمال را برای ما فراهم بکند. البته اسباب یک بحث دیگری است. بعضی چیزها اگر بیاید، چطور خراب میکرد؟ اونور میآید درست میکند. یک چیزی که مثلاً سجده بر تربت اباعبدالله باعث قبولی نماز میشود. درست اول وقت بودن باعث قبولی نماز میشود. تو حرم امام حسین بودن باعث قبولی نماز میشود. از جنس ولایت است. اول وقت ولایت دارد بر بقیهی وقتها. دقت بکنید این نکته را. امام حسین هم که خودش ولایت دارد. تربت اباعبدالله هم که ولایت دارد بر همهی تربتها. حرم امام حسین هم که ولایت دارد بر آنها. یعنی زمین کربلا ولایت دارد بر همهی زمینها. جنس ولایت، ولایت شما. قبول هرآنجا از قبولی از جنس ولایت است. نماز اول وقت چرا همهکاره است؟ چون ولایت خود نماز که ولایت بر همهی اعمال دارد. نماز اول وقت هم ولایت بر همهی نمازها دارد. تو تو ولایت مستقر میشوی و گفتیم راه هم چیست؟ ولایت. وقتی درست شد، همه شعبش خوبیها را میآورد، بدیها را میبرد. این رمز آن است و به ما عنایت و توفیق عمل به این معارف را عنایت بفرماید. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه نوزدهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیستم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...